اهداف حکومت اسلامی
تاریخ انتشار : 1385/5/1
بازدید : 10631
منبع : ,
حکومتها بر حسب ماهیت و مصدر مشروعیت خویش اهداف و مقاصدی دارند که در جهت نیل به آن تلاش می کنند.هدف مهم حکومتهای غیر دینی، تأمین نیازهای مادی و معیشتی مردم خود است .اما حکومتهای دینی علاوه بر غایت فوق دغدغه ی دین و ارزشهای آن را نیز دارند.
حکومت اسلامی هم به نوبه خود، دغدغه ی تأمین سعادت دنیوی و اخروی جامعه ی خود را دارد .که تبیین آن مجال دیگری می طلبد.استاد شهید با استناد به روایت ذیل امام علی (ع) اهداف کلی حکومت اسلامی را تشریح می کند.که به اختصار ذکر می شود.
امام علی (ع) ضمن رد هدف جاه طلبگی و تحصیل مال و منال دنیا در حکومت خویش، می فرماید .
و لکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الأصلاح فی بلادک فیأمن المظلومون من عبادک و تقام المعطلة من حدودک.(62).بازگشت به اسلام راستین: هر دینی به مرور زمان، اصول و ارزش های آن که راه سعادت و تکامل انسان اند، مورد بی مهری و کم توجهی مردم یا گروه خاصی قرار می گیرد.چه بسا، اصول آن «فروع» و فروع آن «اصول» انگاشته شود.کما این که امر فوق درباره ی احکام و آموزه های اجتماعی اسلام اتفاق افتاده است.مثلا ارج و تکریم دین از آزادی، عدالت و مخالفت با تبعیض طبقاتی از آموزه هایی است که گوهر آنها طی قرون متمادی بر مسلمانان ناشناخته مانده بود .و کشف و عرصه ی آن یک هدف مقدس برای حاکم اسلامی است که دغدغه ی دین دارد.
به دیگر سخن حاکم اسلامی در اولین گام باید دین را از غیر دین تفکیک کرده و آموزه های ناب و سره آن را که مطابق فطرت و سازگار با هر عصری است به تشنگان معرفت و جهانیان عرضه نماید.
تعلیمات لیبرالیستی در متن تعالیم اسلامی وجود دارد.این گنجینه ی عظیم از ارزشهای انسانی که در معارف اسلامی نهفته بود، تقریبا از سنه ی (1320) به بعد در ایران به وسیله ی یک عده از اسلام شناس های خوب و واقعی وارد خود آگاهی مردم شد.یعنی به مردم گفته شد، اسلام دین عدالت است.اسلام با تبعیض های طبقاتی مخالف است.اسلام دین حریت و آزادی است. (63)
استاد در تبیین فراز اول روایت فوق (لنرد المعالم من دینک) می گوید.
یعنی بازگشت به اسلام نخستین و اسلام راستین، بدعت را از میان بردن و سنت های اصیل را جایگزین کردن، یعنی اصلاحی در فکرها و اندیشه ها و تحولی در روح ها و ضمیرها و قضاوت ها در زمینه خود اسلام. (64)
2.توسعه ی اقتصادی: برخی بر این گمانند که دین و حکومت دینی همه هم و غم خود را معطوف نیازهای معنوی و اخروی مردم نموده و بدینسان از عمران و آبادی و توسعه کشور باز می ماند .در حالی که خود دین عکس آن را بیان می کند.به این معنا که توسعه ی اقتصادی کشور آن هم به نحو شاخص و چشمگیر جزء اهداف حکومت دینی و اسلامی است.امام علی (ع) به عنوان جانشین مقام نبوت و حاکم اسلامی در خطبه ی فوق به وضوح به این هدف تاکید می کند.
استاد در توضیح «نظهر الأصلاح فی بلادک» می گوید.
«نظهر الأصلاح فی بلادک» خیلی عجیب است! «نظهر» یعنی آشکار کنیم، اصلاح نمایان و چشمگیر، اصلاحی که روشن باشد.در شهرهایت به عمل آوریم.آن قدر این اصلاح اساسی باشد که احتیاج به فکر و مطالعه نداشته باشد.علایمش از در و دیوار پیداست.به عبارت دیگر، سامان به زندگی مخلوقات تو دادن، شکمها را سیراب کردن، تن ها را پوشاندن، بیماریها را معالجه کردن، جهل ها را از میان بردن، اقدام برای بهبود زندگی مادی مردم، زندگی مادی مردم را سامان دادن. (65)
باز حضرت علی (ع) در فرمان معروف خود به مالک اشتر، یکی از وظایف حاکم را عمران شهرها «عمارة بلادها» یاد می کند. (66)
3.اصلاح روابط اجتماعی: یکی دیگر از اهداف حکومت دینی اصلاح روابط طبقات مختلف جامعه است مثلا حکومت با طرفداری از مظلوم به احقاق حق وی از ظالم در هر مقام و منصبی که باشد، بپردازد و امنیت جامعه را به نحوی تنظیم نماید که طبقات مختلف جامعه به یکدیگر تعدی نکنند.و این امنیت دو طرفه است یعنی در جامعه ی اسلامی باید سرمایه های مردم از امنیت کامل برخوردار باشند و کسی به آن تعدی نکند و در سوی دیگر، در صورت تعدی شخص متمول به حقوق ضعیف باید حکومت از آن دفاع کند.
شهید مطهری درباره حفظ امنیت سرمایه و اجتماع می گوید.
[حضرت علی (ع) در آن فرمانی که به مالک اشتر نوشته است جمله ای دارد که عین آن در اصول کافی هم هست به او می فرماید.مالک! تو باید به گونه ای حکومت بکنی که مردم تو را به معنای واقعی تأمین کننده ی امنیت شان و نگه دار هستی و مالشان و دوست عزیز خودشان بدانند. (67)
و درباره ی تأمین امنیت قضایی برای تمامی طبقات خصوصا قشر آسیب پذیر و ضعیف می گوید .
امیر المؤمنین می فرماید که من این جمله را غیر مرة یعنی نه خیال کنی که یک بار بلکه مکرر از پیغمبر شنیدم که: «لن تقدس امة حتی یؤخذ للضعیف حقه من القوی غیر متتعتع» ، «پیغمبر فرمود: امتی (کلمه ی امت مساوی است با آنچه امروز جامعه می گوییم)، جامعه ای به مقام قداست، به مقامی که قابل تقدیس و تمجید باشد که بشود گفت این جامعه، جامعه ی انسانی است، نمی رسد مگر آن وقت که وضع به این منوال باشد که ضعیف حقش را از قوی بگیرد بدون لکنت کلمه.
وقتی ضعیف در مقابل قوی می ایستد لکنتی در بیانش وجود نداشته باشد، این شامل دو مطلب است: یکی این که مردم به طور کلی روحیه ی ضعف و زبونی را از خود دور کنند و در مقابل قوی هر اندازه قوی باشد، شجاعانه بایستند، لکنت به زبان شان نیفتد، ترس نداشته باشند که ترس از جنود ابلیس است و دیگر این که اصلا نظامات اجتماعی باید طوری باشد که در مقابل قانون، قوی و ضعیفی وجود نداشته باشد. (68)
علامه ی شهید در جای دیگر، دفاع از حقوق مظلوم و از بین بردن فاصله ی طبقاتی را هدف حکومت علی (ع) ذکر می کند.
علی (ع) از آن جهت خلافت را به عهده گرفت که جامعه به ظالم و مظلوم و مرفه و محروم تقسیم شده بود. (69)
4.قانون گرایی: «و تقام المعطلة من حدودک» ، مراد از اجرای حدود تعطیل شده، احیای مطلق قوانین الهی اعم از جزایی و غیر است.حضرت در این فراز اشاره به بعضی مسامحه کاری های خلفای پیشین می کند که بعضا روی حساب های شخصی از اجرای حدود و احکام شریعت جلوگیری می کردند.
حضرت همه ی مردم را در مقابل «قانون» الهی یکسان می بیند.و از هر کس و از هر گروه و صاحب منصبی جرم و خلافی صادر شود بدون هیچگونه ملاحظه کاری های سیاسی، اجتماعی، فامیلی و آشنایی او را به پای محکمه کشانده و تاوان خلافش را می دهد. (70)
حضرت در مقام عمل خود به این اصل مهم پای بند بود و همانطوری که تاریخ ضبط کرده است، آنحضرت برخوردهایی با بستگان نزدیک خود مثل ابن عقیل برادرش، ابن عباس دانشمند معروف و معتمدش و دیگر نمایندگان خود داشته است.
حقوق مردم در حکومت اسلامی
پیشتر بیان شد که حکومتهایی که در مغرب زمین به نام دین یا با اتکای به آن حکومت کردند، نوعا سر از استبداد در آورده و حقوق مردم را به بهانه های مختلف نادیده انگاشتند.اما آیین مقدس اسلام اهتمام و عنایت خاصی به حقوق مردم در مقابل حکومت داشته است.و چهارده سده پیش مردم خود را که مردمی قبیله ای و به دور از تمدن و دموکراسی بودند صاحبان حقوق متعدد اجتماعی و سیاسی و طبیعی بر شمرده و حاکمان را ملزم به رعایت آن نمود.اینجا به تبیین برخی از این حقوق از منظر متکلم شهید می پردازیم.
1.حاکم وکیل و امین مردم: شهید سعید با اختصاص یک فصل از کتاب نفیس «سیری در نهج البلاغه» به حقوق مردم در مقابل حاکم، تحت عنوان «اعتراف به حقوق مردم» ابتدا به تبیین نوع رابطه ی حاکم و مردم در فلسفه های مختلف می پردازد.
رابطه ی اول، رابطه ی «مالک و مملوک» ، «ذیحق و مکلف» ، «چوبان و گوسفند» است بنا بر آن مردم در برابر حاکم برده و مملوک او هستند.و اصلا وجود آنان به خاطر رفاه و آسایش حاکم است و آنان جزء ادای تکلیف و وظیفه حقی ندارد و حق فقط برای حاکم منحصر شده است و اگر حاکمی گاهی به اصلاح امور مردم و رفاه آنان می پردازد.از قبیل تیماری است که مالک یک حیوان برای حیوانش انجام می دهد.
از موافقان این رأی استاد به «گرسیوس» در کتاب خود به نام «حق جنگ و صلح» در 1625 و هوبز اشاره می کند، و سپس اندیشه ی فوق را اندیشه ی خطرناک و گمراه کننده ای توصیف می کند که توسط افکار کلیسائی در قرون وسطی تبلیغ می شد که زمینه ی شورش و همهمه ی تشنگان آزادی و دموکراسی را بر ضد کلیسا، بلکه بر ضد دین و خدا، به وجود آورد.
اما رابطه ی دوم، رابطه ی دو سویه و دو طرفه است، سخن از رابطه ی مالکیت و بردگی در هیچکدام نیست و اگر حقی است که هست در هر دو طرف است مردم برای خود حقوقی دارند که حاکم نمی تواند آنها را سلب کند و همچنین حاکم از حقوقی برخوردار است که مردم نمی توانند در برابر آن شانه خالی کنند.
یکی از حقوق مردم، این است که حکومت در دست حاکم امانتی است که مردم آن را به او سپرده اند، و نقش حاکم در اینجا نقش یک «وکیل» و «امین صالح» و «راعی و نگهبان» (71) و نقش مردم، نقش «موکل» و «صاحب حق و امانت» است.و اگر قرار است یکی برای دیگری باشد این حاکم است که باید برای مردم محکوم یا فدا گردد.
اینجا این سؤال طرح می شود که اسلام با کدام نظر موافق است، استاد در این باره می نویسد .
از نظر اسلام درست امر به عکس آن اندیشه ی [اول ] است در نهج البلاغه که اکنون موضوع بحث ماست با آن که این کتاب مقدس قبل از هر چیزی کتاب توحید و عرفان است و در سراسر آن سخن از خداست و همه جا نام خدا به چشم می خورد از حقوق واقعی توده ی مردم و موقع شایسته و ممتاز آنها در برابر حکمران و این که مقام واقعی حکمران امانتداری و نگهبانی حقوق مردم است، غفلت نشده بلکه سخت بدان توجه شده است، در منطق این کتاب شریف، امام و حکمران، امین و پاسبان حقوق مردم و مسئول در برابر آنها است.
از این دو حکمران و مردم اگر بناست یکی برای دیگری باشد این حکمران است که برای توده ی مردم محکوم است، نه توده ی مردم محکوم برای حکمران. (72)
استاد آنگاه برای تأیید نظریه ی امانت بودن حکمرانی که توسط مردم به حاکم سپرده می شود، به قرآن استناد می کند.
ان الله یأمرکم ان تؤدوا الأمانات الی اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل» . (73)
قرآن کریم حاکم و سرپرست اجتماع را به عنوان امین و نگهبان اجتماع می شناسد، حکومت عادلانه را نوعی امانت که به او سپرده شده است و باید ادا نماید، تلقی می کند.
برداشت ائمه ی دین و بالخصوص شخص امیر المومنین علی (ع) عینا همان چیزی است که از قرآن کریم استنباط می شود. (74)
یکی دیگر از ادله و شواهد استاد، فرازهای متعدد نهج البلاغه است که در آنها به «امانت بودن حکومت» ، «نگهبان و وکیل بودن حاکمان» تصریح و تاکید شده است.
حضرت علی (ع) در نامه ای به عامل آذربایجان می نویسد.
ان عملک لیس لک بطعمة و لکنه فی عنقک امانة و انت مسترعی لمن فوقک، لیس لک ان تفتات فی رعیة. (75)
مبادا بپنداری که حکومتی که به تو سپرده شده است یک شکار است که به چنگت افتاده است، خیر، امانتی بر گردنت گذاشته شده است و ما فوق تو از تو رعایت و نگهبانی و حفظحقوق مردم را می خواهد.تو را نرسد که به استبداد و دلخواه در میان مردم رفتار کنی. (76)
باز حضرت در بخشنامه ای به مأموران مالیاتی خود می فرماید.
فانصفوا الناس من انفسکم و اصبروا لحوائجهم فانکم خزان الرعیة و وکلاء الامة و نهراء الائمة. (77)
به عدل و انصاف رفتار کنید، به مردم درباره ی خودتان حق بدهید، پر حوصله باشید و در بر آوردن حاجات مردم تنگ حوصلگی نکنید که شما گنجوران و خزانه داران رعیت و نمایندگان ملت و سفیران حکومتید. (78)
دلالت «فی عنقک امانة» ، «خزان الرعیة» ، «وکلاء الامة» بر ذیحق بودن مردم بی نیاز از توضیح است.
2.حق انتخاب حاکم (عدم تحمیل حکومت): پذیرفتن نظریه ی امین و وکیل بودن حاکم برای مردم، خاستگاه حقوق فراوانی برای مردم در قبال حاکم است، که به بعضی از این حقوق متعرض می شویم .
اولین ثمره و لازمه ی نظریه فوق، پذیرفتن حق انتخاب و عزل حاکم توسط موکلان یعنی مردم است.به این معنا که پذیرفتن حکومت و والی خاص و انتخاب آن جزء حقوق اولیه انسان است و حکومتها و حکام نمی توانند به بهانه های مختلف مثل دین و انتخاب او از سوی خدا، خود را به مردم تحمیل کنند، و باید تعیین حکومت از مدار دموکراسی صورت گیرد.
آئین مقدس اسلام چهارده سده پیش که مصادف با شروع قرون وسطی در اروپا بود به این اصل کاملا توجه داشته و آن را عرضه نموده است.
نکته ی جالب و مورد توجه این که اسلام تشکیل حکومت اسلامی آنهم به دست یک امام معصوم مانند، حضرت علی (ع) را هم منوط به انتخاب و پذیرش آن از سوی مردم نموده است.چنانکه امام علی (ع) از پیامبر روایت می کند که به وی فرمود، «یا علی ولایت امت من بر عهده ی توست، اگر در کمال عافیت و رضایت به حکومت تو تن دادند، رشته ی حکومت را بدست گیر، اما اگر درباره ی تو اتفاق نظر نداشتند و راه اختلاف را پیش گرفتند کار آنان را به خودشان واگذار» .
قد کان رسول الله عهد الی عهدا فقال: یا بن ابی طالب لک ولاء امتی و ان ولوک فی عافیة و اجمعوا بالرضا فقم بامرهم و ان اختلفوا علیک فدعهم و ما هم فیه.
در این موضوع روایات متعددی وجود دارد که مجال اشاره نیست، بر این اساس متفکر شهید معتقد است که شرط حکومت امام حق [معصوم ] هم پذیرفتن مردم است.
اگر امام به حق را مردم از روی جهالت و عدم تشخیص، نمی خواهند او به زور نباید و نمی تواند خود را به امر خدا تحمیل کند.لزوم بیعت هم برای این است. (79)
و در جای دیگر:
هیچکس نمی خواهد اسلامی بودن جمهوری اسلامی را برای مردم تحمیل کند این تقاضای خود مردم است. (80)
عبارات دیگر استاد مانند «اساسا فقیه را خود مردم انتخاب می کنند» ، «ولایت شرعی یعنی مهر ایدئولوژی مردم» ، «جمهوری اسلامی...حکومتی است که شکل آن، انتخاب رئیس حکومت از سوی عامه ی مردم است. «که پیشتر گزارش شد، همه ناظر بر حق مردم در انتخاب حکومت خودشان است.
اما این که در صورت عدم انتخاب مردم، آیا آن خدشه ای در اصل صلاحیت و مشروعیت الهی حاکم اسلامی وارد می کند یا نه؟ پاسخ آن پیش از این گذشت.
3.حق نظارت و انتقاد: حقوق مردم فقط در انتخاب حاکم منحصر نشده بلکه مردم به عنوان موکل و صاحب حق، حق نظارت و انتقاد بر نحوه ی حکومت حاکم دارند.و در سوی دیگر اسلام حاکمان را موظف به پاسخگویی در مقابل مردم کرده است.روایت معروف پیامبر اسلام گواه مدعاست که فرمود. «النصیحة لائمة المسلمین» . (81)
نظریه ی مقابل آن، مصونیت حاکم از هر گونه نظارت و انتقاد و بازخواست دیگران است که در قرون وسطی از سوی کلیسا تبلیغ و «پاپ» مقام مقدس و غیر قابل نقد تلقی می شد.نظریه ی فوق این برداشت را در اذهان مردم بوجود آورد که اعتقاد به دین و خدا، ملازم باپذیرش قدرت مطلقه حاکم است.استاد در این باره می گوید:
از نظر فلسفه ی اجتماعی، نه تنها نتیجه ی اعتقاد به خدا پذیرش حکومت مطلقه ی افراد نیست و حاکم در مقابل مردم مسئولیت دارد، بلکه از نظر این فلسفه، تنها اعتقاد به خداست که حاکم را در مقابل اجتماع مسئول می سازد و افراد را ذیحق می کند و استیفای حقوق را یک وظیفه ی لازم شرعی معرفی می کند. (82)
در اندیشه سیاسی تشیع و استاد، مقام حکومت مخصوصا در غیر معصوم ملازم با مقام قدسی و الوهیت نیست تا از دایره ی نظارت و انتقاد بدور باشد و به اصطلاح فوق مسئولیت و نظارت باشد.
مقام قدسی داشتن حکام اختصاص به جهان تسنن دارد، در شیعه هیچگاه چنین مفهومی وجود نداشته است.تفسیر شیعه از «اولی الامر» هرگز به صورت بالا نبوده است. (83)
استاد در موضع دیگر فلسفه ی وجود نظارت و انتقاد از حاکم غیر معصوم را پیشگیری از خطر «استبداد» ذکر می کند، و درباره ی نقد پذیری «مراجع تقلید» می نویسد.
در نوشته های خودم تصریح کرده ام که مراجع فوق انتقاد به مفهوم صحیح این کلمه، نیستند و معتقد بوده و هستم که هر مقام غیر معصومی که در وضع غیر قابل انتقاد قرار گیرد، هم برای خودش خطر است و هم برای اسلام...ضمن این که مانند عوام فکر نمی کنم که هر که در طبقه ی مراجع قرار گرفت، مورد عنایت خاص امام زمان (عج) است و مصون از خطا و گناه و فسق، اگر چنین چیزی بود، شرط عدالت بلا موضوع بود. (84)
4.حقوق اجتماعی فطری: فلاسفه ی سیاسی و متفکران مغرب زمین برای انسان و جامعه یک سری حقوق فردی و اجتماعی، مانند، حق آزادی فردی و اجتماعی، آزادی بیان و عقیده، مساوات و حق تملک، مطرح می کنند که خاستگاه و مبدأ آنها را نه در قرار داد و اعتبار، که در فطرت و طبیعت باید جستجو کرد.و چون این حقوق را طبیعت به انسان ها داده نه حاکمان، از این رو حکومتها نمی توانند آنها را انسان سلب یا تقیید کنند.آیا اسلام هم با این نظریه یعنی فطری بودن حقوق فردی و اجتماعی انسان موافق است یا نه؟
شهید سعید بعد از طرح پرسش فوق (85) و تعریف و تمجید از فلاسفه و متفکرانی چون، روسو، ولتر و منتسکو، (86) که اندیشه ی فوق را تدوین و تنسیق نمودند و موجب پدید آمدن اعلامیه ی حقوق بشر شده اند، می نویسد:
روح و اساس اعلامیه ی حقوق بشر این است که انسان از یک نوع حیثیت و شخصیت ذاتی قابل احترام برخوردار است و در متن خلقت و آفرینش، یک سلسله حقوق و آزادی ها به او داده شده است که به هیچ نحو قابل سلب و انتقال نمی باشند.و گفتیم که این روح و اساس مورد تایید اسلام و فلسفه های شرقی است. (87)
استاد در تحلیل آن، منشأ فطری بودن این حقوق را، استعدادهای خدادادی و مقام «خلیفة اللهی» انسان ذکر می کند، و چون غرب بدان در این حد معتقد نیست، طرح و پذیرفتن حقوق بشر را توسط آنان، صوری می داند. (88)
اما چون اسلام دین فطرت است تمامی حقوق فطری انسان را به رسمیت می شناسد و از آن دفاع می کند.مثلا در رابطه با آزادی و نفی سلطه و استثمار دیگران، امام علی (ع) به فرزندش امام حسن فرمود:
و لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا.(89)
پسرم حسن بنده غیر خودت نباش، چرا که خداوند تو را [یعنی هر انسان را] آزاد آفریده است .
استاد با استشهاد به روایت فوق و دیگر روایات بر این باور است که تعلیمات لیبرالیستی به معنای واقعی آن در متن تعالیم اسلامی وجود دارد. (90)
روح آزاد خواهی و حریت در تمام دستورات اسلامی به چشم می خورد، در تاریخ اسلام، با مظاهری روبرو می شویم که گویی به قرن هفدهم دوران انقلاب کبیر فرانسه و یا قرن بیستم دوران مکاتب مختلف آزادی خواهی متعلق است. (91)
آزادی اجتماعی
استاد «آزادی اجتماعی» را از اهداف پیامبران ذکر می کند.
یکی از مقاصد انبیاء به طور کلی و بطور قطع، این است که آزادی اجتماعی را تأمین کنند و با انواع بندگی ها و بردگی های اجتماعی و سلب آزادی هایی که در اجتماع هست، مبارزه کنند. (92) علامه ی شهید با تقدیس آزادی اجتماعی، در تبیین آن به روایت ذیل پیامبر (ص) استناد می کند . (93)
اذا بلغ بنوابی العاص ثلاتین اتخذوا عباد الله خولا و مال الله دولا و دین الله دخلا» (94)
اولاد ابی العاص [اموی ها] اگر به سی نفر برسند، بندگان خدا را بنده ی خود و مال خدا را مال خود، حساب می کنند، و در دین خدا هم آنچه بخواهند، بدعت ایجاد می کنند.
در این حدیث، پیامبر اسلام تسلط بر بندگان خدا و سلب آزادی ها و لجام کشیدن [یکی از معنای خول ] آنها توسط حکومت ها را محکوم و از صفات مذموم امویان ذکر می کند.
آزادی بیان
اما درباره ی حق آزادی های عقیدتی، سیاسی و احزاب و مخالفان، ایشان معتقد به آن است و آن را یکی از افتخارات اسلام ذکر می کند.استاد در تشریح آن به اظهار عقیده ی منکران خدا پیش پیامبر و برخورد احترام آمیز مسلمانان با آنها اشاره می کند که همین شیوه و سنت حسنه در حکومت امام علی و در عصر سایر امامان ادامه داشت که تاریخ برخی از مباحثات امامان با ملحدان و اهل کتاب را ضبط نموده است.
اعطای آزادی های اجتماعی و سیاسی به خوارج توسط حضرت علی (ع) نمونه ی اعلی دموکراسی را که در جهان کم نظیر یا بی نظیر است، به تصویر می کشد.
امیر المؤمنین با خوارج در منتهی درجه ی آزادی و دموکراسی رفتار کرد.او خلیفه است و آنها رعیتش، هر گونه اعمال سیاستی برایش مقدور بود، اما او زندانشان نکرد و شلاقشان نزد و حتی سهمیه ی آنان را از بیت المال قطع نکرد، به آنها همچون سایر افراد می نگریست .
این مطلب در تاریخ زندگی علی عجیب نیست، اما چیزی است که در دنیا کمتر نمونه دارد، آنها در همه جا در اظهار عقیده آزاد بودند و حضرت خودش و اصحابش با عقیده ی آزاد با آنان روبرو می شدند و صحبت می کردند، طرفین استدلال می کردند، استدلال یکدیگر را جواب می گفتند . (95)
آزادی بیان عامل رشد اسلام و انقلاب
استاد در باره ی آزادی بیان، قلم و فکر در نظام اسلامی می گوید: هر کس می باید فکر و بیان و قلمش آزاد باشد و تنها در چنین صورتی است که انقلاب اسلامی ما راه صحیح پیروزی را ادامه خواهد داد.اتفاقا تجربه های گذشته نشان داده است که هر وقت جامعه از یک نوع آزادی فکری و لو از روی سوء نیت برخوردار بوده است، این امر به ضرر اسلام تمام نشده بلکه در نهایت به سود اسلام بوده است.
اگر در جامعه ی ما، محیط آزاد برخورد آراء و عقاید به وجود بیاید، بطوری که صاحبان افکار مختلف، بتوانند حرف های شان را مطرح کنند، و ما هم در مقابل، آراء و نظریات خودمان را مطرح کنیم، تنها در چنین زمینه ی سالمی خواهد بود که اسلام هر چه بیشتر رشد می کند. ..
و به اعتقاد من تنها طریق درست برخوردار با افکار مخالف همین است.و الا اگر جلوی فکر را بخواهیم بگیریم، اسلام و جمهوری اسلامی را شکست داده ایم.» (96)
توصیه ای به مخالفان آزادی بیان
استاد بعد از اشاره به این نکته که آزادی عقیده و بیان عامل بقای اسلام در طول چهارده قرن بود، در توصیه ی به مخالفان آزادی بیان و قلم که اکثرا جوانان هستند می فرماید :
من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار می دهم که خیال نکنید راه حفظ معتقدات اسلامی جلوگیری از ابراز عقیده ی دیگران است، از اسلام فقط با یک نیرو می شود پاسداری کرد و آن علم است و آزادی دادن به افکار مخالف و مواجهه ی صریح و روشن با آنها. (97)
چگونگی برخورد با شبهات دینی
استاد با اشاره به طرح شبهات مختلف در تضعیف مبانی اسلام یا انقلاب که بعضا نیز به عنوان اندیشه ی «دین و اسلام» عمدا یا غفلة، مطرح می شود، راه مواجهه با آن را عرضه ی اندیشه ی ناب و خالص دین ذکر می کند و مبارزه فیزیکی و غیر علمی را چاره ساز نمی پسندد.
راه مبارزه این خطر تحریم و منع نیست، مگر می شود تشنگانی را که برای جرعه ای آب له له می زنند، از نوشیدن آب موجود به عذر این که آلوده است، منع کرد.
این ما هستیم که مسئولیم، ما به قدر کافی در زمینه های مختلف اسلامی کتاب به زبان روز عرضه نکردیم.اگر ما به قدر کافی آب زلال و گوارا عرضه کرده بودیم، به سراغ آب های آلوده نمی رفتند.
گرنه تهی باشدی بیشتر جوها*خواجه، چرا می دود تشنه در این کوه هااستاد در جای دیگر خاطر نشان می سازد که وجود افراد و منتقد اصول دین مانند کسروی که با نوشتن مقاله و یا سخنرانی در صدد زیر سؤال بردن مبانی دین و مذهب هستند، در صورتی خطرناک است که حامیان دین آنقدر مرده و بی روح باشند که در مقام جواب برنیایند. (98)
مرز آزادی ها
استاد به عنوان یک متفکر و فیلسوف برجسته که طرفدار انواع آزادی های اجتماعی و سیاسی است، عنان آن را مطلق رها نکرده بلکه برای آن خط قرمزی قایل است.ایشان بطور کلی به دو عامل (یعنی مقابله ی فیزیکی با نظام و تحریف و بدعت در دین) اشاره می کند که مرز آزادی های مشروع است.
خط قرمز و مرز آزادی های اجتماعی، سیاسی و مخالفان، عدم توطئه و قصد براندازی حکومت دینی است.و لذا امام علی (ع) شیوه ی مدارا و تسامح خود را با خوارج، به مجرد اخلال آنان به امنیت اجتماع، تغییر داد.
اینجا دیگر جای گذشت و آزاد گذاشتن نبود، زیرا مسأله اظهار عقیده نیست، بلکه اخلال به امنیت اجتماعی و قیام مسلحانه علیه حکومت شرعی است، لذا آنان را تعقیب کرد و در کنار نهروان با آنان رو در رو قرار گرفت. (99)
استاد در باره حدود آزادی احزاب و مخالفان نظام اسلامی می گوید:
در حکومت اسلامی احزاب آزادند، و هر حزبی اگر عقیده غیر اسلامی هم دارد.آزاد است، اما ما اجازه ی توطئه گری نمی دهیم.احزاب و افراد در حدی که عقیده ی خودشان را صریحا می گویند و با منطق خود به جنگ ما می آیند، آنها را می پذیریم. (100)
اما وقتی مخالفان به جای ابراز عقیده خود چه حق و چه باطل به تحریف مبانی و اصول اسلام بپردازند و قصد داشته باشند به این طریق مردم را فریب دهند و باورهای مسلم دینی آنان را مخدوش کنند، اینجا دیگر جای گذشت و تسامح نیست، چرا که آنان نه به عرضه ی عقیده خود بلکه به عرضه ی ناقص و تحریف شده اندیشه ی دین مقدس و یا اندیشه ی دیگردست زدند که در حقیقت موجب تعدی به حقوق دیگران شده است.
اگر بخواهند در زیر لوای اسلام، افکار و عقاید خودشان را بگویند، ما حق داریم که از اسلام خودمان دفاع کنیم و بگوییم، اسلام چنین چیزی نمی گوید، حق داریم بگوییم به نام اسلام این کار را نکنید. (101)
البته همانطوری که توضیح دادم، برخورد عقاید غیر از انحواء و اغفال است.انحواء و اغفال یعنی کاری توأم با دروغ، توأم با تبلیغات نا درست انجام دادن. (102)
حاصل آنکه در اندیشه ی سیاسی شهید سعید، مخالفان در ابراز عقیده و مرام خویش از آزادی کاملی برخوردارند بشرط این که اولا، عقیده و مرام خویش را صاف و پوست کنده ابراز کنند و بدون دلیل به آن رنگ شرعی و اسلامی نزنند.و ثانیا در مقام توطئه و سرنگونی نظام اسلامی برنیایند.
ممیزی کتاب
آیا در نظام اسلامی باید هر کتابی چاپ و منتشر شود؟ یا این که احتیاج به ممیزی و نظارت دارد؟ این سئوالی است که امروزه هم مطرح است و بعضی خواهان حذف ممیزی از کتاب هستند .
نظر استاد از مطالب گذشته روشن است و در پاسخ سئوالی در این خصوص ملاک پیشین خود در باب آزادی عقیده و بیان را باز در انتشار کتاب تکرار می کند بر این اساس کتاب هایی که از روی صداقت و بدون دروغ و اغفال باشد، اجازه نشر می یابند.هر چند که کتابی مخالف دین و خدا باشد.
من کتاب ها را از ابتدا دو دسته کردم یکی کتابهایی که و لو ضد دین، ضد اسلام و ضد خدا هستند، ولی بر یک منطق و یک طرز تفکر خاص استوارند.یعنی واقعا کسی به یک طرح و به یک فکر خاص رسیده و با نوشتن کتاب، آن طرز فکر خود را عرضه می دارد...راه مبارزه با این گروه ارشاد است و هدایت و عرضه کردن منطق. (103)
اما کتاب هایی که مملو از فریب و دروغ و شایعه است، هر چند که مخالف خدا و دین نباشد، نباید چنین کتابهایی اجازه ی نشر یابند.استاد علت منطقی آن را در قالب عبارت شیوا و نغز، چنین تبیین می کند.
آیا اگر ما جلوی دروغ و اغفال را بگیریم، مرتکب سانسور شده ایم؟ ! حرف ما این است که دروغ را و خیانت را باید سانسور کرد و نباید اجازه داد به نام آزادی فکر و عقیده، آزادی دروغ در میان مردم رائج بشود.و السلام. (104)
پی نوشت ها:
1 جمهوری اسلامی، ص .153
2 همان، ص .154
3 همان.
4 ر.ک: علامه طباطبایی، المیزان، 4/124، آیت الله منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه، ج 1، ص 409، آیت الله جعفر سبحانی، معالم الحکومة، ص 206، و نیز در مبانی حکومت اسلامی، ص 169 به بعد.
.5 همان، لازم به ذکر است که بعضی از عالمان تشیع معتقد به اصل شورا هستند که پیشتر اشاره شد.
6 جمهوری اسلامی، ص 150 (پاورقی) و .153
7 پیرامون جمهوری اسلامی، ص .153
8 ر.ک: آیت الله منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه، ج 1، ص 405 و .145
آیت الله خامنه ای در این موضع می گوید: «نظر مردم تعیین کننده است. اما نسبت به آن انسانی که دارای معیارهای لازم است، اگر معیارهای لازم در آن انسان نباشد انتخاب نمی تواند به او مشروعیت ببخشد... آن کسی که این معیارها را دارد و از تقوی و صیانت نفس و دینداری کامل و آگاهی لازم برخوردار است. آنوقت نوبت می رسد به قبول ما، اگر همین آدم را با همین معیارها مردم قبول نکردند، باز مشروعیت ندارد. چیزی به نام حکومت زور در اسلام نداریم» حکومت در اسلام، سازمان تبلیغات اسلامی، ج 1، ص .33 و نیز ر.ک: أجوبة الاستفتائات، سؤال .59
9 این رأی نظریه ی آخر شهید صدر است که در کتاب «خلافة الانسان و شهادة الانبیاء» و «الاسلام یقود الحیاة» آن را طرح کرده است.
10 پیرامون جمهوری اسلامی، ص .150
11 اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص .179
12 همان، ص .174
13 مجله حوزه، شماره 85 و 86، فروردین .77 ص .113
14
15 مجموعه آثار، ج 3، ص 280 (کتاب ولاءها و ولایت ها) .
16 صحیفه ی نور، ج 5، ص .27
17 پیرامون انقلاب اسلامی، ص 8 .67
18 پیرامون انقلاب اسلامی، ص 3 .62
19 اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص .175
20 مقاله ی اجتهاد در اسلام، مندرج در کتاب «بحثی درباره مرجعیت و روحانیت» ، ص .60
21 سیری در نهج البلاغه، ص 76، سخن علامه چنین است: «چنانکه معلوم است جماعت در این هزیمت به پرستش بت ها برنگشتند و مثلا نماز و روزه را رد نکردند، تنها چیزی که گفتند این بود که پس از کشته شدن رسول اکرم (ص) دیگر برای چه جنگ نماییم، یعنی یکی از فرایض دین را که نیازمند به سازمان اداره کننده تشکیل است و در زمان حیات رسول اکرم بوده، می خواستند، پس از وی ترک نمایند، خدای تعالی در خصوص همین نکته توبیخ و ملامت شان می نماید ... چنانکه روشن است آیه ی شریفه به دلالت التزام به مسلمین ولایت می دهد که شئون اجتماعی اسلام را چنانکه در زمان رسول اکرم زنده بوده به همان نحو زنده نگاهدارند» . رک: بحثی در مرجعیت و روحانیت، ص .82
22 اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 175، ایشان «مقدس» را چنین معنا می کند، «این که می گویم مقدس است معنایش این است که این مقام باید از ناحیه ی خدا به او رسیده باشد که بتواند در میان مردم پیامبر باشد» . همان، ص .170
23 اصول کافی، ج 1، ص 67 و نیز: وسایل الشیعه، ج 18، ص .98
24 اسلام و مقتضیات زمان، ص .175
25 کمال الدین، ج 2، ص .483
26 نهضت های اسلامی، ص .87
27 نهضت های اسلامی، ص .66
28 همان، ص .67
29 پیرامون انقلاب اسلامی، ص .146
30 نهضت های اسلامی، ص .70
31 «آینده ی این کشور بدست روشنفکری دینی است من این را به شما قول می دهم، دین در جامعه ی ما قوی است و می دانید که دین سنتی در جامعه ی ما طرفدار چندانی ندارد... من معتقدم دینی که نزد عموم روحانیت ماست هیچکدام با این پروسس آشتی و آشنایی ندارد» . دکتر عبدالکریم سروش، نشریه موج، انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه امیرکبیر، شهریور 77 (ویژه نامه) ص .10
32 نهضت های اسلامی، ص 9 .78 برای توضیح بیشتر رک: مطهری و روشنفکران.
33 پیرامون انقلاب اسلامی، ص 68 و .69
34 پیرامون انقلاب اسلامی، ص .67 این برداشت شهید مطهری با قرائت شهید صدر از ولایت فقیه نزدیک و همگون است. ر.ک: خلافة الانسان و شهادة الانبیاء.
35 پیرامون جمهوری اسلامی، ص 26 و .125
36 همان، ص 26 و .27
37 پیرامون انقلاب اسلامی، ص .148
38 همان.
39 دراسات فی ولایة الفقیه، ج 1، ص .489
40 صحیفه ی نور، ج 21، ص 129 و نیز ص 46 برای توضیح بیشتر، ر.ک: عروة الوثقی، ص 25، مستمسک العروة، ج 1، ص 106، التنقیح، ج 1، ص 426، الاجتهاد و التقلید.
41 امامت و رهبری، ص .228 شهید بهشتی هم قایل به تفکیک بود و نظر خود را با مثال سپردن مدیریت بیمارستان به پزشک مدیر نه پزشک متخصص تبیین می کرد. رک: روزنامه جمهوری اسلامی، 23 و 24 خرداد .1368
برای توضیح بیشتر رک: مجله ی حکومت اسلامی شماره های 3 و 5، مقاله ی سید کاظم حائری و مهدی مهریزی و مجله حوزه شماره 86 و 85، ص .157
42 برای توضیح بیشتر رک: مجله حوزه، شماره 86، 85 فروردین 1377، ص 63 .51
43 رک: کتاب البیع، ج 2، ص 488، صحیفه ی نور، ج 20، ص 170 و نیز: ولایت فقیه، ص 55 «این توهم که اختیارات حکومتی رسول اکرم (ص) بیشتر از حضرت علی (ع) بود، یا اختیارات حکومتی امیرمؤمنان علی (ع) بیش از فقیه است، باطل و مردود است.
44 اسلام و مقتضیات زمان، ج 2، صص 4 .63
45 همان، ص .91
46 همان، ص .62
47 اسلام و مقتضیات زمان، ج 2، ص 2 .91
48 همان، ص .85
49 پیرامون انقلاب اسلامی، ص .74
50 پیرامون انقلاب اسلامی، ص 3 .62
51 همان، ص .63
52 در روزنامه ی بامداد مورخه 7/7/58 آمده است: «طرح و تصویب» ولایت فقیه در قالب جمهوری اسلامی، به علت تعارضات و تضاد ماهوی و شکلی در بین دو مفهوم، موجد اشکالات فراوان در مرحله ی اجراء خواهد شد.
53 دکتر مهدی حائری یزدی، حکمت و حکومت، فصل آخر.
54 پیرامون انقلاب اسلامی، ص .66
55 همان.
56 از طراحان این پیشنهاد می توان به مردم بازرگان اشاره کرد که امروزه برخی مثل دکتر سروش از آن دفاع می کنند و حکومت آرمانی را «حکومت دموکراتیک دینی» معرفی می کند. رک : نظر آخر ایشان چنین است. «من معتقدم که بهترین حکومت در حال حاضر برای جوامعی مثل ما حکومت دموکراتیک است» . رک: نشریه موج، شهریور 1377، ص .9
57 پیرامون انقلاب اسلامی، ص .63
58 پیرامون انقلاب اسلامی، ص .78
59 همان.
60 همان.
61 همان، ص .82
62 نهج البلاغه.
63 پیرامون انقلاب اسلامی، ص .34
64 نهضت های اسلامی، ص .65
65 پیرامون جمهوری اسلامی، ص 81 و نیز: نهضت های اسلامی، ص .65
66 رک: بیست گفتار، ص .62
67 پیرامون جمهوری اسلامی، صص 82 و .81
68 پیرامون جمهوری اسلامی، ص .82
69 پیرامون انقلاب اسلامی، ص .91
70 رک: پیرامون جمهوری اسلامی، ص 83 و نهضت اسلامی، ص .85
71 واژه ی «رعیت» علی رغم مفهوم منفوری که تدریجا در زبان فارسی به خود گرفته است، مفهومی زیبا و انسانی داشته است. استعمال کلمه ی «راعی» را در مورد «حکمران» و کلمه ی «رعیت» را در مورد «توده ی مردم» اولین بار در کلمات رسول اکرم و سپس به وفور در کلمات علی (ع) می بینیم، این لغت از ماده ی «رعی» است که به معنای حفظ و نگهبانی است، به مردم از آن جهت کلمه ی «رعیت» اطلاق شده است که حکمران عهده دار حفظ و نگهبانی جان و مال و حقوق و آزادی های آنهاست. نقل از سیری در نهج البلاغه، ص .89
72 سیری در نهج البلاغه، ص 89 و نیز: امامت و رهبری، ص .233
استاد جعفر سبحانی، امانت بودن حکومت را یکی از ادله ی پنجگانه خود، در مدخلیت رأی مردم در مشروعیت حاکم در عصر غیبت. قرار داده است. رک: مبانی حکومت اسلامی، ص .182
73 نشاء: .58
74 سیری در نهج البلاغه، ص .91
75 نهج البلاغه، نامه ی .5
76 سیری در نهج البلاغه، ص .92
77 نهج البلاغه، نامه ی .51
78 سیری در نهج البلاغه، ص .92
79 حماسه ی حسینی، ج 3، ص .207
80 پیرامون انقلاب اسلامی، ص .66
81 اصول کافی، ج 1، ص .332
82 مجموعه ی آثار، ج 1، ص .554
83 نهضت های اسلامی، ص .27
84 پاسخ های استاد به نقدهای بر کتاب حجاب، ص .71 امام خمینی که خود طرفدار ولایت مطلقه فقیه است اما با این وجود طرفدار حق نظارت هر فرد و استیضاح حاکم است. «هر فردی از افراد ملت حق دارد که مستقیما در برابر سایرین، زمامدار مسلمین را استیضاح کند و به او انتقاد کند و او باید جواب قانع کننده دهد، در غیر این صورت، اگر بر خلاف وظایف اسلامی خود عمل کرده باشد، خود به خود از مقام زمامداری معزول است» . صحیفه ی نور، ج 4، ص 190 و نیز: ج 8، ص 47، ج 20، ص .170
85 رک: مجموعه ی مقالات، ص .74
86 رک: نظام حقوق زن در اسلام، ص .6
87 همان، ص .41
88 همان، ص .136
89 نهج البلاغه.
90 پیرامون انقلاب اسلامی، ص 35 و .34
91 همان، ص .32
92 گفتارهای معنوی، ص .18
93 همان، ص 19 و .18
94
95 جاذبه و دافعه، ص .143
96 پیرامون انقلاب اسلامی، ص 50 و .49
97 همان، ص .15
98 رک: پیرامون جمهوری اسلامی، ص 134 به بعد.
99 جاذبه و دافعه، ص .149
100 پیرامون انقلاب اسلامی، ص .114
101 پیرامون انقلاب اسلامی، ص .14
102 همان، ص .50
103 پیرامون انقلاب اسلامی، ص .61
104 همان
شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه/ عظمت حضرت رسول اکرم(ص)
حضرت امیر(ع) به فرزندش امام حسن(ع) میفرماید: پسرم بدان هیچکس از خدا همچون پیامبر اسلام خبر نیاورده است و هیچکس مثل رسول اکرم(ص) احکام خدا را بیان نکرده است. بنابراین پیغمبر اسلام را به عنوان رهبر خود بپذیر و در طریق نجات وی را قائد خود انتخاب کن.
عظمت حضرت رسول اکرم(ص)
PDF
«وَاعْلَمْ یا بُنَیَّ أَنَّ اَحَداً لَمْ یُنْبِیء عَنِ اللهِ سُبْحانَه کَما اَنْبَأ عَنْهُ الرَّسُولُ فَارْضَ بِهِ رائِداً وَ اِلَی النَّجاۀِ قائِداً فَاِنّی لَمْ آلُکَ نَصِیحَۀً وَ اِنَّکَ لَنْ تَبْلُغَ فِی النَّظَرِ لِنَفْسِکَ وَ اِنِ اجْتَهَدْتَ مَبْلَغَ نَظَری لَک.»
در ادامه نامه حضرت امیر(ع) به فرزندش امام حسن(ع) میفرماید: وجود رسول اکرم(ص) را در زندگی الگو قرار بده و به او اقتدا کن.
قبل از توضیح این قسمت از نامه ٢ واژه را باید معنا کنیم.
١ـ رائد: این کلمه از ریشه رَوْد گرفته شده است این کلمه در اصل به معنای تلاش و کوشش برای پیدا کردن آب و چراگاه است سپس به هرگونه تلاش برای انجام هر چیزی گفته میشود و از آنجا که پیامبر اکرم(ص) در تلاش و کوشش و جستجوی سعادت برای امّت و پیروان خود بوده او را رائد میگویند.
٢ـ آل: صیغه متکلّم وحده از ریشه اَلْو گرفته شده است این کلمه در اصل به معنای کوتاهی کردن است (و جمله لم آلُک نصیحۀً) که در متن نامه آمده است به این معناست که من در هیچ نصیحت و خیرخواهی درباره تو کوتاهی نکردم.
مولا علی در این بخش از نامه خطاب به فرزندش اشاره به ٢ نکته مهم اشاره میکند: ١ـ پیامبر اسلام بهترین پیشوا و راهنماست. ٢ـ پدرت امیرالمؤمنین از هیچ کوششی برای هدایت او فروگذار نکرده است بنابراین باید برای پیروی از این ٢ پیشوا پافشاری کرد.
میفرماید: پسرم بدان هیچکس از خدا همچون پیامبر اسلام خبر نیاورده است و هیچکس مثل رسول اکرم(ص) احکام خدا را بیان نکرده است. بنابراین پیغمبر اسلام را به عنوان رهبر خود بپذیر و در طریق نجات وی را قائد خود انتخاب کن.
این تعبیر نشان میدهد که وحی آسمانی که بر پیغمبر اکرم نازل شد سرآمد همه وحیهایی است که بر انبیاء گذشته نازل شده است در آن زمانها مطابق استعداد انسانهای همان زمان وحی آسمانی نازل میشد و در عصر خاتم انبیا آخرین پیامهای خدا بر قلب مبارکش وحی میشد مقایسه قرآن مجید با تورات و انجیل کنونی شاهد گویای این تفاوت عظیم است، در مورد معرفت خداوند و دلایل توحید و صفات پروردگار قرآن مجید مطالبی دارد که در هیچیک از کتب آسمانی دیده نمیشود حتّی عُشری از اعشار آن هم وجود ندارد. در مورد مسائل مربوط به معاد که به گفته بعضی از محققان ٢٠٠٠ آیه در قرآن از معاد و شاخ و برگ آن سخن میگوید آنقدر قرآن مطلب به میان آورده که فراتر از آن تصور نمیشود.
در مباحث اخلاقی اجتماعی سیاسی و مسائل مربوط به حکومت و تاریخ پیشینیان قرآن از هر نظر پربار است به همین دلیل امام در گفتار بالا میفرماید احدی مانند پیامبر اسلامی وحی آسمانی را به صورت گسترده بیان نکرده است و همین دلیل انتخاب او به عنوان بهترین راهنما و پیشوا مطرح شده است باید توجه داشت که واژۀ رائد در اصل به معنای کسی است که او را برای جستجوی مرتع و آب برای چهارپایان میفرستند و هنگامی که آن را کشف کرد خبر میدهد سپس این معنا توسعه یافته و به کسانی که امور حیاتی را در اختیار انسانها میگذارند اطلاق شده است، قائد هم در اصل به معنای کسی است که مهار ناقه را در دست میگیرد و آن را در مسیر راهنمایی میکند سپس به رهبران انسانی اطلاق شده است.
امام در ادامه سخن میافزاید من از هیچ اندرزی درباره تو کوتاهی نکردم و تو هر قدر برای آگاهی از صلاح خویش کوشش کنی به آن اندازه که من درباره تو تشخیص دادهام نخواهی رسید. هدف امام از این سخن آن است که فرزندش را تشویق کند به ٢ دلیل نسبت به این نصایح کاملاً پایبند باشد یکی اینکه امام بر اثر دلسوزی و محبت فوقالعاده به او چیزی را فروگذار نکرده و دیگر اینکه فرزندش تازه کار است و هرگز نمیتواند آنچه را امام میداند و میبیند بداند و ببیند که گفتهاند آنچه را جوان در آیینه میبیند پیر در خشت خام آن را بیند.
در این جملات حضرت امیر(ع) پس از تبیین و تشریح موقعیّت بشر در این دنیا و انتقال او به سرای آخرت و پس از روشن شدن حقایق و اعتبارات و آنچه که به صلاح یا فساد آدمی است و اینکه برای وصول به فلاح و رستگاری باید از نیّت صاف و صدق ضمیر و باطن برخوردار بود و پیوسته در مواقف شک و شبهه جانب احتیاط را باید گرفت و باید از سنّتها و شیوههای عاقلانه تبعیّت نمود به مسأله حیاتی هدایت و ارشاد و مسیر سعادت و رستگاری بشر اشاره میکنند که برای رفع تردید و ابهام و توقّف در عمل و تصمیم باید از ارشاد و هدایت و دستگیری شخصیّتی خبیر و آگاه و مطّلع بر همه جوانب و زوایای موارد مشتبه و مجهول بهرهمند شد و کلام او را عقل منفصل تمییز و تشخیص مبهمات دانست و او را چراغ هدایت در دل ظلمانی حوادث دانست.
بر اساس همین برهان و حکم عقل به متابعت اعلم و خبیر باید از رسل الهی و رهبران دینی که موارد مشکوک برای آنان به دیده دل روشن است متابعت نمود و دستور آنان را بر همه خواستها و انتظارات دیگران و تشویقها و تهدیدها ترجیح و برتری داد، از اینجاست که میفهمیم چرا علی(ع) در این فقرات، رسول خدا و اهل بیت او را بهترین و سزاوارترین افراد به هدایت و دستگیری انسانها مشخص نموده است.
قرآن مجید میفرماید وَ لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ الله اُسْوَۀٌ حَسَنۀ به تحقیق در وجود رسول اکرم(ص) برای شما مسلمین الگوی بسیار پسندیدهای است.
این واقعیت قابل انکار نیست که ما مسلمانان در مورد معرفت و حتی شناخت سطحی پیامبر اکرم(ص) کوتاهی غیرقابل توجیهی کردهایم این امر چه در میان اهل سنّت چه در شیعه دلایل متعددی میتواند داشته باشد لااقل شیعه با تعلّق خاطری که به ائمّه دارد و با ارادتی که ائمّه به پیامبر دارند نه تنها نباید از ذکر پیامبر غافل شود که باید با جدّ و جدّ بیشتری در مسیر ارادت محبت معرفت و تأسّی به پیامبر حرکت کند، روایات متعددی نزدیک به این معنا به دست ما رسیده است. امام رضا(ع) فرمود:
«اِنَّ رَسُولَ الله یَومَ القِیامَۀ آخِذٌ بِحُجزَۀِ الله وَ نَحْنُ آخِذُونَ بِحُجزَۀِ نَبِیِّنا وَ شِیعَتُنا آخِذُونَ بِحُجزَتِنا.»[١]
در روز قیامت پیامبر به خدا متوسّل میشود و ما به پیامبر اکرم متوسل میشویم و شیعیان ما به ما اهل بیت متوسل میشوند گاهی تمسّک و توسل به ائمه و به ویژه حضرت امیر یا امام حسین(ع) برای بعضی عوام جای تمسّک و توسل و تعلّق به پیامبر را تنگ کرده است در حالی که هر کدام جایگاه خود را دارند. جایگاه و مقام والای پیامبر آنقدر عظیم و عزیز است که ائمه هدی خود را وابسته و محتاج به ایشان میدیدند و فیض را از او میخواستند.
حضرت علی(ع) با هر عظمتی که داشتند (و ما گوشهای از آن را هم نمیدانیم) نسبت خود با پیامبر(ص) را چنین توصیف میفرماید:
«وَ لَقَدْ کُنْتُ اَتّبِعُهُ اتِّباعَ الفصیل اَثَرَ اُمِّه.»[٢]
من مثل کودک تازه از شیر گرفته شده دنبال رسول اکرم(ص) را میگرفتم.
این حسّ کوچکی و پناه بردن به پیامبر حتی تا آخر عمر همراه حضرت امیر بود. (ما در صدد تعیین تکلیف و تعیین رتبه برای پیامبر(ص) و علی(ع) نیستیم و نمیتوانیم هم باشیم) زیرا ایشان هر کدام ویژگی خود را دارند چنانکه حضرت رسول(ص) خود، مردم را به شأن علی(ع) آگاهی میساخت اما در نظام عالم هر کلیدی در دست کسی است، اگر ما صرفنظر از مباحث کلامی و نظری صِرف، تنها خوبیهای در حدّ خوبی پیامبر(ص) را بشناسیم و بشناسانیم در هر مخاطبی یک نوع جذبه نسبت به شخصیّت پیامبر(ص) ایجاد میشود، با پیگیری مباحثی که در این سلسله داریم.
مخاطبان این حقیقت را تجربه خواهند کرد، بسیاری از افراد با شناخت شخصیّت رفتار و اخلاق پیامبر(ص) مسلمان میشوند و اگر هم نشوند سر تعظیم و احترام فرود خواهند آورد در صدر اسلام هم بیش از اینکه مردم با سلاح پیامبر(ص) یا با مباحث نظری پیچیدهی پیامبر(ص) جذب شوند با جذبهی شخصی پیامبر(ص) گرایش پیدا میکردند.
پیامبر حتی با سکوتش هم جذب میکرد چون نیروی جاذبهی او ریشه در درون الهی او، مأموریت الهی او داشت.
حضور در فضای شناخت و معرفت پیامبر، ما را در این جذبه قرار میدهد، در واقع هنگامی که کسی با دل و جان در فضای شناخت پیامبر قرار میگیرد (مثل جلسات مذهبی یا مطالعه و...) او خود از این جاذبه بهرهمند شده است، فقط اطلاعات او افزوده نمیشود بلکه در درون او تأثیر ایجاد میشود، کشش و گرایش پدید میآید، شوق و علاقه پیدا میشود و این چنین پیامبر خاتم، پیامبری خود را برای نسلهای بعد از خود هم انجام میدهد.
«لِاُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ.»[٣]
برای این که شما را و هر که را این پیام به او برسد انذار میکنم.
هر چقدر فضای شناخت پیامبر به گونهای باشد که ما را بیشتر به محضر ایشان ببرد، تأثیر بیشتر میشود زیرا نفس حضور در محضر پیامبر ارزشمند و تحوّل آفرین است قرآن یکی از راههای پذیرش قطعی توبه را، حضور در محضر پیامبر و استغفار در محضر ایشان و استغفار ایشان ذکر میکند و نیز حضور ایشان را مانع عذاب میداند.
«وَ ما کانَ اللهُ لِیُعَذِّبَهُم وَ اَنْتَ فِیهِمْ.»[٤]
خداوند ایشان را عذاب نمیکند تا زمانی که تو در میان آنها هستی.
بنابراین باید با پیامبر(ص) رابطه برقرار کرد، رابطهای نزدیک و صمیمی با معرفت و محبّت فقط اطلاعات عمومی کافی نیست، باید غرق در دریای پیامبر(ص) شد به این فرمایش امام باقر(ع) توجّه کنید:
«فَاِنّ رسُول الله بابُ الله الذّی لایؤتی الاّ مِنْه وَ سَبیله الّذی مَنْ سَلَکه وصل اِلیَ الله عزّ و جَل وَ کانَ اَمیرالمؤمِنینْ مِن بَعدِهِ کَذلک.» [٥]
به درستی که رسول خدا باب خداست که کسی به او نمیرسد مگر از این در و راه خداست که اگر کسی آن را بپیماید به خدای عز و جل میرسد و همچنین است پس از او امیرالمؤمنین اینگونه میباشد.
این عبارت امام باقر جمله سنگینی است یعنی پیامبر را، باید سلوک کرد باید پیمود، پیامبر نه تنها راهنما به سوی خداست بلکه خودِ راه هم هست قضیه فقط حرف زدن و تبادل اطلاعات در مورد پیامبر نیست، باید پیامبر را طی کنی وارد و سالک وادی رسول الله بشوی، اگر کسی میخواهد با سلوک خود به خدا برسد باید پیامبر را بپیماید و سلوک کند، این مطلب بسیار عمیقتر از این است که بگوئیم باید تبعیّت کرد و باید پیروی نمود، به صِرف اینکه بفهمیم راه کدام است سپس بیراهه کدام است، مطلب تمام نمیشود.
باید سالک راه شویم، از قضا اینجا نیاز جدیدی به اهل بیت پیدا میکنیم یعنی اینکه ایشان در وادی پیامبر و پویش پیامبر راهنمای ما باشند، این نوع عرفان، عرفان اصیل است که ما را واصل به خدا میکند، اگر کسی بخواهد الی الحق سفر کند، سبیلش پیامبر اکرم(ص) است.
بنابراین پیامبر خودش مذهب است و به این ترتیب تقرّب به پیامبر خود بخشی از وظایف سالک میشود. اطلاعات، اطاعت، معرفت، محبّت، زیارت و تقرّب میآورند، قرآن برای کسانی که دنبال انتخاب راه برای رسیدن به خدا میگردند، مودّت قربی را معرفی کرده است.
پیامبر در مقام رسول الله بودنش، سبیل الله هم هست. همهی مردم نیازی بیش از این که قابل وصف باشد حس میکنند و پیش از آن که حس شود وجود دارد. شعرا، اُدَبا، هنرمندان، عابدان، مجاهدان، سرگشتگان، ره یافتگان، توانگران، ناتوانان همه و همه من و تو هر که باشی همه در این نیاز مشترکیم.
پیامبر(ص) باید در قلب ما جای داشته باشد، پیامبر فقط طریق انتقال پیام نیست قرب به او خود، موضوع نیز هست که در نهایت آن هم شب زندهداری میکرد اما دعایش اجابت نمیشد، به نزد حضرت عیسی آمد و مسأله را مطرح کرد، حضرت عیسی تطهیر کردند و برای دریافت پاسخ نماز خواندند، خدا به ایشان وحی کرد.
ای عیسی بندهی من از دری که باید به نزدم بیاید نیامد، او مرا میخواند در حالی که در قلبش نسبت به تو شک است او با همین ارتباط و دعای حضرت عیسی مشکلش حلّ و دعایش اجابت شد.[٦]
در دین داری ما پیامبر فقط طریقیّت ندارد، فقط یک رسانه نبودند البته رسانه بسیار رسانائی هم بودند بدون اینکه از خود کلامی را کم یا زیاد کنند، ما با اعتماد و اطمینان صد درصد به ایشان ایمان داریم.
«مَا یَنْطِقُ عَنِ الهَوَی اِنْ هُوَ اِلّا وَحْیٌ یُوحَی»
از هوای نفس سخن نمیگوید، سخنش وحی است ولی رسول اکرم(ص) در تدیّن ما موضوعیّت دارد، لذا نوع ارتباط و تعلّق ما به پیامبر تشکیلدهنده شخصیّت ما و تعیینکننده کیفیت تدیّن ما میشود، ارتباط ما با ایشان دینداری ما را کیفیت میدهد خود پیامبر اکرم(ص) میفرماید:
«لایُوْمِنُ اَحَدٌ حَتّی اَکُونَ اَحَبُّ اِلیهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ عِتْرَتی اَحَبُّ اِلیهِ منْ عِتْرَته.»[٧]
کسی مؤمن نیست مگر اینکه من نزد او از خودش محبوبتر باشم و عترت من نزد او از عترت خودش محبوبتر باشد.
اگر خداوند توفیق دهد و ما شناخت و معرفتمان را به پیامبر بیشتر کنیم و اصلاً به پیامبر نزدیکتر شویم، خواهیم دید که واقعاً چقدر این شخص دوست داشتنی است و پس از این مقدّمات دوست نداشتن ایشان نه تنها نشان ضعف ایمان است بلکه نشان ضعف انسانیت است و نیز افسوس میخوریم که چقدر از عمرمان را به بطالت گذرانده با این وجود دوست داشتنی بیگانهای داشتهایم. شخصی بادیهنشین که معمولاً در جمع اصحاب نبود، خدمت پیامبر رسید و سؤال کرد؛ «یا رسول الله مَتَی قیامَ السَّاعَۀِ» قیامت کی و چه زمانی بر پا میشود؟ وقت نماز بود، پیامبر نماز را به جا آوردند و پس از نماز سراغ سؤالکننده را گرفت، او خدمت رسول خدا آمد و پیامبر در جواب سؤال او فرمود: «فَما اَعْدَدْتَ لَها» برای قیامت چه اعمالی آماده کردی؟ پاسخ داد: به خدا سوگند چیز قابلی آماده نکردم نه نماز زیاد نه روزه زیاد مگر اینکه محبّت خدا و رسول را در دل دارم. حضرت در پاسخ او فرمود: «اَلْمَرْءُ مَعَ مَنْ اَحَبَّ.»
هر کس با محبوب خود محشور می شود. اَنَسِ بن مالک میگوید: هیچ زمانی مسلمین را به این اندازه خوشحال ندیدم.[٨]
البته اگر از ما سؤال میفرمودند: چه آماده کردهای؟ غیر از این که میگفتم به شما و خانواده شما محبت دارم میگفتم: یا رسول الله همین چند رکعت نماز که پشت سر شما خواندهام. توجّه کنید این موضوع مهمی است خیلی مهم، بالاخره روزی همه ما میمیریم، روزی محشور میشویم، بد نیست قبلاً فکر کنیم که در روز قیامت احتمالاً با چه کسی محشور میشویم. با این حساب به نظر شما آیا لازم نیست که مراجعه به قلبمان کنیم ببینیم این دل برای که میتپد و چه کسی را دوست داریم، ما اگر بخواهیم به خدا تقرّب پیدا کنیم، محبت پیامبر، تو را به خدا نزدیک خواهد کرد. رسول اکرم(ص) فرمود: «مَن اَحَبَّنی اَحَبّ الله» هر که مرا دوست بدارد خدا را دوست دارد.
امام حسن(ع) میفرماید: از شخصی به نام هند بن ابی هاله خواستم که توصیف کند برایم پیامبر اعظم اسلام را «لَعَلّی اَتَعَلَّقُ بِهِ» تا به او تعلّق و علاقه پیدا کنم.
ما حتّی با یک مطالعه معمولی در تاریخ و رفتار پیامبر، حسّمان تغییر میکند و گاهی آنقدر این حسّ قوی میشود که گویا در کوچههای مدینه عطر پیامبر را استشمام میکنیم. پیروی و اطاعت از رسول خدا یک وظیفه و یک موفقیّت است. حضرت امیر میفرماید:
«اَحبّ العِبادِ اِلَی الله المُتَأسّی بِنَبیِّه وَالْمُقْتَصُّ لِاَثَرِهِ.»[٩]
محبوبترین مردم و بندگان در نزد خداوند کسی است که پیروی از پیامبر نموده و ردّ پای او را بگیرد.
در لزوم اهمیّت و ارزش تأسّی و اقتدا به پیامبر اکرم، همین بس که قرآن میفرماید: «لَقَد کانَ لَکُمْ فِی رسول الله اُسْوَۀٌ حسنۀ.»[١٠]
به درستی که در زندگی و رفتار پیامبر خدا برای شما الگوی بسیار نیکوئی است.
اگر ما واقعاً پیامبر را الگوی دینی خود قرار دهیم، بسیار از کجفهمیها و کمفهمیها، افراطها، تفریطها و اختلافات در برداشتها و رفتارهای مذهبی از بین میرود، چرا که ایشان معلّم نظری و عملی قرآن و اسلام بودهاند.
امّا شرط تأسّی و اقتدای به پیامبر اکرم چیست؟
اگر از رفتار، گفتار و عکسالعملهای پیامبر حتّی در حدّ اطلاعات تاریخی به درستی مطلّع نباشیم، آیا میتوانیم اقتدای درستی کنیم با تأسّی و پیرویمان هم دستخوش بازیچه بازیگردانان بیرونی و بازیگر درونی (نفس) میشود آیا برای دریافت بهتر از شیوههای تبلیغی، مدیریتی، تربیتی و سایر روشهای پیامبر راهی جز مطالعه تاریخ آن زمان و اقوال و اعمال ایشان و سایر معصومین داریم. به راستی روشهای جذب پیامبر چگونه بوده است و آیا برای همه اقشار یکسان بوده. پاسخ بسیاری از این سؤالهای مشابه را باید با مطالعه سیره پیامبر بیابیم.
خلاصه باید قدر پیامبر اکرم(ص) را بدانیم و از خدا ممنون باشیم که ما را امّت این پیغمبر قرار داده است و ما را امّت انبیاء گذشته قرار نداد.
«الحَمدُلله الَّذِی جَعَلَنا مِنْ اُمَّۀِ مُحَمَّدٍ وَ لَمْ یَجْعَلْنی مِنْ سائر الاُمَم.»
البته همه پیامبران سفرای الهی هستند و معصوم میباشند و وحی بر آنها نازل میشود ولی،
میان ماه من تا ماه گردون
تفاوت از زمین تا آسمان است
قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری، گفت تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی.
در پایان این بحث اشارهای کوتاه میکنیم به چند حدیث در عظمت رسول الله صلّی الله علیه و آله.
١ـ خداوند نور عقل را آفرید و به ١٠٠ قسمت تقسیم کرد، ٩٩ قسمت آن را به رسول اکرم بخشید و یک قسمت آن را به تمام عقلاء تقسیم کرد از این جهت به پیامبر اکرم میگویند: عقل کلّ، حالا شما حساب کنید خداوند عقل کل را برای هدایت ما فرستاده ما کجا قابلیّت ارسال چنین رسولی را داشتیم، ما در مقابل پیغمبر اکرم خاک هستیم و او ثریّا، خاک کجا، ثریّا کجا.
٢ـ روزی رسول اکرم فرمودند: علی جان خدا را فقط ٢ نفر شناخته است. من و تو. و تو را فقط ٢ نفر شناخته من و خدا. و مرا هم فقط ٢ نفر شناخته تو و خدا. این چه عظمتی است که عارف به رسول الله فقط خداست و علی ابن ابیطالب. الله اکبر ما چه میدانیم.
٣ـ از علی(ع) پرسیدند نظر شما راجع به رسول اکرم(ص) چیست؟ فرمود: «اَنَا عَبْدٌ مِنْ عبیدِ مُحمَّدٍ» من یک بندهای هستم از بندههای حضرت محمّد. با توجه به اینکه علی(ع) نفس پیامبر(ص) است یعنی خداوند هر چه را که به رسول اکرم(ص) داده است عین آن فضیلت را به علی(ع) داده است.
جایی که عقاب پر بریزد
از پشهی لاغری چه خیزد
٤ـ خداوند در شب معراج به رسول اکرم(ص) وحی کرد.
«لَوْلاک لَما خَلَقْتُ اْلاَفْلاک» ای حبیب ما ای رسول ما اگر تو نبودی من افلاک را خلق نمیکردم. این را بدان که فُلک و فَلَک و مُلک و مَلَک همه به طفیل وجود تو آفریده شدهاند.
والسّلام
پینوشتها:
[١] بحار ج ٤ ص ٢٤
[٢] نهجالبلاغه خطبه ١٩٢
[٣] سوره انعام ١١
[٤] سوره نساء آیه ٦٤
[٥] بحار ج ١٦ ص ٣٩٥
[٦] (بحار ج ١٧، ص ١٩١)
[٧] (بحار ج٢٧ ص٨٦)
[٨] بحار ج ١٧ ص ١٣
[٩] نهج البلاغه خطبه ٢
[١٠] سوره ممتحنه آیه ٦
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
عباس ابوالحسنی
برچسب ها: نهج البلاغه امام علی شرح نامه ٣١ نهج البلاغه حضرت محمد
|
چهارشنبه بیست و دوم آبان ۱۳۹۸ ساعت 10:37 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
سيماى پيامبر اكرم(ص) در آيينه نهج البلاغه
سيد جواد حسينى
شرف و جلال پيمبران بُوَد از جلال محمدى
سبب وجود جهانيان همه از كمال محمدى
نرسد خرد بكمال او، نه بشر بكنه جلال او
شعف و صفاى بهشتيان همه از جلال محمدى
بلغ العلى بكماله كشف الدجى بجماله
حسنت جميع خصاله صلّوا عليه و آله
محمد بن عبداللّه بن عبدالمطلّب(صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) در هفدهم ربيع سال عام الفيل پا به عرصه وجود گذاشت در حالى كه پدر را قبل از ولادت از دست داده بود.
اين حادثه، بزرگترين حادثه تاريخ بشرى بحساب مى آيد، دليل آن حوادثى است كه بدنبال حادثه ولادت آن حضرت اتفاق افتاد.
با ولادت آن بزرگمرد عالم هستى، تمام بت هاى عالم سرنگون شده، و طاق كسرى به لرزه افتاده و چهارده كنگره آن ريزش نمود، درياچه ساوه كه سالها مورد پرستش قرار مى گرفت به زمين فرو رفته و خشكيد، ووادى «سماوه» كه سالها حالت خشك سالى داشت آب در آن جارى گشت، و آتشكده فارس كه هزار سال خاموش نشده بود در آن شب به خاموشى گراييد، و تخت تمامى پادشاهان سرنگون گشته و شاهان خود لال گشتند، و دانش كاهنان زائل شده و سحر ساحران بر بادرفته، و از همه مهمتر نورى از سمت حجاز به شرق و غرب عالم تابيد(و به رمز فراگيرى دين آن حضرت) تمام عالم را روشن نمود.(1)
اين همه نشان از عظمت شخصيتى دارد كه در چنين روزى به دنيا آمده است، لذا جا دارد جامعه اسلامى بيش از پيش با شخصيّت او آشنا شده و خصلت هاى او را الگو و سرمشق قرار دهند، آنچه پيش رو داريد نگاهى است به شخصيّت والاى نبوى در كلام بلند علوى در نهج البلاغه.
ضرورت شناخت آن حضرت
هر جامعه نياز به الگو دارد كه شناخت آن ضرورى و لازم است، قرآن كريم برترين الگوى جامعه اسلامى را پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) مى داند آنجا كه مى فرمايد: «ولكم فى رسول اللّه اسوةٌ حسنةٌ...(2)؛مسلماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود، براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مى كنند.»
لذا لازم است در هر زمان با توجّه به نيازهاى ضرورى جامعه، ابعاد شخصيتى ختمى مرتبت مورد بررسى قرار گيرد و به جامعه عرضه شود، و على (عليه السلام) نيز بر اين امر تأكيد دارد آنجا كه مى فرمايد: «وَ لَقَد كانَ فى رَسُولِ اللّهِ (صلى اللّه عليه و آله و سلم) كافٍ لَكَ فى الاُسوَةِ، وَ دَليلٌ لَكَ عَلى ذَمِّ الدُّنيا و عَيبها وَ كَثرَةِ مَخازيها وَ مَساويها اِذ قُبِضَت عَنه اَطرافُها وَ وُطِئَت لِغَيرِهِ اَكنافُها وَ فطِمَ عَن رَضاعِها...»(3) براى تو كافى است كه راه و رسم زندگى پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) را اطاعت نمايى، تا رهنماى خوبى براى تو در شناخت بدى ها و عيب هاى دنيا و رسوايى ها و زشتى هاى آن باشد، چه اينكه دنيا از هر سو بر پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) باز داشته و براى غير او گسترانده شد، از پستان دنيا شير نخورد، و از زيورهاى آن فاصله گرفت. در ادامه همين خطبه درباره اسوه بودن آن حضرت و لزوم اقتدا به او مى فرمايد: «فَتأسَّ بِنَبِيّك الاَطيبِ الاَطهر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) فَاِنّ فِيه اُسوَةٌ لِمَن تَأسّى وَ عَزاءً لِمَن تَعَزّى وَ اَحَبُّ العِبادِ اِلَى اللّه اَلمتأسّى بِنَبِيّه وَ المَقتَصّ لِاَثرِه(4)؛ پس به پيامبر پاكيزه و پاكت اقتدا كن، كه در (راه و رسم) او الگويى است براى الگو طلبان و مايه فخر و بزرگى است براى كسى كه خواهان بزرگوارى باشد، محبوب ترين بنده نزد خدا كسى است كه از پيامبرش پيروى كند و گام بر جايگاه قدم او نهد و راز الگو بودن حضرت نيز اصالت و جامعيّت اوصاف آن حضرت است، در اين باره اميرمؤمنان (عليه السلام) مى فرمايد: «...تا اينكه كرامت اعزام نبوّت از طرف خداى سبحان به حضرت محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) رسيد، نهاد اصلى وجود او را از بهترين معادن استخراج كرد، نهال وجود او را در اصيل ترين و عزيزترين سرزمين ها (و خانواده ها) كاشت و آبيارى نمود. او را از همان درختى كه ديگر پيامبران و منتخبان خود را از آن آفريد بوجود آورد... در حرم امن الهى روييد، و در آغوش خانواده كريمى بزرگ شد، شاخه هاى بلند آن سر به آسمان كشيده كه دست كسى به ميوه آن نمى رسيد.پس پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) پيشواى پرهيزكاران و وسيله بينايى هدايت خواهان است چراغى با نور درخشان و ستاره اى فروزان، و شعله اى با برق هاى خيره كننده و تابان است، راه و رسم او با اعتدال و روش زندگى او صحيح و پايدار، و سخنانش روشنگر حق و باطل و حكم او عادلانه است...»(5) و فرمود: «هر كس از آن (پيامبر) پيشى گيرد از دين خارج شده و آن كس كه از آن عقب ماند هلاك گردد و هركس همراهش باشد رستگار شود.»(6)
شناخت آن حضرت و الگوپذيرى از روش و زندگى او نه تنها آثار گرانبهاى دنيوى و آخرتى دارد، بلكه پاداش بى كران الهى را نيز در پى دارد، چنانكه امير سخن (عليه السلام) مى فرمايد: «فَاِنَّه مَن ماتَ مِنكُم عَلى فِراشِهِ وَ هُو عَلى مَعرِفةِ حَقّ رَبِّهِ و حَقِ رَسولِهِ وَ اَهلِ بَيته ماتَ شَهيداً وَ وَقَعَ اَجرُهُ عَلَى اللّه وَ استَوجَبَ ثَوابَ مانَوى مِن صالِح عَمَلِهِ...؛(7) پس براستى كسى كه در بستر خويش با شناخت خدا و پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) و اهل بيت آن حضرت بميرد، شهيد از دنيا رفته و پاداش او بر خداست و ثواب اعمال نيكويى را كه قصد انجامش را داشته خواهد برد.»
با توجّه به ضرورت شناخت اوصاف آن حضرت و الگوپذيرى از آن، به گوشه هايى از اوصاف و ويژگيهاى آن حضرت از ديدگاه نهج البلاغه اشاره مى شود.
1- زهد و پارسائى حضرت:
«زهد» و «رغبت» (اگر بدون متعلق ذكر شوند) نقطه مقابل يكديگرند، زهد يعنى اعراض و بى ميلى، در مقابل رغبت كه عبارت است از كشش و ميل.
بى ميلى دوگونه است: طبيعى و روحى: بى ميلى طبيعى آن است كه طبع انسان نسبت به چيزى تمايلى نداشته باشد. همچون طبع بيمار كه ميلى به غذا و.. ندارد. بديهى است كه اينگونه بى ميلى و اعراض ربطى به زهد اصطلاحى ندارد.
بى ميلى روحى يا عقلى يا قلبى آن است كه اشيائى كه مورد تمايل و رغبت طبع است از نظر انديشه و آرزوى انسان كه در جستجوى سعادت و كمال مطلوب است هدف و مقصود نباشد، هدف و مقصود و نهايت آرزو و كمال مطلوب امورى باشد برتر از مشتهيات نفسانى و دنيوى، خواه آن امور از مشتهيات نفسانى اخروى باشد و يا اساساً از نوع تمايلات نفسانى نباشد بلكه از نوع فضائل اخلاقى باشد از قبيل عزت، شرافت، كرامت، آزادى و يا از نوع معارف معنوى و الهى باشد، مانند ياد خداوند، محبت خداوند، تقرب به پيشگاه ذات اقدس الهى.
پس زاهد واقعى كسى است كه توجّهش از ماديّات دنيا به عنوان كمال مطلوب و برترين خواسته عبور كرده متوجّه مشتهيات اخروى و يا فضائل اخلاقى و معارف معنوى شده است.(8)
زهد و پارسائى پيامبر اكرم از چنين زهدى بوده است، چنانكه على (عليه السلام) مى فرمايد: «اَلنَبىُّ قَد حَقَّرَ الدُنيا وَ صَغَّرَها و اَهوَن بِها وَ هَوَّنَها وَ عَلِمَ اَنَّ اللّهَ زَواها عَنه اِختياراً وَ بَسطَها لِغَيره احتِقاراً، فَاَعرَضَ عَنِ الدُّنيا بِقَلبِهِ، وَ اَماتَ ذِكرَها عَن نَفسِهِ وَ اَحَبَّ اَن تَغيبَ زينَتُها عَن عَينِهِ لِكيلا يَتَّخِذَ مِنها رياشاً او يَرجوا فيها مَقاماً...؛ نبى اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) دنيا را كوچك و در چشم ديگران آن را ناچيز جلوه داد.(تا مردم بدنبال زهد واقعى باشند و لذا) آن را خوار مى شمرد و در نزد ديگران (نيز) خوار و بى مقدار معرّفى فرمود.(و مى دانست كه خداوند براى احترام به ارزش آن حضرت دنيا را از او دور ساخت) و آن را براى ناچيز بودنش به ديگران بخشيد. پس (پيامبر اكرم زهد انتخابى داشت و) از دل و جان به دنيا پشت كرد، و ياد آن را در دلش ميراند.
(زهد او اين گونه بود كه) دوست مى داشت زينت هاى دنيا از چشم او دور نگهداشته شود، تا از آن لباس فاخرى تهيّه نسازد، يا اقامت و ماندن در دنيا را آرزو نكند، و براى تبليغ احكامى كه قطع كننده عذرهاست تلاش كرد و امّت اسلامى را با هشدارهاى لازم نصيحت كرد، و با بشارت ها مردم رابه سوى بهشت فرا خواند.»(9) خوب است امّت اسلامى مخصوصاً مسئولان و هدايتگران جامعه به زهد و پارسائى حضرت توجّه كنند و گوشه هايى از آن را در زندگى خويش نيز بوجود آورند.
در بخش ديگر اميرمؤمنان درباره زهد آن حضرت چنين مى گويد: «پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) از دنيا چندان نخورد كه دهان را پر كند، و به دنيا با گوشه چشم نگريست. دو پهلويش از تمام مردم فرو رفته تر، و شكمش از همه خالى تر بود، دنيا را به او نشان دادند ولى او نپذيرفت، و چون دانست خدا چيزى را دشمن مى دارد، آن را دشمن داشت، و چيزى را كه خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت، و چيزى را كه خدا كوچك شمرده كوچك و ناچيز مى دانست (اين يعنى بى ميلى به دنيا بخاطر قرب الهى و محبّت به او).
و همانا پيامبر (كه درود خدا بر او باد) بر روى زمين مى نشست و غذا مى خورد، و چون بردگان ساده مى نشست و با دست خود كفش خود را وصله مى زد و جامه خود را با دست خود مى دوخت... پرده اى بر در خانه او آويخته بود كه نقش و تصويرها در آن بود، به يكى از همسرانش فرمود، اين پرده را از برابر چشمان من دور كن كه هرگاه نگاهم به آن مى افتد به ياد دنيا و زينت هاى آن مى افتم. پيامبر(زهد واقعى و انتخابى داشت لذا) با دل و جان از دنيا روى گرداند، و يادش را از جان خويش ريشه كن نمود. و همواره دوست داشت تا جاذبه هاى دنيا از ديدگانش پنهان ماند، و از آن لباس زيبايى تهيّه نكند و آن را قرارگاه دائمى خود نداند، و اميد ماندن در دنيا نداشته باشد، پس(او حقيقتاً) ياد دنيا را از جان خويش بيرون كرده و دل از دنيا بركند و چشم از دنيا پوشاند.»(10)
هر كس مى خواهد زاهد واقعى باشد و پيرو حقيقى آن حضرت، در زندگى و رفتار او بايد دقت كند و آن را الگو و سرمشق قرار دهد چنان كه زاهدترين شاگرد مكتب او امير بيان فرمود: «و لَقَد كانَ فى رَسُولِ اللّه(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) ما يَدُلُّكَ عَلى مَساوِىِ الدُنيا وَ عُيُوبِها اِذ جاعَ فيها مَعَ خاصَّتهِ، وَ زُوِيَت عَنهُ زَخارِفها مَعَ عَظيِم زُلفَتِهِ فَليَنظُر ناظِرٌ بِعَقلِهِ: اَكرَمَ اللّهُ مُحَمَّداً بذلك ام اَهانُهُ فاِن قالَ اَهانَهُ فَقَد كَذَبَ وَ اللّهِ العَظيم بالافك العَظيم وَ اِن قالَ اكرَمَه فَليَعلَم اَنّ اللّه قَد اَهانَ غَيرَهُ...؛براستى در زندگانى رسول خدا(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) براى تو نشانه هايى است كه تو را به زشتى ها و عيب هاى دنيا راهنمايى كند، زيرا پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) با نزديكان خود گرسنه به سر مى برد(نه چون نزديكان برخى افراد كه از سيرى زياد نمى دانند چه كار كنند) و با آن كه مقام و منزلت بزرگى داشت زينتهاى دنيا از ديده او دور ماند. پس تفكر كننده اى بايد با عقل خويش به درستى انديشه كند كه: آيا خدا محمّد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) را به داشتن اين صفتها اكرام نمود يا خوارش كرد؟ اگر بگويد: خوار كرد، دروغ گفته (بخداى بزرگ قسم) و بهتانى بزرگ زده است، و اگر بگويد: او را اكرام كرده، پس بداند، خدا خوار شمرد كسى را كه دنيا را براى او گستراند چرا كه از نزديك ترين مردم به خودش (يعنى محمد(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) ) دور نگهداشت.
پس پيروى كننده بايد از پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) پيروى كند، و به دنبال او راه رود، و قدم برجاى او گذارد، وگرنه از هلاكت ايمن نباشد. سپس براستى خداوند محمد(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) را نشانه قيامت، و مژده دهنده بهشت و ترساننده از كيفر جهنم قرار داد، او با شكمى گرسنه از دنيا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد و سنگى بر سنگى نگذاشت (و كاخ و خانه هاى مجلّل نساخت) تا آنروز كه جهان را ترك گفت و دعوت پروردگارش را اجابت نمود»(11) راستى فرسنگ ها بين ما و پيشوا و الگوى ما فاصله است، ما كجا و رفتار پيامبر كجا؟ تنها پيرو راستين او اميرمؤمنان بود كه اولاً به داشتن چنين رهبرى، افتخار مى كند آنجا كه مى گويد: «وه! چه بزرگ است منتى كه خدا با بعثت پيامبر بر ما نهاده، و چنين نعمت بزرگى را به ما عطا فرمود، رهبر پيشتازى كه بايد او را پيروى كنيم و پيشوايى كه بايد راه او را تداوم بخشيم.»(12) و ثانياً در عمل مانند پيامبر زاهد بود چنانكه خود مى فرمايد: «به خدا سوگند آنقدر اين پيراهن پشمين را وصله زدم كه از پينه كننده آن شرمسارم. يكى گفت: آيا آن را دور نمى افكنى؟، گفتم: از نزد من دور شو، صبحگاهان رهروان ستايش مى شوند (يعنى آينده از آن استقامت كنندگان و زاهدان روز و شب زنده داران است)(13).»
2- ويژگيهاى اخلاقى آن حضرت
قرآن كريم از ميان تمام اوصاف آن حضرت، وى را به اخلاق نيكويش تحسين مى كند آنجا كه مى فرمايد: «وَ اِنّكَ لَعَلى خَلقٍ عَظيم(14)؛و يقيناً تو داراى اخلاق عظيم و برجسته اى هستى» و اساساً خود آن حضرت بر اين باور بود كه فلسفه بعثت براى تكميل مكارم اخلاق بود و لذا مى فرمود: «اِنَّما بعثتُ لاتَمِّمَ مَكارِم الاَخلاق(15)؛همانا من براى به سامان رساندن فضائل اخلاقى مبعوث شده ام.»
اين ها نشان از عظمت و ارزش اخلاق، و همين طور والائى و برترى آن حضرت دارد به نمونه هايى از اخلاقيات آن حضرت اشاره مى شود:
الف: نرم خويى و مهربانى: از ديدگاه قرآن شاخص ترين ويژگى اخلاقى آن حضرت اخلاق زيبا و برخورد شفقت آميز آن حضرت با ديگران بود. آن پيامبر رحمة للعالمين با داشتن اين خصلت ستودنى دلهاى بسيارى را به خود شيفته ساخته و به راه راست هدايت نمود در حالى كه هيچ قدرتى توان انجام چنين كار شگرفى را نداشت، خداوند متعال در اين زمينه مى فرمايد: «فَبِما رَحمَةٍ مِن اللّهِ لِنتَ لَهُم وَلَو كُنتَ فظّاً غَليظَ القَلبِ لانفضّوا مِن حَولِك(16)؛ پس به بركت رحمت الهى (در برخورد) با مردم نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراكنده مى شدند.»
و على (عليه السلام) درباره اخلاق آن حضرت و نرمخويى و مهربانى او چنين مى گويد: «كانَ اَجوَد النّاسِ كَفّاً وَ اَجرَأُ النّاسِ صَدراً، وَ اَصدقُ النّاس لَهجَةً، وَ اَوفاهم ذِمّةً وَ الَينهُم عَريكَةً وَ اكرَمَهُم عِشرَةً و مَن رآهُ بَديهَةً هابَهُ وَ مَن خالَطَهُ فَعَرَفَهُ اَحَبّهُ، لَم اَرَقَبلَهُ وَ لا بَعدُه مِثلَه(17)؛ (پيامبر اكرم) سخاوتمندترين مردم، و شجاعترين آنها، و راستگوترين آنها، و وفادارترين انسان نسبت به وعده، و نرمترين (انسان) از نظر خوى و كريمترين مردم در برخورد و معاشرت بود، و هركس در ابتدا او را مى ديد از او دورى مى كرد (ولى) هركس با او همراه مى شد و او را مى شناخت(به او علاقمند مى شد) و سخت به او محبّت مى ورزيد، بگونه اى كه مثل او قبل از آن و بعد از آن نديده بود.»
و از عائشه نقل شده است كه درباره اخلاق آن حضرت گفت: «كانَ اَحسَنُ النّاسِ خُلقاً؛ بهترين مردم بود در خلق و خوى.»(18) و على (عليه السلام) در نهج البلاغه فرمود: «وَ اَطهَر المُتَطَهِّرينَ شيمَةً وَ اَجوَدُ المُستَمطِرينَ ديمَةً(19)؛اخلاقش از همه پاكان پاك تر و باران كرمش از هر چيزى بادوامتر بود.»
ب: دلسوزى و خيرخواهى: از ديگر خصوصيات آن حضرت دلسوزى و خيرخواهى و علاقه به انجام وظيفه بود، اين ويژگى در رهبران الهى و پيشوايان جامعه از اهمّيت ويژه اى برخوردار است، قرآن مجيد پيامبر گرامى اسلام را با اين خصلت پسنديده معرّفى مى كند آنجا كه مى فرمايد: «لَقَد جاءَكم رَسولٌ مِن اَنفسكم عَزيزٌ عَلَيه ما عَنتّم حَريصٌ عَليكُم بِالمُؤمِنين رَئُوفٌ رَحيمٌ(20)؛ همانا فرستاده اى از خود شما به سويتان آمد كه رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدايت و راهنمايى شما دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است دلسوزى حضرت ختمى مرتبت به حدّى بود كه گاهى از شدّت غصّه و ناراحتى در آستانه هلاكت قرار مى گرفت، قرآن در اين رابطه مى فرمايد: «فلَعلّك باخِغٌ نَفسَك عَلى آثارِهم اِن لَم يُؤمِنوا بهذا الحديث اَسَفاً؛ گويى مى خواهى به خاطر اعمال (نامناسب) آنان، اگر به اين گفتار ايمان نياورند، خود را هلاك كنى.»
امّا على (عليه السلام) در نهج البلاغه جملات زيبايى درباره دلسوزى و خيرخواهى آن حضرت دارد كه به نمونه هايى اشاره مى شود:
1- نهايت تلاش و خيرخواهى: «خدا پيامبر اسلام را به هنگامى مبعوث فرمود كه مردم در حيرت و سرگردانى بودند، در فتنه ها به سر مى بردند، هوى و هوس بر آنها چيره شده، و خود بزرگ بينى و تكبّر به لغزش هاى فراوانشان كشانده بود، و نادانيهاى جاهليّت پست و خوارشان كرد و در امور زندگى حيران و سرگردان بودند، و بلاى جهل و نادانى دامنگيرشان بود. «فبالَغ (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) فى النّصيِحة وَ مَضى عَلى الطَّريقَةِ وَ دَعا اِلَى الحِكمَةِ وَ المَوعِظَة الحَسَنَة(21)؛ پس پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) در نصيحت و خيرخواهى نهايت تلاش را كرد، و آنان را به راه راست راهنمايى، و از راه حكمت و موعظه نيكو، مردم را به خدا دعوت فرمود.»
در جاى ديگر فرمود: «محمد(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) بار سنگين رسالت را بر دوش كشيد، و به فرمانت قيام كرد، و به سرعت در راه خشنودى تو گام برداشت، حتى يك قدم بر عقب برنگشت و اراده او سست نشد، و در پذيرش و گرفتن وحى نيرومند بود، حافظ و نگهبان عهد و پيمان تو بود و در اجراى فرمانت تلاش كرد تا آنجا كه نور حق را آشكار و راه را براى جاهلان روشن ساخت، و دل هايى كه در فتنه و گناه فرو رفته بودند هدايت شدند پرچم هاى حق را بر افراشت و احكام نورانى را بر پا كرد.»(22)
2- طبيب دوّار: طبيب دلسوز آن است كه سراغ بيماران مى رود، پيامبر رحمت چنين بود، براى طبابت روحى افراد خود به سراغ آنها مى رفت. على(عليه السلام) در اين باره مى فرمايد: «طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبّهِ قَد اَحكَمَ مَراهِمَهُ وَ اَحمى (اَمضى) مَواسِمَهُ يَضَعُ ذلِكَ حَيث الحاجَة اِلَيه، مِن قُلُوبٍ عُمى، وَ آذانٍ صُمٍّ وَ السَنَةٍ بكُم مُتَتَبِّعٍ بِداوئه مَواضِعَ الغفلة و مَواطِنَ الحَيرَة(23)؛ پيامبر طبيبى است كه براى درمان بيماران سيّار است (و خود نزد بيماران مى رود)، مرهم هاى شفابخش او آماده و ابزار داغ كردن زخم ها را گداخته براى شفاى قلب هاى كور و گوش هاى ناشنوا و زبان هاى لال آماده ، و با داروى خود در پى يافتن بيماران فراموش و سرگردان است.»(24)
اين همان طبيب سيّار است كه به دنبال بيمار دلان مكّه مى رفت و برخى از آنها آن حضرت را سنگباران مى نمودند، و گاه حضرت مجبور مى شد كه مكّه را ترك نموده به كوهها پناه برد، خديجه كبرى و اميرمؤمنان بدنبال آن حضرت وقتى او را مى يافتند، زخمهاى پاى او را (كه بر اثر سنگهاى بيماران غافل و ناآگاه زخمى شده بود) پانسمان مى كردند، امّا در همان حال آن دل رئوف و مهربان مى گفت: «اللهُم اِغفِر قَومى فَاِنَّهُم لا يَعلَمُون(25)؛ خدايا قوم مرا (هدايت كن و آنها را) ببخش چرا كه آنها ناآگاهند.(26)
ج - صبر و بردبارى حضرت: مطالعه تاريخ انبياء بخوبى نشان مى دهد كه آنان در راه انجام رسالت خويش با سخترين رنجها روبرو بوده اند، و در اين ميان حضرت ختمى مرتبت بيش از ساير انبياء در معرض بلاها و آزمايشات قرار گرفت، چنان كه خود فرمود: «ما أوذِىَ اَحَدٌ مثلُ ما اوذيت فى اللّه (27)؛ هيچ كسى (و پيامبرى) همانند من در راه خدا آزار و اذيت نديد.» لذا صبر او نيز از همه بيشتر بود اسماعيل بن عياش مى گويد: «كانَ رَسُولُ اللّه(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) اَصبَرُ عَلى اَوزار النّاس(28)؛ رسول خدا بردبارترين انسان بر وزر و وبال مردم بود.»
د: شجاعت: بسيارى از رهبران بوده اند كه در صحنه هاى جنگ حضور عملى و فيزيكى نداشته اند و هميشه با فرمان و دستور جنگ ها را اداره كرده اند، و امّا پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) اينگونه نبود، بلكه در تمام صحنه ها در خط مقدّم جبهه حضور فعّال داشت و شجاعت واقعى خويش را به نمايش مى گذاشت و به ديگران روحيه مى داد، على(عليه السلام) در اين زمينه مى فرمايد: «كُنّا اِذا احمَرّ البأسُ وَلَقِىَ القومُ اَلقومَ اِتَّقينا بِرَسُول اللّه فَما يَكُونُ اَحَدٌ اَقرَبُ اِلى العَدُوِّ مِنه(29)؛ هميشه اين گونه بود وقتى (كه تنور جنگ داغ مى شد) و سختى شدّت مى گرفت، و دو گروه (مسلمان و كافر) مقابل هم قرار مى گرفتند( ما به حضرت پناه مى برديم) و او را سپر بلاى خويش قرار مى داديم(چرا كه) از او نزديكتر به دشمن كسى نبود (و او در خط مقدم قرار داشت).
3- موفقيّت هاى پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) : گذرى كوتاه به تاريخ پيامبران الهى نشان مى دهد، كه پيامبر خاتم موفّق ترين آنها در انجام رسالت الهى و هدايت انسان ها بوده است او در مدّت كمتر از 23 سال عرب جاهلى را متحوّل ساخت و به اوج و قلّه سعادت رساند و اختلاف ها را به وحدت تبديل نمود و مى رفت كه مكتبش جهانى شود.
الف: عزّت جهانى يافتن مسلمانان: امير مؤمنان در اين زمينه مى فرمايد: «مردم! از سر نعمت بعثت پيامبر و لطف خداوند بزرگ به مقامى رسيده ايد كه حتّى كنيزان شما را گرامى مى دارند و به همسايگان شما محبّت مى كنند، كسانى براى شما احترام قائلند كه شما از آنها برترى نداشته و بر آنها حقّى نداريد، كسانى از شما مى ترسند كه نه ترس از حكومت شما دارند و نه شما بر آنها حكومتى داريد.(30)»
ب: اختلاف ها تبديل به وحدت، و كينه ها تبديل به الفت گشت: در بخشى از خطبه 96 چنين فرمود: «قرارگاه پيامبر بهترين قرارگاه و محل پرورش و خاندان او شريف ترين پايگاه است. در معدن بزرگوارى و گاهواره سلامت رشد كرد «قَد صَرِفت نَحوَهُ اَفئِدَةُ الاَبرار وَ ثُنِيَت اِلَيه اَزِمّةُ الاَبصارِ دَفَنَ اللّهُ بِهِ الضّغائِنَ وَ اَطفَأَ بِهِ التَّوائِر اَلَّف بِه اِخواناً وَ فَرَّقَ بِهِ اَقراناً اَعِزَّ بِهِ الذَّلَّةَ وَ اَذَلَّ بِهِ العِزَّةَ كَلامهُ بَيانٌ وَ صَمتُه لِسانٌ؛ دل هاى نيكوكاران شيفته او گشته، توجّه ديده ها به سوى اوست. خدا به بركت وجود او كينه ها را دفن كرد و آتش دشمنى را خاموش كرد. با (وجود مبارك) او ميان دلها الفت و مهربانى ايجاد كرد و نزديكانى را از هم دور ساخت، انسان هاى خوار و ذليل و محروم در پرتو (ايمان به) او عزّت يافتند، و عزيزانى خودسر(بر اثر كفر او) ذليل شدند، گفتار او روشنگر واقعيّت ها و سكوت او زبانى گويا بود.(31)»
در خطبه 231 فرمود: «پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) آنچه را كه به او ابلاغ شد آشكار كرد و پيام هاى پروردگارش را رساند. او شكاف هاى اجتماعى را به وحدت اصلاح، و فاصله ها را به هم پيوند داد و پس از آن كه آتش دشمنى ها و كينه هاى بر افروخته در دل ها راه يافته بود، ميان خويشاوندان يگانگى برقرار كرد.(32)»
ج: فراوانى نعمت ها، و ايجاد شادابى ها و نشاطها:
«حال به نعمت هاى بزرگ الهى كه به هنگام بعثت پيامبر اسلام(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) بر آنان فرو ريخت بنگر كه چگونه اطاعت آنان را با دين خود پيوند داد. و با دعوتش آنها را به وحدت رساند! چگونه نعمت هاى الهى بالهاى كرامت خود را بر آنان گستراند و به چويبارهاى آسايش و رفاه برايشان روان ساخت! و تمام بركات آيين آنها را در برگرفت.
در ميان نعمت ها غرق گشتند، و در خرّمى زندگانى، شادمان شدند امور اجتماعى آنان در سايه قدرت حكومت اسلام استوار شد، و در پرتو عزّتى پايدار آرام گرفتند، و به حكومتى پايدار رسيدند، آنگاه آنان حاكم و زمامدار جهان شدند و سلاطين روى زمين گرديدند و فرمانرواى كسانى شدند كه در گذشته حاكم بودند، و قوانين الهى را بر كسانى اجرا مى كردند كه مجريان احكام بودند. و در گذشته كسى قدرت درهم شكستن نيروى آنان را نداشت و هيچ كس خيال مبارزه با آنان را در سر نمى پروراند.(33)»
د: نمونه هايى از تربيت يافتگان مكتب او: از بزرگترين موفقيّت يك رهبر آن است كه بتواند براى تحوّل در اجتماع در گام اوّل افراد سالم و ساخته شده تربيت كند و به اصطلاح امروز كادرسازى درستى داشته باشد. پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) در دوران سيزده سال در مكّه و ده در سال مدينه افراد بسيارى را تربيت نمود از جمله تربيت شدگان اميرمؤمنان على (عليه السلام) است، در اين باره خود او مى گويد: «پيامبر مرا در اتاق خويش مى نشاند، در حالى كه كودك بودم مرا در آغوش خود مى گرفت، و در بستر مخصوص خود مى خوابانيد... و بوى پاكيزه خود را به من مى بوياند و گاه غذا را لقمه لقمه در دهانم مى گذاشت... و من همواره با پيامبر بودم چونان فرزند كه همواره با مادر است پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) هر روز نشانه تازه اى از اخلاق نيكو را برايم آشكار مى فرمود، و به من فرمان مى داد كه به او اقتدا نمايم.(34)»
درباره اصحاب پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) فرمود: «لَقَد رَأَيتُ اَصحابَ مُحَمَّد(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) .... وَ قَد باتُوا سُجّداً وَ قِياماً يُراوِحُونَ بَين جِباهِهِم وَ خُدُودِ هم وَ يَقفُون عَلَى مِثلِ الجَمرِ مِن ذِكرِ مَعادِهِم كَاَنَّ بَين اَعيُنهم ركب المعزى مِن طُول سُجُودِهم اِذا ذَكِرَ اللّهُ هَمَلَت اَعيُنُهم حَتى تَبُلَّ جُيُوبُهم...؛ براستى من اصحاب پيامبر را امّا هيچكدام از شما(خطاب به اصحاب خود) را همانند آنان نمى نگرم... شب را تا صبح در حال سجده و قيام به عبادت سپرى مى كردند، و پيشانى و گونه هاى صورت را در پيشگاه خدا بر خاك مى ساييدند، با ياد معاد چنان ناآرام بودند گويا بر روى آتش ايستاده اند، بر پيشانى آنها از سجده هاى طولانى پينه بسته بود (همچون پينه هاى زانوى شتر) اگر نام خدا برده مى شد چنان مى گريستند كه گريبان آنان تر مى شد. و چون درخت در روز تندباد مى لرزيدند، از كيفرى كه از آن بيم داشتند يا براى پاداشى كه به آن اميدوار بودند.(35)»
4- دعاى على(عليه السلام) در حق پيامبر: حسن ختام سخن را دعاهايى قرار مى دهيم كه على(عليه السلام) در حق پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) نموده است.
شايان توجّه است كه دعاى معصوم در حق معصوم از منزلت و ويژگيهايى برخوردار است كه درك آن نياز به دقت و ژرف انديشى دارد.
در خطبه هفتاد و دوّم مى خوانيم: «اَللّهُمَّ افسَح لَهُ مَفسحاً فى ظِلِّك وَ اَجزِهِ مُضاعَفات الخير مِن فَضلِك اَللّهُمَّ واَعلِ عَلى بناءِ البانِين بِناءَهُ وَ اكرِم لديكَ مَنزِلَتَهُ وَ اَتمم لَهُ نورَه...؛ پروردگارا! براى پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) در سايه لطف خود جاى با وسعتى بگشاى و از فضل و كرمت پاداش او را فراوان گردان خداوندا! كاخ آيين او را از هر بنايى برتر و مقام او را در پيشگاه خود گرامى تر، و نورش را كامل گردان و پاداش رسالت او را پذيرش گواهى و شفاعت و قبول گفتار او قرار ده، زيرا كه داراى منطق عادلانه و راه جدا كننده حق از باطل بود.
بار خدايا! بين ما و پيغمبرت در نعمت هاى جاويدان، و زندگى خوش، و آرزوهاى برآورده و خواسته هاى به انجام رسيده، در كمال آرامش و در نهايت اطمينان (همراه با مواهب) و هداياى با ارزش جمع گردان(36)» در خطبه ديگر چنين در حق ختمى مرتبت دعا فرمود: «خداوندا! پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) امين و مورد اطمينان و گواه روز قيامت است، نعمتى است كه برانگيخته و رحمتى است كه به حق فرستاده اى.
خداوندا! بهره فراوانى از عدل خود به او اختصاص ده، و از احسان و كرم خود فراوان به او ببخش خدايا! بناى دين او را از آنچه ديگران برآورده اند عالى تر قرار ده، او را بر سرخان كرمت گرامى تر دار، و بر شرافت مقام او در نزد خود بيفزا و وسيله تقرّب خويش را به او عنايت فرما، و بلندى مقام و فضيلت او را بى مانند گردان و ما را از ياران او محشور فرما چنانكه نه زيانكار باشيم و نه پشيمان، نه دور از حق باشيم و نه شكننده پيمان، نه گمراه باشيم و نه گمراه كننده بندگان، نه فريب هواى نفس خوريم و نه وسوسه شيطان.(37)»
پى نوشتها:
1. ر.ك اعلام الهداية، المجمع العالمى لاهل البيت، چاپ اوّل، 1422 ه.ق ج 1، ص 25 - 27 و شيخ عباس قمى، منتهى الآمال، كتابفروشى علميه اسلاميه، ج 1، ص 11.
2. سوره احزاب، آيه 21.
3. نهج البلاغه، محمد دشتى، نشر پارسايان، خطبه 160، ص 298.
4. همان، ص 300.
5. همان، خطبه 94 ،ص 176، شماره 3.
6. همان، خطبه 100، ص 186.
7. همان، خطبه 190، ص 374 شماره 18.
8. ر.ك مرتضى مطهرى، سيرى در نهج البلاغه، انتشارات صدرا، ص 210، 11، با تلخيص و تغيير.
9. نهج البلاغه (همان)، خطبه 109، ص 208، شماره 35 - 37.
10. همان، خطبه 160، ص 300، شماره 24 - 31.
11. همان، خطبه 160، ص 302.
12. همان، شماره 35 - 36.
13. همان، ص 302، شماره 37.
14. سوره قلم، آيه 4.
15. مكارم الاخلاق، ص 8، فتح البارى، ج 6، ص 419.
16. سوره آل عمران، آيه 159.
17. مكارم الاخلاق، ج 1، ص 51، حديث 20.
18. الطبقات الكبرى، ج 1، ص 365.
19. نهج البلاغه، خطبه 105، ص 192.
20. سوره توبه، آيه 61.
21. سوره كهف، آيه 6.
22. نهج البلاغه، خطبه 95 (همان)، ص 178.
23. نهج البلاغه (همان)، خطبه 72، ص 120، شماره 4 - 5.
24. همان خطبه 108، ص 200.
25. منتخب ميزان الحكمه، ص 499 و الترغيب و الترهيب، ج 3، ص 419، حديث 21.
26. كنزالعمال، حديث 5818 و كشف الغمّه، ج 2، ص 537.
27. الطبقات الكبرى، ج 1، ص 378.
28. مكارم الاخلاق، ج 1، ص 53، حديث 26 و منتخب ميزان الحكمه، ص 497.
29. نهج البلاغه ، خطبه 106، ص 196 - 197، شماره 10.
30. همان، خطبه 96، ص 178، شماره 2.
31. همان، خطبه 192، ص 396، شماره 98 - 102.
32. همان، خطبه 231، ص 468.
33. همان، خطبه 192، ص 398، ش 115 - 121.
34. همان، خطبه 97، ص 182.
35. همان، خطبه 72، ص 122، شماره 7 - 9.
36. همان، خطبه 106، ص 196، شماره 6 - 9.
منبع: ماهنامه پاسدار اسلام ، شماره 269
|
چهارشنبه بیست و دوم آبان ۱۳۹۸ ساعت 10:33 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
جلوه هایی از حقیقت وجودی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) در قرآن و نهج البلاغه
حضرت محمد مصطفی آخرین فرستاده الهی، است که آوای توحید و نیکبختی انسان را در جهان هستی سرود ؛ آخرین سفیر الهی و کلمه الله الاعظم و کلام تکوینی خدا؛ پیامبری که حقیقتی عینی و جاودانه است؛ ذخیره ای تمام نشدنی و حقیقتی عینی و انسانی که شناخت ابعاد مختلف شخصیت و دستیابی به عمق سیره، سلوک و سنت او به جهاد و اجتهادی مستمر نیازمند است؛ خاتم الانبیاء و قله رفیع کمال انسانی است؛ خلیفه الله الاعظم و واسطه ابدی نزول فیض الهی است؛ آینه تمام نمای صفات حسنای حق و نور مطلق خداوند متعال بر عالم و آدم است و
در این نوشتار سعی داریم به برخی از ویژگی های پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) از نگاه قرآن کریم و نهج البلاغه علی (ع) اشاره کنیم.
سیمای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در آیینه قرآن کریم
در قرآن کریم، درباره پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بسیار سخن گفته شده است؛ اطاعت از پیامبر (صلی الله علیه و آله) در کنار اطاعت از خدا مطرح شده است؛ آزار و ایذاء پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) موجب عذاب دردناک و لعنت خداوند در دنیا و آخرت تلقی شده و دوستی خداوند متعال مشروط به اطاعت از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) گردیده است؛ خلق و خوی الهی پیامبر اکرم و رحمت و عطوفت آن حضرت مایه انسجام و وحدت مسلمانان به شمار آمده و با تعبیر «و انک لعلی خلق عظیم»، توصیف شده است و آن حضرت به عنوان «رحمه للعالمین» معرفی شده است.بنا بر آیات قرآن، وجود پیامبر اسلام، لطفی بر بشریت، رحمتی برای عالمیان، الگویی ابدی برای نسل بشر و شاهدی برهمه انبیای الهی است. خداوند دو صفت رافت و رحمت را که از اوصاف الهی است، درمورد پیامبر محبوب خود ذکر می کند و او را « رئوف و رحیم » می خواند. خداوند بارها نام پیامبر را درکنار نام خود بیان می کند و بدین ترتیب شأن والای او را به یاد می آورد. برای نمونه در آیات آمده است:« عزت برای خدا و رسول است » (منافقین/ ۸)، خدا و رسول را اطاعت کنید ( نساء/ ۵) ، دعوت خدا و رسول را اجابت کنید. (انفال/ ۲۴ )
خداوند یکتا، خلق و خوی پیامبر را عظیم و ستودنی اعلام می کند. در آیات ۴۵ و ۴۶ سوره احزاب، قرآن، ستایش پیامبر اعظم را به اوج رسانده ، ویژگیهای آن حضرت را پی درپی بیان می کند . ازجمله درآیات ۴۵ و ۴۶ سوره احزاب می فرماید :« یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا" و مبشرا" و نذیرا" و داعیا" الی الله باذنه و سراجا" منیرا" » ؛ «ای پیامبر ، ما تو را فرستادیم تا شاهد و مژده دهنده و بیم دهنده باشی و مردم را به فرمان خدا به سوی او بخوانی و چراغی تابناک باشی .»
چه نیکوست که در ادامه سیمای رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) را در کلام خدا به نظاره بنشینیم:
مربی و اسوه انسان ها
قرآن کریم، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را مربی و اسوه انسان ها معرفی می کند؛ « لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه».
فضایل اخلاقی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
اخلاق نیکو
یکی از ویژگیهایی که قرآن کریم، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را به آن تحسین می کند، اخلاق نیکوی آن حضرت است؛« و ِنک لَعلی خلق عظیم؛ و یقیناً تو دارای اخلاق عظیم و برجسته ای هستی»
نرم خویی و مهربانی
از دیگر ویژگیهای رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) که سبب شد دلهای بسیاری از امت زمان پیامبر شیفته آن حضرت شود و به راه راست هدایت یابند، «نرم خویی و مهربانی» حضرت بود که قرآن کریم نیز به آن اشاره می کند: ««فبِما رحمة من الله لنت لَهم ولَو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک؛ پس به برکت رحمت الهی (در برخورد) با مردم نرم و مهربان شدی و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده می شدند.»
دلسوزی و خیرخواهی
یکی از خصوصیات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، «دلسوزی و خیرخواهی» آن حضرت بود که قرآن نیز او را با این خصلت پسندیده معرفی می کند؛« لَقَد جاءکم رسول من اَنفسکم عزیز عَلیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رَئوف رحیم؛ همانا فرستاده ای از خود شما به سویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت و راهنمایی شما دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است .
پیامبر رحمت
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، پیامبر نور و رحمت است و خداوند در قرآن می فرماید: و ما أرسلناک الا رحمة للعالمین .
ویژگی های پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) از زبان علی (ع)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «علی! کسی جز تو و من خدا را نشناخت و کسی جز خدا و تو مرا نشناخت و کسی جز خدا و من تو را نشناخت.»
آری مردانی همچون علی (ع)، می توانند شناخت حقیقی از پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) داشته باشند. اما «آب دریا را اگر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باید چشید»
حضرت علی (ع) در ضرورت شناخت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: برای تو کافی است که راه و رسم زندگی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) را اطاعت نمایی، تا رهنمای خوبی برای تو در شناخت بدی ها و عیب های دنیا و رسوایی ها و زشتی های آن باشد، چه اینکه دنیا از هر سو بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) باز داشته و برای غیر او گسترانده شد، از پستان دنیا شیر نخورد، و از زیورهای آن فاصله گرفت.»
در ادامه همین خطبه درباره اسوه بودن آن حضرت و لزوم اقتدا به او می فرماید:« پس به پیامبر پاکیزه و پاکت اقتدا کن، که در (راه و رسم) او الگویی است برای الگو طلبان و مایه فخر و بزرگی است برای کسی که خواهان بزرگواری باشد.»
حضرت علی (ع) در جایی دیگر هم می فرماید:« پس براستی کسی که در بستر خویش با شناخت خدا و پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت آن حضرت بمیرد، شهید از دنیا رفته و پاداش او بر خداست و ثواب اعمال نیکویی را که قصد انجامش را داشته خواهد برد.»
در ادامه به برخی از ویژگی های پیامبر (صلی الله علیه و آله) که امیرالمومنین علی (ع) در نهج البلاغه به آنها اشاره کرده است، می پردازیم:
در خطبه دوم نهج البلاغه می خوانیم: «و شهادت می دهم که محمد (صلی الله علیه و آله) بنده خدا و فرستاده اوست. خداوند او را با دینی آشکار و نشانه ای پایدار و قرآنی نوشته شده و استوار و نوری درخشان و چراغی تابان و فرمانی آشکار کننده فرستاد تا شک و تردیدها را نابود سازد و با دلایل روشن استدلال کند و با آیات الهی مردم را پرهیز دهد و از کیفرهای الهی بترساند. »
در خطبه ۷۲ نهج البلاغه، حضرت علی (ع)، ویژگی های پیامبر (صلی الله علیه و آله) را این گونه بر می شمارد؛
«بار خدایا! ای گستراننده هر گسترده! و ای نگهدارنده آسمان ها! و ای آفرینده دل ها بر فطرت های خویش! دل های رستگار و دل های شقاوت زده.
گرامی ترین دروها و افزون ترین برکات خود را بر محمد (صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده ات اختصاص بده، که خاتم پیامبران گذشته، و گشاینده درهای بسته و آشکار کننده حق با برهان است. دفع کننده لشکرهای باطل، و درهم کوبنده شوکت گمراهان است، آن گونه که بار سنگین رسالت را بر دوش کشید، و به فرمانت قیام کرد، و به سرعت در راه خشنودی تو گام برداشت. حتی یک قدم به عقب برنگشت، و اراده او سست نشد. و در پذیرش و گرفتن وحی، نیرومند بود، حافظ و نگهبان عهد و پیمان تو بود. و در اجرای فرمانت تلاش کرد تا آنجا که نور حق را آشکار، و راه را برای جاهلان روشن ساخت، و دل هایی که در فتنه و گناه فرو رفته بودند هدایت شدند. پرچم های حق را برافراشت. و احکام نورانی را برپا کرد؛ پس او پیامبر امین، و مورد اعتماد، و گنجینه دار علم نهان تو، و شاهد روز رستاخیز، و برانگیخته تو برای بیان حقایق، و فرستاده تو به سوی مردم است.»
وصف پیامبر اسلام و اهل بیت (ع) در خطبه ۹۴ نهج البلاغه از زبان علی (ع)، شنیدنی است؛
«تا اینکه کرامت اعزام نبوت از طرف خدای سبحان، به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) رسید. نهاد اصلی وجود او را از بهترین معادن استخراج کرد، و نهال وجود او را در اصیل ترین و عزیزترین سرزمین ها کاشت و آبیاری کرد، او را از همان درختی که دیگر پیامبران و انبیاء خود را از آن آفرید، به وجود آورد، که عترت او بهترین عترت ها، و خاندانش بهترین خاندانها، و درخت وجودش از بهترین درختان است. در حرم امن خدا رویید و در آغوش خانواده کریمی بزرگ شد، شاخه های بلند آن، سر به آسمان کشیده که دست کسی به میوه آن نمی رسید، پس پیامبر (صلی الله علیه و آله) پیشوای پرهیزکاران، و وسیله بینایی هدایت خواهان است. چراغی با نور درخشان، و ستاره ای فروزان، و شعله ای با برق های خیره کننده و تابان است، راه و رسم او با اعتدال، و روش زندگی او صحیح و پایدار، و سخنانش روشنگر حق و باطل، و حکم او عادلانه است. خدا او را زمانی مبعوث فرمود که با زمان پیامبران گذشته فاصله طولانی داشت و مردم از نیکوکاری فاصله گرفته و امت ها به جهل و نادانی گرفتار شده بودند.
در خطبه ۹۶ نهج البلاغه هم امیرالمومنین علی (ع)، از الفت و مهربانی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) سخن می گویند؛
«قرارگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بهترین قرارگاه و محل پرورش و خاندان او شریف ترین پایگاه است. در معدن بزرگواری و گاهواره سلامت رشد کرد. دل های نیکوکاران شیفته او گشته، توجه دیده ها به سوی اوست، خدا به برکت وجود او کینه ها را دفن کرد و آتش دشمنی ها را خاموش کرد. با او میان دل ها الفت و مهربانی ایجاد کرد و نزدیکانی را از هم دور ساخت. انسان های خوار و ذلیل و محروم در پرتو او عزت یافتند، و عزیزانی خودسر ذلیل شدند. گفتار او روشنگر واقعیت ها، و سکوت او زبانی گویا بود.»
در خطبه ۱۰۰ نهج البلاغه، حضرت علی (ع)، به ویژگی های دیگری از پیامبر (صلی الله علیه و آله) اشاره می کنند؛
«و گواهی می دهم که محمد (صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده اوست. او را فرستاد تا فرمان وی را آشکار و نام خدا را بر زبان راند. پس با امانت، رسالت خویش را به انجام رساند، با راستی و درستی به راه خود رفت، و پرچم حق را در میان ما به یادگار گذاشت. هر کس از آن پیشی گیرد از دین خارج و آن کس که از آن عقب ماند هلاک گردد و هر کس همراهش باشد رستگار شود. راهنمای این پرچم، با درنگ و آرامش سخن می گفت، و دیر و حساب شده به پا می خاست، و آنگاه که بر می خاست سخت و چالاک، به پیش می رفت. پس چون در اطاعت او درآمدید و او را بزرگ داشتید، مرگ او فرا رسید و خدا او را از میان شما برد. پس از او، چندان که خدا خواهد، زندگانی می گذرانید، تا آن که خدا شخصی را برانگیزاند که شما را متحد سازد، و پراکندگی شما را جبران نماید. مردم! به چیزی که نیامده دل نبندید. و از آن که درگذشت، مایوس نباشید، که آن پشت کرده اگر یکی از پاهاش بلغزد، و دیگری برقرار باشد، شاید هر دو پا به جای خود برگشته و استوار ماند.»
حضرت در خطبه ۱۰۵ نهج البلاغه اینگونه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را وصف می کنند؛
«تا اینکه خدا محمد (صلی الله علیه و آله) را برانگیخت، گواهی دهنده، بشارت دهنده، هشدار دهنده، پیامبری که بهترین آفریدگان در خردسالی، و در سن پیری نجیب ترین و بزرگوارترین مردم بود. اخلاقش از همه پاکان پاک تر و باران کرمش از هر چیزی بادوام تر بود.»
وصف پیامبر (صلی الله علیه و آله) از زبان علی (ع) در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه هم خواندنی است؛
«پیامبر (صلی الله علیه و آله) را از درخت تنومند پیامبران، از سرچشمه نور هدایت، از جایگاه بلند و بی همانند، از سرزمین بطحاء۲، از چراغ های برافروخته در تاریکی ها، و از سرچشمه های حکمت برگزید. پیامبر (صلی الله علیه و آله) طبیعی است که برای درمان بیماران سیار است. مردم های شفابخش او آماده، و ابزار داغ کردن زخم را گداخته. برای شفای قلب های کور و گوش های ناشنوا و زبان های لال، آماده، و یا داروی خود در پی یافتن بیماران فراموش شده و سرگردان است.»
در خطبه ۱۰۹ نهج البلاغه ، حضرت علی (ع) به پارسایی پیامبر (صلی الله علیه و آله) اشاره می کنند؛
«پیامبر (صلی الله علیه و آله) دنیا را کوچک شمرد و در چشم دیگران آن را ناچیز جلوه داد. آن را خوار شمرد و در نزد دیگران خوار و بی مقدار معرفی فرمود. و می دانست که خداوند برای احترام به ارزش او دنیا را از او دور ساخت و آن را برای ناچیز بودنش به دیگران بخشید. پیامبر (صلی الله علیه و آله) از جان و دل به دنیا پشت کرد و یاد آن را در دلش میراند. دوست می داشت که زینت های دنیا از چشم او دور نگهداشته شود، تا از آن لباس فاخری تهیه نسازد، یا اقامت در آن را آرزو نکند. و برای تبلیغ احکامی که قطع کننده عذرهاست، تلاش کرد و امت اسلامی را با هشدارهای لازم نصیحت کرد، و با بشارت ها مردم را به سوی بهشت فراخواند، و از آتش جهنم پرهیز داد. »
در خطبه ۱۱۶ نهج البلاغه هم حضرت به چگونگی انجام رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله) اشاره می کنند که از بندگی رسول الله در برابر خدا حکایت دارد؛
«خداوند پیامبر را فرستاد تا دعوت کننده به حق، و گواه اعمال خلق باشد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) بدون سستی و کوتاهی، رسالت پروردگارش را رسانید، و در راه خدا با دشمنانش بدون عذرتراشی جنگید، پیامبر (صلی الله علیه و آله) پیشوای پرهیزکاران و روشنی بخش چشم هدایت شدگان است.»
در خطبه ۲۳۱نهج البلاغه هم می توان به برکت وجود پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) پی برد؛
«پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) آنچه را که به او ابلاغ شد، آشکار کرد، و پیام های پروردگارش را رساند. او شکاف های اجتماعی را به وحدت اصلاح، و فاصله ها را به هم پیوند داد و پس از آن که آتش دشمنی ها و کینه های برافروخته دل ها راه یافته بود، میان خویشاوندان یگانگی برقرار کرد.»
وداع حضرت علی (ع) با رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)
حضرت علی (ع) در هنگام غسل دادن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)، این گونه با خود نجوا کند؛ «پدر و مادرم فدای تو ای رسول خدا! با مرگ تو رشته ای پاره شد که در مرگ دیگران اینگونه قطع نشد، با مرگ تو رشته پیامبری، و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانی گسست. مصیبت تو، دیگران مصیبت دیدگان را به شکیبایی واداشت، و همه را در مصیبت تو یکسان عزادار کرد.
اگر به شکیبایی امر نمی کردی، و از بی تابی نهی نمی فرمودی، آنقدر اشک می ریختم، تا اشک هایم تمام شود، و این درد جانکاه همیشه در من می ماند، و اندوهم جاودانه می شد، که همه اینها در مصیبت تو ناچیز است! چه باید کرد که زندگی را دوباره نمی توان بازگرداند، و مرگ را نمی شود مانع شد. پدر و مادرم فدای تو! ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن، و در خاطر خود نگه دار!»۲
پاورقی ها:
۱- سرزمین بطحاء، بین دو کوه ابوقیس و احمر را می گفتند، که محل زندگی قریش بود.
۲- خطبه ۲۵۳ نهج البلاغه
منبع: سایت شخصی علیرضا تاجریان
|
دوشنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۸ ساعت 23:15 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
امام علی (علیه السلام) و خانواده
No image
در این بخش به موضوع "امام علی (علیه السلام) و خانواده" در جهت بیان سیره تبلیغی معصومین پرداخته شده است.
چكيده
مقدمه
تعريف خانواده
عوامل تحکیم خانواده از ديدگاه امام علی (ع)
1. تعاون و همكاري و تقسيم كار
2. پراكندن محبّت
3.ابراز و اظهار علاقه در خانواده
4.دینداری و پایبندی به تعهدات اخلاقی و اعتقادی
5. عدالت در خانواده
6. گفت و گوي صميمي
7.آموزش و افزایش اطلاعات در خانواده
الف.کلیدهای اساسی آموزش در نامه 31
ب.افراط و تفریط در آموزش فرزندان
8.توجه به ظرایف روحیات همسر
9.سازگاری
10.پرهیز ازتقاضاهای نامقدور
11.تشویق و ترغیب
12.هنر گوش دادن
13. پاسخ مثبت به خواسته های جنسی همسر
14.عدم سوءظن و غیرت بی مورد نسبت به همسر
15.صبر و تحمل یکدیگر
16.هم پوشانی عیوب یکدیگر
نتيجه گيري
فهرست منابع
4 خرداد 1394, 17:31
علی بخشی
چكيده
خانواده اولين و مهم ترين نهادي است كه زن و مرد با هم فکری و تفاهم همراه با مهر و محبت آنرا تشكيل مي دهند. در منابع اسلامی اعم از آیات و روايات صادر شده از حضرات معصومين (عليهم السلام) خانواده از جايگاه والا و بسيار ارزشمندی برخوردار گشته است.بنابراین با توجه به گستره ،زوایا و رویکردهای مختلف خانواده و مباحث آن، در این مقاله سعی شده تنها به عوامل تحكيم بخش و تقويت كنندة مناسبات خانواده با تمسّک به كلمات و سلوك امام علي (عليه السلام) مورد بحث و تبيين واقع گردد.
كليد واژه ها:
خانواده – عوامل تحکیم خانواده - پراکندن محبّت – تعاون و همکاری و تقسيم كار – عدالت در خانواده -ابراز و اظهار علاقه در خانواده
مقدمه
خانواده، در عين حال که هستة اصلي جامعه را تشكيل مي دهد؛ تأثير مستقيمي بر تحولات و رخدادهاي جامعه بر جاي خواهد داشت. اهميت معرفي خانوادة امام علي (ع) به عنوان يك خانواده الگو، سالم و دست يافتني، ضرورت تأمل و تدبر در اين خانواده پر از حكمت و عطوفت را آشكارتر مي سازد. از سويي ديگر ضرورت بررسي خانواده اين امام همام كه از لحاظ تاريخي در حساس ترين مقطع و از نظر مشكلات و رنج ها، دوران سكوت 25 ساله و دوران حكومت نزديک به 5 سال را تجربه نموده است و در عین حال نوع برخورد و سلوک هر یک از اعضاء این خانواده با مسائل، مشعل فروزانی فرا روی بشریت برای الهام گیری و تمسك جويي دائمي براي هميشه اعصار خواهد بود.
تعريف خانواده
خانواده به عنوان یک سيستم اجتماعي، شامل گروهي از افراد است كه از طريق ازدواج با يكديگر زندگي مي كنند. رابطه ي اعضاي خانواده، رابطه اي عميق و چند لايه است كه تاريخچه ي مشترك و دروني شده درباره ي جهان و اهداف مشترک بنا شده است عمدتاً براساس. در اين نظام، افراد توسط علايق و دلبستگي هاي عاطفي نيرومند، ديرپا و متقابل با يكديگر پيوند دارند.[1]
براي خانواده از لحاظ كاركرد و جهان بيني هاي مختلف، تعاريف گوناگوني از سوي انديشمندان و متفكران ارائه شده است.[2]
عوامل تحکیم خانواده از ديدگاه امام علی (ع)
خانواده خميرمايه و سنگ بناي جامعه بزرگ انساني است. حكمت الهي بنابر فطرت و آفرينش انسانها طوري نظام مند آفريده شده است كه براي رشد و شكوفايي و رسيدن به آرامش و امنيت رواني نياز به تشکیل خانواده منوط گشته است. در رابطه با زندگي امير المؤمنين علي (ع) و برترين بانوي عالم حضرت فاطمه (عليهاالسلام)که برترین اسوه و الگو مردمان در همه ی اعصار می باشند خانواده اهمیت و جایگاه ممتازی را به خود اختصاص داده است. از این رو ما در این فراز به شمارش و تبیین عوامل تحکیم خانواده می پردازیم :
1. تعاون و همكاري و تقسيم كار
در يك خانواده منسجم، پويا و اعتدال گرا هر يک از اعضاء در كارها و رفع سختي ها و مشکلات با هم ديگر مشاركت و همكاري دارند. ضروري ترين عامل در استواري هر كانون انساني، (تقسيم كار) است و در تعيين چگونگي تقسيم كار، بيش از هر چيز مي بايد به استعدادهاي تكويني مرد و زن نظر داشت و چنين دقت نظري بدون بهره گيري از افق برتر وحي امكان پذير نخواهد بود.[3] از سويي علي بن ابي طالب (ع) در خانه با همسرش زهرا(س) همكاري می کرد. كار خانه را زهرا به اختيار خودش انتخاب كرده و علي (ع) به او تحميل نمي كند. در عين حال علي (ع) مي خواهد فشاري بر همسر عزيزش وارد نيايد (و در كارها به او كمك مي كند).[4]
هنگامي كه رسول خدا (ص) پيشنهاد تقسيم كار در منزل امام علي (ع) را مي دهند، حضرت فاطمه (س) مسرور شده و رضايت خويش را اين گونه ابراز مي نمايند: «فَلَا يَعْلَمُ مَا دَاخَلَنِي مِنَ السُّرُورِ إِلَّا اللَّهُ بِإِكْفَائِي رَسُولُ اللَّهِ ص تَحَمُّلَ رِقَابِ الرِّجَال »[5]، «جز خدا كسي نمي داند كه از اين تقسيم كار [كار منزل برعهده زهرا (س) و تدبير امور بيرون بر عهده علي (ع)] تا چه اندازه مسرور و خوشحال شدم ، چرا كه رسول خدا مرا از انجام كارهايي كه مربوط به مردان است، بازداشت.»
2. پراكندن محبّت
خانه اي كه جوّ حاكم بر آن سرشار از محبت، عاطفه، تفاهم، آرامش و احترام باشد، افراد متعادل و با شخصيت رشد يافته اي ، سر بر مي آورند. اما خانه اي كه روح فرزندان خود را از كينه توزي، تغذيه مي كند كه اساس آنها ترس و خشم است. چنين خانواده اي كاروانهايي از افرد منحرف و جنايتكار به سوي جامعه سرازير مي كند.[6] اگر نيك بنگريم خواهيم ديد كه آن خانه ي گلي و خشتي كه علي و فاطمه (صلوات ا... عليهم) در آن زيسته اند و فرزنداني چون جوانان اهل بهشت ، امام حسن و امام حسين (عليهم السلام) را تربيت نموده اند، در سايه ي محبت الهي و عطر الفت و پاكدامني بوده كه بوي آن هنوز هم انسانها را شيفته ي خود مي سازد. پس محبت مانند آبي است كه به گياه مي رسد، اگر نباشد گياه مي خشكد و اگر بيش از حدّ شود ريشة گياه مي گندد و خراب مي شود و گياه مي خشكد.[7]
قرآن كريم محبّت نسبت به يكديگر را اين گونه سفارش مي نمايد: « إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا»[8] ، «آنان كه ايمان آورده اند و شايسته ها انجام داده اند خداوند بخشايشگر برايشان دوستي قرار مي دهد. و يا در آيه اي ديگر به محبت و علاقه بين همسران تاكيد شده است. «وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَة »[9] ؛ «در ميان شما با همسرانتان دوستي قرار داد و مهر افكند». و به قول مولانا جلال الدين رومي؛
از محبت تلخها شيرين شود ازمحبت مِسها زريّن شود.[10]
3.ابراز و اظهار علاقه در خانواده
صفای زندگی به حاکمیت عشق و علاقه بر محیط زندگی و معاشرت است و اگر دوستی و
علاقه نباشد، زندگی جهنمی سوزان و فضایی سرد و بی روح خواهد شد. ابراز عشق ومحبّت
در محیط خانواده میان زن و مرد و نیز نسبت به فرزندانشان خانه را به بهشت تبدیل می کند.
چه دوزخ های سوزانی که کمبود محبت و عاطفه فرزندان از جانب والدین است و حسرت
شنیدن عزیزم، دلبندم، تو را دوست دارم و... سالها بر دل کودکان می ماند و گرفتار عقده
کمبود محبّت می شوند.[11] اگر اظهار علاقه در خانواده بنا به هر دلیل و توجیهی ترک شود،
بایستی خود را آماده روئیدن علف های هرز در کنار گل زندگی نمود. پس سخنان زشت و
نیش دار، عیب جویی ها و ظن و گمان های ناروا در مورد یکدیگر بازارش گرم خواهد شد.
ما در سیره و رفتار خانواده امام علی(ع)طبق آنچه از تاریخ و روایات در دست داریم حتی یک مورد هم سراغ نداریم که رفتارها و برخوردها از مدار محبت و علاقه و آن چیزی که مرضی خداوند است، خارج شده باشد. وجود حضرت زهرا (س) به قدری برای حضرت علی (ع) مایه آرامش و خشنودی بود که امام علی (ع) در این باره می فرمایند :« وَ لَقَدْ كُنْتُ أَنْظُرُ إِلَيْهَا فَتَنْكَشِفُ عَنِّي الْهُمُومُ وَ الْأَحْزَان »[12] ؛ « من که به چهره زهرا نگاه می کردم، همین نگاه هر گونه غم و اندوه رااز من بر طرف می نمود ».
4.دینداری و پایبندی به تعهدات اخلاقی و اعتقادی
براي يك زندگي سالم و با آرامش رعايت تناسب از نظر ارزش هاي اخلاقي و اعتقادی امري مسلّم است. چنانكه تقريبا اكثر افراد با انتخاب لباس خاص با توجه به آیه« هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُن»[13] در واقع نوع بينش و طرز تفكر خود را بروز و آشكار مي سازند و در صورت عدم تناسب باعث احساس نامطلوب و مشكلات فراوانی را با خود به همراه خواهد داشت. مولا علي (ع) در همين زمينه مي فرمايند: «ِ عَلَيْكُمْ بِالصَّفِيقِ مِنَ الثِّيَابِ فَإِنَّهُ مَنْ رَقَّ ثَوْبُهُ رَقَّ دِينُه »[14]، «برشما باد پوشيدن لباس هاي ضخيم، زيرا كسي كه جامه اش نازك باشد، دينش نازك شود.» از اين رو عدم تناسب بین فرد و همسر او که همچون لباس دائمی است مشکلات روانی و نیز زمینه انحراف فکری و اعتقادی را به دنبال خواهد داشت.بنابراین پیشوایان دینی بحث کفویت زن و مرد را مطرح کرده اند.
5. عدالت در خانواده
دين اسلام بر رعايت مساوات و عدالت در خانواده ، تأكيد فراواني نموده و از هرگونه تبعيض و امتياز بيجا به برخي يا يكي از فرزندان به شدّت منع نموده است. همچنين از تبعيض بين دو جنس دختر و پسر و محبت بيش از اندازه به پسران كه ريشه در عصر جاهليت داشت، پدر و مادر را تنبه مي دهد. امام علي (ع) مي فرمايند: « ان النبي«صلي الله عليه و اله» ابصر رجلا له ولدان فقبّل احدهما و ترك الاخر. فقال رسول الله (ص): فهلّا و اسيت بينهما»[15]،«پيامبر (ص) كسي را ديد كه دو فرزند داشت. يكي را بوسيد و ديگري را رها كرد [در اين هنگام] پيامبر خدا [به وي] فرمود: « چرا ميان آنان يكسان عمل نكردي؟!» با توجه به اين حديث نوراني، عدالت ورزي حتي در محبت و بوسيدن فرزندان بايستي رعايت شود تا مانع از حسادت و كينه ورزي آنان نسبت به هم شويم.
6. گفت و گوي صميمي
درخانواده ها ي صمیمی و موفق، همواره بستر لازم براي گفت و گوهاي شاد و جذاب فراهم است. نگرش مثبت به مسائل، دادن فرصت اظهار بيان براي تك تك اعضاي خانواده و رعايت اصل مهارت گوش دادن بدون قضاوت و پيشداوري و ارزيابي سريع، سبب رشد و احساس هويت و شخصيت خانواده را به دنبال دارد. متأسفانه با همه گير شدن تكنولوژي و فناوري، از جمله اينترنت و ماهواره و ... ارتباط كلامي خانواده ها به كمترين حدّ خود نزديك مي شود و به عبارتي بهتر خانواده از يك فضاي صميمي ،ارتباط نزديك ،تبادل افكار و حل مشكلات به سپري كردن اوقات در زير يك سقف مبدل گشته است.[16] بنابراين صحبت كردن با چهره بشاش موجب مي شود تا رايحة دل انگيز دوستي، فضا و محيط خانه و خانواده را معطر گرداند. و امام متقيان علي (ع) مي فرمايند: «َ أَجْمِلُوا فِي الْخِطَابِ تَسْمَعُوا جَمِيلَ الْجَوَاب »[17] ؛ « زیبا خطاب کنید ،تا جواب زیبا بشنوید »
7.آموزش و افزایش اطلاعات در خانواده
اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) در قالب وصاياي خود و در فرآیند آموزش فرزند جوان خویش به امام حسن مجتبي (ع)در نامه 31 نهج البلاغه كه مشتمل بر سفارش هاي ناب و ظريف و نكات اخلاقي- تربيتي است، به تبيين و تصوير درستِ رابطة بين پدر كه يكي از اركان مهم تشكيل دهنده خانواده است با فرزندان كه ميوه دل و گل خوشبو خانواده هستند، مي پردازد.بنابراين به موارد كليدي كه از سوي والدين بايد به فرزندان منتقل شود را، اجمالاً اشاره مي كنيم.امام می فرمایند:« وَ أَنْ أَبْتَدِئَكَ بِتَعْلِيمِ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَأْوِيلِهِ وَ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ وَ أَحْكَامِهِ وَ حَلَالِهِ وَ حَرَامِه ...»[18] ؛ « ابتدا خواستم (تربیت) تو را به تعلیم کتاب خداوند و بیان آن و مقررات و احکام اسلام و حلال و حرام آن آغاز کنم ». از اين رو هر معلم و مربي و يا هر پدر مهرباني كه واقعاً دلسوز فرزند خود باشد، در قدم نخست و قبل از آلوده شدن دل و درون ، بايد حقايق دين را به فرزند خود بياموزد وگرنه اگر تعلل نموده و اين مهم را به تأخير بيندازد، دل جوان به عقايد انحرافي آلوده مي شود و اصلاح كردن وي، زحمتي دو چندان مي طلبد.[19]
الف.کلیدهای اساسی آموزش در نامه 31
اگر محورهاي عمده سفارش هاي امام علي (ع) را در مورد آموزش فرزند جوان خويش (امام مجتبی) مورد مداقّه قراردهيم، به اين نكات كلي زیر مي رسيم:
1. موانع و آفت دوستي (لَا خَيْرَ فِي مُعِينٍ مَهِينٍ وَ لَا فِي صَدِيقٍ ظَنِين ) 2. علت تأخیر اجابت دعاها (لِيَكُونَ ذَلِكَ أَعْظَمَ لِأَجْرِ السَّائِل ) 3. تسويف، آفت موفقيت و مغتنم شمردن فرصت ها (بَادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ أَنْ تَكُونَ غُصَّه ) 4. احترام به اقوام و خویشان (وَ أَكْرِمْ عَشِيرَتَک ) 5. عدم اعتماد به آرزوها (َ وَ الِاتِّكَالَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْكَی ) 6. باز بودن باب توبه (و فتح لک باب المتاب) 7. راه هاي مقابله با مشكلات (فَاحْتَمَلُوا وَعْثَاءَ الطَّرِيقِ وَ فِرَاقَ الصَّدِيق ) 8 . راه تقويت دل ( احی قلبک بالموعظه و ...) 9. شرايط تحصيل علم (َ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا خَيْرَ فِي عِلْمٍ لَا يَنْفَع ) 10. مسئوليت به قدر توان. (فَلَا تَحْمِلَنَّ عَلَى ظَهْرِكَ فَوْقَ طاقتکِ )
ب.افراط و تفریط در آموزش فرزندان
امروزه اكثر خانواده ها در مسئله آموزش و تربيت فرزندان كودك و جوان خويش با سر در گُمي و افراط و تفريط مواجه هستند. خانواده ها فكر مي كنند هرچه امكانات و وسايل رفاه فرزندانشان را بر آورده سازند، فرزنداني شايسته و نيكو خواهند داشت ،اما اين خيال آنها مدّت زيادي دوام نمي آورد و با چشم خويش نظاره گر طغيان و انحراف آنها هستند. بنابراين با تأسی به سفارش هاي نوراني و حكيمانه ي امام متقيان علي (ع) زمينه را براي شكوفايي گلهاي زندگيمان فراهم سازيم.
8.توجه به ظرایف روحیات همسر
زن و مرد در کانون گرم خانواده با درک روحیات یکدیگر می توانند مسیر پر پیچ و خم زندگانی را با آرامش و زندگی پشت سر بگذارند و در این مسیر درک و توجه به روحیات ظریف زن از جایگاه ویژه ای برخوردار است. بنابراین هر کلمه، گفتار و حرکت، در بر دارنده بار عاطفی و روانی خاصی است که تاثیر مثبت و منفی مستقیمی می تواند ایجاد نماید. از این رو همسر خانواده دوست دارد در ارتباط با او صحبت محترمانه با عواطف سرشار از محبت و احترام دریغ ورزیده نشود.شوهر باید به همسرش از این منظر که او امانت الهی است و فردی مستعد کمال، پیشرفت و تحول در عرصه زندگی است به او بنگرد. امام علی (ع) در شأن حضرت زهرا (س) و رضایت از او می فرمایند : « فَوَ اللَّهِ مَا أَغْضَبْتُهَا وَ لَا أَكْرَهْتُهَا عَلَى أَمْرٍ حَتَّى قَبَضَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا أَغْضَبَتْنِي وَ لَا عَصَتْ لِي أَمْرا»[20] ؛ « سوگند به خدا من زهرا را تا هنگامی که خداوند او را به سمت خود برد خشمگین نکردم در هیچ کاری موجب ناخشنودی او نشدم ،او نیز مرا خشمگین نکرد و هیچ گاه مرا نافرمانی نکرد ».
9.سازگاری
سازگاری عبارت از اینکه زوجین با کم و زیاد هم از حیث های گوناگون بسازند و با رفاقت و همدلی کمبودهای یکدیگر را برطرف نمایند. پس برای داشتن یک زندگی به دور از تنش و پرخاش باید از موشکافی عیوب و ایرادهای احتمالی همدیگر و به رخ کشیدن آنها جدا اجتناب کنند و عیب پوشی و سازگاری را سر لوحه ی زندگی قرار دهند. همچنین زن و مرد بایستی مصلحت زندگی شان را بر منفعت شخصی ترجیح دهند و از آن بالاتر مصلحت زندگی خودشان را به خاطر دخالت اطرافیان پایمال ننمایند. امام علی (ع) در مورد سازگاری زن و مرد می فرمایند : « الزَّوْجَةُ الْمُوَافِقَةُ إِحْدَى الرَّاحَتَيْن »[21] ؛ « زن سازگار یکی از دو آسایش است » .
10.پرهیز ازتقاضاهای نامقدور
امروزه یکی از مشکلات رایج در خانواده ها این است که امکانات زندگی خودشان را با وسایل و امکانات زندگی دیگران مقایسه می کنند در نتیجه انتظار و توقع شان بیشتر از توان مالی همسرشان می شود و این مسئله موجب احساس سرشکستگی و عدم لذّت بردن از زندگانی خود می شود. از این رو زمینه و ریشه بسیاری از درگیریها و نزاع ها در محیط خانواده ناشی از چشم هم چشمی هاست. از جمله ضررهای تقاضاهای نامقدور در کانون خانواده عدم تعادل مالی است که موجبات قرض، ربا، اقساط با مبالغ درشت و ناتوانی در پرداخت آن را به خانواده تحمیل می کند. حضرت علی (ع) در همین مورد می فرمایند : « كَثُْرَة السُّؤَالِ تُورِثُ الْمَلَال »[22] ؛ « در خواست زیاد ، ملال به بار می آورد ».
11.تشویق و ترغیب
خصلت تشویق و ترغیب در خانواده یکی از مهم ترین رموز رشد ، نشاط،هم افزایی و تحکیم آن را در پی دارد. گاه چنان فضای تحقیر ، تنبیه و سرزنش در خانواده پیدا می شود که جرأت اظهار نظر کردن و تکاپو را از اعضای خانواده می گیرد و گاه چنان تشویق های بی مورد و بیجا صورت می گیرد که سبب توقعات بیش از حدّ می شود. از این رو جایگاه تشویق در خانواده ها بسیار مغتنم است که متاسفانه مورد غفلت و بی توجهی قرار می گیرد. امام علی (ع) در عهد نامه ای که به مالک اشتر نخعی نوشتند، او را به ارزش گذاری و بهاء دادن به نیکان صالح فرمان دادند : « لَا يَكُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِي ءُ عِنْدَكَ بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ- فَإِنَّ فِي ذَلِكَ تَزْهِيدٌ لِأَهْلِ الْإِحْسَانِ فِي الْإِحْسَانِ- وَ تَدْرِيبٌ لِأَهْلِ الْإِسَاءَةِ »[23] ؛ « هرگز نیکو کار و بد کار نزد تو یکسان و در یک جایگاه نباشند ،چرا که در این کار، بی رغبتی نیکوکاران در امر نیکوکاری است ، و ورزیدگی و شوق بد کاران برای بدی است ».
12.هنر گوش دادن
برای یک زندگی موفق، امر حیاتی است که زن و مرد به حرف های هم گوش جان بسپارند. در واقع با گوش دادن به حرف همدیگر، اهمیت و ضرورت طرف مقابل در زندگی را گوشزد می نماید. متاسفانه غالبا افراد دوست دارند متکلم وحده باشند و غافل از این نکته هستند که گوش دادن همراه با سکوت به عنوان یک هنر و مهارت تلقی می شود. مولای متقیان علی (ع ) می فر مایند : « عَوِّدْ أُذُنَكَ حُسْنَ الِاسْتِمَاعِ وَ لَا تَصْغِ إِلَى مَا لَا يَزِيدُ فِي صَلَاحِكَ اسْتِمَاعُه»[24] ؛ « گوش خود را به شنیدن عادت بده و به سخنانی که بر اصلاح و پاکی تو چیزی نمی افزاید گوش فرا مده ».
13. پاسخ مثبت به خواسته های جنسی همسر
یکی از نکات مهم در تحکیم و ثبات بنیان خانواده بر آورده شدن صحیح نیاز جنسی زن و مرد است. شاید علت پنهان بسیاری از طلاق ها، خیانت ها و اختلافات ریشه در عدم پاسخ درست به این غریزه است.امام علی (ع) در کلام حکیمانه ای می فرمایند : « إِذَا رَأَى أَحَدُكُمُ امْرَأَةً تُعْجِبُهُ فَلْيَأْتِ أَهْلَهُ فَإِنَّ عِنْدَ أَهْلِهِ مِثْلَ مَا رَأَى وَ لَا يَجْعَلَنَّ لِلشَّيْطَانِ إِلَى قَلْبِهِ سَبِيلًا وَ لْيَصْرِفْ بَصَرَهُ عَنْهَا»[25] ؛ « هر گاه فردی از شما زنی (زیبا) را دید که او را به شگفتی وا داشت ، به نزد همسر خود برود ؛ چرا که همسر او نیز مثل همین خصوصیات را داراست. پس اجازه نفوذ شیطان را به قلب خویش ندهد تا چشم خود را از آن زن بر گرداند ».
14.عدم سوءظن و غیرت بی مورد نسبت به همسر
معمولا چنانچه هر صفت و رفتار درست به اندازه و در جایش مورد استفاده قرار نگیرد؛ به صورت معکوس عمل خواهد کرد. یعنی اصل غیرت که در نهاد مرد از سوی پروردگار متعال به ودیعه گذاشته شده، صفتی برین است اما اگر این صفت دچار نوسان و افراط و تفریط شود؛ می تواند سبب بحران و اختلاف در خانواده شود. از این رو داشتن سوء ظن بیجا نسبت به همسر در رفت و آمدهای فامیلی و فعالیت های اجتماعی باعث خواهد شد تا کانون گرم خانواده به دریاچه یخ تبدیل گردد. بنابراین آزادی های مشروع زن پایمال شده و محبّت و صمیمیت رخت بربسته و تلخکامی، شکوه و اعتراض جایگزین خواهد شد. حضرت می فرمایند : «َ إِيَّاكَ وَ التَّغَايُرَ فِي غَيْرِ مَوْضِعِ الْغَيْرَةِ- فَإِنَّ ذَلِكَ يَدْعُو الصَّحِيحَةَ مِنْهُنَّ إِلَى السُّقْمِ وَ لَكِنْ أَحْكِمْ أَمْرَهُنَّ »[26] ؛ « بپرهیز که غیرت نابجا ، زن سالم را به بیماری می کشاند و پاکدامن را به بدگمانی (و اندیشه گنهکاری ) درباره آن محکم کارکن ».
15.صبر و تحمل یکدیگر
یکی از بستر ها و لوازم داشتن زندگی توام با آرامش و محبّت، به کار گیری صبر و تحمل رطول زندگی است. بنابراین با فهم این نکته که غیر از حضرات معصومین(علیهم السلام) ا کثر ما انسانها دچار لغزش و خطا می شویم، زمینه را برای اغماض و چشم پوشی از لغزش های احتمالی فراهم می نماید. همچنین زن و مرد با همفکری و سنجیدن تمام جوانب مسائل و مشکلاتشان از هر گونه تکروی و خود کامگی و استبداد رای باید اجتناب نمایند. زندگی بدون صبر و تحمل همچون حبابی در هواست و عامل ورزیدگی و پختگی زن و مرد در اثر رعایت این مسئله است. امام در فرمایشی جمیل می فرمایند : « الصَّبْرُ أَحْسَنُ خلل [حُلَلِ ] الْإِيمَانِ وَ أَشْرَفُ خَلَائِقِ الْإِنْسَان»[27] ؛ « صبر نیکوترین خصلت ایمان و ارجمندترین خوی انسان است ».
16.هم پوشانی عیوب یکدیگر
انسان ها برای محفوظ ماندن از سردی و گرمی هوا نیاز به لباس دارند. همچنين براي در امان ماندن از آسيب هاي روحي و جسمي، زن و مرد به همديگر به عنوان پوشش و عايق در برابر آسيب ها نيازمند هستند.آن امام همام می فرمایند : « اسْتُرْ عَوْرَةَ أَخِيكَ لِمَا تَعْلَمُهُ فِيک » [28]؛ « گناه و لغزش برادرت را بپوشان ،چون آن را در خودت نیز سراغ داری ».
منابع زير براي تحقيق و مطالعه بيشتر پيرامون خانواده معرفي مي گردد:
1. تقويت نظام خانواده و آسيب شناسي آن، 2 ج، انتشارات مؤسسه امام خميني (ره)
2. درآمدي بر نظام خانواده در اسلام، محمدرضا سالاري فر
3. نظام خانواده در اسلام، حسين انصاريان
4. تشكيل خانواده در اسلام ، علي قائمي
نتيجه گيري
از ديدگاه اسلام بنيان خانواده نه بر مرد سالاري، نه بر زن سالاری و نه بر فرزندسالاري استوار است. بلكه بر محور منطق و اعتدال و نيز عدالت در سايه سار ايثار و صميميت و محبّت بنا گرديده است. معيار و ملاك خانواده سالم منطبق بودن با ارزشهاست نه مسائل زودگذر دنیایی مثل پول و ثروت و تجملات. آنچه مي تواند روشني بخش حقيقي زندگي ها در عصر كنوني باشد، پيروي و الگو قرار دادن زندگي اهل بيت «عليهم السلام» است. نسخه ي بي بديل و ناياب براي همة اعصار جهت آرامش و سكينه زندگاني، طيّ سلوك معنوي و ساده زيستي همراه با عفّت و عزّت و تبعيت نمودن از خانوادة امام متقيان علي (ع) است.
فهرست منابع
*قرآن
**نهج البلاغه
1. تبريزي، مصطفي، ديبائيان، شهرزاد، جعفري، فروغ و ديگران، فرهنگ توصيفي خانواده و خانواده درماني، انتشارات فرا روان چاپ اول، 1385
2.تمیمی آمدی ،عبدالواحد ،تصنیف غررالحکم و دررالکلم ،چاپ اول 1366ش.
3. حرعاملي، محمد حسن، وسائل الشيعه، قم ، مؤسسه آل البيت، 1409 ق.
4. شريف قريشي، باقر، نظام خانواده در اسلام (بررسي مقايسه اي)، مترجم: لطيف راشدي، چاپ دوم، تابستان 1377.
5. صفايي حائري، علي (عين.صاد)،تربيت كودك، انتشارات ليله القدر، چاپ اول، تابستان 1386
6. طوسي، محمدبن حسن بن علي، امالي، قم ، انتشارات دارالثقافه، 1414 ق.
7. مجلسي، محمدتقي، بحارالانوار،تهران ، انتشارات اسلامیه.
8.محدثی،جواد،اخلاق معاشرت،قم،بوستان کتاب،چاپ پنجم،اسفند 1382
9.محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحكمه، 15 ج، ناشر: دارالحديث، چاپ اول، 1377
10. ـــــــــــــــــــــــ ، حكمت نامه كودك، ناشر: دارالحديث، چاپ اول، 1385
11. مصباح يزدي، محمدتقي، جامي از زلال كوثر، ناشر: مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) چاپ سوم، تابستان 1382
12. ــــــــــــــــــــ ، پند جاويد، ناشر، مؤسسه امام خميني(ره)، جلد اول، چاپ اول، پاييز 1379
13. مطهري، مرتضي، انسان كامل، انتشارات صدرا، چاپ بيست و چهارم، فروردين 1380
14.کمره ای ،محمد باقر ، تحف العقول ، انتشارات کتابچی ،چاپ ششم ،1376ش.
[1]اده درمانی، ص 13- فرهنگ توصیفی خانواده و خانو 0.
[2]- جهت اطلاع بیشتر به منابع زیر رجوع کنید:
الف. روشهای تحقیق در علوم اجتماعی؛ ج اول، باقر ساروخانی.
ب. جامعه شناسی زنان و خانواده؛ محمد نقی شیخی.
[3]- جامی از زلال کوثر، ص132 و 133.
[4]- انسان کامل، ص296.
[5]- بحار الانوار، ج43، ص81.
[6]- نظام خانواده در اسلام، ص122.
[7]- تربیت کودک، ص69.
[8]- مریم،96
[9]-روم،21
[10]- مثنوی معنوی.
[11]-اخلاق معاشرت ،صص244و245
[12]-بحارالانوار،ج43،ص134
[13]- بقره ،187
[14]- تحف العقول،ص113
[15]- حکمت نامة کودک، ح373، ص236.
[16]-برای مطالعه بیشتر در این زمینه به منبع زیر رجوع شود : نقش رسانه های تصویری در زوال دوران کودکی ؛ نیل پستمن .
[17]-غررالحکم ،ص436
[18]- همان ،ج1 ،ص219
[19]- پند جاوید، ج1، ص157 و 158.
[20]-بحار الانوار ،ج43 ،ص134
[21]-غررالحکم ،ص405
[22]-غررالحکم ،ص212
[23]-بحار الانوار ،ج74 ،ص247
[24]- غررالحکم ،ص215
[25]-بحارالانوار ،ج10 ص115
[26]-همان ،ج74 ،ص216
[27]-غرر الحکم ،ص281
[28]-بحارالانوار ،ج74 ،ص289
|
دوشنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۸ ساعت 23:13 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
به مناسبت 13 رجب:
اهمیت خانواده در منظر امام علی (ع)
کدخبر: 687
۱۳۹۴/۰۲/۱۲ ۱۷:۱۸:۲۳
امام علی (ع) کانون خانواده را تا بدان جا محترم میشمرد که در نامه ای به رفاعه نوشت: مبادا درباره طلاق سخن بگویی! هر چه را باعث گرمی این نهاد شود تشویق میکرد، تا بدان حد که دانشمندان اسلامی «غذا خوردن مرد با همسرش» را مستحب میشمارند.
به گزارش سرویس مذهبی قزوین خبر؛ خانواده، در عین حال که هستة اصلی جامعه را تشکیل می دهد؛ تأثیر مستقیمی بر تحولات و رخدادهای جامعه بر جای خواهد داشت. اهمیت معرفی خانوادة امام علی (ع) به عنوان یک خانواده الگو، سالم و دست یافتنی، ضرورت تأمل و تدبر در این خانواده پر از حکمت و عطوفت را آشکارتر می سازد. از سویی دیگر ضرورت بررسی خانواده این امام همام که از لحاظ تاریخی در حساس ترین مقطع و از نظر مشکلات و رنج ها، دوران سکوت 25 ساله و دوران حکومت نزدیک به 5 سال را تجربه نموده است و در عین حال نوع برخورد و سلوک هر یک از اعضاء این خانواده با مسائل، مشعل فروزانی فرا روی بشریت برای الهام گیری و تمسک جویی دائمی برای همیشه اعصار خواهد بود.
امام علی (ع) کانون خانواده را تا بدان جا محترم میشمرد که در نامه ای به رفاعه نوشت: مبادا درباره طلاق سخن بگویی!
هر چه را باعث گرمی این نهاد شود تشویق میکرد، تا بدان حد که دانشمندان اسلامی «غذا خوردن مرد با همسرش» را مستحب میشمارند.
ابراز و اظهار علاقه در خانواده
ما در سیره و رفتار خانواده امام علی(ع)طبق آنچه از تاریخ و روایات در دست داریم حتی یک مورد هم سراغ نداریم که رفتارها و برخوردها از مدار محبت و علاقه و آن چیزی که مرضی خداوند است، خارج شده باشد. وجود حضرت زهرا (س) به قدری برای حضرت علی (ع) مایه آرامش و خشنودی بود که امام علی (ع) در این باره می فرمایند :« وَ لَقَدْ کُنْتُ أَنْظُرُ إِلَیْهَا فَتَنْکَشِفُ عَنِّی الْهُمُومُ وَ الْأَحْزَان »، « من که به چهره زهرا نگاه می کردم، همین نگاه هر گونه غم و اندوه رااز من بر طرف می نمود ».
عدالت در خانواده
دین اسلام بر رعایت مساوات و عدالت در خانواده ، تأکید فراوانی نموده و از هرگونه تبعیض و امتیاز بیجا به برخی یا یکی از فرزندان به شدّت منع نموده است. همچنین از تبعیض بین دو جنس دختر و پسر و محبت بیش از اندازه به پسران که ریشه در عصر جاهلیت داشت، پدر و مادر را تنبه می دهد. امام علی (ع) می فرمایند: « ان النبی«صلی الله علیه و اله» ابصر رجلا له ولدان فقبّل احدهما و ترک الاخر. فقال رسول الله (ص): فهلّا و اسیت بینهما»[15]،«پیامبر (ص) کسی را دید که دو فرزند داشت. یکی را بوسید و دیگری را رها کرد [در این هنگام] پیامبر خدا [به وی] فرمود: « چرا میان آنان یکسان عمل نکردی؟!» با توجه به این حدیث نورانی، عدالت ورزی حتی در محبت و بوسیدن فرزندان بایستی رعایت شود تا مانع از حسادت و کینه ورزی آنان نسبت به هم شویم.
سازگاری
سازگاری عبارت از اینکه زوجین با کم و زیاد هم از حیث های گوناگون بسازند و با رفاقت و همدلی کمبودهای یکدیگر را برطرف نمایند. پس برای داشتن یک زندگی به دور از تنش و پرخاش باید از موشکافی عیوب و ایرادهای احتمالی همدیگر و به رخ کشیدن آنها جدا اجتناب کنند و عیب پوشی و سازگاری را سر لوحه ی زندگی قرار دهند. همچنین زن و مرد بایستی مصلحت زندگی شان را بر منفعت شخصی ترجیح دهند و از آن بالاتر مصلحت زندگی خودشان را به خاطر دخالت اطرافیان پایمال ننمایند. امام علی (ع) در مورد سازگاری زن و مرد می فرمایند : « الزَّوْجَةُ الْمُوَافِقَةُ إِحْدَى الرَّاحَتَیْن ؛زن
سازگار یکی از دو آسایش است.
توجه به ظرایف روحیات همسر
زن و مرد در کانون گرم خانواده با درک روحیات یکدیگر می توانند مسیر پر پیچ و خم زندگانی را با آرامش و زندگی پشت سر بگذارند و در این مسیر درک و توجه به روحیات ظریف زن از جایگاه ویژه ای برخوردار است. بنابراین هر کلمه، گفتار و حرکت، در بر دارنده بار عاطفی و روانی خاصی است که تاثیر مثبت و منفی مستقیمی می تواند ایجاد نماید. از این رو همسر خانواده دوست دارد در ارتباط با او صحبت محترمانه با عواطف سرشار از محبت و احترام دریغ ورزیده نشود.شوهر باید به همسرش از این منظر که او امانت الهی است و فردی مستعد کمال، پیشرفت و تحول در عرصه زندگی است به او بنگرد. امام علی (ع) در شأن حضرت زهرا (س) و رضایت از او می فرمایند : « فَوَ اللَّهِ مَا أَغْضَبْتُهَا وَ لَا أَکْرَهْتُهَا عَلَى أَمْرٍ حَتَّى قَبَضَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا أَغْضَبَتْنِی وَ لَا عَصَتْ لِی أَمْرا»[20] ؛ « سوگند به خدا من زهرا را تا هنگامی که خداوند او را به سمت خود برد خشمگین نکردم در هیچ کاری موجب ناخشنودی او نشدم ،او نیز مرا خشمگین نکرد و هیچ گاه مرا نافرمانی نکرد ».
صبر و تحمل یکدیگر
یکی از بستر ها و لوازم داشتن زندگی توام با آرامش و محبّت، به کار گیری صبر و تحمل رطول زندگی است. بنابراین با فهم این نکته که غیر از حضرات معصومین(علیهم السلام) ا کثر ما انسانها دچار لغزش و خطا می شویم، زمینه را برای اغماض و چشم پوشی از لغزش های احتمالی فراهم می نماید. همچنین زن و مرد با همفکری و سنجیدن تمام جوانب مسائل و مشکلاتشان از هر گونه تکروی و خود کامگی و استبداد رای باید اجتناب نمایند. زندگی بدون صبر و تحمل همچون حبابی در هواست و عامل ورزیدگی و پختگی زن و مرد در اثر رعایت این مسئله است. امام در فرمایشی جمیل می فرمایند : « الصَّبْرُ أَحْسَنُ خلل [حُلَلِ ] الْإِیمَانِ وَ أَشْرَفُ خَلَائِقِ الْإِنْسَان»[27] ؛ « صبر نیکوترین خصلت ایمان و ارجمندترین خوی انسان است ».
نتیجه گیری
از دیدگاه اسلام بنیان خانواده نه بر مرد سالاری، نه بر زن سالاری و نه بر فرزندسالاری استوار است. بلکه بر محور منطق و اعتدال و نیز عدالت در سایه سار ایثار و صمیمیت و محبّت بنا گردیده است. معیار و ملاک خانواده سالم منطبق بودن با ارزشهاست نه مسائل زودگذر دنیایی مثل پول و ثروت و تجملات. آنچه می تواند روشنی بخش حقیقی زندگی ها در عصر کنونی باشد، پیروی و الگو قرار دادن زندگی اهل بیت «علیهم السلام» است. نسخه ی بی بدیل و نایاب برای همة اعصار جهت آرامش و سکینه زندگانی، طیّ سلوک معنوی و ساده زیستی همراه با عفّت و عزّت و تبعیت نمودن از خانوادة امام متقیان علی (ع) است.
انتهای پیام/
|
دوشنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۸ ساعت 23:10 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
اخلاق خانوادگی در رفتار و گفتار حضرت علی علیه السلام
۱۳۹۲/۰۳/۰۶ - ۹۶۶ بازدید
چکیده
این نوشتار مجموعه ی کوچکی از رفتار و گفتار حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام درباره ی اخلاق خانوادگی است که درآن ابتدا به اقتصاد و مدیریت منزل پرداخته شده و سپس به رفتار وگفتار ایشان دررابطه با همسر اشاره گردیده است.
چکیده
این نوشتار مجموعه ی کوچکی از رفتار و گفتار حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام درباره ی اخلاق خانوادگی است که درآن ابتدا به اقتصاد و مدیریت منزل پرداخته شده و سپس به رفتار وگفتار ایشان دررابطه با همسر اشاره گردیده است.
کلمات کلیدی
اخلاق خانوادگی، همسرداری، کار در منزل.
مقدمه
اخلاق خانوادگی مبحثی است که بسیار کم به آن پرداخته می شود در حالیکه جایگاهی عالی ومهم دارد و می تواند گر ه گشای بسیاری ازمشکلات تربیتی و اخلاقی افراد خانواده به خصوص فرزندان باشد از آن جهت که والدین اولین الگو و معلّم فرزندان می باشند و فرزندان اخلاق و رفتار آن ها را الگوبرداری می کنند بنابراین والدین می توانند درآن ها بسیار تأثیرگذار باشند. طبیعی است تربیت نیکو واخلاق شایسته و اسلامی یکی از نیازهای واقعی است که هم اینک جامعه مذهبی ما به آن بسیار محتاج است.
در زمینه ی اخلاق خانوادگی بهترین الگو برای افراد ائمه اطهار علیهم السلام علی الخصوص امیرمؤمنان علی علیه السلام هستند که سعی گردیده است در اینجا نمونه ی کوچکی از آن به خواننده ی محترم ارائه گردد.
۱. اقتصاد خانواده
۱.۱. تامین هزینه زندگی
یکی از اصول مهم در مدیریت منزل، تامین هزینه ی زندگی است. مرد باید با کار و تلاش فراوان نیازهای اقتصادی خانواده را برطرف سازد تا سربار جامعه نگردند.حضرت امیرمومنان علی علیه السلام باکار و تلاش و حفرچاه و درختکاری و احداث باغ در منطقه ی ینبع در اطراف مدینه توانست سرمایه ی فراوانی بدست بیاورد؛ هزار برده آزاد کند و برای عمه ها و خاله های خود خانه بخرد و زنان و فرزندان خود را آبرومندانه اداره کند، که وصیت نامه ی حضرت به عنوان نامه ی ۲۴ نهج البلاغه در تاریخ ثبت گردیده است در آن دستور العمل اقتصادی برای اداره ی زنان و فرزندان خود تاکید می کند که درخت ها و زمین ها را نفروشند بلکه با درآمد سالانه ی آن نیازهای اقتصادی خانواده آن حضرت را برطرف سازند[۱].
۲.۱. تعدیل ومیانه روی در مصرف
اعتدال و میانه روی در هر کاری مقبول و پسندیده است ومیانه روی در در امر اقتصاد و خرج کردن درآمدهای خانواده می تواند راحتی و آسایش طولانی تری را برای خانواده به ارمغان بیاورد. دراهمیت اعتدال و میانه روی همین بس که حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام درلحظات پایان عمرگرانقدر خود به فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام ، او را به میانه روی درزندگی سفارش می کند؛
حدثنا أبو عبد الله محمد بن محمد بن النعمان فی شهر رمضان سنة تسع و أربعمائة... قال حدثنی الحسن بن علی بن أبی طالب علیهم السلام، قالَ لمّا حَضَرَت وَالِدی الوَفَاة أَقبَلَ یُوصِی، فَقَالًَ هَذَا مَا أَوصَى بِهِ عَلی بنِ أبِی طَالِب أخُومُحَمَد رَسُولُ الله صَلََّى الله علیه و آله وَ ابنَ عَمِّهِ وَ صَاحِبِهِ ... وَ اقتَصِد یَا بُنَیَّ فِی مَعیشَتِک[۲]... .
ترجمه : ... این آن چیزی است که علی بن ابیطالب برادر رسول خدا وپسر عمویش و همنشینش وصیت می کند ... پسر جانم در زندگانى راه اعتدال و میانه روى را پیش گیر... .
حضرت امیر در جای دیگر در بیان اکتفا کردن به قدر ضرورت اینگونه اشاره می کنند؛ خطبةٌ لأمیر المؤمنین علی علیه السلام: ... مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى بُلْغَةِ الْکَفَافِ فَقَدِ انْتَظَمَ الرَّاحَة[۳]... ترجمه: ...هر که به کفایت گذران زندگى بسنده کند آسایش خود راپا بر جا کرده است... .
گاهی حضرت امیر درمواقع بی پولی رویه ای بکار می بردند که معمولاً بسیاری از مردم آنگونه عمل نمی کنند آنهم صبر کردن تا زمانیکه پولی بدست ایشان برسد در حالیکه افراد معمولاً با قرض کردن ویا خرید نسیه مانند ایشان عمل نمی کنند، نمونه ای از عمل حضرت اینگونه نقل گردیده است؛
رُوِیَ أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام اِجتَازَ بِقَصَّابٍ وَ عِندَهُ لَحمٌ سَمینٌ فَقَالَ یَا أَمیرَالمُؤمِنیِن هَذَا اللَّحم سَمینٌ اِشتَر مِنهُ فَقَالَ لَهُ لَیسَ الثَّمَن حَاضِرًا فَقَالَ أَنَا أَصبِرُ یَا أَمیرَالمُؤمِنینَ فَقَالَ لَهُ أَنَا أَصبَرُ عَنِ اللَّحمِ[۴]
ترجمه: روایت شده است روزی حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام از مقابل قصابی عبور می کردند، قصاب به حضرت عرض می کند: ای امیرمؤمنان گوشت خوبی است از آن بخرید اما حضرت می فرمایند: پولی برای خرید ندارم قصاب عرض می کند من برای گرفتن پولش صبر می کنم. حضرت می فرمایند: من در برابر خوردن گشت صبر می کنم.
۳.۱. رابطه گناه و درآمد
خانواده ها سعی می کنند تا راهی برای افزایش درآمدهای خود پیدا کنند اما گاهی نیز مسائلی پیش می آید که باعث می شود درآمدخانوار کَم شود. این در حالی استکه معمولاً افراد دلیل این اتفاقات را نمی دانند اما حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام دلیل آن را وجود گناهان معرفی می کنند؛
قَالَ اَمیِرُالمُومِنین عَلی عَلیه السلام: ...تُوقُوا الذُّنُوبَ فَمَا مِن بَلیَّةٍ وَلانَقصِ رِزقٍ إِلّا بِذَنب ... قَالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ وَ مَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ[۵]...
ترجمه: خود را از گناهان دور کنید زیرا هیچ بلا و هیچ کم شدن رزق و روزی نیست مگر بخاطر گناهان ... خداوند متعال می فرماید: هر مصیبتى به شما می رسد، به خاطر کارهایى است که کرده اید. و خدا بسیارى از گناهان را عفو مى کند[۶].
۲ . مدیریت خانه
در اینکه مدیریت منزل با چه کسی است نظرات مختلفی وجود دارد اما طبق فرموده ی حضرت امیر مدیریت منزل با مرد است؛
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام کُلُّ امْرِئٍ تُدَبِّرُهُ امْرَأَةٌ فَهُوَ مَلْعُونٌ [۷]ترجمه: هر کس که امورش را زنی بگرداند و مدیریت کند ملعون است.
طبیعی است مراد حضرت کسانی نیستند که کسی را غیر از همسر خود ندارند و خودشان بدلایل مختلف قادر به کسب درآمد ومدیریت منزل نمی باشند مانند افراد بیمار.
۳. در ارتباط با همسر
۱.۳. چگونگی رفتار با همسر
قرآن: وعاشروهنّ بالمعروف «نساء۱۸» ترجمه: با زنان به نیکویی زندگی کنید.
۱.۱.۳. روابط اجتماعی آنان
از آنجایی که مرد مسئولیت هدایت خانواده را به عهده دارد بنابراین باید مواظب رفت وآمدهای همسر خود نیز باشد تا مبادا در رفت و آمدهای خود دچار وسوسه های شیطان شده و از راه به در شود؛ حضرت امیر در یک دستور العمل اخلاقی، اجتماعی خطاب به فرزندش می نویسد:
ٍ وَاکْفُفْ عَلَیْهِنَّ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ بِحِجَابِکَ إِیَّاهُنَّ فَإِنَّ شِدَّةَ الْحِجَابِ أَبْقَى عَلَیْهِنَّ وَ لَیْسَ خُرُوجُهُنَّ بِأَشَدَّ مِنْ إِدْخَالِکَ مَنْ لَا یُوثَقُ بِهِ عَلَیْهِنَّ وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لَا یَعْرِفْنَ غَیْرَکَ فَافْعَل[۸]
ترجمه آیتی: زنان را روى پوشیده دار تا چشمشان به مردان نیفتد، زیرا حجاب، زنان را بیش از هر چیز از گزند نگه دارد. خارج شدنشان از خانه بدتر نیست از این که کسى را که به او اطمینان ندارى به خانه در آورى. اگر توانى کارى کنى که جز تو را نشناسد چنان کن.
حضرت امیر درجایی دیگر مردانی را که در رفت وآمدهای اجتماعی زنان خود، مطیع آن ها هستند را سزاوار خشم وغضب خدا برمی شمرد و می فرماید؛
عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام مَنْ أَطَاعَ امْرَأَتَهُ فِی أَرْبَعَةِ أَشْیَاءَ أَکَبَّهُ اللَّهُ عَلَى مَنْخِرَیْهِ فِی النَّارِقِیلَ وَ مَا هِیَ قَالَ فِی الثِّیَابِ الرِّقَاقِ وَ الْحَمَّامَاتِ وَ الْعُرُسَاتِ وَ النِّیَاحَاتِ[۹]
هرکه در چهار چیز به حرف همسرش گوش کند خداوند به صورت اورا در آتش می فکند. پرسیدند آنها چیست؟ فرمودند: در پوشیدن لباس نازک در رفتن به حمام ها (زیرا رعایت عفت کلام و بدن را نمی کنند) در رفتن به عروسی(زیرا رعایت حجاب و جدایی زنان ومردان نمی شودعلاوه بر بدزبانی ها و چشم و هم چشمی ها و تفاخرهای بی جا) و نوحه خوانی ها (به طور کلی مرد باید مراقب رفت و آمدهای همسر خود باشد و او را از رفتن به مجالسی که زمینه ساز فساد و موجب وسوسه ی شیطان می باشد منع کند).
۲.۱.۳. پرهیز در روابط زن و مرد نامحرم
از دیدگاه حضرت امیرمؤمنان یکی از راههای سلامت جامعه رعایت فرهنگ پرهیز و حرمت نهادن به جایگاه ارزشی زن و مرد است که در خطبه ی ۸۰ نهج البلاغه چنین می فرمایند:
فَاتَّقُوا شِرَارَ النِّسَاءِ وَ کُونُوا مِنْ خِیَارِهِنَّ عَلَى حَذَرٍ وَ لَا تُطِیعُوهُنَّ فِی الْمَعْرُوفِ حَتَّى لَا یَطْمَعْنَ فِی الْمُنْکَرِ[۱۰]
ترجمه آیتی: از زنان بد بپرهیزید و از زنان خوب حذر کنید و کار نیک را به خاطر اطاعت از آنان انجام مدهید، تا به کارهاى زشت طمع نکنند.
۳.۱.۳. غیرت ورزی
یکی از خصلت هایی که خداوند متعال در نهاد مردان به ودیعت گذارده است غیرت ورزیدن نسبت به ناموس و محارم خویش است که خودبخود جلوی بسیاری از مفاسد و ناهنجاری های اجتماعی را می گیرد اما گاه می شود که این ویژگی در فرد بدلایل گوناگون ضعیف می شود، که حضرت امیر این افراد را اینگونه مورد سرزنش ولعن خود قرار می دهد.
فِی رِوَایَۀ غِیَاثِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام یَا أَهْلَ الْعِرَاقِ نُبِّئْتُ أَنَّ نِسَاءَکُمْ یُوَافِینَ الرِّجَالَ فِی الطَّرِیقِ أَ مَا تَسْتَحْیُونَ وَ قَالَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ لَا یَغَارُ[۱۱]
ترجمه: ای اهل عراق شنیده ام که زن های شما در راه رفتن بامردها برخورد پیدا می کنند آیا خجالت نمی کشید خدا لعنت کند بی غیرت ها را.
۴.۱.۳. غیرت نابجا ممنوع
درست است که غیرت ورزیدن مطلوب است اما گاه خود بعنوان معضلی بزرگ جلوه می کند وآن زمانی است که در موضعی غیر از موضع خود بکار گرفته شود؛ حضرت امیر استفاده نابجا از غیرت را بعنوان خطر اینگونه مطرح می کنند؛
إِیَّاکَ وَ التَّغَایُرَ فِی غَیْرِ مَوْضِعِ غَیْرَةٍ فَإِنَّ ذَلِکَ یَدْعُو الصَّحِیحَةَ إِلَى السَّقَمِ وَ الْبَرِیئَةَ إِلَى الرِّیَبِ[۱۲]ترجمه: امیرمومنان علیه السلام به امام حسن مجتبی علیه السلام می فرمایند: بپرهیز از غیرت بی جا (و سختگیری نامعقول و احیاناً متهم کردن همسر) زیرا این کار زن پاکدامن را به آلودگی گرایش می دهد.
۵.۱.۳. محدوده ی اختیارات زن
یکی دیگر از روایای ارتباط با زن محدوده ی اختیارات و قدرت اعمال نظر زنان در زندگی است، این مطلب را می توان در قسمت مدیریت منزل هم ذکر کرد زیرا به نحوی اختیار داشتن زن و محدوده ی آن در نحوه ی مدیریت منزل بسیار تأثیرگذار خواهد بود. امیر مؤمنان محدوده ی اختیارات زن را اینگونه به فرزند خود گوشزد می نمایند؛
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی وَصِیَّتِهِ لِابْنِهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِیَّةِ یَا بُنَیَّ إِذَا قَوِیتَ فَاقْوَ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ إِذَا ضَعُفْتَ فَاضْعُفْ عَنْ مَعْصِیَةِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لَا تُمَلِّکَ الْمَرْأَةَ مِنْ أَمْرِهَا مَا جَاوَزَ نَفْسَهَا فَافْعَلْ فَإِنَّهُ أَدْوَمُ لِجَمَالِهَا وَ أَرْخَى لِبَالِهَا وَ أَحْسَنُ لِحَالِهَا فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَیْحَانَةٌ وَ لَیْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ فَدَارِهَا عَلَى کُلِّ حَالٍ وَ أَحْسِنِ الصُّحْبَةَ لَهَا لِیَصْفُوَ عَیْشُکَ[۱۳]
حضرت امیر مومنان در سفارش خود به محمد حنفیه فرمودند: ... اگر بتوانی که زن را بیش از آنچه مربوط به خود اوست اختیار ندهی انجام ده چرا که این کار جمال زن را پیوسته و خاطرش را آسوده و حال اورا نیکو می کند همانا زن گل است نه کارفرما با او به هرحال مدارا کن و نیکو برخورد نما تا زندگی تو باصفا شود.
۶.۱.۳. خوش رویی با همسر
حضرت در ضمن بیاناتی که راجع به صفات ناپسند برخی زنان همانند تکبّر و خودپسندی ناشکری و بی صبری و مانند اینها ایراد نمود و توصیه فرمود که مراقب زن ها باشید تا به هلاکت نیفتند و سرپرستی خانواده را به آنان نسپارید و فرمودند:
فَدَارِهَا عَلَى کُلِّ حَالٍ وَ أَحْسِنِ الصُّحْبَةَ لَهَا لِیَصْفُوَ عَیْشُکَ[۱۴]ترجمه: با زن ها در هر حال مدارا کنید (سخنان تند وزشت برزبان نیاورید) شاید (در اثر این نیکویی شما) آنها کارهای خودرا اصلاح کنند.
۲.۳. کمک به همسر
برخی از مردان فکر می کنند چون در خارج از منزل مشغول کاروتلاشند وقتی به منزل می آیند دیگر نباید هیچ کاری را انجام دهند و خود را بسیار خسته نشان می دهند برخی دیگر نیز کار در منزل و کمک به همسر را زشت می شمرند و آن را عار وننگ می دانند اما سیره ی رفتاری حضرت امیر مؤمنان علی علیه السلام خلاف هردو دوسته فوق بوده است، ایشان با آن همه مشغله ای که در زمان حیات رسول گرامی اسلام داشتند (شرکت در جنگهای گوناگون، رفتن به مأموریت هایی که پیامبر اورا می فرستاد و ... ) اما با این حال در کارهای منزل کمک کار بی بی دوعالم فاطمه ی زهرا سلام الله علیها بودند نمونه هایی از آن ها اینگونه در تاریخ نقل شده است؛
الف) عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ یَحْتَطِبُ وَ یَسْتَقِی وَ یَکْنُسُ وَ کَانَتْ فَاطِمَةُ سَلَامُ اللَّهِ عَلَیْهَا تَطْحَنُ وَ تَعْجِنُ وَ تَخْبِزُ[۱۵]
امام صادق علیه السلام فرمودند: حضرت امیر علیه السلام هیزم تهیه می کرد و از چاه آب برای منزل می آوردو جاروب می کرد و حضرت فاطمه سلام الله علیها نیز گندم را آرد می نمود و خمیر می کرد و نان می پخت.
(پس کار در منزل برای مرد عار نیست گرچه از نظر تقسیم کار به عهده ی زن است که کار منزل را بعهده گیرد).
ب) عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ دَخَلَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وَ فَاطِمَةُ جَالِسَةٌ عِنْدَ الْقِدْرِ وَ أَنَا أُنَقِّی الْعَدَسَ قَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ قُلْتُ لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ اسْمَعْ مِنِّی وَ مَا أَقُولُ إِلَّا مَنْ أَمَرَ رَبِّی مَا مِنْ رَجُلٍ یُعِینُ امْرَأَتَهُ فِی بَیْتِهَا إِلَّا کَانَ لَهُ بِکُلِّ شَعْرَةٍ عَلَى بَدَنِهِ عِبَادَةُ سَنَةٍ- صِیَامٍ نَهَارُهَا وَ قِیَامٍ لَیْلُهَا وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ تَعَالَى مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا أَعْطَاهُ اللَّهُ الصَّابِرِینَ وَ دَاوُدَ النَّبِیَّ وَ یَعْقُوبَ وَ عِیسَى علیهم السلام یَا عَلِیُّ مَنْ کَانَ فِی خِدْمَةِ الْعِیَالِ فِی الْبَیْتِ وَ لَمْ یَأْنَفْ کَتَبَ اللَّهُ تَعَالَى اسْمَهُ فِی دِیوَانِ الشُّهَدَاءِ وَ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ ثَوَابَ أَلْفِ شَهِیدٍ وَ کَتَبَ لَهُ بِکُلِّ قَدَمٍ ثَوَابَ حِجَّةٍ وَ عُمْرَةٍ- وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ تَعَالَى بِکُلِّ عِرْقٍ فِی جَسَدِهِ مَدِینَةً فِی الْجَنَّةِ یَا عَلِیُّ سَاعَةٌ فِی خِدْمَةِ الْعِیَالِ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ أَلْفِ سَنَةٍ وَ أَلْفِ حَجٍّ وَ أَلْفِ عُمْرَةٍ وَ خَیْرٌ مِنْ عِتْقِ أَلْفِ رَقَبَةٍ وَ أَلْفِ غَزْوَةٍ وَ أَلْفِ عِیَادَةِ مَرِیضٍ وَ أَلْفِ جُمُعَةٍ وَ أَلْفِ جَنَازَةٍ وَ أَلْفِ جَائِعٍ یُشْبِعُهُمْ وَ أَلْفِ عَارٍ یَکْسُوهُمْ وَ أَلْفِ فَرَسٍ یُوَجِّهُهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ خَیْرٌ لَهُ مِنْ أَلْفِ دِینَارٍ یَتَصَدَّقُ عَلَى الْمَسَاکِینِ وَ خَیْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ یَقْرَأَ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَانَ وَ مِنْ أَلْفِ أَسِیرٍ أَسَرَ فَأَعْتَقَهَا وَ خَیْرٌ لَهُ مِنْ أَلْفِ بَدَنَةٍ یُعْطِی لِلْمَسَاکِینِ وَ لَا یَخْرُجُ مِنَ الدُّنْیَا حَتَّى یَرَى مَکَانَهُ مِنَ الْجَنَّةِ یَا عَلِیُّ مَنْ لَمْ یَأْنَفْ مِنْ خِدْمَةِ الْعِیَالِ دَخَلَ الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسَابٍ یَا عَلِیُّ خِدْمَةُ الْعِیَالِ کَفَّارَةٌ لِلْکَبَائِرِ- وَ یُطْفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ وَ مُهُورُ حُورِ الْعِینِ وَ یَزِیدُ فِی الْحَسَنَاتِ وَ الدَّرَجَاتِ- یَا عَلِیُّ لَا یَخْدُمُ الْعِیَالَ إِلَّا صِدِّیقٌ أَوْ شَهِیدٌ أَوْ رَجُلٌ یُرِیدُ اللَّهُ بِهِ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَة[۱۶]
ترجمه: روایت است از امیرالمؤمنین علیه السلام که فرمود داخل شد بر ما رسول خدا صلی الله علیه وآله در حالى که فاطمه نشسته بود نزد دیک و من عدس در دیک می ریختم آن سرور فرمود یا ابو الحسن عرض کردم لبیک یا رسول اللَّه فرمود بشنو از من آنچه می گویم و نمی گویم مگر از امر پروردگار خود؛ نیست مردى که یارى کند زن خود را در خانه الا آنکه باشد او را بهر موئى که در بدن اوست عبادت یک ساله که روز آن روزه دار باشد و شب آن به قیام و بدهد او را خداى تعالى از ثواب، مثل آنچه داده است صابران را و داوود پیغمبر و یعقوب و عیسى علیهم السلام را، یا على هر که در خدمت عیال باشد در خانه و ننگ ندارد از آن بنویسد نام او را خداى تعالى در دیوان شهیدان و بنویسد خدا از براى وى به هر روزى و شبى ثواب هزار شهید و بنویسد از براى او به هر قدمى ثواب حجى و عمره ای و بدهد او را به هر رگى که در بدن اوست شهرى در بهشت، یا على یک ساعت در خدمت خانه بهتر است از عبادت هزار ساله و هزار حج و هزار عمره و بهتر است از آزاد کردن هزار بنده و هزار جهاد و عیادت هزار بیمار و هزار جمعه و هزار جنازه و هزار گرسنه را سیر کردن و هزار برهنه را پوشیدن و هزار اسیر آوردن در راه خدا و بهتر است او را از هزار دینار صدقه دادن بر درویشان و بهتر است او را از خواندن تورات و انجیل و زبور و قرآن و از هزار اسیر که بخرد و آزاد گرداند آن را و بهتر است او را از هزار شتر که بدهد بدرویشان و بیرون نرود از دنیا تا آنکه ببیند جاى خود را در بهشت، یا على هر که ننگ ندارد از خدمت عیال داخل گرداند او را خدا در بهشت بی حساب، یا على خدمت عیال کفاره گناهان کبیره است و بازمی نشاند غضب پروردگار را و مهر حور العین است و زیاد می گرداند حسنات و درجات را، یا على خدمت نمی کند عیال را مگر صدیق یا شهید یا مردی که خدا خواهد برای وى خیر دنیا و آخرت را[۱۷]
۳.۳. تقسیم کار با همسر
یکی از عوامل سعادت و شادابی خانواده تقسیم کار و تعیین حدود و وظایف زن و شوهر است؛
عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِی قُرْبِ الْإِسْنَادِ، عَنِ السِّنْدِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی الْبَخْتَرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ تَقَاضَى عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ صلی الله علیه وآله إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فِی الْخِدْمَةِ فَقَضَى عَلَى فَاطِمَةَ بِخِدْمَةِ مَا دُونَ الْبَابِ وَ قَضَى عَلَى عَلِیٍّ علیه السلام بِمَا خَلْفَهُ قَالَ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ ع فَلَا یَعْلَمُ مَا دَاخَلَنِی مِنَ السُّرُورِ إِلَّا اللَّهُ بِإِکْفَائِی رَسُولُ اللَّهِ ص تَحَمُّلَ رِقَابِ الرِّجَال [۱۸]
ترجمه: امام صادق علیه السلام از پدرش امام باقر علیه السلام نقل می کند که فرمودند:حضرت امیر با حضرت زهرا علیهماالسلام راجع به تقسیم کار از پیامبر نظر خواستند پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند: کارهای تا دم درب خانه به عهده فاطمه و کارهای پشت درب خانه بر عهده ی علی باشد. حضرت زهرا فرمودند : از این تصمیمی که پیامبر گرفت و مرا از سروکار داشتن با مردها بی نیاز کرد آنقدر شادمان شدم که جز خدا کسی نمی داند.
۴.۳. عدالت بین همسران
درست است که تعدد زوجات یکی از راههای جدی مقابله با مفاسد اجتماعی است اما شرایط و مقررات خاص خودش را دارد که یکی از آنها عدالت رفتاری میان همسران است و قرآن کریم در این باره در آیه ی ۳ سوره ی نساء هشدار داده است که اگر نمی توانی رعایت عدالت کنی نباید چند زن اختیار کنی.حضرت امیرمومنان چون همسران متعدد داشتند عدالت را دقیقاً میان آنها رعایت می نمودند. هنگامی که شبی نوبت یکی از آنها بود حتی وضوی خود را هم در خانه ی او می گرفت یعنی عدالت رفتاری را حتی در وضو گرفتن نیز رعایت می فرمودند[۱۹].
۵.۳. هدیه برای خانواده
یکی از راههای مهم ایجاد عطوفت و مهربانی بین اعضای خانواده و جلب قلوب هدیه دادن است که حضرت امیر از این نکته مهم نیز غافل نبوده اند؛
قالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَطْرِفُوا أَهَالِیَکُمْ فِی کُلِّ جُمُعَةٍ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْفَاکِهَةِ کَیْ یَفْرَحُوا بِالْجُمُعَة[۲۰]ِ ترجمه: برای اهل و عیال خود درهر روز جمعه مقداری میوه ی تازه بخرید تا از جمعه خوشنود شوند.(تا نسبت به شعایر اسلامی احترام کرده محبتشان به دین زیاد شود.)
نکات
۱- حضرت امیر نه تنها در زمان حیات خود به فکر درآمد خانواده خویش بودند بلکه با وصیت نامه ای در باره نخلستان ها منبع درآمدی را هم برای بعد از فوت خویش برای خانواده خود بجای گذاردند.
۲- گناهان انسان بر رزق و روزی او تاثیر دارند و باعث کم شدن آن می شوند.
۳- غیرت ورزی مردان یکی از راههای حفظ پاکدامنی زنان است اما باید توجه داشت که استفاده نابجا از غیرت اثرعکس بجا می گذارد و باعث آلودگی دامن زنان می شود.
۴- برای اصلاح رفتار زنان تندی و خشونت جایی ندارد اما حضرت می فرمایند مدارا و چشم پوشی از خطاهای آنان باعث اصلاح رفتار آنها خواهد شد.
۵- حضرت امیر با مشغله ی فراوان اجتماعی که داشتند در کار منزل به حضرت زهرا کمک می کردند.
کتابنامه
قرآن کریم
امام على بن ابى طالب علیه السلام، نهج البلاغه،انتشارات دار الهجرة قم
کلینى، الکافی، ۸ جلد، دار الکتب الإسلامیة تهران، ۱۳۶۵ ه.ش
حسن بن ابى الحسن دیلمى، إرشاد القلوب، دو جلد در یک مجلد، انتشارات شریف رضى، ۱۴۱۲ ه.ق
دشتی محمد، امام علی و اخلاق اسلامی موسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمومنین
شیخ صدوق، الخصال، دو جلد در یک مجلد، انتشارات جامعه مدرسین قم، ۱۴۰۳ ه.ق
شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ۴ جلد، انتشارات جامعه مدرسین قم، ۱۴۱۳ ه.ق
شیخ مفید،أمالی المفید، وفات مؤلف: ۴۱۳ ه.ق ،ناشر: کنگره شیخ مفید
مجلسى، بحار الأنوار، ۱۱۰ جلد، مؤسسة الوفاء بیروت - لبنان، ۱۴۰۴ ه.ق
۱۰. محدث نورى، مستدرک الوسائل، ۱۸ جلد، مؤسسه آل البیت علیهم السلام قم، ۱۴۰۸ ه.ق
۱۱. شعیری تاج الدین، جامع الاخبار، قرن ۶، زبان عربی، تعداد جلد ۱، انتشارات رضی، قم،۱۴۰۵ه.ق ، چاپ اول
۱۲. خویدکی شرف ادین، کاشف الاستار در ترجمه جامع الاخبار، تعداد جلد ۱، ناشر کتابفروشی اسلامیة ، تهران، ۱۳۸۸ ه.ق ، چاپ اول
--------------------------------------------------------------------------------
[۱]- دشتی ،امام علی و اخلاق اسلامی، موسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمومنین ،ص۷۹
[۲]- شیخ مفید،أمالی المفید، وفات مؤلف: ۴۱۳ ق ،ناشر: کنگره شیخ مفید،ص۲۲۲
[۳]- ثقة الاسلام کلینى، الکافی، ۸ جلد، دار الکتب الإسلامیة تهران، ۱۳۶۵ هجرى شمسى الکافی،ج۸/ص۱۸
[۴]- حسن بن ابى الحسن دیلمى، إرشاد القلوب، دو جلد در یک مجلد، انتشارات شریف رضى، ۱۴۱۲ هجرى قمرى/ ج۱ ص ۱۱۹
[۵]- شیخ صدوق، الخصال، دو جلد در یک مجلد، انتشارات جامعه مدرسین قم، ۱۴۰۳ هجرى قمرى/ج۲ ص ۶۱۶
[۶]- شوری آیه ۳۰
[۷]- کافی ۵/۵۱۸(ثقة الاسلام کلینى، الکافی، ۸ جلد، دار الکتب الإسلامیة تهران، ۱۳۶۵ هجرى شمسى)
[۸]- امام على بن ابى طالب علیه السلام، نهج البلاغه، ۱ جلد، انتشارات دار الهجره قم /نامه ۳۱
[۹]- علامه مجلسى، بحار الأنوار، ۱۱۰ جلد، مؤسسة الوفاء بیروت - لبنان، ۱۴۰۴ هجرى قمرى / ج۱۰۰ ص ۲۴۲
[۱۰]- امام على بن ابى طالب علیه السلام، نهج البلاغه، ۱ جلد، انتشارات دار الهجره قم /خطبه ۸۰
[۱۱]- علامه مجلسى، بحار الأنوار، ۱۱۰ جلد، مؤسسة الوفاء بیروت - لبنان، ۱۴۰۴ هجرى قمرى / ج۷۶ ص ۱۱۵
[۱۲]- امام على بن ابى طالب علیه السلام، نهج البلاغه، ۱ جلد، انتشارات دار الهجره قم / نامه ۳۱
[۱۳]- شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ۴ جلد، انتشارات جامعه مدرسین قم، ۱۴۱۳ هجرى قمرى/ ج۳ ص۵۵۶
[۱۴]- شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ۴ جلد، انتشارات جامعه مدرسین قم، ۱۴۱۳ هجرى قمرى/ ج۳ ص۵۵۶
[۱۵]- ثقة الاسلام کلینى، الکافی، ۸ جلد، دار الکتب الإسلامیة تهران، ۱۳۶۵ هجرى شمسى /ج۵ ص ۸۶
[۱۶]- تاج الدین شعیرى، جامع الأخبار، قرن ششم ، زبان: عربى ، تعداد جلد: ۱ ، انتشارات رضى ، قم ، سال چاپ: ۱۴۰۵ ق ،چاپ: اول ص ۱۰۲
[۱۷]- شرف الدین خویدکى ، کاشف الاستار در ترجمه جامع الاخبار، ،تعداد جلد: ۱، ناشر: کتاب فروشى اسلامیه ، تهران ، ۱۳۸۸ ق ،چاپ: اول ص ۱۰۵
[۱۸]- محدث نورى، مستدرک الوسائل، ۱۸ جلد، مؤسسه آل البیت علیهم السلام قم، ۱۴۰۸ هجرى قمرى/ج ۱۳ ص ۴۸
[۱۹]- دشتی/ امام علی و اخلاق اسلامی /موسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمومنین/ص۳۰۴
[۲۰]- علامه مجلسى، بحار الأنوار، ۱۱۰ جلد، مؤسسة الوفاء بیروت - لبنان، ۱۴۰۴ هجرى قمرى/ج۱۰۱ ص ۷۳
محمدجواد رحمانی
|
دوشنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۸ ساعت 23:5 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
جلوه های رفتاری امام علی در خانواده
امام علي
قدس آنلاین:خانواده در پرتو عشق مستحکم می شود و باید با همان عشق اداره شود وگرنه اداره زندگی با قوانین و مقررات خشک و سرد زندگی را به جهنمی سوزان تبدیل می کند. پس سعی کنید به یکدیگر عشق بورزید و از معنویات مخصوصاًّ حضور در محافل ذکر و یاد خدا که آرامش بخش دل و روح است فاصله نگیرید.
رکن اصلی جامعه خانواده است و ریشه همه سعادت ها و موفقیت ها ایمان به خداست؛ بنابراین خانواده ای که بر مبنای ایمان به خدا تشکیل شده باشد خانواده ای اصیل و موفق است.
خانواده ها باید بدانند که برای رسیدن به کمالات معنوی و مصون ماندن از آسیب ها و نابهنجاری های اخلاقی نیازمند پشتیبانی هستند و چه پشتیبانی بهتر از خدا؟ و چه مأمنی بهتر از مجالس خدایی؟
خانواده و مسجد
خانواده کوچک ترین واحد اجتماع و در عین حال مهم ترین عامل تعیین کننده نظام اجتماعی است. عوامل انگیزشی و رفتاری گوناگونی بر قدرت و پایداری خانواده و اعضای آن تأثیرگذار است و مسجد و محافل مذهبی از مهم ترین این عوامل است.
خانواده هایی که اهل مسجد هستند علاوه بر جایگاه ویژه در نزد خداوند مورد احترام مردم هم هستند و این پایگاه اجتماعی موجب می شود که به الگوهای اخلاقی تبدیل شوند و سرپیچی از قوانین اجتماعی و اصول اخلاقی برایشان بسیار دشوار گردد.
اگر فضای حاکم بر خانه و خانواده به سوی ارزش های واهی و دور از معنویات پیش رود، خانواده دچار بحران می شود.فضای حاکم بر خانواده های اهل مسجد معمولا معنوی است چون آنها با عبادت و یاد خدا همراه اند و همین بعث استحکام و پایدارشان می شود.
اقامه نماز در مسجد روح قدسی و معنوی دوچندانی را به نمازگزاران می بخشد و همراه شدن با جماعت، مهرورزی و محبت نسبت به یکدیگر را در آنان تقویت می کند.
چه قدر زیباست که همه افراد خانواده در مسجد حضور پیدا کنند و یار و یاور یکدیگر در کسب فضایل اخلاقی و فیوضات معنوی باشند.
خانواده هایی که اهل مسجدند، به انجام فرایض دینی بیشتر مقیدند و از همان ابتدا فرزندان خود را با تکالیف شرعی آشنا نموده و وظایف دینی را به آنها گوشزد می کنند.
پدر و مادری که خود به مسجد می روند و در انجام وظایف شرعی اهمال و سهل انگاری نمی کنند بهتر می توانند فرزندانی دین دار و مسجدرو تربیت کنند.
آمد و شد کودکان به مسجد همراه با والدین ضمن اینکه تأثیر بسزایی در اجتماعی شدن آنان دارد به باروری اعتقادات دینی آنها کمک شایانی خواهد کرد.
جلوه های رفتاری امام علی در خانواده
نخستین هسته جامعه انسانی خانواده است که انسان ها همدلی و همزیستی و مهر و محبت را ابتدا در آن و در دامن پر مهر مادر و آغوش گرم پدر احساس می کنند و شخصیت و منش خویش را به دست می آورند؛ آداب اجتماعی را می آموزند و سپس به صحنه جامعه وارد می شوند و همان سآنکه در خانواده تربیت و پرورش یافته اند، با مسایل اجتماعی روبرو می شوند و به همراه دیگر افراد که هر یک از آنها نیز در خانواده ای بزرگ شده و شکل گرفته اند جامعه را می سازند. از این رو، خانواده از جایگاه والا، منزلتی ارجمند و موقعیتی ممتاز برخوردار است و به همین دلیل دین مقدس اسلام و سایر ادیان الهی، به این کانون اصلی انسان سازی توجه فراوان کرده، آن را بسیار مقدس و محترم دانسته اند. در این نوشتار تلاش می کنیم برخی از جنبه های رفتاری امام علی (ع) در خانواده و در قبال فاطمه زهرا(س) را به اختصار از نظر بگذرانیم، باشد که توشه ای از این زندگی بی بدیل و یگانه فراهم آورده و بکار بندیم.
رفتار علی (ع) در خانه
رفتار علی در خانه از روی عدل و انصاف بود، میان افراد خانه فرق نمی گذاشت و حقوق و حرمت همه را منظور می داشت. مانند سایر افراد کار می کرد. برای خانه آب می آورد و به حضرت فاطمه(س) کمک می کرد. لباس خود را،خود اصلاح می کرد، کفش خود را، خود وصله می زد و قلیل المؤونه بود و بیشتر اوقات بیش از یک پیراهن نداشت. کفش خود را از لیف خرما می ساخت و بند شمشیرش هم غالباً از همان لیف خرما بود. به غلامان و کنیزان بیش از اندازه کار نمی گفت. لباس او با لباس غلامش فرقی نداشت. میان او و زنانش نزاعی واقع نشد و در تربیت فرزندانش آنها را از معدن علم و حکمت و زهد و ورع خود، برخوردار می کرد و از شجاعت و فنون جنگ و سلوک با مردم نصیب وافری به آنها می داد. آنها را آزاده و متکی به نفس بار می آورد و محبت و مهربانی را به آنها می آموخت.[1]
شیوه همسرداری امام علی (ع):
علی (ع)، فاطمه(س) را به خوبی می شناخت و برای او احترامی در خور، قایل بود. فاطمه سلام الله علیها نیز منزلت علی (ع) را می دانست و او را محترم می شمرد و به خاطر همین شناخت، و کانون پر از مهر و عاطفه خانوادگی بود که علی (ع) می فرمود:
به خدا سوگند هیچ گاه فاطمه را به اکراه به کاری وانداشتم و او را ناراحت نکردم و خشمگین نساختم، تا خداوند او را نزد خویش برد و او نیز هیچ زمان مرا ناراحت و خشمگین نکرد و از دستور من سرنپیچید، هرگاه به او نگاه می کردم همه ناراحتی ها و غم هایم را از یاد می بردم.
با اینکه پیامبر(ص) کارها را میان آنها تقسیم کرده بود به این شکل که علی (ع) موظف به کارهای بیرون از خانه و فاطمه سلام الله علیها به امور داخل خانه می رسید با این حال حضرت علی (ع) در خانه نیز به حضرت فاطمه سلام الله علیها کمک می کرد و از بار سنگین کارهای داخل خانه که بر دوش او بود، می کاست. حضرت در خانه عدس پاک می کرد، خانه را جارو می زد و در آسیاب کردن جو به فاطمه سلام الله علیه یاری می داد.
امام صادق (ع) می فرماید: «امیرمؤمنان به خانه هیزم و آب می آورد و جارو می کرد و فاطمه سلام الله علیها آسیاب و خمیر می کرد و نان می پخت».
امام هیچ گاه از یاری و کمک به همسرش در خانه و بیرون از خانه، کوتاهی نکرد و مقررات اسلامی را در مورد وی نادیده نگرفت و در هر حال مدافعش بود.
حضرت در مورد حقوق همسران فرمودند: «مبادا بر زنان خود ستم روا دارید و آنان را از حق خویش محروم سازید. هر کس به اندازه یک درهم گوشت برای همسر و فرزندان خویش خریداری کند مانند کسی است که برده ای از فرزندان اسماعیل را آزاد ساخته است.»(2)
رفتار علی (ع) با فرزندان خود:
شیوه و رفتار علی (ع) با فرزندانش، بر همان مبنایی استوار بود که خود بر آن اساس از جانب پیامبر تربیت شده بود، به عبارت دیگر نوع آموزش و تربیتی را که قرآن و سنت برای فرزندان مقرر ساخته بود، به کار می بست و تصریح می کرد که فرزند را بر پدر و مادر و پدر و مادر را بر فرزند حقوقی است متقابل ؛ حق فرزند بر پدر این است که بر او نام نیک گذارد، ادب نیکو و پسندیده بیاموزد و در برابر، حق پدر بر فرزند آن است که از پدر فرمان برد جز آنکه اطاعت از پدر، در مسیر سرپیچی از فرمان خداوند باشد.(3)
در سخنی زیبا به امام حسن و امام حسین8 فضیلت ها و ارزش های متعالی در زندگی را چنین می آموزد:
تقوا پیشه سازید، در پی دنیا و مظاهر آن نباشید؛ حتی اگر دنیا به شما روی آورد به هر چه از مواهب دنیایی است و از دست می دهید، تأسف نخورید، به حق سخن بگویید، برای پاداش الهی کار و کوشش کنید. دشمن ستمگر و یاور ستمدیده باشید و در کارهایتان نظم داشته باشید. برای ایجاد صلح و آشتی بین مردم بکوشید، حال یتیمان را رعایت کنید و نگذارید نابود شوند. همسایگان خود را مراعات کنید. مبادا در عمل به قرآن، دیگران بر شما پیشی بگیرند، همواره مواظب نماز باشید. امر به معروف و نهی از منکر را هرگز ترک نکنید که در آن صورت، بدان بر شما مسلط شده، دعایتان مستجاب نخواهد شد. بر شما باد همبستگی و از تفرقه و پشت کردن به هم بپرهیزید.
در این سخنان هرآنچه باید پدری به فرزندان خویش در امر دینی و دنیایی و در نوع رفتار فردی و اجتماعی بیاموزد، آمده است. هر یک از فرزندانش که متولد می شد روز هفتم تولدش قربانی می کرد و وقتی امام حسن (ع) به دنیا آمد، کودک را نزد پیامبر اکرم9 آورده و حضرت با تمام وجودش آغوش مطهرش را به روی کودک گشود و سپس در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه خواند تا نخستین صدایی که گوش او را می نوازد، صدای حق باشد.(4)
امام در مورد چگونگی تربیت کودک می فرماید:
«من کان له ولد صبا»(5)هر کس فرزند کودکی داشت کودکی کند.
حضرت در این سخن ارزشمند، رکنی اساسی و حکمت آمیز را مطرح ساخته که با هر کسی باید به زبان خود وی سخن گفت و رفتار کرد و نیز می فرماید:
«فرزندانتان را به آداب و نوع تربیت خویش محدود نسازید زیرا آنان برای روزگاری غیر از روزگار شما آفریده شده اند.»(6) و چه زیبا دستور العملی جاودانه و همیشگی برای تمام دوران ها ارایه می دهد.
حضرت علی (ع) برای اینکه به فرزند خویش شخصیت و مسئولیت دهد، داوری مردی را که برای رهایی شخصی بی گناه از قصاص، به قتل اعتراف کرد، به امام حسن (ع) واگذاشت و امام حسن (ع) فرمود: چون با حضور خویش و با اعتراف به قتل، بی گناهی را از مرگ نجات داد و خداوند می فرماید: «هر کسی مرد بی گناهی را از مرگ نجات بدهد، مثل این است که جهانیان را از مرگ نجات داده است(مائده: 32)، پس دیه او را از بیت المال بدهید و هر دو را آزاد کنید.» حضرت علی (ع) داروی فرزندش را پسندید و قضاوت او را تأیید کرد. نمونه این مسئولیت دادن ها و وارد کردن آنها به مسائل اجتماعی فراوان است.(7) کما اینکه حضرت بارها حسنین(ع) را به جبهه های جنگ و جهاد می فرستاد و تمام اصول اندیشه و عمل اسلامی را به بهترین شکل ممکن به فرزندان خود تعلیم می داد.
پیداست که سیره و شیوه زندگی عملی امام علی (ع) بسی فراتر از این مختصر است. با این همه امید که همین مختصر نیز برای علاقمندان مفید افتد.
پی نوشت ها:
[1]. محمد علی خلیلی، زندگانی علی (ع) امیرالمؤمنین، ص 417.
[2]. علی رفیعی، سیره امام علی (ع)، دانشنامه امام علی، ج10، صص 26-24.
[3]. علی اصغر ظهیری، سیره عملی امام علی در آینه روایات و حکایات، ص 41.
[4]. علی رفیعی سیره امام علی(ع)، دانشنامه امام علی(ع)، ص 26.
[5]. میزان الحکمه، ج10، ص701.
.[6] سرچشمه های نور، مترجمین محمد تقی رهبری، مسلم صاحبی، امیرکبیر، 1385 ص206.
[7]. علی رفیعی، سیره امام علی(ع)، دانشنامه امام علی(ع)، ص 28.
نگارش:محبوبه ساعی
|
جمعه سوم آبان ۱۳۹۸ ساعت 5:55 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
شرح حدیثی اخلاقی از امام باقر ع توسط مقام معظم رهبری :
فِی الکافِی عَن الباقِر علیهالسلام یُنادِی مُنادیٍ فِی کُلِّ یَوم اِبنَ آدَم لِدْ لِلْموت (۱)
[حضرت امام محمد باقر علیهالسلام فرمودند: هر روز منادیای ندا میدهد که ای فرزند آدم!] متولد شو برای مردن.
یک حقیقت آشکاری که اغلب عقول مردم و اذهان مردم از آن غافل است؛ [اینکه] هر ولادتی برای فنا و نابودی است در نهایت.
وَ اجمَع لِلفَناء
گرد بیاور و جمع کن، پول را، مال را، اشیاء را، کتاب را، وسایل مطلوب زندگی را از جهات مادی، عینی، قدرت و چه و چه، همهی اینها را زحمت بکش جمع بیاور، لِلفَناء، برای اینکه از بین برود. همهاش از بین خواهد رفت.
هر آنچه که ما جمع میکنیم نابود خواهد شد. یک چند صباحی او مهمان ما است یا ما مهمان او هستیم، گاهی هم او هست ما میرویم، او هم خواهد رفت بعد از ما.
وَ ابنِ لِلخَراب
بساز برای ویران شدن و خراب شدن
این توجه دادن ما است به طبیعت این عالم، عالم فناء و عالم ماده، که همه چیز در این دنیا برای آمدن و رفتن است؛ هیچ چیزی بقاء ندارد. این را انسان توجه کند و درک کند. به یاد عاقبت کار در هنگام آغاز کار باشد. این عبرتی است برای ما. دلبستگیها را کم میکند؛ هم دلبستگی به اشیاء را، به چیزهایی که متعلق به ما است و هم دلبستگی به نفس را.
۱) الشافی، صفحهی ۸۷۶
******
نهج البلاغه حکمت 132
إِنَّ لِلَّهِ مَلَكاً يُنَادِي فِي كُلِّ يَوْم: لِدُوا لِلْمَوْتِ، وَاجْمَعُوا لِلْفَنَاءِ، وَابْنُوا لِلْخَرَابِ.
امام(عليه السلام) فرمود: خداوند فرشته اى دارد كه همه روز بانگ مى زند بزاييد براى مردن، و گردآورى كنيد براى فنا، و بنا كنيد براى ويران شدن!
💠شرح و تفسير
پيام فرشته الهى
امام(عليه السلام) در اين كلام حكيمانه كوتاه و پربار به سرنوشت انسان ها و مواهب و نعمت هاى آنها اشاره كرده مى فرمايد: «خداوند فرشته اى دارد كه همه روز بانگ مى زند بزاييد براى مردن و گردآوريد براى فنا و بنا كنيد براى ويران شدن».
لام در «لِلْمَوْتِ» و «لِلْفَناءِ» و «لِلْخَرابِ» لام سببيّه نيست، بلكه لام غايت است; يعنى فرزند بزاييد ولى عاقبتش مرگ است و اموال گردآورى كنيد سرانجامش فناست و بناهاى پرشكوه برپا سازيد عاقبت آن ويرانى است.
شبيه چيزى است كه در قرآن مجيد در داستان فرعون و همسرش به هنگام گرفتن قنداقه موسى از آب نيل آمده است «(فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوّاً); (هنگامى كه مادرش به فرمان خدا او را به دريا افكند) خاندان فرعون او را (از آب) گرفتند، تا سرانجام دشمن آنان و مايه اندوهشان گردد» يعنى عاقبت كار چنين شد.
🖌️اشاره امام بر سه چیز
در حقيقت امام روى سه چيز از مهم ترين مواهب زندگى دنيا انگشت گذارده و سرانجام همه آنها را روشن ساخت: فرزندان كه عزيزترين سرمايه انسان اند و اموال كه براى آن زحمت فراوان مى كشد و بناهاى مجلل كه گاه قسمت عمده عمر خود را صرف آن مى كند.
🖋️همه چیز فانی است مگر:
امام مى فرمايد: هيچ يك از اينها بقا و دوامى ندارد و سرانجام گرد و غبار فنا بر روى همه آنها مى نشيند تنها چيزى كه براى انسان باقى مى ماند اعمال خير و نيكى هاست كه نزد خدا ذخيره مى شود، قرآن مى گويد: «(مَا عِنْدَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِنْدَ اللهِ بَاق); آنچه نزد شماست از ميان مى رود و آنچه نزد خداست باقى مى ماند».
در اين كه آيا واقعاً فرشته اى فرياد مى زند و ما صداى او را نمى شنويم يا زبان حال جهان آفرينش و طبيعت دنياست يا صدايى است كه از جان و فطرت و عقل ما بر مى خيزد و ملك اشاره به آن است، محلّ گفتوگو است.
كسانى كه آن را تفسير به طبيعت دنيا و مانند آن كرده اند دليلشان اين است كه اگر واقعاً ملكى صدا بزند و ما نداى او را نشنويم چه فايده اى مى تواند داشته باشد؟; ولى به اين ايراد مى توان پاسخ داد كه وقتى نداى آن ملك به وسيله اولياءالله براى ما نقل شود تأثيرش واضح است مثل اين كه ما براى كسى نقل كنيم كه فرزندت را در فلان شهر ديديم كه فرياد مى زد مرا يارى كنيد.
در اين گونه موارد صداى شخص غائب به وسيله شخص حاضر رسيده است.
📝بهترین راه برای تشخیص سرنوشت
بهترين راه براى اين كه انسان سرنوشت آينده خود را تشخيص دهد آن است كه درباره پيشينيان فكر كند آنها كجا رفتند؟ اموالشان چه شد؟ و كاخ هايشان به چه سرنوشتى گرفتار گرديد؟ قرآن مجيد درباره كافران و منافقان در آيه ۶۹ سوره توبه مى فرمايد: «(كَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ كَانُوا أَشَدَّ مِنْكُمْ قُوَّةً وَأَكْثَرَ أَمْوَالا وَأَوْلاَداً); (شما منافقان،) همانند كسانى هستيد كه قبل از شما بودند، (و راه انفاق پيمودند; بلكه) آنها از شما نيرومندتر، و اموال و فرزندانشان بيشتر بود» (ديديد سرنوشت آنها چه شد؟) سرنوشت خود را بر آنها قياس كنيد.
🔴خطاب بین انسان محتضر و اموال، فرزندان و اعمالش
در حديثى در كتاب شريف كافى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم فرزند آدم هنگامى كه در آخرين روز دنيا و اولين روز آخرت قرار مى گيرد اموال و فرزندان و اعمال او در برابرش مجسم مى شوند
1️⃣رو به اموالش مى كند و مى گويد به خدا سوگند من نسبت به تو حريص و بخيل بودم الان سهم من نزد تو چيست؟ مى گويد: «خُذْ مِنّي كَفَنَكَ; تنها كفن خود را مى توانى از من بگيرى»
2️⃣رو به فرزندانش مى كند و مى گويد شما را دوست مى داشتم و از شما حمايت مى كردم من چه سهمى نزد شما دارم؟ مى گويند: تو را به قبرت مى بريم و پنهان مى كنيم
3️⃣رو به سوى عملش مى كند و مى گويد به خدا سوگند من نسبت به تو بى اعتنا بودم و تو بر من سنگين بودى چه چيز نزد تو دارم؟ عملش مى گويد: من همنشين تو در قبر و روز قيامت هستم تا من و تو به پيشگاه پروردگار عرضه شويم.
(سپس امام(عليه السلام) فرمود: اگر آن شخص ولىّ خدا بوده سرنوشت بسيار خوبى دارد و اگر دشمن خدا بوده به عذاب دردناكى مبتلا مى شود).
شاعر معروف عرب ابوالعتائيه از كلام حكيمانه امام بهره گرفته و مى گويد: لِدُوا لِلْمَوت وَابْنُوا لِلْخَرابِ *** فَكُلُّكُمْ يَصيرُ إلى ذِهابِ لِمَنْ نَبْني وَنَحْنُ إلى تُراب *** نَصيرُ كَما خُلِقْنا مِنْ تُراب؟ براى مرگ بزاييد و براى ويرانى بنا كنيد كه همه شما در مسير رفتن هستيد براى چه كسى بنا مى كنيم در حالى كه ما به سوى خاك مى رويم و همان گونه كه از خاك آفريده شديم به خاك باز مى گرديم.
|
چهارشنبه بیست و چهارم مهر ۱۳۹۸ ساعت 6:1 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|

متن نهج البلاغه |
 |  |  |
ترجمه ها و شروح |
 |  |  |
۱۳۹۵/۱۰/۱۴
1. اخبار موجود در قرآن
ألا ان فيه علم ما ياتى، و الحديث عن الماضى، و دواء دائكم، و نظم ما بينكم.
آگاه باشيد! در اين كتاب الهى است علم هر آنچه كه خواهد آمد و سخن هر آنچه كه گذشته است و دواى درد شما و نظم آنچه كه در ميان شما بايد باشد.1
2. شفاعت قرآن
من شَفَع له القرآن يوم القيامة شُفّع فيه، و من مَحَل به القرآن يوم القيامة صُدّق عليه.
كسى را كه قرآن در قيامت شفاعت كند، شفاعتش قبول شود و كسى كه قرآن از او شكايت نمايد، شكايتش پذيرفته مى شود.2
3. نورى تابناك
أنزل عليه الكتاب نورا لا تطفا مصابيحه و سراجا لا يخبو توقّده، و بحرا لا يدرك قعره، و منهاجا لا يضل نهجه، و شعاعا لا يظلم ضوءه، و فرقانا لا يخمد برهانه، و تبيانا لا تهدم أركانه، و شفاء لا تخشى أسقامه، و عزا لا تهزم أنصاره، و حقا لا تخذل أعوانه.
خداوند قرآن را بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرو فرستاد، در حالى كه نورى است كه قنديل هاى آن خاموش نمى شود و چراغى است كه افروختن آن فرو نمى نشيند و دريايى است كه ژرفاى آن پيدا نمى شود و راهى است كه رفتن در آن گمراهى ندارد و شعاعى تابان است كه روشنى آن پايان ندارد و جدا كننده حق و باطل است كه دليل و برهانش سست نمى گردد و بنايى است كه پايه هاى آن ويران نمى شود و شفابخشى است كه با وجود آن بيمارى ها موجب ترس و بيم نمى شود و ارجمندى است كه يارانش شكست نمى خورند و حقى است كه مددكاران آن مغلوب نمى شود.3
4. هدايت به طريقه اى محكم
أيها الناس! انه من استنصح الله وُفّق، و من اتخذ قوله دليلا هُدى للتى هى أقوم.
اى مردم! كسى كه از خدا پند و خير خويش را مسألت نمايد، موفق گردد و هر كس كه كلام خدا را براى خود راهنما اتخاذ كند به آن طريقه اى كه محكم تر و راست تر است هدايت شود.4
5. تكامل دين در قرآن
أنزل عليك الكتاب تبيانا لكل شىء و عمّر فيكم نبيه ازمانا، حتى أكمل له و لكم فيما أنزل من كتابه دينه الذى رضى لنفسه.
خداوند قرآن را كه در آن هر چيزى توضيح داده شده است براى شما فرو فرستاده و پيامبرش را مدتى در ميان شما زنده نگه داشت تا دين خويش را كه در كتابش آورده است و مورد پسند و خشنودى اوست براى او و شما كامل كرد.5
6. بر طرف كننده تاريكى
لا تُكشف الظلمات الا به.
تاريكى هاى نادانى و جهل جز به وسيله آن (قرآن) رفع نشود.6
7. شفيعى مقبول
اعلموا انه (القرآن) شافع مشفّع، و قائل مصدّق.
آگاه باشيد! قرآن شفاعت كننده اى است كه شفاعتش پذيرفته و گوينده اى است كه سخنش تصديق شود.7
8. وسيله راه يابى
ان لكم عَلَماً فاهتدوا بعلمكم.
حتمى است كه براى شما نشانه اى است با آن نشانه هدايت شويد!8
9. بهار دل
ان الله سبحانه لم يعظ أحدا بمثل هذا القرآن فانه حبل الله المتين، و سببه الامين، و فيه ربيع القلب، و ينابيع العلم، و ما للقلب جلاء غيره.
خداى سبحان هيچ كس را به چيزى چون قرآن اندرز نداده است، زيرا آن ريسمان استوار خداست و واسطه امين و درستكار اوست. در قرآن بهار دل است و چشمه هاى دانش و براى دل جز آن صيقلى وجود ندارد.9
10. ريسمان محكم الهى
عليكم بكتاب الله، فانه الحبل المتين، و النور المبين، و الشفاء النافع، و الرىّ الناقع، و العصمة للمتمسك، و النجاة للمتعلق.
تمسك كنيد به كتاب خداوندى؛ زيرا اين كتاب طنابى است محكم و نورى است آشكار و شفايى است سودمند و سيراب كننده اى است برطرف كننده تشنگى و نجات براى كسى است كه به آن در آويزد.10
11. همنشينى با قرآن
ما جالس هذا القرآن احدٌ الا قام عنه بزيادة او نقصان؛ زيادة فى هُدى، أو نقصان من عَمى.
هيچ كس با قرآن همنشين نشد مگر اين كه زيادت يا نقصانى نصيب او ساخت؛ زیاد کردن در هدايت و كاستن از نابينايى.11
12. چنگ به ريسمان خداوندى
كتب عليه السلام الى الحارث الهمدانى: تمسّك بحبل القرآن و استنصحه، و أحلّ حلاله، و حرّم حرامه.
امام عليه السلام در نامه اى به حارث همدانى نوشته است: به ريسمان قرآن چنگ بزن و از آن پند بگير، حلالش را حلال شمر و حرامش را حرام.12
13. عمل به قرآن
الله الله فى القرآن، لا يسبقكم بالعمل به غيركم.
شما را به خدا، درباره قرآن! مبادا ديگران در عمل به آن بر شما پيشي گيرند.13
14. حكم زندگانى
فى القرآن نباء ما قبلكم، و خبر ما بعدكم، و حكم ما بينكم.
در قرآن است آنچه سرگذشت پيشينيان بوده و اخبار و حوادث آيندگان خواهد بود و بيان حكم ميان شما در زندگانى است.14
15. در خواست از خدا
فاسألوا الله به، و توجهوا اليه بحبه، و لا تسألوا به خلقه.
از خدا به وسيله قرآن مسألت نماييد و متوجه باشيد به خدا با محبت قرآن، و به وسيله قرآن از مردم چيزى نخواهيد.15
16. بهترين گفته ها
تعلموا القرآن فانه احسن الحديث، و تفقهوا فيه فانه ربيع القلوب، و استشفوا بنوره فانه شفاء الصدور و أحسنوا تلاوته فانه انفع القصص، و ان العالم العامل بغير علمه كالجاهل الحائر الذى لا يستفيق من جهله، بل الحجة عليه أعظم، و الحسرة له الزم، و هو عند الله ألوَم.
قرآن را بياموزيد كه بهترين گفته هاست و در آن تفقه كنيد كه آن بهار (و نشاط بخش) قلب هاست، از روشنايى آن شفا بجوييد كه شفابخش بيمارى سينه هاست، آن را به خوبى تلاوت كنيد كه سود بخش ترين داستان هاست، و دانشمندى كه به غير علمش عمل كند، چون نادان سرگردانى است كه از جهالت به هوش نمى آيد؛ بلكه حجت و دليل بر او عظيم تر و حسرت و افسوس بر او ثابت تر و سرزنش او در پيشگاه خداوند بيشتر است.16
17. وجوه قرآن
لعبد الله بن العباس لما بعثه للاحتجاج على الخوارج: لا تخاصمهم بالقرآن، فان القرآن حمّال ذو وجوه، تقول و يقولون، و لكن حاججهم بالسنة فانهم لن يجدوا عنها محيصا.
امام عليه السلام در سفارش خود به عبدالله بن عباس هنگامى كه وى را براى صحبت با خوارج مى فرستاد چنين مى فرمود: از روى قرآن با آنان صحبت مكن؛ زيرا قرآن داراى معناهاى مختلفى است، تو يك معنى را مى گويى و آن ها معنايى ديگر را، تو با روايت با آن ها بحث كن كه راه فرارى نخواهند يافت.17
18. كتاب هدايت
القرآن امر زاجر، و صامت ناطق، حجة الله على خلقه. أخذ عليه ميثاقه، و ارتهن عليهم انفسهم. أتم نوره، و أكمل به دينه.
قرآن امر كننده به كار نيك و باز دارنده از زشتى ها است، خاموشى گوياست، حجت خدا بر خلق اوست، از آنان نسبت به قرآن پيمان گرفت و وجود باطنى آنان را در گرو اين قرآن نهاد، نور آن را تمام و دين خويش را به وسيله آن كامل فرمود.18
19. اى كاش غافلان بيدار مى شدند!
قد دارستكم الكتاب، و فاتحتكم الحجاج، و عرفتكم ما أنكرتم، و سوغتكم ما محجتم، لوكان الاعمى يلحظ، أو النائم يستيقظ!
من قرآن را به شما آموختم و باب دلايل و براهين را به روى شما گشودم و آنچه را نمى شناختيد، به شما شناساندم و آنچه را كه از دهان به بيرون پرت مى كرديد، به مذاق شما گوارا ساختم. اى كاش كه نابينا، بينا مى گشت، يا خفته بيدار مى شد.19
20. هادى بدون گمراهى
واعلموا أن هذا القرآن هو الناصح الذى لا يغشّ، و الهادى الذى لايضل و المحدث الذى لا يكذب.
بدانيد كه اين قرآن خير خواهى است كه خيانت نمى كند، هدايت كننده اى است كه گمراه نمى سازد، و گوینده ای است كه دروغ نمى گويد.20
21. دواى دردها
استشفوه من أدوائكم، و استعينوا به على لأوائكم فان فيه شفاء من أكبر الداء و هو الكفر و النفاق و الغى و الضلال.
براى دردهايتان از قرآن شفا طلب كنيد و براى مشكلاتتان از آن كمك بگيريد؛ زيرا در قرآن شفاى بزرگ ترين دردهاست، درد كفر، نفاق و گمراهى.21
22. شافع پذيرفته شده
اعلموا! أنه شافع مشفّع و قائل مصدّق، و أنه من شفع له القرآن يوم القيامه شفّع فيه، و من محل به القرآن يوم القيامة صدّق عليه.
بدانيد! قرآن شفاعت كننده اى است که شفاعتش پذيرفته شده، گوينده اى است تصديق شده، كسى را كه قرآن در قيامت شفاعت كند، پذيرفته است و هر كس را كه قرآن از او بدگويى كند، گواهى اش بر ضد او قبول است.22
23. ثروت در پناه قرآن
وَ اعلَمُوا أَنَّه لَيسَ عَلى أَحدٍ بَعدَ القرآن مِن فَاقةٍ وَ لَا لِأَحَدٍ قَبلَ القُرآنِ مِن غِنًى.
بدانيد كه براى كسى بعد از بودن با قرآن تهيدستى نيست، و براى احدى منهاى قرآن بى نيازى نمي باشد.23
24. قرآن در قيامت
ينادى مناد قوم القيامة: (الا ان كل حارث مبتلى فى حرثه و عاقبة عمله، غير حرثة القرآن) فكونوا من حرثته و أتباعه و استدلوه على ربكم و استنصحوه على أنفسكم، و اتهموا عليه آراءكم، واستغشوا فيه أهواءكم.
در روز قيامت فريادگرى ندا دهد: اگاه باشيد! امروز هر كس گرفتار بذرى است كه افشانده و گرفتار عاقبت كارى است كه انجام داده، مگر كسى كه بذر قرآن افشانده؛ پس پيروان آن باشيد. با قرآن خدا را بشناسيد و خود را با آن نصيحت كنيد و هرگاه نظر شما با قرآن مخالف شد، رأى خود را متهم كنيد و خواسته هاى خويش را در برابر قرآن نادرست بشماريد.24
25. قرآن را گرامى بدار!
يأتى على الناس زمان لا يبقى فيهم من القرآن الا رسمه، و من الاسلام الا اسمه.
روزگارى برسد بر سر مردم كه از قرآن جز رسمى (شکل ظاهري) نماند و از اسلام جز اسمى.25
26. همراهى على (عليه السلام) با قرآن
ان الكتاب لمعى، ما فارقتُه مذ صحبتُه.
هميشه كتاب خدا با من است، از زمانى كه همراه آن بوده ام، هيچگاه جدانشده ام.26
27. استهزاء قرآن!
من قرأ القرآن فمات فدخل النار، فهو ممن كان يتخذ آيات الله هزوا.
كسى كه قرآن خوانده سپس از دنيا رفته و با اين وجود وارد جهنم شود، در واقع او از كسانى است كه آيات خدا را به تمسخر و استهزاء گرفته است.27
28. ظاهرى شگفت، باطنى عميق
ان القرآن ظاهره أنيق، و باطنه عميق، لا تفنى عجائبه، و لا تنقضى غرائبه، و لا تكشف الظلمات الا به.
قرآن داراى ظاهرى شگفت انگيز و باطنى عميق است. مطالب شگفت انگيز آن پايان ناپذير و عجايب آن كهنه ناشدنى است و تاريكى هاى جهالت جز با آن بر طرف نخواهد شد.28
29. قرآن نور جاويدان
أنزل عليه الكتاب نورا لا تطفأ مصابيحه... فهو معدن الايمان و بحبوحته، و ينابيع العلم و بحوره، و رياض العدل و غدرانه، و أثافى الاسلام و بنيانه.
خداوند بر پيامبر صلى الله عليه و آله قرآن را نازل فرمود نورى است كه چراغ هاى آن خاموش نمى شود... كه آن ايمان و كانون آن است، بستان هاى عدالت و آبگيرهاى آن است، سنگ بناى اسلام و بنيان آن است.29
30. حق تلاوت
أنه سيأتى عليكم من بعدى زمان ليس فيه شىء اخفى من الحق، و لا أظهر من الباطل... و ليس عند أهل ذلك الزمان سلعة ابور من الكتاب اذا تلى حق تلاوته، و لا أنفق منه اذا حرف عن مواضعه، و لا فى البلاد شيىء أنكر من المعروف، و لا أعرف من المنكر! فقد نبذ الكتاب حملته، و تناساه حفظته، فالكتاب يومئذ و أهله طريدان منفيان... و من قبل ما مثلوا بالصالحين كل مثله.
و قطعى است كه پس از من روزگارى بر شما روى خواهد آورد كه چيزى پوشيده تر از حق و آشكارتر از باطل نمى باشد... و در نزد اهل آن زمان، كالايى كسادتر از قرآن وجود نخواهد داشت، اگر حق خواندن آن ادا شود و متاعى با رونق تر از كتاب الهى نخواهد بود، اگر از معانى و حقايق خود منحرف شود و در آن روزگار هيچ چيزى ناشناخته تر از معروف (يا زشت تر از نيكو) و شناخته تر از ناشناخته (يا نيكوتر از زشتى)ها وجود نخواهد داشت. در آن زمان، آنان كه به كتاب الهى معتقد بودند و آن را با خود داشتند، آن را دور خواهند انداخت و حافظانش آن را فراموش خواهند كر (يا خود را به فراموشكارى خواهند زد) در آن موقع، كتاب و مدافعان و معتقدان و عمل كنندگان به آن مطرود و مهجور از جامعه مى گردند.30
31. جلوه گاه رخ الهى
تجلى لهم سبحانه فى كتابه من غير أن يكونوا رأوه بما أراهم من قدرته.
خداوند سبحان در كتاب خود براى آنان تجلى كرد بدون اين كه او را ببينند، به وسيله ارائه قدرتش به آنها.31
32. قرآن در همه شئون زندگى
كتاب الله تبصرون به، و تنطقون به، و تسمعون به، و ينطق بعضه ببعض، و يشهد بعضه على بعض، و لا يختلف فى الله، و لا يخالف بصاحبه عن الله.
كتاب خداوندى است كه با آن مى بينيد، و با آن سخن مى گوييد و با آن مى شنويد و بعضى از آيات قرآنى بعضى ديگر را توضيح مى دهد و بعضى از آن (به تفسير و تأويل) بعضى ديگر شهادت مى دهد. در بيان الهيات هيچ اختلافى در ميان آياتش نيست و كسى كه با قرآن همدم باشد، از خدا منحرف نمى شود.32
33. حق تلاوت
أين القوم الذين دعوا الى الاسلام فقبلوه، و قرأوا القرآن فاحكموه.
كجا رفتند آن قومى كه دعوت به اسلام شدند آن را پذيرفتند. قرآن را خواندند و با كمال قدرت و استقامت عمل كردند.33
34. نزول قرآن و فغان شيطان
أرى نور الوحى و الرسالة، و أشمّ ريح النبوة، و لقد سمعت رنة الشيطان حين نزل الوحى عليه صلى الله عليه و آله.
من نور وحى و رسالت را مى بينم و شميم نبوت را مى بويم، من آن گاه كه وحى بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل شد، فغان شيطان را شنيدم.34
35. عدم اختلاف در قرآن
الله سبحانه يقول: ما فرّطنا فى الكتاب من شىء و فيه تبيان لكل شىء و ذكر أن الكتاب يصدّق بعضه بعضا و أنه لا اختلاف فيه فقال سبحانه: و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا.
خداى سبحان مى فرمايد: ما در اين كتاب هيچ چيز را فرونگذاشتيم و در آن بيان همه چيز آمده است و ياد آور شده كه آيات قرآن يكديگر را تصديق مى كنند و اختلاف و ناهمخوانى در آن وجود ندارد. خداى سبحان فرموده است: اگر از ناحيه غير خدا بود، هر آينه در آن اختلاف زيادى مى يافتند.35
36. حق مردم بر اهل بيت و پيامبر
لكم علينا العمل بكتاب الله تعالى و سيرة رسول الله صلى الله عليه و آله و القيام بحقه و النعش لسنته.
حق شما بر ما اين است كه به كتاب خدا و روش پيامبر صلى الله عليه و آله عمل كنيم و به حق او قيام كرده و احكام او را چون درفشى بر پا نگهداريم.36
37. على عليه السلام قرآن شناس
ذلك القرآن فاستنطقوه، و لن ينطق و لكن أخبركم عنه.
آن است قرآن، و او را به سخن گفتن وادار كنيد و هرگز (با شما) سخن نخواهد گفت، ولى من براى شما از قرآن خبر مى دهم.37
38. حق تلاوت
أوهِ على أخوانى الذين تلوا القران فأحكموه، و تدبروا الفرض فأقاموه، أحيوا السنة و أماتوا البدعة. دُعوا للجهاد فأجابوا، و وثقوا بالقائد فاتبعوه.
آه! افسوس بر آن برادرانم كه قرآن را تلاوت كردند و در عمل به آن استقامت ورزيدند و در تكاليف انديشيدند و آن ها را انجام دادند، سنت را احيا كردند و بدعت را نابود ساختند. دعوت به جهاد شدند، آن را اجابت كردند و به فرمانده شان اطمينان پيدا كردند و از او پيروى نمودند.38
39. پرهيز از تفسير به رأى
من كتاب له الى معاوية: فعدَوت على الدنيا بتأويل القرآن.
امام عليه السلام در نامه خود به معاويه چنين نوشت: تو با تغيير و تفسير قرآن (مطابق ميل خود) در جستجوى دنيا هستى.39
40. نياز به مفسر
هذا القرآن انما هو خط مستور بين الدفتين، لا ينطق بلسان و لا بدّ له من ترجمان.
اين قرآن خطى است نوشته شده ميان دو جمله كه به زبان سخن نمى گويد و ترجمان و مفسرى مى خواهد.40
41. ترتيل
أما اليل فصافون أقدامهم تالين لاجزاء القرآن يرتلونها ترتيلا. يحزنون به أنفسهم و يستثيرون به دواء دائهم.
متقين كسانى اند كه شب هنگام راست بر پا مى ايستند و اجزاى قرآن را به بهترين وجه تلاوت مى نمايند. نفوس خود را با آيات قرآنى اندوهگين مى سازند و دواى درد خود را با آن كتاب الهى تحصيل مى نمايند.41
42. قرآن سير آبى تشنگان
جعله الله ريّا لعطش العلماء و ربيعا لقلوب الفقهاء، و محاج لطرق الصلحاء، و دواء ليس بعده داء، و نور ليس معه ظلمة.
خداوند متعال قرآن را سيراب كننده تشنگى دانشمندان قرار داده است و بهارى بر دل هاى فقهأ و راه هايى واضح براى طرق صالحان، و دوايى كه با داشتن آن دردى نمى ماند و نورى كه با وجود آن ظلمتى به حيات انسان ها راه ندارد.42
43. ثروتى كه بى آن توانگرى نباشد!
اعلموا! أنه ليس على أحد بعد القرآن من فاقة و لا لاحد قبل القرآن من غنى، فاستشفوه من أدوائكم، و استعينوا به على لأوائكم.
بدانيد! براى هيچ كس پس از فراگيرى قرآن و عمل به آن نيازى نباشد و براى هيچ احدى بدون قرآن بى نيازى امكان ندارد، براى دردهاى خود از قرآن شفا بطلبيد و در مشقت ها از آن يارى بخواهيد.43
44. زينت دل
طوبى للزاهدين فى الدنيا، الراغبين فى الاخرة أولئك قوم اتخذوا الارض بساطا، و ترابها فراشا، و ماءها طيبا، و القران شعارا، و الدعاء دثارا ثم قرضوا الدنيا على منهاج المسيح.
خوشا به حال زاهدين در دنيا و متوجهين و راغبين به آخرت، آن ها گروهى هستند كه زمين را بساط و خاك را فرش و آب را شربت گوارا و قرآن را جامه زيرين (روش خويش و زينت دل) و دعا را جامه رو (مانع حوادث) قرار داده اند. پس به طريقه و روش حضرت مسيح عليه السلام دنيا را از خود جدا كردند.44
45. دژ استوار الهى
كتاب الله بين اظهركم، ناطق لا يعيا لسانه، و بيت لا تهدم أركانه، و عزّ لا تهزم أعوانه.
كتاب خدا در ميان شما سخنگويى است كه هرگز زبانش (از گفتن حق) خسته نمى شود و خانه اى است كه هيچ گاه پايه هاى آن درهم نمى ريزد و نيرومندى است كه يارانش شكست نمى خورند.45
46. تمسك جوييد به كتاب الهى !
عليكم بكتاب الله فانه الحبل المتين، و النور المبين، و الشفاء الناقع... من قال به صدق، و من عمل به سبق.
تمسك جوييد به كتاب خداوندى؛ زيرا اين كتاب، طنابى است محكم و نورى است آشكار، و شفايى است سودمند. هر كس به اين كتاب الهى قايل شد، راست گفت و راست گريد و هر كس به آن عمل كرد بر ديگران سبقت جست.46
47. بى اهميتى به قرآن
انه سيأتى عليكم من بعدى زمان ليس فيه شىء أخفى من الحق، و لا أظهر من الباطل فالكتاب و أهله فى ذلك الزمان فى الناس و ليسا فيهم، و معهم و ليسا معهم! لان الضلالة لا توافق الهدى، و ان اجتمعا فاجتمع القوم على الفرقه، و افترقوا على الجماعة كانهم أئمة الكتاب و ليس الكتاب امامهم، فلم يبق عندهم منه الا اسمه، و لا يعرفون الا خطه و زبره.
قطعى است كه پس از من روزگارى بر شما روى خواهد آورد كه چيزى پوشيده تر از حق و آشكارتر از باطل وجود ندارد. در آن موقع كتاب خدا و مدافعان و معتقدان و عمل كنندگان به آن مطرود و مهجور از جامعه گشته، در آن روزگار كتاب خداوند و معتقدان و عمل كنندگان به آن، در ميان مردم خواهند بود، ولى از آن نخواهند بود و با آنان ديده خواهند شد؛ ولى با آنان نيستند، زيراگمراهى با هدايت، توافق و هماهنگى ندارند! اگر چه دركنار يكديگر ديده شوند. در آن هنگام مردم به پراكندگى و جدايى از يكديگر، متفق مى شوند و براى به دست آوردن اتفاق و اجتماع از يكديگر جدا و پراكنده اند. گويى آنان هستند كه پيشوايان قرآن اند نه اين كه قرآن پيشواى آنان باشد. نمانده است از قرآن در ميان آنان مگر نامى از قرآن و نمى شناسند از آن كتاب الهى، مگر خط و حروف نوشته شده آن را.47
48. حق تلاوت
الي الله أشكو من معشر يعيشون جُهّالا و يموتون ضُلّالا، ليس فيهم سلعة ابور من الكتاب اذا تُلى حق تلاوته، و لا سلعة أنفق بيعا و لا أغلى ثمنا من الكتاب اذا حرّف عن مواضعه!
به خدا شکايت مي کنم از ملتى كه جاهلانه زندگي مي کنند و گمراهانه جان مى دهند، قرآنى كه خوب تلاوت و معني شود در نظرشان بى ارزش ترين چيز است و چيزى در نظرشان با ارزش تر از قرآن، آن موقعى كه تحريفش كنند، نيست.48
49. تازگى قرآن
و لا تخلقه كثرة الرد، و ولوج السمع.
تکرار قرآن و فراوانى ورود آن به گوش، آن را كهنه نمى گرداند.49
50. مجمل هاى قرآن
... مفسرا مجمله، و مبيّنا غوامضه، بينَ ماخوذٍ ميثاقُ علمه، و مُوسّعٍ على العباد فى جهله.
مجمل هاى قرآن تفسير شده و مشكلاتش آشكار است و مطالب آن مشتمل است بر چيزهايى كه دانستن و يادگرفتن آن ها واجب است و نيز چيزهايى كه بندگان موظف به دانستن آن ها نيستند.50
51. راه حق
فأين تذهبون و أنى تؤفكون! و الاعلام قائمة و الايات واضحة و المنار منصوبه، فأين يتاه بكم! و كيف تعمهون! و بينكم عترة نبيكم! و هم أزمة الحق، و أعلام الدين و ألسنة الصدق، فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن، و رِدوهم ورود الهِيم العطاش.
كجا مى رويد و چگونه از راه حق منحرف مى شويد؟ در حالى كه درفش ها برپا و نشانه ها آشكار و چراغ هدايت در پيش است، پس چگونه حيران مانده و راه را گم كرده ايد، در حالى كه عترت پيامبر، در ميان شمايند. پس بدانيد كه آنان راهنماى شما به سوى حق و پيشوايان دين و راستگويان هستند. پس آن ها را در بهترنى جايى كه قرآن را جاى مى دهيد جاى دهيد و همچون شتران تشنه كه به سوى آب مى شتابند، به سوى آن ها بشتابيد.51
52. شناخت راه حق
اعلموا! أنكم لن تعرفوا الرشد حتى تعرفوا الذى تركه، و لن تأخذوا بميثاق الكتاب حتى تعرفوا الذى نقضه، و لمن تمسكوا به، حتى تعرفوا الذى نبذه.
بدانيد! شما هرگز راه راست را نخواهيد شناخت، مگر اين كه كسى را كه آن را رها كرده است بشناسيد و هرگز به پيمان قرآن وفا نخواهيد كرد، مگر آن گاه كه كسى كه اين پيمان را شكسته است بشناسيد و هرگز به قرآن چنگ نخواهيد زد، مگر اين كه كسى را كه آن را كنار زده است بشناسيد.52
53. انواع احکام و حدود در قرآن
بين مثبَت فى الكتاب فرضه، و معلوم فى السنة نسخه، و واجب فى السنة اخذه، و مرخص فى الكتاب تركه، و بين واجب بوقته و زائل فى مستقبله و مباين بين محارمه، من كبير أوعد عليه نيرانه أو صغير أرصد له غفرانه، و بين مقبول فى أدناه موسع فى أقصاه.
قسمتى از احكام در اين كتاب (براى مدتى معين) واجب شده و ناسخ آن در سنت پيامبر آمده و بعضى در سنت واجب شده، در حالى كه قبلا در كتاب خدا (براى مدتى محدود) ترك آن مجاز بوده؛ و بعضى احکام در اوقات معينى واجب است و بعضى واجب بودنش در آينده از بين رفته است.
در اين كتاب بين محرمات نيز تفاوت است، بدين گونه كه براى گناهان كبيره وعده عذاب داده و براى گناهان صغيره راه آمرزش را باز كرده است و در مورد كارهاى نيك كم آنها را پذيرفته و بسيار آن ها را شايسته و پسنديده مى داند كه تحميلى در مورد آن ها نيست.53
54. شروع فتنه
انما بدء وقوع الفتن أهواء تُتّبع، و أحكام تبتدع، يخالف فيها كتاب الله، و يتولى عليها رجال رجالا على غير دين الله.
همانا سر آغاز فتنه ها، پيروى از هواى نفس و حكم خلاف شرع است كه كتاب خدا با آن ها مخالفت مى ورزد و گروهى نيز از كسانى كه راهى جز راه دين خدا مى روند، (از آن فتنه ها و هواى نفس) پيروى مى كنند.54
55. جامعيت قرآن
... كتاب ربكم فيكم. مبينا حلاله و حرامه، و فرائضه و فضائله، و ناسخه و منسوخه، و رخصه و عزائمه، و خاصه و عامه و عبره و أمثاله، و مرسله و محدوده، و محكمه و متشابهه.
كتاب پروردگار شما در ميان شماست، حلال و حرام ان آشكر، واجبات و مستحبات، ناسخ و منسوخ، مباح و ممنوع، خاص و عام، پندها و مثل ها، مطلق و محدودها و محكمات و متشابهات آن، همه معلوم است.55
56. تطبيق امور با قرآن
كونوا من حرثته و أتباعه، و استدلوه على ربكم، و استنصحوه على أنفسكم، و اتهموا عليه آراءكم، و استغشوا فيه أهواءكم.
شما از كشت كنندگان و پيروان آن بوده و آن را راهنماى خويش به سوى پروردگارتان قرار دهيد و از آن پند گيريد و افكارى كه برخلاف قرآن داريد متهم سازيد و خواهش هايى را كه مخالف آن است خائن بدانيد.56
57. موجبات عصمت
عليكم بكتاب الله، (فانه الحبل المتين)... و العصمة للمتمسك.
بر شما باد به كتاب خدا؛ زيرا كه آن ريسمان محكم است... و مايه حفظ كسى كه بدان چنگ زند.57
58. نور معنوى
جاءهم بتصديق الذى بين يديه و النور المقتدى به ذلك القرآن.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به سوى مردم آمد با تصديق و اعتراف آن چه در دست داشت و با نورى معنوى كه بايد از آن پيروى كنند و آن قرآن است.58
59. احياى قرآن
انما حكم الحكمان ليحييا ما أحيا القرآن، و يميتا ما أمات القرآن، و إحياوه الاجتماع عليه، و إماتته الافتراق عنه.
اگر به آن دو نفر (ابوموسى الشعرى و عمروبن عاص) حكميت داده شد، به خاطر اين بود كه آن چه را قرآن زنده دانسته، زنده سازند و آن چه را محكوم به مرگ نموده، از بين ببرند و احياى قرآن اين است كه با هم متحد شوند و به آن عمل كنند و از بين بردن قرآن اين است كه از آن جدا و پراكنده شوند.59
60. حال قرآن نزد ياوران مهدى عليه السلام
ألا و ان من ادركها منا يسرى فيها بسراج منير، و يحذو فيها على مثال الصالحين، ليحل فيها ربقا، و يعتق فيها رقا، و يصدع شعبا، و يشعب صدعا، فى سترة عن الناس لا يبصر القائف أثره و لو تابع نظر ثم ليشحذن فيها قوم شحذ القين النصل تجلى بالتنزيل أبصارهم، و يرمى بالتفسير فى مسامعهم، و يغبقون كأس الحكمة بعد الصبوح .
بدانيد آن كس از ما (حضرت مهدى عليه السلام) كه فتنه ها را دريابد، در تاريكى آن ها با چراغ روشنى سير مى كند. و به روش نياكان رفتار مى نمايد تا گره فتنه ها را بگشايد و اسيران را آزاد سازد و جمعيت گمراهان را پراكنده، نيكان را گرد آورد. او پنهان از مردم است و هيچ جوينده اى هر چند در پى او باشد و چشمش به دنبال او بگردد او را نمى يابد. پس گروهى در آن فتنه ها صيقل مى خورند و براى از بين بردن آن ها آماده مى شوند، همان گونه كه آهنگران شمشير را صيقل مى دهند و چشمان آن ها از نور قرآن روشنى مى گيرد و معانى آيات آن در گوش هايشان فرو مى ريزد و شامگاهان و صبحگاهان از جام حكمت و معارف الهى سيراب مى گردند.60
61. نظر اولياء الله به قرآن
ان اولياء الله هم الذين نظروا الى باطن الدنيا اذا نظر الناس الى ظاهرها، و اشتغلوا باجلها اذا اشتغل الناس بعاجلها، فأماتوا منها ما خشوا أن يميتهم، و تركوا منها ما علموا أنه سيتركهم، و رأوا استكثار غيرهم منها استقلالا، و دركهم لها فوتا، أعداء ما سالم الناس، و سلم ما عادى الناس.
همانا دوستان خدا كسانى هستند كه به باطن دنيا مى نگرند، هنگامى كه مردم به ظاهر آن نگاه مى كنند، و به پايان آن مى پردازند (گرفتارى كيفر الهى) در حالى كه مردم به امروز آن سرگرم اند (و دنيا را مى جويند) پس آن چه را كه انجام آن آنان را مى ميراند (و گرفتار كيفر الهى) از ميان مى برند، آن چه را ديگران بسيار مى بينند اينان اندك مى شمارند، و رسيدن به آن را از دست داده به شمار مى آورند و با آن چه دنيا پرستان آشتى كرده اند، اينان دشمن اند و آن چه را كه به دنيا شيفتگان دشمن دارند دوست مى دارند.61
62. همه چيز در اين كتاب
أم انزل الله سبحانه دينا تاما فقصر الرسول صلى الله عليه و آله عن تبليغه و أدائه، و الله سبحانه يقول: ما فرطنا فى الكتاب من شىء و فيه تبيان لكل شىء.
خداى سبحان دينى كامل فرستاده است و پيامبر صلى الله عليه و آله در تبليغ و اداى آن كوتاهى نكرده است، در حالى كه خداى سبحان مى فرمايد: ما از بيان هيچ چيز در اين كتاب كوتاهى نكرده ايم و همه چيز در اين كتاب بيان شده است.62
63. توجه به اوامر الهی در قرآن
الله الله! أيها الناس! فيما استحفظكم من كتابه، واستودعكم من حقوقه، فإن الله سبحانه لم يخلقكم عبثا.
اى مردم! به خدا توجه كنيد در آنچه رعايت آن را در كتاب خودش از شما خواسته است و در حقوقى كه شما را امانتدار آن كرده است؛ زيرا خدواند سبحان شما را بيهوده نيافريده است.63
64. عمل به قرآن
ان الله تعالى أنزل كتابا هاديا بين فيه الخير و الشر فخذوا نهج الخير تهتدوا، و اصدفوا عن سمت الشر تقصدوا.
همانا خداوند سبحان كتابى را فرو فرستاد كه هدايت كننده است و نيكى و بدى را در آن بيان فرموده است. پس راه خير و نيكى را در پیش گيريد تا هدايت شويد و از راه شر و بدى دورى كنيد تا به سر منزل حق برسيد.64
__________________________
پي نوشت:
- خطبه 158.
- خطبه 158.
- خطبه 198.
- خطبه 147.
- خطبه 86.
- خطبه 18.
- خطبه 176.
- خطبه 176.
- خطبه 176.
- خطبه 156.
- خطبه 176.
- نامه 69.
- نامه 47.
- حكمت 313.
- خطبه 175.
- خطبه 110.
- نامه 77.
- خطبه 183.
- خطبه 180.
- خطبه 176.
- خطبه 175.
- خطبه 175.
- خطبه 175.
- خطبه 176.
- خطبه 122.
- خطبه 122.
- حكمت 228.
- خطبه 18.
- خطبه 198.
- خطبه 147.
- خطبه 167.
- خطبه 133.
- خطبه 121.
- خطبه 192.
- خطبه 18.
- خطبه 169.
- خطبه 158.
- خطبه 182.
- نامه 55.
- خطبه 125.
- خطبه 193.
- خطبه 198.
- خطبه 176.
- حكمت 104.
- خطبه 133.
- خطبه 156.
- خطبه 147.
- خطبه 17.
- خطبه 156.
- خطبه 1.
- خطبه 87.
- خطبه 147.
- خطبه 1.
- خطبه 50.
- خطبه 1.
- خطبه 155.
- خطبه 156.
- خطبه 158.
- خطبه 127.
- خطبه 64.
- خطبه 64.
- خطبه 18.
- خطبه 86.
- خطبه 167.
منبع: نهج البلاغه موضوعى، عباس عزيزىبزارک خطبه های نهج البلاغه تصویر
|
جمعه دوازدهم مهر ۱۳۹۸ ساعت 4:57 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
نیوز گزارش میدهد:
آخر الزمان و حضرت مهدی (عج) در کلام نهج البلاغه
قم نیوز: قمنیوز: نهج البلاغه کتابی است فروتر از کلام خدا و فراتر از سخن بشر. کتابی که طراز فصاحت است این کتاب و پیرایه بلاغت...
آخر الزمان و حضرت مهدی (عج) در کلام نهج البلاغه
به گزارش قمنیوز، نهج البلاغه کتابی است فروتر از کلام خدا و فراتر از سخن بشر. کتابی که طراز فصاحت است این کتاب و پیرایه بلاغت.
عربیت را بها افزاید و دین و دنیا را به کار آید. نهج البلاغه دائره المعارفی از فرهنگ اسلامی است که خواست امام (ع) در آن تدریس علوم طبیعی و یا فهماندن نکته های فلسفی و یا تاریخی نیست.
سخنان مولا علی (ع) در طرح این مباحث همچون قرآن کریم است که به زبان موعظت از هر پدیده محسوس یا معقولی نمونه ای روشن و قابل درک در پیش چشم بیننده و شنونده قرار می دهد.
نهج البلاغه راهنمای گمراهان و چاره ی بیچارگان است. کسی که خواهان سعادت همیشگی است لازم باشد که این کتاب را سرمشق خود قرار دهد و از سخنان آن پند گرفته و به فرامینش عمل کند.
دیدگاه نهج البلاغه از لحاظ حدیث، ادب و تاریخ از عالی ترین درجه اعتبار و سندیت برخوردار می باشد و سخنان برگزیده باب مدینه العلم رسول الله (ص) ، امام علی بن ابیطالب (ع) به عنوان متقن و محکم ترین سخن بعد از کلام وحی و سخنان پیامبر(ص) می باشد.
در این میان به موضوع مهدویت در اسلام از دیدگاه نهج البلاغه و کلام امیرالمومنین(ع) درباره وصف آن حضرت پرداخته ایم.
حضرت مهدی(عج)؛ باقیمانده حجت الهی و آخرین جانشین از جانشینان پیامبران است
خطبه۱۸۲،از خطبه هایی است که امام علی(ع)، در آن به
بخش عمده ای از خطبه های نهج البلاغه که در آن ها اشاره به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دارد، مربوط می شود به علائم و نشانه های آخر الزمان، از جمله حضرت در خطبه ۱۸۷ می فرمایند: «هان ای مردم در آینده پشت کردن روزگار خوش، و قطع شدن پیوندها و روی کار آمدن خردسالان را انتظار کشید، این روزگاری است که ضربات شمشیر بر مؤمن آسان تر از یافتن مال حلال است، روزگاری که پاداش گیرنده از دهنده بیشتر است و آن روزگاری که بی نوشیدن شراب مست می شوید، با فراوانی نعمت ها بدون اجبار سوگند می خورید و نه از روی ناچاری دروغ می گویید و آن روزگاری است که بلاها شما را می گزد چونان گزیدن و زخم کردن دوش شتران از پالان! آه! آن رنج و اندوه چقدر طولانی و امید گشایش چقدر دور است!»
بحث پیرامون حضرت مهدی(عج) و موضوعاتی از جمله امام زمان(عج)و زنده کردن اسلام، سیمای ایشان و شناخت آخرالزمان و غیبت،پرداخته است.
این خطبه در سال۴۰ ه.ق و در اواخر زندگی آن حضرت، در شهر کوفه بیان شده است، آن حضرت بر روی تخته سنگی که "جعدة بن هبیره مخزونی" آماده کرده بود، ایستاد و در حالی که پیراهن خشنی برتن و شمشیری با لیف خرما بر گردن و کفشی از لیف خرما در پا، برپیشانی او پینه از کثرت سجود آشکار بود، پس از بیان مطالبی پیرامون خدای تعالی و تقوا،به بیان مطالبی پیرامون امام مهدی(ع) پرداخته و فرمودند:
«زره دانش برتن دارد، وبا تمامی آداب، وبا توجه و معرفت کامل آن را فرا گرفته است، حکمت، گمشده اوست که همواره در جستجوی آن می باشد، نیاز اوست که در به دست آوردنش می پرسد؛ در آن هنگام که اسلام غروب می کند و چونان شتری در راه مانده، دُم خود را به حرکت در آورده، گردن به زمین می چسباند؛ او پنهان خواهد شد(دوران غیبت کبری وصغری) او باقیمانده حجت الهی و آخرین جانشین از جانشینان پیامبران است.»
علائم آخر الزمان در نهج البلاغه
بخش عمده ای از خطبه های نهج البلاغه که در آن ها اشاره به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دارد، مربوط می شود به علائم و نشانه های آخر الزمان، از جمله حضرت در خطبه ۱۸۷ می فرمایند: «هان ای مردم در آینده پشت کردن روزگار خوش، و قطع شدن پیوندها و روی کار آمدن خردسالان را انتظار کشید، این روزگاری است که ضربات شمشیر بر مؤمن آسان تر از یافتن مال حلال است، روزگاری که پاداش گیرنده از دهنده بیشتر است و آن روزگاری که بی نوشیدن شراب مست می شوید، با فراوانی نعمت ها بدون اجبار سوگند می خورید و نه از روی ناچاری دروغ می گویید و آن روزگاری است که بلاها شما را می گزد چونان گزیدن و زخم کردن دوش شتران از پالان! آه! آن رنج و اندوه چقدر طولانی و امید گشایش چقدر دور است!»
یا در خطبه ۱۵۶ آن حضرت از قول پیامبر خدا (ص) چنین می فرمایند: پیامبر خدا (ص) فرمود: « ای علی! همانا این مردم به زودی با اموالشان دچار فتنه و آزمایش می شوند و در دینداری بر خدا منت می گذارند، با این حال انتظار رحمت او را دارند، و از قدرت و خشم خدا خود را ایمن می پندارند. حرام خدا را با شبهات دروغین و هوسهای غفلت زا، حلال می کنند «شراب» را به بهانه اینکه «آب انگور» است و رشوه را که «هدیه» است و ربا را که «نوعی معامله» است حلال می شمارند!»
همچنین در حکمت ۱۰۲ از مسخ ارزش ها در آن زمان چنین می فرمایند:« روزگاری بر مردم خواهد آمد که محترم نشمارند جز سخن چین را، و خوششان نیاید جز از بدکار هرزه و ناتوان نگردد جز عادل، در آن روزگار کمک به نیازمندان خسارت و پیوند با خویشاوندان منت گذاری و عبادت نوعی برتری طلبی بر مردم است در آن زمان حکومت با مشورت زنان، فرماندهی خردسالان و تدبیر خواجگان اداره می گردد.»
از دیگر آن علائم
حضرت علی (ع) در حکمت ۳۶۹ نهج البلاغه آینده اسلام و قرآن را تأسف بار می دانند و می فرمایند: « روزگاری بر مردم خواهد آمد که از قرآن جز نشانی و از اسلام جز نامی باقی نخواهد ماند. مسجدهای آنان در آن روزگار آبادان، اما از هدایت ویران است. مسجد نشینان و سازندگان بناهای شکوهمند مساجد، بدترین مردم زمین می باشند که کانون هر فتنه و جایگاه هر گونه خطاکاری اند، هر کس از فتنه بر کنار است او را به فتنه باز گردانند، و هر کس که از فتنه عقب مانده او را به فتنه ها کشاندند، که خدای بزرگ فرماید: «به خودم سوگند، بر آنان فتنه ای بگمارم که انسان شکیبا در آن سرگردان ماند» و چنین کرده است و ما از خدا می خواهیم که از لغزش غفلت ها درگذرد.»
عبارتند از این که:"پرده های عفت و شرم پاره می گردد، زناکاری و تجاوزهای ناموسی علنی می شود، مالهای یتیمان را حلال می شمارند و می خورند، در کیلو کم و کاست می کنند.
به نام امانت داری خیانت می کنند مردها خود را به شکل زنان و زنان خویش را به صورت مردها در می آورند به احکام و دستورات نماز بی اعتنایی می کنندقنوات خشک می شود و قبایل و عشایر از فرمان امام عادل بیرون می روند، عبور از بیابان های میان مکه و بصره ممنوع می شود، مرگ در فقها شایع می شود، دشنام دادن به پدر و مادر شعارشان می گردد، برکت از سال و ماه و روز و هفته برداشته می شود به طوری که هر سالی به مقدار یک روز و هر روزی به مقدار یک ساعت گردد، برای اهل آن دوران، چهره های پاکیزه و باطن های بدسگالی می باشد. مردم به سه گونه حج بجا می آورند، ثروتمندان برای گردش و استراحت، میانه حالان برای تجارت و فقرا برای گدایی، زنان از راه شرمگاه خود امرار معاش می کنند." اینها همگی بیان حضرت علی(ع) می باشد.
سرنوشت اسلام و قرآن در آخر الزمان
حضرت علی (ع) در حکمت ۳۶۹ نهج البلاغه آینده اسلام و قرآن را تأسف بار می دانند و می فرمایند: « روزگاری بر مردم خواهد آمد که از قرآن جز نشانی و از اسلام جز نامی باقی نخواهد ماند. مسجدهای آنان در آن روزگار آبادان، اما از هدایت ویران است.
مسجد نشینان و سازندگان بناهای شکوهمند مساجد، بدترین مردم زمین می باشند که کانون هر فتنه و جایگاه هر گونه خطاکاری اند، هر کس از فتنه بر کنار است او را به فتنه باز گردانند، و هر کس که از فتنه عقب مانده او را به فتنه ها کشاندند، که خدای بزرگ فرماید: «به خودم سوگند، بر آنان فتنه ای بگمارم که انسان شکیبا در آن سرگردان ماند» و چنین کرده است و ما از خدا می خواهیم که از لغزش غفلت ها درگذرد.»
در جایی دیگر از سخنان آن حضرت است که می فرمایند: "قرآن زیور داده می شود. به سبب کینه و دشمنی با یکدیگر نمازی در مساجد به پا داشته نشود و از آن به مجلس خورد و خوراک استفاده شود."
نهج البلاغه هم سرگردانی این مردم را چنین بازگو می فرمایند:« به راههای چپ و راست رفتند و راه ضلالت و گمراهی پیمودند و راه روشن هدایت را گذاشتند، پس درباره آنچه که باید باشد شتاب نکنید و آنچه را که در آینده باید بیاید دیر مشمارید، چه بسا کسی برای رسیدن به چیزی شتاب می کند اما وقتی به آن رسید دوست دارد که کاش آن را نمی دید و چه نزدیک است امروز ما به فردایی که سپیده آن آشکار شد.»
تلفات پیش از ظهور
حضرت علی (ع) فرمودند چهار فتنه در پیش از ظهور پدید خواهد آمد:« در اولی خونریزی مباح می شود، در دومی خونریزی و سرقت اموال است، در سومی خونریزی و سرقت و هتک نوامیس است، چهارمی اگر پدیدار شود حتی اگر در لانه روباه هم باشی باز دچار فتنه خواهی شد.»
انتهای پیام
|
جمعه دوازدهم مهر ۱۳۹۸ ساعت 4:49 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
وقت ظهور در کلام امیرالمومنین(ع)/حکمت سپر امام مهدی(عج) است
خبرگزاری شبستان: امیرالمومنین(ع) در خطبه ۱۸۲ نهج البلاغه می فرمایند: «زمانی که جهان تیره شد و مردم از حکمت و فرزانگی دور شدند و رو به سوی دنیا آوردند و توجهی به سفارش های پیامبر(ص) و جانشینان آن حضرت(عج) نداشتند، مهدی موعود(عج) ظهور خواهد کرد.»
به گزارش خبرنگار مهدویت خبرگزاری شبستان، نهجالبلاغه گزیدهای از خطبهها، نامهها و سخنان کوتاه امیرالمومنین علی ابن ابیطالب(ع) است که توسط سید رضی در قرن چهارم هجری قمری فراهم آورده شده است. سخنان امیرالمومنین علی ابن ابیطالب(ع) در این کتاب شامل سه باب است: باب اول: خطبهها و اوامر، باب دوم: نامهها و رسائل و وصایا و باب سوم: کلمات قصار، حکمت آمیز و مواعظ
امام علی (ع) در خطبه ها ، نامه ها و حکمت های خود موضوعات متعددی را مطرح کردند که یکی از آنان پیرامون امام زمان (عج) است. در بخشی از خطبه 182 نهج البلاغه امیرالمومنین امام علی (ع) نکات مهمی درباره وصف امام زمان (عج) فرموده اند که در پی می خوانید:
وصف الامام مهدی(عج)
وَ مِنْهَا: قَدْ لَبِسَ لِلْحِکْمَةِ جُنَّتَهَا وَ أَخَذَهَا بِجَمِیعِ أَدَبِهَا مِنَ الْإِقْبَالِ عَلَیْهَا وَ الْمَعْرِفَةِ بِهَا وَ التَّفَرُّغِ لَهَا فَهِیَ عِنْدَ نَفْسِهِ ضَالَّتُهُ الَّتِی یَطْلُبُهَا وَ حَاجَتُهُ الَّتِی یَسْأَلُ عَنْهَا فَهُوَ مُغْتَرِبٌ إِذَا اغْتَرَبَ الْإِسْلَامُ وَ ضَرَبَ بِعَسِیبِ ذَنَبِهِ وَ أَلْصَقَ الْأَرْضَ بِجِرَانِهِ بَقِیَّةٌ مِنْ بَقَایَا حُجَّتِهِ خَلِیفَةٌ مِنْ خَلَائِفِ أَنْبِیَائِهِ .
وصف حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف)
زره دانش بر تن دارد، و با تمامى آداب، و با توجه و معرفت کامل آن را فرا گرفته، حکمت گمشده اوست که همواره در جستجوى آن مى باشد، و نیاز اوست که در به دست آوردنش مى پرسد. در آن هنگام که اسلام غروب مى کند و چونان شترى در راه مانده بر زمین مى ماند، و سینه به زمین مى چسباند او پنهان خواهد شد (دوران غیبت صغرى و کبرى) او باقیمانده حجتهاى الهى است، و جانشینان پیامبران.
براساس این گزارش، دکتر سید محمدمهدی جعفری ، استاد دانشگاه شیراز و نهج ابلاغه پژوه در گفت وگو با خبرنگار خبرگزاری شبستان در تشریح این خطبه اظهار کرد: امیرالمومنین (ع) در این خطبه همانند دیگر خطبه ها، ابتدا با توحید بحث را آغاز می کنند و آن طور که سید الرضی نقل می کند؛ این خطبه از نوف بكّالى در اواخر دوره حضرت(ع) در کوفه بیان شده است و امام(ع) این خطبه را در حالی بیان می کنند که روی سنگی که خواهرزاده اش جعدة بن هبيره مخزومى آماده كرد ايستاد، بالاپوشی از پشم بر تن و كفشى از ليف خرما در پا داشت و بر پيشانى او پينه از كثرت سجود آشكار بود.
مهدی موعود(عج) در زمان تیرگی دنیا ظهور می کند
وی با بیان اینکه در آخر این خطبه بعد از حمد خدا و توحید که با زیباترین وصف برای پروردگار مطرح می شود و همچنین سفارش به تقوا و عبرت گرفتن از تاریخ، جملاتی درباره امام زمان (عج) منجی موعود بیان شده است، گفت: این جملات حقیقت کلی است و پیرامون حضرت مهدی (عج) مصداقی بارز و برجسته از این حقیقت وجود دارد و درواقع، زمانی که جهان تیره شد و مردم از حکمت و فرزانگی دور شدند و رو به سوی دنیا آوردند و توجهی به سفارش های پیامبر(ص) و جانشینان آن حضرت(عج) نداشتند، مهدی موعود(عج) ظهور خواهند کرد که دارای ویژگی هایی است.
سپر حکمتی امام زمان(عج) در مقابل نفوذ آسیب های بصیرتی
جعفری اضافه کرد: امیرالمومنین امام علی (ع) در این خطبه با اشاره به خصوصیات امام زمان (عج) می فرمایند: «قَدْ لَبِسَ لِلْحِکْمَةِ جُنَّتَهَا» برای حکمت، سپرش را پوشیده است یعنی حکمت حقایقی است که این حقایق درون ایشان جای گرفته و نفوذ کرده و تفاوت حکمت و دانش در این است که دانش دریافت واقعیت است اما حکمت، علاوه بر آن واقعیت، حقایقی را نیز در بر دارد که می تواند گذشته، حال و آینده را نشان دهد و بسیار هم محکم است و این سپر امام زمان(عج)، مانع نفوذ آسیب های ضد حکمت، دانش و بصیرت می شود.
امام زمان (عج ) برخوردار از تمام حکمت هاست
این استاد دانشگاه با بیان اینکه پوشیدن سپر دانش ها و حکمت ها به معنای آن است که این حکمت در وجود مهدی موعود(عج) وجود دارد و هیچ آسیبی هم از خارج نمی تواند در آن نفوذ کند و کاستی و کمبودی را به وجود آورد، تصریح کرد: امام علی(ع) در ادامه این خطبه می فرمایند: «أَخَذَهَا بِجَمِیعِ أَدَبِهَا» ادب به معنای فرهنگ و آیین چیزی است و این جمله یعنی امام زمان (عج) حکمت را با همه آیین و فرهنگ و آدابش در اختیار دارد نه اینکه تنها متخصص در یک زمینه مثلا فلسفه، عرفان یا علوم تجربی و ... باشد، بلکه از همه جهات آن را برخوردار است.
وی ادامه داد: حکمت به معنای به کار بردن درست و صحیح و به جای دانش است یعنی دانش اجتماعی، علمی ، سیاسی و ... را به جای خود و با استحکام و به خوبی به کار می برد و جملات بعد این خطبه توضیح این «جَمِیعِ أَدَبِهَا» است.
مردم ابتدا روی به سوی منجی موعود می آورند سپس معرفت پیدا می کنند
جعفری با اشاره به جمله «مِنَ الْإِقْبَالِ عَلَیْهَ » افزود: این به کار بردن همه جانبه حکمت ها از جهت «الْإِقْبَالِ عَلَیْهَا» است یعنی باید به حکمت روی آورند و احساس نیاز کنند تا حکمت را در جای خود به کار بندد، بنابراین براساس کلام امیرالمومنین(ع) اول مردم رو به سوی موعود آخرالزمان(عج) می آورند و سپس «الْمَعْرِفَةِ بِهَا» یعنی نسبت به آن شناخت و معرفت کامل پیدا می کنند.
این استاد دانشگاه اضافه کرد: بطور مثال اگر یک مصلح و انقلابی در موقعیتی اقدامی کند اما شرایط لازم برای آن فراهم نباشد، این فرد کار حکیمانه ای نکرده است و یا معرفت درستی نداشته است اما موعود آخرالزمان(عج) نسبت به حکمت، معرفت بالایی دارد و دارای «التَّفَرُّغِ لَهَا» به معنای فارغ شدن از همه چیز و تنها روی آوردن به حکمت است.
امام زمان (عج) تنها براساس حکمت عمل می کند
وی با بیان اینکه امام زمان (عج) از همه چیز دوری و تنها خود را معطوف حکمت می کند، گفت: این بدین معناست که ایشان، آن وظیفه ای را که مقرر است، انجام دهد ، شرایطش از لحاظ مکان ، روش اجرا و برخورد با اجتماع فراهم می شود و به هیچ راه فرعی ، کار انحرافی و غیر مفیدی هم نمی پردازد.
جعفری با اشاره به جمله «فَهِیَ عِنْدَ نَفْسِهِ ضَالَّتُهُ الَّتِی یَطْلُبُهَا» در این خطبه تاکید کرد: معنای این جمله می شود «آن حکمت در نزد موعود گمشده ای است که دنبالش می گشت» یعنی همه مصلحان، پیامبران، امامان و رهبران کار حکیمانه همانند کارهای خداوند انجام می دهند یعنی به دنبال این حکمت می گردند، به عبارت بهتر به دنبال شرایط، موقعیت، زمان، مکان و زمینه اجراست و این همان سر و راز غیبت امام زمان (عج) است، یعنی هم اکنون شرایط مهیا نشده تا به ایشان دستور ظهور داده شود، پس به دنبال این حکمت می گردد.
پایان پیام/376
|
جمعه دوازدهم مهر ۱۳۹۸ ساعت 4:40 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
مهدي(عج) و مهدويت از ديدگاه نهج البلاغه
محمدامين صادقي ارزگاني
آن سفر كرده كه صد قافله دل همره اوست *** هر كجا هست، خدايا! به سلامت دارش
اشاره
نهج البلاغه آينه اي است كه سيماي پر فروغ قائم آل محمّد(عليهم السلام) در آن گرچه اندك، ولي زيبا، پرجاذبه، نويدبخش، دل انگيز و تحرّك آفرين تجلّي كرده و همچون جام بلوريني است كه زمزم سخنان علوي درباره فرزندش مهدي موعود(عليه السلام)در آن ريخته شده است.
اين مقاله در جهت طرح و تحليل آن كلمات تنظيم گرديده است.
مقدّمه
در عصري كه جهالت مدرن، عالم و آدم را به سراشيب سقوط نزديك نموده و بي عدالتي، ستم سالاري، معنويت ستيزي، اخلاق گريزي و هزاران فاجعه هولناك ديگر در جهان بيدادمي كنند و آينده بشر هر روز تاريك تر شده، وحشت و نااميدي رو به افزايش است، بحث از مهدويت از هر زاويه كه انجام شود در حقيقت بحث از نويدها، سعادت ها، شادكامي ها، پيروزي معنويت، اخلاق، عدالت، تقوا، ترسيم آينده درخشان براي بشر و از جمله خواستهاي الهي و انساني است. بنابراين، بحث و تحقيق درباره حضرت مهدي(عليه السلام) از ضروري ترين و مهم ترين رسالتهاي دين پژوهان در عصر كنوني محسوبمي شود. و چون نام نهج البلاغه براي همگان، بخصوص نسل پويا و نوانديش و جوان، زيبا و دل انگيز است، طرح بحثي تحت عنوان «مهدي (عج) و مهدويت از ديدگاه نهج البلاغه» ضروريمي نمايد و براي عاشقان حضرت مهدي (عج) مفيد و پرجاذبه خواهد بود.
نوشته حاضر سعي نموده است تا جلوه اي از سيماي پر فروغ حضرت مهدي(عج) را در آينه نهج البلاغه نشان دهد.
مهدويت و استمرار خلافت الهي
از جمله مسائل مهم و اساسي در بحث مهدويت، جريان خلافت الهي است; زيرامسئله خلافت الهي در زمين، كه خداي سبحان در قرآن كريم فرمود:(إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً) (بقره: 30)
همچون داستان سفينه نوح و يا كشتي حضرت موسي و خضر(عليهما السلام) و مانند آن ها نيست كه يك موضوع شخصي و معيني بوده و سپري شده باشد، بلكه جريان خلافت يك فيض متصل و فوز مستمر است كه از اول با انديشه دوام و انگيزه استمرار طرح شده است، به گونه اي كه اصل خلافت از قلمرو نبوّت و رسالت فراتر رفته و به امامت رسيده است. به اين دليل، در بحث مهدويت، جريان استمرار خلافت الهي در زمين از مباحث ظريفي است كه نمي توان از كنار آن به سادگي گذشت.
از اين رو، در نهج البلاغه در بحث ضرورت حجت در عالم، بر عنصر خلافت الهي در زمين تكيه شده است و حضرت اميرمؤمنان(عليه السلام) در كلام مبسوطي در اين بارهمي فرمايد: «اللّهمَّ بلي، لاتخلوا الارضُ مِن قائم لِلّهِ بحجة، اِمّا ظاهراً مشهوداً و امّا خائفاً مغموراً، لئلا تبطل حججُ اللّهِ و بيّناتُه. و كم ذا؟ و أين اولئكَ؟ اولئك و اللّهِ الاقلّونَ عدداً و الاعظمونَ عِندَاللّهِ قدراً. يحفظُ اللّهُ بِهم حُجَتُه و بيّناته... اولئكَ خلفاءُ اللّهِ في ارضِه و الدّعاةُ الي دينه. آه! آه! شوقاً الي رؤيتهم.»1 حضرت در اين فراز نوراني، كه بخشي از كلام مبسوط ايشان است،مي فرمايد: آري خداوندا، زمين هيچ گاه از حجت الهي كه براي خدا با برهان روشن قيام كند، خالي نيست، يا آشكار و شناخته شده است، يا بيمناك و پنهان، تا حجت خدا باطل نشود و نشانه هايش از ميان نروند، تعدادشان چقدر است؟ و در كجا هستند؟ به خدا سوگند كه تعدادشان اندك است، ولي نزد خدا بزرگ مقدارند كه خداوند به وسيله آنان، حجت ها و نشانههاي خود را نگاهمي دارد... آن ها جانشينان خدا در زمين و دعوت كنندگان مردم به دين خدايند. آه، آه! چه سخت اشتياق ديدارشان را دارم.
در كلام پربركت اميرمؤمنان(عليه السلام) بر اين نكته تأكيد شده كه بر اساس سنّت قطعي الهي، زمين از وجود خليفه خدا و حجت حق خالي نيست، گرچه حجت الهي گاهي آشكار است و همگان حضور او را دركمي كنند، گاهي شرايط ايجابمي كند كه از نظرها پنهان بوده و مردم به طور مستقيم از درك محضر او محروم باشند. اين نكته همان حقيقتي است كه در مكتب اهل بيت(عليهم السلام) مورد عنايت ويژه قرار گرفته است. امام صادق(عليه السلام)مي فرمايد: «لو بقيتِ الارضُ بغيرِ امام لساخت»;2 اگر جهان لحظه اي بدون امام و انسان كامل باشد از هستي ساقطمي گردد.
امام محمّدباقر(عليه السلام) نيزمي فرمايد: «لو اَنَّ الامامَ رُفِعَ مِن الارضِ لَماجَت بِاَهلِها كَما يَموجُ البحرُ بِاَهله»;3اگر حجت الهي لحظه اي از زمين برداشته شود زمين همانند دريا دچار موج طوفانمي گردد.
اين گونه كلمات ائمّه اطهار(عليهم السلام)، بعدها زمينه مباحث ظريفي را در آثار بزرگان اهل حكمت فراهم نمود. شيخ اشراق با الهام مستقيم و صريح از كلام اميرمؤمنان(عليه السلام) درباره ضرورت انسان كامل در عالم، با اصرار فراوان گفته است: «و لا يخلوالارضُ عن متوغّل في التألّهِ ابداً، بل قد يكونُ الامامُ المتألّهُ مستولياً ظاهراً مكشوفاً، و قد يكون خفيّاً، و هو الّذي سمّاهُ الكافّةُ بالقطب، فله الرئاسةُ و اِن كانَ في غايةِ الخُمول.»4حكيم نام برده در اين بيان بر همان نكته اي اصرار ورزيده كه در كلام ائمّه هدي(عليهم السلام) بدان عنايت شده است; گفته: هيچ گاه زمين بدون انسان الهي و ربّاني نيست، اگرچه آن پيشواي متألّه گاهي حاضر و آشكار و زماني از نظرها پنهان است، و او همان كسي است كه نوعاً در عرف، از او به قطب يادمي شود و او پيشواي همگان است، گرچه در نهايت خاموشي باشد.
از مجموع آنچه گفته شد، بخصوص سخنان اميرمؤمنان(عليه السلام)، به خوبي روشنمي گردد كه وجود حضرت مهدي موعود(عليه السلام) در عالم به عنوان حجت الهي و استمرار خلافت او در زمين ضرورتي انكارناپذير دارد و جزو حقايق حتمي و قطعي نظام آفرينش است، به ويژه آنكه در روايات ياد شده، جريان ضرورت حجت الهي فراتر از مسائل شرعي و مديريت اجتماعي مطرح شده و به عنوان نياز قطعي نظام تكويني به شمار آمده است; زيرا انسان كامل واسطه فيض الهي در عالم است و عالم و آدم در پرتو او، فيض الهي دريافتمي كنند.
حضرت مهدي (عج) و عدالت جهاني
بي ترديد موضوع تأمين «عدالت» عمومي ترين و شورانگيزترين مسئله در بحث مهدويت است و چون واژه «عدالت» در فرهنگ و اصطلاح نهج البلاغه، بلكه در تمام كلمات علوي بيت الغزل سخنان اميرمؤمنان(عليه السلام) است، از اين رو، در بحث مهدويت نيز بر عنصر عدالت تكيه نموده و از پديد آمدن عدالت در ابعاد گوناگون در زمان ظهور حضرت مهدي(عليه السلام)خبر داده است;مي فرمايد: «و سيأتي غدٌ بما لا تعرفونَ يأخذ الوالي من غيرِها عمّالها علي مساوي اعمالها... فيُريكم كيفَ عدلَ السيّرة»;5 فردايي كه شما را از آن هيچ شناختي نيست خواهد آمد، زمام داري كه غير از خاندان حكومتهاي امروزي است، (مهدي) عمّال و كارگزاران حكومت ها را به اعمال بدشان كيفر خواهد داد... بدين روي، روشي عادلانه در حكومت حق به شمامي نماياند.
و در جاي ديگرمي فرمايد: «الا و مَن ادركَها منّا يسري فيها بسراج منير، و يخذوفيها علي مثالِ الصالحين ليحلَّ فيها رِبقاً و يعتقَ رقاً و يصدعُ شُعباً و يشعب صدعاً»;6 بدانيد آنكه از ما (مهدي) فتنههاي آينده را دريابد، با چراغي روشنگر در آن گاممي نهد و بر همان سيره و روش صالحان (پيامبر و امامان(عليهم السلام)) رفتارمي كند تا گره ها را بگشايد، بردگان و ملتهاي اسير را آزاد سازد، جمعيتهاي گم راه و ستمگر را پراكنده و حق جويان را جمع آوريمي كند.
ابن ابي الحديد، شارح نهج البلاغه، كه از علماي بزرگ اهل سنّت است، در ذيل اين كلام حضرتمي گويد: اميرمؤمنان علي(عليه السلام) يادآوري نموده است كه مهدي آل محمّد(عليهم السلام) در تاريكي فتنه ها با چراغ روشن ظهورمي كند و مردم را از بردگي و اسارت رهايي داده و مظلومان ستم ديده را از دست ستمگران نجاتمي دهد.7
در سخنان حضرت سه نكته اساسي به خوبي مورد توجه قرار گرفته اند:
اول. حضرت مهدي(عليه السلام) وقتي در برابر فتنه ها و بي عدالتيهاي اجتماعي قرارمي گيرد با چراغ پرفروغ حكمت و درايت الهي وارد عمل شده، در پرتو دستورات وحي آسماني و قرآن كريم، به ايجاد عدالت و خاموش نمودن شعلههاي بي عدالتيمي پردازد.
دوم. تمام ستم ديدگان عالم توسط حضرت مهدي(عليه السلام) از قيد اسارتهاي گوناگون و بي عدالتي رهايي يافته، زندگي همراه با سعادت و شادكامي براي آنان فراهممي گردد.
سوم. سيره عملي حضرت مهدي(عليه السلام) همان سيره صالحاني است كه حضرت اميرمؤمنان در نهج البلاغه درباره آن ها فرموده: «اللّهمَّ انّك تَعلمُ انَّه لم يكن الّذي كانَ منّا منافسةً في سلطان و لا التماس شيء مِن فضول الحطام و ليكن لنَرُدَّ المعالمَ من دينكَ و نُظهر الاصلاحَ في بلادِكَ فيأمَن المظلومونَ مِن عبادِكَ و تُقام المعطَّلةُ مِن حدودِك.»8
در اين كلام، بر خطوط كلي روش و عملكرد ائمّه اطهار(عليهم السلام)كه حضرت مهدي آخرين پرچمدار آن هاست، توجه داده شده، حضرتمي فرمايد: «خدايا تومي داني آنچه از ناحيه ما (اهل بيت(عليهم السلام)) صورتمي گيرد براي به دست آوردن قدرت و حكومت و ثروت دنيا نيست، بلكهمي خواهيم نشانههاي حق و دين تو را به جايگاه خودش بازگردانيم و در سرزمين تو اصلاح پديد آوريم تا بندگان ستم ديده ات از محروميت نجات يافته، با امنيت زندگي كنند و قوانين فراموش شده ات بار ديگر اجرا گردند.
بدين سان، معلوم است كه از نظر نهج البلاغه، تأمين عدالت در همه ابعاد زندگي بشر، يكي از اهداف بزرگ دولت كريمه حضرت مهدي(عليه السلام) است و جهانيان در سايه حكومت الهي عدل گستر جهاني قائم آل محمّد(عليهم السلام)، از هرگونه ستم و اسارت و بردگي نجات يافته، طعم شيرين عدالت را به خوبي خواهند چشيد; چنان كه در جاي ديگر آمده است: روزي حضرت اميرمؤمنان(عليه السلام) در انديشه بود، شخصي از ايشان سبب تفكرش را جويا شد، حضرت در پاسخ فرمود: «تفكّرتُ في مولود يكونُ من ظهري، الحادي عشر من وُلدي، و هو المهدي يَملأُها عدلا كما مُلئت جوراً و ظلماً»;9 درباره فرزند يازدهم خود مهديمي انديشم كه روزي ظهور خواهد كرد و زمين را از جور و ستم پاك نموده، لبريز عدالت خواهد كرد.
حضرت مهدي(عليه السلام) و آسايش اقتصادي بشر
يكي از رهاوردهاي دولت كريمه مهدي موعود(عليه السلام)، كه در نهج البلاغه مورد اشاره قرار گرفته، تأمين رفاه و آسايش اقتصادي بشر در زمان حكومت آن حضرت است كه از طريق وفور نعمت و بركتهاي زميني و آسماني تأمينمي شود.
اميرمؤمنان(عليه السلام) درباره نعمتهاي زمين در عصر ظهور حضرت مهدي(عليه السلام)مي فرمايد: «تخرجُ له الارضُ افاليذَ كبدِها و تلقي اليه سلماً مقاليدَها»;10 در زمان ظهور حضرت مهدي، زمين ميوههاي دل خود (معادن طلا و نقره) را براي او بيرونمي ريزد و كليدهايش را به اومي سپارد.
مسئله وفور نعمت و رفاه اقتصادي مردم در زمان حكومت حضرت مهدي(عليه السلام)، حقيقتي است كه در روايات فراوان به آن اشاره شده است و از آن ميان، پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)مي فرمايد: «... و تزيدُ المياهُ في دولته و تمدُّ الانهارُ و تُضعّفُ الارضُ اُكُلَها و سَتُخرجُ الكنوزُ»;11 در زمان برقراري دولت مهدي، آب ها فراوانمي گردند و نهرها كشيدهمي شوند، بركات زمين افزايشمي يابند و گنج ها استخراجمي گردند.
در همين زمينه، عارف بزرگ سعدالدين حموي نيز بر مسئله آسايش و رفاه اقتصادي مردم در زمان ظهور حضرت مهدي(عليه السلام) تأكيد نموده و گفته است: «صاحب زمان كه علم به كمال دارد، تمامت روي زمين را به عدل آراسته گرداند و تمامت گنجهاي روي زمين بر وي ظاهر گردند، هرچند صفت وي كنم از هزار يكي نگفته ام.»12
يكي ديگر از بزرگان اهل معرفت نيز گفته است: «در ايّام حكومت حضرت مهدي(عليه السلام) مردم روزگار سرسبز و پر طراوتي دارند، رزق و روزي در آن ايّام فراوانمي شود و مردم در كمال امنيت به عبادت خداي رحمانمي پردازند.»13
حضرت مهدي(عليه السلام) و اصلاح فكري ـ فرهنگي بشر
گرچه برداشت عمومي از تأمين عدالت در زمان ظهور حضرت مهدي(عليه السلام) معمولا عدالت اجتماعي و اصلاح امور اقتصادي و توزيع عادلانه ثروتهاي جهاني است، اما حقيقت آن است كه با ظهور مصلح كل، حضرت مهدي(عليه السلام)، عدالت و اصلاح در تمام شئون هستي پديدمي آيد و پيشه و انديشه بشري اصلاحمي گردد و عقل انسان ها در هر دو بعد علمي و عملي تعديلمي شود; بدين بيان كه اكنون به سبب فاصله گرفتن بشر از معارف وحي، تمام قواي ادراكي و تحريكي او در مرداب افراط و تفريط گرفتار آمده و هر روز كه بر جامعه بشريمي گذرد، مكتبهاي جديدي در شرق و غرب جهان پديدمي آيند و طرح ها و الگوهاي فكري، فرهنگي و سياسي گوناگوني را عرضهمي كنند و نسلهاي بشر را يكي پس از ديگري از مسير انساني منحرف كرده، در معرض سقوط فكري، فرهنگي، اخلاقي و اعتقادي قرارمي دهند. اما با ظهور ذخيره هستي، مهدي موعود(عليه السلام)، همه مكتبهاي غربي و شرقي و مذاهب گوناگون افراطي و تفريطي در هم پيچيدهمي شوند و بشر در سايه احكام و دستورات آسماني، از گرداب هوا و هوس نجاتمي يابد و فكر و فرهنگ او اصلاحمي شود.
در اين باره، اميرمؤمنان(عليه السلام) در نهج البلاغهمي فرمايد: «يعطفُ الهوي علي الهدي اِذا عَطفُوا الهُدي علي الهَوي، و يعطف الرأي علي القرآنِ اِذا عطفوا القرآنَ علي الرأي... و يُحيي ميّت الكتابِ و السّنّةِ»;14 (حضرت مهدي) خواسته ها را تابع هدايت وحيمي كند، هنگامي كه مردم هدايت را تابع هوسهاي خويش قرار داده اند، و در حالي كه نظريههاي گوناگون، خود را بر قرآن تحميلمي كنند، او (مهدي) نظريه ها و انديشه ها را تابع قرآنمي سازد و كتاب خدا و سنّت پيامبر را زندهمي گرداند.
ابن ابي الحديد در ذيل اين كلام حضرتمي نويسد: «اين سخن اميرمؤمنان اشاره است به امامي كه در آخرالزمان خواهد آمد و در روايات فراوان، از آمدن او خبر داده شده و با ظهور او، هدايت قاهره پديد آمده و عمل به رأي و قياس از ميان رفته، برابر قرآن كريم رفتارمي شود.»15
همچنين در جاي ديگري از نهج البلاغه از حضرت مهدي(عليه السلام) به عنوان «يعسوب الدّين» و كسي كه مردم اطراف او را همانند ابر متراكم فرامي گيرند ياد شده و آمده است: «فاِذا كانَ ذلكَ ضرَبَ يَعسوبُ الدّين بِذنبِه فيجتَمعونَ اِليه كما يجتمعُ فزعُ الخريف»;16 چون آن گونه شد، پيشواي دين قيام كند، پس مسلمانان پيرامون او همچون ابر پاييزي گرد آيند.
مهدويت يا وراثت حكومت مستضعفان
از مسائل ديگري كه در نهج البلاغه درباره جريان مهدويت بدان اشاره شده، اين است كه ظهور مهدي موعود(عليه السلام) به عنوان وارث حكومت مستضعفان جزء اراده و خواست حتمي الهي است كه به طور يقين، روزي تحقق خواهد يافت; زيرا به گفته بعضي از بزرگان اهل حكمت،17 بشر از زماني كه در زمين سكنا گزيده، پيوسته در آرزوي يك زندگي اجتماعي مقرون به سعادت بوده است و به اميد رسيدن چنين روزي قدم برمي دارد و اگر اين خواسته تحقق خارجي نمي داشت، هرگز چنين آرزو و اميدي در نهاد انسان ها نقش نمي بست; چنان كه اگر غذايي نبود گرسنگي نبود، و اگر آبي نبود تشنگي تحقق نمي يافت. از اين رو، به حكم ضرورت، آينده جهان روزي را در بر خواهد داشت كه در آن روز، جامعه بشري پر از عدل و داد شود و مردم با صلح و صفا همزيستي نمايند و افراد انساني غرق فضيلت و كمال شوند، و اين آرزو و خواست عمومي به دست مهدي موعود(عليه السلام) تحقق خواهد يافت. از اين رو، اميرمؤمنان(عليه السلام)مي فرمايد: «لَتعطفنَّ الدنيا علينا بعد شماسها، عطفَ الفرَّوس علي ولدها و تلا عقيبَ ذلكَ:(وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ)»;18دنيا پس از سركشي به ما رويمي كند; چونان شتر ماده بدخو كه به بچه خود مهربان گردد. پس حضرت اين آيه را تلاوت نمود كه خداوندمي فرمايد: اراده كرديم كه بر مستضعفان زمين منّت گذارده، آنان را امامان و وارثان حكومت ها گردانيم.
ابن ابي الحديد ذيل اين كلام حضرتمي نويسد: «به اتفاق شيعه و سنّي، اين كلام حضرت علي(عليه السلام) اشاره به ظهور امامي است كه در آخرالزمان پديدمي آيد و سراسر زمين را تحت حكومت خويش درمي آورد.»19
پرتوي از سيماي ياران حضرت مهدي(عليه السلام)
يكي از مسائل ديگري كه در نهج البلاغه درباره حضرت مهدي(عليه السلام) آمده مسئله ياران و كارگزاران دولت كريمه آن حضرت است. اميرمؤمنان(عليه السلام) از كارگزاران دولت حضرت مهدي(عليه السلام) چنين يادمي كند: «ثُمَّ ليشخذنَّ فيها قومٌ شخَذَ القينَ النّصلَ، تجلّي بالتنزيل ابصارهم، و يرمي بالتفسير في مسامعهم و يغبقون كأسَ الحكمةِ بعدالصبوحِ»;20 سپس گروهي براي در هم كوبيدن فتنه ها آمادهمي گردند، و چون شمشيرها صيقلمي خورند، ديده هايشان با قرآن روشناييمي گيرند و در گوش هايشان تفسير قرآن طنين افكنده و در صبحگاهان و شامگاهان جامهاي حكمت سرمي كشند.
ابن ابي الحديد در ذيل اين فراز نوراني كلام حضرت آورده است: وصف اين گروه آن است كه پرده از جان آنان برداشته شده، معارف الهي در دل هايشان ايجادمي شود و درك اسرار باطني قرآن به آنان الهاممي گردد و جام حكمت را در هر صبح و شام سرمي كشند و بدين سان، معارف ربّاني و اسرار الهي همواره بر قلب آنان افاضهمي گردند و آنان كساني اند كه بين پارسايي و شجاعت و حكمت جمع نموده و سزاوارند كه ياور ولي الهي باشند كه قرار است بيايند.21
اما در تحليل اين كلام اميرمؤمنان(عليه السلام) به طور خلاصه بايد گفت: حضرت به دو ويژگي مهم ياران مهدي موعود(عليه السلام) اشاره نموده است:
الف. ويژگيهاي فرهنگي
چون حضرت مهدي(عليه السلام) براي اجراي عدالت و اصلاح بشر در تمام شئون وجودي آن قياممي كند، لازم است كارگزاران دولت كريمه او بدين وصف، كه نقش اساسي در پيشبرد اهداف الهي حضرت دارد، مجهّز باشند; زيرا اگر درك معرفت و حكمت نداشته باشند چگونهمي توانند مسئوليتي بر عهده بگيرند كه علم و معرفت در آن اساس كار است; چرا كه اصلاح و هدايت بر آگاهي و شناخت استوار است و چون در دوران ظهور حضرت مهدي(عليه السلام)اصلاح امور در تمام ابعاد فردي، خانوادگي، اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و مانند آن در سايه احيا و ظهور حقيقت اسلام و معارف زلال قرآن كريم تأمينمي شود، پس مجريان اين برنامه بزرگ جهاني نيز بايد از از بالاترين معرفت و آگاهي نسبت به رهاورد وحي و حقايق قرآني برخوردار بوده، جام معرفت و زمزم توحيد را عاشقانه سركشيده، مهذّب و خودساخته باشند تا بتوانند به اصلاح ديگران اقدام كنند; چنان كه حضرت اميرمؤمنان(عليه السلام) در روايت ديگري در تبيين سيماي توحيدي و معنوي ياران حضرت مهدي(عليه السلام)مي فرمايد: «ويحاً للطالقانِ، فاِنَّ للّه ـ عزّوجل ـ بها كنوزاً ليست من ذهب ولكن بها رجالٌ مؤمنونَ عَرفوا اللّهَ حقَّ معرفتِه و هم انصار المهدي في آخرِالزمان»;22 خداوند در سرزمين طالقان گنجينه هايي دارد كه از طلا و نقره نيستند، بلكه مردان مؤمن اند كه خدا را خوبمي شناسند و آن ها ياران مهدي در آخرالزمان هستند.
در اين حديث نيز بر معنويت ياران مهدي موعود(عليه السلام) و معرفت و توحيد آنان تأكيد شده و بزرگ ترين صفت شاخص آنان را ايمان و معرفت حق دانسته است. پس معلوممي شود كساني كهمي خواهند جزو ياران او محسوب شوند (چه توفيق درك حضور پيدا كنند و چه در عصر غيبت آن حضرت در جهت اهداف او حركت نمايند) اولين قدم و اساسي ترين كارشان بايد تحصيل معرفت و حكمت و تهذيب و خودسازي باشد، وگرنه بسيارند كساني كه ادعاي پي روي و شاگردي حضرت مهدي(عليه السلام) دارند، اما لكه ننگي هستند بر دامان او! چه بسا گفتار و كردارشان باعث دل سردي مردم از معنويت و اهداف آن حضرت شود.
ب. ويژگي نظامي
نكته ديگر، كه در كلام اميرمؤمنان(عليه السلام) در نهج البلاغه در وصف ياران حضرت مهدي(عليه السلام) مورد اشاره قرار گرفته، آن است كه ياران آن حضرت براي در هم كوبيدن فتنه ها و اصلاح در تمام ابعاد زندگي بشر همچون شمشير صيقل زده با صلابت، قدرت و پر حرارت و كوبنده وارد صحنه كارزارمي شوند; چون سنّت الهي بر آن است كه كارها از راه عادي و مجراي معمولي و طبيعي انجام گيرند، گرچه معجزه و كرامت و دعا لازم و مؤثرند و در جاي خود اعمالمي شوند، اما قرار نيست همه كارها از طريق غيرطبيعي انجام شوند. بدين روي در روايات، بر قدرت شمشير حضرت مهدي(عليه السلام) اصرار شده و در رهاورد بزرگان اهل معرفت نيز از شمشير حضرت مهدي(عليه السلام) زياد سخن به ميان آمده است.23 اين مسئله حكايت از آن دارد كه اجراي عدالت و اصلاح جامعه بشري در زمان ظهور حضرت مهدي(عليه السلام)، نيازمند قدرت و توان برتر و بالاتري است و حضرت با ياران پر صلابت و پر تلاش وارد صحنه اصلاح و هدايت بشرمي شود.
بدين روي، در روايتي از حضرت اميرمؤمنان(عليه السلام) رسيده كه ياران حضرت مهدي(عليه السلام) همه جوان و پرطراوت هستند: «اصحابُ المهدي شبابٌ ولا كهلَ فيهم»;24 ياران مهدي همه جوان هستند و پيرمردي در ميان آنان نيست.
در روايتي ديگر آمده است: «يك رزمنده از ياران حضرت مهدي(عليه السلام) برابر چهل نفر قدرت دارد و قلب هر كدام از آن ها از كوه آهن سخت تر است و هرگاه در برابر كوه آهن قرار گيرند آن را متلاشيمي كنند.»25
از اين گونه روايات، كه تعدادشان نيز فراوان است، به خوبي معلوممي شود كه ياران حضرت مهدي(عليه السلام) به سلاح علمي و عملي فوق العاده مجهّزند و با حكمت و معرفت و علم و درايت كامل، به اصلاح امور و تعديل شئون زندگي بشرمي پردازند. بدين روي، در يك جملهمي توان گفت: ياران حضرت مهدي(عليه السلام) كساني اند كه خود صالح هستند و به اصلاح ديگران قياممي كنند و از اين راه، جامعه صالح جهاني پديد آمده و وعده الهي،26 كه حكومت و وراثت زمين را از آن صالحان دانسته است، به تحقق خواهد پيوست.
پينوشتها
1ـ نهج البلاغه، حكمت 147.
2و3ـ محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، بنياد رسالت، 1364، ج21، ص251، كتاب«الحجة» باب «انّ الارضَ لاتخلوا من حجة».
4ـ شهاب الدين سهروردى، مجموعه مصنفات شيخ اشراق، حكمة الاشراق، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1373، ج 2، ص 12.
5ـ نهج البلاغه، خطبه 138.
6ـ نهج البلاغه، خطبه 150، بند 3.
7ـ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، بيروت، داراحياءالتراث العربى، ج 2، ص 416.
8ـ نهج البلاغه، خطبه 131.
9ـ محمدبن على بابويه قمى، كمال الدين و تمام النعمه، دارالحديث، 1380، ج 1، ص 286، باب 26،ص 286.
10ـ نهج البلاغه، خطبه 138.
11ـ لطف الله صافى گلپايگانى، منتخب الاثر، قم، مؤسسه حضرت معصومه(عليها السلام)، 1421 ق، فصل 4، باب 3، ص 589.
12ـ عزيزالدين نسفى، انسان كامل، چ چهارم، تهران، كتابخانه طهورى، 1367، فصل 6، ص 320، رساله نبوت و ولايت.
13ـ عبدالكريم جبلى، الانسان الكامل فى معرفة الاواخر و الاوائل، مصر، مكتبة مصطفى البابى الحلبى، 1390ق، ج 2، باب 61، ص 84.
14ـ نهج البلاغه، خطبه 138.
15ـ ابن ابى الحديد، پيشين، ج 2 ،ص 386.
16ـ نهج البلاغه، حكمت 1.
17ـ سيد محمدحسين طباطبائى، شيعه در اسلام، چ هشتم، قم، انتشارات اسلامى، 1373، ص 221.
18ـ نهج البلاغه، حكمت 209.
19ـ ابن ابى الحديد، پيشين، ج 4، ص 336.
20ـ نهج البلاغه، خطبه 150.
21ـ ابن ابى الحديد، پيشين، ج 9 و 10، ص 129.
22ـ محمدبن يوسف شافعى، البيان فى اخبار صاحب الزمان، باب 5، ص 15 (اين كتاب ضمن جلد 2 الزام الناصب، تأليف شيخ على يزدى حائرى چاپ شده است.)
23ـ محمدبن على محى الدين بن عربى، فتوحات مكيّه، بيروت، دارصادر، ج 3، باب 366، ص 336.
24ـ لطف الله صافى گلپايگانى، پيشين، فصل 8، باب 1، ص 612.
25ـ همان، باب 2، ص 613.
26ـ انبياء: 105
|
پنجشنبه یازدهم مهر ۱۳۹۸ ساعت 5:50 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
سیمای حضرت مهدی در آیینه نهج البلاغه
بشریت سال ها است که در انتظار بس بزرگی بی قرار است، توده های عظیم انسانی هر کدام به فراخور حال و مجال دین و فرهنگ خویش در انتظار آمدن اصلاح گر توانمند و بزرگ جهانی بسر می برند، در این میان انبیاء و امامان معصوم بیش از دیگران از انتظار و شرائط آن، ظهور و علائم آن، دوران ظهور و ره آورد آن...سخن گفته اند:
از جمله امیرمؤمنان(ع) در نهج البلاغه به صورت های مختلفی از عزیز دلها و آن یار سفر کرده یاد نموده، گاه از یاد شیرین و سیمای دیدنی مهدی سخن گفته و گاه از آینده روشن بشری در زمان ظهور امام زمان، و آخرالزمان و علائم آن سخن به میان آورده است، و در برخی جملات از ویژگیهای حکومت جهانی آن حضرت و ره آورد آن، می گوید و بیان می کند که چگونه عدالت در آن دوران فراگیر و جهانی خواهد شد، و اسلام و قرآن و سنّت زنده خواهد گشت و فاسدان و ستمگران به مجازات خویش خواهند رسید.
آنچه در پیش رو دارید نگاهی است به سیمای مهدی موعود(عج) در نهج البلاغه امیر بیان علی علیه السلام
* یاد شیرین مهدی *
یوسف کنعان عشق، بنده رخسار اوست | خضر بیابان عشق تشنه گفتار اوست |
موسی عمران عشق، طالب دیدار اوست | کیست سلیمان عشق؟ بر در او یک فقیر(1) |
راستی او کیست که از تمام دلربایان دل ربوده، و همه مشتاق دیدار جمال دلارای او هستند و تشنه یک نگاه چشمان مست جادوئی او، علی(ع) که همه انبیاء مشتاق دیدار او بودند، و تمام اولیاء در حسرت دیدار روی او در لحظه جان یک عمر انتظار کشیدند، چه فهمیده از جمال یوسف زهرا(س) که با آه و ناله بزرگترین آرزوی خویش را دیدن چهره نورانی مهدی موعود می داند؟
جمال از نور یزدان داری ای دوست | صفای باغ رضوان داری ای دوست |
توئی یوسف که در هر کوی و برزن | هزاران پیر کنعان داری ای دوست |
آری علی عمرانی هنوز جمالت را ندیده، مشتاق و خریدار تو گشته و آنجا که سخن از تو به میان می آید اینگونه حسرت دیدار را به صحنه بیان و کلام می آورد، و با حالت سرشار از عشق و شیدایی به سینه خود اشاره کرده و آهی کشیده می فرماید: «شوقاً الی رؤیته(2)؛چقدر به دیدار او مشتاقم» و در نهج البلاغه می خوانیم:«الا بابی و امّی هم من عدّةٍ اسمائهم فی السّماء معروفةٌ و فی الارض مجهولةٌ(3)؛ آگاه باشید! آنان که پدر و مادر فدایشان باد، از کسانی هستند که نام آنها در آسمان معروف و در زمین ناشناخته و گمنامند».
به امیرمؤمنان باید حق داد که اینگونه عاشق دیدار جمال زیبای مهدی باشد، چرا که خود مولا، آن چنان او را وصف کند که هرکس بشنود ندیده شیدا و خریدار او می شود:
دیده در هجر تو شرمنده هجرانم کرد | بسکه شب ها گهر اشک بدامانم کرد |
شمه ای از گل روی تو به بلبل گفتم | آن تنک حوصله رسوای گلستانم کرد |
گوشه ای از غم هجران تو گفتم با شمع | آنقدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد |
آنجا که فرمود:«هو شابّ مربوع حسن الوجه حسن الشّعر یسیل شعره علی منکبیه و نور وجهه یعلو سواد لحیته و رأسه بابی ابن خیرة الاماء(4)؛او جوانی چهارشانه، نیکو صورت و نیکو موی می باشد که موهایش بر شانه فرو ریخته و نور صورتش سیاهی موی سر و ریش او را تحت الشعاع قرار می دهد. پدرم فدای او باد که فرزند بهترین کنیزان است».
هر دم که جلوه با گل رخسار می کنی | آفاق را معاینه گلزار می کنی |
با جلوه و جلالت آن قامت رسا | هر سرو را خجل تو زرفتار می کنی |
گه مهر را به نور رخت تاب میدهی | گه ماه را بزلف سیه تار می کنی |
با یک نگاه شیشه و سنگ حصارا | یاقوت و لعل و گوهر شهوار می کنی |
مستانه گر بکوی خرابات بگذری | مستان عشق را همه هوشیار می کنی |
ساقی و جام خم همه در انتظار توست | وقتی گذر به خانه خمّار می کنی |
ای شهریار ملک نجاتم، به پاس عشق | آیا مرا روانه دربار می کنی؟ |
یوسف به خانه روی ز بازار می کند | هرگه ز خانه روی به بازار می کنی |
هر کس فتد بدام غمت تا به پای عمر | او را بدرد عشق گرفتار می کنی... |
یاد شیرین مهدی و عشق سرکش مولا، به فرزندان معصومش مخصوصاً امام زمان(عج) امان نمی دهد که از آن ها و اوصاف و کمالاتشان در جای جای نهج البلاغه یادی نکند و مردم زمان خود و آیندگان را به این صورت آگاه نکند: «آری خداوندا! زمین هیچ گاه از حجّت الهی خالی نیست، که برای خدا با برهان روشن قیام کند، (آن حجت و امام) ظاهر و آشکار است و یا بیمناک و پنهان تا حجّت خدا باطل نشود و نشانه هایش از میان نرود. تعدادشان چقدر؟ و در کجا هستند؟ به خدا سوگند که تعدادشان اندک ولی نزد خداوند بزرگ مقدارند(چرا) که خدا به وسیله آنان حجّت ها و نشانه های خود را نگاه می دارد تا به کسانی که همانندشان هستند بسپارد، و در دل های آنان بکارد، آنان که دانش، نور حقیقت بینی را بر قلبشان تابیده و روح یقین را دریافته اند. که آن چه را خوشگذران ها دشوار می شمارند.و یا آنچه که ناآگاهان از آن هراس داشتند انس گرفتند، در دنیا با بدن هایی زندگی می کنند که ارواحشان به جهان بالا پیوند خورده است، آنان جانشینان خدا در زمین، و دعوت کنندگان مردم به دین خدایند» آنگاه فرمود:«آه آه شوقاً الی رؤیتهم؛آه آه، چقدر مشتاق دیدارشان هستم»(5).
من مات قد و قامت موزون توام | مفتون جمال روی بی چون توأم |
حاشا که بگویمت تو لیلای منی | امّا من دلباخته مجنون توأم |
مخصوصاً دوران ظهور آن حضرت و استقرار حکومت عادله او، که جمال و کمال و دولت و صولت گردهم آمده، سخت مورد اشتیاق امیرمؤمنان بوده است، لذا فرمود: «یا شوقاً الی رؤیتهم فی حال ظهور دولتهم(6)؛ چقدر مشتاق دیدار آنها هستم در آن زمان که در ظهور دولتشان به سر می برند.»
تداوم امامت تا ظهور مهدی
از مسائلی که امیرمؤمنان به آن توجه نموده ادامه و استمرار امامت است در طول زمان تا دوران ظهور مهدی موعود(عج) و این که هیچ زمانی خالی از حجّت و امامی نیست. این همان سخن و مطلب است که در منابع شیعه و سنی آمده است که خلفا و جانشینان پیامبر اکرم(ص) دوازده نفرند و همه از بنی هاشم(7) می باشند و به قول شیخ سلیمان قندوزی مقصود از دوازده خلیفه همان امامان دوازده گانه شیعه است، زیرا نمی توان احادیث را بر خلفای راشدین تطبیق کرد، چون تعداد آنان کمتر از دوازده است و نمی توان بر حاکمان اموی منطبق نمود چون بیش از دوازده نفر بودند، و غالب آنها عناصری ظالم و ستمگر بوده اند گذشته از این آنها از دودمان هاشم نبودند بلکه از تیره امیّه بوده اند، و همین طور به خلفای عباسی نمی توان تفسیر کرد چون تعداد آنها نیز بیش از دوازده نفر است و افزون بر آن پیوسته با نزدیکان پیامبر در جنگ و ستیز بوده اند، لذا راهی جز این نیست که بگوییم که همان امامان دوازده گانه شیعه مقصود است و لاغیر.(8)
کلام امیر مؤمنان در این زمینه چنین است:«اَلا اِنَّ مَثَل َآل مُحَمَدٍ(ص) کَمَثَلِ نُجُومِ السَّماءِ اِذاخَوی نَجمٌ طَلَع نَجمٌ فَکَاَنَّکم قَد تَکامَلَت مِنَ اللّهِ فیکُمُ الصنائِع وَ اَراکم ماکُنتُم تَامَلُون ؛بیدار باشید مثل آل محمد(ص) چونان ستارگان آسمان است اگر ستاره ای غروب کند، ستاره دیگری طلوع خواهد کرد(این امر تا ظهور امام زمان ادامه دارد و در دوران اوست که) گویا می بینم(در پرتو خاندان پیامبر) نعمت های خدا بر شما تمام شده و شما به آنچه آرزو دارید رسیده اید.»(9)
در جای دیگر صریحاً فرمود: «انّ الائمّة من قریشٍ غرسوا فی هذا البطن من هاشمٍ؛ لاتصلح علی سواهم، و لا تصلح الولاة من غیرهم ؛ همانا امامان (دوازده گانه) همه از قریش می باشند که (درخت) آنها را در خاندان بنی هاشم کاشته اند مقام ولایت و امامت در خور دیگران نیست و دیگر مدعیان (زمامداری) شایستگی آن را ندارند.»(10)
خبر از غیبت امام زمان(عج)
سالها قبل از تولد آن حضرت، امیر بیان خبر از غیبت یوسف زهرا می دهد و این خبر تلخ را برای همراهان و آیندگان بیان می کند که «اَلا وَ اِنَّ مَن اَدرَکَها مِنّا یَسری فِیها بسِرِاجٍ مُنیرٍ و یَحذُو فیها عَلی مِثالِ الصّالِحین لیَحلَّ فیها رِبقاً وَ یُعتِقَ فیها رقّا وَ یَصدَعُ شَعباً، وَ یَشعَبَ صَدعاً، فی سُترَةٍ عَنِ النّاسِ لایُبصِرُ القائِفُ اَثَرَهُ وَلَو تابَعَ نَظَرهُ(11)؛بیدار باشید و براستی آن کس از ما(یعنی حضرت مهدی(ع)) که فتنه های آینده را دریابد، با چراغی روشنگر در آن گام می نهد، و برهمان روش صالحان (پیامبر اکرم(ص) و امامان گذشته) رفتار می کند تا گره ها را بگشاید، بردگان (و ملّت های اسیر) را آزاد سازد، و جمعیّت گمراه (و ستمگر را) پراکنده، و حق جریان پراکنده را جمع آوری کند (حضرت مهدی(ع) سالهای طولانی) در پنهانی از مردم به سر می برد آن چنان که اثر شناس اثر قدمش را نمی یابد گرچه در یافتن اثر (و نشانه ها) تلاش فراوان نماید.»
دلا دیدی که دلدارم سفر کرد | سفر کرد و مرا خونین چگر کرد |
دلا دیدی که مهدی رفت و امت | غریبانه عجب خاکی به سر کرد |
دلا دیدی پدر رفت و یتیمان | به هر کوهی ندای وا پدر کرد |
و در بخش دیگر فرمود: «فَهُوَ مُغتَرِبٌ اِذا اغتَرَبَ الاِسلامُ، وَ ضَرَبَ بِعسببِ ذَنبِهِ وَ الصَقَ الاَرضَ بِجِرانِهِ، بَقیّةٌ مِن بَقایا حُجّتِهِ، خَلیفَةٌ من خَلائِفِ اَنبِیائِهِ(12)؛ در آن هنگام اسلام غروب می کند و چونان شتری(در راه مانده) دم خود را به حرکت در آورده گردن به زمین می چسباند(13) او (حضرت مهدی) پنهان خواهد شد (و غیبت صغری و کبری آغاز خواهد شد) او باقیمانده حجّت های الهی و آخرین جانشین از جانشینان پیامبران است.
نگاهم باز بر در ماند برگرد | خیالت باز در برماند بر گرد |
تمام عمر چشم خسته ما | به یادت همچنان تر ماند برگرد(14) |
راستی غیبت و هجران مهدی(عج) روزی است که یاد آن دل هر شیعه را رنجور می کند و بی اختیار اشک و آه فریاد می زند:
دلم آگاهی از جایت ندارد | نشان از رد پاهایت ندارد |
در این دنیای ما، می دانم ای دوست | کسی تاب تماشایت ندارد |
ظهور نزدیک است
از نکاتی که بسیار قابل دقت است این است که امیرمؤمنان(ع) ظهور و قیام آن حضرت را نزدیک می داند، این بشارت روح تازه در کالبد خسته دلان دوران غیبت می دهد، و باعث می شود رنج دوری از حضرت را و فتنه ها و فسادهای آخرالزّمان را با شهد شیرین یاد ظهور و نزدیک بودن آن تحمّل نمایند.
بازآ که این دل خستگان دیوانه روی توأند | مست از می عشق تو و خاک سر کوی توأند |
چشم انتظار دیدن چشمان جادوی توأند | دل بسته مهر تو و آن دسته موی توأند |
جان بر کف راه تو و تیغ دو ابروی توأند | محو تماشای تو و آن قد دلجوی توأند |
علی (ع) می فرماید: «وَ ما اَقرَبَ الیَوم مِن تَباشیر غَدٍ! یا قَوم هذا اِبّان وُرودِ کُلِّ مَوعُودٍ، و دُنُوّ مِن طَلعَةِ مالاتَعرِفون؛ و چه نزدیک است امروز ما به فردایی که سپیده آن آشکار شد، ای مردم! اینک ما در آستانه تحقق وعده های داده شده(برای دوران ظهور) و نزدیکی طلوع آن چیزهایی که بر شما پوشیده و ابهام آمیز است، قرار داریم.»(15)
وعده دیدار نزدیک است یاران مژده باد | روز وصلش می رسد ایّام هجران می رود(16) |
آینده روشن در حکومت
از امتیازات بزرگ تشیّع در انتظار مصلح جهانی این است که آینده روشن و امید بخشی را چشم براه است که توسط عدل گستر جهان ایجاد خواهد شد بشارت به چنین آینده ای را تک تک امامان معصومان داده اند و در رأس آنها امیر بیان علی(ع) می فرماید: «اَلا وَ مَن اَدرَکَها مِنّا یسری فیها بِسراجٍ مُنیرٍ و یَحذُوا فیها عَلی مِثالٍ الصّالِحینَ لیَحُلَّ فیها ربقاً ورقیق فیها رِقاً... ثمَّ لیشحذنَّ فیها قَومٌ شَحذَ القَین النَّصل تُجلی بِالتَّنزیلِ اَبصارُهُم وَ یُرمی بِالتَّفسیر فی مَسامِعِهِم وَ یغبقونَ کَأسَ الحِکمَةِ بَعدَ الصَّبُوح(17)؛بیدار باشید آن کس از ما (یعنی مهدی(ع)) که فتنه های آینده را دریابد با چراغی روشنگری در آن گام می نهد، و بر همان سیره و روش پاکان(و پیامبر و امامان(ع)) رفتار می کند تا گره ها را بگشایدو بردگان(و ملّت های اسیر) را آزاد سازد...(و بعد از غیبت طولانی او) سپس گروهی برای درهم کوبیدن فتنه ها آماده می گردند و چونان شمشیرها صیقل می خورند، دیده هاشان با قرآن روشنایی گیرد، و در گوش هاشان تفسیر قرآن طنین افکند، و در صبحگاهان و شامگاهان جامهای حکمت سر می کشند.»
و در جای دیگر فرمود: «لنعتفنّ الدّنیا علینا بعد شماسها عطف الضروس علی ولدها(18) و تلا عقیب ذلک و نرید ان نمنّ علی الّذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمةً و نجعلهم الوارثین»(19) دنیا پس از سرکشی (در زمان ظهور مهدی(ع)) به ما روی می کند، چونان شتر مادّه بدخو که به بچه خود مهربان گردد. پس این آیه را تلاوت کرد و اراده کردیم که بر مستضعفین زمین منّت گذارده آنان را امامان و وارثان (حکومت ها) گردانیم» جملات فوق مانند اشاره به فوتوریسم (Futurism) = (آینده نگری) است نظر امیرمؤمنان یک آینده نگری مثبت است که آینده جهان را روشن و متکامل می شناساند، بر خلاف برخی نظریه پردازان امروزی که آینده دنیا را تاریک، وحشت زا معرّفی می کنند.
ره آورد حکومت امام زمان(ع)
آنچه تمام بشریت به آن چشم دوخته و در آرزوی تحقق آن بسر می برند، ره آورد دوران ظهور و حکومت مصلح جهانی است، و امتیاز مهمّ تشیع از دیگران این است که این ره آورد را به صورت مشخص و دقیق بیان نموده تا بشریت برای تحقق و فرارسیدن چنین دورانی بیشتر تلاش کند، این دستاوردها به صورت گسترده و دقیق در کلمات ائمه(ع) بیان شده است، آنچه در این جا مطرح می شود بیان امیرمؤمنان در نهج البلاغه در این زمینه است:
1ـ اصول گرائی:
از مهمترین ره آورد نظام دوران ظهور این است که به پایه و رشته ها و ساختن انسان بیشتر توجه می شود و آثار بعدی نیز بر همین پایه ها استوار است.
علی (ع) در این زمینه می فرماید: «یعطف الهوی علی الهدی اذا عطفوا الهدی علی الهوی، و یعطف الرّأی علی القرآن اذا عطفوا القرآن علی الرّأی(20)؛ او (حضرت مهدی) خواسته ها را تابع هدایت می کند، هنگامی که مردم هدایت را تابع هوس های خویش قرار می دهند، و در حالی که (به نام تفسیر) نظریه های گوناگون خود را بر قرآن تحمیل می کنند، او نظریه ها و اندیشه را تابع قرآن می سازد.»
2ـ امام زمان و زنده کردن اسلام(قرآن و
از مهمترین دستاوردها و آثار حکومت امام زمان، زنده شدن اسلام، قرآن و سنّت است، چنانکه علی(ع) فرمود: «و یحیی میّت الکتاب و السّنّة(21)؛(مهدی) کتاب خدا و سنّت پیامبر(ص) را (که تا آنروز متروک مانده) زنده می کند.» و در قسمتی از خطبه 138 که قبلاً نقل شد این جمله آمده: «و یعطف الرّأی علی القرآن؛ او نظریه ها و اندیشه ها را تابع قرآن می سازد.»
3ـ استقرار عدالت فراگیر:
از دیگر مهمترین ره آورد حکومت حضرت مهدی(ع) که آرزوی تمامی انسانها است، استقرار عدالت جهانی و گسترده است، که در روایات متواتره نیز به عنوان مهمترین دستاورد قیام آن حضرت «الّذی یملأ الارض عدلاً و قسطاً» ذکر شده است.
و علی (ع) هم می فرماید: «فیریکم عدل السّیرة(22)؛او روش عادلانه(در حکومت حق) را به شما می نمایاند.
4ـ مجازات فاسدان:
قطعاً برای برپائی حکومت عدل، جلوگیری از فساد و مفسدان و تخلّف متخلفان لازم و ضروری می نماید، لذا مولا می فرماید: «و سیاتی غدٌ بما لاتعرفون یأخذ الوالی من غیرها عمّا لها علی قساوی اعمالها؛و فردایی که شما را از آن هیچ شناختی نیست (و زمامداری حکومت می کند که غیر از حاکمان امروزی است او حضرت مهدی است) که عمّال و کارگزاران حکومتها را بر اعمال بدشان کیفر خواهد داد.
5 ـ آزادگی و آزادی:
از دیگر ره آورد دوران ظهور و حکومت عادلانه مهدی(ع) آزادی انسان ها از بردگی و ستمگری است، بشری که در طول تاریخ ستم ها و ظلم ها آزادی واقعی او را سلب کرده و او را به بردگی و بندگی کشیده است در آن دوران به آزادی واقعی و مشروع و دلخواه خود خواهد رسید.
علی(ع) در این باره فرمود: «...لیحل فیها ربقاً و یعتق رقّاً(23)؛مهدی بر سیره صالحان رفتار می کند، تا گره ها را بگشاید، و بردگان (و ملّت های اسیر و رنج دیده و ستم کشیده) را آزاد سازد.
6ـ وحدت واقعی:
با توسعه عدالت اجتماعی در زیر سایه قرآن و سنّت محمّدی، و فراهم شدن زمینه آزادی واقعی و برچیده شدن تبعیض ها، خودبخود جامعه به سوی وحدت و اتحاد قدم برخواهد داشت.
امیرمؤمنان که خود برای وحدت و اتحاد جامعه اسلامی فداکاریها نمود، از خلافت و حق خود گذشت، اهانت های به همسرش را نادیده گرفت، و سکوت تلخ چند ساله را تحمّل نمود، می فرماید: «و یصرع شعباً و یشعب صدعاً(24)؛ جمعیت گمراه و ستمگر را پراکنده و حق جویان پراکنده را جمع آوری می کند(و وحدت واقعی بین آنها ایجاد می نماید).
7ـ وفور نعمت:
قطعاً هر زمامداری به اسلام و قرآن عمل نماید، و عدالت را در جامعه فراگیر سازد، و جلو مفسدان را بگیرد، رحمت الهی نیز دست آنها را خواهد گرفت، به هر اندازه مسائل فوق مراعات شوند، امدادها و رحمت الهی نیز فراگیرتر خواهد بود، این امر در زمان عدالت گستر هستی به اوج خود می رسد، لذا زمین تمام نعمت های خویش را در اختیار او قرار می دهد، در نهج البلاغه دراین باره می خوانیم: «وتُخرَج لَهُ الاَرضُ اَفالیذَ کَبِدِها وَ تُلقی اِلَیهِ سِلماً مَقالیدَها(25)؛ زمین جگر گوشه (و میوه ها و گنج ها) خود را برای او بیرون می ریزد، و کلیدهای (معادن) خود را به او می سپارد.
و در جای دیگر فرمود: «فَکَانَکم قَد تکامَلَت مِنَ اللّهِ فیکُم الصّنائع(26)؛ (در پرتو خاندان پیامبر و مهدی آل محمد(ص)) نعمت های خدا بر شما تمام خواهد شد.
8 ـ برآورده شدن آرزوها:
سالها است که بشر در آرزوی تحقق عدالت جهانی، امنیّت فراگیر، آزادی واقعی و...به سر می برد، و هنوز که هنوز است آرزوی های بشر به صورت کامل و تمام بحقیقت نپیوسته و جامه عمل به خود نپوشیده است، تنها دورانی که اصلی ترین و اصولی ترین آرزوهای بشر تحقق عینی خواهد یافت دوران ظهور مهدی موعود(عج) است، چنانکه مولا علی(ع) فرمود: «و اراکم ما کنتم تأملون(27)؛(در دوران مهدی(عج)) که نشان می دهد آنچه را آرزو داشتید(و به آرزوهای خود خواهید رسید).
ای دل مخور اندوه و غم سرها به سامان می رسد | با یک جهان شور و شعف آن جان جانان می رسد |
ویرانگر کاخ ستم باجیش ایمان می رسد | احیاگر دین خدا حامی قرآن می رسد |
چشم انتظاران را بگو یوسف ز کنعان می رسد | ای دل شب هجران ما آخر به پایان می رسد |
پی نوشت ها:
ـــــــــــــــــــــــ
1. مرحوم شیخ حسین اصفهانی(کمپانی).
2. بحارالانوار، ج 51، ص 115.
3. نهج البلاغه، محمد دشتی، خطبه 187، ص 368.
4. شیخ طوسی،کتاب الغیبة(مؤسسه معارف اسلامی) ص 47 و ر ـ ک ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 58.
5. نهج البلاغه، همان حکمت 147 ، ص 660 شماره 11 ـ 14.
6. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی،دارالتعارف، ج 1، ص 235، ح3.
7. ر ـ ک صحیح مسلم، ج 6، ص 3 سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ج 6، ص 58 ـ 61.
8. شیخ سلیمان قندوزی، ینابیع المودة، چاپ استانبول سال 1301، ص 446، باتلخیص.
9. نهج البلاغه، همان، خطبه 100، ص 186، شماره 7.
10. همان، خطبه 144، ص 264، شماره 4.
11. همان، خطبه 150، ص 274.
12. همان خطبه 182 ص 348، شماره 24.
13. ضرب المثلی است برای شتر خسته، که دم خود را بحرکت می آورد، و گردن به زیر می چسباند که این حالت نشانه ضعف و درماندگی اوست.
14. غلامرضا کرمی گناوه.
15. نهج البلاغه (همان) خطبه 150، ص 274، شماره 3.
16. امام خمینی ره.
17. خطبه 150، ص 274، شماره 3 ـ 5.
18. همان حکمت 209، ص 672.
19. سوره قصص، آیه 5.
20. همان خطبه 138 ، ص 256، شماره 3 .
21. همان.
22. همان خطبه 150، ص 274، شماره 3.
23. همان، ص 274، خطبه 150.
24. همان، خطبه 138، ص 256 شماره 3.
25. همان خطبه 100، ص 186.
26. همان، ص 186
|
پنجشنبه یازدهم مهر ۱۳۹۸ ساعت 5:43 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
امام زمان(عج) در كلام اميرمؤمنان عليه السلام
(بسم الله الرحمن الرحیم)
اميرمؤمنان فرمود: «يَا شَوْقَاهْ إِلَي رُؤْيَتِهِمْ فِي حَالِ ظُهُورِ دَوْلَتِهِمْ؛ چقدر مشتاق ديدار آنها هستم، در آن زمان كه در ظهور دولتشان به سر مي برند!».
امام زمان(عج) در كلام اميرمؤمنان عليه السلام
بشريت سالهاست كه در انتظاري بس بزرگ و نجاتي نهايي بي قرار است. توده هاي عظيم انساني هر كدام به فراخور حال و مجال دين و فرهنگ و آگاهي خويش در انتظار اصلاحگر توانمند و بزرگ جهاني به سر مي برند. در اين ميان، انبياء و امامان معصوم عليهم السلام بيش از ديگران از مهدويت، انتظار، شرائط آن، ظهور و علائم آن، دوران سخت غيبت، دوران ظهور، رهاورد آن، و... سخن گفته اند. از جمله امير مؤمنان عليه السلام به صورتهاي مختلفي از آن يار سفر كرده ياد نموده و در برخي جملات از ويژگيهاي حكومت جهاني آن حضرت و رهاورد آن سخن گفته است.
آنچه پيش رو داريد، نگاهي است به مسئله مهدويت و سيماي حضرت مهدي عليه السلام در كلمات گهربار امير مؤمنان علي عليه السلام.
الف. اشتياق به رؤيت مهدي عليه السلام
يوسف كنعان عشق، بنده رخسار اوست / خضر بيابان عشق تشنه گفتار اوست
موسي عمران عشق طالب ديدار اوست / كيست سليمان عشق بر در او يك فقير(1)
علي عليه السلام آنجا كه سخن از مهدي عليه السلام به ميان مي آيد، به سينه خود اشاره كرده و آهي كشيده، مي فرمايد: «شَوْقاً اِلَي رُؤْيَتِهِ؛(2) چه قدر به ديدار او مشتاقم!» و در نهج البلاغه مي فرمايد: «أَلَا بِأَبِي وَ أُمِّي مِنْ عِدَّةٍ أَسْمَائُهُمْ فِي السَّمَاءِ مَعْرُوفَةٌ وَ فِي الْأَرْضِ مَجْهُولَة؛(3)آگاه باشيد! آنان كه پدر و مادرم فدايشان باد، از كساني هستند كه نام آنها در آسمان معروف و در زمين ناشناخته است.»
امير مؤمنان عليه السلام در مورد صفات ظاهري آن حضرت نيز مي فرمايد: «هُوَ شَابٌّ مَرْبُوعٌ حَسَنُ الْوَجْهِ حَسَنُ الشَّعْرِ يَسِيلُ شَعْرُهُ عَلَي مَنْكِبَيْهِ وَ نُورُ وَجْهِهِ يَعْلُو سَوَادَ لِحْيَتِهِ وَ رَأْسِهِ بِأَبِي ابْنُ خِيَرَةِ الْإِمَاءِ؛(4) او جواني چهار شانه، نيكو صورت و نيكو موي مي باشد كه موي او بر شانه هايش فرو ريخته و درخشندگي چهره اش، سياهي موي محاسن و سر او را تحت الشعاع قرار مي دهد. پدرم فداي او باد كه فرزند بهترين بانوان است.»
ديده در هجر تو شرمنده هجرانم كرد / بسكه شبها گهر اشك بدامانم كرد
شمه اي از گل روي تو به بلبل گفتم / آن تنك حوصله رسواي گلستانم كرد
گوشه اي از غم هجران تو گفتم با شمع / آنقدر سوخت كه از گفته پشيمانم كرد
آن حضرت در سخن ديگري در نهج البلاغة امام زمان عليه السلام را اين گونه مي ستايد: «اللَّهُمَّ بَلَي لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً؛(5) آري خداوندا! زمين هيچ گاه از حجت الهي خالي نيست كه براي خدا [با برهان روشن ]قيام كند. [آن حجت و امام ] يا ظاهر و مشهور و يا ترسان و مستور است.» و در همانجا مي فرمايد: «به خدا سوگند كه تعدادشان اندك است، ولي نزد خداوند بزرگ مقدارند؛ [چرا] كه خداوند بزرگ به وسيله آنان حجتها و نشانه هاي خود را نگاه مي دارد تا به كساني كه همانندشان هستند، بسپارند ...؛ آنان كه دانش و نور حقيقت بيني بر قلبشان تابيده و روح يقين را دريافته اند كه با آنچه خوشگذرانها دشوار مي شمردند و با آنچه ناآگاهان از آن هراس داشتند، انس گرفتند. در دنيا با بدنهايي زندگي مي كنند كه ارواحشان به جهان بالا پيوند خورده است. آنان جانشينان خدا در زمين و دعوت كنندگان مردم به دين خدايند.» آن گاه فرمود: «آه آه شَوْقاً إِلَي رُؤْيَتِهِمْ؛(6) آه آه! چه قدر مشتاق ديدارشان هستم.»
مخصوصاً دوران ظهور آن حضرت و استقرار حكومت عادلانه او كه جمال و كمال، دولت و صولت گرد هم آمده، سخت مورد اشتياق اميرمؤمنان بوده است؛ لذا فرمود: «يَا شَوْقَاهْ إِلَي رُؤْيَتِهِمْ فِي حَالِ ظُهُورِ دَوْلَتِهِمْ؛(7) چقدر مشتاق ديدار آنها هستم، در آن زمان كه در ظهور دولتشان به سر مي برند!»
ب. تداوم امامت با دوازده نفر
از جمله مسائلي كه امير مؤمنان عليه السلام با بيانهاي مختلف به آن توجه داده، اين امر است كه هيچ گاه زمين خالي از حجت نيست و اين حجتها مجموعاً دوازده نفرند. در نتيجه، امامت در تمام ادوار تا دوران ظهور مهدي موعودعليه السلام ادامه دارد.
آن حضرت در كلامي فرمود: «اللَّهُمَّ بَلَي لَنْ تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ بِحُجَّةٍ لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ؛ (8) آري خدايا! زمين خالي از قيام كننده به حجت الهي نمي ماند تا اينكه حجتها و دلائل روشن الهي باطل نشود.» اين مضمون به صورتهاي متعددي از مولا امير مؤمنان عليه السلام نقل شده است. (9)
در جاي ديگر مشخص فرمود كه اين حجتهاي الهي دوازده نفرند: «يَكُونُ لِهَذِهِ الْأُمَّةِ بَعْدَ نَبِيِّهَا اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً عَدْلًا لَا يَضُرُّهُمْ خِلَافُ مَنْ خَالَفَ عَلَيْهِمْ؛ (10) براي اين امت دوازده امام عادل پس از پيامبرش وجود دارد كه مخالفتِ مخالفين ضرري به آنان نمي رساند.»
و در بيان ديگر فرمود: «يَا هَارُونِيُّ لِمُحَمَّدٍصلي الله عليه وآله بَعْدَهُ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً عَدْلًا لَا يَضُرُّهُمْ خِذْلَانُ مَنْ خَذَلَهُمْ؛ (11) اي هاروني! پس از محمدصلي الله عليه وآله دوازده امام عادل خواهد بود كه تلاش خوار كنندگان به آنها ضرري نرساند.»
و آن گاه روشن نمود كه اين دوازده نفر از قريش و از نسل هاشم هستند: «إِنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ قُرَيْشٍ غُرِسُوا فِي هَذَا الْبَطْنِ مِنْ هَاشِمٍ لَا تَصْلُحُ عَلَي سِوَاهُمْ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ مِنْ غَيْرِهِمْ؛ (12) همانا امامان همه از قريش مي باشند كه [درخت آنها را در خاندان بني هاشم كاشته اند. مقام ولايت و امامت در خور ديگران نيست و ديگر مدعيان [زمامداري] شايستگي آن را ندارند.»
اين موضوع در منابع اهل سنت نيز آمده (13) كه جانشينان پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله دوازده نفرند و همه از بني هاشم اند. سليمان قندوزي مي گويد: «مقصود از دوازده خليفه همان امامان دوازده گانه شيعه است؛ زيرا نمي توان احاديث را بر خلفاء راشدين تطبيق كرد؛ چون تعداد آنان كمتر از دوازده است و نمي توان بر حاكمان اموي منطبق كرد؛ چون بيش از دوازده نفر بودند و غالب آنها عناصري ظالم و ستمگر بوده اند. گذشته از اين، آنها از دودمان هاشم نبودند و از تيره اميّه بودند و همين طور به خلفاء عباسي نمي توان تفسير كرد؛ چون تعداد آنها نيز بيش از دوازده نفر است و افزون بر آن پيوسته با نزديكان پيامبر در جنگ و ستيز بوده اند؛ لذا راهي جز اين نيست كه بگوييم: همان امامان دوازده گانه شيعه مقصود است.» (14)
امّا علي عليه السلام مسئله را اين چنين مشخص فرمود: «أَلَا إِنَّ مَثَلَ آلِ مُحَمَّدٍصلي الله عليه وآله كَمَثَلِ نُجُومِ السَّمَاءِ إِذَا خَوَي نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ؛ (15) بيدار باشيد! مَثَل آل محمدصلي الله عليه وآله چونان ستارگان آسمان است كه اگر ستاره اي غروب كند، ستاره ديگر طلوع خواهد كرد... .»
و در جاي ديگر به ابن عباس فرمود: «إِنَّ لَيْلَةَ الْقَدْرِ فِي كُلِّ سَنَةٍ وَ إِنَّهُ يَنْزِلُ فِي تِلْكَ اللَّيْلَةِ أَمْرُ السَّنَةِ وَ لِذَلِكَ الْأَمْرِ وُلَاةً بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ مَنْ هُمْ قَالَ أَنَا وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ صُلْبِي أَئِمَّةٌ مُحَدَّثُونَ؛ (16) به راستي شب قدرْ در هر سالي هست و در آن شب تقديرات آن سال نازل مي شود و براي آن امر والياني پس از رسول خداصلي الله عليه وآله وجود دارد. ابن عباس عرض كرد: آنان چه كساني هستند؟ فرمود: من و يازده تن از صُلب من كه امامان محدَّث هستند.» در روايت ديگر مي خوانيم كه «از علي عليه السلام درباره سخن رسول خداصلي الله عليه وآله كه فرموده بود: من بين شما دو شي ء گرانبها مي گذارم: قرآن و عترتم. سؤال شد كه عترت كيست؟ حضرت فرمود: من، حسن، حسين و امامهاي نه گانه از فرزندان حسين عليه السلام كه نهمي آنها مهدي و قائم آنان مي باشد. اينان از قرآن، كتاب خدا، جدا نمي گردند تا در حوض كوثر بر رسول خداصلي الله عليه وآله وارد شوند.» (17)
ج. غيبت حيرت زا
سالها قبل از تولد حضرت مهدي عليه السلام امير بيان علي عليه السلام خبر از غيبت طولاني و حيرت زاي آن محبوب دلها داده و اين حادثه تلخ را براي همراهان و آيندگان بيان نموده و شدت و نهايت نگراني و ناراحتي خود را از آن بيان نموده است.
اصبغ بن نباته گويد: بر امير مؤمنان وارد شدم و ديدم [ناراحت و] در انديشه فرو رفته و با انگشت بر زمين خط مي كشد. گفتم: اي امير المؤمنين! چرا شما را انديشناك [و اندوهناك] مي بينم و چرا بر زمين خط مي كشيد؟ آيا به زمين و خلافت در آن رغبتي داريد؟ فرمود: «لَا وَ اللَّهِ مَا رَغِبْتُ فِيهَا وَ لَا فِي الدُّنْيَا يَوْماً قَطُّ وَ لَكِن فَكَّرْتُ فِي مَوْلُودٍ يَكُونُ مِنْ ظَهْرِي الْحَادِيَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِي هُوَ الْمَهْدِيُّ يَمْلَؤُهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً تَكُونُ لَهُ حَيْرَةٌ وَ غَيْبَةٌ يَضِلُّ فِيهَا أَقْوَامٌ وَ يَهْتَدِي فِيهَا آخَرُونَ؛ (18) نه به خدا! به زمين و دنيا هرگز رغبتي نداشته ام وليكن درباره مولودي انديشه مي كنم كه از نسل من و يازدهمين فرزند من است. او مهدي عليه السلام است كه زمين را پر از عدل و داد مي سازد، همان گونه كه پر از ظلم و جور شده باشد. او را حيرت و غيبتي است [كه مردم نسبت به او پيدا مي كنند و] اقوامي در آن گمراه مي شوند و اقوام ديگر در آن هدايت مي يابند.»
اصبغ بن نباته مي گويد: «گفتم: اي امير مؤمنان! چنين چيزي واقع خواهد شد؟ فرمود: آري، همان گونه كه او آفريده شده [داراي غيبت نيز خواهد بود] و تو را نرسد كه به اين مسئله علم پيدا كني. اي اصبغ! آنها بهترين اين امت به همراه نيكان اين عترت خواهند بود. گفتم: بعد از آن چه خواهد شد؟ فرمود: سپس خداوند هر چه بخواهد انجام مي دهد... .» (19)
در روايت ديگر مي خوانيم، اصبغ بن نباته مي گويد: «أَنَّهُ ذَكَرَ الْقَائِمَ عليه السلام فَقَالَ أَمَا لَيَغِيبَنَّ حَتَّي يَقُولَ الْجَاهِلُ مَا لِلَّهِ فِي آلِ مُحَمَّدٍ حَاجَةٌ؛ (20) امير مؤمنان عليه السلام از قائم عليه السلام ياد كرد و فرمود: او حتماً غايب خواهد شد؛ غيبتي كه جاهل [به راز غيبت] گويد: خداوند را در آل محمدصلي الله عليه وآله حاجتي نيست.»
و در جاي ديگر فرمود: «لِلْقَائِمِ مِنَّا غَيْبَةٌ أَمَدُهَا طَوِيلٌ كَأَنِّي بِالشِّيعَةِ يَجُولُونَ جَوَلَانَ النَّعَمِ فِي غَيْبَتِهِ يَطْلُبُونَ الْمَرْعَي فَلَا يَجِدُونَهُ...؛ (21) براي قائم ما غيبتي است كه مدتش طولاني است. گويي شيعه را در دوران غيبت او مي بينم كه سرگردان اند، مانند جولان چهار پايان؛ چراگاه را مي جويند، ولي آن را نمي يابند....»
دلم آگاهي از جايت ندارد / نشان از ردّ پاهايت ندارد
در اين دنياي ما، مي دانم اي دوست / كسي تاب تماشايت ندارد
همين مضمون در روايات متعدد به طرق مختلف نقل شده است. (22)
در نهج البلاغة هم مي خوانيم: «فِي سُتْرَةٍ عَنِ النَّاسِ لَا يُبْصِرُ الْقَائِفُ أَثَرَهُ وَ لَوْ تَابَعَ نَظَرَهُ؛ (23) [حضرت مهدي عليه السلام سالهاي طولاني] در پنهاني از مردم به سر مي برد؛ آن چنان كه اثر شناس، اثر قدمش را نمي يابد؛ گر چه در يافتن اثر [و نشانه ها] تلاش فراواني نمايد.»
د. پيروزمندان دوران سخت غيبت
دوران غيبت كبري دوران سخت و امتحان طاقت فرسايي است كه مردودهاي فراواني خواهد داشت؛ هر چند قبول شدگان سخت كوشي نيز دارد.
اما چه كساني در اين دوران سخت و دشوار پيروز از امتحان بيرون مي آيند؟ علي عليه السلام اوصاف آنها را اين گونه معرفي مي كند:
1. ثابت قدمان راه الهي
مولا مي فرمايد: «أَلَا فَمَنْ ثَبَتَ مِنْهُمْ عَلَي دِينِهِ [وَ] لَمْ يَقْسُ قَلْبُهُ لِطُولِ أَمَدِ غَيْبَةِ إِمَامِهِ فَهُوَ مَعِي فِي دَرَجَتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛ (24) هر كه در آن دوران در دينش استوار باشد و قلبش به واسطه طول غيبت امامش سخت و قسي نشود، او در روز قيامت هم درجه من است.»
2. مخلصان
آن حضرت فرمود: «وَ لَكِنْ بَعْدَ غَيْبَةٍ وَ حَيْرَةٍ فَلا يثْبُتُ فِيهَا عَلَي دِينِهِ إِلَّا الْمُخْلِصُونَ الْمُبَاشِرُونَ لِرَوْحِ الْيَقِينِ الَّذِينَ أَخَذَ اللَّهُ عزّ و جلّ مِيثَاقَهُمْ بِوَلَايَتِنَا وَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ؛ (25) [ظهور مهدي واقع مي شود] ولكن پس از غيبت و حيرتي كه جز مخلصين كسي در آن استوار نمي ماند؛ كساني كه داراي روح يقين هستند و خداوند پيمان ولايت ما را از آنها گرفته و ايمان را در قلوبشان نگاشته و آنان را به واسطه روحي از جانب خود مؤيد داشته است.»
از زبان منتظرانش بايد گفت:
تا فصل بهار منتظر خواهم ماند / تا ديدن يار منتظر خواهم ماند
در غيبت تو اگر مرا دار زنند / بر چوبه دار منتظر خواهم ماند
ه. فضيلت انتظار
از مسائلي كه باعث پيروزي و ثبات قدم در دوران غيبت كبري مي شود و در كلام امير بيان علي عليه السلام به آن توجه شده، فضيلت انتظار است؛ البته انتظار سازنده و فضيلت ساز، نه ويرانگر و نااميد كننده.
انتظار سازنده، يعني خود را براي دوران ظهور آماده كردن و با هر كجي و گناه در خود و ديگران مبارزه نمودن. انتظار، يعني ايجاد لياقت براي ديدار و پيشواز امام خويش كه به وسعت هستي نورانيت و روشنايي دارد و انتظار، يعني آماده شدن براي جامعه عدل مهدوي كه به دور از هر گونه ظلم و ستمگري است. به اين جهت، علي عليه السلام از پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله نقل كرده است كه فرمود: «أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ انْتِظَارُ الْفَرَجِ؛ (26) برترين عبادت انتظار كشيدن براي فرج [و ظهور مهدي عليه السلام] است.»
باز آ كه اين دل خستگان ديوانه روي تواَند / مست از مي عشق تو و خاك سر كوي تو اَند
چشم انتظار ديدن چشمان جادوي تو اَند / دل بسته مهر تو و آن قد دلجوي تو اَند
جان بر كف راه تو و تيغ دو ابروي تو اَند / محو تماشاي تو و آن قد دلجوي تو اَند
و. نقش امام غايب در هدايت مردم
حضرت حجت عليه السلام همچون خورشيدي پشت ابر، شعاعهاي معنوي و هدايتي خويش را متوجه مردم و شيعيان خود مي سازد و هرگز آنها را رها نكرده، تنها نخواهد گذاشت.
امير مؤمنان عليه السلام در اين زمينه مي فرمايد: «اللَّهُمَّ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِأَرْضِكَ مِنْ حُجَّةٍ لَكَ عَلَي خَلْقِكَ يَهْدِيهِمْ إِلَي دِينِكَ وَ يُعَلِّمُهُمْ عِلْمَكَ لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَّتُكَ وَ لَا يَضِلَّ اتباعُ أَوْلِيَائِكَ بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَهُمْ بِهِ إِمَّا ظَاهِرٍ لَيْسَ بِالْمُطَاعِ أَوْ مُكْتَتِمٍ أَوْ مُتَرَقِّبٍ إِنْ غَابَ عن النَّاسِ شَخْصُهُ فِي حَالِ هدايتِهِمْ فَإِنَّ عِلْمَهُ وَ آدَابَهُ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ مُثْبَتَةٌ فَهُمْ بِهَا عَامِلُونَ؛ (27) بار خدايا! ناگزير بايد در زمين تو حجتي از تو براي خلايق باشد تا ايشان را به دين تو هدايت كند و علم تو را به آنها بياموزد تا حجت تو باطل نشود و پيروان اولياء تو پس از هدايت گمراه نشوند. اين حجت، يا آشكار است، ولي مطاع نيست و يا آنكه پنهان است و يا منتظر [ظهور] . اگر چه شخص او در حالي كه مردم را هدايت مي كند، غايب باشد، اما علم و آداب او در قلوب مؤمنين ثبت است و بدان عمل مي كنند.»
ز. راز غيبت امام زمان عليه السلام
درباره راز غيبت، اموري در روايات ذكر شده است همچون: امتحان امت، آماده شدن مردم و جهان براي قيام جهاني، محفوظ ماندن حضرت از شر دشمنان، و.... امير مؤمنان عليه السلام راز غيبت را در اين مي داند كه بيعتي از ظالمان بر دوش او نباشد؛ چنان كه امامان ديگر در برخي موارد مجبور شدند به ظاهر بيعت با ظالمان را پذيرا شوند.
علي عليه السلام فرمود: «إِنَّ الْقَائِمَ مِنَّا إِذَا قَامَ لَمْ يَكُنْ لِأَحَدٍ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ فَلِذَلِكَ تَخْفَي وِلَادَتُهُ وَ يَغِيبُ شَخْصُهُ؛ (28) هنگامي كه قائم ما قيام كند، بيعت احدي بر گردن او نيست و به اين دليل است كه ولادتش پنهان است و شخص او [از ديده ها] غايب مي باشد.»
ح. غربت و تنهايي مهدي عليه السلام
جذبه هاي دنيوي و كشش نفساني، هميشه انسانها را به اين وا داشته كه به سمت دنيا طلبان سوق پيدا كنند و در نتيجه، مردان الهي و رهبران ديني كمتر طرفدار داشته باشند و نوعاً در غربت و تنهايي به سر برند. انبياء و امامان معصوم عليهم السلام هر كدام در برهه اي از زمان اين تجربه تلخ را داشته اند، از جمله امام زمان عليه السلام اين تنهايي و غربت را در دوران غيبت كبري تحمل مي كند. علي عليه السلام در اين زمينه فرمود: «صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ الشَّرِيدُ الطَّرِيدُ الْفَرِيدُ الْوَحِيدُ؛ (29) صاحب اين امر، آواره، رانده، تك و تنهاست.»
پی نوشت :
1)- مرحوم شيخ حسين اصفهاني (كمپاني) .
2)- بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، ج 51، ص 115، ذيل روايت 13.
3)- نهج البلاغة، محمد دشتي، خطبه 187، ص 368.
4)- بحارالانوار، ج 51، ص 36، ح 6؛ روزگار رهايي، كامل سليمان، ترجمه علي اكبر مهدي پور، ج 1، ص 123؛ كتاب الغيبة، شيخ طوسي، مؤسسه معارف اسلامي، ص 47.
5)- كمال الدين، شيخ صدوق، انتشارات مسجد جمكران، دوم، 1382، ج 1، صص 542 - 543؛ نهج البلاغة، حكمت 147.
6)- همان.
7)- الكافي، محمد بن يعقوب كليني، دار التعارف، ج 1، ص 235، ح 3.
8)- نهج البلاغة، حكمت 147؛ كمال الدين، ج 1، ص 542.
9)- ر. ك: كمال الدين، ص 543، 545، 546، 547، 562، كه از طريق امام صادق عليه السلام، كميل، نخعي، ابي اسحاق هَمْداني،... نقل شده است.
10)- همان، ص 55.
11)- همان، ص 558، ح 7.
12)- ] . نهج البلاغة، خطبه 144، ص 264.
13)- ر. ك: صحيح مسلم، ج 16، ص 3؛ بحوث في الملل و النحل، سبحاني، ج 6، صص 58 - 61.
14)- ينابيع المودّة، سليمان قندوزي، چاپ استانبول، 1301، ص 446، با تلخيص.
15)- نهج البلاغة، خطبه 100، ص 186.
16)- كمال الدين، ص 566، ح 19.
17)- معاني الاخبار، صدوق، تهران، مطبعة الحيدري، مكتبة الصدوق، ص 95.
18)- كمال الدين، ج 1،صص 538 - 539.
19)- همان، ص 539.
20)- بحارالانوار، ج 51، ص 119، ح 19.
21)- همان، ص 109، ح 1.
22)- ر. ك: كمال الدين، ج 1، ص 563، ح 12؛ ص 564، ح 15؛ ص 565، ح 17.
23)- نهج البلاغة، خطبه 150، ص 274.
24)- كمال الدين، ج 1، صص 563 - 564، ح 14.
25)- همان، ص 565، ح 16.
26)- همان، ص 537، ح 6.
27)- همان، ص 562، ح 11.
28)- همان، ص 564، ذیل حدیث 14.
29)- همان، ص 563.
ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره82
|
پنجشنبه یازدهم مهر ۱۳۹۸ ساعت 5:39 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
آخر الزمان و حضرت مهدی (عج) در کلام نهج البلاغه
قمنیوز: نهج البلاغه کتابی است فروتر از کلام خدا و فراتر از سخن بشر. کتابی که طراز فصاحت است این کتاب و پیرایه بلاغت...
آخر الزمان و حضرت مهدی (عج) در کلام نهج البلاغه
به گزارش قمنیوز، نهج البلاغه کتابی است فروتر از کلام خدا و فراتر از سخن بشر. کتابی که طراز فصاحت است این کتاب و پیرایه بلاغت.
عربیت را بها افزاید و دین و دنیا را به کار آید. نهج البلاغه دائره المعارفی از فرهنگ اسلامی است که خواست امام (ع) در آن تدریس علوم طبیعی و یا فهماندن نکته های فلسفی و یا تاریخی نیست.
سخنان مولا علی (ع) در طرح این مباحث همچون قرآن کریم است که به زبان موعظت از هر پدیده محسوس یا معقولی نمونه ای روشن و قابل درک در پیش چشم بیننده و شنونده قرار می دهد.
نهج البلاغه راهنمای گمراهان و چاره ی بیچارگان است. کسی که خواهان سعادت همیشگی است لازم باشد که این کتاب را سرمشق خود قرار دهد و از سخنان آن پند گرفته و به فرامینش عمل کند.
دیدگاه نهج البلاغه از لحاظ حدیث، ادب و تاریخ از عالی ترین درجه اعتبار و سندیت برخوردار می باشد و سخنان برگزیده باب مدینه العلم رسول الله (ص) ، امام علی بن ابیطالب (ع) به عنوان متقن و محکم ترین سخن بعد از کلام وحی و سخنان پیامبر(ص) می باشد.
در این میان به موضوع مهدویت در اسلام از دیدگاه نهج البلاغه و کلام امیرالمومنین(ع) درباره وصف آن حضرت پرداخته ایم.
حضرت مهدی(عج)؛ باقیمانده حجت الهی و آخرین جانشین از جانشینان پیامبران است
خطبه۱۸۲،از خطبه هایی است که امام علی(ع)، در آن به
بخش عمده ای از خطبه های نهج البلاغه که در آن ها اشاره به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دارد، مربوط می شود به علائم و نشانه های آخر الزمان، از جمله حضرت در خطبه ۱۸۷ می فرمایند: «هان ای مردم در آینده پشت کردن روزگار خوش، و قطع شدن پیوندها و روی کار آمدن خردسالان را انتظار کشید، این روزگاری است که ضربات شمشیر بر مؤمن آسان تر از یافتن مال حلال است، روزگاری که پاداش گیرنده از دهنده بیشتر است و آن روزگاری که بی نوشیدن شراب مست می شوید، با فراوانی نعمت ها بدون اجبار سوگند می خورید و نه از روی ناچاری دروغ می گویید و آن روزگاری است که بلاها شما را می گزد چونان گزیدن و زخم کردن دوش شتران از پالان! آه! آن رنج و اندوه چقدر طولانی و امید گشایش چقدر دور است!»
بحث پیرامون حضرت مهدی(عج) و موضوعاتی از جمله امام زمان(عج)و زنده کردن اسلام، سیمای ایشان و شناخت آخرالزمان و غیبت،پرداخته است.
این خطبه در سال۴۰ ه.ق و در اواخر زندگی آن حضرت، در شهر کوفه بیان شده است، آن حضرت بر روی تخته سنگی که "جعدة بن هبیره مخزونی" آماده کرده بود، ایستاد و در حالی که پیراهن خشنی برتن و شمشیری با لیف خرما بر گردن و کفشی از لیف خرما در پا، برپیشانی او پینه از کثرت سجود آشکار بود، پس از بیان مطالبی پیرامون خدای تعالی و تقوا،به بیان مطالبی پیرامون امام مهدی(ع) پرداخته و فرمودند:
«زره دانش برتن دارد، وبا تمامی آداب، وبا توجه و معرفت کامل آن را فرا گرفته است، حکمت، گمشده اوست که همواره در جستجوی آن می باشد، نیاز اوست که در به دست آوردنش می پرسد؛ در آن هنگام که اسلام غروب می کند و چونان شتری در راه مانده، دُم خود را به حرکت در آورده، گردن به زمین می چسباند؛ او پنهان خواهد شد(دوران غیبت کبری وصغری) او باقیمانده حجت الهی و آخرین جانشین از جانشینان پیامبران است.»
علائم آخر الزمان در نهج البلاغه
بخش عمده ای از خطبه های نهج البلاغه که در آن ها اشاره به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دارد، مربوط می شود به علائم و نشانه های آخر الزمان، از جمله حضرت در خطبه ۱۸۷ می فرمایند: «هان ای مردم در آینده پشت کردن روزگار خوش، و قطع شدن پیوندها و روی کار آمدن خردسالان را انتظار کشید، این روزگاری است که ضربات شمشیر بر مؤمن آسان تر از یافتن مال حلال است، روزگاری که پاداش گیرنده از دهنده بیشتر است و آن روزگاری که بی نوشیدن شراب مست می شوید، با فراوانی نعمت ها بدون اجبار سوگند می خورید و نه از روی ناچاری دروغ می گویید و آن روزگاری است که بلاها شما را می گزد چونان گزیدن و زخم کردن دوش شتران از پالان! آه! آن رنج و اندوه چقدر طولانی و امید گشایش چقدر دور است!»
یا در خطبه ۱۵۶ آن حضرت از قول پیامبر خدا (ص) چنین می فرمایند: پیامبر خدا (ص) فرمود: « ای علی! همانا این مردم به زودی با اموالشان دچار فتنه و آزمایش می شوند و در دینداری بر خدا منت می گذارند، با این حال انتظار رحمت او را دارند، و از قدرت و خشم خدا خود را ایمن می پندارند. حرام خدا را با شبهات دروغین و هوسهای غفلت زا، حلال می کنند «شراب» را به بهانه اینکه «آب انگور» است و رشوه را که «هدیه» است و ربا را که «نوعی معامله» است حلال می شمارند!»
همچنین در حکمت ۱۰۲ از مسخ ارزش ها در آن زمان چنین می فرمایند:« روزگاری بر مردم خواهد آمد که محترم نشمارند جز سخن چین را، و خوششان نیاید جز از بدکار هرزه و ناتوان نگردد جز عادل، در آن روزگار کمک به نیازمندان خسارت و پیوند با خویشاوندان منت گذاری و عبادت نوعی برتری طلبی بر مردم است در آن زمان حکومت با مشورت زنان، فرماندهی خردسالان و تدبیر خواجگان اداره می گردد.»
از دیگر آن علائم
حضرت علی (ع) در حکمت ۳۶۹ نهج البلاغه آینده اسلام و قرآن را تأسف بار می دانند و می فرمایند: « روزگاری بر مردم خواهد آمد که از قرآن جز نشانی و از اسلام جز نامی باقی نخواهد ماند. مسجدهای آنان در آن روزگار آبادان، اما از هدایت ویران است. مسجد نشینان و سازندگان بناهای شکوهمند مساجد، بدترین مردم زمین می باشند که کانون هر فتنه و جایگاه هر گونه خطاکاری اند، هر کس از فتنه بر کنار است او را به فتنه باز گردانند، و هر کس که از فتنه عقب مانده او را به فتنه ها کشاندند، که خدای بزرگ فرماید: «به خودم سوگند، بر آنان فتنه ای بگمارم که انسان شکیبا در آن سرگردان ماند» و چنین کرده است و ما از خدا می خواهیم که از لغزش غفلت ها درگذرد.»
عبارتند از این که:"پرده های عفت و شرم پاره می گردد، زناکاری و تجاوزهای ناموسی علنی می شود، مالهای یتیمان را حلال می شمارند و می خورند، در کیلو کم و کاست می کنند.
به نام امانت داری خیانت می کنند مردها خود را به شکل زنان و زنان خویش را به صورت مردها در می آورند به احکام و دستورات نماز بی اعتنایی می کنندقنوات خشک می شود و قبایل و عشایر از فرمان امام عادل بیرون می روند، عبور از بیابان های میان مکه و بصره ممنوع می شود، مرگ در فقها شایع می شود، دشنام دادن به پدر و مادر شعارشان می گردد، برکت از سال و ماه و روز و هفته برداشته می شود به طوری که هر سالی به مقدار یک روز و هر روزی به مقدار یک ساعت گردد، برای اهل آن دوران، چهره های پاکیزه و باطن های بدسگالی می باشد. مردم به سه گونه حج بجا می آورند، ثروتمندان برای گردش و استراحت، میانه حالان برای تجارت و فقرا برای گدایی، زنان از راه شرمگاه خود امرار معاش می کنند." اینها همگی بیان حضرت علی(ع) می باشد.
سرنوشت اسلام و قرآن در آخر الزمان
حضرت علی (ع) در حکمت ۳۶۹ نهج البلاغه آینده اسلام و قرآن را تأسف بار می دانند و می فرمایند: « روزگاری بر مردم خواهد آمد که از قرآن جز نشانی و از اسلام جز نامی باقی نخواهد ماند. مسجدهای آنان در آن روزگار آبادان، اما از هدایت ویران است.
مسجد نشینان و سازندگان بناهای شکوهمند مساجد، بدترین مردم زمین می باشند که کانون هر فتنه و جایگاه هر گونه خطاکاری اند، هر کس از فتنه بر کنار است او را به فتنه باز گردانند، و هر کس که از فتنه عقب مانده او را به فتنه ها کشاندند، که خدای بزرگ فرماید: «به خودم سوگند، بر آنان فتنه ای بگمارم که انسان شکیبا در آن سرگردان ماند» و چنین کرده است و ما از خدا می خواهیم که از لغزش غفلت ها درگذرد.»
در جایی دیگر از سخنان آن حضرت است که می فرمایند: "قرآن زیور داده می شود. به سبب کینه و دشمنی با یکدیگر نمازی در مساجد به پا داشته نشود و از آن به مجلس خورد و خوراک استفاده شود."
نهج البلاغه هم سرگردانی این مردم را چنین بازگو می فرمایند:« به راههای چپ و راست رفتند و راه ضلالت و گمراهی پیمودند و راه روشن هدایت را گذاشتند، پس درباره آنچه که باید باشد شتاب نکنید و آنچه را که در آینده باید بیاید دیر مشمارید، چه بسا کسی برای رسیدن به چیزی شتاب می کند اما وقتی به آن رسید دوست دارد که کاش آن را نمی دید و چه نزدیک است امروز ما به فردایی که سپیده آن آشکار شد.»
تلفات پیش از ظهور
حضرت علی (ع) فرمودند چهار فتنه در پیش از ظهور پدید خواهد آمد:« در اولی خونریزی مباح می شود، در دومی خونریزی و سرقت اموال است، در سومی خونریزی و سرقت و هتک نوامیس است، چهارمی اگر پدیدار شود حتی اگر در لانه روباه هم باشی باز دچار فتنه خواهی شد.»
|
دوشنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۸ ساعت 19:10 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
پیغمبر در آن روز فرمودند حاضرین به غائبین پیام من رو برسونند
من کنت مولا فهذا علیٌ مولا
یعنی پیغمبر اکرم تا صبح قیامت
از همه مخلوقات خدا بیعت خواست برا علی
علی جان روزگار ببن ما وشما جدایی انداخته
زمانه بین ما و شما فاصله شده
اما امروز در و دیوار این مسجد و
این جماعت و شاهد میگیریم
پیام پیغمبر به ما رسید
گردن به ولایتت نهادیم آقا
الهمَ صل علی محمد و آل محمد
الحمدولله الذی جعلنا من المتمثکین به ولایت امیر المؤمنین
واولاد المعصومین ....صلوات الله علیهم اجمعین
الٰهمَ صل علی محمد و آل محمد
با صلوات اول آخر مهر ومومش کردم علی جان دستت میسپارم
علی جان این اقرار واین اعتقاد و
امروز پیشت میگذارم آقا
شب اول قبر که اومدی تو قبرم
با خودت بیار آقا جان
اونجایی که ازم سؤال میکنن
مَن ربک لکنت زبان میگیرم
مَن نَبیُک لکنت زبان میگیرم.
علی جان اون لحظه که ازم میپرسن من امامک
فریاد بزنم بگم علی....علی.......علی جانم
|
دوشنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۸ ساعت 19:6 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
چه علی که خالق شده میزبانش / حمید علیمی
چه علی که خالق
شده میزبانش
چه علی که کعبه
شده زادگاهش
همه مست فیضش
همه عبد کویش
همه مات قدرش
همه محو جاهش
همگان گدایش
همگان فدایش
همگان رعیت
همگان سپاهش
همه دوست دارش
همه بی قرارش
همه جان نثارش
همه خاک سارش
به حرم طلوعش
به جهان فروغش
به ملک عنایت
به بشر نگاهش
قدمش به کعبه
حرمش به گردون
کرمش به عالم
نعمش به آدم
به خدای منان
به تمام قرآن
به جلال احمد
به مقام حیدر
به کمال زهرا
به وقار زینب
به شبیر و شبر
به بهشت و کوثر
به قتال حمزه
به نبرد مالک
به صفای سلمان
به خلوص بوذر
به حقیقت دین
به تمام ایمان
به حبیب و میثم
به بلال و قنبر
که علیست مولا
که علیست سرور
که علیست هادی
که علیست رهبر
که علیست ظاهر
که علیست باطن
که علیست آدم
که علیست خاتم
چه خوش است که عمری
شب و روز و دائم
ز علی بگویم
ز علی بخوانم
به علی ببالم
به علی بنازم
ز علی بخواهم
ز علی ستانم
که علیست عشقم
که علیست عمرم
که علیست قلبم
که علیست جانم
گر از او نگویم
گر از او نخوانم
به چه کار آید
سخن و زبانم
به فدای حیدر
من و دوستانم
من و دودمانم
من و خاندانم
که علیست مظهر
به خدای کعبه
که علیست یاور
به رسول اکرم
دل اگر که خواهی
نگری خدا را
به خدا علی بین
به خدا علی را
چو حرم دلت را
حرم علی کن
چو علی دو دیده
بگشا علی بین
همه یا علی گو
همه با علی رو
همه دم علی جو
همه جا علی بین
به جهان علی بین
به جنان علی بین
به زمین علی بین
به سما علی بین
چه شوند و یارم
چه برند و هستم
چه دهند و کامم
به علی مطیعم
به علی مریدم
به علی محبم
به علی غلامم
به علی حیاتم
به علی مماتم
که علی امیرم
بود او امامم
بود او رکوعم
بود او سجودم
بود او قنوتم
بود او قیامم
علی ...
بی کسم همه کس و کارم تویی
|
یکشنبه بیست و هفتم مرداد ۱۳۹۸ ساعت 15:21 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
احادیث «علي مع الحق والحق مع علي» |
|

سخن ياوه ابن تيميه در حديث علي مع الحق احاديث حق با علي است و علي با حقي است حديث اول: « اَلْحَقُّ مَعَ ذَا » حديث دوم: «أَنْتَ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَكَ» حديث سوم: «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ» روايت چهارم: « اَللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ» روايت پنجم: عَلِيٌّ على الْحَقِّ مَنِ اتَّبَعَهُ اتَّبَعَ الْحَقَّ روايت ششم: « عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ، وَالْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ» سخن ياوه ابن تيميه در حديث علي مع الحق ابن تيميه در كتاب منهاج السنة مىنويسد: على مع الحق والحق معه يدور حيث دار ولن يفترقا حتى يردا على الحوض من أعظم الكلام كذبا وجهلا؛ فإن هذا الحديث لم يروه أحد عن النبي صلى الله عليه وسلم لا بإسناد صحيح ولا ضعيف حديث «على با حق است و حق با او است از بزرگترين دروغها و نادانى است؛ زيرا اين حديث را هيچ كس از رسول خدا (ص) نقل نكرد است، نه با سند صحيح و نه با سند ضعيف؛ پس چگونه شيعيان ادعا مىكنند كه همگى اين روايت را نقل كردهاند. منهاج السنة ج4، ص238. احاديث حق با علي است و علي با حقي است حديث اول : « اَلْحَقُّ مَعَ ذَا » ابويعلى موصلى متوفاي 307 در مسند خودش، نوشتهاند: از ابو سعيد نقل شده است كه كنار خانه رسول خدا (ص) در جمعي عده اي از مهاجرين و انصار حضرت سخن مي گفت كه على بن أبى طالب از آن جا گذشت، پس رسول خدا (ص) فرمود : : «اَلْحَقُّ مَعَ ذَا، اَلْحَقُّ مَعَ ذَا» حق با او است، حق با او است. مسند أبي يعلي، ج2، ص318، ح1052. و ابن حجر متوفای 852هـ و ديگران نيز اين روايت را نقل كرده اند . المطالب العالية ج16، ص147، ح3945. بررسي سند روايت: هيثمي، متوفای 807 هـ گفته است : رَوَاهُ أَبُو يَعْلَى وَرِجَالُهُ ثِقَاتٌ. ... اين روايت را ابويعلى نقل كرده و راويان آن ثقه هستند. مجمع الزوائد ج7، ص235. حديث دوم : «أَنْتَ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَكَ» ابن عساكر متوفای 571 از سَعْد بن ابي وقاص نقل مي كند كه گفت از پبامبر اكرم (ص) شنيدم كه به علي (ع) فرمود: «أَنْتَ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَكَ حَيْثُ مَا دَارَ» «تو با حق هستى و حق با تو است؛ هر كجا كه باشي». تاريخ مدينة دمشق ج20، ص361، معاويه بعد از شنيدن اين حديث از سعد بن وقاص، گفت: «لَوْ سَمِعْتُ هَذَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) لَكُنْتُ خَادِمًا لِعَلِيٍّ حَتَّى أَمُوتَ» اگر من اين را از رسول خدا صلي الله عليه وآله شنيده بودم، تا زمان مرگ خادم على (عليه السلام) مىشدم. بررسي سند روايت: تمام راويان حديث مورد وثوق هستند علاقه مندان مي توانند به سايت ولي عصر (ع) مراجعه كنند. حديث سوم : «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ» ابن عساكر متوفای 571 از ام سلمه نقل مي كند كه مي گفت از رسول خدا (ص) شنيدم كه فرمود: «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ وَلَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» علي با حق و حق با علي است و هرگز از يكديگر جدا نمي شوند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد خواهند شد. روايت چهارم : « اَللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ» حاكم نيشابورى از حضرت علي (ع) نقل مي كند كه پيامبر اكرم (ص) فرمود: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: رَحِمَ اللَّهُ عَلِيًّا اَللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَيْثُ دَارَ . از على عليه السلام نقل شده است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: خداوند على را رحمت كند، خدايا! حق را بر مدار على بچرخان، هر طرف كه او برود. و سپس در تصحيح حديث مىگويد: هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ مُسْلِمٍ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ سند اين روايت بنابر شرايطى كه مسلم قبول دارد صحيح است؛ ولى او و بخارى نقل نكردهاند. المستدرك ج3، ص134 فخر الدين رازى، مفسر شهير اهل سنت مي گويد: «وَمَنِ اقْتَدَى فِي دِينِهِ بِعَلِيِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَقَدِ اهْتَدَى» هركس در دينش به على بن أبى طالب عليه السلام اقتدا كند، به راستى كه هدايت شده است. دليل بر اين مطلب اين سخن رسول خدا صلى الله عليه وآله است كه فرمود: «اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَ عَلِيٍّ حَيْثُ دَارَ». خدايا حق را بر مدار على بگردان، هر جا كه او باشد. التفسير الكبير ج1، ص168، نشر: دار الكتب العلمية - بيروت. روايت پنجم : «عَلِيٌّ على الْحَقِّ مَنِ اتَّبَعَهُ اتَّبَعَ الْحَقَّ» طبراني به سند خودش از ام سلمه همسر پيامبر اكرم (ص) نقل مي كند كه گفتند: كان عَلِيٌّ على الْحَقِّ مَنِ اتَّبَعَهُ اتَّبَعَ الْحَقَّ وَمَنْ تَرَكَهُ تَرَكَ الْحَقَّ عَهْدًا مَعْهُودًا قبل يَوْمِهِ هذا. علي بر حق بوده و هر كس از او تبعيت كند از حق تبعيت كرده و هر كس او را رها كند، حق را رها كرده و اين عهد و تقدير ثابت خداوندي است المعجم الكبير ، ج 23 ص 330 ح 758 نشر: مكتبة الزهراء – الموصل. در روايت ديگر ام سلمه گفت: : والله إنَّ عَلِيّاَ عَلَى الْحَقِّ قَبْلَ الْيَوْمِ وَبَعْدَ الْيَوْمِ ، عَهْداً مَعْهُوداً وَقَضَاءً مَقْضِيّاً. به خدا سوگند علي (ع) در گذشته و آينده برحق بوده و اين عهد و تقدير ثابت الهي است. تاريخ دمشق ، ج 42 ص 449 . روايت ششم : «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ، وَالْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ» حاكم نيشابورى از ام سلمه نقل مي كند كه گفت: از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه فرمود: عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ، وَالْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ لَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ ". هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الإِسْنَادِ. المستدرك على الصحيحين ج 3 ص 134 على همراه قرآن است و قرآن نيز همراه با على عليه السّلام است. هيچگاه على عليه السّلام از قرآن و قرآن از على عليه السّلام، جدا نمىشوند تا اين كه كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. |