مجموعه ای از مطالب سخنرانی و مداحی
متن روضه های پنج شب دوم دهه محرم
شنبه شانزدهم تیر ۱۴۰۳ ساعت 18:35 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

"شب ششم محرم؛ قاسم بن الحسن علیه السلام

مقدمه

در کتاب رجال کشی از زید شحام نقل می کند که گفت: ما و گروهی از کوفی ها در حضور امام جعفر صادق علیه السّلام نشسته بودیم که جعفر بن عفان به حضور امام صادق علیه السّلام مشرف شد. حضرت صادق وی را نزدیک خود جای داد و به او فرمود:

ای جعفر! گفت: لبیک! خدا مرا فدای تو کند. فرمود: به من این طور رسیده که تو خیلی خوب در باره امام حسین علیه السّلام شعر میگوئی؟ گفت: آری فدای تو شوم. فرمودند: پس شعر بگو! وقتی وی شعر گفت: امام صادق علیه السّلام بقدری گریه کرد که اشک های آن حضرت به گونه های صورت و ریش مبارکش فرو ریخت و افرادی هم که حضور داشتند گریان شدند.سپس حضرت صادق علیه السّلام فرمود: ای جعفر! بخدا قسم ملائکه مقرب خدا شعر تو را که در اینجا برای امام حسین گفتی شنیدند و بیشتر از ما گریه کردند.ای جعفر! خدا الساعه بهشت را بر تو واجب نمود و تو را آمرزید.آنگاه فرمود: ای جعفر! آیا زیادتر از این برای تو بگویم؟گفت: آری ای مولای من. فرمود: احدی نیست که در باره مصیبت امام حسین شعر بگوید و گریه کند و دیگران را گریان نمایدمگر اینکه خدا بهشت را بر او واجب میکند و او را می آمرزد.

السلام علیک یاقاسم بن الحسن علیه السلام

روز عاشورا قاسم بن الحسن علیهما السلام تا دید که کارزار گشته کفن پوشید کلاه خود نبود به جای آن عمامه ایی به سربست آماده میدان شد به بر عمو آمد اذن میدان خواست عمو اذن نمی داد ولی در روایت هست آن قدر قاسم گریه کرد و دست پای امام را بوسید تا امام اذن به او داد از طرفی اذن داد از طرفی زبان حال حضرت این است که خدایا قاسم امانت برادرم حسن بود من هروقت دلم برای برادرم حسن تنگ می شد نگاه قاسم می کردم قاسم بوی برادرم رامی داد بعد از قاسم وای بر من در روایت هست عمو و عموزاده یکدیگر را بغل کرده و آنقدرگریه کردند تا که غش کردند. قاسم سوی میدان حرکت کرد راوی که در لشکر دشمن است می گوید: یک مرتبه بچه ایی را دیدم که سوار بر اسب شده و کلاه خود هم ندارد و پای او هم به رکاب نمی رسد وارد میدان شد (کانّه قَلَقَه القمر)مثل ماه پاره ایی بود همان راوی می گوید رسم بود که جنگ آوران خودشان را معرفی می کردند، همه متحیرند که این بچه کیست لذا تا در مقابل مردم ایستاد فریلدش یلند شد

ان تُنکرونی فانابن الحسن

سبطُ النبی المصطفی الموئتَمن

مردم اگر مرا نمی شناسید من پسر حسن بن علی بن ابی طالب هستم

هذا الحسین کالاسیرالمرتهن

بین اناس لاسقواصوب المزن

این مردی که در این جا می بینید و گرفتار شما ست عموی من حسین بن ابی طالب است. حمله کرد جنگ نمایانی کرد خیلی از لشگریان دشمن رو به درک واصل کرد. نمی دونم چه بلایی سرقاسم اوردند که ناگهان صدای قاسم بلند شد یاعماه یاعماه

مرا دریاب یا عما زروی مرحمت اکنون

که مرغ روح شوق دیدن بابم حسن دارد

ابی عبدالله علیه السلام خودش به سرعت به بالین قاسم رسوند قاسم آخرین لحضاتش طی می کنه (والغلام یفحصُ برجلیه)ازشدت دردقاسم پاهاشوروی زمین می کوبید آن وقت همه شنیدند که اباعبدالله می گفت(یعزُّوالله عمک ان تدعوه فلایجیبک او اویجیبک فلا ینفعک) پسر براردم چه قدر سخته که عمو تو صدابزنی عمو نتونه برات کاری انجام بده چقدر سخته بر بالین تو باشم کاری از دستم بر نیاد. عرضه بداریم یا اباعبدالله این جا اومدید بالای سرقاسم اما کاشی یک نفر پیدا می شد لحظات آخر سر شما را به دامن بگیره

همه صدا بزنید یاحسین......

درخانه دل غم حسین است

چون ماه محرم حسین است

بی شبهه بود خداعزادار

هرجای که ماتم حسین است

"شب هفتم محرم؛ علی اصغر علیه السلام

مقدمه

در تفسیر علی بن ابراهیم از حضرت علی بن الحسین علیهما السّلام روایت می کند که فرمودند: هر گاه چشم شخص مؤمنی برای شهادت امام حسین علیه السّلام بقدری پر از اشک شود که به گونه های صورتش بچکد خدا او را دائما در غرفه های بهشتی جای خواهد داد. هر شخص مؤمنی که چشمش برای آن اذیت هائی که در دنیا بما رسیده بقدری پر از اشک شود که به گونه های صورت وی برسد خدا او را در جایگاه صداقت در بهشت جای خواهد داد، هر شخص مؤمنی که در راه ما دچار اذیت و آزاری شود و چشمانش برای آن اذیت ها پر از اشک شود و بگونه های صورتش بریزد خدا اذیت و آزارها را از او دور می کند و روز قیامت وی را از غضب خود و آتش جهنم در امان خواهد داشت....

بر قبله عشق جاودانه

افراشته پرچم حسین است

هر درد کنددوا به عالم

اشکی که به ماتم حسین است

السلام علیک یا علی بن الحسین یا باب الحوائج

با مهر حسین و عترت اطهر او

جوییم توسل به علی اصغر او

چون نخل، بلند و دست ما کوتاه است

گیریم ثمر ز شاخ کوچکتر او

سلام بر اون دستان کوچکی که گره های بزرگ رو باز می کنه.

سلام بر اون لب های کوچک و خشکیده ای که تشنگان عدالت رو سیراب می کنه.

سلام بر اون قنداقه ئ خون آلودی که در صحرای کربلا دست بابا رو رنگین نموده.

یکی از مصائبی که خوندن و شنیدنش خیلی سخت است، مصیبت این شش ماهه است.

اونهایی که بچهء کوچک دارند یا بچه بزرگ کرده اند بهتر می فهمند که کربلا چه خبربوده؟

وقتی خواهران این شش ماهه می دیدند توی گرمای شدید، دهان داداش کوچولو خشکیده،رنگش

پریده،دهانش مثل ماهی که از آب بیرون افتاده باشه باز و بسته می شه، چه جوری ناله می زدند و

چه زبان حالی داشتند؟

این قدر گریه نکن هیچ کسی آبت نمی ده

غیر تیر حرمله هیچ کی جوابت نمی ده

مادرت شیر نداره تو که اینو خوب می دونی

پس چرا زبونتو دور لبت می چرخونی

در مقتل لهوف سید بن طاوس آورده تا اباعبدالله علیه السّلام دید جوانان و دوستدارانش کشته شده است صدازد (هل من ذاب یذبُّ عن حرم رسول الله؟...).دراین هنگام صدای گریه زنان حرم بلند شد. بی بی زینب علی اصغر علیهما السّلام روی دستاش گرفت به داداشش داد برادر جان علی اصغر تشنه است سه روز که آب نخورده است پس جرعه ایی آب برایش بخواه. امام علی او را روی دستش گرفت صدا زد ای قوم اهل بیتم رو کشتید و قد بقی هذاالطفل یتلظی عطشا، فاسقوه شربه من الماء. فقط این طفل شیرخوارم مانده

به خاطر تشنگی له له می زند پس جرعه ایی از آب را به او بنوشانید. حضرت درحال سخن گفتن بود که با تیر سه شعبه به گلوی علی اصغر علیه السّلام زدند. امام حسین علیه السّلام دودست مبارکش را به زیر گلوی اصغر علیه السّلام بردند و خون را به اسمان پاشیدند امام باقر علیه السّلام می فرمایند یک قطره از خون گلوبه زمین بازنگشت. نقل می کنند جنازه علی اصغر علیه السّلام رودرحالی که به قنداق خونی پیچیده شده بود به سوی خیمه آورد. سکینه آمدجلو گفت بابا جان ما فکر کردیم که تو علی رو سیراب می کنی امام حسین علیه السّلام فرمودند: که سیراب شد ولی نه به خاطر آب بلکه با تیر دشمن سیراب شد.

حسین جان...

اصغر من کی به زبان آمده

حرمله باتیر کمان آمده"

"روضه شب هشتم محرم؛ علی اکبر علیه السلام

مقدمه

از امام محمّد باقر علیه السّلام در کتاب کامل الزیارت روایت می کند که فرموده اند: هر گاه چشم مؤمنی برای شهادت امام حسین علیه السّلام بقدری پر از اشک شود که به گونه های صورتش بچکد خدای رؤف او را دائما در غرفه های بهشت جای خواهد داد. بیاد امشب بیاداشک های مولامون سرپیکرجوانش گریه کنیم.

علی اکبر علیه السّلام نخستین نفر از بنی هاشم بود که به میدان رفت هرکسی ازبنی هاشم اذن میدا می خواست امام اجازه نمی داد اما تا علی اکبر اذن خواست ا،امام به او اجازه میدان رفتن داد تودل امام غوغایی برپاست درروایت است آقا صدازدعلی جان می خواهی بروی برو ولی کمی خرامان خرامان برو تابیشتربتونم ببینمت یک نگاهی مأیوسانه به او کرد و گفت: «اَللّهُمَّ کُن أنتَ الشَّهیدُ عَلَیهِم،فَقَأ بَرَزَ إلَیهم غُلامٌ أشبَهُ النّاسِ خَلقاً و خُلقاً و مَنطقاً بِرَسولِکَ و کُنّا إذا اَستَقنا إلی نَبیِّکَ نَظَرنا إلیه؛ خدایا خودت بر این قوم شاهد باش، که به سوی آنها جوانی رفت که از نظر جمال و کمال و سخن گفتن،شبیه ترین مردم به رسول تو است و ما هر گاه مشتاق دیدار پیامبر تو بودیم به چهره علی اکبر می نگریستیم از امام صادق علیه السّلام پرسیدند الذ لذائذ چیست؟ فرمود پدری فرزندی را به حد بلوغ برساند و این پسر در مقابل دیدگان پدر راه برود این منظره خیلی برای پدرلذت بخش است. پرسیده شد سخت رین مصیبت ها چیست؟ فرمودند همان جوان در مقابل دیدگان پدرازدست برود.

سخت است پیش چشم بابا

غلطیده به خون جوان بمیرد

از بهر پدر عصای پیریست

ای وای که پیش ازآن بمیرد

آمد آمد جلویک مرتبه آن صدای مردانه اش رابلند کرد و عمر سعد لعنت الله علیه را مخاطب قرار داد: ای عمرسعد خدا نسلت را قطع کند که نسل مرا قطع کردی این طور علی علیه السّلام به میدان رفت. علی اکبر علیه السّلام وارد میدان شد و جنگی حیدری کرد در مقاتل آمده 120 نفر از سواران دشمن را کشت، تشنگی بر او چیره کرده و برگشت نزد بابا، «یا اَبَۀ! العَطَشُ قَتَلَنِی ثِقلُ الحَدیدِ أجهَدَنی؛ پدر جان! شدت تشنگی مرا کشته و سنگینی اسلحه مرا به زحمت انداخته»امام حسین علیه السّلام گریه کردند و فرمودند: محبوب دلم صبر کن به زودی رسول خدا تو را سیراب خواهد کرد که بعد از آن هرگز تشنه نخواهی شد.»علی به میدان برگشت دشمن بر اثر غافل گیری نیزه ایی به حضرت زد علی اکبر علیه السّلام تعادل خودش را ازدست داد دست به گردن اسب انداخت اسب به میا دشمن رفت هرکسی می رسید ضربه به علی علیه السّلام می زد اون قدر علی علیه السّلام رو زدند تا (فقطَّعوه بسیوفهم ارباًارباً)

در این هنگام علی اکبر علیه السّلام صدا زد: یا ابتاه السلام علیک هذا جدی رسول الله.. .پدرم سلام بر تو جدم رسول الله صلی الله علیه و آله سیرابم کرد و به شما سلام می رساند و می فرماید به سوی ماشتاب کن. ابی عبدالله خودش به بالین علی اکبرش علیه السّلام رسوند علی رو بغل کرد دلش آروم نشود خم شد و وضع خدَّه علی خده علی جان بلند شو بابات دیگه تاب نداره بعد تو اف به این دنیا.

جوانان بنی هاشم بیایید

علی را بر در خیمه رسانید

خدا داند که من طاقت ندارم

علی را بر در خیمه رسانم"

نسالک اللهم وندعوک...."

"شب نهم محرم؛ اباالفضل العباس علیه السلام

مقدمه

در کتاب خصال و کتاب امالی از ثمالی نقل می کند که گفت: حضرت امام زین العابدین علیه السّلام نظری به عبید اللَّه بن عباس بن علی بن ابی طالب علیهم السّلام نمود و شروع بگریه کردند و فرمودند: هیچ روزی برای پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله از جنگ احد سخت تر نبود، زیرا حضرت حمزة بن عبد المطلب علیه السّلام که شیر خدا و رسول بود درآن روز شهید شد.بعد از جنگ احد جنگ موته برای پیامبر خدا ناگوار شد که پسر عموی آن حضرت یعنی جعفر بن ابی طالب در آن روز شهید شد.سپس امام زین العابدین علیه السّلام فرمودند: هیچ روزی مثل روز عاشورای امام حسین علیه السّلام نبود. زیرا تعداد سی هزار نفر که گمان می کردند از این امت بودند اطراف آن بزرگمرد را گرفتند و هر کدام از آنان می خواستند بوسیله ریختن خون امام حسین علیه السّلام بخدا تقرب بجویند. امام حسین علیه السّلام ایشان را یاد آور خدا میکرد ولی نمی پذیرفتند، تا اینکه سرانجام آن حضرت را از راه ظلم و کینه و دشمنی شهید نمودند. آنگاه حضرت سجاد علیه السّلام فرمودند: خدا حضرت عباس علیه السّلام را رحمت کند! حقا که امام حسین علیه السّلام را بر خویشتن مقدم داشت و جان خود را فدای آن حضرت نمود تا اینکه دستهای مبارکش قطع شد. خدای مهربان در عوض دست های عباس علیه السّلام دو بال به وی عطا کرد تا بوسیله آنها در بهشت با ملائکه پرواز نماید. کما اینکه این نعمت را نیز به جعفر بن ابی طالب علیهما السّلام عطا کرد.حضرت عباس علیه السّلام نزد خدا یک مقام و منزلتی دارد که فردای قیامت جمیع شهیدان برای آن غبطه می خورند.

السَلامُ عَلَیکَ یا اَباالفَضلِ العَباس السَلامُ عَلَیک یا عَبدَ الصالح السَلامُ عَلَیک یا قَمَرَ بَنی هاشم

حضرت عباس علیه السّلام قمر بنی هاشم و روشنایی چشم اهل بیت است که یکی از سخت ترین لحظات برای اهل بیت علیه السّلام شهادت او بود و بسیار مظلومانه به شهادت رسید.

ز گلزار صداقت لاله ای خوش رنگ و بو می رفت

به میدان شجاعت تا ابد نامی نکو می رفت

بنی هاشم در آن ساعت خدایا بی قمر می شد

که سوی آسمان ها ساقی مهتاب رو می رفت

به چشمش بود تیریُّ و چو با صورت زمین افتاد

دوباره تیرباشدت به چشم او فرومی رفت

ابی مخنف می نویسد: وقتی که دست های عباس علیه السّلام جدا شد، در حالی که از دو طرف دستش قطرات خون می ریخت به دشمن حمله کرد تا اینکه ظالمی با گرز آهنین بر سر مبارکش زد و آن را شکافت آن هنگام آن مظلوم به زمین افتاد و در خون خود غوطه ور گردید و صدا زد. یا أخی یا حسین علیک منی السلام یا أخی ادرک أخاک

ناگهان از سوی آن قوم شریر

همچو باران بر سر او ریخت تیر

دست او افتاد و مُنشق گشت سر

مُنخسف شد ماه و انشقَّ القمر

چون ز زین افتاد بر بالای خاک

گفت در دم یا أخا ادرک أخاک

امام حسین علیه السّلام مانند شهاب ثاقب به بالین عباس علیه السّلام شتافت او را غرق در خون دید که پیکرش پر از تیر شده و دست هایش از بدن جدا شده و چشم هایش تیر خورده اند«فوقف علیه منحنیاً و جلس عند رأسه یبکی حتّی فاضت نفسه؛ با کمر خمیده به عباس نگریست و سپس در بالین او نشست و گریه کرد تا عباس به شهادت رسید». با صدای بلند گریه کرد و فرمود:«الآن انکسر ظهری و قلّت حیلتی و شمّت بی عدوّی؛ اکنون پشتم شکست و رشته ی تدبیر و چاره ام از هم پاشید و دشمن بر من چیره شد و شماتت می کند.

سقای دشت کربلا ابالفضل

دستش شده ازتن جدا ابالفضل"

دهم محرم عاشورای حسینی

ذکر مصیبت

روز عاشورا بعد از ظهر بود، دورش را گرفتند. کسی از یاران دیگر نمانده بود. خانم ها گفتند: آقا اگر دین به ما اجازه می دهد، مردی برای شما نمانده، ما اسلحه برداریم از شما دفاع کنیم. ما با دشمن ها وارد جنگ بشویم. آقا فرمودند: نه عزیزان من، شما بمانید من دیگر باید بروم. یک نگاهی به همه کرد و خداحافظی کرد.«عَلَیکنَّ مِنِّی السَّلَام»

اما به این سادگی نبود، صدای ناله زن و بچه به آسمان بود. خودش هم مثل ابر بهار گریه می کرد. بعد هم یک خداحافظی با زینب کبری(س) کرد. دست را روی قلب خواهر گذاشت، خواهرم تحمل کن. گفت حسین جان چه کنم؟ حضرت فرمود: با خدا معامله کن. تکیه به خدا کن. سوار بر مرکب شد. دیگر همه دل بریدند، می خواهد برود. دید مرکب راه نمی رود، من که با همه خداحافظی کردم، بچه ها را که بوسیدم. با خواهرم که خداحافظی کردم. اسب، تو چرا نمی روی؟ چشم اسب هم دارد اشک می ریزد. دید سکینه جلوی اسب آمده است. بابا می خواهی بروی؟ مولا پیاده شد، روی خاک نشست. حداکثر سنی که برایش نوشته بودند، سیزده سالش بود. نشاند بغل دست خودش، گفت: بابا، صبح تا حالا که برای این تک شهدا میدان می رفتی، بر می گشتی. الآن که داری می روی هم بر می گردی؟ دخترم نه، دیگر این آخرین باری است که من می روم. ولی دیگر بر نمی گردم. بابا نمی شود یک کاری برای ما بکنی؟ چی عزیزم؟ قبل از رفتن، خودت بیا ما را به مدینه برگردان. سکینه جانم من که دیگر وقتم تمام شده است، نمی گذارند که من برگردم. بابا تو از من یک درخواست کردی من نمی توانستم جواب تو را بدهم. حالا من از تو یک درخواست بکنم؟ بچه بلند شد دست به گردن پدرش انداخت، صورت بابا را روی سینه اش گذاشت. بابا را بوسید، بابا چی کار کنم؟ سکینه جان آن که من از تو می خواهم این است که آنقدر زیاد برای من گریه نکن. حضرت به میدان آمد، حمله کرد. ترسیدند، راه باز کردند. وارد شریعه شد؛ «الْمَاءَ حَتَّی تَشْرَبَ»؛قصد کرد یک خورده آب بخورد. «و رماه حصین بن الامیر بسهم فی خده»؛ «هنوز آب را ور نداشته بود یک تیر به صورتش زدند. گردن اسب را گرفت، سرش را نزدیک آب برد.» به اسب گفت:«أَنْتَ عَطْشَان»؛ «تو هم که تشنه ای و من هم تشنه هستم.» «وَ اللَّهِ لَا ذُقْتُ الْمَاء»؛ «به خدا قسم تا تو آب نخوری، من نمی خورم.»

از یک حیوان این جور پذیرایی می کنند، آن وقت ما یک عمری بیاییم گریه کنیم و نماز بخوانیم و روزه بگیریم، چه جوری از ما پذیرایی می کنند، خدا می داند. «فَلَمَّا سَمِعَ الْفَرَسُ کلَام» اسب وقتی سخن اباعبدالله(ع) را شنید پوزش را از نزدیک آب تا جایی که می شد بالا آورد. گردن را بالا نگه داشت. یعنی تو تشنه باشی و من آب بخورم. «وَ لَمْ یشْرَب»؛ «آب نخورد.»

تو شریعه بود که یک مرتبه جارچی ها با هم صدا زدند. به خیمه های اباعبدالله(ع)حمله کردند. حضرت بدون اینکه وقت کند آب بخورد، بیرون آمد. به طرف خیمه ها پیچید، دشمن عقب نشینی کرد. وقتی آمد کنار خیمه ها بچه ها و خواهر ها و زن ها بیرون ریختند، دیدند صورت و پیشانی زخم است. فریاد زن و بچه بلند شد. «و تطمن وجوههن» شروع کردند به سر و صورت زدند. فرمود: «فقال لهن مهلا» گریه نکنید. «فان البکاء عماکم» الان گریه نکنید، آن وقت فریاد زد، «یا زینب، یا کلثوم، یا سُکینَةُ یا فَاطِمَةُ یا زَینَبُ یا أُمَّ کلْثُومٍ عَلَیکنَّ مِنِّی السَّلَام»دیگر برای اسارت آماده بشوید. برای سیلی خوردن، تازیانه خوردن، آماده بشوید. نمی شود که از مادر من ارث نبرید. نمی شود که فقط فاطمه(س) سیلی بخورد. نمی شود که قنفوز مادرم را بزند، شما را نزنند. حرکت کرد وقتی یک ذره دور شد، زینب کبری(س) گریبان چاک زد و روی خاک افتاد. دوباره برگشت کنار زینب نشست. شما کسی را که غش می کند با چی به هوش می آورید؟ آب نبود. خم شد صورتش را نزدیک صورت زینب آورد، شروع کرد گریه کردن اشک چشم روی صورت ریخت. خواهر چشم را باز کرد، دید حسین(ع) است. سر زینب(س) را به دامن گذاشت. خواهرم جدم رفت، بابام رفت، مادرم رفت، برادرم رفت، چرا این قدر بی تابی می کنی؟ بعد امام حسین(ع) رفت وارد معرکه شد. امام صادق(ع) می فرماید: بابای من وسط معرکه، سی و سه تیر به بدنش آمد. سی و چهار زخم شمشیر هم به ایشان خورد. ایشان در جای دیگر می فرماید: نیزه دست خودش را روی زمین فرو کرد، همانطور که روی مرکب نشسته بود، آرام به نیزه تکیه داد. همان طوری که به نیزه تکیه داده بود، پیشانی را مورد حمله قرار دادند. دامن پیراهن را بالا زد تا اینکه جلوی خون پیشانی را بگیرد، نمی دانم چند نفر ولی از همه طرف شروع به سنگ باران کردن، کردند. این جا یک جمله مال زینب کبری(س) است. مثل اینکه دختر علی(ع) تو این شلوغی بالای بلندی آمده بود. زینب کبری(س) می گوید: آن وقتی که تکیه داده بود یک نفر آمد جلو، یک شمشیر به سرش زد عمامه اش پر خون شد. عمامه را نمی شد نگه داشت. عمامه را برداشت، سرش برهنه شد. اسب آمد در گودال، دست و پایش

را پهن کرد که تا ارتفاع اباعبدالله(ع) را با زمین کم کند. آرام پایش را از رکاب در آورد، می خواست خودش پیاده شود، نشد به زمین افتاد.

بلند مرتبه شاهی زر به زیر افتاد اگر غلط نکنم، اسب بر زمین افتاد

زینب می گوید: «فحمل علی من کل جانب» تا دیدند افتاد از همه طرف ریختند. در گودال یکی با پا روی شانه اش، روی دستش، دیگری روی سرش و روی پایش آمد. یک مرتبه دیدند شمر آمد، راه برایش باز کردند. جلو زن و بچه با دو زانو آمد و رو سینه نشست.

او می کشید و من می کشیدم او خنجر از کین من ناله از دل

او می برید و من می بردیم او از حسین سر من از حسین دل


متن ده روضه محرم
چهارشنبه بیست و هشتم تیر ۱۴۰۲ ساعت 4:30 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

ذکر مصیبت و روضه شب های محرم

ذکر مصیبت و روضه شب های محرم

محرم، سرآغاز ماه حزن و اندوه اهل بیت پیامبر علیهم السلام است. همه دوست داران و پیروان خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله غمگین و محزون اند. مراسم و مجالس شادی در میان آن ها تعطیل است. امام رضا علیه السلام می فرمایند: «همین که ماه محرم فرا می رسید، لبخند از لبان پدرم محو می شد و دیگر کسی ایشان را متبسم نمی دید.

تاریخ انتشار : 1396/6/28

بازدید : 56407

منبع : سید بن طاوس،لهوف-مقتل-مفاتیح الجنان- منتهی الامال-سوگواره حسینی ,

شب اول محرم؛ حضرت مسلم علیه السلام

مقدمه

قطعاً خیلی از ماها دوست داریم روزی جای سلمان فارسی بودیم و آنقدر به اهل بیت نزدیک می شدیم که رسول اکرم به ما می فرمودند:تو از مااهل بیتی. مثل سلمان که این جمله درموردایشان بیان شده است اما از اون جایی که لطف خدازیاده، دری به روی ما باز کرده که هر که از آن در وارد بشه از اهل البیته!آن درخانه امام حسین علیه السلام است.

قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَک وَ تَعَالَی اطَّلَعَ إِلَی الْأَرْضِ فَاخْتَارَنَا- وَ اخْتَارَ لَنَا شِیعَةً ینْصُرُونَنَا وَ یفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا- وَ یحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَ یبْذُلُونَ أَمْوَالَهُمْ وَ أَنْفُسَهُمْ فِینَا- أُولَئِک مِنَّا وَ إِلَینَا.

از حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام روایت است که فرمود: خدای علیم متوجه زمین شد و ما را انتخاب نمود و شیعیانی برای ما برگزید که ما را یاری می کنند. برای فرح ما فرحمند و برای حزن ما محزون می گردند. جان و مال خود را در راه ما می بخشند.امشب شب اول محرم شب آقایی که ازاهل البیت فرا گرفت و تا آخرین نفس هایش به پای مولابش ایستاد به شکل جان گدازی شهید شد. ( الخصال شیخ صدوق/ الْأَرْبَعُ مِائَةِ)

السلام علیک یامسلمَ بن عقیل یاسفیَرالحسین علیه السلام

سلام ما بر آن آقایی که دستور امامش را با جان دل خرید و برای رسوندن کلام مولاش تا پای جان ایستادگی کرد و هیچ از یاد امامش غافل نشد. و وقتی که ازبی وفای مردم کوفه با اطلاع شد در صدد این بود که یک جوری امامش را با خبرسازد که کوفه نیاید و همواره به فکراین بود که چه به سرغریب کربلا و خانواده اش خواهد آمد. و زیر لب زمزمه می کرد این زبان حال حضرت مسلم که آقا جان کوفه میا کوفه وفا ندارد اگه میای خونواده و زن بچه هارو نیار این کوفی های بی مروت شرم حیا ندارند. زندگی مسلم هم به این ختم شد که مثل ارباش اسیر بی وفایی کوفیان شد و ابن زیاد دستور داد که آن حضرت را بالای قصر ببرند و قتل برسانند، بکربن حمران مسلم را به بالای قصر، او که ضربت سختی از مسلم (علیه السلام) خورده بود و کینۀ مسلم(علیه السلام) را در دل داشت. آن حضرت را بالای قصر برد و آن ملعون سر مبارک حضرت را جدا کرد و پیکر مطهرش را از بالای قصر به زمین انداخت!

به خون چهره دادم غسل از پا تا سر خود را زیارت می کنم با دست بسته رهبر خود را

به یاد حنجر خونین و کام خشک مولایم لبِ عطشان نهادم زیر خنجر،حنجر خود را

به هر جا پا نهادم من، به رویم دربها بستند که بر دیوار غم بنهاده ام،امشب سر خود را

صدای نالۀ زهرا به گوشم می رسد آری که بالای سرم آورده مولا مادر خود را

معروف است لحظات آخرعمرحضرت مسلم بر سر دارالاماره ایشان روبه مکه نمود و سلامی به اربابش ابی عبدالله می دهند اما جواب این سلام ماند تا روز عاشورا همه یاران شهید شده بودند ابی عبدالله در گودی قتلگاه روبه کوفه نمودند: فنادی یامسلم بن عقیل یا هانی بن عروه

الالعنه الله علی القوم الظالمین

شب دوم محرم؛ ورودیه

مقدمه

در کتاب امالی ابن الشیخ از حضرت صادق علیه السّلام روایت می کند که فرمود: امام حسین که نزد پروردگار میباشد به لشکرگاه و محل قبر خود و شهیدانی که نزدیک آن حضرت مدفونند و زوار خویشتن نظر مرحمت می کند.امام حسین علیه السّلام نام زوار و نام پدران آنان و مقام و منزلتی که نزد خدا دارند از شما که نام فرزند خود را می دانید بهتر می شناسد و بهتر می داند. آن بزرگوار هر کسی را که برایش گریه می کند می بیند و برایش طلب مغفرت می نماید، از پدران خود تقاضا میکند که برای زوارش طلب آمرزش نمایند. امام حسین می فرماید: اگر زائر من بداند که خدا چه ثواب هائی برایش مهیا نموده است خوشحالی وی از گریه و زاری او بیشتر خواهد شد، هنگامی که زائر آن حضرت از زیارت برمی گردد هیچ گناهی نخواهد داشت. شاید بین ما خیلی ها باشند که کربلا نرفتند و آرزوشون این است که بروند و صحن سرای اربابشون ببیند و در بین الحرمین به یاد مولاشون اقامه عزاکنند.

اولین ارزوم زیارت کرببلا

آخرینش رسیدن به کاروان شهدا

اگه من جون بدم این بدنم خونی بشه

به خداممنون مادرت میشم تاهمیشه

حسین جانم

وقتی کاروان اباعبدالله(علیه السلام) رسید به آن سرزمین امام پرسید: نام این سرزمین چیست؟ گفتند: طف(ساحل فرات) امام فرمود: آیا نام دیگری دارد؟ عرض کرد آن را «کربلا» می خوانند. امام فرمود:«أعوذ بالله مِنَ الکرب و البلاء» سپس فرمود: ههنا مَناخُ رِکابنا و مَحَط رِحالِنا و مسفَکِ دِمائنا... همین جا محل بارهای ما و مکان اقامت ما و محل ریختن خون ما است و همین جا جایگاه قبرهای ما است و جدم رسول خدا این چنین به من خبر داده است. نمی دانم که وقتی اهل بیت امام حسین این جمله راشنیدند چه کارکردند باچه امیدی ازناقه ها پیاده شدند. فقط این رو می تونم بگم که غم خاصی بردل زینب سلام الله علیها نشست و دوست نداشتند دراین سرزمین بمانند.

من نمی آیم برون ازمحملم

چون گرفته ای حسین جان این دلم

آخر ای نور دل اهل یقین

من چگونه پا نهم بر این زمین

از مدینه تا به مکه تاکنون

همچو شمع آب گشتم از دورن

این زمین آتش به دل افکنده است

آنچه بر لب نآید اینجا خنده است

خاک اینجا بوی ماتم می دهد

بوی هجران، بویی از غم می دهد

ترسم این خاک پر از درد و مِحَن

در بغل گیرد تنت را بی کفن

آری برای زینب عادت به کربلا سخت بود و ماندن دراین زمین دردآور بود دوست داشتنی نبود اما نمی دانم چه شد که روز یازدهم محرم حرفش تغییر کرد و می گفت من را از کربلا نبرید.

ساربانا مزنید این همه آواز رحیل

آخر این قافله را قافله سالاری است

مبَریدم که در این دشت مرا کاری است

گل اگر نیست ولی صفحه گلزاری است

آخر این جا بدن زخمی حسینم زیرآفتابه! هنوز پیکر عزیزم دفن نشده. این جا پیکر بی دست عباسم اینجاست قنداقه خونین علی اصغرم اینجاست تن اربااربای علی اکبرم.. ..

همه صدابزنید مظلوم حسین.. .

چون چاره نیست میروم ومی گذارمت

ای پاره پاره تن به خدا می سپارمت

شب سوم محرم؛ نازدانه ابی عبدالله علیها السلام

مقدمه

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ نَفَسُ الْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِیحٌ- وَ هَمُّهُ لَنَا عِبَادَةٌ وَ کتْمَانُ سِرِّنَا جِهَادٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ- ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ یجِبُ أَنْ یکتَبَ هَذَا الْحَدِیثُ بِالذَّهَب. در کتاب مجالس مفید و امالی شیخ طوسی از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت میکند که فرمود: نفس کشیدن با غم و اندوه برای مظلومیت ما خاندان تسبیح گفتن برای خدا و مغموم بودن از برای ما عبادت و پوشیده داشتن اسرار ما جهاد فی سبیل اللَّه خواهد بود، سپس فرمود: واجب است که این حدیث را ثواب با طلا بنویسند. یکی ازغم هایی که برسینه اهل بیت سنگینی کرده است سنگینی غم سه ساله ابی عبدالله است که دل خیلی ازدوستداران اهل البت راهم به درآورده. و سالیانه زوارزیادی به زیارت ایشان می روند و حاجات خودشان را از این بانو می گیرند.

السلام علیک یابنت رسول الله السلام علیک یا اخت ولی الله یا عمه ولی الله یابنت الحسین علیه السلام

روز سوم محرم است درهمین روز ها بود که یکی ازدخترهای ابی عبدالله اومد پیش امام حسین علیه السلام وعرضه داشت باباجان چرا روز به روز به لشکردشمن اضافه می شه ولی کسی نیست بیاد به لشکر ما مگر کسی نیست که مارودوست داشته باشه ابی عبدالله جواب دادند چرادخترم امروز لشکرماهم از کوفه می آید. درهمین لحظات بود که دیدند دوتاپیرمرد دران سمت امام می ایند بین خیام ولوله ایی شد اولین کسی که رفت به سمت حبیب و مسلم بن عوسجه غلام بی بی زینب بود که رفت و از طرف خانم زینب خوش آمد گویی گفت. یکدفعه دیدند که حبیب بن مظاهر با مشت به صورت خودش می زنه و گریه می کنه مسلم گفت حبیب چه کار می کنی حبیب گفت معلومه که خاندان نبوت خیلی غریب شدند که با اومدن ما این همه خوشحال شدند معلومه کارشون گره خورده وگرنه من مگه کیم که زینب به من سلام برسونه و خوش آمد گویی کنه. این جا اومدن مسلم و حبیب دل دختر دردانه امام حسین رو شاد کرد و اون رو از نگرانی در اورد اما روزی به سر اهل بیت امام حسین اومد که تو خرابه شام هر کاری می کردند دردانه امام حسین ساکت نمی شد هی می گفت من بابام می خوام خانم تو دلش می خواست که دردل کنه به بابا که چه بلایی سرم اوردند دیدید دختربچه ها این جوریند حتی اگه مامانشونم دعواشون کنه می گن شب بابا اومد خونه بهش می گم زینب سلام الله علیها مونده بود چه طور این نازدانه رو آروم کنه که یکدفعه دیدند که عده ایی باطبقی وارد خرابه شدند طبق رو جلوی دختر امام حسین ع گذاشتند تا روپوش کنارزد تمام غصه ها درد دلش فراموش شد فهمید که وضع باباش از خودش بدتر سر را برداشت و به سینه اش چسبانید و می گریست و چنین می گفت: یا أبَتاهُ! مَن ذَا الَّذِی خَضَبَک بدِمائکَ؟ای بابا جان، چه کسی تو را به خونت رنگین کرده؟من ذالذی ایتمنی فی صغرسنی؟ بابا کی من یتیم کرده یا أبَتاهُ! مَن ذَا الَّذِی قَطَعَ وَریدکَ؟ای بابا جان، چه کسی رگهای گردنت را برید؟ یا أبَتاهُ! مَن ذَا الَّذِیاَیتَمَنی عَلی صِغَرِ سَنِّی؟ای بابا جان، چه کسی در کودکی یتیمم کرد؟ یا أبَتاهُ! مَن لیَتیَمهِ حَتَّی تکَبُرُ...؟ دختر یتیم به چه کسی پناه برد تا بزرگ شود؟ یا أبَتاهُ! لَیتَنی تَوَسَّدتُ التُّراب و لاأرَی شَیبَکَ مُخضَباً بالدِّماءِ. ای کاش خاک را بالش زیر سر قرار می دادم، ولی محاسن تو را خضاب شده به خون نمی دیدم یک دفعه دیدند لبهاشو روی رگ هابریده باباش گذاشت گریه کرد و.صدای رقیه خاموش شد، اهل خرابه احساس کردند که او به خواب رفته. امّا وقتی او را حرکت دادند، دریافتند که جان به جانان سپرده است.

الالعنه الله علی القوم الظالمین

شب چهارم محرم؛ طفلان زینب علیها سلام

مقدمه

در کامل الزیارات از امام حسین علیه السّلام روایت می کند که فرمود: من کشته اشک ها هستم. کسی با غم و اندوهناکی به زیارت من نمی آید مگر اینکه خدا او را با خوشحالی نزد اهل و عیالش باز می گرداند. علامه مجلسی در باره اینکه امام حسین (علیه السلام) فرمود: من شهید اشک هستم می فرماید: یعنی من منسوب به اشک و گریه و سبب آنها می باشم، یا اینکه با گریه و غم و اندوه کشته خواهم شد، ولی احتمال اول واضح تر است. مترجم گوید: از ذیل حدیث پنجم که می فرماید: هیچ مؤمنی یاد آور من نمی شود مگر اینکه گریان خواهد شد این طور بدست می آید: امام حسین بقدری مظلومانه شهید شده که گریه کردن برای آن بزرگوار فطری و ذاتی مؤمن است. بعبارت دیگر، هر گاه مؤمنی یاد امام حسین کند بی اختیار گریان و منقلب خواهد شد. این شب ها و روزها موقع گریه کردن است نکنه بیاد و بره ما دستمون از این در نایاب خالی باشه.

عبدالله ابن جعفر که به علت بیماری و سن زیاد از آمدن به کربلا معذور بود ولی دو نور دیده اش عون و محمد را همراه مادرشان حضرت زینب(سلام الله علیها) فرستاد و سفارش کرد که اگر جنگی رخ داد از حریم امام حسین ع دفاع کنند.

روز عاشورا زینب(سلام الله علیها) لباس نو بر تن عون و محمد کرد و آنها را از گرد و غبار پاک و تمیز نمود و سرمه برچشمانشان کشید و شمشیر به دستشان داد و آنها را آماده شهادت ساخت، سپس آن دو را به حضور برادرش حسین(علیه السلام) آورد واجازه خواست که آنها به میدان بروندامام (علیه السلام) نخست اجازه نمی داد حتی فرمود: شاید همسرت عبدالله خشنود نباشد، زینب(سلام الله علیها) عرض کرد، چنین نیست بلکه همسرم به خصوص به من سفارش کرد که اگر کار به جنگ کشید پسرانم جلوتر از پسران برادرت به میدان بروند. زینب بیشتر اصرار کرد. سرانجام امام اجازه داد، زینب(سلام الله علیها)آن دو گل سرخش را به سوی میدان بدرقه کرد. عمرسعد گفت:«این خواهر عجب محبتی به برادرش دارد که نور دیده اش را به میدان فرستاده است» آن دو برادر به جنگ پرداختند، و رَجَز می خواندند

ما که از نسل علی حیدر کرار هستیم

یادگار حرم جعفر طیار هستیم

دست ما در کفنی کرده بر این پیکر ما

اذن تو هدیه بود بهر دل مادر ما

خواهد او هر چه که دارد بدهد در ره تو

خون ما را بکند زیب و فَرِ درگه تو

در رگ ما به خدا غیرت حق جلوه گر است مشو راضی نگریم مادر ما خون جگر است

سرانجام محمد به شهادت رسید و عون کنار بدن گلگون محمد آمد و گفت: «براردم شتاب مکن بزودی من نیز به تو می پیوندم»محمد نیز جنگید تا به شهادت رسید، امام حسین (علیه السلام) پیکر پاک آن دو نوجوان را به بغل گرفت و در حالی که پاهایشان روی زمین کشیده می شد آنها را به سوی خیمه آورد.

گلان باغ زینب، شدند قربان مولا به دشت کربلایی، شدند مهمان مولا

رسیدند بر وصال، گل دامان مولا نشسته داغشان بر دل نالان مولا

عجیب اینکه بانوان حرم به استقبال جنازه های آنها آمدند،همیشه زینب(سلام الله علیها) در پیشاپیش بانوان بود، ولی این بار زینب دیده نمی شد او از خیمه بیرون نیامده بود تا مبادا چشمش به پیکرهای به خون تپیده پسرانش بیفتد و بی تابی کند و از پاداشش کم شود.(2)وشایدزبان حال زینب این باشه که اگه منبیرون برم نکنه چشم داداشم به صورتم بیفته ازمن کمی خجالت بکشه نکنه شرمنده من بشه من بمیرم شرمندگی حسین نبینم بچه هام فدات شدند خودمم فدایتم داداش.

برادردعاکن که زینب بمیرد

نباشد بعد تو ماتم بگیرد

حسین جانم

نسالک اللهم وندعوک باسمک العظیم الا عظم.. ..

شب پنجم محرم؛ عبدالله بن حسن علیه السلام

مقدمه

قَالَ الرِّضَا علیه السلام مَنْ تَذَکرَ مُصَابَنَا وَ بَکی لِمَا ارْتُکبَ مِنَّا- کانَ مَعَنَا فِی دَرَجَتِنَا یوْمَ الْقِیامَةِ- وَ مَنْ ذُکرَ بِمُصَابِنَا فَبَکی- وَ أَبْکی لَمْ تَبْک عَینُهُ یوْمَ تَبْکی الْعُیونُ- وَ مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یحْیا فِیهِ أَمْرُنَا- لَمْ یمُتْ قَلْبُهُ یوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ. در کتاب امالی از حضرت رضا علیه السّلام روایت میکند که فرمودند: کسی که یاد آور مصیبت ما شود و برای آن ستم هائی که در حق ما شده گریه کند درجه وی فردای قیامت نظیر درجه ما خواهد بود. کسی که متذکر مصیبت ما گردد و گریان شود و دیگران را هم گریان کند چشم وی در آن روزی که همه چشم ها گریانند گریان نخواهد بود. اگر کسی در مجلسی بنشیند که امر دین ما خاندان در آن زنده و تقویت شود قلب او در آن روزی که عموم قلب ها می میرند نخواهد مرد. آی اونهایی که تواین جلسات مش ینید قدرخودتون بدونید امام رضاوعده داده دست شماروبگیره نکنه دست خالی ازجلسه بیرون بری ازخدابخواه بگوخدا ثواب این گریه کردن هام این سینه زدن هام مقدمه ای برای ظهورمهدی فاطمه علیهما السّلام قراربده. یابن الحسن.. .....

عبدالله فرزند امام حسن مجتبی علیه السّلام در کربلا یازده سال داشت، این کودک را امام حسین علیه السّلام به بانوان حرم سپرده بود، تا در خیمه از او نگهداری کنند.هنگامی که امام حسین ع تنها به میدان رفت و هیچگونه یار و یاوری نداشت، وقتی که عبدالله غریبی و مظلومی عمویش را دریافت، برای یاری عمو،از خیمه به سوی میدان دوید.زینب (علیها السلام) به دنبال او حرکت کرد تا نگذارد به میدان برود امام حسین علیه السّلام صدا زد: خواهرم عبدالله را نگهدار، امّا عبدالله خود را به عمو رسانید.

پرستوی حریم کبریایم

کبوتر بچه آل عبایم

نمی ترسم اگرباردبه من تیر

که من باتیرباران آشنایم

اناابن المجتبی ابن المصائب

بلی مردم یتیم مجتبایم

غمه بابا،غم عمه، غم طشت

خدا داند نمی سازد رهایم

خوشم برسینه اوجان سپارم

الهی کن اجابت این دعایم

خدا دعاش رو مستجاب کرد یک دفعه یک حرومی شمشیررو بلندکرده به عمو بزنه صدا زد ویلک یابن الخبیثه اتقتل عمی؟ وای برتوای حرام زاده می خواهی عموی مرا بکشی؟ آن ملعون شمشیررو فرود اورد عبدالله دستش رو سپر قرار داد شمشیر به دست عبدالله اصابت کرد دست به پوست آویزان شد. فریاد زد عمو جان. من می گم تا این اتفاق افتاد بوی امام حسن علیه السّلام تو کربلا پیچید امام حسین علیه السّلام صدازد پسربرادرم حسن علیه السّلام صبرکن الان خدا تورو به بابات می رسونه. ناگاه حرمله تیری به اوزد تو بغل عموش به شهادت رسید

تیرظلم حرمله تنهانه برحلق توخورد

تیر بر قلب علی مرتضی افتاده است

آب مهر مادرو نوباوه ی او تشنه لب

آتش از غم بردل خیرالنساافتاده است

حسین جانم

وَ سَیعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُون

شب ششم محرم؛ قاسم بن الحسن علیه السلام

مقدمه

در کتاب رجال کشی از زید شحام نقل می کند که گفت: ما و گروهی از کوفی ها در حضور امام جعفر صادق علیه السّلام نشسته بودیم که جعفر بن عفان به حضور امام صادق علیه السّلام مشرف شد. حضرت صادق وی را نزدیک خود جای داد و به او فرمود:

ای جعفر! گفت: لبیک! خدا مرا فدای تو کند. فرمود: به من این طور رسیده که تو خیلی خوب در باره امام حسین علیه السّلام شعر میگوئی؟ گفت: آری فدای تو شوم. فرمودند: پس شعر بگو! وقتی وی شعر گفت: امام صادق علیه السّلام بقدری گریه کرد که اشک های آن حضرت به گونه های صورت و ریش مبارکش فرو ریخت و افرادی هم که حضور داشتند گریان شدند.سپس حضرت صادق علیه السّلام فرمود: ای جعفر! بخدا قسم ملائکه مقرب خدا شعر تو را که در اینجا برای امام حسین گفتی شنیدند و بیشتر از ما گریه کردند.ای جعفر! خدا الساعه بهشت را بر تو واجب نمود و تو را آمرزید.آنگاه فرمود: ای جعفر! آیا زیادتر از این برای تو بگویم؟گفت: آری ای مولای من. فرمود: احدی نیست که در باره مصیبت امام حسین شعر بگوید و گریه کند و دیگران را گریان نمایدمگر اینکه خدا بهشت را بر او واجب میکند و او را می آمرزد.

السلام علیک یاقاسم بن الحسن علیه السلام

روز عاشورا قاسم بن الحسن علیهما السلام تا دید که کارزار گشته کفن پوشید کلاه خود نبود به جای آن عمامه ایی به سربست آماده میدان شد به بر عمو آمد اذن میدان خواست عمو اذن نمی داد ولی در روایت هست آن قدر قاسم گریه کرد و دست پای امام را بوسید تا امام اذن به او داد از طرفی اذن داد از طرفی زبان حال حضرت این است که خدایا قاسم امانت برادرم حسن بود من هروقت دلم برای برادرم حسن تنگ می شد نگاه قاسم می کردم قاسم بوی برادرم رامی داد بعد از قاسم وای بر من در روایت هست عمو و عموزاده یکدیگر را بغل کرده و آنقدرگریه کردند تا که غش کردند. قاسم سوی میدان حرکت کرد راوی که در لشکر دشمن است می گوید: یک مرتبه بچه ایی را دیدم که سوار بر اسب شده و کلاه خود هم ندارد و پای او هم به رکاب نمی رسد وارد میدان شد (کانّه قَلَقَه القمر)مثل ماه پاره ایی بود همان راوی می گوید رسم بود که جنگ آوران خودشان را معرفی می کردند، همه متحیرند که این بچه کیست لذا تا در مقابل مردم ایستاد فریلدش یلند شد

ان تُنکرونی فانابن الحسن

سبطُ النبی المصطفی الموئتَمن

مردم اگر مرا نمی شناسید من پسر حسن بن علی بن ابی طالب هستم

هذا الحسین کالاسیرالمرتهن

بین اناس لاسقواصوب المزن

این مردی که در این جا می بینید و گرفتار شما ست عموی من حسین بن ابی طالب است. حمله کرد جنگ نمایانی کرد خیلی از لشگریان دشمن رو به درک واصل کرد. نمی دونم چه بلایی سرقاسم اوردند که ناگهان صدای قاسم بلند شد یاعماه یاعماه

مرا دریاب یا عما زروی مرحمت اکنون

که مرغ روح شوق دیدن بابم حسن دارد

ابی عبدالله علیه السلام خودش به سرعت به بالین قاسم رسوند قاسم آخرین لحضاتش طی می کنه (والغلام یفحصُ برجلیه)ازشدت دردقاسم پاهاشوروی زمین می کوبید آن وقت همه شنیدند که اباعبدالله می گفت(یعزُّوالله عمک ان تدعوه فلایجیبک او اویجیبک فلا ینفعک) پسر براردم چه قدر سخته که عمو تو صدابزنی عمو نتونه برات کاری انجام بده چقدر سخته بر بالین تو باشم کاری از دستم بر نیاد. عرضه بداریم یا اباعبدالله این جا اومدید بالای سرقاسم اما کاشی یک نفر پیدا می شد لحظات آخر سر شما را به دامن بگیره

همه صدا بزنید یاحسین......

درخانه دل غم حسین است

چون ماه محرم حسین است

بی شبهه بود خداعزادار

هرجای که ماتم حسین است

نسالک اللهم وندعوک.....

شب هفتم محرم؛ علی اصغر علیه السلام

مقدمه

در تفسیر علی بن ابراهیم از حضرت علی بن الحسین علیهما السّلام روایت می کند که فرمودند: هر گاه چشم شخص مؤمنی برای شهادت امام حسین علیه السّلام بقدری پر از اشک شود که به گونه های صورتش بچکد خدا او را دائما در غرفه های بهشتی جای خواهد داد. هر شخص مؤمنی که چشمش برای آن اذیت هائی که در دنیا بما رسیده بقدری پر از اشک شود که به گونه های صورت وی برسد خدا او را در جایگاه صداقت در بهشت جای خواهد داد، هر شخص مؤمنی که در راه ما دچار اذیت و آزاری شود و چشمانش برای آن اذیت ها پر از اشک شود و بگونه های صورتش بریزد خدا اذیت و آزارها را از او دور می کند و روز قیامت وی را از غضب خود و آتش جهنم در امان خواهد داشت....

بر قبله عشق جاودانه

افراشته پرچم حسین است

هر درد کنددوا به عالم

اشکی که به ماتم حسین است

السلام علیک یا علی بن الحسین یا باب الحوائج

با مهر حسین و عترت اطهر او

جوییم توسل به علی اصغر او

چون نخل، بلند و دست ما کوتاه است

گیریم ثمر ز شاخ کوچکتر او

سلام بر اون دستان کوچکی که گره های بزرگ رو باز می کنه.

سلام بر اون لب های کوچک و خشکیده ای که تشنگان عدالت رو سیراب می کنه.

سلام بر اون قنداقه ئ خون آلودی که در صحرای کربلا دست بابا رو رنگین نموده.

یکی از مصائبی که خوندن و شنیدنش خیلی سخت است، مصیبت این شش ماهه است.

اونهایی که بچهء کوچک دارند یا بچه بزرگ کرده اند بهتر می فهمند که کربلا چه خبربوده؟

وقتی خواهران این شش ماهه می دیدند توی گرمای شدید، دهان داداش کوچولو خشکیده،رنگش

پریده،دهانش مثل ماهی که از آب بیرون افتاده باشه باز و بسته می شه، چه جوری ناله می زدند و

چه زبان حالی داشتند؟

این قدر گریه نکن هیچ کسی آبت نمی ده

غیر تیر حرمله هیچ کی جوابت نمی ده

مادرت شیر نداره تو که اینو خوب می دونی

پس چرا زبونتو دور لبت می چرخونی

در مقتل لهوف سید بن طاوس آورده تا اباعبدالله علیه السّلام دید جوانان و دوستدارانش کشته شده است صدازد (هل من ذاب یذبُّ عن حرم رسول الله؟...).دراین هنگام صدای گریه زنان حرم بلند شد. بی بی زینب علی اصغر علیهما السّلام روی دستاش گرفت به داداشش داد برادر جان علی اصغر تشنه است سه روز که آب نخورده است پس جرعه ایی آب برایش بخواه. امام علی او را روی دستش گرفت صدا زد ای قوم اهل بیتم رو کشتید و قد بقی هذاالطفل یتلظی عطشا، فاسقوه شربه من الماء. فقط این طفل شیرخوارم مانده

به خاطر تشنگی له له می زند پس جرعه ایی از آب را به او بنوشانید. حضرت درحال سخن گفتن بود که با تیر سه شعبه به گلوی علی اصغر علیه السّلام زدند. امام حسین علیه السّلام دودست مبارکش را به زیر گلوی اصغر علیه السّلام بردند و خون را به اسمان پاشیدند امام باقر علیه السّلام می فرمایند یک قطره از خون گلوبه زمین بازنگشت. نقل می کنند جنازه علی اصغر علیه السّلام رودرحالی که به قنداق خونی پیچیده شده بود به سوی خیمه آورد. سکینه آمدجلو گفت بابا جان ما فکر کردیم که تو علی رو سیراب می کنی امام حسین علیه السّلام فرمودند: که سیراب شد ولی نه به خاطر آب بلکه با تیر دشمن سیراب شد.

حسین جان...

اصغر من کی به زبان آمده

حرمله باتیر کمان آمده

روضه شب هشتم محرم؛ علی اکبر علیه السلام

مقدمه

از امام محمّد باقر علیه السّلام در کتاب کامل الزیارت روایت می کند که فرموده اند: هر گاه چشم مؤمنی برای شهادت امام حسین علیه السّلام بقدری پر از اشک شود که به گونه های صورتش بچکد خدای رؤف او را دائما در غرفه های بهشت جای خواهد داد. بیاد امشب بیاداشک های مولامون سرپیکرجوانش گریه کنیم.

علی اکبر علیه السّلام نخستین نفر از بنی هاشم بود که به میدان رفت هرکسی ازبنی هاشم اذن میدا می خواست امام اجازه نمی داد اما تا علی اکبر اذن خواست ا،امام به او اجازه میدان رفتن داد تودل امام غوغایی برپاست درروایت است آقا صدازدعلی جان می خواهی بروی برو ولی کمی خرامان خرامان برو تابیشتربتونم ببینمت یک نگاهی مأیوسانه به او کرد و گفت: «اَللّهُمَّ کُن أنتَ الشَّهیدُ عَلَیهِم،فَقَأ بَرَزَ إلَیهم غُلامٌ أشبَهُ النّاسِ خَلقاً و خُلقاً و مَنطقاً بِرَسولِکَ و کُنّا إذا اَستَقنا إلی نَبیِّکَ نَظَرنا إلیه؛ خدایا خودت بر این قوم شاهد باش، که به سوی آنها جوانی رفت که از نظر جمال و کمال و سخن گفتن،شبیه ترین مردم به رسول تو است و ما هر گاه مشتاق دیدار پیامبر تو بودیم به چهره علی اکبر می نگریستیم از امام صادق علیه السّلام پرسیدند الذ لذائذ چیست؟ فرمود پدری فرزندی را به حد بلوغ برساند و این پسر در مقابل دیدگان پدر راه برود این منظره خیلی برای پدرلذت بخش است. پرسیده شد سخت رین مصیبت ها چیست؟ فرمودند همان جوان در مقابل دیدگان پدرازدست برود.

سخت است پیش چشم بابا

غلطیده به خون جوان بمیرد

از بهر پدر عصای پیریست

ای وای که پیش ازآن بمیرد

آمد آمد جلویک مرتبه آن صدای مردانه اش رابلند کرد و عمر سعد لعنت الله علیه را مخاطب قرار داد: ای عمرسعد خدا نسلت را قطع کند که نسل مرا قطع کردی این طور علی علیه السّلام به میدان رفت. علی اکبر علیه السّلام وارد میدان شد و جنگی حیدری کرد در مقاتل آمده 120 نفر از سواران دشمن را کشت، تشنگی بر او چیره کرده و برگشت نزد بابا، «یا اَبَۀ! العَطَشُ قَتَلَنِی ثِقلُ الحَدیدِ أجهَدَنی؛ پدر جان! شدت تشنگی مرا کشته و سنگینی اسلحه مرا به زحمت انداخته»امام حسین علیه السّلام گریه کردند و فرمودند: محبوب دلم صبر کن به زودی رسول خدا تو را سیراب خواهد کرد که بعد از آن هرگز تشنه نخواهی شد.»علی به میدان برگشت دشمن بر اثر غافل گیری نیزه ایی به حضرت زد علی اکبر علیه السّلام تعادل خودش را ازدست داد دست به گردن اسب انداخت اسب به میا دشمن رفت هرکسی می رسید ضربه به علی علیه السّلام می زد اون قدر علی علیه السّلام رو زدند تا (فقطَّعوه بسیوفهم ارباًارباً)

در این هنگام علی اکبر علیه السّلام صدا زد: یا ابتاه السلام علیک هذا جدی رسول الله.. .پدرم سلام بر تو جدم رسول الله صلی الله علیه و آله سیرابم کرد و به شما سلام می رساند و می فرماید به سوی ماشتاب کن. ابی عبدالله خودش به بالین علی اکبرش علیه السّلام رسوند علی رو بغل کرد دلش آروم نشود خم شد و وضع خدَّه علی خده علی جان بلند شو بابات دیگه تاب نداره بعد تو اف به این دنیا.

جوانان بنی هاشم بیایید

علی را بر در خیمه رسانید

خدا داند که من طاقت ندارم

علی را بر در خیمه رسانم

شب نهم محرم؛ اباالفضل العباس علیه السلام

مقدمه

در کتاب خصال و کتاب امالی از ثمالی نقل می کند که گفت: حضرت امام زین العابدین علیه السّلام نظری به عبید اللَّه بن عباس بن علی بن ابی طالب علیهم السّلام نمود و شروع بگریه کردند و فرمودند: هیچ روزی برای پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله از جنگ احد سخت تر نبود، زیرا حضرت حمزة بن عبد المطلب علیه السّلام که شیر خدا و رسول بود درآن روز شهید شد.بعد از جنگ احد جنگ موته برای پیامبر خدا ناگوار شد که پسر عموی آن حضرت یعنی جعفر بن ابی طالب در آن روز شهید شد.سپس امام زین العابدین علیه السّلام فرمودند: هیچ روزی مثل روز عاشورای امام حسین علیه السّلام نبود. زیرا تعداد سی هزار نفر که گمان می کردند از این امت بودند اطراف آن بزرگمرد را گرفتند و هر کدام از آنان می خواستند بوسیله ریختن خون امام حسین علیه السّلام بخدا تقرب بجویند. امام حسین علیه السّلام ایشان را یاد آور خدا میکرد ولی نمی پذیرفتند، تا اینکه سرانجام آن حضرت را از راه ظلم و کینه و دشمنی شهید نمودند. آنگاه حضرت سجاد علیه السّلام فرمودند: خدا حضرت عباس علیه السّلام را رحمت کند! حقا که امام حسین علیه السّلام را بر خویشتن مقدم داشت و جان خود را فدای آن حضرت نمود تا اینکه دستهای مبارکش قطع شد. خدای مهربان در عوض دست های عباس علیه السّلام دو بال به وی عطا کرد تا بوسیله آنها در بهشت با ملائکه پرواز نماید. کما اینکه این نعمت را نیز به جعفر بن ابی طالب علیهما السّلام عطا کرد.حضرت عباس علیه السّلام نزد خدا یک مقام و منزلتی دارد که فردای قیامت جمیع شهیدان برای آن غبطه می خورند.

السَلامُ عَلَیکَ یا اَباالفَضلِ العَباس السَلامُ عَلَیک یا عَبدَ الصالح السَلامُ عَلَیک یا قَمَرَ بَنی هاشم

حضرت عباس علیه السّلام قمر بنی هاشم و روشنایی چشم اهل بیت است که یکی از سخت ترین لحظات برای اهل بیت علیه السّلام شهادت او بود و بسیار مظلومانه به شهادت رسید.

ز گلزار صداقت لاله ای خوش رنگ و بو می رفت

به میدان شجاعت تا ابد نامی نکو می رفت

بنی هاشم در آن ساعت خدایا بی قمر می شد

که سوی آسمان ها ساقی مهتاب رو می رفت

به چشمش بود تیریُّ و چو با صورت زمین افتاد

دوباره تیرباشدت به چشم او فرومی رفت

ابی مخنف می نویسد: وقتی که دست های عباس علیه السّلام جدا شد، در حالی که از دو طرف دستش قطرات خون می ریخت به دشمن حمله کرد تا اینکه ظالمی با گرز آهنین بر سر مبارکش زد و آن را شکافت آن هنگام آن مظلوم به زمین افتاد و در خون خود غوطه ور گردید و صدا زد. یا أخی یا حسین علیک منی السلام یا أخی ادرک أخاک

ناگهان از سوی آن قوم شریر

همچو باران بر سر او ریخت تیر

دست او افتاد و مُنشق گشت سر

مُنخسف شد ماه و انشقَّ القمر

چون ز زین افتاد بر بالای خاک

گفت در دم یا أخا ادرک أخاک

امام حسین علیه السّلام مانند شهاب ثاقب به بالین عباس علیه السّلام شتافت او را غرق در خون دید که پیکرش پر از تیر شده و دست هایش از بدن جدا شده و چشم هایش تیر خورده اند«فوقف علیه منحنیاً و جلس عند رأسه یبکی حتّی فاضت نفسه؛ با کمر خمیده به عباس نگریست و سپس در بالین او نشست و گریه کرد تا عباس به شهادت رسید». با صدای بلند گریه کرد و فرمود:«الآن انکسر ظهری و قلّت حیلتی و شمّت بی عدوّی؛ اکنون پشتم شکست و رشته ی تدبیر و چاره ام از هم پاشید و دشمن بر من چیره شد و شماتت می کند.

سقای دشت کربلا ابالفضل

دستش شده ازتن جدا ابالفضل

ذکر مصیبت

روز عاشورا بعد از ظهر بود، دورش را گرفتند. کسی از یاران دیگر نمانده بود. خانم ها گفتند: آقا اگر دین به ما اجازه می دهد، مردی برای شما نمانده، ما اسلحه برداریم از شما دفاع کنیم. ما با دشمن ها وارد جنگ بشویم. آقا فرمودند: نه عزیزان من، شما بمانید من دیگر باید بروم. یک نگاهی به همه کرد و خداحافظی کرد.«عَلَیکنَّ مِنِّی السَّلَام»

اما به این سادگی نبود، صدای ناله زن و بچه به آسمان بود. خودش هم مثل ابر بهار گریه می کرد. بعد هم یک خداحافظی با زینب کبری(س) کرد. دست را روی قلب خواهر گذاشت، خواهرم تحمل کن. گفت حسین جان چه کنم؟ حضرت فرمود: با خدا معامله کن. تکیه به خدا کن. سوار بر مرکب شد. دیگر همه دل بریدند، می خواهد برود. دید مرکب راه نمی رود، من که با همه خداحافظی کردم، بچه ها را که بوسیدم. با خواهرم که خداحافظی کردم. اسب، تو چرا نمی روی؟ چشم اسب هم دارد اشک می ریزد. دید سکینه جلوی اسب آمده است. بابا می خواهی بروی؟ مولا پیاده شد، روی خاک نشست. حداکثر سنی که برایش نوشته بودند، سیزده سالش بود. نشاند بغل دست خودش، گفت: بابا، صبح تا حالا که برای این تک شهدا میدان می رفتی، بر می گشتی. الآن که داری می روی هم بر می گردی؟ دخترم نه، دیگر این آخرین باری است که من می روم. ولی دیگر بر نمی گردم. بابا نمی شود یک کاری برای ما بکنی؟ چی عزیزم؟ قبل از رفتن، خودت بیا ما را به مدینه برگردان. سکینه جانم من که دیگر وقتم تمام شده است، نمی گذارند که من برگردم. بابا تو از من یک درخواست کردی من نمی توانستم جواب تو را بدهم. حالا من از تو یک درخواست بکنم؟ بچه بلند شد دست به گردن پدرش انداخت، صورت بابا را روی سینه اش گذاشت. بابا را بوسید، بابا چی کار کنم؟ سکینه جان آن که من از تو می خواهم این است که آنقدر زیاد برای من گریه نکن. حضرت به میدان آمد، حمله کرد. ترسیدند، راه باز کردند. وارد شریعه شد؛ «الْمَاءَ حَتَّی تَشْرَبَ»؛قصد کرد یک خورده آب بخورد. «و رماه حصین بن الامیر بسهم فی خده»؛ «هنوز آب را ور نداشته بود یک تیر به صورتش زدند. گردن اسب را گرفت، سرش را نزدیک آب برد.» به اسب گفت:«أَنْتَ عَطْشَان»؛ «تو هم که تشنه ای و من هم تشنه هستم.» «وَ اللَّهِ لَا ذُقْتُ الْمَاء»؛ «به خدا قسم تا تو آب نخوری، من نمی خورم.»

از یک حیوان این جور پذیرایی می کنند، آن وقت ما یک عمری بیاییم گریه کنیم و نماز بخوانیم و روزه بگیریم، چه جوری از ما پذیرایی می کنند، خدا می داند. «فَلَمَّا سَمِعَ الْفَرَسُ کلَام» اسب وقتی سخن اباعبدالله(ع) را شنید پوزش را از نزدیک آب تا جایی که می شد بالا آورد. گردن را بالا نگه داشت. یعنی تو تشنه باشی و من آب بخورم. «وَ لَمْ یشْرَب»؛ «آب نخورد.»

تو شریعه بود که یک مرتبه جارچی ها با هم صدا زدند. به خیمه های اباعبدالله(ع)حمله کردند. حضرت بدون اینکه وقت کند آب بخورد، بیرون آمد. به طرف خیمه ها پیچید، دشمن عقب نشینی کرد. وقتی آمد کنار خیمه ها بچه ها و خواهر ها و زن ها بیرون ریختند، دیدند صورت و پیشانی زخم است. فریاد زن و بچه بلند شد. «و تطمن وجوههن» شروع کردند به سر و صورت زدند. فرمود: «فقال لهن مهلا» گریه نکنید. «فان البکاء عماکم» الان گریه نکنید، آن وقت فریاد زد، «یا زینب، یا کلثوم، یا سُکینَةُ یا فَاطِمَةُ یا زَینَبُ یا أُمَّ کلْثُومٍ عَلَیکنَّ مِنِّی السَّلَام»دیگر برای اسارت آماده بشوید. برای سیلی خوردن، تازیانه خوردن، آماده بشوید. نمی شود که از مادر من ارث نبرید. نمی شود که فقط فاطمه(س) سیلی بخورد. نمی شود که قنفوز مادرم را بزند، شما را نزنند. حرکت کرد وقتی یک ذره دور شد، زینب کبری(س) گریبان چاک زد و روی خاک افتاد. دوباره برگشت کنار زینب نشست. شما کسی را که غش می کند با چی به هوش می آورید؟ آب نبود. خم شد صورتش را نزدیک صورت زینب آورد، شروع کرد گریه کردن اشک چشم روی صورت ریخت. خواهر چشم را باز کرد، دید حسین(ع) است. سر زینب(س) را به دامن گذاشت. خواهرم جدم رفت، بابام رفت، مادرم رفت، برادرم رفت، چرا این قدر بی تابی می کنی؟ بعد امام حسین(ع) رفت وارد معرکه شد. امام صادق(ع) می فرماید: بابای من وسط معرکه، سی و سه تیر به بدنش آمد. سی و چهار زخم شمشیر هم به ایشان خورد. ایشان در جای دیگر می فرماید: نیزه دست خودش را روی زمین فرو کرد، همانطور که روی مرکب نشسته بود، آرام به نیزه تکیه داد. همان طوری که به نیزه تکیه داده بود، پیشانی را مورد حمله قرار دادند. دامن پیراهن را بالا زد تا اینکه جلوی خون پیشانی را بگیرد، نمی دانم چند نفر ولی از همه طرف شروع به سنگ باران کردن، کردند. این جا یک جمله مال زینب کبری(س) است. مثل اینکه دختر علی(ع) تو این شلوغی بالای بلندی آمده بود. زینب کبری(س) می گوید: آن وقتی که تکیه داده بود یک نفر آمد جلو، یک شمشیر به سرش زد عمامه اش پر خون شد. عمامه را نمی شد نگه داشت. عمامه را برداشت، سرش برهنه شد. اسب آمد در گودال، دست و پایش را پهن کرد که تا ارتفاع اباعبدالله(ع) را با زمین کم کند. آرام پایش را از رکاب در آورد، می خواست خودش پیاده شود، نشد به زمین افتاد.

بلند مرتبه شاهی زر به زیر افتاد اگر غلط نکنم، اسب بر زمین افتاد

زینب می گوید: «فحمل علی من کل جانب» تا دیدند افتاد از همه طرف ریختند. در گودال یکی با پا روی شانه اش، روی دستش، دیگری روی سرش و روی پایش آمد. یک مرتبه دیدند شمر آمد، راه برایش باز کردند. جلو زن و بچه با دو زانو آمد و رو سینه نشست.

او می کشید و من می کشیدم او خنجر از کین من ناله از دل

او می برید و من می بردیم او از حسین سر من از حسین دل



گلچین نوحه حاج حسین فخری
یکشنبه هفدهم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 6:19 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

 

separator line

متن نوحه حسین فخری – بعد من قافله سالار تویی، خواهرم

بنشین تا به تو گویم زینب
غم دل با تو بگویم زینب
بعد من قافله سالار تویی، خواهر من
دختر حیدر کرار تویی، خواهر من
خون ما جمله در این دشت روان خواهد شد
خولی و شمر به ما دشمن جان خواهد شد، خواهر من
خواهرم! اکبر و عباس و علی اصغر من
هدف نیزه و پیکان جفا خواهد شد، خواهر من
جمله یاران حسین در سفر کرب و بلا
سر به کف، جان به ره دین خدا خواهد شد، خواهر من
خواهرم! خون شهیدان به بیایان بلا
نهر جوشنده و پر شور و نوا خواهد شد، خواهر من
چون که با دجله و با نهر فرات آمیزد
خواهرم! خوب نگر تا که چه ها خواهد شد، خواهر من
موج طوفنده و غرّان چو هزاران شمشیر
بی امان بر سر عُدوان خدا خواهد شد، خواهر من
چون که خون شهدا چشم عدو را بندد
بزم طاغوت به یک لحظه عزا خواهد شد، خواهر من
بعد من خواهر من باز نما قصه ما
چو زبانت سپر آل عبا خواهد شد، خواهر من
چون که بر نی سر پر خون حسینت بینی
خواهرم! صبر نما! ظلم فنا خواهد شد، خواهر من
اهل بیتم همه در سوگ پدر می گریند
ام کلثوم در آن دم به نوا خواهد شد، خواهر من
گر تو را مضطر و نالان و پریشان بینند
شاد و خندان دو لب دشمن ما خواهد شد، خواهر من
لشگر خصم شما را به اسیری گیرند
شام غم مسکن و مأوای شما خواهد شد، خواهرمن
این زمان نوبت شمشیر زبان می اید
تیز و برّان چو خون شهدا خواهد شد، خواهر من

separator line

خون از شفق تنگ غروب از حسین فخری

آسمان غرق به خون از شفق تنگ غروب
روشنی گشته و خونین شده در چنگ غروب

پرده شهپر مرغان زند آهنگ غروب
دل سودا زدگان هم شده همرنگ غروب

ای دلا هم همه باد وزان می شنوی
زجه و ناله اوراق خزان می شنوی

آه سودا زده نای شبان می شنوی
شکوه بلبل ناکام جوان می شنوی

بازآ بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ
گر گبر و یهود و بت پرستی بازآ

این درگه ما درگه نومیدی نیست
صدبار اگر توبه شکستی بازآ

مرغ حق است که پرده جان می نالد
این خزان است کزو چرخ و زمان می نالد

از خزان گشتن گل دیده خلقت بگریید
دایه غم زده پیر طبیعت بگریید

separator line

متن نوحه ساربان حسین فخری

ساربان آهسته ران اینجا گلی گم کرده ام

 

آخر از نیتا گلی پژمرده را پیدا کنم

 

مثل بلبل در گوش او نجوا کنم

 

کربلا را با سرشک چشم خود دریا کنم

 

من در این وادی در این صحرا گلی گم کرده ام

 

ساربان آهسته ران اینجا گلی گم کرده ام

 

میبری صحرا به صحرا کوه به کوه ما را چرا

 

بی برادر راه شامم میبری تنها چرا

 

شرمت اما ناید از رخساره زهرا چرا

 

رو به شامم میبری اما گلی گم کرده ام

 

اشتران ای مرکبان زینب کبرا درنگ

 

عرصه بر فرزند زهرا شد در اینجا تنگ تنگ

 

گوشم آرامش ندارد دیگر از آهنگ زنگ

 

کم کنید آهنگ جا فرسا گلی گم کرده ام

 

بی حسین ای ساربان آخر سفر ننموده ام

 

بی چراغ چهره ات شب را سحر ننموده ام

 

من که دور از روی او یک لحظه سر ننموده ام

 

میروم تنها ولی زیبا گلی گم کرده ام

 

یا مرا با خود نبر منزل به منزل ساربان

 

یا که سر را میزنم بر چوب محمل ساربان

 

آخر اینجا جسم پاکی مانده در گل ساربان

 

آفتابی یا مهی را یا گلی گم کرده ام

 

separator line

 

متن نوحه یه دشنه بر لب تشنه داره با مداحی حسین فخری

دشنه، بر لب تشنه

خنجر، بر تار حنجر

در خواب، کودک بی تاب

خاموش، طفل در آغوش

زینب، آیه ها بر لب

خواهر، داغ براد

عباس، بوی گل یاس

اکبر، لاله پر پر

بیدار، سینه تب دار

فریاد، این همه بیداد

هی هات، شام خراباد

گریان، محفل یاران

آتش، شعله سرکش

بستر، خیمه خاکستر

آدم، غرق در ماتم

بر لب، ناله های شب

 

separator line

 

متن نوحه تو خرابه های شام دختری نشسته بود

یکی بود یکی نبود

 

زیر گنبد کبود

 

تو خرابه های شام دختری نشسته بود

 

تو چشاش بلور اشک ، زنگ غم بود تو صداش

 

سینه مالامل درد ، خونی بود گوشواره هاش

 

دخترک روی زمین پاهاشو میذاشت یواش

 

ای خدا نگاه بکن ، جای خار کف پاش

 

نمی دونید بدونید دختر عاشق باباست

 

وقتی که زار می زنه ، یعنی دختر بی باباست

 

دختر زار و نحیف هی می گفت بابام کجاست

 

بوی آشنا رسید ، دید جلوش طشت طلاست

 

توی اون ویرونه ها درد دل داشت با باباش

 

کو عمو عباسمون به کجا رفته داداش

 

*********************

متن نوحه هفتادو دو پروانه با صدای حسین فخری

هفتاد و دو پروانه ، پروانه ی فرزانه

شمع رخ حق دیدن ، رفتند چو مستانه

رفتند همه مه رویان ، لا حول و لا گویان

آن منزل توست نی این ، رفتند از این خانه

از ساغر دل داده ، مدهوش و افتاده

از پیر خراباتش ، تا کودک دردانه

پیراهن خود بینی ، از تن بدر آوردند

 

تا که نشود حایل ، بین خود و جانانه

رفتند چو کبوترها ، مستانه و بی پروا

باآنکه بدانستند ، دامی است و بی دانه

این نی که فنا باشد ، در عین بقا باشد

از کالبد خاکی ، تا کودک شش ماهه

خواهی که شوی کامل آن مرحله ها طی کن

این سلسله ها سالک ، خالی نکند شانه

 

*******************

بر لب آبم و از داغ لبت میمیرم

 

هردم از غصة جانسوز تو آتش گیرم

 

مادرم داد بمن درس وفاداری را

 

عشق شیرین تو آمیخته شد با شیرم

 

گاه سردار علمدارم و گاهی سقا

 

گه بپاس حرمت گشت زنان چو نشیرم

 

در نگاه غضب آلودة من دشمن دید

 

که چوشیری من از این جیفة نیاسیرم

 

بوتة عشق تو کرده است مرا چون زرناب

 

دیگر این آتش غمها ندهد تغیرم

 

گرمرا شورو جوانی و بهار عمر است

 

ازخران تود گرایگل زهرا پیرم

 

اکبرت کشته شد و نوبتم آخر نرسید

 

سینه ام تنگ شد از بسکه بود تأخیرم

 

غیرتم گاه نهیبم زند از جا برخیز

 

لیک فرمان مطاع تو شود پاگیرم

 

تا که مأمور شدم علقمه را فتح کنم

 

آیت قهربیان شد ز لب شمشیرم

 

سایة پرچم تو کرد سرافراز مرا

 

عشق تو کرد عطا دولت عالمگیرم

 

کربلا کعبه عشق است و من اندر احرام

 

شد در این قبله عشاق دوتا تقصیرم

 

دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد

 

چشم من داد از آن آبروان تصویرم

 

باید این دیده و ایندست دهم قربانی

 

تا که تکمیل شود حج من آنگه میرم

 

زاینجهت دست بپای تو فشاندم بر خاک

 

تا کنم دیده فدا چشم براه تبرم

 

ای قد و قامت تو معنی قدقامت من

 

ایکه الهام عبادت زوجودت گیرم

 

وصل شد حال قیامم زعمودی بسجود

 

بی رکوع است نماز من و این تکبیرم

 

جسدم را بسوی خیمة اصغر نبرید

 

که خجالت زده زآن تشنه لب بی شیرم

 

تا کند مدح ابوالفضل امام سجاد

 

نارساهست حسان شعر من و تقریرم

 

شاعر: حبیب الله چایچیان(حسان)

 

************

امشب شهادت نامه ی عشاق امضا می شود

 

فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا می شود

 

امشب کنار یکدگر، بنشسته آل مصطفی

فردا پریشان جمعشان، چون قلب زهرا میشود

 

امشب بود بر پا اگر، این خیمه ی ثاراللهی

فردا به دست دشمنان، بر کنده از جا میشود

 

امشب صدای خواندن قرآن به گوش آید ولی

فردا صدای الامان، زین دشت بر پا می شود

 

امشب کنار مادرش، لب تشنه اصغر خفته است

فردا خدایا بسترش، آغوش صحرا می شود

 

امشب که جمع کودکان، در خواب ناز آسوده اند

فردا به زیر خار ها، گم گشته پیدا می شود

 

امشب رقیه حلقه ی زرین اگر دارد به گوش

فردا دریغ این گوشوار از گوش او وا می شود

 

امشب به خیل تشنگان، عباس باشد پاسبان

فردا کنار علقمه، بی دست، سقا می شود

 

امشب که قاسم زینت گلزار آل مصطفی ا ست

فردا ز مرکب سرنگون، این سرو رعنا می شود

 

امشب گرفته در میان، اصحاب، ثار الله را

فردا عزیز فاطمه، بی یار و تنها می شود

 

امشب به دست شاه دین، باشد سلیمانی نگین

فردا به دست ساربان، این حلقه یغما می شود

 

امشب سر سر خدا، بر دامن زینب بود

فردا انیس خولی و دیر نصاری می شود

شاعر:حبیب الله چایچیان(حسان)

 

***************

 

رو به سوی خیمه‌ها زینب شتابان می‌رود

در میان دود و آتش اشک‌ریزان می‌رود

 

ذکر طفلان حرم صد آه و واویلا شده

هر یکی از خیمه‌ای سوئی هراسان می‌رود

 

آنچنان رو سوی آتش راه زینب می‌رود 

گوئیا دخت علی سوی گلستان می‌رود

 

گوئیا ساحل ندارد هیچ این دریای غم 

کودکی هر سو روان آتش به دامان می‌رود

 

آتش اندر خیمه آل‌عبا افکنده خلق

مضطرب زینب به دنبال یتیمان می‌رود 

 

قحطی آب است و لب تشنه همه اهل حرم

از تن آنان تو گوئی او عطشان می‌رود

 

مانده زین‌العابدین تنها میان خیمه‌ای

عمه‌اش بالین آن بیمار نالان می‌رود

 

در میان خیمه‌ها جسم شهیدان مانده است

بی‌معین درمانده زینب سوی آنان می‌رود

 

آتشی که درب و بیت خانة زهرا بسوخت

تا قیام آل‌پیغمبر فروزان می‌رود

 

وای آن بانو که بد نور دل و زیب پدر 

در غل و زنجیر کین با آل‌سفیان می‌رود

 

***************

در صف کرببلا(2) با دو صد شور و نوا گفتا شاه شهدا

 

بهر الله نهضت از ما

 

وعده کردم به خدا(2) از سر صدق و صفا تا کنم جان به فدا

 

بهر الله نهضت از ما

 

پرچم سرخ بگیرم(2) دست ظالم ببرم تن به ذلت ندهم

 

بهر الله نهضت از ما

 

می روم کرببلا(2) با دو صد شور و نوا تا کنم جان به فدا

 

بهر الله نهضت از ما

 

*******************

 

 


روضه میدان رفتن و شهادت حضرت قاسم ابن الحسن
سه شنبه پنجم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 6:47 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

قاسم جان پاهاتو رو زمین نکش

  •  

انْ تَنْکُرونى فَانَا فرعُ الْحَسَن
اگر مرا نمی شناسید من پسر حسنم
سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفَى و الْمُؤْتَمَن
نواده پیامبر برگزیده و امین‏
هذَا حُسَیْنٌ کَالاسیرِ الْمُرْتَهَن
این عموی من حسین است که مثل اسیر دربندی گرفتار شده
بَیْنَ اُناسٍ لاسُقوا صوبَ الْمُزَن
بین مردمی که خداکند از آب باران ننوشند
عموی من، مظلوم عالمه
حکایتش، قیامت غمه
فداش کنم، اگه تو این نبرد
هزار تا جون بازم کمه
(عمو جان، بذار که قربونیت بشم)

من قاسمم، من یادگار مجتبام
منم که از سلاله ی شیرخدام
خدا از اشتیاق من با خبره
شهادت از عسل برام شیرین تره
عزیز من، گل برادرم
اگه بری، غوغا میشه حرم
به داغ تو، شبیه مجتبا
نذار که خون شه جگرم
(قاسم جان، عمو فدای غیرتت)

گفته بودم، لباس جنگی ندارم به قامتت
مث علی اکبره شهامتت
با قد خم به بالین تو اومدم
پاهاتو رو زمین نکش تا جون ندم
صدا زدی، عمو حسین بیا
فدای تو؛ فدای اون صدا
تازه شده ، کنار پیکرت
دوباره داغ مجتبا
(قاسم جان پاهاتو رو زمین نکش)

شاعر: میلاد عرفان پور

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

کیفیت به میدان رفتن قاسم بن الحسن و شهادت آن حضرت
منبع: بحار الأنوار ، علامه مجلسی، ج‏45، ص: 33

ثم خرج... و هو غلام صغير لم يبلغ الحلم فلما نظر الحسين إليه قد برز اعتنقه و جعلا يبكيان حتى غشي عليهما ثم استأذن الحسين في المبارزة فأبى الحسين أن يأذن له فلم يزل الغلام يقبل يديه و رجليه حتى أذن له فخرج و دموعه تسيل على خديه و هو يقول‏ :
إن تنكروني‏ فأنا ابن الحسن سبط النبي المصطفى و المؤتمن‏
هذا حسين كالأسير المرتهن بين أناس لا سقوا صوب المزن‏

ترجمه: (قاسم بن الحسن) براى جهاد در راه خدا به سوی میدان جنگ بیرون آمد. او كودك صغيرى بود كه بالغ شده بود. هنگامى كه امام حسين عليه السلام به او نگاه كرد و ديد براى مبارزه قيام نموده است با وى معانقه كرد و هر دو به قدرى گريستند كه غش نمودند. سپس از امام حسين عليه السلام اجازه جهاد خواست. ولى آن بزرگوار اجازه نداد. آن كودك همچنان دستها و پاهاى امام عليه السلام را ميبوسيد تا اينكه به او اجازه داد. وى در حالى كه اشكهايش بصورتش ميريخت متوجه كارزار شد و اين رجز را ميخواند:
اگر مرا نمى‏شناسيد من پسر حسن هستم كه او سبط پيامبر برگزيده و امين است. اين حسين است كه نظير شخصى اسير در بين اين مردم مى‏باشد. خدا كند اين مردم از باران رحمت خدا سيراب نشوند.

به میدان رفتن قاسم بن الحسن و شهادت آن حضرت
منبع: لهوف، سيد بن طاووس، صفحه 115

قَالَ الرَّاوِي: وَ خَرَجَ غُلَامٌ كَأَنَّ وَجْهَهُ شِقَّةُ قَمَرٍ فَجَعَلَ يُقَاتِلُ فَضَرَبَهُ ابْنُ فُضَيْلٍ الْأَزْدِيُّ عَلَى رَأْسِهِ فَفَلَقَهُ فَوَقَعَ الْغُلَامُ لِوَجْهِهِ وَ صَاحَ يَا عَمَّاهْ فَجَلَّى الْحُسَيْنُ كَمَا يُجَلِّي الصَّقْرُ ثُمَّ شَدَّ شَدَّةَ لَيْثٍ أَغْضَبَ فَضَرَبَ ابْنَ فُضَيْلٍ بِالسَّيْفِ فَاتَّقَاهَا بِالسَّاعِدِ فَأَطَنَّهُ مِنْ لَدُنِ الْمِرْفَقِ فَصَاحَ صَيْحَةً سَمِعَهُ أَهْلُ الْعَسْكَرِ وَ حَمَلَ أَهْلُ الْكُوفَةِ لِيَسْتَنْقِذُوهُ فَوَطِئَتْهُ الْخَيْلُ حَتَّى هَلَكَ. قَالَ وَ انْجَلَتِ الْغُبْرَةُ فَرَأَيْتُ الْحُسَيْنَ قَائِماً عَلَى رَأْسِ الْغُلَامِ وَهُوَ يَفْحَصُ بِرِجْلَيْهِ وَ الْحُسَيْنُ يَقُولُ بُعْداً لِقَوْمٍ قَتَلُوكَ وَ مَنْ خَصْمُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيكَ جَدُّكَ وَ أَبُوكَ ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ اللَّهِ عَلَى عَمِّكَ أَنْ تَدْعُوَهُ فَلَا يُجِيبُكَ‏ أَوْ يُجِيبُكَ‏ فَلَا يَنْفَعُكَ صَوْتُهُ هَذَا يَوْمٌ وَ اللَّهِ كَثُرَ وَاتِرُهُ وَ قَلَّ نَاصِرُهُ ثُمَّ حَمَلَ الْغُلَامَ عَلَى صَدْرِهِ حَتَّى أَلْقَاهُ بَيْنَ الْقَتْلَى مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ. قَالَ وَ لَمَّا رَأَى الْحُسَيْنُ مَصَارِعَ فِتْيَانِهِ وَ أَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَى لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ وَ نَادَى هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ يَخَافُ اللَّهَ فِينَا هَلْ مِنْ مُغِيثٍ يَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا هَلْ مِنْ مُعِينٍ يَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِي إِعَانَتِنَا فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِيلِ ...

ترجمه : راوى گفت: جوانى به سوی میدان نبرد بيرون آمد كه صورتش گوئى پاره ماه بود و مشغول جنگ شد. ابن فضيل ازدى با شمشير چنان بر فرقش زد كه سرش را شكافت. جوان به صورت به زمین افتاد و فرياد زد: عمو جان به دادم برس! امام حسين عليه السّلام مانند باز شكارى خود را به ميدان رساند و همچون شير خشمگين حمله‏ور شد و شمشيرى بر ابن فضيل زد كه او دست خود را سپر نمود و از مرفق جدا شد. ابن فضیل چنان فرياد زد كه همه لشكر شنيدند. مردم كوفه براى نجاتش حرکت کردند و در نتيجه بدنش زير سم اسبها ماند و به هلاكت رسید. راوى گفت: گرد و غبار كارزار فرو نشست. ديدم امام حسين عليه السّلام بر بالين آن جوان ايستاده و جوان از شدّت درد پاى بر زمين ميسايد و امام حسين عليه السّلام ميگويد: از رحمت خدا دور باد گروهى كه تو را كشتند. جدّ و پدرت در روز قيامت از آنان كيفر خواست خواهند نمود. پس فرمود: به خدا قسم بر عمويت دشوار است كه تو او را به يارى خود بخوانى و او دعوت تو را اجابت نكند يا اجابت كند ولى به حال تو سودى نبخشد. به خدا قسم امروز روزى است كه براى عمويت كينه جو فراوان است و ياور اندك. سپس نعش جوان را به سينه چسبانید و با خود آورد و در ميان كشتگان خانواده‏اش گذاشت. راوى گفت: حسين عليه السّلام كه ديد جوانان و دوستانش همه كشته شده و روى زمين افتاده‏اند تصميم گرفت كه خود به جنگ دشمن برود و خون دلش را نثار دوست كند. صدا زد: آيا كسى هست كه از حرم رسول خدا دفاع كند؟آيا خداپرستى هست كه در باره ما از خداوند بترسد؟ آيا فریادرسى هست كه به اميد پاداش خداوندى به داد ما برسد؟ آيا ياورى هست كه به اميد آنچه نزد خداست ما را يارى كند؟ زنان حرم وقتی صداى آن حضرت را شنيدند صدای خود به گريه و شیون بلند كردند.

ردیفعنوان فایلحجمپخش آنلایندانلودلینک
۱

قاسم جان پاهات رو زمین نکش + مقتل حضرت قاسم بن الحسن (علیهما السلام) (زمزمه)

35.99 MB

 دانلودلینک
۲

قاسم جان پاهات رو زمین نکش + مقتل حضرت قاسم بن الحسن (علیهما السلام) (زمزمه)

35.99 MB

 دانلودلینک

سلام علی قاسم ابن الحسن
سه شنبه پنجم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 6:41 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

سلام علی قاسم بن الحسن + امیری حسین و نعم الامیر

  •  

سلام علی قاسم بن الحسن
شده ماه من پاره پاره بدن
گل لاله‌ام گشته نقش چمن
سلام علی قاسم بن الحسن
گل من چه زیبا شکوفا شدی
اجل شد عسل غرق اهلی شدی
به زیر سم اسب این دشمنان
تو ای نونهالم چه رعنا شدی
سلام علی قاسم بن الحسن
مزن دست و پا پیش چشم ترم
مکش پا به روی زمین در برم
گل مجتبی این تن پاره را 
در آغوش خود می‌برم تا حرم
سلام علی قاسم بن الحسن
امیری حسین و نعم الامیر
به هر بزم و هر کوی و هر انجمن 
سرم خاک پای حسین و حسن
پدر در دو گوشم سرود این سخن 
که ای نازنین طفل دلبند من
حسینی بمان و حسینی بمیر
امیری حسین و نعم الامیر
زخون جگر پاک پاکم کنید
سپس عاشق سینه چاکم کنید
به تیغ محبت هلاکم کنید
به صحن ابوالفضل خاکم کنید
که خاکم دهد بوی مشک و عبیر
امیری حسین و نعم الامیر
خیالش زمن دلربایی کند 
غمش در دلم خودنمایی کند
نوایش مرا نینوایی کند
ولایش مرا کربلایی کند
بدانند خلق از صغیر و کبیر 
امیری حسین و نعم الامیر

شاعر: ميلاد عرفان پور

ردیفعنوان فایلحجمپخش آنلایندانلودلینک
۱

سلام علی قاسم بن الحسن + امیری حسین و نعم الامیر | میثم مطیعی و امیر عباسی (زمینه)

8.3 MB

 دانلودلینک

 


متن و آهنگ مانند حضرت قاسم سرباز حسینم
پنجشنبه سی و یکم مرداد ۱۳۹۸ ساعت 6:33 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

دانلود سرود سرباز حسینم از گروه سرود شهید فرجی

Download Mp3 MusicSarbaz Hoseinam

متن سرود سربازم حسینم از تهران دانلود

دانلود سرود سرباز حسینم از گروه سرود شهید فرجی

سربازم و سربازم در خط مقدم

مانند حضرت قاسم میشورم بر دل ظالم

سریاز  حسینم سرباز حسینم سرباز حسینم سرباز حسینم

میمانم و میمانم در راه ولایت

میجنگم و میجنگم با شور و حرارت

 

میترسد لشکر دشمن از قدرت ایمان من

سرباز حسینم سرباز حسینم سرباز حسینم سرباز حسینم

سربازم و سربازم در خط مقدم

مانند حضرت قاسم میشورم بر دل ظالم سرباز حسینم سرباز حسینم

چون کوهم و چون کوهم مانند دماوند

من سجده نخواهم کرد جز پیش خداوند

تا صبح ظهور فردا میجنگم با آمریکا

سرباز حسینم سرباز حسینم سرباز حسینم

سربازم و سربازم در خط مقدم

مانند حضرت قاسم میشورم بر دل ظالم سرباز حسینم سرباز حسینم

پیروز و پیروزم در جنگ فلسطین

بیزارم و بیزارم از دشمن بی دین

تا آزادی مظلومان میجنگم تا پای جان سرباز حسینم سرباز حسینم سرباز حسینم

سربازم و سربازم در خط مقدم

مانند حضرت قاسم میشورم بر دل ظالم سرباز حسینم سرباز حسینم

بیدارم و بیدارم تا صبح شهادت

با قدرت و با عز ت تا روز قیامت

باشد فریادم هر دم فرزند روح الله ام سرباز حسینم سرباز حسینم سرباز حسینم

سربازم و سربازم در خط مقدم

سربازم و سربازم در خط مقدم

مانند حضرت قاسم میشورم بر دل ظالم

سریاز  حسینم سرباز حسینم سرباز حسینم سرباز حسینم


دانلود سرود سرباز حسینم از گروه سرود شهید فرجی

Sarbaz Hoseinam 320

Sarbaz Hoseinam 128

 


 

دانلود

دانلود باکس


متن نوحه بیا مادر از حرم بیرون بیاد حضرت قاسم
پنجشنبه سی و یکم مرداد ۱۳۹۸ ساعت 6:24 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

بيا مادر از حرم بيرون سرو بستانت مي‌رود ميدان
كفن بنما بر تن قاسم مونس جانت مي‌رود ميدان

بيا مادر درد دل گويم اين دم آخر با تو از احسان
مكن ديگر بَعدم اي مادر، گريه  و زاري، ناله و افغان

بُوَد يارم اندر اين صحرا اي ستمديده خالق سبحان
ز جور چرخ گلِ مادر از گلستانت مي‌رود ميدان

اگر ديدي پيكرم را در خاك و خون غلتان، صبر كن مادر
اگر ديدي رأس من بر ني چون مهِ تابان، صبر كن مادر

اگر ديدي پيكرم را در خاك و خون غلتان، صبر كن مادر
حلالم کن نازپرورده روي دامانت مي‌رود ميدان

رهايم کن تا که بنشينم بر بُراقِ مرگ با هزار افغان
که جولانم گشته اي مادر ديدة گريان، غرقة جانان

ز خون من بايد اين صحرا لاله‌گون گردد از دَمِ پيکان
شود جسم‌ام توتيا از کين، جان جانانت مي‌رود ميدان


لاله ی پرپرم قاسم بن الحسن
دوشنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۸ ساعت 6:28 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

لاله ی پرپرم، قاسم ابن الحسن           نور چشم ترم، قاسم ابن الحسن

تشنه جان دادی بر لب دریا         آه و واویلا، آه و واویلا (2)

*****

زیر خنجر عمو، را صدا می‌زنی         پیش چشم عمو دست و پا می‌زنی

می‌روی نزد مادرم زهرا       آه و واویلا، آه و واویلا (2)

*****

آب غسل تو خون، زرهت پیرهن      پاره پاره شدی، مثل قلب حسن

حجله‌گاهت شد دامن صحرا     آه و واویلا، آه و واویلا (2)

*****

سوره ی کوچکم شده نقش زمین     آیه آیه شده از یسار و یمین

گشته پامال لشکر اعدا     آه و واویلا، آه و واویلا (2)

*****

با لب تشنه‌ات، پیش چشم عمو       عسلت در دهن، شده خون گلو

تو شدی کشته، من شدم تنها       آه و واویلا، آه و واویلا (2)

*****

نخل سبز حسن، گل سرخ حسین      خون تو در گلو، اشک من در دوعین

با لب عطشان، رفتی از دنیا     آه و واویلا، آه و واویلا (2)

*****

ای لب تشنه‌ات، مانده از زمزمه      بر تو آورده آب، مادرم فاطمه

بهر دیدارت، آمـده بـابـا         آه و واویلا، آه و واویلا (2)

*****

شاعر؛ حاج غلامرضا سازگار


این سرم این پیکرم
شنبه پنجم مرداد ۱۳۹۸ ساعت 18:31 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

بـــــارالهــا ایــن علمدار رشید این اکبرم

 

ایـــن سرم این پیکرم

این سکیـنـه، ایــن رقیّـه،ایـن ربــاب

 

این سرم این پیکرم

این من و این ساربان،این شمر دون

    

ایـن تـن عـــریـان میـان خـاک و خون

این سرم این پیکرم

ایـن مـن و ایـــن ذکــریـا رب یـا ربم

 

ایـن مــن و ایــن نـــاله‌هــــای زینبــم

ای حسین جانم حسین (2)
 

 
موضوعات
برچسب ها
دیگر موارد