جایگاه پدر و مادر در نزد خداوند
همه انسانها، در هر رتبه و شرایطی، مدیون والدین خویش هستند، لذا احترام به والدین، حقی است انسانی نه فقط اسلامی؛ حتی به والدینی که کافر باشند، هم باید احسان کرد. احسان و تکریم به پدر و مادر از جایگاه بسیار بلندی برخوردار است و خداوند همواره پس از بیان حکم وجوب پرستش خویش، به احترام و تکریم پدر و مادر اشاره کرده و حکم میکند:
«و اذ اخذنا میثاق بنی اسرائیل لاتعبدون الاالله و بالوالدین احساناً»
قرآن در این آیه، احسان به پدر و مادر را به عنوان پیمان خداوند با بنی اسرائیل یاد کرده است و هنگامی که از بنی اسرائیل پیمان و عهد گرفتیم، که جز خدا را نپرستند و به پدر و مادر احترام گذارند و احسان و نیکی کنند.
و نیز در چهار مورد دیگر از جمله در سوره اسراء آیه ۲۳ هنگامی که خداوند به مردمان فرمان میدهد که تنها او را بپرستند، بیدرنگ حکم و فرمان احسان و نیکی به پدر و مادر را مطرح میسازد که بیانگر میزان اهمیت و جایگاه احسان به پدر و مادر در پیشگاه خداوند است.
به این معنا که پرستش خدای یگانه و احسان به والدین در کنار هم آمده تا مردمان از جایگاه پدر و مادر آگاه شوند.
– اگر خداوند به عنوان آفریدگار و پروردگار میبایست پرستش شود، پدر و مادر نیز به عنوان واسطه فیض وجود و نعمتهای خداوندی بر انسان، باید مورد احترام و احسان قرار گیرند.
از این رو خداوند امور چندی را که میتواند نسبت به خویش و پدر و مادر به جا آورده شود در کنار هم میآورد. به سخن دیگر اگر عبودیت و پرستش کسی غیر از خدا جایز بود آن شخص همان والدین هستند و از آن جایی که چنین امری کفر و شرک است، خداوند فرمان میدهد، که به جای پرستش ایشان در حق آنان احسان شود. احسان، برترین حالتی است که پس از پرستش میتوان تصور کرد.
به این معنا که احسان مرتبه دوم پرستش است و اگر پرستشی به غیر خدا جایز بوده حکم به آن میشد و چون امکان پذیر نیست مرتبه دوم آن مورد تأکید قرار گرفته است. امور دیگری که جایز است انسان هم نسبت به خدا و هم غیر خدا به جا آورد، خداوند در آیات قرآنی به آنها فرمان داده و از مردمان خواسته است تا آنها را انجام دهند. از این رو در آیه ۱۴ سوره لقمان فرمان میدهد:
ان اشکر لی و لوالدیک؛ از من و پدر و مادرتان تشکر کنید.
امام رضا(علیه السلام) در این باره میفرماید:«خدا امر فرموده به شکرگذاری از خودش و برای والدین، پس اگر کسی والدین را شکر نکند، خدا را هم شکر نمیکند.
برخی از مفسران باتوجه به نکره بودن احسان در آیه ۲۳ سوره اسراء بر این باورند که نکره آوردن به معنای آن است که فرزندان میبایست در همه امور در حق آنان مراعات احسان را بکنند و چیزی را فروگذار نکنند. این حکم قرآنی اختصاصی به مؤمنان نداشته و همه انسانها را دربرمی گیرد. قرآن به این شیوه دیگرانی را که ایمان به قرآن و خدا ندارند تشویق میکند که حداقل در حق پدر و مادر خویش به حکم وظیفه انسانی، احسان و احترام بگذارند.
امام باقر(علیه السلام) میفرمایند: مو سی بن عمران(علیه السلام) در مناجات خود به خدا وند متعال عرض کرد: «مرا سفارش و مو عظه کن» خداوند متعال سه بار به او فرموند: «اوصیک بی؛ تو را به(رابطه و یاد) خودم سفارش میکنم».
مو سی(علیه السلام) عرض کرد: باز مرا مو عظه کن، خداوند متعال دو بار به او فرمود:
«اوصیک بامّک» تو را به نیکی به مادرت سفارش میکنم» و یک بار فرمود: «تو را به نیکی به پدرت سفارش مینمایم». بعضی از دانشمندان ازاین عبارت چنین استفاده کرده اند، که اگر نیکی به پدر و مادر را سه بخش کنیم، دو بخش آن از آن مادر است.
روشهای احسان و تکریم والدین
احسان و احترام به پدر و مادر با توجه به سنتها و فرهنگها متفاوت است ولی اصولی انسانی است که میتوان در همه جا آن را یافت و بدان پای بند بود، که عبارتند از:
۱- برخورد پسندیده بر اساس عرف هر جامعه و به کارگیری واژگان زیبا و شیوا
۲- تواضع و فروتنی
۳- مهربانی و محبت
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در بیان عظمت و شأن این دو موجود گرانقدر میفرماید: نگاه محبت آمیز فرزند به پدر و مادرش، عبادت است.
۴- دعای خیر کردن برای ایشان
۵- تشکر و سپاسگزاری از زحمات ایشان
۶- آنان را به اسم صدا نزند و جلوتر از آنان راه نرود.
مردی از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) سؤال کرد، حق پدر بر فرزندش چیست؟
حضرت فرمودند: «پدرش را با اسم صدا نزند و جلو او راه نرود و قبل از او ننشیند و باعث دشنام او نشود».
روزی امام صادق(علیه السلام) در حال گذر از مسیری بودند، که ناگهان دیدند، فرزندی با غرور و تکبّر به فاصله سه قدم از پدر خود جلوتر میرود، حضرت که این صحنه را دیدند خود را به سرعت به جوان رساندند و فرمودند:
ای فرزند ؛ به اندازه سه قدم که با غرور جلوتر از پدر خود گام بر داشتی، بدان که خداوند سی سال از عمرت را کوتاه کرد.
حضرت مولای متقیان علی(علیه السلام)می فرمایند: «به احترام پدر و معلمت از جای برخیز، اگر چه پادشاه باشی».
حجت الاسلام والمسلمین جمّی امام جمعه ی آبادان نقل میکرد:
«یکبار محضر حضرت امام خمینی(ره) در جماران رسیدیم، یکی از مسؤولین مملکتی برای انجام کارهای جاری به خدمت امام رسید، پدر سالخورده اش نیز همراهش بود، وقتی که میخواست حضور امام(ره)برسد، خودش جلوتر از پدر حرکت کرد، پس از تشرف به خدمت امام، پدرش را معرفی کرد، امام نگاهی به آن مسئول نمود و فرمود: «این آقا پدر شما هستند؟» عرض کرد: آری، امام فرمودند: «پس چرا جلو وی راه افتاده ای و وارد شدی؟»
به این ترتیب مقام ارجمند پدری را گوشزد کرده و درس بزرگ احترام به پدر را به ما آموخت».
۷- پرهیز از اذیت و آزار والدین
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند:
«نفرین و نفرین شده است کسی که پدر و مادرش را بزند، نفرین و نفرین شده است کسی که پدر و مادرش را آزار دهد».
و در جای دیگر میفرمایند:
«بزرگترین گناهان شرک به خدا و آزار دادن پدر و مادر است»
و در همین رابطه امام باقر(علیه السلام) می فرمایند:
«آزاردهنده ی پدر و مادر وارد بهشت نمیشود».
۸- دوری از درشت گویی حتی به کار نبردن واژه«اف»
امام صادق(علیه السلام) میفرمایند:
اگر چیزی کمتر از ” اف ” وجود داشت، خدا از آن نهی میکرد و این حداقل مخالفت و بیاحترامی نسبت به پدر و مادر است، و منظور از این جمله نظر تند و غضب آلود به پدر و مادر کردن میباشد.
اطاعت کامل از پدر و مادر امری است که قرآن بدان فرمان داده و تنها موردی که استثنا شده و شخص میتواند از دستور پدر و مادر اطاعت نکند و با حفظ احترام ایشان از آن سرپیچی کند، دستور آنها به کفر خداست که در این مورد میتوان از حکم و فرمانشان اطاعت نکرد. امّا در همه موارد دیگر میبایست، از ایشان اطاعت کرد و فرمان برد.
در روایت اهل بیت(علیهم السلام) احترام به پدر و مادر و احسان به ایشان به معنای برخورد نیکو و رسیدگی به نیازهای آنان پیش از درخواست، و ابراز قول کریم به معنای طلب مغفرت آمده است.
تعبیر جناح الذل نیز نگاه با رأفت و رحمت و دوری از نگاههای تیز و تند و بلند نکردن صدا و بالا نبردن دست و پیش نیفتادن از آنان معنا شده است. بر جای بلند و برتر نشاندن از دیگر روشهای تکریم و احسان به پدر و مادر و احترام نهادن به آنان است که از آیه ۱۰ سوره یوسف میتوان آن را به دست آورد.
جایگاه و مقام والدین در کلام پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
میفرماید: خداوند با خشنودی والدین خشنود میشود و با خشمگین شدن والدین خشمگین میگردد و این نشاندهنده توجه و عنایت ویژه پروردگار نسبت به مقام و منزلت والدین میباشد.
همچنین پیامبر عظیم الشأن(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره رفتار خداپسندانه با والدین میفرماید:
هر که روز را آغاز کند و در کار پدر و مادر خویش مطیع خدا باشد[و چنان که خدا میپسندد با ایشان رفتار کند]، دو در بهشت بر او گشوده باشد.
و نیز رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره پی آمد ناسپاسی پدر و مادر فرموده است:
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مهر و رحمت حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) در رابطه با جایگاه و مقام پدر و مادر چنین میفرمایند:
چهار کس را خداوند به بهشت در نیاورد و از نعیم آن به وی نچشاند: شراب خوار، رباخوار، آن کس که مال یتیم به ناحق خورد،آن کس که پدر و مادر از او ناخشنود باشند.
ایشان در حدیثی دیگر«دو چیز را خداوند در این جهان کیفر میدهد: تعدی [ستم به دیگری] و ناسپاسی با پدر و مادر» و باز پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رأفت و رحمت، از عشق به مادر چنین میفرماید:
«هر که پیشانی مادر خویش را ببوسد، از آتش جهنم مصون شود».
رسول اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره قطع رابطه با پدر میگوید:
«دوستی پدر خویش را حفظ کن و رشته آن را مَبُر ؛ زیرا [در این صورت] خداوند نور تو را خاموش میکند».
همچنین میفرماید: «هر که از روی مهربانی به چهره پدر و مادر خویش نگاه کند، خدا به پاداش آن، برای وی حج مقبول نیکویی رقم میزند».
رفتار فرزندان در آخر الزمان
قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم):
«یأتی علی النّاس زمانٌ، یجفوُا الرّجلُ والدیه و یبرُّ صدیقه»
برای مردم روزگاری میرسد که، فرزند(انسان ) به پدر و مادرش جفا میکند.، ولی با دوستانش از راه وفا و صفا وارد میشود.
البته این افراد بدانند، که امام زمان(عجل الله الفرجه) از ایشان راضی نیست.
آیا تقابل با والدین جایز است؟
یکی از مسائل روز جامعه و سئوالات جوانان، در مورد نوع رفتار با والدین میباشد، اعم از اینکه والدین خوب، بداخلاق، معتاد و غیره باشند، در این صورت وظیفه ما چیست؟
رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند:
سه چیز است که احدی حق تخلف و سر پیچی از آن را ندارد.
۱- نیکی به پدر و مادر خواه مسلمان باشند یا غیر مسلمان
۲- وفاء به عهد خواه طرف پیمان مسلمان باشد یا غیر مسلمان
۳- اداء امانت خواه صاحب امانت مسلمان باشد یا غیر مسلمان
یکی از مهمترین عوامل موفقیت در زندگی و سلوک الی الله رضایت پدر و مادر از فرزند است. که سهل انگاری در این مسئله باعث بیبرکتی و تنزل انسان در دنیا و آخرت خواهد شد. و در این مسئله هیچ فرقی بین والدین خوب و بد نیست. ایشان در مقابل اشتباهات خود در زندگی و ظلم به فرزندان در هر مرتبه که باشد، به خداوند متعال پاسخگو خواهند بود ولی فرزندان اجازه محاکمه، برخورد، بیاحترامی و غیره را ندارند چرا که درنزاع بین فرزند و والدین قطعاً متضرر فرزند خواهد بود و این مسئله، یک مسئله عقلایی است.
اگر قرار باشد، فرزندان در مقابل والدین خود بایستند، اولین پیامد این تقابل بوجود آمدن باب بیاحترامی در خانواده خواهد است و دومین پیامد آن ایجاد یک نوع تسلسل حرمت شکنی در نسلهای بعدی است یعنی فتح البابی میشود برای اینکه نوه و نتیجه هم در این گردونه قرار گیرند لذا اسلام، برای مقابله با این ساختارشکنی اجازه هیچگونه بیاحترامی را به فرزندان نمیدهد.
اتفاقاً یکی از مهمترین علل رشد و عدم رشد انسان در مسیر زندگی در تمام ابعاد اعم از مالی، خانوادگی و تحصیلی و غیره به همین قضیه یعنی نوع رفتار با پدر و مادر و رضایت و عدم رضایت ایشان بر میگردد.نیکی به والدین فرزند را از فرش به عرش میبرد و مقابله با آنان، انسان را از بالا به پایین میآورد.
به هر حال تکریم و احترام به پدر و مادر امری است که بیش از هر کار دیگری بدان تأکید شده و نمیتوان از آن چشم پوشید. نادیده گرفتن و بیاحترامی به ایشان در این دنیا موجب میشود، تا شخص گرفتار مصیبتها و بلایا گردد و خیر و برکت از زندگی او برود و در آخرت نیز خوار و ذلیل شود.
فرزند در هر موقعیتی که هست، باید فروتن باشد و کمالات و پیروزیهای خود را به رخ والدین نکشد، بلکه قدردان زحمتهای آنها باشد و از روی معرفت بداند که همه آنها را مرهون گذشت و فداکاری پدر ومادر خویش است.
تواضع در برابر والدین باید عاشقانه و از روی مهر و محبت باشد، نه ظاهری و ساختگی یا برای دستیابی به امکانات مادی آنها.
فرزند باید از خداوند متعال برای پدر و مادرش رحمت بخواهد.
آثار نیکی و احترام به والدین
نیکی و احترام به پدر و مادر و راضی و خشنود نمودن آنان، آثار و فواید بسیار مهم و ارزنده و سعادت دنیوی و اخروی را در پی خواهد داشت. در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم:
۱- خشنودی خداوند و غفران الهی
خشنودی خداوند یکی از مهمترین نتایج نیکی و احترام به والدین است چنان که امام صادق(علیه السلام) میفرماید: «حسن سلوک و نیکی به والدین از حسن شناخت و معرفت عبد به خداوند تعالی است، زیرا هیچ عبادتی انسان را به سرعت نیکی به پدر و مادر به خشنودی خداوند تعالی نمیرساند آن هم احسانی که محض تحصیل رضای پروردگار باشد».
بدین جهت خداوند در سوره اسراء بعد از آنکه انسان را به نیکی کردن و احترام به پدر و مادر دستور میدهد، میفرماید: «پروردگارتان به آنچه در درون شماست، آگاه تر [از خودتان]است. اگر صالح باشید، قطعاً او آمرزنده توبه کنندگان است».(اسراء/۲۵)
بنا بر این از آنجا که گاهی در باره حفظ حقوق پدر و مادر و احترام آنها و تواضعی که بر فرزند لازم است ممکن است لغزشهایی پیش بیاید که انسان آگاهانه یا ناآگاه به سوی آن کشیده شود. چنانچه بلافاصله پشیمان شود و در مقام جبران برآید، مسلماً مشمول عفو خدا خواهد شد.
۲- طول عمر
یکی دیگر از آثار احترام به والدین، طولانی شدن عمر انسان است. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در این باره میفرماید: «ای فرزند آدم! به پدر و مادرت نیکی کن و صله رحم داشته باش تا خداوند، کارت را آسان و عمرت را طولانی بگرداند، پروردگارت را فرمان ببر تا خردمند به شمار آیی و از او نافرمانی نکن که نادان شمرده میشوی». همچنین میفرماید: «در آنچه خدای متعال در«الواح» به موسی(علیه السلام) داد، از جمله چنین بود:… مرا و پدر و مادرت را سپاسگزاری کن، تا تو را از نابود شدنها حفاظت کنم و اجلت را به تأخیر بیندازم و به تو زندگی ای پاک ببخشم و تو را از این زندگی به سوی بهتر از آن، ببرم».
امام باقر(علیه السلام) نیز با تحسین کسانی که والدین خود را مورد احترام و نیکی قرار میدهند میفرماید: «خوشا به حال کسی که به پدر و مادر خود نیکی کند، زیرا خداوند بر عمر او میافزاید».
۳- فراوانی روزی
خداوند متعال «رزاق» است؛ تمامی موجودات بر سفره لطف و احسان او حضور دارند و از نعمتهای او چه مادی و چه معنوی بهره مند میشوند. وظیفه ما در قبال این همه نعمتی که خداوند به ما عطا کرده این است که همیشه و در همه حال سپاسگزار او باشیم. در حقیقت شکر نعمت عامل بسیار مؤثری در افزایش نعمتها و الطاف الهی است که خداوند با صراحت بدان اشاره فرموده است: «و پروردگارتان اعلام کرد که اگر مرا سپاس گویید، بر نعمت شما میافزایم و اگر کفران کنید، بدانید که عذاب من سخت است».
پدر و مادر نیز از جمله بزرگترین نعمتهایی هستند که خداوند به بندگانش ارزانی داشته است و باید خدا را به خاطر وجود این نعمتهای گرانقدر شاکر بود.
۴- آسان شدن مرگ
مرگ یک رخداد طبیعی در زندگی انسان است و در روایتی از امام رضا(علیه السلام) به عنوان یکی از وحشتناک ترین مراحل زندگی انسان معرفی شده است. در حالی که مرگ برای انسان مؤمن و صالح آسان و بنا به سخن امام علی(علیه السلام) ارزشمندترین هدیه برای او میباشد آن جا که فرمود: «أفضل تحفه المومن الموت»
خداوند در قرآن کریم در وصف مرگ پرهیزگاران میفرماید: «همانها که فرشتگان [مرگ] روحشان را میگیرند در حالی که پاک و پاکیزه اند به آنها میگویند: «سلام بر شما! وارد بهشت شوید به خاطر اعمالی که انجام میدادید!»(نحل/۳۲)
امام صادق(علیه السلام) راحتی در هنگام مرگ و آسان شدن سکرات موت را از دیگر آثار احترام و نیکی به والدین برشمرده و میفرماید: «کسی که دوست دارد خدای متعال سختیهای مرگ را بر او آسان سازد، نسبت به خویشان و نزدیکان و پدر و مادرش نیکوکار باشد و اگر چنین کند خدای متعال سختیهای مرگ را بر او آسان میکند»
۵- ورود به بهشت و برخورداری از درجات بالای بهشتی
از جمله آثار اخروی که در نتیجه احترام به پدر و مادر برای انسان حاصل میشود،رسیدن به بهشت و بهره مندی از نعمتهای فراوان آن است.
خداوند در قرآن سعادت و شقاوت انسان را بسته به اعمال او میداند و برای هر یک از اعمال انسان درجه و مرتبه ای قرار داده است: «برای هر یک برابر اعمالی که انجام داده اند درجاتی است، که پروردگار تو از آنچه میکنند غافل نیست».(انعام/۱۳۲)
اگر احترام به پدر و مادر در نزد خدا در مرتبه ای بسیار بالا قرار دارد، پس چه پاداشی بهتر و ارزشمندتر از بهره مندی از بهشت و درجات بالای آن برای انسان میتواند وجود داشته باشد؟
امام باقر(علیه السلام) در مورد مؤمنان برخوردار از جایگاه والای بهشتی میفرماید: «اگر مؤمنی چهار ویژگی در خود داشته باشد خداوند او را در بالاترین و شریف ترین جایگاه قرار خواهد داد: کسی که یتیمی را پناه داده و بر او پدرانه نظر افکند، کسی که ضعیفی را مورد ترحم قرار دهد و در حد کفایت به او کمک کند، کسی که به والدین خود انفاق و با آنان مدارا کند، و [آن که] به ایشان نیکی کرده واز نگران ساختن آنها اجتناب نماید».
۶- همنشینی با نیکان
یکی از پیامدهای نیک احترام به والدین، همنشینی با نیکان در آخرت است. بزرگترین آرزو و خواسته اهل ایمان، همنشینی با«ابرار» چه در دنیا و چه در آخرت است. آنان از خدا میخواهند که با نیکان بمیرند و با ایشان محشور شوند: «پروردگارا! گناهان ما را بیامرز و زشتیهای ما را بپوشان و ما را با نیکان بمیران».
کسی که به خدا ایمان داشته باشد، برای جلب رضایت خدای متعال و برخورداری از فضل و رحمت الهی تمام سعی و تلاش خود را به کار میگیرد و با اعمال شایسته،راه رسیدن به رستگاری را میپیماید. یکی از آن اعمال نیک، احترام به پدر و مادر است که سعادت آخرت و همنشینی با نیکان را به دنبال خواهد داشت.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در بیان نیکی به پدر و مادر و نتیجه آن در آخرت و روز قیامت میفرماید:«کسی که برای پدر و مادرش حج انجام دهد و یا بدهکاری آنها را بپردازد، خداوند او را در روز قیامت با نیکان بر میانگیزد».
۷- اجابت دعای والدین در حق فرزندان
انسان موجودی است که همیشه به خداوند محتاج است و همواره در تمام کارها باید به او متوسل شود و از او کمک بخواهد. دعا بهترین وسیله ارتباط بین خدا و انسان است. خداوند بزرگ بندگان خود را به دعا کردن سفارش نموده و وعده استجابت به آنان داده است. چنانکه درسوره بقره میفرماید: «دعای دعا کننده را، به هنگامی که مرا میخواند، پاسخ میگویم».
البته خداوند متعال برای دعا و استجابت آن و همچنین برای درخواست کنندگان آن شرایطی قرار داده است که باید به آن شرایط عمل نمود. در این خصوص پدر و مادر از جمله کسانی هستند که دعایشان در حق فرزندان خوش رفتار مستجاب میشود.
در اهمیت دعا برای فرزندان همین بس که حضرت امام سجاد(علیه السلام) در صحیفه سجادیه، دعای ۲۵ را به فرزندان خود اختصاص میدهد و از خداوند نیک بختی آنها را میخواهد.
امام صادق(علیه السلام) در اهمیت دعای والدین در حق فرزندان میفرماید: «خداوند دعای سه کس را رد نخواهد کرد: دعای پدر در حق فرزند در هنگام نیکی به او، دعای پدر بر ضد فرزند(نفرین) هنگامی که مورد عاق او واقع شود و دعای مظلوم بر ظالم».
۸- موجب نیکی فرزندان
والدین از نظر اخلاقی و تربیتی بر فرزندان خود تأثیر زیادی دارند. پدر و مادر اولین کسانی هستند که فرزندان در تمام مراحل زندگی،آنها را به عنوان الگوی خود قرار میدهند.
بنابراین کسی که انتظار ادب و معرفت و حق شناسی از فرزندانش دارد، باید همین حالت را نسبت به پدر و مادر خودش و بزرگترها نشان دهد، تا کوچکترها هم از او بیاموزند. اگر کسی پدر و مادرش را احترام کرد نتیجه آن را در احترام فرزندانش به خود خواهد دید. اگر فرزند ببیند که پدر و مادرشان نیکی به والدین را سرلوحه زندگی خود قرار داده اند و به آن اهتمام میورزند، او هم نسبت به آنان چنین خواهد کرد.
امام صادق(علیه السلام) میفرماید: «به پدرانتان نیکی کنید تا فرزندانتان به شما نیکی کنند».
نویسنده: مصطفی حاجی امیری
منابع:
۱- قرآن کریم
۲- اصول کافی ج۲ ص۷۱۵ تا ۳۱۶
۳- روزگار رهایی – ص ۷۱۰
۴- کتاب مقام پدر و مادر در اسلام – تالیف زینالعابدین احمدی و حسنعلی احمدی از سوی انتشارات میثم تمار
۵- گفتار فلسفی – کودک ص ۱۳
۶- همان، ج۱۵، ص۱۷۸، ح۲۱٫
۷- شعب الایمان، ج۴، ص۳۹۷، ح۵۵۳۰٫
۸- کنز العمال، ج۱۶، ص۴۴۵، ح۴۵۳۵۰
۹- همان، ص ۴۶۷، ح۴۵۴۸
۱۰- همان،ص۴۶۴، ح۴۵۴۵
۱۱- همان، ص۴۶۲، ح۴۵۴۴۲٫
۱۲- طبری المعجم الاوسط، ج۸، ص۲۷۹، ح۸۶۳۳٫
۱۳- مشکوه الانوار، ص۱۶۲٫
۱۴- تفسیر نمونه/ج۱۲،ص۷۹
۱۵- بحارالانوار/ج۷۱/ص۶۵
۱۶- محدث نوری/ مستدرک الوسائل/ ج۹/ ص۱۵۲
۱۷- بحارالانوار، ج۷۶، ص۳۵۵، ح۲۱
۱۸- مستدرک الوسایل، ج۱۵، ص۱۹۳، ح۱۹٫
۱۹- وسایل الشیعه، ج۶، ص۳۱۷، ح۱۰٫
۲۰- همان، ج۱۵، ص۲۲۰، ح۱٫
۲۱- مستدرک الوسایل، ج۱۵، ص۲۰۳، ح۲۰٫
۲۲- داستان دوستان، ج اول، داستان ۱۰۷، ص۱۶۱
منبع:
arzideh.persianblog.ir
http://farsi.al-shia.org
حق پدر و مادر در رساله حقوقی امام سجاد(ع)
استاد: حاج آقا بنی فاطمه
محقق: روح اله گل محمدی
یکی از آرمان های بزرگ مکاتب الهی، ساختن جهانی مبتنی بر اخلاق حسنه و برپایی مدینه فاضله ای است که در آن پلیس باطنی و وجدان بر رفتار اعضای جامعه نظارت داشته باشد. برای تحقق این آرمان، نقش ادیان آسمانی و مردان الهی برای تبلیغ و تبیین این جامعه آرمانی و قواعد و قوانین آن غیرقابل انکار است.
مکتب تشیع متصل به سرچشمه های جوشانی چون اهل بیت(ع)، یکی از پرافتخارترین مکاتب در حوزه اخلاق است و مجموعه بزرگ روایات وارده از حضرات معصومین(ع) در حوزه اخلاق فردی و عمومی، بیان گر اهمیت فوق العاده اخلاق نزد پرچمداران این مکتب است.
رساله حقوق امام زین العادبدین(ع) یکی از درخشان ترین متونی است که در اختیار بشریت قرار دارد. این رساله گرانبها، که در پی سامان دهی اخلاق و رفتار فردی و اجتماعی، با بیان حقوق متنوع در حوزه شخصی و عمومی، در پی دست یابی به انسان نمونه در جامعه ای نمونه است.
مقدمه
دو مسئله بسیار عجیبی در مورد پدر و مادر وجود دارد اینکه در ذیل آیه شریفه ((اَلَم یَجِد کَ یَتیماًفَاوِ)) که آیه ششم سوره والضحی است آمده وجود مقدس رسول اسلام در رحم مادر شش ماهه بود که پدرش عبداله از دنیا رفت یا بعد از ولادتش به زمان اندکی :وچون دو ساله شد، مادر مهربان و باکرامتش را از دست داد . از امام صادق (ع) سبب وفات پدر و مادر رسول خدا (ٌ) را پرسیدن فرمود(لِئلَّا یَکُونُ لِمَخلُوقٍ عَلَیهِ حَقٌ)۲
مضمون این جمله این است که چون بار رسالت بر عهده اوبسیار سنگین بود و حق پدر و مادر هم باری فوق العاده سخت است ، از این جهت خداوند مهربان نخواست دو حق بدین سنگینی بر عهده او قرار گیرد و پدر و مادر را بر او خفی آن چنان باشد.
مسئله دوم اینکه در توضیح آیه ۴۶ سوره طه (فَقُولا لَهُ قَولا لیَّنا ) آمده (ای موسی و هارون .به هنگام برخورد با فرعون با او به نرمی سخن گویید و به طریق لطف و لسان حسن وی را دعوت نمایید ،ای موسی با او به درشتی رو برو شدی که او را بر تو حق تربیت است و به جهت رعایت آن حق ، با او به مدارا در فق سخن گوی))۳
سوره ضحی آیه ۲
منهج الصادقین،ج ۱۰ ، ص۲۷۴
منهج الصادقین ،ج۵ ،ص ۸۹
حق مادر
حق ما درک این است که بدانی او تو را در جایی نگه داشته که کسی نگه نمی دارد و از میوه دلش به تو داده که کسی به کسی نمی دهد و از تو با همه وجودش از گوش و چشم و دسنت و پا و موی و پوست ،با شادمانی و سرور نگهبانی و نگهداری کرده و با ملایمات غم و اندوه و نگرانی ها را تحمل می کند و شادمان و خرم است که تو را سیر نماید و خود گرسنه بماند تو را بپوشاند و خود را برهنه باشد ، تو را سیراب کند و خود تشنه بماند ،خود در آفتاب باشد و بر تو سایه افکند ،باتحمل مشقت ،آرامش و تنعم تو را فراهم آورد و با پذیرش رنج بی خوابی تو را از لذت خواب بهره مند سازد شکمش ظرف وجود تو و دامنش پناهگاه امن تو و سینه اش چشمه جوشانی برای رفع عطش تو و جانش فدای تو شده و سرد و گرم روزگار را به خاطر تو پذیرا گشته است ،پس باید به پاس این همه محبت و زحمت ،شکر گزار او باشی،و هرگز نمی توانی مگر خدا یاریت کند.
حق پدر
((و اما حق پدرت آن است که بدانی که او اصل تو است و تو شاخه و فرع او اگر نمی بود تو نیز نبودی،پس هر گاه در خود چیزی دیدی که تو را شادمان ساخت ،بدان که او اصل آن نعمت را از پدر دادی و خدای را بر آن سپاس گو و شاکر باش.))
رعایت حق والدین در سن پیری
یکی از نعمتهای بزرگ الهی احساسات و عواطف انسان است این روابط حتی پس از مرگ هم با انسان همراه است. بدون شک پر جوش ترین احساسات انسانی روابط بین والدینو اولاد است و معمولا این احساسات بخصوص از سوی پدر مادرو بویژه مادر به دور از هر گونه شاِئبه خود خواهی و جلب منفعت است و به این دلیل است که قداست خاصی به این علاقه و احساسات میبخشد.فرزند هر چه در احترام به پدر مادراحسان ونیکی به آنان کوشا باشد،هرگز نخواهد توانست حق آنها را ادا کند،ولی باید به مقدار امکان سعی وکوشش داشته باشدبا این همه نیت فرزند در نگهداری هرگز مانند قصدونیت پدرو مادر از فرزندان خود نگهداری میکنن یکسان نخواهد بود.
مردی از رسول خدا پرسید: پدر مادرم به سن کهولت و پیری رسیدن ونیاز فراوان به دستگیری،رعایت و نگهداری دارندمن مانند آنان که از من در کودکی نگهداری میکردند آن گونه نگهداری میکنم و آن چه آنان برای من انجام میدادن برای آنان انجام میدهم یعنی در موقع غذا خوردن لقمه در دهان آنهامی گذارم و حتی در هنگام قضلی حاجات وسایل لازم را تهیه می نمایم و آنان را تطهیر می کنم خلاصه مانند یک کودک از آنها نگهداری میکنم.
آیا با این شرایط من حق آنهارا اداکرده ام؟فرمدنند(نه)زیرا آنها آن رفتار رادرباره ی تو داشتند،با تمنای بقا و حلول عمر تو،و تو این رفتار راگرچه داری،ولی منتظر مرگ آنها هستی.
گاهی زمان پرستاری از پدر مادردر طولاترازپرستاری کودک است و معملا کار دشواری است چون کودک را می توان وادار به پذیرفتن واداشت،ولی در موردپدرو مادردر سن پیری سخت است دفع پلیدی هم از کودک آسان تر از انسان بزرگ است با این حال پیامبرکار پدر مادر را با ارزش می داند چون پدرو مادر همیشه در این دوران به فکر رشد و ترقی فرزندانند و فرزندان در این دوران که از پدر ومادر نگهداری میکنن همیشه اظهار خستگی مینمایندو همیشه چشم به ملک الموت است که او آنها را راحت کند،حتی اگربه ظاهر خود را بفریبد که خیر آنارا میخواد و راحتی آنهار را در مرگ می بیند،ولی اگر دقت نماید،او راحتی خودرا خواهان است نه آنان .
رعایت حق والدین از مرگ
حق والدین اختصاص به این دنیا ندارد .پس از مرگ نیز باید حق عظیم را رعایت نمود هر چند در دوران حیات مراعات شود در صورت عدم رعایت پس از مرگ موجب عقوق است.
قال الباقر (ع) إن العَبدَ کیلونُ باراً بِوالُدیهِ فی حَیاتِهما ثُمَّ یَموتِمانِ فلاَ یَقضی عنهُما دینَهُما و لا یَستَغفِرُ لَهُما فَیَکتُبُهُ اللّهُ عَزَّوَ جَلَّ عاقاً و أنهُ لیکونُ عاقاً لَهُما فی حَیاتِهِما غَیرَ بارًّ بهما فَإذا ماتاقَضی و اَستَغفَرَ لَهُما فَیَکتَبُهُ اللَّهُ عَزَ جَلَّ بارّاً)
گاهی انسان در دوران حیات پدر و مادر به آنان احسان و نیکی می کند ولی پس از مرگ آنان را فراوش می کند و دین آنان را ادا نمی کند و برای آنان از خداوند طلب آمورزش نم نماید .خداوند چنین کسی را عاق والدین ثبت می کند و گاهی انسان در دوران حیات پدر و مادر،نسبت به آنان عاق شده و از هر گونه احسانی در باره آنان دریغ می ورزد . چون مرگ آنان فرا رسید . قرض آنها را ادا می کند . برای آنها از خداوند مغفرت می خواهد ،خداوند او را جز ء نیکوکاران به پدر و مادر ثبت می کند.
چون انسان بعد از مرگ دستش از دنیا کوتاه شده و از مرحله عمل خارج گردیده نیاز زیادی به خیر و نیکوکاری دارد انسان هر چند نیکو کار و مومن با تقوا باشد باز پس از مرگ متوجه می شود که کم کاری کرده و وقت فراغت را به بطالت سپری کرده و وقت گرانبهای را تلف نموده است هر چه کوله بار خود را می گردد توشه راه دشوار را بسیار اندک می بیند و حسرت آن روز ها را می خورد که چرا استفاده ننموده لذا طبق روایات ،اموات همیشه چشم به راهند وقتی بازماندگان توشه ای می فرستند خوشحال می شود چرا که امیدی جز این ندارد.البته این هم از رحمت واسعه خداوند است ،وگر نه عمل دیگران نباید مفید برای شخص دیگری باشد ،ولی خداوند می پزیرد و آن توشه ای به حساب می آید .
قالَ رسول الله (سَید الابرار یَوم القیامت رَجُلُ بَرَ والدیه بَعدَ موتِهِما)
پیامبر فرموده (سرور نیکوکاران در روز قیامت کسی است که به پدر و مادر پس از مرگ آنها نیکی و احسان نماید)
نتیجه گیری:
وظیفه فرزند:
انسانی باید متجه باشد بعد از ازدواج و پیدا کردن عیال و اولاد در پاس احترام پدر و مادر کوتاهی نکند مبادا بحث زن و فرزند موجب شود که دست از همراهی و خدمت گذاری پدر و مادر بر دارد ،مثل بعضی از فرزندان این زمان که چون پدر و مادر با هزاران زحمت از برای فرزند خود عیال بگیرد ،آن فرزند به زودی پدر و مادر را فراموش می کند و انها را عوض این که در هر جهت مقدم بر عیال خود فرض کند ، توقع دارد که پدر و مادرش خدمت گذار عیال او باشد و به واسطه مقدم داشتن عیال موجب افسردگی انها را فراهم می آورد و ملاحظه نمی کند که پدر و مادر با تمام مشکلات اقتصادی او را بزرگ کرده و ناملایمات زندگی را فقط در راه رشد و ترقی او تحمل کرده اند و اکنون او به این جایگاه رسیده است و اگر شبی فرزند عزیزشان در خواب بود آن غذا بر پدر و مادر گوارا نبود که بدون او بخورند. پس اگر در ضا شارع مقدس اسلام به این مقدار مبالغه و شفارش درباره پدر و مادر ننموده بود و ما به وجدان و عقل خود مقایسه می نمودیم زحمات آنها را می بایست مادام الحیات درباره اطاعت و انقیاد امر پدر و مادر ،مثل عبد در خرید باشیم و اصلا و ابدا کوچک ترین موجبات افسردکی خاطر آنها را فراهم نیاوریم،چه اینکه خواسته باشیم روزی عیال و اولاد خود را بر آنها ترجیح دهیم و دل مملو از عاطفه و مهربانی آنها را به واسطه عدم رعایت شئونات آنها از خود سرد و افسرده نماییم علاوه بر اینکه شارع مقدس اسلام هم ، در باره آنها مبالغ و سفارش فراوانی نموده است.بعد از توصیه و سفارش به افراد،از یگانگی ذات مقدس خود که اصل دین و پایه ایمان است،سفارش پدر و مادر را نموده چنانچه در کلام مجیدش می فرماید .:
وَقَضَى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا کَرِیمًا * وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا
و پروردگار تو مقرر داشته که جز او را بندگی نکنید و با پدر و مادر احسان کنید. اگر یکى از آن دو یا هر دو در کنار تو به پیرى رسند، به آنها اف مگو! و آنها را به خشونت مران و با آنها کریمانه سخن بگوى * و از سر مهربانى بال فروتنى بر آنان بگستر و بگو: پروردگارا! آنها را رحمت آور، چنان که مرا در کودکى پرورش دادند
منبع«سایت حوزه علمیه ولیعصر تبریز»
سوره اسرا آیه ۲۳و۲۴
منابع
قرآن کریم
بحار النوار
منهج الصادقین
رساله حقوق امام سجاد علیه اسلام
شرح نراقی – علی محمد حیدری ،چاپ چهلم
|
جمعه شانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت 11:51 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
بسم الله الرحمن الرحیم
فیش منبر ترحیم
مرگ و ترس از آن
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين الحمد لله رب العالمين الصلاۀ و السلام علي عبدالله و رسوله و حبيبه و صفيه و حافظ سره و مبلّغ رسالاته سيدنا و مولانا ابالقاسم مصطفي محمد صلی الله عليه و آله و سلم و علي آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعن الدائم علي اعدائهم اجمعين و اما بعد فقد قال الله تعالي في كتابه: «قُلْ إِنْ كانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ»[1]
و قال اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام: «لمّا رأيتُهُ قد اختارَ لى دينَ ملائِكَتِه و رُسُلِه و انبيائِه عَلِمتُ أنّ الّذى أكرمَنى بهذا ليس يَنسانى فَأحبَبتُ لِقائَه»
مقدمه
از روزي كه ما به دنيا آمديم و كمي بزرگ شديم، دست چپ و راست خودمان را فهميديم هر روز، هر هفته، هر ماه و هر سال، شاهد مرگ و مردن يكي از آشنايان، دوستان و بستگانمان بوديم و هستيم و خواهيم بود پس مرگ واقعيتي است كه هر روز انسان با آن روبر بوده و آن را به چشم خود مي بيند؛ بنابراين مرگ واقعيتي است انكارناپذير كه هيچ كسي نمي تواند آن را منكر شود. كساني هستند و بودند كه حتي خدا را انكار كردند پيامبران را انكار كردند اما هيچ كسي نمي تواند مرگ را منكر شود و همه هم ميدانند كه مرگ روزي يقه شان را خواهد گرفت و روزي اين شتر در خانه شان خواهد خوابيد و چيزي نيست كه بتوان از آن فرار كرد كه «أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ في بُرُوجٍ مُشَيَّدَة»[2] يعني هر كجا باشيد، مرگ شما را مىيابد اگر چه در برجهاى سخت بنيان سكونت نماييد.
«إِنَّ الْمَوْتَ الَّذي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقيكُمْ»[3]
مرگى كه از آن فرار می کنيد، سرانجام با شما ملاقات خواهد كرد.
راز ترس از مرگ
اما اينجا سؤال و سؤالات اساسي اين است؛ با اينكه همه مي دانند مرگ واقعيتي انكار ناپذير بوده و روزي گريبانشان را خواهد گرفت چرا بسياري از مرگ مي ترسند؟ و چرا وقتي اسم مرگ به ميان مي آيد موهاي تنشان سيخ مي شود و وقتي اسم مرگ را مي آورند مي گویند «خدا نكند! دور از جان!» چرا اکثر مردم از نام مرگ می ترسند و از مظاهر آن می گریزند؟! تعابيري كه در ادبیات مختلف دنیا از مرگ دیده می شود همه بيانگر وحشت بسياري از انسان ها از مرگ هست. مانند: هیولای مرگ، سیلی اجل، چنگال مرگ، گرگ اجل و تعبیراتی از این قبیل و حتی گاه برای اينكه خيلي طرف را بترساند تا به چیزي خطرناک نزديك نشود می نویسند «خطر مرگ».
مي گويند هارون الرشيد در خواب ديده بود همه دندانهاي او ريخته است خواست خوابش را تعبير كنند كسي را آوردند گفت: همه فاميل هاي تو پيش از تو مي ميرند. دستور داد صد شلاق و تازيانه بزنند شخصي ديگري را آوردند گفت: عمر خليفه از همة بستگانش طولانيتر خواهد بود خليفه خوشش آمد دستور داد صد دينار به اين معبّر بدهند ببينيد در اينجا هر دو نفر يک چيزي را گفته بودند اما آنکه نام مرگ کسان خليفه را بر زبان جاري کرده بود صد تازيانه نوش جان کرد، اما کسي که مرگ آنها را در قالب طول عمر خليفه! بيان كرد صد دينار پاداش گرفت!
و چرا در بین انسان ها کسانی بودند و هستند که نه تنها از مرگ نمي ترسند بلکه عاشق آن هستند و آرزوی مرگ مي كنند؟
به قول حافظ:
این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم
و قتي اين مسئله را مورد بررسي قرار مي دهيم و فلسفه ترس از مرگ بعضی انسانها و يا عشق بعض انسان هاي والا را نسبت به مرگ بررسي مي كنيم تا ببينيم فلسفه اين علاقه يا ترس از مرگ چيست؟ در ابتدا انسانها را نسبت به باور داشتن عالم پس از مرگ و باور نداشتن آن به دو گروه تقسيم مي كنيم:
دسته اول كساني هستند كه ايمان و اعتقادي به عالم پس از مرگ، قيامت، بهشت و جهنم و امثال اين واقعيات ندارند؛ زندگي را به همين دنيا محدود مي دانند و معتقدند اگر خلافكار مجازات شود در همين دنيا و همچنين انسانهاي نيكوكار اگر پاداشي داشته باشند در همين دنيا بايد دريافت كنند؛ مرگ يعني نابودي و نيست شدن وقتي انسان مرد يعني نيست و نابود شد اين گروه از انسانها بايد از مرگ بترسند و مي ترسند چون از نيستي و نابودي هر كسي مي ترسند و بايد هم بترسند و وحشت داشته باشند ... مانند راننده اي كه وقتي مي بيند ماشين او در آستانه سقوط و نابودي است وحشت زده و هراسان است.
اما گروه ديگر از انسانها كه به عالمي پس از اين عالم ايمان و اعتقاد دارند و معتقدند كه اين عالم مزرعه اي است نسبت به عالم ديگر؛ هر كاري كه انسان در اين دنيا انجام مي دهد چه خوب، چه بد در عالم ديگر پاداش و جزاي آن را خواهند ديد. حال اينكه بسياري از اين گروه از انسانها چرا از مرگ وحشت دارند و فراري هستند مي توان گفت مهم ترين علل و فلسفه ترس اين گروه سه چيز هست:
اول: خلاف، گناه و آلودگي
قرآن كريم در سوره جمعه خطاب به يهوديان مي فرمايد:
«قُلْ يَآ أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُواْ إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَآءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ»[4]
يعني بگو: اى يهوديان! اگر گمان می کنيد كه تنها شما اولياى خدا هستيد نه ديگران، اگه راست مىگوييد، آرزوى مرگ كنيد. آن گاه مي فرمايد:
«وَ لا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْديهِمْ»[5]
يعني كه هرگز تقاضای مرگ نخواهيد كرد به خاطر آنچه از پيش براى قيامت خود فرستاده ايد.
و در سوره بقره هم خطاب به يهوديان مي فرمايد:
«قُلْ إِنْ كانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ»[6]
يعني بگو: اگر جهان آخرت نزد پروردگار مخصوص شماست نه ديگران، آرزوى مرگ كنيد اگه راست مىگوييد. بعد مي فرمايد:
«وَ لَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ»[7]
هرگز آرزوى مرگ نمی کنند به خاطر اعمال بدى كه پيش از خود فرستاده اند.
گر چه خطاب اين آيات به يهوديان است، ولى آمادگى براى مرگ، وسيله اى براى سنجش همه مدّعيان ايمان به خدا و قيامت است. در واقع ترس از مرگ، ترس از كيفر كارها و خلافهاي خود ماست. مانند راننده اي كه تخلّفاتى مرتكب شده و پا به فرار گذاشته و مى ترسد در جلو راهش پليس باشد آن هم پليسى كه پرونده تمام تخلّفاتش را در دست دارد. اين راننده خود را باخته و وحشت دارد؛ كه بايد پاسخگوى تمام فرارها و تخلّفات و خلافهاي خودش باشد.
در مورد مرگ نيز وضعيت همين است حتّى كسانى كه خيال می کنند از اولياى خدا هستند، به خاطر تخلّفات خود هرگز مرگ را خوش ندارند و آرزوى مرگ نمی کنند.
در مناجات امامان معصوم عليهم السلام نيز هر گاه مسأله ترس از معاد مطرح است، بيشتر به همين دليل اشاره شده كه چگونه در دادگاه عدل خداوند پاسخگوى عمرهاى تلف شده، واجبات از دست رفته، گناهان انجام شده و در خط ولايت و رهبری هاى نادرست بودن باشيم؟!
دوم: دست خالي و يا كمي زاد و توشه
انساني كه مي داند سفري ابدي در پيش دارد و براي آن توشه اي ذخيره نكرده از مرگ وحشت دارد و آرزو مي كند مرگش ديرتر برسد تا بتواند توشه اي براي سراي آخرت فراهم كند. مثل راننده اي كه به خاطر كمي سوخت در جاده اي طولاني هراسان، نگران وحشت زده است.
پيامبر به شخصى فرمود: چون مالت را در راه خدا ندادى از مرگ مي ترسي: «أَتَى النَّبِيَّ صل الله عليه وآله رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ مَا لِي لَا أُحِبُّ الْمَوْتَ فَقَالَ لَهُ أَ لَكَ مَالٌ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَقَدَّمْتَهُ قَالَ لَا قَالَ فَمِنْ ثَمَّ لَا تُحِبُّ الْمَوْت»[8]
اميرالمؤمنين على عليه السلام هم در يكى از سخنانش از كمي زاد، آه و ناله سر مى دهد: «آه مِنْ قِلَّةِ الزّادِ وَ طُولِ الطَّريقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظيمِ الْمُورِدِ»[9] آه از كمى توشه و طولانى بودن راه و دور بودن سفر و بزرگ بودن مقصد و محلّ ورود.
و قرآن كريم در اين زمينه به ما چنين سفارش مى فرمايد: «و تَزوّدوا فَانّ خَيرَ الزّادِ التَّقوى»[10]
سوم: دل بستگي به دنيا، علاقه مفرط به دنيا
«وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى حَياةٍ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ»[11]
يعني يهوديان را از همه مردم حتى مشركان بر زندگى مادى حريص تر مى يابى. هر يك از آنها دوست دارد هزار سال عمر كند.
همه را جمع كردي تو دنيا حالا مي خواهي بروي آخرت هيچي آنجا نيست. مثل اينكه شما بخواهي از اينجا بروي كشور خارج حسابی در آن كشور خارجي نداري. حساب باز نكردي. پول نفرستادي. خب معلوم است مي ترسي. ميگویي بروم آنجا چه كنم؟! در يك كشور اجنبي پول هم تو حساب نيست ترس دارد وحشت دارد.
از ابوذر پرسيدند: چرا از مرگ مى ترسيم؟ فرمود: «انّكم عمّرتم الدنيا و خرّبتم الآخرة فتكرهون ان تنتقلوا من عمران الى خراب»[12] شما دنيا را آباد و آخرت را خراب كرده ايد، پس كراهت داريد كه از آبادى به سوى خرابى برويد.
امام حسن عسكري عليه السلام مي فرمايد من و پدرم امام هادي عليه السلام هر دو به عيادت يك شخص كه داشت از دنيا مي رفت رفتيم. طرف داشت بي تابي مي كرد گريه مي كرد چشمانش چپ و راست مي شد. امام فرمود: چي شده ؟ چرا بي تابي مي کني؟
فرد گفت: آقا دارم مي ميرم. آقا فرمود: همه مي ميرند، مگر تو فقط مي ميري؟! مرگ مال همه است. گفت: آقا الآن هست كه عزرائيل مي آید به سراغم. حضرت فرمود: عزرائيل كه ترس ندارد. امام عسكري عليه السلام مي فرمايد: پدرم چند مثال براي اين شخص مختصر بيان فرمودند: 1- فرمود اگر به شما بگويند اين لباس كهنه و مندرس و كثيف را دربياور و يك دست لباس شيك و نو بپوش، آیا تو مي ترسي؟ مرد محتضر به امام هادي عليه السلام گفت: نه، لباس نو پوشيدن كه ترس ندارد. امام هادي عليه السلام فرمود: مرگ هم همين است، مي گویند لباس جسماني ات كهنه و كثيف شده، مي خواهيم لباس دنيوي ات را در بياوريم و لباس اخروي تنت كنيم. اين كه ترس ندارد، لباس نو به تن كردن ترس ندارد.
2 – اگر به شما بگويند اين خانه دويست متري كه در آن زندگي مي كني كوچك است و به دردت نمي خورد، بيا كليد به تو بدهم مدينه كنار قبر پيغمبر يك منزل دنج هزار متري ساخته آماده، آیا تو بدت مي آيد؟ گفت نه آقا! اگر بروي توي آن خانه وسيع مي ترسي؟ گفت نه، كي بدش مي آيد از يك خانه دويست متري ببرند در يك خانه پنج هزار متري؟!
آقا فرمودند: حكم دنيا در مقابل آخرت مثل يك خانه دويست متري در مقابل يك خانه پنج هزاري متري است.[13]
امام هادي عليه السلام با اين چند كلمه آن شخص را آرام كرد و راحت جان داد.
حال سؤال ديگر این است که چرا اندك افرادي و انسان هاي والامقامي بودند و هستند كه نه تنها از مرگ نمي ترسند بلكه با آن عشق مي ورزند و مرگ در نظرشان شيرين تر از عسل است؟
مهمترين و اساسي ترين عامل و دليل اين انسانهاي والا مقام براى نهراسيدن از مرگ، ايمان درست به خدا و عالم پس ازمرگ، و عمل صالح و تقرّب به خداست. هر قدر ايمان و عمل شايسته بيشتر شود، ترس از مرگ كمتر مى شود، بلكه در اثر ايمان و عمل صالح انسان به جايى مى رسد كه نه تنها از مرگ نمى هراسد كه مشتاق آن نيز مى شود؛ زيرا مرگ را وسيله رسيدن به محبوب و رسيدن به نعمتهاي بهشت و پاداش اعمال خوبش مي داند.
از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام سؤال شد: چرا شما مرگ را دوست داريد و گاهى مى فرماييد: «واللّه لابن ابي طالب آنس بالموت من الطفل بثدى امّه»[14] اُنس من به مردن از علاقه طفل به پستان مادرش بيشتر است؟ آن حضرت فرمود: «لمّا رأيتُهُ قد اِختارَ لى دينَ ملائِكَتِه و رُسُلِه و اَنبيائِه عَلِمتُ أنّ الّذى أكرمَنى بهذا ليس يَنسانى فَأحبَبتُ لِقائَه»[15] يعنی من علي چون نمونه الطاف خدا را در دنيا ديدم، يقين پيدا كردم آن خدايى كه در دنيا آن قدر به من لطف كرد و مرا در راه فرشتگان و پيامبرانش هدايت كرد، در قيامت هم فراموشم نخواهد كرد.
انسان اگر به مرتبه يقين برسد، هر چه به مرگ نزديكتر می شود، احساس قرب و ديدار الهى می کند. به همين دليل آن حضرت عليه السلام وقتى ضربة شمشير را بر فرق خود احساس كرد فرمود: «فُزتُ و ربّ الكعبة» قسم به پروردگار كعبه رستگار شدم.
امام حسين عليه السلام هم مرگ را براي انسان زيباتر از گردنبند بر گردن عروسان مي دانند: «خُطّ الموت على ولد آدم مخطّ القلادة على جيد الفتاة» و در كربلا هر چه به زمان شهادت حضرت نزديكتر می شد، صورتش شكوفاتر می شد و وقتى در شب آخر از فرزند سيزده ساله برادرش قاسم بن الحسن علیهما السلام مي پرسد: مرگ نزد تو چگونه است؟ مىگويد: شيرين تر از عسل. يعني مرگ نزد من پسر سيزده ساله از عسل شيرين تر است.
و جملاتى را كه ديگر اصحاب امام شب عاشورا بيان مي كردند همه نشان دهندة يقين آنان به حقّانيّت راهشان بود. آنها مرگ را شيرين می دانستند و حتّى برخى آنها در همان شب آخر با يكديگر شوخي می کردند.
بنابراين اگر ترس به خاطر دلبستگى به دنيا و جدايى از مال و فرزند و همسر است، بايد بدانيم كه اگر خداوند با مرگ ما را از خانه و مال و فرزند جدا می کند، در عوض نعمت هاى ديگري كه قابل قياس با نعمت هاي اين دنيا نيست عطا خواهد كرد.
و اگر دستمان خالي است بايد خود مان را با توشه تقوا مجهز نماييم. كه «وتَزوّدوا فَانّ خَيرَ الزّادِ التَّقوى»[16]
اگر به خاطر تخلّفات و گناهان بسيارى كه مرتكب شده ايم، بايد ضمن توبه و جبران آن، بدانيم كه خداوند «ارحم الرّاحمين» است و رحمت او محيط بر غضبش مي باشد.
همان گونه كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
«لو تَعلَمونَ قَدرَ رَحمَةِ اللّه لَاتّكلتُم علَيها»[17]
اگر می دانستيد كه چقدر لطف و رحمت خداوند بزرگ است، بر آن تكيه و اعتماد می کرديد و با توكل به خداوند كه «أَ لَيْسَ اللّهُ بِكافٍ عَبْدَه»[18] آنگاه مرگ را پلي بدانيم كه انسان را به سراي بهتر منتقل مي كند و باور كنيم شيرين تر و گواراتر از شربت سرد بوده و عظيم ترين سرور انسان است همان گونه كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مي فرمايد: «الموت جسر»[19]
و مولاي متقيان علیه السلام مي فرمايد: «أن الموت عندي بمنزلة الشربة الباردة في اليوم الشديد الحر»[20]
و امام حسن عليه السلام مي فرمايد: «أعظم سرور يرد على المؤنين إذ نقلوا عن دار النكد إلى نعيم الابد»[21]
روضه علی اصغر علیه السلام
عرضم تمام؛ امروز برويم در خانه طفل شيرخوار امام حسين عليه السلام.
«السلام علي عبدالله الحسين الطفل الرضيع المرمي الصريع المتشحط دما المصعد دمه في السمإ المذبوح بالسهم في حجر إبيه»[22]
سلام بر عبدالله فرزند حسين، طفل شيرخوار كه با تير دشمن از پا درآمد و به خون آغشته شد؛ همان كه خونش به طرف آسمان بالا رفت و در دامان پدر با تير دشمن ذبح گرديد.
وقتي كه حسين عليه السلام استغاثه مي كرد اهل حرم صداي آقا را شنيدند؛ همگي صدا را به گريه و زاري بلند كردند. امام براي آرام كردن زنان به حرم آمد، به زينب علیها السلام فرمود: «ناوليني طفلي الصغير حتي أودعه» فرزند صغيرم را بياور تا او را ببينم و با او وداع كنم.
زينب عليها سلام عبدالله را از مادرش رباب گرفت، محضر آقا آورد. امام فرزندش را در آغوش گرفت و غرق بوسه نمود كه ناگاه تيري از جانب دشمن؛ گلوي علي را شكافت:
و منعطف إهوي لتقبيل طفله فقبل منه قبله له السهم منحرا
براي بوسيدن طفل خود خم شد اما تير قبل از حسين علیه السلام بر گلوی او بوسه داد.
امام عليه السلام طفل را به خواهرش داد و دستها را زير گلوي علي گرفت؛ وقتي از خون پر شد به آسمان پاشيد.
دوست دارم تا در آغوش پدر مأوي بگيرم پيش تير عشق پاكش سينه بي پروا بگيرم
دوست دارم تا لباس عاشقي از خون بپوشم مرگ را در بر بسان يار مه سيما بگيرم
دوست دارم هم بسوزم هم بسازم هم بخندم با همين اندام كوچك شعله سر تا پا بگيرم
دوست دارم تا ز خون رنگين شود قنداقه من سرخ پوشم جاي در گهواره صحرا بگيرم
دوست دارم شه ز رويم روي خود رنگين نمايد تا ز داور بهر مظلوميتش امضا بگيرم
و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون.[23]
محمدعلي حسيني
[1] بقره/94.
[2] نساء/78.
[3] جمعه/8.
[4] جمعه/6.
[5] جمعه/7.
[6] بقره/94.
[7] بقره/95.
[8] خصال، ج1، ص13.
[9] نهج البلاغه، حکمت77.
[10] بقره/197.
[11] بقره/96.
[12] إرشاد القلوب إلى الصواب، ج1، ص183.
[13] ¬معاني الاخبار، ص290.
[14] نهج البلاغه، خطبه5.
[15] الخصال، ج1، ص34.
[16] بقره/197.
[17] نهج الفصاحه، ص645، حديث3192.
[18] زمر/36.
[19] معاني الاخبار، ص289.
[20] إرشاد القلوب إلى الصواب، ج2، ص353.
[21] معاني الاخبار، ص288.
[22] زيارت ناحيه مقدسه.
[23] شعراء/227.
http://mobalegh.miu.ac.ir
|
پنجشنبه یازدهم فروردین ۱۴۰۱ ساعت 5:55 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
عالم مردگان از جمله عوالمی است که همواره وقتی با آن مواجه میشویم سؤالات و ابهامات بسیاری برای ما به وجود میآید و هر فردی علاقه دارد بیشتر از این عالَم بداند چراکه مرگ از جمله مباحثی است که هر فردی روزی با آن دست به گریبان خواهد شد. آنچه در ادامه میخوانید بخش نخست از سلسله مباحثی است که به طرح پرسش و پاسخ درباره مرگ و معاد میپردازد و از کتاب «عالم برزخ؛ عالم حیات و زندگی» نوشته حجتالاسلام اسدالله محمدینیا از پژوهشگران حوزه علمیه قم عنوان میشود:
در جلد ششم بحارالانوار صفحه ۱۹۵ آمده است که امام رضا علیهالسلام میفرمایند:
«إنّ أوحَشَ ما یکونُ هذا الخَلقُ فی ثلاثةِ مَواطِنَ: یَومَ یُولَدُ و یَخرُجُ مِن بَطنِ اُمّهِ فیَرَى الدُّنیا، و یَومَ یَموتُ فیُعایِنُ الآخِرَةَ و أهلَها، و یَومَ یُبعَثُ فیَرى أحکاما لَم یَرَها فی دارِ الدُّنیا»
وحشتناکترین حوادثی که برای مردم پیش میآید در سه جاست:
۱ - روزی که متولد میشود و از شکم مادرش خارج میشود و دنیا را می بیند
۲ - روزی که میمیرد و عالم آخرت و اهل آن را مشاهده میکند
۳ - روزی که از قبر برانگیخته خواهد شد و احکامی را خواهد دید که در دنیا ندیده بود.
آیا اموات به دیدار خانواده و اقوام میآیند؟!
امام صادق(ع) میفرماید:
«اذا کانَ یومَ الجُمعةِ و یوما العِیدَینِ امَرَ اللهُ رضوان خازن الجنان ان ینادی فی ارواح المؤمنین و هم عرصات الجنان: انّ اللهَ قَد اذنَ لَکم الجُمعةَ بالزیارةِ الی اهالیکُم و احبائکم مِن اهلِ الدُنیا»؛
روز جمعه و عید فطر و قربان که میشود، خداوند به رضوان نگهبان و مأمور بهشت دستور میدهد که در میدان بهشت برزخی به ارواح مؤمنان اعلام نماید که خداوند به شما اجازه داد که جمعه را به زیارت خانواده و دوستان که در دنیا هستند برود. بعد خداوند به رضوان دستور میدهد برای هر فردی شتری از شترهای بهشتی آماده کنند در حالی که این شتر از زبرجد سبز پوشیده شده و نیز به پارچههای بهشتی تزئین شده، بعد خداوند دستور میدهد اهل آسمانها از آنها استقبال کنند. در چنین فضایی فرشتگان هر آسمانی از آنها استقبال میکنند، بعد از آن ارواح از آسمان با استقبال پایین میآیند در وادی السلام پشت کوفه فرود میآیند.
سپس آن حضرت فرمود:
«ثم ینفرقون فی البلدان و الاعصار حتی یزوروا اهالیهم الذین کانوا معهم فی دار الدنیا و معهم ملائکة تصرفون وجوههم عما یکرهون النظر الیه الی ما یجبون و یزورون حفر الابدان حتی ما اذا صلی الناس و راح اهل الدنیا الی منازهم من مصلاهم، نادی فیهم جبرئیل بالرحیل الی غرفات الجنان قیر حلون»
بعد از آن ارواح مؤمنان در شهرهایشان پخش میشوند تا کسانی را که در دنیا با آنها بودند، زیارت کنند و فرشتگانی ارواح مؤمنان را همراهی میکنند و در این رفت و آمد اگر ارواح مؤمنان با جیزهایی برخورد کردند که باعثناراحتی مؤمنان شود، فرشتگان چهره آنها را از آنچه دوست ندارند به آنچه دوست دارند متوجه میکنند.
و این مسافرت عالم برزخ ارواح مؤمنان گودالهای قبرهای خود را مشاهده میکنند حتی مکانی را که مردم در آنجا نماز(میت) خواندند و بعد به طرف منازل خود رفتند آنجا را روح میت میبیند.
بعد از آنکه ارواح مؤمنان اقوام و بستگان و دوستان را در این اعیاد(روز جمعه، فطر و قربان) دیدند، جبرئیل به آنها اعلام میکند که به خانهها و محلهای بهشتی خود در عالم قبر و برزخ برگردید، آنها نیز برمیگردند.
امام موسیبن جعفر(ع) در جلد ششم بحارالانوار، صفحه ۲۹۲ میفرماید:
«… ما من مؤمن و الا هو یلم باهله کل جمعة فان رأی خیرا فحمد الله عزوجل و ان رأی فیه ذلک استغفر و استرجع»
هیچ مؤمنی نیست مگر اینکه هر جمعه به دیدار خانوادهاش میآید، اگر دید آنها در کار خیر و خوبی هستند حمد خداوند را به جا میآورد و اگر غیر از آن دید طلب آمرزش میکند و برمیگردد.
* آنها هم مثل ما عید دارند!
از حدیثاستفاده میشود که مردگان هم در عالم قبر برنامه دارند و روز جمعه و فطر و قربان که عید ماست، عید برای آنها نیز هست و آنها هم با دیدن ما خوشحال میشوند، همانطوری که ما با دیدن آنها در خواب خوشحال میشویم.
* آیا دیدار اموات با خانوادههایشان یکسان است؟
با توجه به اینکه اموات به دیدار خانواده و زندهها میآیند، حال سؤال این است که این دیدارها به یک اندازه برای همه یکسان است یا نه افراد با هم فرق میکند؟
طبق روایتی که در جلد سوم «کافی» آمده است، استفاده میشود که دیدار اموات با خانوادههایشان متفاوت است و مقدار آن بستگی به ایمان و تقوی و فضیلت روحی و معنوی میت دارد، هر چه در دنیا اعمالش بهتر و ایمانش قویتر بوده در آنجا از مقام بالاتر برخوردار است و بیشتر به خانوادهاش سر میزند.
راوی گوید: به امام کاظم(ع) گفتم: آیا مؤمن در عالم قبر به زیارت خانوادهاش میآید؟
امام فرمود: بله.
راوی پرسید: چه مقدار و چند ساعت به دیدارشان میآید؟
امام فرمود: به مقدار فضیلت و مقامی که نزد خداوند دارد. برخی از آنها هر روز به دیدار خانواده خود میآیند، برخی هر دو روز یک بار و بعضی هر سه روز یک بار میآیند.
بعد حضرت کاظم(ع) فرمود: هر چقدر مقامشان پایین باشد، هر جمعه(که عید است) به دیدار خانوادهاش میآید. راوی پرسید: چه ساعتی؟ امام فرمود:در هنگام اذان ظهر میآیند.
|
یکشنبه بیست و چهارم مرداد ۱۴۰۰ ساعت 14:59 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
🔘فیش سخنرانی شب ششم محرم
حجت الاسلام حسین سبزعلی
بسم الله الرحمن الرحیم
🔹خطبه شروع
🔹انسان بدبخت کیست؟
انسان خوشبخت کیست؟
گاهی ما انسان های فقیر را بدبخت می دانیم،، در حالی که بدبختی و خوشبختی ربطی به فقر و ثروت ندارد، چه بسا فقیری که خوشبخت باشد و چه بسا ثروتمندان که بدبخت و خسر الدنیا و الآخره باشد..
گاهی ما قومیت و ملیت را مایه سعادت و شقاوت میدانیم
اما اینها هم ملاک درستی نیست.. در هر قومیت و ملیت هم آدم های خوشبخت و هم آدم های بدبخت داریم.
کوچک و بزرگ بودن، جایگاه اجتماعی،، قدرت،، زندگی در گذشته های دور و قدیم، حال،، آینده ملاک خوشبختی و بدبختی نیست؟
ملاک خوشبختی و بدبختی چیست؟
بدبخت ترین افراد و گروه ها چه کسانی هستند
🔹امام حسین علیه السلام در روایتی ملاک را برای ما فرموده اند :
امام حسین علیه السلام فرمودند:
لا أفلح قوم إشتروا مرضاة المخلوق بسخط الخالق.
کسانی که رضایت مخلوق را به بهای غضب خالق بخرند، رستگار نخواهند شد.
مقتل خوارزمی،ج 1،(ص239)
امام حسین علیه السلام فرمودند:
من طلب رضی الناس بسخط الله وکله الله إلی الناس .
کسی که برای جلب رضایت و خوشنودی مردم ، موجب خشم و غضب خداوند ی، خداوند او را به مردم وا می گذارد.
بحارالانوار،ج78،(ص126)
🔹بدبخت خشم خدا را با خوشنودی مردم معامله کردی
🔹خدا را رها کردی چسبیدی به مردم
🔹خواهر شهید عاصمی:
از روزی که برادرش علیرضا تصمیم به جبهه رفتن گرفت، گفت: تنها هفت روز از تشییع جنازهی عباس گذشته بود که بند پوتینهایش را محکم کرد و در آستانهی در ایستاد. هیچ کس چیزی نگفت، اما نگاهها یک به یک با او حرف میزدند و او به خوبی منظورشان را میفهمید.
مادرم گفت: علیرضا صبر کن مادر! هنوز داغ برادرت تازه است. هنوز تربت مزار عباس خشک نشده علیرضا، عباس که رفت، تو بمان...
ساکش را از زمین برداشت و زیپ اورکتش را بالا کشید.
علیرضا در پاسخ سخن مادرش گفت: عباس که رفت، برای خودش رفت. مگر شهادت را تقسیم میکنند که سهمیه خانوادهی ما فقط عباس باشد؟!
هیچ کس نمیتوانست حرفی بزند یا جوابی بدهد. همه، فقط ایستاده بودند و با نگاهشان بدرقهاش میکردند.
برای آخرین بار برگشت و گفت: مرا کنار عباس دفن کنید و بر سنگ مزارم بنویسید:
"الهی رضاً برضائک و تسلیماً لامرک"
🔹امام حسین علیه السلام :
مرحوم علامه طهرانی می نویسد: حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام هیچ در روز عاشورا و نه قبل از آن دعا بر خلاصى و نجات ننمودند، بلکه چون طایفه فرشتگان و أجانین براى نصرت آمده بودند حضرت به آنها دعاى خیر نمودند و از آنها استمدادى نطلبیدند. تمام توکّل خود را به خداى خود داشته و امور را یکسره به ید با قدرت او سپردند و در این صورت خدا با آن حضرت بود، دیگر چه باک داشتند از قتل و عطش و ذبح و اسارت و غیرها!
رضا و تسليم
یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیه
اي نفس قدسي مطمئن و دل آرام (بياد خدا)، به حضور پروردگارت باز آي. كه تو راضي (بنعمتهاي ابدي او) و او راضي از (اعمال نيك) تو است.1
حسين(ع) در مقابل نامردميهاي كوفيان قرار مي گيرد و فرزندان و اهل بيت و ياران باوفاي خود را در مسلخ عشق مي يابد، خود نيز در ميدان جهاد تا سر حد جان در دفاع از دين جدّش رسول الله صلی الله علیه و آله پاي مي فشرد و مي فرمايد: «اگر دين جدم پايدار نمي ماند مگر به كشته شدنم پس اي شمشيرها مرا دريابيد. و آنگاه كه با كلام
جبرييلا رو مشو حائل ميان ما و دوست
هر دو عالم را به دشمن ده ما را دوست بس
با دلي آرام و روحي آماده پرواز نغمه وصل و رضا سر مي دهد:
«الهي رضا بقضائك و تسليما لامرك و لا معبود سواك يا غياث المستغيثين.»2
الهي راضيم به آنچه براي من مي خواهي و تسليم امر توأم و اي فرياد رس دادخواهان، معبودي جز تو نمي يابم.
1ـ فجر، 28 ـ 27.
2ـ حماسه حسينى، ج 1، ص 157، به نقل از مقتل الحسين، مقرم، ص 357.
|
جمعه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۹ ساعت 0:8 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
آیا در قرآن به «پل صراط» اشاره شده است؟
پرسش
در قرآن، کلمهای به معنای «پل صراط» نیامده و کلمۀ «صراط» نیز فقط به معنای راه آمده است، علت کاربرد بسیار کلمۀ «پل صراط» در میان مردم چیست؟ و چه ارتباطی بین صراط و پل صراط وجود دارد؟
پاسخ اجمالی
اگر چه لفظ "پل صراط" در قرآن نیامده، اما در برخی روایات، به این لفظ تصریح شده است؛ مثلاً امام صادق(ع) در تفسیر کلمۀ مرصاد، در آیۀ 14 سورۀ فجر، آنرا پلی دانسته که از جهنم میگذرد.
جهت روشن شدن موضوع، مطالبی را در بارۀ کلمۀ صراط بیان میکنیم.
صراط به معنای راه است، و منظور از کلمۀ صراط مستقیم که در برخی آیات قرآن آمده، راه راست و طریق هدایت در همین دنیا است که اگر کسی در این مسیر باشد، در آخرت نیز بر آن خواهد بود، و اگر کسی از این مسیر منحرف گردد و پایش بلغزد، در آنجا هم سقوط خواهد کرد.
شاهد کلام ما، روایتی است که از امام صادق(ع) نقل شده است، ایشان میفرمایند: "صراط، یعنی طریق معرفت خداوند، که شامل دو صراط میشود، صراطی در دنیا و صراطی هم در آخرت. اما صراط در دنیا، امامی است که اطاعت او واجب است و اما صراط در آخرت، پلی است که بر روی جهنم زده شده است، و هر کسی در دنیا از صراط دنیا، به درستی رد شود؛ یعنی امام خود را بشناسد و او را اطاعت کند، در آخرت نیز از پل آخرت به آسانی میگذرد. و کسی که در دنیا امام خود را نشناسد، در آخرت هم، قدمش بر پل آخرت میلغزد و به درون جهنم سقوط میکند".
معنای این جملۀ امام، آن است که این دو صراط با هم ارتباط دارند؛ یعنی هر کس در دنیا در صراط باشد، در آخرت از پل صراط به آسانی خواهد گذشت و در جهنم سقوط نمیکند. در واقع، پل صراط مطرح شده در روایات، بروز و ظهور همان پل صراط دنیا است که از آن به امام و ... تعبیر شده است و مردم مکلف هستند در این مسیر باشند.
پس اگر در روایات، از صراط که یکی از مواقف روز قیامت است، با تعابیری؛ مانند پل صراط، پل جهنم و... یاد شده است، صرفا برای آشنایی ذهن مردم با این مسئله و سهولت فهم آن است.
پاسخ تفصیلی
به عنوان مقدمه، باید گفت که کلمۀ صراط به معنای راه است و آنگاه که با کلمۀ مستقیم توصیف گردد، به معنای راه راست و مستقیم است.
در قرآن نیز در برخی آیات، کلمۀ "صراط مستقیم" به کار رفته است که در ذیل، به این آیات اشاره میشود:
- "خدایا ما را به راه مستقیم هدایت کن".[1]
- "به درستی که خداوند، پروردگار من و شما است. پس او را پرستش کنید، اینراه مستقیم است".[2]
- "کسی که به خداوند تکیه کند، به راه مستقیم هدایت شده است".[3]
- "این راه مستقیم پروردگار تو است، به تحقیق ما نشانهها را برای کسانی که متذکر میشوند، توضیح دادیم".[4]
در همۀ این آیات، مراد از صراط مستقیم، راه راست و طریق هدایت در همین دنیا است که اگر کسی در این دنیا، در این مسیر قدم بردارد، در آخرت نیز در مسیر مستقیم و صراط مستقیم است؛ یعنی نتیجۀ اعمال صحیح خود را در دنیا، خواهد دید.
واضح است که مراد قرآن مجید از صراط مستقیم در این آیات، عمل کردن به مجموعۀ دستورات و احکام نورانی الاهی است که به منزلۀ بهترین راه و روش زندگی انسانها در این جهان است، و عمل به این دستورات، مانند حرکت در جادۀ مستقیمی است که انسان را به هدایت میرساند.
به همین دلیل است که در بعضی روایات، از ائمه(ع)، به صراط مستقیم تعبیر شده است.[5]
امام صادق(ع) فرمود: "صراط؛ یعنی طریق معرفت خداوند، و شامل دو صراط میشود، صراطی در دنیا و صراطی هم در آخرت. اما صراط در دنیا، امامی است که اطاعت او واجب است، اما صراط در آخرت، پلی است که بر روی جهنم زده شده است، و هر کسی در دنیا از صراط دنیا، به درستی رد شود ؛ یعنی امام خود را بشناسد و او را اطاعت کند، در آخرت نیز از پل آخرت به آسانی میگذرد. و کسی که در دنیا امام خود را نشناسد، در آخرت هم، قدمش بر پل آخرت میلغزد و به درون جهنم سقوط میکند".[6]
همچنین ایشان در مورد آیۀ 14 سورۀ فجر: "ان ربک لبالمرصاد"،[7] میفرماید: "مرصاد پلی است بر طریقی که از جهنم میگذرد و کسی که حق مظلومی بر گردن او باشد، از آن نخواهد گذشت".[8]
البته این بیان امام صادق(ع) از قبیل بیان یکی از مصادیق مرصاد(کمین گاه) است؛ چرا که کمینگاه الاهی منحصر به قیامت و پل معروف صراط نیست، بلکه خداوند در همین دنیا نیز در کمین ظالمان است ...".[9]
بنابراین، "پل صراط" واقعیتی است که هم در قرآن مجید به آن اشاره شده[10] و هم در روایات، خصوصیات و ویژگیهای آن بیان گردیده است.
در همین راستا، پیامبر اکرم(ص) فرمود: "ثابت قدمترین شما بر صراط(پل صراط)، کسی است که محبتش نسبت به اهلبیت من بیشتر است".[11]
همچنین در روایت آمده است: "بر روی جهنم پلی است که از مو باریکتر و از شمشیر برندهتر است".[12]
نکتۀ قابل توجه این است که پل صراط، یکی از مواقف روز قیامت است و در روایات، از آن با تعابیر مختلفی مانند پل، صراط، پل صراط، پل جهنم و ... یاد شده است. ولی منظور همۀ این روایات، این موقف است که به جهت آشنایی بیشتر اذهان سادۀ مردم، از آن به پل تعبیر شده است، نه اینکه مثل پلهای این دنیا دارای پایههایی باشد و راه گذشتن مردم و حیوانات و وسائل نقلیه باشد. مراد از پل و صراط در قرآن مجید و روایات؛ یعنی راه، مسیر، روش، مکتب و به عبارت دیگر، مردم باید بدانند که آن مکتب و طریقی که آنانرا به سعادت حقیقی و ابدی میرساند، یک مکتب و راه و روش، با خصوصیات و ویژگیهای خاص؛ یعنی دین پروردگار متعال(اسلام حقیقی) است و تنها، قدم گذاشتن در اینراه است که موجب نجات و رستگاری است. از طرف دیگر، غفلت از معرفت واقعی به ویژگیها و ظرایف و دقایق اینراه، موجب انحراف از آن و افتادن در مسیر گمراهی است.
بنابراین، تفسیر، پل صراط، که در روایات برندهتر از "شمشیر" و باریکتر از "مو" توصیف شده است، راه بسیار دقیق و حساب شدهای است که خداوند در همین دنیا، نقطه شروع و ابتدای آنرا قرار داده است و ادامۀ اینراه به جهان آخرت متصل میشود؛ لذا کسانی که میخواهند از صراط و پل آن به راحتی عبور کنند، باید از هم اکنون و در همین دنیا مواظب باشند که در این مسیر بوده و از این مسیر خارج نشوند.
و به تعبیر دقیقتر، پل صراط در قیامت، بروز و ظهور همان پل صراط در دنیا است که از آن به امام و ... تعبیر شده است.
[1]. "اهدنا الصراط المستقیم". فاتحة الکتاب، 5.
[2]. "ان الله ربی و ربکم فاعبدوه هذا صراط مستقیم". آل عمران، 51.
[3]. "و من یعتصم بالله فقد هدی الی صراط مستقیم". آل عمران، 101.
[4]. "و هذا صراط ربک مستقیماً قد فصلنا الآیات لقوم یذّکّرون". انعام، 126.
[5]. شیخ صدوق، معانی الاخبار، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ص 32، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1403ق.
[6]. همان.
[7]. "زیرا پروردگارت به کمینگاه است".
[8]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 8، ص 66، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[9]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 26، ص 458، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ اول، 1374ش.
[10]. علاوه بر آنچه ذکر شد، آیات 71و 72 سورۀ مریم: "و همۀ شما (بدون استثنا) وارد جهنم میشوید، این، امرى است حتمى و فرمانى است قطعى از پروردگارتان. سپس آنها را که تقوا، پیشه کردند از آن رهائى میبخشیم، و ظالمان را در حالیکه (از ضعف و ذلت) به زانو درآمدهاند، در آن رها میکنیم "، میتواند اشارهای به پل صراط داشته باشد. برای آگاهی بیشتر، نک: تفسیر نمونه، ج 13، ص 121-117.
[11]. بحارالانوار، ج 8، ص 69.
[12]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 8، ص 312، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
|
شنبه یکم شهریور ۱۳۹۹ ساعت 18:52 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
خطبه متقین
خُطبه مُتّقین یا خطبه هَمّام درباره صفات پرهیزکاران، از خطبههای مشهور نهج البلاغه است که امیر مؤمنان(ع) بنا به درخواست یکی از شیعیان به نام هَمّام آن را بیان کرد. در این خطبه، رفتارهای فردی، اجتماعی و عبادی متقین چنان به تصویر کشیده شده است که گویند همام، پس از شنیدن آن، مدهوش شد و جان داد.
دلیل ایراد خطبه
یکی از دوستان و شیعیان عابد امیرمؤمنان(ع) به نام هَمَّام، از وی توصیف پرهیزگاران را خواست.[۲] او از امیرالمؤمنین(ع) در خواست کرد که پرهیزگاران را آنگونه توصیف کند که او بتواند تصور دقیق و صحیحی از آنها داشته باشد. امام که در مرحله اول نمیخواست چنین توصیفی داشته باشد به همام فرمود؛ ای همّام از خدا بترس و نیکوکار باش همانطور که در قرآن کریم آمده است «همانا خدا با کسانی است که پرهیزگار و نیکوکارند». [۳] اما همام از این پاسخ قانع نشد و به امام اصرار کرد که پرهیزگاران را برایش توصیف کند. امام که اصرار همام را دید این خطبه را ایراد کرد. [۴]
برخی عنوان کردهاند که امام در این خطبه حدود ۱۰۵ صفت از پرهیزگاران را بیان کرد.[۵] اما همام از شنیدن این اوصاف تاب نیاورد و سخن امام تا به انتها رسید نالهای زد و بیهوش شد و در همان بیهوشی از دنیا رفت. امیرالمؤمنین(ع) فرمود به همین دلیل نمیخواستم پرهیزگاران را برای او توصیف کنم چرا که پندهای رسا برای کسانی که قلب و جانشان آماده پذیرش چنین سخنانی است، همین کار را میکند. در این میان مردی به امام علی(ع) گفت؛ این سخنان چرا با تو چنین نکرد؟ امام فرمود: وای بر تو، برای هر کس زمان مرگ مشخص شده یا اجلی وجود دارد که تا زمان آن نرسد اجل و مرگ کسی محقق نمیشود. آرام باش و دیگر اینطور سخن نگو چرا که این سخنان شیطان است که بر زبان تو جاری میشود.[۶]
نامگذاری
این خطبه را به اعتبار مضمون آن که توصیف متقین یا پرهیزگاران است «خطبه متقین» و نیز به اعتبار نام درخواستکننده ایراد خطبه، خطبه هَمّام نامیدهاند.
مضمون
محور این خطبه چنانکه از نامیش پیداست، توصیف متقین یا پرهیزگاران است. امام(ع) در توضیح این امر، رفتار متقین در اجتماع، رفتار فردی آنها، نحوه عبادتشان، و نگاهشان به خویشتن را ترسیم میکند. در ذیل برخی از این صفات ذکر میشود. البته مرز دقیقی در تفکیک این صفات جهت بخش بندی متصور نیست و لذا برخی را میتوان در ذیل عنوان دیگری نیز ذکر کرد؛ ولی نگارنده صرفاً برای به دست دادن یک دستهبندی، به صورت ذیل عنوانبندی نموده است.
اوصاف اجتماعی متقین
برخی از اوصاف متقین در جامعه از این قرار است:
- نیکگفتاری
- میانهروی
- فروتنی
- چشمپوشی از محرّمات
- گوشدادن به علم سودمند
- حریص در طلب دانش
- شکیباییدر سختی
- بخشیدن کسی که بدو ستم کرده
- دوری از سخن زشت
- تباه نکردن آنچه بدانها سپردهاند
- فروبردن خشم
- در امان بودن مردم از بدی آنها
- امیدواری به آنها در کارهای نیک
اوصاف فردی
- بدگمانی به خویشتن
- ترس از ستوده شدن توسط دیگران
- ایمان با یقین
- بردباری
- امید به امور اخروی و ناخواهانی دنیا
رابطه با خالق
- نمازهای شبانه با تلاوتقرآن
- دواجویی در قرآن
- اثرگذاری آیات قرآن بر جان آنها
- خشوع در عبادت
- یاد خدا و سپاس از او در طول شبانه روز
ترجمهها و شرحها
این خطبه علاوه بر اینکه در ترجمههای کل نهج البلاغه آمده است، ترجمههای مستقلی نیز دارد که برخی از آنها در ذیل میآید:
- از پارسایان برایم بگو: ترجمه خطبه متقین(همام)، ترجمه و توضیح از جمالالدین دینپرور.[۷]
- صفات متقین(خطبه همام) مولای متقیان، امیرمومنان، علی(ع)، ترجمه غلامرضا یاسیپور.[۸]
- مثنوی پارسانامه: ترجمهای منظوم از خطبه متقین حضرت علی(ع) و نامه حضرت علی(ع) به امام حسن(ع)، سراینده عبدالمهدی معرفزاده.[۹]
- اوصاف المتقین، محمد شریفی اشکوری.[۱۰]
- اوصاف متقین: ترجمه و شرح و تفسیر خطبه همام نهجالبلاغه، قادر فاضلی؛ مقدمه محمدتقی جعفری.[۱۱]
- شرح خطبه متقین(شرح حدیث همام)،محمدتقی مجلسی؛ تصحیح و تحشیه جویا جهانبخش.[۱۲]
- صفات متقین در کلام مولای متقیان (بهشعر فارسی): شرح خطبه امیرالمومنین حضرت علی(ع) به همام، سروده محمدعلی محمدی (امید).[۱۳]
- متقین، گلهای سرسبد آفرینش: دریافتی از خطبه همام نهج البلاغه، مهدی شجاعی.[۱۴]
- نغمه الهی: شرح منظوم و ترجمه خطبه متقین از نهج البلاغه، مهدی الهی قمشهای.[۱۵]
- آئینه پرهیزکاران شرح خطبه همام. فارسی. از سید ابراهیم علوی خوئی. در سال ۱۳۴۱ش. در ۳۴۷ صفحه وزیری چاپ شده است.[۱۶]
- تنبیه العباد شرح خطبه همام. از شیخ محمد جواد بن محمد علی بن جعفر تستری درگذشته ۱۳۲۵.[۱۷]
- درّ ثمین شرح خطبه همام. فارسی. از شیخ عبدالحسین بن شیخ محمد طاهر دزفولی درگذشته ۱۳۳۹.[۱۸]
- شرح خطبه همام. ازمیر آصف قزوینی درگذشته حدود ۱۱۴۰ نسخه آن را شیخ عبدالنبی قزوینی مؤلف تتمیم امل الآمل دیده است.[۱۹]
- شرح خطبه همام. از میرزا ابوالقاسم بن میرزا احمد اصطهباناتی معروف به علامه متولد ۱۳۱۲.[۲۰]
- شرح خطبه همام. از محمدتقی بن حسین علی هروی درگذشته ۱۲۹۹.[۲۱]
- شرح خطبه همام. از حسین بن علی بن محمد شفیع متولد ۱۳۳۱.[۲۲]
- شرح خطبه همام. ازسید علاء الدین گلستانهاصفهانی درگذشته ۱۱۱۰.[۲۳]
- شرح منظوم خطبه همام. فارسی. از دکتر جواد نوربخش کرمانی در سال ۱۳۷۱ق در تهران چاپ شده است.[۲۴]
- نور الیقین. شرح و ترجمه خطبه همام است از حسین شفیعی که در سال ۱۳۷۲ چاپ شده.[۲۵]
- اوصاف پارسایان: شرح خطبه امام علی علیهالسلام درباره متقین، عبدالکریم سروش.[۲۶]
متن خطبه
وَ مِن خُطبَةٍ لَامیرِ المُؤمِنینَ(ع) يَصِفُ فيها المُتَّقينَ
متن | ترجمه آیت الله مکارم شیرازی |
رُوی أنّ صاحِباً لأَمیرالمُؤمنِینَ(علیه السلام) یُقالَ لَهُ هَمّامُ کانَ رَجُلاً عابِداً، فَقالَ لَهُ: یا أَمیرالمُؤمنینَ، صِفْ لِی الْمُتَّقینَ حَتّى کَأَنى أَنظُرُ إِلَیْهِمْ. فَتَثاقَلَ(علیه السلام) عَنْ جَوابِهِ ثُمَّ قالَ: یا همَّام ! اِتَّقِ اللهَ وَ أَحْسِنْ: فَـ (ـإِنَّ اللهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَّ الَّذینَ هُمْ مُّحْسِنُونَ). فَلَمْ یَقْنَعْ هَمّامُ بِهذَا الْقَولُ حَتّى عَزَمَ عَلَیْه، فَحَمِداللهَ و أَثنى عَلَیهِ، وَ صلّى عَلَى النَّبِىِّ(صلى الله علیه وآله) ثُمَّ قالَ(علیه السلام): | یکى از یاران امیرمؤمنان على(علیه السلام) به نام «همام»(2) که مرد عابد و پرهیزکارى بود، به آن حضرت عرض کرد : اى امیرمؤمنان! پرهیزکاران را برایم آنچنان وصف کن که گویى آنها را با چشم مى نگرم. امام(علیه السلام) در پاسخ او درنگ کرد و آن گاه فرمود : اى همام تقواى الهى پیشه ساز و نیکى کن که خداوند با کسانى است که تقوا پیشه کنند و کسانى که نیکوکارند; ولى همام به این مقدار قانع نشد (و توضیح بیشتر خواست و اصرار ورزید) تا اینکه امام(علیه السلام) تصمیم گرفت صفات متقین را مشروحاً براى او بازگو کند، پس حمد خداى را بجا آورد و ثنا نمود و بر پیامبرش صلى الله علیه و آله درود فرستاد. سپس فرمود. |
أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللّهَ ـ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى ـ خَلَقَ الْخَلْقَ حِینَ خَلَقَهُمْ غَنِیًّا عَنْ طَاعَتِهِمْ، آمِناً مِنْ مَعْصِیَتِهِمْ، لاَِنَّهُ لاَ تَضُرُّهُ مَعْصِیَةُ مَنْ عَصَاهُ، وَ لاَ تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ. فَقَسَمَ بَیْنَهُمْ مَعَایِشَهُمْ، وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْیَا مَوَاضِعَهُمْ. | اما بعد (از حمد و ثناى الهى)، خداوند منزه و والا خلق را آفرید در حالى که از اطاعتشان بى نیاز و از معصیتشان ایمن بود، زیرا نه عصیان گنه کاران به او زیان مى رساند (و بر دامان کبریایى اش گردى مى نشاند) و نه اطاعت مطیعان به او نفعى مى بخشد. پس از آفرینش آنان، روزى و معیشتشان را (با روش حکیمانه اى) در میان آنان تقسیم کرد و هر یک را در جایگاه دنیوى اش جاى داد. |
فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ: مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ، وَ مَلْبَسُهُمُ الاِقْتِصَادُ، وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ. غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ، وَ وَقَفَوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ. نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلاَءِ کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی الرَّخَاءِ. | (ولى) پرهیزکاران در این دنیا صاحب فضایلى هستند: گفتارشان راست، لباسشان میانه روى و راه رفتنشان تواضع و فروتنى است. چشمان خویش را از آنچه خداوند بر آنان حرام کرده فرو نهاده اند و گوشهاى خود را وقف شنیدن علم و دانشى کرده اند که براى آنان سودمند است، حال آنان در بلا همچون حالشان در آسایش و رفاه است. |
وَ لَوْلاَ الاَْجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْن، شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ، وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ. عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَادُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ، فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ، وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ. | و اگر سرآمد معیّنى که خداوند براى (زندگى) آنها مقرّر داشته نبود یک چشم بر هم زدن، ارواحشان از شوق پاداش الهى و ترس از کیفر او در جسمشان قرار نمى گرفت. آفریدگار در روح و جانشان بزرگ جلوه کرده، به همین دلیل غیر او در چشمانشان کوچک است. آنها به کسانى مى مانند که بهشت را با چشم خود دیده و در آن متنعم اند و همچون کسانى هستند که آتش دوزخ را مشاهده کرده و در آن معذّبند! |
قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ، وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ، وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَةٌ، وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِیفَةٌ، وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِیفَةٌ. صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِیلَةً. تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ یَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ. أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا، وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا. | قلبهاى آنها اندوهگین و مردم از شرّشان درامانند. اندامشان لاغر و نیازهایشان اندک و نفوسشان عفیف و پاک است. آنها براى مدتى کوتاهى در این جهان صبر و شکیبایى پیشه کردند و به دنبال آن آسایشى طولانى نصیبشان شد. این تجارتى پر سود است که پروردگارشان براى آنها فراهم ساخته است. دنیا (با جلوه گریهایش) به سراغ آنها آمد; ولى آنها فریبش را نخوردند و آن را نخواستند. دنیا مى رفت که آنها را اسیر خود سازد ولى آنان به بهاى جان، خویش را از اسارتش آزاد ساختند! |
أَمَّا اللَّیْلُ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ، تَالِینَ لاَِجْزَاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلاً. یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ یَسْتَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ. فَإِذَا مَرُّوا بِآیَة فِیهَا تَشْوِیقٌ رَکَنُوا إِلَیْهَا طَمَعاً، وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَیْهَا شَوْقاً، وَ ظَنُّوا أَنَّها نُصْبَ أَعْیُنِهِمْ. | اما شب هنگام بر پاى خود (به نماز) مى ایستند و آیات قرآن را شمرده و با تدبر مى خوانند، به وسیله آن، جان خویش را محزون مى سازند و داروى درد خود را از آن مى طلبند. هنگامى که به آیه اى مى رسند که در آن، تشویق است (تشویق به پاداشهاى بزرگ الهى در برابر ایمان و عمل صالح) با اشتیاق فراوان بر آن تکیه مى کنند و چشم جانشان با علاقه بسیار در آن خیره مى شود و گویى آن بشارت را در برابر چشم خود مى بینند |
وَ إِذَا مَرُّوا بِآیَة فِیهَا تَخْوِیفٌ أَصْغَوْا إِلَیْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ، وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِیقَهَا فِی أُصُولِ آذَانِهِمْ، فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ، مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَکُفِّهِمْ وَ رُکَبِهِمْ، وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ، یَطْلُبُونَ إِلَى اللّهِ تَعَالَى فِی فَکَاکِ رِقَابِهِمْ. | و هنگامى که به آیه اى مى رسند که بیم و انذار در آن است (انذار در برابر گناهان) گوشهاى دل خویش را براى شنیدن آن باز مى کنند و گویى فریادها و ناله هاى زبانه هاى آتش دوزخ در درون گوششان طنین انداز است! آنها قامت خود را در پیشگاه خدا خم مى کنند (و به رکوع مى روند) و پیشانى و کف دست ها و سر زانوها و نوک انگشتان پا را (به هنگام سجده) بر زمین مى گسترانند و آزادى خویش را از پیشگاه خداوند متعال درخواست مى کنند. |
وَ أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ، أَبْرَارٌ أَتْقِیَاءُ. قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْیَ الْقِدَاحِ یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضَى، وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَض; وَ یَقُولُ: لَقَدْ خُولِطُوا!. وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیمٌ! لاَ یَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِیلَ، وَ لاَ یَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِیرَ. فَهُمْ لاَِنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ، وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ إِذَا زُکِّیَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا یُقَالُ لَهُ، فَیَقُولُ: أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْ غَیْرِی، وَ رَبِّی أَعْلَمُ بِی مِنِّی بِنَفْسِی! اللَّهُمَّ لاَ تُؤَاخِذْنِی بِما یَقُولُونَ، وَ اجْعَلْنِی أَفْضَلَ مِمَّا یَظُنُّونَ، وَاغْفِرْ لی مَا لاَ یَعْلَمُونَ! | پرهیزگاران به هنگام روز، دانشمندانى بردبار و نیکوکارانى با تقوا هستند، ترس و خوف (در برابر مسؤولیتهاى الهى) بدنهاى آنها را همچون چوبه هاى تیر، تراشیده و لاغر ساخته است، آن گونه که بینندگان (ناآگاه) آنها را بیمار مى پندارند، در حالى که هیچ بیمارى در وجودشان نیست و گوینده (بى خبر وغافل) مى گوید: افکارشان به هم ریخته و بیمار دل اند، در حالى که اندیشه اى بس بزرگ با فکر آنان آمیخته است. از اعمال اندک، خشنود نمى شوند و اعمال فراوان خود را زیاد نمى شمارند، بلکه پیوسته خود را (به کوتاهى و قصور) متّهم مى سازند، و از اعمال خود نگرانند، هر گاه یکى از آنها را مدح و ستایش کنند. از آنچه درباره او گفته شده به هراس مى افتد و مى گوید : من از دیگران نسبت به خود آگاه ترم و پروردگارم به اعمال من از من آگاه تر است. بارالها! مرا به جهت نیکیهایى که به من نسبت مى دهند مؤاخذه مفرما! و مرا برتر از آنچه آنها گمان مى کنند قرار ده و گناهانى را که من دارم و آنها نمى دانند ببخش! |
فَمِنْ عَلاَمَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّکَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِی دِین، وَ حَزْماً فِی لِین، وَ إِیماناً فِی یَقِین، وَ حِرْصاً فِی عِلْم، وَ عِلْماً فِی حِلْم، وَ قَصْداً فی غِنىً، وَ خُشُوعاً فِی عِبَادَة، وَ تَجَمُّلاً فِی فَاقَة، وَ صَبْراً فِی شِدَّة، وَ طَلَباً فِی حَلاَل، وَ نَشَاطاً فِی هُدًى، وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَع. یَعْمَلُ الاَْعْمَالَ الصَّالِحَةَ وَ هُوَ عَلَى وَجَل. یُمْسِی وَ هَمُّهُ الشُّکْرُ، وَ یُصْبِحُ وَهَمُّهُ الذِّکْرُ. یَبِیتُ حَذِراً وَ یُصْبِحُ فَرِحاً; حَذِراً لَمَّا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَةِ، وَ فَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَةِ. إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فِیما تَکْرَهُ لَمْ یُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِیمَا تُحِبُّ. قُرَّةُ عَیْنِهِ فِیمَا لاَ یَزُولُ، وَ زَهَادَتُهُ فِیمَا لاَ یَبْقَى، یَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ، وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ. | از نشانه هاى هر یک از آنها این است که او را در دین خود قوى مى بینى و در عین قاطعیت، نرم خوست، داراى ایمانى مملوّ از یقین، و حرص در کسب دانش، و آگاهى در عین بردبارى، و میانه روى در حال غنا و ثروت، و خشوع در عبادت، و آراستگى در عین تهیدستى، و شکیبایى در شدائد، و طلب روزى حلال، و نشاط در راه هدایت و دورى از طمع است. پیوسته عمل صالح انجام مى دهد و با این حال ترسان است (که از او پذیرفته نشود) روز را به پایان مى برند در حالى که همّ او سپاسگزارى و شکر (خداوند) است، و صبح مى کند در حالى که همه همّش یاد خداست. شب را سپرى مى کند در حالى که ترسان است، و صبح بر مى خیزد در حالى که شادمان است; ترسان از غفلتهایى است که از آن برحذر داشته شده و شادمان براى فضل و رحمتى است که به او رسیده (زیرا روز دیگرى از خدا عمر گرفته و درهاى سعى و تلاش را به روى او گشوده است). هرگاه نفس او در انجام وظایفى که از آن ناخشنود است سرکشى کند، او نیز نفس خود را از آنچه دوست دارد محروم مى سازد. چشم روشنى او در چیزى است که زوال در آن راه ندارد و زهد و بى اعتنایى اش نسبت به چیزى است که بقا و دوامى در آن نیست. علم را با حلم مى آمیزد و گفتار را با کردار! |
تَرَاهُ قَرِیباً أَمَلُهُ، قَلِیلاً زَلَلَـهُ، خَاشِعاً قَلْبُهُ، قَانِعَةً نَفْسُهُ، مَنْزُوراً أَکْلُهُ، سَهْلاً أَمْرُهُ، حَرِیزاً دِینُهُ، مَیِّتَةً شَهْوَتُهُ، مَکْظُوماً غَیْظُهُ. اَلْخَیرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ، وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ، إِنْ کَانَ فِی الْغَافِلِینَ کُتِبَ فِی الذَّاکِرِینَ، وَ إِنْ کانَ فی الذَّاکِرِینَ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ. | او (پرهیزکار) را مى بینى که آرزویش نزدیک، لغزشش کم، قلبش خاشع، نفسش قانع، خوراکش اندک، امورش آسان، دینش محفوظ، شهوت سرکشش مرده و خشمش فرو خورده شده است. (مردم) به خیر او امیدوار و از شرّش در امانند. اگر در میان غافلان باشد جزو ذاکران محسوب مى شود و اگر در میان ذاکران باشد در زمره غافلان نوشته نمى شود. |
یَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ، وَ یُعْطِی مَنْ حَرَمَهُ، وَ یَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ، بَعِیداً فُحْشُهُ، لَیِّناً قَوْلُهُ، غَائِباً مُنْکَرُهُ، حَاضِراً مَعْرُوفُهُ، مُقْبِلاً خَیْرُهُ، مُدْبِراً شَرُّهُ. فِی الزَّلاَزِلِ وَ قُورٌ، وَ فِی الْمَکَارِهِ صَبُورٌ، وَ فِی الرَّخَاءِ شَکُورٌ. لاَ یَحِیفُ عَلَى مَنْ یُبْغِضُ، وَ لاَ یَأْثَمُ فِیمَنْ یُحِبُّ. یَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ أَنْ یُشْهَدَ عَلَیْهِ، لاَ یُضِیعُ مَا اسْتُحْفِظَ، وَ لاَ یَنْسَى مَا ذُکِّرَ، وَ لاَ یُنَابِزُ بِالاَْلْقَابِ، وَ لاَ یُضَارُّ بِالْجَارِ، وَ لاَ یَشْمَتُ بِالْمَصَائِبِ، وَ لاَ یَدْخُلُ فِی الْبَاطِلِ، وَ لاَ یَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ. | کسى را که به او ستم کرده (و پشیمان است) مى بخشد و به آن کس که محرومش ساخته عطا مى کند و به کسى که پیوندش را با وى قطع کرده است، مى پیوندد. سخن زشت و خشونت آمیز از او دور است، گفتارش نرم و ملایم، منکرات ازاو غایب، و معروف و کارهاى شایسته او حاضر. نیکى اش روى آورده و شرّش پشت کرده است. در برابر حوادث سخت، استوار و در حوادث ناگوار، شکیبا و به هنگام فزونى نعمت شکرگزار است. به کسى که با او دشمنى دارد ستم نمى کند و به سبب دوستى با کسى مرتکب گناه نمى شود و پیش از آنکه شاهدى بر ضدّش اقامه شود اعتراف به حق مى کند. آنچه حفظش را به او سپرده اند تباه نمى سازد و آنچه را به او تذکّر داده اند فراموش نمى کند. مردم را با نام هاى زشت نمى خواند و به همسایگان زیان نمى رساند. مصیبت زده را شماتت نمى کند. در امور باطل وارد نمى شود و از دائره حق بیرون نمى رود. |
إِنْ صَمَتَ لَمْ یَغُمَّهُ صَمْتُهُ، وَ إِنْ ضَحِکَ لَمْ یَعْلُ صَوْتُهُ، وَ إِنْ بُغِیَ عَلَیْهِ صَبَرَ حَتَّى یَکُونَ اللّهُ هُوَ الَّذِی یَنْتَقِمُ لَهُ. نَفْسُهُ مِنْهُ فِی عَنَاء. وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَة. أَتْعَبَ نَفْسَهُ لاِخِرَتِهِ، وَ أَرَاحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ. بُعْدُهُ عَمَّنْ تَبَاعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزَاهَةٌ، وَ دُنُوُّهُ مِمَّنْ دَنَا مِنْهُ لِینٌ وَ رَحْمَةٌ. لَیْسَ تَبَاعُدُهُ بِکِبْر وَ عَظَمَة، وَلاَ دُنُوُّهُ بِمَکْر وَ خَدِیعَة. | هر گاه سکوت کند سکوتش وى را غمگین نمى سازد واگر بخندد صدایش به قهقهه بلند نمى شود و هر گاه به او ستمى شود (حتى الامکان) صبر مى کند تا خدا انتقامش را بگیرد. نفس خود را به زحمت مى افکند; ولى مردم از دست او راحتند. خویشتن را براى آخرت به تعب مى اندازند و مردم را از ناحیه خود آسوده مى سازد. دورى اش از کسانى که دورى مى کند، به سبب زهد و حفظ پاکى است و نزدیکى اش به کسانى که نزدیک مى شود، مهربانى و رحمت است; نه اینکه دورى اش از روى تکبّر و خودبزرگ بینى و نزدیکى اش براى مکر و خدعه (و بهره گیرى مادى) باشد. |
در پایان این خطبه در نهج البلاغه آمده است: هنگامى که سخن امیرمؤمنان به اینجا رسید، همام فریادى کشید و جان داد. |
فَقَالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ(ع): أَمَا وَ اللّهِ لَقَدْ کُنْتُ أَخَافُهَا عَلَیْهِ. ثُمَّ قَالَ: هکَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالِغَةُ بِأَهْلِهَا. | در این هنگام امیرمؤمنان(علیه السلام) فرمود، به خدا سوگند من از این پیشامد بر او مى ترسیدم. سپس فرمود: این گونه اندرزهاى رسا به آنها که اهل موعظه اند، اثر مى گذارد. |
در اینجا کسى به امام عرض کرد: پس چرا این مواعظ با شما چنین نمى کند؟ امام در پاسخ او فرمود: |
وَیْحَکَ، إِنَّ لِکُلِّ أَجَلٍ وَقْتاً لاَیَعْدُوهُ، وَ سَبَباً لاَ یَتَجَاوَزُهُ. فَمَهْلاً ! لاَ تَعُدْ لِمِثْلِهَا، فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّیْطَانُ عَلَى لِسَانِکَ! | واى بر تو هر اجل و سرآمدى وقت معیّنى دارد که از آن نمى گذرد و سبب خاصّى دارد که از آن تجاوز نمى کند»; سپس افزود : «آرام باش دیگر چنین سخنى مگو! این سخنى بود که شیطان بر زبان تو جارى ساخت». |
پانویس
- ↑ محمدی، دشتی، المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه، جدول اختلاف نسخ انتهای کتاب، ۱۳۶۹ش، ص ۲۳۵.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۰، ص ۱۳۳.
- ↑ سوره نحل، ۱۲۸.
- ↑ شهیدی، ترجمه نهج البلاغه، ۱۳۷۷ش، ص ۲۲۴.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، ۱۳۷۲ش، ج۱۶، ص۳۶۰؛
- ↑ شهیدی، ترجمه نهج البلاغه، ۱۳۷۷ش، ص ۲۲۷.
- ↑ سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران
- ↑ سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران
- ↑ سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران
- ↑ سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران
- ↑ سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران
- ↑ سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران
- ↑ سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران
- ↑ سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران
- ↑ سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران
- ↑ استادی، کتابنامه نهج البلاغه، ۱۳۵۹ش، ص ۵.
- ↑ استادی، کتابنامه نهج البلاغه، ۱۳۵۹ش، ص ۲۲.
- ↑ استادی، کتابنامه نهج البلاغه، ۱۳۵۹ش، ص ۲۴-۲۵.
- ↑ استادی، کتابنامه نهج البلاغه، ۱۳۵۹ش، ص ۳۳-۳۴.
- ↑ استادی، کتابنامه نهج البلاغه، ۱۳۵۹ش، ص ۳۴.
- ↑ استادی، کتابنامه نهج البلاغه، ۱۳۵۹ش، ص ۳۴.
- ↑ استادی، کتابنامه نهج البلاغه، ۱۳۵۹ش، ص ۳۴.
- ↑ استادی، کتابنامه نهج البلاغه، ۱۳۵۹ش، ص ۳۴.
- ↑ استادی، کتابنامه نهج البلاغه، ۱۳۵۹ش، ص ۳۶.
- ↑ استادی، کتابنامه نهج البلاغه، ۱۳۵۹ش، ص ۶۲.
- ↑ سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران
منابع
- ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد أبوالفضل إبراهیم، قم، مؤسسه إسماعیلیان للطباعة والنشر والتوزیع.
- استادی، رضا، کتابنامه نهج البلاغه، تهران، بنیاد نهج البلاغه، ۱۳۵۹ش.
- شهیدی، سید جعفر، ترجمه نهج البلاغه، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۷ش.
- محمدی، سیدکاظم، دشتی، محمد، المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه، قم، نشر امام علی(ع)، ۱۳۶۹ش
|
چهارشنبه بیست و یکم اسفند ۱۳۹۸ ساعت 8:50 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
🔴شفاعت و طلب آمرزش برای میت، دلیل تشریع نماز میت است..
فلسفه و دلیل خواندن نماز میت چیست؟
همانگونه احترام به مسلمان زنده واجب است، لازم است مرده او نیز مورد تکریم و احترام قرار گیرد؛ لذا در شرع اسلام احکامی؛ مانند غسل، کفن و دفن و خواندن نماز بر بدن او واجب شده است.
در ارتباط با فلسفه نماز میت، امام رضا(ع) میفرماید: «اگر کسی بپرسد؛ چرا مأموریم که بر مردگان خود نماز بخوانیم، گفته میشود؛ براى اینکه به درگاه خدا شفیع میت شویم و آمرزش او را از خداوند بخواهیم؛ زیرا که هیچ وقتى از اوقات، میت محتاجتر از لحظه پس از مرگ نیست که شفاعت شود و از براى او طلب مغفرت و آمرزش کنند».[1]
بنابر این، طلب آمرزش و دعا برای کسی که از دنیا، به سوی عالم برزخ و سرای آخرت راهی شده، دلیل تشریع نماز میت میباشد. از همین رو است که نمازگزاران پس از تکبیر سوم براى مردان و زنان مؤمن دعا کرده و بعد از تکبیر چهارم بویژه براى میّت دعا میکنند.
[1]. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، محقق، مصحح، لاجوردی، مهدی، ج 2، ص 113، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1378ق
|
پنجشنبه بیست و چهارم بهمن ۱۳۹۸ ساعت 11:41 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
دعاهای بی جواب!
136 بازدید
تاریخ ارائه : 3/1/2015 8:39:00 AM
موضوع: علوم قرآنی
این که می گویند هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد، حرفی کاملاً حساب شده و حکیمانه است. خداوند متعال بارها و با عبارات مختلف به انسان فرموده دعا کن که هر چه از من بخواهی به تو خواهم داد؛ اما این خواستن و دعا کردن باید بجا و به موقع باشد. دعا برای دنیا و در دنیاست و برای کسی است که معتقد باشد و از خدا بخواهد؛ اما اگر کسی خدا را قبول ندارد، یا در دعا کاهلی کند که وقت آن بگذرد، دیگر زمان خواستن نیست؛ آنگاه که جان به حنجره برسد، آنگاه که گرفتار عذاب قبر و برزخ بشویم، آنگاه که آتش جهنم را به چشم ببینیم، دیگر چه وقت درخواست و چه جای دعا کردن است؟!
در این یادداشت برخی از دعاها و درخواست های نا بجا که در قرآن بازگو شده است را برشمرده، توجه و دقت در آن ها را به خواننده محترم واگذار می کنیم:
1.اکنون می خواهیم توبه کنیم! اگر وقت توبه گذشته باشد، توبه فایده ندارد
الف) «وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَ لاَ الَّذينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَليماً»؛[1]
براى کسانى که کارهاى بد را انجام مىدهند، و هنگامى که مرگ یکى از آنها فرا مىرسد مىگوید: «الان توبه کردم!» توبه نیست؛ و نه براى کسانى که در حال کفر از دنیا مىروند؛ اینهاکسانى هستند که عذاب دردناکى برایشان فراهم کردهایم.
ب) «وَ جاوَزْنا بِبَني إِسْرائيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْياً وَ عَدْواً حَتَّى إِذا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمين؛ آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدين»؛[2]
و بنى اسرائيل را از دريا (ى احمر) عبور داديم و فرعون و سپاهيان او از روى ستم و تجاوز از پى آنان رفتند تا آنگاه كه غرق، او را فرا گرفت گفت: باور كردم كه معبودى نيست جز آن كس كه بنى اسرائيل به او ايمان آورده اند و من از تسليم شدگانم؛ (به او گفته شد:) آيا اكنون (ايمان مى آورى) در حاليكه از پيش عصيان كردى و از فسادگران بودی؟!
2. مرگ ما را به تأخیر اندازید!
الف) «وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَني إِلى أَجَلٍ قَريبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَكُنْ مِنَ الصَّالِحين؛ وَ لَنْ يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها وَ اللَّهُ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُون»؛[3]
و از آنچه به شما عطا كرده ايم انفاق كنيد پيش از آن كه مرگ به سراغ يكى از شما بيايد، پس او بگويد: پروردگارا! كاش مدّتى اندك به من مهلت مى دادى تا انفاق كنم و از صالحان گردم. و خداوند هرگز [مرگ] كسى را وقتى كه اجلش رسيده باشد به تأخير نمى اندازد; و خدا به آنچه مى كنيد آگاه است.
ب) «وَ أَنْذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتيهِمُ الْعَذابُ فَيَقُولُ الَّذينَ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرْنا إِلى أَجَلٍ قَريبٍ نُجِبْ دَعْوَتَكَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَ وَ لَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَكُمْ مِنْ زَوال»؛[4]
و مردم را بيم ده از روزى كه عذاب به سوى آنان مى آيد; پس كسانى كه ستم كرده اند مى گويند: پروردگارا! ما را تا زمانى نزديك (كوتاه) مهلت ده تا دعوتت را اجابت كنيم و از رسولانت پيروى نماييم. آيا [شما طغيان نكرديد] و شما نبوديد كه پيش از اين سوگند ياد مى كرديد كه هرگز براى شما زوالى نيست؟
3. ما را به دنیا برگردانید!
الف) «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُون؛ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُون»؛[5]
[كافران دست از كفر خود بر نمى دارند] تا وقتى كه مرگِ يكى از آنان فرا رسد، مى گويد: پروردگارا! مرا برگردانيد. شايد من در مورد آنچه ترك كرده ام كارى شايسته انجام دهم، نه چنين است; بى شك اين سخنى [بى حاصل] است كه او گوينده آن است، و پيش رويشان برزخى است تا روزى كه برانگيخته مى شوند.
ب) «وَ لَوْ تَرى إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناكِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنَّا مُوقِنُون»؛[6]
و[صحنه دلخراشى را خواهى ديد] اگر ببينى وقتى كه اين مجرمان [منكر معاد] نزد پروردگار خود سرهايشان را به زيرافكنده اند [و مى گويند:] پروردگارا! بينا و شنوا شديم، پس ما را [به دنيا] برگردان تا كار شايسته انجام دهيم كه ما حتماً به يقين رسيده ايم.
ج) «هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ تَأْويلَهُ يَوْمَ يَأْتي تَأْويلُهُ يَقُولُ الَّذينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَيَشْفَعُوا لَنا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذي كُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُون»؛[7]
آيا آنان جز در انتظار تحقّق يافتن [تهديدهاى] آنند؟ روزى كه آن [تهديدها] تحقّق يابد كسانى كه قبلا آن را فراموش كرده اند مى گويند: به راستى رسولان پروردگارمان حق را آوردند، پس آيا شفيعانى براى ما هست كه به سود ما شفاعت كنند يا برگردانده شويم تا غير از آنچه انجام مى داديم انجام دهيم؟ بى شك آنان [سرمايه فطرت] خود را از دست داده اند و آنچه به دروغ مى ساختند از دستشان رفته است.
4. ما را از جهنم نجات دهید!
الف) «رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُون؛ قالَ اخْسَؤُا فيها وَ لا تُكَلِّمُون»؛[8]
پروردگارا! ما را از اين جا بيرون ببر، پس اگر [به گمراهی] برگشتيم حتماً ما ستمكار خواهيم بود. مى گويد: [اى سگان!] دور شويد و خوار در آن جا بمانيد و [در باره رفع عذاب] با من سخن مگوييد.
ب) «رَبَّنَا اكْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ إِنَّا مُؤْمِنُون؛ أَنَّى لَهُمُ الذِّكْرى وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبين»؛[9]
[مى گويند:] پروردگارا! اين عذاب را از ما بردار; زيرا ما ايمان آورده ايم. اين تذكّر و بيدارى چه سودى براى آنان دارد؟ در حالى كه ايشان را رسولى روشنگر آمد.
آدرس آیات:
[1] . سوره نسا، آیه 18.
[2] . سوره یونس، آیه 90 و 91.
[3] . سوره منافقون، آیه 10 و 11.
[4] . سوره ابراهیم، آیه 44.
[5] . سوره مؤمنون، آیه 99 و 100.
[6] . سوره سجده، آیه 12.
[7] . سوره اعراف، آیه 53.
[8] . سوره مؤمنون، آیه 107 و 108.
[9] . سوره دخان، آیه 12 و 13
🔶منبع :پایگاه اندیشه وران حوزه
نویسنده :
|
سه شنبه بیست و دوم بهمن ۱۳۹۸ ساعت 13:19 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ جاوَزْنا بِبَنِي إِسْرائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْياً وَ عَدْواً حَتَّى إِذا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ «90»
وما بنىاسرائيل را از دريا عبور داديم. در حالى كه فرعون ولشكريانش از روى ستم و تجاوز آنان را دنبال مىكردند تا چون غرقاب فرعون را فراگرفت گفت: ايمان آوردم كه معبودى نيست جز همان كه بنىاسرائيل به او ايمان آوردهاند و من ازتسليمشدهگانم.
جلد 3 - صفحه 616
نکته ها
مراد از «بحر»، در اين آيه، همان رودخانهى درياگونه نيل است. عبور از آن، به فرمان الهى بود كه به موسى عليه السلام فرمان داد عصايش را به رود نيل بزند، آب شكافته و كف دريا خشك شد و موسى و همراهانش از آن عبور كردند.
توبه كردن و ايمان آوردن هنگام مرگ، بىاثر است. چنانكه مىفرمايد: «وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ» «1» توبهى خلافكارانى كه در آستانهى مرگ توبه و اظهار پشيمانى مىكنند، پذيرفته نيست.
پیام ها
1- در مبارزه با طاغوتها، به خدا توكل كنيم كه ما را تنها نمىگذارد. جاوَزْنا ...
2- در نظام هستى، همهى امور با ارادهى خداست. «جاوَزْنا، أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ»
3- دعاى پيامبران سرانجام مستجاب مىشود. «أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ»
4- فرعون كه مىخواست موسى را براندازد، «2» خودش نابود شد. «أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ» چراغى را كه ايزد برفروزد هرآنكس پف كند ريشش بسوزد
5- مستكبران، روزى به عجز و لابه خواهند افتاد. «قالَ آمَنْتُ»
6- مستكبرانى چون فرعون، لحظهى مرگ، مؤمن و مسلمان مىشوند، ولى ديگر چه سود! «آمَنْتُ»
7- ضربهها و حوادث تلخ، پردههاى غفلت را كنار مىزند. «آمَنْتُ»
8- قدرتهاى غيرالهى، تار عنكبوتى بيش نيستند و روزى تسليم مىشوند. قالَ ... أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ
«1». نساء، 18.
«2». فَأَرادَ أَنْ يَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْأَرْضِ فَأَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمِيعاً اسراء، 102.
تفسير نور(10جلدى)، ج3، ص: 617
🔶🔶🔶
تفسیر نور (محسن قرائتی)
آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ «91»
آيا اكنون؟! (در آستانهى مرگ توبه مىكنى؟) در حالى كه پيشتر نافرمانى مىكردى و از تبهكاران بودى؟
فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آياتِنا لَغافِلُونَ «92»
پس امروز جسد تو را (از متلاشى شدن وكام حيوانات دريايى) نجات مىدهيم تا عبرتى براى آيندگانت باشى. يقيناً بسيارى از مردم از نشانههاى ما غافلند.!
نکته ها
روايتى از امام رضا عليه السلام در تفسير صافى نقل شده است كه فرمود: سر تا پاى فرعون غرق در زره وسلاح بود وطبق قاعده مىبايست پس از غرق شدن به قعر دريا برود، ولى امواج، آن بدن سنگين را به ساحل بلندى افكند. كه اين خود يك معجزه بود.
پیام ها
1- قرآن از آينده و غيب خبر مىدهد. (هنوز هم پس از دهها قرن، بدن موميايى شدهى فرعون را در موزهى قاهره تماشا مىكنند) «نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ»
2- از مرگ و محو طاغوتها بايد درسِ عبرت گرفت. «آيَةً»
3- بايد در حفظ آثار و نشانههاى قدرت و امداد الهى كوشيد. «لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً»
4- بيشتر مردم ازتاريخ و حوادث گذشته، عبرت نمىگيرند. كَثِيراً مِنَ النَّاسِ ... لَغافِلُونَ
تفسير نور(10جلدى)، ج3، ص: 618
تمثیل :
گاهی یک سال یا نه ماه فرصت درس خواندن برای امتحان هست، فرصت که گذشت دیگر تصمیم گرفتن فایده ندارد، هرچیزی فرصتی دارد، فرصت عمر را باید غنیمت شمرد
سنت الهی این است که ان الموت حق
|
سه شنبه بیست و دوم بهمن ۱۳۹۸ ساعت 13:4 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنِي إِلى أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَكُنْ مِنَ الصَّالِحِينَ «10»
و از آنچه روزى شما كردهايم انفاق كنيد پيش از آنكه مرگ به سراغ هر يك از شما آيد، پس (در آستانه رفتن) گويد: پروردگارا چرا (مرگ) مرا تا مدتى اندك به تأخير نيانداختى تا صدقه (و زكات) دهم و از صالحان گردم.
وَ لَنْ يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ «11»
و هرگز خداوند مرگ كسى را كه اجلش فرارسيده، به تأخير نمىاندازد و خداوند به آنچه عمل مىكنيد آگاه است.
نکته ها
در آيه هفتم، منافقان مىگفتند: به ياران پيامبر كمك نكنيد تا دور او را خلوت كنند. شايد اين آيه براى خنثى كردن طرح آنان، به مؤمنان مىگويد: شما كه ايمان داريد به مؤمنان كمك كنيد تا دور حضرت خالى نشود.
اگر انسان، مرگ و قيامت را باور كند، خيلى راحت انفاق مىكند. قرآن، چندين بار براى ايجاد انگيزه انفاق، مسئله معاد و قيامت را مطرح كرده است، از جمله در سوره بقره آيه 254 مىفرمايد: «أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ» از آنچه به شما دادهايم پيش از آن كه قيامت فرارسد كه دوستى و داد و ستد و شفاعتى در كار نيست، انفاق كنيد.
ابن عباس مىگويد: اين درخواستِ فرصت در لحظه مرگ، براى كسانى است كه زكات مال
جلد 10 - صفحه 64
خود را ندادهاند يا مستطيع بوده، ولى حج انجام ندادهاند. «1»
تقاضاى مهلت و بازگشت به دنيا پذيرفته نيست، نه در آستانه مرگ، كه آيه 100 سوره مؤمنون و اين آيه مىفرمايد و نه در قيامت كه دوزخيان مىگويد: «رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ» «2»
امام باقر عليه السلام با استناد به آيه «وَ لَنْ يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً»، فرمود: هر سال در شب قدر تمام امور تا شب قدر بعدى، ثبت و حتمى شده و نازل مىشود و تغيير و تأخيرى در آن صورت نمىدهد. «3»
پیام ها
1- براى دعوت مردم به كار خير، بسترسازى كنيد. أَنْفِقُوا ... مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ (فرا رسيدن مرگ و نداشتن فرصت بازگشت و التماس براى تأخير مرگ را يادآورى كنيد).
2- آنچه داريم از خداست نه از خودمان. «رَزَقْناكُمْ»
3- علاج واقعه قبل از وقوع بايد كرد. «مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ» (با فرا رسيدن مرگ راه عمل بسته مىشود)
4- مرگ، بىخبر مىرسد و قابل تأخير نيست. يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ ... لَوْ لا أَخَّرْتَنِي
5- ثروتمندانى كه در زمان حيات خود، اهل انفاق نبودهاند، به هنگام مرگ، تأسف بسيار خواهند خورد. رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنِي ... فَأَصَّدَّقَ
6- نشانه شايستگى و صالح بودن، انفاق به محرومان است. «أَكُنْ مِنَ الصَّالِحِينَ»
«والحمد لله رب العالمين»
«1». تفسير نورالثقلين.
«2». مؤمنون، 107.
«3». تفسير نورالثقلين.
جلد 10 - صفحه 66
🔶🔶🔶
حضرت آیت الله العظمی بهجت(ره)
ای انسان ! زمان مرگت پریشان نباش و به جسم با ارزش خود اهتمامی نداشته باش ! چرا که مسلمین کارهای لازم را میکنند :
لباسهایت را از تنت درمیاورند ، غسلت میدهند ، کفنت میکنند ، از خانه ات بیرونت میکنند و تو را به خانه ی جدیدت (قبر) میبرند ؛ خیلیها برای تشییع جنازه ات کارهایشان را تعطیل کرده و حاضر میشوند ؛ از وسایل شخصی ات خلاصی انجام میگیرد.
کلیدهایت ، کتابهایت ، کیف و کفشهایت ، لباسهایت ، ... و اگر خانواده ات توفیق یابند شاید آنها را صدقه کنند.
مطمئن باش مردم و دنیا بر تو حسرتی نمیخورند. تجارت و اقتصاد ، استمرار می یابد. شغل و وظیفه ی تو به دیگری واگذار میگردد. اموال و دارایی هایت تقسیم میشود و ورثه آنها را تصاحب میکنند. در حالی که تو از " ریز ریز " حساب گرفته میشوی !
اولین چیزی که از تو ساقط میشود اسمت است لذا وقتی میمیری میگویند : " جناره ". تو را به نامت صدا نمیزنند ! وقتی میخواهند بر تو نماز بخوانند میگویند : " جنازه کجاست؟ ". تو را به نامت صدا نمیزنند ! و زمانی که میخواهند تو را دفن کنند میگویند : " میت را نزدیک کنید ". تو را به اسم صدا نمیزنند.
پس مواظب باش ؛ چهره ، اموال ، نسب و قبیله و پست و مقامت تو را نفریبد. چقدر این دنیا بی ارزش است و آنچه در پیش رو داریم چقدر عظیم میباشد. بعد از وفاتت ، سه نوع اندوه بر تو خواهد بود :
1- کسانی که شناخت سطحی از تو دارند میگویند : بیچاره !
2- دوستانت چند ساعت و یا نهایتا چند روز برایت اندوهگین میشوند و سپس به شوخی و خنده های خود میپردازند
3- عمیقترین اندوه و غم داخل خانه خواهد بود. خانواده ات یک هفته ، دو هفته ، یک ماه ، دو ماه و یا نهایتا یک سال غمگین میشوند و سپس تو را در بایگانی خاطرات قرار میدهند !
و اینچنین داستان تو در بین مردم تمام میشود و داستان حقیقی تو شروع میشود : " آخرت ".
جمال ، مال ، سلامتی ، فرزندان ، ... از تو زائل شد. از خانه و کاشانه ات جدا شدی ! و از همسرت نیز ... زندگی واقعی شروع شد.
و سؤال اینست : " برای قبر و آخرتت چه آماده نموده ای؟ ". این حقیقتی است که جای تامل دارد.
حریص باش بر : " فرائض ، نوافل ، صدقه ی پنهانی ، عمل صالح ، نماز تهجد ... ". شاید نجات یابی !
اگر به وسیله ی این متن برای یادآوری مردم همکاری نمودی ، إن شاء الله اثر این یادآوری را روز قیامت ، در میزان حسنات خود خواهی یافت.
" و ذكّر فإن الذكرى تنفعُ المؤمنين : و ( پیوسته ) پند ( و تذکر ) بده زیرا که بی گمان پند ( و تذکر ) مؤمنان را سود میبخشد ".
چرا میت اگر به عقب برگشت داده شود " صدقه " را اختیار میکند؟ چنانچه خدا میفرماید :
" رب لولا أخرتني إلى أجل قريب ! فأصدق : پروردگارا ، اى كاش ( مرگ ) مرا مدت كمى به تاخير مى انداختى ، تا ( در راه تو ) صدقه بدهم ".
علما فرمودند : " صدقه را ذكر ننمود مگر به خاطر اثرات عظيم صدقه كه بعد از موتش مشاهده مینمايد ! ".
پس زیاد صدقه دهید چرا که مؤمن در روز محشر ، زیر سایه ی صدقه ی خود خواهد بود.
یکی از بهترین صدقات جاریه که میتوانی همین حالا ، آری ، همین حالا انجام دهی اینست که این سخنان را با نیت خالص و جهت رضای الله ، پخش کنی چرا که هر کس بر آن عمل نموده و به نسلهای بعد تعلیم دهد إن شاءالله ، اجرش به تو خواهد رسید.
|
سه شنبه بیست و دوم بهمن ۱۳۹۸ ساعت 6:57 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است
عیش با آدمی ای چند پری زاده کنی
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
اجرها باشدت ای خسرو شیرین دهنان
گر نگاهی سوی فرهاد دل افتاده کنی
خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات
مگر از نقش پراگنده ورق ساده کنی
کار خود گر به کرم بازگذاری حافظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی
|
سه شنبه بیست و دوم بهمن ۱۳۹۸ ساعت 6:54 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|

خیام » رباعیات
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش
عاقبت خاک گل کوزه گران خواهم شد
۶۵
بر سنگ زدم دوش سبوی کاشی،
سرمست بدم چو کردم اين عياشی
با من به زبان حال میگفت سبو:
من چون تو بدم، تو نيز چون من باشی!
۶۸
زان کوزهی می که نيست در وی ضرری،
پر کن قدحی بخور، بمن ده دگری؛
زان پيشتر ای پسر که در رهگذری،
خاک من و تو کوزه کند کوزهگری.
۶۹
بر کوزهگری پرير کردم گذری،
از خاک همی نمود هر دم هنری؛
من ديدم اگر نديد هر بیبصری،
خاک پدرم در کف هر کوزهگری.
۷۰
هان کوزهگرا بپای اگر هشياری،
تا چند کنی بر گل مردم خواری؟
انگشت فريدون و کف کيخسرو،
بر چرخ نهادهای، چه میپنداری؟
۷۱
در کارگه کوزهگری کردم رای،
در پلهی چرخ ديدم استاد به پای
میکرد دلير کوزه را دسته و سر،
از کلهی پادشاه و از دست گدای!
۷۲
اين کوزه چو من عاشق زاری بوده است،
در بند سر زلف نگاری بوده است؛
اين دسته که بر گردن او میبينی:
دستی است که برگردن ياری بوده است!
۷۳
در کارگه کوزهگری بودم دوش،
ديدم دو هزار کوزه گويا و خموش؛
هر يک به زبان حال با من گفتند:
«کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش؟»...
🔶🔶🔶🔶
رباعیات خیام
ای چرخ فلک خرابی از کینه تست
بیدادگری شیوه دیرینه تست
ای خاک اگر سینه تو بشکافند
بس گوهر قیمتی که در سینه تست
🌸🌸🌸🌸
آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و شیر آرام گرفت
بهرام که گور میگرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
🌸🌸🌸🌸
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بودهست
این دسته که بر گردن او میبینی
دستیست که برگردن یاری بودهست
***
این کوزه که آبخواره مزدوری است
از دیده شاهست و دل دستوری است
هر کاسه می که بر کف مخموری است
از عارض مستی و لب مستوری است
***
این کهنه رباط را که عالم نام است
و آرامگه ابلق صبح و شام است
بزمیست که وامانده صد جمشید است
قصریست که تکیهگاه صد بهرام است
***
این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت
چون آب بجویبار و چون باد بدشت
هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت
روزیکه نیامدهست و روزیکه گذشت
🌸🌸🌸🌸
خاکی که بزیر پای هر نادانی است
کف صنمی و چهرهی جانانی است
هر خشت که بر کنگره ایوانی است
انگشت وزیر یا لب سلطانی است
🌸🌸🌸🌸
چون نیست حقیقت و یقین اندر دست
نتوان به امید شک همه عمر نشست
هان تا ننهیم جام می از کف دست
در بی خبری مرد چه هشیار و چه مست
🌸🌸🌸🌸
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچارهتر است
***
در هر دشتی که لالهزاری بودهست
از سرخی خون شهریاری بودهست
هر شاخ بنفشه کز زمین میروید
خالی است که بر رخ نگاری بودهست
***
هر ذره که در خاک زمینی بوده است
پیش از من و تو تاج و نگینی بوده است
گرد از رخ نازنین به آزرم فشان
کانهم رخ خوب نازنینی بوده است
***
هر سبزه که برکنار جوئی رسته است
گویی ز لب فرشته خویی رسته است
پا بر سر سبزه تا بخواری ننهی
کان سبزه ز خاک لاله رویی رسته است
|
سه شنبه بیست و دوم بهمن ۱۳۹۸ ساعت 2:22 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ ﴿٣٨﴾
هر کسی در گرو دست آورده های خویش است، (۳۸)
إِلَّا أَصْحَابَ الْيَمِينِ ﴿٣٩﴾
مگر سعادتمندان (۳۹)
فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ ﴿٤٠﴾
که در بهشت ها از یکدیگر می پرسند (۴۰)
عَنِ الْمُجْرِمِينَ ﴿٤١﴾
از روز و حال گنهکاران، (۴۱)
مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ ﴿٤٢﴾
[به آنان رو کرده] می گویند: چه چیز شما را به دوزخ وارد کرد؟ (۴۲)
قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ ﴿٤٣﴾
می گویند: ما از نمازگزاران نبودیم (۴۳)
وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ ﴿٤٤﴾
و به تهیدستان و نیازمندان طعام نمی دادیم (۴۴)
وَكُنَّا نخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ ﴿٤٥﴾
و با فرورفتگان [در گفتار و کردار باطل] فرومی رفتیم، (۴۵)
وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ ﴿٤٦
و همواره روز جزا را انکار می کردیم (۴۶)
حَتَّىٰ أَتَانَا الْيَقِينُ ﴿٤٧﴾
تا آنکه مرگ ما فرا رسید. (۴۷)
فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ ﴿٤٨﴾
﴿ پس آنان را شفاعت شفیعان سودی نمی دهد؛ (۴۸)
🔶🔶🔶🔶
4دردی که اهل جهنم از آن مینالند!!
آیات منحصر به فرد قرآن ، آیات 42 الی 46 سوره ی مدثر می باشد که در آن تصویری از گفتگوی دو گروه بهشتیان و جهنمیان ترسیم شده ست .
مَا سَلَكَكُمْ فِی سَقَرَ : (سپس به آنها متوجه شده مىگویند) چه چیز شما را به دوزخ درآورد.
قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّینَ : گویند: ما از نمازگزاران نبودیم.
وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِینَ : و به فقیر و تهیدست طعام نمىدادیم
وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِینَ : و با اهل باطل (در كارها و گفتارهاى بیهوده) غور مىكردیم.
وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ : و روز جزا را تكذیب و انكار مىكردیم.
1ـ بی توجهی به نماز
نکته ی اولی که از این آیات فهمیده می شود این است که قیامت این دو گروه کاملا از هم جدا نیستند ، بلکه بهشتیان می توانند حال و روز جهنمیان را ببینند و یا با آنها مثل آیات مورد نظر گفتگو داشته باشند : مَا سَلَكَكُمْ فِی سَقَرَ : (سپس به آنها متوجه شده مىگویند) چه چیز شما را به دوزخ درآورد .(42 ، مدّثر)
در این آیات سوالی که بهشتیان از جهنمیان می پرسند این است که چه چیز باعث شد که رحمت الهی شامل آنها نشود و عاقبت آنها به آتش جهنم ختم شود ؟
جهنمیان اولین عاملی که به آن اشاره می کنند ، این نکته است:
قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّینَ : گویند: ما از نمازگزاران نبودیم.(43 ، مدّثر)
در این جا به واسطه ی این تقدم می توان به نقش مۆثر نماز در جلوگیری از هلاکت اشاره نمود ؛ چرا که اگر نماز می خواندند و به یاد خداوند بودند دیگر باعث غفلت ایشان از خدا و دستورات الهی نمی شد .
قالَ الصّادِقُ علیه السلام:
اِنَّ الْعَبْدَ اِذا صَلَّى الصَّلاةَ لِوَقْتِها، وَحافَظَ عَلَیْها اِرْتَفَعَتْ بَیْضاءَ نَقِیَّةً، تَقُولُ: حَفَظْتَنى حَفَظَكَ اللّهُ، وَاِذا لَمْ یُصَلِّها لِوَقْتِها، وَ لَمْ یُحافِظْ عَلَیْها رَجَعَتْ عَلَیْهِ سَوْداءَ مُظْلِمَةً، تَقُولُ: ضَیَّعْتَنى ضَیَّعَكَ اللّهُ.(محجّة البیضاء، ج 1، ص 350)
امام صادق علیه السلام فرمود:
هنـگامى كه بنده اى سر وقت به نماز بایستد و مراقب آن باشد ،به صـورت پـاره اى نـور سفید بـالا مى رود و مى گـوید: تو مرا حفظ كردى خدا تو را حفظ كند، ولى وقتى نماز را در وقتش نخواند و مراقب آن نباشد آن نماز بصورت لكه سیاه و تاریكى بر مى گردد و مى گوید: مرا ضایع كردى خدا تو را ضایع نماید
2ـ دستگیری نکردن از مستمندان
وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِینَ : و به فقیر و تهیدست طعام نمىدادیم.(44،مدّثر)
در این جا مراد از اطعام به عقیده ی مفسرین ،زکات واجب می باشد چرا که ترک اعمال مستحب ، مستوجب عقوبت اخروی نمی شود.
امام على علیه السلام فرمود:
شما را سفارش مى كنم كه به یاد مرگ باشید و غفلت از آن را كم كنید. چگونه غافلید از چیزى كه از شما غافل نیست، و به كسى (ملك الموت) طمع بسته اید كه شما را مهلت نمى دهد؟! مشاهده مردگان ، خود، براى پند آموختن ، بسنده است؛ مردگانى كه به گورهایشان حمل شدند ، بى آن كه سوار بر مركَبى باشند، و در گورهایشان فرود آورده شدند ، بى آن كه [به اختیارِ] خود فرود آیند
مسلماً انسانی که به یاد خدا نمی افتد ، به یاد بندگان او هم نخواهد بود .
رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله :
أرضُ القِیامَةِ نارٌ ما خَلا ظِلَّ المُۆمِنِ ؛ فإنَّ صَدَقَتَهُ تُظِلُّهُ .( الكافی : 4 / 3 / 6 ، ثواب الأعمال : 169 / 9.)
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: سرزمین قیامت سراسر (گرما) آتش است، مگر سایه مۆمن؛ زیرا كه صدقه اش بر او سایه مى افكند.
3ـ همنشینی با اهل باطل
عامل سوم همنشینی با اهل باطل است . در جامعه ی ما نیز متأسفانه اخیراً بین جوانان این امر شیوع بیشتری داشته است .
وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ : و روز جزا را تكذیب و انكار مىكردیم.(مدّثر،45)
از مصادیق همنشینی با اهل باطل می توان به مهمانی های شبانه، لهو و لعب و یا همچنین چت های خلاف شرعی که در مسائل مختلف میان جوانان شایع شده اشاره کرد.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله:
آن كه به خداوند و روز قیامتْ ایمان دارد ، نباید با كافرى برادرى كند و با فاجرى آمد و شد نماید . هركس با كافرى برادرى كند یا با فاجرى همنشینى نماید ، كافر و فاجر خواهد بود
در جایی داریم که حضرت رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرمایند :
مَن كانَ یُۆمِنُ بِاللّه ِ وَ الیَومِ الآخِرِ فَلا یُۆاخِیَنَّ كافِرا ، و لایُخالِطَنَّ فاجِرا، و مَن آخى كافِرا أو خالَطَ فاجِرا كانَ كافِرا فاجِرا .(بحارالأنوار : ج 74 ص 197 ح 31)
آن كه به خداوند و روز قیامت ایمان دارد ، نباید با كافرى برادرى كند و با فاجرى آمد و شد نماید. هر كس با كافرى برادرى كند یا با فاجرى همنشینى نماید ، كافر و فاجر خواهد بود .
4ـ غفلت از معاد و فراموشی مرگ
و عامل چهارم و اخری که باعث خلود در جهنم می شود از یاد بردن معاد و مرگ می باشد
.
وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ : و روز جزا را تكذیب و انكار مىكردیم.(مدّثر،46)
با توجه به آموزه های دینی روشن است انكار معاد و روز حساب و جزا، تمام ارزش هاى الهى و اخلاقى را متزلزل ساخته ، و انسان را براى ارتكاب گناه با جرأت مىكند.
در این جا است که امام علی علیه السلام می فرمایند :
تو گویى آبادگران [و ساكنان] دنیا نبوده اند، و گویى همیشه آخرت ، سراى آنان بوده است! جایى را كه وطن خود مى پنداشتند، خالى كردند و در جایى وطن گزیدند كه از آن مى رمیدند [و آن را خانه خود نمى پنداشتند]
به دنیایى كه از آن جدا مى گشتند، سرگرم شدند و آخرتى را كه به آن منتقل مى شدند ، تباه نمودند، و [اكنون ،] نه از كار زشتى مى توانند برگردند، و نه بر كار نیكى مى توانند بیفزایند .
به دنیا اُنس گرفتند؛ ولى دنیا آنان را گول زد، و به دنیا اعتماد كردند؛ ولى دنیا آنان را به خاك افكند. (نهج البلاغة: الخطبة 188)
فرآوری: محمدی
بخش قرآن تبیان
منابع:
وبلاگ رهپویان قرآن
سایت دارلحدیث
#قرآن
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
|
سه شنبه بیست و دوم بهمن ۱۳۹۸ ساعت 2:14 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
بسم الله الرحمن الرحیم
ختم خوانی
1) پیام تسلیت مداح درابتدای جلسه ختم:
الف)
درابتدا برخود وظیفه میدانم از طرف بازماندگان عزیز " ازاین همه ابراز محبت، تشریک مساعی،واظهار همدردی یکایک سروران معظم، خواهران وبرادرانی که ازراه های دور ونزدیک قدم رنجه کردند وباحضورشان مجلس(سومین روزدرگذشت) این مرحوم(مرحومه)رازینت دادند تقدیر وتشکر کنم ، "
انشالله عزیزان داغدیده در مراسمات شادی وهم چنین بدرقه واستقبال سفرهای زیارتی شما جبران محبت های شما عزیزان رابنمایند و متقابلا ازلسان گرم شما بزرگواران این مصیبت را به خاندان محترم و معزز معزا تسلیت عرض مینمایم و از درگاه ایزد منان برای آن عزیزسفرکرده غفران الهی وبرای بازماندگانش صبر واجر را مسالت دارم.
ب)
انا لله وانا الیه الراجعون ...
هما ن طوری که مستحضر هستید مجلس بپاس هفتمین روز درگذشت پدری مهربان ودلسوز وزحمتکش بنام .................. برگزار گردیده است ، این مصیبت وارده را بنده ازطرف خودم واز طرف مهمانانی که ازراه دور و نزدیک ازشهرستا ن های همجوار شرفیاب شده اند به همسر به فرزندان این مرحوم تسلیت عرض می کنیم واز خداوند منان برای شما داغدیدگان صبر وبرای آن عزیز ازدست رفته طلب امرزش می طلبیم
متقابلا از طرف داغدیدگان از مهمانهای محترم تقدیر وتشکر راداریم ان شاالله درشادی های شما عزیزان ذره ای از محبت شما را جبران کنیم
ج)نمونه هایی از جملات عربی
عرض ادب به امام زمان(عج):
« یَا رَبَّ الْحُسَیْن ، بِحَقِّ الْحُسَیْن ، اِشْفِ صَدْرَالْحُسَیْن ، بِظُهُورِالْحُجَّه»
مناجاتی :«
یَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِیَّهِ ـ یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالْعَطِیَّهِ ـ یَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِیَّهِ ـ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَیْرِ الْوَرَى سَجِیَّهً ـ وَ اغْفِرْ لَنَا یَا ذَا الْعُلَى فِی هَذِهِ الْعَشِیَّه»[۳]
مناجاتی :
اِلَهِی قَلْبِی مَحْجُوبٌ ، وَ نَفْسِی مَعْیُوبٌ ، وَ عَقْلِی مَغْلُوبٌ ، وَ هَوَائِی غَالِبٌ ، وَ طَاعَتِی قَلِیلٌ ، وَ مَعْصِیَتِی کَثِیرٌ ، وَ لِسَانِی مُقِرٌّ بِالذُّنُوبِ ، فَکَیْفَ حِیلَتِی ، یَا سَتَّارَ الْعُیُوبِ ، وَ یَا عَلّامَ الْغُیُوبِ ، وَ یَا کَاشِفَ الْکُرُوبِ ، اغْفِرْ ذُنُوبِی کُلَّهَا ، بِحُرْمَهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، یَا غَفَّارُ یَا غَفَّارُ یَا غَفَّارُ ، بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.[۴]
مناسب مجالس ختم: عَنِ النَّبِیِّ (ص) أَنَّهُ قَالَ : مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِیداً ـ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ مَغْفُوراً لَهُ ـ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ تَائِباً ـ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ مُؤْمِناً مُسْتَکْمِلَ الْإِیمَانِ ـ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ بَشَّرَهُ مَلَکُ الْمَوْتِ بِالْجَنَّهِ ثُمَّ مُنْکَرٌ وَ نَکِیرٌ ـ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ یُزَفُّ إِلَى الْجَنَّهِ کَمَا تُزَفُّ الْعَرُوسُ إِلَى بَیْتِ زَوْجِهَا ـ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ فُتِحَ لَهُ فِی قَبْرِهِ بَابَانِ إِلَى الْجَنَّهِ ـ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ جَعَلَ اللَّهُ قَبْرَهُ مَزَارَ مَلَائِکَهِ الرَّحْمَهِ ـ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ عَلَى السُّنَّهِ وَ الْجَمَاعَهِ .
صاحب کشاف از پیامبر اکرم نقل میکند که فرمود: هر کس بر محبت آل محمّد از دنیا برود شهید مرده ـ متوجه باشید هر کس بر محبت آل محمّد بمیرد آمرزیده است ـ توجه کنید هر کس بر محبت آل محمّد بمیرد با توبه از دنیا رفته ـ هر کس بر محبت آل محمّد بمیرد با ایمان کامل از دنیا رفته ـ و هر کس بر محبت آل محمّد بمیرد ملک الموت باو بشارت بهشت میدهد بعد از او نکیر و منکر ـ هر کس بر محبت آل محمّد بمیرد چنان با جلال او را به بهشت میبرن
د مانند عروسىکه بخانه شوهر میرود ـ هر کس بر محبت آل محمّد بمیرد دربى از قبرش به بهشت گشوده مىشود ـ توجه کنید هر کس بر محبت آل محمّد بمیرد خداوند قبر او را جایگاه زیارت ملائکه رحمت قرار میدهد ـ هر کس بر محبت آل محمّد بمیرد بر راه و روش پیامبر و جماعت مؤمنین مرده .
أَلَاوَمَنْ مَاتَ عَلَى بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ مَکْتُوبٌ بَیْنَ عَیْنَیْهِ آیِسٌ مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ ـ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ کَافِراً ـ أَلَاوَمَنْ مَاتَ عَلَى بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ لَمْ یَشَمَّ رَائِحَهَ الْجَنَّه.[۵]
هر کس با کینه آل محمّد بمیرد روز قیامت که مىآید بر پیشانى او نوشته است: مأیوس از رحمت خداست. ـ هر کس بر بغض آل محمّد بمیرد کافر از دنیا رفته ـ و هر کس بر بغض آل محمّد بمیرد بوى بهشت را استشمام نخواهد کرد.
د) شعر پند آمیز
یکی از مهمترین بخشهای مجالس ختم ، بخشی است که در آن اشعار پند آمیز خوانده می شود. چراکه یکی از فلسفه های برگزاری این مجالس ، تنبه و تذکر بازماندگان است و چون اقشار مختلف ـ حتی کسانی که اهل هیأت و پای منبر نشستن نیستند ـ در آن شرکت می کنند مداح بایستی از فرصت به دست آمده به احسن وجه استفاده نماید و پیام معنوی خود را برساند.
در ارائه این بخش توجه به چند نکته لازم به نظر می رسد:
بهتر است پند در همان قالب اشعار کنایی صورت بگیرد.
از نصیحت صریح پرهیز کنید که احتمال می رود نتیجه معکوس بدهد ولذا هنگام شرح اشعار ، خودتان را خطاب قرار دهید تا مستمع ، به صورت غیر مستقیم پیام شما را دریافت نماید.
استفاده از آیات و روایات پند آمیز در شرح اشعار بسیار مؤثر است. مانند؛
ـ از امام حسن مجتبی علیه السلام سوال کردند علت ترس ما از مرگ چیست . امام فرمودند چون خانه دنیا آباد است و خانه آخرت ویران . طبیعتاً هر کس از خانه آباد بخواهد به خانه ویران برود مضطرب و نگران و ترسان است .
ـ امام حسن مجتبی در مجلس ختم شخصی شرکت کرده بودند هنگام خروج به برادر مرحوم فرمودند: فلانی اگر مرگ برادرت باعث تنبه (یعنی بیداری از غفلت )و تذکر و بیداری تو شد فبها ، و الا مصیبت غفلت تو از مصیبت مرگ برادرت بالاتر است .
نمونه ای از اشعار پندی :
خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم
دیبا نتوان بافت از این پشم که رشتیم
بر لوح معاصی خط عذری نکشیدیم
پهلوی کبائر ، حسناتی ننوشتیم
افسوس از این عمر گرانمایه که بگذشت
ما از سر تقصیر و خطا در نگذشتیم
پیـری و جـوانـی چو شب و روز گذشتند
مـا شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم
ه ) پندیات
ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی
تا راهرو نباشی کی راهبر شوی
در مکتب حقایق پیش ادیب عشق
هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد
آنگه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی
گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد
باله کز آفتاب فلک خوبتر شوی
یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی
از پای تا سرت همه نور خدا شود
در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی
بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود
در دل مدار، هیچ که زیر و زبر شوی
گر در سرت هوای وصال است حافظا
باید که خاک درگه اهل هنر شوی
ج) پند
ندای الرحیل
تا به دنیا پایبندی مرد عقبی نیستی
تا اسیر نفس دونی اهل تقوا نیستی
تا اساس عیش و آسایش فراهم باشدت
با خبر از مردم افتاده از پا نیستی
چند با آرایش ظاهر فریبی خویش را
وای اگر بینی که در باطن تو زیبا نیستی
این قدر مغرور بر زیبایی صورت مباش
تا به صورت می گرایی فکر معنا نیستی
تا به کی اصلاح خود را وعده بر فردا دهی
این چنین اندیشه کن با خود که فردا نیستی
بدترین درد بشر جهل است کز آن غافلی
دردمندی از چه در قید مداوا نیستی
نقد نیروی جوانی رایگان از کف مده
یادکن ایام پیری را که برنا نیستی
تا توان داری به کار خویش تدبیری بکن
می رسد روزی که بر کاری توانا نیستی
انتهای کوی پیری نیست جز بن بست مرگ
عالمی در این مسیرند و تو تنها نیستی
فرصتی تا هست اسباب سفر آماده کن
کاندر آن عالم دگر مانند دنیا نیستی
گر تو را ناگه ندای الرحیل آید به گوش
لب به دندان می گزی زیرا مهیا نیستی
شعر فضیلت مادر
حدیث از خاتم پیغمبران است
که جنت زیر پای مادران است
بزن بر پای مادر بوسه از شکر
که خاک پای اورشک جنان است
مکن پرورده خود را فراموش
پسر ای میوه بستان مادر
تو چون گل با هزاران نعمت و ناز
شدی پرورده دامان مادر
گل رویت چو بیند نقش بندد
تبسم بر لب خندان مادر
خراشد گر سر خواری تو را پای
بر آید از جگر افغان مادر
دلش با مهر تو بسته است پیمان
مبادا بشکنی پیمان مادر
ز مهر مـادری بشنـو کـه پـایـان
نـدارد مهـر بـی پـایـان مـادر
شعر زبان حال در فقدان مادر
از آن نالم که مادر در برم نیست
صفا و سایه او بر سرم نیس
مـرا گـر دولـت عالـم ببـخشند
بـرابـر بـا نگـاه مادرم نیست
شعر فضیلت پدر
به عمری عاشق زارم پدر بود
به هر کاری مددکارم پدر بود
به شب هایم پرستار مادر بود لیکن
به روزم یار در کارم پدر بود
اگر خاری به پایم رفت در عمر
در ایـن آزردگی یارم پدر بود
ر) مقدمه ذکر مصیبت (تخلص)
حلقه اتّصال بین اشعار اولیه و روضه را مقدمه روضه یا تَخَلُّص نامیده ایم ، این قسمت باید از جهتی با ماقبل و از طرف دیگر با مابعد خود ارتباط داشته باشد.
تَخَلُّص در اینجا می تواند یک یا چند بیت شعر ، یک روایت ، یک داستان تاریخی یک تجربه از تجربیّات اجتماعی و یا … باشد.
نمونه تخلص شعری
بدم اما شما را دوست دارم
همین باشد مدال افتخارم
نماند لنگ در محشر کمیتم
که من از عاشقان اهلبیتم
کجا ارباب من فردا گذارد
غلام او در آتش پا گذارد
گرفتم اینکه بردندم سوی نار
بجرم اینکه من هستم گنهکار
میـان آتـش این باشد شعارم
خـدایا من علی را دوست دارم
نمونه تخلص داستانی
لقمان به مسافرت رفت ، گویا در مسافرت برای خانواده اش حادثه ای پیش آمده بود پس از بازگشت ، غلام او آمد جلو گفت لقمان نبودی پدرت مُرد. لقمان جواب داد : رشته زندگیم پاره شد ( آری پدر حلقه اتصال اعضای خانواده است ) . گفت لقمان نبودی مادرت مُرد. لقمان در جواب گفت : چراغ عمرم خاموش شد ( توضیح اینکه خانه بی مادر خاموش و تاریک است ) . گفت لقمان نبودی برادرت مُرد . لقمان دست به کمر گرفت و گفت کمرم شکست .
ه)نمونه تخلص روایی
پیغمبر فرمود :در مصائبتان به یاد ما آل الله گریه کنید .
امام رضا علیه السلام فرمود:
“یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ[۶]” ای فرزند شبیب اگر می خواهی برای چیزی گریه کنی برای حسین گریه کن . کسی که بر حسین گریه کند جایگاهش در بهشت کنار معصومین خواهد بود .
امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند :
در تمام مصیبت ها صبر کردن و جزع و فزع نکردن ثواب دارد مگر در مصیبت جد ما ابا عبدالله الحسین علیه السلام که هرچه جزع و فزع بیشتر باشد فضیلتش بالاتر است.
نحوه اداره مجالس ختم :
اولا عمده کار مداح در ختم (سوم هفتم چهلم سالگرد)به این گونه است که ابتدا به نحوی در گذشت آن مرحوم را به بازماندگانش تسلیت گفته واز حضارمجلس تشکر کند مثلا بگوید انعقاد مجلس به مناسبت در گذشت مرحوم مغفور شادروان خلدآشیان ....می باشد که جادارد از طرف خود ویکایک شما عزیزان مصیبت وارده را به خانواده های ..... .همچنین اقازاده ها آقا...
خواهران ....
وهمسر داغدیده اش برادرانش آقا...
تسلیت عرض نموده متقابلا از طرف صاحبان عزا از همه عزیزانی که از راههای دور ونزدیک قدم رنجه کردند کمال تشکر وقدردانی به عمل می آوریم در نظر داشته باشیم که ادبیات گفتاریمان کاملا صحیح باشد چون معمولا همه نوع شخصی از قبیل افراد با سواد استاد دانشگاه مهندس و..
حضور دارند نکته اینکه در بعضی مجالس مستمعین چون زیادند ومی خواهند زودتر بروند دنبال بهانه ای هستند تا سریعتر برخیزند معمولا در مجالس تشکر از مردم باید در آخر کار مداحی باشد والا در اول کار عده ای مردند ومجلس به هرج ومرج می افتد.حال بعد از آن مقدمه معمولا شعری در مذمت دنیا وگذرا بودن آن می خوانند
(پندیات) وسپس چند بیت شعر پدر یا مادر ...
می خوانیم ومیتوانیم روایتی یا حدیثی در جایگاه ومقام واحترام پدر ومادر بگوییم والبته گل کار که دشتی خوانی می باشد را بعد ازآن هرگز فراموش نکنیم وبعد با چندبیتی کوتاه از مدح مولا اگر متوفی مرد باشد یا مدح حضرت زهرا اگر زن باشد ویا امام حسین اگر متوفی هیئتی باشد بخوانیم وبا گریز کوتاه به کربلا وروضه ای(مانند:شما داغ پدر دیدید همه شمارا تسلا دادند تسلیت گفتند اما دلا بسوزه برای آن خانمی که کنار بدن بابا صدا زد بابا برخیز ببین دارن عمه ام رو تازیانه می زنند.) کار را تمام کند که البته با تک بیتی هایی مانند :
پرروانه سوخت شمع فروماند وشب گذشت
ای وای من که قصه دل ناتمام ماند
کار را باتسلیت وتشکری دیگربه اتمام رساند.
سخنرانی
پس از قرائت قرآن نوبت به سخنرانی پند آمیز و موعظه می رسد که توسط روحانیون محترم برگزار می گردد، در این بخش به موضوعاتی راجع به سکرات موت ، شب اول قبر و سؤال نکیرین، عالم برزخ، قیامت و… پرداخته می شودونهایتا باذکرتوسل به اهلبیت(ع) به پایان می رسد.
نکته قابل ذکر اینکه بعضی از مجالس ترحیم بدون سخنرانی برگزار می شود و تمام وقت به قرائت قرآن و مداحی می گذرد . مداحان اهلبیت(ع) حتماً به صاحبان مجلس تأکید کنند که این بخش نباید حذف گردد ؛ چراکه به واسطه حذف این بخش ، یکی از فلسفه های برگزاری مجالس ترحیم ـ که همان تذکر و تنبه بازماندگان است ـ دچار خلل می شود بلکه باید بیشترین همت صاحبان عزا صرف این بخش گردد تا میت و بازماندگان و شرکت کنندگان در مجلس بهره کافی و وافی را از مجلس ترحیم ببرند.پیام تسلیت.
انا لله و انا الیه راجعون «و هر از گاه در گذر زمان در گذر بی صدای ثانیه های دنیای
فانی،جرس کاروان از رحیل مسافری خبر می دهد که در سکونی، آغازی بی پایان را
می سراید» درگذشت( …..) گرامیتان را به شما و خانواده محترمتان تسلیت عرض نموده
برایشان از درگاه خداوند متعال مغفرت ، برای شما و سایر بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل خواهانم
كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ
ضایعه درگذشت مادربزرگ مهربان و
مومنتان را از صمیم قلب تسلیت عرض می کنم خداوند متعال روح پاکش را با سرورش فاطمه
زهراء محشور نماید و به بازماندگان صبر جزیل عنایت فرماید
مشیت الهی بـر ایـن تعلق گرفـته کـه بهار فرحناک زندگی را خـزانـی ماتمزده بـه انتظار بنشیند و
این ، بارزترین تفسیر فلسفـه آفـرینش درفـراخـنای بـی کران هـستی و یـگانه راز جـاودانگی
اوسـت درگذشت…..گرامیتان را به شما و خانواده محترمتان تسلیت عرض نموده برایشان از
درگاه خداوند متعال مغفرت ، برای شما و سایر بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل خواهانمرو به قبله سلام بر حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) با این جملات:
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا اَبَاعَبْدِالله ـ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ الله ـ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنین ـ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابنَ فَاطِمَهَ الزَّهْراء سَیِّدَهِ نِساءِ الْعَالَمیِن ـ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ جَمیِعاً وَ رَحْمَهُ اللهِ و بَرَکَاتُه.
رو به حرم امام رضا(ع) سلام بر آن حضرت با این جملات :
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْاِمَامُ الْغَریِب ـ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْاِمَامُ الشَّهیِد ـ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْاِمَامُ الرَّئوُف ـ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَمْسَ الشُّمُوس أَلْمَدْفُون بِأَرْضِ طُوس ـ اَلسُلطَان یَا عَلِیَّ بْنَ مُوسیَ الرِّضاَ الْمُرتَضی عَلَیْکَ آلافُ التَّحِیهِ وَالثَّناء وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکَاتُه.
رو به قبله سلام بر امام زمان(عج) با این جملات :
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا شَریِکَ الْقُرْآن ـ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا قَاطِعَ الْبُرْهَان ـ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا اِمَامَ الْإنْسِ وَ الْجَانّ ـ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا صَاحِبَ الْعَصْرِ وَ الزَّمَان ـ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَک وَ سَهَّلَ اللهُ مَخْرَجَک ـ اَلسَّلامُ عَلَیْکُم جَمیِعاً وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکَاتُه. “رَحِمَ اللهُ مَنْ قَرِءَ الْفَاتِحَهَ مَعَ الصَّلَوَات
|
جمعه سوم آبان ۱۳۹۸ ساعت 5:55 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
شرح حدیثی اخلاقی از امام باقر ع توسط مقام معظم رهبری :
فِی الکافِی عَن الباقِر علیهالسلام یُنادِی مُنادیٍ فِی کُلِّ یَوم اِبنَ آدَم لِدْ لِلْموت (۱)
[حضرت امام محمد باقر علیهالسلام فرمودند: هر روز منادیای ندا میدهد که ای فرزند آدم!] متولد شو برای مردن.
یک حقیقت آشکاری که اغلب عقول مردم و اذهان مردم از آن غافل است؛ [اینکه] هر ولادتی برای فنا و نابودی است در نهایت.
وَ اجمَع لِلفَناء
گرد بیاور و جمع کن، پول را، مال را، اشیاء را، کتاب را، وسایل مطلوب زندگی را از جهات مادی، عینی، قدرت و چه و چه، همهی اینها را زحمت بکش جمع بیاور، لِلفَناء، برای اینکه از بین برود. همهاش از بین خواهد رفت.
هر آنچه که ما جمع میکنیم نابود خواهد شد. یک چند صباحی او مهمان ما است یا ما مهمان او هستیم، گاهی هم او هست ما میرویم، او هم خواهد رفت بعد از ما.
وَ ابنِ لِلخَراب
بساز برای ویران شدن و خراب شدن
این توجه دادن ما است به طبیعت این عالم، عالم فناء و عالم ماده، که همه چیز در این دنیا برای آمدن و رفتن است؛ هیچ چیزی بقاء ندارد. این را انسان توجه کند و درک کند. به یاد عاقبت کار در هنگام آغاز کار باشد. این عبرتی است برای ما. دلبستگیها را کم میکند؛ هم دلبستگی به اشیاء را، به چیزهایی که متعلق به ما است و هم دلبستگی به نفس را.
۱) الشافی، صفحهی ۸۷۶
******
نهج البلاغه حکمت 132
إِنَّ لِلَّهِ مَلَكاً يُنَادِي فِي كُلِّ يَوْم: لِدُوا لِلْمَوْتِ، وَاجْمَعُوا لِلْفَنَاءِ، وَابْنُوا لِلْخَرَابِ.
امام(عليه السلام) فرمود: خداوند فرشته اى دارد كه همه روز بانگ مى زند بزاييد براى مردن، و گردآورى كنيد براى فنا، و بنا كنيد براى ويران شدن!
💠شرح و تفسير
پيام فرشته الهى
امام(عليه السلام) در اين كلام حكيمانه كوتاه و پربار به سرنوشت انسان ها و مواهب و نعمت هاى آنها اشاره كرده مى فرمايد: «خداوند فرشته اى دارد كه همه روز بانگ مى زند بزاييد براى مردن و گردآوريد براى فنا و بنا كنيد براى ويران شدن».
لام در «لِلْمَوْتِ» و «لِلْفَناءِ» و «لِلْخَرابِ» لام سببيّه نيست، بلكه لام غايت است; يعنى فرزند بزاييد ولى عاقبتش مرگ است و اموال گردآورى كنيد سرانجامش فناست و بناهاى پرشكوه برپا سازيد عاقبت آن ويرانى است.
شبيه چيزى است كه در قرآن مجيد در داستان فرعون و همسرش به هنگام گرفتن قنداقه موسى از آب نيل آمده است «(فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوّاً); (هنگامى كه مادرش به فرمان خدا او را به دريا افكند) خاندان فرعون او را (از آب) گرفتند، تا سرانجام دشمن آنان و مايه اندوهشان گردد» يعنى عاقبت كار چنين شد.
🖌️اشاره امام بر سه چیز
در حقيقت امام روى سه چيز از مهم ترين مواهب زندگى دنيا انگشت گذارده و سرانجام همه آنها را روشن ساخت: فرزندان كه عزيزترين سرمايه انسان اند و اموال كه براى آن زحمت فراوان مى كشد و بناهاى مجلل كه گاه قسمت عمده عمر خود را صرف آن مى كند.
🖋️همه چیز فانی است مگر:
امام مى فرمايد: هيچ يك از اينها بقا و دوامى ندارد و سرانجام گرد و غبار فنا بر روى همه آنها مى نشيند تنها چيزى كه براى انسان باقى مى ماند اعمال خير و نيكى هاست كه نزد خدا ذخيره مى شود، قرآن مى گويد: «(مَا عِنْدَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِنْدَ اللهِ بَاق); آنچه نزد شماست از ميان مى رود و آنچه نزد خداست باقى مى ماند».
در اين كه آيا واقعاً فرشته اى فرياد مى زند و ما صداى او را نمى شنويم يا زبان حال جهان آفرينش و طبيعت دنياست يا صدايى است كه از جان و فطرت و عقل ما بر مى خيزد و ملك اشاره به آن است، محلّ گفتوگو است.
كسانى كه آن را تفسير به طبيعت دنيا و مانند آن كرده اند دليلشان اين است كه اگر واقعاً ملكى صدا بزند و ما نداى او را نشنويم چه فايده اى مى تواند داشته باشد؟; ولى به اين ايراد مى توان پاسخ داد كه وقتى نداى آن ملك به وسيله اولياءالله براى ما نقل شود تأثيرش واضح است مثل اين كه ما براى كسى نقل كنيم كه فرزندت را در فلان شهر ديديم كه فرياد مى زد مرا يارى كنيد.
در اين گونه موارد صداى شخص غائب به وسيله شخص حاضر رسيده است.
📝بهترین راه برای تشخیص سرنوشت
بهترين راه براى اين كه انسان سرنوشت آينده خود را تشخيص دهد آن است كه درباره پيشينيان فكر كند آنها كجا رفتند؟ اموالشان چه شد؟ و كاخ هايشان به چه سرنوشتى گرفتار گرديد؟ قرآن مجيد درباره كافران و منافقان در آيه ۶۹ سوره توبه مى فرمايد: «(كَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ كَانُوا أَشَدَّ مِنْكُمْ قُوَّةً وَأَكْثَرَ أَمْوَالا وَأَوْلاَداً); (شما منافقان،) همانند كسانى هستيد كه قبل از شما بودند، (و راه انفاق پيمودند; بلكه) آنها از شما نيرومندتر، و اموال و فرزندانشان بيشتر بود» (ديديد سرنوشت آنها چه شد؟) سرنوشت خود را بر آنها قياس كنيد.
🔴خطاب بین انسان محتضر و اموال، فرزندان و اعمالش
در حديثى در كتاب شريف كافى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم فرزند آدم هنگامى كه در آخرين روز دنيا و اولين روز آخرت قرار مى گيرد اموال و فرزندان و اعمال او در برابرش مجسم مى شوند
1️⃣رو به اموالش مى كند و مى گويد به خدا سوگند من نسبت به تو حريص و بخيل بودم الان سهم من نزد تو چيست؟ مى گويد: «خُذْ مِنّي كَفَنَكَ; تنها كفن خود را مى توانى از من بگيرى»
2️⃣رو به فرزندانش مى كند و مى گويد شما را دوست مى داشتم و از شما حمايت مى كردم من چه سهمى نزد شما دارم؟ مى گويند: تو را به قبرت مى بريم و پنهان مى كنيم
3️⃣رو به سوى عملش مى كند و مى گويد به خدا سوگند من نسبت به تو بى اعتنا بودم و تو بر من سنگين بودى چه چيز نزد تو دارم؟ عملش مى گويد: من همنشين تو در قبر و روز قيامت هستم تا من و تو به پيشگاه پروردگار عرضه شويم.
(سپس امام(عليه السلام) فرمود: اگر آن شخص ولىّ خدا بوده سرنوشت بسيار خوبى دارد و اگر دشمن خدا بوده به عذاب دردناكى مبتلا مى شود).
شاعر معروف عرب ابوالعتائيه از كلام حكيمانه امام بهره گرفته و مى گويد: لِدُوا لِلْمَوت وَابْنُوا لِلْخَرابِ *** فَكُلُّكُمْ يَصيرُ إلى ذِهابِ لِمَنْ نَبْني وَنَحْنُ إلى تُراب *** نَصيرُ كَما خُلِقْنا مِنْ تُراب؟ براى مرگ بزاييد و براى ويرانى بنا كنيد كه همه شما در مسير رفتن هستيد براى چه كسى بنا مى كنيم در حالى كه ما به سوى خاك مى رويم و همان گونه كه از خاك آفريده شديم به خاك باز مى گرديم.
|
شنبه دوم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 8:37 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
چو باید سرانجام در خاک رفت
خوشا آنکه پاک آمد و پاک رفت
|
سه شنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۸ ساعت 7:38 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
الف ) فاتحه برای اموات
فاتحه خواندن همان خواندن قران کریم به قصد شادی روح میت و بهره مندی او از برکات قران و گشایش در کار او در عالم برزخ است .
در میان سوره های قران که به قصد بهره مندی اموات خوانده می شود سوره فاتحه الکتاب(حمد) دارای آثار وبرکاتی است که در روایت برآنها تاکید شده و در راستای بهره مندی روح اموات بیشتر این سوره خوانده می شود ولی ثواب و برکات خواندن قران اختصاصی به آن ندارد و خواندن هر سوره و آیه و به خصوص سوره قدر و توحید و یا یس نیز مورد توصیه است
چرا به خواندن قرآن برای اموات خواندن فاتحه اطلاق می شود؟
چون نوعا سوره حمد خوانده می شود به خواندن قران بر اموات فاتحه خواندن می گویند .
|
دوشنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۸ ساعت 6:54 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
وصف مادر
چه رسمی داره،دوروز دنیا // می ره عزیزت ،،میشی توتنها // خزان گل را ،،بدیده بینی// گل است ومادر،،میون گلها
ای مهربانم،آرام جانم // کجایی مادر ،،کجایی مادر
به زیر پایت،،بهشته مادر // خدا بنامت،،نوشته مادر // گذار قدم را،،بروی چشمم // دل تو با رحم،،سرشته مادر
ای مهربانم..آرام جانم // مادر کجایی،،مادر کجایی
سخته خدایا ،،داغ جدایی // گوشه نشینم ،،از بینوایی// گویم بناله،آه از جدایی //مادر خوبم برگو کجایی
ای مهربانم،،آرام جانم // کجایی مادر،کجایی مادر
گل بهارم ،،برگردبخونه // غمت زقلبم،،کشد زبونه // چوطفل این دل،،برای مادر // زند شراره،،گیرد بهونه
ای مهربانم.آرام جانم // مادر کجایی،،مادر کجایی،،،
درسینه من،،غم حجله بسته // از داغ مرگت،،پشتم شکسته // خدا میدونه ،،پس از تومادر//همیشه باشم،،محزون وخسته
ای مهربانم ،،آرام جانم // مادرکجایی،،مادرکجایی
چه سخته یاران،،داغ جدایی//عجب تو دنیا،،چه بی وفایی//چه بازی داره، این چرخ گردون//میون هرجمع،،میشه جدایی
ای مهربانم،،آرام جانم //مادر کجایی،،مادر کجایی
شاعر قاسم جناتیان
امام رضا علیه السلام فرمودند:یَا ابْنَ شَبِیبٍ اِنْ کُنْتَ اکِیاً لِشَیْءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ، ای پسر شبیب هر وقت خواستی گریه كنی، اشك بریزی، برای حسین گریه كن، امروز من و شما هم برای امام حسین گریه كنیم، ان شاء الله تمام شهدا ،اموات خصوصا ً..... فیض ببرنند، امروز همه اومدند به شما تسلیت گفتند، سر سلامتی گفتند، گل برای شما آوردند، همراه شما اشك ریختند ،اما حضرت زینب سلام الله علیها می فرمایند: دیدم حال امام سجاد متغیر شده، سئوال كردم، چی شده عزیز دلم،چرا بدنت داره می لرزه،صدا زد عمه،اینها ظاهراً مارو مسلمون نمی دونند،چرا؟آخه بدنای خودشونو دارن دفن می كنن،انگار بدن بابام رو زمینه داغ كربلاست.همه بگید: یا حسین... اما یا امام سجاد كاش به همین بسنده كرده بودند،اَسْرَجَتْ وَاَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتالِكَ اسب هاشون رو نعل تازه زدند بر بدن ابی عبدالله، بازم ناله بزن بگو یا حسین... آی داغ دیده ها بدن بابای شما یا مادر شمارو غسل دادند، كفن كردند، با احترام دفن كردند اما بمیرم آن زمانی كه امام سجاد برای تدفین بابا اومد صدا زد كفن بیارید، گفتند:آقا جان تمام شده فرمودند: كمی بوریا.... یا حسین *
مگر به کربلا کفن ،به غیر بوریا نبود // مگر حسین تشنه لب ،عزیز مصطفی نبود // مگر کسی که کشته شد،تنش برهنه می کنند // مگر که پاره پیرهن،به پیکرش روا نبود // سرش به نوک نیزه ها،تنش به خاک کربلا // کفن برای او به جز،شکسته نیزه ها نبود
*بابا رسم ِ توی ما مسلمونها طرف راست صورت میت رو روی خاك می گذاریم، اما امام سجاد چه كند؟ می خواست صورت به صورت باباش بذاره،ای حسین.......... بنی اسد نگاه كنه ببینه امام سجاد از قبر بالا نمیاد،نگاه كردند دیدن این لبهاش رو روی رگ های بریده گذاشته،حسین...... زیر بغل هاش رو گرفتن،خودش با دست خودش خاك رو بدن باباش ریخت،آب رو خاك ریخت،خاك قبر رو گل كرد،دیدن نشسته داره گریه می كنه،با انگشت سبابه چی داره می نویسه،دیدن نوشت: هذا قبر الحسین بن علی ،بگم و ناله بزنی، الذی قتلوه عطشانا،حسین... شما ها داغ دیدید اما باباتون رو.... زخم دار ندیدید،باباتون رو.... مجروح ندیدید،خدارو شكر یه زخم به صورت و بدن باباتون.... ندیدید،اما قربون اون دختر ِ سه ساله ای برم كه سر ِ بریده ی بابا رو بغل كرد،ای حسین...
|
جمعه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۸ ساعت 13:50 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
موعظه و منازل آخرت
16 آبان 1394, 14:57

بسم الله الرحمن الرحيم
سبحانك اللهم و بحمدك يا ملك يا قدوس يا سلام ، يا ذالجلال و الاكرام . لاأحصى ثنأ عليك . أنت كما أثنيت على نفسك . يا منفردا بالعظمه و الجلال ، يا كبير يا متعال ، لك العلو الاعلى فوق كل عال و الجلال الأمجد فوق كل جلال . نحمدك على جميع الاحوال و نشكرك بالغدو و الآصال . و نشهد بك لافضل الاعمال .
و نصلى و نسلم على محمد نبيك (صلى الله عليه و آله ) نبى الرحمه و امام الأئمه ، المنتجب من طينه الكرم ، و سلاله المجد الأقدم ، و مغرس المغرق ، و فرع العلأ المثمر المورق ؛ و على أهل بيته مصابيح الظلام .
از خدا استدعا مى كنم از اين قبيل دلها نباشد كه در حق آن دل مى فرمايد: ثم قست قلوبكم من بعد ذلك فهى كالحجاره أو أشد قسوه. حاصل آنكه مى فرمايد: دلهاى شما قساوت به هم رسانيده ، بعد از اينكه شما را هدايت نمودم ، مثل سنگ شده است ، أو أشد قسوه .
اميد كه آن دلها نباشد كه مى فرمايد: ختم الله على قلوبهم؛ يعنى از بس كه گناه كرده اند، مهر خدائى بر دلهاى آنها زده شده است . پرده ، چشم و گوش آنها را گرفته ، و خوف حق در آنها تأثير نمى كند.
اگر كار به آنجا رسيد، ديگر چاره نيست . اميد كه دل ما از آن دلها نباشد. اميد دارم اين چند دقيقه كه نشسته ايد براى موعظه شنيدن ، متأثر شويد به عوض آن تأثيرى كه ديگر ثمر نمى كند.
همه ماها ساعتى داريم كه موعظه براى ما حاصل مى شود كه متأثر مى شويم ، ولى آن تأثير ثمر نمى كند.
آن واعظ سنگين ، آن واعظ بزرگ ، وقتى كه آمد، هر چه متنبه بشوى ، ثمر ندارد. اميد كه اين يك ساعت عوض آن بشود، بلكه ثمر داشته باشد.
وقتى كه او مى آيد، همه چيز ترا مى گيرد، اما حالا كه نشسته اى همه چيزها با خودت مى باشد.
در اينجا نشسته اى التماست مى كنم ، تملقت مى كنم ، خواهش از تو مى كنم كه كلمه اى از مواعظ حقه گوش كن . بسا باشد كه در دلت بر آن موعظه ها نخندى . بارى ، حالا اختيار دارى ؛ وقتى كه آن واعظ آمد، نمى توانى حركت كنى ، نمى توانى در دلت به او بخندى و تخلف كنى . بيا اين موعظه را مبادله كن .
نشانه و علامت چه چيز است كه دلهاى ما از آنها نشده اند، گوش و چشم ما داخل على سمعهم و أبصارهم غشاوه نيستند. اين است كه حالا نشسته اى ، يك تغييرى در حالتت به هم رسد.
چون موعظه كم شده است ميان مردم ، بعضى خيال مى كنند كه واعظ بايد قصه و حكايت بگويد. بعضى به خيال آنكه آيات مشكله و مطالب حكميه بايد بگويد.
موعظه
اولا بدانيد كه موعظه كار خداست . سهل و خوارش نشماريد؛ يعظكم به كار پيغمبر است ؛ كار حضرت امير است ، كه خيلى اصرار مى فرمود.
و موعظه جذب خلق است به سوى خدا؛ اگر عاصى هستى ، مطيع شوى ؛ اگر مطيعى ، مطيع تر شوى . اطاعت خدا آخر ندارد. بعضى بگويند: خوب هستيم ، موعظه نمى خواهيم ! غلط است . اگر شخص بد باشد، به موعظه خوب مى شود. از موعظه لااقل بدتر نمى شود.
اين را بدانيد آدمى همين قدر كه در معصيت جرى شد، كم كم كبيره مى شود. كم كم كبيره موبقه مى شود كه مى رسد به جائى كه از كشتن انبيا و كفر به خدا باك ندارد. چنانكه مى فرمايد:
و يقتلون الانبيأ بغير حق ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون
حالا مى خواهم چند كلمه موعظه كنم . تجربه كنم دل خود را، و دل شماها را.
اين موعظه مركب است از كلام خدا. قدرى كلام امام اول است ، قدرى كلام امام آخر است كه حجت عصر است . از همه روى هم رفته بگويم ، بلكه يكى از اينها در دل تأثير كند:
لا لأمر الله تعقلون ! و لا من أوليائه تسمعون ! حكمه بالغه فما تغن النذر و الايات عن قوم لايؤ منون :
نه قول خدا را تعقل مى كنيد! نه از اوليأ خدا چيزى شنيده ايد.
موعظه صاحب الامر
اين موعظه صاحب الامر است . لا لجلال الله تعظمون ! ولالشأن الله . تكبرون ! و لا من عظمه الله تسجدون ! و لا لحقوق الله توفون ! و لا من صوله الله تحذرون !
و ما الله بغافل تعملون؛ اى مردم ! خدا غافل نيست از كارهاى شما. همين يك آيه بس است !
قل هو نبأ عظيم أنتم عنه معرضون ولتعلمن نبأه بعد حين.
از خير خودت غافلى ! چندى ديگر مى فهمى . فأين تذهبون ؟ و أنى تؤ فكون ؟ أم أين تصرفون ؟
كجا مى رويد؟ داريد مى رويد، كى مى رويد؟ و الى من تتوجهون : به جانب كه متوجه هستيد؟
بأى وجه تلقون ربكم : خدا را به چه رو ملاقات مى كنيد؟
بأى قدم تقفون ؟ بأى لسان تعذرون ؟
چه بگويم از ايام الهيه و سطوات ؟ از چيزهائى كه در پيش داريم . مجملها را بگويم ؟ مفصلها را بگويم ؟ در پيش داريد انتقالها!
در پيش داريد منزلهاى مخوف ! در پيش داريد هم منزلها! در پيش داريد بيرون آمدنها! در پيش داريد وقوفها! در پيش داريد آتشهاى معنوى ! آتشهاى ظاهر در پيش داريد! زندانهاى در پيش داريد! انوار در پيش داريد! ظلمات در پيش داريد! بردنها در پيش داريد! چاره امر را كرده اى ؟
أفمن هذا الحديث تعجبون و تضحكون و لا تبكون ؟! مى فرمايد: باز مى خنديد و گريه نمى كنيد؟ و أنتم صامتون !
واهمه روز آخر
اينها مجملات بودند. قدرى از تفاصيل حالات ما ذكر شود:
يكى از انتقالات ، يك انتقال حالت تو، آن ساعت رفتن است . حالتت متغير مى شود. آن أول يوم من أيام الآخره و آخر يوم من أيام الدنيا؛ روز اول آخرت است و آخر روز دنيا است .
در اين روز سه واهمه دارم كه جگر گداز است ، اگر راست بگويم :
يكى آنكه - العياذ بالله - آن ساعت آخر دنياى تو ايمانت برود كه اول يوم آخرت بى ايمان باشى . چاره اى ندارى ، ديگر گذشت ؛
يك واهمه ديگر كه در اين تبديل است ، اين است كه نمى دانم آن وقت گناه چقدر دارم . مى ترسم آن روز از همه روز گناهم سنگين تر باشد؛
واهمه ديگر آنكه در قلب من در آن روز آخر دنيا چه مى شود؟ محبت دنيا در آن وقت غالب است در قلب من ، يا محبت خدا و رسول و ائمه ؟ كه مى فرمايد: قل ان كان آبائكم و أبنائكم - الى آخر الآيه .
ديگر حالا قلبت را ببين ، اگر حالا غالب است محبت خدا مى ماند، و اگر محبت دنيا غالب است ، وقت مردن كه از تو دنيا را مى گيرند، منزل آن طرف هم خراب است ، دشمنى خدا - نعوذ بالله - در دلش مى افتد.
بترسيد از اين صفات و كيفيات ! از جمله تفاصيل اين مجملات ، حكايت رسولان به سوى تو است و مكالماتى دارند به تو. نمى دانم كيفيت ما با اينها چطور مى شود، و به چه هيئت مى آيند؟ نمى دانم چه مى گويند!
حضرت پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) نشسته بود بالاى سر محتضرى . وقتى كه محتضر شد، چشمهايش را به گردش انداخت ، و مضطرب شد. عرض كرد: يا رسول الله ! مى بينم دو سياه به نظرم آمدند.
بترسيد از عاقبت ! نمى دانم چه خواهد شد! براى بعضى مى گويند: لاتخافوا و لاتحزنوا) ؛ يعنى ، مترس و غصه گذشته را مخور، و أبشروا بالجنه التى كنتم توعدون
نمى دانم ماها اين سخن را خواهيم شنيد، يا آنچه را كه براى بعضى ديگر مى گويند، و آن اين است كه لابشرى يومئذ للمجرمين. نمى دانم در آن منزل كه رسيديم ، به خير است و مبارك است يا نه ؟ هر كس خاطر جمع است غصه نخورد. اگر رخنه اى براى دلها مانده است ، يك كلمه از اينها كفايت مى كند.
از موعظه هاى حضرت امير است كه مى فرمايد: و كيف بكم لو تناهت بكم الامور و حصل ما فى الصدور.
عرض مى كنم خدمت حضرت امير كه مى فرمائى : ((چه خواهيد كرد؟)) چاره نمى دانيم كه بكنيم . همين قدر اميدواريم كه - ان شأ الله - خداوند عالم - جل شأنه - محبت تو را در دل ما جاى دهد، و اين محبت باعث مى شود كه ايمان به خدا به هم رسانيم و به همراهمان بيايد؛ تا در اين انتقالات سالم بمانيم .
يكى ديگر چاره براى مصيبتهائى كه در پيش داريم ، اين كه علاقه پيدا كنيم با آن كسى كه همه مصيبتها براى او جمع شده است . يعنى حضرت حسين (عليه السلام )! هر چه مصيبت در دنيا تصور مى شود، در روز عاشورا براى آن مظلوم جمع شده است ، وارد شده است بر او. اگر علاقه با اين صاحب المصيبه الراتبه صاحب همه مصيبتها - جنسا، و نوعا، و شخصا، و صنفا - به هم رسانيديم ، چاره براى مصيبتهاى ما مى شود.
مصیبت شریک بزرگ سید الشهدا علیه السلام
لكن اين روزها موسم مصيبت كس ديگر است . وقت مصيبت صاحب مصيبتى است كه شريك سيدالشهداست در تحمل مصائب ؛ كفو سيدالشهداست در پدر و مادر؛ در مصيبت ، شريك بزرگ سيدالشهداست ، يعنى عليا زينب (عليها السلام ).
در چه مى گويم شريك بزرگ است ؟ در مصيبت ، مصيبتش بالاتر است ! چون مصيبت كربلا، حقيقتا، از اول تا آخر بر عليا جناب زينب وارد آمد، علاوه بر اينكه سيدالشهدا، هر چه داشته است از تحمل مصائب ، زينب (عليها السلام ) هم داشته است : سفرى داشت ، عليا جناب زينب هم سفرى داشت ؛
سيدالشهدا مهاجرى داشت ، عليا جناب زينب هم مهاجراتى داشت ؛ آن مظلوم منزلها داشت ، زينب هم منزلها داشت ؛ آن جناب ميدان جنگى داشت كه جنگ مى كرد، زينب دو ميدان جنگ داشت ؛
آن غريب جهادى داشت ، عليا جناب زينب هم جهادى داشت ؛
آن مظلوم زيارتى داشت ، عليا جناب زينب هم زيارتى داشت ؛ آن جناب وداعى داشت ، عليا جناب زينب هم وداعى داشت ؛
سيدالشهدا مناسك حجى داشت ، آن مظلومه هم مناسك حجى داشت . سيدالشهدا احرامى داشت ، آن مظلومه هم احرامى داشت ؛
آن جناب طوافى داشت ، عليا داشت ، عليا مكرمه زينب هم طوافى داشت ؛ جناب سيدالشهدا تلبيه اى داشت ، آن مظلومه هم تلبيه اى داشت ؛ او سعى داشت ، آن مظلومه هم سعى داشت .
هر يك از اينها تفصيلاتى دارند. اينكه مى گويم مصيبت سيدالشهدا بيان نشده است ، و بعضى گمان كرده اند تمام شد و بايد دروغ ساخت !
راستها هنوز تمام نشده است ، چه احتياج به دروغ دارد؟!
هر يك از اين فقرات ، ده مجلس بيان دارد كه تماما عين واقع است .
مقایسه اعمال سید الشهدا با حضرت زینب سلام علیها
از اعمال عليا جناب زينب يكى را بگويم كه با اين روزها مناسب است : جهادى داشت آن مظلومه ، مثل جهاد سيدالشهدا!
آن حضرت سوار بر اسب آمد به ميدان ، ذوالفقار در دست ، با آن شجاعت ، با آن صولت ، آن حمله ها كه كرد. اما جهاد عليا مكرمه در مجلس ابن زياد، زنى اسير باشد، در مقابل ابن زياد، شمشير بزند بر فرقش ، بدتر از شمشير!
هيچ كى متوجه شده است كه چه قدر داشته است ؟ چه جلالت داشته است ؟
حضرت حسين به عزت آمد به ميدان ، اما عليا جناب زينب دختر حضرت امير، دختر حضرت فاطمه ، با چادر كهنه بيايد به مجلس ابن زياد زنازاده ، داخل شود!
حالا، اين يك قسم جهادش ؛ يك قسم جهادى دارد از همه بالاتر است :
آن مكرمه حمايت كرده است نه امام را. اولا جناب سيدالساجدين را حمايت كرده كه به حفظ او باقى ائمه حفظ شدند؛ كه نه امام محفوظ ماندند.
يك دفعه او را حمايت كرد در قتلگاه كه حضرت سيد سجاد محتضر شد. چون ديد مى خواهند ببرندشان ، و اين نعشها بمانند، محتضر شد. خودش مى فرمايد: از مردنم چيزى نمانده بود!
ببينيد زنى در اين حالت ، سوار شتر برهنه ، بيايد پيش او در آن حالت ، امام را تسلى بدهد! اين چه مرتبه است ؟!
اين يك حمايت كردن آن جناب از مردن . حديث را برايش خواند حديث طولانى : غصه مخور! گروهى مى آيند اين جسدها را دفن مى كنند. براى قبر پدر بزرگوارت علامت مى گذارند و در اينجا شهرى بنا مى شود
اين يك حمايت . از اين بالاتر كه جهاد كرد، حمايت از قتل كرد! زن اسير با آن حالت ، حمايت كند امام را از قتل ! سيدالشهدا هر چه خواست حمايت كند از قتل ، نشد؛ ولى عليا جناب زينب در آن حالت حمايت كرد از قتل در مجلس چنين ملعونى !
ببينيد به چه كيفيت حمايت كرد! حضرت صاحب را هم او حفظ كرد!
وقتى كه ابن زياد مكالمه كرد با امام سجاد، پرسيد: اين اسير كيست ؟ گفتند: على بن الحسين است . گفت : شنيده ام على بن الحسين را كشتند!
سيدالساجدين به غيرتش نگنجيد. گفت : برادرى داشتم ، او هم على بن الحسين [بود]. او را مردم كشتند. گفت : نه ! خدا او را كشت ! فرمود: الله يتوفى الانفس حين موتها)؛ خدا قبض مى كند نفسها و جانها را، اما مردم او را كشتند. آن ملعون گفت : ولك جرأه على جوابى ؟! جلاد را طلبيد كه ببر او را گردن بزن !
حالا چه بكند، و چطور حمايت بكند! جلاد آمد. سيدالساجدين را برداشت . شمشيرش را كشيد.
عليا جناب زينب آمد. او را در برگرفت . گردنش را متصل به گردن خود كرد. فرمود: من از او جدا نمى شوم !
ابن زياد، با آن قساوتى كه داشت ، حالتش متغير شد. گفت : سبحان الله ! رحم چه مى كند؟! بگذار او را! از حمايت نه امام بالاتر هم دارد! ان شأ الله در محلش خواهد آمد.
انا لله و انا اليه راجعون .
منبع:پژوهه تبلیغ
|
یکشنبه بیستم مرداد ۱۳۹۸ ساعت 17:12 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
فیش منبر عید قربان / دلالتهای تربیتی قربانی کردن
به نام خدا
ایجاد انگیزه[1]
قربانی کردن، از صدقات مهم و مورد اعتنای دینی است و برای جلوگیری از حوادث و بلایا بسیار مؤثر است. یکی از نزدیکان حضرت امام خمینی ـ رحمهالله علیه- به نام آیتالله مسعودی خمینی میگویند: «در همان بحبوحه نهضت 41 یا 42، دو سه مرتبه آقای بهجت ـرحمهالله علیه- به من فرمودند که شما به آقای خمینی – رحمهالله علیه- بگویید، فردا صبح فلان ساعت، دو رأس گوسفند قربانی کند و من میآمدم به امام ـ رحمهالله علیه- اطلاع میدادم، ایشان هم بلافاصله به من میگفت شما به قصاب بگویید دو رأس گوسفند از طرف ما قربانی کند، بعد پولشان را میدهیم. بار دیگر نیز آقای بهجت ـ رحمهالله علیه- به من پیغام داد که به امام بگویم: سه رأس گوسفند قربانی کند، آقا هم بلافاصله دستور داد سه رأس قربانی کنند. اینها همه مسائلی بود که بین امام و آیتالله بهجت ـ رحمهالله علیه- بود و ما فقط ظواهرش را میدیدیم و از باطنش اطلاع نداشتیم.»[2]
ذبح اسماعیل و قربانی هابیل و قابیل از نمونههای تاریخی قربانی در راه خداوند هستند که آیات قرآن گوشههایی از آن را تبیین کردهاند. همچنین روایات متعددی به آثار و فلسفه و هدف قربانی پرداخته و افراد را به انواع قربانی واجب و مستحب تشویق نموده و با بیان فضیلت این عمل خداپسندانه درصدد فرهنگیسازی آن هستند.
حال این سؤال پیش میآید: دلیل اینهمه توصیه و تأکید چیست؟ چرا معصومین (ع) از طرق مختلفی مسلمانان را بر انجام قربانی تشویق کردهاند؟
با بررسی تحلیلی آیات و روایات، میتوان به این نتیجه دست یافت که یکی از دلایل کلیدی تأکید مسئله قربانی، وجود درسهای تربیتی این عمل و تاثیرگذاری آن جهت دستیابی به قرب الهی است.
سؤال بعدی که در اینجا به ذهن خطور میکند این است که چه درسهای تربیتی در این عمل نهفته شده است؟ این نماد ذبح عظیم چه پندها و توصیههای برای ما دارد؟
متن و محتوا
اقسام قربانی عبارتند:
1. قربانی که در مراسم حج واجب میشود
2. قربانی که برای کفارات حج واجب میگردد
3. قربانی که بر اساس نذر واجب میشود.
4. قربانی مستحبی
در روز عید قربان هر سال چه برای حاجی و چه غیر حاجی، چه در منی و چه در شهرها، مستحب است، گوسفند قربانی کنند. نوعی از قربانی مستحب نیز برای کودکی که تازه به دنیا آمده انجام میشود که «عقیقه» نام دارد و بر آن تأکید فراوان شده است؛ اما برخی از درسها و توصیههای تربیتی این عمل عبادی عبارتند:
درسهای تربیتی قربانی کردن
1. تسلیم الهی بودن
در قربانی کردن ظاهر عمل سربریدن است؛ اما واقعیت قضیه نهایت تسلیم، سرسپردگی، عشق و علاقه بنده به مولای خود است. چه عشقی بالاتر از اینکه انسان حاضر شود، عزیزترین کسان خود را برای رضای خالقش با دستان خود ذبح کرده و قربانی نیز عاشقانه تسلیم شود، نه به زور و قهر که در مفهوم خشونت نهفته است.
حضرت ابراهیم - علیهالسلام- که بارها از کوره داغ امتحان الهى سرافراز بیرون آمده بود، این بار نیز باید دل به دریا میزد و سر بر فرمان حق میگذاشت و فرزندى را که یک عمر در انتظارش بوده و اکنون نوجوانى برومند شده است، با دست خود سر میبرید! ولى او باید قبل از هر چیز فرزند را برای این کار آماده میکرد، رو به سوى اسماعیل کرد و گفت: «قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى[3]؛ فرزندم من در خواب دیدم که باید تو را ذبح کنم، بنگر نظر تو چیست»
فرزندش که نسخهاى از وجود پدر ایثارگر بود و درس صبر و استقامت و ایمان را در همین عمر کوتاهش در مکتب او خوانده بود، با آغوش باز و از روى طیب خاطر از این فرمان الهى استقبال کرد و با صراحت و قاطعیت گفت: «یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ؛ پدرم هر دستورى به تو داده شده است اجرا کن» و از ناحیه من فکر تو راحت باشد که «به خواست خدا مرا از صابران خواهى یافت» (سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ).
این تعبیرات پدر و پسر بسیار عمیق است و ریزهکاریهای فراوانی در آن نهفته شده است.
پدر با صراحت مسئله ذبح را با فرزند 13 ساله مطرح مى کند و از او نظرخواهى مى کند، براى او شخصیت مستقل و آزادى اراده قائل مى شود، او هرگز نمى خواهد فرزندش را بفریبد و کورکورانه به این میدان بزرگ امتحان دعوت کند. او مى خواهد فرزند نیز در این پیکار بزرگ با نفس شرکت جوید و لذت تسلیم و رضا را همچون پدر بچشد!
از سوى دیگر فرزند هم مىخواهد پدر در عزم و تصمیمش راسخ باشد، نمى گوید مرا ذبح کن، بلکه مىگوید هر مأموریتی دارى انجام ده، من تسلیم امر و فرمان او هستم و مخصوصاً پدر را با خطاب «یا ابت»! (اى پدر!) مخاطب مىسازد تا نشان دهد این مسئله از عواطف فرزندى و پدرى سر سوزنى نمىکاهد که فرمان خدا حاکم بر همه چیز است.[4]
و از سوى سوم مراتب ادب را در پیشگاه پروردگار به عالىترین وجهى نگه مىدارد، هرگز به نیروى ایمان و اراده و تصمیم خویش تکیه نمىکند، بلکه بر مشیت خدا و اراده او تکیه مى نماید و با این عبارت از او توفیق پایمردى و استقامت مى طلبد.
و به این ترتیب هم پدر و هم پسر، نخستین مرحله این آزمایش بزرگ را با پیروزى کامل مىگذرانند.
فرزند فداکار براى اینکه پدر را در انجام این مأموریت، کمک کند و هم از رنج و اندوه مادر بکاهد، هنگامى که او را به قربانگاه در میان کوه هاى خشک و سوزان سرزمین منى آورد، به پدر گفت: پدرم ریسمان را محکم ببند تا هنگام اجراى فرمان الهى دست و پا نزنم، مىترسم از پاداشم کاسته شود! پدر جان! کارد را تیز کن و با سرعت بر گلویم بگذران تا تحملش بر من (و بر تو) آسانتر باشد! ای پدر! قبلاً پیراهنم را از تن بیرون کن که مبادا به خون آلوده شود و مادرم آن را ببیند و عنان صبر از کفش بیرون رود.
آنگاه افزود سلامم را به مادرم برسان و اگر مانعى ندیدى پیراهنم را برایش ببر که باعث تسلى خاطر و تسکین دردهاى او است، چرا که بوى فرزندش را از آن خواهد یافت و هرگاه دلتنگ شود آن را در آغوش مىفشارد و سوز درونش را تخفیف خواهد داد.[5]
لحظه هاى حساسى فرا رسید، فرمان الهى باید اجرا مىشد، ابراهیم که مقام تسلیم فرزند را دید او را در آغوش کشید و گونه هایش را بوسه داد و هر دو در این لحظه به گریه افتادند، گریه اى که بیانگر عواطف و مقدمه شوق لقاى خدا بود.
قرآن همین اندازه در عبارتى کوتاه و پر معنى مىگوید: «فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ؛ هنگامى که هر دو تسلیم و آماده شدند و ابراهیم جبین فرزند را بر خاک نهاد»[6]
بعضى گفته اند: منظور از جمله «تَلَّهُ لِلْجَبِینِ» این بود که پیشانى پسر را به پیشنهاد خودش بر خاک نهاد، مبادا چشمش در صورت فرزند بیفتد و عواطف پدرى به هیجان در آید و مانع اجراى فرمان خدا شود!
به هر حال ابراهیم صورت فرزند را بر خاک نهاد و کارد را به حرکت در آورد و با سرعت و قدرت بر گلوى فرزند گذارد در حالى که روحش در هیجان فرو رفته بود و تنها عشق خدا بود که او را در مسیرش بى تردید پیش مى برد. اما کارد برنده در گلوى لطیف فرزند کم ترین اثرى نگذارد![7]
طبق بعضى از روایات، شیطان به دست و پا افتاد، کارى کند که ابراهیم از این میدان پیروز بیرون نیاید، گاه به سراغ مادرش «هاجر» آمد و به او گفت: مى دانى ابراهیم چه در نظر دارد؟ مى خواهد فرزندش را امروز سر ببرد! هاجر گفت: برو سخن محال مگو که او مهربان تر از این است که فرزند خود را بکشد، اصولاً مگر در دنیا انسانى پیدا مى شود که فرزند خود را با دست خود ذبح کند؟
شیطان به وسوسه خود ادامه داد و گفت او مدعى است خدا دستورش داده است.
هاجر گفت: اگر خدا دستورش داده، پس باید اطاعت کند و جز رضا و تسلیم راهى نیست! گاهى به سراغ فرزند آمد و به وسوسه او مشغول شد. از آن هم نتیجه اى نگرفت، چون اسماعیل را یکپارچه تسلیم و رضا یافت.
سرانجام به سراغ پدر آمد و به او گفت: ابراهیم! خوابى را که دیدى خواب شیطانى است! اطاعت شیطان مکن! ابراهیم که در پرتو نور ایمان و نبوت او را شناخت بر او فریاد زد دور شو اى دشمن خدا.[8]
والاترین صفت بنده در مقابل رب، همان تسلیم بودن اوست. قرآن کریم در آیهای به یکى دیگر از ویژگیهای و صفات برگزیده ابراهیم که در واقع، ریشه بقیه صفات او است، اشاره کرده و مىگوید: «إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمین[9]؛ در آن هنگام که پروردگارش به او گفت: اسلام بیاور! (و در برابر حق، تسلیم باش! او فرمان پروردگار را، از جان و دل پذیرفت و) گفت: «در برابر پروردگار جهانیان، تسلیم شدم» و در آیهای دیگر میفرماید: «وَ مَنْ أَحْسَنُ دیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهیمَ خَلیلا[10]؛ دین و آیین چه کسى بهتر است از آن کس که خود را تسلیم خدا کند و نیکوکار باشد و پیرو آیین خالص و پاکِ ابراهیم گردد؟ و خدا ابراهیم را به دوستىِ خود، انتخاب کرد»
همچنین در دعای قربانی سراسر تسلیم در برابر خداوند را به ذابح یادآوری مینماید: «یا قَومِ اِنّی بَریءٌ مِمّا تُشرِکون اِنّی وَجَّهتُ وَجهی لَلَّذی فَطَرَالسَّمواتِ وَالاَرضَ حَنیفاً مُسلِماً وَما اَنَا مِنَ المُشرِکینَ اِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحیایَ وَ مَماتی لِلّه رَبِّ العالَمینَ لا شَریکَ لَهُ وَ بِذالِکَ اُمِرتُ وَ اَنا مِنَ المُسلِمینَ اَللّهمَّ مِنکَ وَلَکَ بِسمِ الله وَ بِاللهِ وَ اللهُ اَکبَرُ اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ[11]»
2. افزایش تقوا
ذبح قربانی جهت تقرب پروردگار از زمان آدم ابوالبشر- علیهالسلام- شروع شد، وقتی که دو فرزندش هابیل و قابیل به ترتیب یک قوچ و مقداری گندم را به عنوان قربانی به بارگاه خداوندی تقدیم کردند، به دستور و روال آن زمان صاعقهای از آسمان قربانی هابیل را سوزاند که این علامت قبولی بود و قربانی قابیل به حال خود باقی ماند.
در قرآن مجید این واقعه تاریخی چنین آمده است: «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقین[12]؛ و داستان دو فرزند آدم را به حقّ بر آنها بخوان: هنگامى که هر کدام، کارى براى تقرّب (به پروردگار) انجام دادند؛ امّا از یکى پذیرفته شد و از دیگرى پذیرفته نشد؛ (برادرى که عملش مردود شده بود، به برادر دیگر) گفت: «به خدا سوگند تو را خواهم کشت!» (برادر دیگر) گفت: «(من چه گناهى دارم؟ زیرا) خدا، تنها از پرهیزگاران مى پذیرد.»
قربان به معناى چیزى است که باعث تقرب به پروردگار میشود، پس لازمه قربانی تقوای قلب و طهارت نفس است. خداوند متعال میفرماید: «لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوى مِنْکُم[13]؛ نه گوشتها و نه خونهاى آنها، هرگز به خدا نمى رسد. آنچه به او مىرسد، تقوا و پرهیزگارى شماست»
اصولاً خدا نیازى به گوشت قربانى ندارد، او نه جسم است و نه نیازمند، او وجودى است کامل و بیانتها از هر جهت؛ بلکه آنچه به خدا مىرسد، تقوا و پرهیزگاری و پاکى اعمال شما بندگان است.
به تعبیر دیگر: هدف آن است که شما با پیمودن مدارج تقوا در مسیر یک انسان کامل قرار گیرید و روز به روز به خدا نزدیکتر شوید، همه عبادات کلاسهای تربیت است.
قربانى به انسان، درس ایثار و فداکارى و گذشت و آمادگى براى شهادت در راه خدا میدهد.
این تعبیر که خون آنها نیز به خدا نمىرسد، با اینکه خون قابل استفاده نیست، ظاهراً اشاره به اعمال زشت اعراب جاهلى است که هرگاه حیوانى را قربانى مى کردند، خون آن را بر سر بتها و گاه بر در و دیوار کعبه مى پاشیدند و بعضى از مسلمانان ناآگاه بیمیل نبودند که در این برنامه خرافى از آنها تبعیت کنند، آیه فوق نازل شد و آنها را نهى کرد.[14]
متأسفانه هنوز این رسم جاهلى در بعضى از مناطق وجود دارد که هرگاه به خاطر ساختن خانه اى قربانى مىکنند، خون آن را بر سقف و دیوار آن خانه مىپاشند و حتى در ساختمان بعضى از مساجد نیز این عمل زشت و خرافى را که مایه آلودگى مسجد است، انجام مىدهند که باید مسلمانان با آن مبارزه کنند.[15]
ابیبصیر از امام صادق ـ علیهالسلام ـ درباره علت قربانی کردن، پرسید ایشان فرمودند: «إِنَّهُ یُغْفَرُ لِصَاحِبِهَا عِنْدَ أَوَّلِ قَطْرَةٍ تَقْطُرُ مِنْ دَمِهَا عَلَى الْأَرْضِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مَنْ یَتَّقِیهِ بِالْغَیْب[16]؛ همانا قربانی گناهان صاحبش را میریزد، هنگامی که اولین قطره خونش بر زمین میریزد، همانا خداوند از غیب میداند، چه کسی تقوا را رعایت میکند.»
3. مبارزه با نفس
قربانی کردن نمادی از قطع دلبستگی و جلوهای از ایثار مال در راه محبوب واقعی است و انجام قربانی موجب قطع علقههای روحی و مالی است.قربانی حیوان اشاره به قربانی و ذبح حیوانیت انسان دارد؛ یعنی به انسان میآموزد که باید برای رسیدن به کمال انسانی، نفس حیوانی خویش را در همینجا بکشد و قصد کند که دنبال هوا و هوس نفس نرود در واقع، قربانی درسی است که حضرت ابراهیم - علیهالسلام- به امر خداوند برای انسانها به یادگار گذاشت. ابراهیم - علیهالسلام - وقتی به ذبح اسماعیل مأمور شد، بدون هیچ تردیدی به جانب خداوند رفت و از پیروی هوا و هوس پرهیز نمود و جگرگوشه خودش را برای تقدیم به خداوند، آماده قربانی کرد.
امام سجاد - علیهالسلام- به «شبلی» میفرماید: «فَعِنْدَ مَا ذَبَحْتَ هَدْیَکَ نَوَیْتَ أَنَّکَ ذَبَحْتَ حَنْجَرَةَ الطَّمَعِ بِمَا تَمَسَّکْتَ بِهِ مِنْ حَقِیقَةِ الْوَرَعِ وَ أَنَّکَ اتَّبَعْتَ سُنَّةَ إِبْرَاهِیمَ (ع) بِذَبْحِ وَلَدِهِ وَ ثَمَرَةِ فُؤَادِهِ وَ رَیْحَانِ قَلْبِهِ وَ حَاجَّهُ[17]؛ آیا هنگام قربانی، نیت کردی که حنجره طمع را ذبح میکنی؟ و آیا نیت کردی که با این عمل از سنّت ابراهیم ـ علیهالسلام ـ پیروی کنی که پسرش و میوه قلبش و گُل سرسبدش را برای خداوند قربانی نمود؟»
او گفت: نه.
امام سجاد - علیهالسلام- فرمود: «پس تو قربانی نکردهای».
امام صادق- علیهالسلام- نیز میفرماید: «وَ اذْبَحْ حَنْجَرَةَ الْهَوَى وَ الطَّمَعِ عِنْدَ الذَّبِیحَة[18]؛ به هنگام کشتن قربانی، گلوی هوای نفس و حنجره خواهشهای بیجای دل و طمع را ببر! و به حیات آنها خاتمه بده تا از هر زبان و فتنه در امان باشی»
باز در آن کوش که قربان کنی هرچه کنی کوش که با جان کنی
تیغ وفا بر گلوی جان بنه گردن تسلیم به فرمان بنه
ساحت این عرصه که ارضِ مناست سر به سر این دشت فنا در فناست
هر که نشد کشته به شمشیر دوست لاشه مردار به از جان اوست
4. اطعام و توجه به مستمندان
یکی دیگر از درسهای تربیتی قربانی دادن، توجه به اطعام و سیر کردن مستمندان است. قرآن مجید صراحت دارد بر اینکه، گوشت قربانی برای طعام فقرا و مساکین است: «فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ[19]؛ از گوشت آنها بخورید و مستمندان قانع و فقیران را نیز از آن اطعام کنید»
فرق میان «قانع» و «معتر» این است که «قانع» به کسى مى گویند که اگر چیزى به او بدهند قناعت مىکند و راضى و خشنود مى شود و اعتراض و ایراد و خشمى ندارد؛ اما «معتر» کسى است که به سراغ تو مىآید و سؤال و تقاضا مى کند و اى بسا به آنچه مى دهى راضى نشود و اعتراض کند. مقدم داشتن «قانع» بر «معتر» نشانه این است که آن دسته از محرومانى که عفیف النفس و خویشتن دارند باید بیشتر مورد توجه قرار گیرند.[20]
خداوند متعال در جای دیگر می فرماید: «وَ یَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فی أَیَّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهیمَةِ الْأَنْعامِ فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقیر[21]؛ و در ایّام معیّنى نام خدا را، بر چهارپایانى که به آنان داده است، (به هنگام قربانى کردن) ببرند؛ پس از گوشت آنها بخورید و بینواى فقیر را نیز اطعام نمایید.»
رسول خدا - صلی الله علیه وآله –میفرمایند: «إِنَّمَا جَعَلَ اللَّهُ هَذَا الْأَضْحَى لِتَتَّسِعَ مَسَاکِینُکُمْ مِنَ اللَّحْمِ فَأَطْعِمُوهُمْ[22]؛ قربانى را خدا براى آن گذاشت تا توسعهاى بر فقرا در گوشت باشد، پس به فقرا از آن بخورانید»
امام باقر – علیهالسلام- نیز میفرمایند: «إِنَّ الله عَزَّ وَجَلَّ یُحِبُّ إِطْعَامَ الطَّعَامِ وَ إِرَاقَةَ الدِّمَاءِ[23]؛ خداوند عزوجل طعام دادن و قربانی کردن را دوست دارد»
همچنین از امام صادق – علیهالسلام- درباره گوشت قربانی پرسیده شد، ایشان فرمودند: «وَ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ وَ أَبُو جَعْفَرٍ – علیهما السلام- یَتَصَدَّقَانِ بِثُلُثٍ عَلَى جِیرَانِهِمْ وَ بِثُلُثٍ عَلَى السُّؤَّالِ وَ بِثُلُثٍ یُمْسِکَانِهِ لِأَهْلِ الْبَیْت[24]؛ و همیشه علی بن الحسین و ابو جعفر - علیهما السّلام- ثلث قربانى را صدقه همسایگان و ثلث دیگر را صدقه سائلان میساختند و ثلث سوم را براى خانواده نگاه میداشتند.»
5.توکل
آخرین توصیه و درس تربیتی که در این جلسه از این عمل اسلامی قربانی میآموزیم، درس توکل است.
امّ سلمه نزد رسول خدا - صلی الله علیه وآله - آمد و گفت: یا رسول اللّه! عید أضحى فرا میرسد و من بهاى قربانى ندارم؛ پس آیا اجازه دارم قرض بگیرم و قربانى کنم؟ حضرت فرمود: «اسْتَقْرِضِی وَ ضَحِّی فَإِنَّهُ دَیْنٌ مَقْضِیٌّ[25]؛ قرض بگیر و قربانی کن؛ زیرا آن قرضی ادا شدنى است»
این نشان میدهد که با توکل به خدا فرد قرض بگیرد و قربانی را انجام دهد.
در روایت دیگری امیرالمومنین علی- علیهالسلام- میفرمایند: «لَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَا فِی الْأُضْحِیةِ لَاسْتَدَانُوا وَ ضَحَّوْا إِنَّهُ لَیغْفَرُ لِصَاحِبِ الْأُضْحِیةِ عِنْدَ أَوَّلِ قَطْرَةٍ تَقْطُرُ مِنْ دَمِهَا[26]؛ اگر مردم میدانستند چه پاداشی در قربانی کردن وجود دارد قرض میگرفتند و قربانی میکردند؛ زیرا صاحب قربانی با اولین قطرهای که از خون آن میریزد، بخشیده میشود.»
گریز و شعری در فراق شهدای منا
سال گذشته در ایامی که ابراهیم ـ علیه السلام ـ اسماعیلش را به قربانگاه برده، عدهای از حاجیان عزیز ما نیز خود را به قربانگاه منی رساندند. اسماعیل ـ علیه السلام ـ میدانست که تحمل مرگش برای مادرش سخت است، فرمود: پیراهن خونی مرا برای مادر ببرید تا آرام شود. اما من نمیدانم چه میکشند آن مادرانی که هنوز بدنهای پاک عزیزانشان از منی برنگشته است! و یا اینکه بدنهای کبود و له شده حاجیانشان را در مقابل دیدگانشان قرار دادند!
میسرایم از غم و درد مِنا
شیعه را آن غِصّۀِ درد آشنا
عاشقان را دیدۀِ مانده به راه
غِصّۀِ گم گشتن یوسف به چاه
میسرایم در تب دلواپسی عاشقان را مثنویِ بیکسی
دیدههای منتظر بر راه را
حُرم آتش، بر لبانِ آه را
از عراق و از یمن تا از دمشق
دم به دم افزونتر آید شورِ عشق
عرشیان و فرشیان بیتاب او
از حجاز آید شمیمِ ناب او
سُرمه در چشمِ سَحَر، شب میکند
آسمان از داغ او، تب میکند
بوی دیگر میدهد آدینهها
گشته برپا کربلا در سینهها
از یمن آید شَمیمی دلنواز
فاشِ مستی میکند، پیمانه راز
سینهها لبریز شوق و اشتیاق
صبحِ صادق چیره بر شامِ فراق
میرسد ما را سحرگاهِ ظُهور
رو به پایان میرسد این راهِ دور
ساغرِ سبز وِلا بِگرفته دست میرسد ساقیِ صَهبای اَلَست
آن محمد زادۀِ حیدر تبار
در میان بسته علی را ذوالفقار
از سعودیها بگیرد تا حرم
بیرق سبز ولا آرد علم
نعرۀِ انِّی اَنالمهدی زند
اندرون کعبه بُتها بشکند
آرزو داریم وصل یار خویش
در دل شوریدۀِ غمبارِ خویش
جوی خون شد از منا جاری به حج
یوسف گم گشته عَجّل بر فَرَج[27]
[1]. روش سؤالی.
[2]. پایگاه اطلاعرسانی آیتاللهالعظمی بهجت (ره).
[3]. صافات/102.
[4]. تفسیر نمونه، ج19، ص 112.
[5]. تاریخ انبیاء، ج 1، ص 164- 169، با دخل و تصرف.
[6]. تفسیر نمونه، ج19، ص 113.
[7]. همان، ص 114.
[8]. تفسیر ابو الفتوح رازى، ج9، ص 326.
[9]. بقره/131.
[10]. نساء/125.
[11]. الکافی، ج6، ص 31.
[12]. مائده/127.
[13]. حج/37.
[14]. کنز العرفان، ج 1، ص 314.
[15]. تفسیر نمونه، ج14، ص 110.
[16]. وسائل الشیعة، ج14، ص 207.
[17]. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج10، ص 171.
[18]. بحار الأنوار،، ج96، ص 125.
[19]. حج/36.
[20]. تفسیر نمونه، ج14، ص 108.
[21]. حج/28.
[22]. بحار الأنوار، ج96، ص 296.
[23]. الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا علیه السلام، ص 36.
[24]. الکافی، ج4، ص 499.
[25]. من لا یحضره الفقیه، ج2، ص 213.
[26]. علل الشرائع، ج2، ص 440.
[27]. منصور نظری.