شب اول محرم؛ حضرت مسلم علیه السلام
مقدمه
قطعاً خیلی از ماها دوست داریم روزی جای سلمان فارسی بودیم و آنقدر به اهل بیت نزدیک می شدیم که رسول اکرم به ما می فرمودند:تو از مااهل بیتی. مثل سلمان که این جمله درموردایشان بیان شده است اما از اون جایی که لطف خدازیاده، دری به روی ما باز کرده که هر که از آن در وارد بشه از اهل البیته!آن درخانه امام حسین علیه السلام است.
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَک وَ تَعَالَی اطَّلَعَ إِلَی الْأَرْضِ فَاخْتَارَنَا- وَ اخْتَارَ لَنَا شِیعَةً ینْصُرُونَنَا وَ یفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا- وَ یحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَ یبْذُلُونَ أَمْوَالَهُمْ وَ أَنْفُسَهُمْ فِینَا- أُولَئِک مِنَّا وَ إِلَینَا.
از حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام روایت است که فرمود: خدای علیم متوجه زمین شد و ما را انتخاب نمود و شیعیانی برای ما برگزید که ما را یاری می کنند. برای فرح ما فرحمند و برای حزن ما محزون می گردند. جان و مال خود را در راه ما می بخشند.امشب شب اول محرم شب آقایی که ازاهل البیت فرا گرفت و تا آخرین نفس هایش به پای مولابش ایستاد به شکل جان گدازی شهید شد. ( الخصال شیخ صدوق/ الْأَرْبَعُ مِائَةِ)
السلام علیک یامسلمَ بن عقیل یاسفیَرالحسین علیه السلام
سلام ما بر آن آقایی که دستور امامش را با جان دل خرید و برای رسوندن کلام مولاش تا پای جان ایستادگی کرد و هیچ از یاد امامش غافل نشد. و وقتی که ازبی وفای مردم کوفه با اطلاع شد در صدد این بود که یک جوری امامش را با خبرسازد که کوفه نیاید و همواره به فکراین بود که چه به سرغریب کربلا و خانواده اش خواهد آمد. و زیر لب زمزمه می کرد این زبان حال حضرت مسلم که آقا جان کوفه میا کوفه وفا ندارد اگه میای خونواده و زن بچه هارو نیار این کوفی های بی مروت شرم حیا ندارند. زندگی مسلم هم به این ختم شد که مثل ارباش اسیر بی وفایی کوفیان شد و ابن زیاد دستور داد که آن حضرت را بالای قصر ببرند و قتل برسانند، بکربن حمران مسلم را به بالای قصر، او که ضربت سختی از مسلم (علیه السلام) خورده بود و کینۀ مسلم(علیه السلام) را در دل داشت. آن حضرت را بالای قصر برد و آن ملعون سر مبارک حضرت را جدا کرد و پیکر مطهرش را از بالای قصر به زمین انداخت!
به خون چهره دادم غسل از پا تا سر خود را زیارت می کنم با دست بسته رهبر خود را
به یاد حنجر خونین و کام خشک مولایم لبِ عطشان نهادم زیر خنجر،حنجر خود را
به هر جا پا نهادم من، به رویم دربها بستند که بر دیوار غم بنهاده ام،امشب سر خود را
صدای نالۀ زهرا به گوشم می رسد آری که بالای سرم آورده مولا مادر خود را
معروف است لحظات آخرعمرحضرت مسلم بر سر دارالاماره ایشان روبه مکه نمود و سلامی به اربابش ابی عبدالله می دهند اما جواب این سلام ماند تا روز عاشورا همه یاران شهید شده بودند ابی عبدالله در گودی قتلگاه روبه کوفه نمودند: فنادی یامسلم بن عقیل یا هانی بن عروه
الالعنه الله علی القوم الظالمین
شب دوم محرم؛ ورودیه
مقدمه
در کتاب امالی ابن الشیخ از حضرت صادق علیه السّلام روایت می کند که فرمود: امام حسین که نزد پروردگار میباشد به لشکرگاه و محل قبر خود و شهیدانی که نزدیک آن حضرت مدفونند و زوار خویشتن نظر مرحمت می کند.امام حسین علیه السّلام نام زوار و نام پدران آنان و مقام و منزلتی که نزد خدا دارند از شما که نام فرزند خود را می دانید بهتر می شناسد و بهتر می داند. آن بزرگوار هر کسی را که برایش گریه می کند می بیند و برایش طلب مغفرت می نماید، از پدران خود تقاضا میکند که برای زوارش طلب آمرزش نمایند. امام حسین می فرماید: اگر زائر من بداند که خدا چه ثواب هائی برایش مهیا نموده است خوشحالی وی از گریه و زاری او بیشتر خواهد شد، هنگامی که زائر آن حضرت از زیارت برمی گردد هیچ گناهی نخواهد داشت. شاید بین ما خیلی ها باشند که کربلا نرفتند و آرزوشون این است که بروند و صحن سرای اربابشون ببیند و در بین الحرمین به یاد مولاشون اقامه عزاکنند.
اولین ارزوم زیارت کرببلا
آخرینش رسیدن به کاروان شهدا
اگه من جون بدم این بدنم خونی بشه
به خداممنون مادرت میشم تاهمیشه
حسین جانم
وقتی کاروان اباعبدالله(علیه السلام) رسید به آن سرزمین امام پرسید: نام این سرزمین چیست؟ گفتند: طف(ساحل فرات) امام فرمود: آیا نام دیگری دارد؟ عرض کرد آن را «کربلا» می خوانند. امام فرمود:«أعوذ بالله مِنَ الکرب و البلاء» سپس فرمود: ههنا مَناخُ رِکابنا و مَحَط رِحالِنا و مسفَکِ دِمائنا... همین جا محل بارهای ما و مکان اقامت ما و محل ریختن خون ما است و همین جا جایگاه قبرهای ما است و جدم رسول خدا این چنین به من خبر داده است. نمی دانم که وقتی اهل بیت امام حسین این جمله راشنیدند چه کارکردند باچه امیدی ازناقه ها پیاده شدند. فقط این رو می تونم بگم که غم خاصی بردل زینب سلام الله علیها نشست و دوست نداشتند دراین سرزمین بمانند.
من نمی آیم برون ازمحملم
چون گرفته ای حسین جان این دلم
آخر ای نور دل اهل یقین
من چگونه پا نهم بر این زمین
از مدینه تا به مکه تاکنون
همچو شمع آب گشتم از دورن
این زمین آتش به دل افکنده است
آنچه بر لب نآید اینجا خنده است
خاک اینجا بوی ماتم می دهد
بوی هجران، بویی از غم می دهد
ترسم این خاک پر از درد و مِحَن
در بغل گیرد تنت را بی کفن
آری برای زینب عادت به کربلا سخت بود و ماندن دراین زمین دردآور بود دوست داشتنی نبود اما نمی دانم چه شد که روز یازدهم محرم حرفش تغییر کرد و می گفت من را از کربلا نبرید.
ساربانا مزنید این همه آواز رحیل
آخر این قافله را قافله سالاری است
مبَریدم که در این دشت مرا کاری است
گل اگر نیست ولی صفحه گلزاری است
آخر این جا بدن زخمی حسینم زیرآفتابه! هنوز پیکر عزیزم دفن نشده. این جا پیکر بی دست عباسم اینجاست قنداقه خونین علی اصغرم اینجاست تن اربااربای علی اکبرم.. ..
همه صدابزنید مظلوم حسین.. .
چون چاره نیست میروم ومی گذارمت
ای پاره پاره تن به خدا می سپارمت
شب سوم محرم؛ نازدانه ابی عبدالله علیها السلام
مقدمه
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ نَفَسُ الْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِیحٌ- وَ هَمُّهُ لَنَا عِبَادَةٌ وَ کتْمَانُ سِرِّنَا جِهَادٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ- ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ یجِبُ أَنْ یکتَبَ هَذَا الْحَدِیثُ بِالذَّهَب. در کتاب مجالس مفید و امالی شیخ طوسی از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت میکند که فرمود: نفس کشیدن با غم و اندوه برای مظلومیت ما خاندان تسبیح گفتن برای خدا و مغموم بودن از برای ما عبادت و پوشیده داشتن اسرار ما جهاد فی سبیل اللَّه خواهد بود، سپس فرمود: واجب است که این حدیث را ثواب با طلا بنویسند. یکی ازغم هایی که برسینه اهل بیت سنگینی کرده است سنگینی غم سه ساله ابی عبدالله است که دل خیلی ازدوستداران اهل البت راهم به درآورده. و سالیانه زوارزیادی به زیارت ایشان می روند و حاجات خودشان را از این بانو می گیرند.
السلام علیک یابنت رسول الله السلام علیک یا اخت ولی الله یا عمه ولی الله یابنت الحسین علیه السلام
روز سوم محرم است درهمین روز ها بود که یکی ازدخترهای ابی عبدالله اومد پیش امام حسین علیه السلام وعرضه داشت باباجان چرا روز به روز به لشکردشمن اضافه می شه ولی کسی نیست بیاد به لشکر ما مگر کسی نیست که مارودوست داشته باشه ابی عبدالله جواب دادند چرادخترم امروز لشکرماهم از کوفه می آید. درهمین لحظات بود که دیدند دوتاپیرمرد دران سمت امام می ایند بین خیام ولوله ایی شد اولین کسی که رفت به سمت حبیب و مسلم بن عوسجه غلام بی بی زینب بود که رفت و از طرف خانم زینب خوش آمد گویی گفت. یکدفعه دیدند که حبیب بن مظاهر با مشت به صورت خودش می زنه و گریه می کنه مسلم گفت حبیب چه کار می کنی حبیب گفت معلومه که خاندان نبوت خیلی غریب شدند که با اومدن ما این همه خوشحال شدند معلومه کارشون گره خورده وگرنه من مگه کیم که زینب به من سلام برسونه و خوش آمد گویی کنه. این جا اومدن مسلم و حبیب دل دختر دردانه امام حسین رو شاد کرد و اون رو از نگرانی در اورد اما روزی به سر اهل بیت امام حسین اومد که تو خرابه شام هر کاری می کردند دردانه امام حسین ساکت نمی شد هی می گفت من بابام می خوام خانم تو دلش می خواست که دردل کنه به بابا که چه بلایی سرم اوردند دیدید دختربچه ها این جوریند حتی اگه مامانشونم دعواشون کنه می گن شب بابا اومد خونه بهش می گم زینب سلام الله علیها مونده بود چه طور این نازدانه رو آروم کنه که یکدفعه دیدند که عده ایی باطبقی وارد خرابه شدند طبق رو جلوی دختر امام حسین ع گذاشتند تا روپوش کنارزد تمام غصه ها درد دلش فراموش شد فهمید که وضع باباش از خودش بدتر سر را برداشت و به سینه اش چسبانید و می گریست و چنین می گفت: یا أبَتاهُ! مَن ذَا الَّذِی خَضَبَک بدِمائکَ؟ای بابا جان، چه کسی تو را به خونت رنگین کرده؟من ذالذی ایتمنی فی صغرسنی؟ بابا کی من یتیم کرده یا أبَتاهُ! مَن ذَا الَّذِی قَطَعَ وَریدکَ؟ای بابا جان، چه کسی رگهای گردنت را برید؟ یا أبَتاهُ! مَن ذَا الَّذِیاَیتَمَنی عَلی صِغَرِ سَنِّی؟ای بابا جان، چه کسی در کودکی یتیمم کرد؟ یا أبَتاهُ! مَن لیَتیَمهِ حَتَّی تکَبُرُ...؟ دختر یتیم به چه کسی پناه برد تا بزرگ شود؟ یا أبَتاهُ! لَیتَنی تَوَسَّدتُ التُّراب و لاأرَی شَیبَکَ مُخضَباً بالدِّماءِ. ای کاش خاک را بالش زیر سر قرار می دادم، ولی محاسن تو را خضاب شده به خون نمی دیدم یک دفعه دیدند لبهاشو روی رگ هابریده باباش گذاشت گریه کرد و.صدای رقیه خاموش شد، اهل خرابه احساس کردند که او به خواب رفته. امّا وقتی او را حرکت دادند، دریافتند که جان به جانان سپرده است.
الالعنه الله علی القوم الظالمین
شب چهارم محرم؛ طفلان زینب علیها سلام
مقدمه
در کامل الزیارات از امام حسین علیه السّلام روایت می کند که فرمود: من کشته اشک ها هستم. کسی با غم و اندوهناکی به زیارت من نمی آید مگر اینکه خدا او را با خوشحالی نزد اهل و عیالش باز می گرداند. علامه مجلسی در باره اینکه امام حسین (علیه السلام) فرمود: من شهید اشک هستم می فرماید: یعنی من منسوب به اشک و گریه و سبب آنها می باشم، یا اینکه با گریه و غم و اندوه کشته خواهم شد، ولی احتمال اول واضح تر است. مترجم گوید: از ذیل حدیث پنجم که می فرماید: هیچ مؤمنی یاد آور من نمی شود مگر اینکه گریان خواهد شد این طور بدست می آید: امام حسین بقدری مظلومانه شهید شده که گریه کردن برای آن بزرگوار فطری و ذاتی مؤمن است. بعبارت دیگر، هر گاه مؤمنی یاد امام حسین کند بی اختیار گریان و منقلب خواهد شد. این شب ها و روزها موقع گریه کردن است نکنه بیاد و بره ما دستمون از این در نایاب خالی باشه.
عبدالله ابن جعفر که به علت بیماری و سن زیاد از آمدن به کربلا معذور بود ولی دو نور دیده اش عون و محمد را همراه مادرشان حضرت زینب(سلام الله علیها) فرستاد و سفارش کرد که اگر جنگی رخ داد از حریم امام حسین ع دفاع کنند.
روز عاشورا زینب(سلام الله علیها) لباس نو بر تن عون و محمد کرد و آنها را از گرد و غبار پاک و تمیز نمود و سرمه برچشمانشان کشید و شمشیر به دستشان داد و آنها را آماده شهادت ساخت، سپس آن دو را به حضور برادرش حسین(علیه السلام) آورد واجازه خواست که آنها به میدان بروندامام (علیه السلام) نخست اجازه نمی داد حتی فرمود: شاید همسرت عبدالله خشنود نباشد، زینب(سلام الله علیها) عرض کرد، چنین نیست بلکه همسرم به خصوص به من سفارش کرد که اگر کار به جنگ کشید پسرانم جلوتر از پسران برادرت به میدان بروند. زینب بیشتر اصرار کرد. سرانجام امام اجازه داد، زینب(سلام الله علیها)آن دو گل سرخش را به سوی میدان بدرقه کرد. عمرسعد گفت:«این خواهر عجب محبتی به برادرش دارد که نور دیده اش را به میدان فرستاده است» آن دو برادر به جنگ پرداختند، و رَجَز می خواندند
ما که از نسل علی حیدر کرار هستیم
یادگار حرم جعفر طیار هستیم
دست ما در کفنی کرده بر این پیکر ما
اذن تو هدیه بود بهر دل مادر ما
خواهد او هر چه که دارد بدهد در ره تو
خون ما را بکند زیب و فَرِ درگه تو
در رگ ما به خدا غیرت حق جلوه گر است مشو راضی نگریم مادر ما خون جگر است
سرانجام محمد به شهادت رسید و عون کنار بدن گلگون محمد آمد و گفت: «براردم شتاب مکن بزودی من نیز به تو می پیوندم»محمد نیز جنگید تا به شهادت رسید، امام حسین (علیه السلام) پیکر پاک آن دو نوجوان را به بغل گرفت و در حالی که پاهایشان روی زمین کشیده می شد آنها را به سوی خیمه آورد.
گلان باغ زینب، شدند قربان مولا به دشت کربلایی، شدند مهمان مولا
رسیدند بر وصال، گل دامان مولا نشسته داغشان بر دل نالان مولا
عجیب اینکه بانوان حرم به استقبال جنازه های آنها آمدند،همیشه زینب(سلام الله علیها) در پیشاپیش بانوان بود، ولی این بار زینب دیده نمی شد او از خیمه بیرون نیامده بود تا مبادا چشمش به پیکرهای به خون تپیده پسرانش بیفتد و بی تابی کند و از پاداشش کم شود.(2)وشایدزبان حال زینب این باشه که اگه منبیرون برم نکنه چشم داداشم به صورتم بیفته ازمن کمی خجالت بکشه نکنه شرمنده من بشه من بمیرم شرمندگی حسین نبینم بچه هام فدات شدند خودمم فدایتم داداش.
برادردعاکن که زینب بمیرد
نباشد بعد تو ماتم بگیرد
حسین جانم
نسالک اللهم وندعوک باسمک العظیم الا عظم.. ..
شب پنجم محرم؛ عبدالله بن حسن علیه السلام
مقدمه
قَالَ الرِّضَا علیه السلام مَنْ تَذَکرَ مُصَابَنَا وَ بَکی لِمَا ارْتُکبَ مِنَّا- کانَ مَعَنَا فِی دَرَجَتِنَا یوْمَ الْقِیامَةِ- وَ مَنْ ذُکرَ بِمُصَابِنَا فَبَکی- وَ أَبْکی لَمْ تَبْک عَینُهُ یوْمَ تَبْکی الْعُیونُ- وَ مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یحْیا فِیهِ أَمْرُنَا- لَمْ یمُتْ قَلْبُهُ یوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ. در کتاب امالی از حضرت رضا علیه السّلام روایت میکند که فرمودند: کسی که یاد آور مصیبت ما شود و برای آن ستم هائی که در حق ما شده گریه کند درجه وی فردای قیامت نظیر درجه ما خواهد بود. کسی که متذکر مصیبت ما گردد و گریان شود و دیگران را هم گریان کند چشم وی در آن روزی که همه چشم ها گریانند گریان نخواهد بود. اگر کسی در مجلسی بنشیند که امر دین ما خاندان در آن زنده و تقویت شود قلب او در آن روزی که عموم قلب ها می میرند نخواهد مرد. آی اونهایی که تواین جلسات مش ینید قدرخودتون بدونید امام رضاوعده داده دست شماروبگیره نکنه دست خالی ازجلسه بیرون بری ازخدابخواه بگوخدا ثواب این گریه کردن هام این سینه زدن هام مقدمه ای برای ظهورمهدی فاطمه علیهما السّلام قراربده. یابن الحسن.. .....
عبدالله فرزند امام حسن مجتبی علیه السّلام در کربلا یازده سال داشت، این کودک را امام حسین علیه السّلام به بانوان حرم سپرده بود، تا در خیمه از او نگهداری کنند.هنگامی که امام حسین ع تنها به میدان رفت و هیچگونه یار و یاوری نداشت، وقتی که عبدالله غریبی و مظلومی عمویش را دریافت، برای یاری عمو،از خیمه به سوی میدان دوید.زینب (علیها السلام) به دنبال او حرکت کرد تا نگذارد به میدان برود امام حسین علیه السّلام صدا زد: خواهرم عبدالله را نگهدار، امّا عبدالله خود را به عمو رسانید.
پرستوی حریم کبریایم
کبوتر بچه آل عبایم
نمی ترسم اگرباردبه من تیر
که من باتیرباران آشنایم
اناابن المجتبی ابن المصائب
بلی مردم یتیم مجتبایم
غمه بابا،غم عمه، غم طشت
خدا داند نمی سازد رهایم
خوشم برسینه اوجان سپارم
الهی کن اجابت این دعایم
خدا دعاش رو مستجاب کرد یک دفعه یک حرومی شمشیررو بلندکرده به عمو بزنه صدا زد ویلک یابن الخبیثه اتقتل عمی؟ وای برتوای حرام زاده می خواهی عموی مرا بکشی؟ آن ملعون شمشیررو فرود اورد عبدالله دستش رو سپر قرار داد شمشیر به دست عبدالله اصابت کرد دست به پوست آویزان شد. فریاد زد عمو جان. من می گم تا این اتفاق افتاد بوی امام حسن علیه السّلام تو کربلا پیچید امام حسین علیه السّلام صدازد پسربرادرم حسن علیه السّلام صبرکن الان خدا تورو به بابات می رسونه. ناگاه حرمله تیری به اوزد تو بغل عموش به شهادت رسید
تیرظلم حرمله تنهانه برحلق توخورد
تیر بر قلب علی مرتضی افتاده است
آب مهر مادرو نوباوه ی او تشنه لب
آتش از غم بردل خیرالنساافتاده است
حسین جانم
وَ سَیعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُون