مجموعه ای از مطالب سخنرانی و مداحی
متن روضه های پنج شب دوم دهه محرم
شنبه شانزدهم تیر ۱۴۰۳ ساعت 18:35 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

"شب ششم محرم؛ قاسم بن الحسن علیه السلام

مقدمه

در کتاب رجال کشی از زید شحام نقل می کند که گفت: ما و گروهی از کوفی ها در حضور امام جعفر صادق علیه السّلام نشسته بودیم که جعفر بن عفان به حضور امام صادق علیه السّلام مشرف شد. حضرت صادق وی را نزدیک خود جای داد و به او فرمود:

ای جعفر! گفت: لبیک! خدا مرا فدای تو کند. فرمود: به من این طور رسیده که تو خیلی خوب در باره امام حسین علیه السّلام شعر میگوئی؟ گفت: آری فدای تو شوم. فرمودند: پس شعر بگو! وقتی وی شعر گفت: امام صادق علیه السّلام بقدری گریه کرد که اشک های آن حضرت به گونه های صورت و ریش مبارکش فرو ریخت و افرادی هم که حضور داشتند گریان شدند.سپس حضرت صادق علیه السّلام فرمود: ای جعفر! بخدا قسم ملائکه مقرب خدا شعر تو را که در اینجا برای امام حسین گفتی شنیدند و بیشتر از ما گریه کردند.ای جعفر! خدا الساعه بهشت را بر تو واجب نمود و تو را آمرزید.آنگاه فرمود: ای جعفر! آیا زیادتر از این برای تو بگویم؟گفت: آری ای مولای من. فرمود: احدی نیست که در باره مصیبت امام حسین شعر بگوید و گریه کند و دیگران را گریان نمایدمگر اینکه خدا بهشت را بر او واجب میکند و او را می آمرزد.

السلام علیک یاقاسم بن الحسن علیه السلام

روز عاشورا قاسم بن الحسن علیهما السلام تا دید که کارزار گشته کفن پوشید کلاه خود نبود به جای آن عمامه ایی به سربست آماده میدان شد به بر عمو آمد اذن میدان خواست عمو اذن نمی داد ولی در روایت هست آن قدر قاسم گریه کرد و دست پای امام را بوسید تا امام اذن به او داد از طرفی اذن داد از طرفی زبان حال حضرت این است که خدایا قاسم امانت برادرم حسن بود من هروقت دلم برای برادرم حسن تنگ می شد نگاه قاسم می کردم قاسم بوی برادرم رامی داد بعد از قاسم وای بر من در روایت هست عمو و عموزاده یکدیگر را بغل کرده و آنقدرگریه کردند تا که غش کردند. قاسم سوی میدان حرکت کرد راوی که در لشکر دشمن است می گوید: یک مرتبه بچه ایی را دیدم که سوار بر اسب شده و کلاه خود هم ندارد و پای او هم به رکاب نمی رسد وارد میدان شد (کانّه قَلَقَه القمر)مثل ماه پاره ایی بود همان راوی می گوید رسم بود که جنگ آوران خودشان را معرفی می کردند، همه متحیرند که این بچه کیست لذا تا در مقابل مردم ایستاد فریلدش یلند شد

ان تُنکرونی فانابن الحسن

سبطُ النبی المصطفی الموئتَمن

مردم اگر مرا نمی شناسید من پسر حسن بن علی بن ابی طالب هستم

هذا الحسین کالاسیرالمرتهن

بین اناس لاسقواصوب المزن

این مردی که در این جا می بینید و گرفتار شما ست عموی من حسین بن ابی طالب است. حمله کرد جنگ نمایانی کرد خیلی از لشگریان دشمن رو به درک واصل کرد. نمی دونم چه بلایی سرقاسم اوردند که ناگهان صدای قاسم بلند شد یاعماه یاعماه

مرا دریاب یا عما زروی مرحمت اکنون

که مرغ روح شوق دیدن بابم حسن دارد

ابی عبدالله علیه السلام خودش به سرعت به بالین قاسم رسوند قاسم آخرین لحضاتش طی می کنه (والغلام یفحصُ برجلیه)ازشدت دردقاسم پاهاشوروی زمین می کوبید آن وقت همه شنیدند که اباعبدالله می گفت(یعزُّوالله عمک ان تدعوه فلایجیبک او اویجیبک فلا ینفعک) پسر براردم چه قدر سخته که عمو تو صدابزنی عمو نتونه برات کاری انجام بده چقدر سخته بر بالین تو باشم کاری از دستم بر نیاد. عرضه بداریم یا اباعبدالله این جا اومدید بالای سرقاسم اما کاشی یک نفر پیدا می شد لحظات آخر سر شما را به دامن بگیره

همه صدا بزنید یاحسین......

درخانه دل غم حسین است

چون ماه محرم حسین است

بی شبهه بود خداعزادار

هرجای که ماتم حسین است

"شب هفتم محرم؛ علی اصغر علیه السلام

مقدمه

در تفسیر علی بن ابراهیم از حضرت علی بن الحسین علیهما السّلام روایت می کند که فرمودند: هر گاه چشم شخص مؤمنی برای شهادت امام حسین علیه السّلام بقدری پر از اشک شود که به گونه های صورتش بچکد خدا او را دائما در غرفه های بهشتی جای خواهد داد. هر شخص مؤمنی که چشمش برای آن اذیت هائی که در دنیا بما رسیده بقدری پر از اشک شود که به گونه های صورت وی برسد خدا او را در جایگاه صداقت در بهشت جای خواهد داد، هر شخص مؤمنی که در راه ما دچار اذیت و آزاری شود و چشمانش برای آن اذیت ها پر از اشک شود و بگونه های صورتش بریزد خدا اذیت و آزارها را از او دور می کند و روز قیامت وی را از غضب خود و آتش جهنم در امان خواهد داشت....

بر قبله عشق جاودانه

افراشته پرچم حسین است

هر درد کنددوا به عالم

اشکی که به ماتم حسین است

السلام علیک یا علی بن الحسین یا باب الحوائج

با مهر حسین و عترت اطهر او

جوییم توسل به علی اصغر او

چون نخل، بلند و دست ما کوتاه است

گیریم ثمر ز شاخ کوچکتر او

سلام بر اون دستان کوچکی که گره های بزرگ رو باز می کنه.

سلام بر اون لب های کوچک و خشکیده ای که تشنگان عدالت رو سیراب می کنه.

سلام بر اون قنداقه ئ خون آلودی که در صحرای کربلا دست بابا رو رنگین نموده.

یکی از مصائبی که خوندن و شنیدنش خیلی سخت است، مصیبت این شش ماهه است.

اونهایی که بچهء کوچک دارند یا بچه بزرگ کرده اند بهتر می فهمند که کربلا چه خبربوده؟

وقتی خواهران این شش ماهه می دیدند توی گرمای شدید، دهان داداش کوچولو خشکیده،رنگش

پریده،دهانش مثل ماهی که از آب بیرون افتاده باشه باز و بسته می شه، چه جوری ناله می زدند و

چه زبان حالی داشتند؟

این قدر گریه نکن هیچ کسی آبت نمی ده

غیر تیر حرمله هیچ کی جوابت نمی ده

مادرت شیر نداره تو که اینو خوب می دونی

پس چرا زبونتو دور لبت می چرخونی

در مقتل لهوف سید بن طاوس آورده تا اباعبدالله علیه السّلام دید جوانان و دوستدارانش کشته شده است صدازد (هل من ذاب یذبُّ عن حرم رسول الله؟...).دراین هنگام صدای گریه زنان حرم بلند شد. بی بی زینب علی اصغر علیهما السّلام روی دستاش گرفت به داداشش داد برادر جان علی اصغر تشنه است سه روز که آب نخورده است پس جرعه ایی آب برایش بخواه. امام علی او را روی دستش گرفت صدا زد ای قوم اهل بیتم رو کشتید و قد بقی هذاالطفل یتلظی عطشا، فاسقوه شربه من الماء. فقط این طفل شیرخوارم مانده

به خاطر تشنگی له له می زند پس جرعه ایی از آب را به او بنوشانید. حضرت درحال سخن گفتن بود که با تیر سه شعبه به گلوی علی اصغر علیه السّلام زدند. امام حسین علیه السّلام دودست مبارکش را به زیر گلوی اصغر علیه السّلام بردند و خون را به اسمان پاشیدند امام باقر علیه السّلام می فرمایند یک قطره از خون گلوبه زمین بازنگشت. نقل می کنند جنازه علی اصغر علیه السّلام رودرحالی که به قنداق خونی پیچیده شده بود به سوی خیمه آورد. سکینه آمدجلو گفت بابا جان ما فکر کردیم که تو علی رو سیراب می کنی امام حسین علیه السّلام فرمودند: که سیراب شد ولی نه به خاطر آب بلکه با تیر دشمن سیراب شد.

حسین جان...

اصغر من کی به زبان آمده

حرمله باتیر کمان آمده"

"روضه شب هشتم محرم؛ علی اکبر علیه السلام

مقدمه

از امام محمّد باقر علیه السّلام در کتاب کامل الزیارت روایت می کند که فرموده اند: هر گاه چشم مؤمنی برای شهادت امام حسین علیه السّلام بقدری پر از اشک شود که به گونه های صورتش بچکد خدای رؤف او را دائما در غرفه های بهشت جای خواهد داد. بیاد امشب بیاداشک های مولامون سرپیکرجوانش گریه کنیم.

علی اکبر علیه السّلام نخستین نفر از بنی هاشم بود که به میدان رفت هرکسی ازبنی هاشم اذن میدا می خواست امام اجازه نمی داد اما تا علی اکبر اذن خواست ا،امام به او اجازه میدان رفتن داد تودل امام غوغایی برپاست درروایت است آقا صدازدعلی جان می خواهی بروی برو ولی کمی خرامان خرامان برو تابیشتربتونم ببینمت یک نگاهی مأیوسانه به او کرد و گفت: «اَللّهُمَّ کُن أنتَ الشَّهیدُ عَلَیهِم،فَقَأ بَرَزَ إلَیهم غُلامٌ أشبَهُ النّاسِ خَلقاً و خُلقاً و مَنطقاً بِرَسولِکَ و کُنّا إذا اَستَقنا إلی نَبیِّکَ نَظَرنا إلیه؛ خدایا خودت بر این قوم شاهد باش، که به سوی آنها جوانی رفت که از نظر جمال و کمال و سخن گفتن،شبیه ترین مردم به رسول تو است و ما هر گاه مشتاق دیدار پیامبر تو بودیم به چهره علی اکبر می نگریستیم از امام صادق علیه السّلام پرسیدند الذ لذائذ چیست؟ فرمود پدری فرزندی را به حد بلوغ برساند و این پسر در مقابل دیدگان پدر راه برود این منظره خیلی برای پدرلذت بخش است. پرسیده شد سخت رین مصیبت ها چیست؟ فرمودند همان جوان در مقابل دیدگان پدرازدست برود.

سخت است پیش چشم بابا

غلطیده به خون جوان بمیرد

از بهر پدر عصای پیریست

ای وای که پیش ازآن بمیرد

آمد آمد جلویک مرتبه آن صدای مردانه اش رابلند کرد و عمر سعد لعنت الله علیه را مخاطب قرار داد: ای عمرسعد خدا نسلت را قطع کند که نسل مرا قطع کردی این طور علی علیه السّلام به میدان رفت. علی اکبر علیه السّلام وارد میدان شد و جنگی حیدری کرد در مقاتل آمده 120 نفر از سواران دشمن را کشت، تشنگی بر او چیره کرده و برگشت نزد بابا، «یا اَبَۀ! العَطَشُ قَتَلَنِی ثِقلُ الحَدیدِ أجهَدَنی؛ پدر جان! شدت تشنگی مرا کشته و سنگینی اسلحه مرا به زحمت انداخته»امام حسین علیه السّلام گریه کردند و فرمودند: محبوب دلم صبر کن به زودی رسول خدا تو را سیراب خواهد کرد که بعد از آن هرگز تشنه نخواهی شد.»علی به میدان برگشت دشمن بر اثر غافل گیری نیزه ایی به حضرت زد علی اکبر علیه السّلام تعادل خودش را ازدست داد دست به گردن اسب انداخت اسب به میا دشمن رفت هرکسی می رسید ضربه به علی علیه السّلام می زد اون قدر علی علیه السّلام رو زدند تا (فقطَّعوه بسیوفهم ارباًارباً)

در این هنگام علی اکبر علیه السّلام صدا زد: یا ابتاه السلام علیک هذا جدی رسول الله.. .پدرم سلام بر تو جدم رسول الله صلی الله علیه و آله سیرابم کرد و به شما سلام می رساند و می فرماید به سوی ماشتاب کن. ابی عبدالله خودش به بالین علی اکبرش علیه السّلام رسوند علی رو بغل کرد دلش آروم نشود خم شد و وضع خدَّه علی خده علی جان بلند شو بابات دیگه تاب نداره بعد تو اف به این دنیا.

جوانان بنی هاشم بیایید

علی را بر در خیمه رسانید

خدا داند که من طاقت ندارم

علی را بر در خیمه رسانم"

نسالک اللهم وندعوک...."

"شب نهم محرم؛ اباالفضل العباس علیه السلام

مقدمه

در کتاب خصال و کتاب امالی از ثمالی نقل می کند که گفت: حضرت امام زین العابدین علیه السّلام نظری به عبید اللَّه بن عباس بن علی بن ابی طالب علیهم السّلام نمود و شروع بگریه کردند و فرمودند: هیچ روزی برای پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله از جنگ احد سخت تر نبود، زیرا حضرت حمزة بن عبد المطلب علیه السّلام که شیر خدا و رسول بود درآن روز شهید شد.بعد از جنگ احد جنگ موته برای پیامبر خدا ناگوار شد که پسر عموی آن حضرت یعنی جعفر بن ابی طالب در آن روز شهید شد.سپس امام زین العابدین علیه السّلام فرمودند: هیچ روزی مثل روز عاشورای امام حسین علیه السّلام نبود. زیرا تعداد سی هزار نفر که گمان می کردند از این امت بودند اطراف آن بزرگمرد را گرفتند و هر کدام از آنان می خواستند بوسیله ریختن خون امام حسین علیه السّلام بخدا تقرب بجویند. امام حسین علیه السّلام ایشان را یاد آور خدا میکرد ولی نمی پذیرفتند، تا اینکه سرانجام آن حضرت را از راه ظلم و کینه و دشمنی شهید نمودند. آنگاه حضرت سجاد علیه السّلام فرمودند: خدا حضرت عباس علیه السّلام را رحمت کند! حقا که امام حسین علیه السّلام را بر خویشتن مقدم داشت و جان خود را فدای آن حضرت نمود تا اینکه دستهای مبارکش قطع شد. خدای مهربان در عوض دست های عباس علیه السّلام دو بال به وی عطا کرد تا بوسیله آنها در بهشت با ملائکه پرواز نماید. کما اینکه این نعمت را نیز به جعفر بن ابی طالب علیهما السّلام عطا کرد.حضرت عباس علیه السّلام نزد خدا یک مقام و منزلتی دارد که فردای قیامت جمیع شهیدان برای آن غبطه می خورند.

السَلامُ عَلَیکَ یا اَباالفَضلِ العَباس السَلامُ عَلَیک یا عَبدَ الصالح السَلامُ عَلَیک یا قَمَرَ بَنی هاشم

حضرت عباس علیه السّلام قمر بنی هاشم و روشنایی چشم اهل بیت است که یکی از سخت ترین لحظات برای اهل بیت علیه السّلام شهادت او بود و بسیار مظلومانه به شهادت رسید.

ز گلزار صداقت لاله ای خوش رنگ و بو می رفت

به میدان شجاعت تا ابد نامی نکو می رفت

بنی هاشم در آن ساعت خدایا بی قمر می شد

که سوی آسمان ها ساقی مهتاب رو می رفت

به چشمش بود تیریُّ و چو با صورت زمین افتاد

دوباره تیرباشدت به چشم او فرومی رفت

ابی مخنف می نویسد: وقتی که دست های عباس علیه السّلام جدا شد، در حالی که از دو طرف دستش قطرات خون می ریخت به دشمن حمله کرد تا اینکه ظالمی با گرز آهنین بر سر مبارکش زد و آن را شکافت آن هنگام آن مظلوم به زمین افتاد و در خون خود غوطه ور گردید و صدا زد. یا أخی یا حسین علیک منی السلام یا أخی ادرک أخاک

ناگهان از سوی آن قوم شریر

همچو باران بر سر او ریخت تیر

دست او افتاد و مُنشق گشت سر

مُنخسف شد ماه و انشقَّ القمر

چون ز زین افتاد بر بالای خاک

گفت در دم یا أخا ادرک أخاک

امام حسین علیه السّلام مانند شهاب ثاقب به بالین عباس علیه السّلام شتافت او را غرق در خون دید که پیکرش پر از تیر شده و دست هایش از بدن جدا شده و چشم هایش تیر خورده اند«فوقف علیه منحنیاً و جلس عند رأسه یبکی حتّی فاضت نفسه؛ با کمر خمیده به عباس نگریست و سپس در بالین او نشست و گریه کرد تا عباس به شهادت رسید». با صدای بلند گریه کرد و فرمود:«الآن انکسر ظهری و قلّت حیلتی و شمّت بی عدوّی؛ اکنون پشتم شکست و رشته ی تدبیر و چاره ام از هم پاشید و دشمن بر من چیره شد و شماتت می کند.

سقای دشت کربلا ابالفضل

دستش شده ازتن جدا ابالفضل"

دهم محرم عاشورای حسینی

ذکر مصیبت

روز عاشورا بعد از ظهر بود، دورش را گرفتند. کسی از یاران دیگر نمانده بود. خانم ها گفتند: آقا اگر دین به ما اجازه می دهد، مردی برای شما نمانده، ما اسلحه برداریم از شما دفاع کنیم. ما با دشمن ها وارد جنگ بشویم. آقا فرمودند: نه عزیزان من، شما بمانید من دیگر باید بروم. یک نگاهی به همه کرد و خداحافظی کرد.«عَلَیکنَّ مِنِّی السَّلَام»

اما به این سادگی نبود، صدای ناله زن و بچه به آسمان بود. خودش هم مثل ابر بهار گریه می کرد. بعد هم یک خداحافظی با زینب کبری(س) کرد. دست را روی قلب خواهر گذاشت، خواهرم تحمل کن. گفت حسین جان چه کنم؟ حضرت فرمود: با خدا معامله کن. تکیه به خدا کن. سوار بر مرکب شد. دیگر همه دل بریدند، می خواهد برود. دید مرکب راه نمی رود، من که با همه خداحافظی کردم، بچه ها را که بوسیدم. با خواهرم که خداحافظی کردم. اسب، تو چرا نمی روی؟ چشم اسب هم دارد اشک می ریزد. دید سکینه جلوی اسب آمده است. بابا می خواهی بروی؟ مولا پیاده شد، روی خاک نشست. حداکثر سنی که برایش نوشته بودند، سیزده سالش بود. نشاند بغل دست خودش، گفت: بابا، صبح تا حالا که برای این تک شهدا میدان می رفتی، بر می گشتی. الآن که داری می روی هم بر می گردی؟ دخترم نه، دیگر این آخرین باری است که من می روم. ولی دیگر بر نمی گردم. بابا نمی شود یک کاری برای ما بکنی؟ چی عزیزم؟ قبل از رفتن، خودت بیا ما را به مدینه برگردان. سکینه جانم من که دیگر وقتم تمام شده است، نمی گذارند که من برگردم. بابا تو از من یک درخواست کردی من نمی توانستم جواب تو را بدهم. حالا من از تو یک درخواست بکنم؟ بچه بلند شد دست به گردن پدرش انداخت، صورت بابا را روی سینه اش گذاشت. بابا را بوسید، بابا چی کار کنم؟ سکینه جان آن که من از تو می خواهم این است که آنقدر زیاد برای من گریه نکن. حضرت به میدان آمد، حمله کرد. ترسیدند، راه باز کردند. وارد شریعه شد؛ «الْمَاءَ حَتَّی تَشْرَبَ»؛قصد کرد یک خورده آب بخورد. «و رماه حصین بن الامیر بسهم فی خده»؛ «هنوز آب را ور نداشته بود یک تیر به صورتش زدند. گردن اسب را گرفت، سرش را نزدیک آب برد.» به اسب گفت:«أَنْتَ عَطْشَان»؛ «تو هم که تشنه ای و من هم تشنه هستم.» «وَ اللَّهِ لَا ذُقْتُ الْمَاء»؛ «به خدا قسم تا تو آب نخوری، من نمی خورم.»

از یک حیوان این جور پذیرایی می کنند، آن وقت ما یک عمری بیاییم گریه کنیم و نماز بخوانیم و روزه بگیریم، چه جوری از ما پذیرایی می کنند، خدا می داند. «فَلَمَّا سَمِعَ الْفَرَسُ کلَام» اسب وقتی سخن اباعبدالله(ع) را شنید پوزش را از نزدیک آب تا جایی که می شد بالا آورد. گردن را بالا نگه داشت. یعنی تو تشنه باشی و من آب بخورم. «وَ لَمْ یشْرَب»؛ «آب نخورد.»

تو شریعه بود که یک مرتبه جارچی ها با هم صدا زدند. به خیمه های اباعبدالله(ع)حمله کردند. حضرت بدون اینکه وقت کند آب بخورد، بیرون آمد. به طرف خیمه ها پیچید، دشمن عقب نشینی کرد. وقتی آمد کنار خیمه ها بچه ها و خواهر ها و زن ها بیرون ریختند، دیدند صورت و پیشانی زخم است. فریاد زن و بچه بلند شد. «و تطمن وجوههن» شروع کردند به سر و صورت زدند. فرمود: «فقال لهن مهلا» گریه نکنید. «فان البکاء عماکم» الان گریه نکنید، آن وقت فریاد زد، «یا زینب، یا کلثوم، یا سُکینَةُ یا فَاطِمَةُ یا زَینَبُ یا أُمَّ کلْثُومٍ عَلَیکنَّ مِنِّی السَّلَام»دیگر برای اسارت آماده بشوید. برای سیلی خوردن، تازیانه خوردن، آماده بشوید. نمی شود که از مادر من ارث نبرید. نمی شود که فقط فاطمه(س) سیلی بخورد. نمی شود که قنفوز مادرم را بزند، شما را نزنند. حرکت کرد وقتی یک ذره دور شد، زینب کبری(س) گریبان چاک زد و روی خاک افتاد. دوباره برگشت کنار زینب نشست. شما کسی را که غش می کند با چی به هوش می آورید؟ آب نبود. خم شد صورتش را نزدیک صورت زینب آورد، شروع کرد گریه کردن اشک چشم روی صورت ریخت. خواهر چشم را باز کرد، دید حسین(ع) است. سر زینب(س) را به دامن گذاشت. خواهرم جدم رفت، بابام رفت، مادرم رفت، برادرم رفت، چرا این قدر بی تابی می کنی؟ بعد امام حسین(ع) رفت وارد معرکه شد. امام صادق(ع) می فرماید: بابای من وسط معرکه، سی و سه تیر به بدنش آمد. سی و چهار زخم شمشیر هم به ایشان خورد. ایشان در جای دیگر می فرماید: نیزه دست خودش را روی زمین فرو کرد، همانطور که روی مرکب نشسته بود، آرام به نیزه تکیه داد. همان طوری که به نیزه تکیه داده بود، پیشانی را مورد حمله قرار دادند. دامن پیراهن را بالا زد تا اینکه جلوی خون پیشانی را بگیرد، نمی دانم چند نفر ولی از همه طرف شروع به سنگ باران کردن، کردند. این جا یک جمله مال زینب کبری(س) است. مثل اینکه دختر علی(ع) تو این شلوغی بالای بلندی آمده بود. زینب کبری(س) می گوید: آن وقتی که تکیه داده بود یک نفر آمد جلو، یک شمشیر به سرش زد عمامه اش پر خون شد. عمامه را نمی شد نگه داشت. عمامه را برداشت، سرش برهنه شد. اسب آمد در گودال، دست و پایش

را پهن کرد که تا ارتفاع اباعبدالله(ع) را با زمین کم کند. آرام پایش را از رکاب در آورد، می خواست خودش پیاده شود، نشد به زمین افتاد.

بلند مرتبه شاهی زر به زیر افتاد اگر غلط نکنم، اسب بر زمین افتاد

زینب می گوید: «فحمل علی من کل جانب» تا دیدند افتاد از همه طرف ریختند. در گودال یکی با پا روی شانه اش، روی دستش، دیگری روی سرش و روی پایش آمد. یک مرتبه دیدند شمر آمد، راه برایش باز کردند. جلو زن و بچه با دو زانو آمد و رو سینه نشست.

او می کشید و من می کشیدم او خنجر از کین من ناله از دل

او می برید و من می بردیم او از حسین سر من از حسین دل


ذکر برخی فضائل امام حسین علیه السلام
چهارشنبه بیست و هشتم تیر ۱۴۰۲ ساعت 14:50 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

شمه ای از فضائل امام حسین علیه السلام

نویسنده : محمدمهدی ماندگار

41

خداوند متعال در میان مخلوقات خود، انسان های کاملی را به عنوان الگو قرار داده است. این الگوها دارای امتیازات و فضیلت های ویژه ای هستند. امام حسین علیه السلام نمونه ای برجسته از این اسوه های پاک است. در این مقاله به مناسبت اربعین شهادت امام حسین علیه السلام برخی از فضائل آن حضرت را بر می شمریم.

فضائل حضرت در کودکی و تولد

1- تکلم قبل از ولادت و بعد از شهادت:

امام حسین علیه السلام مولودی است که قبل از ولادت در حالی که در بطن مادر خود، فاطمه زهرا علیها السلام بود، با ایشان به صحبت پرداخت. این وضعیت درباره حضرت زهرا علیها السلام نیز نقل شده که با مادر خود، خدیجه علیها السلام صحبت کرده است.

نقل شده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روزی وارد خانه حضرت زهرا علیها السلام شد و در حالی که جز دخترش کسی در خانه نبود، دختر خود را در حال صحبت مشاهده نمود، وقتی علت را جویا شد، حضرت زهرا علیها السلام اظهار داشت: صحبت من با فرزندی است که در بطن من می باشد، او همدم من است و با من سخن می گوید، اما سخنانی حزن آور، به این مضامین که شمه ای از فضائل امام حسین علیه السلام

مادر! من شهیدم، مظلومم، غریبم، عطشانم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حالی که محزون شدند، ضمن بشارت به آمدن فرزند پسر، از شهادت او در شرایط سخت و ناگوار خبر دادند.

امام حسین علیه السلام تنها کسی است که بعد از شهادت نیز سخن گفته است. سر امام بر روی نیزه، این آیه از قرآن را تلاوت کرده است: «ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا» (65) ; «آیا پنداشتی که اصحاب کهف و رقیم (خفتگان در غار) از آیات شگفت ما بوده اند.»

شاید تلاوت این آیه بر این معنا دلالت داشته باشد که همچنانکه قدرت الهی در مورد اصحاب کهف بر خواب چندین ساله ایشان تعلق گرفت و ایشان را بعد از بیدار شدن، وسیله عبرت دیگران قرار داد، شهادت آن حضرت و بقای راه و مکتب او نیز این گونه خواهد بود و به عنوان نشانه الهی در عالم معرفی خواهد شد.

آیات دیگری که امام حسین علیه السلام بعد از شهادت تلاوت کرده است عبارتند از: ادامه آیات سوره کهف تا آیه 14 و آیه 227 از سوره شعراء و آیه 71 سوره غافر و آیه 137 سوره بقره. (66)

2- مشتق بودن نام حضرت از نام خداوند:

جابر بن عبدالله انصاری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمودند: «سمی الحسن حسنا لان باحسان الله قامت السماوات و الارضون، واشتق الحسین من الاحسان، و علی والحسن اسمان من اسماء الله تعالی والحسین تصغیر الحسن (67) ; حسن را حسن نامیدند برای اینکه با احسان خداوند آسمان ها و زمین ها برپا شد و حسین از احسان مشتق شد، و علی و حسن دو اسم از اسم های خداوند متعال است و حسین تصغیر حسن است.»

و در حدیث دیگری نام حضرت برگرفته از اسم الهی، یعنی «محسن » دانسته شده که خداوند می فرماید: «انا المحسن و هذا الحسین (68) ; من محسن هستم و این حسین است.»

3- تبرک جستن ملائک به قنداقه حضرت:

روزی حضرت زهرا علیها السلام فرزندش را درگهواره ندید و با اضطراب جویای فرزند عزیزش شد. رسول خدا صلی الله علیه و آله به ایشان بشارت دادند که قنداقه حسین علیه السلام را ملائک به آسمان ها برده اند تا تبرک بجویند.

4- ویژه بودن مربیان حضرت علیه السلام:

به دلیل اینکه ایشان خامس اصحاب کساء می باشد، از تربیت پاکانی همچون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، امیر المؤمنین علیه السلام، فاطمه زهرا علیها السلام و امام حسن علیه السلام، برخوردار بودند، لذا حضرت خود را در روز عاشورا این گونه معرفی نمودند:

من له جد کجدی فی الوری

او کشیخی فانا ابن القمرین

فاطمة الزهراء امی و ابی

قاصم الکفر ببدر و حنین

عبدالله غلاما یافعا

و قریش یعبدون الوثنین

یعبدون اللات والعزی معا

و علی کان صلی قبلتین (69)

«در بین تمام انسان ها کیست که جدی مانند جد من، یا مربی و معلمی مانند معلم من داشته باشد، من فرزند دو ماه تابناکم. مادرم فاطمه زهرا علیها السلام و پدرم [علی علیه السلام] کوبنده کفر در بدر و حنین بود. آن هنگام که قریش دچار بت پرستی و عبادت لات و عزی بود; علی علیه السلام به بیت المقدس و بعد به سوی کعبه عبادت خدا می کرد.»

5- فدا شدن ابراهیم - فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله - برای امام حسین علیه السلام:

ابن عباس می گوید: خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله بودم. امام حسین علیه السلام روی زانوی راست و ابراهیم روی زانوی چپ حضرت نشسته بودند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گاهی حسین و گاهی ابراهیم را می بوسید. به ایشان حالت نزول وحی دست داد و پس از آن فرمودند: «جبرئیل بعد از ابلاغ سلام پروردگار گفت: خدا می فرماید، این دو فرزند را برای شما باقی نمی گذارم، باید یکی را فدای دیگری نمایی.» پیامبر صلی الله علیه و آله به ابراهیم نظر کرد و گریست و فرمود: «اگر ابراهیم بمیرد فقط من محزون می شوم، امام اگر حسین بمیرد غیر از من فاطمه و علی نیز محزون می شوند و من اندوه خود را بر حزن فاطمه و علی ترجیح می دهم.» یا جبرئیل! ابراهیم قبض روح گردد; ابراهیم را فدای حسین کردم (ابراهیم پس از سه روز بیماری وفات کرد) .»

از این پس هرگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله امام حسین را به سینه می چسبانید و می بوسید، لب های او را می مکید و می فرمود: قربان کسی که ابراهیم را فدای او کردم (70) .

فضائل امام حسین در کلام الهی

6- تاویل و تفسیر آیات الهی در مورد آن حضرت:

بسیاری از آیات الهی که برخی رقم آن را 128 آیه و برخی دیگر تا 250 آیه ذکر کرده اند (71) ، به اطلاق و عموم و یا به طور خاص، بر امام حسین علیه السلام تطبیق شده و یا یکی از افراد مورد نظر در آیه امام حسین علیه السلام بوده اند. مواردی مثل آیه مباهله (72) ، آیه تطهیر (73) ، آیه ذوالقربی (74) ، آیه اطعام (75) و آیات سوره فجر که سوره فجر را سوره آن حضرت نامیده اند.

امام صادق علیه السلام ضمن بیان این معنی، حضرت را صاحب «نفس مطمئنه » معرفی کرده و می فرمایند: «اقرؤوا سورة الفجر فی فرائضکم و نوافلکم فانها سورة الحسین بن علی علیه السلام وارغبوا فیها رحمکم الله تعالی; سوره فجر را در نمازهای واجب و مستحب خود بخوانید که سوره حسین بن علی است و در آن راغب باشید. خداوند متعال شما را مورد رحمت خود قرار دهد.»

ابو اسامه که در مجلس حاضر بود، گفت: چگونه این سوره مخصوص حسین علیه السلام گردید؟ امام علیه السلام فرمود: «الا تسمع الی قوله تعالی: «یا ایتها النفس المطمئنة...» انما یعنی الحسین علیه السلام فهو ذوالنفس المطمئنة الراضیة و اصحابه من آل محمد صلی الله علیه و آله هم الراضون عن الله یوم القیمة و هو راض عنهم (76) ; آیا این سخن خداوند متعال را نمی شنوی که [می گوید]: «یا ایتها النفس المطمئنة » ، همانا حسین را قصد می کند که دارای نفس مطمئنه و راضی است و اصحاب او از آل محمد در روز قیامت از خداوند راضیند و خداوند نیز از آنان راضی است.»

7- خازن وحی الهی بودن حضرت:

احادیث قدسی در مورد امام حسین علیه السلام از ناحیه ذات اقدس الهی، زیاد وارد شده است که در کتاب شریف «عوالم » جمع آوری شده است. در یک حدیث این گونه آمده است: «وجعلت حسینا خازن وحیی و اکرمته بالشهادة و ختمت له بالسعادة، فهو افضل من استشهد و ارفع الشهداء درجة و جعلت کلمتی التامة معه و حجتی البالغة عنده، بعترته اثیب و اعاقب (77) ; حسین را خازن وحی خویش قرار داده و او را با شهادت، کرامت بخشیدم و پایانی با سعادت برای وی مقرر داشتم، او برترین شهیدان و درجه اش از همه والاتر است، کلمه تامه خود را همراه او قرار دادم و حجت رسای خویش را نزدش نهادم و به وسیله خاندان او پاداش و کیفر می دهم.»

مظهر صفات انبیاء

امام حسین علیه السلام به عنوان انسان کامل، هم مظهر صفات الهی و هم مظهر صفات انبیای عظام است که به مواردی از آن ها اشاره می کنیم:

8- همانند انبیا هدایتگر مردم است.

قرآن کریم در مورد انبیاء الهی می فرماید: «و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا (78) » ; «آنان را پیشوایانی که به امر ما هدایت می کنند، قرار دادیم.» و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، حسین علیه السلام را به عنوان چراغ هدایت معرفی می کندو می فرماید: «ان الحسین ... مصباح هدی و سفینة نجاة (79) ; همانا حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.»

9- همچون انبیا از غیر خدا نمی ترسید

او این ویژگی را در گفتار و کردار ثابت کرد. قرآن کریم در مورد انبیاء می فرماید: «الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لایخشون احدا الاالله (80) » ; «آنان که رسالت های الهی را رسانند و از او می ترسند و جز خدا از کسی نمی ترسند.» و امام حسین علیه السلام فرمود: «لو لم یکن فی الدنیا ملجا و لا ماوی لما بایعت یزید بن معاویة (81) ; اگر در دنیا هیچ پناهگاهی وجود نداشته باشد [باز هم] با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد.»

و در مورد یزید بن معاویه می فرماید: «یزید رجل شارب الخمر، قاتل نفس المحترمة، معلن بالفسق مثلی لایبایع مثله (82) ; یزید مردی است که شراب می نوشد، نفس محترمه را به قتل می رساند، تظاهر به فسق می کند، مثل منی با مثل اویی بیعت نمی کند.»

در مکتب حسینی ترس با ارزش، ترس از خداست نه ترس از غیر خدا، لذا حضرت در دعای معروف عرفه، ترس از خدا را طلب می نماید: «اللهم اجعلنی اخشاک کانی اراک; خدایا مرا چنان قرار ده که از تو بترسم، [چنانکه] انگار تو را می بینم.»

10- مثل انبیای عظام الهی، اهل جهاد و شهادت بود:

قرآن کریم می فرماید: «کاین من نبی قاتل معه ربیون کثیر (83) » و آن حضرت، سید الشهداء لقب گرفته اند، در حالی که تا قبل از واقعه عاشورا حضرت حمزه، عموی پیامبر به دلیل شهادت خاص در جنگ احد، به نام «سیدالشهداء» معروف بودند.

11- مثل انبیا، از متوکلین علی الله بود:

قرآن کریم از قول پیامبران الهی می گوید: «ما لنا الانتوکل علی الله و قد هدانا سبلنا» (84) ; «چرا بر خدا توکل نکنیم، با اینکه ما را به راه هایمان رهبری کرده است؟ !» و از کلمات مشهور امام حسین علیه السلام این جمله است که: «اللهم انت ثقتی; خدایا تو اعتماد منی.»

12- همچون انبیای الهی از بهترین صبرکنندگان درگاه الهی بود:

قرآن کریم در مورد انبیاء الهی می فرماید: «کل من الصابرین » (85) ; «همه آن ها از صابرین بودند.» و از جملات مشهور امام علیه السلام در روز عاشورا این جمله است: «صبرا علی بلائک; [خدایا] بر امتحان تو صبر می کنم.»

13- همانند انبیاء از اصلی ترین احیاکنندگان امر به معروف و نهی از منکر بود.

قرآن کریم انبیاء الهی را آمران به معروف و ناهیان از منکر دانسته و می گوید دشمنان انبیاء آن ها را به خاطر این ویژگی به شهادت می رساندند. «و یقتلون الذین یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر (86) » ; «کسانی را که امر به معروف و نهی از منکر می کنند، می کشند.» و در اینکه از اهداف عمده نهضت عاشورا احیای این فریضه الهی بود، بین تحلیلگران هیچ جای شک و شبهه ای نیست، چراکه آن حضرت فرموده است: «ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر (87) ; می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم.»

14- مثل انبیا از علمداران مبارزه با طاغوت بود:

قرآن کریم در مورد انبیا می گوید: «لقد بعثنا فی کل امة رسولا ان اعبدوالله واجتنبوا الطاغوت » (88) ; «در هر امتی رسولی را مبعوث کردیم [تا به آن ها بگوید:] خدا را عبادت کنید و از طاغوت بپرهیزید.»

امام حسین علیه السلام نیز با طاغوت زمان خود یعنی یزید بن معاویه نه تنها بیعت نفرمود، بلکه یک معیار کلی ارائه کرد که: «مثلی لایبایع مثله (89) ; مثل منی با مثل اویی بیعت نمی کند.»

15- همچون انبیا وسیله تعلیم و تزکیه مردم و بیرون آوردن ایشان از زندان جهالت و ضلالت می باشد.

قرآن کریم در مورد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین » (90) ; «او (خدا) کسی است که در میان انسان های درس ناخوانده رسولی را مبعوث کرد که آیاتش را برآن ها بخواند و آن ها را تزکیه دهد و کتاب و حکمت بیاموزد، گرچه از قبل در گمراهی آشکار بودند.» و در زیارت اربعین نیز امام حسین علیه السلام این گونه معرفی شده است: «و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة (91) ; خون قلبش را در راه تو داد تا بندگان تو را از جهالت و حیرت گمراهی نجات دهد.»

فضائل امام حسین علیه السلام در کلام معصومین علیهم السلام

از باب اینکه در تعریف گفته می شود «معرف » باید اجلی از «معرف » باشد، هیچ کس به غیر از خدا و معصومین علیهم السلام نمی تواند شخص امام را معرفی کند و ویژگی های او را بیان نماید.

از این رو به عنوان نمونه، چند گفتار از معصومین علیهم السلام نقل می شود.

16- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «حسین منی و انا من حسین (92) ; حسین از من است و من از حسینم.» ، «الحسن والحسین سیدا شباب اهل الجنة (93) ; حسن و حسین دو آقای جوانان بهشتند.» ، «ان لقتل الحسین حرارة فی قلوب المؤمنین لاتبرد ابدا (94) ; براستی که برای قتل حسین حرارتی در دل های مؤمنان است که هرگز خاموش نمی شود.» و «احب الله من احب حسینا (95) ; خداوند هرکه را که حسین را دوست بدارد، دوست می دارد.»

17- امام علی علیه السلام به فرزند خود نظر کردند و فرمودند: «یا عبرة کل مؤمن، فقال: انا یا ابتاه؟ قال: نعم یا بنی (96) ; ای اشک هر مؤمن. [امام حسین علیه السلام] گفت: من ای پدر؟ فرمود: بله فرزندم.»

18- فاطمه زهرا علیها السلام درباره آن حضرت چنین می فرمایند: «فلما صارت الستة کنت لا احتاج فی اللیلة الظلماء الی مصباح و جعلت اسمع اذاخلوت فی مصلای التسبیح و التقدیس فی باطنی (97) ; آنگاه که حسین علیه السلام (هنگام بارداری) به شش ماهگی رسید، در شب تاریک به چراغ نیاز نداشتم و هنگام عبادت خدا و خلوت با حق، صدای تسبیح و تقدیس [وی را] در باطن خود می شنیدم.»

19- امام سجاد علیه السلام: در شهر شام، هنگام معرفی خود چنین فرمود: «انا ابن من بکت علیه ملائکة السماء، انا ابن من ناحت علیه الجن فی الارض و الطیر فی الهواء (98) ; من فرزند کسی هستم که ملائکه آسمان بر او گریست، من فرزند کسی هستم که جن در زمین و پرندگان در هوا بر او نوحه خواندند.»

20- امام باقر علیه السلام فرمود: «ما بکت السماء علی احد بعد یحیی بن زکریا الا علی الحسین بن علی علیهما السلام فانهابکت علیه اربعین یوما (99) ; [ملائکه] آسمان بعد از یحیی بن زکریا بر هیچکس گریه نکرد مگر بر حسین بن علی علیهما السلام که چهل روز بر او گریه کرد.»

21- امام صادق علیه السلام فرمود: «حنکوا اولادکم بتربة الحسین علیه السلام فانه امل کل داء (100) ; کام فرزندان خود را با ربت حسین علیه السلام بردارید که شفای هر مرض است.»

22- امام جواد علیه السلام فرمود: «من زار الحسین علیه السلام لیلة ثلاث و عشرین من شهر رمضان و هی اللیلة التی یرجی ان تکون لیلة القدر و فیها یفرق کل امر حکیم، صافحه اربعة و عشرون الف ملک و نبی کلهم یستاذن الله فی زیارة الحسین علیه السلام فی تلک اللیلة (101) ; هرکس در شب بیست و سوم ماه رمضان - که امید است همان شب قدری باشد که هر امر حکیمی تنظیم می شود - امام حسین علیه السلام را زیارت کند، بیست و چهار هزار فرشته و پیامبر که همگی از خداوند برای زیارت حسین علیه السلام در چنین شبی اذن می طلبند، با او مصافحه می کنند.»

23- امام عسکری علیه السلام فرمود: «اللهم انی اسئلک بحق المولود فی هذا الیوم، الموعود بشهادته قبل استهلاله و ولادته، بکته السماء و من فیها و الارض و من علیها و لما یطا لابتیها، قتیل العبرة و سید الاسرة، الممدود بالنصرة یوم الکرة، المعوض من قتله ان الائمة من نسله، و الشفاء فی تربته... (102) ; بار الها! از تو می خواهم به حق نوزادی که در چنین روزی (سوم شعبان) متولد شده، او که پیش از ولادت وعده شهادتش داده شده، او که آسمان و زمین و اهل آن ها در مصیبت وی گریستند، در حالی که هنوز بر زمین گام ننهاده بود. او که کشته اشک است و بزرگ خاندان، کسی که در رجعت پیروز گردد، و او که به عنوان پاداش [جانبازی و] شهادتش ادامه امامت در نسلش و شفا در تربتش قرار داده شد.»

24- امام زمان علیه السلام در زیارت ناحیه مقدسه، این گونه امام حسین علیه السلام را معرفی می کند: «کنت للرسول صلی الله علیه و آله ولدا و للقرآن منقدا، و للامة عضدا و فی الطاعة مجتهدا، حافظا للعهد و المیثاق، ناکبا علی سبل الفساق و باذلا للمجهود، طویل الرکوع و السجود، زاهدا فی الدنیا زهد الراحل عنها، ناظرا الیها بعین المستوحشین منها (103) ; تو فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله و مبین قرآن و یار و پشتیبان امت و تلاش گر در راه اطاعت الهی، حافظ عهد و پیمان، از بین برنده راه های باطل و نفاق، طول دهنده رکوع و سجده، زاهد در دنیا مثل زهد کسی که از دنیا کوچ کننده است، نگاه کننده به آن با چشم کسانی که از آن وحشت دارند، هستی.»

دیگر فضائل آن حضرت

25- عزت امام حسین علیه السلام:

این ویژگی بارز حضرت در کلمات، خطبه ها، رجزها و شعارهای روز عاشورا، بیش از ویژگی های دیگر آن حضرت ظاهر می شود. آن حضرت فرمود: «لیس شانی شان من یخاف الموت، ما اهون الموت علی سبیل نیل العز و احیاء الحق، لیس الموت فی سبیل العز، الا حیاة خالدة و لیست الحیاة مع الذل، الاالموت الذی لا حیاة معه (104) ; شان من شان کسی که از مرگ می ترسد نیست. چقدر مرگ در راه رسیدن به عزت و احیاء حق کوچک است! مرگ در راه عزت جز زندگی جاودانه نیست و زندگی با ذلت جز مرگی که هیچ زندگی با آن نیست، نمی باشد.» ، «الا و ان الدعی ابن الدعی قد رکزنی بین اثنتین بین السلة و الذلة و هیهات منا الذلة (105) ; زنازاده پسر زنازاده مرا بین دو امر مخیر کرده است: بین کشته شدن و ذلت. و ذلت از ما دور است.» و نیز آن حضرت فرمود:

«القتل (الموت) اولی من رکوب العار

والعار اولی من دخول النار (106) »

26- مقام شکر و رضای حضرت علیه السلام:

در سخت ترین لحظات روز عاشورا و هنگام افتادن از اسب با آن همه جراحات، این جملات از امام علیه السلام نقل شده است: «صبرا علی قضائک یا رب لااله سوک، یا غیاث المستغیثین (107) ; پروردگارا! بر قضای تو صبر می کنم. معبودی جز تو نیست، ای فریادرس فریاد خواهان.»

27- تمسک انبیا به نام مقدس امام حسین علیه السلام:

در تفسیر آیه «فتلقی آدم من ربه کلمات » این گونه روایت شده است: «انه رای ساق العرش و اسماء النبی و الائمة علیهم السلام فلقنه جبرئیل قل یا حمید بحق محمد یا عالی بحق علی یا فاطر بحق فاطمة یا محسن بحق الحسن والحسین و منک الاحسان فلما ذکر الحسین سالت دموعه وانخشع قلبه و قال یااخی جبرئیل فی ذکر الخامس ینکسر قلبی و یسیل عبرتی. قال جبرئیل: ولدک هذا یصاب بمصیبة تصغر عندها المصائب. فقال یا اخی و ما هی؟ قال یقتل عطشانا غریبا وحیدا فریدا لیس له ناصر و لامعین و لو تراه یا آدم و هو یقول واعطشاه واقلة ناصراه حتی یحول العطش بینه و بین السماء کالدخان فلم یجبه احد الا بالسیوف (108) ; حضرت آدم ساق عرش و اسم های پیامبر و ائمه علیهم السلام را دید، پس جبرئیل به او تلقین کرد که بگو: «ای ستایش شده به حق محمد، ای بلندمرتبه به حق علی، ای آفریننده به حق فاطمه، ای احسان کننده بحق حسن و حسین و احسان از توست.» همینکه حسین علیه السلام را یاد کرد اشک هایش جاری شد و قلبش خاشع گردید و گفت: ای برادرم جبرئیل! در یاد کردن از پنجمین نفر، قلبم می شکندو اشکم جاری می شود. جبرئیل گفت: این فرزندت به مصیبتی برخورد می کند که همه مصیبت ها در مقابل آن کوچک است. گفت: ای برادر! آن چه مصیبتی است؟ گفت: تشنه، غریبانه و تنها کشته می شود در حالی که یار و یاوری ندارد. ای آدم! اگر او را می دیدی، مشاهده می کردی که می گوید: «واعطشاه، واقلة ناصراه » تا عطش مثل دود بین او و آسمان حائل شود، پس کسی او را جواب ندهد جز با شمشیرها.»

28- استجابت دعا در زیر قبه حرم امام علیه السلام:

محمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمودند: «ان الله تعالی عوض الحسین علیه السلام من قتله ان جعل الامامة فی نسله (ذریته)، و الشفاء فی تربته، و اجابة الدعاء عند قبره (109) ; خداوند متعال در عوض شهادت امام حسین علیه السلام، امامت را در نسل او و شفا را در تربت او و اجابت دعا را در نزد قبر او قرار داد.»


برچسب‌ها: فضائل سیدالشهدا

مطلبی درباره یزید
سه شنبه نوزدهم مرداد ۱۴۰۰ ساعت 18:18 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

آثار کینه و انتقام جوئی از بنی هاشم در سخنان یزید

پرسش : سوال: آیا آثار کینه و انتقام از بنی هاشم در سخنان یزید و اطرافیانش گزارش شده است؟

پاسخ اجمالی:

پاسخ تفصیلی: یزید بن معاویه که در فساد و بى دینى شهره آفاق بود و جنایت عظیم کربلا به دستور او صورت گرفت و ننگ کشتن فرزند رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و پاره تن فاطمه زهرا(علیها السلام) را براى خود خرید و صفحه جنایت بار حکومت اموى را با این ماجرا سیاهتر و تاریک تر ساخت، بارها از انتقام از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و کشته هاى بدر سخن به میان آورده است، که چند نمونه از آن را ذیلا ملاحظه مى کنید:
1 ـ مورد نخست، مربوط به آنجایى است که یزید در قصر خود در محلّى مُشرف بر «جیرون»(1) نشسته بود و از آنجا ورود سرهاى مقدّس و کاروان اسیران اهل بیت(علیهم السلام)را مشاهده مى کرد. در همان حال شنیدند که این اشعار را زمزمه مى کند:
«لَمّا بَدَتْ تِلْکَ الْحُمُولُ وَ أَشْرَقَتْ *** تِلْکَ الشُّمُوسُ عَلى رُبى جِیروُنِ
نَعِبَ الْغُرابُ فَقُلْتُ صِحْ اَوْ لاَ تَصِحْ *** فَلَقَدْ قَضَیْتُ مِنَ الْغَرِیمِ دُیُونِی»
(هنگامى که آن قافله پدیدار شد، و آن خورشیدها (سرهاى شهدا) بر بلندیهاى جیرون تابید، در آن زمان کلاغى فریاد کشید. من گفتم: فریاد بزنى یا نزنى، من که طلب خود را از بدهکارانم گرفتم!).(2)
در این اشعار به صورت کنایه روشن تر از تصریح از انتقام خونهاى اجداد و اقوام خود در جنگ هاى اسلامى سخن مى گوید ; مقصودش این است که طلبِ خود یعنى خون هاى جاهلیّت را از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) گرفتم!
2 ـ مورد دیگر آنجاست که سرهاى مقدّس شهیدان کربلا را وارد مجلس یزید ساختند، یزید در حالى که با چوب دستى خود بر لب و دندان امام حسین(علیه السلام) مى زد، این اشعار را مى خواند:
«لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ *** خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَلْ
لَیْتَ أَشْیاخِی بِبَدْر شَهِدُوا *** جَزَعَ الْخَزْرَجُ مِنْ وَقْعِ الاَسَلْ
لاََهَلُّوا وَاسْتَهَلُّوا فَرَحاً *** وَ لَقالُوا یا یَزِیدُ لاَ تَشَلْ
فَجَزَیْناهُ بِبَدْر مَثَلا *** وَ أَقَمْنا مِثْلَ بَدْر فَاعْتَدَلْ
لَسْتُ مِنْ خِنْدِف إِنْ لَمْ أَنْتَقِمْ *** مِنْ بَنِی أَحْمَدَ ما کانَ فَعَلْ»(3)
(فرزندان هاشم (رسول خدا) با سلطنت بازى کردند، و در واقع نه خبرى (از سوى خدا) آمده بود و نه وحیى نازل شده!
کاش بزرگان من که در جنگ بدر کشته شده بودند، امروز مى دیدند که قبیله خزرج چگونه از ضربات نیزه به زارى آمده است!
در آن حال، از شادى فریاد مى زدند و مى گفتند: اى یزید دستت درد نکند!
امروز کیفر ماجراى بدر را به آنان دادیم و همانند بدر با آنان معامله کردیم و در نتیجه برابر شدیم!
من از فرزندانِ «خِنْدِفْ»(4) نیستم اگر از فرزندان احمد (رسول اکرم) انتقام نگیرم).(5)
همچنین نقل شده است که یزید در همان جلسه در حالى که بر لب و دندان ابى عبداللّه الحسین(علیه السلام) مى نواخت، مى گفت: «یَوْمٌ بِیَوْمِ بَدْر»; (امروز روزى است در برابر روز بدر).(6)
از این عبارات به خوبى کفر یزید و عدم ایمان او به مبانى اسلام آشکار مى شود. وى در پى انتقام از خاندان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بود و مى خواست انتقام کشته شدگان از طایفه خویش را که در برابر اسلام و قرآن قد علم کردند و شمشیر کشیدند و با دفاع مسلمانان به هلاکت رسیدند، از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بگیرد. او و پدر و جدّش هیچگاه به قرآن و رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) ایمان نیاورده بودند. بلکه در برابر انقلاب عظیم اسلامى و لشکر اسلام و پیروزى هاى پى در پى مسلمانان تاب مقاومت نداشتند. از این رو، به ظاهر مسلمان شدند و منافقانه به تلاش خویش ادامه دادند وآن روز که بر اریکه قدرت تکیه زدند و رقیبى براى خویش نمى دیدند، در پى احیاى سنّت جاهلى برآمدند و به خونخواهى خویشان خویش برخاستند.
ماجراى انتقام از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و امیرمؤمنان(علیه السلام) به عنوان اهداف نبرد خونین عاشورا علاوه بر آن که توسّط یزید بیان شد، از سوى افراد دیگر از بنى امیّه نیز بر زبان جارى شد.
1 ـ وقتى که امام حسین(علیه السلام)، روز عاشورا در برابر سپاه یزید قرار گرفت و فرمود: براى چه مرا مى کشید؟ آیا حقّى را ترک کرده ام؟ یا سنّتى را تغییر داده ام؟ جمعى پاسخ دادند: جنگ ما با تو به علّت بغض و کینه اى است که از پدرت على داریم; چرا که او در جنگ بدر و حنین اجداد ما را کشته است.(7)
2 ـ همچنین پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) سعید بن عاص اموى که آن روز حاکم مدینه بود، بر منبر رفت و با اشاره به قبر پیامبر(صلى الله علیه وآله) گفت: «یَوْمٌ بِیَوْمِ بَدْر»; (امروز در برابر روز بدر!). انصار از این سخن ناراحت شدند و به وى اعتراض کردند.(8)
در یک جمع بندى به روشنى مى توان دریافت که یکى از ریشه هاى ماجراى خونین کربلا، کینه هاى متراکم شده در دل امویان و انتقام آنان از شکست هاى خویش در زمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بود. در واقع، آنان مى خواستند از اسلام و رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) انتقام بگیرند و آن شکست ها را جبران کنند.
این قسمت را با سخنى از یکى از نویسندگان معاصر اهل سنّت به پایان مى بریم.
عبدالکریم خطیب در کتاب خود به نام «على بن ابى طالب» پس از نقل شجاعت و رشادت هاى على(علیه السلام) در جنگ هاى زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) و نقش انکارناپذیر آن حضرت در نابودى سران شرک و کفر مى نویسد:
«على(علیه السلام) در میان همه مسلمانان نسبت به مشرکان شدیدتر و سخت گیرتر بود و جمعى از فرزندان، پدران و خویشاوندان آنان را به هلاکت رساند و همین سبب کینه آنان نسبت به وى شد. این کینه در جان مشرکان قریش، پس از آن که مسلمان شدند نیز وجود داشت... تا آن که پس از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله)، قریش، پیر و جوان و کودکان بنى هاشم را از دم شمشیر خود گذراندند و زنان آنان را به اسارت برده و آواره ساختند».
سپس مى افزاید: «وَ کَأَنَّما تَثْأَرُ بِهذا لِقَتْلاها فِی بَدْر وَ أُحُد، وَ حَسْبُنا أَنْ نَذْکُرَ مَصْرَعَ الْحُسَیْنِ وَ آلِ بَیْتِهِ فِی کَرْبَلاءَ، وَ ما تَلا ذلِکَ مِنْ وَقائِعَ»; (گویا آنان با این کار خویش مى خواستند انتقام کشته هاى خود را در بدر و احد بگیرند و براى نمونه کافى است که به خاک و خون افتادن حسین و خاندانش در کربلا و حوادث (اسارت زنان اهل بیت) پس از آن را ذکر کنیم).(9)؛ (10)

پی نوشت: (1) . جیرون در دمشق واقع شده است. این مکان نخست مصلاّى صابئین بوده است و سپس یونانى ها در آن مکان به تعظیم دین خود مى پرداختند; بعد از آن مدّتى به دست یهود افتاد و زمانى در اختیار بت پرستان بود. درب این بنا را که از بناهاى بسیار زیبا بود «باب جیرون» مى گفتند. سر بریده حضرت یحیى را بر سر درِ همین باب جیرون آویختند و پس از آن سر مقدّس امام حسین(علیه السلام) نیز در همین مکان آویخته شد. (مقتل الحسین مقرّم، ص 348).
(2) . نفس المهموم، ص 435.
(3) . بیت دوم این ابیات از «عبدالله بن زَبْعَرى» از دشمنان سرسخت رسول خداست. وى اشعارى را پس از جنگ احد و کشته شدن یاران رسول خدا(صلى الله علیه وآله) سرود و در آن آرزو کرد که کاش کشتگان ما در جنگ بدر امروز بودند و مى دیدند که قبیله خزرج (از قبایل مسلمان مدینه) چگونه زارى مى کنند. یزید از این بیت استفاده کرد و بقیّه را خود سروده است (قصّه کربلا، ص 495).
(4) . «خِنْدِف» لقب همسر الیاس بن مُضَر بن نِزار است که نامش لیلا بنت حلوان است. فرزندان الیاس را به نام همسرش فرزندانِ خندف نامیدند (لسان العرب) بنابراین، خندف از جدّه هاى اعلاى قریش و از جمله یزید محسوب مى شود. (رجوع کنید به: تاریخ طبرى، ج 1، ص 24 - 25).
(5) . احتجاج طبرسى، ج 2، ص 122. این اشعار با تعبیرات مختلف، در کتاب هاى متعدّد شیعه و سنّى از یزید نقل شده است. از جمله: امالى صدوق، ص 231; مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 123; بحارالانوار، ج 45، ص 133; تاریخ طبرى، ج 8، ص 188; البدایة و النهایة ابن کثیر، ج 8، ص 208; مقاتل الطالبیین، ص 80; اخبار الطوال دینورى، ص 267; تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 423 و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 4، ص 72.
(6) . مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 123.
(7) . فَقالُوا: بَلْ نُقاتِلُکَ بُغْضاً مِنّا لاَبِیکَ وَ ما فَعَلَ بِأَشْیاخِنا یَوْمَ بَدْر وَ حُنَیْن... (موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 492; معالى السبطین، ج 2، ص 11).
(8) . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 4، ص 72.
(9) . مطابق نقل فى ظلال نهج البلاغه، محمد جواد مغنیه، ج 3، ص 154 - 155 (با تلخیص).
(10). گرد آوري از کتاب: عاشورا ريشه‏ها، انگيزه‏ها، رويدادها، پيامدها، سعید داودی ومهدی رستم نژاد،(زیر نظر آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى) ، امام على بن ابى طالب عليه السلام‏ ، قم‏ ، 1388 ه. ش‏ ، 110.

تاریخ انتشار: « 1400/05/19 »

مطالب مرتبط

کینه به امام علی(ع) از عوامل شهادت امام حسین(ع)

نقش دعوت کوفیان در قیام امام حسین(ع)

معاویه از زمینه سازان حادثه عاشورا

نقش عُمر در شهادت امام حسین(ع)

هشدار و نگرانی از کینه امویان نسبت به بنی هاشم

کینه امویان از شکست هایشان در دوران رسول الله(ص)


متن نوحه ما ملت امام حسینیم محمود کریمی
شنبه هشتم شهریور ۱۳۹۹ ساعت 18:13 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

متن مداحی بر خیز علم بردار ای دوست از محمود کریمی

 

بر خیز علم بردار ای دوست ♮♮ محکم قدم بردار ای دوست ♯

اینک قلم بردار ای دوست ♮♮ بال از دلت بردار ای دوست ♯♯

در منّت امام حسینیم ♮♮ ما ملّت امام حسینیم

برخیز تا پرچم بکوبیم ♮♮♮ بر طبل های غم بکوبیم ♯

بر سینه های غم بکوبیم ♮♮♮ بیرق کنارش هم بکوبیم ♯

از رحمت امام حسینیم ♮♮♮ ما ملت امام حسینم ♯♯

بر شانه هامان بال داریم ♮♮♮ امسال خیلی کار داریم ♯♯

ما مردمی بیدار داریم ♮♮♮ ما هیئت سیار داریم ♯

از تربت امام حسینیم ♮♮♮ ما ملّت امام حسینیم ♯♯

 

 

این روضه ها دریای نور است ♮♮♮ تلفیق انسان و غرور است ♯♯

شعر و شعار است و شعور است ♮♮♮ برخیز نزدیک ظهور است ♯♯

ما همّت امام حسینیم ♮♮♮ ما ملّت امام حسینیم ♯

ما انقلاب از روضه داریم ♮♮♮ فصل الخطاب از روضه داریم ♯

حُجب و حجاب از روضه داریم ♮♮♮ صد ها جواب از روضه داریم

ما عزّت امام حسینیم ♮♮♮ ما ملت امام حسینیم ♯♯

جوشن لباس مشکی ماست ♮♮♮ این اشک شمشیری محیاست ♯

این روضه ها میراث مولاست ♮♮♮ احیای عزت راه زهراست ♯♯

ما قسمت امام حسینیم ♮♮♮ ما ملّت امام حسینیم

 

 

دانلود آهنگ با کیفیت 320 دانلود آهنگ با کیفیت 128

 


اشعار دشتی 2
شنبه هشتم شهریور ۱۳۹۹ ساعت 17:42 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

از آن روزیکه ما را آفریدی

بغیر از معصیت چیزی ندیدی

خداوندا بحق هشت و چارت

ز ما بگذر شتر دیدی ندیدی

 

مو کز سوته دلانم چون ننالوم

شکسته پر و بالم چون ننالوم 

______________________________

یکی درد و یکی درمان پسندد

یکی وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران

پسندم آنچه را جانان پسندد

__________________________

 

سه غم اومد به جونم هر سه یک بار

غریبی و اسیری و غم یار

 

غریبی و اسیری چاره داره 

ولی آخر کشد ما را غم یار!!! 

 

________________________

گلی گم کرده ام می‌جویم او را
به هر گل میرسم می بویم او را

گل من یک نشانی در بدن داشت
یکی پیراهن کهنه به تن داشت

_________________________


اشعار دشتی
شنبه هشتم شهریور ۱۳۹۹ ساعت 17:33 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

همه از خیمه ها بیرون دویدند 

ولی سالار زینب(س) را ندیدند 

 

برون از قتلگه، بی راکب آمد 

به سوی خیمه ای، بی صاحب آمد 

 

یکی گفتا فرس کو نور عینم 

غریب کربلا بابا حسینم 

 

یکی از غم، گریبان چاک می کرد 

یکی خونش، به گیسو پاک می کرد 

 

یکی پوشاند، ز اشک خود زمین را 

یکی بر پشت، برگرداند زین را 

 

چراغ محفل طاها، سکینه(س) 

دو دست، از شدّت غم زد به سینه 

 

که ای گم کرده راکب، راکبت کو؟ 

چرا صاحب نداری، صاحبت کو؟ 

 

چرا از تیر دشمن، شسته بالت 

چرا خون خدا، ریزد ز یالت 

 

بگو ای پیکرت، گردیده صد چاک 

امید ما، کجا افتاده در خاک؟ 

 

تو صورت شسته ای، از خون مظلوم

مرا دیگر، یتیمی گشت معلوم 

 

تو که، آتش فرو ریزی ز سینه 

بگو از راکب خود، با سکینه(س) 

 

چو خنجر، بر گلوی او نهادند

به آن لب تشنه، آیا آب دادند؟ 

 


شبهه دعوای عشقی امام حسین علیه السلام و یزید علیه اللعنه
یکشنبه دوم شهریور ۱۳۹۹ ساعت 0:6 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

شبهات فیس بوک : جنگ کربلا بر سر عشق به یک دختر ؟

 

شبهات مطرح شده :

در کتاب تاریخ طبری یکی از دلایل جنگ ، دعوای عشقی میان حسین (ع) و یزید بر سر دختری زیبارو به نام ارینب دختر اسحاق آورده شده است؟

 

پاسخ :

 

در کتاب تاریخ طبری چنین مطلبی وجود ندارد و  کذب محض است.این کتاب را میتوانید از اینترنت دانلود و مطالعه فرمایید.

 

متن کامل این جمله بدین صورت است:

 

سالهاست مردم ما برای حسین بر سر و سینه میزنند در حالی که نمیدانند او را برای چه کشتند: یکی از سرداران یزید زنی زیبا به نام اورینب داشت و یزید عاشق وی شد و شعرهای فراوان در مدح او خواند. از سویی با نامه های کوفیان، حسین مصمم میشود که به کوفه برود. در دمشق یزید با راهنمایی معاویه سردار را به سفر میفرستد و وقتی سردار برمیگردد شهر را از این شایعه پر میکنند که اورینب در غیاب شوهر زنا کرده است. شوهر هم فورا" زن را طلاق میدهد و حسین فورا" زن را ربوده، عقد میکند. یزید به حسین پیغام داد که اگر سرت را میخواهی زن را طلاق بده. حسین زن را پس نفرستاد و بخاطر نامۀ هانی به سوی کوفه رفت و در کربلا کشته شد.

 

پاسخ به شبهه :

 

این داستان در سایتهای مختلف و توسط افراد گوناگون بیان می شود ولی متأسفانه معمولا به طور کامل نقل نمی شود و مدرکی نیز برای آن بیان نمی گردد . نکته ی جالب این است که این داستان در هیچ یک از کتب مهم تاریخی و یا روائی شیعه نقل نگشته است و جالب آنکه حتی کتب طراز اول اهل سنت در تاریخ و حدیث نیز کوچکترین اشاره ای به آن نمی کنند . با کمی جستجوی بیشتر ، مشخص شد که اصل این قضیه را برای اولین بار ، ابن قتیبه در کتاب «الإمامة و السیاسه» (جلد ۱ ، صص ۲۰۲- ۱۹۳) نقل می کند و پس از او ، کتب «سرح العیون فی شرح قصیدة ابن بدرون» (صص۸۰-۱۷۲) ، «ثمرات الأوراق» (صص ۳۶ – ۲۲۹) ، «نهایة الإرب» (ج ۶ ، صص ۵ – ۱۸۰) ، « قصص العرب» (ج۴ ، صص ۸- ۲۹۱) نیز این قضیه را بازگو نموده اند . اگر متنی را که این کتب نقل کرده اند مورد بررسی قرار دهیم ، از روی اختصاری که در نقل داستان دارند و با توجه به اینکه ابن قتیبه در کتاب خویش این قضیه را با شرح بیشتری نسبت به سایرین نقل نموده است و همچنین با در نظر گرفتن تقدم زمانی ابن قتیبه از بقیه ، در می یابیم که سایر کتب نیز آنرا از کتاب «الإمامة و السیاسه» نقل نموده اند . شگفت انگیز است که هرگز در بین نام این کتب ، کتب معروف تاریخی و روائی اهل سنت نظیر تاریخ طبری ، تاریخ ذهبی ، صحاح شش گانه و . . . به چشم نمی خورد.

 

اما بجاست تا اصل داستان را آنگونه که ابن قتیبه در کتاب خویش آنرا نقل می کند ، به صورت مختصر به همراه هم بررسی کنیم:

 

ارینب بنت اسحاق ، همسر عبدالله بن سلام ، والی عراق بود. او در زیبائی و کمال و شرافت و مال و دارائی ، در میان اهل زمان خود ، زبانزد بود. یزید به شدت به او دل می بندد و جریان را با معاویه در میان می گذارد و به او می گوید زیبائی و کمال ادب ارینب در میان مردم زبانزد و شایع است و من به او دل بسته بودم . اما عشق خود را پنهان نمودم تا اینکه او شوهر نمود . ولی آنچه در سینه ام بود روز به روز توسعه یافت تا اینکه دیگر صبرم تمام شده است. هرچه معاویه او را به صبر و شکیبائی فرا می خواند ، سودی نمی بخشد. سرانجام معاویه حیله ای می اندیشد تا یزید را به خواسته خود برساند .

 

نامه ای به عبدالله بن سلام می نویسد و او را از عراق به شام فرا می خواند. پس از ورود عبدالله به شام ، او را در منزلی نیکو ، جای می دهد. در این هنگام، ابوهریره و ابوالدرداء که دو تن از صحابه رسول خدا بودند و در نزد معاویه بسر می بردند، را احضار می کند و می گوید: «من قصد دارم در زمان حیات خویش، دخترم را شوهری نیکو دهم و برای این کار عبدالله را که مردی با فضیلت است، پسندیده ام . به پیش او روید و مطلب را با او درمیان گذارید» آنان نیز همین گونه کردند. به این ترتیب عبدالله به خواستگاری دختر معاویه آمد. معاویه به او گفت که اختیار دخترم در دست اوست و او باید خود با این وصلت موافق باشد.

 

از طرف دیگر، معاویه جریان را با دختر خویش در میان گذارد و به او گفت که اگر عبدالله برای خواستگاری به نزد تو آمد، به او بگو که تو زن داری و اگر خواهان ازدواج با من هستی، شرط من آنست که همسر خویش را طلاق دهی. هنگامی که عبدالله به نزد دختر معاویه رفت و از شرط او آگاه شد ، همسر خویش را طلاق داد و آن دو صحابی را نیز شاهد بر این کار گرفت. در این هنگام بود که متوجه شد معاویه او را فریب داده است ، چرا که هرگز نتوانست به وصال دختر او برسد.

 

پس از این، معاویه، ابوالدرداء و ابو هریره را برای خواستگاری ارینب به سوی عراق فرستاد. هنگامی که به عراق رسیدند؛ ابوالدرداء به جهت احترامی که برای امام حسین (ع) قائل بود؛ پیش از هر چیز، ابتدا به نزد آن حضرت رفت تا آن حضرت را ببیند و قضیه را نیز با او در میان بگذارد. امام حسین(ع) هنگامی که آگاه شد ابوالدرداء قصد خواستگاری ارینب برای یزید را دارد، به او گفت که از جانب آن حضرت نیز از ارینب خواستگاری کند تا او به انتخاب خویش یکی را برگزیند.

ابوالدرداء به خواستگاری ارینب رفت و از سوی یزید و امام حسین(ع) هر دو، خواستگاری کرد، ارینب به او گفت: «اگر من می خواستم با کسی مشورت کنم ، همانا با تو مشورت می کردم ، تو اگر به جای من بودی ، کدام را برمی گزیدی ؟»، بعد از اینکه به او اصرار کرد، ابوالدرداء به او گفت: «من اگر به جای تو بودم، حسین را بر می گزیدم، خودم دیدم که رسول خدا(ص) لبان خود را بر لبان او میگذارد، تو نیز لبان خود را بر جائی قرار ده که پیامبر لبان خویش را قرار می داده است». به این ترتیب ارینب امام حسین را برگزید و به عقد سید الشهداء(ع) در آمد. هنگامی که معاویه از قضایا آگاه گشت، به شدت ابوالدرداء را مورد نکوهش قرار داد.

 

از سوی دیگر ، عبدالله بن سلام که مورد بی مهری معاویه قرار گرفته بود و از حکومت عراق نیز عزل شده بود، روزگار را به سختی می گذراند و در فقر به سر می برد. به یاد آورد که در نزد ارینب کیسه ای از جواهرات به امانت گذارده است . از شام به عراق بازگشت و نزد سیدالشهدا(ع) رفت.

ماجرا را با او در میان گذارد و از حضرت خواست تا کیسه را از ارینب گرفته و به او بدهد. حضرت به او گفت که خود به نزد ارینب برو و کیسه را از او بگیر. او به اطاق مجاور رفت و کیسه را از ارینب مطالبه کرد. ارینب کیسه جواهرات را بدون اینکه آنرا باز نموده باشد، در جلوی او گذارد. او کیسه را گشود و مشتی از جواهرات آنرا به ارینب داد و هردو به یاد دوران گذشته به گریه افتادند. در این لحظه امام حسین(ع) به اطاق وارد شد و با مشاهده این وضعیت فرمود : «اشهد الله أنی طالقها ثلاثا اللهم إنک تعلم أنی لم أستنکحها رغبة فی مالها و لا جمالها و لکنی اردت إحلالها لبعلها و ثوابک علی ما عاجلته فی أمرها ». «خدا را شاهد می گیرم که من او را ۳ طلاقه کردم. خدایا تو می دانی که من به خاطر مال و زیبائی او با او ازدواج ننمودم، بلکه می خواستم او بدین واسطه به شوهرش (بعد از آنکه او را طلاق داد) حلال شود، و به ثواب تو برسم ». در این هنگام عبدالله و ارینب دوباره با هم ازدواج نمودند و تا آخر عمر با هم در کمال محبت زندگی کردند.

 

نقد:

این داستان هم به لحاظ سند هم به لحاظ محتوا با مشکلات فراوانی روبرو است که به اختصار به برخی از آنها اشاره می کنیم:

 

اشکال سندی :

روایت فوق مرسل است و هیچ‌گونه سندی برای آن ذکر نشده تا بتوان آن را مورد بررسی قرار داد. چون ابن قتیبه(نویسنده کتاب الامامه و السیاسه) داستان را این چنین آغاز می کند: «ما حاول معاویة من تزویج یزید قال: وذکروا أن یزید بن معاویة سهر لیلة من اللیالی، وعنده وصیف لمعاویة یقال له رفیق، ...»

 

او که خود هم عصر این ماجرا نبوده است نمیگوید این ماجرا را از چه کسی شنیده است تا ما بتوانیم سلسلۀ راویان را بررسی کنیم. چه بسا فرد دروغگویی این ماجرا را به او گفته باشد.

 

از سوی دیگر ابودرداء که در این داستان میبنیم بنا به نظر معروف در زمان حکومت عثمان مرده است. برخی هم مرگ او را ۳۹ یا ۳۸ هجری درگذشته است(ابن اثیر الکامل، ج ۳، ص ۱۲۹؛ابن عبدالبرّ،‌الاستیعاب، ج ۳، ص ۱۲۲۹ ـ ۱۲۳۰؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج ۴، ص ۶۲۲.) پس او چگونه میتواند در این ماجرا که در اواخر حکمرانی معاویه و زمان ولایتعهدی یزید روی داده است حضور داشته باشد؟ پس این داستان دارد از شخصیتی در ماجرا نام میبرد که در آن زمان سالها از مرگش گذشته بوده است !!!

 

از سوی دیگر از این داستان در اسناد دسته اول و مشهور هیچ خبری نیست. مشهورترین کتابی که این داستان را ذکر کرده است کتاب الامامه و السیاسه است که برخی در این که نویسنده آن ابن قتیبه باشد شک دارند.(دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۴، ص ۴۵۹) از این گذشته اسناد معدودی هم که این ماجرا را نقل میکنند انقدر آشفته هستند که در برخی از آنان این ماجرا را به فرد دیگری نسبت میدهند ولی روایت آنها در مورد ازدواج آن فرد با اورینب نیز قابل قبول نیست و تضاد کامل با عقل دارد ولی به علت عدم ارتباط با بحث از آوردنش خودداری میکنیم.

 

اشکالات محتوائی

۱- اگر از لحاظ تاریخی بررسی کنیم ، تاریخ نام تمامی امراء عراق در زمان معاویه را نقل نموده است  در زمان معاویه ، ابتدا «مغیرة بن شعبه»، والی عراق بود . پس از او ولایت عراق ، از جانب معاویه به «زیاد بن ابیه» واگذار شد . سپس «عبیدالله بن زیاد» والی بصره (بخشی از عراق ) شد و حکومت بخش دیگر عراق ، یعنی کوفه به «نعمان بن بشیر» واگذار گشت . هر چه صفحات تاریخ را جستجو کنیم ، به هیچ وجه با شخصی به نام عبدالله بن سلام در میان والیان عراق در زمان معاویه مواجه نمی شویم ، چه برسد به این که پس از مدتی فرمانروائی، معاویه او را عزل نموده باشد.

 

۲- از طرف دیگر ، تناقض بسیار روشنی دیگر نیز در این داستان وجود دارد. سیدالشهدا (ع) در شهر مدینه به دنیا آمدند و تمام مدت عمر خویش را در مدینه بودند . تنها در زمان حکومت امیرالمؤمنین (ع) که آن حضرت به کوفه آمدند ، امام حسین (ع) نیز به همراه پدر به کوفه وارد شدند . پس از شهادت امیرالمؤمنین (ع) که در ۲۱ رمضان سال ۴۰ هجری اتفاق افتاد ، امام حسین (ع) تنها ۵ ماه یا ۶ ماه در کوفه ماندند و بنا بر نقل تاریخ، در ۱۵ ربیع الثانی و یا ۱۵ جمادی الأول (یعنی ۵ماه یا ۶ماه بعد) به همراه برادر خویش ، امام مجتبی (ع) به مدینه بازگشتند و تا آخر عمر و هنگامی که به سمت عراق حرکت نمودند ، در مدینه بودند . از جانب دیگر ، معاویه در سال ۴۱ پس از صلح با امام مجتبی (ع) و قضایائی که روی داد ، به حکومت رسید و در این سال بود که اهل عراق نیز از او اطاعت نمودند و خلافت او را پذیرفتند و زودترین هنگامی که می توانسته است تا شخصی را به عنوان والی عراق تعیین کند ، سال ۴۱ و پس از ۵ و یا ۶ ماهی بوده است که امام حسین (ع) در عراق بودند ، چرا که تا قبل از آن هنوز عراق از معاویه تبعیت نمی کرد که او بتواند برای آن حاکمی بفرستد . لذا این داستان در شرایطی اتفاق افتاده است که بر طبق نقل آن، معاویه عبدالله بن سلام را به حکومت عراق منصوب نموده بود و لذا در این زمان امام حسین (ع) در مدینه بودند. بنابراین حتی اگر بپذیریم که شخصی به نام عبدالله بن سلام وجود داشته است و معاویه ابتدا او را به حکومت عراق منصوب کرد و سپس او را برکنار نمود ، داستان تصریح می کند که او به عراق آمد و به پیش سیدالشهدا (ع) رفت ، و یا بر طبق این افسانه ، ابوالدرداء، هنگامی که برای خواستگاری ارینب به عراق آمد ، با امام حسین (ع) مواجه شد، در حالیکه در آن زمان اصلا امام حسین(ع) در عراق نبودند.

 

۳- سومین تضاد آشکاری که در این ماجرا وجود دارد ، آنست که اگر کسی مختصری با فقه اهل بیت و آیات قرآن کریم آشنائی داشته باشد ، می داند که بر خلاف اهل سنت ، اهل بیت به صریح آیات قرآن ، بیان می کنند که اگر شخصی خواست تا همسر خویش را طلاق بدهد ، با گفتن اینکه من تو را ۳ طلاقه کردم ، همسر او ۳ طلاقه نمی شود ، بلکه باید او را ۳بار طلاق بدهد و پس از هر طلاق دوباره او را عقد کند تا پس از طلاق سوم ، او ۳ طلاقه محسوب گردد. پس چگونه ممکن است که امام حسین (ع) این گونه عمل کرده باشند ؟ آیا عقل سلیم در درستی این ماجرا دچار تردید نمی شود؟

 

۴- آیا می توان پذیرفت جوانی ۱۶ ساله همانند یزید که در شام به دنیا آمده و تا آخر نیز در آنجا بوده است، تنها به صرف شنیدن حرف مردم ، عاشق زنی گردد که در عراق زندگی می کند و بدون آنکه حتی او را دیده باشد ، عشق او تا بدان جا پیش رود که صبر را از کفش برباید؟

 

۵- یکی از شرایط طلاق در فقه امامیه حضور ۲ شاهد عادل عاقل است که در اینجا از شاهد نیز خبری نیست.

 

وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ ـــــ و دو تن [مرد] عادل را از میان خود گواه گیرید، و گواهى را براى خدا به پا دارید (طلاق:۲)

 

۶- در داستان فوق امام حسین علیه السلام‌ به عبدالله سلام می فرماید: بل أدخله علیک حتى تبرئی إلیه منه کما دفعه إلیک.(تو داخل منزل من شده و با ارینب ملاقات کن و با تحویل اموال خود ذمه او را بری کن.) و این نیز با سیره اهل بیت علیهم السلام‌ و غیرت مردانگی عرب سازگاری ندارد که یک مرد اجنبی و نامحرم را به اندرون خویش راهنمایی کنند.گذشته از این که بری شدن ذمه نیازی به خلوت با نامحرم ندارد.

 

۷- ابن قتیبه به عنوان اولین کسی که این ماجرا را نقل می کند و در حالیکه که تا زمان حیات امام حسین (علیه السلام) حدود ۲۰۰ سال نیز فاصله دارد، اما هیچ سندی برای این داستان نقل نمی نماید و به هیچ وجه نمی گوید که این مطلب را از چه کسی نقل می کنند.

 

اضافه بر آنچه که ذکر شد، این داستان و یا بهتر بگوئیم این افسانه، با تمام صفحات تاریخ اسلام که مورد اتفاق شیعه و سنی است، دارای تناقض است. همه نقل کرده اند که معاویه در سال ۵۶ هجری قمری جهت گرفتن بیعت برای خلافت یزید ، به حج رفت ؛ ولی عده ای با او بیعت ننمودند و از جمله امام حسین (ع) به هیچ وجه حاضر به بیعت با یزید نگشتند. پس از آنکه معاویه از دنیا رفت ، یزید

 

نامه ای به والی مدینه که پسر عموی او بود و «ولید بن عتبة بن ابی سفیان» نام داشت ، نوشت و به او گفت که از حسین بن علی بیعت بگیر، اگر بیعت کرد، محترم و مکرم باشد و اگر از بیعت سرباز زد، گردن او را بزن. اگر این داستان حقیقی بوده و یزید به دنبال تصفیه حساب شخصی باشد، دیگر نباید به والی مدینه بگوید که در صورت بیعت کردن، حسین را تکریم کن و به او احترام گذار. به علاوه پس از واقعه کربلا که امام حسین (ع) به شهادت رسیدند و اهل بیت آن حضرت به اسارت یزید برآمدند، هنگامی که او اهل بیت را مورد شماتتهای بسیار و آزارهای گوناگون قرار داد، حتی یکجا نیز مشاهده نمی کنید که قضایای ارینب را مطرح نموده باشد و امام حسین را مورد شماتت قرار داده باشد. حتی هنگامی که یزید به امام سجاد (ع) اشکال می نمود ، گفت که پدرت فراموش کرده بود که خدا ملک و پادشاهی را به هر کس بخواهد می دهد، اگر او بیعت می نمود، در نهایت عزت زندگی می نمود.

 

اگر از جانب امام حسین (ع) نیز به این قضیه بنگریم و حتی اگر آنرا صحیح نیز بدانیم، قطعا حضرت بر طبق این داستان به هدف خویش رسیده بود و ارینب را به عقد خویش در آورده بود، پس دیگر چه دلیلی دارد که پس از گذشت ۲۰ سال ، بخواهد برای انتقام جوئی قیام کند؟ و در طول مسیر هنگامی که انگیزه قیام حضرت را مکررا از او می پرسند ، تنها یک جواب دهد که هدف او احیای اسلام و امر به معروف و نهی از منکر است؟

 

مجموع این شواهد کاملا برای ما مشخص می کند که این داستان افسانه ای بیش نیست و شبیه هزاران داستان عاشقانه ایست که تخیل عرب در ساختن و پرداختن آنها، تبحری کامل دارد و کتبی نظیر قصص العرب که خود از ناقلان این افسانه است، در صفحات دیگر خود افسانه های عاشقانه دیگری را نیز نقل می کند که همگان بر تخیلی بودن آنها اعتراف دارند. هرچند که انگیزه سازندگان آن قصه، بیان سیادت و بزرگواری امام حسین (ع)، خدعه و نیزنگ بازی معاویه و بی پروائی یزید در عشقبازی بوده است، اما اصل این قضیه، مجعول و ساخته و پرداخته تخیل آنهاست. و حتی اگر نیز بپذیریم که این داستان واقعیت دارد، باز نیز ارتباط آن با کربلا و قیام سیدالشهدا (ع)، وصله ناچسبی است که تنها اگر منطق و عقل را کنار گذاریم می توانیم آنرا بپذیریم.

 


پاسخ حجت الاسلام مومنی به شبهه محمد سروش محلاتی درباره مذاکره امام حسین علیه السلام
چهارشنبه بیست و پنجم دی ۱۳۹۸ ساعت 6:48 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

20 مهر 95

سیاسی - عاشورایی

  حجت‌ الاسلام مومنی

حجت‌الاسلام مومنی گفت: تحریف آشکاری که برخی مسئولان و افرادی چون سروش محلاتی بر کارکرد و ماهیت مذاکره انجام داده، حمل عبارت برد-برد بر این مفهوم و تحمیل آن بر تاریخ معصومان علیهما سلام است.

 

به گزارش قدس آنلاین به نقل از خبرگزاری تسنیم، حجت‌الاسلام سیدحسین مومنی از واعظین و خطبای مشهور تهران شب گذشته در هیئت محبان الفاطمه(س) با انتقاد شدید از یک تحریف بزرگ تاریخی درباره واقعه عاشورا که اخیراً در سخنان سروش محلاتی مطرح شده است، گفت: "یک فردی گفته است که امام حسین(ع) در کربلا قصد مذاکره داشته و برخی خجالت می‌کشند که این مطلب را بگویند!"

 

مومنی با بیان اینکه گزارش منابع تاریخی حکایت از آن دارد که پس از ورود عمرسعد ملعون به کربلا، مذاکره در جایی میان دو لشگر صورت می‌گیرد و هر یک از طرفین با 20 نفر در این صحنه حاضر می‌شوند؛ خاطرنشان کرد: امام حسین(ع) با حضرت عباس(ع) و حضرت علی‌اکبر(ع) و عمرسعد هم با پسرش حفص و غلامش در این صحنه حاضر شده است.

 

وی با تاکید بر اینکه هیچ یک از اهل اعلم از به کار بردن واژه مذاکره برای این اقدام ابایی ندارد و خجالتی هم در کار نیست، ادامه داد: اما تمام سخن در معنایی است که برخی مسئولان اجرایی و اتباعشان همچون همین جناب سروش محلاتی بر مفهوم مذاکره تحمیل کرده و می‌کنند. 

 

حجت‌الاسلام مومنی افزود: تحریف آشکاری که بعضی از مسئولان اجرایی و برخی افراد دیگر بر کارکرد و ماهیت مذاکره انجام داده، حمل عبارت برد-برد بر این مفهوم و تحمیل آن بر تاریخ معصومان علیهما سلام است. 

 

وی خطاب به آنها که مذاکره معصومین علیهماسلام با دشمنانشان را ذیل معنای «مذاکره برد-برد» معنا می‌کنند، گفت که "این حرف که ناشی از بی‌سوادی است را تکرار نکنید". مومنی تاکید کرد: نه مذاکره پیامبر(ص) در حدیبیه برد-برد بود و نه اقدام علی(ع) در صفین، نه حسن(ع) در مدائن و نه حسین(ع) در کربلا. اصلاً معنا ندارد که مذاکره میان حق و باطل برد-برد باشد. ابداً نمی‌توان گفت که معصوم(ع) به گونه‌ای مذاکره کند که به برد دشمن هم بینجامد؛ همواره برآیند مذاکره معصومین با دشمنانشان برای تحقق هدف نهایی برد جبهه حق و نابودی جبهه باطل بوده است. 

 

این خطیب هیئت محبان‌الفاطمه(س) گفت: آنهایی که این مطالب را مطرح می‌کنند،‌ اگر یک منطق مظفر هم خوب می‌خواندند می‌دانستند که جمع ضدین محال است؛ نمی‌شود همزمان هم حق ببرد و هم باطل. اصلاً این حرف از نظر عقلی مضحک و خنده‌دار نیست؟ پس چگونه‌ است که به راحتی چنین سخنانی به زبان جاری می‌کنند؟

 

حجت‌الاسلام مومنی در ادامه سخنان خود با اشاره به اینکه در کربلا به خلاف ادعای آقای سروش محلاتی، امام(ع) هیچگاه سخن از دست در دست یزید گذاشتن و یا به مرز رفتن را مطرح نکرده است، تصریح کرد: این حرفها تحریف تاریخ و دروغ مسلم است. سخن عقبه‌ابن‌سمعان غلام رباب(س) شاهد این مدعای ماست که گفت در تمام مسیر همراه حضرت بودم و هیچگاه چنین سخنی نشنیده‌ام. گویا این شایعه که حسین(ع) سه راه را پیشنهاد کرد ناشی از ادعایی بوده که عمرسعد در نامه‌اش به ابن‌زیاد مطرح کرد تا او را قانع کند که جنگ نشود و گفت که حسین پیشنهاد کرده یا بگذاریم برگردد و یا به یکی از مرزها برود و یا به شام برود و دست در دست یزید بگذارد.  

 

این خطیب هیئت محبان الفاطمه(س) با بیان اینکه مطلبی که آقای سروش محلاتی اخیراً گفته سراسر شبهه مطلق است، گفت: کاملاً واضح است که هدف سیاسی آنها از طرح این شبهات چیست؛ اما باید آنها را انذار دهیم که از خدا و عاقبت به شری بترسند.

 

وی خاطرنشان کرد: هدف امام از همه کارهایش هدایت‌گری و تامین صلاح امت بوده است. اگر امام به دنبال پرهیز از جنگ است نه از باب ترس و ذلت بلکه از باب هدایت امت است. سخن گفتن امام حسین(ع) با عمر سعد به این شیوه بود که به او هشدار داد و نصیحت کرد و بعد از مشاهده اصرار عمر سعد بر مواضعش او را نفرین کرد. 

 

 


40 حدیث از امام حسین علیه السلام
یکشنبه نوزدهم آبان ۱۳۹۸ ساعت 0:2 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

 

امام حسین(ع)

چهل حدیث نورانی از امام حسین(ع)

۱. شناخت خداوند و عبادت او

«اَيّهَا النّاسُ! إِنّ اللّهَ جَلّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلاّ لِيَعْرِفُوهُ، فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَا سِوَاهُ».

امام حسين (ع) فرمود: «اى مردم! خداوند بندگان را آفريد تا او را بشناسند، آن‏گاه كه او را شناختند، پرستش كنند و آن‏گاه كه او را پرستيدند، از پرستش غير او بى‏ نياز شوند».

(بحار الانوار، ج ۵ ص ۳۱۲ ح۱ )

​۲. يافتن خداوند

«مَاذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الّذِى فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ؟».

امام حسين (ع) فرمود: «پروردگارا! آن كه تو را نيافت، چه يافت و آن كه تو را يافت، چه از دست داد؟».

(بحار الانوار، ج ۹۵ ص ۲۲۶ ح۳ )

۳. خداوند، مراقب انسان‏

«عَمِيَتْ عَيْنٌ لاَ تَرَاكَ عَلَيْهَا رَقِيباً».

امام حسين (ع) فرمود: «چشمى كه تو را مراقب خويش نبيند، كور است».

(بحار الانوار، ج ۹۵ ص ۲۲۶ ح۳ )

 

۴. عبادت تجار، بندگان و آزادگان‏

«إِنّ قَوْماً عَبَدُوا اللّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التّجّارِ وَ إِنّ قَوْمَاً عَبَدُوا اللّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ إِنّ قَوْمَاً عَبَدُوا اللّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الاَحْرَارِ وَ هِىَ اَفْضَلُ الْعِبَادَةِ».

امام حسين (ع) فرمود: «گروهى خدا را از روى ميل به بهشت عبادت مى‏كنند، كه اين عبادت تجارت‏كنندگان است و گروهى خدا را از ترس دوزخ مى‏پرستند و اين عبادت بردگان است، و گروهى خدا را به سبب شايستگى مى‏پرستند، و اين عبادت آزادگان است كه برترين عبادت است».

(تحف العقول، ص ۲۷۹ ح۴ )

 

۵. پاداش عبادت حقيقى خداوند

«مَنْ عَبَدَ اللّهَ حَقّ عِبَادَتِهِ آتاهُ اللّهُ فَوْقَ اَمَانِيهِ وَ كِفَايَتِهِ».

امام حسين (ع) فرمود: «هركس حق معبوديت خدا را به‏جا آورد، خداوند بيش از حدّ انتظار و كفايتش به او عطا مى‏ كند».

(بحار الانوار، ج ۶۸ ص ۱۸۴ ح۴۴ )

 

۶. زيان‏كار

«لَقَدْ خَابَ مَنْ رَضِىَ دُونَكَ بَدَلاً».

امام حسين (ع) فرمود: «هركس به غير تو دل ببندد، زيان كرده است».

(بحار الانوار، ج ۹۵ ص ۲۱۶ ح۳ )

 

۷. ستايشگران خداوند

«مَا خَلَقَ اللّهُ مِنْ شَىْ‏ءٍ إِلا وَ لَهُ تَسْبِيحٌ يَحْمَدُ بِهِ رَبّهُ».

امام حسين (ع) فرمود: «خداوند هيچ موجودى را نيافريد، جز آن‏كه براى او تسبيحى قرارداد تا با آن خدا را ستايش كند».

(بحار الانوار، ج ۶۱ ص ۲۹ ح۸ )

 

۸. دوستى خداوند، سرمايه انسان‏

«خَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبّكَ نَصِيباً».

امام حسين (ع) فرمود: «پروردگارا! كسى كه از محبّت خود بهره‏مندش نكردى، زيان كرده است».

(بحار الانوار، ج ۹۵ ص ۲۲۶ ح۳ )

 

۹. اشك چشم و ترس دل، رحمت خداوند

«بُكَاءُ الْعُيُونِ وَ خَشْيَةُ الْقُلُوبِ رَحْمَةٌ مِنَ اللّهِ».

امام حسين (ع) فرمود: «گريستن چشم‏ها و ترسيدن قلب‏ها، رحمتى از جانب خداست».

(مستدرك الوسائل، ج ۱۱ ص ۲۴۵ ح۳۵ )

 

۱۰. دوستى اهل بيت سبب ريزش گناهان‏

«إِنّ حُبّنَا لَتُسَاقِطُ الذّنُوبَ كَمَا تُسَاقِطُ الرّيحُ الْوَرَقَ».

امام حسين (ع) فرمود: «محبّت ما اهل بيت سبب ريزش گناهان است، چنان‏كه باد، برگ درختان را مى‏ريزد».

(حياة الامام الحسين، ج ۱ ص۱۵۶ )

 

۱۱. اهل بيت(ع)، معلمان ملائكه‏

«اَىّ شَىْ‏ءٍ كُنْتُمْ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ اللّهُ عَزّوَجَلّ آدَمَ (ع)؟ قَالَ كُنّا اَشْبَاحَ نُورٍ نَدُورُ حَوْلَ عَرْشِ الرّحْمنِ فَنُعَلّمُ لِلْمَلاَئِكَةِ التّسْبِيحَ وَ التّهْلِيلَ وَ التّحْمِيدَ».

از امام حسين (ع) پرسيده شد: «قبل از اين‏كه خداوند عزّوجل آدم (ع) را خلق كند، شما چه چيزى بوديد؟ فرمود: ما شبح‏هايى از نور بوديم كه بر گرد عرش خدا مى‏چرخيديم و به ملائكه درس تسبيح و توحيد و ستايش خدا را مى‏آموختيم».

(بحار الانوار، ج ۵۷ ص ۳۱۱ ح۱ )

 

۱۲. اهل‏بيت(ع)، اهل سرّ خدا

«نَحْنُ الّذِينَ عِنْدَنَا عِلْمُ الْكِتَابِ وَ بَيَانُ مَا فِيهِ وَ لَيْسَ عِنْدَ اَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ مَا عِنْدَنَا لاَِنّا اَهْلُ سِرّ اللّهِ».

امام حسين (ع) فرمود: «ما كسانى هستيم كه علم قرآن، و بيان آنچه در آن است، نزد ماست، و آنچه در نزد ماست نزد هيچ‏يك از آفريدگان خدا نيست، زيرا ما محرم راز خداييم».

(بحار الانوار، ج ۴۴ ص ۱۸۴ ح۱۱ )

 

۱۳. مخلوقات، مأمور به اطاعت از اهل بيت(ع)

«وَ اللّهِ مَا خَلَقَ اللّهُ شَيْئاً إِلا وَ قَدْ اَمَرَهُ بِالطّاعَةِ لَنَا».

امام حسين (ع) فرمود: «سوگند به خدا كه خداوند هيچ موجودى را نيافريد، مگر آن‏كه او را به اطاعت از ما، امر كرد».

(بحار الانوار، ج ۴۴ ص ۱۸۱ ح۱ )

 

۱۴. دوستى اهل بيت(عليهم السلام)

«مَنْ اَحَبّنَا كَانَ مِنّا اَهْلَ الْبَيتِ».

امام حسين (ع) فرمود: «كسى كه ما را دوست بدارد، از ما اهل بيت است».

(نزهة النّاظر و تنبيه الخاطر، ص ۸۵ ح۱۹ )

 

۱۵. تهيدستى و كشته شدن شيعيان‏

«وَ اللّهِ الْبَلاَءُ وَ الْفَقْرُ وَ الْقَتْلُ اَسْرَعُ إِلَى مَنْ اَحَبّنَا مِنْ رَكْضِ الْبَرَاذِينِ، وَ مِنَ السّيْلِ إِلىَ صِمْرِهِ».

امام حسين (ع) فرمود: «به خدا سوگند، فقر و قتل به سوى دوستان ما، از حركت اسبان تيزپا و جريان سيل در مسيرش، سريعتر است».

(بحار الانوار، ج ۶۴ ص ۲۴۹ ح۸۵ )

 

۱۶. پرهيز از خيانت و مكر و نيرنگ‏

«إِنّ شِيعَتَنَا مَنْ سَلِمَتْ قُلُوبُهمْ مِنْ كُلّ غِشّ وَغَلّ وَدَغَلٍ».

امام حسين (ع) فرمود: «شيعه ما كسى است كه دلش از هرگونه خيانت و نيرنگ و مكرى پاك است».

(بحار الانوار، ج ۶۵ ص ۱۵۶ ح۱۰ )

 

۱۷. امام حسين(ع) و امام زمان(عج)

«لَوْ اَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ اَيّامَ حَيَاتِى».

امام حسين (ع) فرمود: «اگر زمان حضرت مهدى را درك مى‏كردم، تمام عمر خدمتگزارش بودم».

(عقد الدّرر، ص‏۱۶۰)

 

۱۸. حسين(ع)، كشته اشك‏ها

«اَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَةِ، لا يَذْكُرُنِى مُؤْمِنٌ إِلا بَكَى».

امام حسين (ع) فرمود: «من كشته اشكهايم، مؤمنى مرا ياد نكند، مگر آن‏كه به گريه مى‏افتد».

(كامل الزيارات، ص ۱۱۷ ح۶ )

 

۱۹. پاداش زائر امام حسين(ع)

«مَنْ زَارَنِى بَعْدَ مَوْتِى زُرْتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ إِلا فِى النّارِ لاَخْرَجْتُهُ».

امام حسين (ع) فرمود: «هركه مرا پس از مرگم، زيارت كند، روز قيامت زيارتش مى‏ كنم و اگر در آتش هم باشد، او را بيرون مى‏ آورم».

(المنتخب للطريحى، ص۶۹ )

 

۲۰. خوش‏خلقى و سكوت‏

«اَلْخُلْقُ الْحَسَنُ عِبَادَةٌ وَ الصّمْتُ زَيْنٌ».

امام حسين (ع) فرمود: «خوش‏خويى، عبادت است و سكوت، زينت».

(تاريخ اليعقوبى، ج ۲ ص۲۶۴ )

 

۲۱. تأخير در مرگ و افزايش روزى با صله رحم‏

«مَنْ سَرّهُ اَنْ يُنْسَاَ فِى اَجَلِهِ وَ يُزَادَ فِى رِزْقِهِ فَلْيَصِلْ رَحِمَهُ».

امام حسين (ع) فرمود: «كسى كه دوست دارد اجلش به تأخير افتد و روزى ‏اش افزايش يابد، صله رحم به‏ جا آورد».

(بحار الانوار، ج ۷۱ ص ۹۱ ح۵ )

 

۲۲. عرضه اعمال به خداوند

«إِنّ اَعْمَالَ هَذِهِ الاُمّةِ مَا مِنْ صَبَاحٍ إِلا وَ تُعْرَضُ عَلَى اللّهِ عَزّوَجَلّ».

امام حسين (ع) فرمود: «همانا اعمال امّت، هر بامدادان بر خداوند عرضه می ‏شود».

(بحار الانوار، ج ۷۰ ص ۳۵۳ ح۵۴ )

 

۲۳. جلب رضايت مردم با نارضايتى خداوند

«مَنْ طَلَبَ رِضَى النّاسِ بِسَخَطِ اللّهِ وَكَلَهُ اللّهُ إِلىَ النّاسِ».

امام حسين (ع) فرمود: «كسى كه براى جلب رضايت مردم، موجب غضب خدا شود، خداوند او را به مردم وا مى‏ گذارد».

(بحار الانوار، ج ۷۵ ص ۱۲۶ ح۸ )

 

۲۴. گذشت در حال قدرت‏

«إِنّ اَعْفَى النّاسِ مَنْ عَفَا عَنْ قُدْرَةٍ».

امام حسين (ع) فرمود: «باگذشت‏ ترين مردم كسى است كه با وجود قدرت، گذشت كند».

(بحار الانوار، ج ۷۵ ص ۱۲۱ ح۴ )

 

۲۵. سخن كاهنده ارزش‏

«لاَ تَقُولُوا بِاَلْسِنَتِكُمْ مَا يَنْقُصُ عَنْ قَدْرِكُمْ».

امام حسين (ع) فرمود: «چيزى كه از ارزشتان بكاهد، بر زبان جارى نكنيد».

(جلاء العيون، ج ۲ ص۲۰۵ )

 

۲۶. اثر تنگ‏دستى، بيمارى و مرگ‏

«لَوْلاَ ثَلاَثَةٌ مَا وَضَعَ ابْنُ آدَمَ رَأسَهُ لِشَىْ‏ءٍ اَلْفَقْرُ وَ الْمَرَضُ وَ الْمَوتُ».

امام حسين (ع) فرمود: «اگر سه چيز نبود، آدمى سرش را در برابر هيچ چيز فرود نمى‏ آورد؛ تنگ‏دستى، بيمارى و مرگ».

(نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص ۸۵ ح۴ )

 

۲۷. غفلت از گناه خويشتن‏

«إِيّاك اَنْ تَكُونَ مِمّنْ يَخَافُ عَلَى الْعِبَادِ مِنْ ذُنُوبِهِمْ وَيَاْمَنُ الْعُقُوبَةَ مِنْ ذَنْبِهِ».

امام حسين (ع) فرمود: «مبادا از كسانى باشى كه از گناه ديگران بيمناكند، و از كيفر گناه خود آسوده خاطرند».

(تحف العقول، ص۲۷۳ )

 

۲۸. برطرف‏كردن گرفتارى مؤمن‏

«مَنْ نَفّسَ كُرْبَةَ مُؤْمِنٍ فَرّجَ اللّهُ عَنْهُ كُرَبَ الدّنيَا وَ الاخِرَةِ».

امام حسين (ع) فرمود: «هركه گرفتارى مؤمنى را برطرف كند، خداوند گرفتاريهاى دنيا و آخرتش را برطرف مى‏كند».

(بحار الانوار، ج ۷۵ ص ۱۲۲ ح۵ )

 

۲۹. مرگ با عزّت و زندگى با ذلّت‏

«مَوْتٌ فِى عِزّ خَيْرٌ مِنْ حَيَاةٍ فِى ذُلّ».

امام حسين (ع) فرمود: «مرگ با عزت برتر از زندگى با ذلّت است».

(بحار الانوار، ج ۴۴ ص ۱۹۲ ح۴ )

 

۳۰. همسانى گفتار و عمل‏

«إِنّ الْكَريِمَ إِذَا تَكَلّمَ بِكَلاَمٍ، يَنْبَغِى اَنْ يُصَدّقَهُ بِالْفِعْلِ».

امام حسين (ع) فرمود: «بزرگوار كسى است، كه گفتارش با عملش يكى باشد».

(مستدرك الوسائل، ج ۷ ص ۱۹۳ ح۶ )

 

۳۱. دشمنى با على(ع) نشانه نفاق‏

«مَا كُنّا نَعْرِفُ الْمُنَافِقِينَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللّهِ (ص) إِلا بِبُغْضِهِمْ عَلِيّاً وَ وُلْدَهُ».

امام حسين (ع) فرمود: «ما در عهد رسول خدا (ص) منافقان را نمى‏شناختيم، جز در دشمنى آنها با على و اولادش».

(عيون أخبار الرّضا، ج ۲ ص ۷۲ ص۳۰۵ )

 

۳۲. اثر پذيرش هديه‏

«مَنْ قَبِلَ عَطَاءَكَ، فَقَدْ اَعَانَكَ عَلَى الْكَرَمِ».

امام حسين (ع) فرمود: «آن‏كس كه هديه تو را بپذيرد، تو را در بزرگوارى كمك كرده است».

(بحار الانوار، ج ۶۸ ص ۳۵۷ ح۲۱ )

 

۳۳. نجات از آتش با گريه از ترس خدا

«اَلْبُكَاءُ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ نَجَاةٌ مِنَ النّارِ».

امام حسين (ع) فرمود: «گريه از ترس خدا، باعث نجات از آتش جهنّم است».

(مستدرك الوسائل، ج ۱۱ ص ۲۴۵ ح۳۵ )

 

۳۴. اثر خردمندى و يقين به مرگ‏

«لَوْ عَقَلَ النّاسُ وَ تَصَوّرُوا الْمَوْتَ لَخَرِبَتِ الدّنيَا».

امام حسين (ع) فرمود: «اگر مردم خردمند مى‏شدند و مرگ را باور مى‏داشتند، دنيا ويران مى‏گشت».

(إحقاق الحق، ج ۱۱ ص۵۹۲ )

 

۳۵. گناهى آسانتر از پوزش‏

«رُبّ ذَنْبٍ اَحْسَنُ مِنَ الاِعْتِذَارِ مِنْهُ».

امام حسين (ع) فرمود: «چه بسا گناهى كه نيكوتر از پوزش است».

(بحار الانوار، ج ۵۷ ص ۱۲۸ ح۱۱ )

 

۳۶. غيبت، خورش سگ‏هاى دوزخ‏

«كُفّ عَنِ الْغَيْبَةِ فَإِنّهَا إِدَامُ كِلابِ النّارِ».

امام حسين (ع) فرمود: «از غيبت بپرهيز، كه خورش سگهاى دوزخ است».

(بحار الانوار، ج ۷۵ ص ۱۱۷ ح۲ )

 

۳۷. نهى از منكر

«لا يَنْبَغِى لِنَفْسٍ مُؤْمِنَةٍ تَرَى مَنْ يَعْصِى اللّهَ فَلا تُنْكِرُ عَلَيْهِ».

امام حسين (ع) فرمود: «سزاوار نيست كه مؤمن، گناهكارى را ببيند و او را از گناه باز ندارد».

(كنز العمّال، ج ۳ ص ۸۵ ح۵۶۱۴ )

 

۳۸. اثر نافرمانى خداوند

«مَنْ حَاوَلَ اَمْراً بِمَعْصِيَةِ اللّهِ كَانَ اَفْوَتَ لِمَا يَرْجُوا وَ اَسْرَعَ لِمَا يَحْذَرُ».

امام حسين (ع) فرمود: «كسى كه با نيرنگ و معصيت خدا، در پى به‏دست آوردن چيزى رود، كمتر به آنچه اميد دارد مى‏رسد، و زودتر به آنچه مى‏ترسد، دچار مى‏شود».

(بحار الانوار، ج ۷۵ ص ۱۲ ح۱۹ )

 

۳۹. خير فراوان در پنج چيز

«خَمْسٌ مَنْ لَمْ تَكُنْ فِيهِ لَمْ يَكُنْ فِيهِ كَثِيرُ مُسْتَمْتِعٍ: اَلْعَقْلُ، وَ الدّينُ وَ الاَدَبُ، وَ الْحَيَاءُ وَ حُسْنُ الْخُلْقِ».

امام حسين (ع) فرمود: «پنج چيز است كه در هركسى نباشد، خير زيادى در او نيست: عقل، دين، ادب، حيا و خوش‏خويى».

(حياة الامام الحسين(ع)، ج ۱ ص۱۸۱ )

 

۴۰. پيروى از حق و كمال عقل‏

«لا يَكْمُلُ الْعَقْلُ إِلا بِاتّبَاعِ الْحَقّ».

امام حسين (ع) فرمود: «عقل جز با پيروى از حق، كامل نمى‏شود».

(أعلام الدين، ص۲۹۸ )


امام حسین علیه السلام پاسدار عناصر مهم انقلاب پیامبر ص
شنبه چهارم آبان ۱۳۹۸ ساعت 15:25 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

پاسدار ارزش‌های انقلاب پیامبر(ص)

نویسندگان: محمد عابدی میانجی

منبع: فرهنگ کوثر 1387 شماره 73

حوزه های تخصصی:

دریافت مقالهدریافت فایل ارجاع: RIS (پژوهیار، EndNote ، ProCite ، Reference Manager) | BibTex

چکیده

متن

نقش امر به معروف و نهی از منکر در نهضت حسینی چنان پر رنگ است که امام حسین(ع) از آغاز تا پایان نهضت، بارها به آن تصریح کرد. امام در وصیتش به محمد بن حنفیه در مدینه و در آغاز نهضت[1]، هنگام خواندن خطبه در جمع یاران حرّ ریاحی در مسیر کربلا[2] و در خطبه‌اش در جمع اصحابش در کربلا[3]، همواره به این حقیقت تصریح کرد که هدفش برپایی معروف‌ها و نابودی منکر‌ها است.

 

چنین تأکیدی این پرسش اساسی را مطرح می‌سازد که: مگر عمق و گستره جا به جایی ارزش‌های اسلامی طی پنجاه سال (پس از رحلت پیامبر(ص) تا عصر امام) تا چه حد بود که امام حسین(ع) و یارانش در این راه به شهادت می‌رسیدند؟
یافتن پاسخ دقیق این پرسش، نیازمند این است که ابتدا با ⬅️عناصر محوری انقلاب پیامبر(ص) آشنا شویم، آن گاه عوامل آسیب رسان به این عناصر را بیابیم، در مرحله سوم جلوه‌های خارجی آسیب‌های وارد شده را بشماریم، سپس توضیح دهیم که چرا امام و نه شخص دیگری باید چنین فداکاری از خود نشان می‌داد و سرانجام، آثار امر به معروف و نهی از منکر امام(ره) را برشماریم؛ آثاری که توان رفع آن آسیب‌ها را داشته باشند.

⬇️⬇️⬇️
1. عناصر محوری انقلاب پیامبر(ص)
طلوع خورشید رسالت از مکه سرآغاز انقلابی همه جانبه در زندگی بشر در ابعاد اعتقادی، اخلاقی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی بود که در دو مرحله «ملت سازی» در مکه و «دولت سازی» در مدینه انجام شد.
1️⃣اصلاحات اعتقادی
طی این اصلاحات با گرویدن تعداد اندکی از مردم به اسلام، هسته اولیه جامعه اسلامی شکل گرفت و مسلمانان با قطع ارتباط تدریجی از جامعه جاهلی و ایجاد پیوند درون گروهی به عناصر مؤثر اعتقادی تبدیل شدند؛ هر چند به دلیل فشار مشرکان به روش‌های انفعالی (هجرت، تقیّه و ...) روی آوردند. طی چند سال تحمل فشارهایی چون محاصره در شعب ابی‌طالب و  ... دوره تکوین ملت در جهات تربیتی، اعتقادی و اخلاقی سامان یافت.
ملت جدید ارزش‌هایی چون:

فراخوانی به خدا و پرستش او، راستگویی، امانت‌داری، پیوند خویشی، و ... داشت و مهم‌ترین دشمنانش هم سران قبائل بودند که به وضع موجود خود ، ثروت، اقتدار و سلطه‌شان دلبستگی داشتند. در زمینه تشکیل دولت هم انقلاب مذکور موجب شد تا به جای اینکه دولت از راه غلبه تأسیس شود، ابتدا ملتی بر پایه جهان‌بینی واحد شکل گیرد، آن گاه دولتی بر پایه آن بنا شود.[4]
2️⃣اصلاحات سیاسی
در انقلاب پیامبر(ص) حاکمیت مطلق مخصوص خدا بود و قرآن نقش ضد توحیدی پادشاهان و تلاش‌های پیامبران برای مبارزه با آنان و ایجاد حاکمیت توحیدی را یادآور شد و از شاهان مذکور با عناوینی چون جبارین یاد کرد. تا آن موقع حکومت‌ها با تحمیل ایجاد می‌شدند و هدفشان سلطنت بر مردم بود و چون چنین هدفی به زیان مردم بود، نمی‌توانستند با توده‌های مردم مشورت کنند و لذا استبداد پیش می‌آمد. تحمیلی بودن حکومت‌ها به تعهد ناپذیری آنها هم می‌انجامید؛ ولی بر عکس، رسول خدا(ص) حکومتی متعهد، غیر استبدادی، خیر خواه و برآمده از عشق و خواست درونی ملت ایجاد کرد؛ به گونه‌ای که حتی برخی توهّم کرده‌اند حکومت پیامبر به نصب خدا نبود و مردم، حکومت خود را به او دادند. این توهم در عین باطل بودن، گویای میزان جایگاه حکومت پیامبر(ص) در قلوب مردم است. قانون‌گذاری و اجرای احکام هم در حکومت جدید مبتنی بر ملاطفت، درستکاری، شرافت و ارزشمندی و خدانگری بود. 
3️⃣اصلاحات اقتصادی
اسلام علاوه بر دعوت به توحید، خواهان توزیع عادلانه هم شد و با تحول اعتقادی، حیات اقتصادی جدیدی پدید آورد. بر اساس این نظام جدید، ثروت باید وسیله تولید و زندگی باشد و به عدالت تقسیم شود.
4️⃣اصلاحات نظامی
جهادی که اسلام مطرح کرد، با جنگ‌های پیشین که در منازعات تبهکارانه خلاصه می‌شد، فرق داشت. اسلام با واژه «فی سبیل الله» هدف و ماهیت جهاد را مشخص ساخت و مسلمانان را به مبارزاتی دائم برای دفع و رفع ظلم در سه شکل: دفاعی (در برابر تجاوز بیگانه)، آزادی بخش(دعوت به اسلام و دفع موانع) و داخلی(با اهل بغی) فراخواند.
5️⃣اصلاحات اجتماعی[5]
با تبدیل حکومت استبدادی به اسلامی، تضاد حاکم و محکوم از بین رفت و مالکیت مطلقه و تصرفات استبدادی هم جایگاه خود را از دست داد. ایمان به اسلام، ملتی به وجود آورد که اختلافات خود را از طریق قرآن حل می‌کردند؛ لذا شیوه حل اختلافات از نزاع جاهلی، به نقد همگان و امر به معروف و نهی از منکر در سایه قرآن و سنت تبدیل شد.

🖊️🖊️🖊️
2. نهضت ارتجاع، عامل آسیب رسانی به انقلاب نبوی
اسلام مثل هر پدیده دیگر همواره در معرض خطرهای خارجی و داخلی است. علاوه بر این، پیامبران برای رفع موانع هدایت و مبارزه با انحرافات، نیاز به حکومت داشتند که با قدرت همراه است. لذا در هر نهضت اصلاحی، عده‌ای به دلیل جاه‌طلبی، خود را با نظام جدید هماهنگ می‌سازند و در نهایت قدرت را به دست می‌گیرند و این واقعیتی است که در مورد انقلاب پیامبر(ص) هم روی داد.
توضیح اینکه در هر انقلابی، تحول در نیروی انسانی روی می‌دهد و انسان‌های متحول ضامن اجرا و تداوم بخش نظام جدید می‌شوند؛ اما چون تحول نسبی است و اساساً برخی تحول نمی‌پذیرند و نیز گاه نسل جدید در تعامل با آنان دچار آلودگی می‌شوند، به تدریج جامعه از عناصر مؤمن تهی و از هم می‌پاشد. 
کفار، مشرکان، اهل کتاب و منافقان از رجعت‌طلبان عصر رسول خدا(ص) بودند؛ اما خطر اصلی از سوی منافقان متوجه اسلام بود و آنان با رخنه در جامعه، نقش مهمی در ارتجاع بازی می‌کردند؛ به گونه‌ای که امام علی(ع) فرمود: 
«مسلمان نشدند، بلکه فقط اظهار مسلمانی کرده، در دل کفر را پروردند و چون یارانی یافتند، کفر پنهان خود را آشکار کردند». همین خطر دقیقاً انقلاب ما را هم تهدید می‌کند. مراجعه به قرآن نشان می‌دهد جنبش ارتجاعی از نخستین ایام نهضت نبوی به راه افتاد. لذا آیات الهی به طور گسترده به افشای تلاش‌های مرتجعانه آنها (مشرکان، اهل کتاب و منافقان) پرداخت.
مرتجعان عصر رسول خدا(ص) از لحاظ اعتقادی معمولاً تکامل اعتقادی و اخلاقی نیافته بودند و لذا بر روش قبلی باقی بودند و کفر می‌ورزیدند. به لحاظ رفتاری هم چون نمی‌توانستند رفتارشان را پنهان کنند، دچار تناقض در رفتار می‌شدند و رسوا می‌گشتند. نمونه‌ای از آن مربوط به ترک جهاد بود که خداوند بخش بزرگی از سوره توبه را در آشکار کردن ماهیت آنان در این مورد نازل کرد.[6]
این گروه از لحاظ طبقه اجتماعی هم معمولاً در شمار ثروتمندان جای داشتند.[7]

اکثر منافقان، اهل مکه بودند که دین را به اجبار پذیرفته بودند (طُلقا) و همان‌ها سرسخت‌ترین دشمن اسلام بودند که نقش بزرگی در جریان رجعت داشتند.
از طُلقا، شاخه بنی امیه بیش از همه در فتح مکه متضرر شدند و بنابراین کوشیدند نظام پیامبر را به وضع سابق برگردانند. بنابراین خاندان بنی امیه جدی‌ترین دشمن پیامبر(ص) بودند که به صورت تاکتیکی تسلیم قدرت آن حضرت شدند. ابن هشام می‌نویسد: «بسیاری از بزرگان شهر مکه هرگز مسلمان نشدند... . عباس، ابوسفیان را نزد اردوی سربازان پیامبر(ص) برد و او وحشت‌زده گفت: پادشاهی برادرزاده‌ات بزرگ شده است و عباس به وی هشدار داد که این پادشاهی نیست؛ شکوه پیامبری است».[8]
ایمان نداشتن به وحی و پیامبر(ص) ویژگی مشترک حزب بنی‌امیه بود؛ لذا مشمول عنوان )الشّجَرَة الْمَلْعُونَة( شدند.[9] 
این عده در عصر پیامبر(ص) چنان موانعی در مسیر آن حضرت ایجاد کردند که در هفت جا مورد لعنت حضرت قرار گرفتند.[10]

در مقابل، پیامبر(ص) هم سیاست روشنی در قبال آنها داشت:

امور را به آنها نمی‌سپرد،[11]

تنفر عمومی از آنها  را ایجاد می‌کرد[12]

و زمینه ارتجاعی آنها را افشا می‌ساخت؛ مانند اینکه می‌فرمود: «هر گاه فرزندان عاص (بنی‌امیه) به سی نفر برسند، مال خدا را میان خود دست به دست می‌کنند، بندگان خدا را بنده خود و دین خدا را مغشوش می‌سازند»[13]،

و حتی مشروعیت حکومت آنها را پیشاپیش نفی می‌کرد؛ مانند این سخن امام حسین(ع) که فرمود: 
«لَقَدْ سَمِعتُ جَدّی رَسُولَ اللهِ یَقُولُ إنَّ الْخِلافَةَ مُحَرَّمَةٌ عَلی وُلْدِ أبی سُفْیانَ؛[14] از جدم رسول خدا(ص) شنیدم که خلافت بر فرزندان ابی‌سفیان حرام است».

💠💠💠
3. گام‌های ارتجاع از رحلت پیامبر(ص) تا نهضت امام حسین(ع)
اولین جلوه واپس‌گرایی بعد از رحلت پیامبر(ص)، در قالب رجعت سیاسی خود را نشان داد و به روی کارآمدن نظام خلافت به جای نظام امامت که مورد تأیید خداوند بود، انجامید. حزب بنی‌امیه به دلیل افشاگری‌های رسول اکرم(ص)، به طور مستقیم نتوانست در عرصه سیاسی و حکومتی خود را نشان دهد؛ اما دوره خلافت را باید دوره انتقالی حکومت به آنان شمرد؛ زیرا آنان در این دوره به تدریج خود را در ارکان حکومت وارد کردند.
رجعت به نظام خلافت به جای نظام امامت موجب شد تا مدیریت نظام حکومتی از دست ائمه(ع) خارج شود.[15] در همین دوره ولید بن عقبه که مشمول آیه )إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیّنُوا أنْ تُصیبُوا قَوْمًا بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ( [16] بود، وارد دستگاه حکومت شد.[17]

معاویه در عصر عمر در حالی که کارگزاران، پشت سر هم عوض می‌شدند، برای همیشه در منصب خود ماند. اما در دوره خلیفه سوم که با شجره خبیثه ارتباط نسبی داشت، آنان توانستند بخش‌های عمده حاکمیت را تسخیر کنند.[18]

به هر حال، از ماه صفر سال 11 تا 36ق (25سال) اموی‌ها توانستند به اوج نفوذ در حاکمیت برسند.
اما حکومت امام علی(ع) (36ق) مانع بزرگی برای آنها ایجاد کرد؛ لذا طی چهار سال و هفت ماه حکومت امام علی(ع) به تعارض شدید با امام روی آوردند. امام تمام مدت حکومت را صرف مبارزه با مرتجعان کرد و کوشید به وظیفه ضد رجعت خود عمل کند؛ رجعتی که از سقیفه آغاز شده بود. او صراحتاً می‌فرمود:
«... وقتی خدا پیامبرش را نزد خود برد، گروهی به گذشته جاهلی خود برگشتند و با پیمودن راه‌های گوناگون به گمراهی دچار شدند و به دوستان منحرف خود پیوستند و از دوستی با مؤمنان که به آن امر شده بودند، بریدند و بنیان اسلامی را تغییر دادند و در جای دیگری بنیان نهادند...».[19]
امام حسن(ع) هم تا سال 41ق به جنگ با این گروه‌ها پرداخت؛ ولی به دلیل همراهی نکردن مردم، نیرنگ زدن آنان و نداشتن همراهان مخلص ، ناچار به صلح شد و مانع کشته شدن بازمانده مؤمنان و قطع ریشه اسلام واقعی شد.[20]
امام حسین(ع) نیز بعد از شهادت برادر بزرگوارش امام حسن(ع)، جهاد غیر مسلحانه را پی‌گرفت و به رغم تقاضاهای فراوان، حاضر به جنگ نشد. مشکل اساسی از آنجا آغاز شد که یزید با به دست گرفتن قدرت بعد از پدر، کوشید همین باقی‌مانده و اقلیت امت راستین و نماینده نظام امامت را هم از بین ببرد و به کلی بساط ارزش‌های اسلامی را برچیند و به ارتجاع کامل و بی‌بازگشت تحقق کامل ببخشد. بسیاری از محققان از کنار این جمله امام حسین(ع): «وَعَلَی الاسلامِ السَّلامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الاُمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ یَزیدَ»[21] به راحتی گذشته‌اند؛ در حالی که این جمله دقیقاً بیان می‌کند که دلیل تغییر روش مبارزه ضد ارتجاعی از صلح به مبارزه و امر به معروف و نهی از منکر، این است که در صورت تثبیت حکومت یزید، اسلام به کلی از بین خواهد رفت و هیج روزنه امیدی، مثل عصر امام حسن(ع) باقی نخواهد ماند.

⏹️⏹️⏹️
4. آثار ارتجاع در جامعه اسلامی
طی مدت پنجاه سال، تمام عناصر اصلی انقلاب پیامبر(ص) دچار آسیب شدند. عنصر اعتقادی چنان آسیب دید که در بعد تشکیل دولت، به جای برقراری حکومت بر جهان‌بینی الهی و ملت سازی، بار دیگر حکومت سلطنتی و موروثی مطرح شد و در بخش سیاسی، به جای حاکمیت مطلق خدا و قرآن و رسول خدا(ص) و اولیای امر(ع) (منصوبان الهی)، استبداد و استثمار و سلطه بر ملت، اصل قرار گرفت و بر پایه باور نداشتن خدا و پیامبر(ص) اصل سلطه مورد توجه واقع شد. از لحاظ اقتصادی، چرخه توزیع عادلانه به کلی مختل گشت و جهاد که تنها با انگیزه «فی سبیل الله» بود، ابزار منازعات تبهکارانه، کشورگشایی، غنیمت طلبی و لذت جویی گردید. در بعد اجتماعی هم عنصر امر به معروف و نهی از منکر به کلی مطرود و متروک گشت. در کلمات امام حسین(ع) به تک تک آسیب‌های بالا اشاره شده. برخی از سخنان امام گویای این حقیقت است که تمام رگ‌های انقلاب پیامبر(ص) آسیب دیده است؛ مانند:
«إنّی أدَعْوُکُمْ إلَی اللهِ وَ نَبِیِّهِ فَإنَّ السُّنَّةَ قَدْ أمیتَتْ فَإنْ تُجیبُوا دَعْوَتی وَ تُطیعُوا أمْری أهدِِکُمْ سَبیلَ الرَّشادِ[22] شما را به سوی خدا و رسولش فرامی‌خوانم که سنّت او را کشته‌اند. پس اگر دعوتم را اجابت و امر مرا اطاعت کنید، شما را به راه راست هدایت می‌کنم».
امام این سخن را در ضمن نامه‌ای به سران و اشراف بصره فرموده بود. آن حضرت در سخنی دیگر گستردگی‌ جا به جایی در ارزش‌ها را چنین یادآور شد:
«می‌دانید که این قوم، پیرو شیطان شده و از پیروی خدای رحمان سرتافته و فساد را آشکار ساخته و حدود الهی را تعطیل کرده و اموال عمومی را برای خود برگزیده و حرام خدا را حلال  و حلالش را حرام کرده‌اند».[23]
«شما می‌بینید که پیمان‌های خدا شکسته شده است و نگران نمی‌شوید، با اینکه برای نقض پیمان پدران خود به هراس می‌افتید! می‌بینید پیمان رسول خدا(ص) نقض شده و کورها و لال‌ها و از کارافتاده‌ها در شهرها رها شده‌اند و مورد ترحم قرار نمی‌گیرند ...».[24]
امام در سخنان دیگر خود به انحرافات اقتصادی مانند رواج حرام خواری اشاره می‌فرماید. آن حضرت خطاب به لشکر عمر سعد فرمود: 
«همه شما از من سرپیچی می‌کنید و ناشنوایید؛ زیرا بخشش‌هایتان در حرام و شکم‌های شما از حرام پر شده است».[25]
در بعد سیاست هم سخنان بسیاری از امام حسین(ع) نقل شده که بر جا به جایی ارزش‌ها و تحقق ارتجاع دلالت می‌کند؛ مانند اینکه فرمود:
«ما ... سزاوارترین مردم به جانشینی او (پیامبر(ص)) بودیم. دیگران بر ما سبقت گرفتند و ما تسلیم شدیم. ما تفرقه را نخواستیم و به عافیت پاسخ دادیم؛ در حالی که می‌دانستیم برحق ولایت از متولیان آن سزاوارتریم».[26]
امام حتی طی نامه‌ای، معاویه را مورد خطاب قرار داد و فرمود:
«فرزند خود را که جوانی شراب‌خوار و سگ‌باز است، جانشین خود کردی. پس در امانت، خیانت روا داشتی و زیردستان خود را به تباهی کشاندی».[27]
و فرمود: از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: «اگر معاویه را به منبر من دیدید، شکمش را بشکافید! به خدا سوگند! اهل مدینه او را بر منبر جدم دیدند و به فرمان رسول خدا(ص) عمل نکردند. از این رو، خدا آنان را گرفتار یزید کرد».[28]
و فرمود: «رسول خدا(ص) در زمان حیاتش فرمود: هر که فرمانروایی ستمگری را ببیند که حرام‌های خدا را حلال می‌شمرد ، پیمان خدا را می‌شکند، با سنّت پیامبر مخالفت می‌ورزد و با بندگان خدا با تجاوز رفتار می‌کند، ولی با گفتار و رفتارش بر او نشورد، خدا را می‌سزد که او را در جایگاه آن ستمگر درآورد».[29]
آثار ارتجاع حتی در حوزه اجتماعی هم آشکار شد؛ به گونه‌ای که در روابط اجتماعی گویی اصلی به نام امر به معروف و نهی از منکر مطرح نیست یا اینکه حوزه آن به سطح امور فردی کاهش یافته است. امام به خواص و نخبگان عصر خود فرمود:
«ای گروه نیرومند! دسته‌ای هستید که به دانستن مشهور و به خیرخواهی معروف هستید و به وسیله خدا در دل مردم ابهتی دارید که شرافتمند از آن حساب می‌برد... . آیا اینها همه برای آن نیست که امید دارند به حق خدا قیام کنید؛ هر چند از بیشتر حقوق الهی کوتاهی کرده‌اید و به پندار خود حق خویش را گرفته‌اید؟ همه اینها از اموری است که خدا شما را به آن امر کرده است؛ همان نهی و بازداری، ولی شما از آن غافل هستید».[30]
5. شایستگی امام برای قیام امر به معروف و نهی از منکر
اینک نوبت آن است که بپرسیم: چرا امام حسین(ع) برای امر به معروف و نهی از منکر به پاخاست و خود را اولی و شایسته پرچمداری نهضت امر به «معروف‌های انقلاب نبوی» و نهی از «منکرهای مرتجعان» می‌دانست و می‌فرمود: «إنِّی أحَّقُّ بِهذا الْأمرِ لِقَرابَتی مِنْ رَسُول اللهِ(ص)؛ من به این کار به خاطر قرابت با رسول خدا(ص) سزاوارترم»؟[31] جالب اینکه امام در جای دیگر به آیه‌ای استناد کرده که بر ولایت برخی مؤمنان بر برخی دیگر برای امر به معروف و نهی از منکر دلالت دارد.[32]
الف) وظایف اصلی رسول الله(ص)
ایجاد اسلام به اذن الهی، ترویج و تبیین و تفسیر قرآن و اجرای شریعت  اسلامی بر عهده رسول خدا(ص) بود. به طور خلاصه،  آن حضرت مرجعی مصون از خطا در عرصه سیاسی و حکومتی و علمی به شمار می‌رفت و در سایه این خصوصیات توانست بدون خطا، اسلام را عرضه دارد و بدون هر گونه انحراف آن را ترویج، تبیین، تفسیر و اجرا و حکم کند. آیاتی چون: )إنَّما وَلِیّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الّذینَ آمَنُوا الّذینَ یُقیمُونَ الصّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ( [33] گویای مرجعیت سیاسی، آیه) ما عَلَى الرّسُولِ إِلاّ الْبَلاغُ وَ اللّهُ یَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَکْتُمُونَ( [34]و )...أنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ...( [35]، گویای مرجعیت علمی آن حضرت بود. 
ب) آگاهی خدا و رسول(ص) از خطر واپس‌گرایی
خدا و رسول(ص) متوجه مرتجعان بودند و می‌دانستند آنها نهایتاً تا پیامبر(ص) زنده است، تحمل خواهند کرد و بعد از او ، نقشه‌های براندازانه خود را به هر قیمتی اجرا خواهند کرد تا منافع از دست رفته خود را به چنگ آورند؛ هر چند خود از آن نفعی نبرند و نسل بعد مرتجعان سود ببرند.
از این رو، هم قرآن با طرح موضوعاتی چون: «شجره خبیثه»، منافقان، یهودیان اصلاح ناپذیر، مشرکان لجوج و ... تمام توان خود را برای افشای چنین خطری به خرج داد و هم رسول خدا با سیره عملی خود مردم را متوجه شجره خبیثه بنی‌امیه و ... کرد و با افشاگری علیه آنان و ایجاد تنفر، نفی مشروعیت و ... کوشید این زمینه‌ها را به حداقل کارایی برساند.
ج) طراحی نظام امامت (نظام ضد ارتجاعی)
آنچه می‌توانست موجب اکمال و اتمام دین اسلام و حفاظت آن از هر آسیب جدی شود، طراحی نظام جانشینی بود که در سایه آن، وظیفه مهم رسول خدا(ص) (مرجعیت معصومانه علمی و سیاسی) انجام می‌پذیرفت. از این رو، از سوی خداوند اعلام شد تا امام، رهبری نهضت ضد ارتجاعی را بعد از رسول خدا(ص) عهده‌دار شود و این به معنای اکمال و اتمام دین الهی برای تداوم جاوید انقلاب رسول خدا(ص) و تحقق وعده الهی مبنی بر خاتمیت دین اسلام بود.
این موضوع، هم در قرآن آیه )الْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی( [36] و هم در سیره و تاریخ (حدیث غدیر، حدیث منزلت و  ...) به روشنی تبیین شد تا در مسیر تاریخ، مرتجعان هیچ استدلال منطقی برای عصیان علیه خواست الهی نداشته باشند و در صورت عصیان با حجت و دلیل دچار خشم ابدی الهی شوند. عجیب اینکه خداوند برای تداوم وظایف نظام امامت هم از آنجا که دین اسلام، اجتماعی است، امت اسلامی را هم موظف کرد تا ارزش‌های نبوی را حفظ کنند.[37] در این زمینه آیاتی مهم نازل شد؛ مانند: )کُنْتُمْ خَیْرَ أمّةٍ أخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر( [38]؛ «شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدید آمده‌اید؛ امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید». 
در این آیه، بهترین بودن امت، مشروط به انجام امر به معروف و نهی از منکر شده است و در واقع، این آیه هشدار به مؤمنان است که در صورت ترک آن و بی‌تفاوتی در برابر جا به جایی ارزش‌های اسلام، جامعه آنها، از برتری خود ساقط خواهد شد.[39]
د) شایستگی امام برای عهده‌داری رهبری 
چنان که بیان شد، اولویتی که امام برای پرچم‌داری امر به معروف و نهی از منکر قائل بود، به خاطر اعطای مقام امامت و جانشینی رسول خدا(ص) (لِقَرابَتی مِنْ رَسُول اللهِ) بود؛ لذا می‌فرمود: 
«کُُنّا أحَقُ النّاسِ بِمَقامِهِ فِی النّاسِ ... نَحْنُ نَعْلَمُ أنّا أحَقُّ بِذلِکَ الْحَقِّ الْمُسْتَحَقّ عَلَیْنا مِمَّنْ تَوَلَّاهُ؛[40]  ما ... سزاوارترین مردم به جانشینی او (پیامبر(ص)) بودیم. دیگران بر ما سبقت گرفتند و ما تسلیم شدیم. ... . ما می‌دانستیم به حق ولایت، از متولیان آن سزاوارتریم». 
در زیارت جامعه هم همه ائمه، ظاهر کنندگان امر و نهی خدا و امر کنندگان به معروف و نهی کنندگان از منکر معرفی شده‌اند.[41]
امام حسین(ع) می فرمود: «من تنها برای اصلاح خواهی در امت جدم برخاسته‌ام. می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم».[42]
�) نقش نظام امامت و خواست مردم
با توجه به شایستگی امام و بروز فسادهای عمیقی که قبلاً توضیح دادیم، ضروری بود که رهبری نهضت ضد ارتجاعی، نقش خود را ایفا کند و امام علی(ع) امام حسن و امام حسین(ع) هر سه دقیقاً همین کار را کردند. امام حسین(ع) در مورد آیه )الّذینَ إِنْ مَکّنّاهُمْ فِی اْلأَرْضِ أقامُوا الصّلاةَ وَ آتَوُا الزّکاةَ وَ أمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَةُ اْلأُمُور([43]؛ «کسانی که اگر به آنها در زمین توان دهیم، نماز را به پای می‌دارند و زکات می‌دهند و امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند»، فرمود: «این آیه درباره ما اهل بیت است».[44]
نکته اساسی این است که با وجود تمام این تمهیدات، آنچه نقش اساسی دارد، خواست مردم است و اگر آنان خواهان تغییر و اصلاح نباشند، اصلاحی هم روی نخواهد داد: )إِنّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّى یُغَیِّرُوا ما بِأنْفُسِهِمْ( [45]؛ « در حقیقت خدا آنچه (سرنوشتی) را که در قومی هست، تغییر نمی‌دهد تا اینکه آنچه را در خودشان هست، تغییر دهند».
و) دو ویژگی مهم امام حسین(ع)
امام دارای دو ویژگی «عالم و عامل» بود که نقش مهمی در واگذاری مرجعیت علمی و سیاسی رسول خدا(ص) به وی داشت. امام  علی(ع) درباره دلیل عهده‌داری مقام امامت می‌فرمود: 
«... اگر خدا از علما و دانایان پیمان نگرفته بود که بر ظلم ظالم و رنج مظلومان بی‌تفاوت نباشند، زمام خلافت را به دوش نمی‌کشیدم».[46]
امام حسین(ع) نیز چنین وضعیتی داشت. او خطاب به خداوند عرضه می‌داشت:
«خدایا! ... اندیشه‌های آنان (اولیای خود) را پایگاه‌های اوامر و نواهی خود قرار داده‌ای؛ پس هر گاه خواسته‌های خود را اراده کنی، آنچه را پوشیده داشته‌ای، از باطن آنان به جنبش می‌آوری ... . من به سبب تعلیم تو، آن (حقایق) را می‌دانم».[47]
درباره عامل و مهذب بودن آن امام هم کافی است به سخن خود حضرت توجه کنیم که فرمود: 
«فَلَعَمْری مَا الْإِمامُ إِلاّ الْعامِلُ بِالْکِتابِ الْقائِمُ بِالْقِسْطِ وَ الدّائِنُ بِدینِ الْحَقّ[48] به جانم سوگند! امام نیست مگر کسی که به کتاب (قرآن) عمل کند، عدالت را به پا دارد و ملتزم به دین حق باشد».
اهل بیت(ع) مخاطبان واقعی قرآن بودند و تنها آنان صاحب فهم معصومانه از قرآن بودند؛[49] لذا باید به آن عمل می‌کردند که فرمان )وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ( [50] از جمله آموزه‌های آن بود و اجتناب جز با موضع‌گیری و در جبهه مقابل قرار گرفتن امکان نداشت.
6. آثار امر به معروف و نهی از منکر امام حسین(ع)
الف) نجات انقلاب نبوی از استحاله
علاوه بر آثار فردی مثل هدایت برخی اشخاص در صحنه کربلا همچون حر بن یزید ریاحی و آثار کوتاه مدت مانند قیام توّابین و مختار و ....، نهضت ضد ارتجاعی امام حسین(ع)، با امر و نهی خونین خود توانست ارکان انقلاب رسول خدا(ص) را از استحاله کامل نجات دهد و موجب تداوم و جاودانگی آن شود.  ملموس‌ترین اثر نهضت، جلوگیری از تثبیت حکومت موروثی و نژاد محور بنی‌امیه و جایگزینی آن با حکومت اسلام محور بود و همین اثر است که باعث شد نور امیدی برای حیات اسلام باقی بماند و «نظام امامت» تا به امروز بتواند با فروغ خود صراط مستقیم اسلامی را برای جویندگان آن روشن نگاه دارد.
کافی است تصور کنیم که اگر قیام صورت نمی‌گرفت و ساز وکار امر به معروف و نهی از منکر به کار گرفته  نمی‌شد، از یک سو، حکومت موروثی بدون هیچ مانع و شبهه و در میان سکوت مرگبار تثبیت می‌شد و به موازات آن امکان بقای هر گونه جایگزین برای آن از بین می‌رفت و با تحقق خواست یزید (موروثی شدن حکومت)، امکان میدان داری و حتی تنفّس از نظام امامت گرفته می‌شد و این به معنای نابودی امکان تداوم انقلاب نبوی بود. امام حسین(ع) با درک دقیق همین شرایط بود که فرمود: «اگر اسلام دچار و گرفتار یزید شود، باید فاتحه اسلام را خواند». اما قیام امام و پویایی جریان ضد ارتجاعی موجب شد تا تداوم انقلاب نبوی در دراز مدت حفظ شود. توضیح اینکه خداوند چهار سنّت (شیوه الهی)دارد:
1. هر کسی در مسیر حسنات و نیکی‌ها گام بردارد، فیض خدا به او می‌رسد.
2. هر امتی در مسیر حسنات و نیکی‌ها گام بردارد، فیض خدا به آن امت می‌رسد.[51]
3. در قرآن نیامده که اگر هر فردی در مسیر سیئات قرار گرفت، فوراً عذاب می‌شود.
4. ولی اگر امتی به تمامی به سوی سیئات و پلیدی بروند، دچار عذاب و نابودی می‌شوند.[52]
بنابراین اگر جریان عمومی جامعه به سوی تباهی باشد، آن جامعه محکوم به مرگ است؛ اما امام با امر به معروف و نهی از منکر جامعه اسلامی را از این مرگ حتمی نجات داد و مانع عمومیت جریان تباهی شد.[53] قیام‌های پی در پی بعد از عاشورا  و حتی قیام‌های الهام یافته از عاشورا در دوره عباسیان و ... خود گواه این امر است که نهضت امام موجب شد در طول تاریخ اسلام، همواره، در کنار جریان تباهی‌ها، فریاد‌های دعوت و امر به معروف‌های انقلاب نبوی هم حضور داشته باشد.
به دلیل همین کارکرد است که در روایات از افرادی که نهی از منکر یا امر به معروف نمی‌کنند، به عنوان «مَیِّتُ الْأحْیاءِ»[54] و مردگان در میان زندگان یاد می‌شود و نهضت امام موجب شد تا جامعه دچار مردگی فراگیر نشود. شهید مطهری بر اساس این دیدگاه می‌گفت: 
«حسین بن علی(ع) قیام کرد تا نه تنها جامعه آن روز اسلامی را تکان بدهد، بلکه موجش پنج سال بعد به یک شکل اثر کند، ده سال بعد به شکل دیگری اثر بخشد، سی سال بعد به شکل دیگری، شصت سال بعد به شکل دیگری، صد سال، پانصد سال بعد به شکل‌های دیگری، و بعد از هزار سال نیز الهام دهنده نهضت‌ها باشد. این را می‌گویند) یُغَیِّروُا ما بِأنفُسِهِم( ».[55]
به اثر فوق از زاویه‌ای دیگر هم باید توجه کرد. خداوند می‌فرماید: )کُنْتُمْ خَیْرَ أمّةٍ أخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر(؛[56] «شما بهترین امت هستید که برای مردم ظاهر شده است، شما امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید».
در این آیه دلیل برتری و خیر بودن امت اسلام، امر به معروف و نهی از منکر بیان شده است و امام با قیام خود توانست امت را همچنان در مسیر خیر نگاه دارد؛ اما اینکه چرا امر به معروف و نهی از منکر، دلیل خیر امت بودن است، برای این است که موجب می‌شود حساسیت‌های مؤمنان و امر و نهی آنها مانع استحاله ارزش‌های اصلی انقلاب اسلامی پیامبر(ص) شود.
ب)احیای عملی اصل امر به معروف و نهی از منکر
بیشترین کارکرد نهضت ضد ارتجاعی امام حسین(ع) احیای عملی اصل امر به معروف و نهی از منکر در سطح جامعه بود؛ اصلی که موجب اقامه فرایض است.[57] امام در این حیطه دو کار اساسی کرد:
 اول:  شناساندن ارزش واقعی و سقف امر به معروف و نهی از منکر
از جمله مشکلات جامعه اسلامی جا به جا شدن اولویت و ارزش هر یک از دستور‌های آن است. لذا امام علی(ع) در مورد ویژگی آخر الزمان فرمود:
«لُبِسَ الْإسلامُ لُبْسَ الْفَرو مَقْلوُباً[58] مردم اسلام را وارونه تلقی می‌کنند؛ همان طور که کسی پوستین را وارونه می‌پوشد». 
موضوع اولویت، زمانی مطرح می‌شود که دو ارزش با هم تعارض یابند و ارزش کم اهمیت به نفع پراهمیت کنار گذاشته شود.[59] در جامعه آن روز ارزش امر به معروف و نهی از منکر دچار این فهم غلط (جا به جایی اولویت) شده بود؛ به گونه‌ای که ارزش آن را کمتر از مال، آبرو، جان و خاندان هر فردی می‌دانستند؛ امری که متأسفانه در زمان ما هم هست. شهید مطهری فرمود: 
«متأسفم که باید بگویم: بعضی از علمای بزرگ شیعه که از آنها چنین انتظاری نمی‌رفت، می‌گویند: مرز امر به معروف و نهی از منکر بی‌ضرری است، نه بی مفسده‌ای. ضرر به جان یا مال یا آبرو نرسد؛ یعنی اگر ضرر به اینها در میان بود، امر به معروف و نهی از منکر را رها کن!»[60]
وی به حدیثی هم اشاره می‌کند که می‌فرماید: در آخر الزمان «لایُوجِبُونَ أمْراً بِمَعْروُفٍ وَ لا نَهْیاً عَنْ مُنْکرٍ إِلاّ اِذا أمِنوُا الضَّرَرَ؛ امر به معروف و نهی از منکر را واجب نمی‌دانند، مگر وقتی که از ضرر ایمن باشند».[61]
در عصر امام، همین دیدگاه حاکم بود و اساساً امام بارها نخبگان و اندیشمندان را به این خاطر مخاطب قرار می‌داد و می‌فرمود: 
«آنها (بنی اسرائیل) از ظالمانی که در بین آنها بودند، گناه و فساد می‌دیدند؛ ولی به دلیل طمع‌ورزی در آنچه از آنها به ایشان می‌رسید و از ترس آنچه از آن می‌ترسیدند، آنان را نهی نمی‌کردند، با اینکه خدا می‌فرمود: از مردم نترسید و از من بترسید!». [62] 
و می‌فرمود: «مردان و زنان مؤمن ولیّ یکدیگرند، به کارهای پسندیده امر و از کارهای زشت نهی کنند».[63]
نهضت امام نشان داد که ارزش امر به معروف و نهی از منکر بسته به موضوع آن متفاوت است، گاه موضوع چنان مهم می‌شود که باید جان و مال و آبرو را فدایش کرد. از این رو، آن حضرت به  ابن عباس که می‌گفت: اگر بروی، مردم حمایت نمی‌کنند...، فرمود: «لایَخْفی عَلَیَّ الْأمْرُ یعنی موضوع چنان مهم است که با آگاهی، این هزینه‌ها را می‌پذیرم»،[64]و می‌فرمود: «آیا نمی‌بینید به حق عمل و از باطل بازداشته نمی‌شود؟ در چنین شرایطی بایسته است مؤمنان خواهان دیدار خدا باشند که من چنین مرگی را جز شهادت و زندگی با ظالمان را جز ننگ و خواری نمی‌دانم».[65]
دوم: تبیین گستردگی مفهوم امر به معروف و نهی از منکر
شاید بتوان گفت دلیل اینکه مردم، حاضر نبودند هزینه‌های سنگینی برای امر به معروف و نهی از منکر بپردازند،  این بود که اساساً موضوع آن را در موضوعاتی کم ارزش  خلاصه کرده بودند و نهضت حسینی از لحاظ موضوع هم نشان داد که موضوعات سیاسی و حکومتی حتی براندازی حکومت فاسد هم می‌تواند در حوزه نهی از منکر بگنجد.
نکته عجیب اینکه به دلایل متعدد این حوزه از اول هم گسترده بود؛ ولی در عصرهای بعد به حوزه حداقلی کاهش یافت:  اولاً آیه )وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أمّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ( [66] بین دو آیه قرار دارد که هر دو از تفرقه و اختلاف سخن می‌گویند: )وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا وَ لا تَفَرّقُوا( [67]و )لا تَکُونُوا کَالّذینَ تَفَرّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ([68].[69] [70]معنای معروف هر کار نیک و معنای منکر هر کار زشت است، لذا خداوند نفرمود: شرک، فسق، غیبت،... بلکه فرمود: منکر، که به معنای هر کار زشتی است.[71]
 سخنان حضرت امام حسین(ع) نشان می‌دهد که این برداشت را رسول اکرم(ص) نیز داشت. از این رو، هنگامی که حرّ آن حضرت را در کربلا متوقف ساخت، امام در نامه‌ای به بزرگان کوفه نوشت: 
«حتماً می‌دانید رسول خدا(ص) در زمان حیاتش فرمود: هر که فرمانروای ستمگری را ببیند که حرام‌های خدا را حلال می‌شمرد، پیمان خدا را می‌شکند، با سنّت پیامبر(ص) مخالفت می‌ورزد و با بندگان خدا به تجاوز رفتار می‌کند، ولی با گفتار و رفتارش بر او نشورد، خدا را می‌سزد که او را در جایگاه آن ستمگر درآورد».[72]
امام با چنین دیدگاهی بود که علیه حکومت به پا خاست و فرمود: 
«إنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الإصْلاح من أمَّةِ جَدّی أریدُ أَنْ آمُرَ بالْمَعْروُفِ و أنْهی عَنِ المُنْکَرِ».[73]
بنابراین امام در این حوزه نیز قلمرو گسترده امر به معروف و نهی از منکر را تبیین کرد. به این ترتیب ، با احیای عملی امر به معروف و نهی از منکر در دو بخش ارزش و گستره واقعی، برای آیندگان چنان الگوسازی شفافی طراحی شد که تا ابد در کنار تمام جریان‌های ارتجاعی، همواره فریادهای خروشان ضد ارتجاعی بسان مانعی بزرگ عمل خواهد کرد، ان‌شاء الله.
پی‌نوشت‌ها
[1] . مقتل الحسین(ع)، عبدالرزاق مقرّم، ص156؛ بحارالانوار، ج44، ص329.
[2] . مقتل الحسین(ع)، عبدالرزاق مقرم، ص218؛ بحارالانوار، ج44، ص381.
[3] . . مقتل الحسین(ع)، عبدالرزاق مقرم، ص232؛ احقاق الحق، ج11، ص605؛ بحارالانوار، ج44، ص381.
[4] . درباره این اصطلاح، ر.ک: حماسه حسینی، شهید مرتضی مطهری، ص169ـ170.
[5] . ر.ک: انقلاب اسلامی، جلال الدین فارسی، بخش اول.
[6] . توبه/45ـ49.
[7] . همان.
[8] . سیره ابن هشام، ج4، ص20ـ23.
[9] . اسراء /60؛ ر.ک: حماسه حسینی، ج1، ص264.
[10] . بحارالانوار، ج44، ص70-86.
[11] . حماسه حسینی، ج2، ص264.
[12] . الامالی، صدوق، ص117؛ مقتل الحسین(ع)، خوارزمی، ج1، ص162.
[13] . نهج البلاغه، خطبه 128، به نقل از رسول اکرم(ص).
[14] . الامالی، صدوق، ص130؛ بحارالانوار، ج44، ص312و326.
[15] . الاحتجاج، ج1، ص292.
[16] . حجرات /6.
[17] . تاریخ ابن اثیر، ج3، ص82
[18] . موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص122؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج3، ص411.
[19] . نهج البلاغه، خطبه 150.
[20] . الامالی، طوسی، ص561؛ بحارالانوار، ج44، ص147.
[21] . مقتل الحسین(ع) ، عبدالرزاق مقرم، ص146. 
[22] . بحارالانوار، ج44، ص340.
[23] . مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص234.
[24] . بحارالانوار، ج100، ص79.
[25] . مقتل الحسین، خوارزمی، ج2، ص6.
[26] . تاریخ طبری، ج3، ص280؛ بحارالانوار، ج44، ص340.
[27] . دعائم الاسلام، ج2، ص133.
[28] . مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص184.
[29] . بحارالانوار، ج44، ص381.
[30] . تحف العقول، ص169.
[31] . مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص234
[32] . توبه/71؛ تحف العقول، ص168ـ169.
[33] . مائده/55.
[34] . مائده /99؛ نور /54؛ عنکبوت /18.
[35] . نحل /44.
[36] . مائده /3.
[37] . چنان که رسول خدا(ص) فرمود: «کُلُّکُمْ راعٍ وَ کُلُّکُم مَسْئُولٌ عَنْ رَعیتِهِ». جامع الصغیر، سیوطی، ص95؛ بحارالانوار، ج72، ص38.
[38] . آل عمران /110.
[39] . حماسه حسینی، ج2، ص49.
[40] . بحارالانوار، ج44، ص340.
[41] . «اَلسَّلامُ عَلَی الْمُظْهِرینَ لِأََمْرِ اللهِ وَ نَهْیِهِ»؛ «وَ اَمَرْتُمْ بِالْمَعْروُفِ وَ نَهَیْتُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ».
[42] . بحارالانوار، ج44، ص329.
[43] . حج /41.
[44] . بحارالانوار، ج24، ص166.
[45] . رعد/11؛ ر.ک: انفال/53.
[46] . نهج البلاغه، خطبه3؛ حماسه حسینی، ج2، ص275.
[47] . منهج الدعوات، ص48؛ بحارالانوار، ج85، ص214.
[48] . الارشاد، مفید، ص204.
[49] . واقعه/79: )لایمسه ألاّ المطهّرون(.
[50] . نحل /36.
[51] . طلاق/2: ) مَنْ یَتّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا(.
[52] . اعراف/6: )کَذَّبوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ(.
[53] . استاد شهید مطهری :« حسین(ع) می‌خواست )اِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّروُا ما بِأَنفُسِهِم ( باشد، می‌خواست ابتکار را بدست گیرد، دست به تغییری در اوضاع اجتماع بزند؛ همان تعبیری که خود از پیامبر اکرم(ص) به کار می‌برد: «فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْلٍ و لا قَوْلٍ کانَ حَقّاً عَلیَ اللهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ»؛ حماسه حسینی، ج2، ص57.
[54] . بحارالانوار، ج97، ص94،ح96.
[55] . حماسه حسینی، ج2، ص58.
[56] . آل عمران / 110.
[57] . «اِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْروُفِ وَ النَّهْیَ عَن الْمُنْکَرِ فَریضَةٌ عَظیمَةٌ بِها تُقامُ الفََرائِضُ».فروع کافی، ج5، ص55.
[58] . نهج البلاغه، خطبه107.
[59] . قال رسول الله(ص): «اِذَا اجْتَمَعَتْ حُرْمَتانِ تُرِکَتِ الصُّغْری لِلْکُبْری».
[60] . حماسه حسینی، ج2، ص128.
[61] . همان؛ فروع کافی، ج5، ح55.
[62] . مائده/44.
[63] . توبه/ 71. 
[64] . تحف العقول، ص168.
[65] . احقاق الحق، ج11، ص605.
[66] . آل عمران /104.
[67] . آل عمران /103.
[68] . آل عمران /105.
[69] . حماسه حسینی، ج2، ص48ـ49.
[70] . حماسه حسینی، ج2، ص48ـ49.
[71] . همان، ص77. امر به معروف هم به معنای لزوم استفاده از هر وسیله مشروع است، نه صرف دستور دادن، همان، ص154.
[72] . بحارالانوار، ج44، ص381. در زمینه سخن امام درباره دستور رسول الله(ص) برای دریدن شکم معاویه بر بالای منبر رسول الله(ص)، ر.ک: مقتل الحسین(ع)، خوارزمی، ص184.
[73] . بحارالانوار، ج44، ص329


روضه نوجوان شهید روز عاشورا در کربلا
دوشنبه بیست و نهم مهر ۱۳۹۸ ساعت 23:48 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )


این حسین(ع) کیست؟
" این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست"
"این چه شمعیست که دلها همه پروانه ی اوست"

این حسین کیست که بعد از طی اعصار وقرون
باز هم د رهمـــــــه جا ،قصه وافسانه ی اوست

این حسین کیست کـــــــه در حُریّــت وآزادگی
جمله احرارجهـــــــــان بنده ی آستانه ی اوست

گربوَد نامــــی زمردان ودلــــــــــــــیران جهان
رادمردی خِجِل از همّت مــــــــردانه ی اوست

کرَم ولطف وعطا،جــــــودوسخـــــــــاومعرفت
شرمگین از کرَم وطبـــــــــعِ کریمانه ی اوست

بینِ هفتادو دوملّت درخــــــــــــــــــــلالِ جنگها
جنگِ هفتادو دوتن جنــــــــگِ دلیرانه ی اوست

این حسین کیست که مستانــــــه ی عشاق جهان 
جُرعه نوشِ بحرِآن بـــــــاده ی پیمانه ی اوست

این حسین کیست که هنـــــگامه ی مردانه ی او
ثبت بر لوحِ فلــــــــک ،نهضت جانانه ی اوست

این حسین کیست کـــــــه در محشرِعاشوری او
حلم وصبر شرمنده از روحِ صبورانه ی اوست

حِکمت وبرتریِ سُرخیِ خـــــــــــون بر شمشیر
نکته ای از فِکرو اندیشه ی فرزانـــه ی اوست

از عطش در طولِ تاریخ ناله ی هـــر تشنه لب
گوئی از حنجره ی خونینِ دُر دانــــه ی اوست

نقشِ خـــــــــــــونینِ شفق بر سینه ی سُرخِ اُفُق
هم چُنان تصویر خونِ سُرخِ ریحــانه ی اوست

این حسین کیست که آوازه ی یاور خواهی اش
باز هم می شنویم، آوا زکــــــــــاشانه ی اوست

این حسین کیست که در فلسفه ی مــــرگ وحیات
بانگِ هیهاتش ز ذلّت، نـــــــوشِ مستانه ی اوست

گر زمین کربــــلا ،آن دشت پُــــــــر رنج وبلا 
کعبه ی آمال شد ،از طبع شاهـــــــانه ی اوست

بانگِ هَل مِن ناصرِن یَنصُرنی هـــــم طی قرُون
آی ،به گوش باشیم ،که این بانگِ غریبانه ی اوست

کلٌّ ارضٌ کــــــــــربلا و کلٌّ یــــــــــومٌ عاشورا
برگِ زرّینی زآئین وزسامـــــــــــــــانه ی اوست

ای بنازم بر حسین ومنصب وبــــــــــــــارگهش
حُب ومهرش به دلم ،تُحـــفه ی شُکرانه ی اوست

 

نوجوان افتخارآفرين

“امام حسين ع در ميان افرادي كه از او اجازه جهاد مي خواهند، يك كودك ده يا دوازده ساله را مشاهده مي كند كه شمشيري به كمر بسته و عرض مي كند: يا اباعبدالله به من اجازه بدهيد كه پا در ميدان جهاد كنم.« وَ خَرَجَ شابٌّ قُتِلَ ابوهُ فِي الْمَعْرَكَة » اين طفل كسي بود كه قبلاً پدرش شهيد شده بود. امام حسين عليه السلام در جواب او فرمود: تو كودكي نرو. عرض كرد: اجازه دهيد من مي خواهم بروم. امام حسين ع فرمود: ترس از آن دارم كه مادرت راضي نباشد. آن طفل عرض كرد: يا اباعبدالله! مادرم به من فرمان داده و گفته است بايد بروي، اگر خودت را فداي حسين نكني از تو راضي نيستم. در آن هنگام حضرت به او اجازه ميدان داد. اين طفل آنچنان با ادب و آنچنان با تربيت است كه افتخاري درست كرد كه احدي درست نكرده بود. هر كس به ميدان مي رفت، به رسم عرب خود را معرفي مي كرد و به خاطر اينكه اين طفل خود را به گونه اي معرفي كرد كه در تاريخ مجهول مانده كه پسر كداميك از اصحاب بوده است.(1) مقاتل او را نشناخته اند. فقط نوشته اند:« وَ خَرَجَ شابٌّ قُتِلَ ابوهُ فِي الْمَعْرَكَة » چرا؟ آيا رجز نخوانده؟ بدانيد: اين طفل وقتي به ميدان جهاد پا نهاد اينگونه با ادب و احترام رجز مي خواند: اَميري حُسَيْنٌ وَ نِعْم الاَميرُ ايها النّاس، من آن كسي هستم كه آقايش حسين است و براي معرفي من همين كافي است. اَميري حُسَيْنٌ وَ نِعْم الاَميرُ سُرورُ فؤادِ البَشيرِ النَّذير(2) و اين رجز از آن نوجوان افتخارآفرين براي شيفتگان و دلسوختگان آن حضرت پايدار جاويد خواهد بود.
پي نوشت: 1. مرحوم مقرّم از معدود مقتل نويسان معتبر است كه نوشته: نام او عمر وبن جنادة الانصاري است و پدرش در حمله اول شهيد شده بود. 2. بحار الانوار ج ۴۵ص ۲۷. مقتل مطهّر ص ۱۲۵.”


 


استقامت آهنین عاشوراییان
جمعه بیست و ششم مهر ۱۳۹۸ ساعت 5:3 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

استقامت آهنین عاشورائیان

از درس هایی که از عاشورا می توان گرفت ثبات قدم بر اعتقاد و باورها و استقامت در راه مستقیم الهی و هدف مقدس است. اینکه به اندک مشکلات زندگی، انسان خویش را نبازد.

انسانهای بزرگ در طول تاریخ در برابر تمام سختی ها و فشارهای دشمنان سرسخت مقاومت کردند و با اقتدار به راه خویش ادامه دادند و از ملامت هیچ ملامت گری نهراسیدند و سستی به خود راه ندادند. این روش مورد تأیید قرآن و سنت انبیای الهی و اولیای الهی بوده است.

 

آیات ناظر بر ثبات قدم داشتن

در دو آیه از قرآن به صراحت از خداوند تقاضای ثبات قدم شده است:

الف. صبر، لازمه استقامت:

وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ‏ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرینَ. (250بقره)

و هنگامى که(لشکریان طالوت) در برابر جالوت و سپاهیان او قرار گرفتند گفتند: «پروردگارا ! پیمانه شکیبایى و استقامت را بر ما بریز! و قدمهاى ما را ثابت بدار! و ما را بر جمعیّت کافران، پیروز بگردان!

در این آیه شریفه ثبات قدم و استقامت بر راه به همراه صبوری آمده است. بنابراین برای ماندن در راه باید صبر پیشه کرد.

 

ب. استقامت رمز پیروزی:

وَ ما کانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فی‏ أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ‏ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرینَ. (147 آل عمران)

سخنشان تنها این بود که: «پروردگارا! گناهان ما را ببخش! و از تندروی هاى ما در کارها، چشم‏پوشى کن! قدمهاى ما را استوار بدار! و ما را بر جمعیّت کافران، پیروز گردان!

 

معنای ثبات قدم

صاحب قاموس در اینکه معنای ثبوت قدم چیست می گوید:

گاهى مراد از ثبوت قدم استقامت و صبر است مثل‏ فَتَزِلَ‏ قَدَمٌ‏ بَعْدَ ثُبُوتِها نحل: 94. تا قدمى پس از ثبوتش بلغزد؛ یعنى استقامت به تزلزل مبدّل شود. وَ ثَبِّتْ‏ أَقْدامَنا (آل عمران: 147). یعنىبر ما استقامت عطا فرما! [1]

خواستن ثبات قدم در زیارت عاشورا:

در زیارت عاشورای امام حسین علیه السلام در دو جا این ثبات قدم از خداوند خواسته شده است؛ یکی در اواسط زیارت آمده است: وَ أَنْ یُثَبِّتَ لِی عِنْدَکمْ قَدَمَ‏ صِدْقٍ‏ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَة. [2]

و دیگری در فقره پایانی و در حالت سجده:

اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی شَفَاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَک مَعَ الْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ الَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ- دُونَ الْحُسَیْن‏. [3]

سۆال این است که چگونه باید بر مسیر مستقیم پابرجا و ثابت قدم ماند؟ در این فقرات از زیارت عاشورا به این پرسش جواب داده شده که همانند امام حسین و یارانش که در راه حضرت جان خود را فدا کردند و تا آخرین قطره خون ایستادگی کردند باید شیعیان و دوستداران ایشان نیز در راه خدا و ارزشهای الهی ایستادگی کنند.

 

نمونه ای از استقامت عاشورایی

در واقعه عاشورا استقامت و ثبات قدم موج می زند؛ یکی از این صحنه ها زمانی است که امام حسین شب عاشورا بیعتش را از همه برداشت اما اصحاب با ماندن نهایت استقامت خویش را نشان دادند.

حسین (علیه السلام) شب هنگام یاران خود را جمع کرد، على بن الحسین (علیه السلام) گوید:

با آنکه بیمار بودم، نزدیک رفتم تا آنچه گوید بشنوم، شنیدم پدرم به اصحاب گفت:... [4]

« اما بعد من یارانى با وفاتر و بهتر از یارانم نمى‏شناسم، پس خداوند همه شما را به جاى من پاداش خیر دهد، همانا من گمان مى‏کنم که روز (وعده) ما با این دشمنان، فردا باشد، من به همه شما اجازه داده‏ام که از من رها شوید، مرا بر شما عهد و پیمانى نیست، این شب، شما را پوشانده است پس آن را به کار گیرید و هر کدام از شما دست مردى از اهل بیت مرا بگیرد- که خداوند همه شما را پاداش نیک دهد- سپس در مناطق و شهرهایتان متفرق شوید تا اینکه خداوند گشایشى پیش آورد که این قوم کسى جز مرا نمى‏طلبند و اگر مرا به دست آورند، از طلب دیگران، دست مى‏کشند»[5]

 

پاسخ اهل بیت امام حسین علیه السّلام‏

هنوز امام سخنانش را پایان نداده بود که برگزیدگان پاک از اهل بیتش، بپاخاستند و اعلام نمودند که آنان همان راهى را که او انتخاب کرده است، بر مى‏گزینند و در مسیرش، به دنبال او خواهند بود و جز شیوه‏اش را برنگزینند، آنان همگى با چشمانى اشکبار به سخن آمدند و گفتند: «چرا این کار را انجام دهیم؟ براى اینکه بعد از تو باقى بمانیم؟ خداوند آن روز را هرگز به ما نشان ندهد».

ابتدا برادرش ابو الفضل عباس این سخنان را آغاز کرد و جوانمردان پاک از فرزندان خاندان نبوت از او پیروى کردند.[6]

 

استقامت در کلام اصحاب:

«مسلم بن عوسجه» در حالى که اشکهایش بر صورتش روان بود، پیش آمد و خطاب به امام گفت: «آیا ما تو را رها کنیم، پس به چه چیزى از اداى حقت نزد خداوند عذر خواهى نماییم، به خدا قسم! از تو جدا نمى‏شوم تا نیزه‏ام را در سینه‏هایشان فرو برم و مادام که شمشیرم در دست من باشد، با آن ضربه مى‏زنم و اگر سلاحى به همراهم نمى‏بود، آنان را با سنگ مى‏زدم تا وقتى که همراه تو بمیرم».

«سعید بن عبد اللّه حنفى» به سخن آمد و وفادارى راستین خود را نسبت به امام اعلام نمود و گفت: «به خدا تو را رها نمى‏کنیم تا اینکه خداوند بداند که ما در وجود تو حرمت رسول او را حفظ کرده‏ایم ... به خدا! اگر مى‏دانستم کشته شوم‏ و زنده گردم و سپس سوزانده گردم و خاکسترم را برباد دهند و این کار، هفتاد بار در مورد من تکرار شود، از تو جدا نمى‏شدم تا اینکه در حمایت از تو جان دهم و چگونه این کار را نکنم در حالى که یک بار کشته شدن است و آنگاه کرامتى که هرگز پایانى براى آن نباشد»...

«زهیر بن قین» در همان خطى حرکت کرد که برادرانش اعلام نموده بودند.

همه یارانش یک نفس ، قریب به این مضمون پاسخ دادند و گفتند: بخدا از تو جدا نشویم (جان ما قربانت) با گلو و چهره و دست خود تو را نگهدارى کنیم و چون ما همه کشته شدیم وظیفه خود را انجام داده باشیم؛[7]

و در روز عاشورا همانگونه خود گفته بودند تا آخرین قطره خون از حریم رسول الله دفاع کردند و لحظه ای از راهی که برگزیدند پشیمان نشدند. باشد که ما هم در زندگی اینگونه باشیم و فشارهای دشمنان، ما را از ارزشهایی که حاصل خون شهیدانمان است غافل نکند.

 

پی نوشت ها :

1. قرشى بنایى، على اکبر، قاموس قرآن، دار الکتب الاسلامیة - تهران، چاپ: ششم، 1412ق. ج‏5 ؛ ص258

2. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، 1جلد، دار المرتضویة - نجف اشرف، چاپ: اول، 1356ش، ص177

3. همان، ص179

4. آیت الله کمره‏اى‏، در کربلا چه گذشت، ناشر: مسجد جمکران‏ قم، ‏چاپ: چهاردهم‏1381 ش‏، ص : 280

5. زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام ، باقر شریف قرشى / مترجم سید حسین محفوظى ،ناشر: بنیاد معارف اسلامى‏ قم، سال چاپ: اوّل-‏1422 ق‏، ج‏3 ،ص : 196

6.همان، ص 197و 198

7.زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام ، ج‏3 ،ص : 199 و 200


روضه مکتوب اربعین
جمعه بیست و ششم مهر ۱۳۹۸ ساعت 4:54 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

باز آمدم ای همسفر ، ای تشنه کامم من زینبم پیروز بر گشته ز شامم

 

با کودکان خسته ات باز آمدم من با یک دل پر غصه و زار آمدم من

 

خواهم عزای روز عاشورا بگیرم شاید خدا لطفی کند اینجا بمیرم

 

اینجا تنت را استخوان بشکسته دیدم بر سینه ات شمر لعین بنشسته دیدم

 

دیدم نهاده خنجرش زیر گلویت آن لحظه دیدی من آمدم روبرویت

 

 

 

روز اربعین اهل بیت وارد کربلا شدند ، مثل برگ خزان زده ، از بالای شترها روی زمین افتادند ، یکی می گوید: حسینم ، یکی می گوید: برادرم ، یکی می گوید : پسرم ، عمه سادات زینب روضه می خواند گفت :

 

 

 

هُنا ذُ بِحَ الحسینَ بِسَیفِ شمرٍ هُنا قَد تَرَّبُوا مِنُُهُ الجَبینا

 

گفت : اینجا همان جائی است که شمر سر حسینم را جدا کرد ، اینجا همان جایی بود که پیشانی او را بر خاک زمین نهادند .

 

هُنا العَباسُ فی یومٍ عَبوسٍ حِیالَ الماءِ قَد اَمسی رَهِینا ً

 

(آمد کنار نهر علقمه ، زنها بیایید ، بنی اسد بیایید ، اینجا همان جایی است که روز عاشورا عباسم را جدا کردند )اینجا همان جایی است که روز عاشورا عباس را کنار فرات نگه داشته شد نگذاشتند به خیمه بیاید .

 

هُنا ذَبَحوا لرَّضِیعَ بِسَهمٍ حِقدِ فَما رَحِمُوا الصّغارَ المُرضَعِینا

 

همین جا بود با تیر کینه ، سر علی اصغر شیر خوار را بریدند ، حتی به کودکان شیر خوار رحم نکردند .

 

هُنا مَزَقوا الخِیامَ و حَرِّ قُوها و َ قُسِّمَ فَیثُنا فِی الخائِنِینا

 

همین جا بود که خیمه ها را آتش زدند ،اموال ما را به غارت بردند1

 

 

 

1. مقتل الحسین ابو مخنف ، ص 201 ، سوگنامه آل محمد ، ص 500


متن منبر اربعین  ویژگی های امام حسین علیه السلام در زیارت اربعین
پنجشنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۸ ساعت 5:40 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

ویژگیهای امام حسین ( علیه السلام) در زیارت اربعین

اربعین

ولی، نجیب و خلیل خدا؛ چهار ویژگی امام حسین(ع) است که تک‌تک این واژه‌ها برای معرفی یک رهبر الهی کافی است. این اوصاف امام آثار تربیتی فراواین بر روح و جسم زائر دارد که از جمله با اظهار این کلمات ولایت و دوستی خدا را در وجودش تقویت می‌کند. وقتی زائر ...

نویسنده:عبدالکریم پاک نیا

 

ویژگیهای امام حسین (علیه السلام) در زیارت اربعین

 

بهترین راه برای شناخت بیشتر شخصیت امامان: به ویژه امام حسین(ع) یاری گرفتن از حضرات معصومین(ع) می‌باشد و ما برای رسیدن به این مقصود در این مقاله سخنان دربار پیشوای صادق شیعیان، امام صادق(ع) را در زیارت اربعین برگزیده‌ایم.

 

در زیارت اربعین، مضامین عالیه‌ای را ملاحظه می‌کنیم که مملو از شناخت و معرفت ویژگی‌های یک امام و رهبر الهی برای تحکیم اعتقادات شیعه است. شیخ طوسی; این عبارات فاخر را در زیارت اربعین از «صفوان بن مهران جمال» روایت می‌کند که وی از مولایمان حضرت صادق (ع) آموخته و برای ما نقل کرده است. این مجموعة ارزشمند به طور کامل به دوره امام شناسی است و هر انسان موحدی را با ویژگی‌های یک رهبر الهی آشنا می‌کند، به این جهت توجه و عنایت به این زیارت از ویژگی‌های هر شیعة تمام عیار محسوب می‌شود.

 

امام حسن عسگری(ع) در این مورد فرموده است: «علامات المؤمن خمس: صلاة احدی والخمسین و زایرة الاربعین و التختم بالیمین و تعفیر الجبین و الجهر ببسم الله الرحمن الرحیم؛ پنج چیز از نشانه‌های مؤمن است: گزاردن پنجاه و یک رکعت نماز [واجب و نافله در هر شبانه روز]، زیارت اربعین، انگشتر در دست راست کردن، پیشانی بر خاک نهادن [هنگام نماز]، و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم.»[1]

 

با مطالعة این نوشتار پاخس این پرسش روشن می‌شود که چرا زیارت اربعین از نشانه‌های ایمان و شیعه بودن است؟ با این هدف به شرح چند فراز از این زیارت گرانقدر می‌پردازیم:

 

تأثیر کلمات معنوی در زائر

 

در ابتدای زیارت اربعین می‌خوانیم: «السلام علی ولی الله و حبیبه السلام علی خلیل الله و نجیبه؛[2]سلام بر لوی خدا و حبیب [خاص] او! سلام بر دوست [و محبوب] و برگزیدة خدا».

 

ولی، نجیب و خلیل خدا؛ چهار ویژگی امام حسین(ع) است که تک‌تک این واژه‌ها برای معرفی یک رهبر الهی کافی است. این اوصاف امام آثار تربیتی فراواین بر روح و جسم زائر دارد که از جمله با اظهار این کلمات ولایت و دوستی خدا را در وجودش تقویت می‌کند. وقتی زائر با تمام وجود به صاحب چنین وصای تعظیم می‌کند، روح و جسم خود را تحت الشعاع این خصلت‌های پرفضیلت قرار می‌‌دهد.

 

مفهوم سلام در زیارت

 

سلام، یکی از نام‌های خدای عزوجل است. هنگامی که زائر این نام خدا را بر زبان جاری می‌کند، می‌خواهد بگوید: ای امام! خداوند حافظ مرام و مکتب تو باشد و آن را از گزند دشمنان سلام بدارد. همچنین سلام به معنای اظهار تسلیم شدن در برابر فرمان امام است. گذشته از این دو معنا، سلام به معنای تعهد به آسایش، امنیت و سلامتی از طرف خود است ووقتی زائر به حضرت سلام می‌دهد، در واقع اعلام می‌دارد که هیچ آزار و آسیبی از ناحیة من در آن وقت و پس از آن به آن امام نخواهد رسید؛ زیرا هدف تمامی آن بزرگواران هدایت و اصلاح مردم و اعلای کلمة توحید و ترویج طاعت خداوند رد میان مردم بوده است. به این جهت آنها از معصیت خداو تخلف از اوامر و نواهی او، اخلاف ناپسند مردم از قبیل خود بزرگ‌بینی، حرص، ریا، بخل، حب، قدرت، غیب، آزار رساندن و ... اذیت خواهند شد.

 

زائر باید حال خودرا به گونه‌ای قرار دهد که مرود رضایت امام باشد، نه مایة اذیت آن حضرت. آنگاه در سلام دادن به امام صادق (ع) است. زائر باید دل را با آب توبه شستشو داده، اشک پشیمانی از دیدگان فرو ریزد، و پس از آن به امام عرض سلام داشته باشد.

 

زائر با عرض سلام، خود را به آن حضرت نزدیک نموده و با تکرار این واژه ادب، روح و روان خود را به لحاظ نزدیکی به ایشان، از پستی‌ها، رذائل و آلودگی‌ها پاک می‌نماید و سلام را چنان با ادب و خلوص و اشک و آه بر دل القا می‌نماید تا سلامتی کامل حاصل گردد و موجب جواب سلام آن بزرگوار گردد.

 

در واقع زائر با عرض سلام بر آن حضرت و یارانش چهرة اجتماعی ـ سیاسی خود را نمایان ساخته و اعلان می‌‌دارد که نه تنها با بت درون خود مبارزه می‌کند؛ بلکه همانند خود آن بزرگوار، با طاغوتیان، ظالمان، مستبدان و خائنین به مردم در ستیزه بوده و با شعار سلام، خود را در زمرة یاران آن حضرت قرار می‌دهد.[3]

 

ویژگی‌های امام حسین(ع)

 

1. مقام عبودیت

 

در فرازی از زیارت اربعین می‌خوانیم: «السلام علی صفی الله و ابن صفیه السلام علی الحسین المظلوم الشهید؛ سلام بر بندة خالص، و فرزند بندة خالص خدا، سلام بر حسین مظلوم شهید».

 

عبودیت از ویژگی‌های امام حسین(ع) و پیروان آن گرامی است. تا فردی به مقام بندگی خالص خدا نرسد، هرگز نمی‌تواند به سوی کمال حرکت کند. خداوند در قرآن فرموده: )وَالصَّافَّاتِ صَفّاً(؛[4] یعنی قسم به آن نفوسی که از روی حقیقت و صمیم قلب در حضور من در مقام اطاعت و بندگی خالصانه صف کشیده، مرا برای خود، مراد و مقصود قرار داده، به غیر از من به هیچ چیز دیگری التفات نمی‌کنند.

 

و در جایی دیگر بندگی خالصانه را منشأ علم و رحمت الهی قلمداد کرده، می‌فرماید: )فَوَجَدَا عَبْداً مِنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً([5] «[موسی(ع) و همراهش] بنده‌ای از بندگان ما را یافتند که رحمت و موهبت عظیمی از سوی خود به او داده، و علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم».

 

این آیه نشان می‌دهد که برترین افتخار هر انسانی آن است که بندة خالص خدا باشد و این مقام عبودیت است که انسان را مشمول رحمت الهی می‌سازد و دریچه‌های علوم را به قلبش می‌گشاید. در حقیقت جوهرة علم الهی از عبودیت و بندگی خدا سرچشمه می‌گیرد.

 

اساساً رمز دستیابی امام حسین(ع) به مقامات والا، عبودیت و تسلیم محض خدا بودن آن حضرت بود. همان چیزی که در هر زیارتی به آن شهادت می‌دهیم و حتی خود حضرت همواره به آن افتخار می‌کرد، نمونه‌اش این روایت است:

 

امام حسین (ع) به همراه «انس بن مالک» به کنار قبر مادربزرگش حضرت خدیجه(س) آمدند. امام در کنار قبر آن بانوی اسلام گریه کرد، سپس به انس فرمود: مرا تنها بگذار! انس می‌گوید: به کناری رفتم و از دید آن حضرت پنهان شدم. آن حضرت به نماز و ذکر و دعا مشغول شد. وقتی که مناجاتش به طول انجامید، نزدیک آمدم، شنیدم که اینگونه نجوا می‌کرد:

 

«یا رب! یا ربّ! انت مولاه فارحم عبیدا! الیک ملجاه؛ پروردگارا! پروردگارا! تو مولای او هستی، به بنده‌ای که پناهگاهی به جز تو ندارد، رحم کن».

 

«یا ذالمعالی! علیک معتمدی طوبی لمن کنت انت مولاه؛ ای خدایی که دارای شکوه و عظمتی! پشتیبانم تویی. خوشا به حال آن کس که تو مولای او هستی.»

 

«طوبی لمن کان خادماً ارقاً یشکو الی ذی الجلال بکواه؛ خوشا به حال کسی که خدمتگزار و شب زنده‌دار است و گرفتاریش را فقط به خدای بزرگمنش خویش عرضه می‌دارد».

 

«وما به علّة ولا سقم اکثر من حبه لمولاه؛ هیچ گونه بیماری و ناراحتی ندارد که بیشتر از محبت به مولایش باشد.»

 

«اذا اشتکی بثه و غصته اجابه الله ثم لباه؛ هرگاه غصه و ناراحتی‌اش را با خدایش در میان می‌گذارد، خداوند او را پاسخ داده و اجابت می‌کند».

 

«اذا ابتلی بالظلام مبتهلاً اکرمه الله ثم ادناه؛[6] هرگاه به گرفتاری مبتلا گردد، در تاریکی با التماس و ناله خدایش را می‌خواند و خداوند او را گرامی داشته و به خود نزدیک می‌گرداند.»

 

اگر ما نیز طالب قرب الهی هستیم و می‌خواهیم مؤمن حقیقی و واقعی باشیم و ادعای پیروی از مکتب آن حضرت را داریم، باید در هر حال تسلیم فرمان حق باشیم؛ حتی اگر بر خلاف خواسته و سلیقة ما باشد. با نجوای زیارت اربعین تعهد کنیم که از این پس با پیروی از آن گراین خدا را خالصانه بندگی کنیم.

 

2. تحمل غم و اندوه برای اصلاح جامعه

 

«السلام علی أسیر الکربات و قتیل العبرات؛ سلام بر آن اسیر [غم و اندوه و] مصائب سخت [عالم] و کشتة آب چشمان».

 

امام همواره سنگ صبور جامعه و در معرض آزارهای روحی و جسمی بوده و مشکلات را به جان می‌خرد و همواره رهبران الهی و پیروان واقعی آنان بیشترین فشار روحی، صدمات روانی، غم و اندوه را تحمل می‌کنند.

 

امام صادق(ع) فرمود: «ان اشدّ الناس بلاء الأنبیاء ثم الذین یلونهم ثم الأمثل فالأمثل؛[7] رنج و ناراحتی انبیا شدیدتر از دیگران است. از آن پس، کسانی که پشت سرشان می‌آیند و سپس هرکه شبیه‌تر باشد». همچنانکه گفته‌اند: آنکه در این بزم مقرب‌تر است جام بلا بیشتری می‌دهند. درروایت سلمان ینز نشانه‌های مؤمن آمده است که: «فعندها یذوب قلب المؤمن فی جوفه کما یذوب الملح فی الماء مما یری من المنکر فلا یستطیع أن یغیره؛[8] مؤمن در اثر مشاهدة منکرات و بی‌بند و باری‌ها و نداشتن توان مقابله و تغییر وضع موجود، [چنان در فشار روحی قرار می‌گیرد که] قلبش آب می‌شود، هم چنانکه نمک در آب ذوب می‌شود».

 

«معمر بن خلاد» می‌گوید: در محضر حضرت رضا(ع) از آسایش و راحتی در عصر امام قائم(ع) سخن به میان آمد، حضرت فرمود: «أنتم الیوم أرخی بالا منکم یومئذ قال: و کیف؟ قال: لو قد خرج قائمنا(ع) لم یکن الا العلق و العرق والقوم علی السروج و ما لباس القائم(ع) الاّ الغلیظ و ما طعامه الا الجشب؛[9] شما امروز راحت‌تر از هنگام ظهور قائم خواهید بود. عرض کردند: چگونه؟ حضرت فرمود: زیرا اگر قائم ما خروج کند جز زحمت و مشقت نخواهد بود، و مردم باید همواره بر زین اسبان سوار شوند [و جهاد کنند]، و لباس قائم(ع) درشت و خشن و غذایش خشک خواهد بود».

 

3. بخشیدن هستی خود برای نجات جامعه

 

«و بذل مهجته فیبک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة؛[10] خداوندا! او خون پاک قلبش را در راه و بذل کرد [و جانش را فدا نمود] تا بندگانت را از جهالت و حیرت و گمراهی نجات دهد.»

 

از مهم‌ترین محورهای زیارت اربعین، بیان فلسفة قیام عاشورا است که در یک جملة کوتاه تمام مقصود حضرت اباعبدالله(ع) بیان گردیده است. امام صادق(ع) در این فراز به صراحت تمام عرضه می‌دارد که امام حسین(ع) تمام هستی خود را فدا کرد تا بندگان خدا را از بند جهالت، تاریکی و گمراهی رها کرده و به سوی نور و کمال هدایت رهنمون کند. این همان هدف نهایی تمام پیامبران و فرستادگان الهی در طول تاریخ بوده است که در قیام عاشورا به اوج خود رسید.

 

انقلاب ارزش‌ها

 

در تاریخ می‌خوانیم: بعد از بعثت رسول گرامی اسلام(ص) اصول و ارزش‌های جاری در جامعه که علیه مصالح دنیا و آخرت مردم بود، به ارزش‌های انساین و الهی تبدیل شد. خرافه‌پرستی به حقیقت‌یابی، و جنگ و خونریزی و ناعدالتی به قسط و عدل و مساوات بدل گردید و انسان‌های در ظاهر پایین درجه، به افرادی مورد اعتماد و دارای منزلت اجتماعی والایی تبدیل شدند. تمام قوانین و ملاک‌‌های ظاهری و مادی جای خود را به معیارهای ارزشمند و متعالی داد. پیامبر رحمت(ص) حتی به کارگزاران خویش تأکید می‌نمود که در تبدیل و تغییر روش‌های غلط و رسوم جاهلانه نهایت تلاش خود را به عمل آورند.

 

هنگامی که «معاذ بن جبل» را به سوی یمن می‌فرستاد، به او فرمود: «ای معاذ! آثار جاهلیت و رسوم باطل را بمیران و سنت‌های متعالی اسلامی را در میان مردم ترویج کن!» آن گرامی، در آخرین فرازهای پیام حج خود، به انقلاب ارزش‌ها و حرکت به سوی زیبایی‌ها و کمالات تأکید ورزید و فرمود: «ألا کل شیء من أمر الجاهلیة تحت قدمی موضوع؛[11] بدانید تمام باورها و رسم‌های ایام جاهلیت رازیر پای خود نهاده و باطل اعلام می‌کنم».

 

امام حسین(ع) نیز انقلاب تاریخی خود را انقلاب ارزش‌ها معرفی کردند و فرمودند: «انی ادعوکم الی الله و الی نبیه فان السنة قد أمیتت فان تجیبوا دعوتی و تطیعوا أمری اهدکم سبیل الرشاد؛[12] من شمارا به سوی خدا و رسول دعوت می‌نمایم؛ زیرا سنت ارزشمند پیغمبر خدا(ص) از بین رفته است. اگر شما دعوت مرا بپذیرید و امر مرا اطاعت کنید، من شما را به راه هدایت راهنمایی می‌کنم».

 

امام حسین(ع) همانند جدش رسول خدا(ص) چراغ روشنی بخش در تاریکی‌های جهل و نادانی بود و همانند شمعی خود را فدا کرد تا مردم در پرتو نور او به ارزش‌های اخلاقی دست یابند. چنانکه قرآن پیامبر اکرم(ص) را چراغ روشنی‌بخش در تاریکی‌های جهل و نادانی معرفی می‌کند و می‌فرماید: )یَاأَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِیراً * وَدَاعِیاً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِیراً([13] «ای پیامبر! ما تو را گواه فرستادیم و بشارت دهنده و انذار کننده! و تو را دعوت کننده به سوی خدا بهفرمان او قرار دادیم، و چراغی روشنی بخش!».

 

پیامبر(ص) نیز امام حسین(ع) را چراغ روشنی‌بخش هدایت معرفی کرده و فرمود: «ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة؛[14] همانا حسین(ع) چراغ هدایت و کشتی نجات است».

 

امام حسین(ع) همانند جدش رسول خدا(ص) چراغ روشنی‌بخش در تاریکی‌های جهل و نادانی بود و همانند شمعی خود را فدا کرد تا مردم در پرتو نور او به ارزش‌های اخلاقی دست یابند.

 

4. ذلت و خواری دشمنان امام حسین(ع)

 

«وأشهد أن الله منجز ما وعدک و مهلک من خذلک و معذب من قتلک؛ و گواهی می‌دهم که خدای متعال وعده‌ای که به تو داده است، البته به آن وفا می‌کند و آنان که تورا خوار [و مضطر] گذاشتند، همه را هلاک کند و قاتلانت را عذاب سخت چشاند».

 

از دیگر پیام‌های زیارت اربعین جاودانگی حماسة عاشورا است و این در حقیقت حکایتگر یک پیام غیبی و تحقق وعدة الهی است که حضرت زینب(س)، نیز در خطبه‌ای که در مجلس یزید قرائت کرد، به آن اشاره نمود. آن گرمی در سخنان خویش از آیندة دردناک یزیدیان پرده برداشت و فردای درخشان حماسه آفرینان عاشورا و پیروزی همیشگی مرام حسینی را نوید داد و به یزید این چنین نهیب زد:

 

«فکد کیدک واسع سعیک و ناصب جهدک فوالله لا تمحو ذکرنا و لا تمیت وحینا و لا تدرک أمرنا و لا تدحض عنک عارها و هل رأیک الا فند؟ و أیامک الا عدد؟ و جمعک الا بدد؟ یوم ینادی المنادی: ألا لعنة الله علی الظالمین؛[15] [ای یزید!] هر نیرنگی که خواهی بزن، و هر اقدامی که توانی بکن و هر کوشش که داری، دریغ مدار! سوگند به خدا که نمی‌توانی نام مارا محو کنی و نمی‌توانی نور وحی ما را خاموش نمایی. تو نمی‌توانی عظمت امر ما را درک کنی و ننگ این ستم را هرگز از خود نتوانی زدود؟! آیا غیر از این است که رأی، [طرح و نقشه‌های] تو سست و مدت حکومت تو اندک و جمعیت تو پراکنده است؟ آنروزی که منادی فریاد می‌زند: آگاه باشید، لعنت خدا بر گروه ستمکاران باد.»

 

یادگار رسول خدا(ص) در آن موقعیت حساس و تاریخی ـ که هیچ سخنور ماهری؛ حتی قادر به تعادل در گفتار نیست ـ چنان با اعتماد به نفس عمیقی خبر از آینده داد و پیش‌بینی دقیقی کرد که ما بعد از صدها سال نتایج آن را به وضوح مشاهده می‌کنیم. آری، امروزه این پیام زیارت اربعین تحقق یافتهو پیش‌بینی حضرت زینب(س) به وقوع پیوسته و در واقع وعدة الهی تحقق یافته، دشمنان امام حسین(ع) خوار و رسوا گشته و عظمت نام و یاد و حماسة حسینی(ع) تمام عالم را فراگرفته است.

 

ای که در کرب و بلا بی‌کس و یاور گشتی چشم بگشا و ببین خلق جهان یاور توست

 

از دیگر پیام‌های زیارت اربعین: مشمول لطف و کرم الهی، مقام شهادت، پاکی نسل، میراث‌دار انبیا، منصوب شدن به امامت از سوی خدا، مدافع اسلام و اندیشه‌های الهی، لیاقت و شایستگی رهبری، نصیحت امت با دلسوزی، و مهرورزی می‌باشد.

 

منابع

 

1- بحارالأنوار، محمدباقر مجلسی، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.

 

2- تهذیب الأحکام، محمد بن حسن طوسی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365ش.

 

3- روضه الواعظین، الفتال النیشابوری (م.508ق.)، به کوشش سید محمد مهدی حسن خرسان، قم، الشریف الرضی، 1386ق.

 

4- السیره النبویه، ابن هشام (م.218ق.)، تحقیق مصطفی السقاء و عبدالحفیظ شبلی و ابراهیم الابیاری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1358ق.

 

5- کافی، محمد بن یعقوب کلینی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1388 ق.

 

6- کامل الزیارات: ابن قولویه القمی (م.368ق.)، به کوشش جواد قیومی، قم، نشر الفقاهه، 1417ق.

 

7- مدینة المعاجز، سیدهاشم بحرانی، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1414ق.

 

8- مستدرک الوسائل، محدث نوری، قم، مؤسسه آل البیت، 1408ق.

 

9-مسند الامام الرضا (ع)، عزیز الله‏ عطاردی، مشهد، المؤتمر العالمی للامام الرضا، 1406ق.

 

10- مقتل الحسین، ل خوارزمی، موفق بن احمد خوارزم، قم و نجف، مکتبة الزهرا، 1367ق.

 

11- مناقب آل ابی‌طالب، محمد بن شهر آشوب مازندرانی، قم، نشر علامه، 1379 ق.

 

[1] . روضة الواعظین، محمد فتال نیشابوری، ج 1، ص 195.

 

[2] . تهذیب الأحکام، شیخ طوسی، ج 6، ص 113؛ کامل الزیارات، جعفر بن قولویه قمی، ص 228. امام صادق(ع) متن زیارت اربعین را چنین نقل کرده است: «اَلسَّلامُ عَلى وَلِیِّ اللهِ وَحَبیبِهِ ، اَلسَّلامُ عَلى خَلیلِ اللهِ وَنَجیبِهِ ، اَلسَّلامُ عَلى صَفِیِّ اللهِ وَابْنِ صَفِیِّهِ ، اَلسَّلامُ عَلى الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهیدِ ، اَلسَّلامُ على اَسیرِ الْکُرُباتِ وَقَتیلِ الْعَبَراتِ .

 

اَللّـهُمَّ اِنّی اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِیُّکَ وَابْنُ وَلِیِّکَ ، وَصَفِیُّکَ وَابْنُ صَفِیِّکَ الْفائِزُ بِکَرامَتِکَ ، اَکْرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ وَحَبَوْتَهُ بِالسَّعادَةِ ، وَاَجْتَبَیْتَهُ بِطیبِ الْوِلادَةِ ، وَجَعَلْتَهُ سَیِّداً مِنَ السادَةِ ، وَقائِداً مِنَ الْقادَةِ ، وَذائِداً مِنْ الْذادَةِ ، وَاَعْطَیْتَهُ مَواریثَ الاَنْبِیاءِ ، وَجَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلى خَلْقِکَ مِنَ الاْصِیاءِ ، فَاَعْذَرَ فىِ الدُّعاءِ وَمَنَحَ النُّصْحَ ، وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ وَحَیْرَةِ الضَّلالَةِ .

 

وَقَدْ تَوازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا ، وَباعَ حَظَّهُ بِالاْرْذَلِ الاْدْنى، وَشَرى آخِرَتَهُ بِالَّثمَنِ الاَوْکَسِ ، وَتَغَطْرَسَ وَتَرَدّى فِی هَواهُ ، وَاَسْخَطَکَ وَاَسْخَطَ نَبِیَّکَ ، وَاَطاعَ مِنْ عِبادِکَ اَهْلَ الشِّقاقِ وَالنِّفاقِ ، وَحَمَلَةَ الاْوْزارِ الْمُسْتَوْجِبینَ النّارَ ، فَجاهَدَهُمْ فیکَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتّى سُفِکَ فِی طاعَتِکَ دَمُهُ ، وَاسْتُبیحَ حَریمُهُ ، اَللّـهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبیلاً وَعَذِّبْهُمْ عَذاباً اَلیماً .

 

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ سَیِّدِ الاْوْصِیاءِ ، اَشْهَدُ اَنَّکَ اَمینُ اللهِ وَابْنُ اَمینِهِ ، عِشْتَ سَعیداً وَمَضَیْتَ حَمیداً ، وَمُتَّ فَقیداً مَظْلُوماً شَهیداً ، وَاَشْهَدُ اَنَّ اللهَ مُنْجِزٌ ما وَعَدَکَ ، وَمُهْلِکٌ مَنْ خَذَلَکَ ، وَمُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَکَ ، وَاَشْهَدُ اَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِ اللهِ ، وَجاهَدْتَ فِی سَبیلِهِ حَتّى اَتیاکَ الْیَقینُ ، فَلَعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلَکَ ، وَلَعَنَ اللهُ مَنْ ظَلَمَکَ ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ .

 

اَللّـهُمَّ اِنّی اُشْهِدُکَ اَنّی وَلِیٌّ لِمَنْ والاهُ وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُ ، بِاَبی اَنْتَ وَاُمّی یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ ، اَشْهَدُ اَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فىِ الاْصْلابِ الشّامِخَةِ وَالاْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ ، لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجاهِلِیَّةُ بِاَنْجاسِها ، وَلَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمّاتُ مِنْ ثِیابِها .

 

وَاَشْهَدُ اَنَّکَ مِنْ دَعائِمِ الدّینِ وَاَرْکانِ الْمُسْلِمینَ وَمَعْقِلِ الْمُؤْمِنینَ ، وَاَشْهَدُ اَنَّکَ الاِمامُ الْبَرُّ التَّقِیُّ الرَّضِیُّ الزَّکِیُّ الْهادِی الْمَهْدِیُّ ، وَاَشْهَدُ اَنَّ الاَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَةُ التَّقْوى وَاَعْلامُ الْهُدى وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقى ، وَالْحُجَّةُ على اَهْلِ الدُّنْیا .

 

وَاَشْهَدُ اَنّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَبِاِیابِکُمْ ، مُوقِنٌ بِشَرایِعِ دینی وَخَواتیمِ عَمَلی ، وَقَلْبی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَاَمْری لاَمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ ، وَنُصْرَتی لَکُمْ مُعَدَّةٌ حَتّى یَأذَنَ اللهُ لَکُمْ ، فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لا مَعَ عَدُوِّکُمْ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْکُمْ ، وَعلى اَرْواحِکُمْ وَاَجْسادِکُمْ وَشاهِدِکُمْ وَغائِبِکُمْ وَظاهِرِکُمْ وَباطِنِکُمْ آمینَ رَبَّ الْعالِمینَ»

 

[3] . با استفاده از سایت تبیان، بخش دین و اندیشه.

 

[4] . صافات، 1.

 

[5] . کهف، 65.

 

[6] . مناقب آل ابی‌طالب، محمد بن شهر آشوب مازندرانی، ، ج 3، ص 225.

 

[7] . کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج 2، ص 252.

 

[8] . مستدرک الوسائل، محدث نوری، ج 11، ص 372.

 

[9] . مسند الامام الرضا(ع)، شیخ عزیزالله عطاردی خبوشانی، ج 1، ص 219.

 

[10] . در بعضی از نسخه‌ها مثل کامل الزیارات این عبارت اینگونه آمده است: «بذل مهجته فیک لیستنفذ عبادک من الضلالة والجهالة والمی والشک والارتیاب الی باب الهدی...» کامل الزیارات، ص 228.

 

[11] . سیره ابن‌هشام، ابومحمد عبدالملک بن هشام حمیری، ج 4، ص 250.

 

[12] . بحارالأنوار، محمدباقر مجلسی، ج 44، ص 340.

 

[13] . احزاب، 45 و 46.

 

[14] . مدینة المعاجز، سیدهاشم بحرانی، ج 4، ص 51.

 

[15] . بحارالانوار، ج 45، ص 133؛ مقتل خوارزمی، موفق بن احمد خوارزم، ج 4، ص 646.

 

 

 

منبع: مجله مبلغان شماره 148


روضه نگرانی امام حسین علیه السلام برای اتفاقاتی که پس از شهادت خواهد افتاد...
چهارشنبه بیست و چهارم مهر ۱۳۹۸ ساعت 5:41 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

السلام عليك يا بقيه الله

 

آقا نوشته اند،كه جدت كفن نداشت

 

گيرم كفن نداشت،چرا پيرهن نداشت

 

كفني داشت زخون و سم مركب، خاك صحرا

 

*كي گفته كفن نداشته؟مگه كفن اوني نيست كه بدن رو مي پوشونه؟*

 

كفني داشت زخون و سم مركب، خاك صحرا

 

تا نگويند حسين ابن علي بي كفن است

 

پيچيده بود در خودش از آتش عطش

 

داغي كه داشت در جگرخود حسن نداشت

 

*ميدونه الان به خيمه ها مي خوان حمله كنن،ميدونه اين زن و بچه ديگه پاسباني ندارن،ميدونه آگه اينا حمله كنن،اولين كاري كه كنن،خيمه ها رو ميسوزونن ،ميدونه اگه اينا حمله كنن سرهاي شهدا رو از بدن جدا ميكنن،ميدونه اگه اينا حمله كنن،هر چي تو خيمه ها هست به غارت مي برن،خيلي نگران بود،لذا وقتي اون نانجيب رو سينه نشت*

 

چشمي به چشم قاتل و چشمي به خيمه ها

 

همراه كاروان خود اي كاش زن نداشت

 

*اين تازه اول جسارت بود،خوب شد نبودي ببيني با خواهرت چه كردن؛البته از رو نيزه داشت نگاه ميكرد ..." بعضي ها گفتن سر بريده چشم هاشو بست،يعني من خجالت زده ي زينبم .... من باشم و ببينم نامحرما دور خواهرم حلقه بزنن ... من باشم ببينم بر قطره هاي اشك زينب خنده كردن ... من باشم ببينم يه مشت مست لايعقل ،يه مشت رقاصه خوان ها و آوازه خوان ها، دور خواهرم دارن شادي مي كنن*

 

زينب و كوچه و بازار كجا

 

زينب و مجلس اغيار كجا

 

*كيه اين خانم؟يحيي مازني ميگه من بيست سال همسايه ي علي بودم، يه بارم نشد قد و قامت زينبشو ببينم ..." همين قد بدون تا كربلا هيچ كي قد و قامتشو نديده بود، اما بعد كربلا ورق برگشت ، يا صاحب الزمان ببخش آقا ... ديگه چشمي نمانده بود كه زينب رو نديده باشه "عليها ارذل ثيابها" اينقده تازيانه بر اين بدن زده بودن ... كه لباسش مثل لباس ابي عبدالله كهنه شده بود"

 

وقتي به دنيا اومد قنداقشو كه پيغمبرگرفت ،يه لحظه فاطمه ديد پيغمبر لب هاشو گذاشت رو گونه هاي زينب ... "فوضع فمه الشريف علي خده المنيف" هي شروع كرد صورت زينب و بوسيدن" وبكت بُكاءاً شديداً "فاطمه هم گريه كرد.

 

"بابا ثواب كسي كه بر زينب گزيه كنه چيه؟فرمود ثوابش برابري مي كنه با گريه ي بر حسن و حسين" يه بيت بگم و دعات كنم،صدا زد: داداش!*

 

آب ،آب با قيمت جان ميدادن

 

پاسخ ما به سنان مي دادن

 

دختر قرآن و كعب ني كجا؟

 

عمّۀ سادات و بزم مي كجا؟

 

كوچه هاي شام فردا شاهدن

 

سنگ ها گويند زينب را زدن

 

 *حسين .....*

 

"بابي المستضعف الغريب يا اباعبدالله"

 

*يه جاي سالم توي بدنش نبود، اربعين كه اومد كربلا.داداش! يادته اون روز من تو رو نشناختم،اگه الان تو بلند شي تو هم من رو نميشناسي.

 

 به عظمت و مصيبت عمه جان امام زمان(عج)، تو را ميخوانيم:"يا الله..." 


روضه امام حسین استاد میرزا محمدی
دوشنبه هجدهم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 18:16 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

لطف حسين ما را تنها نميگذارد

 

گرخلق واگذارد او وا نميگذارد

 

او كشتي نجات و كشتي شكسته ماييم

 

مولا به كام غربال مارا نميگذارد

 

زهرا به دوستانش قول بهشت داده ست

 

بر روي گفته ي خويش او پا نميگذارد

 

ما مستحق ناريم از بس گناهكاريم

 

بايد كه سوخت مارا زهرا نميگذارد

 

*وقتي پيغمبر خبر داد به صديقه طاهره كه فرزندت حسين و ميكشند پرسيد بابا كجا ميكشنش؟"في ارض يقال لها كربلا"

 

گريه فاطمه شروع شد، پرسيد بابا اون روزي كه ميكشنش شما زنده اي يا نه؟ فرمود نه دخترم، باباش علي در قيد حيات هست يا نه؟ نه دخترم، من هستم يا نه؟ نه دخترم، گريه فاطمه بيشتر شد پرسيد "يا ابا فمن يبكي عليه؟!!" پس كي بر حسينم گريه ميكنه؟!! به به ، رحمت خدا به اين ناله ها ..." امام صادق فرمود خاموش كننده ي آتش جهنم است گريه بر حسين " يا ابا ... فمن يبكي عليه؟!! پس كي بر حسينم گريه مي كنه؟!! فرمود دخترم : غصه نخور، يه امتي ميان مثل مادر بچه مرده بر حسين تو زار ميزنن ... "جِيلًا بَعْدَ جِيلٍ"نسل به نسل اينا ميان بر حسين تو گريه مي كنن" گريه ي فاطمه بند اومد" گل لبخند به لب هاي زهرا نقش بست _يعني چي؟_ يعني گريه بر ابي عبدالله سبب رضايت فاطمه ست ...."

 

بعد پيغمبر فرمود:دخترم بايد يه قولي به من بدي؛قيامت تو بايد از زن هاشون شفاعت كني،منم از مرد هاشون شفاعت مي كنم ...." ممنونتيم بي بي جان كه با گريه ي بر حسين تو ما رو مشمول به شفاعتت مي كني ..." حالا آماده اي يا نه ؟!!

 

السلام عليك يا اباعبدالله .....

 

حسين .......

 

خود ابي عبدالله فرمود: "أَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَةِ لَا يَذْكُرُنِي مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَرَ" گريه بر منه حسين سنگ محك ايمانه،هيچ مومني نيست كه منو ياد كنه و اشكش جاري بشه" حالا ميخواي بري كربلا؟!! كدوم كربلا ؟!!

 

ميروم بينم،دركجا زينب

 

شكو از شمر بي حيا دارد ...

 

بگم كجا بود؟!! همون جايي كه كربلا ميرسي ميگن تل زينبيه ...." اومد بالا بلندي دختر اميرالمومنين راوي ميگه ديدم دو دست روي سر گذاشت ...." هي ميگه يا غياث المـــستــغيثين ...."

 

دوان دوان افتان و خيزان از بالاي بلندي به سمت گودي قتلگاه هي زمين ميخوره و بلند ميشه" هي فرياد ميزنه وا محمدا ..." وا عليا ..." وا اماه ..." اما ديدن لحن مناجات زينب عوض شد ..." فقط صدا ميزنه واحسينا ...." اخه ديد "وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلي صَدْرِكَ" ناله بزن يا حسين ......

 

وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلي صَدْرِك مُولِعٍ سَيفَهُ عَلَي نَحرِكَ ..."با عجله از گودال قتلگاه برگشت" داداشو محاصره كردن هركي با هر چي دستشه داره ضربه ميزنه ..." يا الله ..." يه تعبيري امام باقر اينجا دارن" گفتم و دعات كنم؛ فرمود: "لقد قُتِل الحسينَ بالسّيف و السنان و بالحجارةِ و بالخَشبِ و بالعصا ...." يعني يه عده اي كربلا بودن توانايي حمل سلاح جنگي رو نداشتن، با عصا جدمو ميزدن ....."

 

بأبي المستضعف الغريب،يا قتيل الله يااباعبدالله ....

 

السّلام عَليَ الحُسَين (ع) وعَلي عَلِِيِ ابن الحُسَين (ع) وعَلي اوْلادِ الحُسَين (ع) و عَلي اَصحابِ الحُسَين (ع(

 

لطفي كه كرده اي تو به من مادرم نكرد

 

اي مهربان تر از پدر و مادرم حسين ....

 

بالحسين ده مرتبه يا الله ..... 


متن نوحه همه جا کربلاست
شنبه شانزدهم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 7:27 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

همه جا کربلاست، همه جا نینواست

تو حسین منی نور عین منی

 

از لب نهر آب همه در پیچ و تاب

خون به لب تشنگی کرده دلها کباب 

ساقی تشنه لب غرق بحر طعب 

شده نقش زمین کوه عشق و ادب

 

 

 

همه جا کربلاست، همه جا نینواست

توحسین منی نور عین منی

 

شده قحطی آب کن عمو جان شتاب

شد خزان گلشن پسر بو تراب

زینب بی پناه درغم و اشک و آه

میکند در خیال به برادر نگاه

 

همه جا کربلا همه جا نینوا

تو حسین منی نور عین منی

شد بپا همهمه آید این زمزمه

دشته کرب بلا آمده فاطمه

 

----------------------------------------

 

تـو عــزیز خـدا، تـو حسیـن منی

 

تـو صفـای دل و تــو تـوان منـی

 

همه روی زمین ز غمت در عزاست

 

همه‌جا کربلاست، همه‌جا نینواست(2)

 

 

 

به خدا در غمت دل ما خـون شده

 

دل مـا را ببین ز غمت چون شده

 

همه جا خیمۀ تو و عشقت بپاست

 

همه‌جا کربلاست، همه‌جا نینواست(2)

 

 

 

در عزای تو هست همه دلها حزین

 

مَلَک و جنّ و انس به عزایت غمین

 

در غم تو جهان همه مـاتم‌سراست

 

همه‌جا کربلاست، همه‌جا نینواست(2)

 

 

 

بنمـا یـک نظـر بـه سـوی عـاشقان

 

که بوَد چشمشان ز غمت خون‌فشان

 

که نگـاه تـو بـر هـمه دردی دواست

 

همه‌جا کربلاست، همه‌جا نینواست(2)

 

 

 

به علـی‌اکبر و بـه علی‌اصـغرت

 

به علمـدار و زینـب غـم‌پرورت

 

به تو و عشق تو دل ما مبتلاست

 

همه‌جا کربلاست، همه‌جا نینواست(2)

 

 

 

به تو گویم غم دل خود یا حسین

 

که تویی بر رسـول خـدا نور عین

 

به صفای تو روی زمین پر صفاست

 

 

همه‌جا کربلاست، همه‌جا نینواست(2)

 

منبع وبلاگ یار خراسانی


متن نوحه بر سر خوان بلا این کجا و آن کجا
شنبه شانزدهم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 6:7 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

برسر خوان بلا ایوب و شاه کربلا

  مرتضی پوررجب چهارشنبه 19 ژانویه 2011 0 699 کمتر از یک دقیقه

برسر خوان بلا ایوب و شاه کربلا

 

هر دو مهمانند اما این کجا و آن کجا

 

قتل حمزه در احد عباس اندر نینوا

 

هر دو یکسانند اما این کجا و آن کجا

 

 

اصغر اندر گاهواره یونس اندر بطن حوت

 

هر دو عطشانند اما این کجا و آن کجا

 

پور ابراهیم اسماعیل و اکبر کربلا

 

هر دو قربانند اما این کجا و آن کجا

 

مهر گردون در فلک ماه بنی هاشم بخاک

 

هر دو تابانند اما این کجا و آن کجا

 

یوسف اندر قعر چاه و شاه دین در قتلگه

 

هر دو عریانند اما این کجا و آن کجا

 

عابدین بهر پدر یعقوب از هجر پسر

 

هر دو گریانند اما این کجا و آن کجا

 

مریم از بهر مسیح و زینب از داغ حسین

 

هر دو نالانند اما این کجا آن کجا


متن نوحه ای برادر به فدای سر تو زینب تو ، جواد مقدم
شنبه شانزدهم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 0:59 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

 ای برادر به فدای سرتو زینب تو . 

هر کجا میروی آید ز قفا زینب تو . 

 

روزُ جا بر سر نی داریُ شب جام کبود . 

روزُ از روز تو میسوزمُ شب از شب تو

 

گر بود کوفه، اگر شام، اگر بزم یزید

هر کجا میروی آید ز قفا زینب تو

 

از چپ و راست همی چوبُ رسد بر سر من

گاهُ از راست همی آیمُ گاه از چپ تو

 

حالُ  ک_اندر سر نی، سنگُ زنندت ای سر

بعد از این تا چه کند چوب جفا بر لب تو

 

گه رُخت سرخ چو ماهُ، گهی زرد چو ماه

کرده بی تاب مرا سوزش تابُ تب تو

 

عابدین پای پیاده به روی خار بُود

زیر پای پسر سعد لعین مرکب تو

 

شیعیان تا که شدید چاکر اولاد رسول

سروران را به سر است آرزوی منصبتان.. 


نگرش و رفتار انسان ها در خانواده و اجتماع
جمعه پانزدهم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 16:56 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

 

متن منبر( نگرش و رفتار اقسام انسان ها نسبت به خانواده و اجتماع) 

نویسنده : حجت الاسلام حسین سبزعلی

انتشار با ذکر منبع بلا مانع است

اعوذ بالله السمیع العلیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمين، بارئ الخلائق اجمعين  باعث الانبیاء و المرسلين، ثم الصلاة و السلام علي سیدنا و نبينا ابی القاسم المصطفی محمد 

و علي اهل بیته الطيبين الطاهرين و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين من الآن الی قیام یوم الدین

 

❇️انسان ها در تجزیه و تحلیل و در نگرش و برخورد و رفتار با مسائل و امور خانواده و اجتماع در یک تقسیم بندی به سه دسته تقسیم می شوند:

 

👈گروه اول:

انسان هایی که مثل پروانه اند و مثل پروانه که در باغ و دشت و جنگل دنبال گل می گردد و از زیبایی و عطر و شهد گل بهره مند می شود، دنبال حرف خوب، عمل خوب هستند و بهره این صفت مثبت نگری و دنبال خوبیها بودن را در خانواده و مسائل زندگی اجتماع می برند

و معمولا دو نوع برخورد دارند :

الف) سعی می کنند خوبیها و افراد خوب و جمع های خوب را پیدا کنند و آنجا حضور یابند نه همه جا و همه جمعی

 

پيامبر اکرم-صلی الله عليه و اله

الجَلیسُ الصالِحُ خَیرٌ مِن الوَحدَةِ وَ الوَحدَةُ خَیرٌ مِن جَلِیسِ السُّوء؛

همنشین خوب بهتر از تنهایی است و تنهایی بهتر از همنشین بد.

امالی طوسی ص 536

 

ب) گاها در برابر هر شخص و جمعی در خانواده و اجتماع خوبی او را می بینند و دنبال عیب جویی نیستند

لذا انسان هایی هستند که در هر جمع حاضر نمی شوند و هر شخصی را همنشین و دوست انتخاب نمی کنند و دنبال انسان های صالح و درستکار و پاک هستند

 

 

💢حضرت عیسی(عليه السلام) روزی از راهی می گذشت که چشمش به جمعیتی از مردم افتاد.آن جمعیت در گوشه ای ایستاده بودند و به چیزی نگاه میکردند. عیسی به سوی آن جمعیت رفت تا ببیند چه چیزی توجه آن عده را جلب کرده است.وقتی نزدیک رفت دید که سگ مرده ای روی زمین افتاده است و آن جمعیت به دور آن جسد جمع شده اند.

 

هرکس از آنان درباره ی آن سگ مرده حرفی میزد یکی میگفت:

 

-عجب حیوان پست وبی ارزشی است.خوب شد که مرد.

 

-اگر هم کسی این سگ را کشته باشد حق داشته است زیرا این حیوان زشت وبد قواره است.

 

-چشمش کور که مرده است.این حیوان چقدر زشت رو و پلید است.

 

عیسی(عليه السلام)هر چقدر گوش داد از حرف های مردم غیر از بد گویی درباره ی سگ چیزی نشنید.

 

وقتی آن جمعیت هر چه دلشان خواست درباره ی آن سگ مرده بدگویی کردند نوبت به عیسی(عليه السلام) رسید.آن مردم میخواستند از دیدگاه پیامبر خدا آگاه شوند.

 

حضرت عیسی(عليه السلام)فرمود:

 

-خوب نگاه کنید دندان های سفید این سگ را مشاهده کنید و ببینید که چه دندان های سفید و قشنگی دارد.آیا درّ گرانبها به سفیدی دندان های او هست؟

 

مردم به دهان نیمه باز سگ مرده نگاه کردند دندان های حیوان به راستی سفید و درخشان بود.دندان هایی سالم که شاید نظیرش در دهان هیچکدام از آنان نبود.

 

حضرت عیسی(عليه السلام)که سکوت آن مردم را مشاهده کرد با سخن دیگری که بر زبان آورد آنها را بیشتر به اندیشه برد:

 

شما مردم چرا فقط عیب ها را مشاهده میکنید و روی آن انگشت میگذارید!ای مردم کاش به جای مشغول بودن به عیب دیگران متوجه عیب و ایراد خودتان میشدید و به رفع ان می کوشیدید:

 

 

عیب کسان منگر واحسان خویش

دیده فرو کن به گریبان خویش

آینه روزی که بگیری به دست

خود شکن آن روز نشو خود پرست

 

 

پیامبر خدا آن عده را به حال خود رها کرد واز آن محل دور شد. 

 

امام علي(عليه السلام) مي فرمايد:

 

بزرگترین عیب آن است كه عیبى را كه خود نیز داراى؛ در دیگران عیب بشمارى.

(حکمت 353 – نهج البلاغه)

 

⬅️گریز و اشاره به پروانه صفت بودن در اجتماع و خانواده

نکته : ما خودمان هم کامل و سی تمام نیستیم و نقص داریم از همسر و فرزند یا اعضای خانواده انتظار نداشته باشیم بی نقص باشند بلکه خوبیها را ببینیم محبت و علاقه به کانون خانواده بیشتر میشود

 

حضرت حر پروانه وار جذب امام حسین علیه السلام شد

 دور حضرت گشت و خودش را فدای ایشان کرد. 

 

 

👈گروه دوم

افراد مگس صفت 

مانند مگس که در جستجوی کثافات و نجاست است، دنبال عیوب مردم و عیب جویی از آنها هستند و طالب حضور در جمع ها و امور ناپسند هستند 

هر شایعه، دروغ، بازی با آبروی مردم، ظلم به دیگران، شایعه و ضد دینی را پیدا می کند قبول می کند اما یک موفقیت یا حُسن دینی را باید صد دلیل و مدرک بیاری آخر هم نمی پذیرد. 

 

✔️تجانس و تجاذب اشیا

نوریان و ناریان

( 80)خوب، خوبی را کند جذب این بدان

طیبات و طیبین بر وی بخوان

 

( 81)در جهان هر چیز چیزی جذب کرد

گرم گرمی را کشید و سرد سرد

 

( 82)قسم باطل باطلان را می‌کشند

 

باقیان از باقیان هم سرخوش‌اند

 

( 83)ناریان مر ناریان را جاذب‌اند

 

نوریان مر نوریان راطالب‌اند

 

( 84)چشم چون بستی تو را جان کند نیست

 

چشم را از نور روزن صبر نیست

 

( 85)چشم چون بستی تو را تاسه گرفت

 

نور چشم از نور روزن کی شکفت

 

طَیّبات و طیّبین...: ترکیب برگرفته است از آیه «اَلْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ اَلْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ وَ اَلطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ اَلطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ.»[سوره نور آیه26] 

 

 

✔️شناخت فرد از طريق دوستان او :

 صفحه اختصاصي حديث و آيات رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : المَرءُ على دِينِ خَلِيلِهِ ، فَليَنظُر أحَدُكُم مَن يُخالِلُ .[الأمالي للطوسي : 518/1135 .]

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : آدمى بر آيين دوست خود است ؛ پس هر يك از شما مواظب باشد كه با چه كسى دوستى مى كند .

 

 صفحه اختصاصي حديث و آيات عنه صلى الله عليه و آله : اختَبِرُوا الناسَ بأخدانِهِم؛ فإنّما يُخادِنُ الرَّجُلُ مَن يُعجِبُهُ نَحوَهُ .[تنبيه الخواطر : 2/249 .]

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : مردم را با دوستانشان بيازماييد؛ زيرا آدمى با كسى كه از رفتارش خوشش بيايد ، دوستى مى كند .

 

 صفحه اختصاصي حديث و آيات سليمانُ عليه السلام : لا تَحكُمُوا على رَجُلٍ بِشَيءٍ حتّى تَنظُرُوا إلى مَن يُصاحِبُ ، فإنّما يُعرَفُ الرَّجُلُ بأشكالِهِ و أقرانِهِ .[بحار الأنوار : 74/188/17 .]

سليمان عليه السلام : درباره هيچ كس قضاوتى نكنيد ، تا آن كه ببينيد با كه همنشينى مى كند ؛ زيرا آدمى از طريق همگنان و همتايانش شناخته مى شود .

 

⬅️گریز به دقت در انتخاب رفیق و هم نشین، همسر گروه های اجتماعی

پروانه صفت باشیم و مگس صفت نباشیم

در کربلا بسیاری مثل شمر، خولی،. حرمله، عمر سعد جذب کثافات و خبائثی از قبیل مال حرام، مقام و ثروت دنیایی، پستی و رذالت، بندگی شیطان و طاغوت و.. شدند

 

👈 گروه سوم :

افرادی که مثل نحل ( زنبور عسل) هستند چرا که نه تنها جذب خوبی ها می شوند بلکه تجزیه و تحلیل هم دارند و روی مسائل دقت و تفکر می کنند هم حرف، تفکر و عمل خوب و بد را تمییز و تشخیص می دهند هم از خوب تبعیت و بدی را تبعیت نمی کند به علاوه همانطور که زنبور روی گل و شهد گل کار می کند و محصول شیرین عسل را تولید می کند اینها هم امور و مسائل را تجزیه و تحلیل می کنند و محصولش بصیرت و تشخیص درست حق از باطل و حمایت از حق و مقابله با باطل است

 

 

⬅️ در شبکه های اجتماعی، ماهواره، اینترنت، اخبار هر حرفی را قبول نکن هر حرفی را هم رد نکن 

تحقیق کن درست و غلط را تشخیص بده، اهل تجزیه و تحلیل باش و در نهایت بصیرت داشته باش و از حق پیروی کن

 

⁉️الان بسیاری از مردم مسائل نژادی را نمی توانند معادله اش را حل کنند 

یعنی چی فاطمیون افغانستان 

زینبیون پاکستان 

حیدریون عراق 

حزب الله لبنان 

انصارالله یمن

مسئله تغییر شرایط و اتحاد شیعه ایران و عراق بعد از صدام و اینکه امام فرمود راه قدس از کربلا می گذرد را درک نمی کند ما از عراق و کربلا گذشتیم به مرزهای قدس رسیدیم تو هنوز مخت هنگه که ایران و عراق هشت سال جنگیدن منکر نیستیم اما کنارش مسائل امروز را هم بگذار و تحلیل کن

آدم زمان خودش نیست در گذشته است هنوز در قبل انقلاب و زمان جنگ و وجود حزب بعث و صدام سیر می‌کند عزیزم فدات بشم بیا جلو امروز عکس امام و رهبری در عراق بالاست و در تکریت حشدالشعبی قبر صدام را منفجر کرد استخوان صدام را سگ ها به دندان گرفتند

مساله کمک مسلمون ها به هم 

 

مسئله 

بنی آدم اعضای یکدیگرند 

که در آفرینش ز یک گوهرند 

تو کز محنت دیگران بی غمی 

نشاید که نامت نهند آدمی

 

یعنی کمک به همه مظلومین هر دینی داشت

 نه تنها مسلمان ها 

 

امام علی علیه السلام فرمود:

 کن للظالم خصما و للمظلوم عونا 

به اصطلاح طلبگی مطلق فرمود:

نه دین خاص نه نژاد خاص نه مرز خاص نه جغرافیای خاصی را امام نفرمود هر مظلومی در هر جا و هر دین را یاری کن و با هر ظالمی در هر جا و از هر دینی مقابله کن

 

⬅️در اصحاب پیامبر ص سلمانی فارسی و بلال حبشی تا عمار عرب فرقی ندارند مگر در تقوا

 

در اصحاب امام حسین جون غلام سیاه پوست تا حر فرمانده لشکر کوفه کنار هم هستند

 

✔️⬅️گروه سوم دارای بصیرت و عملکرد حق گرایانه هستند 

 

امام صادق عليه السلام :

 كانَ عَمُّنَا العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ نافِذَ البَصيرَةِ صُلبَ الإيمانِ جاهَدَ مَعَ أبي عَبدِاللّه ِ و أبلى بَلاءً حَسَنا و مَضى شَهيدَا ؛ [ . عمدة الطّالب ، ص 356 .]

امام صادق عليه السلام :

عموى ما ، عبّاس ، داراى بينشى ژرف و ايمانى راسخ بود ؛ همراه با امام حسين عليه السلامجهاد كرد و نيك آزمايش داد و به شهادت رسيد .

 

✔️❇️مقام قمر بنی هاشم علیه السلام صرفا نه به خاطر قد رشید بود ، نه فدای برادرش شدن ،و نه  فقط برادر امام بودن بلکه همه اینها بود به علاوه ادب ، بصیرت ، ولایت مداری و دفاع و اطاعت از امام زمان خودش و عملکرد حق مدارانه و.. مقام او را بالا برده است تا جایی که :

 

امام سجاد(ع) عموی خود عباس را چنین توصیف می‌فرماید: «رَحِمَ اللَّهُ عَمِیَّ الْعَبَّاسَ فَلَقَدْ آثَرَ وأَبْلی وفَدی أَخاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّی قُطِعَتْ یَداهُ فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْهُما جِناحَیْن یَطیرُ بِهِما مَعَ الْمَلائِکَةِ فی‌ الْجَنَّةِ کَما جُعِلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبی‌ طالِبْ علیه السلام؛ وَإنَّ لِلْعَبّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبارَکَ وَتَعالی مَنْزِلَةٌ یَغبِطَهُ بِها جَمیعَ الشُّهدَاءِ یَوْمَ القِیامَة.

یعنی «خدا عمویم عباس را رحمت کند که ایثار کرد و خود را به سختی افکند و در راه برادرش جانبازی کرد، تا آن‌که دست‌هایش از پیکر جدا گردید. آن‌گاه خداوند به جای آن‌ها دو بال به وی عنایت فرمود که در بهشت همراه فرشتگان پرواز کند؛ همان‌سان که برای جعفر طیار قرار داد. عباس نزد خداوند مقامی دارد که همه شهدا در قیامت بدان غبطه می‌خورند.»

 

🏴🏴روضه امام حسین علیه السلام فرمود برادرم آب به حرم برسان

---------------------------

 مقتل حضرت عباس(ع) به نقل از کتاب شرح شمع

عصر عاشورا، پس از شهادت اصحاب و ياران، حضرت عباس عليه السلام تنهايي و بي كسي امام را نتوانست تحمل كند. محضر امام(ع) رسيد و رخصت ميدان رفتن و جانفشاني خواست و عرضه داشت : برادر جان! اجازه ميدان مي دهي؟ امام حسين(ع) گريه شديدي كردند و فرمودند: برادر! تو پرچمدار مني.

عباس(ع) عرض كرد: «سينه ام تنگي مي كند و از زندگي سـير گشتـه ام.» امام(ع) فرمودند: مقداري آب براي اين طفلان تهيه نما. جناب قمر بني هاشم(ع) مشك به دوش گرفت و روانه ميدان شد. با سپاه حريف، درباره آوردن آب به خيمه ها سخن گفت.

وقتي از آن ها مأيوس شد، نزد امام(ع) بازگشت و طغيان و سركشي دشمن را به عرض رسانيد. در اين حال صداي العطش كودكان فضاي خيمه ها را پر كرده بود.

سقّا نگاهي به چهره معصوم كودكان انداخت و بدون تأمل سوي شريعه فرات برگشت و به نگهبانان شريعه حمله كرد و جمع كثيري را كشت و وارد شريعه شد، دست زير آب برد تا مقابل صورت آب را بالا آورد. «ذَكَرَ عَطَش الحسين و اهل بيته» به ياد لبان خشكيده حسين و اهل بيتش افتاد و آب را برگرداند به شريعه.

هنگام بازگشت، دشمن راه را بر او بست. حضرت براي محافظت از مشك به سمت نخلستان رفت و دشمن نيز به دنبالش.

از هر طرف تير و نيزه به سمتش پرتاب مي كردند، تا اينكه زره از انبوه تيرها همچون خار پشت به نظر مي رسيد. ابرص بن شيبان دست راست حضرت را قطع نمود، حضرت مشك را به دوش چپ انداخت و با دست چپ جنگيد و اين گونه رجز خواند: «وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني، اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني»، به خدا قسم اگر دست راستم را قطع كنيد، من از حمايت از دينم دست بر نمي دارم.

در اين هنگام دست چپ حضرتش را حكيم بن طفيل از مچ قطع كرد. مشك را به دندان هاي مبارك گرفته سعي مي كرد آب را به خيام برساند. لذا خود را به روي مشك انداخت. در اين حال دشمن تيري به چشم و تيري به مشك زد، حكيم بن طفيل با گرزي آهنين فرق مبارك را نشانه گرفت و ضربتي وارد کرد و او را بر زمين انداخت.

عباس(ع) عرضه داشت: «يا ابا عبد الله عليك مني السلام»، اي اباعبد الله بر تو سلام، مرا درياب.

امام خود را به نعش برادر رسانيد، وقتي قمربني هاشم در بالين امام حسين(ع) جان سپرد، حضرت فرمودند: «الان انْكَسَر ظَهري»، عباسم الآن كمرم شكست و چاره ام از هم گسست.(شرح شمع:صفحه 210 و 211)

 -----------------------------------

وقتى كه قد سرو خم شد

كسانى كه حسين عليه السلام خود را به بالين آنها رساند مختلف بودند،هر كس در يك وضعى قرار داشت.وقتى امام وارد مى‏شد يكى هنوز زنده بود و با آقا صحبت مي ‏كرد، ديگرى در حال جان دادن بود.

در ميان كسانى كه ابا عبد الله عليه السلام خود را به بالين آنها رسانيد،هيچ كس وضعى دلخراش‏تر و جانسوزتر از برادرش ابو الفضل العباس براى او نداشت،برادرى كه حسين عليه السلام خيلى او را دوست مي ‏دارد و يادگار شجاعت پدرش امير المؤمنين است.

در جايى نوشته ‏اند ابا عبد الله عليه السلام به او گفت:برادرم‏«بنفسى انت‏»عباس جانم!جان من به قربان تو.اين خيلى مهم است.عباس در حدود بيست و سه سال از ابا عبد الله عليه السلام كوچكتر بود(ابا عبد الله 57 سال داشتند و عباس يك مرد جوان 34 ساله بود).ابا عبد الله به منزله پدر ابا الفضل از نظر سنى و تربيتى به شمار مي ‏رفت،آنوقت‏به او مي ‏گويد: برادر جان!«بنفسى انت‏»اى جان من به قربان تو!

ابا عبد الله كنار خيمه منتظر ايستاده است.يك وقت فرياد مردانه ابا الفضل را مى‏شنود.(نوشته‏اند ابا الفضل عليه السلام چهره‏اش آنقدر زيبا بود كه‏«كان يدعى بقمر بنى هاشم‏»در زمان خود معروف به ماه بنى هاشم بود.

اندامش به قدرى رسا بود كه بعضى از اهل تاريخ نوشته‏اند:«و كان يركب الفرس المطهم و رجلاه يخطان فى الارض‏»سواراسب تنومندى شد،پايش را كه از ركاب بيرون مى‏كشيد،با انگشت پايش مى‏توانست زمين را خراش بدهد.حالا گيرم به قول مرحوم آقا شيخ محمد باقر بيرجندى يك مقدار مبالغه باشد،ولى نشان مى‏دهد كه اندام بسيار بلند و رشيدى داشته است، اندامى كه حسين از نظر كردن به آن لذت مى‏برد).

وقتى كه حسين عليه السلام به بالاى سر او مى‏آيد،مى‏بيند دست در بدن او نيست،مغز سرش با يك عمود آهنين كوبيده شده و به چشم او تير وارد شده است.بى جهت نيست كه گفته‏اند:«لما قتل العباس بان الانكسار فى وجه الحسين‏»عباس كه كشته شد،ديدند چهره حسين شكسته شد.خودش فرمود:

«الان انقطع ظهرى و قلت‏حيلتى‏».

و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم و صلى الله على محمد و آله الطاهرين.

 

كتاب: مجموعه آثار ج 17 ص 260

نويسنده: شهيد مطهرى

aviny.com

 



زینب به سر زنان، باز این چه شورش است
چهارشنبه سیزدهم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 0:44 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

باز این چه شورش است

 

که در خلق عالم است

 

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

 

سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

 

گویا عزای اشرف اولاد آدم است

 

زینب به سرزنان بهر چه میدود

 

با ناله و فغان سوی که میرود

 

او را چه میشود، نام که میبرد

 

میرود کنار، میرود کنار نود دو عینش

 

حسینش، حسینش

 

میرود ببیند، میرود ببیند نعش

 

حسینش، حسینش

 

دم به دم میزند، دم به دم میزند فریاد وا حسینم

 

وای حسینم، وای حسینم

 

این کشته فتاده به هامون حسین توست

 

این صید دست و پا زده در خون حسین توست

 

این نخل تر از آتش جانسوز تشنگی

 

دود از زمین رسانده به گردون حسین توست

 

عالم همه قطره اند دریاست حسین

 

خوبان همه بنده اند و مولاست حسین

 

ترسم که شفاعت کند از قاتل خویش

 

از بس که کرم دارد و آقاست حسین

 

سردار علقمه

 

رفتی به سوی آب

 

مشکی به دست تو

 

برگشتی از فرات

 

قطع شد دو دست تو

 

سردار علقمه

 

این ناله وفغان بنگر تو از حرم

 

گریان کودکان بشنو تو از حرم

 

سردار علقمه

 

زینب بیا ببین عباس میرود

 

مشکی به دست او با ناز میرود


متن شعر لبخند خدا بسته به لبخند حسین است
یکشنبه دهم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 18:29 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

 

شعر :

لبخند خدا بسته به لبخند حسین است
پس باش پی آنچه خوشایند حسین است

.

تعریف من از عشق همان بود که گفتم
در بند کسی باش که در بند حسین است

.

در معرکه از‌ سنگدلان حرّ بتراشد
این ویژگی چشم هنرمند حسین است

.

شیرین تر از این شور ندیدیم همه عمر
شوری که خدا در دلم افکنده حسین است

.

آهنگ خوش و رقص خوش و بوی خوش اصلاً
طبل و علم و پرچم و اسفند حسین است

.

بی روضه ی او حال خوشی نیست … ، اگرهست
از حال ‌گذشتیم که آینده حسین است

.

از بس که ” علی ” نام قشنگی ست عجب نیست
این نام اگر روی سه فرزند حسین است

.

در جنگ سرافکنده نبودیم و نگردیم
چون بر سرمان یکسره سربند حسین است

.

پس باش پی آنچه خوشایند دل اوست
لبخند خدا بسته به لبخند حسین است


چرا افراد مختلفی قاتل امام حسین علیه السلام معرفی شده اند؟
جمعه هشتم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 23:18 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

 سلام علیکم
علامه شعرانی در کتاب دمع السجوم( ترجمه نفس المهموم شیخ عباس قمی) در خصوص قاتل حضرت امام حسین علیه السلام می گویند: از اختلاف علماء درباره قاتل امام حسین علیه السلام معلوم می شود که اطمینان به صحت زیارت معروفه به ناحیه نداشتند، چون در آن زیارت نام شمر صریحا مذکور است و اگر اطمینان داشتند به صحت آن خلاف نمیکردند.
آیا این به سند زیارت ناحیه ضرری وارد نمی کند؟


پاسخ:

با سلام

دوست گرامی

در خصوص مسئله قاتل اصلی امام حسین علیه السلام، نقل های مختلفی ذکر شده است لذا مسئله قاتل امام ، تنها در زیارت ناحیه مقدسه نیست چون در برخی از نقلها هم چنانکه شیخ عباس قمی نقل کرده  است : شش نفر از جمله :

📛سنان بن انس نخعی،

📛حصین بن نمیر، که تیر افکند بر وی، آن گاه از اسب فرود آمد و سر او برید و بر گردن اسب خویش آویخت.، 

📛مهاجر بن اوس تمیمی، 

📛کثیربن عبدالله شعبی؛

📛شمربن ذی الجوشن،

📛خولی بن یزید اصبحی

با این وجود اگر برخی در خصوص قاتل امام اختلاف دارند دلیل بر عدم قبول کردن زیارت ناحیه مقدسه نیست بلکه دلیلش این است که نقلهای دیگر نیز وجود دارد که نمی شود آنها را نادیده گرفت

 ******

البته اینها همه باهم قابل جمعند :✔️✔️✔️

" به این صورت که هر کدام نقشی در کشتن امام داشتند از این جهت همه را می شود گفت قاتلند "☑️

*******

زيارت ناحيه داراي سند معتبر است اين زيارت در کتاب المزار ابن مشهدي نقل شده است 
خود ابن مشهدی در آغاز کتابش، تصریح می کند که این زیارات با سند متصل به من رسیده است. او می نویسد: «فإني قد جمعت في كتابي هذا من فنون الزيارات للمشاهد المشرفات- الى ان قال:- مما اتصلت به من ثقات‏ الرواة إلى‏ السادات‏»
ابن مشهدى اقاتل امام حسین علیه السلام از نظر شیخ عباس قمیلمزار الكبير (لابن المشهدي) ؛   ؛ ص16
هر چند نزد بعضی سند زیارت مذکور ثابت نشد باشد اما متن زیارت را قبول داشته باشند، و بحث این چنینی که علامه شعرانی مطرح کرده است، صرفا یک بحث علمی می باشد که مورد نقد نیز قرار می گیرد

موفق باشید

گروه پاسخ به شبهات

 

 



تحقیق در اهداف قیام امام حسین
جمعه هشتم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 22:59 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )
هدف امام حسین علیه السلام از قیام عاشورا
 

 

هدف اول: امر به معروف و نهی از منکر

هدف دوم: زنده كردن سنت و مبارزه با بدعت

هدف سوم: مبارزه با ظلم

هدف چهارم: طلب شهادت

ديدگاه علما

هدف پنجم: تشکیل حکومت اسلامي

 

علما و محققین شیعه بر اساس روايات اهل بيت عليهم السلام و تحليل تاريخي كلامي، به بحث درباره اهداف امام حسین علیه السلام از قیام عاشورا پرداخته اند و حتی در این زمینه کتابهای نگاشته شده است.

در اين نوشتار به صورت مختصر در دو ساحت به بيان اهداف آن حضرت مي پردازيم:

1ـ تحليل اهداف آن حضرت بر اساس خطبه هاي امام حسين عليه السلام و روايات اهل بيت عليهم السلام.

2ـ تحليل اهداف آن حضرت از ديدگاه علما

 هدف اول: امر به معروف و نهی از منکر

یکی از اهدافی که از خطبه های امام حسین علیه السلام به وضوح به دست مي آيد، امر به معروف ونهی از منکر می باشد. اين مساله در نامه آن حضرت به برادرشان جناب محمد حنفيه و برخي از خطبه هايشان انعكاس يافته است.

نامه امام حسین علیه السلام به محمد حنفیه

حضرت ابا عبدالله علیه السلام ضمن نوشتن نامه ی، هدف خود را بسیار روشن و صریح بیان می کنند تا آیندگان بدانند امام حسین علیه السلام برای چه چیزی قیام کردند:

 

أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام.

مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار ج  44 ، ص  329 ؛ ابن اعثم، الفتوح ، ج 5 ، ص ص 21، ناشر : دار الاضواء، بيروت، چاپ اول، 1411 هـ.ق.

 من براى سركشى و عداوت و فساد كردن و ظلم نمودن از مدينه خارج نشدم. بلكه، جز اين نيست كه من به منظور ايجاد صلح و سازش در ميان امت جدم خارج شدم، من در نظر دارم امر به معروف و نهى از منكر نمايم. من مي خواهم مطابق سيره جدم رسول خدا و پدرم على بن ابى طالب عليهم السّلام رفتار نمايم 

در این نامه ی مبارک، حضر ت علیه السلام هرگونه توهم باطلی در مورد قیام خویش را نفی کرده وبه صورت خیلی روشن فرمودند قیام من، تنها برای صلح و امر به معروف و نهی از منکر می باشد

خطبه ی امام حسین علیه السلام در البیضه

امام حسین علیه السلام در منطقه ی به نام«البیضه» که با لشکر حر مواجه شد، خطبه ی خواندند که به روشنی هدف امام حسین علیه السلام از این خطبه فهمیده می شود.

إنّ الحسين خطب أصحابه وأصحاب الحر بالبيضة فحمد الله وأثنى عليه ثم قال: ايها الناس ان رسول الله  صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله وسلم قال :

مَنْ رَأى سُلْطانا جائِرا مُسْتَحِلاً لِحُرُمِ اللّهِ ناكِثا لِعَهْدِ اللّهِ، مُخالِفا لِسُنَّةِ رَسُولِ اللّهِ، يَعْمَلُ فى عِبادِاللّهِ بِالاِْثْمِ وَالْعُدْوانِ، فَلَمْ يُغَيِّرْ عَلَيْهِ بِفِعْلٍ وَ لا قَوْلٍ، كانَ حَقّا عَلَى اللّهِ اَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ ... .

تاريخ الطبري، ج 4، ص 304 - 305، الكامل في التاريخ، ج 4، ص 48، كتاب الفتوح، ج 5، ص 81.

امام حسین «علیه السلام» در منطقه ی به نام «البیضه» براى اصحاب خودش و اصحاب حر خطبه خواندند: پس از حمد و ثناى الهى فرمودند: اى مردم، رسول الله «صلّى الله عليه و آله و سلم» فرموده است: هر كس ببيند سلطان ستمكارى حرام خدا را حلال نموده، عهد الهى را شكسته و با سنت رسول الله مخالفت مى‏ورزد و در ميان بندگان خدا به گناه و ستم رفتار مى‏كند ولى با كردار و گفتار خود بر عليه او قيام نكند، خدا حق دارد او را جايى ببرد كه آن سلطان ستمكار را مى‏برد.

 سرتاسر این خطبه بیان کننده هدف والای امام حسین علیه السلام یعنی همان «امر به معروف ونهی از منکر» می باشد، که با کمی تامل به دست می آید، نه تنها امام حسین علیه السلام هدف خود را به مردم تبیین کرده ند بلکه حتی بقیه را نیز به این امر مهم و قیام بر باطل به جهت امر به معروف ونهی از منکر تشویق کرده و از سستی نسبت به این امر واجب یعنی امر به معروف و نهی از منکر بر حذر داشته و عواقب آن را تبیین کردند.

خطبه ی امام حسین علیه السلام برای اصحابشان

هنگامی که حضرت ابا عبدالله علیه السلام با لشکر عمر بن سعد ملعون مواجه شد، خطبه ی بسیار زیبایی خواندند که در آن خطبه هدف والای خودشان از این قیام را تبیین فرمودند.

طبرانی عالم شهیر وبزرگ اهل سنت می نویسد:

لَمَّا نَزَلَ الْقَوْمُ بِالْحُسَيْنِ وَ أَيْقَنَ أَنَّهُمْ قَاتِلُوهُ قَالَ لِأَصْحَابِهِ قَدْ نَزَلَ مَا تَرَوْنَ مِنَ الْأَمْرِ وَ إِنَّ الدُّنْيَا قَدْ تَغَيَّرَتْ وَ تَنَكَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا وَ اسْتَمَرَّتْ حَتَّى لَمْ يَبْقَ مِنْهَا إِلَّا كَصُبَابَةِ الْإِنَاءِ وَ إِلَّا خَسِيسُ عَيْشٍ كَالْمَرْعَى الْوَبِيلِ أَلَا تَرَوْنَ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ الْبَاطِلَ لَا يُتَنَاهَى عَنْهُ لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اللَّهِ ....

المعجم الكبير، ج 3، ص 115، مجمع الزوائد، ج 9، ص 192،  تاريخ مدينة دمشق، ج 14، ص 217 - 218، سير أعلام النبلاء، ج 3، ص 310، تاريخ الإسلام، ج 5، ص 12. المناقب ج : 4 ص : 68،  بحارالأنوار ج : 44 ص : 192.

به راستى، دنيا تغيير چهره داده و ناشناخته گشته و نيكى آن در حال نابودى است و از آن جز رطوبتى كه در ته ظرفى مانده و جز زندگى وبال آور، همچون چرا گاهى كه جز گياه بيمارى‏ زا و بى‏ مصرف چيزى در آن نمى‏ رويد، باقى نمانده است.

آيا نمى‏ بينيد كه به حقّ عمل نمى‏ شود و از باطل دست برنمى‏ دارند؟! به طورى كه مؤمن حق دارد كه به مرگ و ديدار خدا مشتاق باشد.

  در این خطبه نیز، امام حسين عليه السلام به صورت واضح بر هدف والای خودشان تاکید می کنند، که من قیام می کنم چون به حق عمل نمی شود، و روشن است که مراد از حق همان «معروف» می باشد، پس در این خطبه نيز به هدف خودشان که امر به معروف ونهی از منکر می باشد، اشاره مي كنند.

هدف دوم: زنده كردن سنت و مبارزه با بدعت

مصيبت عظيمي كه جامعه آن روز را فرا گرفته بود،‌ بدعت در جامعه و از بين رفتن سنت نبوي بود كه امام عليه السلام از آنجايي كه هادي امت بوده بر خود واجب مي دانستند كه به مبارزه با بدعت و زنده كردن سنت هاي نبوي بپردازند چانچه در كلام ايشان اين مطلب هويدا است.

امام عليه السلام در نامه اي كه به بزرگان بصره مي نويسند، چنين مي فرمايند:

وأنا أدعوكم إلى كتاب الله وسنة نبيه فإن السنة قد أميتت وإن البدعة قد أحييت وإن تسمعوا قولي وتطيعوا أمري أهدكم سبيل الرشاد.

أبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310 ، تاريخ الطبري ج3، ص 280، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت؛ أنساب الأشراف  ج 1   ص 275.

من شما را به كتاب خدا و سنت پيامبرش دعوت مي كنم زيرا سنت از بين رفته و بدعت زنده شده است و اگر به سخن من گوش فرا دهيد و امرم را اطاعت نماييد، شما را به راه راست هدايت مي كنم.

امام عليه السلام در مواجهه با لشكر حر نيز بر اين امر تاكيد مي نمايند:

ألا إَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّيْطَانِ وَ تَركوا  طَاعَةِ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَيْ‏ءِ وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَهُ وأنا أحَقُّ مَنْ غَيَّر.

   تاريخ الطبري، ج 4، ص 304 - 305، الكامل في التاريخ، ج 4، ص 48، كتاب الفتوح، ج 5، ص 81.

آگاه باشيد كه اينها به پيروى از شيطان تن داده‏اند و اطاعت از خداى رحمان را رها كرده‏ اند، آشكارا فساد مى‏كنند، و به حدود الهى عمل نمى‏ نمايند، فى‏ء [بخشى از بيت المال مسلمين‏] را به خود اختصاص داده‏ اند، و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام كرده‏ اند، و من براى تغيير اين وضعيت سزاوارترم‏

حضرت در نامه اي كه به برادرشان محمد حنفيه مي نويسند به اين مساله تصريح مي كنند:

وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام.

مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار ج  44 ، ص  329 ؛ ابن اعثم، الفتوح ، ج 5 ، ص ص 21، ناشر : دار الاضواء، بيروت، چاپ اول، 1411 هـ.ق.

من مي خواهم بر اساس سيره جدم رسول خدا صلي الله عليه وآله و پدرم امير مؤمنان علي بن ابي طالب عليه السلام عمل نمايم.

همانطور كه ملاحظه شد عنصر زنده نمودن سنت نبوي و مبارزه با بدعت هاي دشمنان دين، به عنوان سر لوحه قيام امام حسين عليه السلام مطرح بود كه در اين را امام عليه السلام از هيچ چيز فروگذار نكردند.

هدف سوم: مبارزه با ظلم

مبارزه با ظلم يكي ديگر از اهداف اساسي امام حسين عليه السلام است به گونه اي كه آن حضرت در سر تا سر حركت خود به اين مساله تاكيد نمودند:

امام عليه السلام در مقابل لشكر عمر بن سعد لعنة الله عليه به خوبي به اين هدف خود تصريح مي كنند و ظلم آنان را گوشزد مي كنند:

وَ إِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَماً.

المعجم الكبير، ج 3، ص 115، مجمع الزوائد، ج 9، ص 192،  تاريخ مدينة دمشق، ج 14، ص 217 - 218، سير أعلام النبلاء، ج 3، ص 310، تاريخ الإسلام، ج 5، ص 12. المناقب ج : 4 ص : 68،  بحارالأنوار ج : 44 ص : 192.

به راستى، من چنين مرگى را جز سعادت نمي بينم و زندگى در كنار ظالمان را جز هلاكت نمي دانم.

امام حسين عليه السلام در نامه اي كه به اهل كوفه نگاشته اند همين مساله را به عنوان يكي از اهداف قيام خود بيان نمودند:

ألا وإن الدعي ابن الدعي قد تركني بين السلة والذلة وهيهات له ذلك مني ! هيهات منا الذلة ! أبى الله ذلك لنا ورسوله والمؤمنون. وحجور طهرت وجدود طابت ، أن يؤثر طاعة اللئام على مصارع الكرام ، الأواني زاحف بهذه الأسرة على قلة العدد ، وكثرة العدو ، وخذلة الناصر.

الشيخ الطبرسي، الاحتجاج، ج 2 صص 24، 25، تحقيق: السيد محمد باقر الخرسان،‌ ناشر : دار النعمان للطباعة والنشر، النجف الأشرف،‌ سال چاپ : 1386 - 1966 م.

آگاه باشيد [ابن زياد] حرام زاده فرزند حرام زاده مرا بين دو چيز مخير ساخته است يا با شمشير كشيده آماده جنگ شوم و يا لباس ذلت بپوشم و با يزيد بيعت كنم ، ولى ذلت از ما بسيار دور است و خدا و رسول خدا و مؤمنان و پرورده شدگان دامن های پاك و اشخاص با حميت و مردان با غيرت به ما چنين اجازه اى را نمى دهند كه ذلت اطاعت نمودن مردم پست را بر كشته شدن با عزت ، ترجيح دهيم . بدانيد من با وجودى كه يار و ياورم كم است با شما مى جنگم.

تمامي اين موارد نشان از اين داشت كه ظلم ستيزي از اهداف بسيار مهم و اساسي امام عليه السلام بود به گونه اي كه حاضر شدند از جان خود و اهل بيت شان در اين را بگذرند.

هدف چهارم: طلب شهادت

در بعضی از روایات اشاره شده که هدف حضرت امام حسین علیه السلام از قیامشون طلب شهادت بوده، و عده ی از محققین شیعه این نظر را قبول کرده وبر آن استدلال کرده که بعد از ذکر روایت، به صحبت های این محققان بزرگوار اشاره خواهیم کرد

روایت اول:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ مُعَاذِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام  قَالَ‏ إِنَّ الْوَصِيَّةَ نَزَلَتْ مِنَ السَّمَاءِ عَلَى مُحَمَّدٍ ص كِتَاباً لَمْ يُنْزَلْ عَلَى مُحَمَّدٍ ص كِتَابٌ مَخْتُومٌ إِلَّا الْوَصِيَّةُ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ ع يَا مُحَمَّدُ هَذِهِ وَصِيَّتُكَ فِي أُمَّتِكَ عِنْدَ أَهْلِ بَيْتِكَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله عليه واله وسلم أَيُّ أَهْلِ بَيْتِي يَا جَبْرَئِيلُ قَالَ نَجِيبُ اللَّهِ مِنْهُمْ وَ ذُرِّيَّتُهُ لِيَرِثَكَ عِلْمَ النُّبُوَّةِ كَمَا وَرِثَهُ إِبْرَاهِيمُ ع وَ مِيرَاثُهُ لِعَلِيٍّ وَ ذُرِّيَّتِكَ مِنْ صُلْبِهِ فَقَالَ وَ كَانَ عَلَيْهَا خَوَاتِيمُ قَالَ فَفَتَحَ عَلِيٌّ عليها السلام  الْخَاتَمَ الْأَوَّلَ وَ مَضَى لِمَا فِيهَا ثُمَّ فَتَحَ الْحَسَنُ عليه السلام  الْخَاتَمَ الثَّانِيَ وَ مَضَى لِمَا أُمِرَ بِهِ فِيهَا فَلَمَّا تُوُفِّيَ الْحَسَنُ وَ مَضَى فَتَحَ الْحُسَيْنُ عليه السلام الْخَاتَمَ الثَّالِثَ فَوَجَدَ فِيهَا أَنْ قَاتِلْ فَاقْتُلْ وَ تُقْتَلُ وَ اخْرُجْ بِأَقْوَامٍ لِلشَّهَادَةِ لَا شَهَادَةَ لَهُمْ إِلَّا مَعَكَ قَالَ فَفَعَلَ عليه السلام فَلَمَّا مَضَى دَفَعَهَا إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَبْلَ ذَلِكَ فَفَتَحَ الْخَاتَمَ الرَّابِعَ فَوَجَدَ فِيهَا أَنِ اصْمُتْ وَ أَطْرِقْ لِمَا حُجِبَ الْعِلْمُ فَلَمَّا تُوُفِّيَ وَ مَضَى دَفَعَهَا إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع فَفَتَحَ الْخَاتَمَ الْخَامِسَ فَوَجَدَ فِيهَا أَنْ فَسِّرْ كِتَابَ اللَّهِ وَ صَدِّقْ أَبَاكَ وَ وَرِّثِ ابْنَكَ وَ اصْطَنِعِ الْأُمَّةَ وَ قُمْ بِحَقِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قُلِ الْحَقَّ فِي الْخَوْفِ وَ الْأَمْنِ وَ لَا تَخْشَ إِلَّا اللَّهَ فَفَعَلَ ثُمَّ دَفَعَهَا إِلَى الَّذِي يَلِيهِ قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَأَنْتَ هُوَ قَالَ فَقَالَ مَا بِي إِلَّا أَنْ تَذْهَبَ يَا مُعَاذُ فَتَرْوِيَ عَلَيَّ قَالَ فَقُلْتُ أَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِي رَزَقَكَ مِنْ آبَائِكَ هَذِهِ الْمَنْزِلَةَ أَنْ يَرْزُقَكَ مِنْ عَقِبِكَ مِثْلَهَا قَبْلَ الْمَمَاتِ قَالَ قَدْ فَعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ يَا مُعَاذُ قَالَ فَقُلْتُ فَمَنْ هُوَ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ هَذَا الرَّاقِدُ فَأَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى الْعَبْدِ الصَّالِحِ وَ هُوَ رَاقِدٌ

الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ ص279

حضرت صادق عليه السّلام فرمود:

تعيين ائمه از طرف خدا براى حضرت محمّد شد هيچ موضوعى كتاب سر به مهر از آسمان نازل نگرديد مگر مسأله امامت كه آن را جبرئيل آورده گفت اين دستور العمل تو است كه پيش خانواده‏ات ميماند. فرمود كدام خانواده‏ام جبرئيل گفت: آن خانواده كه خداوند آنها را برگزيده كه وارث علم نبوت شوند چنانچه ابراهيم وارث گرديد. اين ميراث به على و فرزندان او ميرسد. آن كتاب مهرهائى داشت حضرت على عليه السّلام مهر اول را برداشت و آن قسمت را گشوده عمل به آنچه دستور داده شده بود كرد و امام حسن دومى را گشود و بدستورش عمل كرد، پس از درگذشت امام حسن حضرت حسين مهر سوم را برداشت ديد دستور داده است جنگ كن بكش و كشته خواهى شد گروهى را با خود ببر كه شهيد خواهند شد با تو، پس از او حضرت على بن الحسين مهر چهارم را برداشت نوشته بود كه سكوت كن و سر پائين بيانداز كه علم و دانش بايد در اين زمان در پرده باشد، پس از فوت او در اختيار محمّد بن على قرار گرفت مهر را برداشت در آن نوشته بود قرآن را تفسير نما و تصديق كن پدرت را و به پسرت واگذار كن و با مردم رفتار نما و قيام بحق خدا كن حق را آشكارا بگو در ايمنى و مترس جز خدا از هيچ كس باكى نداشته باش اين كارها را انجام داد. بعد در اختيار جانشين خود قرار داد.

عرض كردم: شما همان جانشين نيستيد؟ فرمود: چرا باكى نيست جز اينكه ميروى و اين روايت را از من نقل ميكنى. عرضكردم: از خداوند كه اين مقام را بشما ارزانى داشته بوراثت از پدرانت درخواست ميكنم كه فرزندى بشما عنايت كند در زمان حيات كه شايسته مقام امامت باشد.

فرمود: خدا لطف فرموده گفتم: كداميك از فرزندانت. فرمود: همين كه خوابيده اشاره بعبد صالح موسى بن جعفر عليه السّلام نمود كه خواب بود.

روایت دوم

وَ رَوَيْتُ مِنْ كِتَابِ أَصْلِ الْأَحْمَدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُمَرَ بْنِ بُرَيْدَةَ الثِّقَةِ وَ عَلَى الْأَصْلِ أَنَّهُ كَانَ لِمُحَمَّدِ بْنِ دَاوُدَ الْقُمِّيِّ بِالْإِسْنَادِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‏ سَارَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَنَفِيَّةِ إِلَى‏ الْحُسَيْنِ ع فِي اللَّيْلَةِ الَّتِي أَرَادَ الْخُرُوجَ صَبِيحَتَهَا عَنْ مَكَّةَ فَقَالَ يَا أَخِي إِنَّ أَهْلَ الْكُوفَةِ مَنْ قَدْ عَرَفْتَ غَدْرَهُمْ بِأَبِيكَ وَ أَخِيكَ وَ قَدْ خِفْتُ أَنْ يَكُونَ حالُكَ كَحَالِ مَنْ مَضَى فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تُقِيمَ فَإِنَّكَ أَعَزُّ مَنْ فِي الْحَرَمِ وَ أَمْنَعُهُ فَقَالَ يَا أَخِي قَدْ خِفْتُ أَنْ يَغْتَالَنِي يَزِيدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ فِي الْحَرَمِ فَأَكُونَ الَّذِي يُسْتَبَاحُ بِهِ حُرْمَةُ هَذَا الْبَيْتِ فَقَالَ لَهُ ابْنُ الْحَنَفِيَّةِ فَإِنْ خِفْتَ ذَلِكَ فَصِرْ إِلَى الْيَمَنِ أَوْ بَعْضِ نَوَاحِي الْبَرِّ فَإِنَّكَ أَمْنَعُ النَّاسِ بِهِ وَ لَا يَقْدِرُ عَلَيْكَ فَقَالَ أَنْظُرُ فِيمَا قُلْتَ فَلَمَّا كَانَ فِي السَّحَرِ ارْتَحَلَ الْحُسَيْنُ ع فَبَلَغَ ذَلِكَ ابْنَ الْحَنَفِيَّةِ فَأَتَاهُ فَأَخَذَ زِمَامَ نَاقَتِهِ الَّتِي رَكِبَهَا فَقَالَ لَهُ يَا أَخِي أَ لَمْ تَعِدْنِي النَّظَرَ فِيمَا سَأَلْتُكَ قَالَ بَلَى قَالَ فَمَا حَدَاكَ عَلَى الْخُرُوجِ عَاجِلًا فَقَالَ أَتَانِي رَسُولُ‏ اللَّهِ ص بَعْدَ مَا فَارَقْتُكَ فَقَالَ يَا حُسَيْنُ ع اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ‏ يَرَاكَ‏ قَتِيلًا فَقَالَ لَهُ ابْنُ الْحَنَفِيَّةِ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏ فَمَا مَعْنَى حَمْلِكَ هَؤُلَاءِ النِّسَاءَ مَعَكَ وَ أَنْتَ تَخْرُجُ عَلَى مِثْلِ هَذِهِ الْحَالِ قَالَ فَقَالَ لَهُ قَدْ قَالَ لِي إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايَا وَ سَلَّمَ عَلَيْهِ وَ مَضَى  

اللهوف على قتلى الطفوف ص63

از امام جعفر صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: آن شبى كه امام حسين عليه السّلام تصميم گرفته بود فرداى آن از مكه خارج شود محمد بن حنفيه به حضور آن حضرت آمد و گفت: اى برادر! تو پيمان‏شكنى اهل كوفه را نسبت به پدر و برادرت ميدانى. من ميترسم از اينكه مبادا حال تو نظير حال آنان شود. اگر صلاح ميدانى در مكه اقامت كن، زيرا مقام تو در مكه از هر كسى بالاتر و منيع‏تر است.

امام حسين عليه السّلام فرمود: اى برادر! من ميترسم يزيد بن معاويه مرا در مكه معظمه كه احرام امن خدا است غافلگير نمايد و بوسيله من حرمت و احترام خانه خدا از بين برود. محمد بن حنفيه گفت: اگر اين خوف را دارى پس متوجه كشور يمن يا گوشه و كنار بيابانها شو، زيرا بدين وسيله احترام تو محفوظ خواهد بود و احدى دست بر تو نخواهد يافت. امام عليه السّلام فرمود: در اين باره فكرى خواهم كرد. هنگامى كه سحر شد امام حسين كوچ كرد و اين موضوع بگوش محمد ابن حنفيه رسيد. محمد نزد امام حسين آمد و مهار ناقه آن حضرت را گرفت و گفت: اى برادر! آيا نه چنين است كه بمن وعده دادى در باره اين مسافرت تجديد نظرى كنى؟ فرمود: چرا. گفت: پس چه باعث شد كه به اين زودى حركت كردى!؟ فرمود: وقتى از تو مفارقت كردم جدم پيامبر خدا را در عالم خواب ديدم كه بمن فرمود:

يا حسين اخرج فان اللَّه قد شاء ان يراك قتيلا.

يعنى يا حسين خارج شو! زيرا مشيت خدا اين طور قرار گرفته كه تو را كشته ببيند. محمد بن حنفيه گفت:

إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏.

پس اين زن و بچه را براى چه همراه خود ميبرى، در صورتى كه با اين حال خارج ميشوى!؟ فرمود: جدم بمن فرموده:

ان اللَّه قد شاء ان يراهن سبايا.

يعنى اراده خدا اين طور قرار گرفته كه ايشان را اسير ببيند. محمد بن حنفيه به امام حسين سلام كرد و رفت.

ديدگاه علما

با توجه به این گونه روایات فوق، عده ی از محققین هدف امام حسین علیه السلام را طلب شهادت دانستند که به طور مختصر به آن اشاره خواهیم کرد

هبة الدین الشهرستانی

ایشان در کتاب نهضة الحسین علیه السلام در ص 31 می نویسند:

فالحسين وجد نفسه مقتولا اذا لم يبايع، ومقتولا اذا بايع، لکنه اذا بايع، اشتری مع قتله قتل جده واثار جده، اما اذا لم يبايع، فانما هی قتلة واحده تحيی بها الامة وشعائر الدين والشرافة الخالدة

پس امام حسین علیه السلام خود را دید که چه بیعت کند و چه بیعت نکند کشته می شود، ولی اگر بیعت کند و کشته شود هم خودش را کشته و هم جدش و آٍثار جد بزرگوارشان را صلوات الله علیهم اجمعین، از این رو اگر بیعت نمی کرد و کشته می شد، یک کشتنی بود که با آن امت و شعائر دینی زنده می شود و شرافت جاودامگی برای ایشان رقم می خورد

علامه شرف الدین موسوی

علامه شرف الدین موسوی در کتاب المجالس الفاخره نظریه طلب شهادت را تایید کرده و نزدیک به 53دلیل بر این نظریه اقامه کرده است  

 ایشان در کتاب المجالس الفاخره صفحه 96 می نویسند:

وما قصد كربلاء إلا لتحمل ذلك البلاء عهد معهود عن أخيه ، عن أبيه ، عن جده ، عن الله عز وجل ، ويرشدك إلى ذلك - مضافا إلى أخبارنا المتواترة من طريق العترة الطاهرة - دلائل أقواله ، وقرائن أفعاله ، فإنها نص فيما قلناه   

و امام حسین علیه السلام کربلا را قصد نکرد مگر برای تحمل آنچه به آن وعده داده شد از بلاء از جانب برادرشان از جانب پدرشان از جانب جد بزرگوارشان صلوات الله علیهم اجمعین از جانب خداوند عزوجل، و این حرف مارا -به علاوه اخبار متواتر در این زمینه-  گفتار ها وقرینه های افعال حضرت اباعبدالله علیه السلام نیز ثابت می کند زیرا در این زمینه نص می باشند

 ایشان بعد از ذکر قریب به 53 دلیل بر تایید این نظریه در صفحه 108 از همان کتاب می نویسند:

 

 كان على يقين مما انتهت إليه حاله ، وأنه ما خرج إلا ليبذل في سبيل الله نفسه وجميع ما ملكته يده ، ويضحي في إحياء دين الله أولاده وإخوته ، وأبناء أخيه ، وبني عمومته وخاصة أوليائه ، والعقائل الطاهرات من نسائه.

وامام حسین علیه السلام به آنچه دچار می شود یقین داشتند، وایشان خروج نکردند مگر آنکه جان خویش وانچه را دارند را در راه خداوند متعال تقدیم کنند، و در راه خدا و زنده نگه داشتن دین خداوند متعال برادران و فرزندانشان و فرزندان برادر و پسران عمو و صحابه خود و زنان پاک حریم اهل بیت علیهم السلام را تقدیم کنند

 آیت الله صافی گلپایگانی

آیت الله صافی گلپایگانی از مراجع تقلید بزرگوار معاصر نیز ضمن نوشتن کتابی با نام شهید آگاه نظریه طلب شهادت را تایید کرده و قریب به 33 دلیل در این باب ذکر کرده اند

ایشان در یکی از ادله ی خود در این کتاب اینگونه می فرمایند:

آنچه از اخبار صحیحه متواتره استفاده میشود این است که امام، علیه السلام، متعبد به قیام و شهادت بوده و شهادت آن حضرت محبوب و مطلوب خداوند متعال بوده است، و چنانچه گفتیم تعبد به شهادت امر بیسابقهای نیست، و مانعی ندارد امام به شهادت رفتن به عراق، و برنگشتن از بین راه آیندهای آن چنان از کشته شدن و اسیر اهل و عیال در جلو دارد این راه را برود، و از بیعت با یزید به تمام نیزو خودداری کند، و به عبارت دیگر امام مأمور بود علیه یزید قیام کند، و ابطال حکومت او را اعلان نماید، و امتناع خود را از این بیعت شوم علنی و آشکار سازد، و امر به شهادت و کشته شدن در حقیقت امر به استقامت و ثبات بود که بیعت و تسلیم را سپر بلا، و وسیله دفع خطر قتل قرار ندهد، و چنانچه میبینیم این فرمان خود بکشتن دادن نیست اگر چه تعبد به آن هم جایز است بلکه این فرمان بکار و اقدامی است که به حسب وضع محیط منتهی به شهادت میشود، و این تعبد به ملاحظه مصالح و آثاری که دارد هیچ گونه اشکال عقلی و شرعی ندارد،

  ايت الله صافی گلپايگانی، شهيد آگاه، ص 22

 هدف پنجم: تشکیل حکومت اسلامي

بعضی از بزرگان تشیع مثل سید مرتضی بر این عقیده هستند که هدف امام از قیام رفتن به کوفه و تشکیل حکومت بوده، البته این نظریه را نیز در کلمات شیخ مفید که استاد سید مرتضی می باشند می شود فهمید.

سید مرتضی در جواب سوالی مبنی بر اینکه چرا امام با اینکه می دانست شهید می شود خروج کرد؟ می گویند:

 الجواب قلنا قد علمنا أن الإمام متى غلب فی ظنه أنه يصل إلى حقه و القيام بما فوض إليه بضرب من الفعل وجب عليه ذلک و إن کان فيه ضرب من المشقة يتحمل مثلها تحملها و سيدنا أبو عبد الله ع لم يسر طالبا للکوفة إلا بعد توثق من القوم و عهود و عقود و بعد أن کاتبوه....

تنزيه الانبياء ص175-177

جواب اين است كه گفتیم  ما می دانیم که امام هرزمانی که ظنش بر این غالب شد که به حقش می رسد واجب است که برای حقش قیام کند گرچه همراه با نوعی سختی باشد که قابل تحمل باشد، وحضرت اباعبدالله علیه السلام به سمت کوفه حرکت نکرد مگر بعد از انکه از ایشان عهدها و نامه ها و توثیق ها به دست حضرت علیه السلام رسید

 

اقای صالحی نجف آبادی نیز از محققین معاصر این نظریه را تایید کرده و در کتاب شهید جاوید ان را مطرح کرده ند، البته ایشان برای اهداف حضرت ابا عبدالله علیه السلام مراحلی ذکر کردند که در اولین مرحله اولین هدف آن حضرت تشکیل حکومت بود.

                                                      

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)


تحلیل قیام امام حسین علیه السلام
جمعه هشتم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 14:46 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

 

قیام امام حسین (ع)

تابلوی عصر عاشورا.jpg
سوگواری محرم
رویدادها

واقعه عاشورا • اسیران کربلا • روزشمار واقعه عاشورا •روز عاشورا • نامه های کوفیان به امام حسین(ع) •واقعه عاشورا (از نگاه آمار)

افراد

امام حسین(ع)

علی اکبر • علی اصغر • عباس بن علی • زینب کبری •سکینه بنت حسین • فاطمه دختر امام حسین • مسلم بن عقیل •شهیدان کربلا • اسیران کربلا
جای‌ها
حرم امام حسین (ع) • تل زینبیه • حرم عباس بن علی •گودال قتلگاه • بین‌الحرمین • نهر علقمه
مناسبت‌ها
تاسوعا • عاشورا • اربعین
مراسم
مرثیه‌خوانی • نوحه • تعزیه • روضه • زنجیرزنی • سینه‌زنی •سقاخانه • سنج و دمام • دسته عزاداری • شام غریبان •تشت‌گذاری • نخل‌گردانی • قمه‌زنی • راهپیمایی اربعین •تابوت‌گردانی • مراسم تابوت

این مقاله دربارهٔ تحلیل قیام امام حسین است. برای اطلاع از بُعد تاریخی این قیام واقعه کربلا و وقایع روز عاشورا را ببینید.

قیام امام حسین(ع) حرکت اعتراضی امام حسین(ع)علیه حکومت یزید پسر معاویه بود که در نهایت به شهادت امام حسین(ع) و یارانش در دهم محرم سال ۶۱ هجری قمری و اسارت خانواده ایشان ختم شد. امام حسین(ع) مخالفت خود را نخست پس از اقدام معاویه به بیعت گرفتن برای یزید در سال ۵۹ ه‍.ق و در منا، علنی کرد. اما قیام آن حضرت با خودداری از بیعت با حاکم مدینه به عنوان نماینده یزید و خروج از مدینه در رجبسال ۶۰ قمری عملا آغاز شد. قیام امام حسین زمینه‌ساز حرکت‌های اعتراضی بعدی مانند قیام توابین و قیام مختار شد که با داعیه خون‌خواهی امام حسین(ع) صورت گرفتند.

واقعه کربلا از مهم‌ترین عوامل شکل‌گیری هویت شیعیاندر طول تاریخ بوده است. همه ساله در سالگرد این واقعه شیعیان در بسیاری از نقاط جهان مراسم‌های گوناگونی را به عنوان یادبود این حرکت و عزاداری برای امام حسین(ع) برگزار می‌کنند. در طول تاریخ، درباره واقعه کربلا آثار فرهنگی، هنری و مذهبی بسیاری پدید آمده است.

 

زمینه‌های قیام

پژوهشگران در تحلیل زمینه‌های اجتماعی قیام حسینی و واقعه عاشورا، عامل اصلی را انحراف جامعه اسلامیاز باورهای دینی و اخلاقی اسلام دانسته‌اند.[۱] قوت گرفتن دوباره ارزشهای جاهلی و قبیله‌ای در روش‌های کسب قدرت[۲] و سربرآوردن دوباره اختلافات قبیله‌ای به‌خصوص اختلاف دو تیره هاشمی و اموی،[۳] غلبه دنیا گرایی بر روحیه جامعه اسلامی و دوری از ارزشهای اسلامی به دلیل سلطه و تبلیغات تحریف‌آمیز امویان[۴] از عوامل انحطاط جامعه اسلامی دانسته شده است. در چنین شرایطی که به خلافت رسیدن فردی مانند یزید را در پی داشت، اعتراض حسین بن علی که از بزرگان جامعه اسلامی و مورد توجه و علاقه مردمان روزگار خود و به واسطه وصیت پیامبر(ع) مدعی مقام خلافت بود، دور از انتظار نبود.

پس از شهادت امام علی(ع) غالب مسلمانان با فرزندشحسن مجتبی(ع) امام دوم شیعیان بیعت کردند ولی او مجبور شد خلافت را طی یک قرارداد صلح به معاویهواگذار کند. امام حسین(ع) بعد از شهادت برادرش، به قرارداد صلح با معاویه پایبند ماند و علی‌رغم دعوت گروهی از کوفیان برای قیام علیه معاویه، به این کار دست نزد.[۵]

معاویه در اواخر حکومت خود بر خلاف مفاد قرارداد صلحی که با امام حسن(ع) داشت، کوشید تا فرزندشیزید را به جای خود بر جایگاه خلافت بنشاند و او را به عنوان جانشین خود معرفی کرد. امام حسین(ع) به این دلیل که یزید بر اساس هیچ یک از مبانی اسلامی و عرفی جامعه اسلامی درباره انتخاب خلیفه به خلافت نرسیده بود و هم‌چنین به سبب ناشایستگی آشکار یزید برای این مقام، خلافت او را نامشروع می‌دانست و به این دلیل بعد از مرگ معاویه، از بیعت با یزید امتناع کرد. بیعت حسین بن علی(ع)، نوه پیامبر(ص) و فرزند امام علی(ع) و یکی از مدعیان خلافت، به مشروعیت حکومت یزید یاری می‌رساند و یزید نیز به همین دلیل در اخذ بیعت از امام(ع) اصرار داشت.[۶]

 

دیدگاه‌ها در مورد هدف قیام امام حسین(ع)

گریز از بیعت

بنابر یک دیدگاه، حرکت امام حسین(ع) از مدینه به مکهو از آنجا به طرف کوفه، به قصد قیام و پیکار نبوده است. از آنجا که او از بیعت با یزید خودداری کرد، جانش در خطر بود و خروج از حجاز تنها برای حفظ جان بوده است. بدین رو، اقدام آن حضرت را نه قیام، که فقط دفاع باید خواند. علی پناه اشتهاردی از فقهای معاصر قم از مدافعان این دیدگاه است: «اساسا بیرون آمدن امام حسین(ع) از مدینه به مکه معظمه و از مکه به طرف عراق، برای حفظ جان بوده؛ نه خروج، نه قیام، و نه جنگ با دشمن و نه تشکیل حکومت.»[۷] این دیدگاه در میان گفته‌ها و آثار برخی دیگر از معاصران نیز به چشم می‌خورد: «ستمگران و زورمداران روزگارش اگر او را به حال خود وا می‌گذاشتند، او هرگز از آن دو شهر معنوی و عبادی بیرون نمی‌رفت و کار دیگری را بر عبادت خدا ترجیح نمی‌داد.»[۸] «کار امام حسین(ع) انقلاب نبود، قیام هم نبود. اعتراض بود.»[۹]

تشکیل حکومت

بنابر این دیدگاه، هدف امام حسین(ع) بیرون آوردن خلافت و حکومت از دست یزید و تشکیل حکومت بوده است. پس از سید مرتضی تا قرن چهاردهم در میان عالمان شیعه کسی از این موضوع سخن نگفته است.[۱۰]

دیدگاه سید مرتضی

سید مرتضی از عالمان و متکلمان شیعی معتقد است هنگامی که امام حسین(ع) اصرار مردم کوفه و توانایی نظامی آنان و ضعف حکومت کوفه را ملاحظه کرد، تصمیم گرفت دعوت آنان را بپذیرد و در واقع، با وجود چنین امکاناتی در کوفه، رفتن به این شهر را لازم دانست.[۱۱]او بر این باور است که احتمال وقوع چنین خیانتی از کوفیان بعید بود و بدین رو امام حسین(ع) گمان نمی‌برد که آنان دعوت خویش را به یکباره پس گیرند و عهد خود را بشکنند.[۱۲] سید مرتضی با یاد آوری صحنه‌های تاریخی حضور مسلم در کوفه سعی کرده است نشان دهد که اسباب پیروزی امام حسین(ع) بر دشمنان فراهم بود؛ اما حوادث بعدی، ماجرا را خلاف آنچه توقع می‌رفت، رقم زد.[۱۳]

سید مرتضی بر آن است که چون رویارویی سپاهی کم شمار با یک سپاه مسلح پرشمار معقول نمی‌نماید و دین نیز به آن توصیه نمی‌کند، باید نتیجه گرفت که امام ناچار به جنگ شده و خود به آن میل نداشته است.[۱۴]همچنین، هنگامی که پراکنده شدن و عهدشکنی کوفیان آشکار گشت، امام حسین(ع) تصمیم به بازگشت و متارکه درگیری گرفت همان گونه که امام حسن(ع) چنین کرد. در واقع، شرایط دو برادر در هر دو مورد یکسان بود ولی متارکه جنگ از حسین(ع) پذیرفته نشد.[۱۵]

دیدگاه صالحی نجف آبادی

نوشتار اصلی: شهید جاوید (کتاب)

صالحی نجفی آبادی در کتاب شهید جاوید معتقد است: پس از مرگ معاویه، بستری برای تشکیل حکومت اسلامی فراهم شده بود و در این هنگام امام حسین(ع) احساس مسئولیت بیشتری کرد و بر خود لازم دانست که برای زنده کردن اسلام اقدام کند و با تشکیل حکومتی نیرومند، وضع موجود را تغییر دهد و اسلام و مسلمانان را از چنگال ستمگران برهاند. اندیشه‌ محوری کتاب وی آن است که امام حسین سه هدف را دنبال می‌کرد: نخست تشکیل حکومت، دیگری و در مرحلۀ دوم برقراری صلح و در درجۀ سوم حفظ عزت و تحمل شهادت. امام نخست در پی حکومت بر آمد و چون اوضاع دگرگون شد، خواستار صلح گشت و سرانجام ذلت را نپذیرفت و تن به شهادت داد. با این وصف امام خود برای کشته‌شدن هیچ‌گونه فعالیتی نکرد؛ بلکه این عمال حکومت ضد اسلام بودند که فرزند پیغمبر را کشتند و چنین خسارت بزرگی را بر جهان اسلام وارد ساختند.[۱۶]

مخالفان دیدگاه تشکیل حکومت

به گفته صحتی سردرودی،شیخ مفید، سید بن طاووس، سید عبدالوهاب حسینی استرآبادی، محمدباقر مجلسی، عبدالله بحرانی اصفهانی، رضی بن نبی قزوینی و سید محسن امین از مخالفان نظریه‌ای هستند که هدف امام حسین(ع) را تشکیل حکومت می‌داند. برخی از این نویسندگان اگرچه بصورت تفصیلی در این زمینه سخن نگفته‌اند اما در آثار خود نظر سید مرتضی را نقد کرده‌اند.[۱۷]

نظریه شهادت

شهادت عرفانی

این نظریه تفسیری غیراجتماعی و غیرسیاسی و بلکه سیاست زدایانه از قیام امام حسین(ع) است. سید بن طاووس این دیدگاه را مطرح کرده است. وی در سرآغاز کتابش می‌گوید:‌«هنگامی که اولیای خداوند پی می‌برند که زندگیشان در این دنیا میان ایشان و بخشش‌های خداوند حائل است، جامه ماندن را از تن برمی‌کنند و درهای لقای خداوند را می‌کوبند و خود را در معرض شمشیرها و نیزه‌ها قرار می‌دهند.[۱۸] فاضل دربندی معتقد است امام حسین(ع) با ارسال نامه به کوفه قصد داشت عده‌ای به همراه او به نعمت شهادت برسند.[۱۹]صفی الله شاه در زبده الاسرار و عمان سامانی در گنجینه الاسرار و نیر تبریزی در آتشکده با واژگان عرفانی به تفسیر قیام پرداخته‌اند.[۲۰]

شهادت فدیه ای

این دیدگاه معتقد است امام حسین(ع) به شهادت رسید تا گناهکاران را شفاعت دهد و آن‌ها را به درجات معنوی برساند. شریف طباطبایی، ملا مهدی نراقی، ملا عبدالرحیم اصفهانی از معتقدین به این نظریه هستند. ملا مهدی نراقی در این زمینه می‌گوید: امام برای رسیدن به شفاعت کبرا، که مقتضی استخلاص همه محبان و موالیان باشد به شهادت راضی شد... زیرا که رفع کدورات معاصی امت و شفاعت ایشان موقوف بر خون و تالم ایشان است.[۲۱]

شهادت سیاسی

این تفسیر برخاسته از نگرش اسلام سیاسی بوده و تفسیری متاخر است که امروزه بیشتر تبیین و ترویج می‌شود علی شریعتی، میرزا خلیل کمره‌ای، مرتضی مطهری، سید رضا صدر، جلال الدین فارسی از جمله معتقدین به این نظریه شمرده شده‌اند. این نگاه تفسیری انقلابی و سیاسی از نهضت امام حسین(ع) ارائه می‌دهد. شریعتی در این باره می‌گوید: «حسین را نگاه کنید که زندگیش را رها می‌کند و برمی‌خیزد تا بمیرد. زیرا جز این، سلاحی برای مبارزه و برای رسوا کردن دشمن ندارد. می‌داند که اگر نمی‌تواند دشمن را بشکند می‌تواند به این وسیله رسوا کند».[۲۲]

امر به معروف و نهی از منکر

اهداف دیگر

برخی عزت نفس و غیرت دینی را هدف امام حسین(ع) دانسته‌اند و استدلال کرده‌اند که شخصیت امام به‌عنوان نماد مردانگی و کرامت و شخصیت یزید نماد شرارت و لاابالی گری بود که این تعارض در روز عاشورا به تقابل کشیده شد.[۲۳] برخی نیز ماموریتی ویژه برای امام در نظر می‌گیرند و عاشورا را رمزآلود و اسطوره‌ای معرفی می‌کنند که تعقل راهی در این حریم ندارد و باید راه تعبد و تحیر را در پیش گرفت.[۲۴] برخی نیز گریه و عزاداری را مطرح می‌کنند از نظر اینان امام کشته شد تا مردم برای او گریه کنند و به این وسیله به راه راست هدایت شوند.[۲۵]

 

آثار سیاسی قیام امام حسین(ع)

حرکت‌های اعتراضی پس از واقعه

نوشتار‌های اصلی: عبدالله بن عفیف ازدی، قیام مردم سیستان و واقعه حره

قیام امام حسین(ع) باعث جرئت یافتن گروه‌هایی شد که تا آن زمان به علت خفقان اموی جرئت اعتراض به دستگاه حاکمه را نداشتد. بلافاصله پس شهادت امام حسین(ع) حرکت‌های انقلابی و اعتراضی از همان کوفه آغاز شد و تا سالیان دراز ادامه یافت. بسیاری از این قیام‌ها با شعار یا لثارات الحسین[۲۶]مردم را به تحرک علیه حکومت وا می‌داشت. به گفته ابوالقاسم امامی، عبارت «یا لثارات الحسین» پس از حادثه عاشورای سال ۶۱ق، مورد استفاده سیاسی و مذهبی همه قیام‌کنندگان شیعی و ایرانی بود[۲۷]. حتی ابومسلم خراسانی نیز با توجه به حساسیت مردم نسبت به امام حسین(ع) و انزجار آنان از حکومت اموی، قیام سیاه جامگان را با شعار یا لثارات الحسین پایه‌ریزی کرد[۲۸].

اولین اعتراض، برخورد عبدالله بن عفیف با ابن زیاد بود. عبدالله در مسجد کوفه به سخنرانی ابن‌ زیاد که امام حسین(ع) را کذاب خوانده بود اعتراض کرد و او و پدرش را دروغ‌گو خواند.[۲۹] ابن زیاد دستور دستگیری او را داد[۳۰] بستگانش او را از مسجد بیرون بردند ولی ماموران شب هنگام خانه او را محاصره کردند[۳۱]و پس از درگیری او را دستگیر کردند. به دستور ابن زیادگردنش را زدند و بدنش را در کناسه کوفه در جایی به نام سبخه به‌دار آویختند.[۳۲] گفته شده است او اولین شیعه‌ای است که پس از واقعه عاشورا کشته شد.[نیازمند منبع]

گزارشی در تاریخ سیستان حکایت از آن دارد که مردمسیستان به محض شنیدن خبر شهادت امام حسین(ع) علیه حاکم سیستان که برادر عبیدالله بن زیاد بود شورش کرده، وی را از شهر بیرون راندند.[۳۳]

مردم مدینه نیز در سال ۶۳ هجری به رهبری عبدالله بن حَنظَلة بن ابی‌ عامر علیه حکومت یزید بن معاویه شورش کردند. حرکت مردم مدینه از طرف سپاه شام به فرماندهی مسلم بن عقبه در هم کوبیده شد.[۳۴]در این واقعه، بسیاری از مردم مدینه، از جمله ۸۰ تن از صحابهپیامبر(ص) و ۷۰۰ تن از حافظان قرآن کشته شدند و اموال و نوامیس مردم به غارت رفت. مسعودی قتل امام حسین(ع) را از عوامل شورش مردم مدینه می‌داند.[۳۵]

قیام توابین

نوشتار اصلی: قیام توابین

یکی از قیام‌های شیعی پس از واقعه عاشورا است که با هدف خون خواهی امام حسین(ع) و شهدای کربلا، در سال ۶۵ ه‍.ق به رهبری سلیمان بن صرد خزاعی صورت پذیرفت.[۳۶] لشکر توابین در ۵ ربیع الاول از نخیله راهیدمشق شدند. هنگامی که سپاه به کربلا رسید، از اسب‌ها پیاده شدند و گریان خود را به قبر امام(ع) رسانده و اجتماع پرشوری را تشکیل دادند.[۳۷] سلیمان در میان آنان گفت: خدایا تو شاهد باش که ما بر دین و راه حسین(ع) و دشمن قاتلان او هستیم.[۳۸] توابین نیز بهدعا پرداختند تا حال که توفیق شهادت در رکاب حسین(ع) نصیب آنان نشده است، خداوند از شهید شدن آنان پس از او محروم نسازد.[۳۹]

قیام مختار

نوشتار اصلی: قیام مختار

این قیام در سال ۶۶ قمری در کوفه شروع شد[۴۰] و پس از یک سال و ششماه در سال ۶۷ق به پایان رسید.[۴۱] در این قیام بسیاری از عاملان شهادت امام حسین(ع) و یارانش در کربلا، از جمله عبیدالله بن زیاد، عمر بن سعد،شمر بن ذی الجوشن، سنان بن انس و حرمله بن کاهل اسدی کشته شدند. قیام مختار با نام محمد بن حنفیهصورت گرفت؛[۴۲][۴۳] اما برخی عالمان شیعه معتقدند که مختار با دستور امام سجاد(ع) قیام کرده است.[۴۴]

قیام زید بن علی

نوشتار اصلی: قیام زید بن علی

قیام زید فرزند امام سجاد(ع) از قیام‌هایی است که گفته‌اند از قیام امام حسین(ع) متاثر بوده است. توجه به امر به معروف و نهی از منکر و قیام همه جانبه علیه ظالمان میراثی است که زید از جدش امام حسین(ع) گرفته بود. او با تکیه بر بیعت پانزده هزار نفر از اهالیکوفه در چهارشنبه آخر ماه صفر سال ۱۲۲ق علیه هشام بن عبدالملک، خلیفه اموی، قیام کرد. کوفیان او را مانند امام حسین(ع) تنها گذاشتند. جنگ میان او سپاهیان خلیفه سه روز طول کشید و زید در روز سوم به شهادت رسید. بسیاری از علمای شیعه معتقدند که قیام زید با اجازه امام صادق(ع) بوده است.[۴۵]

قیامهای دیگر علویان

نوشتار‌های اصلی: قیام یحیی بن زید، قیام نفس زکیه و قیام ابراهیم بن عبدالله

پس از قیام زید، علویان به ویژه علویان حسنی و به تعبیری زیدیان به پیروی از زید علیه بنی امیه قیام کردند. قیام علویان تنها به دوره خلفای اموی ختم نشد بلکه آنان در دوره عباسیان نیز دست به قیام زدند. پس از قیام زید، فرزندش یحیی که نوه امام سجاد(ع) و پسر عموی امام صادق(ع) بود از کوفه[۴۶] رهسپار خراسانشد. یحیی با همان نگرش پدرش، علیه بنی امیه و دستگاه ظلم و جور در خراسان قیام کرد. وی در نهایت در سال ۱۲۶ق کشته شد.[۴۷][۴۸]

اندیشه مخالفت با بنی‌امیه همچنان در میان علویانپررنگ بود. محمد بن عبدالله بن حسن نیز از جمله افرادی بود که در اواخر دوره بنی‌امیه با او بیعت شد.بنی عباس نیز با محمد بن عبدالله بیعت کرده و در امر حکومت او را سزاوارتر دانستند.[۴۹] اما با سقوط بنی امیه عباسیان بیعت با علویان را شکسته و خود بر قدرت تکیه زدند. آنان همه مسلمانان از جمله علویان را وادار به بیعت با خلیفه عباسی کرده، با مخالفان برخورد می‌کردند.[۵۰] از این رو علویان علیه عباسیان‌ نیز قیام کردند. این قیام‌ها نخستین بار توسط محمد بن عبدالله نفس زکیه در سال ۱۴۵ق در مدینه صورت گرفت که در نهایت با کشته شدن نفس زکیه پایان یافت.[۵۱]

تأثیر قیام کربلا در سقوط امویان

قیام کربلا به دو صورت اثر مستقیم بر سقوط امویان داشت. از طرفی مردم به خصوص محبان اهل بیت(ع) امویان را عامل قتل و کشتار فجیع کربلا می‌دانستند و امام حسین(ع) نیز قیامش علیه حاکمیت ستمکار امویان و یزید عنوان کرده بود. عاملی که در قیام زبیریان وقیام مختار به صورت واضحی وجود داشت و این دو قیام تا مرز سرنگونی کامل امویان پیش رفت؛ اما به عللی سرنگونی امویان توسط عباسیان اتفاق افتاد.

از طرف دیگر عباسیان نیز یکی از دلایل اصلی قیام خویش علیه امویان را انتقام از خون امام حسین(ع) عنوان کرده بودند و این مطلب در نامه منصور عباسی بهمحمد بن عبدالله بن حسن موجود است. [۵۲]

 

تأثیر قیام کربلا بر جامعه شیعه

واقعه کربلا زمینه‌ساز تولید آثار فرهنگی و تمدنی فراوانی در بین شیعیان شده است. آثار هنری، بناهای ویژه، آثار مکتوب همچون کتاب‌های مقتل‌، کتاب‌های شعر آیینی و مرثیه‌ و کتاب‌های تحلیلی واقعه کربلا، مراسم و آیین‌های روضه‌خوانی، تعزیه، سینه‌زنی وزنجیرزنی از گونه‌های عزاداری هستند.

عزاداری

نوشتار اصلی: سوگواری محرم

عزاداری و سوگواری برای امام حسین و شهیدان کربلا از مهم‌ترین عناصر شکل دهنده جامعه و هویت شیعی است.[۵۳] بنابه گزارش‌های تاریخی عزاداری با فاصله‌ای کوتاه از واقعه کربلا و با تأیید و تأکیدامامان شیعه در بین شیعیان جاری بوده است؛ ولی تبدیل آن از یک عمل فردی و محدود به یک مناسک اجتماعی و عمومی نتیجه دوران حکومت آل بویه است. حکومت آل بویه مردم را به عزاداری دعوت کرد و در روز عاشورا بازارها تعطیل شد.[۵۴]

در مصر از سال ۳۹۶ق همه ساله در روز عاشورا بازارها تعطیل می‌شد و مردم و نوحه‌خوانان به طرف مسجد جامع قاهره حرکت می‌کردند.در مسجد نیز مراسم سخنرانی و مرثیه سرایی برقرار بود.[۵۵]

در سراسر شبه قاره هند، عزاداری برای امام حسین به خصوص در ایام دهه محرم امری فراگیر است و به جز شیعیان، اهل سنت هم عزاداری می‌کنند. مهمترین منبع مورد مراجعه در شبه قاره کتاب روضه الشهداء است که به زبان اردو و دکنی ترجمه شده است.[۵۶]مناسک عزاداری و اطعام و نذورات در شهرهای کویته، لاهور،کراچی، پاراچنار، حیدر آباد، لکهنو، دهلی و دکن برگزار می‌شود.[۵۷] در هند روز عاشورا تعطیل رسمی است.[۵۸]و حتی هندوان نیز در عزاداری مشارکت می‌کنند.[۵۹] در برخی مناطق هند زیارت‌گاه‌هایی به عنوان نماد قبرشهدای کربلا و حرم امام حسین یا حضرت ابوالفضل می‌سازند و در آن زیارت‌نامه می‌خوانند.[۶۰]

ادبیات عاشورایی

نوشتار اصلی: ادبیات عاشورایی

اگر از اشعار سروده شده در روز عاشورا و خاندان اهل بیت بگذریم، نخستین شاعر عرب که درباره واقعه عاشورا شعر سروده است عقبة بن عمرو السهمیاست.[۶۱] پس از آن تا کنون بخش مهمی از ادبیات عرب به شعر عاشورایی و مرثیه سرایی اختصاص داشته است. عبدالجلیل رازی شعرهای شاعران حنفی و شافعی برای امام حسین را غیرقابل شمارش توصیف می‌کند[۶۲]

به نوشته دانشنامه شعر عاشورایی سرودن شعر فارسی در عزای امام حسین(ع) و واقعه کربلا از قرن چهارم هجری قمری آغاز شده و نخستین سوگ‌سروده اثرکسائی مروزی (م ۳۹۰ق) است.[۶۳] در قرن‌های پنجم و ششم سروده‌ها درباره واقعه عاشورا زیاد نیست؛[۶۴] ولی از قرن ششم تا هشتم مرثیه سرایی گسترش می‌یابد[۶۵]در قرن دهم و با ظهور و حاکمیت صفویه در ایران بخش مهمی از شعر فارسی به واقعه عاشورا اختصاص می‌یابد[۶۶] محتشم کاشانی سراینده ترکیب‌بند«باز این چه شورش است» مشهورترین مرثیه سرای این دوره است.[۶۷] در دوره افشاری شعر مذهبی عاشورایی افول کرد ولی با روی کار آمدن زندیه شعر آیینی و سوگ‌سروده‌ها گسترش یافتند.[۶۸] نویسنده کتاب دانشنامه شعر عاشورایی نام ۳۴۵ شاعر را به همراه چند بیت از اشعار آنان برای امام حسین جمع‌آوری کرده‌ است.[۶۹]

مقتل نگاری

نوشتار اصلی: مقتل‌نگاری

کتاب‌های مقتل‌ که ماجرای کشته شدن امام حسین(ع) و یارانش را شرح می‌دهند جزو میراث ادبی و تاریخی شیعه محسوب می‌شوند. بر این اساس مقتل‌نگاری نیز بخشی از فرهنگ مسلمانان است که در پی واقعه عاشورا گسترش یافته است. مقتل الحسین نوشته ابی‌مخنف را نخستین اثر مکتوب در این باره دانسته‌اند. روضة الشهداء را نیز می‌توان مشهورترین کتاب مقتل فارسی دانست. بیشترین کاربرد کتاب‌های مقتل استفاده در مجلس عزاداری و روضه‌خوانی است. در دوران‌ متاخر خوانندگان بیش از سایر مقتل‌ها به کتاب‌های لهوفنوشته سید ابن طاووس و نفس المهموم نوشته شیخ عباس قمی مراجعه می‌کنند.

 

قیام امام حسین از نگاه اهل سنت

نویسندگان اهل سنت رویکرد واحدی نسبت به حرکت امام حسین(ع) ندارند. برخی همانند ابوبکر ابن العربی، آن را حرکتی نامشروع در مقابل حاکمیتی مشروع دانسته‌اند.[۷۰] ابن تیمیه درباره قیام امام حسین(ع)معتقد است اگرچه امام مظلومانه شهید شد؛ ولی کار امام فاقد مصلحت دنیوی و اخروی بوده و قیام عاشورارا عامل ایجاد فتنه‌های زیادی در امت اسلام و خلافسیره پیامبر اسلام(ص) معرفی می‌کند.[۷۱] به گفته حمید عنایت در صد سال اخیر و به خصوص پس از دوران سید جمال‌الدین اسدآبادی، نگاه نویسندگان اهل سنت به واقعه عاشورا تغییر کرده و بسیاری از نویسندگان ایشان حرکت امام حسین را تایید می‌کنند.[۷۲]

 

پانویس

  1.  شهیدی، پس از پنجاه سال، ۱۳۸۶ش، ص۱۰۷-۱۰۹.
  2.  زمینه‌های قیام امام حسین(ع)، ۱۳۸۳ش، ج۲، ص۱۸.
  3.  شهیدی، پس از پنجاه سال، ۱۳۸۶ش، ص۶۹-۷۸.
  4.  نگاه کنید به:‌ جعفریان، تاملی در نهضت عاشورا، ۱۳۸۶ش، ص۳۹-۵۱.
  5.  دینوری، أخبار الطوال، ۱۹۶۰م، ص۲۲۱-۲۲۲.
  6.  نک: جعفری، تشیع در مسیر تاریخ
  7.  اشتهاردی، هفت ساله چرا صدا درآورد؟، ص۱۵۴.
  8.  صحتی سردرودی، عاشورا پژوهی، ۱۳۸۴ش، ص۴۴۱.
  9.  صحتی سردرودی، عاشورا پژوهی، ۱۳۸۴ش، ص۴۷۷.
  10.  صحتی سردرودی، عاشورا پژوهی، ۱۳۸۴ش، ص۳۱۱.
  11.  سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، الشریف الرضی، ص۱۷۶.
  12.  سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، الشریف الرضی، ص۱۷۶.
  13.  سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، الشریف الرضی، ص۱۷۶.
  14.  سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، الشریف الرضی، ص۱۷۶.
  15.  سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، الشریف الرضی، ص۱۷۸.
  16.  صالحی نجف‌آبادی، شهید جاوید، ص۱۵۹.
  17.  صحتی سردرودی، عاشورا پژوهی، ۱۳۸۴ش، ص۲۹۶-۲۹۹.
  18.  محمد اسفندیاری،۱۳۸۷، ص۷۰.
  19.  محمد اسفندیاری،۱۳۸۷، ص۷۱.
  20.  محمد اسفندیاری،۱۳۸۷، ص۷۴.
  21.  محمد اسفندیاری، ۱۳۸۷ ص۸۴.
  22.  محمد اسفندیاری،۱۳۸۷، ص۹۳.
  23.  صحتی سردرودی، عاشورا پژوهی، ۱۳۸۴ش، ص۳۳۳.
  24.  صحتی سردرودی، عاشورا پژوهی، ۱۳۸۴ش، ص۳۳۵.
  25.  صحتی سردرودی، عاشورا پژوهی، ۱۳۸۴ش، ص۳۳۸.
  26.  أنساب الأشراف،ج۶،ص:۳۶۸و ص۴۰۷، ج۹ص ۳۱۷
  27.  تجارب الأمم/ترجمه،ج۵،ص:۳۹
  28.  انساب الاشراف، ج۹ص ۳۱۷
  29.  ابن‌کثیر،البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۹۱؛ طبری، ج۵، ص۴۵۹
  30.  ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۹۱؛ طبری، ج۵، ص۴۵۹
  31.  ابن‌اثیر، الکامل، ج۴، ص۸۳؛ طبری، ج۵، ص۴۵۹
  32.  طبری، ج۵، ص۴۵۹
  33.  تاریخ سیستان، ص۱۰۰
  34.  الامامة و السیاسة، ج ۱، ص۱۸۵؛ابن سعد، کتاب عیون‌الاخبار، ج ۱، جزء۱، ص۱
  35.  مسعودی، مروج الذهب، ج ۳، ص۶۸
  36.  البدایه و النهایه، ج ۸، ص۲۷۶ و ۲۷۷.
  37.  الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص۱۷۸.
  38.  تاریخ طبری، ج ۴، ص۴۵۶ و ۴۵۷
  39.  مقتل ابو مخنف، ص۲۹۱.
  40.  طبری، ج۷ص ۱۸۳
  41.  تاریخ قم،ص:۲۹۰
  42.  إمتاع الأسماع،ج۱۲،ص:۲۵۰
  43.  تاریخ الإسلام،ج۵،ص:۶۲
  44.  معجم الرجال، ج۱۸ص ۱۰۰؛ تنقیح المقال، ج۳ص ۱۰۱.
  45.  مهدی فرمانیان/ سید علی موسوی نژاد، زیدیه تاریخ و عقاید، ص۳۲-۳۴.
  46.  طبری، تاریخ طبری،ج۴،ص۹۶۳.
  47.  ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۱۴۵ - ۱۵۰.
  48.  یحیی بن حسین هارونی، الافاده فی تاریخ الائمه الزیدیه، ص۶۸ - ۷۲.
  49.  ابن طباطبا، الفخری فی الاداب السلطانیه، ص۱۱۹.
  50.  ابن قتیبه، المعارف، تحقیق ثروت عکاشه، ص۲۳۱.
  51.  فرمانیان و موسوی نژاد، زیدیه تاریخ و عقاید، ص۳۸.
  52.  ر.ک به: نقش عاشورا و عزاداری‌های عصر ائمه علیهم السلام در سقوط امویان و پیروزی عباسیان
  53.  رحمانی، آیین و اسطوره در ایران شیعی، ص۱۰
  54.  رحمانی، آیین و اسطوره در ایران شیعی، ص۵۸. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱۱، ص۲۶۷
  55.  خزعلی، قیام امام حسین از دیدگاه علمای اهل سنت، ۱۳۸۱ش، ص۶۰-۶۱
  56.  موسسه شیعه شناسی، سنت عزاداری و منقبت‌خوانی، ص۱۵۶
  57.  موسسه شیعه شناسی، سنت عزاداری و منقبت‌خوانی، ص۱۵۷
  58.  موسسه شیعه شناسی، سنت عزاداری و منقبت‌خوانی، ص۱۵۸
  59.  موسسه شیعه شناسی، سنت عزاداری و منقبت‌خوانی، ص۱۵۷
  60.  موسسه شیعه شناسی، سنت عزاداری و منقبت‌خوانی، ص۱۵۸
  61.  مهماندار، امام حسین در آیینه شعر و ادب، ص۵۳
  62.  رازی قزوینی، نقض، ص۴۰۴
  63.  محمدزاده، دانشنامه شعر عاشورایی، ج۲، ص۷۱۷
  64.  محمدزاده، دانشنامه شعر عاشورایی، ج۲، ص۷۱۸
  65.  محمدزاده، دانشنامه شعر عاشورایی، ج۲، ص۷۱۸
  66.  محمدزاده، دانشنامه شعر عاشورایی، ج۲، ص۷۱۹
  67.  محمدزاده، دانشنامه شعر عاشورایی، ج۲، ص۷۱۹
  68.  محمدزاده، دانشنامه شعر عاشورایی، ج۲، ص۷۲۰
  69.  رک: محمدزاده، دانشنامه شعر عاشورایی، ج۲
  70.  خزعلی، «قیام امام حسین از دیدگاه علمای اهل سنت»، ص۵۸-۵۹.
  71.  ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۱، ص۵۳۰؛ ناصری داودی، «شهادت امام حسین از منظر اهل سنت»، ص۲۵۷.
  72.  عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ۱۳۶۵ش، ص۳۱۴.

 

منابع

  • ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة،‌ بیروت، دار الفکر، بی‌تا.
  • جعفری، حسین محمد، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه محمد تقی آیت اللهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۷ش.
  • جعفریان، رسول، تاملی در نهضت عاشورا، قم، نشر مورخ، ۱۳۸۶ش.
  • جمعی از نویسندگان، زمینه‌های قیام امام حسین، قم، زمزم هدایت، ۱۳۸۳ش.
  • خزعلی، انسیه، قیام امام حسین از دیدگاه علمای اهل سنت، مندرج در: مجموعه مقالات همایش امام حسین، ج۱۱، مجمع جهانی اهل بیت(ع)، تهران، ۱۳۸۱ش.
  • رازی قزوینی، عبدالجلیل، نقض (بعض مثالب النواصب)،‌دار الحدیث، قم، ۱۳۹۱ش
  • رحمانی، جبار، آیین و اسطوره در ایران شیعی، انتشارات خیمه، تهران، ۱۳۹۴ش.
  • دینوری، احمد بن داوود، أخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، قاهره، دار احیاء الکتب العربی، چاپ اول، ۱۹۶۰م.
  • شهیدی، سید جعفر، پس از پنجاه سال؛ پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین(ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۶ش.
  • صحتی سردرودی، محمد، عاشورا پژوهی با رویکردی به تحریف شناسی تاریخ امام حسین(ع)، قم، انتشارات خادم الرضا، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
  • عنایت، حمید، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه: بهاء الدین خرمشاهی، انتشارات خوارزمی، تهران، ۱۳۶۵ش.
  • محمدزاده، مرضیه، دانشنامه شعر عاشورایی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، تهران، ۱۳۸۶ش.
  • مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: اسعد داغر،‌دار الهجره، قم، ۱۴۰۹ق.
  • مهماندار، مهدی، امام حسین در آیینه شعر و ادب، مندرج در: مجموعه مقالات همایش امام حسین، ج۱۲، مجمع جهانی اهل بیت(ع)، تهران، ۱۳۸۱ش.
  • ناصری داودی، عبدالمجید، شهادت امام حسین از منظر اهل سنت، مندرج در: نگاهی نو به جریان عاشورا، زیر نظر سید علیرضا واسعی، بوستان کتاب، قم، ۱۳۹۰ش.
  • سید مرتضی، علی بن حسین، التنزیه الانبیاء، قم، الشریف الرضی، بی‌تا.

 

 

آخرین ویرایش ۶ ماه پیش توسط Mgolpayegani انجام شده‌است

ويکی شيعه


صبر سیدالشهدا
شنبه دوم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 9:26 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

موضوع: 

موضوعات منبرامام حسین (علیه السلام)

موضوعات منبرصبر

موضوعات منبرماه محرم

محرم 34 - صبر سیدالشهداء (منبر ده دقیقه ای)

امام حسین علیه السلام

صبر حالتی است نفسانی که اگر به حدّ اعلای خود برسد انسان را از بی‏قراری و اضطراب و شکایت از قضای الهی در برابر حوادث باز می‏دارد و قدرت ایستادگی در مقابل نفس و خواسته‏ های آن را پیدا می‏کند و بر انجام واجبات و طاعات پایدار خواهد ماند...

 بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین...

اللهم کن لولیک الحجةابن الحسن...

صبر و بردباری

یکی دیگر از صفات نیکو و کلیدی انسان، صفت صبر و بردباری است
صبر حالتی است نفسانی که اگر به حدّ اعلای خود برسد انسان را از بی‏قراری و اضطراب و شکایت از قضای الهی در برابر حوادث باز می‏دارد و قدرت ایستادگی در مقابل نفس و خواسته‏ های آن را پیدا می‏کند و بر انجام واجبات و طاعات پایدار خواهد ماند؛ به همین جهت در منابع دینی صبر به سه قسم تقسیم شده است؛

1-صبر در مقابل بلاها و مصائب

2-صبر بر اطاعت و بندگی

3-صبر در مقابل گناهان و شهوات

صبر در قرآن

در قرآن کریم، آیات فراوانی درباره صبر و استقامت آمده است. گاهی به انبیاء و مؤمنان، دستور می‏دهد که صبر کنید، مانند:

«واَصْبِر عَلی ما اَصابَکَ اِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الاُمُورِ»؛

«و در برابر مصایبی که به تو می‏رسد شکیبا باش که این از کارهای مهم است.»

«فَاصْبِرْ اِنَّ وَعْدَ اللّه‏ِ حَقٌ»؛ 

«پس صبر و شکیبایی پیشه کن که وعده خدا حق است.»

و گاهی دستور می‏دهد که همدیگر را به صبر توصیه نمایید، مانند

«وتواصَوْ بالصَّبْرِ»؛

 «همدیگر را به صبر سفارش کنید.»

و گاه صابران را با زبانهای مختلف مورد تشویق و بشارت قرار می‏دهد، مانند:

«وَبَشِّرِ الصّابِرینَ»؛

«به صابران بشارت ده».

«وَاللّه‏ُ یُحِبُّ الصّابِرینَ»؛

«خداوند صابران را دوست دارد.»

«اِنَّ اللّه‏َ مَعَ الصابِرینَ»؛ 

 «براستی خداوند با بردباران است.»

و در آیه‏ ای دستور می‏دهد که از صبر استمداد بجویید:

«اِسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ»؛ 

«از صبر یاری بجویید.»

و در برخی آیات پاداش بی‏حساب صبر و شکیبایی را گوشزد نموده است،

مانند این آیات:

«وَلَنَجْزِیَنَّ الَّذین صَبَرُوا اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ»؛

  «و به کسانی که صبر و استقامت پیشه کردند، مطابق بهترین اعمالی که انجام می‏دادند پاداش خواهیم داد.»

«وَنِعْمَ اَجْرُ العامِلینَ اَلَّذینَ صَبَرُوا»

«چه خوب است پاداش عمل‏ کنندگان؛ همانها که صبر و استقامت ورزیدند.»

«اِنَّما یُوَفَّی الصّابِروُن اَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ»؛ 

  «همانا صابران اجر و پاداش خود را بی‏حساب دریافت می‏دارند.

 صبر در روایات

در روایات هم به تعبیرات ارزشمندی درباره صبر برمی‏خوریم، مانند:

1. پیامبر اکرم صلی‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله:

«اَلصَّبْرُ کَنْزٌ مِنْ کُنُوزِ الجَنَّةِ؛ 

صبر گنجی از گنجهای بهشت است.

2. علی علیه ‏السلام:

«اَلصَّبْرُ عَوْنٌ عَلی کُلِ ‏اَمْرٍ؛ 

صبر به [پیشرفت] هر کاری کمک می‏کند. و فرمود:

«اِنْ صَبَرْتَ أَدْرَکْتَ بِصَبْرِکَ مَنازِلَ الاَْبرارِ؛ 

اگر صبر کنی به مقامات ابرار می‏رسی.»

3. در روایتی می‏خوانیم:

«واَلصَّبْرُ رَأْسُ الایمانِ، فَلا ایمانَ لِمَنْ لا صَبْر لَه؛ 

بردباری سر ایمان است، پس هر کسی صبر نداشته باشد، ایمان ندارد.»

4. امام صادق علیه ‏السلام فرمود:

«اِنّا صُبَّرٌ وَ شیعَتُنا اَصْبَرُ مِنّا لاَِنّا نَصْبِرُ عَلی ما نَعْلَمُ  وَشیعَتُنا یَصْبِروُنَ عَلی ما لا یَعْلَمُونَ؛

ما خیلی بردباریم و شیعیان ما از ما بردبارترند، چرا که ما بر آنچه می‏دانیم صبر می‏کنیم ولی شیعیان ما بر چیزهایی که آگاهی از [عواقب] آن ندارند شکیبایی می‏کنند.»

5. از حضرت مسیح علیه‏ السلام نقل شده است که فرمود:

«اِنَّکمْ لا تُدْرِکُونَ ما تُحِبُّونَ اِلاّ بِصَبْرِکُمْ عَلی ما تَکْرَهُونَ؛

براستی شما به آنچه دوست دارید نمی‏رسید مگر با صبر و بردباری بر آنچه بد می‏دارید.»

6. امام حسین علیه‏ السلام فرمودند:

«مَنْ اَصابَتْهُ مُصِیبَةٌ فَقالَ اِذا ذَکَرَها «اِنّا للّه‏ِ وَاِنّا اِلَیْهِ راجعُون» جَدَّدَ اللّه‏ُ لَهُ مِنْ اَجْرِها مِثْلَ ما کانَ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ؛

هر کسی مصیبتی به او رسد، پس هرگاه که به یاد آن مصیبت می‏افتد بگوید: «ما از خداییم و به سوی خدا باز می‏گردیم.»، خداوند در روز قیامت پاداش او را [هر مقدار که تکرار کند] به میزان پاداش مصیبتی که به او رسیده است تجدید می‏کند.»

7. امام صادق علیه‏ السلام درباره آثار صبر فرمودند:

«اَلصَّبْرُ یُظْهِرُ ما فی بَواطِنِ الْعبادِ مِنَ النُّورِ وَالصَّفاءِ،

وَالْجَزَعُ یُظْهِرُ ما فی بَواطِنِهِمْ مِنَ الظُّلْمَةِ وَالْوَحْشَةِ

صبر، آنچه را که در درون بندگان از نور و صفا وجود دارد، آشکار می‏سازد، و ناشکیبایی، آنچه را که در درون آنها از ظلمت و وحشت است ظاهر می‏سازد.»

 صبر در سیره امام حسین

اگر بنا است برای صبر و صابران الگوی کامل و جامعی معرّفی نمود، یکی از آنها سرور شهیدان، حسین بن علی علیه‏ السلام است که صبر را با تمام اقسام و ابعادش در زندگی و رفتار خویش به بشریّت نشان داد و با سرکشیدن جام تلخ صبر و بردباری، تمام ثمرات شیرین آن را در دنیا و آخرت نصیب خویش نمود. او از کودکی در مقابل فقر و نداری، مصائب مادر و پدر و برادر، ظلم های ستم‏گران، آوارگی از مدینه تا کربلا، تشنگی و گرسنگی، شهادت برادران و فرزندان و یاران و صدها مصیبت دیگر صبر و شکیبایی نمود تا آنجا که صبر را نیز از تحمل و بردباری خود خجل کرد. اینک به برخی از نمونه‏ هایی که در تاریخ و روایات به آنها اشاره شده می‏پردازیم

1. صبر در مقابل ستمگری معاویه:

پس از شهادت امام مجتبی علیه‏ السلام، گروهی از کوفیان و دیگر شهرها به امام حسین علیه‏ السلام نامه نوشتند و تقاضای قیام کردند. امام در جواب آنها فرمود:

«همانا نظر برادرم ـ که خدا او را رحمت فرماید ـ وفاداری به پیمان صلح بود، و نظر من مبارزه و جهاد با ستم‏کاران است که رستگاری و پیروزی به همراه دارد، پس تا معاویه زنده است، در جای خود باشید [و صبر پیشه کنید،] پنهان کاری نمایید، اهداف خود را مخفی کنید تا مورد سوء ظن قرار نگیرید، پس هرگاه معاویه از دنیا برود و من زنده باشم، نظر نهایی خود را به شما اعلام می‏کند، ان شاء اللّه‏.»

در نامه فوق حضرت علی‏رغم نظر خویش، فقط به خاطر تعهد نسبت به صلح امام حسن علیه ‏السلام با معاویه، هم خود و هم یاران خویش را دعوت به صبر و تحمّل می‏کند.

در جای دیگر فرمود:

«قَدْ کانَ صُلْحٌ وَکانَتْ بَیْعَةً کُنْتُ لَها کارِها فَانْتَظِروُا مادامَ هذَا الرَّجُلُ حَیّا فَاِنْ یُهْلَکْ نَظَرْنا وَنَظَرْتُمْ

قرارداد صلح و بیعتی [بین ما] وجود دارد که خوشایند من نیست [ولی با این حال صبر و تحمّل می‏کنم.] شما هم تا معاویه زنده است منتظر باشید، پس آنگاه که بمیرد ما و شما تجدید نظر می‏کنیم.»

2. صبر در مقابل اهانت به جنازه امام حسن علیه ‏السلام:

وقتی مراسم غسل و تکفین امام حسن علیه‏ السلام تمام شد، امام حسین علیه ‏السلام بر آن نماز گذارد و قصد داشت برادر را در کنار قبر رسول خدا صلی‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله دفن کند. مروان، داماد عثمان، سوار بر قاطری شد و خود را به عایشه رساند و او را تحریک کرد که جلو این کار را بگیرد. اندکی بعد تعدادی از مخالفان به رهبری عایشه صف کشیدند و خطاب به امام حسین علیه ‏السلام گفتند: سوگند به خدا نمی‏گذاریم حسن را در کنار قبر رسول خدا صلی‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله دفن کنید. امام حسین علیه‏ السلام فرمودند:

«اینجا خانه رسول خدا صلی‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله است و تو ای عایشه یکی از همسران نُه‏گانه آن حضرت هستی، که اگر حق تو محاسبه شود به اندازه جایگاه قدمهای خود از این خانه سهم داری.»

در اینجا بنی‏ هاشم دست به شمشیر بردند و نزدیک بود جنگی پدید آید؛ اما امام حسین علیه ‏السلام به خاطر عمل کردن به وصیت برادرشان مبنی بر اینکه خون‏ریزی صورت نگیرد، صبر کردند و فرمودند:

«اللّه‏َ اللّه‏َ اَنْ تَفْعَلُوا وتُضَیِّعُوا وَصِیَّةَ اَخی وَقالَ لِعائِشَةَ: وَاللّه‏ِ لَوْلا اَنَّ اَبا مُحَمّدٍ اَوْصی اِلیَّ اَنْ لا اُهْریقُ مَحْجَمَةُ دَمٍ لَدَفَنْتُهُ وَلَوْ رَغِمَ اَنْفُکِ

خدا را، خدا را [پروا کنید]، مبادا کاری انجام دهید که وصیّت برادرم ضایع گردد.»

و خطاب به عایشه فرمود:

«سوگند به خدا! اگر برادرم وصیّت نکرده بود که مبادا قطره‏ای خون ریخته شود، او را [در کنار پیامبر] دفن می‏کردم ولو اینکه بینی تو به خاک می‏مالیده شود.»

ولی عایشه و طرفداران او دست برنداشتند، و با برخورد مسلحانه جنازه را تیرباران کردند.

3. فقط صابران بیایند:

امام حسین علیه‏ السلام هر چند یاران و اصحاب معدودی داشت، ولی این‏گونه نبود که هر کس را به یاری دعوت کند، و نصرت هر بی‏صبر و تحمّلی را بپذیرد؛ بلکه با صراحت اعلام کرد که فقط صابران بیایند و بمانند:

«اَیُّهَا النّاسُ فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ یَصْبِرُ عَلی حَدِّ السَّیْفِ وَطَعْنِ الاَْسِنَّةِ فَلْیَقُمْ مَعَنا وَ اِلاّ فَلْیَنْصَرِفْ عَنّا

ای مردم! هر کدام از شما که می‏تواند بر تیزی شمشیر و ضربات نیزه‏ها صبر کند با ما قیام کند [و بماند] وگرنه از میان ما بیرون رود [و خود را نجات دهد].»

گفت ای گروه هر که ندارد هوای ما سرگیرد و بیرون رود از کربلای ما

4. صبر تا مرز تنهایی:

آن حضرت در گوشه‏ ای از نامه‏ اش به محمد حنفیه نوشت:

«فَمَنْ قَبِلَنی بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللّه‏ُ اَوْلی بِالْحَقِّ وَمَنْ رَدَّ عَلَیَّ هذااَصْبِرُ حَتّی یَقْضِیَ اللّه‏ُ بَیْنی وَبَیْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ

پس هرکس حقیقت مرا بپذیرد [و از من پیروی کند، راه خدا را پذیرفته و] خدا به حق اولی است و هر کس رَدْ کند [و من را تنها گذارد] صبر می‏کنم تا خداوند میان من و این قوم به حق داوری کند.»

5. روز عاشورا و صبر بی‏ پایان:

وقتی روز عاشورا فرا رسید و فشار نظامی، تشنگی و مشکلات دیگر هجوم آوردند، یاران اطراف حسین علیه ‏السلام را گرفتند و نگاه به چهره او دوختند، تا ببینند چه رهنمودی می‏دهد. امام حسین علیه‏ السلام به راستی صحنه ‏های بسیار زیبایی از پشت پرده‏ های صبر را به نمایش گذاشت که به برخی موارد آن اشاره می‏شود:

الف) خطاب به یاران با چهره ‏ای گشاده و با نفس آرام فرمود:

«صَبْرا بَنِی الْکِرامِ فَمَا الْمَوْتُ اِلاّ قَنْطَرَةٌ عَنِ الْبُؤْسِ وَالضَّرّاءِاِلَی الْجِنانِ الْواسِعَةِ وَالنَّعیمِ الدّائِمَةِ؛

ای فرزندان کرامت و شرف! شکیبا باشید، مرگ پُلی بیش نیست که ما را از مشکلات و سختیها به سوی بهشت وسیع و نعمتهای جاویدان عبور می‏دهد.»

و در جای دیگر فرمود:

«اِنَّ اللّه‏َ قَدْ اَذِنَ فی قَتْلِکُمْ فَعَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ

براستی خداوند اذن کشته شدن [و شهادت شما را] داده است، پس بر شما لازم است که صبر کنید.»

ب) آن حضرت خطاب به احمد بن حسن علیه ‏السلام،

آنگاه که بعد از جنگ آشکار برگشت و از عمو آب خواست، فرمود:

«یابُنَیَّ اِصْبِرْ قَلیلاً حَتّی تَلْقی جَدَّکَ فَیَسْقیکَ شَرْبَةً مِنَ الْماءِ لا تَظْمَأُ بَعْدَها اَبَدا؛

پسرم! مدّت کمی شکیبایی کن تا جدّت رسول‏خدا صلی‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله را، ملاقات کنی، پس آنگاه از آبی سیرابت کند که هرگز بعد از آن تشنه نشوی.»

ج) امام حسین علیه‏ السلام خطاب به علی اکبرش

هنگامی که برای تجدید قوا آب خواست، فرمود:

«اِصْبِرْ حَبیبی فَاِنَّکَ لاتُمْسی حَتّی یَسْقیکَ رَسُولُ‏ اللّه‏ بِکَاْسِهِ؛

  عزیز دلم صبر کن؛ زیرا به زودی از دست جدت رسول‏خدا صلی‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله سیراب می‏شوی.»

راستی بسیار صبر و شکیبایی می‏خواهد که انسان جوانش را این‏گونه به سوی مرگ و شهادت تشویق کند؛ آن هم جوانی چون علی ‏اکبر که از تمام جهات به پیامبر صلی‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله شباهت داشت.

د) آن‏گاه که به درب خیمه زنها آمده و فریاد کشید:

سکینه، فاطمه، زینب، ام کلثوم، خداحافظ من هم رفتم، زنها و بچه‏ ها شروع به گریه کردند، حضرت خطاب به سکینه فرمودند:

«یا نُورُ عَیْنی...فَاصْبِری عَلی قَضاءِ اللّه‏ِ وَلا تَشْکی فاِنَّ الدُّنیا فانِیَةٌ وَالاْخِرَةُ باقِیَةٌ؛

  ای نور چشمم!... پس باید بر تقدیرات الهی صبر کنی و شکوه نکنی؛ چرا که دنیا ناپایدار و آخرت ماندگار است.»

ه) آخرین پرده‏ ها از نمایش صبر حسین علیه‏ السلام:

آن حضرت چون آهن آب‏دیده و تیغ صیقل خورده هر چه بیشتر مصیبت می‏دید جلا و نورانیت بیشتری پیدا می‏کرد. حمید بن مسلم می‏گوید:

حسین علیه ‏السلام را در سخت‏ترین لحظه ‏های عاشورا و جنگ دیدم. به خدا سوگند هرگز مرد گرفتار [و مصیبت زده ‏ای] را ندیدم که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند در عین حال دلدار و استوارتر و قوی‏دل‏تر از آن بزرگوار باشد. چون پیادگان به او حمله می‏کردند، او با شمشیر بر آنها حمله می‏کرد و آنها از راست و چپ می‏گریختند؛ چنان که گلّه روباه از شیری فرار کند.

آن‏گاه که حضرت به زمین افتاده بود و لحظات آخر عمر خویش را سپری می‏کرد، آخرین پرده از شکوه و صبر خویش را با این جملات به عرصه نمایش گذاشت:

«صَبْرا عَلی قَضائِکَ لااِله سِواکَ یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ وَلا مَعْبُودَ غِیْرُکَ،صَبْرا عَلی حُکْمِکَ؛

کلمات کلیدی: 

صبر

قرآن


متن نوحه حسینم خدا نگهدار تو
پنجشنبه سی و یکم مرداد ۱۳۹۸ ساعت 5:55 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

حسینم خدا نگهدار تو، حسینم خدانگهدار تو



این من و این خاک سیه بر سرم

این  تو و این نعش علی اکبرت

 

این من و این دو نو گل پرپرم
این تو و این قاسم گل پیکرت

حسینم خدا نگهدار تو، حسینم خدانگهدار تو

حسینم خدا نگهدار تو، حسینم خدانگهدار تو
 

این تو و این طفلِ عطشانِ رباب
این من و این کوفه و شام خراب

 

این تو و این قتلگاه و قحط آب
این من و آن مجلس بزم شراب

 

این تو  و این قاسم و عبدالهت
این من و این مادرِاصغر و رباب

حسینم خدا نگهدار تو، حسینم خدانگهدار تو


حسین جان ای آبروی دو عالم
دوشنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۸ ساعت 7:4 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )


حسین جان ای آبروی دو عالم  
حسین جان ای آبروی دو عالم  //   نگین سلیمان به حلقه ی خاتم

خدا حافظ ای برادر زینب   //   به خون غلطان در برابر زینب 
برادر جان بی تو در دل صحرا  //  شده تنها خواهرت گل زهرا 
ز زخم تنت روی ریگ بیابان   //  به اشک دل و سوز و آه یتیمان 
تنت بی سر مانده در دل صحرا  // سرت هر دم روی نیزه اعدا 
کند گریه خواهر تو به هر شب  // شده محمل جای روضه ی زینب 
تو ای سوره ی پاره در بر زینب // مزن دست و پا در برابر زینب 
به شهر شام در هجوم نظر ها //  کند خنده دشمنت به غم ما 
زند سیلی دشمنت به رخ من // دلم خون است از جسارت دشمن 
حسین جان ای آبروی دو عالم  // نگین سلیمان به حلقیه خاتم

 يا حسين ويا حسين ويا حسين ويا حسين

 

در دم مردن بیا یک دم کنارم یا حسین   //جان زهرا مادرت چشم انتظارم یا حسین 
در س‍ؤال و پرسش قبرم بیا ای سرورم  //بی کس و بی مونس و بی غمگسارم یا حسین 
بی نوا را جان زهرا مادرت از در مران//مجرمم چشم شفاعت از تو دارم یا حسین 
خادمم، عبدم، غلامم، نوکرم در مانده ام//سروری کن لحظه ی در احتضارم یا حسین 
رو سیه، نامه سیه، رفتار بد، کردار زشت//من پناهی جز تو در محشر ندارم یا حسین 
سایه ات را گر بگیری از سرم روز نشور//من یقین دارم که اندر قعر نارم یا حسین 
این لباس نوکری را ای شه از نوکر مگیر//چون که یک عمری بود این افتخارم یا حسین


پسر فاطمه نور عین منی
دوشنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۸ ساعت 6:58 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

سبک ای گل ناز من حجت ابن الحسن 

بی تو اکنون دل ما بیقراره بجز آزار ما کاری نداره

ای بخون غوطه ور

ای بخون غوطه ور، تو حسین من     

  پسر فاطمه، نور عین منی (2)

یا حسین یا حسین، یا حسین یا حسین

کی بریده سرت، یا اخا از بدن (2)    

  مانده بر روی خاک، پیکرت بی کفن (2)

یا حسین یا حسین، یا حسین یا حسین

من فدای تو و جسم عریان تو (2)      

  چه کند خواهر زار گریان تو (2)

یا حسین یا حسین، یا حسین یا حسین

          اشک خونین من از، دیده جاری کنم (2)

           بر تو ای تشنه لب، سوگواری کنم (2)

یا حسین یا حسین، یا حسین یا حسین

بدنت کربلا سر پاکت کجاست(2)   

  بر سر نیزه یا در تنور از جفاست(2)

یا حسین یا حسین، یا حسین یا حسین


کربلا یعنی.. .
دوشنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۸ ساعت 6:46 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

                                                                                   کربلا یعنی  تـَوَ لا  داشتن 

کربلا یعنی  تـَوَ لا  داشتن  //   مهر حیدر عشق  زهرا  داشتن

کربلا یعنی تبرّای شدید  //  از پلیدی‌های دوران و یزید

کربلا یعنی اطاعت از امام   //  گه به حکم او نشستن گه قیام

کربلا یعنی که یار رهبری   //  از حسین عصر خود فرمانبری

کربلا یعنی تحول در وجود   //   جامه زهد و حیا را  تار وُ پود

کربلا یعنی به حق واصل شدن //    یار حق ، دشمن ِ باطل شدن

کربلا یعنی بیا جانانه شو    //  گِرد ِ شمع عشق ِحق ، پروانه شو

کربلا یعنی کتاب عشق حق  //  از الف تا یای او سرمشق حق

کربلا یعنی که انسی با نماز     //    روی بر درگاه ربّ بی نیاز

کربلا یعنی که خون ، آب وضو   //      با خدا ، بی واسطه در گفت وُ گو

کربلا  یعنی همیشه  مکتبی// تو حسینی ، خواهر تو زینبی

کربلا یعنی سراپا جان شدن //  در منای عاشقی  قربان شدن

کربلا یعنی سر و جان باختن //  پل به معراج شرافت ساختن

کربلا یعنی که عاشورای خون   //  موسم انا الیه الراجعون

کربلا یعنی گل ِ احمر شدن   //  روی دست باغبان پرپر شدن

کربلا یعنی هم آغوش عجل   //  تلخی مرگش نکوتر از عسل

ربلا یعنی  بهار ِ تشنگی   //  شعله ور دل از شرار تشنگی

کربلا یعنی چو گل افروختن    //  پیش آب از تشنه کامی سوختن

کربلا یعنی که در دریای ِ آب   //  تشنه اما ، آب کردن را جواب

کربلا یعنی فغان و زمزمه   //  خنجر و هنجر نگاه  فاطمه

کربلا یعنی که تیـغ وُ جسم یار   //  یک هزار و نهصد و پنجاه بار

کربلا یعنی قلم یعنی کتاب  //  پیکر قرآن وُ  زخم ِ بی حساب

کربلا یعنی عطش یعنی شرار   //  خیمه و طفلان در حال ِ فرار

کربلا یعنی سراپا عشق و شور //  گه به نیزه ، گاه در کنج تنور

کربلا یعنی که نیلی روی ماه  //  صورت طفلان و سیلی  آه! آه!

کربلا یعنی که حق در سلسله  //  پاسخ اشک یتیمان هلهله

کربلا یعنی شب و اخت الامام   //  در نماز ، اما نماز ِ بی قیام

کربلا یعنی که در بازارها   //  کعبه اما کعبهء آزارها

کربلا یعنی که آیات ِ حکیم     //      یک زن و هفتاد وُ  دو داغ عظیم

زن مگو زهرای ثانی بود او  //  در حسین ِ خویش فانی بود او

یک شب بی نافله زینب نداشت  //  غیر ذکر یا حسین بر لب نداشت


 
موضوعات
برچسب ها
دیگر موارد