مجموعه ای از مطالب سخنرانی و مداحی
مجلس عزا سبب احیاء قلب
دوشنبه بیست و هفتم آذر ۱۴۰۲ ساعت 17:32 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

پایگاه تخصصی منبرها

سوم محرم مجلس عزا سبب احیاء قلب

تاریخ انتشار: 18:50 - 1402/04/29

حضرت صادق (علیه السلام) به شخصی می فرماید: تو اهل عراقی؟ چطور جدّم حسین را زیارت می‌کنی؟

سوم محرم مجلس عزا سبب احیاء قلب

«نحمده علی عظیم إحسانه و نیّر برهانه و نوامی فضله و امتنانه، ثم الصلاة والسلام علی سیدنا و نبینا أبی القاسم محمد صلّی الله علیه و علی أهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین إلی یوم الدین.»

عن الامام ابی الحسن الرضا(علیه السلام): «مَنْ تَذَکَّرَ مُصَابَنَا وَ بَکَى لِمَا ارْتُکِبَ مِنَّا کَانَ مَعَنَا فِی دَرَجَتِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ مَنْ ذُکِّرَ بِمُصَابِنَا فَبَکَى وَ أَبْکَى لَمْ تَبْکِ عَیْنُهُ یَوْمَ تَبْکِی الْعُیُونُ وَ مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یُحْیَا فِیهِ أَمْرُنَا لَمْ یَمُتْ قَلْبُهُ یَوْمَ تَمُوتُ القُلُوب.»[1]

سیره اهل بیت(علیهم السلام)

در این روزهای آغازین ماه محرم به چند مطلب راجع به عزاداری باید توجه بشود.

یک اندوهی که انسان نسبت به امام حسین(علیه السلام) پیدا می‌کند. کسانی که به اهل‌بیت معتقد هستند به‌طور طبیعی این اندوه را دارند.

از ابو عماره منشد روایت است: «ما ذکر الحسین(علیه السلام)یوما عند ابی عبدالله»[2] هیچ روزی خدمت امام صادق(علیه السلام) نام امام حسین برده نمی‌شد مگر این‌که «لا یُرَى مُتَبَسّماً إلی اللّیل» حضرت را تا شامگاه کسی خندان نمی‌دید.

روایتی در کامل الزیارات است بدین مضمون، حضرت صادق (علیه السلام) به شخصی می فرماید: تو اهل عراقی؟ چطور جدّم حسین را زیارت می‌کنی؟ عرض کرد أنا رجلٌ مشهور، من یک آدم مشهوری هستم از طاغیان و حکام وقت جرأت نمی‌کنم امام حسین(علیه السلام) را زیارت کنم. حضرت به او فرمود که آیا یاد جدّم حسین می‌کنی؟ عرض کرد بله آقا، یاد می‌کنم به‌گونه‌ای که آن روز خانواده‌ی من احساس می‌کنند که من مهموم و پریشان هستم، دیگر میل به غذا ندارم، غذا نمی‌خورم، این پریشانی این‌طور در من تأثیر می‌گذارد.

همین همّ و اندوه مرتبه‌ای از مرتبه‌ی به ‌اصطلاح اعتقاد و معرفت انسان است.

اجر کسی که برای سید الشهداء(علیه السلام) اندوهگین است

در همین رابطه، امام صادق (علیه السلام)می‌فرماید: «نَفَسُ الْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِیحٌ وَ هَمُّهُ لَنَا عِبَادَةٌ وَ کِتْمَانُ أمرنا جِهَادٌ فِی سَبِیلِ اللَّه»‏[3] نفس المهموم، کسی که مهموم است بخاطر مظلومیت ما، آن نفسی که می‌کشد برای او تسبیح می‌نویسند. همین معنا را سید حمیری در اشعارش آورده، او می‌گوید: إِنّی لَأَکْرَهُ أَنْ أُطیلَ بِمَجْلِسٍ * لا ذِکْرَ فیهِ لِفَضْلِ آلِ مُحَمَّدِ ، من دوست ندارم در مجلسی بنشینم که در آن از آل پیامبر یاد نشود.

اهمیت برگزاری مجلس عزای امام حسین (علیه السلام)

مسأله‌ی بعد تشکیل مجلس برای اهل‌بیت است، این در روایات هست، یک نوعی نشان دادن علاقه به اهل‌بیت علیهم صلوات الله است. ذیل این حدیثی که خواندم حدیث می‌خوانم، حضرت رضا (علیه السلام) می‌فرماید:

«منْ جَلَسَ مَجْلِساً یُحْیی فیهِ أمْرُنا لَمْ یَمُتْ قَلْبُهُ یَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ»[4] کسی که در مجلسی بنشیند که در آن مجلس «یُحْیی فیهِ أمْرُنا» امر ما را زنده نگه دارند یعنی از ما سخن بگویند، قلبش نمی میرد. قیامت هم این‌طور است دیگر «إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِر»[5]، قیامت روزی است که «أَفْئِدَتُهُمْ هَواء[6]، ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ [7]تعبیر دیگر قرآن؛ قیامت یک چنین روزی است. شخصی که در جلسه‌ای نشسته ذکر اهل‌بیت می‌شود، روزی که تموت القلوب است، دل او نمی‌میرد. همچنین حضرت به فضیل فرمودند: «إِنَّ تِلْکَ الْمَجَالِسَ أُحِبُّهَا.»[8]

من این مجالس را دوست دارم «رَحِمَ‌ اللَّهُ‌ امْرَأً أَحْیَا أمرنا» [9] خدا رحمت کند آن کسی که امر ما را احیاء می‌کند.

انواع گریه

اساساً گریستن و گریاندن آن مقداری که روایات را در کامل الزیارات، امالی صدوق، ثواب الاعمال صدوق احصاء کردم، به نظرم می‌آید روایات راجع به بکاء در حد تواتر می باشد، یعنی این روایات را انسان ببیند یقین پیدا می‌کند.

حال،گریه برای چه؟ چرا ما گریه کنیم؟ این یک نکته‌ای است، گاهی بعضی‌ها مطرح می‌کنند که چرا گریه کنیم؟ گریه یک دوره ای دارد. انسان یک مدتی که یک عزیزی از دستش رفت بعد از گذشت یک مدتی کم‌کم ساکت می‌شود.

اشعار منسوب به امیرالمؤمنین (علیه السلام) :

إذا انقطعت یوماً من العیش مدَّتی فإن بکاء الباکیات قلیلُ

بکاء باکیات کم می‌شود، اندک می‌شود؛ اما این همه سفارش راجع به گریه‌ی برای امام حسین(علیه السلام) و این‌طور هم نیست که گریه‌ی برای امام حسین(علیه السلام) کم شود، شاید در دورانی که بر او عمری گذشته، گریه‌اش از روزهای اول بیشتر باشد، کم که نشده زیادتر هم شده باشد.

گریه معرفت

گاهی منشأ گریه معرفت است. خدای متعال در آیه آخر سوره‌ی مبارکه‌ی اسراء می فرماید: «قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا» [10]شما ایمان بیاورید یا ایمان نیاورید «إِنَّ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْم»‏ کسانی که علمی به آن‌‌ها داده شده وقتی آیات رحمان بر آن‌ها خوانده ‌می‌شود«یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ وَ یَزیدُهُمْ خُشُوعا»[11]اشک می‌ریزند. یا این آیه که راجع به بعضی از اهل کتاب در سوره‌ی مبارکه‌ی مائده است که خدای متعال می‌فرماید: «تَرى‏ أَعْیُنَهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَق» [12]آن عرفان، آن شناخت، آن معرفت باعث می‌شود اشک انسان را جاری کند.

گریه خوف

گاهی منشأ گریه در انسان خوف است، خوف باعث گریه می‌شود، خشیت که یک بخشی از خوف است، بین خوف و خشیت، عام و خاص مطلق است، هر خشیتی خوف است اما هر خوفی خشیت نیست. حدیثی از پیغمبر خدا نقل شده ‌وقتی آیات آخر سوره‌ی مبارکه‌ی زمر را تلاوت می‌کردند، توجه داشته باشید که این‌ آیات آخر سوره‌ی زمر خیلی آیات عجیبی است. «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمینِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ»[13]

پیغمبر خدا یک ‌وقتی این آیات را می‌خواندند اصحاب گوش کردند و گریستند. گاهی منشأ گریه خوف است، چون در این آیات «وَ سیقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلى‏ جَهَنَّمَ زُمَراً» [14]هست.

گریه درد

گاهی منشأ گریه در انسان خوف نیست، معرفت هم نیست، از درد است، گاهی درد به انسان فشار می‌آورد و اشک انسان را بی‌اختیار جاری می‌کند. مثلا یک بیمار در بیمارستان بستری است درد خیلی دارد می‌بینی اشک می‌ریزد، این هم هست.

گریه فراق

گاهی گریه در اثر فقدان یک عزیزی است یا یک مالی است؛ عزیزش را از دست داده گریه می‌کند. روایت دارد امام سجاد(علیه السلام) یا حضرت کاظم(علیه السلام) در منا داشت عبور می‌کرد، (سابقاً حج که مشرف می‌شدند منا یک مرکزی برای کسب هم بوده)، دیدند که یک زنی کنار یک گاو مرده‌ای نشسته، گریه می‌کند. به او فرمودند که چرا گریه می‌کنی؟ گفت: آقا من همسر ندارم، شوهرم از دنیا رفته چندتا بچه‌ی یتیم دارم شیر این گاو را می‌دوشیدم و می‌فروختم و از این طریق ارتزاق می‌کردم، هیچ سرمایه‌ی دیگری هم ندارم. الان این گاو مرده و من نمی‌دانم چه کنم؟ حضرت دعایی کردند و بلافاصله آن گاو زنده شد. ناگهان این زن فریاد زد مسیح هذا مسیح‌ بن مریم حضرت رفتند لابلای جمعیت و خودشان را پنهان کردند.

گاهی گریه برای فقدان یک مالی است یا برای یک عزیزی است که انسان در فراق اوگریه می‌کند. یک خطبه‌ای را مرحوم سید رضیuدر نهج‌البلاغه نقل کرده از امیرالمؤمنین(علیه السلام)، کنار قبر پیغمبر به رسول خدا عرض کرد: «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ، لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ أحد سِواک مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ»[15] بعد در ادامه حضرت می‌فرماید که: من اگر ملامتِ ملامت‌کنندگان نبود آن‌قدر گریه می‌کردم که «أَنْفَدْنَا عَلَیْکَ مَاءَ الشُّئُونِ» که سرچشمه‌ی اشکم بخشکد. انسان گاهی گریه می‌کند برای فقدان عزیز.

گریه محبت

گاهی منشأ گریه محبت است، علاقه است، آن علاقه اشک چشم انسان را جاری می‌کند و انسان را می‌گریاند. یکی از بزرگان می‌فرمودند که یکی از مراجع گذشته، در جلسه‌ی روضه‌ای کنار منبر نشسته بود گریه می‌کرد، آن‌ آقا که روضه می‌خواند گریه می‌کرد من کنارشان بودم زمزمه‌ی ایشان را گوش کردم دیدم به امام حسین(علیه السلام) عرض می‌کند، یا ابا عبدالله من برای ثواب و برای مصائب شما گریه نمی‌کنم، چون دوست‌تان دارم گریه می‌کنم. این علاقه انسان را می‌گریاند. خب همه‌ی این‌‌ها این مراحل پنج‌گانه‌ای که عرض شد و هم اندوه و غم که روایاتش بیان شد، همین طور ذکر و یادآوری را هم روایاتش را خواندیم، مجلس تشکیل دادن را هم روایاتش را بیان کردیم.

بکاء که در این فرمایش بود و ابکاء. منشأ تمام این‌ها آن محبت است، این‌ها مبرزات محبت است، این چیزهایی است که محبت این‌ها را بروز داده. و ما چه کنیم که واقعاً محبت‌مان را ابراز بکنیم؟

گریه امام سجاد (علیه السلام) بر مظلومیت سیدالشهداء (علیه السلام)

امام سجاد (علیه السلام)همین‌طور اشک می‌ریخت و گریه می‌کرد و وقتی از گریه‌ی آن حضرت سؤال می‌کردند می‌فرمود: «قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ عَطْشَاناً وَ قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ جائعا» به این نکته کمتر اشاره می‌شود که امام حسین (علیه السلام) روز عاشورا هم تشنه بود و هم گرسنه بود، چون همه چیز را بسته بودند بر روی اهل‌بیت «قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ جائعا وَ قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ عَطْشَاناً» [16] البته روز عاشورا امام حسین (علیه السلام) روزه بودند در حال روزه به شهادت رسیدند.

اکنون به جهت این‌که بنی‌امیه آن روز را عید ‌گرفتند و روزه می‌گرفتند روزه‌ی روز عاشورا مکروه است. این عامه هم که الان روزه می‌گیرند از جعلیات بنی‌امیه است. حدیثی که در صحاح اهل سنت هست. پیغمبر خدا فرمود: «أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْنا» [17] خدای متعال دوست دارد آن کسی که حسین را دوست دارد. دیگر چی بالاتر از این انسان می‌خواهد؟ «أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْنا». با این مجالس و محافل، ما می‌خواهیم محبت‌مان را نشان بدهیم و الا ما کجا و امام حسین(علیه السلام) کجا؟! او یکی از خمسه‌ی طیبه‌ای است که خداوند متعال عالم هستی را برای او آفرید.

روضه:

امام حسین (علیه السلام)دیشب را راه می‌آمدند، از قصر بنی مقاتل که حرکت کردند دیشب در مسیر بودند، شب‌ها معمولاً توقف می‌کردند. امروز صبح که حرکت کردند بعد از خواندن نماز صبح، سپاه حر هم در حال حرکت بود، حضرت هم در حال حرکت بودند، یک سواره‌ای از طرف کوفه نمایان شد آمد: «لَمْ یُسَلِّمْ عَلَى الْحُسَیْن»بر امام حسین(علیه السلام) سلام نکرد «سَلَّمَ عَلَى الْحُر» به حربن یزید ریاحی سلام کرد، دست کرد یک نامه‌ای را درآورد به حر داد. حر نامه را باز کرد، عبارتی که ابن زیاد در آن نامه نوشته بود این بود «أَمَّا بَعْدُ فَجَعْجِعْ بِالْحُسَیْنِ وَ لَا تُنْزِلْهُ إِلَّا بِالْعَرَاءِ عَلی غَیرِ خُضْرٍ وَ عَلَى غَیْرِ مَاء» بر حسین تنگ بگیر و حسین را در یک سرزمینی که نه آب است و نه سبزه محاصره کن، و این آورنده‌ی نامه عین بر تو است، خلاف این دستور را عمل بکنی به من گزارش خواهد کرد. حر از اول آدم مؤدبی بوده. نامه را با آن آورنده‌ی نامه برداشت آورد خدمت امام حسین (علیه السلام)عرض کرد که آقا من دیگر از این لحظه‌ به بعد مأمور هستم نگذارم شما دیگر به حرکت ادامه دهید، همین‌جا باید متوقف شوید، این نامه است، آورنده‌ی نامه هم عین است.

امام نار و امام نور

یکی از اصحاب امام حسین(علیه السلام) به نام ابوالشعثاء کندی، آمد جلو یک نگاهی کرد به چهره‌ی این آورنده‌ی نامه، به او گفت تو مالک‌بن نصیری؟ گفت: بله، گفت: عجب تو مرید ابن‌زیاد شدی؟ مرید یزید؟ نامه از او می‌آوری برای حر؟ بیا از پسر پیغمبر دفاع کن. این نکات در تاریخ برای انسان واقعاً باعث عبرت است. گفت: أَطَعْتُ إِمَامِی‏ گفت: من امامم را اطاعت کردم، یعنی یزید امام من است. ابوالشعثاء کندی گفت: مگر نخواندی این آیه‌ی شریفه را «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّار»[18]امام تو از آن امام‌ها هست که تو را دعوت به آتش می‌کند، بیا به امام حسین(علیه السلام) بپیوند.

امروز هم که یک عده‌ای را شستشوی مغزی می‌دهند و دست به جنایت‌‌هایی می‌زنند، کوچک و بزرگ مردم را می‌کشند. مغز‌شان را این‌طوری شستشو داده بودند که یزید امام است به تعبیر امام حسین (علیه السلام)شرابخوار، سگ‌باز، مُعلِن بفسق، یزید شده امام و اطاعتش لازم است!

به‌هرحال به حضرت عرض کرد که آقا من مأمور هستم نگذارم شما دیگر حرکت کنید. یکی از اصحاب به امام حسین (علیه السلام)عرض کرد که آقا جان ما گوش به حرف حر نمی‌کنیم، این‌ها الان هزار نفر هستند و تعداد این‌ها فردا و پس‌فردا زیاد خواهد شد، جنگیدن با این هزار نفر بر ما الان آسان است، ما می‌جنگیم، اجازه بدهید ما پیش برویم . حضرت فرمودند که: «انى اکره ان اُبدئهم بالقتال»[19] من نمی‌خواهم آغازگر جنگ باشم. این‌ها فردا بهانه دست‌شان بیفتد و بگویند حسین‌بن علی خودش شروع کرد، خودش جنگ را آغاز کرد. گفت آقا پس یک کاری بکنیم، چون زهیر مال کوفه بوده آشنای به منطقه، عرض کرد آقا این نزدیکی یک جایی هست به آن گفته می‌شود کربلا، برویم آن‌جا سکنی اختیار کنیم. اشک در چشم امام حسین (علیه السلام)حلقه زد، «فتنفس الصعداء یک آهی کشید ابی عبدالله (علیه السلام)و فرمود: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکَرْبِ وَ الْبَلَاء» [20]آمدند توی آن منطقه «فاخذ من تربتها فشمها و قال بهذه التربة وعدنی جدی رسول الله» این همان خاکی است که پیغمبر به من وعده داده. ابن جوزی در تذکره نقل می‌کند که امام حسین (علیه السلام)فرمود: «والله هذه رسول الله(صلی الله علیه و آله وسلم) و اننی اقتل فیها» فرمودند: این همان خاک است و من در این‌جا شهید خواهم شد. بارها را بگذارید، بچه‌ها را پیاده کنید، امروز امام حسین (علیه السلام) دستور دادند انصار یک طرف خیمه‌‌های‌شان سرپا شد و اهل‌ّبیت طرف دیگر.

بار بگشایید این‌جا کربلاست آب و خاکش با دل و جان آشناست

بار بگشایید خوش منزلگه‌یست تا به جنّت زین مکان اندک رهی‌ست

کربــلا گهواره اصغر تویــــی مدفـــــــن عباس نام آور تویـــی

زینب آمد صدا زد برادر این‌جا مسکن نکنید، من این بیابان را بیابان خطرناکی می‌بینم. فرمود: نه خواهرم، همین‌جا باید پیاده شویم.

در این‌جـــا باید اکبر کشته گردد تنش در خـــاک و خون آغشته گردد

«هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مسَفْکُ دِمَائِنَا، وَ مَحَلُّ قُبُورِنَا» [21] خواهرم برادرت را همین‌جا می‌کُشند، محل قبرهای ما همین‌جاست. پیاده شدند، نُه روز دیگر روز یازدهم صبح سوار شدند، زینب همه بچه‌ها را سوار کرد نوبت به خودش رسید صدا زد برادر بلند شو خواهرت را سوار کن ...

وسَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَیَّ مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ

تهیه و تدوین:

دفتر مطالعات، پژوهش ها و ارتباطات حوزوی

مرکز رسیدگی به امور مساجد

پی نوشت ها:

[1]. امالی صدوق، جلد 1، صفحه 37

[2].بحارالانوار، ج 44، ص 280

.[3]امالی مفید جلد 1، صفحه 338

.[4]وسائل الشیعه، ج ۴۴، ص ۲۷۸

[5]. سوره غافر، آیه 18

[6]. سوره ابراهیم، آیه43

[7]. سوره سجده، آیه12

[8]. کامل الزیارات، صفحه 103

[9]. عیون أخبار الرضا(علیه السلام): ج۱، ص ۳۰۷، ح ۶۹

[10]. سوره اسراء، آیه 107

[11]. سوره اسراء، آیه 109

[12]. سوره مائده، آیه 83

[13]. سوره زمر، آیه 67

[14] . سوره زمر، آیه 71

[15] . خطبه 235، نهج البلاغه

[16] .مثیر الأحزان، جلد۲، صفحه۱۱۵

[17] . سنن الترمذی، ج ۵، ص ۶۵۸

[18]. سوره قصص، آیه 41

[19] .مناقب ابن شهر آشوب، جلد 4، صفحه 110

[20] .لهوف، سید بن طاووس، ص 133

[21] .مقتل الحسین خوارزمی ج1، ص 237

سخنران

حجت الاسلام و المسلمین نظری منفرد

موضوع


ذکر برخی فضائل امام حسین علیه السلام
چهارشنبه بیست و هشتم تیر ۱۴۰۲ ساعت 14:50 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

شمه ای از فضائل امام حسین علیه السلام

نویسنده : محمدمهدی ماندگار

41

خداوند متعال در میان مخلوقات خود، انسان های کاملی را به عنوان الگو قرار داده است. این الگوها دارای امتیازات و فضیلت های ویژه ای هستند. امام حسین علیه السلام نمونه ای برجسته از این اسوه های پاک است. در این مقاله به مناسبت اربعین شهادت امام حسین علیه السلام برخی از فضائل آن حضرت را بر می شمریم.

فضائل حضرت در کودکی و تولد

1- تکلم قبل از ولادت و بعد از شهادت:

امام حسین علیه السلام مولودی است که قبل از ولادت در حالی که در بطن مادر خود، فاطمه زهرا علیها السلام بود، با ایشان به صحبت پرداخت. این وضعیت درباره حضرت زهرا علیها السلام نیز نقل شده که با مادر خود، خدیجه علیها السلام صحبت کرده است.

نقل شده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روزی وارد خانه حضرت زهرا علیها السلام شد و در حالی که جز دخترش کسی در خانه نبود، دختر خود را در حال صحبت مشاهده نمود، وقتی علت را جویا شد، حضرت زهرا علیها السلام اظهار داشت: صحبت من با فرزندی است که در بطن من می باشد، او همدم من است و با من سخن می گوید، اما سخنانی حزن آور، به این مضامین که شمه ای از فضائل امام حسین علیه السلام

مادر! من شهیدم، مظلومم، غریبم، عطشانم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حالی که محزون شدند، ضمن بشارت به آمدن فرزند پسر، از شهادت او در شرایط سخت و ناگوار خبر دادند.

امام حسین علیه السلام تنها کسی است که بعد از شهادت نیز سخن گفته است. سر امام بر روی نیزه، این آیه از قرآن را تلاوت کرده است: «ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا» (65) ; «آیا پنداشتی که اصحاب کهف و رقیم (خفتگان در غار) از آیات شگفت ما بوده اند.»

شاید تلاوت این آیه بر این معنا دلالت داشته باشد که همچنانکه قدرت الهی در مورد اصحاب کهف بر خواب چندین ساله ایشان تعلق گرفت و ایشان را بعد از بیدار شدن، وسیله عبرت دیگران قرار داد، شهادت آن حضرت و بقای راه و مکتب او نیز این گونه خواهد بود و به عنوان نشانه الهی در عالم معرفی خواهد شد.

آیات دیگری که امام حسین علیه السلام بعد از شهادت تلاوت کرده است عبارتند از: ادامه آیات سوره کهف تا آیه 14 و آیه 227 از سوره شعراء و آیه 71 سوره غافر و آیه 137 سوره بقره. (66)

2- مشتق بودن نام حضرت از نام خداوند:

جابر بن عبدالله انصاری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمودند: «سمی الحسن حسنا لان باحسان الله قامت السماوات و الارضون، واشتق الحسین من الاحسان، و علی والحسن اسمان من اسماء الله تعالی والحسین تصغیر الحسن (67) ; حسن را حسن نامیدند برای اینکه با احسان خداوند آسمان ها و زمین ها برپا شد و حسین از احسان مشتق شد، و علی و حسن دو اسم از اسم های خداوند متعال است و حسین تصغیر حسن است.»

و در حدیث دیگری نام حضرت برگرفته از اسم الهی، یعنی «محسن » دانسته شده که خداوند می فرماید: «انا المحسن و هذا الحسین (68) ; من محسن هستم و این حسین است.»

3- تبرک جستن ملائک به قنداقه حضرت:

روزی حضرت زهرا علیها السلام فرزندش را درگهواره ندید و با اضطراب جویای فرزند عزیزش شد. رسول خدا صلی الله علیه و آله به ایشان بشارت دادند که قنداقه حسین علیه السلام را ملائک به آسمان ها برده اند تا تبرک بجویند.

4- ویژه بودن مربیان حضرت علیه السلام:

به دلیل اینکه ایشان خامس اصحاب کساء می باشد، از تربیت پاکانی همچون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، امیر المؤمنین علیه السلام، فاطمه زهرا علیها السلام و امام حسن علیه السلام، برخوردار بودند، لذا حضرت خود را در روز عاشورا این گونه معرفی نمودند:

من له جد کجدی فی الوری

او کشیخی فانا ابن القمرین

فاطمة الزهراء امی و ابی

قاصم الکفر ببدر و حنین

عبدالله غلاما یافعا

و قریش یعبدون الوثنین

یعبدون اللات والعزی معا

و علی کان صلی قبلتین (69)

«در بین تمام انسان ها کیست که جدی مانند جد من، یا مربی و معلمی مانند معلم من داشته باشد، من فرزند دو ماه تابناکم. مادرم فاطمه زهرا علیها السلام و پدرم [علی علیه السلام] کوبنده کفر در بدر و حنین بود. آن هنگام که قریش دچار بت پرستی و عبادت لات و عزی بود; علی علیه السلام به بیت المقدس و بعد به سوی کعبه عبادت خدا می کرد.»

5- فدا شدن ابراهیم - فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله - برای امام حسین علیه السلام:

ابن عباس می گوید: خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله بودم. امام حسین علیه السلام روی زانوی راست و ابراهیم روی زانوی چپ حضرت نشسته بودند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گاهی حسین و گاهی ابراهیم را می بوسید. به ایشان حالت نزول وحی دست داد و پس از آن فرمودند: «جبرئیل بعد از ابلاغ سلام پروردگار گفت: خدا می فرماید، این دو فرزند را برای شما باقی نمی گذارم، باید یکی را فدای دیگری نمایی.» پیامبر صلی الله علیه و آله به ابراهیم نظر کرد و گریست و فرمود: «اگر ابراهیم بمیرد فقط من محزون می شوم، امام اگر حسین بمیرد غیر از من فاطمه و علی نیز محزون می شوند و من اندوه خود را بر حزن فاطمه و علی ترجیح می دهم.» یا جبرئیل! ابراهیم قبض روح گردد; ابراهیم را فدای حسین کردم (ابراهیم پس از سه روز بیماری وفات کرد) .»

از این پس هرگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله امام حسین را به سینه می چسبانید و می بوسید، لب های او را می مکید و می فرمود: قربان کسی که ابراهیم را فدای او کردم (70) .

فضائل امام حسین در کلام الهی

6- تاویل و تفسیر آیات الهی در مورد آن حضرت:

بسیاری از آیات الهی که برخی رقم آن را 128 آیه و برخی دیگر تا 250 آیه ذکر کرده اند (71) ، به اطلاق و عموم و یا به طور خاص، بر امام حسین علیه السلام تطبیق شده و یا یکی از افراد مورد نظر در آیه امام حسین علیه السلام بوده اند. مواردی مثل آیه مباهله (72) ، آیه تطهیر (73) ، آیه ذوالقربی (74) ، آیه اطعام (75) و آیات سوره فجر که سوره فجر را سوره آن حضرت نامیده اند.

امام صادق علیه السلام ضمن بیان این معنی، حضرت را صاحب «نفس مطمئنه » معرفی کرده و می فرمایند: «اقرؤوا سورة الفجر فی فرائضکم و نوافلکم فانها سورة الحسین بن علی علیه السلام وارغبوا فیها رحمکم الله تعالی; سوره فجر را در نمازهای واجب و مستحب خود بخوانید که سوره حسین بن علی است و در آن راغب باشید. خداوند متعال شما را مورد رحمت خود قرار دهد.»

ابو اسامه که در مجلس حاضر بود، گفت: چگونه این سوره مخصوص حسین علیه السلام گردید؟ امام علیه السلام فرمود: «الا تسمع الی قوله تعالی: «یا ایتها النفس المطمئنة...» انما یعنی الحسین علیه السلام فهو ذوالنفس المطمئنة الراضیة و اصحابه من آل محمد صلی الله علیه و آله هم الراضون عن الله یوم القیمة و هو راض عنهم (76) ; آیا این سخن خداوند متعال را نمی شنوی که [می گوید]: «یا ایتها النفس المطمئنة » ، همانا حسین را قصد می کند که دارای نفس مطمئنه و راضی است و اصحاب او از آل محمد در روز قیامت از خداوند راضیند و خداوند نیز از آنان راضی است.»

7- خازن وحی الهی بودن حضرت:

احادیث قدسی در مورد امام حسین علیه السلام از ناحیه ذات اقدس الهی، زیاد وارد شده است که در کتاب شریف «عوالم » جمع آوری شده است. در یک حدیث این گونه آمده است: «وجعلت حسینا خازن وحیی و اکرمته بالشهادة و ختمت له بالسعادة، فهو افضل من استشهد و ارفع الشهداء درجة و جعلت کلمتی التامة معه و حجتی البالغة عنده، بعترته اثیب و اعاقب (77) ; حسین را خازن وحی خویش قرار داده و او را با شهادت، کرامت بخشیدم و پایانی با سعادت برای وی مقرر داشتم، او برترین شهیدان و درجه اش از همه والاتر است، کلمه تامه خود را همراه او قرار دادم و حجت رسای خویش را نزدش نهادم و به وسیله خاندان او پاداش و کیفر می دهم.»

مظهر صفات انبیاء

امام حسین علیه السلام به عنوان انسان کامل، هم مظهر صفات الهی و هم مظهر صفات انبیای عظام است که به مواردی از آن ها اشاره می کنیم:

8- همانند انبیا هدایتگر مردم است.

قرآن کریم در مورد انبیاء الهی می فرماید: «و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا (78) » ; «آنان را پیشوایانی که به امر ما هدایت می کنند، قرار دادیم.» و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، حسین علیه السلام را به عنوان چراغ هدایت معرفی می کندو می فرماید: «ان الحسین ... مصباح هدی و سفینة نجاة (79) ; همانا حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.»

9- همچون انبیا از غیر خدا نمی ترسید

او این ویژگی را در گفتار و کردار ثابت کرد. قرآن کریم در مورد انبیاء می فرماید: «الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لایخشون احدا الاالله (80) » ; «آنان که رسالت های الهی را رسانند و از او می ترسند و جز خدا از کسی نمی ترسند.» و امام حسین علیه السلام فرمود: «لو لم یکن فی الدنیا ملجا و لا ماوی لما بایعت یزید بن معاویة (81) ; اگر در دنیا هیچ پناهگاهی وجود نداشته باشد [باز هم] با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد.»

و در مورد یزید بن معاویه می فرماید: «یزید رجل شارب الخمر، قاتل نفس المحترمة، معلن بالفسق مثلی لایبایع مثله (82) ; یزید مردی است که شراب می نوشد، نفس محترمه را به قتل می رساند، تظاهر به فسق می کند، مثل منی با مثل اویی بیعت نمی کند.»

در مکتب حسینی ترس با ارزش، ترس از خداست نه ترس از غیر خدا، لذا حضرت در دعای معروف عرفه، ترس از خدا را طلب می نماید: «اللهم اجعلنی اخشاک کانی اراک; خدایا مرا چنان قرار ده که از تو بترسم، [چنانکه] انگار تو را می بینم.»

10- مثل انبیای عظام الهی، اهل جهاد و شهادت بود:

قرآن کریم می فرماید: «کاین من نبی قاتل معه ربیون کثیر (83) » و آن حضرت، سید الشهداء لقب گرفته اند، در حالی که تا قبل از واقعه عاشورا حضرت حمزه، عموی پیامبر به دلیل شهادت خاص در جنگ احد، به نام «سیدالشهداء» معروف بودند.

11- مثل انبیا، از متوکلین علی الله بود:

قرآن کریم از قول پیامبران الهی می گوید: «ما لنا الانتوکل علی الله و قد هدانا سبلنا» (84) ; «چرا بر خدا توکل نکنیم، با اینکه ما را به راه هایمان رهبری کرده است؟ !» و از کلمات مشهور امام حسین علیه السلام این جمله است که: «اللهم انت ثقتی; خدایا تو اعتماد منی.»

12- همچون انبیای الهی از بهترین صبرکنندگان درگاه الهی بود:

قرآن کریم در مورد انبیاء الهی می فرماید: «کل من الصابرین » (85) ; «همه آن ها از صابرین بودند.» و از جملات مشهور امام علیه السلام در روز عاشورا این جمله است: «صبرا علی بلائک; [خدایا] بر امتحان تو صبر می کنم.»

13- همانند انبیاء از اصلی ترین احیاکنندگان امر به معروف و نهی از منکر بود.

قرآن کریم انبیاء الهی را آمران به معروف و ناهیان از منکر دانسته و می گوید دشمنان انبیاء آن ها را به خاطر این ویژگی به شهادت می رساندند. «و یقتلون الذین یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر (86) » ; «کسانی را که امر به معروف و نهی از منکر می کنند، می کشند.» و در اینکه از اهداف عمده نهضت عاشورا احیای این فریضه الهی بود، بین تحلیلگران هیچ جای شک و شبهه ای نیست، چراکه آن حضرت فرموده است: «ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر (87) ; می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم.»

14- مثل انبیا از علمداران مبارزه با طاغوت بود:

قرآن کریم در مورد انبیا می گوید: «لقد بعثنا فی کل امة رسولا ان اعبدوالله واجتنبوا الطاغوت » (88) ; «در هر امتی رسولی را مبعوث کردیم [تا به آن ها بگوید:] خدا را عبادت کنید و از طاغوت بپرهیزید.»

امام حسین علیه السلام نیز با طاغوت زمان خود یعنی یزید بن معاویه نه تنها بیعت نفرمود، بلکه یک معیار کلی ارائه کرد که: «مثلی لایبایع مثله (89) ; مثل منی با مثل اویی بیعت نمی کند.»

15- همچون انبیا وسیله تعلیم و تزکیه مردم و بیرون آوردن ایشان از زندان جهالت و ضلالت می باشد.

قرآن کریم در مورد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین » (90) ; «او (خدا) کسی است که در میان انسان های درس ناخوانده رسولی را مبعوث کرد که آیاتش را برآن ها بخواند و آن ها را تزکیه دهد و کتاب و حکمت بیاموزد، گرچه از قبل در گمراهی آشکار بودند.» و در زیارت اربعین نیز امام حسین علیه السلام این گونه معرفی شده است: «و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة (91) ; خون قلبش را در راه تو داد تا بندگان تو را از جهالت و حیرت گمراهی نجات دهد.»

فضائل امام حسین علیه السلام در کلام معصومین علیهم السلام

از باب اینکه در تعریف گفته می شود «معرف » باید اجلی از «معرف » باشد، هیچ کس به غیر از خدا و معصومین علیهم السلام نمی تواند شخص امام را معرفی کند و ویژگی های او را بیان نماید.

از این رو به عنوان نمونه، چند گفتار از معصومین علیهم السلام نقل می شود.

16- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «حسین منی و انا من حسین (92) ; حسین از من است و من از حسینم.» ، «الحسن والحسین سیدا شباب اهل الجنة (93) ; حسن و حسین دو آقای جوانان بهشتند.» ، «ان لقتل الحسین حرارة فی قلوب المؤمنین لاتبرد ابدا (94) ; براستی که برای قتل حسین حرارتی در دل های مؤمنان است که هرگز خاموش نمی شود.» و «احب الله من احب حسینا (95) ; خداوند هرکه را که حسین را دوست بدارد، دوست می دارد.»

17- امام علی علیه السلام به فرزند خود نظر کردند و فرمودند: «یا عبرة کل مؤمن، فقال: انا یا ابتاه؟ قال: نعم یا بنی (96) ; ای اشک هر مؤمن. [امام حسین علیه السلام] گفت: من ای پدر؟ فرمود: بله فرزندم.»

18- فاطمه زهرا علیها السلام درباره آن حضرت چنین می فرمایند: «فلما صارت الستة کنت لا احتاج فی اللیلة الظلماء الی مصباح و جعلت اسمع اذاخلوت فی مصلای التسبیح و التقدیس فی باطنی (97) ; آنگاه که حسین علیه السلام (هنگام بارداری) به شش ماهگی رسید، در شب تاریک به چراغ نیاز نداشتم و هنگام عبادت خدا و خلوت با حق، صدای تسبیح و تقدیس [وی را] در باطن خود می شنیدم.»

19- امام سجاد علیه السلام: در شهر شام، هنگام معرفی خود چنین فرمود: «انا ابن من بکت علیه ملائکة السماء، انا ابن من ناحت علیه الجن فی الارض و الطیر فی الهواء (98) ; من فرزند کسی هستم که ملائکه آسمان بر او گریست، من فرزند کسی هستم که جن در زمین و پرندگان در هوا بر او نوحه خواندند.»

20- امام باقر علیه السلام فرمود: «ما بکت السماء علی احد بعد یحیی بن زکریا الا علی الحسین بن علی علیهما السلام فانهابکت علیه اربعین یوما (99) ; [ملائکه] آسمان بعد از یحیی بن زکریا بر هیچکس گریه نکرد مگر بر حسین بن علی علیهما السلام که چهل روز بر او گریه کرد.»

21- امام صادق علیه السلام فرمود: «حنکوا اولادکم بتربة الحسین علیه السلام فانه امل کل داء (100) ; کام فرزندان خود را با ربت حسین علیه السلام بردارید که شفای هر مرض است.»

22- امام جواد علیه السلام فرمود: «من زار الحسین علیه السلام لیلة ثلاث و عشرین من شهر رمضان و هی اللیلة التی یرجی ان تکون لیلة القدر و فیها یفرق کل امر حکیم، صافحه اربعة و عشرون الف ملک و نبی کلهم یستاذن الله فی زیارة الحسین علیه السلام فی تلک اللیلة (101) ; هرکس در شب بیست و سوم ماه رمضان - که امید است همان شب قدری باشد که هر امر حکیمی تنظیم می شود - امام حسین علیه السلام را زیارت کند، بیست و چهار هزار فرشته و پیامبر که همگی از خداوند برای زیارت حسین علیه السلام در چنین شبی اذن می طلبند، با او مصافحه می کنند.»

23- امام عسکری علیه السلام فرمود: «اللهم انی اسئلک بحق المولود فی هذا الیوم، الموعود بشهادته قبل استهلاله و ولادته، بکته السماء و من فیها و الارض و من علیها و لما یطا لابتیها، قتیل العبرة و سید الاسرة، الممدود بالنصرة یوم الکرة، المعوض من قتله ان الائمة من نسله، و الشفاء فی تربته... (102) ; بار الها! از تو می خواهم به حق نوزادی که در چنین روزی (سوم شعبان) متولد شده، او که پیش از ولادت وعده شهادتش داده شده، او که آسمان و زمین و اهل آن ها در مصیبت وی گریستند، در حالی که هنوز بر زمین گام ننهاده بود. او که کشته اشک است و بزرگ خاندان، کسی که در رجعت پیروز گردد، و او که به عنوان پاداش [جانبازی و] شهادتش ادامه امامت در نسلش و شفا در تربتش قرار داده شد.»

24- امام زمان علیه السلام در زیارت ناحیه مقدسه، این گونه امام حسین علیه السلام را معرفی می کند: «کنت للرسول صلی الله علیه و آله ولدا و للقرآن منقدا، و للامة عضدا و فی الطاعة مجتهدا، حافظا للعهد و المیثاق، ناکبا علی سبل الفساق و باذلا للمجهود، طویل الرکوع و السجود، زاهدا فی الدنیا زهد الراحل عنها، ناظرا الیها بعین المستوحشین منها (103) ; تو فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله و مبین قرآن و یار و پشتیبان امت و تلاش گر در راه اطاعت الهی، حافظ عهد و پیمان، از بین برنده راه های باطل و نفاق، طول دهنده رکوع و سجده، زاهد در دنیا مثل زهد کسی که از دنیا کوچ کننده است، نگاه کننده به آن با چشم کسانی که از آن وحشت دارند، هستی.»

دیگر فضائل آن حضرت

25- عزت امام حسین علیه السلام:

این ویژگی بارز حضرت در کلمات، خطبه ها، رجزها و شعارهای روز عاشورا، بیش از ویژگی های دیگر آن حضرت ظاهر می شود. آن حضرت فرمود: «لیس شانی شان من یخاف الموت، ما اهون الموت علی سبیل نیل العز و احیاء الحق، لیس الموت فی سبیل العز، الا حیاة خالدة و لیست الحیاة مع الذل، الاالموت الذی لا حیاة معه (104) ; شان من شان کسی که از مرگ می ترسد نیست. چقدر مرگ در راه رسیدن به عزت و احیاء حق کوچک است! مرگ در راه عزت جز زندگی جاودانه نیست و زندگی با ذلت جز مرگی که هیچ زندگی با آن نیست، نمی باشد.» ، «الا و ان الدعی ابن الدعی قد رکزنی بین اثنتین بین السلة و الذلة و هیهات منا الذلة (105) ; زنازاده پسر زنازاده مرا بین دو امر مخیر کرده است: بین کشته شدن و ذلت. و ذلت از ما دور است.» و نیز آن حضرت فرمود:

«القتل (الموت) اولی من رکوب العار

والعار اولی من دخول النار (106) »

26- مقام شکر و رضای حضرت علیه السلام:

در سخت ترین لحظات روز عاشورا و هنگام افتادن از اسب با آن همه جراحات، این جملات از امام علیه السلام نقل شده است: «صبرا علی قضائک یا رب لااله سوک، یا غیاث المستغیثین (107) ; پروردگارا! بر قضای تو صبر می کنم. معبودی جز تو نیست، ای فریادرس فریاد خواهان.»

27- تمسک انبیا به نام مقدس امام حسین علیه السلام:

در تفسیر آیه «فتلقی آدم من ربه کلمات » این گونه روایت شده است: «انه رای ساق العرش و اسماء النبی و الائمة علیهم السلام فلقنه جبرئیل قل یا حمید بحق محمد یا عالی بحق علی یا فاطر بحق فاطمة یا محسن بحق الحسن والحسین و منک الاحسان فلما ذکر الحسین سالت دموعه وانخشع قلبه و قال یااخی جبرئیل فی ذکر الخامس ینکسر قلبی و یسیل عبرتی. قال جبرئیل: ولدک هذا یصاب بمصیبة تصغر عندها المصائب. فقال یا اخی و ما هی؟ قال یقتل عطشانا غریبا وحیدا فریدا لیس له ناصر و لامعین و لو تراه یا آدم و هو یقول واعطشاه واقلة ناصراه حتی یحول العطش بینه و بین السماء کالدخان فلم یجبه احد الا بالسیوف (108) ; حضرت آدم ساق عرش و اسم های پیامبر و ائمه علیهم السلام را دید، پس جبرئیل به او تلقین کرد که بگو: «ای ستایش شده به حق محمد، ای بلندمرتبه به حق علی، ای آفریننده به حق فاطمه، ای احسان کننده بحق حسن و حسین و احسان از توست.» همینکه حسین علیه السلام را یاد کرد اشک هایش جاری شد و قلبش خاشع گردید و گفت: ای برادرم جبرئیل! در یاد کردن از پنجمین نفر، قلبم می شکندو اشکم جاری می شود. جبرئیل گفت: این فرزندت به مصیبتی برخورد می کند که همه مصیبت ها در مقابل آن کوچک است. گفت: ای برادر! آن چه مصیبتی است؟ گفت: تشنه، غریبانه و تنها کشته می شود در حالی که یار و یاوری ندارد. ای آدم! اگر او را می دیدی، مشاهده می کردی که می گوید: «واعطشاه، واقلة ناصراه » تا عطش مثل دود بین او و آسمان حائل شود، پس کسی او را جواب ندهد جز با شمشیرها.»

28- استجابت دعا در زیر قبه حرم امام علیه السلام:

محمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمودند: «ان الله تعالی عوض الحسین علیه السلام من قتله ان جعل الامامة فی نسله (ذریته)، و الشفاء فی تربته، و اجابة الدعاء عند قبره (109) ; خداوند متعال در عوض شهادت امام حسین علیه السلام، امامت را در نسل او و شفا را در تربت او و اجابت دعا را در نزد قبر او قرار داد.»


برچسب‌ها: فضائل سیدالشهدا

ملاک خوشبختی و بدبختی چیست؟
یکشنبه بیست و چهارم مرداد ۱۴۰۰ ساعت 14:59 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )


🔘فیش سخنرانی شب ششم محرم
حجت الاسلام حسین سبزعلی

بسم الله الرحمن الرحیم
🔹خطبه شروع

🔹انسان بدبخت کیست؟
انسان خوشبخت کیست؟
گاهی ما انسان های فقیر را بدبخت می دانیم،، در حالی که بدبختی و خوشبختی ربطی به فقر و ثروت ندارد، چه بسا فقیری که خوشبخت باشد و چه بسا ثروتمندان که بدبخت و خسر الدنیا و الآخره باشد..

گاهی ما قومیت و ملیت را مایه سعادت و شقاوت می‌دانیم
اما اینها هم ملاک درستی نیست.. در هر قومیت و ملیت هم آدم های خوشبخت و هم آدم های بدبخت داریم.

کوچک و بزرگ بودن، جایگاه اجتماعی،، قدرت،، زندگی در گذشته های دور و قدیم، حال،، آینده ملاک خوشبختی و بدبختی نیست؟

ملاک خوشبختی و بدبختی چیست؟
بدبخت ترین افراد و گروه ها چه کسانی هستند

🔹امام حسین علیه السلام در روایتی ملاک را برای ما فرموده اند :
امام حسین علیه السلام فرمودند:

لا أفلح قوم إشتروا مرضاة المخلوق بسخط الخالق.

کسانی که رضایت مخلوق را به بهای غضب خالق بخرند، رستگار نخواهند شد.

مقتل خوارزمی،ج 1،(ص239)

امام حسین علیه السلام فرمودند:

من طلب رضی الناس بسخط الله وکله الله إلی الناس .

کسی که برای جلب رضایت و خوشنودی مردم ، موجب خشم و غضب خداوند ی، خداوند او را به مردم وا می گذارد.

بحارالانوار،ج78،(ص126)

🔹بدبخت خشم خدا را با خوشنودی مردم معامله کردی
🔹خدا را رها کردی چسبیدی به مردم

🔹خواهر شهید عاصمی:
از روزی که برادرش علیرضا تصمیم به جبهه رفتن گرفت، گفت: تنها هفت روز از تشییع جنازهی عباس گذشته بود که بند پوتینهایش را محکم کرد و در آستانهی در ایستاد. هیچ کس چیزی نگفت، اما نگاهها یک به یک با او حرف میزدند و او به خوبی منظورشان را میفهمید.

مادرم گفت: علیرضا صبر کن مادر! هنوز داغ برادرت تازه است. هنوز تربت مزار عباس خشک نشده علیرضا، عباس که رفت، تو بمان...

ساکش را از زمین برداشت و زیپ اورکتش را بالا کشید.

علیرضا در پاسخ سخن مادرش گفت: عباس که رفت، برای خودش رفت. مگر شهادت را تقسیم میکنند که سهمیه خانوادهی ما فقط عباس باشد؟!

هیچ کس نمیتوانست حرفی بزند یا جوابی بدهد. همه، فقط ایستاده بودند و با نگاهشان بدرقهاش میکردند.

برای آخرین بار برگشت و گفت: مرا کنار عباس دفن کنید و بر سنگ مزارم بنویسید:

"الهی رضاً برضائک و تسلیماً لامرک"

🔹امام حسین علیه السلام :
مرحوم علامه طهرانی می نویسد: حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام هیچ در روز عاشورا و نه قبل از آن دعا بر خلاصى و نجات ننمودند، بلکه چون طایفه فرشتگان و أجانین براى نصرت آمده بودند حضرت به آنها دعاى خیر نمودند و از آنها استمدادى نطلبیدند. تمام توکّل خود را به خداى خود داشته و امور را یکسره به ید با قدرت او سپردند و در این صورت خدا با آن حضرت بود، دیگر چه باک داشتند از قتل و عطش و ذبح و اسارت و غیرها!

رضا و تسليم

یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیه
اي نفس قدسي مطمئن و دل آرام (بياد خدا)، به حضور پروردگارت باز آي. كه تو راضي (بنعمتهاي ابدي او) و او راضي از (اعمال نيك) تو است.1
حسين(ع) در مقابل نامردميهاي كوفيان قرار مي گيرد و فرزندان و اهل بيت و ياران باوفاي خود را در مسلخ عشق مي يابد، خود نيز در ميدان جهاد تا سر حد جان در دفاع از دين جدّش رسول الله صلی الله علیه و آله پاي مي فشرد و مي فرمايد: «اگر دين جدم پايدار نمي ماند مگر به كشته شدنم پس اي شمشيرها مرا دريابيد. و آنگاه كه با كلام

جبرييلا رو مشو حائل ميان ما و دوست
هر دو عالم را به دشمن ده ما را دوست بس

با دلي آرام و روحي آماده پرواز نغمه وصل و رضا سر مي دهد:
«الهي رضا بقضائك و تسليما لامرك و لا معبود سواك يا غياث المستغيثين.»2
الهي راضيم به آنچه براي من مي خواهي و تسليم امر توأم و اي فرياد رس دادخواهان، معبودي جز تو نمي يابم.

1ـ فجر، 28 ـ 27.
2ـ حماسه حسينى، ج 1، ص 157، به نقل از مقتل الحسين، مقرم، ص 357.


مطلبی درباره یزید
سه شنبه نوزدهم مرداد ۱۴۰۰ ساعت 18:18 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

آثار کینه و انتقام جوئی از بنی هاشم در سخنان یزید

پرسش : سوال: آیا آثار کینه و انتقام از بنی هاشم در سخنان یزید و اطرافیانش گزارش شده است؟

پاسخ اجمالی:

پاسخ تفصیلی: یزید بن معاویه که در فساد و بى دینى شهره آفاق بود و جنایت عظیم کربلا به دستور او صورت گرفت و ننگ کشتن فرزند رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و پاره تن فاطمه زهرا(علیها السلام) را براى خود خرید و صفحه جنایت بار حکومت اموى را با این ماجرا سیاهتر و تاریک تر ساخت، بارها از انتقام از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و کشته هاى بدر سخن به میان آورده است، که چند نمونه از آن را ذیلا ملاحظه مى کنید:
1 ـ مورد نخست، مربوط به آنجایى است که یزید در قصر خود در محلّى مُشرف بر «جیرون»(1) نشسته بود و از آنجا ورود سرهاى مقدّس و کاروان اسیران اهل بیت(علیهم السلام)را مشاهده مى کرد. در همان حال شنیدند که این اشعار را زمزمه مى کند:
«لَمّا بَدَتْ تِلْکَ الْحُمُولُ وَ أَشْرَقَتْ *** تِلْکَ الشُّمُوسُ عَلى رُبى جِیروُنِ
نَعِبَ الْغُرابُ فَقُلْتُ صِحْ اَوْ لاَ تَصِحْ *** فَلَقَدْ قَضَیْتُ مِنَ الْغَرِیمِ دُیُونِی»
(هنگامى که آن قافله پدیدار شد، و آن خورشیدها (سرهاى شهدا) بر بلندیهاى جیرون تابید، در آن زمان کلاغى فریاد کشید. من گفتم: فریاد بزنى یا نزنى، من که طلب خود را از بدهکارانم گرفتم!).(2)
در این اشعار به صورت کنایه روشن تر از تصریح از انتقام خونهاى اجداد و اقوام خود در جنگ هاى اسلامى سخن مى گوید ; مقصودش این است که طلبِ خود یعنى خون هاى جاهلیّت را از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) گرفتم!
2 ـ مورد دیگر آنجاست که سرهاى مقدّس شهیدان کربلا را وارد مجلس یزید ساختند، یزید در حالى که با چوب دستى خود بر لب و دندان امام حسین(علیه السلام) مى زد، این اشعار را مى خواند:
«لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ *** خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَلْ
لَیْتَ أَشْیاخِی بِبَدْر شَهِدُوا *** جَزَعَ الْخَزْرَجُ مِنْ وَقْعِ الاَسَلْ
لاََهَلُّوا وَاسْتَهَلُّوا فَرَحاً *** وَ لَقالُوا یا یَزِیدُ لاَ تَشَلْ
فَجَزَیْناهُ بِبَدْر مَثَلا *** وَ أَقَمْنا مِثْلَ بَدْر فَاعْتَدَلْ
لَسْتُ مِنْ خِنْدِف إِنْ لَمْ أَنْتَقِمْ *** مِنْ بَنِی أَحْمَدَ ما کانَ فَعَلْ»(3)
(فرزندان هاشم (رسول خدا) با سلطنت بازى کردند، و در واقع نه خبرى (از سوى خدا) آمده بود و نه وحیى نازل شده!
کاش بزرگان من که در جنگ بدر کشته شده بودند، امروز مى دیدند که قبیله خزرج چگونه از ضربات نیزه به زارى آمده است!
در آن حال، از شادى فریاد مى زدند و مى گفتند: اى یزید دستت درد نکند!
امروز کیفر ماجراى بدر را به آنان دادیم و همانند بدر با آنان معامله کردیم و در نتیجه برابر شدیم!
من از فرزندانِ «خِنْدِفْ»(4) نیستم اگر از فرزندان احمد (رسول اکرم) انتقام نگیرم).(5)
همچنین نقل شده است که یزید در همان جلسه در حالى که بر لب و دندان ابى عبداللّه الحسین(علیه السلام) مى نواخت، مى گفت: «یَوْمٌ بِیَوْمِ بَدْر»; (امروز روزى است در برابر روز بدر).(6)
از این عبارات به خوبى کفر یزید و عدم ایمان او به مبانى اسلام آشکار مى شود. وى در پى انتقام از خاندان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بود و مى خواست انتقام کشته شدگان از طایفه خویش را که در برابر اسلام و قرآن قد علم کردند و شمشیر کشیدند و با دفاع مسلمانان به هلاکت رسیدند، از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بگیرد. او و پدر و جدّش هیچگاه به قرآن و رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) ایمان نیاورده بودند. بلکه در برابر انقلاب عظیم اسلامى و لشکر اسلام و پیروزى هاى پى در پى مسلمانان تاب مقاومت نداشتند. از این رو، به ظاهر مسلمان شدند و منافقانه به تلاش خویش ادامه دادند وآن روز که بر اریکه قدرت تکیه زدند و رقیبى براى خویش نمى دیدند، در پى احیاى سنّت جاهلى برآمدند و به خونخواهى خویشان خویش برخاستند.
ماجراى انتقام از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و امیرمؤمنان(علیه السلام) به عنوان اهداف نبرد خونین عاشورا علاوه بر آن که توسّط یزید بیان شد، از سوى افراد دیگر از بنى امیّه نیز بر زبان جارى شد.
1 ـ وقتى که امام حسین(علیه السلام)، روز عاشورا در برابر سپاه یزید قرار گرفت و فرمود: براى چه مرا مى کشید؟ آیا حقّى را ترک کرده ام؟ یا سنّتى را تغییر داده ام؟ جمعى پاسخ دادند: جنگ ما با تو به علّت بغض و کینه اى است که از پدرت على داریم; چرا که او در جنگ بدر و حنین اجداد ما را کشته است.(7)
2 ـ همچنین پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) سعید بن عاص اموى که آن روز حاکم مدینه بود، بر منبر رفت و با اشاره به قبر پیامبر(صلى الله علیه وآله) گفت: «یَوْمٌ بِیَوْمِ بَدْر»; (امروز در برابر روز بدر!). انصار از این سخن ناراحت شدند و به وى اعتراض کردند.(8)
در یک جمع بندى به روشنى مى توان دریافت که یکى از ریشه هاى ماجراى خونین کربلا، کینه هاى متراکم شده در دل امویان و انتقام آنان از شکست هاى خویش در زمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بود. در واقع، آنان مى خواستند از اسلام و رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) انتقام بگیرند و آن شکست ها را جبران کنند.
این قسمت را با سخنى از یکى از نویسندگان معاصر اهل سنّت به پایان مى بریم.
عبدالکریم خطیب در کتاب خود به نام «على بن ابى طالب» پس از نقل شجاعت و رشادت هاى على(علیه السلام) در جنگ هاى زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) و نقش انکارناپذیر آن حضرت در نابودى سران شرک و کفر مى نویسد:
«على(علیه السلام) در میان همه مسلمانان نسبت به مشرکان شدیدتر و سخت گیرتر بود و جمعى از فرزندان، پدران و خویشاوندان آنان را به هلاکت رساند و همین سبب کینه آنان نسبت به وى شد. این کینه در جان مشرکان قریش، پس از آن که مسلمان شدند نیز وجود داشت... تا آن که پس از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله)، قریش، پیر و جوان و کودکان بنى هاشم را از دم شمشیر خود گذراندند و زنان آنان را به اسارت برده و آواره ساختند».
سپس مى افزاید: «وَ کَأَنَّما تَثْأَرُ بِهذا لِقَتْلاها فِی بَدْر وَ أُحُد، وَ حَسْبُنا أَنْ نَذْکُرَ مَصْرَعَ الْحُسَیْنِ وَ آلِ بَیْتِهِ فِی کَرْبَلاءَ، وَ ما تَلا ذلِکَ مِنْ وَقائِعَ»; (گویا آنان با این کار خویش مى خواستند انتقام کشته هاى خود را در بدر و احد بگیرند و براى نمونه کافى است که به خاک و خون افتادن حسین و خاندانش در کربلا و حوادث (اسارت زنان اهل بیت) پس از آن را ذکر کنیم).(9)؛ (10)

پی نوشت: (1) . جیرون در دمشق واقع شده است. این مکان نخست مصلاّى صابئین بوده است و سپس یونانى ها در آن مکان به تعظیم دین خود مى پرداختند; بعد از آن مدّتى به دست یهود افتاد و زمانى در اختیار بت پرستان بود. درب این بنا را که از بناهاى بسیار زیبا بود «باب جیرون» مى گفتند. سر بریده حضرت یحیى را بر سر درِ همین باب جیرون آویختند و پس از آن سر مقدّس امام حسین(علیه السلام) نیز در همین مکان آویخته شد. (مقتل الحسین مقرّم، ص 348).
(2) . نفس المهموم، ص 435.
(3) . بیت دوم این ابیات از «عبدالله بن زَبْعَرى» از دشمنان سرسخت رسول خداست. وى اشعارى را پس از جنگ احد و کشته شدن یاران رسول خدا(صلى الله علیه وآله) سرود و در آن آرزو کرد که کاش کشتگان ما در جنگ بدر امروز بودند و مى دیدند که قبیله خزرج (از قبایل مسلمان مدینه) چگونه زارى مى کنند. یزید از این بیت استفاده کرد و بقیّه را خود سروده است (قصّه کربلا، ص 495).
(4) . «خِنْدِف» لقب همسر الیاس بن مُضَر بن نِزار است که نامش لیلا بنت حلوان است. فرزندان الیاس را به نام همسرش فرزندانِ خندف نامیدند (لسان العرب) بنابراین، خندف از جدّه هاى اعلاى قریش و از جمله یزید محسوب مى شود. (رجوع کنید به: تاریخ طبرى، ج 1، ص 24 - 25).
(5) . احتجاج طبرسى، ج 2، ص 122. این اشعار با تعبیرات مختلف، در کتاب هاى متعدّد شیعه و سنّى از یزید نقل شده است. از جمله: امالى صدوق، ص 231; مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 123; بحارالانوار، ج 45، ص 133; تاریخ طبرى، ج 8، ص 188; البدایة و النهایة ابن کثیر، ج 8، ص 208; مقاتل الطالبیین، ص 80; اخبار الطوال دینورى، ص 267; تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 423 و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 4، ص 72.
(6) . مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 123.
(7) . فَقالُوا: بَلْ نُقاتِلُکَ بُغْضاً مِنّا لاَبِیکَ وَ ما فَعَلَ بِأَشْیاخِنا یَوْمَ بَدْر وَ حُنَیْن... (موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 492; معالى السبطین، ج 2، ص 11).
(8) . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 4، ص 72.
(9) . مطابق نقل فى ظلال نهج البلاغه، محمد جواد مغنیه، ج 3، ص 154 - 155 (با تلخیص).
(10). گرد آوري از کتاب: عاشورا ريشه‏ها، انگيزه‏ها، رويدادها، پيامدها، سعید داودی ومهدی رستم نژاد،(زیر نظر آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى) ، امام على بن ابى طالب عليه السلام‏ ، قم‏ ، 1388 ه. ش‏ ، 110.

تاریخ انتشار: « 1400/05/19 »

مطالب مرتبط

کینه به امام علی(ع) از عوامل شهادت امام حسین(ع)

نقش دعوت کوفیان در قیام امام حسین(ع)

معاویه از زمینه سازان حادثه عاشورا

نقش عُمر در شهادت امام حسین(ع)

هشدار و نگرانی از کینه امویان نسبت به بنی هاشم

کینه امویان از شکست هایشان در دوران رسول الله(ص)


متن نوحه ما ملت امام حسینیم محمود کریمی
شنبه هشتم شهریور ۱۳۹۹ ساعت 18:13 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

متن مداحی بر خیز علم بردار ای دوست از محمود کریمی

 

بر خیز علم بردار ای دوست ♮♮ محکم قدم بردار ای دوست ♯

اینک قلم بردار ای دوست ♮♮ بال از دلت بردار ای دوست ♯♯

در منّت امام حسینیم ♮♮ ما ملّت امام حسینیم

برخیز تا پرچم بکوبیم ♮♮♮ بر طبل های غم بکوبیم ♯

بر سینه های غم بکوبیم ♮♮♮ بیرق کنارش هم بکوبیم ♯

از رحمت امام حسینیم ♮♮♮ ما ملت امام حسینم ♯♯

بر شانه هامان بال داریم ♮♮♮ امسال خیلی کار داریم ♯♯

ما مردمی بیدار داریم ♮♮♮ ما هیئت سیار داریم ♯

از تربت امام حسینیم ♮♮♮ ما ملّت امام حسینیم ♯♯

 

 

این روضه ها دریای نور است ♮♮♮ تلفیق انسان و غرور است ♯♯

شعر و شعار است و شعور است ♮♮♮ برخیز نزدیک ظهور است ♯♯

ما همّت امام حسینیم ♮♮♮ ما ملّت امام حسینیم ♯

ما انقلاب از روضه داریم ♮♮♮ فصل الخطاب از روضه داریم ♯

حُجب و حجاب از روضه داریم ♮♮♮ صد ها جواب از روضه داریم

ما عزّت امام حسینیم ♮♮♮ ما ملت امام حسینیم ♯♯

جوشن لباس مشکی ماست ♮♮♮ این اشک شمشیری محیاست ♯

این روضه ها میراث مولاست ♮♮♮ احیای عزت راه زهراست ♯♯

ما قسمت امام حسینیم ♮♮♮ ما ملّت امام حسینیم

 

 

دانلود آهنگ با کیفیت 320 دانلود آهنگ با کیفیت 128

 


اشعار دشتی 2
شنبه هشتم شهریور ۱۳۹۹ ساعت 17:42 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

از آن روزیکه ما را آفریدی

بغیر از معصیت چیزی ندیدی

خداوندا بحق هشت و چارت

ز ما بگذر شتر دیدی ندیدی

 

مو کز سوته دلانم چون ننالوم

شکسته پر و بالم چون ننالوم 

______________________________

یکی درد و یکی درمان پسندد

یکی وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران

پسندم آنچه را جانان پسندد

__________________________

 

سه غم اومد به جونم هر سه یک بار

غریبی و اسیری و غم یار

 

غریبی و اسیری چاره داره 

ولی آخر کشد ما را غم یار!!! 

 

________________________

گلی گم کرده ام می‌جویم او را
به هر گل میرسم می بویم او را

گل من یک نشانی در بدن داشت
یکی پیراهن کهنه به تن داشت

_________________________


اشعار دشتی
شنبه هشتم شهریور ۱۳۹۹ ساعت 17:33 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

همه از خیمه ها بیرون دویدند 

ولی سالار زینب(س) را ندیدند 

 

برون از قتلگه، بی راکب آمد 

به سوی خیمه ای، بی صاحب آمد 

 

یکی گفتا فرس کو نور عینم 

غریب کربلا بابا حسینم 

 

یکی از غم، گریبان چاک می کرد 

یکی خونش، به گیسو پاک می کرد 

 

یکی پوشاند، ز اشک خود زمین را 

یکی بر پشت، برگرداند زین را 

 

چراغ محفل طاها، سکینه(س) 

دو دست، از شدّت غم زد به سینه 

 

که ای گم کرده راکب، راکبت کو؟ 

چرا صاحب نداری، صاحبت کو؟ 

 

چرا از تیر دشمن، شسته بالت 

چرا خون خدا، ریزد ز یالت 

 

بگو ای پیکرت، گردیده صد چاک 

امید ما، کجا افتاده در خاک؟ 

 

تو صورت شسته ای، از خون مظلوم

مرا دیگر، یتیمی گشت معلوم 

 

تو که، آتش فرو ریزی ز سینه 

بگو از راکب خود، با سکینه(س) 

 

چو خنجر، بر گلوی او نهادند

به آن لب تشنه، آیا آب دادند؟ 

 


فضیلت و ثواب گریه
چهارشنبه پنجم شهریور ۱۳۹۹ ساعت 5:51 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

فضیلت تباکی ( خود را به گریه واداشتن ) برای رضای خدا

 

 

هیچ عملی از اعمال صالحه و هیچ عبادتی از عبادات مشروعه، در اجر و ثواب، به پایه گریستن بر حضرت امام حسین(ع) نیست، هر چند در بعضی اخبار تباکی، یعنی خود را به گریه داشتن، یعنی شبیه به گریه کننده در آوردن را، مانند گریستن در ثواب و اجر تصریح نموده اند.

 

از آن جمله خبریست که سید جلیل بزرگوار علی بن طاووس حسنی - قدس سرّه - در مقتل لهوف از آل رسول(ص) روایت کرده که گفته اند:

« و من بکی و أبکی فینا ماة فله الجنّة، و من بکی و أبکی خمسین فله الجنّة، و من بکی و أبکی ثلاثین فله الجنّة، و من بکی و أبکی عشرین فله الجنّة، و من بکی و أبکی عشرة فله الجنة،‌ و من بکی و أبکی واحداً فله الجنّة، و من تباکی فله الجنّة».(1)

یعنی: (هر کسی که بگرید و بگریاند صد نفر را (در عزاء و مصیبت حسین و ما آل محمد)، پس بهشت برای او است،‌ و کسی که بگرید و بگریاند پنجاه نفر را در مصیبت ها و عزای ما، از برای او است بهشت، و کسی که بگرید و بگریاند در مصائب و عزای ما سی نفر، برای او است بهشت، و کسی که بگرید و بگریاند در مصائب و عزای ما بیست نفر را، برای او است بهشت، و کسی که بگرید و بگریاند در مصائب و عزای ما ده نفر را، برای او است بهشت، و کسی که بگرید و بگریاند در مصائب و عزای ما یک نفر را، بهشت برای او است، و کسی که تباکی کند یعنی اشک ندارد خود را به گریه بدارد، بهشت برای او است)

 

و در بحار از امالی صدوق مسنداً روایت کرده از ابی عمّاره منشد (یعنی مرثیه خوان) از حضرت صادق(ع) که گفت: «آن حضرت به من فرمود: ای اباعمّاره! شعری بخوان در مصیبت حسین بن علی، پس خواندم برای او و آن حضرت گریه کرد. به ذات مقدس خدا قسم! همینطور که می خواندم آن بزرگوار گریه می کرد تا اندازه ای که شنیدم از داخل خانه صدای گریه را، پس فرمود: ای اباعمّاره!

«من أنشد شعرا فی الحسین بن علی(ع)، فابکی خمسین، فله الجنّة، و من أنشد فی الحسین شعراً، فابکی عشرین، فله الجنّة، و من أنشد شعرا فی الحسین(ع)، فابکی عشرة، فله الجنّة، و من أنشد فی الحسین شعراً، فابکی واحداً، فله الجنّة، و من أنشد فی الحسین شعراً،‌ فبکی فله الجنّة، و من أنشد فی الحسین شعراً، فتباکی فله الجنّة».(2)

یعنی: (کسی که شعر بخواند در مصیبت حسین بن علی(ع) و بگریاند پنجاه نفر را، پس از برای او است بهشت، و کسی که بخواند در مصیبت حسین شعری، بخواند و بگریاند بیست نفر را، از برای او است بهشت، و کسی که بخواند شعر را و بگریاند ده نفر را، برای او است بهشت، و کسی که بخواند شعر بر او، بگریاند یک نفر را، برای او است بهشت، و کسی که بخواند شعر بر او، خودش گریه کند، برای او است بهشت، و کسی که بخواند شعری را و خود را به گریه در آورد، برای او است بهشت.)

 

مخفی نماند این دو حدیث مانند سایر احادیث وارده، دلالت ندارد بر اینکه کسی که اشک ندارد و خود را به گریه در آورد، مانند گریستن و جاری شدن است در همه آثار و ثواب های بر گریستن و اجر آنها.

 

و اینکه در بعضی از کتب مقاتل، ذکر شده که تباکی و خود را به گریه واداشتن، مانند گریستن است در اجر و ثواب، دلیلی برای آن دیده نشده و مدرک و سندی ندارد و خیلی جای تعجب است که ثواب تباکی از هر جهت مانند ثواب ها و اجرهائی است که برای گریه کردن است.

آری در پاره ای از آثار و اجرهای گریستن شرکت دارد، نه مطلقاً در همه آنها، بلکه آن مانند سایر عبادات شرعیه است، و ممکن است گفته شود که سِرّش این است که خود را به گریه داشتن با گریه کردن ناشی است از شناختن و محبت خانواده رسالت را در دل داشتن که این محبت و معرفت سبب سوزش دل و رقت قلب و محزون شدن تباکی کننده است، آن هم نه هر گریه ای و نه از هر کسی، و چون خود را به گریه در آوردن با گریستن شریک است در حکایت و کشف از سوزش دل می کند، از این راه در بعضی از اجرها و ثواب های گریه شرکت دارد.

 

 

بلی به لحاظ موافقت و اشتراک تباکی با بکاء، چنین بر می آید که آن اجر و ثوابی که برای تباکی وعده داده شده، به جهت ظاهر کردن تباکی کننده است، حزن و همّ و غم و سوزش دل خود را از جهت معرفت و اخلاصی که نسبت به آن حضرت دارد، چون در گریستن و به گریه در آوردن هر دو این حالت همّ و غم و سوزش دل حاصل شده، پس در این اجر و ثواب با هم شریکند. 

 

⬅️ولی در این مقام می گوئیم: اگر در آن حالت تباکی، رقت آن تباکی کننده، [به] نحوی شد، که اشکش ظاهر شد، آن وقت در همه اجرها و ثواب هائی که برای گریه وعده داده شده، شریک خواهد بود.

حاصل آنکه، شاهد بر آن چه گفتیم آن است که در بعضی از اخبار و احادیث پاره ای از اجر و ثواب گریه را وعده داده اند بر نفس محزون و مهموم و مغموم، چنانچه بعضی از آن، در باب اوّل ذکر کرده شد در مصیبت آن حضرت. پس بنابراین تباکی به معنای خود را به گریه واداشتن است و از خود به فشار گریه خواستن که بازگشت آن به دردناک بودن دل در اثر هَمّ و غم و حزنی که در مصائب بر او وارد شده.

 

 

و باید دانست که هر دردناکی دل و حزن و اندوزه و سوزش دل، تباکی نیست که بعضی توهم کرده اند، و به مجرد این خود را به گریه کننده شبیه می کنند، چنانچه کثیری از ارباب مقاتل خیال کرده اند، و در اخبار هم در بعضی مواردی که لفظ تباکی آمده، همین معنائی که گفتم ظاهر است، و از آن جمله است خبری که در کتاب وسائل به سند خود از سلیمان بن خالد از امام صادق(ع) روایت کرده که فرموده:

 

أتی رسول الله شابّا من الانصار، فقال: إنی أُرید أن أقرَءَ علیکم، فمن بکی فله الجنّة، فَقَرَأ (وَ سیقَ الَّذینَ کَفَرا إِلی جَهَنَّمَ زُمَراً)(3) - الی آخر السّورة - فبکی القوم جمیعاً إلاّ شابا، فقال: یا رسول الله، قد تباکیت فما قطرت عینی. قال: إنّی معید علیکم، فمن تباکی فله الجنّة، فاعاد علیهم، فبکی القوم و تباکی الفتی، فدخلوا الجنّة جمیعاً.(4)

یعنی: «رسول الله(ص) آمد نزد جوانی از انصار، پس فرمود: می خواهم بخوانم بر شما آیاتی را، پس کسی که گریه کند، برای او است بهشت. پس خواند آن حضرت» آیه هفتاد و یکم از سوره زمر را : (وَ سَیقَ الَّذینَ کَفَرُوا إَلی جَهَنَّمَ زُمَراً) (یعنی): و رانده شدند به سوی جهنم فوج فوج، (تا آخر سوره).پس همه قوم گریه کردند مگر جوانی که گفت: یا رسول الله، من تباکی کردم، امّا قطره اشکی از چشم نیامد. آن حضرت فرمود من اعاده می کنم بر شما آیات را، پس کسی که گریه کرد برای او است بهشت. آن حضرت اعاده فرمود خواند آن را، پس همه گریستند و آن جوان تباکی کرد و همه داخل بهشت شدند)

 

 

و نیز در کتاب وسائل مسنداً روایت کرده از سعید بن یسار که گفت:

«گفتم به ابی عبدالله(ع) که من در حال دعا تباکی بکنم، زیرا که چشم اشک نمی آید؟ فرمود: «نعم ولو مثل رأس الذباب» یعنی: (آری خوب است و هر چند مانند سر پشه ای باشد)».(5)

و نیز روایت کرده است از علی بن حمزه که گفت، حضرت ابی عبدالله(ع) به ابی بصیر فرمود:

«إن خفت أمراً یکون أو حاجة تریدها، فابداً بالله فجدّه، و أثن علیه کما هو أهله و صلی علی النبی و سل حاجتک و تباکی و لو مثل رأس الذباب».(6)

یعنی: (اگر امری باشد که از آن بترسی یا حاجتی را می خواهی، ابتدا کن به خدا، و او را تمجید کن و ثنا بگو، همچنان که اهل آن است، و صلوات فرست بر پیغمبر(ص) و حاجتت را سؤال کن و خود را وادار به گریه کن، اگر چه به اندازه سر پشه ای باشد).

و نیز روایت کرده است از اسماعیل بجلی از ابی عبدالله(ع) که فرمود:

«إن لم یجئک البکاء فتباکی، فان خرج منک مثل جناح الذباب فبخّ فبخّ».(7)

یعنی: (اگر گریه ات نمی آید، پس خود را به گریه بدار، اگر به اندازه بال پشه ای اشک از چشمت بیرون بیاید، خوبست خوبست).

 

 

و نیز روایت کرده است از یونس بن منصور که: مردی از حضرت صادق(ع) پرسید از خود را به گریه واداشتن در نماز واجب، تا اینکه گریه کند، فرمود: «قرّة عین و الله و قال: إذا کان ذلک فاذکرونی عنده».(8)

یعنی: (سبب قرار و آرامش چشم است به ذات خدا سوگند، و فرمود: چون اینطور شد مرا یاد کن نزد او).

و در خبر دیگر از سعید روایت کرده که گفت: به آن حضرت گفتم: آیا شخص در حال نماز تباکی بکند خوب است. [فرمود:] خوبست هر چند به قدر سر پشه ای باشد».(9)

 

پی نوشت ها :

1-     لهوف، ص 10؛ بحارالأنوار، ج 44، ص 288.

2-     امالی للصدوق؛ ص141، بحارالأنوار، ج 44، ص 281.

3-     سوره زمر، آیه 71.

4-     امالی للصدوق، ص 545؛ وسائل الشیعة، ج 6، ص 219؛ بحارالأنوار، ج 93، ص 328.

5-     وسائل الشیعه، ج 7، ص 74؛ بحارالأنوار، ج 93، ص 334.

6-     کافی، ج 2، ص 483؛ بحارالأنوار، ج 93، ص 334.

7-     کافی، ج 2، ص 483؛ بحارالأنوار، ج 93، ص 334.

8-     فقیه، ج 1، ص 317؛ وسائل الشیعه، ج 7، ص 247.

9-     کافی، ج 3، ص 301؛ استبصار، ج 1، ص 407؛ وسائل الشیعه، ج 7، ص 241.

 

منبع: میرجهانی، محمدحسن، (1371)، البکاء للحسین(ع)، در ثواب گریستن و عزاداری بر حضرت سیدالشهداء(ع) و وظایف عزاداری، تحقیق روح الله عباسی، قم، نشر رسالت، 1385، چاپ دوم.


فلسفه گریه بر امام حسین علیه السلام
چهارشنبه پنجم شهریور ۱۳۹۹ ساعت 5:39 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

فلسفه گريستن بر مصايب امام حسين(عليه‌السلام)

 

(زمان خواندن: 9 - 17 دقیقه)

برپا نگه داشتن نهضت حسيني
گريه كردن بر عزاي امام حسين زنده نگه داشتن نهضت، زنده نگه داشتن همين معنا كه يك جمعيت كمي در مقابل يك امپراطوري بزرگ ايستاد، دستور است.

اشك با ارزش
اگر اشكي كه ما براي او مي ريزيم، درمسير هماهنگي روح ما باشد، پرواز كوچكي است كه روح ما با روح حسيني مي كند. اگر ذره اي از همت او، ذره اي از غيرت او، ذره‌اي از حريت او، ذره اي از ايمان او، ذره اي از تقواي او، ذره اي از توحيد او در ما بتابد و چنين اشكي از چشم ما جاري شود، آن اشك بي نهايت قيمت دارد. اگر گفتند: به اندازه بال مگس هم باشد يك دنيا ارزش دارد، باور كنيد!! اما نه اشكي كه براي كشته شدن امام حسين علیه السلام باشد، بلكه اشكي براي عظمت امام حسين علیه السلام باشد، براي شخصيت امام حسين علیه السلام باشد.اشكي كه نشانه اي از هماهنگي با حسين بن علي علیه السلام و پيروي كردن از او باشد، بله، يك بال مگسش هم يك دنيا ارزش دارد[1].
دليل گريه شيعيان
از دلايل گريه شيعيان حضرت امام حسين(عليه‌السلام) در شهادت او، همين بستگي و پيوند ذاتي است. اين واقعيت در روايتي از امام صادق(عليه‌السلام) بدين گونه آمده است كه فرمود: «شيعيان ما از ما هستند، چرا كه از سرشت ما خلق شده و به نور ولايت ما آميخته، و به امامت ما دل خوش داشته و ما نيز به پيروي و دوستي آنان راضي هستيم.مصيبت هاي ما به آنان سرايت مي كند و رنج و گرفتاري ما آنان را مي گرياند و اندوه ما آنان را اندوهگين مي سازد و نيز شادماني و سرور ما آنان را شادمان مي كند، ما نيز از حال آنان با خير و با آنان هستيم و رنج و پريشاني آنان ما را رنجيده خاطر مي سازد. آنان از ما جدا نمي شوند و ما نيز از آنان.»
آنگاه فرمود: «بار خدايا! شيعيان ما از ما هستند، پس هر كس مصيبت هاي ما را ياد كند و به خاطر بيدادگري هايي كه در راه حق و عدالت بر ما رفت بگريد، خداوند چنين انساني را به آتش دوزخ نمي سپارد.»[2]
و از اميرمؤمنان(عليه‌السلام) است كه فرمود: «ان اله تبارك و تعالي... اختارنا و اختار لنا شيعه ينصروننا و يفرحون لفرحنا و يحزنون لحزننا و يبذلون اموالهم و انفسهم فينا، اولئك منا و الينا؛[3] خداوند ما را براي خود برگزيد و براي ما شيعياني برگزيد كه اهداف بلند ما را ياري مي كنند، در شادماني ما شادمان و در اندوه ما اندوهگين مي گردند، جان و مال خويش را در راه آرمان هاي توحيدي ما نثار مي كنند؛به راستي كه آنان از ما هستند و به سوي ما مي شتابند...»[4]
در مجلس عزاداري امام صادق(عليه‌السلام)
امام صادق(عليه‌السلام) براي بزرگداشت شهادت امام حسين(عليه‌السلام) مجلسي برپا كرده بودند و در آن از ابوهارون خواست تا همان گونه كه خودشان بر امام حسين(عليه‌السلام) سوگواري مي كنند، در حضورش با مرثيه سرايي به سوگواري بپردازد كه او نيز ضمن اشعاري حزن انگيز گفت:
امرر علي جدث الحسين                فقل لاعظمه الزكيه
بر شهادتگاه حسين(عليه‌السلام) گذر كن و به استخوان هاي پاك و مطهرش بگو...
... صداي گريه امام صادق(عليه‌السلام) بلند شد و ابو هارون از ادامه مرثيه خودداري كرد.
در حالي كه او مرثيه سرايي مي‌كرد، سيلاب اشك امام صادق(عليه‌السلام) راامان نمي داد تا سرانجام به دستور آن حضرت بندهايي از اين قصيده را خواند كه:
يا مريم قومي و اندبي مولاك                       و علي الحسين فاسعي بيكاك
اي مريم! اي بانون بزرگ! بپا خيز و بر امام حسين(عليه‌السلام) نوحه سرايي كن و مرا در نثار اشك گريه و سوگواري بر سالار خوبان همنوايي نما... .
امام صادق(عليه‌السلام) خود به شدت مي‌گريستند و خاندانش با شنيدن اين جملات گريستند و فرياد يا ابتاه... فضاي خانه را پر كرد. [5]

ويژگي چشم گريان
چشم گريان بر امام حسين(عليه‌السلام) از ارزش هاي والايي برخوردار است:
1 محبوب ترين چشم ها در پيشگاه خداست. [6]
2ـ همه چشم ها در سخت ترين مراحل روز رستاخيز گريانند، مگر چشمي كه بر امام حسين (عليه‌السلام) گريه كند، چنين چشمي با صاحبش خندان و به نعمت هاي پرارزش بهشت شادمان و بشارت داده مي شود.[7]
3- در روز رستاخيز همه ديدگان به حوض كوثر تنها نظاره مي كنند، اما ديدگاني كه از آن برخوردار خواهند گشت و نظاره بهرورانه خواهند داشت، چشماني هستند كه براي امام حسين (عليه‌السلام) گريسته باشند.[8]
خواص اشك بر حسين(عليه‌السلام)
قطرات اشكي كه در سوگ امام حسين(عليه‌السلام) جاري مي گردد، داراي خواص بسياري است از آن جمله:
1- محبوب ترين قطرات اشك در پيشگاه خداست.
2- خاموش كننده آتش قهر خداست، به گونه اي كه اگر قطره اي از آن در جهنم فرو افتد، آتش آن را خاموش خواهد ساخت.
3- فرشتگان، قطرات اشك بر حسين(عليه‌السلام) را دريافت و در شيشه هاي مخصوصي جمع مي كنند.[9]
4ـ اين اشك ها را به خزانه داران بهشت مي دهند تا با آب گواراي حيات، در بهشت برين آميخته سازند و بدين وسيله شيريني و گوارايي آن هزاران برابر آفزايش خواهد يافت.[10]
5ـ هر كار شايسته و هر چيزي پاداش ويژه و معلومي دارد، مگر پاداش نثار اشك بر امام حسين (عليه‌السلام) كه بي نهايت و غير قابل سنجش است.[11]

نتيجه گريه بر امام حسين (عليه‌السلام) در قبر
منزل دوم انسان، قبر است جايي كه شخص هرگز انس و سابقه از قبل ندارد. بسيار وحشتناك و هول آور است، به طوري كه در كتاب «من لا يحضره الفقيه» روايتي است كه مي فرمايد: وقتي كه مي خواهيد جنازه‌اي را وارد قبر كنيد او را ناگهان داخل نكنيد. بلكه مستحب است كه تا سه مرتبه از زمين بلند كنند و دو مرتبه بر زمين بگذارند «فان للقبر اهوالا!!» به درستي كه براي قبر ترس هايي است.
آن قدر سخت است كه حضرت سجاد مي فرمايد: «... ابكي لظلمه قبرين ابكي لضيق لحدي، ابكي لسؤال منكر و نكير اياي...»[12]
شيخ شوشتري از روايات اين طور استفاده كرده كه اگركسي مؤمني را شاد كند هنگامي كه او را دفن كردند، صورتي نوراني همراهش در قبر جاي گيرد و گويد من همان سروري هستم كه در دل فلان مؤمن وارد كردي،  پس اگر كسي مؤمن غمناكي را شاد كرد، اسباب شادي اش در قبر فراهم مي گردد.
سپس شيخ مي فرمايد: اگر كسي مؤمن كامل الايماني را شاد كند، چطور است؟ اگر آن شخص پيغمبر و امام باشد چطور؟
آن وقت مي فرمايد: كسي كه بر امام حسين علیه السلام گريه كند، پيغمبر(ص) را شاد كرده، اميرالمؤمنين امام علی علیه السلام را شاد كردهحضرت، زهرا سلام الله علیها را شاد كرده، خوش به سعادت چنين شخصي در قبر. [13]

اين همه اثر براي يك قطره اشك
ممكن است براي بعضي اي توهم پيش آيد كه براي يك قطره اشك چطور مي شود اين همه آثار عظيمه مترتب شود يك قطره آب شور كه اين همه اهميت ندارد. منشأ اشكال و شبهه در ايناست كه اين ها خيال مي كنند اين اجرها مستقيما براي اين قطره اشك است، غافل از اين كه مزد امام حسين(عليه‌السلام) است، اين‌ها اجر اشك تو نيست، بلكه اجر خون ابي عبدالله است، هر چه هم بيشتر از اين هاعطا شود، باز در مقابل عمل  امام حسين(عليه‌السلام) چيزي نيست.[14]

حجم عظيم پاداش گريه كردن بر امام حسين (عليه‌السلام)
مشخص شد كه با وجود معلوم بودن حجم و اندازه پاداش هر كار شايسته اي در روايات، چگونه حجم عظيم پاداش سوگواري و گريه خالصانه بر امام حسين (عليه‌السلام) غير قابل سنجش است.
اينك، مبادا كه اين حجم پر شكوه و خواص و فضايل بر اين كار به ظاهر اندك، شما را شگفت زده سازد و آن ها را بسيار پنداري و از اين راه دچار لغزش گردي، چرا كه اين پاداش شكوهمند به خاطرگريه و گريه كننده در سوگ امام حسين (عليه‌السلام) نيست، بلكه در حقيقت براي خود حسين (عليه‌السلام) و در برابر فداكاري و ايثار و جهاد بي نظير او در راه خداست و اگر اين نكته ظريف و عميق آن چنان كه شايسته است، مورد تعمق قرار گيرد نه حجم عظيم پاداش سوگواري بر حسين درنظر كسي بسيار مي نمايد و نه باعث شگفتي مي شود.
در زندگي فرانروايان سخاوتمند، بسيار شنيده شده است كه در برابر خدمت ناچيز يا قصيده ستايش آميزي به بخشش هاي شگفت آوري دست مي يازند. [15]

گريه حيوانات وحشي بر امام حسين (عليه‌السلام)
شيخ بزرگوار ابوالقاسم جعفر بن قولويه قمي (قدس سره) از حارث اعور روايت كرده است كه: امام علي (عليه‌السلام) فرمودند: پدر و مادرم فداي حسين علیه السلام كه در ظهر عاشورا به شهادت رسيد، به خدا قسم، گويي مي بينم كه حيوانات وحشي ازهر نوعي گردن كشيده اند و بر سر مزار او شب تا صبح گريه مي كنند، فاذا كان كذلك فاياكم و الجفاء.
همچنين امام باقر (عليه‌السلام) فرمودند: آدميان و اجنه، مرغان و حيوانات وحشي، همگي بر امام حسين (عليه‌السلام) گريه كردند تا آنجايي كه اشك آن ها فرو ريخت.

فضيلت گريه بر اهل بيت(عليهم السلام)
امام حسين (عليه‌السلام) فرمودند: «از ديدگان هيچ بنه اي در راه ما (خاندان نبوت عليهم اسلام) اشكي نمي چكد يا سرازير نمي شود مگر آنكه خداي سبحان، او را به خاطر آن، چندين سال در بهشت جاي مي دهد.»
احمد بن يحيي گويد: امام حسين (عليه‌السلام) را در خواب ديدم، از حضت (عليه‌السلام) پرسيدم: از شما نقل شده كه فرموده اي : «از ديدگان هيچ بنده اي در راه ما خاندان نبوت (عليهم السلام) اشكلي نمي چكند يا سرازير نمي شود مگر آن كه خداي سبحان، او را به خاطر آن، چندين صد سال در بهشت جاي مي دهد» [آيا درست است؟] فرمودند: «آري».
عرض كردم: (پس در نقل اين حديث) ميان من و شما واسطه ها از بين رفت. [16]

تقدس اشك در مصيبت امام حسين(عليه‌السلام)
به اشك هايي كه نثار امام حسين (عليه‌السلام) مي گردد و در مجالس سوگ او ريخته مي شود، بهاي خاصي داده شد به گونه اي كه فرشتگان آن ها را جمع مي كنند و به خزانه داران بهشت مي دهند تا با آب گواراي حيات، در هم آميزند.[17]
به مسير جريان اشك هاي جاري بر آن حضرت نيز، احترام خاصي شد به طوري كه نه گرد و غبار ذلت بر آن ها خواهند نشست و نه اندوه و غم. [18]

گريه كاينات
از جمله صفات خداوند، اين است كه: در كران تا كران هستي موجودي نيست جز اين كه او را به پاكي مي ستايد:
«وان من شيء الا يسبح بحمده»[19]
و پرتوي از اين ويژگي به امام حسين (عليه‌السلام) آن است كه همه موجودات بر مصيبت و شهادت او مي گريند؛ اما ما گريه آن ها را در نمي يابيم همانگونه كه ستايش و تسبيح موجودات را.
به علاوه گريه،تنها جريان يافتن اشك از ديدگان نيست، بلكه گريه هر موجودي متناسب با موجوديت و وضعيت آن است و همان گونه كه در روايات آمده است: «گريه آسمان ها به ظهور قطرات خون، گريه ماهيان دريا به خروج آن ها از آب، گريه هوا به تيره و تار شدن آن، گريه خورشيد و ماه به گرفتگي آن ها و گريه زمين آن بود كه هر سنگي جا به جا مي شد، زير آن قطرات خون نمودار بود.»[20]

گريستن نيزه و شمشير
يكي از انديشمندان مي گويد:
كل انكسار و خضوع له     و كل صوت فهو نوح الهواء
هر احساس همدردي و خضوع براي اوست و هر صدايي، صداي نوحه سرايي در شهادت اوست.
تا آنجايي كه همان شمشيرها و نيزه ها و تبرهايي كه در كشتن و ريختن خون پاك او به كار گرفته شدند نيز، بر او گريستند. همان گونه كه اين مطلب در قصيده همان انديشمند بزرگ آمده است، كه مي سرايد: شمشير گلوي آن حضرت را مي بريد و گريان بود و نيزه بر پا ايستاده و سر فرود آورده شيون مي كرد و تير بر پيكرش مي نشست و  مي گريست و نيزه سر مقدس او را برافراشته و ناله مي كرد.[21]

من شهيد اشك هاي جاري ام
شيخ شوشتري مي فرمايد: با نگرش به ويژگي هاي امام حسين (عليه‌السلام) ديدم خودش فرموده است كه: من «شهيد اشك هاي جاري هستم، ياد و نام من نزد هيچ انسان با ايمان برده نمي شود، جزاينكه طوفاني از حزن و اندوه دردلش پديدار مي گردد و بر آنچه بر من، در راه حق و عدالت رسيده، مي گريد.»[22][23]

پاداش گريستن بر امام حسين (عليه‌السلام)
ابن قولويه به سند معتبر از مسمع كردين روايت كرده است كه: خدمت امام صادق(عليه‌السلام) بودم، آن حضرت به من فرمودند: اي مسمع! تو عراقي هستي، آيا به زيارت قبر جدم امام حسين (عليه‌السلام) مي روي؟
گفتم: نه؛ زيرا من از افراد معروف بصره هستم و در نزديكي ما عده اي هستند كه پيرو خليفه اند و ما دشمنان زيادي از ناصبيان و غير آن ها داريم؛ من مي ترسم كه آن ها نزد والي از من سخن چيزي كرده و ايشان به من ضرر برسانند.
امام صادق(عليه‌السلام) فرمودند: آيا به خاطر مي آوري مصايبي كه بر امام حسين (عليه‌السلام) وارد آمد؟
گفتم: آري!
حضرت فرمودند: آيا در مصيبت حسين ناله سر مي دهي؟
گفتم: آري! تا اندازه اي گريه و زاري مي كنم كه اهل خانه نيز از گريه من اندوهگين و تا حدي غذا نمي خورم كه از حالت من آثار مصيبت آشكار مي گردد.
امام فرمودند: خداوند بر گريه ات رحم نمايد! اي مسمع! همانا تو از كساني هستي كه در مصيبت ما غمگيني و در شادي ما شاد و جزو كساني مي باشي كه در اندوه ما اندوهگين، در ترس ما هراسناك و در ايمني ما ايمن اند.
به زودي به هنگامه مرگ پدران مرا مي بيني كه نزد تو حاضر شده اند و به عزرائيل در مورد تو سفارش مي كنند و به تو مژده ها و بشارت هايي مي دهند كه ديده ات روشن گردد و خشنود شوي و عزرائيل از مادر نسبت به تو مهربان تر از مارد خواهد بود.
در اين موقع كه امام گريه كردند، من هم گريه كردم.[24]

برپايي مجلس عزا توسط امام صادق(عليه‌السلام)
وجود گرامي حضرت امام صادق(عليه‌السلام) دردهه عاشورا، هرگز شادمان ديده نشد.
حضرت رضا(عليه‌السلام) در تمام اين روزهاي دهگانه، اندوهگين و دل شكسته با چهره اي گرفته، در محفلي كه خود برپا ساخته بود، همراه فرزندانش مي نشست و بانوان حرم نيز پشت پرده قرار مي گرفتند و هر كس وارد مي شد اگر توانايي اداره مجلس و مرثيه سرايي داشت بدو امر مي فرمود تا در رثاي حسين (عليه‌السلام) و فاجعه دلخراش عاشورا بخواند؛ همانگونه كه در مورد دعبل خزايي شاعر با اخلاص و دانشمند شيعه آمده است.
هرگاه كسي براي اداره مجلس و مرثيه سرايي و بيان فاجعه عاشورا، حاضر نبود خود آن حضرت، مصيبت حسين(عليه‌السلام) را ياد مي كرد و مي گريست؛ همان گونه كه در روايتي آمده است كه روز اول محرم، ريان، بر آن حضرت وارد شد، حضرت بدو فرمود: «ريان! اگر براي فاجعه اي  گريان شدي براي حسين اشك بريز، چرا كه آن حضرتبه دست شقاوت پيشگان اموي، بسان قوچي كه ذبحش مي كنند، سر بريده شد و به همراه حسين، هيجده نفر از والاترين خاندانش به شهادت نائل آمدند.»[25]

ثمره گريه بر امام حسين(عليه‌السلام)
در روايت آمده است كه : «من ابكي او ابكي او تباكي وجبت له الجنه؛[26] كسي كه بر فاجعه غمبار عاشورا بگريد، يا با گفتار سنجيده ديگران را بگرياند، يا همرنگ و همگون با عزاداران حسيني گردد، بهشت خدا بر او زيبنده است.»[27]
نوشيدن آب به ياد لب تشنه امام حسين(عليه‌السلام)
ابن قولويه با سند معتبر از داوود رقي روايت كرده است كه او گفت: روزي خدمت امام صادق(عليه‌السلام) نشسته بودم، آن حضرت آب طلبيد، هنگامي كه آب را نوشيدند، شروع به گريستن نمودند و فرمودند: اي داوود! خداوند لعنت كند قاتل حسين بن علي(عليه‌السلام) را.
سپس فرمودند:هر كس آب بنوشد و به ياد حسين (عليه‌السلام) بيافتد و قاتلين آن حضرت را لعنت نمايد، خداوند صد هزار حسنه براي او ثواب مي نويسد و صد هزار گناه او را مي پوشاند و صد هزار درجه او را بالا مي برد و پاداش كسي را دارد كه صد هزار بنده را در راه خدا آزاد كرده باشد و روز قيامت با دلي شاد وارد صحراي محضر مي گردد.[28]
شعر در مدح و رثاي اهل بيت (عليهم السلام)
امام صادق(عليه‌السلام) فرموده است: «من قال فينا بيت شعر، بني الله له بيتا في الجنه؛ كسي كه يك بيت شعر درباره ما بگويد، خداوند براي او خانه اي در بهشت بنا مي كند.»[29]
و نيز آن امام به حق ناطق فرموده است: «من انشد في الحسين(عليه‌السلام) بيتا من شعر فبكي او تباكي فله الجنه؛[30] كسي در ماتم سالار شهيدان امام حسين (عليه‌السلام) بيتي سرود، پس گريست (اگر فعل «بكي» از تبكيه باشد، بدين معني است كه ديگران را به گريه برانگيخت)، و يا خود را به گريه زد، مر او را بهشت است.»[31]
پاداش نثار يك قطره اشك
با نگرش به رواياتي كه در مورد پاداش گريه مخلصانه و عارفانه بر حسين (عليه السلام آمده است.[32] و با نگرش بر اين واقعيت كه نثار يك قطره اشك با اخلاص و عرفان بدان حضرت، پاداش نهايت ناپذيري خواهد داشت و آن چه نهايت ناپذير باشد، هر آن چه از آن برداشته شود، پايان نخواهد پذيرفت، اميد به نجات، جايگزين وحشت و اضطراب گرديد.[33]
اشك با معرفت
از چيزهايي كه ارزش عمل را از نظر كيفيت بالا مي برد معرفت است.
چرا در باب زيارات اين قدر آمده است كه مثلا «من زار الحسين (عليه‌السلام) عارفا بحقه...» هر كسي كه امام را زيارت كند به شرط اين كه او را بشناسد چنين و چنان است؟ زيرا اساس شناخت است.
اينكه بعضي از اشخاص شبهه مي كنند كه يك قطره اشك براي امام حسين(عليه‌السلام) مگر مي تواند آنقدر ارزش داشته باشد، پاسخ اين است كه گاهي ممكن است انسان آنقدر براي امام حسين (عليه‌السلام) بگريد كه اگراشك همه عمر را جمع كنند يك استخر بشود و هيچ ارزشي هم نداشته باشد. ولي يك انسان ممكن است به اندازه يك بال مگس براي امام حسين (عليه‌السلام) اشك بريزد كه ارزشش از آن استخر اشك ديگري خيلي بيشتر باشد. [34]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] - حماسه حسيني: ج 1، ص 81.
[2] - بحارالانوار: ج 51، ص 151.
[3] - بحارالانوار: ج 10، ص 144.
[4] - ويژگي هاي امام حسين(علي السلام): ص 293.
[5] - بحارالانوار: ج 44، ص 287.
[6] - بحارالانوار: ج 45، ص 206 و 207.
[7] - بحارالانوار: ج 44، ص 293.
[8] - بحارالانوار: ج 44، ص 289 و 290.
[9] - منتخب طريحي: ج 2، ص 140.
[10] - بحارالانوار: ج 44، ص 304 و 305.
[11] - بحارالانوار: ج 44، ص 287.
[12] - مفاتيح الجنان: دعاي ابوحمزه ثمالي.
[13] - سيدالشهداء(عليه‌السلام)، شهيد دستغيب: ص 76.
[14] - سيدالشهدا(عليه‌السلام)، شهيد دستغيب: ص 79.
[15] - ويژگي هاي امام حسين (عليه‌السلام): ص 421
[16] -فرهنگ جامع سخنان امام حسين (عليه‌السلام): ص 723.
[17] - بحارالانوار: ج 44، ص 305.
[18] - بحارالانوار: ج 44، ص 281.
[19] - اسراء، آيه 44.
[20] - تهذيب التهذيب: ج 2، ص 355.
[21] - خصائص الحسين(عليه‌السلام): ص 81.
[22] - بحارالانوار: ج 44، ص 284، ح 19.
[23] - خصائص الحسين(عليه‌السلام): ص 54.
[24] - منتهي الآمال: ص 68.
[25] - امالي شيخ صدوق: ص 79، مجلس 27.
[26] - بحارالانوار: ج 44، ص 288، ح 27، با اندك تفاوتي.
[27] - ويژگي هاي امام حسين (عليه‌السلام): ص 57.
[28] - منتهي الآمال: ص 71.
[29] - سفينه البحار: ماده «بيت»، ج 1، ط 1، ص 116.
[30] - سفينه البحار: ماده «بيت»: ج 1، ط 1، ص 116.
[31] - نامه ها و برنامه ها: ص 268 و 269.
[32] - بحارالانوار: ج 44، ص 276.
[33] - ويژگي هاي امام حسين (عليه‌السلام): ص 62.
[34] - آشنايي با قرآن: ج 8، ص 140.

موضوعات مرتبط: امام حسین، محرم

72 شباهت قیام حسینی ع و انقلاب خمینی ره
سه شنبه چهارم شهریور ۱۳۹۹ ساعت 15:8 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

باسمه رب الشهدا والصدیقین

 

 

با تقدیم سلام و عرض ادب

علی هنرمند

سروران گرامی این مختصر بضاعت در دقیقه 91 به پایان وچاپ رسیده  وپراز نقص و کم خونی است .امید است با هدایت و یاری شما قبل از محرم سال بعد به کتابی فاخر و موثق ومقبول تبدیل شود. ان شاء الله

دو نکته مهم :

  اولا" منظور از ادعای شباهت ، به هیچ وجه ادعای " همترازی " نیست.

ثانیا"  شخص اول عالم بشریت حضرت محمد مصطفی (ص) که اشرف الانبیاء هستند انسان های خاص را شبیه خود می دانند" آیا شما را از شبیه ترینتان به خودم باخبر نسازم؟ .. وبعد فرمودند " هرکس خوش اخلاقتر ، نرم خوتر به خویشانش ، نیکوکارتر نسبت به برادران دینیش و دوستدارتر ، برحق شکیباتر ، خشم را فروخورنده تر و باگذشت تر و در خورسندی وخشم با انصاف تر باشد."

اینک شباهت های به دست آمده به ترتیب الفبا :

 

آب ،در هردو انقلاب، آب به روی رزمندگان اسلام بسته شد و بسیاری از آنها از تشنگی جان دادند. شهید نعمت الله خلیلی جانباز شیمیایی نمونه بارز آن است.

آرزوهای شبیه به هم، در دو انقلاب. آرزوی پیروزی ظاهری یا شهادت (احدی الحسینین ) ونیز آرزوی رزمندگان ما "یا لیتنا کنا معک"

آثار،هر دو انقلاب ابدی است  ان شالله ، پیامبر اکرم (ص)  "ان القتل الحسین  علیه السلام حراره فی قلوب المومنین لا تبرد ابدا"

آزادی  وآزادگی  ، از شاخصه های اصلی دو انقلاب است. امام حسین(ع): اگر دین ندارید لا اقل آزاده باشید در دنیایتان و در انقلاب اسلامی ایران : استقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی

آزادگان   در اسارت یزیدیان (اموی وبعثی ) (45000 آزاده انقلاب ما ) وخاندان اهل بیت (ع) ویارانشان در اسارت شام و..

 

 

 

 

اسارتها وشجاعت ها در دو انقلاب

اسامی شبیه به هم .( قصد ما مقایسه نیست ، بلکه ابراز ره روی است). ما (4500 اکبر شهید داریم)  (3500 اصغر شهید)          ( 13000 حسین شهید) ( 5400 عباس شهید ) ( 2300 قاسم شهید ) و (45000 محمد شهید ) و(2000 رضا شهید) و (20000 شهید با کلمه الله ) و ( 30000 علی شهید ) ( این آمار از کد خبر 159017 تاریخ انتشار 6/7/97  کمیته خادمین شهدای ناحیه ثارالله گرفته شده است ))و بقیه نامهای مطهر دیگر شهیدان که در این آمار نیامده وهمه آنها مقدس ومطهرند و تفاوتی باهم ندارند.

اسلام رحمانی در دو انقلاب می گوید : اگر رو به قبله " ارحم الراحمین " به نماز ایستاده ای ، پشت سر " رحمه للعالمین "  ودر نمازت حداقل در دو رکعت اول هر نوبت 8 بار " الرحمن الرحیم " می گویی اما هرگز از " سلاحت " فاصله مگیر و از "آذوقه جنگیت" ، چون دشمن همین  را آرزو دارد( 102 نساء)

الویت شناسی رهبران ،برای سرداران ورزمندگان دوجبهه (جان وهستی من) اولی است یا ( احیای مکتب حیات بخش اسلام ناب محمدی ص) و در یک وفاق مکتبی ، تماما" فراز دوم را عاشقانه انتخاب می کنند : (دار و ندارم فدای مکتب)

انقلابی بودن رهبر وسردمداران هردو نهضت . امام خمینی (ره) : " انقلاب اسلامی ایران پرتویی از عاشورا و انقلاب عظیم الهی آن است (صحیفه امام ج 17  ص482)

ارزشهای مشترک در دو انقلاب : رضای الهی و حاکم کردن فرامین پروردگار در قلمرو اسلام وجهان وعدالت و استقلال و  هرچه در دین ، فضیلت است .

اختلاف افکنی  دشمنان خدا به هر بهانه ، عرب وعجم ، سیاه وسپید ، ایرانی وعرب ، سنی وشیعه و...

 

 

بزرگداشت  (یادواره شهیدان) در دونظام از عزاداری در عاشورا تا یک یک امامان تا امروز و در انقلاب ایران و....

بصیرت بخشی   رهبران دو انقلاب : از خطبه ها و سخنان آقا امام حسین (ع)  در مکه و منازل بین راه تا عاشورا و سخنان حضرت زینب (س) در طول مسیر و بعد تا سخنرانی های امام خمینی (ره) و امام خامنه ای عزیز  و نمازهای جمعه و ... و برنامه هایی چون تفسیر قرآن حضرت امام (ره) و امام خامنه ای و "گام دوم"ها و...


 

 

 

پرچم ها ی شبیه ، از رنگ  تا پیام ونوشته ها . اکنون بر پرچم جمهوری اسلامی نقش " لا اله الا الله "  است  که بر انگشتری آقا امام حسین (ع) نقش داشته ." لا اله الا الله عده للقاء الله " وخون سرخ شهیدان کربلای عراق و ایران و شعار رزمندگان هر دو جبهه " الله اکبر" نقش بر پرچم ما .

پاکدامنی  رهبران ، سرداران ورزمندگان هر دو جبهه در مسائل اعتقادی ، اقتصادی ،سیاسی و....

پیروزی خون بر شمشیر در هردو انقلاب، پیروزی حزب الله برحزب شیطان در هردو میدان.

 

تبلیغات  شبیه به هم دوست ودشمن در دو نهضت : در جبهه  دوستان اسلام همه صادق ، همه خواهان عدالت، همه دوستدار انصاف و شرف و اخلاص و ایثار. ودر جبهه دشمنان همه چیز دروغ وتهمت ، هراس افکنی ، تهدید ، ابتذال پراکنی ، فتنه انگیزی ، جنسیت محوری ، اسلام هراسی و...

تحریم های سنگین و جامع الاطراف اقتصادی ، علمی ، فرهنگی ، سیاسی ، پزشکی، خوراکی و.... ازجانب دشمن  وایثار وگذشت و مهربانی از جنبه " حق" در برابر آنها .

تبعید و تهدید و ترور  رهبران  و سرداران و رزمندگان در دونظام الهی توسط دشمنان و دوستان فریب خورده و دشمن تر از بیگانه شده..

طرح ترور آقا امام حسین (ع) در مدینه ، در مکه و همه جا تا کربلا و امام خمینی از قم تا نجف و امام خامنه ای در بمب گذاری ،تا شهید حاج قاسم سلیمانی و (17000 شهید ترور) تا.....

تبعید آقا امام حسین (ع) از مدینه  تا امام خمینی به ترکیه و عراق و امام خامنه ای به ایرانشهر و......

 تیرباران رهبران وسرداران ورزمندگان هر دو انقلاب. ازتیر سه شعبه حرمله تا تیر دوربرد قناسه .


 

ثبات رای وعقیده الهی رهبران ، سرداران و رزمندگان دو انقلاب تا شهادت و هزار بار زنده شدن و دوباره شهید شدن  از " انی احامی ابدا عن دینی" تا شعارهای شعور مند شهیدان چون شهید ایت الله غفاری و سعیدی (ره) تا شهید حاج قاسم و تا ..

ثروت معنوی بی پایان دور هبر الهی عراق کربلا وایران ما و ثروت مادی بی حساب کفر ونفاق اموی و پهلوی و به میدان آوردن بی دریغ تمامی آن. ثروت بی مثال چون حضرت علی اکبرها (ع) و سید مصطفی (ره)ها وخواهر و برادر وهرچه که از جان گرامی تر است .

 


 

جان برکف نهادن  تمام سر دمداران جبهه توحید و خویشان ویارانشان در راه دفاع از هرچه فضائل وافاضل است  ، چون دین و عدالت و صداقت و شرافت و .. وحفظ حجاب تا پس از پای جان.

جشن ها و سوت و کف زدن های دشمنان خدا (دشمنان دو انقلاب )در مصیبتها و شکست های ظاهری جبهه حق در کربلای عاشورا و کربلای ایران ما : (در کوفه و شام ) عراق و در سرنگون کردن هواپیمای مسافربری ایران و...


 

چراغ خون ، چراغ لاله (چراغ خون شهیدان) از امام حسین (ع) که " مصباح الهدی" است تا (چراغ لاله) آرم پرچم جمهوری اسلامی  که یاد آور ایام الله  عاشورائیان است.

اقبال لاهوری :       چون چراغ لاله سوزم درشبستان شما              ای جوانان عجم ،جان من وجان شما

چشم امید هردو انقلاب و رهبرشان تنها به "فضل خدا"  نه به " بذل کدخدا" بوده و هست .

.

 

حجاب باوری زنان ومردان وغیرت ناموسی در هردو نهضت از قتلگاه شهیدان کربلا تا کربلای جبهه های ما.(سه تک آور شهید نیروی زمینی ارتش برای پایین آوردن جسد بی جان وبرهنه یک زن اسیر ایرانی که بعثیان آمریکایی به دار آویخته بودند).

حبیب بن مظاهرهای دو نهضت از کربلا تا زندان بلای پهلوی .شهدای محاسن سپید به خون خضاب شده .

حر های دو انقلاب از " شهید حرریاحی" تا" شهید طیب حاج رضایی" و" شهید شاهرخ ضرغام" و..

حنابندان های شب های شهادت از عاشورای حسینی(ع) تا انقلاب خمینی(ره) و جبهه های دفاع مقدس .


 

خار مغیلان دشت کربلا تا "مین های والمرا"ی جبهه های ما  .

خارجی خواندن هر دو رهبر از سوی فاسدترین عناصر تاریخ .چه خارجی (غیر هموطن) ، چه خارجی(خارج شده از دین)

خطبه های بسیار شبیه رهبران وفرماندهان و همسران وخواهران شهدا وخود شهدا در نمازهای جمعه وشعارهای همایشی مثل خطبه معروف حضرت زینب(س) حضرت سجاد (ع) و امام خامنه ای (زه) تا برسیم به خطبه های رزمی شهید حاج قاسم سلیمانی

خویشاوندان شهیدان ، همسران ، خواهران و برادران ، فرزندان و پدران و مادران ، چقدر شبیه هم اند از حضرت زینب(س) ، حضرت ام البنین تا مادران شهید داده ایران عزیز.

خواص در دوجبهه، رویش ها وریزش ها از ابتدای نهضت تا امروز چقدر شبیه اند . از " شریح قاضی " تا معدود "شیخ ناراضی"


 

دوستان ودشمنان دو نهضت چقدر مترادف ، چقدر متجانس : از سلسله منفور اموی تا سلسله منحوس پهلوی. دشمنان خارجی (به ویژه غربی ) درکربلا و ماجراهایش " سرجون رومی" مشاور غربی معاویه و یزید تا مشاوران کاخ سفید برای انقلاب سپید .

دعاها و مناجات های یکسان در هر دو قیام از بالاترین رده رهبری تا پایین ترین عضو  امربری

دعوتنامه های مشابه، از دعوتنامه " شمرذی الجوشن " برای حضرت ماه بنی هاشم ، حضرت عباس(ع)تا دعوتنامه آمریکا از والدین شهید عباس دوران و .. و جناب شهید چمران و....

دین محوری  هردو نهضت ، هدف احیای دین ، نه غصب زمین و زین پادشاهی .



 

ذلت گریزی وذلت ستیزی و ناپذیری رهبران وسرداران و رزمندگان دو انقلاب" هیهات من الذله"  شعار شعورمند هردو جبهه الهی


 

رهبران، ویژگی های مشابه رهبران:

1-هردو فرزند حضرت ختمی مرتبت (ص) وحضرت زهرا (س)

2-هردو پدر شهید و فرزند شهید

3-هردو ملبس به لباس پیامبر اکرم (ص) " عبا وعمامه"

4-هردو فقیه جامع الشرایط

5-هردو در خط مقدم جبهه مبارزه ، با فراخواندن رزمندگان که " بیا" نه " برو"

6-هردو اسیر خواص بی بصیرت تا جایی که آقا امام حسین (ع) در عاشورا"هل من ناصر ینصرنی" ؟ می سراید امام خامنه ای فرزند رشید او " این عمار"؟

7-هر دو اسوه و الگوی پاک دستی ، پاک قلبی ، پاک نیتی و سرشار از شجاعت و صداقت و درایت

و جانشینان رهبری هردو نهضت نیز بسیار شبیه اند:

1-هردو فرزند پیامبر(ص) و اهل بیت (ع)

2-هردو جانباز و افشاگر جنایات طاغوت

3-هردو قدر شناس و حق شناس رهبر قبلی

4-هردو فقیه جامع الشرایط

5-هردو در خط مقدم جبهه

6-هردو طعم شهادت چشیده . یکی واصل ("من قضی نحبه" عهد خود را به انجام رسانده ، امام سجاد(ع)) و نسل پاک جانبازش(امام خامنه ای) تا شهادت رفته ("و منهم من ینتظر" در انتظار شهادت )

رسواگر رسولان طاغوتی از حضرت سجاد(ع) و حضرت زینب (س) تا فرزندان و خواهران و مادران شهیدان دفاع مقدس

رجز خوانی های مشابه رهبران از امام حسین (ع) تا فرزند خلفش امام خمینی و خامنه ای. از حضرت عباس (ع) تا شهید حاج قاسم سلیمانی" . و الله ان قطعتموا یمینی / انی احامی ابدا عن دینی " به خدا قسم اگردستم را هم قطع کنید از یاری دینم و " رهبرم"  باز نمی مانم.

روضه خوانی برای شهدا از آقا حضرت امام سجاد (ع) و حضرت زینب (س) و حضرت ام البنین(س) تا امامین انقلاب و مادران و خواهران شهید و مرثیه خوانان اهل بیت.

رنگین پوستان حاضر در دوانقلاب از جناب "جون" تا سیاه پوستان خورشید لقای جنوب خود ایران تا شیخ زکزاکی جانباز رو به شهادت.


 

حضورگویش های زبانی متفاوت در دو نهضت : از شهید " اسلم بن عمرو ترکی" تا شهید باکری و" مدنی" از عرب وعجم از خوزستان تا خراسان از مختار تا کیان از شهید ابو مهندس تا شهیدحاج قاسم سلیمانی

زائران مشهد شهیدان دو انقلاب از کربلای عاشورا تا کربلای ایران ماکه امام خمینی(ره) در این باره فرمودند " تا قیامت، مزار و مقتل شهیدان دارالشفای عاشقان، عارفان ودلسوختگان است." و تربت امام حسین (ع) که سید وسالار تربت شهیدان عالم است.

زنان ، در دو نهضت حسینی (ع) وانقلاب خمینی(ره) چه اندازه شباهت دارند! از جهت شهید شدن(در جنگ تحمیلی6428 زن شهیده  و 500  زن شهیده رزمنده. وسخنرانی های زنان همسر شهید ، دختران ، مادران. وحجاب وعفاف وایثار و ولایتمداریشان چقدر نزدیک به هم است .

زر وزیور ، نزد زنان دوجبهه ارزش یکسان دارد ، آنها از همه تجملات دنیایی می گذرند و گذشته اند، اما از حجاب و عفاف به قیمت جان هم نمی توان گذشت . حضرت زینب (س)ودیگر دختران و بانوان اسیر همراه ایشان نگران حجاب خوداند نه گوشواره و اموال و در انقلاب ما بانوان و دخترانی که تنها طلا و جواهرشان را به جبهه ها فرستادند.

 

 

 سنین مختلف در دونهضت حاضرند . از طفل به خون آغشته رباب(س) تا محاسن به خون خضاب جناب" بریر" و "حبیب بن مظاهر" تا در انقلاب ما .  ما نیز در انقلابمان شهید 12 روزه و شهید یکصد ساله داریم

سیدالشهدا در دو نهضت : در عاشورای کربلا  آقا امام حسین (ع) و در عاشورای ما (سرچشمه) شهید بهشتی (ره)

سنگ باران در دو عاشورای کربلای امام حسین(ع) و کربلای امام خامنه ای (زه) : ماشینهای قلوه سنگی که در فتنه 88 در کف خیابان خالی می شد برای مقابله با مدافعان قرآن و ایران .

سرهای بی تن ، در دو کربلای عراق و ایران سر بی تن  شهید علی اکبر دهقان یا حسین یا حسین می گفت. او در وصیت نامه اش نوشته بود" السلام علی الراس المرفوع" . راس خورشید برمناره نیزه در عاشورا قرآن می خواند .

سرقت القاب  در دربار دشمنان هر دو انقلاب : یزید ،"امیرالمومنین "وشاه محمدرضا " ظل الله و حاکمان جلاد عربستان "خادمین حرمین شریفین" در ماجرای به شهادت رساندن زائران منا و" کدخدا" آمریکا حامی حقوق بشر  .

سیاست هردو انقلاب برمبنای "دیانت" است و سیاست دشمنان آنها بر اساس "دنائت ". چقدر شبیه.

 

 

شاه زنان (شهربانو) ،ایران بانو ،دختر یزدگرد سوم و مادر والا مقام حضرت امام سجاد(ع). فرزند گرانقدرش در نهضت عاشورا و پیام رسانی های بعدی ، شاه بیت غزل ایرانی و عربی است و بعدها مختار وکیان و دورتر شهید حاج قاسم سلیمانی و ابومهندس و در دفاع مقدس رزمندگان جان برکف عراقی و ایرانی با خون ترکیب شده در " نحو" جهاد .

شبهه افکنی دشمنان تا چه اندازه هم شکل اند . وطن امام حسین(ع) "مدینه "است در "کوفه"چه کار دارد ؟ امام علی (ع) متولد "کعبه" است در "کوفه "چه منافعی دارد ؟ سردار سلیمانی ، اهل "کرمان" است، به "لبنان وسوریه وعراق" چه؟ و کیان و...؟ دیگر کسی کاری ندارد که این ها میهمان اند و دعوت شده ومامور الهی. دیگرکسی دنبال این نیست که "صهیونیست "اشغالگر ازکجا آمده وآمریکا در "مکه" دنبال چیست وانگلیس در "هند" و مکرون در "هیروشیمای لبنان " به دنبال چه است؟

شباهت شعارها و شعورها  از " یا منصور امت" تا"مرگ بر آمریکا و مرگ براسرائیل"

شهادت طلبی ها در دوجبهه ، چقدر شبیه!

شیرخوارگان دو انقلاب تا برسد به شیرخوارگان زمان ما . که حضرت امام حسن عسکری (ع) به فرزند فرزانه اش آقا امام زمان(عج) فرموده"یود الطفل فی المهد لو استطاع الیک نهوضا" تا کودک در "پلو " نهاده شده توسط داعش برای صرف "شام" تا....

شمر های دشمن ، هردو با اهل بیت و قرآن و حقیقت مخالف : از قاتل شهید حججی ، تا عاشورا ، تا زندان ابوغریب و... ساواک اسرائیل، ساخته تا....

شیطان ، سوت و کف زنان ، معرکه گردان در میدان از کربلا تا میدان شهدا(ژاله) ، فتنه 88 در جشن شام و کوفه ، درجشن ساقط کردن هواپیمای مسافربری خودی به اشتباهی که احتمالا ساخته دشمن است ( با ابزارهای الکتریکی وامواج گمراه کننده آواکس های آمریکایی )

شهادتنامه های بسیار همانند سرداران وفرماندهان وسربازان

شفاعت خواهی فراوان همسان رزمندگان جبهه ها از رهبران

طعم شیرین شهادت از " احلی من العسل" تا "شربت شیرین شهادت " که اکنون ضرب المثل شده  در دهان دوست و دشمن

شباهت در وجود "شریح قاضی" تا " شیخ قرضاوی" تا مواد شیمیایی اهدایی سردمداران " تفکر نازی "


 

صلح وجنگ نیز در دو انقلاب ، شاهد مثال های فراوان دارد.از صلح امام حسن(ع) تا " جهاد امام حسین (ع) " که هردو فرمان الهی اند تا جهاد جمهوری اسلامی در برابر تجاوز دشمن بعثی و بخش اعظم دنیای کفر وظلم ، تا صلح تحمیلی ، تا دلالان صلح و خلع سلاح موشکی پیشنهادی خائنان داخلی و خارجی.


 

ضالین دو انقلاب

ضمانت تداوم اسلام ناب محمدی (ص) با خون گلگون جهادگران مخلص و جان برکف دو نظام الهی .


 

ظلم ستیزی، دو رهبر و دو نظام توحیدی برای برپایی قسط و عدالت قرآن پسند با دشمنانی به شدت شبیه


 

عالمگیر شدن پیام دو نهضت ان شاء الله تا قیامت و"لوکره المشرکین و المنافقین و الکفار "

عاشوراهای مکرر دو انقلاب با یازده امام مظلوم معصوم شهید تا عاشوراهای مکرر نهضت خمینی(ره) در میدان ژاله ، سرچشمه ، پاوه ، شلمچه ، حلبچه و... که " کل یوم عاشورا وکل ارض کربلا "

عزاداری های مشابه و ممنوعیت عزاداری های شبیه به هم از کربلای شهیدان تا فرمان رضاخان تا ممنوعیت صامت نام بردن از رهبران دو جبهه حتی در برخی مساجدشهر(امروز)

عبرت های عاشورایی تنها از زبان یک فرمانده دفاع مقدس:" ما یکبار امام حسین (ع) را در کربلا تنها گذاشتیم و چهارده قرن تحقیر ، تازیانه ، توهین و شکنجه را چشیدیم. هرگز مباد امروز حسین "زمانمان" را تنها بگذاریم "( فرهنگ عاشورا ص 104 )

" قتیل العبرات " تنها قتیل " اشکها" نیست ، شهید "عبرت ها " نیز هست.


 

غارت خیمه ها و خانه ها تنها در کربلای عراق نبود. در کربلای غرب وخوزستان ما و در حملات بعثیون و داعشیون تکرار شد.

غریبی شهدا در کربلای عراق و نینوای ایران ، در شهادت های غریبانه در زندان های بعثی و شهید حججی ها و مدافعان حرم به ویژه شهدای " غربت مضاعف" : جان برکفان رشید پاکستانی ، افغانستانی و... شهادت غریبانه حاج قاسم سلیمانی و شهدای منا در حج و شهید ایت الله مصطفی خمینی (ره) درعراق و...

غربی های نفوذی و خط بده از " سرجون رومی " تا "سردمداران غربی" تا پیروان داخلی آن ها

غیرت حسینی در دوجبهه : در گودال قتلگاه تا تکاوران شهید در ساحل کارون برای به خاک سپردن یک ناموس ایرانی


 

فتنه مشابه کفار و منافقان ، معاندان هر دو انقلاب در به آتش کشیدن طرفداران آقا امام حسین(ع) وپرچم هایشان. در هر دو فتنه این آقا امام حسین(ع) است که با ورود به ماجرا ، بساط آتش افروزی را بر می چیند.

فرعون های مشترک از کاخ سیاه آمریکا تا کاخ کرملین تا کاخ سعد آباد تا کاخ صد دام بغداد

فداکردن " ما سوی الله " خود به وسیله رهبران ، سرداران و رزمندگان هردو جناح توحیدی

فرزندان شهید شبیه رهبران از حضرت علی اکبر(ع) تا حاج آقا مصطفی خمینی(ره)


 

قرآن، قانون اساسی و فرمانده اصلی دو جبهه ی توحیدی : آقا امام حسین (ع) در تمام زندگیش از زبان باز کردنش در 3 سالگی تا زبان بستنش بر فراز مناره نیزه ، تلاوت قرآن بود. تا دفاع مقدس  ما که سینه های بی سر و سرهای بی سینه قرآن می خواندند و 180 شهید حافظ کل قرآن در دفاع مقدس ایران .

قتل صبر (یعنی قتل همراه با شکنجه بسیار) در دوانقلاب از آقا سید الشهدا امام حسین (ع) تا شهادت مظلومانه آیت الله شهید سعیدی و غفاری و هزاران شهید شکنجه شده در ساواک پهلوی تا شکنجه گاه های اسارت خانه های حزب بعث تا شهید حججی و...

قیام هردو رهبر برای اقامه " قسط" و " امربه معروف و نهی از منکر" و احیاء تمام فرامین بر زمین مانده ،حتی دفن شده اسلام ناب محمدی (ص) بود.

قربانی های مشابه دوانقلاب ، رهبران ، افسران ، پدران ، مادران و خواهران و برادران و ... دو امت شهید پرور که " خدایا این قربانی را از ما بپذیر"


 

کربلاهای مکرر ایران

کتاب مشترک دو نهضت " کتاب الله "

کمال خواهی  ، استقلال طلبی تمام اجزای دو نهضت


 

گودال قتلگاه همسان در کربلای عراق در عاشورا و کربلای ایران در ساواک ، شیارها و تنگه ها در دفاع مقدس ، گورهای دسته جمعی شهیدان غواص ، مدافعان حرم در سراسر قلمرو مقاومت اسلامی از کربلا ی اموی تا گور دسته جمعی شهدای گوهرشاد به دستور جلاد رضا خان پهلوی تا...

گلریزان رهبران و سرداران ، افسران و رزمندگان ، طفلان ، زنان ، مردان در هر دو انقلاب ، از کربلای امام حسین(ع) تا کربلای امامین انقلاب یعنی ریختن عالیترین و خوشبوترین و زیباترین گلهای عالم (شهدای گلگون کفن) به خاک وطن و در غربت ،تا ما آدمهای مانده در اسارت نفس اماره، خودخواهی وشهوات نجات پیدا کنیم و به دامن نجابت سلامت روح وتقوا برگردیم و آنها که زیر بار قرض امت و امامند به ثروت معنوی دست یابند و دین خود را ادا کنند.


 

لانه های جاسوسی در دو نهضت . از خانه فرماندار مدینه تا لانه جاسوسی عبیدالله زیاد در کوفه که به" سرجون" وصل است ، تا برسیم به تهران ، لانه های جاسوسی  متعدد آمریکا ، انگلیس، فرانسه و  آلمان و...

لباس های روحانیت پیامبر اکرم (ص) برتن رهبران هردو نظام الهی ولباسهایی که تابلوی تبلیغاتی اند و پر هستند از شعارهای حماسی-دینی و انقلابی " هیهات من الذله " " راه قدس از کربلا می گذرد" " مرگ بر آمریکا ، مرگ بر انگلیس ومرگ بر تمام جنود ابلیس و ...



 

مادران شهداء و اسرای دو رستاخیز توحیدی چه مقدار شبیه اند. در ایثار ، شعار و رفتار و کردار . همه هستی خود را فدای امام حسین (ع) و رهبری انقلاب می دانند و در کربلا ، سراغ حسین (ع) خود را می گیرند نه عباس و فرزندان خویش را .چنانکه مادران وهمسران شهدا در کربلای سرچشمه ، همه سراغ سلامتی شهید بهشتی را قبل از شاهدان خویش می گیرند و چه بگویم از زینب (س) در رفتار با شهدای فرزند و شهیدان برادر..

مذاکره در دو نهضت الهی ، مذاکره از باب مفاعله یعنی به یکدیگر یاد آوری کردن .یاد آوری چه؟ یادآوری حقوق و وظایف. وقتی مذاکره از طرف مومنان ومسلمانان صورت می گیرد ، قاعده این است که حقوق و وظایف را که قرآن مقرر فرموده یاد آوری کنند و از طرف مذاکره ، انجام دقیق ، صحیح  وکامل آن را بخواهند و گرنه مذاکره بر اساس پیمان های تجاوزگرانه وسلطه پذیرانه وموید ظلم ، مطرود و ملعون و ممنوع است .رهبران هر دو انقلاب هرگز تن به مذاکره خلاف رضای الهی نداده و نخواهند داد .

معجزات مشابه در دو اردوی توحیدی امام حسین (ع) و امام خمینی (ره) در پیروزی ها ، خوار و ذلیل کردن دشمن قلدر تا دندان مسلح و نیز شفا یافتن بیماران و گرفتاران بر سر مزار شهیدان دو انقلاب و گشایش های حیرت انگیز و پیروزی های محیر العقول .

میزان ، رای کدام مردم (ملت) در دو انقلاب؟ دشمنان اسلام و انسان همواره" نومن ببعض ونکفر ببعض" بوده اند . اگر امام خمینی (ره) که فرزند و رهروخلف حضرت امام حسین (ع) هستند ، فرمودند" میزان رای ملت(مردم) است " ، هم ایشان فرموده اند به رزمندگان و جبهه مقاومت که شما پیرو امامی هستید که فرمود " اگر دردنیا هیچ پناهگاه و ماوایی نباشد  با یزیدبن معاویه بیعت نخواهم کرد " . درجایی دیگر امام خمینی (ره) می فرماید : اگر جهانخواران بخواهند در مقابل دین ما بایستند در مقابل همه دنیای آنها می ایستیم و تا نابودی تمام آنها از پای نخواهیم نشست (صحیفه امام خمینی ج 20 ص 325)

و این دقیقا یعنی رای آن ملت(مردم) میزان است که موحد ، مومن ، مسلم  ودر صراط مستقیم الهی باشند. و اگرقرار بود رای هر ملت و مردمی با  هر عقیده ومرام میزان باشد . هیچ پیامبری نباید به رسالت مبعوث می شد و تلاش می کرد .پیروان حضرت ابراهیم (ع) ، نوح(ع) و حضرت محمد (ص) در ابتدا چند نفر از ملت بودند؟ چرا برخی موضوع و حقیقت روشنتر از خورشید را انکار می کنند؟

مراحل شبیه به هم دو انقلاب از آغاز :

1-امتناع از بیعت با یزید اموی و عاری از مهر پهلوی

2-هجرت اجباری به مکه وکربلا و به ترکیه و عراق

3- تبلیغ و نامه نگاری وسخنرانی در منازل هجرت و درکشورهای دیگر

4-اعزام نماینده به کوفه وتهران

5-تهدید یزید اموی مردم کوفه را و یزید تهران ، مردم تهران را  .شهادتهای مکرر تبریز وتهران میدان ژاله و شهادت حضرت مسلم و هانی و طرفداران حضرت

6-حرکت از مکه به سوی کوفه و از نجف به سوی تهران

7-رسیدن به کربلا و محاصره همه جانبه و بستن فرودگاه مهر آباد ( از این جا به بعد تفاوتها شروع می شود و ان شاالله به دعای آقا امام حسین (ع) پیروزی ظاهری نیز تا ظهور قائم آل محمد(ص) ادامه خواهد یافت (برداشت از ص 447 فرهنگ عاشورا، جواد محدثی)

مردمی بودن دو انقلاب : پایه ها وارکان هر دو انقلاب رهبران الهی ومردمان مستضعف خدایی بودند.

مقاومت رهبران، افسران ومردمان دو نهضت در شکنجه گاههای کربلا ، کوفه ، تهران ، قم و ... تا شهید سعیدی وغفاری

مظلومیت رهبران ومردم هر دو امت .


 

نامه نگاری های شبیه به هم رهبران دو انقلاب برای مردم و امت خود ،  البته با تفاوتهای بسیار در پاسخگویی امت : در کوفه اکثر قریب به اتفاق  پاسخ ها ناجوانمردانه و مرعوب و همراه نفاق  و در انقلاب ، تمام ، عالی و از روی صدق و وفاق

نام ها و نسب های شبیه رهبران ، افسران ، رزمندگان، شهیدان ، جانبازان نامهای عملیاتی ، پرچمها ، گردانها و...

سید روح الله (سلاله خلف حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) ملقب به  مصطفوی  از ذریه حضرت محمد مصطفی (ص) و بعد نایب برحق ایشان سید علی حسینی خامنه ای، همچنان امام خمینی (ره) همه فرزند حضرت محمد مصطفی (ص) و حضرت زهرا(س) و امام حسین (ع) و امامان معصوم علیهم السلام.

نقابداران و نفوذی های بسیار مشابه دشمنان در دو نهضت. از ورود نقابداران " ابن زیادی" به کوفه تا خرابکاران نقاب داران فتنه های رنگارنگ انقلاب ما چه نقاب پارچه ای و.. چه نقاب نفاق و دروغ وظاهر سازی" لعن الله امت اسرجت و الجمت و تنقبت (نقاب زدگان) لقتالک"

نمازهای شبیه تیرباران یا بمب گذاری یا منفجر شده در کربلای عراق وایران ( شهدای محراب)و... در نماز ظهرعاشورا تا نماز جمعه وجماعت ایران


 

وارثان انبیاء رهبران دو انقلاب : درباره آقا سید الشهدا (ع) می خوانیم" السلام علیک یا وارث آدم صفوه الله ... نوح نبی الله .... ابراهیم خلیل الله ... حضرت محمد مصطفی (ص) و درباره امامین انقلابمان در حدیث آمده " ان العلماء ورثه الانبیاء "( امام صادق (ع)

ولایتمداری . سرداران در دو نهضت الهی از حضرت ابوالفضل(ع) و اصحاب شهیدآقا امام حسین (ع) تا شهید سعیدی و غفاری و امروز شهید حاج قاسم سلیمانی  وکل رزمندگان اسلام . و وفاداران و یاران.

وصیت نامه بسیار شبیه سرداران و رزمندگان شهید و جانباز و... (حضرت مسلم بن عوسجه(ره) قبل از شهادت ، رنگین در خون با انگشت آقا امام حسین (ع) را به حبیب بن مظاهرنشان می دهد و می گوید" ترا وصیت میکنم تا پای جان  از او حمایت کن" وحبیب بن مظاهر(ع) می گوید " به خدای کعبه قسم آن حضرت را یاری خواهم کرد ") . همین امر در وصیت نامه  اکثر شهیدان وجود دارد .سید شهیدان مدافع حرم شهید حاج قاسم سلیمانی عینا در باره امام خامنه ای (زه) چنین سفارشی دارد.

وعده های بسیار شبیه دشمن به گمراهان درگیر و دار انقلاب : از گندم ری تا سلطنت پهلوی و امروز سلطنت طلبان و منافقان و لندن نشینان

وارونه های وقاحت بار در ماجرای دو انقلاب : آقا امام حسین(ع) نواده دلبند رسول الله می شود "خارج از دین" و یزید "امیرالمومنین".  امامین انقلاب ورزمندگان اسلام "خارجی" ساواکی ها ومنافقان و وابستگان غرب وشرق "دلبسته ایران" . جانبازی که در بدنش آنقدر ترکش است که می شود دور نقشه ایران را ترکش آجین کرد ، "خائن" هست و خودفروشان و وطن فروشان رادیوهای فارسی زبان و اهالی محترم لندن و نیویورک "مدافع وطن". عجب شباهت هایی در وارونه ها!


 

هدف های مشترک دو انقلاب تا برسد به جهانی شدن اسلام ناب محمدی (ص)  به دست پر توان آقا امام زمام (عج):

1-اقامه احکام الهی و برقراری حکومت اسلامی

2-اصلاح امت بعضاً گمراه شده

3-احیای امر به معروف ونهی از منکر

4-احقاق حق وحقوق خالق ومخلوق وامحاء ظلم و تعدی و برپایی نظام عدالت محور

هفتاد و دو شهید کربلای عاشورا وهفتاد و دو شهید سرچشمه ایران ما

هرزگی های مشترک ضد انقلاب در هر دو ماجرا از "حره " تا " هویزه"  و جنایت ، کشتار و تجاوز به نوامیس مسلمانان بی دفاع توسط سپاهیان یزید اموی ولشکر یزید بعثی .


 

یاران وفادار آقا امام حسین (ع) و حضرت سجاد(ع) تا امام خمینی (ره) و امام خامنه ای (زه) و رویش ها وریزش های شبیه خواص

یزید های مشابه دشمن  در دو نهضت از یزید اموی تا صدام یزید خائن ویزید پهلوی

نتیجه: دوستدار حقیقی آقا امام حسین(ع) وشهدای کربلا نمی تواند دوستدار امامین انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی نباشد. نمی شود امام حسینی باشی ورهبران ونظامی راکه 13000 حسین شهید ، تقدیم اسلام کرده نخواهی.

شباهت ها ، بسیار بیشتر از این موارد هستند و ما هم بضاعتمان بیش از این نبود و هم برای تبرک و تیمن تعداد شباهت ها را 72 به عدد تعداد شهدای عاشورای هر دو نهضت انتخاب کردیم و در آخر معتقدیم هرچه حُسن است مربوط به حقیقت دو نهضت و هرچه عیب و اشتباه است از جمع آور این موارد است.

التماس دعا وبخشش                                       جمع آوری کننده: بسیجی هنرمند

 

مرداد 99


یکشنبه دوم شهریور ۱۳۹۹ ساعت 19:41 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

مجله  مبلغان  دی و بهمن 1387 - شماره 111 

ملاقات های امام حسین علیه السلام از مدینه تا کربلا

12

آغاز سخن

حضرت ابا عبد اللّه الحسین علیه السلام برای قیام جاودانه کربلا، علاوه بر زمینه سازی چندین ساله دوران گذشته، از آغاز حرکت خویش نیز دست به فعالیتهای گسترده ای زد: وداع جانسوز با قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و افراد مختلف، نوشتن وصیت نامه و نیز نگارش نامه های بسیار برای قبیله ها و افراد مختلف، ماندن در مکه از ماه مبارک شعبان تا هشتم ماه مبارک ذی الحجّه. از دیگر فعالیتهای حضرت، ملاقاتهایی است که از زمان آغاز حرکت از شهر مدینه تا کربلا داشته. این مجموعه ملاقاتها، نشان دهنده تلاش حضرت برای هدایت انسانها، بیان اهداف بلند قیام، دفاع جانانه از حقیقت اسلام، برخورد شدید با یزید و یزیدیان و اتمام حجّت برای شکاکان و دو دلان می باشد.

آنچه پیش رو دارید، بیان مهمترین ملاقاتهای آن حضرت در سه بخش است: 1. ملاقاتهایی که در مدینه از آغاز حرکت داشته اند؛ 2. ملاقاتهایی که در مکه معظمه با افراد گوناگون داشته اند؛ 3. ملاقاتهایی که در مسیر راه کوفه تا کربلا و در خود کربلا با افراد مختلف داشته اند.

 

الف. ملاقاتهای مدینه

1. ملاقات با ولید بن عتبه

پس از درگذشت معاویه، یزید طی نامه ای به ولید بن عتبه، حاکم مدینه، دستور داد که حسین بن علی علیه السلام و عبد اللّه بن زبیر را احضار کند و از آنها برای خلافتش بیعت بگیرد و اگر از بیعت سرپیچی کردند، سرِ آنها را از بدن جدا کرده، برای او به دمشق بفرستد و از مردم مدینه نیز بیعت بگیرد و اگر کسی نپذیرفت، حکمی را که بیان شد، درباره آنها اجرا کند. (1)

ولید بعد از آگاهی از محتوی نامه، شبانه مروان بن حکم - حاکم پیشین مدینه - را احضار کرد و از او درباره نامه یزید نظرخواهی کرد. مروان گفت: هم اکنون آنها را احضار کن و از آنها برای یزید بیعت بگیر! اگر پذیرفتند، دست از آنها بردار و اگر خودداری کردند، سر از بدن آنها جدا کن، قبل از آنکه از مرگ معاویه آگاه شوند و علیه یزید قیام نمایند.

ولید فوراً عبد اللّه بن عمرو بن عثمان را به سراغ حسین علیه السلام و ابن زبیر فرستاد و آنها را نزد خود فراخواند.

در حالی که امام حسین علیه السلام و ابن زبیر در مسجد نشسته بودند، پیک ولید پیام را ابلاغ نمود.

امام حسین علیه السلام فرمود: گمان می کنم که معاویه رهسپار دیار آخرت شده است [؛ زیرا من در خواب دیدم که منبر معاویه واژگون و خانه او در آتش می سوزد. (2)] و یزید ما را برای بیعت فرا خوانده است.

حضرت با جمعی از جوانان هاشمی به سمت دار الاماره مدینه حرکت کردند و به آنها فرمودند: من داخل میشوم و هنگامی که شما را فراخواندم یا صدای فریاد مرا شنیدید، وارد دار الاماره شوید. (3)

حضرت وارد شدند، در حالی که مروان بن حکم نیز نزد او بود. ولید نامه یزید را برای امام حسین علیه السلام قرائت کرد.

حضرت فرمودند: «ما کنْتُ اُبایعُ لِیزِیدَ؛ من هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد.»

مروان گفت: با امیر المؤمنین بیعت کن! امام حسین علیه السلام فرمودند: وای بر تو که سخن به گزاف گفتی! چه کسی یزید را بر مؤمنین امیر کرده است؟(4)

2. مروان

فردای آن روز، امام حسین علیه السلام در بین راه با مروان بن حکم ملاقات کرد. مروان گفت: من شما را نصیحت می کنم به شرطی که بپذیری! حضرت فرمود: نصیحت تو چیست؟ گفت: من شما را امر می کنم که با امیر المؤمنین یزید بیعت کنی که این بیعت به نفع دین و دنیای شما است.

حضرت با ناراحتی فرمود: «اِنَّ لِلَّهِ وَاِنَّا اِلَیهِ راجِعُون» و ادامه داد: «عَلَی الْاِسْلامِ السَّلامُ اِذْ بُلِیتِ الْاُمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ یزِیدَ وَیحَک یا مَرْوانَ اَتَاْمُرُنِی بِبَیعَةِ یزِیدَ وَهُوَ رَجُلٌ فاسِقٌ؛ فاتحه اسلام را باید خواند آن زمانی که امت گرفتار امیری چون یزید گردد. وای بر تو ای مروان آیا مرا به بیعت یزید فرمان می دهی، در حالی که او مرد فاسقی است!»

سپس فرمود: این سخن ناروا و بیهوده را چرا می گویی؟ من تو را بر این گفتار ملامت نمی کنم؛ زیرا تو همان کسی هستی که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله تو را هنگامی که هنوز در صلب پدرت حکم بن العاص بودی لعنت کرد.

آنگاه فرمود: دور شو ای دشمن خدا! ما اهل بیت رسول خدا هستیم و حق با ما و در میان ما است و زبان ما جز به حق سخن نمی گوید. من خود از پیامبر خدا شنیدم که می فرمود: «خلافت بر فرزندان ابو سفیان و فرزندزادگان آنها حرام است.» و فرمود: «اگر معاویه را بر فراز منبر من دیدید، بی درنگ شکم او را پاره کنید.» به خدا سوگند که مردم مدینه او را بر فراز منبر جدّم رسول خداصلی الله علیه وآله مشاهده کردند؛ ولی به آنچه مأمور شدند، عمل نکردند.»

در این هنگام بود که مروان از روی خشم فریاد برآورد: «هرگز تو را رها نمی کنم، مگر اینکه با یزید بیعت کنی! شما فرزندان علی کینه آل ابوسفیان را در سینه دارید و جا دارد که با آنها دشمنی کنید و آنها [نیز] با شما دشمنی ورزند.»

امام حسین علیه السلام در جواب فرمود: «دور شو ای پلید که ما از اهل بیت طهارتیم و خداوند درباره ما به پیامبرش وحی کرده است که «إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکمْ تَطْهِیرًا »؛(5) «خداوند می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند، و کاملاً شما را پاک سازد.»

با این بیان، دیگر برای مروان قدرت سخن باقی نماند. امام افزود: «ای پسر زرقاء! به خاطر آنچه که از رسول خدا ناخشنودی، تو را بشارت [و خبر] می دهم به عذاب دردناک الهی روزی که نزد خدا خواهی رفت و جدّم رسول خداصلی الله علیه وآله درباره من و یزید از تو پرسش خواهد کرد.» (6)

در این ملاقات امام حسین علیه السلام حقیقت و پستی مروان و آل ابو سفیان را به او معرفی کرد و حقیقت و حقّانیت خویش و اهل بیت را به اثبات رساند و با قاطعیت تمام با این مرد جسور برخورد نمود. در پی این ملاقاتها بود که یزید بلافاصله ولید را از فرمانداری مدینه عزل نمود و مروان بن حکم را به جای او برگزید. (7)

3. محمّد بن حنفیة (8)

محمّد بن حنفیه، قبل از حرکت امام حسین علیه السلام به ملاقات او آمد و گفت: «ای برادر! تو محبوب ترین مردم نزد منی و من از هیچ کس نصیحتم را دریغ نمی دارم، تا چه رسد به شما.. .. از بیعت با یزید کناره گیر و از سکونت در شهرها تا می توانی پرهیز کن. سپس نمایندگان خود را به سوی شهرها اعزام کن و [به این وسیله ] آنها را به سوی خودت دعوت کن؛ اگر تو را اجابت کردند و به بیعت با تو تن دادند، خدا را بر این نعمت شکر کن و اگر با دیگری بیعت کردند، این انتخاب بد به هیچ وجه مزیت و موقعیت تو را به دست فراموشی نخواهد سپرد.... »

امام حسین علیه السلام فرمود: «برادر! به کجا روم؟» محمّد گفت: «به سوی مکه حرکت کن. اگر آن شهر را مناسب اقامت دیدی، در آنجا بمان و اگر احساس کردی که مکه نیز جای امنی برای تو نیست، به بیابانها و کوهها رو کن و همیشه از نقطه ای به نقطه ای در حرکت باش تا آنکه سرانجام کار را دریابی.»

امام حسین علیه السلام در پاسخ فرمود: «ای برادر! تو نصیحت ملاطفت آمیز خود را از من دریغ نداشتی. امیدوارم که پیشنهاد تو مقبول و پسندیده باشد.» (9)

و اضافه فرمود: «یا اَخِی وَاللَّهِ لَوْلَمْ یکنْ مَلْجَاٌ وَلا ماْوی لا بایعْتُ یزِیدَ بْنَ مُعاوِیةَ؛ ای برادر! به خدا قسم اگر [در دنیا ]پناهگاه و محل سکونتی نداشته باشم، هرگز با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد.» محمّد گریست، امام از او تشکر کرد و فرمود: «ای برادر! خداوند تو را جزای خیر دهد که از سر خیر [ خواهی ]پیشنهاد کردی. من قصد عزیمت به مکه را دارم و خود و برادرانم و فرزندان آنها و پیروان من نیز بر این رأی اند. و امّا تو ای برادر! پس می توانی در مدینه بمانی و گزارشهای لازم را از اخباری که میشنوی برایم بفرستی و چیزی از نظر من پنهان نگاه نداری.» (10)

محمّد بن حنفیه ملاقاتی نیز در مکه با امام حسین علیه السلام دارد که در آن ملاقات چنین عرض می کند: «ای برادر! تو مردم کوفه را خوب می شناسی و می دانی که با پدر و برادرت چه کردند و من می ترسم که سرنوشت شما نیز همان سرنوشت گذشتگان بشود. اگر مصلحت بدانی، در مکه بمان که هم جانت سالم می ماند و هم عزّت و احترامت محفوظ است.»

حضرت فرمود: «خوف این را دارم که یزید به طور ناگهانی مرا بکشد و من همان کسی باشم که با کشته شدنش حرمت حرم شکسته می شود.» (11)

محمّد گفت: «پس به اطراف یمن بروید که مناطق امنی است.» حضرت فرمود: «در گفته شما تأمّل می کنم.» ولی فردای آن روز حضرت به سوی کوفه حرکت کرد. محمّد گفت: «چه شد که در حرکت عجله می کنی؟»

حضرت فرمود: بعد از رفتن تو، پیامبر را در خواب دیدم که فرمود: «یا حُسَینُ اُخْرُجْ فَاِنَّ اللَّهَ قَدْ شاءَ اَنْ یراک قَتِیلاً؛ ای حسین! بیرون برو که خداوند خواسته تو را کشته ببیند.» محمّد کلمه استرجاع را بر زبان آورد و گفت: «اکنون که عازم هستی، پس چرا زنان را با خودت می بری؟»

فرمود: «اِنَّ اللَّهَ قَدْ شاءَ اَنْ یراهُنَّ سَبایا؛ خدا خواسته که آنها را اسیر ببیند.» (12)

عبد اللّه وقتی از جریان حرکت امام حسین علیه السلام به سوی کوفه با خبر شد، محضر آن حضرت رسید و از ایشان خواست که با گمراهان سازش کند. همچنین او را از جنگ و کشته شدن برحذر داشت

 

بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب        ور نه این بی حرمتی را کی روا دارد حسین

 

4. عبد اللّه بن مطیع

عبد اللّه بن مطیع، امام حسین (ع) را در بین راه مدینه به مکه ملاقات کرد و به ایشان عرض کرد: «جانم به فدای تو باد! عزم کجا داری؟» امام حسین علیه السلام فرمود: «در حال حاضر قصد رفتن به مکه را دارم و از خدای متعال طلب خیر می کنم.»

عبد اللّه عرض کرد: «به فدایت گردم! از خدا برای شما طلب خیر می کنم، مبادا از مکه به سوی کوفه حرکت کنی؛ چرا که کوفه همان شهر بدخاطره ای است که پدرت را در آنجا کشتند و برادرت امام حسن مجتبی علیه السلام را در چنگ دشمن رها کردند و خود نیز با او از در نیرنگ درآمدند و او را زخم کاری زدند که نزدیک بود او نیز کشته شود. در حرم و خانه خدا بمان؛ زیرا تو بزرگِ نژاد عربی و از مردم حجاز کسی نیست که با تو در رتبه و مقام برابر باشد. در آنجا بمان تا مردم از اطراف به گرد تو جمع گردند. بخدا سوگند که بعد از تو ما را به زنجیر بردگی می کشند.» (13)

ب. ملاقاتهای مکه

کاروان امام روز جمعه، سوم ماه مبارک شعبان وارد مکه شد. حضرت تاهشتم ماه ذی حجّه در آنجا باقی ماند. در این مدت، ملاقاتهای مختلفی داشته اند که به اهم آنها اشاره می شود:

1. گروهی از مردم و عبد اللّه بن زبیر

با ورود امام حسین علیه السلام به مکه، مردم و کسانی که برای حجّ به مکه مشرف شده بودند، به محضر آن حضرت می رسیدند، از جمله عبد اللّه بن زبیر که در جوار کعبه اقامت گزیده و سرگرم نماز و طواف بود، هر روز یا دو روز یک بار به محضر آن حضرت می آمد. وی در اضطراب شدیدی بسر می برد؛ زیرا به خوبی می دانست که امام حسین تا زمانی که در مکه شرف حضور داشته باشد، اهل حجاز با او بیعت نخواهند کرد؛ زیرا امام حسین علیه السلام دارای موقعیت خاص اجتماعی بود و مردم بیش تر از او اطاعت می کردند. (14)

هدف از تظاهر عبد اللّه به عبادت، به دام انداختن افراد بود. علی علیه السلام درباره او فرمود: «ینْصِبُ حِبالَةَ الدِّینِ لِاصْطِفاءِ الدُّنْیا؛(15) دام دینی می گستراند تا دنیا را بدست آورد.»

با این حال، ابن زبیر به امام حسین علیه السلام پیشنهاد کرد که در مکه اقامت کند تا او با امام بیعت نموده، مردم نیز با امام بیعت نمایند. این کار بدین جهت بود که از خود رفع تهمت کند و مردم این پیشنهاد را به عنوان حسن نیت و خیرخواهی اوتلقی کنند. (16)

حضرت فرمود: «یابْنَ زُبَیر لَئِنْ اُدْفَنُ بِشاطِی ء الْفُراتِ اَحَبُّ اِلَی مِنْ اَنْ اَدْفَنَ بِفِناءِ الْکعْبَةِ؛ پسر زبیر! اگر در سرزمین فرات دفن شوم، برایم بهتر است از اینکه در آستانه کعبه به خاک سپرده شوم.»

و در ادامه فرمود: «اِنَّ اَبِی حَدَّثَنِی اَنَّ بِها کبْشاً یسْتَحِلُّ حُرْمَتَها فَما اُحِبُّ اَنْ اَکونَ ذلِک الْکبْشُ؛(17) پدرم به من خبر داد که در مکه قوچی کشته می شود که به وسیله او حرمت خانه خدا شکسته می گردد و من دوست ندارم (هتک حرمت الهی با کشته شدن من باشد و) آن قوچ با شم.»

در نقل دیگر آمده هنگامی که عبداللّه متوجه شد امام حسین علیه السلام عازم کوفه است، به ملاقات امام آمد و گفت: «چه تصمیمی دارید؟ به خدا سوگند که من از عدم مبارزه و جهاد علیه بنی امیه به خاطر ستمهایی که بر بندگان صالح خدا روا می دارند، بسیار بیمناکم و از عذاب الهی می ترسم!» امام حسین علیه السلام فرمود: «تصمیم دارم به کوفه بروم.» عبد اللّه گفت: «خدا تو را موفق بدارد؛ اگر من هم یارانی همانند انصار و یاران تو داشتم، از رفتن به آن دیار امتناع نمی کردم.»

ابن زبیر با اینکه قلباً از رفتن امام حسین به کوفه خوشحال بود؛ ولی برای حفظ ظاهر و رفع اتهامات احتمالی گفت: «اگر شما در همین جا بمانید و ما و مردم حجاز را به بیعت با خود فرا خوانید، به سوی تو خواهیم شتافت و با تو بیعت خواهیم کرد؛ چرا که تو را به امر خلافت سزاوارتر از یزید و پدر یزید [معاویه ]می دانیم.» (18)

شاهد این ظاهرسازی، سخنان عبد اللّه بن عباس است که دست بر شانه ابن زبیر گذاشت و گفت: «ای پسر زبیر! فضا برای تو باز شد و حسین به سوی عراق کوچ کرد.» و در ادامه گفت: «چرا خود را نامزد خلافت نموده ای؟» گفت: به جهت شرافتم.» ابن عباس گفت: «به چه چیز شرافت پیدا کرده ای؟ اگر برای تو شرافتی باشد، از ناحیه ما است و ما از تو شریف تریم.... » (19)

این ملاقاتها ماهیت اصلی زبیر را رو کرد و نشان داد که نامزدی خلافت با درخواست بیعت با امام حسین علیه السلام و ماندن در مکه سازگاری ندارد.

2. عبد اللّه بن عمر

عبد اللّه وقتی از جریان حرکت امام حسین علیه السلام به سوی کوفه با خبر شد، محضر آن حضرت رسید و از ایشان خواست که با گمراهان سازش کند. همچنین او را از جنگ و کشته شدن برحذر داشت.

امام علیه السلام در پاسخ او فرمود: «ای ابا عبد الرحمن! مگر نمی دانی که یک نمونه ناچیز بودن دنیا در نزد خدای تعالی این است که سر یحیی بن زکریا به عنوان هدیه نزد زنی بدکاره از بنی اسرائیل فرستاده شد؟ آیا نمی دانی که بنی اسرائیل از طلوع فجر تا طلوع آفتاب هفتاد پیامبر خدا را می کشتند و بعد مثل اینکه هیچ اتفاقی نیفتاده و حرکت ناروایی رخ نداده است، در بازارها نشسته و مشغول خرید و فروش می شدند؟ خداوند در کیفر آنان شتاب نکرد و به موقع از آنها انتقام گرفت. ای ابا عبد الرحمن! از خدا بترس و از یاری من روی برمگردان.» (20)

جالب است بدانید همین عبد اللّه با حَجّاج جنایتکار به عنوان نماینده عبد الملک مروان بیعت کرد؛ امّا حاضر نشد با امام معصوم بیعت نماید؛ لذا در لحظه مرگ گفت: «بر هیچ چیز دنیا تأسف نمی خورم، مگر بر اینکه با فئه باغیه (معاویه و اهل شام) نجنگیدم و علی را در این امر یاری نکردم.» (21)

عبد اللّه وقتی از شهادت امام حسین علیه السلام آگاه شد، نامه ای با این مضمون برای یزید نوشت: «سوگواری عظیم و بزرگ است و مصیبت سترگ و در اسلام حادثه بزرگی پیش آمد. هیچ روزی مانند روز حسین علیه السلام نیست.»

یزید در پاسخ نوشت: «ای احمق! اگر ما بر حق هستیم، پس از حق خود دفاع کرده ایم و اگر هم بر حق نیستیم، پدرت اوّل کسی بود که این اساس را بنا گذاشت.» (22)

3. عبد اللّه بن عباس

آنگاه که هجرت حضرت از مکه به سمت عراق قطعی شده بود. عبد اللّه بن عباس به ملاقات امام حسین علیه السلام آمد و امام را سوگند داد که در مکه بماند. وی اهالی کوفه را مذمّت نمود و به حضرت عرض کرد: شما نزد کسانی می روید که پدرتان را کشته و برادرتان را مجروح ساخته اند و مسلّماً با شما چنین رفتار خواهند کرد.

امام در جواب ابن عباس فرمود: «یا ابْنَ عَمّ ا ِنِّی وَاللَّهِ لَاَعْلَمُ اَنَّک ناصِحٌ مُشْفِقٌ وَلکنِّی اَزْمَعْتُ وَاَجْمَعْتُ عَلَی الْمَسِیرِ؛(23) ای پسر عمو! به خدا قسم می دانم تو نصیحت گر دلسوزی هستی؛ ولی من تصمیم گرفته ام که [به سوی عراق ]بروم.»

در منابع مختلف جوابهای متفاوتی از امام حسین علیه السلام نقل شده است که موارد زیر از آن جمله اند:

1. اینها نامه های اهالی کوفه است که برای من فرستاده اند و این نامه مسلم بن عقیل است مبنی بر اینکه مردم کوفه با من بیعت کرده اند. (24)

2. پیامبر خدا مرا امر [به خروج ]کرده است و من هم آن را انجام می دهم. (25)

3. در بیرون مکه و حرم کشته شوم، بهتر از آن است که در داخل حرم کشته شوم. (26)

ابن عباس برای نجات حضرت پیشنهاد داد که به یمن بروند و گفت: در یمن قلعه های استواری است و برای پدرت در آنجا شیعیانی است. (27)

 

ولی امام حسین علیه السلام از تصمیم خویش برنگشت. ابن عباس گفت: اگر تصمیم شما قطعی است، اهل بیت و فرزندان خود را به همراه نبرید. می ترسم شما را به قتل برسانند و آنان نظاره گر این صحنه فجیع باشند؛ ولی امام علیه السلام بردن اهل بیت را نیز به اراده الهی مستند نمود.

هنگامی که باز مخالفت امام را با پیشنهاد خود احساس کرد، از روی ناامیدی گفت: چشم ابن زبیر را روشن ساختی که خود به پای خود از مکه بیرون می روی و حجاز را جولانگاه او قرار می دهی؛ چرا که ابن زبیر کسی است که با وجود تو کسی به او اعتنا نمی کند. (28)

4. یحیی بن سعید با جماعتی

عمرو بن سعید بن العاص برادرش یحیی بن سعید را با جماعتی فرستاد تا امام حسین علیه السلام را از رفتن به عراق بازدارد؛ اما موفق نشدند و حتی کار به مشاجره لفظی و درگیری با تازیانه انجامید که مقاومت یاران حضرت مانع موفقیت آنها گردید.

آن گروه گفتند: ای حسین! آیا تقوای الهی را پیشه نمیسازی و از جماعت بیرون رفته و بین امت را جدایی می افکنی؟

امام در جواب آنها این آیه را قرائت کرد: «لِی عَمَلِی وَ لَکمْ عَمَلُکمْ أَنتُم بَرِیونَ مِمَّآ أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِی ءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ »؛(29) «عمل من برای خودم و عمل شما از آن شما است. شما از آنچه من می کنم بیزارید و من نیز از اعمال شما بیزاری می جویم.»

5. جمعی از طرفداران یزید

گروهی نیز به این هدف که حضرت را از رفتن به عراق باز دارند و در واقع، مأمور مخفی امویان بودند، به ملاقات آن حضرت آمدند و او را با عبارات زننده از رفتن به عراق نهی کردند که به سه مورد اشاره می شود:

1. ابو سعید خدری به امام حسین علیه السلام گفت: «اِتَّقِ اللَّهَ فِی نَفْسِک وَاَلْزِمْ بَیتَک فَلا تَخْرُجُ عَلی اِمامِک؛(30) از خدا بترس و ملازم خانه خود باش و بر علیه پیشوای خود شورش نکن!»

2. عمرة دختر عبد الرحمن بن سعد بن زراره انصاری نیز امام حسین علیه السلام را ملاقات کرد و او را به طاعت از جماعت امر نمود و هشدار داد که به قتلگاه خود می رود. (31)

ج. ملاقاتهای مسیر راه مکه تا کربلا

1. فرزدق شاعر

در «صفاح» فرزدق، فرزند غالب بن صعصعه، شاعر معروف، به ملاقات امام شتافت و عرض کرد: هر چه از خدا می خواهید، خداوند به شما عطا کند.

امام حسین علیه السلام فرمود: برای من از اوضاع مردم عراق بگو! عرض کرد: از مرد آگاهی سؤال فرمودی. دلهای مردم با شما است و شمشیرهای آنان با بنی امیه. (32) امام حسین علیه السلام به او فرمود: «ما اَشُک فِی اَنَّک صادِقٌ، النَّاسُ عَبِیدُ الدُّنیا وَالدِّینُ لَعِقٌ عَلی اَلْسِنَتِهِمْ یحُوطُونُهُ ما دَرَّتْ بِهِ مَعایشَهُمْ فَاِذا اسْتَنْبِطُوا قَلَّ الدَّیانُونَ؛(33) تردیدی ندارم که تو راستگو هستی. مردم بنده دنیایند و دین تنها بر زبانشان جاری است. از آن سخن می گویند تا وقتی که معیشتشان بگذرد؛ امّا در وقت سختی دیندار [واقعی ] اندک است.»

2. عبد اللّه بن جعفر

عبد اللّه نزد عمرو بن سعید - حاکم مکه - رفت و برای امام حسین علیه السلام امان نامه گرفت و آن را به همراه نامه ای توسط برادر عمرو بن سعید به خدمت امام فرستاد. خود نیز در منزل «ذات عرق» به ملاقات امام حسین علیه السلام آمد و امان نامه را برای ایشان تقدیم کرد.

در امان نامه آمده بود که: دست از شقاق بردار! من می توانم از یزید برایت بیعت بگیرم.

امام به او نوشت: «کسی که به خدا و عمل صالح دعوت می کند، دعوتش به شقاق نیست! بهترین امان هم امان الهی است.» (34)

حضرت از مراجعت به مکه امتناع ورزیده، فرمود: «رسول خدا را در خواب دیدم که مرا فرمان داد تا به حرکت خود ادامه دهم و من چیزی را که رسول خدا فرمان داده است، انجام خواهم داد.

سپس امام حسین علیه السلام جواب نامه عمرو بن سعید را نوشت و عبد اللّه جعفر همراه یحیی بن سعید از امام جدا شدند؛ اما دو فرزند عبد اللّه، عون و محمّد ماندند و عبد اللّه به آن دو سفارش کرد تا در ملازمت امام باشند؛ ولی خود عذرخواهی نمود و بازگشت. (35)

3. بشر بن غالب

روز دوشنبه، چهاردهم ذیحجّه امام حسین علیه السلام وارد «ذات عرق» شدند و با مردی از قبیله بنی اسد به نام بشر بن غالب ملاقات نمود و از اوضاع مردم کوفه پرسید. او در جواب [همان پاسخ فرزدق را] گفت: «دلها با شما و شمشیرها با بنی امیه.» امام فرمود: «راست گفتی ای برادر اسدی.»

بشر از امام درباره این آیه پرسید: «یوْمَ نَدْعُوا کلُّ اُناسٍ بِاِمامِهِمْ»؛(36)روزی که هر کس با امامش خوانده می شود.» حضرت فرمود: «هُمْ اِمامانِ اِمامٌ هُدی دَعا اِلی هُدی وَاِمامٌ ضَلالَةٌ دَعا اِلی ضَلالَةٍ فَهُدی مَنْ اَجابَهُ اِلَی الْجَنَّةِ وَمَنْ اَجابَهُ اِلَی الضَّلالَةِ دَخَلَ النَّار؛(37) دو دسته امام وجود دارد: امام هدایت که [مردم را ]به هدایت می خواند و امام گمراهی که به ضلالت دعوت می کند. کسی که امام هدایت را پیروی کند، به بهشت می رود و کسی که امام ضلالت را پیروی کند، داخل در جهنّم خواهد شد.» بشر با امام همراه نشد. بعدها او را دیدند که بر سر قبر امام حسین علیه السلام گریه می کند و از اینکه او را یاری نکرده است، پشیمان است. (38)

4. ابو هرة

در منطقه ثعلبیه، فردی به نام ابو هرّه ازدی با امام ملاقات کرد و علت سفر حضرت را جویا شد. امام حسین علیه السلام در جواب فرمود: «امویان مالم را گرفتند، صبر کردم. دشنامم دادند، تحمّل نمودم. خواستند خونم را بریزند، فرار کردم. ای ابو هرّه! بدان که من به دست فرقه ای یاغی کشته خواهم شد و خداوند لباس مذلّت را به طور کامل به تن آنان خواهد پوشاند و شمشیر برنده بر آنان حاکم خواهد کرد. کسی که آنان را ذلیل سازد.» (39)

5. زهیر بن قین

روز 21 ذی حجّه، امام حسین علیه السلام به منطقه «زرود» وارد شدند. در نزدیکی اردوی امام، زهیر بن قین بجلی خیمه هایی برپا کرده بود که به همراه خانواده و برخی اطرافیانش در حال بازگشت از حج به سوی کوفه بودند. او فردی عثمانی بود و با خاندان حسین علیه السلام میانه ای نداشت. امام به دنبال وی فرستاد؛ ولی او حاضر به ملاقات با امام ححسین علیه السلام نشد.

همسرش دیلم (و یا دُلهم) که دختر عمرو بود، گفت: سبحان اللّه، فرزند پیامبر تو را فرا خوانده و کسی را به دنبالت فرستاده و تو از رفتن خودداری می کنی!

زهیر از جای برخاست و به سوی امام رفت. طولی نکشید که مراجعت نمود، در حالی که چهره اش می درخشید و مسرور بود و یک باره دگرگون شد. وی همسرش را همراه برادرزنش فرستاد و مهریه او را پرداخت وگفت: «اِنِّی قَدْ وَطَّنْتُ نَفْسِی عَلَی الْمَوْتِ مَعَ الْحُسَین؛ من جان خود را برای کشته شدن در راه امام حسین علیه السلام آماده کرده ام.»

و به همراهانش گفت: هر کسی از شما دوست دارد، با من بیاید. و اِلّا این آخرین دیدار ما است. و بعد حدیثی را نقل کرد که ما در «بلنجر» [شهری است در نواحی دریای خزر ]می جنگیدیم، خداوند ما را پیروز کرد و غنایمی را به دست آوردیم. سلمان باهلی (یا سلمان فارسی) به ما گفت: «اِذا اَدْرَکتُمْ سَید شَبابِ آلِ مُحَمَّدٍ فَکونُوا اَشَدُّ فَرَحاً بِقِتالِکمْ مِمَّا اَصَبْتُمُ الْیوْمَ مِنَ الْغَنائِمِ؛(40) زمانی که محضر سید شباب آل محمدصلی الله علیه وآله را درک کردید، به جنگ نمودن در کنار او [و یاری نمودن او] بیش تر شاد باشید، از آنچه امروز از غنائم به دست آورده اید.»

6. مرد نصرانی

در برخی مقاتل نقل شده است که چون امام حسین علیه السلام به «ثعلبیه» رسید، مردی نصرانی به همراه مادرش نزد آن حضرت آمدند و اسلام آوردند و همراه او رهسپار کربلا شدند. (41) شاید این مرد همان وهب باشد که در برخی مقاتل ذکر شده است.

7. حرّ ریاحی

روز یکشنبه، بیست و هفتم ذی حجّه، امام وارد منزل ذوحُسَمْ شد. در این روز حر بن یزید ریاحی با هزار نفر سر راه ایشان قرار گرفت. لشکریان حرّ تشنه بودند؛ بنابراین حضرت دستور داد که به آنها و اسبهایشان آب دادند و خود نیز در این امر شرکت جُست و برخی از افراد، از جمله علی بن طعان و اسبش را آب داد.

هنگام ظهر حضرت خطبه مختصری ایراد نمود و فرمود: «من به سوی شما نیامدم تا اینکه نامه های شما به من رسید و فرستادگان شما نزد من آمدند و از من خواستند که به نزد شما آیم.. .. پس اگر بر سر پیمان خود هستید، به شهر شما می آیم، و اگر آمدنم را ناخوش می دارید، من بازگردم. حرّ در مقابل امام سکوت کرد و حضرت دستور داد حجّاج بن مسروق اذان و اقامه را بگوید؛ سپس به حر فرمود: تو با اصحاب خود نماز می گذاری؟ عرض کرد: خیر، ما به شما اقتدا می کنیم. نماز ظهر اقامه شد و هر کس به جایگاه خود بازگشت. پس از آن، حضرت مجدداً از دعوت کوفیان و نامه های آنها سخن به میان آورد. حرّ پاسخ داد: ما از جمله نویسندگان نامه ها نبودیم و مأموریت داریم به محض روبرو شدن، شما را نزد عبید اللّه بن زیاد ببریم.

خوارزمی گوید: امام حسین علیه السلام لبخندی زد و فرمود: «اَلْمَوْتُ اَدْنی اِلَیک مِنْ ذلِک؛(42) مرگ به تو از این پیشنهاد نزدیک تر است.» پس حضرت و همراهانش تصمیم برگشت گرفتند؛ اما حرّ و لشکریانش مانع آنها شدند. حضرت فرمود: مادرت به عزایت بگرید! چه می خواهی؟ حرّ گفت: اگر غیر از شما چنین سخنی گفته بود، در نمی گذشتم؛ ولی به خدا سوگند که نمی توانم نام مادر شما را جز به نیکی ببرم. (43)

سپس گفت: من مأمور به جنگ نیستم؛ ولی مأمورم از شما جدا نگردم تا شما را به کوفه ببرم؛ پس اگر شما از آمدن خودداری می کنید، راهی را انتخاب کنید که به کوفه ختم و به مدینه پایان نیابد تا دستوری از ابن زیاد برسد و شما هم نامه برای یزید بنویسید تا شاید این امر به عافیت و صلح منتهی گردد که در نزد من بهتر از آن است که به جنگ و ستیز با شما آلوده شوم.

در منزل «ذوحُسَمْ» در بخشی از خطبه خود خطاب به لشکریان حُر فرمود: «اَنَّهُ قَدْ نَزَلَ مِنَ الْاَمْرِ ما قَدْ تَرَوْنَ... اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لا یعْمَلُ بِهِ وَاَنَّ الْباطِلَ لا یتَناهی عَنْهُ لِیرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقاءِ اللَّهِ مُحِقّاً فَاِنِّی لا اَرَی الْمَوْتَ اِلَّا شَهادَةً وَلَا الْحَیاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ اِلَّا بَرَماً؛(44) آنچه را که روی داده و پیش آمده می بینید. مگر نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل دوری نمی شود؟ مؤمن باید [در این حال ]راغب لقای حق باشد. من مرگ را جز شهادت نمی یابم و زندگانی با ستمگران را غیر از ننگ و عار نمی دانم.»

حرّ امام حسین علیه السلام را از کشته شدن ترساند، حضرت فرمود: «اَفَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنِی؟ هَیهات طاشَ سَهْمُک وَخابَ ظَنُّک؛ مرا از مرگ می ترسانی! هرگز، تیرت به خطا رفت و گمانت واهی است.» آنگاه اشعاری را در مدح شهادت خواند که یکی از آنها این است:

سَاَمْضِی وَما بِالْمَوْتِ عارٌ عَلَی الْفَتی

اِذا ما نَوی حَقّاً وَجاهَدَ مُسْلِماً(45)

«من می روم و مرگ برای جوانمرد ننگ نیست، به این شرط که برای خدا باشد و خالصانه بکوشد.»

در منزل اَلْبِیضَة نیز حضرت خطاب به حُر و یارانش فرمود: «اَیهَا النَّاسُ اِنَّ رَسُولَ اللَّه قالَ مَنْ رَای سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلّاً لِحَرامِ اللَّهِ ناکثاً عَهْدَهُ مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ یعْمَلُ فِی عِبادِ اللَّهِ بِالْاِثْمِ وَالْعُدْوانِ فَلَمْ یغَیرْ عَلَیهِ بِفِعْلٍ وَلا قَوْلٍ کانَ حَقّاً عَلَی اللَّهِ اَنْ یدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ؛(46) ای مردم! رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: هر کس سلطان ستم پیشه ای را که محرّمات الهی را حلال و پیمان خداوندی را شکسته و با سنّت رسول خدا مخالفت کرده و ستم بر بندگان خدا روا داشته ببیند و با رفتار و گفتار علیه او بر نخیزد، بر خداوند است که او را در عذاب داخل کند.»

8. چهار سوار

28 ذی الحجّه چهار سوار به نامهای نافع بن هلال، مجمع بن عبد اللّه، عمرو بن خالد و طَرِمّاح بر امام حسین علیه السلام وارد شدند. حرّ گفت: این چند تن از مردم کوفه اند. من آنها را بازداشت کرده و یا به کوفه برمی گردانم.

امام حسین علیه السلام فرمود: «من اجازه چنین کاری را نمی دهم و از آنان محافظت می کنم؛ زیرا اینها یاران من هستند، همانند اصحابی که از مدینه با من آمده اند؛ پس اگر بر آن پیمانی که با من بستی استواری، آنها را رها کن؛ و گرنه با تو می جنگم.» و حر از بازداشت آنها صرف نظر کرد.

امام حسین از آنها پرسید که از کوفه چه خبر دارید؟ مجمع گفت: «به اشراف کوفه رشوه هایی گزاف داده اند و چشم مال پرست آنها را پر کرده اند تا دلهای آنان را نسبت به بنی امیه نرم کنند و اینک یک دل و یک زبان با تو دشمنی می ورزند؛ اما سایر مردم دلشان با تو است؛ ولی فردا شمشیرهایشان به روی تو کشیده خواهد شد. حضرت در این منزل از شهادت قیس بن مسهر صیداوی اطلاع یافت و اشک در چشمانش حلقه زد و بعد از تلاوت آیه «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ»؛(47) فرمود: «اَللَّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلِشِیعَتِنا مَنْزِلاً کرِیماً عِنْدَک وَاَجْمَعْ بَینَنا وَاِیاهُمْ فِی مُسْتَقَرِّ رَحْمَتِک؛(48) خدایا [بهشت را ]برای ما و شیعیان ما منزل کریم در نزد خودت قرار بده و ما و آنها را در سرای رحمتت جمع کن.»

9. عبید اللّه بن حرّ

در قصر بنی مقاتل، حضرت امام حسین علیه السلام حجّاج بن مسروق را نزد عبید اللّه بن حرّ جعفی فرستاد.

عبید اللّه پرسید: ای حجّاج بن مسروق چه پیامی آورده ای؟ گفت: هدیه و کرامتی اگر پذیرا باشی! این حسین است که تو را به یاری خود خوانده است. اگر او را یاری کنی، مأجور خواهی بود و اگر کشته گردی به فیض شهادت نائل خواهی آمد.

عبید اللّه گفت: به خدا سوگند! از کوفه خارج نشدم، مگر اینکه دیدم جماعت کثیری به قصد جنگیدن با حسین بیرون می آیند و شیعیان او را مخذول ساخته، فهمیدم که حسین کشته خواهد شد. و چون من قدرت بر یاری او را ندارم، مایل نیستم نه او مرا ببیند و نه من او را.

حجّاج بن مسروق نزد امام بازگشت و پاسخ عبید اللّه بن حرّ را به عرض امام رساند.

آن حضرت با عده ای از اهل بیت و یارانش برخاست و به خیمه عبید اللّه بن حر رفت و در قسمت بالای مجلس در جایی که برای او تهیه شده بود، نشست.

عبید اللّه بن حر می گوید: من در طول عمرم هرگز کسی را همانند حسین علیه السلام ندیدم. وقتی نگاهم به او افتاد در آن لحظه که به سوی خیمه ام می آمد، آن منظره و هیئت گیرایی داشت که در هیچ چیزی آن جاذبه وجود نداشت و چنان رِقّتی در من پدیدار شد که تاکنون هرگز نسبت به کسی در من این گونه رقّت پیدا نشده بود. آن لحظه ای که مشاهده نمودم امام حسین علیه السلام راه می رفت و کودکان [و جوانان ]پروانه وار گرد شمع وجودش حرکت می کردند، به محاسنش نظر کردم همانند بال غراب سیاه بود. عرض کردم: آیا این رنگ سیاهی موی شما است یا اثر خضاب است؟

فرمود: «ای پسر حُر! پیری ام فرا رسید.» متوجه شدم که اثر خضاب است.

آنگاه امام حسین علیه السلام فرمود: «ای پسر حُر! اهل شهر شما به من نامه نوشتند که به یاری من هماهنگ اند و از من خواستند تا نزد آنها بیایم؛ ولی به آنچه وعده داده بودند، وفا نکردند. و تو [نیز] دارای گناهان زیادی هستی(49). آیا نمی خواهی به وسیله توبه آن اعمال ناشایسته را از بین ببری؟»

عبید اللّه گفت: «چگونه جبران آن همه گناه ممکن است ای پسر پیامبر!» حضرت فرمود: «فرزند دختر پیامبرت را یاری کن!»

عبید اللّه گفت: «به خدا سوگند! من می دانم کسی که از تو پیروی کند، در روز قیامت سعادتمند خواهد شد؛ ولی نصرت من تو را در قتال با دشمن بی نیاز نمیکند و در کوفه برای شما یاوری نیست و من [نیز] چنین نکنم؛ زیرا نفسم به مرگ راضی نمی شود؛(50) ولی اسبم به نام «ملحقه» و شمشیرم را در اختیار شما قرار می دهم.»

حضرت فرمود: «ما جِئْناک لِفَرَسِک وَسَیفِک اِنَّما اَتَیناک لِنَسْأَلَک النُّصَرَةَ؛ ما برای اسب و شمشیرت به نزد تو نیامدیم. ما آمدیم که [تو راه سعادت را انتخاب کنی و] از تو یاری بخواهیم.»

آنگاه فرمود: «حال که ما را یاری نمی کنی، به اسب و شمشیرت نیازی نیست و ما گمراهان را به یاری خویش نطلبیم؛ ولی تو را نصیحت می کنم، اگر می توانی به جایی برو که فریاد ما را نشنوی و مقاتله ما را نظاره گر نباشی. از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیدم که فرمود: «مَنْ سَمِعَ واعِیةَ اَهْلَ بَیتِی وَلَمْ ینْصُرْهُمْ عَلی حَقِّهِمْ اَکبَّهُ اللَّهُ عَلی وَجْهِهِ فِی النَّارِ؛ هر کس بانگ اهل بیت من را بشنود و بر گرفتن حقشان یاری نکند، خدا او را به روی در آتش می افکند.»

بعدها عبید اللّه بن حرّ اشعاری در ندامت و پشیمانی از عدم حمایت از امام حسین علیه السلام سرود و در حالی که از ابن زیاد خشمگین بود کوفه را به قصد جبل ترک کرد. (51)

10. عمرو بن قیس

عمرو بن قیس مشرقی با پسر عمویش «در قصر بنی مقاتل» بر امام حسین علیه السلام وارد شدند. بعد از سلام از امام علیه السلام پرسیدند: «این سیاهی که در محاسن شما می بینیم، از خضاب است یا رنگ موی شما است؟» حضرت فرمود: «خضاب است، موی ما بنی هاشم زود سفید می شود.» آنگاه پرسید: «آیا به یاری من می آیی؟»

عمرو گفت: «من مرد عائله مندی هستم و مال بسیاری از مردم نزد من است و نمی دانم کار به کجا می انجامد و خوش ندارم امانت مردم از بین برود.» البته پسر عموی او نیز همین پاسخ را داد.

امام علیه السلام فرمود: «پس از اینجا بروید که هر کس فریاد ما را بشنود و یا ما را ببیند و لبیک نگوید و به فریاد ما برنخیزد، بر خداوند است که او را با صورت در آتش اندازد.» (52)

11. عمر سعد

امام حسین علیه السلام شخصی به نام عمرو بن قرظه انصاری را نزد عمر بن سعد فرستاد و از او خواست که شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند. عمر سعد پذیرفت. شب هنگام، امام حسین با بیست نفر از یارانش و عمر بن سعد با بیست نفر از سپاهیانش در محل موعود حضور یافتند. امام حسین علیه السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادرش عباس و فرزندش علی اکبر را در نزد خود نگاه داشت. عمر بن سعد نیز به جز فرزندش حفص و غلامش، به بقیه همراهان دستور بازگشت داد.

در ابتدا امام حسین علیه السلام فرمود: «ای پسر سعد! آیا با من مقاتله می کنی و از خدایی که بازگشت تو به سوی او است، هراسی نداری؟ من فرزند کسی هستم که تو بهتر می دانی [و می شناسی ]. آیا این گروه را رها نمی کنی تا با ما باشی و این موجب نزدیکی تو به خداوند می شود؟»

عمر بن سعد گفت: «اگر از این گروه جدا شوم، می ترسم که خانه ام را خراب کنند!» حضرت فرمود: «من خانه ات را [دو باره ] می سازم.» عمر گفت: «من بیمناکم که املاکم را از من بگیرند!»

حضرت فرمود: «من از اموالی که در حجاز دارم، بهتر از آن به تو خواهم داد.» و به نقل دیگری حضرت فرمود: که من «بغینجه» را به تو خواهم داد. و آن مزرعه بسیار بزرگی بود که نخلهای زیاد و زراعت کثیری داشت و معاویه حاضر شد آن را به یک میلیون دینار خریداری کند؛ ولی امام آن را به او نفروخت.

عمر بن سعد گفت: «من در کوفه بر جان افراد خانواده ام از خشم ابن زیاد بیمناکم و می ترسم که آنها را از دم شمشیر بگذراند!»

امام حسین علیه السلام هنگامی که مشاهده کرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمی گردد، از جای برخاست و فرمود: «تو را چه می شود؟ خداوند جان تو را به زودی در بسترت بگیرد و تو را در روز قیامت نیامرزد. به خدا سوگند من می دانم از گندم عراق جز به مقدار اندک نخواهی خورد!»

عمر بن سعد با تمسخر گفت: «جو ما را بس است.» (53)

برخی نیز نوشته اند که امام حسین به عمر بن سعد فرمود: مرا می کشی و گمان می کنی که عبید اللّه ولایت ری و گرگان را به تو خواهد داد! به خدا سوگند که گوارای تو نخواهد بود و این عهدی است که با من بسته شده است و تو هرگز به این آرزوی دیرینه خود نخواهی رسید! پس هر کاری که می توانی انجام ده که بعد از من روی شادی را در دنیا و آخرت نخواهی دید و می بینم که سر تو را در کوفه بر سر نی می گردانند و کودکان سر تو را هدف قرار داده، به طرف آن سنگ پرتاب می کنند. (54)

بنابر آنچه مرور کردیم امام حسین علیه السلام در ملاقاتهای خویش، هم اهداف قیام خویش را که اصلاح امت و بیعت نکردن با یزید و اجابت دعوت کوفیان بود، تبیین کرد و هم با استقامت و جدّیت تمام در مقابل طرفداران یزید همچون مروان بن حکم ایستاد و هم عده ای نظیر زهیر بن قین و حر بن یزید ریاحی را هدایت نمود و بر جمع دیگر همچون: عبد اللّه بن عمر، عبید اللّه بن حر جعفی و عمر بن سعد اتمام حجّت کرد. برخی ملاقاتها نیز جنبه کسب اطلاعات از اوضاع کوفه و مخالفان داشته و در یک کلام می توان گفت: حضرت برای تبیین اهداف و هدایت افراد و اتمام حجّت از هیچ کوششی دریغ نورزید.

 

پی نوشت:

 

1) ر.ک: تاریخ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، بیروت، دار صادر، ج 2، ص 241؛ نفس المهموم، شیخ عباس قمی، قم، بصیرتی، ص 66؛ انساب الاشراف، بلاذری، بیروت، دار التعارف، ج 3، ص 155.

2) ر.ک: مثیر الاحزان، ابن نما حلّی، قم، مؤسسه امام مهدی، ص 24.

3) کامل ابن اثیر، بیروت، دار صادر، ج 4، ص 14؛ مقتل الحسین، مقرّم، بیروت، دار الکتاب، ص 129.

4) ر.ک: مناقب ابن شهر آشوب، قم، انتشارات علّامه، ج 4، ص 88؛ ارشاد شیخ مفید، قم، آل البیت،ج 2، ص 33.

5) احزاب/33.

6) ر.ک: الفتوح، ابن اعثم، بیروت، دار الندوة، ج 5، ص 24؛ حیاة الامام الحسین، ج 2، ص 256؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 88.

7) مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 88.

8) حنفیة، لقب مادر او است. نام مادرش خوله بود، و پدر بزرگوارش امیر مؤمنان علی علیه السلام است.

9) ر.ک: ارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 34.

10) ر.ک: بحار الانوار، محمّدباقر مجلسی، بیروت، مؤسسة الوفاء، ج 44، ص 329.

11) کلام امام علیه السلام اشاره به عبد اللّه بن زبیر دارد که با کشته شدنش، حرمت خامه خدا هتک شد.

12) ر.ک: لهوف، سید بن طاووس، قم، انتشارات داوری، ص 27.

13) ر.ک: کامل ابن اثیر، ج 4، ص 19. قابل یادآوری است که مورخان دیگر همچون شیخ مفید، زمان به وقوع پیوستن این ملاقات را هنگام آمدن از مکه به سوی عراق می دانند و برخی نیز احتمال داده اند که دو ملاقات با دو نفر متفاوت بوده است؛ هنگام رفتن به مکه با عبد اللّه بن مطیع و هنگام رفتن به عراق با عبد اللّه بن ابی مطیع. (ر.ک: الامام الحسین و اصحابه، فضلعلی قزوینی، قم، باقری، ص 163.)

14) ر.ک: ارشاد مفید، ج 2، ص 35.

15) ر.ک: حیاة الحسین علیه السلام، دمیری، قم، منشورات رضی، ج 2، ص 310؛ قصّه کربلا، ص 81 - 82.

16) قصّه کربلا، ص 157.

17) کامل الزیارات، ابن قولویه، نجف، مرتضویه، باب 23، ص 72.

18) ر.ک: نفس المهموم، ص 167؛ قصه کربلا، ص 158.

19) ر.ک: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 20، ص 134؛ قصه کربلا، ص 158؛ تأمّلی در نهضت عاشورا، رسول جعفریان، نشر مورّخ، قم، 1386، ص 75.

20) ر.ک: بحار الانوار، ج 44، ص 365؛ قصه کربلا، ص 156؛ امالی شیخ صدوق، مجلس 30، ح 1.

21) ر.ک: الاستیعاب، ابن عبد البر، قاهره، الفجاله، ج 3، ص 950.

22) ر.ک: بحار الانوار، ج 45، ص 328.

23) تاریخ طبری، جریر طبری، بیروت، دار سویدان، ج 5، ص 384.

24) ر.ک: قصه کربلا، ص 15؛ تجارب الامم، مسکویه رازی، تهران، سروش، ج 2، ص 56.

25) ر.ک: مقتل الحسین، خوارزمی، قم، دار انوار الهدی، ج 1، ص 192 - 193.

26) ر.ک: معجم الکبیر، طبرانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج 3، ص 128.

27) ر.ک: البدایة والنهایة، ابن کثیر دمشقی، دار الکتب، 1407 ق، ج 8، ص 160؛ تأمّلی در نهضت عاشورا، ص 75.

28) تجارب الامم، ص 56؛ قصه کربلا، ص 155.

29) یونس/41.

30) ترجمة الامام الحسین من تاریخ دمشق، ابن عساکر، تحقیق علّامه محمودی، بیروت، ص 57.

31) ر.ک: همان، ص 58.

32) قُلُوبُ الناسِ مَعَک وَسُیوفُهُمْ مَعَ بَنِی اُمَیة.

33) بُغیة الطالب، عمر بن احمد، بیروت، دار الفکر، ج 6، ص 2614؛ تأمّلی در نهضت عاشورا، ص 78؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 40؛ العقد الفرید، ج 4، ص 171.

34) تأمّلی در تهضت عاشورا، ص 76.

35) ر.ک: ابصار العین، محمّد سماوی، قم، بصیرتی، ص 39؛ الامام حسین و اصحابه، فضلعلی قزوینی، قم، باقری، ص 64؛ قصه کربلا، ص 169.

36) اسراء/71.

37) الفتوح، ترجمه محمّد بن احمد هروی، تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، 1372 ش، ج 5، ص 120.

38) ر.ک: ترجمة الحسین، ص 88؛ مثیر الاحزان، ص 42؛ قصه کربلا، ص 170.

39) ر.ک: الفتوح، ج 5، ص 123، و با اختلافی در البدایة والنهایة، ج 8، ص 183، و بحار الانوار، ج 44، ص 368 آمده.

40) حیاة الامام الحسین علیه السلام، ج 3، ص 66؛ ارشاد مفید، ج 2، ص 73؛ قصه کربلا، ص 179؛ الاستیعاب، ج 2، ص 632؛ تأمّلی در نهضت عاشورا، ص 84 - 85.

41) ر.ک: الامام الحسین واصحابه، ص 170.

42) مقتل الحسین، خوارزمی، قم، مکتبة المفید، ج 1، ص 233.

43) حُر در جواب امام ادب را مراعات کرد. همین مراعات ادب و اقتدا کردن به آن حضرت و اعتقاد به شفاعت جدّ او و سخنان امام حسین علیه السلام، مجموعاً زمینه هدایت او را فراهم کرد.

44) تاریخ طبری، ج 5، ص 403.

45) کامل ابن اثیر، ج 4، ص 48؛ قصه کربلا، ص 196.

46) مقتل الحسین، مقرم، ص 184.

47) احزاب/23.

48) کامل ابن اثیر، ج 4، ص 49؛ الفتوح، ج 5، ص 147.

49) عبید اللّه بن حر در گذشته از هواداران عثمان بود و در جنگ صفین نیز جزء سپاه معاویه بود و بعد از شهادت امیر مؤمنان علیه السلام، ساکن کوفه شد. (وسیلة الدارین، موسوی، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ص 67.)

50) مقایسه بین برخورد زهیر با دعوت امام حسین علیه السلام و برخورد عبید اللّه بن حر که هر دو عثمانی بودند، می رساند که انتخاب سعادت به دست خود انسان است، منتهی همّت مردانه می خواهد.

51) مقتل الحسین، مقرّم، ص 189، الفتوح، ج 5، ص 131 - 133؛ تأمّلی در نهضت عاشورا، همان، ص 89.

52) ر.ک: ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، شیخ صدوق، تهران، مکتبة الصدوق، ص 308؛ قصه کربلا، ص 206.

53) ر.ک: بحار الانوار، ج 44، ص 388.

54) ر.ک: سفینة البحار، ج 2، ص 270؛ قصه کربلا، ص 235 - 236.


شبهه دعوای عشقی امام حسین علیه السلام و یزید علیه اللعنه
یکشنبه دوم شهریور ۱۳۹۹ ساعت 0:6 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

شبهات فیس بوک : جنگ کربلا بر سر عشق به یک دختر ؟

 

شبهات مطرح شده :

در کتاب تاریخ طبری یکی از دلایل جنگ ، دعوای عشقی میان حسین (ع) و یزید بر سر دختری زیبارو به نام ارینب دختر اسحاق آورده شده است؟

 

پاسخ :

 

در کتاب تاریخ طبری چنین مطلبی وجود ندارد و  کذب محض است.این کتاب را میتوانید از اینترنت دانلود و مطالعه فرمایید.

 

متن کامل این جمله بدین صورت است:

 

سالهاست مردم ما برای حسین بر سر و سینه میزنند در حالی که نمیدانند او را برای چه کشتند: یکی از سرداران یزید زنی زیبا به نام اورینب داشت و یزید عاشق وی شد و شعرهای فراوان در مدح او خواند. از سویی با نامه های کوفیان، حسین مصمم میشود که به کوفه برود. در دمشق یزید با راهنمایی معاویه سردار را به سفر میفرستد و وقتی سردار برمیگردد شهر را از این شایعه پر میکنند که اورینب در غیاب شوهر زنا کرده است. شوهر هم فورا" زن را طلاق میدهد و حسین فورا" زن را ربوده، عقد میکند. یزید به حسین پیغام داد که اگر سرت را میخواهی زن را طلاق بده. حسین زن را پس نفرستاد و بخاطر نامۀ هانی به سوی کوفه رفت و در کربلا کشته شد.

 

پاسخ به شبهه :

 

این داستان در سایتهای مختلف و توسط افراد گوناگون بیان می شود ولی متأسفانه معمولا به طور کامل نقل نمی شود و مدرکی نیز برای آن بیان نمی گردد . نکته ی جالب این است که این داستان در هیچ یک از کتب مهم تاریخی و یا روائی شیعه نقل نگشته است و جالب آنکه حتی کتب طراز اول اهل سنت در تاریخ و حدیث نیز کوچکترین اشاره ای به آن نمی کنند . با کمی جستجوی بیشتر ، مشخص شد که اصل این قضیه را برای اولین بار ، ابن قتیبه در کتاب «الإمامة و السیاسه» (جلد ۱ ، صص ۲۰۲- ۱۹۳) نقل می کند و پس از او ، کتب «سرح العیون فی شرح قصیدة ابن بدرون» (صص۸۰-۱۷۲) ، «ثمرات الأوراق» (صص ۳۶ – ۲۲۹) ، «نهایة الإرب» (ج ۶ ، صص ۵ – ۱۸۰) ، « قصص العرب» (ج۴ ، صص ۸- ۲۹۱) نیز این قضیه را بازگو نموده اند . اگر متنی را که این کتب نقل کرده اند مورد بررسی قرار دهیم ، از روی اختصاری که در نقل داستان دارند و با توجه به اینکه ابن قتیبه در کتاب خویش این قضیه را با شرح بیشتری نسبت به سایرین نقل نموده است و همچنین با در نظر گرفتن تقدم زمانی ابن قتیبه از بقیه ، در می یابیم که سایر کتب نیز آنرا از کتاب «الإمامة و السیاسه» نقل نموده اند . شگفت انگیز است که هرگز در بین نام این کتب ، کتب معروف تاریخی و روائی اهل سنت نظیر تاریخ طبری ، تاریخ ذهبی ، صحاح شش گانه و . . . به چشم نمی خورد.

 

اما بجاست تا اصل داستان را آنگونه که ابن قتیبه در کتاب خویش آنرا نقل می کند ، به صورت مختصر به همراه هم بررسی کنیم:

 

ارینب بنت اسحاق ، همسر عبدالله بن سلام ، والی عراق بود. او در زیبائی و کمال و شرافت و مال و دارائی ، در میان اهل زمان خود ، زبانزد بود. یزید به شدت به او دل می بندد و جریان را با معاویه در میان می گذارد و به او می گوید زیبائی و کمال ادب ارینب در میان مردم زبانزد و شایع است و من به او دل بسته بودم . اما عشق خود را پنهان نمودم تا اینکه او شوهر نمود . ولی آنچه در سینه ام بود روز به روز توسعه یافت تا اینکه دیگر صبرم تمام شده است. هرچه معاویه او را به صبر و شکیبائی فرا می خواند ، سودی نمی بخشد. سرانجام معاویه حیله ای می اندیشد تا یزید را به خواسته خود برساند .

 

نامه ای به عبدالله بن سلام می نویسد و او را از عراق به شام فرا می خواند. پس از ورود عبدالله به شام ، او را در منزلی نیکو ، جای می دهد. در این هنگام، ابوهریره و ابوالدرداء که دو تن از صحابه رسول خدا بودند و در نزد معاویه بسر می بردند، را احضار می کند و می گوید: «من قصد دارم در زمان حیات خویش، دخترم را شوهری نیکو دهم و برای این کار عبدالله را که مردی با فضیلت است، پسندیده ام . به پیش او روید و مطلب را با او درمیان گذارید» آنان نیز همین گونه کردند. به این ترتیب عبدالله به خواستگاری دختر معاویه آمد. معاویه به او گفت که اختیار دخترم در دست اوست و او باید خود با این وصلت موافق باشد.

 

از طرف دیگر، معاویه جریان را با دختر خویش در میان گذارد و به او گفت که اگر عبدالله برای خواستگاری به نزد تو آمد، به او بگو که تو زن داری و اگر خواهان ازدواج با من هستی، شرط من آنست که همسر خویش را طلاق دهی. هنگامی که عبدالله به نزد دختر معاویه رفت و از شرط او آگاه شد ، همسر خویش را طلاق داد و آن دو صحابی را نیز شاهد بر این کار گرفت. در این هنگام بود که متوجه شد معاویه او را فریب داده است ، چرا که هرگز نتوانست به وصال دختر او برسد.

 

پس از این، معاویه، ابوالدرداء و ابو هریره را برای خواستگاری ارینب به سوی عراق فرستاد. هنگامی که به عراق رسیدند؛ ابوالدرداء به جهت احترامی که برای امام حسین (ع) قائل بود؛ پیش از هر چیز، ابتدا به نزد آن حضرت رفت تا آن حضرت را ببیند و قضیه را نیز با او در میان بگذارد. امام حسین(ع) هنگامی که آگاه شد ابوالدرداء قصد خواستگاری ارینب برای یزید را دارد، به او گفت که از جانب آن حضرت نیز از ارینب خواستگاری کند تا او به انتخاب خویش یکی را برگزیند.

ابوالدرداء به خواستگاری ارینب رفت و از سوی یزید و امام حسین(ع) هر دو، خواستگاری کرد، ارینب به او گفت: «اگر من می خواستم با کسی مشورت کنم ، همانا با تو مشورت می کردم ، تو اگر به جای من بودی ، کدام را برمی گزیدی ؟»، بعد از اینکه به او اصرار کرد، ابوالدرداء به او گفت: «من اگر به جای تو بودم، حسین را بر می گزیدم، خودم دیدم که رسول خدا(ص) لبان خود را بر لبان او میگذارد، تو نیز لبان خود را بر جائی قرار ده که پیامبر لبان خویش را قرار می داده است». به این ترتیب ارینب امام حسین را برگزید و به عقد سید الشهداء(ع) در آمد. هنگامی که معاویه از قضایا آگاه گشت، به شدت ابوالدرداء را مورد نکوهش قرار داد.

 

از سوی دیگر ، عبدالله بن سلام که مورد بی مهری معاویه قرار گرفته بود و از حکومت عراق نیز عزل شده بود، روزگار را به سختی می گذراند و در فقر به سر می برد. به یاد آورد که در نزد ارینب کیسه ای از جواهرات به امانت گذارده است . از شام به عراق بازگشت و نزد سیدالشهدا(ع) رفت.

ماجرا را با او در میان گذارد و از حضرت خواست تا کیسه را از ارینب گرفته و به او بدهد. حضرت به او گفت که خود به نزد ارینب برو و کیسه را از او بگیر. او به اطاق مجاور رفت و کیسه را از ارینب مطالبه کرد. ارینب کیسه جواهرات را بدون اینکه آنرا باز نموده باشد، در جلوی او گذارد. او کیسه را گشود و مشتی از جواهرات آنرا به ارینب داد و هردو به یاد دوران گذشته به گریه افتادند. در این لحظه امام حسین(ع) به اطاق وارد شد و با مشاهده این وضعیت فرمود : «اشهد الله أنی طالقها ثلاثا اللهم إنک تعلم أنی لم أستنکحها رغبة فی مالها و لا جمالها و لکنی اردت إحلالها لبعلها و ثوابک علی ما عاجلته فی أمرها ». «خدا را شاهد می گیرم که من او را ۳ طلاقه کردم. خدایا تو می دانی که من به خاطر مال و زیبائی او با او ازدواج ننمودم، بلکه می خواستم او بدین واسطه به شوهرش (بعد از آنکه او را طلاق داد) حلال شود، و به ثواب تو برسم ». در این هنگام عبدالله و ارینب دوباره با هم ازدواج نمودند و تا آخر عمر با هم در کمال محبت زندگی کردند.

 

نقد:

این داستان هم به لحاظ سند هم به لحاظ محتوا با مشکلات فراوانی روبرو است که به اختصار به برخی از آنها اشاره می کنیم:

 

اشکال سندی :

روایت فوق مرسل است و هیچ‌گونه سندی برای آن ذکر نشده تا بتوان آن را مورد بررسی قرار داد. چون ابن قتیبه(نویسنده کتاب الامامه و السیاسه) داستان را این چنین آغاز می کند: «ما حاول معاویة من تزویج یزید قال: وذکروا أن یزید بن معاویة سهر لیلة من اللیالی، وعنده وصیف لمعاویة یقال له رفیق، ...»

 

او که خود هم عصر این ماجرا نبوده است نمیگوید این ماجرا را از چه کسی شنیده است تا ما بتوانیم سلسلۀ راویان را بررسی کنیم. چه بسا فرد دروغگویی این ماجرا را به او گفته باشد.

 

از سوی دیگر ابودرداء که در این داستان میبنیم بنا به نظر معروف در زمان حکومت عثمان مرده است. برخی هم مرگ او را ۳۹ یا ۳۸ هجری درگذشته است(ابن اثیر الکامل، ج ۳، ص ۱۲۹؛ابن عبدالبرّ،‌الاستیعاب، ج ۳، ص ۱۲۲۹ ـ ۱۲۳۰؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج ۴، ص ۶۲۲.) پس او چگونه میتواند در این ماجرا که در اواخر حکمرانی معاویه و زمان ولایتعهدی یزید روی داده است حضور داشته باشد؟ پس این داستان دارد از شخصیتی در ماجرا نام میبرد که در آن زمان سالها از مرگش گذشته بوده است !!!

 

از سوی دیگر از این داستان در اسناد دسته اول و مشهور هیچ خبری نیست. مشهورترین کتابی که این داستان را ذکر کرده است کتاب الامامه و السیاسه است که برخی در این که نویسنده آن ابن قتیبه باشد شک دارند.(دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۴، ص ۴۵۹) از این گذشته اسناد معدودی هم که این ماجرا را نقل میکنند انقدر آشفته هستند که در برخی از آنان این ماجرا را به فرد دیگری نسبت میدهند ولی روایت آنها در مورد ازدواج آن فرد با اورینب نیز قابل قبول نیست و تضاد کامل با عقل دارد ولی به علت عدم ارتباط با بحث از آوردنش خودداری میکنیم.

 

اشکالات محتوائی

۱- اگر از لحاظ تاریخی بررسی کنیم ، تاریخ نام تمامی امراء عراق در زمان معاویه را نقل نموده است  در زمان معاویه ، ابتدا «مغیرة بن شعبه»، والی عراق بود . پس از او ولایت عراق ، از جانب معاویه به «زیاد بن ابیه» واگذار شد . سپس «عبیدالله بن زیاد» والی بصره (بخشی از عراق ) شد و حکومت بخش دیگر عراق ، یعنی کوفه به «نعمان بن بشیر» واگذار گشت . هر چه صفحات تاریخ را جستجو کنیم ، به هیچ وجه با شخصی به نام عبدالله بن سلام در میان والیان عراق در زمان معاویه مواجه نمی شویم ، چه برسد به این که پس از مدتی فرمانروائی، معاویه او را عزل نموده باشد.

 

۲- از طرف دیگر ، تناقض بسیار روشنی دیگر نیز در این داستان وجود دارد. سیدالشهدا (ع) در شهر مدینه به دنیا آمدند و تمام مدت عمر خویش را در مدینه بودند . تنها در زمان حکومت امیرالمؤمنین (ع) که آن حضرت به کوفه آمدند ، امام حسین (ع) نیز به همراه پدر به کوفه وارد شدند . پس از شهادت امیرالمؤمنین (ع) که در ۲۱ رمضان سال ۴۰ هجری اتفاق افتاد ، امام حسین (ع) تنها ۵ ماه یا ۶ ماه در کوفه ماندند و بنا بر نقل تاریخ، در ۱۵ ربیع الثانی و یا ۱۵ جمادی الأول (یعنی ۵ماه یا ۶ماه بعد) به همراه برادر خویش ، امام مجتبی (ع) به مدینه بازگشتند و تا آخر عمر و هنگامی که به سمت عراق حرکت نمودند ، در مدینه بودند . از جانب دیگر ، معاویه در سال ۴۱ پس از صلح با امام مجتبی (ع) و قضایائی که روی داد ، به حکومت رسید و در این سال بود که اهل عراق نیز از او اطاعت نمودند و خلافت او را پذیرفتند و زودترین هنگامی که می توانسته است تا شخصی را به عنوان والی عراق تعیین کند ، سال ۴۱ و پس از ۵ و یا ۶ ماهی بوده است که امام حسین (ع) در عراق بودند ، چرا که تا قبل از آن هنوز عراق از معاویه تبعیت نمی کرد که او بتواند برای آن حاکمی بفرستد . لذا این داستان در شرایطی اتفاق افتاده است که بر طبق نقل آن، معاویه عبدالله بن سلام را به حکومت عراق منصوب نموده بود و لذا در این زمان امام حسین (ع) در مدینه بودند. بنابراین حتی اگر بپذیریم که شخصی به نام عبدالله بن سلام وجود داشته است و معاویه ابتدا او را به حکومت عراق منصوب کرد و سپس او را برکنار نمود ، داستان تصریح می کند که او به عراق آمد و به پیش سیدالشهدا (ع) رفت ، و یا بر طبق این افسانه ، ابوالدرداء، هنگامی که برای خواستگاری ارینب به عراق آمد ، با امام حسین (ع) مواجه شد، در حالیکه در آن زمان اصلا امام حسین(ع) در عراق نبودند.

 

۳- سومین تضاد آشکاری که در این ماجرا وجود دارد ، آنست که اگر کسی مختصری با فقه اهل بیت و آیات قرآن کریم آشنائی داشته باشد ، می داند که بر خلاف اهل سنت ، اهل بیت به صریح آیات قرآن ، بیان می کنند که اگر شخصی خواست تا همسر خویش را طلاق بدهد ، با گفتن اینکه من تو را ۳ طلاقه کردم ، همسر او ۳ طلاقه نمی شود ، بلکه باید او را ۳بار طلاق بدهد و پس از هر طلاق دوباره او را عقد کند تا پس از طلاق سوم ، او ۳ طلاقه محسوب گردد. پس چگونه ممکن است که امام حسین (ع) این گونه عمل کرده باشند ؟ آیا عقل سلیم در درستی این ماجرا دچار تردید نمی شود؟

 

۴- آیا می توان پذیرفت جوانی ۱۶ ساله همانند یزید که در شام به دنیا آمده و تا آخر نیز در آنجا بوده است، تنها به صرف شنیدن حرف مردم ، عاشق زنی گردد که در عراق زندگی می کند و بدون آنکه حتی او را دیده باشد ، عشق او تا بدان جا پیش رود که صبر را از کفش برباید؟

 

۵- یکی از شرایط طلاق در فقه امامیه حضور ۲ شاهد عادل عاقل است که در اینجا از شاهد نیز خبری نیست.

 

وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ ـــــ و دو تن [مرد] عادل را از میان خود گواه گیرید، و گواهى را براى خدا به پا دارید (طلاق:۲)

 

۶- در داستان فوق امام حسین علیه السلام‌ به عبدالله سلام می فرماید: بل أدخله علیک حتى تبرئی إلیه منه کما دفعه إلیک.(تو داخل منزل من شده و با ارینب ملاقات کن و با تحویل اموال خود ذمه او را بری کن.) و این نیز با سیره اهل بیت علیهم السلام‌ و غیرت مردانگی عرب سازگاری ندارد که یک مرد اجنبی و نامحرم را به اندرون خویش راهنمایی کنند.گذشته از این که بری شدن ذمه نیازی به خلوت با نامحرم ندارد.

 

۷- ابن قتیبه به عنوان اولین کسی که این ماجرا را نقل می کند و در حالیکه که تا زمان حیات امام حسین (علیه السلام) حدود ۲۰۰ سال نیز فاصله دارد، اما هیچ سندی برای این داستان نقل نمی نماید و به هیچ وجه نمی گوید که این مطلب را از چه کسی نقل می کنند.

 

اضافه بر آنچه که ذکر شد، این داستان و یا بهتر بگوئیم این افسانه، با تمام صفحات تاریخ اسلام که مورد اتفاق شیعه و سنی است، دارای تناقض است. همه نقل کرده اند که معاویه در سال ۵۶ هجری قمری جهت گرفتن بیعت برای خلافت یزید ، به حج رفت ؛ ولی عده ای با او بیعت ننمودند و از جمله امام حسین (ع) به هیچ وجه حاضر به بیعت با یزید نگشتند. پس از آنکه معاویه از دنیا رفت ، یزید

 

نامه ای به والی مدینه که پسر عموی او بود و «ولید بن عتبة بن ابی سفیان» نام داشت ، نوشت و به او گفت که از حسین بن علی بیعت بگیر، اگر بیعت کرد، محترم و مکرم باشد و اگر از بیعت سرباز زد، گردن او را بزن. اگر این داستان حقیقی بوده و یزید به دنبال تصفیه حساب شخصی باشد، دیگر نباید به والی مدینه بگوید که در صورت بیعت کردن، حسین را تکریم کن و به او احترام گذار. به علاوه پس از واقعه کربلا که امام حسین (ع) به شهادت رسیدند و اهل بیت آن حضرت به اسارت یزید برآمدند، هنگامی که او اهل بیت را مورد شماتتهای بسیار و آزارهای گوناگون قرار داد، حتی یکجا نیز مشاهده نمی کنید که قضایای ارینب را مطرح نموده باشد و امام حسین را مورد شماتت قرار داده باشد. حتی هنگامی که یزید به امام سجاد (ع) اشکال می نمود ، گفت که پدرت فراموش کرده بود که خدا ملک و پادشاهی را به هر کس بخواهد می دهد، اگر او بیعت می نمود، در نهایت عزت زندگی می نمود.

 

اگر از جانب امام حسین (ع) نیز به این قضیه بنگریم و حتی اگر آنرا صحیح نیز بدانیم، قطعا حضرت بر طبق این داستان به هدف خویش رسیده بود و ارینب را به عقد خویش در آورده بود، پس دیگر چه دلیلی دارد که پس از گذشت ۲۰ سال ، بخواهد برای انتقام جوئی قیام کند؟ و در طول مسیر هنگامی که انگیزه قیام حضرت را مکررا از او می پرسند ، تنها یک جواب دهد که هدف او احیای اسلام و امر به معروف و نهی از منکر است؟

 

مجموع این شواهد کاملا برای ما مشخص می کند که این داستان افسانه ای بیش نیست و شبیه هزاران داستان عاشقانه ایست که تخیل عرب در ساختن و پرداختن آنها، تبحری کامل دارد و کتبی نظیر قصص العرب که خود از ناقلان این افسانه است، در صفحات دیگر خود افسانه های عاشقانه دیگری را نیز نقل می کند که همگان بر تخیلی بودن آنها اعتراف دارند. هرچند که انگیزه سازندگان آن قصه، بیان سیادت و بزرگواری امام حسین (ع)، خدعه و نیزنگ بازی معاویه و بی پروائی یزید در عشقبازی بوده است، اما اصل این قضیه، مجعول و ساخته و پرداخته تخیل آنهاست. و حتی اگر نیز بپذیریم که این داستان واقعیت دارد، باز نیز ارتباط آن با کربلا و قیام سیدالشهدا (ع)، وصله ناچسبی است که تنها اگر منطق و عقل را کنار گذاریم می توانیم آنرا بپذیریم.

 


قاتلین امام حسین علیه السلام چه مذهبی داشتند؟
جمعه سی و یکم مرداد ۱۳۹۹ ساعت 19:10 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

مجله  افق حوزه  4 دیماه 1392 شماره 380 

قاتلین امام حسین(ع) چه مذهبی داشتند؟

هواداران بنی‌‌امیه و وهابیت در قرون مختلف و حتی عصر حاضر، کوشیده‏اند نهضت امام حسین(ع) را نوعی شورش، آشوب، فتنه‏انگیزی، ایجاد تفرقه در امت و تمرد از خلافت معرفی کنند و در کشتن او، حق را به جانب یزید بدهند که یک‏ شورش‌گر بر ضد خلافت مرکزی را کشته است! در این مورد، به احادیثی هم استناد می‏کنند که رسول‌خدا(ص) به کشتن کسی که یک‌‌پارچگی امت را به‌هم‌زده فرمان داده‏ است و می‏گویند: «ان یزید قتل‌الحسین بسیف جده» یزید حسین را با شمشیر جدش کشت!

و یا با استناد به برخی کتاب‌های علمای شیعه و برداشت‌های ناقص و غیر صحیح، مردم کوفه را شیعه امیرالمؤمنین و امام حسین(ع) معرفی کرده و قاتلان آن‌حضرت را همین گروه می‌دانند! به عنوان نمونه به مواردی از این شبهه‌افکنی‌ها می‌پردازیم:

 

نفرین امام حسین(ع) خطاب به چه کسانی است؟

احمد الکاتب و بعضی دیگر از هم‌مسلکان او می‌گویند: امام حسین(ع) در نفرین به شیعیان خود این‌گونه گفته است:  اللهم إن متّعتهم إلی حین ففرّقهم فرقاً، واجعلهم طرائق قدداً، ولا تُرض الوُلاة عنهم أبداً، فإنهم دعونا لینصرونا، ثم عدوا علینا فقتلونا.

پروردگارا! این گروه را تا مدت معینی از دنیا برخوردار ساز و آنان را در فرقه‏ها و دسته‏جات متعدد قرار بده و هیچ‌گاه والیان را از آنان خرسند مساز! زیرا اینان ما را دعوت کردند تا یاری کنند، اما بر خلاف انتظار با ما دشمنی‏ کردند و ما را کشتند. (الإرشاد، شیخ مفید، 110/2)

 

پاسخ به ادعای نفرین امام حسین(ع)

با توجه به اشکالی که برخی در این روز‌ها علیه شیعه به صورت گسترده دامن‌زده و آن‌را به عنوان تصریح امام حسین(ع) به قاتل بودن شیعیان در واقعه کربلا طرح می‌نمایند، به پاسخ این قسمت از اشکال فوق می‌پردازیم:  

 

شیعه کیست؟

قائل شدن به این مطلب که شیعیان، امام حسین(ع) را به شهادت رسانده‌اند، دارای تناقض و تضادی آشکار است. چرا که شیعه به یار و انصار و پیرو و نیز دوست‌دار یک شخص ‌گویند، اما این‌که به قاتل و دشمنی که در صف و سپاه مقابل قرار گیرد نیز شیعه بگویند، کلامی واضح‌البطلان است. حال با این توصیف، چگونه می‌توان میان محبت و یاری و پیروی، و جنگ و دشمنی جمع کرد؟! و اگر بنا باشد افراد در سپاه عمرسعد و عبیدالله‌بن زیاد را شیعه بنامیم، پس یاران آن‌حضرت که تا آخرین لحظه در کنار آن‌حضرت ایستادگی و جان‌فشانی کردند و در این راه به شهادت رسیدند را چه بنامیم؟!

 و اگر بر فرض هم این ادعا را بپذیریم که قاتلین امام حسین(ع) از شیعیان بوده‌اند، باید گفت: اینان‌‌ شیعیانی بوده‌اند که از شیعه بودن خود بر‌گشته و به دشمنان آن‌حضرت پیوسته‌اند و در این‌حال دیگر به چنین شخصی شیعه نمی‌گویند، بلکه تعبیر دشمن در حق او شایسته‌تر است.

در این زمینه، کلام علامه سیدمحسن امین(ره) در کتاب اعیان‌الشیعه جالب به نظر می‌رسد: منزه است خداوند از این که قاتلین امام حسین(ع) از شیعیان باشند؛ بلکه کسانی که ایشان را کشتند، از اهل طمع بودند که دین نداشتند و بعضی از اشرار نااهل بودند و بعضی از ایشان به دنبال رؤسای خود رفتند؛ رؤسایی که حب دنیا ایشان را به جنگ حسین بن علی(ع) کشانده بود؛ و در بین ایشان کسی از شیعیان و دوست داران حضرت نبود؛ اما شیعیان حضرت و مخلصین برای حضرت، همگی یاران او شدند و در این‌که در راه او کشته شوند درنگ ننمودند؛ و او را تا آخرین لحظات زندگانی با تمام نیرو یاری کردند؛ و بسیاری از ایشان نیز نتوانستد حضرت را یاری بنمایند یا نمی‌دانستند که کار حضرت به اینجا منتهی خواهد شد؛ بعضی نیز در این هنگام جان خود را به خطر انداخته و حصاری را که ابن‌زیاد دور کوفه کشیده بود شکستند و برای یاری حضرت آمدند تا این که در کربلا شهید شدند؛ اما این که ادعا شود یکی از شیعیان در جنگ با حضرت حضور داشته است این صحت ندارد؛ و آیا کسی می‌تواند اعتقاد داشته باشد که یکی از شیعیان و دوست‌داران حضرت که چنین علاقه‌ای به حضرت داشته، به جنگ ایشان برود؟ هرگز؛ همیشه چنین بوده است که طرف‌داران حق در هر زمانی اندک بوده‌اند. (أعیان‌الشیعة، 585/1)

 

هویت کوفیان در زمان امام حسین(ع)

درست است که آن دسته از مردمانی که برای کشتن امام حسین(ع) به کربلا آمدند، از اهالی کوفه بودند، اما در آن زمان، در کوفه شیعه‌ای که در تشیع خود شهرتی داشته باشد وجود نداشت. چون زمانی که معاویه به حکومت رسید، زیادبن أبیه را بر کوفه حاکم نمود و او نیز هر شیعه‌ای را که می‌شناخت مورد تعقیب قرار داد و آن‌ها را مورد کشت و کشتار و غارت قرار می‌داد و یا دستگیر کرده و به حبس و زندان می‌فرستاد تا این که در شهر کوفه، دیگر شخصی که به شیعه بودن شهرت داشته باشد وجود نداشت. پس در حقیقت، طبق آن‌چه که در مصادر تاریخی آمده، شیعیان در کوفه تنها عده کمی از جمعیت 15000 نفری کوفه را تشکیل می‌دادند؛ که بسیاری از ایشان در زمان معاویه تبعید شده و یا به زندان افتاده و عده بسیاری نیز به شهادت رسیده بودند. بسیاری از ایشان نیز به خاطر مشکلات فراوان به شهرهای دیگر هم‌چون: موصل، خراسان و قم پناهنده می‌شدند؛ عده زیادی از ایشان نیز مانند: بنی‌غاضره می‌خواستند به یاری امام بشتابند که سربازان عبیدالله‌بن زیاد مانع شدند. ابن‌أبی‌الحدید معتزلی در این‌باره می‌گوید: معاویه، نامه‌ای به یکی از کارگزاران خویش نوشت مبنی بر این که هرکس چیزی از فضایل ابوتراب (امیرالمؤمنین(ع)) و خاندان او نقل کرد، در مقابل او هیچ مسئولیتی بر عهده شما نیست. (به این معنا که: هر اتفاقی برای این شخص افتاد و شما هر بلایی به سر او آوردید جایز است) از این رو سخنرانان در هر کوی و برزن و بر فراز هر منبری، العیاذبالله، حضرت علی(ع) را لعن کرده و از ایشان بیزاری می‌جستند و به آن‌حضرت و اهل‌بیت ایشان دشنام می‌دادند!

و بیچاره‌ترین مردم در آن زمان، مردم کوفه بودند؛ زیرا شیعه علی(ع) در آن شهر زیاد بود؛ معاویه، زیادبن سمیه را حاکم کوفه و هم‌زمان شهر بصره را نیز تحت امر او ساخت. و او به دنبال شیعیان می‌گشت ـ او شیعیان را می‌شناخت، زیرا در زمان خلافت حضرت علی(ع) از طرفداران ایشان بود ـ پس آن‌ها را هرجا که بودند می‌یافت و به قتل می‌رساند و یا تهدید به قتل می‌کرد؛ و یا از عراق بیرون می‌کرد؛ تا جایی که کسی از شیعیان شناخته‌شده در عراق باقی نماند. شرح نهج‌البلاغة/44/11؛ النصایح‌الکافیة، محمدبن عقیل، ص72.

منابع زیادی جنایات ابن‌زیاد را نقل کرده‌اند که به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم: سیرأعلام النبلاء/496/3؛ الکامل فی‌التاریخ، ابن‌اثیر/450/3؛ لسان‌المیزان، ابن‌حجر/495/2.

از مجموع مباحث گذشته مشخص گردید که در زمان واقعه کربلا دیگر شیعه شناخته‌شده‌ای در کوفه باقی نمانده بود که بخواهد در جنگ با امام حسین(ع) شرکت کرده باشد، پس چگونه می‌توان ادعا کرد که شیعیان کوفه قاتل امام حسین(ع) بوده‌اند؟ و هیچ ناظر منصفی نمی‌تواند بگوید: این شیعیان بودند که برای امام حسین(ع) نامه نوشته و او را دعوت نمودند، چرا که معروف‌ترین نویسند‌گان نامه اشخاصی هم‌چون: شبث‌بن ربعی و حجاربن أبجر و عمروبن حجاج و غیره بودند که هیچ‌کس نگفته این‌ها شیعه بودند.

 

کوفه خالی از شیعیان:

از معروف‌ترین افرادی که در طومار قاتلین امام حسین(ع) آمده، اسامی این افراد به چشم می‌خورد: عمربن سعدبن أبی‌وقاص، شمربن ذی‌الجوشن، شبث‌بن ربعی، حجاربن أبجر، حرملة‌بن کاهل، سنان و... که در این بین نمی‌توان حتی یک نفر معروف به شیعه اهل‌بیت(ع) را یافت. و تمام افراد نام برده شده بالا نه به تشیع و نه به موالات و دوستی امیرالمؤمنین(ع)، شناخته نشده‌اند.

 

شیعیان آل ابی‌سفیان!

بعد از فحص و تتبع فراوان در کلمات و فرمایشات امام حسین(ع) در کربلا و خطبه آن‌حضرت در باره آن قوم جنایت‌کار و احتجاجات آن‌حضرت بر علیه آنان، هرگز با تعبیری بر‌خورد نکردیم که حضرت آنان را از شیعیان و یا موالین خود و یا پدر بزرگوارشان امیرالمؤمنین(ع) دانسته باشند و حال آن‌که جا داشت اگر ‌چنین می‌بود، آن‌حضرت به عنوان راهی که می‌توانست احتمال تأثیر در قلوب آنان را بیش‌تر سازد، با این تعبیر آنان را خطاب فرمایند که: شما که از شیعیان و محبین و پیروان پدر و یا خود من هستید، پس چرا حال این‌گونه به جنگ و نبرد با من بر‌خاسته‌اید؟ همان‌گونه که این کلام در کلمات و تعابیر غیر آن‌حضرت هم دیده و یا شنیده نشده که آن گروه را با این تعبیر توصیف نموده باشند. و این خود دلیل واضحی است بر این مطلب که این قوم شیعه اهل‌بیت(ع) نبوده‌اند. بلکه بالعکس، آن‌حضرت در لحظات آخر، آن قوم جنایت‌پیشه را با تعبیر شیعه آل أبی‌سفیان معرفی می‌فرمایند:

و یحکم یا شیعة آل أبی‌سفیان! إن لم یکن لکم دین، و کنتم لاتخافون المعاد، فکونوا أحراراً فی دنیاکم هذه، وارجعوا إلی أحسابکم إن کنتم عُرُباً کما تزعمون. وای بر شما ای پیروان أبوسفیان! اگر دین ندارید و از روز معاد نمی‌هراسید، لااقل در دنیا آزادمرد باشید و آن‌گونه که می‌پندارید به حسب و نسب خود که عرب هستید باز گردید.

مقتل‌الحسین، خوارزمی/38/2؛ بحارالأنوار/51/45؛ اللهوف فی قتلی‌الطفوف، ص45.

جسارت‌های قاتلان به امام حسین(ع) در کربلا

از تعبیرات به کار رفته در روز عاشورا خطاب به امام حسین(ع)‌، به‌خوبی می‌توان پی برد که این گروه، از چه قوم و قماشی بودند. از شیعیان آن‌حضرت یا از دشمن‌ترین دشمنان ایشان؟!

قاتلان آن‌حضرت در آن‌روز به حضرت خطاب می‌کردند و می‌گفتند: این جنگ و قتال ما با تو از روی دشمنی و عداوت با پدرت علی‌بن ابی‌طالب است.

«إنما نقاتلک بغضاً لأبیک»! (ینابیع‌المودة، قندوزی حنفی، ص346)

یا حسین، یا کذّاب ابن الکذّاب! (الکامل، ابن‌أثیر/4/67)

یا حسین أبشر بالنار! (الکامل، ابن‌أثیر/66/4؛ البدایة والنهایة/183/8)

و بسیاری از جملات و عبارات دیگر که به خوبی از حقد و بغض و کینه آن‌ها به أمیرالمؤمنین و امام حسین(ع) و اهل‌بیت(ع) دارد.

حال با این تعبیر آیا می‌توان گفت که قاتلان آن‌حضرت در روز عاشورا از شیعیان امیرالمؤمنین و امام حسین(ع) بوده‌‌اند؟!

اعمال و جنایات، گویای هویت قاتلان:

این قوم نه‌تنها از شیعیان و موالیان امام حسین(ع) نبوده‌اند، بلکه از دشمن‌ترین دشمنان آن‌حضرت بوده‌اند، چرا که آن، حضرت و اهل‌بیت و حتی طفل شیر‌خواره آن‌حضرت را از جرعه‌ای آب محروم ساختند و با همین حال به شهادت رساندند و پیکر‌های مطهر شهدا را با سُمّ ستوران پایمال نموده و سر از بدن‌ها جدا ساخته و زن‌ها و فرزندان آن‌حضرت را به اسارت گرفتند و اموال آنان را به غارت بردند و ده‌ها جنایت دیگر که از دشمن‌ترین دشمنان نیز انتظار ارتکاب آن نمی‌رفت؛ چه رسد به این که این اعمال از شیعیان سرزده باشد.

هویت قاتلان امام حسین(ع)‌

اگر کسی دلایلی که تا کنون گفته شد را در شیعه نبودن حاضران در کربلا نپذیرد و اصرار به شیعه بودن آنان داشته باشد، در رابطه با آمرین و حکم‌فرمایانی که باعث و بانی این حادثه شدند چه می‌خواهد بگوید؟! آیا افرادی که اسامی بعضی از آن‌ها در ذیل می‌آید نیز از شیعیان و محبین امیرالمؤمنین و امام حسین(ع) هستند؟!! افرادی هم‌چون:

یزیدبن معاویة، عبیدالله بن‌زیاد، عمربن سعد، شمربن ذی‌الجوشن، قیس‌بن أشعث، عمروبن حجاج زبیدی، عبدالله‌بن زهیر أزدی، عروةبن قیس أحمسی، شبث‌بن ربعی یربوعی، عبدالرحمن‌بن أبی‌سبرة جعفی، حصین‌بن نمیر، حجاربن أبجر. و نیز عده‌ای دیگر که اسامی آن‌ها در زیر می‌آید و در جریان واقعه کربلا و به شهادت رساندن آن‌حضرت و اصحابشان، مباشر و مستقیم وارد صحنه شده بودند. افرادی هم‌چون: سنان‌بن أنس نخعی، حرمله کاهلی، منقذبن مره عبدی، أبوالحتوف جعفی، مالک‌بن نسر کندی، عبدالرحمن جعفی، قشعم‌بن نذیر جعفی، بحربن کعب‌بن تیم‌الله، زرعةبن شریک تمیمی، صالح‌بن وهب مری، خولی‌بن یزید أصبحی، حصین‌بن تمیم و غیره ...

گفتار یزید در هویت قاتلان:

خود یزیدبن معاویه که نوک پیکان اتهام را به سوی خود می‌دید، هرگز نگفت: این شیعیانش بودند که حسین را کشتند. در حالی‌که اگر چنین دروغی در آن‌زمان کمترین خریداری می‌داشت، حتماً در گفتن آن لحظه‌ای درنگ نمی‌کرد. بلکه او مسئولیت شهادت امام حسین(ع) را به عهده عبیدالله‌بن زیاد، والی و فرماندار کوفه انداخت؛ تا شاید به این وسیله بتواند قدری از بار ننگ و گناه خویش بکاهد.

صف‌بند‌ی در کربلا گویای هویت قاتلان

 در دسته‌بندی‌های همان زمان نیز به صرف این‌که کسی در جبهه آن‌حضرت حضور می‌یافت، از شیعیان ایشان محسوب می‌شد و به کسی که در صف مقابل ایشان بود، هرگز چنین تعبیری اطلاق نمی‌شد. به عنوان مثال زهیربن قین که ابتدا عثمانی‌مذهب بود و از امام حسین(ع) گریزان بود، اما وقتی که در سپاه آن‌حضرت قرار گرفت، او را به عنوان شیعه آن‌حضرت خطاب کردند. تاریخ طبری/316/4.

تلاش عده قلیل شیعیان در یاری امام حسین(ع)

تمامی این شواهد و مدارک، جدای از قتل و کشتار‌هایی است که معاویه در مورد شیعیان امیرمؤمنان و امام حسن(ع) انجام داد و بسیاری از ایشان را شهید کرده و عده بسیاری را تبعید کرد و یا به زندان انداخت؛ با این همه باز می‌بینیم که طبق مدارک تاریخی، همان عده اندک شیعه باقی‌مانده در کوفه نیز خواستند به یاری امام حسین(ع) بیایند، اما با نیروهای ابن‌زیاد مواجه شده و دستگیر شدند، و تنها عده‌ای انگشت‌شمار مانند زهیر و حبیب‌بن مظاهر توانستند از این حصار عبور کنند و در بین آن‌ها هم عده‌ای بعد از شهادت حضرت به کربلا رسیدند. لذا با این حساب دیگر شیعه‌ای در کوفه باقی نمی‌ماند که بخواهد به جنگ حضرت حسین‌بن علی(ع) بیاید.

بیعت و دعوت از امام حسین(ع) دالّ بر شیعه بودن نیست

بعضی می‌گویند: چون اهل کوفه با امام حسین(ع) بیعت کرده و آن‌حضرت را به کوفه دعوت نموده بودند، پس آن‌ها از شیعیان آن‌حضرت به حساب می‌آمدند. در حالی که باید گفت: بیعت هرگز دالّ بر شیعه بودن نمی‌کند، چون لازمه این سخن، آن است که بگوییم: «همه صحابه و تابعین که با امیرالمؤمنین(ع) بیعت کردند، از شیعیان آن‌حضرت به حساب می‌آمدند!!»

در حالی‌که تا کنون کسی این سخن را نگفته است؛ و بسیاری از بیعت‌کنندگان با آن‌حضرت در صف دشمنان آن‌حضرت در جنگ‌ها بودند.

از این پاسخ، بطلان ادعای فوق، آشکار می‌شود. اضافه بر این‌که ایشان، این عمل را تنها بدین سبب انجام دادند که حضرت امام حسین(ع) را از صحابه رسول‌خدا(ص) بلکه بهترین صحابه در آن زمان و نوه رسول‌خدا(ص) می‌دانستند؛ و از سوی دیگر بی‌مبالاتی‌های یزید را دیده و یا شنیده بودند، لذا می‌خواستند در رویه حاکم اسلامی تغییر ایجاد نمایند و این دعوت و بیعت به این معنا نبود که آن‌حضرت را به عنوان امام سوم و معصوم قبول داشته باشند.

بنابراین، می‌توان گفت که مردم کوفه در زمان امیرمؤمنان و امام حسین(ع) دو گروه بودند:

1. شیعه به معنی خاص: یعنی به دوست داشتن اهل‌بیت(ع) و دشمنی با دشمنان ایشان اعتقاد داشتند. شیعه از این قبیل هرگز در لشکر عمرسعد که با امام حسین(ع) جنگید، حضور نداشته است. زیرا شیعیان این‌چنینی یا در کنار حضرت و در سپاه ایشان حضور داشته و تا پای جنگ جنگیده و به شهادت رسیدند و یا در زندان عبیدالله و یزید و دیگر نقاط تحت سیطره حکومت وقت به سر می‌بردند و یا تحت محاصره و ممنوعیت جهت پیوستن به سپاه امام حسین(ع) بودند و یا بعد از شهادت حضرت به کربلا رسیده‌اند. و یا اساساً تا بعد از وقوع واقعه کربلا بی‌خبر بوده و بعد از شهادت باخبر شده‌اند.

2. شیعه به معنی عام: یعنی به اهل‌بیت(ع) علاقه‌مند بودند، اما به دشمنی با دشمنان ایشان اعتقاد نداشتند.

ایشان همان گروهی هستند که امامت الهی اهل‌بیت(ع) را و سایر شروط تشیع را قبول نداشتند؛ که ممکن است عده‌ای از ایشان در لشکر عمرسعد و یزید حضور داشته‌اند.

بنابراین، افرادی که دانسته و ندانسته بر این طبل می‌کوبند و این ادعای وهابیت را با نیت خیرخواهانه برای دیگران می‌فرستند، نه دوستان امام را شناخته‌اند و نه دشمنان امام حسین(ع) را.

منبع:  مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر (عج)


40 حدیث زیبا درباره امام حسین علیه السلام
دوشنبه پانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۹ ساعت 18:43 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

چهل حدیث درباره امام حسین(ع)

«امام حسین علیه‌السلام»: ما أَهَونَ الموتَ علی سبیلِ العِزِّ و اِحیاءِ الحَقِّ. به راستی که مردن در راه عزّت و شرف و احیای حق، چقدر سهل و آسان است. (اعیان‌الشیعه، ج ١، ص ٥٨١)

 

١- «پیامبرگرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم»:

إنّ لِقَتلِ الحُسینِ حَرارَةً فی‌ قُلوبِ المُؤمِنینَ لاتَبرُدُ اَبَداً.

شهادت امام حسین علیه‌السلام یک داغ سوزانی است در دل مؤمنین که هرگز به سردی نمی‌گراید (و هرگز از بین نخواهد رفت). (جامع‌احادیث‌ الشیعه، ج ١٢، ص ٥٥٦)

 

٢ـ «امام حسین علیه‌السلام»:

ما أَهَونَ الموتَ علی سبیلِ العِزِّ و اِحیاءِ الحَقِّ.

به راستی که مردن در راه عزّت و شرف و احیای حق، چقدر سهل و آسان است. (اعیان‌الشیعه، ج ١، ص ٥٨١)

 

٣ـ «امام حسین علیه‌السلام»:

یزید رجلٌ فاسقٌ شاربُ الخمرِقاتلُ النَّفسِ المُحتَرَمةِ مُعْلِنٌ بِالفسقِ، و مِثلی لایُبایِعُ مَثلَه.

یزید مردی پلید و تبهکار، مشروب‌خوار، آدمکش و جنایتكار و فسق و فجور او علنی و آشکار است. همانند من هرگز به همانند او دست بیعت نخواهد دارد. (بحار، ج ٤٤، ص ٣٢٥)

 

٤ـ «امام حسین علیه‌السلام»:

و اللهِ لَو لَم یَكُن فی‌الدّنیا مَلجأٌ وَ لاَمأویً لَما بایعتُ یزیدَبنَ مُعاویة.

به خدا قسم اگر در دنیا هیچ پناهگاه و محل سُکنایی هم برایم نباشد هرگز با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد. (ارشاد مفید، ص ٢٠٢)

 

٥ـ «امام حسین علیه‌السلام»:

إنّی لا أعلمُ أصحاباً أوفی و لا خیراً مِن اَصحابی.

من یارانی بهتر و باوفاتر از اصحاب و یاران خودم سراغ ندارم. (منتهی‌الآمال، ج ١، ص ٢٤٦)

 

٦ـ «امام حسین علیه‌السلام»:

لَیسَ الموتُ فی‌ سبیلِ العِزِّ اِلاّ حیاةً خالدةً وَ لَیستِ الحیوةُ مَع الذُّلِّ اِلاَّ المَوتَ الّذی لاحیوةَ مَعه!

مرگ در راه عزت و شَرَف جز یک حیات جاودانی نیست و زندگی تؤأم با ذلّت و پَستی چیزی جز مرگ و فقدان حیات نیست! (ادب الحسین(ع)، ص ١٥٩)

 

٧ـ «امام حسین علیه‌السلام»:

اَنَا قتیلُ العَبْرَةِ، لایَذكُرُنی مؤمنٌ اِلاّ بكی.

من کشتة اشک و گریه‌ام، هیچ مؤمنی نیست که مرا یاد کند جز اینکه (به یاد مصیبت‌های من) اشک او جاری می‌گردد. (بحار، ج ٤٤، ص ٢٧٩)

 

٨ ـ «امام زین‌العابدین علیه‌السلام»:

أَیُّما مؤمنٍ دَمعَت عَیناهُ لِقَتْلِ الحُسینِ عَلَیه السّلامُ وَ مَنْ مَعَهُ حَتّی یَسیلَ علی خَدَّیهِ بَوَّأَهُ اللهُ فی‌الجَنّةِ غُرَفاً.

هر مؤمنی که برای شهادت امام حسین(ع) و یاران شهیدش گریه کند و اشک او بر گونه‌هایش جاری گردد خداوند درجات رفیعه و مقامات عالیة بهشت از آنِ او خواهد ساخت. (بحار، ج ١٠٠، ص ٩٤)

 

٩ـ «امام زین‌العابدین علیه‌السلام»:

لایومَ كَیَومِ الحسینِ علیه‌السلام، اِزْدَلَفَ اِلَیه ثلاثونَ اَلفَ رَجُلٍ یزَعمونَ أنَّهم مِن هذِهِ الأُمَّةِ، كُلٌّ یتقرَّبُ الَی اللهِ عزَّوجلَّ بِدَمِه!

هیچ روزی مانند روز فاجعه و مصیبت امام حسین‌(ع) نیست، سی هزار مردِ (جنگجو) که همه ادعای مسلمانی می‌کردند پیرامون او را گرفتند و هر یک برای ریختن خون حضرتش به خدای متعال تقرّب می‌جستند! (بحار، ج ٢٢، ص ٢٧٤)

 

١٠ـ «پیامبرگرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم»:

إنّ حَولَ قَبرِ وَلَدِی الحُسینِ اَربعةُ آلافِ مَلَكٍ شَعْثاً غُبْراً یَبكونَ عَلَیهِ اِلی یَومِ القیامة.

پیرامون قبر فرزندم حسین(ع) همواره چهار هزار فرشته‌ی ژولیده و غُبارآلود هستند که تا روز قیامت برای او گریه می‌کنند. (احقاق‌الحق، ج ١١، ص ٢٨٧)

 

١١ـ «پیامبرگرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم»:

تَبكی الملائِكةُ وَالسَّبْعُ الشِّدادُ لِمَوتِهِ وَ یبَكیهِ كُلُّ شَیءٍ حتَّی الطَّیرِ فی‌ جوِّ السّماء وَ الحیتانِ فی جَوفِ الماء.

فرشتگان و آسمان‌های هفتگانه‌ی باعظمت و همه چیز حتی پرندگان در فضا و ماهیان در درون آب برای شهادت امام حسین(ع) گریه می‌کنند. (بحار، ج ٤٤، ص ١٤٨)

 

١٢ـ «امام محمدباقر علیه‌السلام»:

لَقَدْ قُتِل بِالسَّیفِ وَ بِالحِجارَةِ وَ بِالخَشَبِ و بِالعَصَا وَ لَقَد أَوْطَئُوهُ الخَیلَ بَعدَ ذلِكَ.

امام حسین(علیه‌السلام) را با شمشیر و هم با سنگ و (حتّی) با چوب و عصا به شهادت رسانیدند. سپس بدن او را زیر اسب‌ها لگدکوب نمودند. (سوگنامه‌ آل‌محمد، ص ٣٦٩)

 

١٣ـ «امام علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام»:

إنْ كُنتَ باكیاً لِشَیءٍ فَابْكِ لِلحُسینِ بنِ علیٍّ عَلیهماالسلام فَاِنَّهُ ذُبِحَ كما یُذبَحُ الكَبْشُ.

اگر خواستی برای چیزی گریه کنی برای امام حسین(ع) گریه کن که او را مانند گوسفند ذبح کردند و سرش را از بدن جدا نمودند. (الخصائص‌الحسینیة، ص ١٣٧)

 

١٤ـ «امام علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام»:

فَعَلی مِثلِ الحُسینِ فَلیَبكِ الباكُونَ فَإنَّ البُكاءَ عَلَیهِ یَحُطُّ الذُّنُوبَ العِظامَ.

گریه‌کنندگان باید برای اینچنین حسین گریه کنند، گریه بر حسین(ع) گناهان عظیم و بزرگ را پاک و منهدم می‌کند. (بحار، ج ٤٤، ص ٢٨٤)

 

١٥ـ «پیامبرگرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم»:

اذا كانَ یومُ القیامةِ، فَكُلُّ مَن بَكی عَلی مَصائِبِ الحُسینِ علیه‌السلام أَخَدْنا بِیَدِهِ وَ أَدخَلناهُ الجَنَّة.

در روز قیامت هر کس که بر مصیبت‌های امام حسین علیه‌السلام گریه کرده دست او را می‌گیریم و وارد بهشت می‌نمائیم. (الخصائص‌الحسینیة، ص ١٤٢)

 

١٦ـ «امام جعفرصادق علیه‌السلام»:

وكّلَ اللهُ بِالحُسینِ عَلیه‌السَلام سَبعینَ الفَ مَلَكٍ یُصلُّونَ عَلَیه كُلَّ یَومٍ شُعْثٍ غُبْرٍ وَ یدعونَ لِمَن‌ زارَهُ. 

خداوند هفتاد هزار فرشته‌ی ژولیده و غبارآلود بر مرقد امام حسین علیه‌السلام ملازم کرده که هر روز بر حضرتش درود می‌فرستند و بر زائرانش دعا و نیایش می‌نمایند. (ثواب‌الاعمال، ص ١٩٨)

 

١٧ـ «امام محمدباقر علیه‌السلام»:

اِنَّ اللهَ تعالی عَوَّضَ الحسینَ عَلیه‌السلام مِن قَتلهِ أَنْ جَعَلَ إلامامةَ فی ذُرِّیَّتِه وَالشِّفاءَ فی تُربَتِهِ و اِجابَةَ الدُّعاءِ عِندَ قَبره.

خداوند متعال در برابر شهادت امام حسین(ع) سه چیز به او مرحمت فرمود: امامت را در نسل او، و شفا را در تربت او، و اجابت دعا را در کنار مرقدش قرار داد. (بحار، ج ٤٤، ص ٢٢١)

 

١٨ـ «امام جعفرصادق علیه‌السلام»:

مَن زارَالحُسینَ بْنَ علیٍّ صلوات الله عَلیه عارِفاً بِحَقِّه كانَ كَمَن زارَاللهَ فی‌ عَرشِه.

هر کس امام حسین(ع) را با معرفت زیارت کند مانند کسی است که خدا را در عرش خود زیارت کرده است. (بحار، ج ١٠١، ص ٧٧)

 

١٩ـ «حضرت مهدی(عج)»

لَئِنْ أَخَّرَتْنیِ آلدُّهورُ وَ عاقَنی عَنْ نَضرِكَ ‌المَقدور... فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَباحاً وَ مَساءً ولَأَبْكِیَنَّ عَلَیكَ بَدَلَ الدُّموُعِ دَماً.

(ای جد بزرگوار یا اباعبدالله) اگر زمانه مرا (از محضرت) به تأخیر انداخته و مقدرات الهی مرا از نصرت و یاریت بازداشته، به خدا قَسم که صبح و شام برایت ندبه و نوحه می‌کنم و اگر اشک چشمم خشک شود، به جای آن برایت خون گریه می‌کنم. (بحار، ج ٩٨، ٢٦٩)

 

٢٠ـ «حضرت مهدی(عج)»:

اَلسّلامُ عَلی المُغَسَّلِ بِدَمِ الجِراحِ، اَلسّلامُ علَی الشَّیبِ الخَضیبِ، اَلسّلامُ علَی الخدِّ التَّریبِ، السلام علیَ ‌البَدنِ السَّلیبِ... السلامُ علیَ الرَّأسِ المَرفوع.

سلام بر آن بدنی که با خون جراحت‌هایش غسل داده شده، سلام بر آن محاسنی که با خونش خضاب شده، سلام بر آن صورتی که به خاک افتاده، سلام بر آن بدن که عریان و غارت شده، سلام بر آن سری که بالای نیزه رفته. (الحوادث والوقایع، ج ٣، ص ٣٠١ـ٣٠٥)

 

٢١ـ «امام حسین علیه‌السلام»:

مَنْ دَمَعَت عَیناهُ فینا قَطرةً بَوَّأَهُ اللهُ عزَّوجلَّ الجَنَّة.

هر کس یک قطره اشک بر مصیبت‌های ما بریزد خداوند متعال جایگاه او را بهشت قرار خواهد داد. (احقاق‌الحق، ج ٥، ص ٥٢٣)

 

٢٢ـ «امام علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام»:

مَن كانَ یَومُ عاشورا یَومَ مُصیبَتِهِ و حُزنِهِ وَ بُكائِهِ یَجعَلُ اللهُ عزَّوجلَّ یَومَ القیامَةِ یَومَ فَرَحِهِ وَ سُرُورِه.

هر کس روز عاشورا را روز مصیبت و اندوه و گریة خود قرار دهد خداوند متعال روز قیامت را روز شادی و خوشحالی او قرار خواهد داد. (علل‌الشرایع، ج ١، ص ٢٢٧)

 

٢٣ـ «امام جعفرصادق علیه‌السلام»:

مَن تَرَكَ السَّعیَ فی حوائِجِه یَومَ عاشورا قَضَی اللهُ لَهُ حَوائِجَ الدُّنیا وَ الآخِرة.

هر کس در روز عاشورا دست از کار و مایحتاج خود بردارد، خداوند حاجت‌های دنیا و آخرت او را برآورده می‌کند. (علل‌الشرایع، ج ١، ٨٧)

 

٢٤ـ «امام جعفرصادق علیه‌السلام»:

مَن زارَ قَبرَ الحُسینِ علیه‌السلام یَومَ عاشورا كانَ كَمَن تَشحَّطَ بِدَمِهِ بَینَ یَدَیه.

هر کس در روز عاشورا مرقد مطهر امام حسین(ع) را زیارت کند، مانند کسی است که در روز شهادت،‌ در پیشاپیش حضرتش به خون خود غلطیده باشد. (مزار شیخ مفید، ص ٥٢)

 

٢٥ـ «امام علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام»:

إنَّ ایّامَ زائِرِالحُسینِ علیه‌السلام لاتُعَدُّ مِن آجالِهم.

ایام زیارتی زائران امام حسین علیه‌السلام از عمرشان حساب نمی‌شود. (وسائل، ج ١٠، ص ٣٢٢ ـ بحار، ج ١٠١، ص ٦٩)

 

٢٦ـ «امام جعفرصادق علیه‌السلام»:

منَ زارَ قَبرَ الحُسینِ علیه‌السلام عارفاً بِحَقِّهِ غَیرَ مُستَكبِرٍ وَ لامُستَنكِفٍ، یُكتَبُ لَهُ اَلفُ حَجّةٍ مَقبولَةٍ و الفُ عُمرةٍ مقبولةٍ، وَ اِن كانَ شَقیّاً كُتِبَ سَعیداً.

هر کس مرقد مطهر امام حسین علیه‌السلام را با معرفت و خالی از کبر و استنکاف زیارت کند برای او هزار حج و هزار عمرة مقبول نوشته می‌شود و اگر از اشقیا و نگونبختان باشد از سعادتمندان ثبت خواهد شد. (وسائل، ج ١٠، ص ٣٥٤)

 

٢٧ـ «امام محمدباقر علیه‌السلام»:

مُرُوا شیعَتَنا بِزیارةِ قَبرِ الحُسینِ علیه‌السلام فَاِنَّ إِتْیانَهُ یَزیدُ فی ‌الرِّزقِ وَ یَمُّدُ فی ‌العُمرِ وَ یَدفَعَ مَدافِع السُّوء.

شیعیان ما را به زیارت مرقد (مطهر) امام حسین علیه‌السلام ملزم كنید، زیارت حضرتش روزی را زیاد، عمر را طولانی و بلاها و ناگواری‌ها را از انسان دفع می‌نماید. (وسائل، ج ١٠، ص ٣٢١)

 

٢٨ـ «امام جعفرصادق علیه‌السلام»:

لو یَعلَمُ الناسُ ما فی‌زیارةِ الحسین علیه‌السلام مِنَ الفَضلِ لَماتُوا شَوقاً وَ تَقَطَّعَتْ اَنفُسهُم علیهِ حَسَراتٍ.

اگر مردم فضیلت و عظمت زیارت امام حسین(ع) را می‌دانستند از شدت شوق و عشق به آن، جان می‌سپردند و از سوز و حسرت فراقش قالب تهی می‌نمودند. (بحار، ج ١٠١، ص ١٨)

 

٢٩ـ «امام جعفرصادق علیه‌السلام»:

لَیسَ شَیءٌ فی ‌السّمواتِ اِلاَّ وهُم یَسألونَ اللهَ أَن یُؤذَنَ لَهُم فی ‌زِیارةِ الحُسین علیه‌السلام ففوجٌ یَنزِلُ و فَوجٌ یَعرُجُ.

چیزی در آسمان‌ها وجود ندارد جز اینکه از خدا می‌خواهند آن‌ها را اذن دهد که به زیارت امام حسین(ع) نائل شوند. و لذا همیشه گروهی در حال نزولند و گروهی در حال عروج. (تهذیب، ج ٢، ص ١٦)

 

٣٠ـ «امام موسی بن جعفر علیه‌السلام»:

اَدنی ما یُثابُ بِهِ زائرُ ابی عبداللهِ الحسین علیه‌السلام اذا عَرَف حقَّهُ و حُرْمَتَهُ وَ وِلایَتَهُ أَن یُغفَرلَهُ ما تقدَّمَ مِن ذَنبِهِ و ما تأَخَّرَ.

کمترین پاداش و ثوابی که نصیب زائر اباعبدالله(ع) می‌شود، چنانچه توأم با ولایت و معرفت حق و حرمتش باشد تمامی گناهان حال و گذشتة او آمرزیده می‌گردد. (ثواب‌الاعمال، ص ١٩٤)

 

٣١ـ «امام جعفرصادق علیه‌السلام»:

اذا زُرتَ الحُسَینَ فَزُرهُ وَ أَنتَ حَزینٌ مَكروبٌ شَعْثاً غَبْراً جائِعاً عَطشاناً، فَاِنَّ الحُسینَ علیه‌السلام قُتِلَ حَزیناً مَكروباً شَعثاً مُغْبَرّاً جائعاً عَطشاناً.

هر وقت خواستی امام حسین علیه‌السلام را زیارت کنی با حالتی محزون و اندوهگین، ژولیده و غبارآلوده، گرسنه و تشنه زیارت کن، چون حضرتش اینچنین و به همین حالت (جگرسوز) به شهادت رسید. (کامل‌الزیارت، ص ٣١)

 

٣٢ـ «امام جعفرصادق علیه‌السلام»:

اِنَّ لِزُوّارِ الحُسینِ بنِ عَلیِّ(ع) یَومَ القیامَة فَضلاً عَلی النّاسِ، یَدخُلُونَ الجنَّةَ قَبلَ النّاسِ بأَربعینَ عاماً وَسائرُ النّاسِ فی‌ الحساب.

زائران امام حسین علیه‌السلام در روز قیامت بر همة مردم برتری دارند، آن‌ها چهل سال پیش از سایرین که در محشر و در حال حسابرسی به سر می‌برند وارد بهشت خواهند شد. (وسائل، ج ١٠، ص ٣٣١)

 

٣٣ـ «امام جعفرصادق علیه‌السلام»:

مَن لَم یَأتِ قَبرَ الحُسینِ علیه‌السلام وَ هُوَ یَزعَمُ اَنّه لَنا شیعةً حَتّی یَموتَ فَلَیسَ هُو لَنا بِشیعةٍ.

کسی که ادعا می‌کند که او شیعه و پیرو ما است ولی مرقد امام حسین علیه‌السلام را (حتی یک بار هم شده) در عمرش زیارت نکند تا از دنیا برود، او شیعة ما نیست. (وسائل، ج ١٠، ص ٣٣٦)

 

٣٤ـ «امام جعفرصادق علیه‌السلام»:

مامِن اَحدٍ یَومَ القیامةِ اِلاّ وَ هُوَ یَتَمنّی انّه زارَ الحُسَینَ بنَ عَلیٍّ علیه‌السلام، لِما یَری لَما یُصنعُ بِزُوّار الحُسینِ بنِ علیٍّ(ع) مَن كَرامَتِهمِ عَلی الله.

در روز قیامت کسی نمی‌ماند که با دیدن آن همه کرامات زائران حسینی(ع) در نزد خدا، جز اینکه آرزو و تمنّای زیارت حضرتش را قبلاً در دنیا خواهد نمود. (وسائل، ج ١٠، ص ٣٣٠)

 

٣٥ـ «امام جعفرصادق علیه‌السلام»:

مَنْ زارَ قَبْرَالحُسَیْنِ علیه‌السلام یَوْمَ عَرَفَةِ كَتَبَ اللهُ لَهُ اَلْفَ اَلْفِ حِجَّةٍ مَع‌القائمِ علیه‌السلام وَ اَلفَ اَلفِ عُمرةٍ مَعَ رَسولِ اللهِ صلّی اللهُ عَلَیه و‌آلِهِ وَ عِتْقَ اَلْفِ اَلْفِ نَسَمَةٍ.

هر کس مرقد مطهر امام حسین علیه‌السلام را در روز عرفه زیارت کند ثواب یك میلیون حج در معیّت حضرت قائم(عج) و یک میلیون عمره در معیّت رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم و پاداش یک میلیون برده آزاده کردن برای او ثبت می‌فرماید. (کامل‌الزیارت، ص ١٧٢)

 

٣٦ـ «امام جعفرصادق علیه‌السلام»:

إنَّ اللهَ یَنظُرُ الی زُّوارِ الحُسینِ علیه‌السلام عَشِیَّةَ عَرَفَة قَبلَ نَظَرِهِ اِلَی الَموقِفِ.

خداوند در غروب روز عرفه اول نظر رحمت خود را به زائران امام حسین علیه‌السلام می‌کند، آنگاه توجهش را به حاجیان در عرفات معطوف می‌دارد. (مصباح‌المتهجد، ص ٤٩٧)

 

٣٧ـ «امام جعفرصادق علیه‌السلام»:

اِنّ اللهَ تَعالَی جَعَل تُربَةَ جَدِّیَ الحُسین علیه‌السلام شِفاءً مِن كُلِّ داءٍ وَ اَماناً مِن كُلِّ خَوفٍ.

خداوند متعال تربت جدّم امام حسین(ع) را جهت شفای هر بیماری و ایمنی از هر گونه خوف و هراسی قرار داده است. (بحار، ج ١٠١، ص ١١٩)

 

٣٨ـ «امام جعفرصادق علیه‌السلام»:

حَنِّكوا اَولادَكُم بِتُربَةِ الحُسینِ عَلیهِ السَّلام فَاِنَّها أَمانٌ.

کام فرزندان خود را با تربت امام حسین علیه‌السلام بردارید که (برای هر گونه آفت) امان و مصونیت خواهد بود. (وسائل، ج ١٠، ص ٤١٠)

 

٣٩ـ «امام جعفرصادق علیه‌السلام»:

مَن لَعَنَ قاتِلَ الحُسینِ(علیه‌السلام) عَندَ شُربِ الماء حَشَرَهُ اللهُ یَومَ القیامَةِ ثَلِجَ الفُؤادِ.

هر کس در وقت آب خوردن، قاتل امام حسین(علیه‌السلام) را لعنت کند خداوند او را در روز قیامت با دلی شاد و خرّم محشور خواهد نمود. (بحار، ج ٤٤، ص ٣٠٣)

 

٤٠ـ «امام جعفرصادق(علیه‌السلام)»:

ما مِن عَبدٍ شَرِب الماءَ فَذكَرَ الحُسینَ(علیه‌السلام) وَ لَعَن قاتِلَهُ اِلاّ كُتِبَ لَهُ مِأَةُ اَلفِ حَسَنَةٍ وَحُطَّ عَنهُ مِأةُ اَلفِ سَیّئَةٍ وَ رُفِعَ لَهُ مِأةُ اَلفِ دَرَجةٍ.

هر کس آب بنوشد و امام حسین(علیه‌السلام) را یاد کند و قاتلش را لعنت نماید برای او صد هزار حسنه ثبت و صد هزار گناه پاک می‌گردد و صد هزار درجه و منزلت رفعت داده می‌شود. (فروع کافی، ج ٦، ص ٣٩١)

 

منبع: کتاب شکوفه های حکمت

موضوعات مرتبط: امام حسین، محرم، شعبان

پاسخ حجت الاسلام مومنی به شبهه محمد سروش محلاتی درباره مذاکره امام حسین علیه السلام
چهارشنبه بیست و پنجم دی ۱۳۹۸ ساعت 6:48 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

20 مهر 95

سیاسی - عاشورایی

  حجت‌ الاسلام مومنی

حجت‌الاسلام مومنی گفت: تحریف آشکاری که برخی مسئولان و افرادی چون سروش محلاتی بر کارکرد و ماهیت مذاکره انجام داده، حمل عبارت برد-برد بر این مفهوم و تحمیل آن بر تاریخ معصومان علیهما سلام است.

 

به گزارش قدس آنلاین به نقل از خبرگزاری تسنیم، حجت‌الاسلام سیدحسین مومنی از واعظین و خطبای مشهور تهران شب گذشته در هیئت محبان الفاطمه(س) با انتقاد شدید از یک تحریف بزرگ تاریخی درباره واقعه عاشورا که اخیراً در سخنان سروش محلاتی مطرح شده است، گفت: "یک فردی گفته است که امام حسین(ع) در کربلا قصد مذاکره داشته و برخی خجالت می‌کشند که این مطلب را بگویند!"

 

مومنی با بیان اینکه گزارش منابع تاریخی حکایت از آن دارد که پس از ورود عمرسعد ملعون به کربلا، مذاکره در جایی میان دو لشگر صورت می‌گیرد و هر یک از طرفین با 20 نفر در این صحنه حاضر می‌شوند؛ خاطرنشان کرد: امام حسین(ع) با حضرت عباس(ع) و حضرت علی‌اکبر(ع) و عمرسعد هم با پسرش حفص و غلامش در این صحنه حاضر شده است.

 

وی با تاکید بر اینکه هیچ یک از اهل اعلم از به کار بردن واژه مذاکره برای این اقدام ابایی ندارد و خجالتی هم در کار نیست، ادامه داد: اما تمام سخن در معنایی است که برخی مسئولان اجرایی و اتباعشان همچون همین جناب سروش محلاتی بر مفهوم مذاکره تحمیل کرده و می‌کنند. 

 

حجت‌الاسلام مومنی افزود: تحریف آشکاری که بعضی از مسئولان اجرایی و برخی افراد دیگر بر کارکرد و ماهیت مذاکره انجام داده، حمل عبارت برد-برد بر این مفهوم و تحمیل آن بر تاریخ معصومان علیهما سلام است. 

 

وی خطاب به آنها که مذاکره معصومین علیهماسلام با دشمنانشان را ذیل معنای «مذاکره برد-برد» معنا می‌کنند، گفت که "این حرف که ناشی از بی‌سوادی است را تکرار نکنید". مومنی تاکید کرد: نه مذاکره پیامبر(ص) در حدیبیه برد-برد بود و نه اقدام علی(ع) در صفین، نه حسن(ع) در مدائن و نه حسین(ع) در کربلا. اصلاً معنا ندارد که مذاکره میان حق و باطل برد-برد باشد. ابداً نمی‌توان گفت که معصوم(ع) به گونه‌ای مذاکره کند که به برد دشمن هم بینجامد؛ همواره برآیند مذاکره معصومین با دشمنانشان برای تحقق هدف نهایی برد جبهه حق و نابودی جبهه باطل بوده است. 

 

این خطیب هیئت محبان‌الفاطمه(س) گفت: آنهایی که این مطالب را مطرح می‌کنند،‌ اگر یک منطق مظفر هم خوب می‌خواندند می‌دانستند که جمع ضدین محال است؛ نمی‌شود همزمان هم حق ببرد و هم باطل. اصلاً این حرف از نظر عقلی مضحک و خنده‌دار نیست؟ پس چگونه‌ است که به راحتی چنین سخنانی به زبان جاری می‌کنند؟

 

حجت‌الاسلام مومنی در ادامه سخنان خود با اشاره به اینکه در کربلا به خلاف ادعای آقای سروش محلاتی، امام(ع) هیچگاه سخن از دست در دست یزید گذاشتن و یا به مرز رفتن را مطرح نکرده است، تصریح کرد: این حرفها تحریف تاریخ و دروغ مسلم است. سخن عقبه‌ابن‌سمعان غلام رباب(س) شاهد این مدعای ماست که گفت در تمام مسیر همراه حضرت بودم و هیچگاه چنین سخنی نشنیده‌ام. گویا این شایعه که حسین(ع) سه راه را پیشنهاد کرد ناشی از ادعایی بوده که عمرسعد در نامه‌اش به ابن‌زیاد مطرح کرد تا او را قانع کند که جنگ نشود و گفت که حسین پیشنهاد کرده یا بگذاریم برگردد و یا به یکی از مرزها برود و یا به شام برود و دست در دست یزید بگذارد.  

 

این خطیب هیئت محبان الفاطمه(س) با بیان اینکه مطلبی که آقای سروش محلاتی اخیراً گفته سراسر شبهه مطلق است، گفت: کاملاً واضح است که هدف سیاسی آنها از طرح این شبهات چیست؛ اما باید آنها را انذار دهیم که از خدا و عاقبت به شری بترسند.

 

وی خاطرنشان کرد: هدف امام از همه کارهایش هدایت‌گری و تامین صلاح امت بوده است. اگر امام به دنبال پرهیز از جنگ است نه از باب ترس و ذلت بلکه از باب هدایت امت است. سخن گفتن امام حسین(ع) با عمر سعد به این شیوه بود که به او هشدار داد و نصیحت کرد و بعد از مشاهده اصرار عمر سعد بر مواضعش او را نفرین کرد. 

 

 


40 حدیث از امام حسین علیه السلام
یکشنبه نوزدهم آبان ۱۳۹۸ ساعت 0:2 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

 

امام حسین(ع)

چهل حدیث نورانی از امام حسین(ع)

۱. شناخت خداوند و عبادت او

«اَيّهَا النّاسُ! إِنّ اللّهَ جَلّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلاّ لِيَعْرِفُوهُ، فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَا سِوَاهُ».

امام حسين (ع) فرمود: «اى مردم! خداوند بندگان را آفريد تا او را بشناسند، آن‏گاه كه او را شناختند، پرستش كنند و آن‏گاه كه او را پرستيدند، از پرستش غير او بى‏ نياز شوند».

(بحار الانوار، ج ۵ ص ۳۱۲ ح۱ )

​۲. يافتن خداوند

«مَاذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الّذِى فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ؟».

امام حسين (ع) فرمود: «پروردگارا! آن كه تو را نيافت، چه يافت و آن كه تو را يافت، چه از دست داد؟».

(بحار الانوار، ج ۹۵ ص ۲۲۶ ح۳ )

۳. خداوند، مراقب انسان‏

«عَمِيَتْ عَيْنٌ لاَ تَرَاكَ عَلَيْهَا رَقِيباً».

امام حسين (ع) فرمود: «چشمى كه تو را مراقب خويش نبيند، كور است».

(بحار الانوار، ج ۹۵ ص ۲۲۶ ح۳ )

 

۴. عبادت تجار، بندگان و آزادگان‏

«إِنّ قَوْماً عَبَدُوا اللّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التّجّارِ وَ إِنّ قَوْمَاً عَبَدُوا اللّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ إِنّ قَوْمَاً عَبَدُوا اللّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الاَحْرَارِ وَ هِىَ اَفْضَلُ الْعِبَادَةِ».

امام حسين (ع) فرمود: «گروهى خدا را از روى ميل به بهشت عبادت مى‏كنند، كه اين عبادت تجارت‏كنندگان است و گروهى خدا را از ترس دوزخ مى‏پرستند و اين عبادت بردگان است، و گروهى خدا را به سبب شايستگى مى‏پرستند، و اين عبادت آزادگان است كه برترين عبادت است».

(تحف العقول، ص ۲۷۹ ح۴ )

 

۵. پاداش عبادت حقيقى خداوند

«مَنْ عَبَدَ اللّهَ حَقّ عِبَادَتِهِ آتاهُ اللّهُ فَوْقَ اَمَانِيهِ وَ كِفَايَتِهِ».

امام حسين (ع) فرمود: «هركس حق معبوديت خدا را به‏جا آورد، خداوند بيش از حدّ انتظار و كفايتش به او عطا مى‏ كند».

(بحار الانوار، ج ۶۸ ص ۱۸۴ ح۴۴ )

 

۶. زيان‏كار

«لَقَدْ خَابَ مَنْ رَضِىَ دُونَكَ بَدَلاً».

امام حسين (ع) فرمود: «هركس به غير تو دل ببندد، زيان كرده است».

(بحار الانوار، ج ۹۵ ص ۲۱۶ ح۳ )

 

۷. ستايشگران خداوند

«مَا خَلَقَ اللّهُ مِنْ شَىْ‏ءٍ إِلا وَ لَهُ تَسْبِيحٌ يَحْمَدُ بِهِ رَبّهُ».

امام حسين (ع) فرمود: «خداوند هيچ موجودى را نيافريد، جز آن‏كه براى او تسبيحى قرارداد تا با آن خدا را ستايش كند».

(بحار الانوار، ج ۶۱ ص ۲۹ ح۸ )

 

۸. دوستى خداوند، سرمايه انسان‏

«خَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبّكَ نَصِيباً».

امام حسين (ع) فرمود: «پروردگارا! كسى كه از محبّت خود بهره‏مندش نكردى، زيان كرده است».

(بحار الانوار، ج ۹۵ ص ۲۲۶ ح۳ )

 

۹. اشك چشم و ترس دل، رحمت خداوند

«بُكَاءُ الْعُيُونِ وَ خَشْيَةُ الْقُلُوبِ رَحْمَةٌ مِنَ اللّهِ».

امام حسين (ع) فرمود: «گريستن چشم‏ها و ترسيدن قلب‏ها، رحمتى از جانب خداست».

(مستدرك الوسائل، ج ۱۱ ص ۲۴۵ ح۳۵ )

 

۱۰. دوستى اهل بيت سبب ريزش گناهان‏

«إِنّ حُبّنَا لَتُسَاقِطُ الذّنُوبَ كَمَا تُسَاقِطُ الرّيحُ الْوَرَقَ».

امام حسين (ع) فرمود: «محبّت ما اهل بيت سبب ريزش گناهان است، چنان‏كه باد، برگ درختان را مى‏ريزد».

(حياة الامام الحسين، ج ۱ ص۱۵۶ )

 

۱۱. اهل بيت(ع)، معلمان ملائكه‏

«اَىّ شَىْ‏ءٍ كُنْتُمْ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ اللّهُ عَزّوَجَلّ آدَمَ (ع)؟ قَالَ كُنّا اَشْبَاحَ نُورٍ نَدُورُ حَوْلَ عَرْشِ الرّحْمنِ فَنُعَلّمُ لِلْمَلاَئِكَةِ التّسْبِيحَ وَ التّهْلِيلَ وَ التّحْمِيدَ».

از امام حسين (ع) پرسيده شد: «قبل از اين‏كه خداوند عزّوجل آدم (ع) را خلق كند، شما چه چيزى بوديد؟ فرمود: ما شبح‏هايى از نور بوديم كه بر گرد عرش خدا مى‏چرخيديم و به ملائكه درس تسبيح و توحيد و ستايش خدا را مى‏آموختيم».

(بحار الانوار، ج ۵۷ ص ۳۱۱ ح۱ )

 

۱۲. اهل‏بيت(ع)، اهل سرّ خدا

«نَحْنُ الّذِينَ عِنْدَنَا عِلْمُ الْكِتَابِ وَ بَيَانُ مَا فِيهِ وَ لَيْسَ عِنْدَ اَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ مَا عِنْدَنَا لاَِنّا اَهْلُ سِرّ اللّهِ».

امام حسين (ع) فرمود: «ما كسانى هستيم كه علم قرآن، و بيان آنچه در آن است، نزد ماست، و آنچه در نزد ماست نزد هيچ‏يك از آفريدگان خدا نيست، زيرا ما محرم راز خداييم».

(بحار الانوار، ج ۴۴ ص ۱۸۴ ح۱۱ )

 

۱۳. مخلوقات، مأمور به اطاعت از اهل بيت(ع)

«وَ اللّهِ مَا خَلَقَ اللّهُ شَيْئاً إِلا وَ قَدْ اَمَرَهُ بِالطّاعَةِ لَنَا».

امام حسين (ع) فرمود: «سوگند به خدا كه خداوند هيچ موجودى را نيافريد، مگر آن‏كه او را به اطاعت از ما، امر كرد».

(بحار الانوار، ج ۴۴ ص ۱۸۱ ح۱ )

 

۱۴. دوستى اهل بيت(عليهم السلام)

«مَنْ اَحَبّنَا كَانَ مِنّا اَهْلَ الْبَيتِ».

امام حسين (ع) فرمود: «كسى كه ما را دوست بدارد، از ما اهل بيت است».

(نزهة النّاظر و تنبيه الخاطر، ص ۸۵ ح۱۹ )

 

۱۵. تهيدستى و كشته شدن شيعيان‏

«وَ اللّهِ الْبَلاَءُ وَ الْفَقْرُ وَ الْقَتْلُ اَسْرَعُ إِلَى مَنْ اَحَبّنَا مِنْ رَكْضِ الْبَرَاذِينِ، وَ مِنَ السّيْلِ إِلىَ صِمْرِهِ».

امام حسين (ع) فرمود: «به خدا سوگند، فقر و قتل به سوى دوستان ما، از حركت اسبان تيزپا و جريان سيل در مسيرش، سريعتر است».

(بحار الانوار، ج ۶۴ ص ۲۴۹ ح۸۵ )

 

۱۶. پرهيز از خيانت و مكر و نيرنگ‏

«إِنّ شِيعَتَنَا مَنْ سَلِمَتْ قُلُوبُهمْ مِنْ كُلّ غِشّ وَغَلّ وَدَغَلٍ».

امام حسين (ع) فرمود: «شيعه ما كسى است كه دلش از هرگونه خيانت و نيرنگ و مكرى پاك است».

(بحار الانوار، ج ۶۵ ص ۱۵۶ ح۱۰ )

 

۱۷. امام حسين(ع) و امام زمان(عج)

«لَوْ اَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ اَيّامَ حَيَاتِى».

امام حسين (ع) فرمود: «اگر زمان حضرت مهدى را درك مى‏كردم، تمام عمر خدمتگزارش بودم».

(عقد الدّرر، ص‏۱۶۰)

 

۱۸. حسين(ع)، كشته اشك‏ها

«اَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَةِ، لا يَذْكُرُنِى مُؤْمِنٌ إِلا بَكَى».

امام حسين (ع) فرمود: «من كشته اشكهايم، مؤمنى مرا ياد نكند، مگر آن‏كه به گريه مى‏افتد».

(كامل الزيارات، ص ۱۱۷ ح۶ )

 

۱۹. پاداش زائر امام حسين(ع)

«مَنْ زَارَنِى بَعْدَ مَوْتِى زُرْتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ إِلا فِى النّارِ لاَخْرَجْتُهُ».

امام حسين (ع) فرمود: «هركه مرا پس از مرگم، زيارت كند، روز قيامت زيارتش مى‏ كنم و اگر در آتش هم باشد، او را بيرون مى‏ آورم».

(المنتخب للطريحى، ص۶۹ )

 

۲۰. خوش‏خلقى و سكوت‏

«اَلْخُلْقُ الْحَسَنُ عِبَادَةٌ وَ الصّمْتُ زَيْنٌ».

امام حسين (ع) فرمود: «خوش‏خويى، عبادت است و سكوت، زينت».

(تاريخ اليعقوبى، ج ۲ ص۲۶۴ )

 

۲۱. تأخير در مرگ و افزايش روزى با صله رحم‏

«مَنْ سَرّهُ اَنْ يُنْسَاَ فِى اَجَلِهِ وَ يُزَادَ فِى رِزْقِهِ فَلْيَصِلْ رَحِمَهُ».

امام حسين (ع) فرمود: «كسى كه دوست دارد اجلش به تأخير افتد و روزى ‏اش افزايش يابد، صله رحم به‏ جا آورد».

(بحار الانوار، ج ۷۱ ص ۹۱ ح۵ )

 

۲۲. عرضه اعمال به خداوند

«إِنّ اَعْمَالَ هَذِهِ الاُمّةِ مَا مِنْ صَبَاحٍ إِلا وَ تُعْرَضُ عَلَى اللّهِ عَزّوَجَلّ».

امام حسين (ع) فرمود: «همانا اعمال امّت، هر بامدادان بر خداوند عرضه می ‏شود».

(بحار الانوار، ج ۷۰ ص ۳۵۳ ح۵۴ )

 

۲۳. جلب رضايت مردم با نارضايتى خداوند

«مَنْ طَلَبَ رِضَى النّاسِ بِسَخَطِ اللّهِ وَكَلَهُ اللّهُ إِلىَ النّاسِ».

امام حسين (ع) فرمود: «كسى كه براى جلب رضايت مردم، موجب غضب خدا شود، خداوند او را به مردم وا مى‏ گذارد».

(بحار الانوار، ج ۷۵ ص ۱۲۶ ح۸ )

 

۲۴. گذشت در حال قدرت‏

«إِنّ اَعْفَى النّاسِ مَنْ عَفَا عَنْ قُدْرَةٍ».

امام حسين (ع) فرمود: «باگذشت‏ ترين مردم كسى است كه با وجود قدرت، گذشت كند».

(بحار الانوار، ج ۷۵ ص ۱۲۱ ح۴ )

 

۲۵. سخن كاهنده ارزش‏

«لاَ تَقُولُوا بِاَلْسِنَتِكُمْ مَا يَنْقُصُ عَنْ قَدْرِكُمْ».

امام حسين (ع) فرمود: «چيزى كه از ارزشتان بكاهد، بر زبان جارى نكنيد».

(جلاء العيون، ج ۲ ص۲۰۵ )

 

۲۶. اثر تنگ‏دستى، بيمارى و مرگ‏

«لَوْلاَ ثَلاَثَةٌ مَا وَضَعَ ابْنُ آدَمَ رَأسَهُ لِشَىْ‏ءٍ اَلْفَقْرُ وَ الْمَرَضُ وَ الْمَوتُ».

امام حسين (ع) فرمود: «اگر سه چيز نبود، آدمى سرش را در برابر هيچ چيز فرود نمى‏ آورد؛ تنگ‏دستى، بيمارى و مرگ».

(نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص ۸۵ ح۴ )

 

۲۷. غفلت از گناه خويشتن‏

«إِيّاك اَنْ تَكُونَ مِمّنْ يَخَافُ عَلَى الْعِبَادِ مِنْ ذُنُوبِهِمْ وَيَاْمَنُ الْعُقُوبَةَ مِنْ ذَنْبِهِ».

امام حسين (ع) فرمود: «مبادا از كسانى باشى كه از گناه ديگران بيمناكند، و از كيفر گناه خود آسوده خاطرند».

(تحف العقول، ص۲۷۳ )

 

۲۸. برطرف‏كردن گرفتارى مؤمن‏

«مَنْ نَفّسَ كُرْبَةَ مُؤْمِنٍ فَرّجَ اللّهُ عَنْهُ كُرَبَ الدّنيَا وَ الاخِرَةِ».

امام حسين (ع) فرمود: «هركه گرفتارى مؤمنى را برطرف كند، خداوند گرفتاريهاى دنيا و آخرتش را برطرف مى‏كند».

(بحار الانوار، ج ۷۵ ص ۱۲۲ ح۵ )

 

۲۹. مرگ با عزّت و زندگى با ذلّت‏

«مَوْتٌ فِى عِزّ خَيْرٌ مِنْ حَيَاةٍ فِى ذُلّ».

امام حسين (ع) فرمود: «مرگ با عزت برتر از زندگى با ذلّت است».

(بحار الانوار، ج ۴۴ ص ۱۹۲ ح۴ )

 

۳۰. همسانى گفتار و عمل‏

«إِنّ الْكَريِمَ إِذَا تَكَلّمَ بِكَلاَمٍ، يَنْبَغِى اَنْ يُصَدّقَهُ بِالْفِعْلِ».

امام حسين (ع) فرمود: «بزرگوار كسى است، كه گفتارش با عملش يكى باشد».

(مستدرك الوسائل، ج ۷ ص ۱۹۳ ح۶ )

 

۳۱. دشمنى با على(ع) نشانه نفاق‏

«مَا كُنّا نَعْرِفُ الْمُنَافِقِينَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللّهِ (ص) إِلا بِبُغْضِهِمْ عَلِيّاً وَ وُلْدَهُ».

امام حسين (ع) فرمود: «ما در عهد رسول خدا (ص) منافقان را نمى‏شناختيم، جز در دشمنى آنها با على و اولادش».

(عيون أخبار الرّضا، ج ۲ ص ۷۲ ص۳۰۵ )

 

۳۲. اثر پذيرش هديه‏

«مَنْ قَبِلَ عَطَاءَكَ، فَقَدْ اَعَانَكَ عَلَى الْكَرَمِ».

امام حسين (ع) فرمود: «آن‏كس كه هديه تو را بپذيرد، تو را در بزرگوارى كمك كرده است».

(بحار الانوار، ج ۶۸ ص ۳۵۷ ح۲۱ )

 

۳۳. نجات از آتش با گريه از ترس خدا

«اَلْبُكَاءُ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ نَجَاةٌ مِنَ النّارِ».

امام حسين (ع) فرمود: «گريه از ترس خدا، باعث نجات از آتش جهنّم است».

(مستدرك الوسائل، ج ۱۱ ص ۲۴۵ ح۳۵ )

 

۳۴. اثر خردمندى و يقين به مرگ‏

«لَوْ عَقَلَ النّاسُ وَ تَصَوّرُوا الْمَوْتَ لَخَرِبَتِ الدّنيَا».

امام حسين (ع) فرمود: «اگر مردم خردمند مى‏شدند و مرگ را باور مى‏داشتند، دنيا ويران مى‏گشت».

(إحقاق الحق، ج ۱۱ ص۵۹۲ )

 

۳۵. گناهى آسانتر از پوزش‏

«رُبّ ذَنْبٍ اَحْسَنُ مِنَ الاِعْتِذَارِ مِنْهُ».

امام حسين (ع) فرمود: «چه بسا گناهى كه نيكوتر از پوزش است».

(بحار الانوار، ج ۵۷ ص ۱۲۸ ح۱۱ )

 

۳۶. غيبت، خورش سگ‏هاى دوزخ‏

«كُفّ عَنِ الْغَيْبَةِ فَإِنّهَا إِدَامُ كِلابِ النّارِ».

امام حسين (ع) فرمود: «از غيبت بپرهيز، كه خورش سگهاى دوزخ است».

(بحار الانوار، ج ۷۵ ص ۱۱۷ ح۲ )

 

۳۷. نهى از منكر

«لا يَنْبَغِى لِنَفْسٍ مُؤْمِنَةٍ تَرَى مَنْ يَعْصِى اللّهَ فَلا تُنْكِرُ عَلَيْهِ».

امام حسين (ع) فرمود: «سزاوار نيست كه مؤمن، گناهكارى را ببيند و او را از گناه باز ندارد».

(كنز العمّال، ج ۳ ص ۸۵ ح۵۶۱۴ )

 

۳۸. اثر نافرمانى خداوند

«مَنْ حَاوَلَ اَمْراً بِمَعْصِيَةِ اللّهِ كَانَ اَفْوَتَ لِمَا يَرْجُوا وَ اَسْرَعَ لِمَا يَحْذَرُ».

امام حسين (ع) فرمود: «كسى كه با نيرنگ و معصيت خدا، در پى به‏دست آوردن چيزى رود، كمتر به آنچه اميد دارد مى‏رسد، و زودتر به آنچه مى‏ترسد، دچار مى‏شود».

(بحار الانوار، ج ۷۵ ص ۱۲ ح۱۹ )

 

۳۹. خير فراوان در پنج چيز

«خَمْسٌ مَنْ لَمْ تَكُنْ فِيهِ لَمْ يَكُنْ فِيهِ كَثِيرُ مُسْتَمْتِعٍ: اَلْعَقْلُ، وَ الدّينُ وَ الاَدَبُ، وَ الْحَيَاءُ وَ حُسْنُ الْخُلْقِ».

امام حسين (ع) فرمود: «پنج چيز است كه در هركسى نباشد، خير زيادى در او نيست: عقل، دين، ادب، حيا و خوش‏خويى».

(حياة الامام الحسين(ع)، ج ۱ ص۱۸۱ )

 

۴۰. پيروى از حق و كمال عقل‏

«لا يَكْمُلُ الْعَقْلُ إِلا بِاتّبَاعِ الْحَقّ».

امام حسين (ع) فرمود: «عقل جز با پيروى از حق، كامل نمى‏شود».

(أعلام الدين، ص۲۹۸ )


امام حسین علیه السلام پاسدار عناصر مهم انقلاب پیامبر ص
شنبه چهارم آبان ۱۳۹۸ ساعت 15:25 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

پاسدار ارزش‌های انقلاب پیامبر(ص)

نویسندگان: محمد عابدی میانجی

منبع: فرهنگ کوثر 1387 شماره 73

حوزه های تخصصی:

دریافت مقالهدریافت فایل ارجاع: RIS (پژوهیار، EndNote ، ProCite ، Reference Manager) | BibTex

چکیده

متن

نقش امر به معروف و نهی از منکر در نهضت حسینی چنان پر رنگ است که امام حسین(ع) از آغاز تا پایان نهضت، بارها به آن تصریح کرد. امام در وصیتش به محمد بن حنفیه در مدینه و در آغاز نهضت[1]، هنگام خواندن خطبه در جمع یاران حرّ ریاحی در مسیر کربلا[2] و در خطبه‌اش در جمع اصحابش در کربلا[3]، همواره به این حقیقت تصریح کرد که هدفش برپایی معروف‌ها و نابودی منکر‌ها است.

 

چنین تأکیدی این پرسش اساسی را مطرح می‌سازد که: مگر عمق و گستره جا به جایی ارزش‌های اسلامی طی پنجاه سال (پس از رحلت پیامبر(ص) تا عصر امام) تا چه حد بود که امام حسین(ع) و یارانش در این راه به شهادت می‌رسیدند؟
یافتن پاسخ دقیق این پرسش، نیازمند این است که ابتدا با ⬅️عناصر محوری انقلاب پیامبر(ص) آشنا شویم، آن گاه عوامل آسیب رسان به این عناصر را بیابیم، در مرحله سوم جلوه‌های خارجی آسیب‌های وارد شده را بشماریم، سپس توضیح دهیم که چرا امام و نه شخص دیگری باید چنین فداکاری از خود نشان می‌داد و سرانجام، آثار امر به معروف و نهی از منکر امام(ره) را برشماریم؛ آثاری که توان رفع آن آسیب‌ها را داشته باشند.

⬇️⬇️⬇️
1. عناصر محوری انقلاب پیامبر(ص)
طلوع خورشید رسالت از مکه سرآغاز انقلابی همه جانبه در زندگی بشر در ابعاد اعتقادی، اخلاقی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی بود که در دو مرحله «ملت سازی» در مکه و «دولت سازی» در مدینه انجام شد.
1️⃣اصلاحات اعتقادی
طی این اصلاحات با گرویدن تعداد اندکی از مردم به اسلام، هسته اولیه جامعه اسلامی شکل گرفت و مسلمانان با قطع ارتباط تدریجی از جامعه جاهلی و ایجاد پیوند درون گروهی به عناصر مؤثر اعتقادی تبدیل شدند؛ هر چند به دلیل فشار مشرکان به روش‌های انفعالی (هجرت، تقیّه و ...) روی آوردند. طی چند سال تحمل فشارهایی چون محاصره در شعب ابی‌طالب و  ... دوره تکوین ملت در جهات تربیتی، اعتقادی و اخلاقی سامان یافت.
ملت جدید ارزش‌هایی چون:

فراخوانی به خدا و پرستش او، راستگویی، امانت‌داری، پیوند خویشی، و ... داشت و مهم‌ترین دشمنانش هم سران قبائل بودند که به وضع موجود خود ، ثروت، اقتدار و سلطه‌شان دلبستگی داشتند. در زمینه تشکیل دولت هم انقلاب مذکور موجب شد تا به جای اینکه دولت از راه غلبه تأسیس شود، ابتدا ملتی بر پایه جهان‌بینی واحد شکل گیرد، آن گاه دولتی بر پایه آن بنا شود.[4]
2️⃣اصلاحات سیاسی
در انقلاب پیامبر(ص) حاکمیت مطلق مخصوص خدا بود و قرآن نقش ضد توحیدی پادشاهان و تلاش‌های پیامبران برای مبارزه با آنان و ایجاد حاکمیت توحیدی را یادآور شد و از شاهان مذکور با عناوینی چون جبارین یاد کرد. تا آن موقع حکومت‌ها با تحمیل ایجاد می‌شدند و هدفشان سلطنت بر مردم بود و چون چنین هدفی به زیان مردم بود، نمی‌توانستند با توده‌های مردم مشورت کنند و لذا استبداد پیش می‌آمد. تحمیلی بودن حکومت‌ها به تعهد ناپذیری آنها هم می‌انجامید؛ ولی بر عکس، رسول خدا(ص) حکومتی متعهد، غیر استبدادی، خیر خواه و برآمده از عشق و خواست درونی ملت ایجاد کرد؛ به گونه‌ای که حتی برخی توهّم کرده‌اند حکومت پیامبر به نصب خدا نبود و مردم، حکومت خود را به او دادند. این توهم در عین باطل بودن، گویای میزان جایگاه حکومت پیامبر(ص) در قلوب مردم است. قانون‌گذاری و اجرای احکام هم در حکومت جدید مبتنی بر ملاطفت، درستکاری، شرافت و ارزشمندی و خدانگری بود. 
3️⃣اصلاحات اقتصادی
اسلام علاوه بر دعوت به توحید، خواهان توزیع عادلانه هم شد و با تحول اعتقادی، حیات اقتصادی جدیدی پدید آورد. بر اساس این نظام جدید، ثروت باید وسیله تولید و زندگی باشد و به عدالت تقسیم شود.
4️⃣اصلاحات نظامی
جهادی که اسلام مطرح کرد، با جنگ‌های پیشین که در منازعات تبهکارانه خلاصه می‌شد، فرق داشت. اسلام با واژه «فی سبیل الله» هدف و ماهیت جهاد را مشخص ساخت و مسلمانان را به مبارزاتی دائم برای دفع و رفع ظلم در سه شکل: دفاعی (در برابر تجاوز بیگانه)، آزادی بخش(دعوت به اسلام و دفع موانع) و داخلی(با اهل بغی) فراخواند.
5️⃣اصلاحات اجتماعی[5]
با تبدیل حکومت استبدادی به اسلامی، تضاد حاکم و محکوم از بین رفت و مالکیت مطلقه و تصرفات استبدادی هم جایگاه خود را از دست داد. ایمان به اسلام، ملتی به وجود آورد که اختلافات خود را از طریق قرآن حل می‌کردند؛ لذا شیوه حل اختلافات از نزاع جاهلی، به نقد همگان و امر به معروف و نهی از منکر در سایه قرآن و سنت تبدیل شد.

🖊️🖊️🖊️
2. نهضت ارتجاع، عامل آسیب رسانی به انقلاب نبوی
اسلام مثل هر پدیده دیگر همواره در معرض خطرهای خارجی و داخلی است. علاوه بر این، پیامبران برای رفع موانع هدایت و مبارزه با انحرافات، نیاز به حکومت داشتند که با قدرت همراه است. لذا در هر نهضت اصلاحی، عده‌ای به دلیل جاه‌طلبی، خود را با نظام جدید هماهنگ می‌سازند و در نهایت قدرت را به دست می‌گیرند و این واقعیتی است که در مورد انقلاب پیامبر(ص) هم روی داد.
توضیح اینکه در هر انقلابی، تحول در نیروی انسانی روی می‌دهد و انسان‌های متحول ضامن اجرا و تداوم بخش نظام جدید می‌شوند؛ اما چون تحول نسبی است و اساساً برخی تحول نمی‌پذیرند و نیز گاه نسل جدید در تعامل با آنان دچار آلودگی می‌شوند، به تدریج جامعه از عناصر مؤمن تهی و از هم می‌پاشد. 
کفار، مشرکان، اهل کتاب و منافقان از رجعت‌طلبان عصر رسول خدا(ص) بودند؛ اما خطر اصلی از سوی منافقان متوجه اسلام بود و آنان با رخنه در جامعه، نقش مهمی در ارتجاع بازی می‌کردند؛ به گونه‌ای که امام علی(ع) فرمود: 
«مسلمان نشدند، بلکه فقط اظهار مسلمانی کرده، در دل کفر را پروردند و چون یارانی یافتند، کفر پنهان خود را آشکار کردند». همین خطر دقیقاً انقلاب ما را هم تهدید می‌کند. مراجعه به قرآن نشان می‌دهد جنبش ارتجاعی از نخستین ایام نهضت نبوی به راه افتاد. لذا آیات الهی به طور گسترده به افشای تلاش‌های مرتجعانه آنها (مشرکان، اهل کتاب و منافقان) پرداخت.
مرتجعان عصر رسول خدا(ص) از لحاظ اعتقادی معمولاً تکامل اعتقادی و اخلاقی نیافته بودند و لذا بر روش قبلی باقی بودند و کفر می‌ورزیدند. به لحاظ رفتاری هم چون نمی‌توانستند رفتارشان را پنهان کنند، دچار تناقض در رفتار می‌شدند و رسوا می‌گشتند. نمونه‌ای از آن مربوط به ترک جهاد بود که خداوند بخش بزرگی از سوره توبه را در آشکار کردن ماهیت آنان در این مورد نازل کرد.[6]
این گروه از لحاظ طبقه اجتماعی هم معمولاً در شمار ثروتمندان جای داشتند.[7]

اکثر منافقان، اهل مکه بودند که دین را به اجبار پذیرفته بودند (طُلقا) و همان‌ها سرسخت‌ترین دشمن اسلام بودند که نقش بزرگی در جریان رجعت داشتند.
از طُلقا، شاخه بنی امیه بیش از همه در فتح مکه متضرر شدند و بنابراین کوشیدند نظام پیامبر را به وضع سابق برگردانند. بنابراین خاندان بنی امیه جدی‌ترین دشمن پیامبر(ص) بودند که به صورت تاکتیکی تسلیم قدرت آن حضرت شدند. ابن هشام می‌نویسد: «بسیاری از بزرگان شهر مکه هرگز مسلمان نشدند... . عباس، ابوسفیان را نزد اردوی سربازان پیامبر(ص) برد و او وحشت‌زده گفت: پادشاهی برادرزاده‌ات بزرگ شده است و عباس به وی هشدار داد که این پادشاهی نیست؛ شکوه پیامبری است».[8]
ایمان نداشتن به وحی و پیامبر(ص) ویژگی مشترک حزب بنی‌امیه بود؛ لذا مشمول عنوان )الشّجَرَة الْمَلْعُونَة( شدند.[9] 
این عده در عصر پیامبر(ص) چنان موانعی در مسیر آن حضرت ایجاد کردند که در هفت جا مورد لعنت حضرت قرار گرفتند.[10]

در مقابل، پیامبر(ص) هم سیاست روشنی در قبال آنها داشت:

امور را به آنها نمی‌سپرد،[11]

تنفر عمومی از آنها  را ایجاد می‌کرد[12]

و زمینه ارتجاعی آنها را افشا می‌ساخت؛ مانند اینکه می‌فرمود: «هر گاه فرزندان عاص (بنی‌امیه) به سی نفر برسند، مال خدا را میان خود دست به دست می‌کنند، بندگان خدا را بنده خود و دین خدا را مغشوش می‌سازند»[13]،

و حتی مشروعیت حکومت آنها را پیشاپیش نفی می‌کرد؛ مانند این سخن امام حسین(ع) که فرمود: 
«لَقَدْ سَمِعتُ جَدّی رَسُولَ اللهِ یَقُولُ إنَّ الْخِلافَةَ مُحَرَّمَةٌ عَلی وُلْدِ أبی سُفْیانَ؛[14] از جدم رسول خدا(ص) شنیدم که خلافت بر فرزندان ابی‌سفیان حرام است».

💠💠💠
3. گام‌های ارتجاع از رحلت پیامبر(ص) تا نهضت امام حسین(ع)
اولین جلوه واپس‌گرایی بعد از رحلت پیامبر(ص)، در قالب رجعت سیاسی خود را نشان داد و به روی کارآمدن نظام خلافت به جای نظام امامت که مورد تأیید خداوند بود، انجامید. حزب بنی‌امیه به دلیل افشاگری‌های رسول اکرم(ص)، به طور مستقیم نتوانست در عرصه سیاسی و حکومتی خود را نشان دهد؛ اما دوره خلافت را باید دوره انتقالی حکومت به آنان شمرد؛ زیرا آنان در این دوره به تدریج خود را در ارکان حکومت وارد کردند.
رجعت به نظام خلافت به جای نظام امامت موجب شد تا مدیریت نظام حکومتی از دست ائمه(ع) خارج شود.[15] در همین دوره ولید بن عقبه که مشمول آیه )إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیّنُوا أنْ تُصیبُوا قَوْمًا بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ( [16] بود، وارد دستگاه حکومت شد.[17]

معاویه در عصر عمر در حالی که کارگزاران، پشت سر هم عوض می‌شدند، برای همیشه در منصب خود ماند. اما در دوره خلیفه سوم که با شجره خبیثه ارتباط نسبی داشت، آنان توانستند بخش‌های عمده حاکمیت را تسخیر کنند.[18]

به هر حال، از ماه صفر سال 11 تا 36ق (25سال) اموی‌ها توانستند به اوج نفوذ در حاکمیت برسند.
اما حکومت امام علی(ع) (36ق) مانع بزرگی برای آنها ایجاد کرد؛ لذا طی چهار سال و هفت ماه حکومت امام علی(ع) به تعارض شدید با امام روی آوردند. امام تمام مدت حکومت را صرف مبارزه با مرتجعان کرد و کوشید به وظیفه ضد رجعت خود عمل کند؛ رجعتی که از سقیفه آغاز شده بود. او صراحتاً می‌فرمود:
«... وقتی خدا پیامبرش را نزد خود برد، گروهی به گذشته جاهلی خود برگشتند و با پیمودن راه‌های گوناگون به گمراهی دچار شدند و به دوستان منحرف خود پیوستند و از دوستی با مؤمنان که به آن امر شده بودند، بریدند و بنیان اسلامی را تغییر دادند و در جای دیگری بنیان نهادند...».[19]
امام حسن(ع) هم تا سال 41ق به جنگ با این گروه‌ها پرداخت؛ ولی به دلیل همراهی نکردن مردم، نیرنگ زدن آنان و نداشتن همراهان مخلص ، ناچار به صلح شد و مانع کشته شدن بازمانده مؤمنان و قطع ریشه اسلام واقعی شد.[20]
امام حسین(ع) نیز بعد از شهادت برادر بزرگوارش امام حسن(ع)، جهاد غیر مسلحانه را پی‌گرفت و به رغم تقاضاهای فراوان، حاضر به جنگ نشد. مشکل اساسی از آنجا آغاز شد که یزید با به دست گرفتن قدرت بعد از پدر، کوشید همین باقی‌مانده و اقلیت امت راستین و نماینده نظام امامت را هم از بین ببرد و به کلی بساط ارزش‌های اسلامی را برچیند و به ارتجاع کامل و بی‌بازگشت تحقق کامل ببخشد. بسیاری از محققان از کنار این جمله امام حسین(ع): «وَعَلَی الاسلامِ السَّلامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الاُمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ یَزیدَ»[21] به راحتی گذشته‌اند؛ در حالی که این جمله دقیقاً بیان می‌کند که دلیل تغییر روش مبارزه ضد ارتجاعی از صلح به مبارزه و امر به معروف و نهی از منکر، این است که در صورت تثبیت حکومت یزید، اسلام به کلی از بین خواهد رفت و هیج روزنه امیدی، مثل عصر امام حسن(ع) باقی نخواهد ماند.

⏹️⏹️⏹️
4. آثار ارتجاع در جامعه اسلامی
طی مدت پنجاه سال، تمام عناصر اصلی انقلاب پیامبر(ص) دچار آسیب شدند. عنصر اعتقادی چنان آسیب دید که در بعد تشکیل دولت، به جای برقراری حکومت بر جهان‌بینی الهی و ملت سازی، بار دیگر حکومت سلطنتی و موروثی مطرح شد و در بخش سیاسی، به جای حاکمیت مطلق خدا و قرآن و رسول خدا(ص) و اولیای امر(ع) (منصوبان الهی)، استبداد و استثمار و سلطه بر ملت، اصل قرار گرفت و بر پایه باور نداشتن خدا و پیامبر(ص) اصل سلطه مورد توجه واقع شد. از لحاظ اقتصادی، چرخه توزیع عادلانه به کلی مختل گشت و جهاد که تنها با انگیزه «فی سبیل الله» بود، ابزار منازعات تبهکارانه، کشورگشایی، غنیمت طلبی و لذت جویی گردید. در بعد اجتماعی هم عنصر امر به معروف و نهی از منکر به کلی مطرود و متروک گشت. در کلمات امام حسین(ع) به تک تک آسیب‌های بالا اشاره شده. برخی از سخنان امام گویای این حقیقت است که تمام رگ‌های انقلاب پیامبر(ص) آسیب دیده است؛ مانند:
«إنّی أدَعْوُکُمْ إلَی اللهِ وَ نَبِیِّهِ فَإنَّ السُّنَّةَ قَدْ أمیتَتْ فَإنْ تُجیبُوا دَعْوَتی وَ تُطیعُوا أمْری أهدِِکُمْ سَبیلَ الرَّشادِ[22] شما را به سوی خدا و رسولش فرامی‌خوانم که سنّت او را کشته‌اند. پس اگر دعوتم را اجابت و امر مرا اطاعت کنید، شما را به راه راست هدایت می‌کنم».
امام این سخن را در ضمن نامه‌ای به سران و اشراف بصره فرموده بود. آن حضرت در سخنی دیگر گستردگی‌ جا به جایی در ارزش‌ها را چنین یادآور شد:
«می‌دانید که این قوم، پیرو شیطان شده و از پیروی خدای رحمان سرتافته و فساد را آشکار ساخته و حدود الهی را تعطیل کرده و اموال عمومی را برای خود برگزیده و حرام خدا را حلال  و حلالش را حرام کرده‌اند».[23]
«شما می‌بینید که پیمان‌های خدا شکسته شده است و نگران نمی‌شوید، با اینکه برای نقض پیمان پدران خود به هراس می‌افتید! می‌بینید پیمان رسول خدا(ص) نقض شده و کورها و لال‌ها و از کارافتاده‌ها در شهرها رها شده‌اند و مورد ترحم قرار نمی‌گیرند ...».[24]
امام در سخنان دیگر خود به انحرافات اقتصادی مانند رواج حرام خواری اشاره می‌فرماید. آن حضرت خطاب به لشکر عمر سعد فرمود: 
«همه شما از من سرپیچی می‌کنید و ناشنوایید؛ زیرا بخشش‌هایتان در حرام و شکم‌های شما از حرام پر شده است».[25]
در بعد سیاست هم سخنان بسیاری از امام حسین(ع) نقل شده که بر جا به جایی ارزش‌ها و تحقق ارتجاع دلالت می‌کند؛ مانند اینکه فرمود:
«ما ... سزاوارترین مردم به جانشینی او (پیامبر(ص)) بودیم. دیگران بر ما سبقت گرفتند و ما تسلیم شدیم. ما تفرقه را نخواستیم و به عافیت پاسخ دادیم؛ در حالی که می‌دانستیم برحق ولایت از متولیان آن سزاوارتریم».[26]
امام حتی طی نامه‌ای، معاویه را مورد خطاب قرار داد و فرمود:
«فرزند خود را که جوانی شراب‌خوار و سگ‌باز است، جانشین خود کردی. پس در امانت، خیانت روا داشتی و زیردستان خود را به تباهی کشاندی».[27]
و فرمود: از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: «اگر معاویه را به منبر من دیدید، شکمش را بشکافید! به خدا سوگند! اهل مدینه او را بر منبر جدم دیدند و به فرمان رسول خدا(ص) عمل نکردند. از این رو، خدا آنان را گرفتار یزید کرد».[28]
و فرمود: «رسول خدا(ص) در زمان حیاتش فرمود: هر که فرمانروایی ستمگری را ببیند که حرام‌های خدا را حلال می‌شمرد ، پیمان خدا را می‌شکند، با سنّت پیامبر مخالفت می‌ورزد و با بندگان خدا با تجاوز رفتار می‌کند، ولی با گفتار و رفتارش بر او نشورد، خدا را می‌سزد که او را در جایگاه آن ستمگر درآورد».[29]
آثار ارتجاع حتی در حوزه اجتماعی هم آشکار شد؛ به گونه‌ای که در روابط اجتماعی گویی اصلی به نام امر به معروف و نهی از منکر مطرح نیست یا اینکه حوزه آن به سطح امور فردی کاهش یافته است. امام به خواص و نخبگان عصر خود فرمود:
«ای گروه نیرومند! دسته‌ای هستید که به دانستن مشهور و به خیرخواهی معروف هستید و به وسیله خدا در دل مردم ابهتی دارید که شرافتمند از آن حساب می‌برد... . آیا اینها همه برای آن نیست که امید دارند به حق خدا قیام کنید؛ هر چند از بیشتر حقوق الهی کوتاهی کرده‌اید و به پندار خود حق خویش را گرفته‌اید؟ همه اینها از اموری است که خدا شما را به آن امر کرده است؛ همان نهی و بازداری، ولی شما از آن غافل هستید».[30]
5. شایستگی امام برای قیام امر به معروف و نهی از منکر
اینک نوبت آن است که بپرسیم: چرا امام حسین(ع) برای امر به معروف و نهی از منکر به پاخاست و خود را اولی و شایسته پرچمداری نهضت امر به «معروف‌های انقلاب نبوی» و نهی از «منکرهای مرتجعان» می‌دانست و می‌فرمود: «إنِّی أحَّقُّ بِهذا الْأمرِ لِقَرابَتی مِنْ رَسُول اللهِ(ص)؛ من به این کار به خاطر قرابت با رسول خدا(ص) سزاوارترم»؟[31] جالب اینکه امام در جای دیگر به آیه‌ای استناد کرده که بر ولایت برخی مؤمنان بر برخی دیگر برای امر به معروف و نهی از منکر دلالت دارد.[32]
الف) وظایف اصلی رسول الله(ص)
ایجاد اسلام به اذن الهی، ترویج و تبیین و تفسیر قرآن و اجرای شریعت  اسلامی بر عهده رسول خدا(ص) بود. به طور خلاصه،  آن حضرت مرجعی مصون از خطا در عرصه سیاسی و حکومتی و علمی به شمار می‌رفت و در سایه این خصوصیات توانست بدون خطا، اسلام را عرضه دارد و بدون هر گونه انحراف آن را ترویج، تبیین، تفسیر و اجرا و حکم کند. آیاتی چون: )إنَّما وَلِیّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الّذینَ آمَنُوا الّذینَ یُقیمُونَ الصّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ( [33] گویای مرجعیت سیاسی، آیه) ما عَلَى الرّسُولِ إِلاّ الْبَلاغُ وَ اللّهُ یَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَکْتُمُونَ( [34]و )...أنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ...( [35]، گویای مرجعیت علمی آن حضرت بود. 
ب) آگاهی خدا و رسول(ص) از خطر واپس‌گرایی
خدا و رسول(ص) متوجه مرتجعان بودند و می‌دانستند آنها نهایتاً تا پیامبر(ص) زنده است، تحمل خواهند کرد و بعد از او ، نقشه‌های براندازانه خود را به هر قیمتی اجرا خواهند کرد تا منافع از دست رفته خود را به چنگ آورند؛ هر چند خود از آن نفعی نبرند و نسل بعد مرتجعان سود ببرند.
از این رو، هم قرآن با طرح موضوعاتی چون: «شجره خبیثه»، منافقان، یهودیان اصلاح ناپذیر، مشرکان لجوج و ... تمام توان خود را برای افشای چنین خطری به خرج داد و هم رسول خدا با سیره عملی خود مردم را متوجه شجره خبیثه بنی‌امیه و ... کرد و با افشاگری علیه آنان و ایجاد تنفر، نفی مشروعیت و ... کوشید این زمینه‌ها را به حداقل کارایی برساند.
ج) طراحی نظام امامت (نظام ضد ارتجاعی)
آنچه می‌توانست موجب اکمال و اتمام دین اسلام و حفاظت آن از هر آسیب جدی شود، طراحی نظام جانشینی بود که در سایه آن، وظیفه مهم رسول خدا(ص) (مرجعیت معصومانه علمی و سیاسی) انجام می‌پذیرفت. از این رو، از سوی خداوند اعلام شد تا امام، رهبری نهضت ضد ارتجاعی را بعد از رسول خدا(ص) عهده‌دار شود و این به معنای اکمال و اتمام دین الهی برای تداوم جاوید انقلاب رسول خدا(ص) و تحقق وعده الهی مبنی بر خاتمیت دین اسلام بود.
این موضوع، هم در قرآن آیه )الْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی( [36] و هم در سیره و تاریخ (حدیث غدیر، حدیث منزلت و  ...) به روشنی تبیین شد تا در مسیر تاریخ، مرتجعان هیچ استدلال منطقی برای عصیان علیه خواست الهی نداشته باشند و در صورت عصیان با حجت و دلیل دچار خشم ابدی الهی شوند. عجیب اینکه خداوند برای تداوم وظایف نظام امامت هم از آنجا که دین اسلام، اجتماعی است، امت اسلامی را هم موظف کرد تا ارزش‌های نبوی را حفظ کنند.[37] در این زمینه آیاتی مهم نازل شد؛ مانند: )کُنْتُمْ خَیْرَ أمّةٍ أخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر( [38]؛ «شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدید آمده‌اید؛ امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید». 
در این آیه، بهترین بودن امت، مشروط به انجام امر به معروف و نهی از منکر شده است و در واقع، این آیه هشدار به مؤمنان است که در صورت ترک آن و بی‌تفاوتی در برابر جا به جایی ارزش‌های اسلام، جامعه آنها، از برتری خود ساقط خواهد شد.[39]
د) شایستگی امام برای عهده‌داری رهبری 
چنان که بیان شد، اولویتی که امام برای پرچم‌داری امر به معروف و نهی از منکر قائل بود، به خاطر اعطای مقام امامت و جانشینی رسول خدا(ص) (لِقَرابَتی مِنْ رَسُول اللهِ) بود؛ لذا می‌فرمود: 
«کُُنّا أحَقُ النّاسِ بِمَقامِهِ فِی النّاسِ ... نَحْنُ نَعْلَمُ أنّا أحَقُّ بِذلِکَ الْحَقِّ الْمُسْتَحَقّ عَلَیْنا مِمَّنْ تَوَلَّاهُ؛[40]  ما ... سزاوارترین مردم به جانشینی او (پیامبر(ص)) بودیم. دیگران بر ما سبقت گرفتند و ما تسلیم شدیم. ... . ما می‌دانستیم به حق ولایت، از متولیان آن سزاوارتریم». 
در زیارت جامعه هم همه ائمه، ظاهر کنندگان امر و نهی خدا و امر کنندگان به معروف و نهی کنندگان از منکر معرفی شده‌اند.[41]
امام حسین(ع) می فرمود: «من تنها برای اصلاح خواهی در امت جدم برخاسته‌ام. می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم».[42]
�) نقش نظام امامت و خواست مردم
با توجه به شایستگی امام و بروز فسادهای عمیقی که قبلاً توضیح دادیم، ضروری بود که رهبری نهضت ضد ارتجاعی، نقش خود را ایفا کند و امام علی(ع) امام حسن و امام حسین(ع) هر سه دقیقاً همین کار را کردند. امام حسین(ع) در مورد آیه )الّذینَ إِنْ مَکّنّاهُمْ فِی اْلأَرْضِ أقامُوا الصّلاةَ وَ آتَوُا الزّکاةَ وَ أمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَةُ اْلأُمُور([43]؛ «کسانی که اگر به آنها در زمین توان دهیم، نماز را به پای می‌دارند و زکات می‌دهند و امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند»، فرمود: «این آیه درباره ما اهل بیت است».[44]
نکته اساسی این است که با وجود تمام این تمهیدات، آنچه نقش اساسی دارد، خواست مردم است و اگر آنان خواهان تغییر و اصلاح نباشند، اصلاحی هم روی نخواهد داد: )إِنّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّى یُغَیِّرُوا ما بِأنْفُسِهِمْ( [45]؛ « در حقیقت خدا آنچه (سرنوشتی) را که در قومی هست، تغییر نمی‌دهد تا اینکه آنچه را در خودشان هست، تغییر دهند».
و) دو ویژگی مهم امام حسین(ع)
امام دارای دو ویژگی «عالم و عامل» بود که نقش مهمی در واگذاری مرجعیت علمی و سیاسی رسول خدا(ص) به وی داشت. امام  علی(ع) درباره دلیل عهده‌داری مقام امامت می‌فرمود: 
«... اگر خدا از علما و دانایان پیمان نگرفته بود که بر ظلم ظالم و رنج مظلومان بی‌تفاوت نباشند، زمام خلافت را به دوش نمی‌کشیدم».[46]
امام حسین(ع) نیز چنین وضعیتی داشت. او خطاب به خداوند عرضه می‌داشت:
«خدایا! ... اندیشه‌های آنان (اولیای خود) را پایگاه‌های اوامر و نواهی خود قرار داده‌ای؛ پس هر گاه خواسته‌های خود را اراده کنی، آنچه را پوشیده داشته‌ای، از باطن آنان به جنبش می‌آوری ... . من به سبب تعلیم تو، آن (حقایق) را می‌دانم».[47]
درباره عامل و مهذب بودن آن امام هم کافی است به سخن خود حضرت توجه کنیم که فرمود: 
«فَلَعَمْری مَا الْإِمامُ إِلاّ الْعامِلُ بِالْکِتابِ الْقائِمُ بِالْقِسْطِ وَ الدّائِنُ بِدینِ الْحَقّ[48] به جانم سوگند! امام نیست مگر کسی که به کتاب (قرآن) عمل کند، عدالت را به پا دارد و ملتزم به دین حق باشد».
اهل بیت(ع) مخاطبان واقعی قرآن بودند و تنها آنان صاحب فهم معصومانه از قرآن بودند؛[49] لذا باید به آن عمل می‌کردند که فرمان )وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ( [50] از جمله آموزه‌های آن بود و اجتناب جز با موضع‌گیری و در جبهه مقابل قرار گرفتن امکان نداشت.
6. آثار امر به معروف و نهی از منکر امام حسین(ع)
الف) نجات انقلاب نبوی از استحاله
علاوه بر آثار فردی مثل هدایت برخی اشخاص در صحنه کربلا همچون حر بن یزید ریاحی و آثار کوتاه مدت مانند قیام توّابین و مختار و ....، نهضت ضد ارتجاعی امام حسین(ع)، با امر و نهی خونین خود توانست ارکان انقلاب رسول خدا(ص) را از استحاله کامل نجات دهد و موجب تداوم و جاودانگی آن شود.  ملموس‌ترین اثر نهضت، جلوگیری از تثبیت حکومت موروثی و نژاد محور بنی‌امیه و جایگزینی آن با حکومت اسلام محور بود و همین اثر است که باعث شد نور امیدی برای حیات اسلام باقی بماند و «نظام امامت» تا به امروز بتواند با فروغ خود صراط مستقیم اسلامی را برای جویندگان آن روشن نگاه دارد.
کافی است تصور کنیم که اگر قیام صورت نمی‌گرفت و ساز وکار امر به معروف و نهی از منکر به کار گرفته  نمی‌شد، از یک سو، حکومت موروثی بدون هیچ مانع و شبهه و در میان سکوت مرگبار تثبیت می‌شد و به موازات آن امکان بقای هر گونه جایگزین برای آن از بین می‌رفت و با تحقق خواست یزید (موروثی شدن حکومت)، امکان میدان داری و حتی تنفّس از نظام امامت گرفته می‌شد و این به معنای نابودی امکان تداوم انقلاب نبوی بود. امام حسین(ع) با درک دقیق همین شرایط بود که فرمود: «اگر اسلام دچار و گرفتار یزید شود، باید فاتحه اسلام را خواند». اما قیام امام و پویایی جریان ضد ارتجاعی موجب شد تا تداوم انقلاب نبوی در دراز مدت حفظ شود. توضیح اینکه خداوند چهار سنّت (شیوه الهی)دارد:
1. هر کسی در مسیر حسنات و نیکی‌ها گام بردارد، فیض خدا به او می‌رسد.
2. هر امتی در مسیر حسنات و نیکی‌ها گام بردارد، فیض خدا به آن امت می‌رسد.[51]
3. در قرآن نیامده که اگر هر فردی در مسیر سیئات قرار گرفت، فوراً عذاب می‌شود.
4. ولی اگر امتی به تمامی به سوی سیئات و پلیدی بروند، دچار عذاب و نابودی می‌شوند.[52]
بنابراین اگر جریان عمومی جامعه به سوی تباهی باشد، آن جامعه محکوم به مرگ است؛ اما امام با امر به معروف و نهی از منکر جامعه اسلامی را از این مرگ حتمی نجات داد و مانع عمومیت جریان تباهی شد.[53] قیام‌های پی در پی بعد از عاشورا  و حتی قیام‌های الهام یافته از عاشورا در دوره عباسیان و ... خود گواه این امر است که نهضت امام موجب شد در طول تاریخ اسلام، همواره، در کنار جریان تباهی‌ها، فریاد‌های دعوت و امر به معروف‌های انقلاب نبوی هم حضور داشته باشد.
به دلیل همین کارکرد است که در روایات از افرادی که نهی از منکر یا امر به معروف نمی‌کنند، به عنوان «مَیِّتُ الْأحْیاءِ»[54] و مردگان در میان زندگان یاد می‌شود و نهضت امام موجب شد تا جامعه دچار مردگی فراگیر نشود. شهید مطهری بر اساس این دیدگاه می‌گفت: 
«حسین بن علی(ع) قیام کرد تا نه تنها جامعه آن روز اسلامی را تکان بدهد، بلکه موجش پنج سال بعد به یک شکل اثر کند، ده سال بعد به شکل دیگری اثر بخشد، سی سال بعد به شکل دیگری، شصت سال بعد به شکل دیگری، صد سال، پانصد سال بعد به شکل‌های دیگری، و بعد از هزار سال نیز الهام دهنده نهضت‌ها باشد. این را می‌گویند) یُغَیِّروُا ما بِأنفُسِهِم( ».[55]
به اثر فوق از زاویه‌ای دیگر هم باید توجه کرد. خداوند می‌فرماید: )کُنْتُمْ خَیْرَ أمّةٍ أخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر(؛[56] «شما بهترین امت هستید که برای مردم ظاهر شده است، شما امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید».
در این آیه دلیل برتری و خیر بودن امت اسلام، امر به معروف و نهی از منکر بیان شده است و امام با قیام خود توانست امت را همچنان در مسیر خیر نگاه دارد؛ اما اینکه چرا امر به معروف و نهی از منکر، دلیل خیر امت بودن است، برای این است که موجب می‌شود حساسیت‌های مؤمنان و امر و نهی آنها مانع استحاله ارزش‌های اصلی انقلاب اسلامی پیامبر(ص) شود.
ب)احیای عملی اصل امر به معروف و نهی از منکر
بیشترین کارکرد نهضت ضد ارتجاعی امام حسین(ع) احیای عملی اصل امر به معروف و نهی از منکر در سطح جامعه بود؛ اصلی که موجب اقامه فرایض است.[57] امام در این حیطه دو کار اساسی کرد:
 اول:  شناساندن ارزش واقعی و سقف امر به معروف و نهی از منکر
از جمله مشکلات جامعه اسلامی جا به جا شدن اولویت و ارزش هر یک از دستور‌های آن است. لذا امام علی(ع) در مورد ویژگی آخر الزمان فرمود:
«لُبِسَ الْإسلامُ لُبْسَ الْفَرو مَقْلوُباً[58] مردم اسلام را وارونه تلقی می‌کنند؛ همان طور که کسی پوستین را وارونه می‌پوشد». 
موضوع اولویت، زمانی مطرح می‌شود که دو ارزش با هم تعارض یابند و ارزش کم اهمیت به نفع پراهمیت کنار گذاشته شود.[59] در جامعه آن روز ارزش امر به معروف و نهی از منکر دچار این فهم غلط (جا به جایی اولویت) شده بود؛ به گونه‌ای که ارزش آن را کمتر از مال، آبرو، جان و خاندان هر فردی می‌دانستند؛ امری که متأسفانه در زمان ما هم هست. شهید مطهری فرمود: 
«متأسفم که باید بگویم: بعضی از علمای بزرگ شیعه که از آنها چنین انتظاری نمی‌رفت، می‌گویند: مرز امر به معروف و نهی از منکر بی‌ضرری است، نه بی مفسده‌ای. ضرر به جان یا مال یا آبرو نرسد؛ یعنی اگر ضرر به اینها در میان بود، امر به معروف و نهی از منکر را رها کن!»[60]
وی به حدیثی هم اشاره می‌کند که می‌فرماید: در آخر الزمان «لایُوجِبُونَ أمْراً بِمَعْروُفٍ وَ لا نَهْیاً عَنْ مُنْکرٍ إِلاّ اِذا أمِنوُا الضَّرَرَ؛ امر به معروف و نهی از منکر را واجب نمی‌دانند، مگر وقتی که از ضرر ایمن باشند».[61]
در عصر امام، همین دیدگاه حاکم بود و اساساً امام بارها نخبگان و اندیشمندان را به این خاطر مخاطب قرار می‌داد و می‌فرمود: 
«آنها (بنی اسرائیل) از ظالمانی که در بین آنها بودند، گناه و فساد می‌دیدند؛ ولی به دلیل طمع‌ورزی در آنچه از آنها به ایشان می‌رسید و از ترس آنچه از آن می‌ترسیدند، آنان را نهی نمی‌کردند، با اینکه خدا می‌فرمود: از مردم نترسید و از من بترسید!». [62] 
و می‌فرمود: «مردان و زنان مؤمن ولیّ یکدیگرند، به کارهای پسندیده امر و از کارهای زشت نهی کنند».[63]
نهضت امام نشان داد که ارزش امر به معروف و نهی از منکر بسته به موضوع آن متفاوت است، گاه موضوع چنان مهم می‌شود که باید جان و مال و آبرو را فدایش کرد. از این رو، آن حضرت به  ابن عباس که می‌گفت: اگر بروی، مردم حمایت نمی‌کنند...، فرمود: «لایَخْفی عَلَیَّ الْأمْرُ یعنی موضوع چنان مهم است که با آگاهی، این هزینه‌ها را می‌پذیرم»،[64]و می‌فرمود: «آیا نمی‌بینید به حق عمل و از باطل بازداشته نمی‌شود؟ در چنین شرایطی بایسته است مؤمنان خواهان دیدار خدا باشند که من چنین مرگی را جز شهادت و زندگی با ظالمان را جز ننگ و خواری نمی‌دانم».[65]
دوم: تبیین گستردگی مفهوم امر به معروف و نهی از منکر
شاید بتوان گفت دلیل اینکه مردم، حاضر نبودند هزینه‌های سنگینی برای امر به معروف و نهی از منکر بپردازند،  این بود که اساساً موضوع آن را در موضوعاتی کم ارزش  خلاصه کرده بودند و نهضت حسینی از لحاظ موضوع هم نشان داد که موضوعات سیاسی و حکومتی حتی براندازی حکومت فاسد هم می‌تواند در حوزه نهی از منکر بگنجد.
نکته عجیب اینکه به دلایل متعدد این حوزه از اول هم گسترده بود؛ ولی در عصرهای بعد به حوزه حداقلی کاهش یافت:  اولاً آیه )وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أمّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ( [66] بین دو آیه قرار دارد که هر دو از تفرقه و اختلاف سخن می‌گویند: )وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا وَ لا تَفَرّقُوا( [67]و )لا تَکُونُوا کَالّذینَ تَفَرّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ([68].[69] [70]معنای معروف هر کار نیک و معنای منکر هر کار زشت است، لذا خداوند نفرمود: شرک، فسق، غیبت،... بلکه فرمود: منکر، که به معنای هر کار زشتی است.[71]
 سخنان حضرت امام حسین(ع) نشان می‌دهد که این برداشت را رسول اکرم(ص) نیز داشت. از این رو، هنگامی که حرّ آن حضرت را در کربلا متوقف ساخت، امام در نامه‌ای به بزرگان کوفه نوشت: 
«حتماً می‌دانید رسول خدا(ص) در زمان حیاتش فرمود: هر که فرمانروای ستمگری را ببیند که حرام‌های خدا را حلال می‌شمرد، پیمان خدا را می‌شکند، با سنّت پیامبر(ص) مخالفت می‌ورزد و با بندگان خدا به تجاوز رفتار می‌کند، ولی با گفتار و رفتارش بر او نشورد، خدا را می‌سزد که او را در جایگاه آن ستمگر درآورد».[72]
امام با چنین دیدگاهی بود که علیه حکومت به پا خاست و فرمود: 
«إنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الإصْلاح من أمَّةِ جَدّی أریدُ أَنْ آمُرَ بالْمَعْروُفِ و أنْهی عَنِ المُنْکَرِ».[73]
بنابراین امام در این حوزه نیز قلمرو گسترده امر به معروف و نهی از منکر را تبیین کرد. به این ترتیب ، با احیای عملی امر به معروف و نهی از منکر در دو بخش ارزش و گستره واقعی، برای آیندگان چنان الگوسازی شفافی طراحی شد که تا ابد در کنار تمام جریان‌های ارتجاعی، همواره فریادهای خروشان ضد ارتجاعی بسان مانعی بزرگ عمل خواهد کرد، ان‌شاء الله.
پی‌نوشت‌ها
[1] . مقتل الحسین(ع)، عبدالرزاق مقرّم، ص156؛ بحارالانوار، ج44، ص329.
[2] . مقتل الحسین(ع)، عبدالرزاق مقرم، ص218؛ بحارالانوار، ج44، ص381.
[3] . . مقتل الحسین(ع)، عبدالرزاق مقرم، ص232؛ احقاق الحق، ج11، ص605؛ بحارالانوار، ج44، ص381.
[4] . درباره این اصطلاح، ر.ک: حماسه حسینی، شهید مرتضی مطهری، ص169ـ170.
[5] . ر.ک: انقلاب اسلامی، جلال الدین فارسی، بخش اول.
[6] . توبه/45ـ49.
[7] . همان.
[8] . سیره ابن هشام، ج4، ص20ـ23.
[9] . اسراء /60؛ ر.ک: حماسه حسینی، ج1، ص264.
[10] . بحارالانوار، ج44، ص70-86.
[11] . حماسه حسینی، ج2، ص264.
[12] . الامالی، صدوق، ص117؛ مقتل الحسین(ع)، خوارزمی، ج1، ص162.
[13] . نهج البلاغه، خطبه 128، به نقل از رسول اکرم(ص).
[14] . الامالی، صدوق، ص130؛ بحارالانوار، ج44، ص312و326.
[15] . الاحتجاج، ج1، ص292.
[16] . حجرات /6.
[17] . تاریخ ابن اثیر، ج3، ص82
[18] . موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص122؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج3، ص411.
[19] . نهج البلاغه، خطبه 150.
[20] . الامالی، طوسی، ص561؛ بحارالانوار، ج44، ص147.
[21] . مقتل الحسین(ع) ، عبدالرزاق مقرم، ص146. 
[22] . بحارالانوار، ج44، ص340.
[23] . مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص234.
[24] . بحارالانوار، ج100، ص79.
[25] . مقتل الحسین، خوارزمی، ج2، ص6.
[26] . تاریخ طبری، ج3، ص280؛ بحارالانوار، ج44، ص340.
[27] . دعائم الاسلام، ج2، ص133.
[28] . مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص184.
[29] . بحارالانوار، ج44، ص381.
[30] . تحف العقول، ص169.
[31] . مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص234
[32] . توبه/71؛ تحف العقول، ص168ـ169.
[33] . مائده/55.
[34] . مائده /99؛ نور /54؛ عنکبوت /18.
[35] . نحل /44.
[36] . مائده /3.
[37] . چنان که رسول خدا(ص) فرمود: «کُلُّکُمْ راعٍ وَ کُلُّکُم مَسْئُولٌ عَنْ رَعیتِهِ». جامع الصغیر، سیوطی، ص95؛ بحارالانوار، ج72، ص38.
[38] . آل عمران /110.
[39] . حماسه حسینی، ج2، ص49.
[40] . بحارالانوار، ج44، ص340.
[41] . «اَلسَّلامُ عَلَی الْمُظْهِرینَ لِأََمْرِ اللهِ وَ نَهْیِهِ»؛ «وَ اَمَرْتُمْ بِالْمَعْروُفِ وَ نَهَیْتُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ».
[42] . بحارالانوار، ج44، ص329.
[43] . حج /41.
[44] . بحارالانوار، ج24، ص166.
[45] . رعد/11؛ ر.ک: انفال/53.
[46] . نهج البلاغه، خطبه3؛ حماسه حسینی، ج2، ص275.
[47] . منهج الدعوات، ص48؛ بحارالانوار، ج85، ص214.
[48] . الارشاد، مفید، ص204.
[49] . واقعه/79: )لایمسه ألاّ المطهّرون(.
[50] . نحل /36.
[51] . طلاق/2: ) مَنْ یَتّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا(.
[52] . اعراف/6: )کَذَّبوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ(.
[53] . استاد شهید مطهری :« حسین(ع) می‌خواست )اِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّروُا ما بِأَنفُسِهِم ( باشد، می‌خواست ابتکار را بدست گیرد، دست به تغییری در اوضاع اجتماع بزند؛ همان تعبیری که خود از پیامبر اکرم(ص) به کار می‌برد: «فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْلٍ و لا قَوْلٍ کانَ حَقّاً عَلیَ اللهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ»؛ حماسه حسینی، ج2، ص57.
[54] . بحارالانوار، ج97، ص94،ح96.
[55] . حماسه حسینی، ج2، ص58.
[56] . آل عمران / 110.
[57] . «اِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْروُفِ وَ النَّهْیَ عَن الْمُنْکَرِ فَریضَةٌ عَظیمَةٌ بِها تُقامُ الفََرائِضُ».فروع کافی، ج5، ص55.
[58] . نهج البلاغه، خطبه107.
[59] . قال رسول الله(ص): «اِذَا اجْتَمَعَتْ حُرْمَتانِ تُرِکَتِ الصُّغْری لِلْکُبْری».
[60] . حماسه حسینی، ج2، ص128.
[61] . همان؛ فروع کافی، ج5، ح55.
[62] . مائده/44.
[63] . توبه/ 71. 
[64] . تحف العقول، ص168.
[65] . احقاق الحق، ج11، ص605.
[66] . آل عمران /104.
[67] . آل عمران /103.
[68] . آل عمران /105.
[69] . حماسه حسینی، ج2، ص48ـ49.
[70] . حماسه حسینی، ج2، ص48ـ49.
[71] . همان، ص77. امر به معروف هم به معنای لزوم استفاده از هر وسیله مشروع است، نه صرف دستور دادن، همان، ص154.
[72] . بحارالانوار، ج44، ص381. در زمینه سخن امام درباره دستور رسول الله(ص) برای دریدن شکم معاویه بر بالای منبر رسول الله(ص)، ر.ک: مقتل الحسین(ع)، خوارزمی، ص184.
[73] . بحارالانوار، ج44، ص329


استقامت آهنین عاشوراییان
جمعه بیست و ششم مهر ۱۳۹۸ ساعت 5:3 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

استقامت آهنین عاشورائیان

از درس هایی که از عاشورا می توان گرفت ثبات قدم بر اعتقاد و باورها و استقامت در راه مستقیم الهی و هدف مقدس است. اینکه به اندک مشکلات زندگی، انسان خویش را نبازد.

انسانهای بزرگ در طول تاریخ در برابر تمام سختی ها و فشارهای دشمنان سرسخت مقاومت کردند و با اقتدار به راه خویش ادامه دادند و از ملامت هیچ ملامت گری نهراسیدند و سستی به خود راه ندادند. این روش مورد تأیید قرآن و سنت انبیای الهی و اولیای الهی بوده است.

 

آیات ناظر بر ثبات قدم داشتن

در دو آیه از قرآن به صراحت از خداوند تقاضای ثبات قدم شده است:

الف. صبر، لازمه استقامت:

وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ‏ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرینَ. (250بقره)

و هنگامى که(لشکریان طالوت) در برابر جالوت و سپاهیان او قرار گرفتند گفتند: «پروردگارا ! پیمانه شکیبایى و استقامت را بر ما بریز! و قدمهاى ما را ثابت بدار! و ما را بر جمعیّت کافران، پیروز بگردان!

در این آیه شریفه ثبات قدم و استقامت بر راه به همراه صبوری آمده است. بنابراین برای ماندن در راه باید صبر پیشه کرد.

 

ب. استقامت رمز پیروزی:

وَ ما کانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فی‏ أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ‏ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرینَ. (147 آل عمران)

سخنشان تنها این بود که: «پروردگارا! گناهان ما را ببخش! و از تندروی هاى ما در کارها، چشم‏پوشى کن! قدمهاى ما را استوار بدار! و ما را بر جمعیّت کافران، پیروز گردان!

 

معنای ثبات قدم

صاحب قاموس در اینکه معنای ثبوت قدم چیست می گوید:

گاهى مراد از ثبوت قدم استقامت و صبر است مثل‏ فَتَزِلَ‏ قَدَمٌ‏ بَعْدَ ثُبُوتِها نحل: 94. تا قدمى پس از ثبوتش بلغزد؛ یعنى استقامت به تزلزل مبدّل شود. وَ ثَبِّتْ‏ أَقْدامَنا (آل عمران: 147). یعنىبر ما استقامت عطا فرما! [1]

خواستن ثبات قدم در زیارت عاشورا:

در زیارت عاشورای امام حسین علیه السلام در دو جا این ثبات قدم از خداوند خواسته شده است؛ یکی در اواسط زیارت آمده است: وَ أَنْ یُثَبِّتَ لِی عِنْدَکمْ قَدَمَ‏ صِدْقٍ‏ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَة. [2]

و دیگری در فقره پایانی و در حالت سجده:

اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی شَفَاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَک مَعَ الْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ الَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ- دُونَ الْحُسَیْن‏. [3]

سۆال این است که چگونه باید بر مسیر مستقیم پابرجا و ثابت قدم ماند؟ در این فقرات از زیارت عاشورا به این پرسش جواب داده شده که همانند امام حسین و یارانش که در راه حضرت جان خود را فدا کردند و تا آخرین قطره خون ایستادگی کردند باید شیعیان و دوستداران ایشان نیز در راه خدا و ارزشهای الهی ایستادگی کنند.

 

نمونه ای از استقامت عاشورایی

در واقعه عاشورا استقامت و ثبات قدم موج می زند؛ یکی از این صحنه ها زمانی است که امام حسین شب عاشورا بیعتش را از همه برداشت اما اصحاب با ماندن نهایت استقامت خویش را نشان دادند.

حسین (علیه السلام) شب هنگام یاران خود را جمع کرد، على بن الحسین (علیه السلام) گوید:

با آنکه بیمار بودم، نزدیک رفتم تا آنچه گوید بشنوم، شنیدم پدرم به اصحاب گفت:... [4]

« اما بعد من یارانى با وفاتر و بهتر از یارانم نمى‏شناسم، پس خداوند همه شما را به جاى من پاداش خیر دهد، همانا من گمان مى‏کنم که روز (وعده) ما با این دشمنان، فردا باشد، من به همه شما اجازه داده‏ام که از من رها شوید، مرا بر شما عهد و پیمانى نیست، این شب، شما را پوشانده است پس آن را به کار گیرید و هر کدام از شما دست مردى از اهل بیت مرا بگیرد- که خداوند همه شما را پاداش نیک دهد- سپس در مناطق و شهرهایتان متفرق شوید تا اینکه خداوند گشایشى پیش آورد که این قوم کسى جز مرا نمى‏طلبند و اگر مرا به دست آورند، از طلب دیگران، دست مى‏کشند»[5]

 

پاسخ اهل بیت امام حسین علیه السّلام‏

هنوز امام سخنانش را پایان نداده بود که برگزیدگان پاک از اهل بیتش، بپاخاستند و اعلام نمودند که آنان همان راهى را که او انتخاب کرده است، بر مى‏گزینند و در مسیرش، به دنبال او خواهند بود و جز شیوه‏اش را برنگزینند، آنان همگى با چشمانى اشکبار به سخن آمدند و گفتند: «چرا این کار را انجام دهیم؟ براى اینکه بعد از تو باقى بمانیم؟ خداوند آن روز را هرگز به ما نشان ندهد».

ابتدا برادرش ابو الفضل عباس این سخنان را آغاز کرد و جوانمردان پاک از فرزندان خاندان نبوت از او پیروى کردند.[6]

 

استقامت در کلام اصحاب:

«مسلم بن عوسجه» در حالى که اشکهایش بر صورتش روان بود، پیش آمد و خطاب به امام گفت: «آیا ما تو را رها کنیم، پس به چه چیزى از اداى حقت نزد خداوند عذر خواهى نماییم، به خدا قسم! از تو جدا نمى‏شوم تا نیزه‏ام را در سینه‏هایشان فرو برم و مادام که شمشیرم در دست من باشد، با آن ضربه مى‏زنم و اگر سلاحى به همراهم نمى‏بود، آنان را با سنگ مى‏زدم تا وقتى که همراه تو بمیرم».

«سعید بن عبد اللّه حنفى» به سخن آمد و وفادارى راستین خود را نسبت به امام اعلام نمود و گفت: «به خدا تو را رها نمى‏کنیم تا اینکه خداوند بداند که ما در وجود تو حرمت رسول او را حفظ کرده‏ایم ... به خدا! اگر مى‏دانستم کشته شوم‏ و زنده گردم و سپس سوزانده گردم و خاکسترم را برباد دهند و این کار، هفتاد بار در مورد من تکرار شود، از تو جدا نمى‏شدم تا اینکه در حمایت از تو جان دهم و چگونه این کار را نکنم در حالى که یک بار کشته شدن است و آنگاه کرامتى که هرگز پایانى براى آن نباشد»...

«زهیر بن قین» در همان خطى حرکت کرد که برادرانش اعلام نموده بودند.

همه یارانش یک نفس ، قریب به این مضمون پاسخ دادند و گفتند: بخدا از تو جدا نشویم (جان ما قربانت) با گلو و چهره و دست خود تو را نگهدارى کنیم و چون ما همه کشته شدیم وظیفه خود را انجام داده باشیم؛[7]

و در روز عاشورا همانگونه خود گفته بودند تا آخرین قطره خون از حریم رسول الله دفاع کردند و لحظه ای از راهی که برگزیدند پشیمان نشدند. باشد که ما هم در زندگی اینگونه باشیم و فشارهای دشمنان، ما را از ارزشهایی که حاصل خون شهیدانمان است غافل نکند.

 

پی نوشت ها :

1. قرشى بنایى، على اکبر، قاموس قرآن، دار الکتب الاسلامیة - تهران، چاپ: ششم، 1412ق. ج‏5 ؛ ص258

2. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، 1جلد، دار المرتضویة - نجف اشرف، چاپ: اول، 1356ش، ص177

3. همان، ص179

4. آیت الله کمره‏اى‏، در کربلا چه گذشت، ناشر: مسجد جمکران‏ قم، ‏چاپ: چهاردهم‏1381 ش‏، ص : 280

5. زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام ، باقر شریف قرشى / مترجم سید حسین محفوظى ،ناشر: بنیاد معارف اسلامى‏ قم، سال چاپ: اوّل-‏1422 ق‏، ج‏3 ،ص : 196

6.همان، ص 197و 198

7.زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام ، ج‏3 ،ص : 199 و 200


متن سخنرانی با موضوع اربعین حسینی
پنجشنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۸ ساعت 22:49 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

 اربعین حسینی(منبر آماده) 

 

حجت الاسلام محرابیان

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 پیغمبرها در چهل سالگی به پیغمبری می‌رسیدند. داریم کسانی که سنشان به چهل رسید، یک توقع بیشتری از آن‌ها هست. این دو تا. در روایات برای اربعین خیلی حدیث داریم، در مسائل اجتماعی گفتند از هر طرف چهل تا خانه همسایه است. در کارهای عرفانی می‌گویند: به چهل مؤمن دعا کنید، دعای خودت هم مستجاب می‌شود. در تغذیه گفتند: اگر چهل روز پول نداشتی گوشت بخری، قرض کن گوشت بخر. یعنی بیش‌تر از چهل روز نگذار بدنت بدون گوشت باشد. در مسائل فرهنگی هرکس چهل حدیث مفید حفظ کند در قیامت با علما محشور می‌شود. با فقیه محشور می‌شود. نمی‌دانم قصه‌ی این اربعین چیست؟ 

در انقلاب ما پیرها یادشان است، سالمندها یادشان است، نوجوان‌ها یادشان نیست. اصلاً رمز انقلاب ما چهلم به چهلم شد. یعنی نوزده دی یک عده قم شهید شدند، چهلم شهدای قم، تبریز انقلاب شد. چهلم تبریز، یزد. چهلم یزد، بابل، آمل. یعنی همینطور این چهلم به چهلم یعنی هر استانی چند تا شهید می‌داد، استان دیگر اربعین می‌گرفت. آنوقت این اربعین‌ها به هم وصل شد یک نهری شد شاه را بیرون کرد. زیارت امام حسین در اربعین مهم است، علامت ایمان است. کما اینکه انگشتر عقیق در دست راست کردن علامت شیعه بودن است. 

1- جابربن عبدالله انصاری، یار وفادار پیامبر در کربلا

جابربن عبدالله هم که کربلا آمد، یکی از اصحاب پیغمبر بود. نابینا شده بود خدا رحمت کند دوستی داشتیم به نام آقای محمدی اشتهاردی. می‌گفت: تو در تلویزیون یک چیزی گفتی من این را کتابش کردم. گفتم: چه گفتم که کتاب شد؟ آخر من الآن 32 سال است در تلویزیون هستم. آن سال‌های اول من گفتم: چرا می‌گویند: جابر بن عبدالله نابینا شد زیارت اربعین آمد؟ جابربن عبدالله سوابق نظامی و جنگی و خیلی کمالات دارد ولی از همه کمالاتش همین مانده که روز اربعین زیارت امام حسین آمد. آخر یک کسی بردارد بگوید این جابر که بود. می‌گفت: من همان پای تلویزیون جرقه‌اش به ذهنم خورد، یک کتاب راجع به جابربن عبدالله انصاری نوشتم.

جابر بن عبدالله انصاری پیغمبر رادرک کرد، امیرالمؤمنین را درک کرد. زمان امام حسن بود، زمان امام حسین بود، زمان امام سجاد بود، زمان امام باقر هم بود. امام باقر یک بچه‌ی کوچولو بود. تا آمد مسجد جابر بلند شد. گفتند: بابا تو یک سن بالایی داری. حدود هشتاد، نود سالت است. برای بچه احترام می‌گذاری؟ این بچه است! فرمود: بابا خدا اراده کرد که این بچه امام شود و من لیاقت نداشتم. این یک درس است که گاهی وقت‌ها نگویند: آقا خفه شو. من چهار تا پیراهن بیشتر از تو پاره کردم. من ریش سفید هستم. چه اشکالی دارد یک کوچولو بفهمد ممکن است پدر بزرگش متوجه نباشد. 

 

 

 

 خوب چون زیارت اربعین است، زیارت هم یک سلام بدهید زیارت است. اینکه حالا حتماً خودمان را به ضریح بچسبانیم، داد بزنیم، بگوییم به دلمان چسبید، نچسبید، اینکه من می‌گویم زیارت است. نیت کنید شما هم یواش با من بگویید. از همین جا به کربلا سلام دهیم. «السلام علیک یا ابا عبدالله، السلام علیک و رحمة الله و برکاته» این یک زیارت است. یک سلام یک زیارت است. 

شما وقتی خانه‌ی یک عالم می‌روی، می‌گویی: سلام علیکم، ایشان هم می‌گوید: و علیکم السلام، بیرون آمدی نمی‌گویی: آقا را زیارت کردم! زیارت است دیگر. منتهی بهترین زیارت، زیارت جامعه است. زیارت امین الله است. 

دیگر آن حالا، ولی ما اگر خواستیم به بچه‌هایمان چیزی یاد بدهیم، باید فقط مستحب را یاد بدهیم. این را قابل توجه طلابی که پای منبر هستند، پای سخنرانی من هستند، هم طلبه‌ها و هم امور تربیتی و دبیرها و همه پدر و مادرها... 

2- آسان گرفتن در انجام مستحبات دینی

اگر خواستید نسلتان را با مستحب آشنا کنید اول با اصل مستحب آشنا کنید. مستحب در مستحب نیاورید. مثلاً اگر خواست نافله بخواند، نافله‌ی شب یازده رکعت است، بی «قل هو الله» هم می‌شود خواند که ده دقیقه تمام شود. اما اگر چهل تا مؤمن و سیصد تا العفو، بگوید اوه اینقدر زیاد شد، یعنی دین را تعاونی حساب کنیم که مشتری‌هایش زیاد شوند.

نماز جماعت با یک تعقیبات حضرت زهرا باشد. بعد از دو نماز صحبت کنیم که اگر کسی می‌خواهد نماز بخواند و نمی‌خواهد سخنرانی گوش بدهد، ما گروگان کسی را نگیریم. ولی در عوض به جماعت عنایت کنیم. خیلی مسأله‌ی مهمی است که توجه به جماعت کنیم. اینکه من آمدم گفتم: کسی مغربش را نخوانده با هم بخوانیم، این را من از امام شنیدم.

آقای رفیق دوست می‌گفت: من رفتم خدمت امام، دیدم امام سر نماز است ولی گاهی هم دستش را چنین می‌کند. می‌گوید: «مالک یوم الدین، ایاک نعبد و ایاک نستعین، اهدنا الصراط المستقیم، صراط الذین...» باز چنین کرد. من دویدم رفتم، پهلوی آقای صانعی گفتم: امام سر نماز چنین می‌کند. چرا چنین می‌کند؟ گفت: امام می‌خواهد بگویدنگذارید تنهایی نماز بخوانم. یک نفر بیاید اقتدا کند. چون یکی هم به یکی اقتدا کند، می‌شود 150 رکعت! یعنی یک رکعت می‌شود 150 تا، دو تا بیشتر، سه تا بیشتر، ده تا که رسید دیگر حساب و کتاب ندارد. 

من یک مثل می‌زنم می‌گویم مثل انگشت، این مثل را هم از وزیر بهداشت و درمان یاد گرفتم. آمده بود در اجلاس نماز صحبت کند، مثل قشنگی زد. وزیر بهداشت و درمان بود ولی این مثل را من از او یاد گرفتم. گفت: کسی یک انگشت داشته باشد، با آن شماره تلفن می‌گیرد. دو تا داشته باشد، سطل ماست بلند می‌کند. سه تا داشته باشد، سیب زمینی و پرتقال برمی‌دارد. چهار تا داشته باشد، سطل آب بلند می‌کند. پنج تا داشته باشد، آمپول می‌زند. یعنی هر انگشتی اضافه شود کارآیی بیشتر می‌شود. به ده تا که رسید دیگر حساب و کتاب ندارد. مثل نماز جماعت! نماز جماعت هم به ده تا رسید حساب و کتاب ندارد. یعنی حساب و کتاب ندارد یعنی چه؟ یعنی هیچ‌کس در تاریخ پیدا نشده بگوید: یک کاری بود نیاز به یازده تا انگشت داشت. من چون ده تا انگشت داشتم متأسفانه استخدامم نکردند. یعنی به ده تا که رسید دیگر مرز ندارد. نماز جماعت هم همینطور است. این مسأله‌ی مهمی بود که عرض کردم.

حاج حسن آقا نوه‌ی حضرت امام، می‌گفت: من اول تکلیفم بود، روزه گرفتم. هوا داغ بود. امام فرمود: وقت افطار تو نماز اول وقت نخوان. اول تکلیفت است ممکن است صبح تا حالا تشنگی، گرسنگی اذیتت کرده باشد، تو اول افطار کن. گفتم: آقا می‌خواهم با جماعت بخوانم. گفت: خیلی خوب، مغرب را با امام دو نفری خواندیم. امام فرمود: خوب من می‌نشینم دعا می‌خوانم تو برو افطار کن برگرد که اذیت نشوی. می‌گفت: من رفتم افطار کنم یادم رفت که امام منتظر من است. تقریباً یک ساعت و نیم کشید، گفتم: اِ... من به امام گفتم: می‌آیم. گفتم حتماً امام نمازش را خوانده و رفته. رفتم گفتم: امام نماز نمی‌خواند؟ گفت: منتظر تو هستند. گفتم: یک ساعت و نیم منتظر من!؟ گفت: بله! یک ساعت و نیم! نماز جماعت است.

پس این مسأله‌ی اربعین که بحث را در آستانه‌ی اربعین گوش می‌کنید.

شیرین‌کاری زینب کبری، سخنرانی‌هایش خیلی شیرین کاری داشت. یکی از مهمترین شیرین‌کاری‌هایش همین، چون بار امام حسین نصف روز تمام شد ولی مسؤولیت زینب کبری در کوفه و شام خیلی سخت بود. خیلی سخت بود. یکی از عزیزان روضه می‌خواند. می‌گفت: زینب کبری وقتی می‌خواست از کربلا بیرون برود، زبان حال است. می‌گفت: به امام حسین گفت: حسین جان من دارم می‌روم. علی اصغر با تو، رُباب با من! مادرش را من می‌برم. علی اکبر با تو، مادرش لیلا را من می‌برم. سنگ‌های اینجا با تو، سنگ‌های کوفه و شام با من. می‌گفت: یک تقسیم کاری کردند که آن خیلی مشکل بود. خدایا کسانی که حق اهل بیت را از روز اول ضایع کردند، ظلم کردند، کشتند، تبعید کردند، زندان کردند، تمام کسانی که در طول تاریخ با انبیاء و اوصیاء، با محمد و آل محمد، با لجاجت و عناد ظلم کردند آن به آن بر عذاب همه‌ی آنها بیفزا. و کسانی که در طول تاریخ به عشق اهل بیت نوعی احترام قائل شدند، لباس سیاه پوشیدند، عزاداری کردند، خرج دادند، بی‌خوابی کشیدند، هرکس هر رقم کاری برای اهل بیت کرده که از دنیا رفته خدایا همه را با اهل بیت محشور بفرما. این چند جمله به مناسبت اربعین.

3- کافران در آسایش، مؤمنان در سختی، چرا؟

و اما بحث امروز ما، یک سؤالی است می‌گویند: چرا بعضی‌ها گناهکارند و فاسد هستند ولی در رفاه هستند؟ این ممکن است برای دختر و پسر پیش آید. می‌گوید: آقا فلانی بد است، پس چرا اینقدر وضعش خوب است؟ این موضوع بحث ما است. موضوع: چرا بعضی خلافکاران در رفاه هستند؟ چون این را می‌پرسند، به خصوص بچه‌ها ممکن است از معلمشان، دبیرشان، استاد دانشگاهشان بپرسند. از فلان معلم می‌پرسند آقا فلانی خلافکار است خدا خفه‌اش کند. چرا اینکه جنایت می‌کند اینقدر خوش است؟ جوابش این است که رفاه در تکنولوژی غیر از رفاه و آرامش روانی است. 

پاسخ: 1- رفاه ظاهری غیر از رفاه واقعی است. نگو ماشینش قیمتی است. خانه اش چند متر است. سرمایه‌اش چقدر است. این رفاهش ظاهری است. آیا در باطن هم رفاه هست؟ خیلی وقت‌ها کسی که روی تشک نرم می‌خوابد، دیگری می‌گوید که: ببین چه خوابی، تشک پر قو، چه متکایی! اما اینکه شما نگاه می‌کنی تشک‌اش خوب است، متکایش خوب است، واقعاً خوابش هم راحت است یا الآن خواب وحشتناک می‌بیند. یعنی زود قضاوت نکنیم. زود قضاوت نکنیم. بسیاری از کسانی که در اوج رفاه هستند غصه‌هایی دارند که ما به ذهنمان نمی‌آید. نمونه‌هایش را هم هرکسی در عمرش دیده است. 

حالا یک سؤال: طلاق در خانواده‌های فقیر بیشتر است، یا در خانواده‌های اشراف؟ بنده نمی‌توانم جواب بدهم. از چند تا دفتردار هم پرسیدم. در خانواده‌های پولدار هم طلاق هست. اختلافات زن و شوهری در تحصیل کرده ها هست یا در بی‌سوادها؟ هم در تحصیل کرده‌ها هست و هم در بی‌سوادها. اینطور نیست که حالا چون هر دو فوق لیسانس هستند زندگی‌شان خوب باشد. گاهی انسان امکانات دارد اما آن رفاه لازم را ندارد. 

صدام در رفاه بود، مبارک در رفاه بود، فرعون در رفاه بود، شاه در رفاه بود، این گوشت‌ها یک استخوانی هم دارد. شما گوشتش را می‌بینید، استخوانش را نمی‌بینید. ننگی که مبارک در این مدتی که در قفس بود بر کل سی سال رفاهش می‌ارزید. این یک مورد.

4- سستی مسلمانان در انجام دستورات دین

2- بعضی از اینهایی که مسلمان هستند و مؤمن هستند اسم اسلام را دارند و به اسلام عمل نمی‌کنند. مثلاً می‌گوید: چرا من که مسلمان هستم وضع من بد است؟ می‌گوییم: بیا ببینیم تو مسلمان هستی؟ نمازت درست است؟ می‌گوید: نه! حالا نمازت درست است با توجه می‌خوانی؟ نه! چک‌ها را سر وعده می‌دهی؟ چکت برنگشته است؟ چرا. هرچه قول دادی سر قولت عمل می‌کنی؟ اسم اسلام که باعث رفاه نیست. عمل به اسلام باعث رفاه است. پس:

1- رفاه ظاهری غیر از رفاه واقعی است.

2- نام دین رفاه آور نیست.

3- گاهی رفاه نوعی قهر خداست. گاهی دکتر می‌گوید که بگذار هرچه می‌خواهد بخورد، بخورد. این معنایش این نیست که دکتر مریض را دوست دارد. دکتر می‌بیند این دیگر کارش تمام است هرکس را آزاد گذاشتند معنایش این نیست که دوستش دارند. یک مثال من چند سال پیش زدم اجازه بدهید آن مثال را تکرارکنم. مثال قشنگی است. خیلی مثال قشنگی است. 

5- تمثیلی زیبا در نحوه برخورد با زشتی‌ها

شما داری چای می‌خوری عطسه می‌کنی، تا می‌روی عطسه کنی این تکان می‌خورد استکان و نعلبکی یک قطره از این چای به عینکت می‌چکد. یک قطره‌اش به لباست می‌چکد. یک قطره‌اش به فرش می‌چکد. خود شما سه برخورد می‌کنی. اگر عینک بود فوری پاکش می کنی. اگر لباس بود می‌گویی: می‌رویم خانه می‌شوییم. اگر قالی بود، می‌گویی: شب عید می‌شوییم. یک قطره چای را به سه جا می‌چکد و شما سه تا برخورد می‌کنی. فوری، بعداً، بعداً بعداً بعداً. قرآن هم می‌گوید: من مجرمین را سه طور کیفر می‌کنم. اگر آدم خوبی باشد فوری حالش را می‌گیرم. مثلاً اگر مؤمن خلاف کرده، صبح خلاف کرد، عصری پایش را می‌خورد. شنبه خلاف کرد، یکشنبه. اینها آدم‌های خوبی هستند. آدم‌های خوب که مثل عینک بلوری هستند و شفاف هستند خدا زود گوششان را می‌گیرد که حواسشان جمع باشد. آیه‌ای که می‌گوید: زود گوششان را می‌گیرم، آیه‌‌اش این است می‌گوید: «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ» (شوری/30) این مصیبت‌هایی که به شما می‌رسد، «فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُم‏» خلاف کردی گرفتار یک مصیبتی شدی. 

بعضی از آدم‌ها بد هستند، قرآن می‌گوید: فوری کارشان نداریم. «جَعَلْنا» قرار می‌دهیم، «لِمَهْلِکِهِمْ» برای هلاکت اینها، «مَوْعِداً» (کهف/59) یک موعدی، بگذار خلاف کند جاوید شاه بگویند، بعداً هم مرگ بر شاه می‌گویند. 

بعضی مصیبت‌ها را قرآن می‌گوید: اصلاً کاری نداریم. می‌گذاریم برای قیامت. «أَنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ» (آل‌عمران/178) یعنی مهلتشان می‌دهیم، تا روز قیامت. یک قطره چای به یک جا می‌چکد خود شما سه نوع عمل می‌کنی. خدا هم همینطور است. پس بعضی‌ها که مجرم هستند خلافکار هستند، در رفاه هستند، ممکن است «مَوْعِداً»، گذاشتیم جاوید شاه را بگویند تا مرگ بر شاه 57 شود. یا در «جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً». یا«أَنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ». یعنی اصلاً در دنیا کار‌شان نداریم. صدام را دیدی تا لحظه‌ی آخر هم که می‌خواستند اعدامش کنند همینطور شاخش هم نشکست. گریه کند، بترسد، نه، خیلی قشنگ رفت اعدام شد. «أَنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ» خدا عادل است.

سؤال: آقایانی که دیر پای تلویزیون آمدند سؤال این است. چرا بعضی از خلافکارها خوش هستند؟ جواب: یکی روی رفاه ظاهری قضاوت نکن. یک بچه که درس می‌خواند، نگو: ببین این بچه‌های بازیگوش چه بازی می‌کنند؟! بابا، صبر کن در امتحان‌ها معلوم می‌شود برنده چه کسی است. امام سجاد وقتی اسیر بود، به یزید گفت: صبر کن وقت اذان شود ببینیم مؤذن نام جد تو را روی منار می‌گوید یا جد مرا؟ رفاه ظاهری غیر از رفاه واقعی است. 

بعضی‌ها برای جهیزیه‌ی دخترشان از همه‌ی بانک‌ها پول می‌گیرند. بعضی‌ها برای عروسی‌شان، می‌گوید: آخر من آبرو دارم. خیلی وقت‌ها زندگی ساده است عزت هم هست. خیلی وقت‌ها هم از همه بانک‌ها قرض می‌کنند عزت هم نیست. رفاه ظاهری غیر از رفاه واقعی است. دوم اینکه نام دین رفاه آور نیست. بعضی‌ها که دین دارند در رفاه نیستند دین دارد ولی کار نمی‌کند، حال کار ندارد، صرف مسلمانی، اینکه من مسلمان هستم دلیل نیست که حالا تو مسلمان هستی باید در رفاه باشی. مسلمان هستی باید درس هم بخوانی، باید کار هم بکنی، باید مشورت هم بکنی، باید هجرت هم بکنی. 

6- رفاه و آسایش، نشانه‌ی مهر یا قهر الهی؟

سوم: گاهی رفاه نوعی قهر خداست. مثل دکتر، می‌گوید: بگذار هرچه می‌خواهد بخورد، بخورد. این معنایش این است که دکتر دیگر با بیمار خداحافظی کرد. خیلی وقت‌ها رفاه عامل غرور است، عامل غفلت است، من دارم مطالعه می‌کنم نوه‌ی من می‌آید مزاحم من می‌شود مثلاً. من انگشترم را درمی‌آورم می‌گویم: بگیر. هان! اینکه انگشترم را پرت می‌کنم می‌گویم: برو بردار. نه اینکه بخواهم انگشتر داشته باشد. می‌خواهم برود مشغول پیدا کردن انگشتر شود من یک ساعت مطالعه کنم. ما در کاشان می‌گوییم نخود سیاه، اینجا هم می‌گویند؟ همه جایی است؟ می‌گویند: گاهی وقت‌ها این رفاه‌ها نخود سیاه است. خداوند گفته حیف است این یاد من باشد. بگذارید سرگرم همان چیزها باشد. 

مثلاً شما الآن فکر می‌کنید رئیس جمهور آمریکا در رفاه است؟ شما یک نفر را بگو این در رفاه است. اینطور نیست که ما حساب می‌کنیم. 

خود تفرقه یکی از عذاب‌هاست. حالا چون یک روزی هم داریم روز شهادت آیت الله مفتح به نام وحدت حوزه و دانشگاه، من دیروز مراسمی بود یک جایی این حرف را زدم. خداوند سه رقم عذاب دارد. خداوند می‌فرماید: سه رقم عذاب داریم. «عَذاباً مِنْ فَوْقِکُم» (انعام/65) این آیه‌ی قرآن است. از بالای آسمان عذاب می‌شوید. «أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ» یا از زیر پایتان عذاب می‌شود، از زمین. «أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً» یعنی گروه گروه می‌شوید. سه رقم عذاب داریم. عذاب از بالا، عذاب از آسمان، عذاب از زمین، عذاب از «یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً» همین گروه گروه شدن. خیلی وقت‌ها در رفاه هستند اما...

ما نمی‌توانیم زود قضاوت کنیم. مثال گربه و شیر را فکر می‌کنم شنیده باشید. یک شیر به گربه گفت: خاک بر سرت! من و تو نژادمان یکی است. شکل گربه و شیر مثل هم است. من برگ زرد می‌خورم، شیر هستم. تو خانه‌ی حاجی‌ها جوجه کباب می‌خوری، لاغر و پژمرده هستی. گربه گفت: بله، من جوجه کباب می‌خورم، اما گاهی به من می‌گویند: پیش... هرچه خوردم آب می‌شود! تو برگ زرد می‌خوری اما دیگر کسی پیش به تو نمی‌گوید! یعنی اگر می‌بینی جوجه کباب می‌خورد، مواظب پیش‌اش هم باشید. اختلاس شیرین است. اما به فرار کردنش نمی‌ارزد. باید همه را روی هم حساب کرد. 

معنای رفاه چیست؟ معنای رفاه آرامش است. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) آرامش! امام وقتی دوازده بهمن در هواپیما نشست بیاید، خبرنگار در هواپیما پرسید الآن چه احساسی داری؟ چه فرمود؟ هیچی! هواپیما ممکن است سرنگون شود، شد که شد! جمهوری اسلامی تشکیل می‌دهیم. شد الحمدلله، نشد الحمدلله! من باید به وظیفه‌ام عمل کنم. آرامش این است که در هواپیما آرام نشسته، هواپیما را هم ممکن است سرنگون کنند.

امام فرمود: وقتی مرا برای تبعید و زندان بردند، دو تا سرهنگ این طرف و آن طرف من نشسته بودند. من دیدم سرهنگ‌ها می‌ترسند. گفتم: نترسید. یعنی آنها مرا گرفته بودند ولی آنها می‌ترسیدند. سرهنگ است امام را دستگیر کرده اما دل امام آرام است. 

امیرالمؤمنین می‌فرماید: اگر در دستت طلا است، همه شعار بدهند: سفال است، سفال است. شما آرام هستی. بگویید تا خسته شوید. من که می‌دانم طلا است! اگر سفال است، همه‌ی مردم بگویند: طلا است، خودت که می‌دانی. اینکه کسی یقین دارد در دستش طلا است یا نه. 

کسی که خدا دارد، کسی که پرونده‌اش پاک است. امام رضا فرمود: همه کارهایتان را طوری تنظیم کنید که بتوانید در نماز جمعه بگویید. هرکاری می‌کنی که رویت نمی‌شود در نماز جمعه بگویی پیداست ناخالص هستی. علامت اخلاص این است که بتوانی در نماز جمعه بگویی و خجالت نکشی. این آرامش‌ها مسأله‌ی مهمی است.

7- آرامش در اوج بحران و مشکلات

قهرمان آرامش زینب کبری بود. وقتی از او پرسیدند وضع چطور است؟ در آستانه‌ی اربعین بحث را گوش می‌دهید، فرمود: «ما رأیت الا جمیلا» جز زیبایی چیزی ندیدم. یعنی تلخی‌ها و شیرینی‌ها همه نزد من زیباست. مثال را فراموش نکنید. مادر که به سفره نگاه می‌کند ظرف ترشی و ظرف مربا هردو برایش شیرین است. اما بچه از ترشی بدش می‌آید حلوا را می‌خورد. یعنی اگر فلفل سر سفره بود، بچه فلفل را در دهانش گذاشت، پس می‌زند، پیاز را پس می‌زند، ترشی را پس می‌زند، اما حلوا را دوست دارد. بچه‌ها هستند که حلوا را دوست دارند، ترشی را دوست ندارند. اما مادر بچه به سفره نگاه می‌کند، به همان مقدار که ظرف حلوا زیباست، ظرف ترشی هم زیباست. «ما رأیت الا جمیلا» یعنی نزد من هردو جمیل است.

خدا رحمت کند اموات را، یک روز از پدرم پرسیدم: کدام یک از بچه‌هایت را بیشتر دوست داری؟ دستش را چنین کرد. گفت: تو کدام انگشت‌هایت را بیشتر دوست داری؟ نمی‌شود گفت. انسان وقتی صاحب دست شد، همه‌ی انگشت‌هایش یکسان است. حرفم را جمع کنم. امشب چه گفتم؟ 

1- گفتم زیارت اربعین از راه دور. یک سلام کامل یک زیارت است. غصه نخورید کربلا هستیم یا نیستیم. شما در نماز هر روز به «عباد االله الصالحین» سلام می‌دهید. می‌گویید: «السلام علینا و علی عبادالله الصالحین» سلام کردن به اولیای خدا کار الهی است. «سَلامٌ عَلى‏ إِبْراهیمَ» (صافات/109)، «سَلامٌ عَلى‏ نُوحٍ فِی الْعالَمینَ» (صافات/79)، «سَلامٌ عَلى‏ مُوسى‏ وَ هارُونَ» (صافات/120) یک دعا می‌کنم باز آمین بگویید. خدایا به محمد و آل محمد یک امنیت کاملی بر عراق حاکم کن که ایرانی‌ها و سایر کشورها با یک آرامش و معرفت کاملی به زیارت عتبات بروند. آرامشی که در ایران هست ثابت و مداوم قرار بده. بالاخره بعد از مدتی آمریکا با ذلت رفت و عراق ماند. یزیدی‌ها رفتند، حسینی‌ها ماندند. مرحوم شهید مدرس به رضاشاه گفت: تو هرکجا بمیری، نه آب است و نه آبادی. ولی هرکجا من بمیرم قبر من زیارتگاه می‌شود. شما کاشمر بروید ببینید چه قبه و چه بارگاه و ضریح و چقدر زوار دارد. رضا شاه دستور داد آیت الله مدرس را شهید کردند. رضاشاه محو شد، رفاه فوری را رویش قضاوت نکنید. چه کسی خوش است؟ نگاه نکنید چه غذایی می‌خورد، ببینید درد و دلهای بعدش و بیماری‌هایی که ناشی از این است خیلی وقت‌ها دیدن یک فیلم، یک ویدئو، یک ماهواره، ممکن است یک رفاه‌های لحظه‌ای جوان لذتی ببرد. اما نگاه کن این با فکرت چه کرد؟ آیا بعد از این فیلم دیگر تمرکز داری درس بخوانی؟ قبلاً کتاب را راحت می‌خواندی، اما الآن چشمت روی کتاب است و دلت جای دیگر است. ضرر علمی به تو زد. توجه به عوارضش هم داشته باشیم.

خدایا تو را به حق محمد و آل محمد ایمان کامل، بدن سالم، بصیرت، تقوا، سلامت، مصونیت، به همه‌ی ما مرحمت بفرما. دین ما، دنیای ما، نسل ما، ناموس ما، مرز ما، انقلاب ما، جوان‌های ما، رهبر ما، مسؤولین ما همه را در پناه امام زمان حفظ بفرما

موضوعات مرتبط: امام حسین، صفر، اربعین حسینی

اشعار اربعین از علی اکبر لطیفیان
پنجشنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۸ ساعت 22:43 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

مجموعه کامل شعر و روضه های علی اکبر لطیفیان برای روز اربعین حسینی

 

متن اشعار و روضه های اربعین حسینی از علی اکبر لطیفیان

متن اشعار و روضه های اربعین حسینی از علی اکبر لطیفیان

روضه حضرت زینب سلام الله علیها

یک اربعین برای تو حیران شدم حسین

 

مانند گیسوی تو پریشان شدم حسین

 

با چند قطره اشک دل من سبک نشد

 

ابری شدم به پای تو باران شدم حسین

 

زلفی اگر که ماند برایت سفید شد

 

در اول بهار زمستان شدم حسین

 

کوفه به کوفه کوچه به کوچه گذر گذر

 

قاری شدی مفسّر قرآن شدم حسین

 

دیدی چگونه آخر عمری دلم شکست

 

دیدی چگونه پاره گریبان شدم حسین

 

تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم

 

دارم سر مزار خودم گریه می کنم

 

هر چند در مسیر سرت ازدحام بود

 

اما درست مثل همیشه امام بود

 

بی تو سوار ناقه ی عریان شدم حسین

 

من که به روی چشم علمدار جام بود

 

یادم نمی رود سر بالا نشین تو

 

بازیچه ی نگاه اهالی شام بود

 

در حرف های مرد و زن پشت بام ها

 

چیزی اگر نبود فقط احترام بود

 

با دست سنگ صورت تو خط خطی شده

 

از بس که آفتاب تو نزدیک بام بود

 

تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم

 

دارم سر مزار خودم گریه می کنم

 

هم پیرهن که ماند برایم بدن نداشت

 

هم پیکر تو روی زمین پیرهن نداشت

 

ای بی کفن برادرم ای بوریا نشین

 

این چادرم لیاقت خلعت شدن نداشت؟

 

آن گونه ای که من وسط خیمه سوختم

 

پروانه هم دل و جگر سوختن نداشت

 

گل های باغت از همه رنگی گرفته اند

 

یعنی کسی نبود که دست بزن نداشت

 

مردی نبود اگر یل ام البنین که بود

 

هرگز کسی نگاه جسارت به من نداشت

 

تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم

 

دارم سر مزار خودم گریه می کنم

 

ای سایه بلند سرم ای برادرم

 

آیینه ی ترک ترکِ در برابرم

 

بالم شکسته است و پرم پر نمی زند

 

اما هنوز مثل همیشه کبوترم

 

من قول داده ام که بگیرم سر تو را

 

از دست نیزه ها و برایت بیاورم

 

حالا سری برای تو آورده ام ولی

 

خاکستری و خاکی و ای خاک بر سرم

 

بگذار اول سخن و شکوه ام تو را

 

ای ماه زینب از نگرانی درآورم

 

هر چند کوچه کوچه تماشا شدم ولی

 

راحت بخواب دست نخورده است معجرم

 

تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم

 

دارم سرمزار خودم گریه می کنم

 

دستی که چوب زد لب قرآنی تو را

 

زیر سوأل برد مسلمانی تو را

 

بالای تخت رفتی و دستم نمی رسید

 

تا که رفو کنم سر پیشانی تو را

 

می خواستند پیش همه کوچکت کنند

 

اما خدات خواست سلیمانی تو را

 

ای کاش ما برادر و خواهر نمی شدیم

 

حیران نبودم این همه حیرانی تو را

 

این سر، شکسته هست ولی سرشکسته نیست

 

یعنی کسی ندید پشیمانی تو را

 

تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم

 

دارم سر مزار خودم گریه می کنم

 

شعر اربعین حسینی

هجران بهانه ای ست برای وصال ها

 

بهتر شده ست از برکات تو حال ها

 

از یاد رفته است جراحات بال ها

 

با عمه راحت است تمام خیال ها

 

عمه نگو که فاطمه ی کربلا بگو

 

عمه نگو حسین بگو مرتضی بگو

 

بابا سلام عمه رسیده بلند شو

 

در پیش پای موی سپیده بلند شو

 

از احترامِ قدِّ خمیده بلند شو

 

با گردن بریده بریده بلند شو

 

عمه اگر شکسته شده قد کمان شده

 

چون میهمان مجلس نامحرمان شده

 

دائم پیِ گذشتنِ از جان خویش بود

 

مأمور حفظ جان امامان خویش بود

 

زینب ولیک حیدر میدان خویش بود

 

گرم طواف قاری قرآن خویش بود

 

صد کربلا پس از تو بلا دیده ایم ما

 

صد فاجعه به شام بلا دیده ایم ما

 

با آه خویش کرب و بلا را مهار کرد

 

خیلی برای پرچم اسلام کار کرد

 

ما را خودش به ناقه ی عریان سوار کرد

 

باید به عمه هر دو جهان افتخار کرد

 

عمه چه عمه ای! همه مدیون عمه ایم

 

ما زنده ایم اگر همه ممنون عمه ایم

 

سخت است فقط بال زدن پر نداشتن

 

خواهر شدن به شرط برادر نداشتن

 

حیدر شدن به قیمت لشگر نداشتن

 

کوچه به کوچه رفتن و معجر نداشتن

 

کوفه برای او تب و تابی درست کرد

 

با آستین پاره حجابی درست کرد

 

یادم نمی رود که به هنگام رفتنت

 

کردی نوازشم پدرانه به دامنت

 

آتش گرفت صورتم از بوسه دادنت

 

هِی بوسه می زدم به لب و دور گردنت

 

رفتی و بعد خسته و بی حال دیدمت

 

رفتی و بعد از آن تهِ گودال دیدمت

 

بر سینه ات نشست و شکست استخوان تو

 

با قتلِ صبر کشته شدی و به جان تو-

 

سوگند به این که خواهر قامت کمان تو

 

زد ناله با نوای حزین ای برادرم

 

صورت به خاک دادی و ای خاک بر سرم!

 

وقتی که نیزه در گلویت کرد وای وای!

 

با پای خویش پشت و رویت کرد وای وای!

 

با خاک گرم رو به رویت کرد وای وای!

 

از پشت پنجه بین مویت کرد وای وای!

 

آن لحظه ای که دور و برِ تو سپاه بود

 

چشمت درست رو به روی خیمه گاه بود

 

خیلی دلت شکست علی اکبرت که رفت

 

خیلی دلم شکست علی اصغرت که رفت

 

نزدیک بود عمه بمیرد سرت که رفت

 

انگشت تو بریده شد انگشترت که رفت

 

با سنگ و نیزه بین تو و خیمه سد شدند

 

ده اسبِ تازه نعل به نعل از تو رد شدند

 

ای وای از اسیر شدن کو به کو شدن

 

از خجلت و غریب شدن سرخ رو شدن

 

با مردم محله چنین رو به رو شدن

 

این است آخر عاقبت بی عمو شدن

 

دلواپسیِ دختر زهرا ز حد گذشت

 

خیلی به عمه ام سر بازار بد گذشت

 

پس داده اند پیرهن پاره پاره را

 

رخت مرا لباس تو را گاهواره را

 

آورده است عمه سر شیرخواره را

 

گوشش نکرده است کسی گوشواره را

 

ما از غم فراق گرفتارتر شدیم

 

وقتی رقیه رفت عزادارتر شدیم

 

متن شعر اربعین امام حسین علیه السلام

زینب آئینه ی جلال خداست

 

چشمه ی جاری کمال خداست

 

ردّ پایش مسیر عاشوراست

 

خطبه هایش سفیر عاشوراست

 

مثل کوهِ وقار برگشته

 

وه چه با افتخار بر گشته

 

غصّه و ماتم دلش پیداست

 

رنگ مشکی محملش پیداست

 

پشت دروازه خواهری آمد

 

خواهر بی برادری آمد

 

خواهری که تنش کبود شده

 

رنگ پیراهنش کبود شده

 

نیمه جانی که کاروان آورد

 

با خودش چند نیمه جان آورد

 

کاروانی که شیر خواره نداشت

 

گوش هایی که گوشواره نداشت

 

گر چه خورشید عالمین شده

 

چند ماهی ست بی حسین شده

 

چند ماه است دیده اش ابری ست

 

بر سرش سایه ی برادر نیست

 

آسمان بود و غم اسیرش کرد

 

خاطرات رقیه پیرش کرد

 

رنگ مویش اگر سپیده شده

 

بارها بارها کشیده شده

 

بهر اُمّ البنین خبر آورد

 

از ابالفضل یک سپر آورد

 

از حسینش فقط کفن آورد

 

چند تا تکّه پیرهن آورد


متن منبر اربعین  ویژگی های امام حسین علیه السلام در زیارت اربعین
پنجشنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۸ ساعت 5:40 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

ویژگیهای امام حسین ( علیه السلام) در زیارت اربعین

اربعین

ولی، نجیب و خلیل خدا؛ چهار ویژگی امام حسین(ع) است که تک‌تک این واژه‌ها برای معرفی یک رهبر الهی کافی است. این اوصاف امام آثار تربیتی فراواین بر روح و جسم زائر دارد که از جمله با اظهار این کلمات ولایت و دوستی خدا را در وجودش تقویت می‌کند. وقتی زائر ...

نویسنده:عبدالکریم پاک نیا

 

ویژگیهای امام حسین (علیه السلام) در زیارت اربعین

 

بهترین راه برای شناخت بیشتر شخصیت امامان: به ویژه امام حسین(ع) یاری گرفتن از حضرات معصومین(ع) می‌باشد و ما برای رسیدن به این مقصود در این مقاله سخنان دربار پیشوای صادق شیعیان، امام صادق(ع) را در زیارت اربعین برگزیده‌ایم.

 

در زیارت اربعین، مضامین عالیه‌ای را ملاحظه می‌کنیم که مملو از شناخت و معرفت ویژگی‌های یک امام و رهبر الهی برای تحکیم اعتقادات شیعه است. شیخ طوسی; این عبارات فاخر را در زیارت اربعین از «صفوان بن مهران جمال» روایت می‌کند که وی از مولایمان حضرت صادق (ع) آموخته و برای ما نقل کرده است. این مجموعة ارزشمند به طور کامل به دوره امام شناسی است و هر انسان موحدی را با ویژگی‌های یک رهبر الهی آشنا می‌کند، به این جهت توجه و عنایت به این زیارت از ویژگی‌های هر شیعة تمام عیار محسوب می‌شود.

 

امام حسن عسگری(ع) در این مورد فرموده است: «علامات المؤمن خمس: صلاة احدی والخمسین و زایرة الاربعین و التختم بالیمین و تعفیر الجبین و الجهر ببسم الله الرحمن الرحیم؛ پنج چیز از نشانه‌های مؤمن است: گزاردن پنجاه و یک رکعت نماز [واجب و نافله در هر شبانه روز]، زیارت اربعین، انگشتر در دست راست کردن، پیشانی بر خاک نهادن [هنگام نماز]، و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم.»[1]

 

با مطالعة این نوشتار پاخس این پرسش روشن می‌شود که چرا زیارت اربعین از نشانه‌های ایمان و شیعه بودن است؟ با این هدف به شرح چند فراز از این زیارت گرانقدر می‌پردازیم:

 

تأثیر کلمات معنوی در زائر

 

در ابتدای زیارت اربعین می‌خوانیم: «السلام علی ولی الله و حبیبه السلام علی خلیل الله و نجیبه؛[2]سلام بر لوی خدا و حبیب [خاص] او! سلام بر دوست [و محبوب] و برگزیدة خدا».

 

ولی، نجیب و خلیل خدا؛ چهار ویژگی امام حسین(ع) است که تک‌تک این واژه‌ها برای معرفی یک رهبر الهی کافی است. این اوصاف امام آثار تربیتی فراواین بر روح و جسم زائر دارد که از جمله با اظهار این کلمات ولایت و دوستی خدا را در وجودش تقویت می‌کند. وقتی زائر با تمام وجود به صاحب چنین وصای تعظیم می‌کند، روح و جسم خود را تحت الشعاع این خصلت‌های پرفضیلت قرار می‌‌دهد.

 

مفهوم سلام در زیارت

 

سلام، یکی از نام‌های خدای عزوجل است. هنگامی که زائر این نام خدا را بر زبان جاری می‌کند، می‌خواهد بگوید: ای امام! خداوند حافظ مرام و مکتب تو باشد و آن را از گزند دشمنان سلام بدارد. همچنین سلام به معنای اظهار تسلیم شدن در برابر فرمان امام است. گذشته از این دو معنا، سلام به معنای تعهد به آسایش، امنیت و سلامتی از طرف خود است ووقتی زائر به حضرت سلام می‌دهد، در واقع اعلام می‌دارد که هیچ آزار و آسیبی از ناحیة من در آن وقت و پس از آن به آن امام نخواهد رسید؛ زیرا هدف تمامی آن بزرگواران هدایت و اصلاح مردم و اعلای کلمة توحید و ترویج طاعت خداوند رد میان مردم بوده است. به این جهت آنها از معصیت خداو تخلف از اوامر و نواهی او، اخلاف ناپسند مردم از قبیل خود بزرگ‌بینی، حرص، ریا، بخل، حب، قدرت، غیب، آزار رساندن و ... اذیت خواهند شد.

 

زائر باید حال خودرا به گونه‌ای قرار دهد که مرود رضایت امام باشد، نه مایة اذیت آن حضرت. آنگاه در سلام دادن به امام صادق (ع) است. زائر باید دل را با آب توبه شستشو داده، اشک پشیمانی از دیدگان فرو ریزد، و پس از آن به امام عرض سلام داشته باشد.

 

زائر با عرض سلام، خود را به آن حضرت نزدیک نموده و با تکرار این واژه ادب، روح و روان خود را به لحاظ نزدیکی به ایشان، از پستی‌ها، رذائل و آلودگی‌ها پاک می‌نماید و سلام را چنان با ادب و خلوص و اشک و آه بر دل القا می‌نماید تا سلامتی کامل حاصل گردد و موجب جواب سلام آن بزرگوار گردد.

 

در واقع زائر با عرض سلام بر آن حضرت و یارانش چهرة اجتماعی ـ سیاسی خود را نمایان ساخته و اعلان می‌‌دارد که نه تنها با بت درون خود مبارزه می‌کند؛ بلکه همانند خود آن بزرگوار، با طاغوتیان، ظالمان، مستبدان و خائنین به مردم در ستیزه بوده و با شعار سلام، خود را در زمرة یاران آن حضرت قرار می‌دهد.[3]

 

ویژگی‌های امام حسین(ع)

 

1. مقام عبودیت

 

در فرازی از زیارت اربعین می‌خوانیم: «السلام علی صفی الله و ابن صفیه السلام علی الحسین المظلوم الشهید؛ سلام بر بندة خالص، و فرزند بندة خالص خدا، سلام بر حسین مظلوم شهید».

 

عبودیت از ویژگی‌های امام حسین(ع) و پیروان آن گرامی است. تا فردی به مقام بندگی خالص خدا نرسد، هرگز نمی‌تواند به سوی کمال حرکت کند. خداوند در قرآن فرموده: )وَالصَّافَّاتِ صَفّاً(؛[4] یعنی قسم به آن نفوسی که از روی حقیقت و صمیم قلب در حضور من در مقام اطاعت و بندگی خالصانه صف کشیده، مرا برای خود، مراد و مقصود قرار داده، به غیر از من به هیچ چیز دیگری التفات نمی‌کنند.

 

و در جایی دیگر بندگی خالصانه را منشأ علم و رحمت الهی قلمداد کرده، می‌فرماید: )فَوَجَدَا عَبْداً مِنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً([5] «[موسی(ع) و همراهش] بنده‌ای از بندگان ما را یافتند که رحمت و موهبت عظیمی از سوی خود به او داده، و علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم».

 

این آیه نشان می‌دهد که برترین افتخار هر انسانی آن است که بندة خالص خدا باشد و این مقام عبودیت است که انسان را مشمول رحمت الهی می‌سازد و دریچه‌های علوم را به قلبش می‌گشاید. در حقیقت جوهرة علم الهی از عبودیت و بندگی خدا سرچشمه می‌گیرد.

 

اساساً رمز دستیابی امام حسین(ع) به مقامات والا، عبودیت و تسلیم محض خدا بودن آن حضرت بود. همان چیزی که در هر زیارتی به آن شهادت می‌دهیم و حتی خود حضرت همواره به آن افتخار می‌کرد، نمونه‌اش این روایت است:

 

امام حسین (ع) به همراه «انس بن مالک» به کنار قبر مادربزرگش حضرت خدیجه(س) آمدند. امام در کنار قبر آن بانوی اسلام گریه کرد، سپس به انس فرمود: مرا تنها بگذار! انس می‌گوید: به کناری رفتم و از دید آن حضرت پنهان شدم. آن حضرت به نماز و ذکر و دعا مشغول شد. وقتی که مناجاتش به طول انجامید، نزدیک آمدم، شنیدم که اینگونه نجوا می‌کرد:

 

«یا رب! یا ربّ! انت مولاه فارحم عبیدا! الیک ملجاه؛ پروردگارا! پروردگارا! تو مولای او هستی، به بنده‌ای که پناهگاهی به جز تو ندارد، رحم کن».

 

«یا ذالمعالی! علیک معتمدی طوبی لمن کنت انت مولاه؛ ای خدایی که دارای شکوه و عظمتی! پشتیبانم تویی. خوشا به حال آن کس که تو مولای او هستی.»

 

«طوبی لمن کان خادماً ارقاً یشکو الی ذی الجلال بکواه؛ خوشا به حال کسی که خدمتگزار و شب زنده‌دار است و گرفتاریش را فقط به خدای بزرگمنش خویش عرضه می‌دارد».

 

«وما به علّة ولا سقم اکثر من حبه لمولاه؛ هیچ گونه بیماری و ناراحتی ندارد که بیشتر از محبت به مولایش باشد.»

 

«اذا اشتکی بثه و غصته اجابه الله ثم لباه؛ هرگاه غصه و ناراحتی‌اش را با خدایش در میان می‌گذارد، خداوند او را پاسخ داده و اجابت می‌کند».

 

«اذا ابتلی بالظلام مبتهلاً اکرمه الله ثم ادناه؛[6] هرگاه به گرفتاری مبتلا گردد، در تاریکی با التماس و ناله خدایش را می‌خواند و خداوند او را گرامی داشته و به خود نزدیک می‌گرداند.»

 

اگر ما نیز طالب قرب الهی هستیم و می‌خواهیم مؤمن حقیقی و واقعی باشیم و ادعای پیروی از مکتب آن حضرت را داریم، باید در هر حال تسلیم فرمان حق باشیم؛ حتی اگر بر خلاف خواسته و سلیقة ما باشد. با نجوای زیارت اربعین تعهد کنیم که از این پس با پیروی از آن گراین خدا را خالصانه بندگی کنیم.

 

2. تحمل غم و اندوه برای اصلاح جامعه

 

«السلام علی أسیر الکربات و قتیل العبرات؛ سلام بر آن اسیر [غم و اندوه و] مصائب سخت [عالم] و کشتة آب چشمان».

 

امام همواره سنگ صبور جامعه و در معرض آزارهای روحی و جسمی بوده و مشکلات را به جان می‌خرد و همواره رهبران الهی و پیروان واقعی آنان بیشترین فشار روحی، صدمات روانی، غم و اندوه را تحمل می‌کنند.

 

امام صادق(ع) فرمود: «ان اشدّ الناس بلاء الأنبیاء ثم الذین یلونهم ثم الأمثل فالأمثل؛[7] رنج و ناراحتی انبیا شدیدتر از دیگران است. از آن پس، کسانی که پشت سرشان می‌آیند و سپس هرکه شبیه‌تر باشد». همچنانکه گفته‌اند: آنکه در این بزم مقرب‌تر است جام بلا بیشتری می‌دهند. درروایت سلمان ینز نشانه‌های مؤمن آمده است که: «فعندها یذوب قلب المؤمن فی جوفه کما یذوب الملح فی الماء مما یری من المنکر فلا یستطیع أن یغیره؛[8] مؤمن در اثر مشاهدة منکرات و بی‌بند و باری‌ها و نداشتن توان مقابله و تغییر وضع موجود، [چنان در فشار روحی قرار می‌گیرد که] قلبش آب می‌شود، هم چنانکه نمک در آب ذوب می‌شود».

 

«معمر بن خلاد» می‌گوید: در محضر حضرت رضا(ع) از آسایش و راحتی در عصر امام قائم(ع) سخن به میان آمد، حضرت فرمود: «أنتم الیوم أرخی بالا منکم یومئذ قال: و کیف؟ قال: لو قد خرج قائمنا(ع) لم یکن الا العلق و العرق والقوم علی السروج و ما لباس القائم(ع) الاّ الغلیظ و ما طعامه الا الجشب؛[9] شما امروز راحت‌تر از هنگام ظهور قائم خواهید بود. عرض کردند: چگونه؟ حضرت فرمود: زیرا اگر قائم ما خروج کند جز زحمت و مشقت نخواهد بود، و مردم باید همواره بر زین اسبان سوار شوند [و جهاد کنند]، و لباس قائم(ع) درشت و خشن و غذایش خشک خواهد بود».

 

3. بخشیدن هستی خود برای نجات جامعه

 

«و بذل مهجته فیبک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة؛[10] خداوندا! او خون پاک قلبش را در راه و بذل کرد [و جانش را فدا نمود] تا بندگانت را از جهالت و حیرت و گمراهی نجات دهد.»

 

از مهم‌ترین محورهای زیارت اربعین، بیان فلسفة قیام عاشورا است که در یک جملة کوتاه تمام مقصود حضرت اباعبدالله(ع) بیان گردیده است. امام صادق(ع) در این فراز به صراحت تمام عرضه می‌دارد که امام حسین(ع) تمام هستی خود را فدا کرد تا بندگان خدا را از بند جهالت، تاریکی و گمراهی رها کرده و به سوی نور و کمال هدایت رهنمون کند. این همان هدف نهایی تمام پیامبران و فرستادگان الهی در طول تاریخ بوده است که در قیام عاشورا به اوج خود رسید.

 

انقلاب ارزش‌ها

 

در تاریخ می‌خوانیم: بعد از بعثت رسول گرامی اسلام(ص) اصول و ارزش‌های جاری در جامعه که علیه مصالح دنیا و آخرت مردم بود، به ارزش‌های انساین و الهی تبدیل شد. خرافه‌پرستی به حقیقت‌یابی، و جنگ و خونریزی و ناعدالتی به قسط و عدل و مساوات بدل گردید و انسان‌های در ظاهر پایین درجه، به افرادی مورد اعتماد و دارای منزلت اجتماعی والایی تبدیل شدند. تمام قوانین و ملاک‌‌های ظاهری و مادی جای خود را به معیارهای ارزشمند و متعالی داد. پیامبر رحمت(ص) حتی به کارگزاران خویش تأکید می‌نمود که در تبدیل و تغییر روش‌های غلط و رسوم جاهلانه نهایت تلاش خود را به عمل آورند.

 

هنگامی که «معاذ بن جبل» را به سوی یمن می‌فرستاد، به او فرمود: «ای معاذ! آثار جاهلیت و رسوم باطل را بمیران و سنت‌های متعالی اسلامی را در میان مردم ترویج کن!» آن گرامی، در آخرین فرازهای پیام حج خود، به انقلاب ارزش‌ها و حرکت به سوی زیبایی‌ها و کمالات تأکید ورزید و فرمود: «ألا کل شیء من أمر الجاهلیة تحت قدمی موضوع؛[11] بدانید تمام باورها و رسم‌های ایام جاهلیت رازیر پای خود نهاده و باطل اعلام می‌کنم».

 

امام حسین(ع) نیز انقلاب تاریخی خود را انقلاب ارزش‌ها معرفی کردند و فرمودند: «انی ادعوکم الی الله و الی نبیه فان السنة قد أمیتت فان تجیبوا دعوتی و تطیعوا أمری اهدکم سبیل الرشاد؛[12] من شمارا به سوی خدا و رسول دعوت می‌نمایم؛ زیرا سنت ارزشمند پیغمبر خدا(ص) از بین رفته است. اگر شما دعوت مرا بپذیرید و امر مرا اطاعت کنید، من شما را به راه هدایت راهنمایی می‌کنم».

 

امام حسین(ع) همانند جدش رسول خدا(ص) چراغ روشنی بخش در تاریکی‌های جهل و نادانی بود و همانند شمعی خود را فدا کرد تا مردم در پرتو نور او به ارزش‌های اخلاقی دست یابند. چنانکه قرآن پیامبر اکرم(ص) را چراغ روشنی‌بخش در تاریکی‌های جهل و نادانی معرفی می‌کند و می‌فرماید: )یَاأَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِیراً * وَدَاعِیاً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِیراً([13] «ای پیامبر! ما تو را گواه فرستادیم و بشارت دهنده و انذار کننده! و تو را دعوت کننده به سوی خدا بهفرمان او قرار دادیم، و چراغی روشنی بخش!».

 

پیامبر(ص) نیز امام حسین(ع) را چراغ روشنی‌بخش هدایت معرفی کرده و فرمود: «ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة؛[14] همانا حسین(ع) چراغ هدایت و کشتی نجات است».

 

امام حسین(ع) همانند جدش رسول خدا(ص) چراغ روشنی‌بخش در تاریکی‌های جهل و نادانی بود و همانند شمعی خود را فدا کرد تا مردم در پرتو نور او به ارزش‌های اخلاقی دست یابند.

 

4. ذلت و خواری دشمنان امام حسین(ع)

 

«وأشهد أن الله منجز ما وعدک و مهلک من خذلک و معذب من قتلک؛ و گواهی می‌دهم که خدای متعال وعده‌ای که به تو داده است، البته به آن وفا می‌کند و آنان که تورا خوار [و مضطر] گذاشتند، همه را هلاک کند و قاتلانت را عذاب سخت چشاند».

 

از دیگر پیام‌های زیارت اربعین جاودانگی حماسة عاشورا است و این در حقیقت حکایتگر یک پیام غیبی و تحقق وعدة الهی است که حضرت زینب(س)، نیز در خطبه‌ای که در مجلس یزید قرائت کرد، به آن اشاره نمود. آن گرمی در سخنان خویش از آیندة دردناک یزیدیان پرده برداشت و فردای درخشان حماسه آفرینان عاشورا و پیروزی همیشگی مرام حسینی را نوید داد و به یزید این چنین نهیب زد:

 

«فکد کیدک واسع سعیک و ناصب جهدک فوالله لا تمحو ذکرنا و لا تمیت وحینا و لا تدرک أمرنا و لا تدحض عنک عارها و هل رأیک الا فند؟ و أیامک الا عدد؟ و جمعک الا بدد؟ یوم ینادی المنادی: ألا لعنة الله علی الظالمین؛[15] [ای یزید!] هر نیرنگی که خواهی بزن، و هر اقدامی که توانی بکن و هر کوشش که داری، دریغ مدار! سوگند به خدا که نمی‌توانی نام مارا محو کنی و نمی‌توانی نور وحی ما را خاموش نمایی. تو نمی‌توانی عظمت امر ما را درک کنی و ننگ این ستم را هرگز از خود نتوانی زدود؟! آیا غیر از این است که رأی، [طرح و نقشه‌های] تو سست و مدت حکومت تو اندک و جمعیت تو پراکنده است؟ آنروزی که منادی فریاد می‌زند: آگاه باشید، لعنت خدا بر گروه ستمکاران باد.»

 

یادگار رسول خدا(ص) در آن موقعیت حساس و تاریخی ـ که هیچ سخنور ماهری؛ حتی قادر به تعادل در گفتار نیست ـ چنان با اعتماد به نفس عمیقی خبر از آینده داد و پیش‌بینی دقیقی کرد که ما بعد از صدها سال نتایج آن را به وضوح مشاهده می‌کنیم. آری، امروزه این پیام زیارت اربعین تحقق یافتهو پیش‌بینی حضرت زینب(س) به وقوع پیوسته و در واقع وعدة الهی تحقق یافته، دشمنان امام حسین(ع) خوار و رسوا گشته و عظمت نام و یاد و حماسة حسینی(ع) تمام عالم را فراگرفته است.

 

ای که در کرب و بلا بی‌کس و یاور گشتی چشم بگشا و ببین خلق جهان یاور توست

 

از دیگر پیام‌های زیارت اربعین: مشمول لطف و کرم الهی، مقام شهادت، پاکی نسل، میراث‌دار انبیا، منصوب شدن به امامت از سوی خدا، مدافع اسلام و اندیشه‌های الهی، لیاقت و شایستگی رهبری، نصیحت امت با دلسوزی، و مهرورزی می‌باشد.

 

منابع

 

1- بحارالأنوار، محمدباقر مجلسی، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.

 

2- تهذیب الأحکام، محمد بن حسن طوسی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365ش.

 

3- روضه الواعظین، الفتال النیشابوری (م.508ق.)، به کوشش سید محمد مهدی حسن خرسان، قم، الشریف الرضی، 1386ق.

 

4- السیره النبویه، ابن هشام (م.218ق.)، تحقیق مصطفی السقاء و عبدالحفیظ شبلی و ابراهیم الابیاری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1358ق.

 

5- کافی، محمد بن یعقوب کلینی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1388 ق.

 

6- کامل الزیارات: ابن قولویه القمی (م.368ق.)، به کوشش جواد قیومی، قم، نشر الفقاهه، 1417ق.

 

7- مدینة المعاجز، سیدهاشم بحرانی، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1414ق.

 

8- مستدرک الوسائل، محدث نوری، قم، مؤسسه آل البیت، 1408ق.

 

9-مسند الامام الرضا (ع)، عزیز الله‏ عطاردی، مشهد، المؤتمر العالمی للامام الرضا، 1406ق.

 

10- مقتل الحسین، ل خوارزمی، موفق بن احمد خوارزم، قم و نجف، مکتبة الزهرا، 1367ق.

 

11- مناقب آل ابی‌طالب، محمد بن شهر آشوب مازندرانی، قم، نشر علامه، 1379 ق.

 

[1] . روضة الواعظین، محمد فتال نیشابوری، ج 1، ص 195.

 

[2] . تهذیب الأحکام، شیخ طوسی، ج 6، ص 113؛ کامل الزیارات، جعفر بن قولویه قمی، ص 228. امام صادق(ع) متن زیارت اربعین را چنین نقل کرده است: «اَلسَّلامُ عَلى وَلِیِّ اللهِ وَحَبیبِهِ ، اَلسَّلامُ عَلى خَلیلِ اللهِ وَنَجیبِهِ ، اَلسَّلامُ عَلى صَفِیِّ اللهِ وَابْنِ صَفِیِّهِ ، اَلسَّلامُ عَلى الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهیدِ ، اَلسَّلامُ على اَسیرِ الْکُرُباتِ وَقَتیلِ الْعَبَراتِ .

 

اَللّـهُمَّ اِنّی اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِیُّکَ وَابْنُ وَلِیِّکَ ، وَصَفِیُّکَ وَابْنُ صَفِیِّکَ الْفائِزُ بِکَرامَتِکَ ، اَکْرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ وَحَبَوْتَهُ بِالسَّعادَةِ ، وَاَجْتَبَیْتَهُ بِطیبِ الْوِلادَةِ ، وَجَعَلْتَهُ سَیِّداً مِنَ السادَةِ ، وَقائِداً مِنَ الْقادَةِ ، وَذائِداً مِنْ الْذادَةِ ، وَاَعْطَیْتَهُ مَواریثَ الاَنْبِیاءِ ، وَجَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلى خَلْقِکَ مِنَ الاْصِیاءِ ، فَاَعْذَرَ فىِ الدُّعاءِ وَمَنَحَ النُّصْحَ ، وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ وَحَیْرَةِ الضَّلالَةِ .

 

وَقَدْ تَوازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا ، وَباعَ حَظَّهُ بِالاْرْذَلِ الاْدْنى، وَشَرى آخِرَتَهُ بِالَّثمَنِ الاَوْکَسِ ، وَتَغَطْرَسَ وَتَرَدّى فِی هَواهُ ، وَاَسْخَطَکَ وَاَسْخَطَ نَبِیَّکَ ، وَاَطاعَ مِنْ عِبادِکَ اَهْلَ الشِّقاقِ وَالنِّفاقِ ، وَحَمَلَةَ الاْوْزارِ الْمُسْتَوْجِبینَ النّارَ ، فَجاهَدَهُمْ فیکَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتّى سُفِکَ فِی طاعَتِکَ دَمُهُ ، وَاسْتُبیحَ حَریمُهُ ، اَللّـهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبیلاً وَعَذِّبْهُمْ عَذاباً اَلیماً .

 

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ سَیِّدِ الاْوْصِیاءِ ، اَشْهَدُ اَنَّکَ اَمینُ اللهِ وَابْنُ اَمینِهِ ، عِشْتَ سَعیداً وَمَضَیْتَ حَمیداً ، وَمُتَّ فَقیداً مَظْلُوماً شَهیداً ، وَاَشْهَدُ اَنَّ اللهَ مُنْجِزٌ ما وَعَدَکَ ، وَمُهْلِکٌ مَنْ خَذَلَکَ ، وَمُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَکَ ، وَاَشْهَدُ اَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِ اللهِ ، وَجاهَدْتَ فِی سَبیلِهِ حَتّى اَتیاکَ الْیَقینُ ، فَلَعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلَکَ ، وَلَعَنَ اللهُ مَنْ ظَلَمَکَ ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ .

 

اَللّـهُمَّ اِنّی اُشْهِدُکَ اَنّی وَلِیٌّ لِمَنْ والاهُ وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُ ، بِاَبی اَنْتَ وَاُمّی یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ ، اَشْهَدُ اَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فىِ الاْصْلابِ الشّامِخَةِ وَالاْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ ، لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجاهِلِیَّةُ بِاَنْجاسِها ، وَلَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمّاتُ مِنْ ثِیابِها .

 

وَاَشْهَدُ اَنَّکَ مِنْ دَعائِمِ الدّینِ وَاَرْکانِ الْمُسْلِمینَ وَمَعْقِلِ الْمُؤْمِنینَ ، وَاَشْهَدُ اَنَّکَ الاِمامُ الْبَرُّ التَّقِیُّ الرَّضِیُّ الزَّکِیُّ الْهادِی الْمَهْدِیُّ ، وَاَشْهَدُ اَنَّ الاَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَةُ التَّقْوى وَاَعْلامُ الْهُدى وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقى ، وَالْحُجَّةُ على اَهْلِ الدُّنْیا .

 

وَاَشْهَدُ اَنّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَبِاِیابِکُمْ ، مُوقِنٌ بِشَرایِعِ دینی وَخَواتیمِ عَمَلی ، وَقَلْبی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَاَمْری لاَمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ ، وَنُصْرَتی لَکُمْ مُعَدَّةٌ حَتّى یَأذَنَ اللهُ لَکُمْ ، فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لا مَعَ عَدُوِّکُمْ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْکُمْ ، وَعلى اَرْواحِکُمْ وَاَجْسادِکُمْ وَشاهِدِکُمْ وَغائِبِکُمْ وَظاهِرِکُمْ وَباطِنِکُمْ آمینَ رَبَّ الْعالِمینَ»

 

[3] . با استفاده از سایت تبیان، بخش دین و اندیشه.

 

[4] . صافات، 1.

 

[5] . کهف، 65.

 

[6] . مناقب آل ابی‌طالب، محمد بن شهر آشوب مازندرانی، ، ج 3، ص 225.

 

[7] . کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج 2، ص 252.

 

[8] . مستدرک الوسائل، محدث نوری، ج 11، ص 372.

 

[9] . مسند الامام الرضا(ع)، شیخ عزیزالله عطاردی خبوشانی، ج 1، ص 219.

 

[10] . در بعضی از نسخه‌ها مثل کامل الزیارات این عبارت اینگونه آمده است: «بذل مهجته فیک لیستنفذ عبادک من الضلالة والجهالة والمی والشک والارتیاب الی باب الهدی...» کامل الزیارات، ص 228.

 

[11] . سیره ابن‌هشام، ابومحمد عبدالملک بن هشام حمیری، ج 4، ص 250.

 

[12] . بحارالأنوار، محمدباقر مجلسی، ج 44، ص 340.

 

[13] . احزاب، 45 و 46.

 

[14] . مدینة المعاجز، سیدهاشم بحرانی، ج 4، ص 51.

 

[15] . بحارالانوار، ج 45، ص 133؛ مقتل خوارزمی، موفق بن احمد خوارزم، ج 4، ص 646.

 

 

 

منبع: مجله مبلغان شماره 148


خطبه امام حسین علیه السلام در منی
شنبه نهم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 17:7 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

 

خطبه امام حسین در منا

روزشمار واقعه عاشورا
سال ۶۰ قمری
۱۵ رجبمرگ معاویه
۲۸ رجبخروج امام حسین (ع) از مدینه.
۳ شعبانورود امام(ع) به مکه.
۱۰ رمضانرسیدن نخستین نامه‌های کوفیان به امام(ع).
۱۲ رمضانرسیدن ۱۵۰ نامه از کوفیان به امام(ع) توسطقیس بن مُسْهِر، عبدالرحمان ارحبی و عُمارَة سَلُولی.
۱۴‌رمضانوصول نامه سران و اهالی کوفه به امام(ع) توسط هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبدالله حنفی.
۱۵ رمضانخروج مسلم از مکه به سوی کوفه.
۵ شوالورود مسلم بن عقیل به کوفه.
۱۱ ذی‌القعدهنامه مسلم‌بن عقیل به امام حسین و دعوت از ایشان برای آمدن به کوفه
۸ ذیحجهخروج امام حسین(ع) از مکه.
۸ ذیحجهقیام مسلم بن عقیل در کوفه.
۹ ذیحجهشهادت مسلم بن عقیل در کوفه.
سال ۶۱ قمری
۱ محرمیاری خواستن امام از عبیدالله بن حر جعفی وعمرو بن قیس در قصر بنی‌مقاتل
۲ محرمورود کاروان امام(ع) به کربلا
۳ محرمورود عمر بن سعد به کربلا با سپاه چهار هزار نفری.
۶ محرمیاری خواستن حبیب بن مظاهر از بنی اسدبرای یاری امام حسین(ع) و ناکامی او در این مأموریت
۷ محرمبستن آب بر روی امام حسین(ع) و یارانش.
۷ محرمپیوستن مسلم بن عوسجه به امام حسین(ع) و یارانش.
۹ محرمورود شمر بن ذی الجوشن به کربلا.
۹ محرمامان‌نامه شمر به فرزندان ام‌البنین.
۹ محرماعلام جنگ لشکر عمر سعد به امام(ع) و مهلت خواستن حضرت از عمر سعد.
۱۰ محرمواقعه عاشورا و شهادت امام حسین(ع)، اهل بیت(ع) و یارانش.
۱۱ محرمحرکت اسرا به سوی کوفه
۱۱ محرمدفن شهدا توسط بنی اسد (از اهل غاضریه)
۱۲ محرمدفن شهدا بنابر نقلی دیگر
۱۲ محرمورود کاروان اسیران کربلا به کوفه.
۱۹ محرمحرکت کاروان اسیران از کوفه به شام.
۱ صفرورود اهل بیت(ع) و سر مطهّر امام حسین(ع) به شام.
۲۰ صفراربعین حسینی
۲۰ صفرورود اهل بیت امام(ع) به کربلا
۲۰ صفربازگشت اهل بیت امام(ع) از شام به مدینه بنا بر برخی اقوال.

خطبه امام حسین(ع) در منا، خطبه امام حسین(ع) در سال ۵۸ق، یعنی دو سال[۱] قبل از مرگ معاویه علیه انحرافات حکومت اموی. اهمیت این خطبه در منا و در ایام حج، افشاگری‌ امام علیه حکومت معاویه بود. برخی تحلیل‌گران این خطبه را که در حضور صحابه و تابعینقرائت شد نشانه برنامه امام حسین(ع) برای قیام کربلامی‌دانند. بخش اول خطبه امام در منا را سلیم بن قیس هلالی در کتابش و بخش دوم و سوم را حسن بن شعبه حرانی در تحف العقول نقل کرده‌اند.

 

محتوای خطبه

در خطبه امام حسین در منا محورهای زیر به چشم می خورد:

امام(ع) در پایان خطبه می‌فرماید: خدایا! تو می‌دانی که آنچه از ما سرزد، برای رقابت در فرمانروایی و نیز دسترسی به مال بی‌ارزش دنیا نبود، بلکه از آن روست که نشانه‌های آیین تو را بنمایانیم و سروسامان‌بخشی را در سرزمین‌هایت آشکار سازیم تا بندگان ستمدیده تو آسوده گردند و به فرایض و سنن و احکام تو عمل کنند.[۴]

 

منابع خطبه

به تناسب تشکیل این خطبه از سه بخش مستقل، هر یک از مورخان و مُحدّثان و علما و محقّقان به نقل بخشی از آن که ارتباط به بحث‌شان داشته بسنده نموده و از نقل بقیه خطبه صرف نظر کرده‌اند و حتی گاهی تنها به نقل یک جمله از آن اکتفا و گاهی نیز به محتوای مجموع خطبه اشاره نموده‌اند، مثلاً:

۱. سلیم بن قیس هلالی (د ۹۰ق) به تناسب بحثی که دارد فقط بخش اول خطبه را ذکر می‌کند و تاریخ و محل ایراد خطبه را نیز مشخص می‌نماید.[۵]

۲. حسن بن شعبه حرّانی از محدثان قرن چهارم در تحف العقول[۶] به نقل بخش دوم و سوم خطبه اکتفا کرده است. علامه مجلسی نیز در بحار الانوار[۷] به نقل از تحف العقول، این دو بخش را آورده است.

۳. احمد بن علی طبرسی (د ۵۸۸) ضمن اشاره به انگیزه ایراد این خطبه - که ظلم و فشار بیش از حد معاویهبوده - خلاصه‌ای از آن را در چند سطر نقل و تصریح می‌کند این خطبه دو سال قبل از مرگ معاویه و در مِنا و در حضور بیش از هزار نفر از شخصیت‌های مذهبی آن روز ایراد گردیده است.[۸]

تردید در پیوستگی خطبه

برخی بر این باورند خطبه‌ای که در تحف العقول نقل شده خطبه مجزایی است که امام حسین(ع) در سالی دیگر قرائت کرده است. شاهد بر این مطلب را نیز محتوای دو خطبه و مخاطبان مختلفِ آن دو ذکر کرده‌اند.[۹]

 

زمینه تاریخی خطبه

امام حسین(ع) این خطبه را در سال ۵۸ق، دو سال قبل از مرگ معاویه و در منا خواند؛[۱۰] در این زمان فشار معاویه بر شیعیان به اوج رسیده بود و در فضای اجتماعی سیاسی خفقان حاکم بود.[۱۱] چنان که سلیم بن قیس برای نشان‌دادن انگیزه امام حسین(ع) از خواندن این خطبه و توضیح شرایط محیطی آن روزگار، پیش از نقل خطبه، چهار بخشنامه معاویه به کارگزارانش را می‌آورد و درباره پیامدهای آنها سخن می‌گوید.[۱۲]

به گفته سلیم بن قیس معاویه در بخشنامه اول از کسانی که درباره امام علی(ع) و خاندانش فضیلتی نقل کنند، تبری می‌جوید و حمایتش را از آنان برمی‌دارد. او همچنین دستور می‌دهد شهادت شیعیان را نپذیرند و هر کس که برای عثمان فضیلتی نقل کرد، حقوق و مزایا معین کنند.[۱۳] همچنین معاویه در بخشنامه دوم دستور داد درباره فضائل صحابه و دو خلیفه (عمر و ابوبکر)حدیث نقل کنند و مشابه فضائل امام علی(ع) را برای صحابه بیاورند و این کار را باعث چشم‌روشنی خودش و کوبیدن ابوتراب خواند.[۱۴]

بنا به نقل سلیم بن قیس او در بخشنامه سوم نوشت مراقب مردم باشند و هر کس متهم به دوستی با علی(ع)و خاندانش بود، اسمش را از دیوان و دفتر حقوق و مزایا محو کنند و سهمیه‌اش را از بیت المال قطع کنند.[۱۵] در بخشنامه چهارم آمده بود: هر کسی را که متهم به دوستی خاندان علی باشد تحت فشار شدید قرار بدهید و خانه او را بر سرش خراب کنید تا برای دیگران عبرت باشد.[۱۶]

 

اهمیت خطبه

محمدصادق نجمی در اهمیت این خطبه می‌نویسد: یکی از نکات مهم در این خطبه شریفه قبل از بیان محتوای آن، انتخاب زمان حساس و مکان مناسب و دعوت از شخصیت‌های اسلامی و شرکت دادن زنان و مردان نخبهبنی‌هاشم و اصحاب مهاجر و انصار رسول خداست که دویست نفر از حضار مجلس را کسانی تشکیل می‌دادند که افتخار صحابگی و درک فیض حضور پیامبر(ص) را داشتند و بیش از هشتصد نفر دیگر نیز از فرزندان صحابه (تابعین) بودند.[۱۷]

این خطبه افشاگری‌ای علیه حکومت معاویه و مقدمه‌ای برای واقعه کربلا بود.[۱۸] امام(ع) با این تدبیر و با توجه به امکانات آن روز، در میان حاضران موج و حرکتی ایجاد کرد تا حاضران پیام امام را در بازگشت به سرزمین‌هایشان به دیگران منتقل کنند و زمینه بیداری آنان را فراهم آورند.[۱۹]

 

متن خطبه

سلیم بن قیس می‌گوید: یک سال قبل از مرگ معاویه،حسین بن علی(ع) با عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر به حج رفتند. امام حسین(ع) مردان و زنان و یاران بنی‌هاشم و آن عده از انصار را که او و خاندانش را می‌شناختند جمع کرد. سپس چند نفر را فرستاد و فرمود: همه کسانی را که امسال از اصحاب پیامبر(ص)معروف به صلاح و عبادت‌اند و به حج آمده‌اند، نزد من جمع کنید.

در پی این دعوت بیش از هفتصد نفر که بیشتر آنان ازتابعین و حدود دویست نفر از اصحاب پیامبر(ص) بودند در منا در خیمه آن حضرت گرد آمدند. امام در میان آنان برای ایراد خطبه برخاست و پس از حمد و ثنای الهیفرمود:

بخش اول خطبه[۲۰]

اما بعد، این شخص طغیانگر (معاویه) درباره ما و شیعیان ما اعمالی را روا داشت که دیدید و فهمیدید و شاهد بودید. می‌خواهم مطلبی را از شما بپرسم، اگر راست گفتم مرا تصدیق کنید و اگر دروغ گفتم مرا تکذیب کنید.
شما را سوگند می‌دهم به حقّ خدا بر شما و حقّ رسول خدا(ص) و خویشاوندی من که با پیامبر شما دارم، چون از اینجا (به دیار خود) رفتید، این گفتار مرا عنوان کنید و همه شما در دیار خود از قبایلتان آنان را که به آنها اطمینان دارید دعوت کنید.
در رویات دیگری، آمده است: به شهرها و قبایل خود برگردید و هر کسی را که به او ایمان و اطمینان دارید، به آنچه درباره ما و حق ما می‌دانید، دعوت کنید؛ چون بیم آن دارم که این امر کهنه شود و حق از بین رفته، مغلوب گردد. «خداوند نور خود را به اتمام می‌رساند؛ اگرچه کافران را خوش نیاید».[۲۱]
آنگاه حضرت(ع) ضمن این گفتار، هیچ آیه قرآنی را که خداوند در شأن آنان نازل کرده بود نگذاشت، مگر اینکه آن را خواند و تفسیر فرمود و نیز هر چه رسول خدا(ص) درباره پدر و برادر و مادر خود و خاندانش فرموده بود نقل کرد، و در همه آنها اصحاب پیامبر(ص) می‌گفتند: آری، به خدا این سخنان را شنیدیم و شهادت می‌دهیم و تابعین می‌گفتند: «به خدا سوگند این سخنان را کسانی از صحابه که آنان را به راستگویی و امانت می‌شناسیم برای ما نقل کردند». امام حسین(ع) فرمود: شما را به خدا قسم می‌دهم این سخنان را برای هر کس که به او و دینش اطمینان دارید، نقل کنید.
سلیم می‌گوید: از جمله سخنان امام حسین(ع) که درباره آن، آنان را سوگند داد و یادآور شد، این بود که فرمود: شما را به خدا سوگند می‌دهم آیا می‌دانید که علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) برادر رسول خدا(ص) بود، هنگامی که پیامبر(ص) بین اصحابش برادری پدید آورد، بین او و خودش برادری برقرار کرد و فرمود: تو برادر مؤمن منی و من برادر تو هستم در دنیا و آخرت؟! گفتند: آری به خدا.
آنگاه فرمود: شما را به خدا سوگند می‌دهم، آیا می‌دانید که رسول خدا(ص) محل مسجد و منازل خود را خرید و ساختمان کرد، سپس در آنجا ده اتاق ساخت، نُه اتاق برای خودش و یک اتاق که در وسط واقع شده بود برای پدرم، سپس درهایی که به مسجد راه داشت جز درِ اتاق پدرم، همه را بست. پس در این باره عده‌ای به سخن آمدند و پیامبر(ص) فرمود: من از طرف خودم درِ منازل شما را نبستم و درِ منزل علی(ع) را باز نگذاشتم، بلکه خداوند مرا به بستن درهای منازل شما و گشودن درِ منزل علی(ع) فرمان داد، بعد پیامبر(ص) همه مردم بجز علی(ع) را از خوابیدن در مسجد نهی فرمود، در مسجد و منزل او و در منزل رسول خدا(ص) جنابت رخ می‌داد از این رو در همانجا برای پیامبر(ص) و علی(ع) فرزندانی متولد شدند؟!
گفتند: آری به خدا.
امام فرمود: آیا می‌دانید که عمربن‌خطاب علاقه داشت تا روزنه‌ای به‌اندازه چشمش از منزل خود به مسجد باز کند ولی پیامبر(ص) اجازه نداد، سپس سخن راند و فرمود: خداوند به من فرمان داده تا مسجدی پاک بسازم که جز من و برادرم و فرزندانش در آن سکونت نکنند؟!
گفتند: آری به خدا. 
فرمود: شما را به خدا سوگند می‌دهم آیا می‌دانید که رسول خدا(ص) روز غدیر خم علی(ع) را به ولایت نصب کرد و فرمود: باید حاضران به غایبان برسانند؟ گفتند: آری به خدا. فرمود: شما را به خدا سوگند می‌دهم آیا می‌دانید رسول خدا(ص) در جنگ تبوک به علی(ع) فرمود: تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسایی و تو پس از من زمامدار هر مؤمنی؟ گفتند: آری به خدا. و فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا می‌دانید که رسول خدا(ص) هنگامی که نصارای نجران را برای مباهله فراخواند جز علی(ع) و همسرش (فاطمه‌س)و دو فرزند او (حسن و حسین‌ع) را نیاورد. گفتند: آری به خدا. فرمود: شما را به خدا قسم می‌دهم، آیا می‌دانید پیامبر(ص) در روز خیبر پرچم را به دست علی‌(ع) داد و فرمود: پرچم را به دست کسی می‌دهم که خدا و رسولش او را دوست دارند و او نیز خدا و رسولش را دوست دارد، آنکه پی‌درپی (بر دشمن) یورش می‌برد و فرار نمی‌کند و خداوند خیبر را به دست وی فتح کند؟ گفتند: آری به خدا. فرمود:

آیا می‌دانید که پیامبر(ص) او را برایابلاغ آیات برائت فرستاد و فرمود: از سوی من کسی (پیام را) نمی‌رساند مگر خودم یا کسی که از من باشد؟ گفتند: آری به خدا. فرمود: آیا می‌دانید که رسول خدا(ص) بین او و جعفر و زید داوری کرده فرمود:‌ای علی، تو از منی و من از توام پس از من پیشوای هر مؤمنی. گفتند: آری به خدا. فرمود: آیا می‌دانید که او هر روز با رسول خدا(ص) خلوتی داشت و هر شب بر منزل پیامبر(ص) داخل می‌شد هرگاه می‌پرسید، پیامبر پاسخش می‌گفت و هرگاه سکوت می‌کرد، پیامبر(ص) خود آغاز سخن می‌کرد؟ گفتند: آری به خدا. فرمود: آیا می‌دانید رسول خدا(ص) او را بر جعفر و حمزه برتری داد، آن هنگام که به فاطمه(س) فرمود: تو را به بهترین خاندانم که اسلامش از همه پیش‌تر، و بردباریش از همه بزرگ‌تر و دانشش از همه بیشتر است تزویج کردم؟ گفتند: آری به خدا. فرمود: آیا می‌دانید که رسول خدا(ص) فرمود: من سرور همة فرزندان آدمم، و برادرم(ع) سرور همه عرب، فاطمه(س) سرور همه زنان اهل بهشت و دو فرزندم حسن و حسین(ع) دو سروران جوانان بهشتند؟ گفتند: آری به خدا. فرمود: آیا می‌دانید که رسول خدا(ص) به علی(ع) دستور داد تا او را غسل دهد و خبر داد که جبرئیل در غسل به او کمک خواهد کرد. گفتند: آری به خدا. فرمود: آیا می‌دانید که رسول خدا(ص) در آخرین لحظات خطبه‌ای که برای مردم خواند فرمود: من در میان شما دو چیز گرانبها می‌گذارم: کتاب خدا و عترتم، دامن آن دو را بگیرید تا هرگز گمراه نشوید. گفتند: آری به خدا. امام حسین(ع) هیچ مطلبی را که خدا در قرآن در شأن علی‌بن‌ابی‌طالب و خاندانش نازل کرد یا بر زبان پیامبرش جاری ساخته بود نگذاشت مگر که آنان را پیرامون آن قسم داد و صحابه پیامبر(ص) می‌گفتند: آری به خدا شنیدیم و تابعین می‌گفتند: این سخنان را کسی که به او اطمینان داریم فلانی و فلانی برای ما نقل کرده است. سپس امام حسین(ع) آنان را قسم داد که آیا شنیده‌اند پیامبر(ص) فرموده: کسی که گمان دارد مرا دوست دارد و علی(ع) را دشمن، دروغ می‌گوید. مرا دوست ندارد کسی که علی را دشمن دارد. شخصی از پیامبر پرسید: چطور؟ فرمود: زیرا علی(ع) از من است و من از اویم، هر که او را دوست دارد مرا دوست داشته و هر که مرا دوست دارد خدا را دوست داشته است. هر که علی(ع) را دشمن دارد مرا دشمن دارد و هر که مرا دشمن دارد خدا را دشمن داشته است؟ گفتند: آری به خدا، شنیدیم.

بخش دوم و سوم خطبه[۲۲]

وَ إِنَّمَا عَابَ اللَّهُ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ لِأَنَّهُمْ كَانُوا يَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَةِ الَّذِينَ بَيْنَ أَظْهُرِهِمُ الْمُنْكَرَ وَ الْفَسَادَ فَلَا يَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذَلِكَ رَغْبَةً فِيمَا كَانُوا يَنَالُونَ مِنْهُمْ وَ رَهْبَةً مِمَّا يَحْذَرُونَ وَ اللَّهُ يَقُولُ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ قَالَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَبَدَأَ اللَّهُ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ فَرِيضَةً مِنْهُ لِعِلْمِهِ بِأَنَّهَا إِذَا أُدِّيَتْ وَ أُقِيمَتْ اسْتَقَامَتِ الْفَرَائِضُ كُلُّهَا هَيِّنُهَا وَ صَعْبُهَا وَ ذَلِكَ أَنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ دُعَاءٌ إِلَى الْإِسْلَامِ مَعَ رَدِّ الْمَظَالِمِ وَ مُخَالَفَةِ الظَّالِمِ وَ قِسْمَةِ الْفَيْ‏ءِ وَ الْغَنَائِمِ وَ أَخْذِ الصَّدَقَاتِ مِنْ مَوَاضِعِهَا وَ وَضْعِهَا فِي حَقِّهَا ثُمَّ أَنْتُمْ أَيُّهَا الْعِصَابَةُ عِصَابَةٌ بِالْعِلْمِ مَشْهُورَةٌ وَ بِالْخَيْرِ مَذْكُورَةٌ وَ بِالنَّصِيحَةِ مَعْرُوفَةٌ وَ بِاللَّهِ فِي أَنْفُسِ النَّاسِ مَهَابَةٌ يَهَابُكُمُ الشَّرِيفُ وَ يُكْرِمُكُمُ الضَّعِيفُ وَ يُؤْثِرُكُمْ مَنْ لَا فَضْلَ لَكُمْ عَلَيْهِ وَ لَا يَدَ لَكُمْ عِنْدَهُ تَشْفَعُونَ فِي الْحَوَائِجِ إِذَا امْتَنَعَتْ مِنْ طُلَّابِهَا وَ تَمْشُونَ فِي الطَّرِيقِ بِهَيْبَةِ الْمُلُوكِ وَ كَرَامَةِ الْأَكَابِرِ أَ لَيْسَ كُلُّ ذَلِكَ إِنَّمَا نِلْتُمُوهُ بِمَا يُرْجَى عِنْدَكُمْ مِنَ الْقِيَامِ بِحَقِّ اللَّهِ وَ إِنْ كُنْتُمْ عَنْ أَكْثَرِ حَقِّهِ تُقَصِّرُونَ فَاسْتَخْفَفْتُمْ بِحَقِّ الْأَئِمَّةِ فَأَمَّا حَقَّ الضُّعَفَاءِ فَضَيَّعْتُمْ وَ أَمَّا حَقَّكُمْ بِزَعْمِكُم‏ فَطَلَبْتُمْ فَلَا مال [مَالًا بَذَلْتُمُوهُ وَ لَا نَفْساً خَاطَرْتُمْ بِهَا لِلَّذِي خَلَقَهَا وَ لَا عَشِيرَةً عَادَيْتُمُوهَا فِي ذَاتِ اللَّهِ أَنْتُمْ تَتَمَنَّوْنَ عَلَى اللَّهِ جَنَّتَهُ وَ مُجَاوَرَةَ رُسُلِهِ وَ أَمَانَهُ مِنْ عَذَابِهِ لَقَدْ خَشِيتُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الْمُتَمَنُّونَ عَلَى اللَّهِ أَنْ تَحُلَّ بِكُمْ نَقِمَةٌ مِنْ نَقِمَاتِهِ لِأَنَّكُمْ بَلَغْتُمْ مِنْ كَرَامَةِ اللَّهِ مَنْزِلَةً فُضِّلْتُمْ بِهَا وَ مَنْ يُعْرَفُ بِاللَّهِ لَا تُكْرِمُونَ وَ أَنْتُمْ بِاللَّهِ فِي عِبَادِهِ تُكْرَمُونَ وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَةً فَلَا تَقْرَعُونَ وَ أَنْتُمْ لِبَعْضِ ذِمَمِ آبَائِكُمْ تَقْرَعُونَ وَ ذِمَّةُ رَسُولِ اللَّهِ مَحْقُورَةٌ وَ الْعُمْيُ وَ الْبُكْمُ وَ الزَّمِنُ فِي الْمَدَائِنِ مُهْمَلَةٌ لَا تَرْحَمُونَ وَ لَا فِي مَنْزِلَتِكُمْ تَعْمَلُونَ وَ لَا مِنْ عَمَلٍ فِيهَا تَعْتِبُونَ وَ بِالادِّهَانِ وَ الْمُصَانَعَةِ عِنْدَ الظَّلَمَةِ تَأْمَنُونَ كُلُّ ذَلِكَ مِمَّا أَمَرَكُمُ اللَّهُ بِهِ مِنَ النَّهْيِ وَ التَّنَاهِي وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ وَ أَنْتُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ مُصِيبَةً لِمَا غُلِبْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ مَنَازِلِ الْعُلَمَاءِ لَوْ كُنْتُمْ تَسْمَعُونَ ذَلِكَ بِأَنَّ مَجَارِيَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْكَامِ عَلَى أَيْدِي الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ الْأُمَنَاءِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ فَأَنْتُمْ الْمَسْلُوبُونَ تِلْكَ الْمَنْزِلَةَ وَ مَا سُلِبْتُمْ ذَلِكَ إِلَّا بِتَفَرُّقِكُمْ عَنِ الْحَقِّ وَ اخْتِلَافِكُمْ فِي السُّنَّةِ بَعْدَ الْبَيِّنَةِ الْوَاضِحَةِ وَ لَوْ صَبَرْتُمْ عَلَى الْأَذَى وَ تَحَمَّلْتُمُ الْمَئُونَةَ فِي ذَاتِ اللَّهِ كَانَتْ أُمُورُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ تَرِدُ وَ عَنْكُمْ تَصْدُرُ وَ إِلَيْكُمْ تَرْجِعُ وَ لَكِنَّكُمْ مَكَّنْتُمُ الظَّلَمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِكُمْ وَ أَسْلَمْتُمْ أُمُورَ اللَّهِ فِي أَيْدِيهِمْ يَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ وَ يَسِيرُونَ فِي الشَّهَوَاتِ سَلَّطَهُمْ عَلَى ذَلِكَ فِرَارُكُمْ مِنَ الْمَوْتِ وَ إِعْجَابُكُمْ بِالْحَيَاةِ الَّتِي هِيَ مُفَارِقَتُكُمْ فَأَسْلَمْتُمُ الضُّعَفَاءَ فِي أَيْدِيهِمْ فَمِنْ بَيْنِ مُسْتَعْبَدٍ مَقْهُورٍ وَ بَيْنِ مُسْتَضْعَفٍ عَلَى مَعِيشَتِهِ مَغْلُوبٍ يَتَقَلَّبُونَ فِي الْمُلْكِ بِآرَائِهِمْ وَ يَسْتَشْعِرُونَ الْخِزْيَ بِأَهْوَائِهِمْ اقْتِدَاءً بِالْأَشْرَارِ وَ جُرْأَةً عَلَى الْجَبَّارِ فِي كُلِّ بَلَدٍ مِنْهُمْ عَلَى مِنْبَرِهِ خَطِيبٌ يَصْقَعُ فَالْأَرْضُ لَهُمْ شَاغِرَةٌ وَ أَيْدِيهِمْ فِيهَا مَبْسُوطَةٌ وَ النَّاسُ لَهُمْ خَوَلٌ لَا يَدْفَعُونَ يَدَ لَامِسٍ فَمِنْ بَيْنِ جَبَّارٍ عَنِيدٍ وَ ذِي سَطْوَةٍ عَلَى الضَّعَفَةِ شَدِيدٍ مُطَاعٍ لَا يَعْرِفُ الْمُبْدِئَ وَ الْمُعِيدَ فَيَا عَجَباً وَ مَا لِي لَا أَعْجَبُ وَ الْأَرْضُ مِنْ غَاشٍّ غَشُومٍ وَ مُتَصَدِّقٍ ظَلُومٍ وَ عَامِلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ بِهِمْ غَيْرِ رَحِيمٍ فَاللَّهُ الْحَاكِمُ فِيمَا فِيهِ تَنَازَعْنَا وَ الْقَاضِي بِحُكْمِهِ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَنَا اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنْ مَا كَانَ مِنَّا تَنَافُساً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاساً مِن‏ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنُرِيَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ وَ يَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ يُعْمَلَ بِفَرَائِضِكَ وَ سُنَّتِكَ وَ أَحْكَامِكَ فَإِنَّكُمْ إِلَّا تَنْصُرُونَا وَ تُنْصِفُونَا قَوِيَ الظَّلَمَةُ عَلَيْكُمْ وَ عَمِلُوا فِي إِطْفَاءِ نُورِ نَبِيِّكُمْ وَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْهِ أَنَبْنَا وَ إِلَيْهِ الْمَصِير
ای مردم از آنچه خدا به آن اولیای خود را پند داده پند گیرید، مانند بدگویی او از دانشمندان یهود آنجا که می‌فرماید: «چرا دانشمندان الهی، آنان را از گفتار گناهشان باز نمی‌دارند؟»[۲۳] و می‌فرماید: «از میان بنی‌اسرائیل آنان که کفر ورزیدند لعن شدند» تا می‌فرماید: «چه بد بود آنچه می‌کردند».[۲۴]
و بدین سان خداوند آنان را نکوهش کرد؛ چون آنان از ستمگر میان خود کارهای زشت و فساد می‌دیدند و نهیشان نمی‌کردند، به طمع آنچه از آنها به ایشان می‌رسید و از بیم آنچه از آن می‌ترسیدند، با اینکه خدا می‌فرماید: «از مردم نترسید و از من بترسید».[۲۵] و می‌فرماید: «مردان و زنان باایمان دوستان یکدیگرند، به کارهای پسندیده وا می‌دارند و از کارهای ناپسند باز می‌دارند».[۲۶]
خدا امر به معروف و نهی از منکر را که تکلیف واجبی است، از خودش آغاز کرده است، زیرا می‌دانسته که اگر این فرضیه ادا شود و برپا گردد، همه فرایض از آسان و دشوار برپا شوند؛ چه امر به معروف و نهی از منکر دعوت به اسلام است، همراه ردّ مظالم و مخالفت با ظالم و تقسیم بیت‌المال و غنایم، و گرفتن زکات از جای خود و صرف آن در مورد بسزای خود. 
سپس شماای گروه نیرومند! دسته‌ای هستید که به دانش و نیکی و خیرخواهی معروفید و به وسیله خدا در دل مردم مهابتی دارید که شرافتمند از حساب می‌برد و ناتوان شما را گرامی می‌دارد و آنان که هم‌درجه شمایند و بر آنها حق نعمتی ندارید، شما را بر خود پیش می‌دارند، شما واسطه حوایجی هستید که از خواستارانشان دریغ می‌دارند و به هیبت پادشاهان و ارجمندی بزرگان در میان راه، گام برمی‌دارید. 
آیا همه اینها از آن رو نیست که به شما امیدوارند که به حقّ خدا قیام کنید؟ اگرچه از بیشتر حقوق خداوندی کوتاهی کرده‌اید، از این رو حق امامان را سبک شمرده، حقوق ضعیفان را تباه ساخته‌اید و به پندار خود حقّ خود را گرفته‌اید. شما در این راه نه مالی خرج کردید و نه جانی را برای خدا که آن را آفریده به مخاطره‌انداختید و نه برای رضای خدا با عشیره‌ای درافتادید، آیا شما به درگاه خدا بهشت و همنشینی پیامبران و امان از عذابِ او را آرزو دارید؟ 
ای آرزومندانِ به درگاه خدا! من می‌ترسم کیفری از کیفرهای او بر شما فرود آید، زیرا شما از کرامت خدا به منزلتی دست یافته‌اید که بدان بر دیگری برتری دارید و کسی را که به وسیله خدا (بر شما) شناسانده می‌شود، گرامی نمی‌دارید با اینکه خود به خاطر خدا در میان مردم احترام دارید. شما می‌بینید که پیمان‌های خدا شکسته شده و نگران نمی‌شوید با اینکه برای یک نقض پیمانِ پدران خود به هراس می‌افتید. می‌بینید که پیمان رسول خدا(ص) خوار و ناچیز شده و کورها و لال‌ها و از کار افتاده‌ها در شهرها رها شده‌اند و رحم نمی‌کنید و در خور مسئولیت خود کار نمی‌کنید و به کسانی که در آن راه تلاش می‌کنند وقعی نمی‌نهید و خود به چاپلوسی و سازش با ظالمان آسوده‌اید. همه اینها همان جلوگیری و بازداشتن دسته‌جمعی است که خداوند را بدان فرمان داده و شما از آن غافلید. مصیبت شما از همه مردم بزرگ‌تر است؛ زیرا در حفظ منزلت علما مغلوب شدید، کاش (در حفظ آن) تلاش می‌کردید. 
این برای آن است که زمام امور و گذرگاه احکام (یعنی پست‌های کلیدی) به دست عالمان به خداست که بر حلال و حرام خدا امین‌اند و از شما این منزلت را ربودند و آن از شما ربوده نشد مگر به واسطة تفرّق شما از حقّ و اختلاف شما در سنت پیامبر(ص)، با اینکه دلیل روشن بر آن داشتید، و اگر بر آزارها شکیبا بودید و در راه خدا هزینه‌ها (و تعهدها) را تحمل می‌کردید، زمام امور دین خدا به شما سپرده می‌شد و از جانب شما به جریان می‌افتاد و به شما برمی‌گشت؛ ولی شما ظالمان را در جای خودتان نشاندید و امور دین خدا را به آنان سپردید تا به شبهه، کار کنند و در شهوت و دلخواه خود راه روند. 
فرار شما از مرگ و خوش بودن شما به زندگی دنیا که از شما جدا خواهد شد، [آنان را بر این منزلت چیره کرده است]. بدین‌سان ضعیفان را به دست آنان سپردید که برخی را برده و مقهور خود ساختند و برخی را ناتوان و مغلوب زندگی روزمره کردند. در امور مملکت به رأی خود تصرف می‌کنند و با هوسرانی خویش ننگ و خواری پدید می‌آورند به سبب پیروی از اشرار و گستاخی بر خدای جبار! در هر شهری خطیبی سخنور بر منبر دارند که به سود آنان سخن می‌گوید، سرتاسر کشور اسلامی بی‌پناه مانده و دستشان در همه جای آن باز است و مردم بردگان آنهایند (مردمی) که هیچ دست برخوردکننده‌ای را از خود نرانند. 
آنان که برخی زورگو و معاندند و برخی بر ناتوان سلطه‌گر و تندخوی‌اند، فرمانروایانی که نه خدا شناسند و نه معاد. 
شگفتا! و چرا در شگفت نباشم که دیار اسلامی در اختیار فریبکاری نابکار و مالیات‌بگیری ستمگر و فرمانروای بی‌رحم بر مؤمنان است، پس خدا در آنچه ما کشمکش داریم حاکم است و در آنچه اختلاف داریم داوری می‌کند. 
خدایا! تو می‌دانی که آنچه از ما سرزد، برای رقابت در فرمانروایی و نیز دسترسی به مال بی‌ارزش دنیا نبود، بلکه از آن روست که نشانه‌های آیین تو را بنمایانیم و سروسامان‌بخشی را در سرزمین‌هایت آشکار سازیم تا بندگان ستمدیده تو آسوده گردند و به فرایض و سنن و احکام تو عمل کنند.


و شما (ای مردم!) اگر ما را [در این راه مقدس] یاری نرسانید و در خدمت ما نباشید، ستمگران [بیش از پیش] بر شما نیرو گیرند و در خاموش کردن نور پیامبر شما بکوشند. خدا ما را بس است و بر او توکل داریم و به سوی او بازمی‌گردیم و سرانجام به سوی اوست.

 

پانویس

  1.  در برخی از نسخه‌های کتاب سلیم بن قیس آمده است یک سال.
  2.  رجوع کنید به: بخش اول خطبه.
  3.  نجمی، سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، ص۳۴۰-۳۴۱.
  4.  رجوع کنید به: بخش دوم و سوم خطبه.
  5.  رجوع کنید به: سلیم بن قیس، ص۲۰۶.
  6.  رجوع کنید به: حرانی، تحف العقول، ص۱۶۸.
  7.  رجوع کنید به: مجلسی، بحارالانوار، ج۱۰۰، ص۷۹، ح۳۷.
  8.  نجمی، ص۳۴۱-۳۴۲؛ رجوع کنید به: طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۱۷.
  9.  رجوع کنید به: گروهی از تاریخ‌پژوهان، تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۳۹۴، پاورقی ۱.
  10.  نجمی، ص۳۴۰.
  11.  گروهی از تاریخ‌پژوهان، تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۳۹۲.
  12.  نجمی، سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، ص۳۴۳.
  13.  نجمی، سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، ص۳۴۳-۳۴۴.
  14.  نجمی، سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، ص۳۴۴.
  15.  نجمی، سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، ص۳۴۵.
  16.  نجمی، سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، ص۳۴۶.
  17.  نجمی، سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، ص۳۶۸.
  18.  حسینی، «افشای مفاسد معاویه و یزید در سخنان امام حسین(ع)».
  19.  گروهی از تاریخ‌پژوهان، تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۳۹۴.
  20.  این بخش در کتاب سلیم بن قیس آمده است. رجوع کنید به: سلیم بن قیس، ص۲۰۶.
  21.  صف: ۸.
  22.  این بخش در کتاب تحف العقول آمده است. رجوع کنید به: حرانی، تحف العقول، ص۱۶۸.
  23.  مائده: ۶۳.
  24.  مائده: ۷۸.
  25.  مائده: ۴۴.
  26.  توبه: ۷۱.

 

منابع

  • حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول، قم، انتشارات شریف رضی، ۱۳۸۰ق.
  • حسینی، سیدجواد، «افشای مفاسد معاویه و یزید در سخنان امام حسین(ع)»، مجله پاسدار اسلام، ش۲۷۹-۲۸۰، ۱۳۸۴ش.
  • سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم، بیروت، دارالفنون.
  • طبرسی، الاحتجاج.
  • فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، تدوین: گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم، ترجمه علی مؤیدی، چ۲، قم، نشر معروف، ۱۳۸۵ش.
  • گروهی از تاریخ‌پژوهان، تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهداء علیه‌السلام، زیر نظر مهدی پیشوایی، چ۱، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، ۱۳۸۹.
  • مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، تهران، مکتبة الاسلامیة، ۱۳۶۳ش.
  • نجمی، محمدصادق، سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، ویرایش دوم، چ۹، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۱ش.
موضوعات مرتبط: امام حسین، محرم، متن سخنرانی

تحقیق در اهداف قیام امام حسین
جمعه هشتم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 22:59 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )
هدف امام حسین علیه السلام از قیام عاشورا
 

 

هدف اول: امر به معروف و نهی از منکر

هدف دوم: زنده كردن سنت و مبارزه با بدعت

هدف سوم: مبارزه با ظلم

هدف چهارم: طلب شهادت

ديدگاه علما

هدف پنجم: تشکیل حکومت اسلامي

 

علما و محققین شیعه بر اساس روايات اهل بيت عليهم السلام و تحليل تاريخي كلامي، به بحث درباره اهداف امام حسین علیه السلام از قیام عاشورا پرداخته اند و حتی در این زمینه کتابهای نگاشته شده است.

در اين نوشتار به صورت مختصر در دو ساحت به بيان اهداف آن حضرت مي پردازيم:

1ـ تحليل اهداف آن حضرت بر اساس خطبه هاي امام حسين عليه السلام و روايات اهل بيت عليهم السلام.

2ـ تحليل اهداف آن حضرت از ديدگاه علما

 هدف اول: امر به معروف و نهی از منکر

یکی از اهدافی که از خطبه های امام حسین علیه السلام به وضوح به دست مي آيد، امر به معروف ونهی از منکر می باشد. اين مساله در نامه آن حضرت به برادرشان جناب محمد حنفيه و برخي از خطبه هايشان انعكاس يافته است.

نامه امام حسین علیه السلام به محمد حنفیه

حضرت ابا عبدالله علیه السلام ضمن نوشتن نامه ی، هدف خود را بسیار روشن و صریح بیان می کنند تا آیندگان بدانند امام حسین علیه السلام برای چه چیزی قیام کردند:

 

أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام.

مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار ج  44 ، ص  329 ؛ ابن اعثم، الفتوح ، ج 5 ، ص ص 21، ناشر : دار الاضواء، بيروت، چاپ اول، 1411 هـ.ق.

 من براى سركشى و عداوت و فساد كردن و ظلم نمودن از مدينه خارج نشدم. بلكه، جز اين نيست كه من به منظور ايجاد صلح و سازش در ميان امت جدم خارج شدم، من در نظر دارم امر به معروف و نهى از منكر نمايم. من مي خواهم مطابق سيره جدم رسول خدا و پدرم على بن ابى طالب عليهم السّلام رفتار نمايم 

در این نامه ی مبارک، حضر ت علیه السلام هرگونه توهم باطلی در مورد قیام خویش را نفی کرده وبه صورت خیلی روشن فرمودند قیام من، تنها برای صلح و امر به معروف و نهی از منکر می باشد

خطبه ی امام حسین علیه السلام در البیضه

امام حسین علیه السلام در منطقه ی به نام«البیضه» که با لشکر حر مواجه شد، خطبه ی خواندند که به روشنی هدف امام حسین علیه السلام از این خطبه فهمیده می شود.

إنّ الحسين خطب أصحابه وأصحاب الحر بالبيضة فحمد الله وأثنى عليه ثم قال: ايها الناس ان رسول الله  صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله وسلم قال :

مَنْ رَأى سُلْطانا جائِرا مُسْتَحِلاً لِحُرُمِ اللّهِ ناكِثا لِعَهْدِ اللّهِ، مُخالِفا لِسُنَّةِ رَسُولِ اللّهِ، يَعْمَلُ فى عِبادِاللّهِ بِالاِْثْمِ وَالْعُدْوانِ، فَلَمْ يُغَيِّرْ عَلَيْهِ بِفِعْلٍ وَ لا قَوْلٍ، كانَ حَقّا عَلَى اللّهِ اَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ ... .

تاريخ الطبري، ج 4، ص 304 - 305، الكامل في التاريخ، ج 4، ص 48، كتاب الفتوح، ج 5، ص 81.

امام حسین «علیه السلام» در منطقه ی به نام «البیضه» براى اصحاب خودش و اصحاب حر خطبه خواندند: پس از حمد و ثناى الهى فرمودند: اى مردم، رسول الله «صلّى الله عليه و آله و سلم» فرموده است: هر كس ببيند سلطان ستمكارى حرام خدا را حلال نموده، عهد الهى را شكسته و با سنت رسول الله مخالفت مى‏ورزد و در ميان بندگان خدا به گناه و ستم رفتار مى‏كند ولى با كردار و گفتار خود بر عليه او قيام نكند، خدا حق دارد او را جايى ببرد كه آن سلطان ستمكار را مى‏برد.

 سرتاسر این خطبه بیان کننده هدف والای امام حسین علیه السلام یعنی همان «امر به معروف ونهی از منکر» می باشد، که با کمی تامل به دست می آید، نه تنها امام حسین علیه السلام هدف خود را به مردم تبیین کرده ند بلکه حتی بقیه را نیز به این امر مهم و قیام بر باطل به جهت امر به معروف ونهی از منکر تشویق کرده و از سستی نسبت به این امر واجب یعنی امر به معروف و نهی از منکر بر حذر داشته و عواقب آن را تبیین کردند.

خطبه ی امام حسین علیه السلام برای اصحابشان

هنگامی که حضرت ابا عبدالله علیه السلام با لشکر عمر بن سعد ملعون مواجه شد، خطبه ی بسیار زیبایی خواندند که در آن خطبه هدف والای خودشان از این قیام را تبیین فرمودند.

طبرانی عالم شهیر وبزرگ اهل سنت می نویسد:

لَمَّا نَزَلَ الْقَوْمُ بِالْحُسَيْنِ وَ أَيْقَنَ أَنَّهُمْ قَاتِلُوهُ قَالَ لِأَصْحَابِهِ قَدْ نَزَلَ مَا تَرَوْنَ مِنَ الْأَمْرِ وَ إِنَّ الدُّنْيَا قَدْ تَغَيَّرَتْ وَ تَنَكَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا وَ اسْتَمَرَّتْ حَتَّى لَمْ يَبْقَ مِنْهَا إِلَّا كَصُبَابَةِ الْإِنَاءِ وَ إِلَّا خَسِيسُ عَيْشٍ كَالْمَرْعَى الْوَبِيلِ أَلَا تَرَوْنَ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ الْبَاطِلَ لَا يُتَنَاهَى عَنْهُ لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اللَّهِ ....

المعجم الكبير، ج 3، ص 115، مجمع الزوائد، ج 9، ص 192،  تاريخ مدينة دمشق، ج 14، ص 217 - 218، سير أعلام النبلاء، ج 3، ص 310، تاريخ الإسلام، ج 5، ص 12. المناقب ج : 4 ص : 68،  بحارالأنوار ج : 44 ص : 192.

به راستى، دنيا تغيير چهره داده و ناشناخته گشته و نيكى آن در حال نابودى است و از آن جز رطوبتى كه در ته ظرفى مانده و جز زندگى وبال آور، همچون چرا گاهى كه جز گياه بيمارى‏ زا و بى‏ مصرف چيزى در آن نمى‏ رويد، باقى نمانده است.

آيا نمى‏ بينيد كه به حقّ عمل نمى‏ شود و از باطل دست برنمى‏ دارند؟! به طورى كه مؤمن حق دارد كه به مرگ و ديدار خدا مشتاق باشد.

  در این خطبه نیز، امام حسين عليه السلام به صورت واضح بر هدف والای خودشان تاکید می کنند، که من قیام می کنم چون به حق عمل نمی شود، و روشن است که مراد از حق همان «معروف» می باشد، پس در این خطبه نيز به هدف خودشان که امر به معروف ونهی از منکر می باشد، اشاره مي كنند.

هدف دوم: زنده كردن سنت و مبارزه با بدعت

مصيبت عظيمي كه جامعه آن روز را فرا گرفته بود،‌ بدعت در جامعه و از بين رفتن سنت نبوي بود كه امام عليه السلام از آنجايي كه هادي امت بوده بر خود واجب مي دانستند كه به مبارزه با بدعت و زنده كردن سنت هاي نبوي بپردازند چانچه در كلام ايشان اين مطلب هويدا است.

امام عليه السلام در نامه اي كه به بزرگان بصره مي نويسند، چنين مي فرمايند:

وأنا أدعوكم إلى كتاب الله وسنة نبيه فإن السنة قد أميتت وإن البدعة قد أحييت وإن تسمعوا قولي وتطيعوا أمري أهدكم سبيل الرشاد.

أبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310 ، تاريخ الطبري ج3، ص 280، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت؛ أنساب الأشراف  ج 1   ص 275.

من شما را به كتاب خدا و سنت پيامبرش دعوت مي كنم زيرا سنت از بين رفته و بدعت زنده شده است و اگر به سخن من گوش فرا دهيد و امرم را اطاعت نماييد، شما را به راه راست هدايت مي كنم.

امام عليه السلام در مواجهه با لشكر حر نيز بر اين امر تاكيد مي نمايند:

ألا إَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّيْطَانِ وَ تَركوا  طَاعَةِ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَيْ‏ءِ وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَهُ وأنا أحَقُّ مَنْ غَيَّر.

   تاريخ الطبري، ج 4، ص 304 - 305، الكامل في التاريخ، ج 4، ص 48، كتاب الفتوح، ج 5، ص 81.

آگاه باشيد كه اينها به پيروى از شيطان تن داده‏اند و اطاعت از خداى رحمان را رها كرده‏ اند، آشكارا فساد مى‏كنند، و به حدود الهى عمل نمى‏ نمايند، فى‏ء [بخشى از بيت المال مسلمين‏] را به خود اختصاص داده‏ اند، و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام كرده‏ اند، و من براى تغيير اين وضعيت سزاوارترم‏

حضرت در نامه اي كه به برادرشان محمد حنفيه مي نويسند به اين مساله تصريح مي كنند:

وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام.

مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار ج  44 ، ص  329 ؛ ابن اعثم، الفتوح ، ج 5 ، ص ص 21، ناشر : دار الاضواء، بيروت، چاپ اول، 1411 هـ.ق.

من مي خواهم بر اساس سيره جدم رسول خدا صلي الله عليه وآله و پدرم امير مؤمنان علي بن ابي طالب عليه السلام عمل نمايم.

همانطور كه ملاحظه شد عنصر زنده نمودن سنت نبوي و مبارزه با بدعت هاي دشمنان دين، به عنوان سر لوحه قيام امام حسين عليه السلام مطرح بود كه در اين را امام عليه السلام از هيچ چيز فروگذار نكردند.

هدف سوم: مبارزه با ظلم

مبارزه با ظلم يكي ديگر از اهداف اساسي امام حسين عليه السلام است به گونه اي كه آن حضرت در سر تا سر حركت خود به اين مساله تاكيد نمودند:

امام عليه السلام در مقابل لشكر عمر بن سعد لعنة الله عليه به خوبي به اين هدف خود تصريح مي كنند و ظلم آنان را گوشزد مي كنند:

وَ إِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَماً.

المعجم الكبير، ج 3، ص 115، مجمع الزوائد، ج 9، ص 192،  تاريخ مدينة دمشق، ج 14، ص 217 - 218، سير أعلام النبلاء، ج 3، ص 310، تاريخ الإسلام، ج 5، ص 12. المناقب ج : 4 ص : 68،  بحارالأنوار ج : 44 ص : 192.

به راستى، من چنين مرگى را جز سعادت نمي بينم و زندگى در كنار ظالمان را جز هلاكت نمي دانم.

امام حسين عليه السلام در نامه اي كه به اهل كوفه نگاشته اند همين مساله را به عنوان يكي از اهداف قيام خود بيان نمودند:

ألا وإن الدعي ابن الدعي قد تركني بين السلة والذلة وهيهات له ذلك مني ! هيهات منا الذلة ! أبى الله ذلك لنا ورسوله والمؤمنون. وحجور طهرت وجدود طابت ، أن يؤثر طاعة اللئام على مصارع الكرام ، الأواني زاحف بهذه الأسرة على قلة العدد ، وكثرة العدو ، وخذلة الناصر.

الشيخ الطبرسي، الاحتجاج، ج 2 صص 24، 25، تحقيق: السيد محمد باقر الخرسان،‌ ناشر : دار النعمان للطباعة والنشر، النجف الأشرف،‌ سال چاپ : 1386 - 1966 م.

آگاه باشيد [ابن زياد] حرام زاده فرزند حرام زاده مرا بين دو چيز مخير ساخته است يا با شمشير كشيده آماده جنگ شوم و يا لباس ذلت بپوشم و با يزيد بيعت كنم ، ولى ذلت از ما بسيار دور است و خدا و رسول خدا و مؤمنان و پرورده شدگان دامن های پاك و اشخاص با حميت و مردان با غيرت به ما چنين اجازه اى را نمى دهند كه ذلت اطاعت نمودن مردم پست را بر كشته شدن با عزت ، ترجيح دهيم . بدانيد من با وجودى كه يار و ياورم كم است با شما مى جنگم.

تمامي اين موارد نشان از اين داشت كه ظلم ستيزي از اهداف بسيار مهم و اساسي امام عليه السلام بود به گونه اي كه حاضر شدند از جان خود و اهل بيت شان در اين را بگذرند.

هدف چهارم: طلب شهادت

در بعضی از روایات اشاره شده که هدف حضرت امام حسین علیه السلام از قیامشون طلب شهادت بوده، و عده ی از محققین شیعه این نظر را قبول کرده وبر آن استدلال کرده که بعد از ذکر روایت، به صحبت های این محققان بزرگوار اشاره خواهیم کرد

روایت اول:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ مُعَاذِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام  قَالَ‏ إِنَّ الْوَصِيَّةَ نَزَلَتْ مِنَ السَّمَاءِ عَلَى مُحَمَّدٍ ص كِتَاباً لَمْ يُنْزَلْ عَلَى مُحَمَّدٍ ص كِتَابٌ مَخْتُومٌ إِلَّا الْوَصِيَّةُ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ ع يَا مُحَمَّدُ هَذِهِ وَصِيَّتُكَ فِي أُمَّتِكَ عِنْدَ أَهْلِ بَيْتِكَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله عليه واله وسلم أَيُّ أَهْلِ بَيْتِي يَا جَبْرَئِيلُ قَالَ نَجِيبُ اللَّهِ مِنْهُمْ وَ ذُرِّيَّتُهُ لِيَرِثَكَ عِلْمَ النُّبُوَّةِ كَمَا وَرِثَهُ إِبْرَاهِيمُ ع وَ مِيرَاثُهُ لِعَلِيٍّ وَ ذُرِّيَّتِكَ مِنْ صُلْبِهِ فَقَالَ وَ كَانَ عَلَيْهَا خَوَاتِيمُ قَالَ فَفَتَحَ عَلِيٌّ عليها السلام  الْخَاتَمَ الْأَوَّلَ وَ مَضَى لِمَا فِيهَا ثُمَّ فَتَحَ الْحَسَنُ عليه السلام  الْخَاتَمَ الثَّانِيَ وَ مَضَى لِمَا أُمِرَ بِهِ فِيهَا فَلَمَّا تُوُفِّيَ الْحَسَنُ وَ مَضَى فَتَحَ الْحُسَيْنُ عليه السلام الْخَاتَمَ الثَّالِثَ فَوَجَدَ فِيهَا أَنْ قَاتِلْ فَاقْتُلْ وَ تُقْتَلُ وَ اخْرُجْ بِأَقْوَامٍ لِلشَّهَادَةِ لَا شَهَادَةَ لَهُمْ إِلَّا مَعَكَ قَالَ فَفَعَلَ عليه السلام فَلَمَّا مَضَى دَفَعَهَا إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَبْلَ ذَلِكَ فَفَتَحَ الْخَاتَمَ الرَّابِعَ فَوَجَدَ فِيهَا أَنِ اصْمُتْ وَ أَطْرِقْ لِمَا حُجِبَ الْعِلْمُ فَلَمَّا تُوُفِّيَ وَ مَضَى دَفَعَهَا إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع فَفَتَحَ الْخَاتَمَ الْخَامِسَ فَوَجَدَ فِيهَا أَنْ فَسِّرْ كِتَابَ اللَّهِ وَ صَدِّقْ أَبَاكَ وَ وَرِّثِ ابْنَكَ وَ اصْطَنِعِ الْأُمَّةَ وَ قُمْ بِحَقِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قُلِ الْحَقَّ فِي الْخَوْفِ وَ الْأَمْنِ وَ لَا تَخْشَ إِلَّا اللَّهَ فَفَعَلَ ثُمَّ دَفَعَهَا إِلَى الَّذِي يَلِيهِ قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَأَنْتَ هُوَ قَالَ فَقَالَ مَا بِي إِلَّا أَنْ تَذْهَبَ يَا مُعَاذُ فَتَرْوِيَ عَلَيَّ قَالَ فَقُلْتُ أَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِي رَزَقَكَ مِنْ آبَائِكَ هَذِهِ الْمَنْزِلَةَ أَنْ يَرْزُقَكَ مِنْ عَقِبِكَ مِثْلَهَا قَبْلَ الْمَمَاتِ قَالَ قَدْ فَعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ يَا مُعَاذُ قَالَ فَقُلْتُ فَمَنْ هُوَ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ هَذَا الرَّاقِدُ فَأَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى الْعَبْدِ الصَّالِحِ وَ هُوَ رَاقِدٌ

الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ ص279

حضرت صادق عليه السّلام فرمود:

تعيين ائمه از طرف خدا براى حضرت محمّد شد هيچ موضوعى كتاب سر به مهر از آسمان نازل نگرديد مگر مسأله امامت كه آن را جبرئيل آورده گفت اين دستور العمل تو است كه پيش خانواده‏ات ميماند. فرمود كدام خانواده‏ام جبرئيل گفت: آن خانواده كه خداوند آنها را برگزيده كه وارث علم نبوت شوند چنانچه ابراهيم وارث گرديد. اين ميراث به على و فرزندان او ميرسد. آن كتاب مهرهائى داشت حضرت على عليه السّلام مهر اول را برداشت و آن قسمت را گشوده عمل به آنچه دستور داده شده بود كرد و امام حسن دومى را گشود و بدستورش عمل كرد، پس از درگذشت امام حسن حضرت حسين مهر سوم را برداشت ديد دستور داده است جنگ كن بكش و كشته خواهى شد گروهى را با خود ببر كه شهيد خواهند شد با تو، پس از او حضرت على بن الحسين مهر چهارم را برداشت نوشته بود كه سكوت كن و سر پائين بيانداز كه علم و دانش بايد در اين زمان در پرده باشد، پس از فوت او در اختيار محمّد بن على قرار گرفت مهر را برداشت در آن نوشته بود قرآن را تفسير نما و تصديق كن پدرت را و به پسرت واگذار كن و با مردم رفتار نما و قيام بحق خدا كن حق را آشكارا بگو در ايمنى و مترس جز خدا از هيچ كس باكى نداشته باش اين كارها را انجام داد. بعد در اختيار جانشين خود قرار داد.

عرض كردم: شما همان جانشين نيستيد؟ فرمود: چرا باكى نيست جز اينكه ميروى و اين روايت را از من نقل ميكنى. عرضكردم: از خداوند كه اين مقام را بشما ارزانى داشته بوراثت از پدرانت درخواست ميكنم كه فرزندى بشما عنايت كند در زمان حيات كه شايسته مقام امامت باشد.

فرمود: خدا لطف فرموده گفتم: كداميك از فرزندانت. فرمود: همين كه خوابيده اشاره بعبد صالح موسى بن جعفر عليه السّلام نمود كه خواب بود.

روایت دوم

وَ رَوَيْتُ مِنْ كِتَابِ أَصْلِ الْأَحْمَدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُمَرَ بْنِ بُرَيْدَةَ الثِّقَةِ وَ عَلَى الْأَصْلِ أَنَّهُ كَانَ لِمُحَمَّدِ بْنِ دَاوُدَ الْقُمِّيِّ بِالْإِسْنَادِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‏ سَارَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَنَفِيَّةِ إِلَى‏ الْحُسَيْنِ ع فِي اللَّيْلَةِ الَّتِي أَرَادَ الْخُرُوجَ صَبِيحَتَهَا عَنْ مَكَّةَ فَقَالَ يَا أَخِي إِنَّ أَهْلَ الْكُوفَةِ مَنْ قَدْ عَرَفْتَ غَدْرَهُمْ بِأَبِيكَ وَ أَخِيكَ وَ قَدْ خِفْتُ أَنْ يَكُونَ حالُكَ كَحَالِ مَنْ مَضَى فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تُقِيمَ فَإِنَّكَ أَعَزُّ مَنْ فِي الْحَرَمِ وَ أَمْنَعُهُ فَقَالَ يَا أَخِي قَدْ خِفْتُ أَنْ يَغْتَالَنِي يَزِيدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ فِي الْحَرَمِ فَأَكُونَ الَّذِي يُسْتَبَاحُ بِهِ حُرْمَةُ هَذَا الْبَيْتِ فَقَالَ لَهُ ابْنُ الْحَنَفِيَّةِ فَإِنْ خِفْتَ ذَلِكَ فَصِرْ إِلَى الْيَمَنِ أَوْ بَعْضِ نَوَاحِي الْبَرِّ فَإِنَّكَ أَمْنَعُ النَّاسِ بِهِ وَ لَا يَقْدِرُ عَلَيْكَ فَقَالَ أَنْظُرُ فِيمَا قُلْتَ فَلَمَّا كَانَ فِي السَّحَرِ ارْتَحَلَ الْحُسَيْنُ ع فَبَلَغَ ذَلِكَ ابْنَ الْحَنَفِيَّةِ فَأَتَاهُ فَأَخَذَ زِمَامَ نَاقَتِهِ الَّتِي رَكِبَهَا فَقَالَ لَهُ يَا أَخِي أَ لَمْ تَعِدْنِي النَّظَرَ فِيمَا سَأَلْتُكَ قَالَ بَلَى قَالَ فَمَا حَدَاكَ عَلَى الْخُرُوجِ عَاجِلًا فَقَالَ أَتَانِي رَسُولُ‏ اللَّهِ ص بَعْدَ مَا فَارَقْتُكَ فَقَالَ يَا حُسَيْنُ ع اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ‏ يَرَاكَ‏ قَتِيلًا فَقَالَ لَهُ ابْنُ الْحَنَفِيَّةِ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏ فَمَا مَعْنَى حَمْلِكَ هَؤُلَاءِ النِّسَاءَ مَعَكَ وَ أَنْتَ تَخْرُجُ عَلَى مِثْلِ هَذِهِ الْحَالِ قَالَ فَقَالَ لَهُ قَدْ قَالَ لِي إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايَا وَ سَلَّمَ عَلَيْهِ وَ مَضَى  

اللهوف على قتلى الطفوف ص63

از امام جعفر صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: آن شبى كه امام حسين عليه السّلام تصميم گرفته بود فرداى آن از مكه خارج شود محمد بن حنفيه به حضور آن حضرت آمد و گفت: اى برادر! تو پيمان‏شكنى اهل كوفه را نسبت به پدر و برادرت ميدانى. من ميترسم از اينكه مبادا حال تو نظير حال آنان شود. اگر صلاح ميدانى در مكه اقامت كن، زيرا مقام تو در مكه از هر كسى بالاتر و منيع‏تر است.

امام حسين عليه السّلام فرمود: اى برادر! من ميترسم يزيد بن معاويه مرا در مكه معظمه كه احرام امن خدا است غافلگير نمايد و بوسيله من حرمت و احترام خانه خدا از بين برود. محمد بن حنفيه گفت: اگر اين خوف را دارى پس متوجه كشور يمن يا گوشه و كنار بيابانها شو، زيرا بدين وسيله احترام تو محفوظ خواهد بود و احدى دست بر تو نخواهد يافت. امام عليه السّلام فرمود: در اين باره فكرى خواهم كرد. هنگامى كه سحر شد امام حسين كوچ كرد و اين موضوع بگوش محمد ابن حنفيه رسيد. محمد نزد امام حسين آمد و مهار ناقه آن حضرت را گرفت و گفت: اى برادر! آيا نه چنين است كه بمن وعده دادى در باره اين مسافرت تجديد نظرى كنى؟ فرمود: چرا. گفت: پس چه باعث شد كه به اين زودى حركت كردى!؟ فرمود: وقتى از تو مفارقت كردم جدم پيامبر خدا را در عالم خواب ديدم كه بمن فرمود:

يا حسين اخرج فان اللَّه قد شاء ان يراك قتيلا.

يعنى يا حسين خارج شو! زيرا مشيت خدا اين طور قرار گرفته كه تو را كشته ببيند. محمد بن حنفيه گفت:

إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏.

پس اين زن و بچه را براى چه همراه خود ميبرى، در صورتى كه با اين حال خارج ميشوى!؟ فرمود: جدم بمن فرموده:

ان اللَّه قد شاء ان يراهن سبايا.

يعنى اراده خدا اين طور قرار گرفته كه ايشان را اسير ببيند. محمد بن حنفيه به امام حسين سلام كرد و رفت.

ديدگاه علما

با توجه به این گونه روایات فوق، عده ی از محققین هدف امام حسین علیه السلام را طلب شهادت دانستند که به طور مختصر به آن اشاره خواهیم کرد

هبة الدین الشهرستانی

ایشان در کتاب نهضة الحسین علیه السلام در ص 31 می نویسند:

فالحسين وجد نفسه مقتولا اذا لم يبايع، ومقتولا اذا بايع، لکنه اذا بايع، اشتری مع قتله قتل جده واثار جده، اما اذا لم يبايع، فانما هی قتلة واحده تحيی بها الامة وشعائر الدين والشرافة الخالدة

پس امام حسین علیه السلام خود را دید که چه بیعت کند و چه بیعت نکند کشته می شود، ولی اگر بیعت کند و کشته شود هم خودش را کشته و هم جدش و آٍثار جد بزرگوارشان را صلوات الله علیهم اجمعین، از این رو اگر بیعت نمی کرد و کشته می شد، یک کشتنی بود که با آن امت و شعائر دینی زنده می شود و شرافت جاودامگی برای ایشان رقم می خورد

علامه شرف الدین موسوی

علامه شرف الدین موسوی در کتاب المجالس الفاخره نظریه طلب شهادت را تایید کرده و نزدیک به 53دلیل بر این نظریه اقامه کرده است  

 ایشان در کتاب المجالس الفاخره صفحه 96 می نویسند:

وما قصد كربلاء إلا لتحمل ذلك البلاء عهد معهود عن أخيه ، عن أبيه ، عن جده ، عن الله عز وجل ، ويرشدك إلى ذلك - مضافا إلى أخبارنا المتواترة من طريق العترة الطاهرة - دلائل أقواله ، وقرائن أفعاله ، فإنها نص فيما قلناه   

و امام حسین علیه السلام کربلا را قصد نکرد مگر برای تحمل آنچه به آن وعده داده شد از بلاء از جانب برادرشان از جانب پدرشان از جانب جد بزرگوارشان صلوات الله علیهم اجمعین از جانب خداوند عزوجل، و این حرف مارا -به علاوه اخبار متواتر در این زمینه-  گفتار ها وقرینه های افعال حضرت اباعبدالله علیه السلام نیز ثابت می کند زیرا در این زمینه نص می باشند

 ایشان بعد از ذکر قریب به 53 دلیل بر تایید این نظریه در صفحه 108 از همان کتاب می نویسند:

 

 كان على يقين مما انتهت إليه حاله ، وأنه ما خرج إلا ليبذل في سبيل الله نفسه وجميع ما ملكته يده ، ويضحي في إحياء دين الله أولاده وإخوته ، وأبناء أخيه ، وبني عمومته وخاصة أوليائه ، والعقائل الطاهرات من نسائه.

وامام حسین علیه السلام به آنچه دچار می شود یقین داشتند، وایشان خروج نکردند مگر آنکه جان خویش وانچه را دارند را در راه خداوند متعال تقدیم کنند، و در راه خدا و زنده نگه داشتن دین خداوند متعال برادران و فرزندانشان و فرزندان برادر و پسران عمو و صحابه خود و زنان پاک حریم اهل بیت علیهم السلام را تقدیم کنند

 آیت الله صافی گلپایگانی

آیت الله صافی گلپایگانی از مراجع تقلید بزرگوار معاصر نیز ضمن نوشتن کتابی با نام شهید آگاه نظریه طلب شهادت را تایید کرده و قریب به 33 دلیل در این باب ذکر کرده اند

ایشان در یکی از ادله ی خود در این کتاب اینگونه می فرمایند:

آنچه از اخبار صحیحه متواتره استفاده میشود این است که امام، علیه السلام، متعبد به قیام و شهادت بوده و شهادت آن حضرت محبوب و مطلوب خداوند متعال بوده است، و چنانچه گفتیم تعبد به شهادت امر بیسابقهای نیست، و مانعی ندارد امام به شهادت رفتن به عراق، و برنگشتن از بین راه آیندهای آن چنان از کشته شدن و اسیر اهل و عیال در جلو دارد این راه را برود، و از بیعت با یزید به تمام نیزو خودداری کند، و به عبارت دیگر امام مأمور بود علیه یزید قیام کند، و ابطال حکومت او را اعلان نماید، و امتناع خود را از این بیعت شوم علنی و آشکار سازد، و امر به شهادت و کشته شدن در حقیقت امر به استقامت و ثبات بود که بیعت و تسلیم را سپر بلا، و وسیله دفع خطر قتل قرار ندهد، و چنانچه میبینیم این فرمان خود بکشتن دادن نیست اگر چه تعبد به آن هم جایز است بلکه این فرمان بکار و اقدامی است که به حسب وضع محیط منتهی به شهادت میشود، و این تعبد به ملاحظه مصالح و آثاری که دارد هیچ گونه اشکال عقلی و شرعی ندارد،

  ايت الله صافی گلپايگانی، شهيد آگاه، ص 22

 هدف پنجم: تشکیل حکومت اسلامي

بعضی از بزرگان تشیع مثل سید مرتضی بر این عقیده هستند که هدف امام از قیام رفتن به کوفه و تشکیل حکومت بوده، البته این نظریه را نیز در کلمات شیخ مفید که استاد سید مرتضی می باشند می شود فهمید.

سید مرتضی در جواب سوالی مبنی بر اینکه چرا امام با اینکه می دانست شهید می شود خروج کرد؟ می گویند:

 الجواب قلنا قد علمنا أن الإمام متى غلب فی ظنه أنه يصل إلى حقه و القيام بما فوض إليه بضرب من الفعل وجب عليه ذلک و إن کان فيه ضرب من المشقة يتحمل مثلها تحملها و سيدنا أبو عبد الله ع لم يسر طالبا للکوفة إلا بعد توثق من القوم و عهود و عقود و بعد أن کاتبوه....

تنزيه الانبياء ص175-177

جواب اين است كه گفتیم  ما می دانیم که امام هرزمانی که ظنش بر این غالب شد که به حقش می رسد واجب است که برای حقش قیام کند گرچه همراه با نوعی سختی باشد که قابل تحمل باشد، وحضرت اباعبدالله علیه السلام به سمت کوفه حرکت نکرد مگر بعد از انکه از ایشان عهدها و نامه ها و توثیق ها به دست حضرت علیه السلام رسید

 

اقای صالحی نجف آبادی نیز از محققین معاصر این نظریه را تایید کرده و در کتاب شهید جاوید ان را مطرح کرده ند، البته ایشان برای اهداف حضرت ابا عبدالله علیه السلام مراحلی ذکر کردند که در اولین مرحله اولین هدف آن حضرت تشکیل حکومت بود.

                                                      

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)


تحلیل قیام امام حسین علیه السلام
جمعه هشتم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 14:46 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

 

قیام امام حسین (ع)

تابلوی عصر عاشورا.jpg
سوگواری محرم
رویدادها

واقعه عاشورا • اسیران کربلا • روزشمار واقعه عاشورا •روز عاشورا • نامه های کوفیان به امام حسین(ع) •واقعه عاشورا (از نگاه آمار)

افراد

امام حسین(ع)

علی اکبر • علی اصغر • عباس بن علی • زینب کبری •سکینه بنت حسین • فاطمه دختر امام حسین • مسلم بن عقیل •شهیدان کربلا • اسیران کربلا
جای‌ها
حرم امام حسین (ع) • تل زینبیه • حرم عباس بن علی •گودال قتلگاه • بین‌الحرمین • نهر علقمه
مناسبت‌ها
تاسوعا • عاشورا • اربعین
مراسم
مرثیه‌خوانی • نوحه • تعزیه • روضه • زنجیرزنی • سینه‌زنی •سقاخانه • سنج و دمام • دسته عزاداری • شام غریبان •تشت‌گذاری • نخل‌گردانی • قمه‌زنی • راهپیمایی اربعین •تابوت‌گردانی • مراسم تابوت

این مقاله دربارهٔ تحلیل قیام امام حسین است. برای اطلاع از بُعد تاریخی این قیام واقعه کربلا و وقایع روز عاشورا را ببینید.

قیام امام حسین(ع) حرکت اعتراضی امام حسین(ع)علیه حکومت یزید پسر معاویه بود که در نهایت به شهادت امام حسین(ع) و یارانش در دهم محرم سال ۶۱ هجری قمری و اسارت خانواده ایشان ختم شد. امام حسین(ع) مخالفت خود را نخست پس از اقدام معاویه به بیعت گرفتن برای یزید در سال ۵۹ ه‍.ق و در منا، علنی کرد. اما قیام آن حضرت با خودداری از بیعت با حاکم مدینه به عنوان نماینده یزید و خروج از مدینه در رجبسال ۶۰ قمری عملا آغاز شد. قیام امام حسین زمینه‌ساز حرکت‌های اعتراضی بعدی مانند قیام توابین و قیام مختار شد که با داعیه خون‌خواهی امام حسین(ع) صورت گرفتند.

واقعه کربلا از مهم‌ترین عوامل شکل‌گیری هویت شیعیاندر طول تاریخ بوده است. همه ساله در سالگرد این واقعه شیعیان در بسیاری از نقاط جهان مراسم‌های گوناگونی را به عنوان یادبود این حرکت و عزاداری برای امام حسین(ع) برگزار می‌کنند. در طول تاریخ، درباره واقعه کربلا آثار فرهنگی، هنری و مذهبی بسیاری پدید آمده است.

 

زمینه‌های قیام

پژوهشگران در تحلیل زمینه‌های اجتماعی قیام حسینی و واقعه عاشورا، عامل اصلی را انحراف جامعه اسلامیاز باورهای دینی و اخلاقی اسلام دانسته‌اند.[۱] قوت گرفتن دوباره ارزشهای جاهلی و قبیله‌ای در روش‌های کسب قدرت[۲] و سربرآوردن دوباره اختلافات قبیله‌ای به‌خصوص اختلاف دو تیره هاشمی و اموی،[۳] غلبه دنیا گرایی بر روحیه جامعه اسلامی و دوری از ارزشهای اسلامی به دلیل سلطه و تبلیغات تحریف‌آمیز امویان[۴] از عوامل انحطاط جامعه اسلامی دانسته شده است. در چنین شرایطی که به خلافت رسیدن فردی مانند یزید را در پی داشت، اعتراض حسین بن علی که از بزرگان جامعه اسلامی و مورد توجه و علاقه مردمان روزگار خود و به واسطه وصیت پیامبر(ع) مدعی مقام خلافت بود، دور از انتظار نبود.

پس از شهادت امام علی(ع) غالب مسلمانان با فرزندشحسن مجتبی(ع) امام دوم شیعیان بیعت کردند ولی او مجبور شد خلافت را طی یک قرارداد صلح به معاویهواگذار کند. امام حسین(ع) بعد از شهادت برادرش، به قرارداد صلح با معاویه پایبند ماند و علی‌رغم دعوت گروهی از کوفیان برای قیام علیه معاویه، به این کار دست نزد.[۵]

معاویه در اواخر حکومت خود بر خلاف مفاد قرارداد صلحی که با امام حسن(ع) داشت، کوشید تا فرزندشیزید را به جای خود بر جایگاه خلافت بنشاند و او را به عنوان جانشین خود معرفی کرد. امام حسین(ع) به این دلیل که یزید بر اساس هیچ یک از مبانی اسلامی و عرفی جامعه اسلامی درباره انتخاب خلیفه به خلافت نرسیده بود و هم‌چنین به سبب ناشایستگی آشکار یزید برای این مقام، خلافت او را نامشروع می‌دانست و به این دلیل بعد از مرگ معاویه، از بیعت با یزید امتناع کرد. بیعت حسین بن علی(ع)، نوه پیامبر(ص) و فرزند امام علی(ع) و یکی از مدعیان خلافت، به مشروعیت حکومت یزید یاری می‌رساند و یزید نیز به همین دلیل در اخذ بیعت از امام(ع) اصرار داشت.[۶]

 

دیدگاه‌ها در مورد هدف قیام امام حسین(ع)

گریز از بیعت

بنابر یک دیدگاه، حرکت امام حسین(ع) از مدینه به مکهو از آنجا به طرف کوفه، به قصد قیام و پیکار نبوده است. از آنجا که او از بیعت با یزید خودداری کرد، جانش در خطر بود و خروج از حجاز تنها برای حفظ جان بوده است. بدین رو، اقدام آن حضرت را نه قیام، که فقط دفاع باید خواند. علی پناه اشتهاردی از فقهای معاصر قم از مدافعان این دیدگاه است: «اساسا بیرون آمدن امام حسین(ع) از مدینه به مکه معظمه و از مکه به طرف عراق، برای حفظ جان بوده؛ نه خروج، نه قیام، و نه جنگ با دشمن و نه تشکیل حکومت.»[۷] این دیدگاه در میان گفته‌ها و آثار برخی دیگر از معاصران نیز به چشم می‌خورد: «ستمگران و زورمداران روزگارش اگر او را به حال خود وا می‌گذاشتند، او هرگز از آن دو شهر معنوی و عبادی بیرون نمی‌رفت و کار دیگری را بر عبادت خدا ترجیح نمی‌داد.»[۸] «کار امام حسین(ع) انقلاب نبود، قیام هم نبود. اعتراض بود.»[۹]

تشکیل حکومت

بنابر این دیدگاه، هدف امام حسین(ع) بیرون آوردن خلافت و حکومت از دست یزید و تشکیل حکومت بوده است. پس از سید مرتضی تا قرن چهاردهم در میان عالمان شیعه کسی از این موضوع سخن نگفته است.[۱۰]

دیدگاه سید مرتضی

سید مرتضی از عالمان و متکلمان شیعی معتقد است هنگامی که امام حسین(ع) اصرار مردم کوفه و توانایی نظامی آنان و ضعف حکومت کوفه را ملاحظه کرد، تصمیم گرفت دعوت آنان را بپذیرد و در واقع، با وجود چنین امکاناتی در کوفه، رفتن به این شهر را لازم دانست.[۱۱]او بر این باور است که احتمال وقوع چنین خیانتی از کوفیان بعید بود و بدین رو امام حسین(ع) گمان نمی‌برد که آنان دعوت خویش را به یکباره پس گیرند و عهد خود را بشکنند.[۱۲] سید مرتضی با یاد آوری صحنه‌های تاریخی حضور مسلم در کوفه سعی کرده است نشان دهد که اسباب پیروزی امام حسین(ع) بر دشمنان فراهم بود؛ اما حوادث بعدی، ماجرا را خلاف آنچه توقع می‌رفت، رقم زد.[۱۳]

سید مرتضی بر آن است که چون رویارویی سپاهی کم شمار با یک سپاه مسلح پرشمار معقول نمی‌نماید و دین نیز به آن توصیه نمی‌کند، باید نتیجه گرفت که امام ناچار به جنگ شده و خود به آن میل نداشته است.[۱۴]همچنین، هنگامی که پراکنده شدن و عهدشکنی کوفیان آشکار گشت، امام حسین(ع) تصمیم به بازگشت و متارکه درگیری گرفت همان گونه که امام حسن(ع) چنین کرد. در واقع، شرایط دو برادر در هر دو مورد یکسان بود ولی متارکه جنگ از حسین(ع) پذیرفته نشد.[۱۵]

دیدگاه صالحی نجف آبادی

نوشتار اصلی: شهید جاوید (کتاب)

صالحی نجفی آبادی در کتاب شهید جاوید معتقد است: پس از مرگ معاویه، بستری برای تشکیل حکومت اسلامی فراهم شده بود و در این هنگام امام حسین(ع) احساس مسئولیت بیشتری کرد و بر خود لازم دانست که برای زنده کردن اسلام اقدام کند و با تشکیل حکومتی نیرومند، وضع موجود را تغییر دهد و اسلام و مسلمانان را از چنگال ستمگران برهاند. اندیشه‌ محوری کتاب وی آن است که امام حسین سه هدف را دنبال می‌کرد: نخست تشکیل حکومت، دیگری و در مرحلۀ دوم برقراری صلح و در درجۀ سوم حفظ عزت و تحمل شهادت. امام نخست در پی حکومت بر آمد و چون اوضاع دگرگون شد، خواستار صلح گشت و سرانجام ذلت را نپذیرفت و تن به شهادت داد. با این وصف امام خود برای کشته‌شدن هیچ‌گونه فعالیتی نکرد؛ بلکه این عمال حکومت ضد اسلام بودند که فرزند پیغمبر را کشتند و چنین خسارت بزرگی را بر جهان اسلام وارد ساختند.[۱۶]

مخالفان دیدگاه تشکیل حکومت

به گفته صحتی سردرودی،شیخ مفید، سید بن طاووس، سید عبدالوهاب حسینی استرآبادی، محمدباقر مجلسی، عبدالله بحرانی اصفهانی، رضی بن نبی قزوینی و سید محسن امین از مخالفان نظریه‌ای هستند که هدف امام حسین(ع) را تشکیل حکومت می‌داند. برخی از این نویسندگان اگرچه بصورت تفصیلی در این زمینه سخن نگفته‌اند اما در آثار خود نظر سید مرتضی را نقد کرده‌اند.[۱۷]

نظریه شهادت

شهادت عرفانی

این نظریه تفسیری غیراجتماعی و غیرسیاسی و بلکه سیاست زدایانه از قیام امام حسین(ع) است. سید بن طاووس این دیدگاه را مطرح کرده است. وی در سرآغاز کتابش می‌گوید:‌«هنگامی که اولیای خداوند پی می‌برند که زندگیشان در این دنیا میان ایشان و بخشش‌های خداوند حائل است، جامه ماندن را از تن برمی‌کنند و درهای لقای خداوند را می‌کوبند و خود را در معرض شمشیرها و نیزه‌ها قرار می‌دهند.[۱۸] فاضل دربندی معتقد است امام حسین(ع) با ارسال نامه به کوفه قصد داشت عده‌ای به همراه او به نعمت شهادت برسند.[۱۹]صفی الله شاه در زبده الاسرار و عمان سامانی در گنجینه الاسرار و نیر تبریزی در آتشکده با واژگان عرفانی به تفسیر قیام پرداخته‌اند.[۲۰]

شهادت فدیه ای

این دیدگاه معتقد است امام حسین(ع) به شهادت رسید تا گناهکاران را شفاعت دهد و آن‌ها را به درجات معنوی برساند. شریف طباطبایی، ملا مهدی نراقی، ملا عبدالرحیم اصفهانی از معتقدین به این نظریه هستند. ملا مهدی نراقی در این زمینه می‌گوید: امام برای رسیدن به شفاعت کبرا، که مقتضی استخلاص همه محبان و موالیان باشد به شهادت راضی شد... زیرا که رفع کدورات معاصی امت و شفاعت ایشان موقوف بر خون و تالم ایشان است.[۲۱]

شهادت سیاسی

این تفسیر برخاسته از نگرش اسلام سیاسی بوده و تفسیری متاخر است که امروزه بیشتر تبیین و ترویج می‌شود علی شریعتی، میرزا خلیل کمره‌ای، مرتضی مطهری، سید رضا صدر، جلال الدین فارسی از جمله معتقدین به این نظریه شمرده شده‌اند. این نگاه تفسیری انقلابی و سیاسی از نهضت امام حسین(ع) ارائه می‌دهد. شریعتی در این باره می‌گوید: «حسین را نگاه کنید که زندگیش را رها می‌کند و برمی‌خیزد تا بمیرد. زیرا جز این، سلاحی برای مبارزه و برای رسوا کردن دشمن ندارد. می‌داند که اگر نمی‌تواند دشمن را بشکند می‌تواند به این وسیله رسوا کند».[۲۲]

امر به معروف و نهی از منکر

اهداف دیگر

برخی عزت نفس و غیرت دینی را هدف امام حسین(ع) دانسته‌اند و استدلال کرده‌اند که شخصیت امام به‌عنوان نماد مردانگی و کرامت و شخصیت یزید نماد شرارت و لاابالی گری بود که این تعارض در روز عاشورا به تقابل کشیده شد.[۲۳] برخی نیز ماموریتی ویژه برای امام در نظر می‌گیرند و عاشورا را رمزآلود و اسطوره‌ای معرفی می‌کنند که تعقل راهی در این حریم ندارد و باید راه تعبد و تحیر را در پیش گرفت.[۲۴] برخی نیز گریه و عزاداری را مطرح می‌کنند از نظر اینان امام کشته شد تا مردم برای او گریه کنند و به این وسیله به راه راست هدایت شوند.[۲۵]

 

آثار سیاسی قیام امام حسین(ع)

حرکت‌های اعتراضی پس از واقعه

نوشتار‌های اصلی: عبدالله بن عفیف ازدی، قیام مردم سیستان و واقعه حره

قیام امام حسین(ع) باعث جرئت یافتن گروه‌هایی شد که تا آن زمان به علت خفقان اموی جرئت اعتراض به دستگاه حاکمه را نداشتد. بلافاصله پس شهادت امام حسین(ع) حرکت‌های انقلابی و اعتراضی از همان کوفه آغاز شد و تا سالیان دراز ادامه یافت. بسیاری از این قیام‌ها با شعار یا لثارات الحسین[۲۶]مردم را به تحرک علیه حکومت وا می‌داشت. به گفته ابوالقاسم امامی، عبارت «یا لثارات الحسین» پس از حادثه عاشورای سال ۶۱ق، مورد استفاده سیاسی و مذهبی همه قیام‌کنندگان شیعی و ایرانی بود[۲۷]. حتی ابومسلم خراسانی نیز با توجه به حساسیت مردم نسبت به امام حسین(ع) و انزجار آنان از حکومت اموی، قیام سیاه جامگان را با شعار یا لثارات الحسین پایه‌ریزی کرد[۲۸].

اولین اعتراض، برخورد عبدالله بن عفیف با ابن زیاد بود. عبدالله در مسجد کوفه به سخنرانی ابن‌ زیاد که امام حسین(ع) را کذاب خوانده بود اعتراض کرد و او و پدرش را دروغ‌گو خواند.[۲۹] ابن زیاد دستور دستگیری او را داد[۳۰] بستگانش او را از مسجد بیرون بردند ولی ماموران شب هنگام خانه او را محاصره کردند[۳۱]و پس از درگیری او را دستگیر کردند. به دستور ابن زیادگردنش را زدند و بدنش را در کناسه کوفه در جایی به نام سبخه به‌دار آویختند.[۳۲] گفته شده است او اولین شیعه‌ای است که پس از واقعه عاشورا کشته شد.[نیازمند منبع]

گزارشی در تاریخ سیستان حکایت از آن دارد که مردمسیستان به محض شنیدن خبر شهادت امام حسین(ع) علیه حاکم سیستان که برادر عبیدالله بن زیاد بود شورش کرده، وی را از شهر بیرون راندند.[۳۳]

مردم مدینه نیز در سال ۶۳ هجری به رهبری عبدالله بن حَنظَلة بن ابی‌ عامر علیه حکومت یزید بن معاویه شورش کردند. حرکت مردم مدینه از طرف سپاه شام به فرماندهی مسلم بن عقبه در هم کوبیده شد.[۳۴]در این واقعه، بسیاری از مردم مدینه، از جمله ۸۰ تن از صحابهپیامبر(ص) و ۷۰۰ تن از حافظان قرآن کشته شدند و اموال و نوامیس مردم به غارت رفت. مسعودی قتل امام حسین(ع) را از عوامل شورش مردم مدینه می‌داند.[۳۵]

قیام توابین

نوشتار اصلی: قیام توابین

یکی از قیام‌های شیعی پس از واقعه عاشورا است که با هدف خون خواهی امام حسین(ع) و شهدای کربلا، در سال ۶۵ ه‍.ق به رهبری سلیمان بن صرد خزاعی صورت پذیرفت.[۳۶] لشکر توابین در ۵ ربیع الاول از نخیله راهیدمشق شدند. هنگامی که سپاه به کربلا رسید، از اسب‌ها پیاده شدند و گریان خود را به قبر امام(ع) رسانده و اجتماع پرشوری را تشکیل دادند.[۳۷] سلیمان در میان آنان گفت: خدایا تو شاهد باش که ما بر دین و راه حسین(ع) و دشمن قاتلان او هستیم.[۳۸] توابین نیز بهدعا پرداختند تا حال که توفیق شهادت در رکاب حسین(ع) نصیب آنان نشده است، خداوند از شهید شدن آنان پس از او محروم نسازد.[۳۹]

قیام مختار

نوشتار اصلی: قیام مختار

این قیام در سال ۶۶ قمری در کوفه شروع شد[۴۰] و پس از یک سال و ششماه در سال ۶۷ق به پایان رسید.[۴۱] در این قیام بسیاری از عاملان شهادت امام حسین(ع) و یارانش در کربلا، از جمله عبیدالله بن زیاد، عمر بن سعد،شمر بن ذی الجوشن، سنان بن انس و حرمله بن کاهل اسدی کشته شدند. قیام مختار با نام محمد بن حنفیهصورت گرفت؛[۴۲][۴۳] اما برخی عالمان شیعه معتقدند که مختار با دستور امام سجاد(ع) قیام کرده است.[۴۴]

قیام زید بن علی

نوشتار اصلی: قیام زید بن علی

قیام زید فرزند امام سجاد(ع) از قیام‌هایی است که گفته‌اند از قیام امام حسین(ع) متاثر بوده است. توجه به امر به معروف و نهی از منکر و قیام همه جانبه علیه ظالمان میراثی است که زید از جدش امام حسین(ع) گرفته بود. او با تکیه بر بیعت پانزده هزار نفر از اهالیکوفه در چهارشنبه آخر ماه صفر سال ۱۲۲ق علیه هشام بن عبدالملک، خلیفه اموی، قیام کرد. کوفیان او را مانند امام حسین(ع) تنها گذاشتند. جنگ میان او سپاهیان خلیفه سه روز طول کشید و زید در روز سوم به شهادت رسید. بسیاری از علمای شیعه معتقدند که قیام زید با اجازه امام صادق(ع) بوده است.[۴۵]

قیامهای دیگر علویان

نوشتار‌های اصلی: قیام یحیی بن زید، قیام نفس زکیه و قیام ابراهیم بن عبدالله

پس از قیام زید، علویان به ویژه علویان حسنی و به تعبیری زیدیان به پیروی از زید علیه بنی امیه قیام کردند. قیام علویان تنها به دوره خلفای اموی ختم نشد بلکه آنان در دوره عباسیان نیز دست به قیام زدند. پس از قیام زید، فرزندش یحیی که نوه امام سجاد(ع) و پسر عموی امام صادق(ع) بود از کوفه[۴۶] رهسپار خراسانشد. یحیی با همان نگرش پدرش، علیه بنی امیه و دستگاه ظلم و جور در خراسان قیام کرد. وی در نهایت در سال ۱۲۶ق کشته شد.[۴۷][۴۸]

اندیشه مخالفت با بنی‌امیه همچنان در میان علویانپررنگ بود. محمد بن عبدالله بن حسن نیز از جمله افرادی بود که در اواخر دوره بنی‌امیه با او بیعت شد.بنی عباس نیز با محمد بن عبدالله بیعت کرده و در امر حکومت او را سزاوارتر دانستند.[۴۹] اما با سقوط بنی امیه عباسیان بیعت با علویان را شکسته و خود بر قدرت تکیه زدند. آنان همه مسلمانان از جمله علویان را وادار به بیعت با خلیفه عباسی کرده، با مخالفان برخورد می‌کردند.[۵۰] از این رو علویان علیه عباسیان‌ نیز قیام کردند. این قیام‌ها نخستین بار توسط محمد بن عبدالله نفس زکیه در سال ۱۴۵ق در مدینه صورت گرفت که در نهایت با کشته شدن نفس زکیه پایان یافت.[۵۱]

تأثیر قیام کربلا در سقوط امویان

قیام کربلا به دو صورت اثر مستقیم بر سقوط امویان داشت. از طرفی مردم به خصوص محبان اهل بیت(ع) امویان را عامل قتل و کشتار فجیع کربلا می‌دانستند و امام حسین(ع) نیز قیامش علیه حاکمیت ستمکار امویان و یزید عنوان کرده بود. عاملی که در قیام زبیریان وقیام مختار به صورت واضحی وجود داشت و این دو قیام تا مرز سرنگونی کامل امویان پیش رفت؛ اما به عللی سرنگونی امویان توسط عباسیان اتفاق افتاد.

از طرف دیگر عباسیان نیز یکی از دلایل اصلی قیام خویش علیه امویان را انتقام از خون امام حسین(ع) عنوان کرده بودند و این مطلب در نامه منصور عباسی بهمحمد بن عبدالله بن حسن موجود است. [۵۲]

 

تأثیر قیام کربلا بر جامعه شیعه

واقعه کربلا زمینه‌ساز تولید آثار فرهنگی و تمدنی فراوانی در بین شیعیان شده است. آثار هنری، بناهای ویژه، آثار مکتوب همچون کتاب‌های مقتل‌، کتاب‌های شعر آیینی و مرثیه‌ و کتاب‌های تحلیلی واقعه کربلا، مراسم و آیین‌های روضه‌خوانی، تعزیه، سینه‌زنی وزنجیرزنی از گونه‌های عزاداری هستند.

عزاداری

نوشتار اصلی: سوگواری محرم

عزاداری و سوگواری برای امام حسین و شهیدان کربلا از مهم‌ترین عناصر شکل دهنده جامعه و هویت شیعی است.[۵۳] بنابه گزارش‌های تاریخی عزاداری با فاصله‌ای کوتاه از واقعه کربلا و با تأیید و تأکیدامامان شیعه در بین شیعیان جاری بوده است؛ ولی تبدیل آن از یک عمل فردی و محدود به یک مناسک اجتماعی و عمومی نتیجه دوران حکومت آل بویه است. حکومت آل بویه مردم را به عزاداری دعوت کرد و در روز عاشورا بازارها تعطیل شد.[۵۴]

در مصر از سال ۳۹۶ق همه ساله در روز عاشورا بازارها تعطیل می‌شد و مردم و نوحه‌خوانان به طرف مسجد جامع قاهره حرکت می‌کردند.در مسجد نیز مراسم سخنرانی و مرثیه سرایی برقرار بود.[۵۵]

در سراسر شبه قاره هند، عزاداری برای امام حسین به خصوص در ایام دهه محرم امری فراگیر است و به جز شیعیان، اهل سنت هم عزاداری می‌کنند. مهمترین منبع مورد مراجعه در شبه قاره کتاب روضه الشهداء است که به زبان اردو و دکنی ترجمه شده است.[۵۶]مناسک عزاداری و اطعام و نذورات در شهرهای کویته، لاهور،کراچی، پاراچنار، حیدر آباد، لکهنو، دهلی و دکن برگزار می‌شود.[۵۷] در هند روز عاشورا تعطیل رسمی است.[۵۸]و حتی هندوان نیز در عزاداری مشارکت می‌کنند.[۵۹] در برخی مناطق هند زیارت‌گاه‌هایی به عنوان نماد قبرشهدای کربلا و حرم امام حسین یا حضرت ابوالفضل می‌سازند و در آن زیارت‌نامه می‌خوانند.[۶۰]

ادبیات عاشورایی

نوشتار اصلی: ادبیات عاشورایی

اگر از اشعار سروده شده در روز عاشورا و خاندان اهل بیت بگذریم، نخستین شاعر عرب که درباره واقعه عاشورا شعر سروده است عقبة بن عمرو السهمیاست.[۶۱] پس از آن تا کنون بخش مهمی از ادبیات عرب به شعر عاشورایی و مرثیه سرایی اختصاص داشته است. عبدالجلیل رازی شعرهای شاعران حنفی و شافعی برای امام حسین را غیرقابل شمارش توصیف می‌کند[۶۲]

به نوشته دانشنامه شعر عاشورایی سرودن شعر فارسی در عزای امام حسین(ع) و واقعه کربلا از قرن چهارم هجری قمری آغاز شده و نخستین سوگ‌سروده اثرکسائی مروزی (م ۳۹۰ق) است.[۶۳] در قرن‌های پنجم و ششم سروده‌ها درباره واقعه عاشورا زیاد نیست؛[۶۴] ولی از قرن ششم تا هشتم مرثیه سرایی گسترش می‌یابد[۶۵]در قرن دهم و با ظهور و حاکمیت صفویه در ایران بخش مهمی از شعر فارسی به واقعه عاشورا اختصاص می‌یابد[۶۶] محتشم کاشانی سراینده ترکیب‌بند«باز این چه شورش است» مشهورترین مرثیه سرای این دوره است.[۶۷] در دوره افشاری شعر مذهبی عاشورایی افول کرد ولی با روی کار آمدن زندیه شعر آیینی و سوگ‌سروده‌ها گسترش یافتند.[۶۸] نویسنده کتاب دانشنامه شعر عاشورایی نام ۳۴۵ شاعر را به همراه چند بیت از اشعار آنان برای امام حسین جمع‌آوری کرده‌ است.[۶۹]

مقتل نگاری

نوشتار اصلی: مقتل‌نگاری

کتاب‌های مقتل‌ که ماجرای کشته شدن امام حسین(ع) و یارانش را شرح می‌دهند جزو میراث ادبی و تاریخی شیعه محسوب می‌شوند. بر این اساس مقتل‌نگاری نیز بخشی از فرهنگ مسلمانان است که در پی واقعه عاشورا گسترش یافته است. مقتل الحسین نوشته ابی‌مخنف را نخستین اثر مکتوب در این باره دانسته‌اند. روضة الشهداء را نیز می‌توان مشهورترین کتاب مقتل فارسی دانست. بیشترین کاربرد کتاب‌های مقتل استفاده در مجلس عزاداری و روضه‌خوانی است. در دوران‌ متاخر خوانندگان بیش از سایر مقتل‌ها به کتاب‌های لهوفنوشته سید ابن طاووس و نفس المهموم نوشته شیخ عباس قمی مراجعه می‌کنند.

 

قیام امام حسین از نگاه اهل سنت

نویسندگان اهل سنت رویکرد واحدی نسبت به حرکت امام حسین(ع) ندارند. برخی همانند ابوبکر ابن العربی، آن را حرکتی نامشروع در مقابل حاکمیتی مشروع دانسته‌اند.[۷۰] ابن تیمیه درباره قیام امام حسین(ع)معتقد است اگرچه امام مظلومانه شهید شد؛ ولی کار امام فاقد مصلحت دنیوی و اخروی بوده و قیام عاشورارا عامل ایجاد فتنه‌های زیادی در امت اسلام و خلافسیره پیامبر اسلام(ص) معرفی می‌کند.[۷۱] به گفته حمید عنایت در صد سال اخیر و به خصوص پس از دوران سید جمال‌الدین اسدآبادی، نگاه نویسندگان اهل سنت به واقعه عاشورا تغییر کرده و بسیاری از نویسندگان ایشان حرکت امام حسین را تایید می‌کنند.[۷۲]

 

پانویس

  1.  شهیدی، پس از پنجاه سال، ۱۳۸۶ش، ص۱۰۷-۱۰۹.
  2.  زمینه‌های قیام امام حسین(ع)، ۱۳۸۳ش، ج۲، ص۱۸.
  3.  شهیدی، پس از پنجاه سال، ۱۳۸۶ش، ص۶۹-۷۸.
  4.  نگاه کنید به:‌ جعفریان، تاملی در نهضت عاشورا، ۱۳۸۶ش، ص۳۹-۵۱.
  5.  دینوری، أخبار الطوال، ۱۹۶۰م، ص۲۲۱-۲۲۲.
  6.  نک: جعفری، تشیع در مسیر تاریخ
  7.  اشتهاردی، هفت ساله چرا صدا درآورد؟، ص۱۵۴.
  8.  صحتی سردرودی، عاشورا پژوهی، ۱۳۸۴ش، ص۴۴۱.
  9.  صحتی سردرودی، عاشورا پژوهی، ۱۳۸۴ش، ص۴۷۷.
  10.  صحتی سردرودی، عاشورا پژوهی، ۱۳۸۴ش، ص۳۱۱.
  11.  سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، الشریف الرضی، ص۱۷۶.
  12.  سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، الشریف الرضی، ص۱۷۶.
  13.  سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، الشریف الرضی، ص۱۷۶.
  14.  سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، الشریف الرضی، ص۱۷۶.
  15.  سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، الشریف الرضی، ص۱۷۸.
  16.  صالحی نجف‌آبادی، شهید جاوید، ص۱۵۹.
  17.  صحتی سردرودی، عاشورا پژوهی، ۱۳۸۴ش، ص۲۹۶-۲۹۹.
  18.  محمد اسفندیاری،۱۳۸۷، ص۷۰.
  19.  محمد اسفندیاری،۱۳۸۷، ص۷۱.
  20.  محمد اسفندیاری،۱۳۸۷، ص۷۴.
  21.  محمد اسفندیاری، ۱۳۸۷ ص۸۴.
  22.  محمد اسفندیاری،۱۳۸۷، ص۹۳.
  23.  صحتی سردرودی، عاشورا پژوهی، ۱۳۸۴ش، ص۳۳۳.
  24.  صحتی سردرودی، عاشورا پژوهی، ۱۳۸۴ش، ص۳۳۵.
  25.  صحتی سردرودی، عاشورا پژوهی، ۱۳۸۴ش، ص۳۳۸.
  26.  أنساب الأشراف،ج۶،ص:۳۶۸و ص۴۰۷، ج۹ص ۳۱۷
  27.  تجارب الأمم/ترجمه،ج۵،ص:۳۹
  28.  انساب الاشراف، ج۹ص ۳۱۷
  29.  ابن‌کثیر،البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۹۱؛ طبری، ج۵، ص۴۵۹
  30.  ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۹۱؛ طبری، ج۵، ص۴۵۹
  31.  ابن‌اثیر، الکامل، ج۴، ص۸۳؛ طبری، ج۵، ص۴۵۹
  32.  طبری، ج۵، ص۴۵۹
  33.  تاریخ سیستان، ص۱۰۰
  34.  الامامة و السیاسة، ج ۱، ص۱۸۵؛ابن سعد، کتاب عیون‌الاخبار، ج ۱، جزء۱، ص۱
  35.  مسعودی، مروج الذهب، ج ۳، ص۶۸
  36.  البدایه و النهایه، ج ۸، ص۲۷۶ و ۲۷۷.
  37.  الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص۱۷۸.
  38.  تاریخ طبری، ج ۴، ص۴۵۶ و ۴۵۷
  39.  مقتل ابو مخنف، ص۲۹۱.
  40.  طبری، ج۷ص ۱۸۳
  41.  تاریخ قم،ص:۲۹۰
  42.  إمتاع الأسماع،ج۱۲،ص:۲۵۰
  43.  تاریخ الإسلام،ج۵،ص:۶۲
  44.  معجم الرجال، ج۱۸ص ۱۰۰؛ تنقیح المقال، ج۳ص ۱۰۱.
  45.  مهدی فرمانیان/ سید علی موسوی نژاد، زیدیه تاریخ و عقاید، ص۳۲-۳۴.
  46.  طبری، تاریخ طبری،ج۴،ص۹۶۳.
  47.  ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۱۴۵ - ۱۵۰.
  48.  یحیی بن حسین هارونی، الافاده فی تاریخ الائمه الزیدیه، ص۶۸ - ۷۲.
  49.  ابن طباطبا، الفخری فی الاداب السلطانیه، ص۱۱۹.
  50.  ابن قتیبه، المعارف، تحقیق ثروت عکاشه، ص۲۳۱.
  51.  فرمانیان و موسوی نژاد، زیدیه تاریخ و عقاید، ص۳۸.
  52.  ر.ک به: نقش عاشورا و عزاداری‌های عصر ائمه علیهم السلام در سقوط امویان و پیروزی عباسیان
  53.  رحمانی، آیین و اسطوره در ایران شیعی، ص۱۰
  54.  رحمانی، آیین و اسطوره در ایران شیعی، ص۵۸. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱۱، ص۲۶۷
  55.  خزعلی، قیام امام حسین از دیدگاه علمای اهل سنت، ۱۳۸۱ش، ص۶۰-۶۱
  56.  موسسه شیعه شناسی، سنت عزاداری و منقبت‌خوانی، ص۱۵۶
  57.  موسسه شیعه شناسی، سنت عزاداری و منقبت‌خوانی، ص۱۵۷
  58.  موسسه شیعه شناسی، سنت عزاداری و منقبت‌خوانی، ص۱۵۸
  59.  موسسه شیعه شناسی، سنت عزاداری و منقبت‌خوانی، ص۱۵۷
  60.  موسسه شیعه شناسی، سنت عزاداری و منقبت‌خوانی، ص۱۵۸
  61.  مهماندار، امام حسین در آیینه شعر و ادب، ص۵۳
  62.  رازی قزوینی، نقض، ص۴۰۴
  63.  محمدزاده، دانشنامه شعر عاشورایی، ج۲، ص۷۱۷
  64.  محمدزاده، دانشنامه شعر عاشورایی، ج۲، ص۷۱۸
  65.  محمدزاده، دانشنامه شعر عاشورایی، ج۲، ص۷۱۸
  66.  محمدزاده، دانشنامه شعر عاشورایی، ج۲، ص۷۱۹
  67.  محمدزاده، دانشنامه شعر عاشورایی، ج۲، ص۷۱۹
  68.  محمدزاده، دانشنامه شعر عاشورایی، ج۲، ص۷۲۰
  69.  رک: محمدزاده، دانشنامه شعر عاشورایی، ج۲
  70.  خزعلی، «قیام امام حسین از دیدگاه علمای اهل سنت»، ص۵۸-۵۹.
  71.  ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۱، ص۵۳۰؛ ناصری داودی، «شهادت امام حسین از منظر اهل سنت»، ص۲۵۷.
  72.  عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ۱۳۶۵ش، ص۳۱۴.

 

منابع

  • ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة،‌ بیروت، دار الفکر، بی‌تا.
  • جعفری، حسین محمد، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه محمد تقی آیت اللهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۷ش.
  • جعفریان، رسول، تاملی در نهضت عاشورا، قم، نشر مورخ، ۱۳۸۶ش.
  • جمعی از نویسندگان، زمینه‌های قیام امام حسین، قم، زمزم هدایت، ۱۳۸۳ش.
  • خزعلی، انسیه، قیام امام حسین از دیدگاه علمای اهل سنت، مندرج در: مجموعه مقالات همایش امام حسین، ج۱۱، مجمع جهانی اهل بیت(ع)، تهران، ۱۳۸۱ش.
  • رازی قزوینی، عبدالجلیل، نقض (بعض مثالب النواصب)،‌دار الحدیث، قم، ۱۳۹۱ش
  • رحمانی، جبار، آیین و اسطوره در ایران شیعی، انتشارات خیمه، تهران، ۱۳۹۴ش.
  • دینوری، احمد بن داوود، أخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، قاهره، دار احیاء الکتب العربی، چاپ اول، ۱۹۶۰م.
  • شهیدی، سید جعفر، پس از پنجاه سال؛ پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین(ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۶ش.
  • صحتی سردرودی، محمد، عاشورا پژوهی با رویکردی به تحریف شناسی تاریخ امام حسین(ع)، قم، انتشارات خادم الرضا، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
  • عنایت، حمید، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه: بهاء الدین خرمشاهی، انتشارات خوارزمی، تهران، ۱۳۶۵ش.
  • محمدزاده، مرضیه، دانشنامه شعر عاشورایی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، تهران، ۱۳۸۶ش.
  • مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: اسعد داغر،‌دار الهجره، قم، ۱۴۰۹ق.
  • مهماندار، مهدی، امام حسین در آیینه شعر و ادب، مندرج در: مجموعه مقالات همایش امام حسین، ج۱۲، مجمع جهانی اهل بیت(ع)، تهران، ۱۳۸۱ش.
  • ناصری داودی، عبدالمجید، شهادت امام حسین از منظر اهل سنت، مندرج در: نگاهی نو به جریان عاشورا، زیر نظر سید علیرضا واسعی، بوستان کتاب، قم، ۱۳۹۰ش.
  • سید مرتضی، علی بن حسین، التنزیه الانبیاء، قم، الشریف الرضی، بی‌تا.

 

 

آخرین ویرایش ۶ ماه پیش توسط Mgolpayegani انجام شده‌است

ويکی شيعه


هشت منبر کوتاه عاشورایی
شنبه دوم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 9:28 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

مجله  مبلغان  دی و بهمن 1387 - شماره 111 

هشت سخنرانی کوتاه(مروری بر برخی آموزه های مکتب عاشورا)

131

 

 

 

 

عاشورا، مکتبی است درس آموزو سرشار از آموزه های تعالی بخش وبسان خوانی است گسترده، با انبوهیاز مائده های آسمانی. بی گمان، آنان کهبر سر این سفره مهمان آیند و طعم اینمائده ها را بچشند و به درستی،درسهای این مکتب را فرا گیرند،آینه دار حسین علیه السلام شده، وجودشانبازتاب خُلق حسینی خواهد شد وچون سالار شهیدان کربلا علیه السلام صاحبعزّت و کرامت خواهند شد. ایشانهمانند ابا عبد الله علیه السلام به قلّه ایثار وجوانمردی و آزادگی خواهند رسید وبسان سرور شهیدان، حق طلب وخدامحور خواهند شد. در یک کلام،آن می شوند که ابا عبد الله علیه السلام برایهمان قیام کرد و حماسه خونینعاشورا را رقم زد. چه زیبا علامه اقباللاهوری به ترسیم فضایل امامحسین علیه السلام نشست و قطره ای از آنوجود دریاگونه را در سروده هایخویش باز تابانیده:

آن امام عاشقان پور بتولسرو آزادی ز بستان رسول

بر زمین کربلا بارید و رفتلاله در ویرانه ها کارید و رفت

دشمنان چون ریگ صحرا لا تُعَددوستان او به یزدان هم عدد

سرّ ابراهیم و اسماعیل بودیعنی آن اجمال را تفصیل بود

تا قیامت قطع استبداد کردموج خون او چمن ایجاد کرد

عزم او چون کوهساران استوارپایدار و تند سیر و کامکار

خون او تفسیر هر اسرار کردملّت خوابیده را بیدار کرد

نقش الاّ اللّه بر صحرا نوشتسطر عنوان نجات ما نوشت

رمز قرآن از حسین آموختیمز آتش او شعله ها اندوختیم

تار ما از زخمه اش لرزان هنوزتازه از تکبیر او ایمان هنوز

ای صبا ای پیک دورافتادگاناشک ما بر خاک پاک او رسان

جاذبه آن حقیقت بزرگ و آنشهید جاودانه، تنها در سرزمینهایاسلامی محصور نماند؛ بلکه در آنسوی جغرافیای کره خاکی، یعنیمغرب زمین نیزه دلهای بیدار وجانهای مشتاق را مسحور خویشساخت و زبانشان را به ستایش ازخویش گویا کرد؛ برای نمونه «ارمانرنو» فرانسوی در رثای آن حضرت ویارانش چنین می گوید:

«حسین [ علیه السلام ] پس از پدر و برادرکه آن دو نیز در راه خدا شهید شدند ـ بهزیر چکمه استبداد جان داد. یارانشهفتاد و دو تن بودند. و دشمنانش دههزار؛ و او همسر و فرزندانش را درپسِ تپّه ای پناه داده بود. از آسمان آتشمی بارید و زمین سوزان بود. مردان،تشنه افتخار بودند و کودکان تشنه آب.سرانجام، حسین[ علیه السلام ] که همه یاران وفرزندانش را از دست داده بود، خودنیز با پیکری خونین و چاک چاک برزمین افتاد. از آن پس، هر شامگاه،آسمان خون می گرید و وحوش کوه وصحرا نالان اند و من بر آن رادمردانیکه آن روزها در صحرای کربلا و در راهعشق بی پایان به خدا، زندگی و هستیخود را از دست دادند، رشک می برم وغبطه می خورم.»

مقاله حاضر، مروری است بر برخیآموزه های متعالی مکتب عاشورا درزمینه های اخلاقی، عرفانی، فرهنگی،اقتصادی و خانوادگی که به صورتهشت سخنرانی کوتاه، تهیه و تنظیمشده است.

1. برپا داشتن نماز

چرا نماز، مورد اهتمام فوق العادهاهل بیت علیهم السلام بوده است؟ تا آنجا که درمیدان جنگ نیز نماز را اقامه می کردند.چرا سید الشهدا که برای جان یارانخویش ارزش فراوانی قائل بود،حاضر شد تعدادی از اصحابش سپر اوشوند و بدین گونه جان خویش را ازدست بدهند، تا آن حضرت در آندشوارترین شرایط، نماز خود را اداکند؟

حقیقت، این است که نماز، ارتباطبی واسطه با خداوند و معراج نمازگزاراست و انسان را به مقام قرب پروردگارمی رساند، پس دارای اهمیت فراواناست؛ اما به نظر می رسد، اقامه نمازمنحصر در این دلیل نبوده و دلیلدیگری نیز در کار باشد. علت دیگریکه می توان برای آن در نظر گرفت ایناست که این امر، عبادتی است که درآن، حتی پیش از ارتباط درست باپروردگار، سخن از رابطه صحیح بابندگان خداوند و ادای حقوق آنان نیزدر میان است؛ گرچه در پستوی خانه ودر مکانی کاملاً خلوت، آن فریضه،اقامه شود.

پروردگار، نمازی را می پذیرد کهدر مکانی مباح خوانده شود، و غصبینباشد و با لباسی خوانده شود کهحاصل تاراج دارایی کسی نباشد؛ و باآب وضویی ادا شود که دزدی و مالدیگران نباشد. خلاصه اینکه پیش ازحقوق پروردگار، حقوق انسانها در آنرعایت شده باشد؛ و پیش ازخداگرایی، دگرگرایی در آن جلوه گرباشد. این گونه است که در نهاد نماز ـاین نماد ارتباط با خدا، یک حقوق بشربزرگ، تعبیه شده است. این نیزمی تواند دلیل دیگر اهتمام امامانمعصوم علیهم السلام به ویژه سالار شهیدان علیه السلام به اقامه این فریضه الهی؛ حتی در ظهرعاشورا باشد.

به تعبیر استاد شهید مرتضیمطهری: «انسان وقتی که می خواهدنماز بخواند، به راستی می خواهد خودرا یک انسان واقعی بکند و بنمایاند؛زیرا یک انسان واقعی، آن کس است کهاوّلاً: حقوق اجتماعی را محترمبشمارد و نمازگزار، اوّل چیزی کهتوجه دارد این است که آب وضو ومحلّ وضو و لباس و مکان او غصبینباشد، و ثانیا: یک انسان واقعی،وقت شناس و اهل انضباط است، ونمازگزار در پنج وقت یا سه وقت،همیشه خود را حاضر می دارد، و ثالثا:نمازگزار قبله شناس است، می داند بهکدام سو متوجه شود.

قبله او جایی است که آنجا بهدست ابراهیم بنا شده است نه با دستستمگر و دزد؛ جایی است که آنجامظهر فرهنگ و معارف دین است، نهمثلاً لندن و یا واشینگتن و یا مسکو، ورابعا: نمازگزار خود را از آلودگیها ونجاستها پاکیزه نگه می دارد، و خامسا:احساسات و غرایز خود را کنترلمی کند، و برای مدتی نه می خورد و نهمی خوابد و نه می گرید و نه می خندد ونه به این طرف و آن طرف متوجهمی شود، و سادسا: عالی ترین اذکار،مانند تکبیر و تسبیح و تحمید را تکرارمی کند.

پیغمبران دو هدف داشته اند: یکیکشاندن قلبها و روحها به عالم بالاهمان گونه که در قرآن کریم می خوانیم:«یَـآأَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّـآ أَرْسَلْنَـکَ شَـهِدًا وَ مُبَشِّرًاوَ نَذِیرًا * وَ دَاعِیًا إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِی»؛ «ایپیامبر! ما تو را فرستادیم تا شاهد وبشارت دهنده و بیم دهنده باشی و بهاذن حق، خلق را به سوی خدا دعوتکنی.» و دیگری برقرار کردن عدالتدر اجتماع که می فرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنَارُسُلَنَا بِالْبَیِّنَـتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَـبَوَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»؛ «همانا ماپیامبران را با ادّله و معجزات [به سویخلق [فرستادیم و برایشان کتاب ومیزان (عدل) نازل کردیم تا مردم بهراستی و عدالت گرایند.» نماز هم بههدف اولی پیامبران کمک می کند و همبه هدف دوّمی. نماز که مذکّر ایماناست، پشتوانه عدالت اجتماعی و اصلمساوات و رعایت حقوق اجتماعی نیزمی باشد و سرّ موفقیت اسلام، ایناست که عدالت و عبادت را به هم توأمکرده است.»

نکته پایانی و قابل توجه در بارهاین فریضه آنکه، نماز پیش از آنکه ذکربنده از خداوند باشد، یادکرد خدا ازبنده خویش است. نخست، اینخداوند است که به یاد بنده اش می افتدو آن گاه بنده او بر اثر این توجهپروردگار، به یاد خداوند توفیقمی یابد.

پس اقامه نماز راستین، نشانهکشش پروردگار به بنده خویش و ترکآن، علامت نبود محبت خداوند بهبنده اش است. به تعبیر زیبای حافظ:

تا که از جانب معشوقه نباشد کششیکوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد

حقیقت یادشده در تفسیر مجمعالبیان، ذیل آیه شریفه «إِنَّ الصَّلَوةَ تَنْهَیعَنِ الْفَحْشَآءِ وَ الْمُنکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ»؛«همانا نماز از کار زشت و ناپسند بازمی دارد، و قطعا یاد خدا بالاتر است.»این گونه آمده است: «وَلَذِکْرُ اللّهاکبر؛یعنی خدا با ارزانی داشتن رحمتخویش بر شما، پیش از فرمانبرداریشما از او یادتان می کند. و این یاد خدااز شما، بزرگ تر است از یاد شما ازاو.»

نماز شب عاشورا

راوی می گوید:

«وَلَمَّا رَأیَ الْحُسَیْنُ حِرْصَ الْقَوْمِ عَلَیتَعْجِیلِ الْقِتَالِ وَ قِلَّةِ انْتِفَاعِهِمْ بِمَواعِظِ الْفِعَالِ وَالْمَقَالِ، قَالَ لاَِخِیهِ الْعَبَّاسِ علیه السلام : «اِنِ اسْتَطَعْتَاَنْ تَصْرِفَهُمْ عَنَّا فِی هَذَا الْیَوْمِ فَافْعَلْ، لَعَلَّنَانُصَلِّی لِرَبِّنَا فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ فَاِنَّهُ یَعْلَمُ اِنِّی اُحِبُّالصَّلاَةَ لَهُ وَ تِلاَوَةَ کِتَابِهِ؛ چون حسین علیه السلام دید که [در روز تاسوعا سپاه ابن زیاد[در شروع جنگ، بسیار عجله و شتابدارند، و موعظه و نصیحت گفتاری وعملی در آنان اثر نمی گذارد، بهبرادرش عباس علیه السلام فرمود: اگرمی توانی این سپاه را امروز از مامنصرف کنی، این کار را بکن! تا یکامشب را به نماز بپردازیم؛ زیرا خدامی داند که من به نماز و تلاوت قرآنعلاقه دارم.»

سپس راوی چنین ادامه می دهد:«عباس آمد و درخواست امام حسین علیه السلام رابا آنان در میان گذاشت عمر بن سعدسکوت کرد و گویا مایل نبود در جنگ،تأخیری رخ دهد. عمر بن حجّاج زبیدیگفت: «به خدا قسم! اگر هر کس دیگریچنین درخواستی می کرد، می پذیرفتیم.چگونه از حسین علیه السلام نپذیریم، و حال آنکهاو از آل محمّد است.»

پس قبول کردند و جنگ، یک روزبه تأخیر افتاد. راوی می گوید: «وَباتَالْحُسَینُ علیه السلام وَ اَصْحَابُهُ تِلْکَ اللَّیْلَةِ، وَلَهُمْ دَوِیٌّکَدَوِیِّ النَّحْلِ مَا بَیْنَ رَاکِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ قَاعِدٍ؛حسین علیه السلام و یارانش آن شب را درحالی که زمزمه ای چون زمزمه زنبورعسل، [بر اثر دعا و نیایش [داشتند، دررکوع و سجود و در حال نشسته بهصبح رسانیدند.»

روضه

آخرین نماز امام حسین علیه السلام درروز عاشورا اتفاق افتاد. چون وقتنماز ظهر فرا رسید، مردی از یاران آنحضرت به نام «ابو ثمامه صیداوی» بهآن حضرت عرض کرد: «ای ابا عبداللّه! جانم به فدایت! این گروه به مانزدیک شده اند و به خدا سوگند کهپیش از تو، من باید کشته شوم ودوست دارم چون خدا را ملاقاتمی کنم با تو نماز خوانده باشم.» امامحسین علیه السلام سر به سوی آسمان برداشتو فرمود: «نماز را تذکّر دادی، خدای تورا از نمازگزاران قرار دهد.» آن گاه امامحسین علیه السلام زهیر بن قین و سعید بنعبد اللّه را گفت در جلوی آن حضرتبایستند تا او نماز ظهر بگذارد، پسامام علیه السلام با نیمی از یارانش نماز خوف بهجای آوردند.»

خوشا آنان که اللّه یارشان بیکه حمد و قل هو اللّه کارشان بی

خوشا آنان که دایم در نمازندبهشت جاودان بازارشان بی

2. خیرخواهی

یکی از وظایف مسلمانان در برابریکدیگر، خیرخواهی است. امامصادق علیه السلام در این باره می فرماید:«عَلَیْکُمْ بِالنُّصْحِ لِلّهِ فِی خَلْقِهِ فَلَنْ تَلْقَاهُ بِعَمَلٍاَفْضَلَ مِنْهُ؛ بر شما باد به خیرخواهیبرای خدا نسبت به خلق او که هرگزخداوند را با عملی بهتر از این کارملاقات نخواهی کرد.»

از نگاه آموزه های دینی، دایرهخیرخواهی، تنها به دوستان، محصورنمی شود؛ بلکه انسان کامل از نگاهاسلام، فردی است که خیرخواههمگان است؛ حتی در باره آنان که درباره او ناسپاسی کردند و دشمنیورزیدند.

شمس تبریزی در این باره چنینمی گوید: «انسان کامل، خودخواهنیست، دیگر خواه است، غمخوارعالَم است. او خود را در برابر مردمان،مسئول می پندارد و در خود برای آناناحساس پیام و رسالت و وظیفهرهنمونی و دستگیری می کند. انسانکامل می خواهد بیخبران را بیاگاهاند وناپختگان را از خامی به بلوغ و کمالرهنمون گردد. او حتی در برابرناسپاسی و حق ناشناسی مردمان و نیزدر برابر آزار آنان، همچنان و بیش ازهر هنگام، غمخوار ایشان است.»

نمونه ای از خیرخواهی را حتیبرای کینه توزان و کج اندیشان، درسوره مبارکه یسآ می خوانیم؛ آنجا کهیکی از پیروان راستین پیامبران در میانمردم آمد و آنها را به پیروی از انبیا وپرستش پروردگار دعوت فرمود و براین دعوت خویش، برهان نیز اقامهکرد؛ اما آنان در برابر این خیرخواهی،وی را به شهادت رساندند و به خیالخود، او را از سر راهشان برداشتند.»

در اینجا قرآن کریم، اوجخیرخواهی این پیرو راستین پیامبر راآن گاه که کشته شد و به عالَم برزخ وبهشت وارد شد، این گونه بیانمی فرماید: «قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ یَــلَیْتَقَوْمِی یَعْلَمُونَ * بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَالْمُکْرَمِینَ »؛ «[سرانجام به جرم ایمانکشته شد، و بدو] گفته شد: به بهشت درآی. [او از سر خیرخواهی و دلسوزی[گفت: ای کاش، قوم من می دانستند کهپروردگارم چگونه مرا آمرزید و مرا درزمره عزیزان قرار داد.»

حکیم نظامی گنجه ای در این بارهچه زیبا سروده است:

ز ما رنجه و راحت اندوز مچراغ شب و مشعل روز ما

در مکتب عاشورا نمونه هایی ازاوج خیرخواهی سالار شهیدان علیه السلام رامی بینیم؛ آنجا که وقتی برخی براییاری آن حضرت عذر آوردند و بهانهتراشیدند، آن حضرت از رویخیرخواهی و برای آنکه آنان دچارعذاب الهی نشوند، توصیه می کند که ازآن مکان فاصله گیرند؛ چرا که اگرباشند و فریاد «هَلْ مِنْ نَاصِر» حسین رابشنوند و به یاری او برنخیزند، گرفتاردوزخ خواهند شد. اکنون دو نمونه ازاین خیرخواهی:

نمونه اوّل: عمرو بن قیس مشرقیگوید که من و پسرعمویم در قصر بنیمقاتل، خدمت حسین علیه السلام رسیدیم و براو سلام کردیم. حضرت پرسید: «آیا بهیاری من آمده اید؟» گفتم: «مردیعیالمندم، و مال بسیاری از مردم نیز،نزد من است؛ چون نمی دانم کار شما بهکجا می انجامد. می ترسم که امانتمردم ضایع شود. پسر عمویم نیز مانندهمین سخن را به زبان آورد. حسین علیه السلام فرمود: «پس، از اینجا بروید تا فریادمرا نشنوید و اثری از من نبینید که بهراستی هر کس، فریاد ما را بشنود و یا(از دور) سیاهی و شبح ما را ببیند؛ ولیدرخواست ما را نپذیرد و به فریاد مانرسد، بر خدای بلندمرتبه واجب استکه او را با خواری به جهنم اندازد.»

نمونه دوم: ضحاک بن عبد اللّهمشرقی همدانی می گوید که من ومالک بن نضر ارحبی بر ابا عبد اللّه علیه السلام وارد شدیم، پس سلام کردیم و درمحضر وی نشستیم. آن حضرت،خوش آمد گفت و پاسخ سلام ما را دادو پرسید: «به چه منظوری نزد منآمده اید؟» عرض کردیم: «برای سلام ودرخواست عافیت برای شما و اینکه بهشما خبر دهیم که مردم کوفه برایجنگ با شما آماده اند.»

امام علیه السلام فرمود: «حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَالْوکیل نِعْمَ المولی و نعم النصیر؛ خدا برایما بس است و او سرپرست و مددکارخوبی است.»

وقتی خواستیم از او جدا شویم وخداحافظی کنیم، فرمود: «چه مانعیدارد که مرا یاری کنید؟» مالک بن نضرکه همراه من بود گفت: «هم قرضداریم و هم گرفتار زن و فرزندهستیم.» من گفتم: «گرچه مرا نیز همینگرفتاریهای قرض و زن و بچه هست؛ولی حاضرم تو را همراهی، و در راه توفداکاری کنم؛ اما به آن شرط که هرگاهبی کس ماندی و یاری من برای توسودی نداشت، اجازه بدهی شما رارها کنم و در پی کار خویش بروم.»

امام، شرط مرا پذیرفت. پس مننزد وی ماندم تا آنکه روز عاشورا فرارسید و یاران او به شهادت رسیدند واز اصحاب امام جز دو نفر باقی نماند؛آن گاه به حسین علیه السلام عرض کردم: «ایفرزند پیامبر خدا! مرا با تو قرار بر اینبود که تا یاورانی داشته باشی همراه توبمانم، و شما را یاری کنم، ولی هنگامیکه یاران و همراهان تو کشته شدند،آزاد باشم و بروم. هم اکنون زمان آن فرارسیده است.»

فرمود: «راست گفتی؛ اما چگونهاز دست این لشکر بزرگ می گریزی؟اگر می توانی، راهی برای فرار پیدا کن.مرا با تو کاری نیست.» هنگامی که مرااجازه رفتن داد، اسب خویش را که ازقبل در میان خیمه ای پنهان کرده بودم ـو خود پیاده می جنگیدم ـ از خیمهبیرون آوردم و سوار شدم و با تازیانه براو زدم؛ به گونه ای که روی سم پاهایخود بلند شد، آن گاه افسارش را رهاکردم تا پیش بتازد؛ دشمن که این حالترا دید، ناگزیر راه را باز کرد و منصفهای آنان را شکافتم و بیرون آمدم وگریختم. من آن روز دو نفر از دشمنانامام علیه السلام را کشتم و دست فرد دیگری راقطع کردم؛ حسین علیه السلام این کار من راتحسین کرد؛ به گونه ای که چند بارفرمود:

«لاَ تَشَلْ، لاَ یَقْطَعَ اللّهُ یَدَکَ، جَزاکَ اللّهُخَیْرا مِنْ اَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّکَ صَلَّی اللّهُ علیه وآله؛ دستت درد نکند و شل نشود. خداهرگز نگذارد دست تو قطع شود وپروردگار، پاداش نیکویی به سببخاندان پیامبر صلی الله علیه و آله به تو عنایت کند.»

روضه

امام حسین علیه السلام خیرخواهی رابدانجا رسانیده بود، که حتی خواهانسعادت و نجات دشمنان خویش نیزبود؛ اما آنان در برابر ایشان چه پاسخیدادند؟! آنها حتی به طفل شیرخوار اونیز رحم نکردند؛ آن گاه که امام برایوداع، مقابل خیمه آمد و به خواهرشفرمود: «ناوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتّی اَوْدَعَهُ؛فَاَخَذَهُ وَاَوَمَأَ اِلَیْهِ لِیُقَبِّلَهُ فَرَماهُ حَرْمَلَةُ بْنِالْکاهِلِ الاَْسَدِی بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَذَبَحَهُفَقالَ لِزِیْنَبَ: خُذِیهِ، ثُمَّ قالَ: هُوِّنَ عَلَیَّ ما نَزَلَبِی اِنَّهُ بِعَیْنِ اللّهِ، ثُمَّ حَفَرَ لَهُ عِنْدَ الْفُسْطاطِحَفِیرَةً فِی جَفْنِ سَیْفِهِ فَدَفَّنَهُ فِیها بِدِمائِهِ؛فرزند خردسالم را بده تا با او وداع کنم؛طفل را گرفت و خواست ببوسد کهناگاه حرملة بن کاهل اسدی، او راهدف تیر قرار داد و آن تیر در حلق اوجای گرفت و او را ذبح کرد. پس بهزینب فرمود: او را بگیر! آن گاه فرمود:چون این حادثه در برابر دیدگانخداست، بر من آسان است. در اینهنگام، کنار خیمه با نوک شمشیرش،قبری ساخت و او را با همان وضعخون آلود دفن کرد.»

بخواب ای نوگل پژمان پرپربخواب ای غنچه نشکفته، اصغر

بخواب آسوده اندر دامن خاکندیده دامن پر مهر مادر

بخواب و خواب راحت کن شب و روزکه خاموش است صحرا بار دیگر

همه افتاده، در خواب اند و خاموشتویی صحرا و چندین نعش بی سر

3. ایثار

جهان، پیشرفتهای مادی، علمی ومعنوی خویش را وامدار ایثارگراناست؛ آنها که از مال و جسم و جانخویش، مایه گذاشتند تا آدمیان رامهمان انواع برکتها کنند؛ آنان کهسوختند تا به جمع بشر روشناییبخشند؛ گریستند تا بر لبهای دیگرانشکوفه خنده بنشانند و بار غم به دوشکشیدند تا برای دیگران، شادمانی بهارمغان آورند.

حضرت علی علیه السلام می فرماید: «خَیْرُالْمَکارِمِ الاِْیثارِ؛ بهترین مکارم اخلاق،ایثار است.»

آن حضرت در حدیثی دیگر دراین باره فرموده است: «عِنْدَ الاِْیثارِ عَلَیالنَّفْسِ تَتَبَیَّنُ جَواهِرَ الْکُرَماءِ؛ نزد ایثار برجان، گوهرهای (درونی) کریمانآشکار می شود.»

شاعره معاصر، پروین اعتصامیدر داستانی نمادین، نمونه زیبایی ازایثار را به رشته نظم درآورده است. دراین حکایت چنین می خوانیم: «شبیشاهدی (شخصی) با شمعی به گفتگوپرداخت و از هنرنماییها وشاهکارهای خویش که در دل آن شب،موفق به انجام آن شده بود، سخن بهمیان آورد و آنها را به رُخ شمعمی کشید؛ و در این ستایش از خویش تاآنجا پیش رفت که با طعنه به شمعگفت:

تو به گرد هنر من نرسیزان که من بذل سر و تن کردم

بدین گونه، آن شخص از این نکته مهمغافل شده بود که اگر روشنایی حاصل ازایثار شمع و اشک ریختن و پرتوافکندناونبود، وی توان انجام دادن هیچ یک از آنهنرنماییها را نداشت. اینجا بود که شمعبرای آنکه وی را از این بی خبری بیرونآورد و متوجه ایثار خود کند، در پاسخ اومی گوید:

شمع خندید که بس تیره شدمتا ز تاریکی ات ایمن کردم

پی پیوند گهرهای تو بسگهر اشک به دامن کردم

گریه ها کردم و چون ابر بهارخدمت آن گُل و سوسن کردم

خوشم از سوختن خویش از آنکسوختم بزم تو روشن کردم

خرمن عمر من ار سوخته شدحاصل شوق تو خرمن کردم

کارهایی که شمردی بر منتو نکردی همه را من کردم

یکی از عارفان بزرگ گفت که هیچکس بر من، چنان غلبه نکرد که جوانیاز بلخ؛ از حج می آمد؛ مرا گفت: «حدّزهد نزد شما چیست؟» گفتم: «چونبیابیم بخوریم و چون نیابیم صبرکنیم.» گفت: «سگان بلخ نیز همینصفت را دارند.» پس من او را گفتم:«حدّ زهد نزد شما چیست؟» گفت: «ماچون نیابیم صبر کنیم و چون بیابیمایثار کنیم.»

بی گمان، خدمت بزرگ سالارشهیدان به جهان بشری، در سایه ایثارو جانفشانی آن حضرت بوده است. آنحضرت و دیگر شهدای کربلا باخورشید ایثار خویش، فرا راه آدمیانرا روشن کردند، و بر اثر این فروغ ایثاربود که زمینه رویش انواع خوبیها ونیکیها در میان جامعه انسانی فراهمشد.

به تعبیر استاد شهید مرتضیمطهری رحمه الله : «همه کسانی که به بشریّتبه گونه ای خدمت کرده اند، حقی بهبشریت دارند؛ ولی هیچ کس حقی بهاندازه حق شهدا بر بشریت ندارد؛ چراکه شهید، آن کسی است که با فداکاریو از خودگذشتگی خود و با سوختن وخاکستر شدن خود محیط را برایدیگران مساعد می کند.

مَثَل شهید مَثَل شمع است کهخدمتش از نوع سوخته شدن و فانیشدن و پرتوافکندن است، تا دیگراندر این پرتو که به بهای نیستی او تمامشده، بنشینند و آسایش بیابند و کارخویش را انجام دهند. آری، شهداشمع محفل بشریت اند؛ سوختند ومحفل بشریت را روشن کردند. اگر اینمحفل، تاریک می ماند، هیچ دستگاهینمی توانست کار خود را آغاز کند یاادامه بدهد.

انسان که در روز در پرتوخورشید تلاش می کند و یا شب درپرتو چراغ یا شمع، کاری انجاممی دهد، به همه چیز توجه دارد، جز بهآنچه پرتوافشانی می کند که اگرپرتوافشانی او نبود، همه حرکتهامتوقف و همه جنب و جوشها راکدمی شد.

شهدا پرتوافشانان و شمعهایفروزنده اجتماع اند که اگر پرتوافشانیآنها در ظلمات استبدادها و استعبادهانبود، بشر ره به جایی نمی برد. پشتسر هر شهادتی یک روشنایی پیدامی شود. در حقیقت، شهادت برایاجتماع، نوعی تصفیه نفس است برایاجتماع.»

جان است و از محبت جانان دریغ نیستاینم که دست می دهد ایثار کنم

مصداق بارز ایثار

برای «ایثار» و گذشتن از همههستی خویش در راه خدا، چهنمونه ای بهتر از حضرت عباس علیه السلام می توان یافت. او بزرگ ترین جانباز وایثارگر کربلا بود که بر قلّه ایثار جایگرفت؛ کسی که امام سجاد علیه السلام درستایش از او فرمود: «رَحِمَ اللّهُ الْعَباسَ،فَلَقَدْ آثَرَ وَاُبْلِیَ وَفَدّی اَخاهُ بِنَفْسِهِ حَتّی قَطَعَتْیَداهُ، فَاَبْدَلَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهِما جَناحَیْنِ یَطِیرُبِهِما مَعَ الْمَلائِکَةِ فِی الْجَنَّةِ کَما جَعَلَ لِجَعْفَرِبْنِ اَبِی طالِب علیه السلام ؛ خدا رحمت کندعباس علیه السلام را که ایثار کرد و دچارمصائب شد و جانش را برای برادرشحسین علیه السلام فدا کرد تا آنجا که دستهایشدر این راه قطع شد. خداوند به جای آندو دست، دو بال به او عنایت کرد که باآن دو بال در بهشت، همراه فرشتگانپرواز می کند؛ چنان که خداوند بهجعفر بن ابی طالب علیه السلام نیز [به جای دودستش که در جنگ موته قطع شد] دوبال عنایت کرد [که در بهشت به پروازدرآید.]»

آن گاه امام سجاد علیه السلام افزود: «وَاِنَّلِلْعَباسِ عِنْدَ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ مَنْزِلَةٌ یَغْبِطُهُ بِهاجَمِیعُ الشُّهَداءِ یَوْمَ الْقِیامَةِ؛ برایعباس علیه السلام در پیشگاه خداوند بزرگ،مقامی بس ارجمند است که همهشهیدان در روز قیامت، از آن مقامحسرت می خورند.»

روضه

شاعر درباره حضرت عباس علیه السلام سروده است:

اَحَقُّ النّاسِ اَنْ یُبْکی عَلَیْهِفَتیً اَبْکَی الْحُسَیْنَ بِکَرْبَلاء

اَخُوهُ وَابْنُ وَالِدِهِ عَلِیٍّاَبُو الْفَضْلِ الْمُضَرَّجِ بِالدِّماءِ

وَمَنْ وَاساهُ لا یَثْنِیهُ شَی ءٌوَجادَلَهُ عَلی عَطَشٍ بِماءٍ

سزاوارترین مردم برای گریستن،جوانمردی است که حسین علیه السلام را درکربلا به گریه انداخت: برادر حسین وفرزند پدر او، یعنی ابو الفضل به خونآغشته؛ آنکه با حسین علیه السلام مواسات وهمراهی کرد و هیچ چیز را ازهمراهی اش باز نداشت [و در حالتشنگی به آب فرات رسید] و چونحسین تشنه بود، آب نیاشامید.

آن گاه که عباس برای آوردن آببرای اطفال تشنه کام، صف دشمن رادرهم شکست و وارد شریعه فراتشد، خواست مقداری آب بنوشد؛ امایاد عطش حسین و اهل بیت و کودکان،او را از نوشیدن آب بازداشت. پس آبرا ریخت و این اشعار را زمزمه کرد:

یا نَفْسُ مِنْ بَعْدِ الْحُسَیْنِ هُونِیوَبَعْدَهُ لا کُنْتِ اَنْ تَکُونِی

هذَا الْحُسَیْنُ شارِبُ الْمَنُونِوَتَشْرَبِینَ بارِدَ الْمُعِینِ

ای نفس! زندگی بعد از حسین،خواری و ذلّت است، و بعد از او نمانیتا این ذلّت را ببینی؛ این حسین استکه شربت مرگ می نوشد و تو آب سردو گوارا می نوشی؟!

افسوس که عباس به آرزویش نرسید،وبا همه اشتیاقی که داشت، نتوانست مشکآب را به تشنه کامان برساند:

پس فرو بارید بر او تیر تیزمشک شد بر حالت او اشک ریز

آن چنان گریید بر او چشم مشکتا که چشم مشک خالی شد ز اشک

همچنین در این باره سروده اند:

عشاق چون به درگه معشوق رو کننداز آب دیدگان، تن خود شستشو کنند

قربان عاشقی که شهیدان کوی عشقدر روز حشر، رتبه او آرزو کنند

درگاه او که درگه باب الحوائج استباب الحوائجش همه جا گفتگو کنند

4. رضا و تسلیم در برابر خواستپروردگار

آنکه خداوند را به حکمت وعدالت می شناسد و از این نکته، آگاهاست که خداوند جز به صلاح بنده اشرفتار نمی کند، در برابر مشیّت اوتسلیم، و به قضا و قدرش راضیمی شود. چنین کسی همان گونه که درخوشیها خرسند است، در ناخوشیهانیز، سر بر آستان رضا می ساید و تسلیمحضرت دوست است.

خواجه نصیر الدین طوسی رحمه الله می گوید: «مقام رضا، ثمره محبت استو اهل حقیقت را مطلوب این باشد کهاز خدای تعالی راضی باشند و آن چنانباشد که ایشان را هیچ حالی از احوالمختلف، مانند: مرگ و زندگانی و بقا وفنا و رنج و راحت و غنا و فقر، مخالفطبع او نباشد و یکی را بر دیگریترجیح ننهد؛ چه او می داند که همه آنهااز باری تعالی است. پس هر چه پیشایشان آید بدان راضی باشند. و صاحبمرتبه رضا همیشه در آسایش باشد؛ چهاو را بایست و نبایست نباشد؛ بلکهبایست و نبایست او همه بایست باشدو هر که به رضا رسید به بهشترسید.»

در حکایتی آمده است که نزد امامحسین علیه السلام گفتند که اباذر رحمه الله گفته است:«نزد من درویشی بهتر ازتوانگری و بیماری بهتر از تندرستیاست.» امام علیه السلام فرمود: «رحمت بر اباذرباد؛ اما من می گویم که هر که کارخویش با خدا گذاشت (به هر چه اومقدّر کرد، راضی است) و هرگز تمنانکند؛ مگر آن چیز را که خدا برای ویاختیار (و مقدّر) فرموده است.»

باباطاهر چه زیبا در این بارهسروده است:

یکی درد و یکی درمون پسنددیکی وصل و یکی هجرون پسندد

مو از درمون و درد و وصل و هجرونپسندم آنچه را جانون پسندد

بی گمان آن اعتماد به نفس وآرامش ژرفی که بر روح ابا عبد اللّه علیه السلام حاکم بود ـ با آنکه از شهادت و مصیبتهایپیش رو آگاه بود ـ ریشه در رضامندی آنحضرت در برابر مشیّت پروردگار داشت؛و اینکه آن حضرت سر تسلیم در برابرآستان معبود فرود آورده بود و از مقدّراتخداوند راضی بود.

آن حضرت در سخنی شیوا دراین باره می فرماید: «رِضَی اللّهِ رِضانا اَهْلَالْبَیْتِ نَصْبِرُ عَلی بَلائِهِ وَیُوَفِّینا اَجْرَالصّابِرِینَ؛ آنچه خداوند به آن خشنوداست ما اهل بیت هم خشنودیم، و بر بلیّاتیکه از جانب خدا است صبر می کنیم و او مزدصابران را به ما عطا می کند.»

ای دل بیا که تا به خدا التجا کنیموین درد خویش را ز در او دوا کنیم

سر در نهیم در ره او هر چه باد بادتن در دهیم و هر چه رسد مرحبا کنیم

چون دوست دوست داشت که ما خون دل خوریماز دشمن حسود، شکایت چرا کنیم

او هر چه می کند چو صواب است و محض خیرپس ما چرا حدیث ز چون و چرا کنیم

بر کارها چو بند مشیّت نهاد حقما نیز کار خود به مشیّت رها کنیم

روضه

امام حسین علیه السلام والاترین نمونه«تسلیم و رضا» در برابر اراده پروردگاربود، که حتی در دشوارترین شرایطنیز، جز به رضای خداوند نیندیشید، ودر سخت ترین لحظه ها، تنها بهآفریدگارش امیدوار بود و بس«زبان حال آن حضرت، این بوده است:

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیملطف آنچه تو اندیشی، حکم آنچه تو فرمایی

فکر خود و رأی خود در عالم رندی نیستکفر است در این مذهب، خودبینی و خودرایی

حضرت ابا عبد اللّه علیه السلام در صبحعاشورا، این گونه با پروردگار خویشبه مناجات نشست: «اللَّهُمَّ اَنْتَ ثِقَتِی فِیکُلِّ کَرْبٍ وَ رَجَایِی فِی کُلِّ شِدَّةٍ وَ اَنْتَ لِی فِیکُلِّ اَمْرٍ نَزَلَ بِی ثِقَةٌ وَ عُدَّةٌ، کَمْ مِنْ هَمٍّ یَضْعُفُفِیهِ الْفُؤادُ وَ تَقِلُّ فِیهِ الْحِیلَةُ وَ یَخْذُلُ فِیهِالصَّدِیقُ وَ یَشْمُتُ فِیهِ الْعَدُوُّ وَ اَنْزَلْتُهُ بِکَ وَشَکَوْتُهُ اِلَیْکَ رَغْبَةً مِنِّی اِلَیْکَ عَمَّنْ سِوَاکَفَکَشَفْتَهُ وَ فَرَجْتَه فَاَنْتَ وَلِیُّ کُلِّ نِعْمَةٍ وَصَاحِبُ کُلِّ حَسَنَةٍ وَ مُنْتَهَی کُلِّ رَغْبَةٍ؛خدایا! تو در هر گرفتاری و مصیبت،تکیه گاه من هستی و امید من در شداید؛و مورد اعتماد و تکیه گاهم در آنچه برمن [از مصیبتها] نازل شده هستی. چهغمها که در برابر آن، قلب انسان،ضعیف و راه چاره مسدود می شود؛غمهایی که با دیدن آن، دوستان، خوارو دشمنان زبان به شماتت می گشایند.[در چنین مواقعی]، تنها به تو شکایتآوردم و از دیگران قطع امید کردم واین تو بودی که مرا از گرفتاریها نجاتدادی؛ همانا تو صاحب هر نعمت وحسنه و منتهای رغبت [بندگان[هستی.»

راوی در بیان واپسین لحظه هایزندگی سید الشهدا علیه السلام می گوید: چونضعف بر امام حسین علیه السلام غلبه کرد،لحظه ای ایستاد تا استراحت کند؛همان گونه که ایستاده بود، سنگی برپیشانی او اصابت کرد (و خون ازپیشانی اش جاری شد) پس دامان جامهخود را گرفت تا خون را از پیشانی اشپاک کند. که ناگاه تیر سه شعبهزهرآلودی رسید و بر قلب او نشست.او در این هنگام فرمود: «بسم اللّه وباللّه و علی ملّة رسول اللّه.» آن گاه تیررا از پشت سر بیرون آورد، و خونچون ناودان از بدن او جاری شد. پسسرش را به آسمان بلند کرد و عرضکرد: «خدای من! تو می دانی که اینلشکر، کسی را می کشند که جز او پسردختر پیغمبری بر روی زمین وجودندارد.»

روی بنما و مرا گو که ز جان، دل برگیرپیش شمع آتش پروانه به جان گو درگیر

در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغبر سر کشته خویش آی و ز خاکش برگیر

5. نگرش زیبا به مرگ

نهراسیدن از مرگ و نگرشدرست و زیبا به مرگ داشتن، یکی ازآموزه های عرفانی مکتب عاشورااست. حقیقت، آن است که صرف نظراز چگونگی احوال انسان در جهانپس از مرگ، موضوع مردن یا همانانتقال از جهانی به جهان دیگر،همان گونه که حضرت سید الشهدا علیه السلام فرمود، امری زیبا و در حکم زینتبرای فرزندان آدم به شمار می آید.

آن حضرت در بیانی دلنشین دراین باره می فرماید: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَی وُلْدِآدَمَ مَخَطَّ الْقِلاَدَةِ عَلَی جِیدِ الْفَتَاةِ، وَمَا اَوْلَهَنِیاِلَی اَسْلاَفِی اشْتِیَاقَ یَعْقُوبَ اِلَی یُوسُفَ؛مرگ برای فرزندان آدم به مثابهگردن بند بر گردن دختر جوان، کشیدهو بسته شده است؛ چقدر مشتاق دیدنپیشینیان خویشم؛ مانند اشتیاقی کهیعقوب به دیدار یوسف داشت.»

حکیم نظامی گنجه ای در این بارهمی گوید:

گر مرگ رسد چرا هراسمکان راه به توست می شناسم

تا چند کنم ز مرگ فریادگر مرگ از اوست، مرگ من باد

گر بنگرم آن چنان که رأی استاین مرگ نه مرگ، نقل جای است

از خوردگهی به خوابگاهیوز خوابگهی به بزم شاهی

خوابی که به بزم توست راهشگردن نکشم ز خوابگاهش

چون شوق تو هست خانه خیزمخوش خسبم و شادمانه خیزم

به تعبیر یکی از دانشمندان «هرآنچه هست برای همیشه می ماند.همین هستیِ هستی، دلیل جاودانگیآن است. اگر هستیِ جاودانه عوضمی شود پس باید زیباتر شود و اگرناپدید می شود پس باید به صورتیمتعالی تر باز گردد و اگر به خوابمی رود، پس باید خواب بیداریبهتری را ببیند؛ زیرا هستی درتولدهای دوباره خود، همواره زیباتربوده است.»

سالار شهیدان علیه السلام در این بارهمی فرماید: «لَیْسَ شَأْنِی شَأْنَ مَنْ یَخَافُالْمَوْتَ، مَا اَهْوَنَ الْمَوْتَ عَلَی سَبِیلِ نَیْلِ الْعِزِّ،وَ اِحْیَاءِ الْحَقِّ، لَیْسَ الْمَوْتُ فِی سَبِیلِ الْعِزِّ اِلاَّحَیَاةً خَالِدَةً، وَ لَیْسَتِ الْحَیَاةُ مَعَ الذُّلِّ اِلاَّالْمَوْتَ الَّذِی لاَ حَیَاةَ مَعَهُ. اِنَّ نَفْسِی لاََکْبَرُ مِنْذَلِکَ؛ وَ هِمَّتِی لاََعْلَی مِنْ اَنْ اَحْمِلَ الضَّیْمَخَوْفا مِنَ الْمَوْتِ؛ مَرْحَبا بِالْقَتْلِ فِی سَبِیلِ اللّهِوَلَکِنَّکُمْ لاَ تَقْدِرُونَ عَلَی هَدْمِ مَجْدِی وَ مَحْوِعِزَّتِی وَ شَرَفِی؛ فَاِذا لاَ اُبَالِی مِنَ الْقَتْلِ؛ شأنمن، شأن کسی نیست که از مرگبترسد! چقدر مرگ در راه وصول بهعزّت و احیای حق، سبک و راحتاست. مرگ در راه عزتمندی، چیزیجز زندگانی جاویدان نیست، وزندگانی با ذلّت و خواری، جز مرگمطلق نیست. نفس من بزرگ تر از ایناست (که از مرگ بهراسد)؛ و همت منعالی تر است از آن است که از ترسمرگ، بار ستم و ظلم را به دوش بکشم.مرحبا و آفرین به کشته شدن در راهخدا! ولی شما توانایی نابودی مجد وعزت و شرف مرا ندارید؛ پس در اینصورت من از کشته شدن، باکی ندارم.»

مرگ اگر مرد است گو نزد من آیتا کِشم خوش در کنارش تنگ تنگ

من از او جانی ستانم پر بهاو ز من دَلقی ستاند رنگ رنگ

روضه

نه تنها مرگ در راه حق در کاماباعبد اللّه الحسین علیه السلام شیرین و گوارابود، یاران و بستگان و اصحاب او نیزاین گونه بودند. عقبة بن سمعانمی گوید که در مسیر راه حرکتحسین علیه السلام از مکه به عراق، با ایشانهمراه بودم. در یکی از لحظه ها امام،همان گونه که بر اسب، سوار بود، بهخواب سبکی فرو رفت، و پس از چندلحظه بیدار شد؛ در حالی که می فرمود:«اِنَّا لِلَّه وَ اِنَّا اِلَیْهِ رَاجِعُونَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّالْعَالَمِین» و دو یا سه مرتبه این جمله راتکرار کرد.

علی اکبر به پدر رو کرد و گفت:«ای پدر! جانم به فدای تو باد! خدا راحمد کردی و آیه استرجاع خواندی.علت چیست؟» امام فرمود: «پسرم!شخصی را در خواب دیدم که بر اسب،سوار بود و می گفت:» این قافله بهطرف مرگ پیش می رود.» علی اکبرگفت: «ای پدر! آیا ما بر حق نیستیم؟»آن بزرگوار فرمود: «سوگند به آن کسیکه بازگشت بندگان به سوی اوست! مابر حقیم.» علی اکبر گفت: «پس حال کهبر حقیّم، از مرگ، باکی نیست.»

در شب عاشورا نیز آن گاه که قاسمبن حسن علیه السلام به امام عرض کرد: «آیا منهم در شمار شهیدانم؟» آن جناب باعطوفت و مهربانی فرمود: «ایفرزندم! مرگ نزد تو چگونه است؟»عرض کرد: «ای عمو! مرگ در کام مناز عسل شیرین تر است.» آن حضرتفرمود: آری، تو نیز از شهیدان خواهی،آن هم پس از رنجی سخت.

توانی گر در این ره ترک جان کردتوانی عیش با جان جهان کرد

اگر جان رفت، جانان هست بر جایبه جانان زندگی خوش تر توان کرد

چه باشد جان و صد جان در ره دوستجهانی جان به قربان می توان کرد

اگر دل از جهان کندن توانیتوانی هر چه خواهی در جهان کرد

اگر دل از زمین کندن توانیتوانی رخنه ای در آسمان کرد

6. ادای زکات

 

در زیارت نامه سالار شهیدان،حسین بن علی علیه السلام می خوانیم: «اَشْهَدُاَنَّکَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلَوةَ وَ آتَیْتَ الزَّکَاةَ...؛شهادت می دهم که تو اقامه نماز و ادایزکات کردی.»

زکات ـ صرف نظر از حکم فقهیو وجود آن ـ نماد مردم دوستی است کهبارها در قرآن کریم ـ آن هم ـ بعد ازواژه نماز تکرار شده است. بی گمان،پیام اصلی این هم جواری زکات با نمازدر قرآن، تأکید خداوند بر ارتباط مردمدر کنار ارتباط با خداست، و اینکهخداوند، نمازی را به بندگانش سفارشمی کند که همراه زکات، انفاق وگره گشایی باشد، و نمازگزار خود را درگرفتاری و رنج و غم دیگران شریکبداند.

از این رهگذر می توان نتیجهگرفت که ثمره کامل نماز در صورتی بردل و جان نمازگزار به بار خواهدنشست که با اجتماع، پیوندی تنگاتنگداشته باشد، و دغدغه رفاه وخوشبختی دیگران را در سر داشته و براین باور باشد که تا جامعه بر اثرهمکاری و همیاری افراد با یکدیگر بهنیکی سامان نیابد، کار فرد نیز ساماننخواهد یافت، و تا افراد خود را دربرابر مشکلات یکدیگر مسئول ندانند،کار فروبسته این افراد نیز گشودهنخواهد شد.

به تعبیر سقراط «سعادت افراد، درضمن سعادت جماعت است. بنابراینسعادت هر کس در این است کهوظایف خود را در قبال دیگران بهنیکی انجام دهد.»

«افلاطون، ارسطو و فارابی نیز براین باورند: «فضایل اخلاقی، جز درپرتو زندگی جمعی، مجال بروز وامکان تحقق نمی یابند. اخلاق، قانون وعدالت، در ارتباط با جامعه معنا پیدامی کند و هویت می یابد. به این ترتیب،تنها با میانجیگری اجتماع، انسانمی تواند به [همه] نیازهای فطریخویش پاسخ گوید.»

بر این اساس از اینکه امامصادق علیه السلام در زیارت وارث، یکی ازآموزه های مکتب سید الشهدا علیه السلام وویژگیهای برجسته آن حضرت را«ادای زکات» نام می برد، استفادهمی شود که امام حسین علیه السلام به همراهارتباط با خداوند با جامعه نیز درارتباط بوده و سامان دادن اموراقتصادی آنان را از راه پرداخت«زکات» وجهه همت خویش قرار دادهبود.

به تعبیر یکی از علما «زکاتعبادتی مالی است، و اسلام از اینکهثروتمندان، دست مستمندان را بگیرندو یاریشان دهند و نیازهایشان رابرآورده سازند، و سرمایه لازم برایتحقق مصالح عمومی فراهم شود،اهتمام فراوان می ورزد. اسلام از طریقواجب گردانیدن این عبادت مالی ـهمانند بقیه ادیان آسمانی ـ به صورتیحکیمانه و میانه روانه به مبارزهبرخاسته است تا از فاصله طبقاتی وگرد آمدن ثروت و سامان بیش از حددر دست عده ای اندک جلوگیری کند.

زکات، حکم و قانونی است که درصورت مراعات آن، به انسان از نظرفردی، آزادی کار و تلاش می دهد، و ازحق همکاری اجتماعی و تعاون وبرادری میان مردم محافظت می کند. وبر این اساس آن، اصل و مبدأ مهماسلامی یعنی احساس مسئولیت فرددر برابر جامعه و احساس تکلیفجامعه در برابر دیگران، تبلور پیدامی کند.»

روضه

حسین علیه السلام زکات جاودانگی،سعادت ابدی و سروری کردن برجوانان اهل بهشت را با نثار جانگرامی خویش و فرزندانش در راه حقتعالی، پرداخت کرد.

سید بن طاووس در لهوفمی نویسد که وقتی یاران باوفایحسین علیه السلام به شهادت رسیدند و جزاهل بیتش کسی زنده نماند، فرزندشعلی اکبر که از زیباترین وخوش خلق ترین مردم بود، برابر پدرقرار گرفت و از او اجازه رفتن به میدانخواست: «فَاَذِنَ لَهُ ثُمَّ نَظَرَ اِلَیْهِ نَظْرَةَ آیِسٍ مِنْهُوَ اَرْخَی عَیْنُهُ وَ بَکَی ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْبَرَزَ اِلَیْهِمْ غُلاَمٌ اَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقا وَ خُلْقا وَمَنْطِقا بِرَسُولِکَ وَ کُنَّا اِذَا اشْتَقْنَا اِلَی نَبِیِّکَ نَظَرْنَااِلَیْهِ؛ حسین علیه السلام اجازه میدان داد، وآن گاه نگاهی مأیوسانه بر او انداخت وقطرات اشک بر صورتش جاری شد وگفت: «خدایا! تو شاهد باش که جوانیبه سوی این لشکر رفت که از لحاظاندام، اخلاق و گفتار، شبیه ترین مردمبه رسول خدا صلی الله علیه و آله بود، و ما هرگاهمشتاق دیدار پیغمبرت می شدیم به اینجوان می نگریستیم.»

پس علی اکبر به میدان رفت و بهجنگ پرداخت و پس از قتالی سخت وکشتن عده زیادی از دشمنان به سویپدر آمد و گفت: «ای پدر! تشنگی،جانم را به لب رسانیده و سنگینیاسلحه مرا به تعب انداخته است. آیاممکن است با اندکی آب از تشنگینجاتم دهی؟»

حسین علیه السلام گریست و فرمود:«واغوثاه! فرزندم باز گرد و کمی دیگربجنگ! که بسیار نزدیک است کهجدّت رسول اللّه صلی الله علیه و آله را دیدار کنی و ازدست او جام سرشاری از آب بنوشیکه از آن پس هرگز تشنه نشوی.»

سپس علی به سوی میدان رفت وآماده شهادت شد و حمله شدیدی راآغاز کرد. به ناگاه «منقذ بن مره عبدی»او را هدف تیری قرار داد که بر اثر آن،روی زمین افتاد، و فریاد زد: «یَا اَبَتَاهُعَلَیْکَ مِنِّی السَّلاَمُ هَذَا جَدِّی یُقْرِئُکَ السَّلاَمُ وَیَقُولُ لَکَ عَجِّلِ الْقُدُومَ عَلَیْنَا، ثُمَّ شَهِقَ شَهْقَةًفَمَاتَ، فَجَاءَ الْحُسَیْن علیه السلام حَتَّی وَقَفَ عَلَیْهِ وَوَضَعَ خَدَّهُ عَلَی خَدِّهِ وَ قَالَ: قَتَلَ اللّهُ قَوْماقَتَلُوکَ مَا اَجْرَأَهُمْ عَلَی اللّهِ وَ عَلَی انْتِهَاکِحُرْمَةِ الرَّسُولِ، عَلَی الدُّنْیَا بَعْدَکَ الْعَفَا؛ پدرجان! خداحافظ و سلام بر تو! اینکجدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله تو را سلاممی رساند و می گوید: ای حسین!زودتر نزد ما بیا! سپس فریادی کشید وجان داد. حسین علیه السلام آمد و بر بالینفرزند شهیدش ایستاد و صورت برصورت او نهاد و فرمود: پسر جانم!خدا بکشد کسانی را که تو را کشتند.چقدر بر خدا گستاخی کردند؟! چقدرحرمت رسول خدا صلی الله علیه و آله را شکستند؟!پس از تو خاک بر سر این دنیا باد.»

7. حلال خواری

یکی از آموزه های مهم اقتصادیمکتب عاشورا ـ چنانچه اشاره خواهدشد ـ «حلال خواری» و پرهیز از «غذایحرام» است. اهل بیت علیهم السلام به دلیل آثارویرانباری که حرام خواری بر جسم وروح انسان به جا می گذارد، به شدّت ازآن پرهیز می کردند و پیروانشان را نیزاز آن باز می داشتند. حضرت علی علیه السلام باطن غذاهای حرامی چون رشوه راقِی کرده مار سمّی و یا غذایی می داند که باآب دهان مار سمّی مخلوط شده باشد.

آن حضرت در این باره در ضمنحکایتی می فرماید: «... وَ اَعْجَبُ مِنْ ذَلِکَطَارِقٌ طَرَقَنا بِمَلْفُوفَةٍ فِی وِعَائِهَا، وَ مَعْجُونَةٍشَنِئْتُهَا، کَاَنَّمَا عُجِنَتْ بِرِیقِ حَیَّةٍ اَوْ قَیْئِهَا،فَقُلْتُ: اَصِلَةٌ اَمْ زَکَاةٌ، اَمْ صَدَقَةٌ؟ فَذَلِکَ مُحَرَّمَعَلَیْنَا اَهْلَ الْبَیْتِ! فَقَالَ: لاَ ذَا وَلاَ ذَاکَ، وَلَکِنَّهَاهَدِیَّةٌ. فَقُلْتُ: هَبِلَتْکَ الْهَبُولُ! أَ عَنْ دِینِ اللّهِاَتَیْتَنِی لَتَخْدَعَنِی؟ أَ مُخْبِطٌ اَنْتَ اَمْ ذُو جِنَّةٍ، اَمْتَهْجُرُ؟...؛و و از این شگفت آورتراینکه شب هنگام، کسی به دیدار ما آمدو ظرفی سرپوشیده پر از حلوا داشت.معجونی در آن ظرف بود که چنان از آنمتنفر شدم که گویا آن را با آب دهان مارسمّی، یا قی کرده آن مخلوط کردند! بهاو گفتم: هدیه است یا زکات یا صدقه؟که این دو بر ما اهل بیت پیامبر حراماست. گفت: نه زکات و نه صدقه است؛بلکه هدیه است. گفتم: زنان بچه مردهبر تو بگریند. آیا از راه دین وارد شدیکه مرا بفریبی؟ یا عقلت آشفته شده؟ یاجن زده شدی؟ یا هذیان می گویی؟»

مرحوم آیت اللّه طالقانی رحمه الله می نویسد: «حکمت تحریم غذاهاییچون مردار، خون و گوشت خنزیر راباید در آثار روحی و اخلاقی یا جسمیآنها بررسی کرد. در حقیقت، هرگونهغذای حیوانی یا گیاهی و نوع ترکیباتآنها اثر خاصی در تکوین و ترکیبنسوج بدنی و خُلقی انسان دارد کهمجموع این آثار، زمینه چگونگیاخلاق و اندیشه را فراهم می سازد.گوشت درّندگان، خوی درّندگی راتهییج و تقویت می کند و گوشتخوک، شهوات بی بند و بی غیرتی راتهییج می کند.»

باری:

لقمه کاید از طریق مشتبهخاک خور، خاک و بر آن دندان منه

کان ترا در راه دین مغبون کندنور عرفان از دلت بیرون کند

لقمه نانی که باشد شبهه ناکدر حریم کعبه، ابراهیم پاک

گر به دست خود فشاندی تخم آنور به گاو چرخ کردی شخم آن

ور مه نو در حصادش داس کردور به سنگ کعبه اش دست آس کرد

ور به آب زمزمش کردی عجینمریم آیین پیکری از حور عین

وربخواندی بر خمیرش بی عددفاتحه با قل هو اللّه احد

ور بود از شاخ طوبی آتششور شدی روح الامین هیزم کشش

ور تو برخوانی هزاران بسملهبر سر آن لقمه پر ولوله

عاقبت خاصیتش ظاهر شودنفس از آن لقمه تو را قاهر شود

در ره طاعت تو را بی جان کندخانه دین تو را ویران کند

درد دینت گر بوَد ای مرد راهچاره خود کن که دینت شد تباه

اثر ویرانبار حرام خواری تاآنجاست که به فرموده سالارشهیدان علیه السلام ، آدمی را به وادیهلاکت بار نافرمانی از امام زمانخویش، می افکند و وی را در مقابله ورویارویی با امام عصر خویش قرارمی دهد. حقیقتی که امام حسین علیه السلام وقتی در برابر سپاه کوفه ایستاد، از آن،این گونه یاد کرد:

«وَیْلَکُمْ مَا عَلَیْکُمْ اَنْ تُنْصِتُوا اِلَیَّفَتَسْمَعُوا قَوْلِی وَ اِنَّمَا اَدْعُوکُمْ اِلَی سَبِیلِ الرَّشَادِفَمَنْ اَطَاعَنِی کَانَ مِنَ الْمُرْشَدِینَ وَ مَنْ عَصَانِیکَانَ مِنَ الْمُهْلَکِینَ، وَ کُلُّکُمْ عَاصٍ لاَِمْرِی غَیْرُمُسْتَمِعٍ قَوْلِی فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرَامِ وَطُبِعَ عَلَی قُلُوبِکُمْ، وَیْلَکُمْ اَلاَ تُنْصِتُونَ! اَلاَتَسْمَعُونَ؟!؛ وای بر شما! چه زیانیمی برید اگر بن من توجه کنید و سخنمرا بشنوید؟ من شما را به راه راستمی خوانم. هر کس فرمان من برَد بر راهصواب باشد، و هر که از من نافرمانیکند هلاک شود. شما از همه فرامین منسر باز می زنید، و سخن مرا گوشنمی دهید؛ چرا که شکمهای شما ازحرام پر شده و بر دلهای شما مهرشقاوت نهاده شده است. وای بر شماچرا خاموش نمی شوید؟! چرا گوشنمی دهید؟!»

روضه

اگر حرام خواری همان گونه کهسالار شهیدان علیه السلام فرمود، آدمی را بهورطه هلاکت می کشاند؛ در مقابل،حلال خواری، زمینه ساز سعادتانسانها و عاقبت به خیری آنها می شود.بی گمان باید کسانی چون زهیر بن قینکه در واپسین لحظات، به حسینپیوستند و با آنکه از آن حضرتگریزان بودند، به ناگه با یک دیدار با اباعبد اللّه الحسین علیه السلام ، منقلب شدند و بهآن حضرت پیوستند که این افرادخواسته یا ناخواسته از حرام خواری ومال مردم را به ناحق خوردن، پرهیزمی کردند، تا آنکه چنین عاقبتدرخشانی نصیبشان شد.

راوی می گوید که ما با زهیر بنقین از مکه می آمدیم و با حسین علیه السلام همسفر بودیم. زهیر، اکراه داشت که بااو یکجا منزل کند، به همین سبب، هروقت حسین بن علی علیهماالسلام کوچ می کرد،زهیر بار می انداخت و آنجا کهحسین علیه السلام منزل می کرد، زهیر کوچمی کرد؛ تا آنکه یک روز ناچار شدیم باحسین علیه السلام هم منزل شویم. پس هرکدام در سویی بار انداختیم.

ما سر سفره نشسته بودیم کهفرستاده حسین علیه السلام آمد و سلام داد ووارد شد و به زهیر بن قین گفت: «اباعبد اللّه الحسین! مرا به دنبال توفرستاده است که نزد او بیایی.» چونفرستاده حسین علیه السلام چنین سخنی راگفت: «همه لقمه را به زمین گذاشتیم ودر جای خویش خشک شدیم.»

در این هنگام، همسر زهیر گفت:«پسر رسول خدا تو را خواسته است وتو نمی روی؟!»

زهیر از جای برخاست و نزدحسین علیه السلام رفت و پس از دیداریکوتاه برگشت؛ در حالی که چهره اوبرافروخته و شادمان بود. دستور دادچادر و بار و بنه او را نزد حسین ببرند؛آن گاه به همسرش گفت: من تصمیمگرفتم که در خدمت حسین باشم، تاجانم را قربان او کنم و با همسرشخداحافظ کرد. همسرش گریست و بااو وداع کرد و گفت: «خدا! یار ومددکارت باشد و برایت خیر پیشآورد، از تو خواهش دارم که در قیامتنزد جدّ حسین علیه السلام به یاد من نیزباشی.»

8. غیرت

یکی از ویژگیهای شایسته ومتعالی، «غیرت» است. این واژه درلغت یعنی «نَفْرَةُ طَبِیعَةٍ تَکونُ عَنْ بُخْلِمُشَارِکَةِ الْغَیْرِ فِی اَمْرِ مَحْبِوبٍ لَهُ؛ غیرت،یعنی آنکه سرشت و طبیعت انسان ازمشارکت غیر، در امر مورد علاقه اشنفرت داشته باشد.»

این لغت در اصطلاح، یعنی آنکهکسی نسبت به ناموس خود و همسرخود، تا آنجا اهتمام ورزد که به دیگریاجازه تعرّض به حریم خویش ندهد.

امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: «اِنَّ اللّهِتَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَیَمْقُتُ الرَّجُلَ یُدْخَلُ عَلَیْهِ فِیبَیْتِهِ فَلاَ یُقَاتِلُ؛ خداوند تبارک و تعالیدشمن می دارد مردی را که به خانه اشهجوم آورده اند و او دفاع نکند.»

امام صادق علیه السلام نیز فرمود: «اِنَّ اللّهَتَبَارَکَ وَ تَعَالَی غَیُورٌ یُحِبُّ کُلَّ غَیُورٍ وَ لِغَیْرَتِهِحَرَّمَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ؛خداوند تبارک و تعالی غیرتمند استو هر غیرتمندی را دوست می دارد، وبرای همین غیرت است که فواحش راحرام کرده است؛ چه ظاهر باشد و چهپنهان.»

نمونه ای از اوج غیرتمندی سالارشهیدان علیه السلام را در واپسین لحظه هایحیات پربار آن حضرت می بینیم.آن گاه که متوجه تعرّض لشکر دشمنبه خیام حرم شد، بانگ برآورد و درخطاب به آنان فرمود: «وَیْلَکُمْ یَا شِیعَةَ آلِاَبِی سُفْیَانٍ اِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دِینٌ وَ کُنْتُمْ لاَتَخَافُونَ الْمَعَادَ، فَکُونُوا اَحْرَارا فِی دُنْیَاکُمْ اِنِّیاُقَاتِلُکُمْ وَ تُقُاتِلُونَنِی وَ النِّسَاءُ لَیْسَ عَلَیْهِنَّجُنَاحٌ فَامْنَعُوا عُتَاتِکُمْ وَ جُهَّالِکُمْ وَ طُغَاتِکُمْمِنَ التَّعَرُّضِ لِحَرَمِی مَا دُمْتُ حَیّا؛ وای برشما ای پیروان آل ابی سفیان! اگر دینندارید و از روز معاد ترس ندارید، پسدست کم در دنیای خود آزادمرد باشید.من با شما جنگ می کنم و شما با منمی جنگید. زنان که گناهی ندارند. تا منزنده هستم نگذارید سرکشان و نادانانو طاغیان شما، متعرّض حرم منشوند.»

«باری، بنی هاشم، غیرتمندانروزگار خویش بودند، و جوانان بنیهاشم پیوسته اهل بیت امام حسین علیه السلام را در طول سفر به کربلا محافظتمی کردند. شبها نیز با حراست اینجوانان به ویژه قمر بنی هاشم، زنانحرم آسوده و بی هراس می خفتند. امامحسین علیه السلام روز عاشورا خانواده ودختران و خواهران خود را توصیه کردکه پس از شهادتش گریبان ندرند وچهره مخراشند و پیش دشمنانصدایشان را به گریه بلند نکنند.

همچنین این غیرت دینی او ویارانش بود که زمینه ساز آن حماسهبزرگ شد. یاران شهیدش نیز غیرتشاناجازه نداد که امام و اهل بیت ایشان رادر صحرا و میان انبوه دشمن رها کنندو خود، در پی زندگی و عافیت خویشروند. پیروان عاشورا، هم درس عفافو حجاب را به عنوان «غیرت ناموسی»از کربلا می آموزند، هم دفاع از مظلومو نصرت حق و مبارزه با باطل و بدعترا به عنوان «غیرت دینی» ازحماسه آفرینان کربلا الهام می گیرند.»

روضه

آن گاه که سالار شهیدان علیه السلام با اهلحرم وداع فرمود و اراده رفتن به میدانکرد، دختر سه ساله خود را بوسید و آنطفل، از شدت تشنگی فریاد برآورد:«یَا اَبَتَاهُ الْعَطَشَ» آن حضرت فرمود: «ایدختر کوچک من! صبر کن تا برایتآبی بیاورم.» پس آن حضرت روانهمیدان شد و به سوی فرات رفت؛ اما دراین هنگام، مردی از سپاه کوفه آمد وگفت: ای حسین! لشکر به خیمه هاحمله کردند.»

آن حضرت پیش از آنکه به فراترود، برای حفاظت و دفاع از حریماهل بیت و ساکنان خیمه ها، خود را بهسرعت به خیمه ها رسانید. آن دخترکوچک به استقبال پدر آمد و گفت: «ایپدر مهربان! برای من آب آورده ای؟»امام از شنیدن این سخن، اشک ازدیدگانش جاری شد و فرمود: «عزیزم!به خدا سوگند که تحمل تشنگی وبیقراری تو بر من دشوار است.»

پس بر پیشانی او دست کشید و وی راتسلّی داد و چون امام خواست از خیمه هابیرون رود، آن طفل به سوی امام دوید ودامان پدر را گرفت. امام فرمود: «فرزندم بهزودی نزد تو خواهم آمد.»

موضوعات مرتبط: امام حسین، محرم، متن سخنرانی

صبر سیدالشهدا
شنبه دوم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 9:26 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

موضوع: 

موضوعات منبرامام حسین (علیه السلام)

موضوعات منبرصبر

موضوعات منبرماه محرم

محرم 34 - صبر سیدالشهداء (منبر ده دقیقه ای)

امام حسین علیه السلام

صبر حالتی است نفسانی که اگر به حدّ اعلای خود برسد انسان را از بی‏قراری و اضطراب و شکایت از قضای الهی در برابر حوادث باز می‏دارد و قدرت ایستادگی در مقابل نفس و خواسته‏ های آن را پیدا می‏کند و بر انجام واجبات و طاعات پایدار خواهد ماند...

 بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین...

اللهم کن لولیک الحجةابن الحسن...

صبر و بردباری

یکی دیگر از صفات نیکو و کلیدی انسان، صفت صبر و بردباری است
صبر حالتی است نفسانی که اگر به حدّ اعلای خود برسد انسان را از بی‏قراری و اضطراب و شکایت از قضای الهی در برابر حوادث باز می‏دارد و قدرت ایستادگی در مقابل نفس و خواسته‏ های آن را پیدا می‏کند و بر انجام واجبات و طاعات پایدار خواهد ماند؛ به همین جهت در منابع دینی صبر به سه قسم تقسیم شده است؛

1-صبر در مقابل بلاها و مصائب

2-صبر بر اطاعت و بندگی

3-صبر در مقابل گناهان و شهوات

صبر در قرآن

در قرآن کریم، آیات فراوانی درباره صبر و استقامت آمده است. گاهی به انبیاء و مؤمنان، دستور می‏دهد که صبر کنید، مانند:

«واَصْبِر عَلی ما اَصابَکَ اِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الاُمُورِ»؛

«و در برابر مصایبی که به تو می‏رسد شکیبا باش که این از کارهای مهم است.»

«فَاصْبِرْ اِنَّ وَعْدَ اللّه‏ِ حَقٌ»؛ 

«پس صبر و شکیبایی پیشه کن که وعده خدا حق است.»

و گاهی دستور می‏دهد که همدیگر را به صبر توصیه نمایید، مانند

«وتواصَوْ بالصَّبْرِ»؛

 «همدیگر را به صبر سفارش کنید.»

و گاه صابران را با زبانهای مختلف مورد تشویق و بشارت قرار می‏دهد، مانند:

«وَبَشِّرِ الصّابِرینَ»؛

«به صابران بشارت ده».

«وَاللّه‏ُ یُحِبُّ الصّابِرینَ»؛

«خداوند صابران را دوست دارد.»

«اِنَّ اللّه‏َ مَعَ الصابِرینَ»؛ 

 «براستی خداوند با بردباران است.»

و در آیه‏ ای دستور می‏دهد که از صبر استمداد بجویید:

«اِسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ»؛ 

«از صبر یاری بجویید.»

و در برخی آیات پاداش بی‏حساب صبر و شکیبایی را گوشزد نموده است،

مانند این آیات:

«وَلَنَجْزِیَنَّ الَّذین صَبَرُوا اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ»؛

  «و به کسانی که صبر و استقامت پیشه کردند، مطابق بهترین اعمالی که انجام می‏دادند پاداش خواهیم داد.»

«وَنِعْمَ اَجْرُ العامِلینَ اَلَّذینَ صَبَرُوا»

«چه خوب است پاداش عمل‏ کنندگان؛ همانها که صبر و استقامت ورزیدند.»

«اِنَّما یُوَفَّی الصّابِروُن اَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ»؛ 

  «همانا صابران اجر و پاداش خود را بی‏حساب دریافت می‏دارند.

 صبر در روایات

در روایات هم به تعبیرات ارزشمندی درباره صبر برمی‏خوریم، مانند:

1. پیامبر اکرم صلی‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله:

«اَلصَّبْرُ کَنْزٌ مِنْ کُنُوزِ الجَنَّةِ؛ 

صبر گنجی از گنجهای بهشت است.

2. علی علیه ‏السلام:

«اَلصَّبْرُ عَوْنٌ عَلی کُلِ ‏اَمْرٍ؛ 

صبر به [پیشرفت] هر کاری کمک می‏کند. و فرمود:

«اِنْ صَبَرْتَ أَدْرَکْتَ بِصَبْرِکَ مَنازِلَ الاَْبرارِ؛ 

اگر صبر کنی به مقامات ابرار می‏رسی.»

3. در روایتی می‏خوانیم:

«واَلصَّبْرُ رَأْسُ الایمانِ، فَلا ایمانَ لِمَنْ لا صَبْر لَه؛ 

بردباری سر ایمان است، پس هر کسی صبر نداشته باشد، ایمان ندارد.»

4. امام صادق علیه ‏السلام فرمود:

«اِنّا صُبَّرٌ وَ شیعَتُنا اَصْبَرُ مِنّا لاَِنّا نَصْبِرُ عَلی ما نَعْلَمُ  وَشیعَتُنا یَصْبِروُنَ عَلی ما لا یَعْلَمُونَ؛

ما خیلی بردباریم و شیعیان ما از ما بردبارترند، چرا که ما بر آنچه می‏دانیم صبر می‏کنیم ولی شیعیان ما بر چیزهایی که آگاهی از [عواقب] آن ندارند شکیبایی می‏کنند.»

5. از حضرت مسیح علیه‏ السلام نقل شده است که فرمود:

«اِنَّکمْ لا تُدْرِکُونَ ما تُحِبُّونَ اِلاّ بِصَبْرِکُمْ عَلی ما تَکْرَهُونَ؛

براستی شما به آنچه دوست دارید نمی‏رسید مگر با صبر و بردباری بر آنچه بد می‏دارید.»

6. امام حسین علیه‏ السلام فرمودند:

«مَنْ اَصابَتْهُ مُصِیبَةٌ فَقالَ اِذا ذَکَرَها «اِنّا للّه‏ِ وَاِنّا اِلَیْهِ راجعُون» جَدَّدَ اللّه‏ُ لَهُ مِنْ اَجْرِها مِثْلَ ما کانَ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ؛

هر کسی مصیبتی به او رسد، پس هرگاه که به یاد آن مصیبت می‏افتد بگوید: «ما از خداییم و به سوی خدا باز می‏گردیم.»، خداوند در روز قیامت پاداش او را [هر مقدار که تکرار کند] به میزان پاداش مصیبتی که به او رسیده است تجدید می‏کند.»

7. امام صادق علیه‏ السلام درباره آثار صبر فرمودند:

«اَلصَّبْرُ یُظْهِرُ ما فی بَواطِنِ الْعبادِ مِنَ النُّورِ وَالصَّفاءِ،

وَالْجَزَعُ یُظْهِرُ ما فی بَواطِنِهِمْ مِنَ الظُّلْمَةِ وَالْوَحْشَةِ

صبر، آنچه را که در درون بندگان از نور و صفا وجود دارد، آشکار می‏سازد، و ناشکیبایی، آنچه را که در درون آنها از ظلمت و وحشت است ظاهر می‏سازد.»

 صبر در سیره امام حسین

اگر بنا است برای صبر و صابران الگوی کامل و جامعی معرّفی نمود، یکی از آنها سرور شهیدان، حسین بن علی علیه‏ السلام است که صبر را با تمام اقسام و ابعادش در زندگی و رفتار خویش به بشریّت نشان داد و با سرکشیدن جام تلخ صبر و بردباری، تمام ثمرات شیرین آن را در دنیا و آخرت نصیب خویش نمود. او از کودکی در مقابل فقر و نداری، مصائب مادر و پدر و برادر، ظلم های ستم‏گران، آوارگی از مدینه تا کربلا، تشنگی و گرسنگی، شهادت برادران و فرزندان و یاران و صدها مصیبت دیگر صبر و شکیبایی نمود تا آنجا که صبر را نیز از تحمل و بردباری خود خجل کرد. اینک به برخی از نمونه‏ هایی که در تاریخ و روایات به آنها اشاره شده می‏پردازیم

1. صبر در مقابل ستمگری معاویه:

پس از شهادت امام مجتبی علیه‏ السلام، گروهی از کوفیان و دیگر شهرها به امام حسین علیه‏ السلام نامه نوشتند و تقاضای قیام کردند. امام در جواب آنها فرمود:

«همانا نظر برادرم ـ که خدا او را رحمت فرماید ـ وفاداری به پیمان صلح بود، و نظر من مبارزه و جهاد با ستم‏کاران است که رستگاری و پیروزی به همراه دارد، پس تا معاویه زنده است، در جای خود باشید [و صبر پیشه کنید،] پنهان کاری نمایید، اهداف خود را مخفی کنید تا مورد سوء ظن قرار نگیرید، پس هرگاه معاویه از دنیا برود و من زنده باشم، نظر نهایی خود را به شما اعلام می‏کند، ان شاء اللّه‏.»

در نامه فوق حضرت علی‏رغم نظر خویش، فقط به خاطر تعهد نسبت به صلح امام حسن علیه ‏السلام با معاویه، هم خود و هم یاران خویش را دعوت به صبر و تحمّل می‏کند.

در جای دیگر فرمود:

«قَدْ کانَ صُلْحٌ وَکانَتْ بَیْعَةً کُنْتُ لَها کارِها فَانْتَظِروُا مادامَ هذَا الرَّجُلُ حَیّا فَاِنْ یُهْلَکْ نَظَرْنا وَنَظَرْتُمْ

قرارداد صلح و بیعتی [بین ما] وجود دارد که خوشایند من نیست [ولی با این حال صبر و تحمّل می‏کنم.] شما هم تا معاویه زنده است منتظر باشید، پس آنگاه که بمیرد ما و شما تجدید نظر می‏کنیم.»

2. صبر در مقابل اهانت به جنازه امام حسن علیه ‏السلام:

وقتی مراسم غسل و تکفین امام حسن علیه‏ السلام تمام شد، امام حسین علیه ‏السلام بر آن نماز گذارد و قصد داشت برادر را در کنار قبر رسول خدا صلی‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله دفن کند. مروان، داماد عثمان، سوار بر قاطری شد و خود را به عایشه رساند و او را تحریک کرد که جلو این کار را بگیرد. اندکی بعد تعدادی از مخالفان به رهبری عایشه صف کشیدند و خطاب به امام حسین علیه ‏السلام گفتند: سوگند به خدا نمی‏گذاریم حسن را در کنار قبر رسول خدا صلی‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله دفن کنید. امام حسین علیه‏ السلام فرمودند:

«اینجا خانه رسول خدا صلی‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله است و تو ای عایشه یکی از همسران نُه‏گانه آن حضرت هستی، که اگر حق تو محاسبه شود به اندازه جایگاه قدمهای خود از این خانه سهم داری.»

در اینجا بنی‏ هاشم دست به شمشیر بردند و نزدیک بود جنگی پدید آید؛ اما امام حسین علیه ‏السلام به خاطر عمل کردن به وصیت برادرشان مبنی بر اینکه خون‏ریزی صورت نگیرد، صبر کردند و فرمودند:

«اللّه‏َ اللّه‏َ اَنْ تَفْعَلُوا وتُضَیِّعُوا وَصِیَّةَ اَخی وَقالَ لِعائِشَةَ: وَاللّه‏ِ لَوْلا اَنَّ اَبا مُحَمّدٍ اَوْصی اِلیَّ اَنْ لا اُهْریقُ مَحْجَمَةُ دَمٍ لَدَفَنْتُهُ وَلَوْ رَغِمَ اَنْفُکِ

خدا را، خدا را [پروا کنید]، مبادا کاری انجام دهید که وصیّت برادرم ضایع گردد.»

و خطاب به عایشه فرمود:

«سوگند به خدا! اگر برادرم وصیّت نکرده بود که مبادا قطره‏ای خون ریخته شود، او را [در کنار پیامبر] دفن می‏کردم ولو اینکه بینی تو به خاک می‏مالیده شود.»

ولی عایشه و طرفداران او دست برنداشتند، و با برخورد مسلحانه جنازه را تیرباران کردند.

3. فقط صابران بیایند:

امام حسین علیه‏ السلام هر چند یاران و اصحاب معدودی داشت، ولی این‏گونه نبود که هر کس را به یاری دعوت کند، و نصرت هر بی‏صبر و تحمّلی را بپذیرد؛ بلکه با صراحت اعلام کرد که فقط صابران بیایند و بمانند:

«اَیُّهَا النّاسُ فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ یَصْبِرُ عَلی حَدِّ السَّیْفِ وَطَعْنِ الاَْسِنَّةِ فَلْیَقُمْ مَعَنا وَ اِلاّ فَلْیَنْصَرِفْ عَنّا

ای مردم! هر کدام از شما که می‏تواند بر تیزی شمشیر و ضربات نیزه‏ها صبر کند با ما قیام کند [و بماند] وگرنه از میان ما بیرون رود [و خود را نجات دهد].»

گفت ای گروه هر که ندارد هوای ما سرگیرد و بیرون رود از کربلای ما

4. صبر تا مرز تنهایی:

آن حضرت در گوشه‏ ای از نامه‏ اش به محمد حنفیه نوشت:

«فَمَنْ قَبِلَنی بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللّه‏ُ اَوْلی بِالْحَقِّ وَمَنْ رَدَّ عَلَیَّ هذااَصْبِرُ حَتّی یَقْضِیَ اللّه‏ُ بَیْنی وَبَیْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ

پس هرکس حقیقت مرا بپذیرد [و از من پیروی کند، راه خدا را پذیرفته و] خدا به حق اولی است و هر کس رَدْ کند [و من را تنها گذارد] صبر می‏کنم تا خداوند میان من و این قوم به حق داوری کند.»

5. روز عاشورا و صبر بی‏ پایان:

وقتی روز عاشورا فرا رسید و فشار نظامی، تشنگی و مشکلات دیگر هجوم آوردند، یاران اطراف حسین علیه ‏السلام را گرفتند و نگاه به چهره او دوختند، تا ببینند چه رهنمودی می‏دهد. امام حسین علیه‏ السلام به راستی صحنه ‏های بسیار زیبایی از پشت پرده‏ های صبر را به نمایش گذاشت که به برخی موارد آن اشاره می‏شود:

الف) خطاب به یاران با چهره ‏ای گشاده و با نفس آرام فرمود:

«صَبْرا بَنِی الْکِرامِ فَمَا الْمَوْتُ اِلاّ قَنْطَرَةٌ عَنِ الْبُؤْسِ وَالضَّرّاءِاِلَی الْجِنانِ الْواسِعَةِ وَالنَّعیمِ الدّائِمَةِ؛

ای فرزندان کرامت و شرف! شکیبا باشید، مرگ پُلی بیش نیست که ما را از مشکلات و سختیها به سوی بهشت وسیع و نعمتهای جاویدان عبور می‏دهد.»

و در جای دیگر فرمود:

«اِنَّ اللّه‏َ قَدْ اَذِنَ فی قَتْلِکُمْ فَعَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ

براستی خداوند اذن کشته شدن [و شهادت شما را] داده است، پس بر شما لازم است که صبر کنید.»

ب) آن حضرت خطاب به احمد بن حسن علیه ‏السلام،

آنگاه که بعد از جنگ آشکار برگشت و از عمو آب خواست، فرمود:

«یابُنَیَّ اِصْبِرْ قَلیلاً حَتّی تَلْقی جَدَّکَ فَیَسْقیکَ شَرْبَةً مِنَ الْماءِ لا تَظْمَأُ بَعْدَها اَبَدا؛

پسرم! مدّت کمی شکیبایی کن تا جدّت رسول‏خدا صلی‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله را، ملاقات کنی، پس آنگاه از آبی سیرابت کند که هرگز بعد از آن تشنه نشوی.»

ج) امام حسین علیه‏ السلام خطاب به علی اکبرش

هنگامی که برای تجدید قوا آب خواست، فرمود:

«اِصْبِرْ حَبیبی فَاِنَّکَ لاتُمْسی حَتّی یَسْقیکَ رَسُولُ‏ اللّه‏ بِکَاْسِهِ؛

  عزیز دلم صبر کن؛ زیرا به زودی از دست جدت رسول‏خدا صلی‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله سیراب می‏شوی.»

راستی بسیار صبر و شکیبایی می‏خواهد که انسان جوانش را این‏گونه به سوی مرگ و شهادت تشویق کند؛ آن هم جوانی چون علی ‏اکبر که از تمام جهات به پیامبر صلی‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله شباهت داشت.

د) آن‏گاه که به درب خیمه زنها آمده و فریاد کشید:

سکینه، فاطمه، زینب، ام کلثوم، خداحافظ من هم رفتم، زنها و بچه‏ ها شروع به گریه کردند، حضرت خطاب به سکینه فرمودند:

«یا نُورُ عَیْنی...فَاصْبِری عَلی قَضاءِ اللّه‏ِ وَلا تَشْکی فاِنَّ الدُّنیا فانِیَةٌ وَالاْخِرَةُ باقِیَةٌ؛

  ای نور چشمم!... پس باید بر تقدیرات الهی صبر کنی و شکوه نکنی؛ چرا که دنیا ناپایدار و آخرت ماندگار است.»

ه) آخرین پرده‏ ها از نمایش صبر حسین علیه‏ السلام:

آن حضرت چون آهن آب‏دیده و تیغ صیقل خورده هر چه بیشتر مصیبت می‏دید جلا و نورانیت بیشتری پیدا می‏کرد. حمید بن مسلم می‏گوید:

حسین علیه ‏السلام را در سخت‏ترین لحظه ‏های عاشورا و جنگ دیدم. به خدا سوگند هرگز مرد گرفتار [و مصیبت زده ‏ای] را ندیدم که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند در عین حال دلدار و استوارتر و قوی‏دل‏تر از آن بزرگوار باشد. چون پیادگان به او حمله می‏کردند، او با شمشیر بر آنها حمله می‏کرد و آنها از راست و چپ می‏گریختند؛ چنان که گلّه روباه از شیری فرار کند.

آن‏گاه که حضرت به زمین افتاده بود و لحظات آخر عمر خویش را سپری می‏کرد، آخرین پرده از شکوه و صبر خویش را با این جملات به عرصه نمایش گذاشت:

«صَبْرا عَلی قَضائِکَ لااِله سِواکَ یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ وَلا مَعْبُودَ غِیْرُکَ،صَبْرا عَلی حُکْمِکَ؛

کلمات کلیدی: 

صبر

قرآن


کربلا یعنی.. .
دوشنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۸ ساعت 6:46 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

                                                                                   کربلا یعنی  تـَوَ لا  داشتن 

کربلا یعنی  تـَوَ لا  داشتن  //   مهر حیدر عشق  زهرا  داشتن

کربلا یعنی تبرّای شدید  //  از پلیدی‌های دوران و یزید

کربلا یعنی اطاعت از امام   //  گه به حکم او نشستن گه قیام

کربلا یعنی که یار رهبری   //  از حسین عصر خود فرمانبری

کربلا یعنی تحول در وجود   //   جامه زهد و حیا را  تار وُ پود

کربلا یعنی به حق واصل شدن //    یار حق ، دشمن ِ باطل شدن

کربلا یعنی بیا جانانه شو    //  گِرد ِ شمع عشق ِحق ، پروانه شو

کربلا یعنی کتاب عشق حق  //  از الف تا یای او سرمشق حق

کربلا یعنی که انسی با نماز     //    روی بر درگاه ربّ بی نیاز

کربلا یعنی که خون ، آب وضو   //      با خدا ، بی واسطه در گفت وُ گو

کربلا  یعنی همیشه  مکتبی// تو حسینی ، خواهر تو زینبی

کربلا یعنی سراپا جان شدن //  در منای عاشقی  قربان شدن

کربلا یعنی سر و جان باختن //  پل به معراج شرافت ساختن

کربلا یعنی که عاشورای خون   //  موسم انا الیه الراجعون

کربلا یعنی گل ِ احمر شدن   //  روی دست باغبان پرپر شدن

کربلا یعنی هم آغوش عجل   //  تلخی مرگش نکوتر از عسل

ربلا یعنی  بهار ِ تشنگی   //  شعله ور دل از شرار تشنگی

کربلا یعنی چو گل افروختن    //  پیش آب از تشنه کامی سوختن

کربلا یعنی که در دریای ِ آب   //  تشنه اما ، آب کردن را جواب

کربلا یعنی فغان و زمزمه   //  خنجر و هنجر نگاه  فاطمه

کربلا یعنی که تیـغ وُ جسم یار   //  یک هزار و نهصد و پنجاه بار

کربلا یعنی قلم یعنی کتاب  //  پیکر قرآن وُ  زخم ِ بی حساب

کربلا یعنی عطش یعنی شرار   //  خیمه و طفلان در حال ِ فرار

کربلا یعنی سراپا عشق و شور //  گه به نیزه ، گاه در کنج تنور

کربلا یعنی که نیلی روی ماه  //  صورت طفلان و سیلی  آه! آه!

کربلا یعنی که حق در سلسله  //  پاسخ اشک یتیمان هلهله

کربلا یعنی شب و اخت الامام   //  در نماز ، اما نماز ِ بی قیام

کربلا یعنی که در بازارها   //  کعبه اما کعبهء آزارها

کربلا یعنی که آیات ِ حکیم     //      یک زن و هفتاد وُ  دو داغ عظیم

زن مگو زهرای ثانی بود او  //  در حسین ِ خویش فانی بود او

یک شب بی نافله زینب نداشت  //  غیر ذکر یا حسین بر لب نداشت


من حسینم که جهان وآله و حیران من است
دوشنبه هفتم مرداد ۱۳۹۸ ساعت 5:29 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

من حسینم که جهان واله و حیران من است

واویلا آه و واویلا زمین کربلا

من حسینم که جهان واله و حیران من است

ابر و باد و مه و خورشید به فرمان من است

لحظه ای را که دمد صور علم دست من است

دادگاهی که به پا هست قلم دست من است

حکم آزادی و تبعید امم دست من است 

هر که شد اهل تولا به علی می بخشم 

هر که بگریست به زهرا به علی می بخشم

جد من احمد مختار قریشی نسب است

پدرم حیدر کرار امیر عرب است

مادرم فاطمه خود خلقتتان را سبب است

از ازل عشق خدا در رگ و در خون است

آدم از حضرت آدم شده مدیون من است

واویلا آه و واویلا زمین کربلا

هر که بگرفته جنون در اثر عشق من است

یوسف انگشت به لب در گذر عشق من است

قلب من مرکز پاکیزه ترین احساس است 

چه غم از حادثه چون همسفرم عباس است

واویلا آه و واویلا زمین کربلا


این سرم این پیکرم
شنبه پنجم مرداد ۱۳۹۸ ساعت 18:31 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

بـــــارالهــا ایــن علمدار رشید این اکبرم

 

ایـــن سرم این پیکرم

این سکیـنـه، ایــن رقیّـه،ایـن ربــاب

 

این سرم این پیکرم

این من و این ساربان،این شمر دون

    

ایـن تـن عـــریـان میـان خـاک و خون

این سرم این پیکرم

ایـن مـن و ایـــن ذکــریـا رب یـا ربم

 

ایـن مــن و ایــن نـــاله‌هــــای زینبــم

ای حسین جانم حسین (2)
 

متن نوحه زینب زینب زینب بانوی وفا زینب
جمعه چهارم مرداد ۱۳۹۸ ساعت 5:14 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

این مداحی به زبان آذری و با صدای  سلیم موذن زاده می باشد.

سلیم موذن زاده اردبیلی، با سابقه ترین مداح درقید زندگانی ایران است.

 نوای او بیش از شش دهه است که با حنجره طلایی اش دل ها و گوش ها را نوازش میدهد .

 وی معتقد است که حنجره اش موهبت الهی است و فقط باید در خدمت امام حسین و حضرت اباالفضل استفاده شود .

 

متن فارسی نوحه:

زینب زینب زینب

الگوی وفا زینب، ناموس خدا زینب

زینب زینب زینب

ارامش جان زینب،ماهت به سنان زینب

زینب زینب زینب

معنی همه غم ها ،گلواژ هی ماتم ها

زینب زینب زینب

گریون شده ی سرها،شام از تو شده غوغا

زن قهرمانی، زهرا نشانی

 زینب یا  زینب

سالار زینب

زینب زینب زینب

شد رأس حسین بر نی

رفتی تو به بزم می

زینب زینب زینب

الگوی وفا زینب، ناموس خدا زینب

زینب زینب زینب

ارامش جان زینب،ماهت به سنان زینب

راباب ارباب ارباب

از کودکی ام مستم

چون با تو رفیق هستم

ارباب ارباب ارباب

عشق تو سرشت من

سهم تو بهشت من


 
موضوعات
برچسب ها
دیگر موارد