مشخصات شعر
- شاعر:
- قالب شعری:
- نوع ادبی شعر:
- زبان شعر:
- زمان شاعر:
در کنار علقمه، سروی ز پا افتاده است؟
یا گلی از گلشن آل عبا افتاده است؟
در فضای رزمگاه نینوا با شور و آه
نالهی جانسوز «ادرک یا اخا» افتاده است
از نوای جانگداز ساقی لبتشنگان
لرزه بر اندام شاه نینوا افتاده است
شه، سوار اسب شد با سر به میدان روی کرد
تا ببیند جسم عبّاسش کجا افتاده است
ناگهان از صدر زین، افکنْد خود را بر زمین
دید «بسم الله» از قرآن، جدا افتاده است
پارهی قرآن ببوسید و پی اصلش دوید
مصحف ناطق، کجا یا رب! ز پا افتاده است؟
تا کنار نهر علقم، بوی عبّاسش کشید
دید بر خاک سیه، صاحبلوا افتاده است
کرده در دریای خون، ماه بنیهاشم افول
تشنهلب، سقّای دشت کربلا افتاده است
دست خود را بر کمر بگْرفت و آهی برکشید
گفت: پشت من ز هجرانت، دوتا افتاده است
خیز و بر پا کن لوا، آبی رسان اندر حرم
از چه رو بر خاک، این قدّ رسا افتاده است؟
بهر آبی در حرم، طفلان من در انتظار
از عطش بنْگر چه شوری، خیمهها افتاده است!
هر چه شه نالید، عبّاسش ز لب، لب برنداشت
دید مرغ روح او، سوی سما افتاده است
گفت پس جسم برادر را برم در خیمهگه
دید هر عضوی ز اعضایش، سوا افتاده است
شد به سوی خیمه با پای پیاده، رهسپار
در حرم، شه دید افغان و نوا افتاده است
جمله میگفتند: سقّا، ای پدر جان! دیر کرد
بر سر عمّوی ما، بابا! چها افتاده است؟
حال زینب را مگو «علّامه»! از شه، چون شنید
دست عبّاس علمدارش، جدا افتاده است
كجاست حسين
رفته به تاراج خزان بر جانمانده باغبان
گلها همه پرپر شده صحرا شده بى سايبان
مظلوم حسين من كجاست
نور دوعين من كجاست
جسم حسين نازنين افتاده برروى زمين
آيد صداى فاطمه نالد به آواى حزين
مظلوم حسين من كجاست
نور دوعين من كجاست
جسم حسين نازنين (2) افتاده در صحرا
گردد ميان كشته ها (2) ناله كنان زهرا
مظلوم حسين من كجاست
نور دوعين من كجاست
زينب چه سازد اى خدا(2) پرپر شده گلها
بر سرزنان، گويد اخا ديگر شدم تنها
مظلوم حسين من كجاست
نور دوعين من كجاست
شام غريبان
اهل عزا بر سرزنيد شام غريبان امشب است
بر فاطمه خبر دهيد گيسو پريشان زينب است
گلها همه، پرپر شده، صد پاره تن، اكبر شده
مظلوم حسين(2) مظلوم حسين جانم حسين
آتش گرفته خيمه ها بشنو صداى ناله ها
از هر طرف آيد نوا عمه بيا عمه بيا
گلها همه، پرپر شده، صد پاره تن، اكبر شده
مظلوم حسين(2) مظلوم حسين جانم حسين
امام حسين(54)
شب رسيد و روز عاشورا گذشت
سوختند آن خيمه و خرگاه را
در دل شب زينب بى خانمان
ترك كرد آن خيمه و خرگاه را
روى تل آمد به دل خوف و هراس
كردپنهان دردل خودآه را
)انامجنونُ الحسين(
جانب ميدان همى كرد او نگاه
تا ببيند وضع قربانگاه را
نوجوانان را به خون آغشته ديد
هم به غارت رفته عزّوجاه را
ناگهان اندر ميان كشته گان
ساربان را ديد جويد شاه را
اهرمن قصد سليمان كرده است
تا ببّرد دست شاهنشاه را
نورمه او را كشد در قتلگاه
تا بريزد خون ثاراللَّه را
چاره را از هر طرف مسدود كرد
تا بگرداند آن گمراه را
رو به سوى آسمان كرد اشكبار
كآسمان پنهان كن امشب ماه را
لحظه اى رخسار مه را تيره ساز
ساربان تا گم نمايد راه را
حسين غريبه
دلم شام غريبان دارد امشب
دلم داغ يتيمان دارد امشب
بود لخته دل اينجا روزى ما
كند آتش فقط دلسوزى ما
پذيرايى در اينجاجزعطش نيست
براى كودكان كس نازكش نيست
زچشم ماه مى ريزد ستاره
نه گهواره به جان شيرخواره
اگر كشتند شمع محفل ما
دل هر خيمه سوزد بر دل ما
فلك بس كن دگر آزار زينب
گرفتى گرمى بازار زينب
الا ماه بنى هاشم كجايى
كنار محمل زينب بيايى
روز عاشورا
خيمه ها مى سوزد و شمع شب تار عزاست
مجمع پيغمبران در قتلگاه كربلاست
يك طرف مير عرب در خاك و خون بى سرشده
يك طرف مهد بلا گهواره اصغر شد
أناَمجنون الحسين -أناَمجنون الحسين - أناَمجنون الحسين(2)
هاله اى بر چهره از نور خدادارد حسين
جلوه هر پنج تن آل عبادارد حسين
آشناى عشق را بى آشنا گفتن خطاست
در غريبى هم هزاران آشنا دارد حسين(2)
أناَمجنون الحسين -أناَمجنون الحسين - أناَمجنون الحسين(2)
بر مشامم مى رسد هر لحظه بوى كربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوى كربلا
تشنه آب فراتم اى اجل مهلت بده
تا بگيرم در بغل قبر شهيد كربلا (2)
أناَمجنون الحسين -أناَمجنون الحسين - أناَمجنون الحسين(2)
تن صد پاره(55)
مرو برادر حسين ياحسين
اميد خواهر حسين ياحسين
دلم شكستى حسين ياحسين
ز غصه بنگر حسين ياحسين
آهسته خواهرحسين ياحسين
باديده توحسين ياحسين
بوسم گلويت حسين ياحسين
بجاى مادرحسين ياحسين
سوزد دلم راحسين ياحسين
سرشك دخترحسين ياحسين
سكينه گريان حسين ياحسين
دوچشم احمدحسين ياحسين
كو اصغر تو حسين ياحسين
دوچشم احمدحسين ياحسين
بخون طپيده حسين ياحسين
قاسم واكبر حسين ياحسين
مروكه ترسم حسين ياحسين
زتيغ و خنجر حسين ياحسين
شود تن تو حسين ياحسين
بخون شناورحسين ياحسين
خيام طاهاحسين ياحسين
سوزد سراسر حسين ياحسين
بسته غم تو حسين ياحسين
دودست خواهر حسين ياحسين
صدپاره گردد حسين ياحسين
آن تن اطهر حسين ياحسين
سپهر بى قمر
شام غريبان سحر ندارد
سپهر زينب قمر ندارد
مى روم ز كربلايت
مى سپارم بر خدايت
اين من واين خيل يتيمان تو
حسين جان خدا نگهدار
اين تو واين نعش جوانان تو
حسين جان خدا نگهدار
امان از دل زينب
كه خون شد دل زينب
قَدْ قُتِلَ الْعَطْشانا حسين يا ثاراللَّه واعطشا به كربلا
شام غريبان
شام غريبان فرياد دارد
رقيه ديگر پدر ندارد
شام غريبان فرياددارد
حسين زهرا كفن ندارد
***
يك چمن لاله خزان گشته به صحرا امشب
مى چكيد اشك غم از ديده زهرا امشب
جان فدايت حسين(2)
اى حسين جان
از خيمه آل اللَّه، صوت قرآن بگوش است
در بين آن جانبازان هر دم جوش و خروش است
جمله اندر نماز، غرق راز و نياز، اى حسين جان (2)
اكبر به فكر فردا آماده قربانى، گويد خوش آن فردى، كه شد در ره حق فانى
جمله اندر نماز، غرق راز ونياز، اى حسين جان(2)
سرشك ديده
هلال من از چه بر رخ تو
خون ز خاكستر، خانه بگرفته
مگر رأس تو عزيز دلم
در چه جايى كاشانه بگرفته
دل زينب گشته طوفانى
رقيه گشته بيابانى
آه واويلا، آه واويلا
بخوان قرآن بر تسلى من
تا كه واگردد عقده اين دل
به شكر ديدار روى مهت
مى نمايم سجده بر اين محمل
به عشق توهركجا بروم دم
زتو خواهم زد گل زهرا
هر آنچه زخم زبان شنوم
با جمال تو حل شود مشكل
بده براين دل تسلايى
كه زينب گشته تماشايى
آه واويلا، آه واويلا
كوثر زينب (56)
جان حرم جمله بر لب شد
هنگامه مرگ زينب شد
خونين شود كوثر زينب
ميدان رود دلبر زينب
جانم حسين اى حسين جان
صبرى نما حنجرت بوسم
پيشانى اطهرت بوسم
مظلوم من جان فداى تو
من زنده ام با دعاى تو
نيمه نگه بر حبيبت كن
رحمى به طفل غريبت كن
راضى مشو من شوم تنها
آواره باشم در اين صحرا
هلال فاطمه (57)
بيا مادر بيا مادر ببين شام غريبانم نظر بنمابه حال من به اين حال پريشانم
حسينم واحسينم واحسينم واحسينم وا
منم زينب پريشانم شده پرپرگلستانم چهسازم با دل محزون دراينشامغريبانم
عدو آتش برافروزد تمام خيمه هاسوزد به هرسو مى رود طفلى به چشمم ديده مى دوزد
عدو بر كار خود نازدبه جسم كشته ه اتازد تو گوئى ثانى ملعون دوباره مادرم را زد
***
وداع حضرت زينب(58)
خداحافظ ديار آشنايى
جگر سوزاندى از داغ جدايى
خداحافظ فرات كم محبت
خداحافظ عطش اى عشق عترت
خداحافظ خيام گلشن من
بود خاكسترت بر دامن من
خداحافظ مزار شيرخواره
كه هستى بهر اصغر گاهواره
خداحافظ مه ابرو كمونم
على اى ارباً اِبا مهربوم
خداحافظ علمدار مودب
پس ازتوگشته سيلى رزقزينب
خداحافظ سرشمشير خورده
فداى چشم تو كه تير خورده
خداحافظ الا اى مَشك پاره
دلم شد آسمان پرستاره
خداحافظ تن پامال مركب
شده رخت اسيرى رخت زينب
كجائيد اى شهيدان خدائى
بلا جويان دشت كربلائى
***
وداعى با سرو جان كرده اينك
ملائك را هراسان كرده اينك
هلااهل حرم بيرون بيائيد
حسين آهنگ ميدان كرده اينك
***
شام غريبان(59)
شام غريبان غريبان كربُ بلاست
عزيز فاطمه ببين اى خدا سر جداست
خيمه ها شعله ور، كودكان بى پدر(ياغريب ياحسين )
اى يادگار مادرم، سوى عدوان مرو
محض دل اهل حرم تو شتابان مرو
در پيت فاطمه مى كند زمزمه
(ياغريب يا حسين)
سالار زينب بر زمين بى سرافتاده است
ارباب بى كفن حسين، پرپر افتاده است
گويد اى خواهرم، خيز و برگرد حرم (ياغريب ياحسين)
خداحافظى(60)
برادرم من دگر مى روم از كربلا
بى تو روم،سفر كوفه و شام بلا
الوداع اى، يار عطشان
پاره پيكر اى حسين جان
كاروان را، كودكان را مى بريم با چشم گريان (يا حبيبى ياحسين جان) (2)
همفسرم بنگر حال مرا يا حسين كن تو عطا، بر من خسته بدن نور عين
نهضتت را، غربتت را، من كنم افشا، حبيبى
محرم من، همدم من، من غريب و تو غريبى ياغريبى ياحسين جان((2)
شام غريبان
شام غم شام غريبان حسينى است
غرق خون نعش شهيدان حسين است
كودكان در خيمه هاى نيمه سوزان
وامصيبت آمده شام غريبان
واحسينم واحسينم واحسينم واحسينم واحسينم واحسينم
لالهها پرپر به دشت كربلا شد
باغبان از داغ گل قدش دوتا شد
مانده بى سرپيكر پاك شهيدان
وامصيبت آمده شام غريبان
واحسينم واحسينم واحسينم واحسينم واحسينم واحسينم
كودكى مانده كنار نعش خونين
گويداى بابا زجا خيز و مرا بين
عمه ام چشم انتظار است و پريشان
وامصيبت آمده شام غريبان
واحسينم واحسينم واحسينم واحسينم واحسينم واحسينم
تنور خولى
من فداى تو واين سرانورت
از چه بنهاده اند روى خاكسترت
مادرت آمد براى ديدن تو
من به قربان به خون غلتيدن تو
اى حسين جان اى حسين جان اى حسين جان
نور چشم ترم لعل لب بر گشا
درد دل كن به من اى شهيد خدا
پيكرت در خاك و خون عريان فتاده
در ميان قتلگه در خون فتاده
اى حسين جان اى حسين جان اى حسين جان
اى حسين جان بگو كى شكسته سرت
از چه پرخون بود چهره انورت
گو سخن با مادر، دردآشنايت
من به قربان تو و رأس جدايت
اى حسين جان اى حسين جان اى حسين جان
شام غريبان
از كوچيكيم تا به حالا-يه دوست خوبى داشتم
)جَوونيمو به پاى اون - دوست خوبم گذاشتم((2)
اسم مقدسش دل و مى لرزونه به قرآن
)من نمى گم ديوونه ها - بهش مى گن حسين جان( (2)
يابن الزهرا ياحسين، يابن الزهرا ياحسين
ميگن يه روز تو كربلا - خيمه ها شو سوزوندن
از اين آتش سوزى دل )بچه ها شو سوزوندن( (2)
زينب ميان خيمه اى رنگ ازرخش پريده
زيرا كه لحظه اى او- روى حسين نديده(2)
جام بلاى عشقش - يك باره سركشيده (2)
بارمز عاشقانه -مى گويد او حسين جان (2)
گرد حرم دويده ام - صفا ومروه ديده ام (2)
هيچ كجا براى من- كربُبَلا نمى شود (2)
يابن الزهرا ياحسين، يابن الزهرا ياحسين
پاره پاره (61)
مادر بيا به حال حسينت نظاره كن
يكدم نظر بر اين بدن پاره پاره كن
غريبت مادر - غريب مادر
اين كشته فتاده به هامون حسين توست
اين صيد دست و پازده در خون حسين توست
اين ماهى فتاده به درياى خون كه هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسين توست غريب مادر - غريب مادر
حاصل زينب(62)
خيمه ها آتش گرفته چون دل زينب خدا
در ميان شعله سوزد حاصل زينب خدا
من غريبم اى خدا
بى حبيبم اى خدا
آه واويلا حسين
دختران قلب هراسان در بيابان مى دوند
پابرهنه برروى خار مغيلان مى دوند
كو علمدار سپاه
تا دهد بر ما پناه
آه واويلا حسين
بال و پرهاى سپيد بلبلان گشته كبود
كس به جزمن در پى اطفال بى بابا نبود
لاله پژمرده اى خدا
دخترى مُرده اى خدا
آه واويلا حسين
يك طرف باشم هراسان بهر زين العابدين
يكطرف در قتلگه آيد كنارت نازنين
من حسين گم كرده ام
نور عين گم كرده ام
آه واويلا حسين
يارغريب
خواب بودم نفس لطف تو بيدارم كرد
مست بودم قدح چشم تو هشيارم كرد
زلف برباد چنان داده ام اى يار غريب
كه سرم چون تو غريب شهره بازارم كرد
جاى سالم به تنم نيست نشان تو دهم
ز جن از بس به سرنيزه اش آزارم كرد
بسكه بر حنجره ام دشمن تودست فكند
پنجه اش عاجزم از قدرت گفتارم كرد
***
ياد مدينه(63)
بر آسمان چشمم هر شب ستاره دارم
اشكى به ديده آرى بر دل هماره دارم
دشمن ز بس پياپى سيلى به صورتم زد
نه گوش مانده بهرم نه گوشواره دارم
دانم چرا دوديده بر روى هم نهادى
ديدى كه من لباس خاكىّ و پاره دارم
روى مرا چو ديدى ياد مدينه كردى
من هم از اين مصيبت داغى دوباره دارم
پركشيدم(64)
اومدم دختر شيرين سخنم
اومدم گرچه بدون بدنم
تا صدات و شنيدم جان پدر
سوى تو پركشيدم جان پدر
نبينم به صورتت چنگ مى زنى
ناله ها از سينه ى تنگ مى زنى
دخترم گريه بسه گريه بسه
مىدونم جونت توى اين قفسه
گريه بس كن كه توروشادت كنم
از توى اين قفس آزادت كنم
سر مو حالا توى دامن بگير
اى رقيه حالا دق كن و بمير
شام غريبان(65)
سرراه تو نشستم به تمناى نگاهى
چه شود عاقبتم راز خدا خير بخواهى
»سالِف برِكَّ بى« خواندم و درس گرفتم
كه مرا داده اى از رمز ازل فيض پناهى
بالباسى كه براى غم جدتو بپوشم
باهمين رنگ سياهش زدلم رفته سياهى
آمدم تا كه بگويم سريارم به سلامت
تسليت بر تو بگويم همره ناله وآهى
عزت عشق عيان است در اين سال حسينى
كه تو هم مثل شه تشنه لبان مشعل راهى
گر نگاه تو نباشد به خدا هيچ نماند
نه امانى، نه قوامى، نه توانى، نه ثباتى، نه سپاهى
اى پدر...(66)
ناله اى از زير بوته مى رسد
دخترى آه از نهادش مى كشد
اى خدا باباى عطشانم چه شد
عمه ى گيسو پريشانم چه شد
اى پدر آنانكه بررويم زدند
كعب نى بردست وبازويم زدند
ظالمى كه فرصت از آهم گرفت
پشت آن خيمه سرراهم گرفت
بند قلب بى قرارم رابريد
باجسارت گوشوارم راكشيد
معجرم را چون به انگشتش گرفت
گيسويم در قبضه ى مشتش گرفت
خواستم بگريزم از آن خيره سر
بين خيمه گير كردم اى پدر
ناگهان آتش به دامانم نشست
بارها خوردم زمين در شيب پست
***
مظلوم حسين (67)
»سلام زينب، اى يار زينب
امشب پيشم بمان، غمخوار زينب «
»مظلوم حسين من، مظلوم حسين من، مظلوم حسين من«
ديده ها گريان، سينه ها سوزان
زينب گرفته است شام غريبان
»انامجنون الحسين«
غمگسارى نيست مددكارى نيست
به گوش دختران گوشوارى نيست
مى ترسم اخا بين اين خيمه ها
سوزد سه ساله ات بين اين شعله ها
عاشوراييان (68)
زينب امين عشقم
محمل نشين عشقم
شام بلا روم من
از كربلا روم من
اى ماه روى نيزه
با اُسرا روم من
آلاله اى كبودم
نام تو شد سرودم
واغربتا حسينم
واغربتا حسينم
محو سرشهيدان
روم به شام ويران
اگر چه من اسيرم
ذلّت نمى پذيرم
من انتقام خونت
از دشمنان بگيرم
سفير كربلايم
به پيغمبر ولايم
خداحافظ حسينم(69)
وداع خواهر از جسم برادر چه سخت است اى خدا در پيش دُختر
خدا قرآن ناطق لب ببسته كنار قتلگه، زينب نشسته
حسين جانم حسين جانم حسين جانم
گل گمگشته ام پيدا شد آخر
دل سرگشته ام شيدا شد آخر
گلم، گلبرگم برتن ندارد
نشان جز نيزه ى دشمن ندارد
گل من بين گودالى پُراز خون
نشسته چون شفق برشطّ گلگون
گلم شد غارتِ شمشيروخنجر
نمانده جاى بوسه جز به حنجر
گلم در نزد مادر روسفيد است
كه خواهر شد اسير و اوشهيد است
از اين مهمانى زخم زبانها
روم با ضرب دست تازيانها
الهى اين من واين نور عينم
خداحافظ خداحافظ حُسينم
زينب صدا مى زد حسين(70)
از حرم تاقتلگه زينب صدامى زدحسين
ناله ها مى زد حسين زينب صدامى زدحسين
يا اخا روحى فِداك
يااخامَن لى سِواك
از عطش درزيرخنجردست و پا مى زدحسين
زينب صدا مى زد حسين
شمع دل (71)
تو شمع دل و پروانه منم، از عشق رُخت ديوانه منم
اى يوسف زهرا، اى يوسف زهرا اى يوسف زهرا
يه عمرى خاطر خواتم بخواى نخواى خاك پاتم
بذار كه حرف دل بگم خاك پاى نوكراتم
يه عمريه ديوونتم، در به در اين خونتم
راست وحسينى كه بگم عبدِ در ميخونتم
آى مردم آى مردم بشنويد آواى عباس
زينب اسيره، زينب اسيره، زينب اسيره
آى مردم آى مردم بشنويد آواى مهدى
عمم غريبه، عمم غريبه، عمم غريبه
يَل كرببلا......... علمدار حسين)ع(
به خدا دنيارو نمىخوام بى رقيه
جنّت الاعلى رانمى خوام بى رقيه
شاميا حيا ندارند پاشو نوروگل مى ذارند
رقيه زينب و زينب رقيه ست
على اصغر علمدار رقيه ست
خسته تر از خسته
كودكان از عمه دلشكسته تر
عمه ازآن نونهالان خسته تر
طائران وحى را پرسوخته
لانه هاشان هم در آذر سوخته
***
على على لاى لاى لاى لاى
اين غزالان داغدار و خسته اند
باز برآزارشان صف بسته اند
خيمه بى عباس ودشمن در كمين
ياعلى تنهايى زينب ببين
من در اين وادى چو پابگذاشتم
هجده محرم به گردمْ داشتم
شش برادر در كنارم بوده اند
روز وشب چون پاسدارم بوده اند
باغ من هم ارغوان هم ياس داشت
لاله زارم لاله چون عباس داشت
***
خصال زينب (72)
از فلك برتر جلال زينب است
عصمت زهرا، خصال زينب است
گر نشان خواهى زمعناى كمال
اين حقيقت در كمال زينب است
باعث رسوايى نسل حرام
خطبه ى حيدر مثال زينب است
در كنار قتلگاه اشك وخون
شمرِ دون ، گريان به حال زينب است
مرهم زخم جراحات حسين
دانه ى اشك زلال زينب است
»چكيده ى امامت «(73)
منم گداىزينب جانم فداىزينب حسينيّه شد قلبم زغصههاى زينب
هستيم فداى زينب
بر لبم نواى زينب
سيره ى شير حق
نايبه ى فاطمه
ام المصائب زينب
سنگ صبور همه
آن چكيده ى امامت
آن خداى استقامت
دوچشم بارانى (74)
زهجر روى تودارم دو چشم بارانى
بيا طلوع كن اى آفتاب نورانى
به وضع دَرهَم ما دِرهمى تفضل كن
كَرَم نما و نجاتم ده از پريشانى
مرا به تيغ زنى، به از آنكه بفروشى
هلاك يار شدن، به زعمرطولانى
هزارضجهزدم يك قدم نرنجاندى
مگر نه اينكه زعشاقدل نرنجانى
تعهدى دهمت تا صبا خبر نشود
اگر مرا ببرى يك طواف پنهانى
به روى دست بگيرم به محضر پاكت
هرآنچه داده خدايم دهم به قربانى
عزيز مادر(75)
در ميان قتلگه افتاده بود
سربه خاك پرزخون بنهاده بود
خصم روى سينه اش بنشسته بود
استخوانهايش همه بشكسته بود
زينب دوش نبى، بى سرشده
پاره زير تيغ كين حنجر شده
اى كليم اللَّه زينب ياحسين
ذِكر تيناَتْ چيست بر لب ياحسين
اى عزيز مادر اى نور دوعين
ميوه ى قلبم فدايت ياحسين
شه تشنه لب
»اى شه تشنه لب، رسيده جانم بر لب
كه محمل بى پرده شده نصيب زينب«
»مىروم دلخسته، غمت دلم بشكسته
واى غريب مادر، حسين غريب مادر«
كاش به جايت زينب، ميان خون مى افتاد
به زير سّممركب به جاى تو جان مى داد
سينه ات بشكستند، دل حرم راخستند
بگو تو با عباست كه دست مارا بستند
نشد كه با عباسم كنم وداعى آخر
بگو كه آيد گيرد ركاب بنت الحيدر
ببين گلستانت را نواى طفلانت را
شنو به وقت رفتن صداى طفلانت را
»واى عمو الوداع. عمو عمو، الوداع«
سرپدر
اى سر غرق به خون از ره دور آمده اى
طالب فيض حضورم، به حضور آمده اى
تو كليم اللهى از وادى طور آمده اى
بهر ديدار من از كنج تنور آمده اى
بى تواى جان پدر تنگ مرا حوصله بود
پايم از خار مغيلان همه پُر آبله بود
)درد دل ابى عبداللَّه با دختر كوچولوش(
دخترم بر تو مگر غيراز خرابه جانبود گوشهى ويرانه جاى بلبل زهرا نبود
)بابا وقتى شمر اومد توخيمه وقتى جانمازت تو بغلم بود روبروم ايستاد ازم پرسيد اسمت چيه تا بهش گفتم فاطمه صدا زد از دست شماها
بابا حرف بد مىزد
با لگد مىزد
دنبالم دويد
موهاموكشيد
رسم نامردا همينه
سربابام روزمينه
عمّه چادرى سرم كن
بابا گوشا مو نبينه
»زهراى سه ساله«
مظلومه !
شه بانو!
بااشك چو ژالهاى رقيه
برعرش چو لالهاى رقيّه
دانى زچه بردلم نشستى
زهراى سه سالهاى رقيّه
يارقيه!
من براى تو مىميرم
در عزاى تومى ميرم
خاك پاى هر آنم كه
كوگداى رقيّه است
جان فداى هر آنم كه
جان فداى رقيّه است
سائلى در او
من به حاتمنمىبخشم
خاك پاى رقيه را
من به عالم نمىبخشم
»شام غريبان«
زينب غمديده بيچاره شده
كفنش پيراهن پاره شده
صبح با دشنه در اين شام مِحَن
كنج ويرانه برو قبر بكن
تارسانم گل خودرابه بهشت
جاى سنگ لحد آور، دو خشت
داغ او كرده پريشان مويم
شوم آتش چواز او مىگويم
خاك قبرش به سرم مىريزد
طاقتى نيست زجا برخيزم
جاى سيلى كه عمه مىبوسيد
داشت با خود اين زمزمهاى
علّتش كه از او پرسيدم
گفت شبيه مادرم فاطمهاى
شيعيان شرح شب تار مراگوش كنيد
قصّهى ديدهى خونبارمراگوش كنيد
موبه مورازدلزار مرا گوش كنيد
داستان من ودلدار مراگوش كنيد
تابدانيد چرا خسته وبيمار شدم
اينچنين دركف اغيار گرفتار شدم
روزگارى به سردوش پدرجايم بود
ساحت كاخ شرف منزل ومأوايم بود
ديدهى مام وپدرمحو تماشايم بود
ماهشرمنده زرخساردل آرايم بود
حالادر گوشهى ويرانه بود منزل من
خون دلگشته زبيتابىدل، حاصل من
يك شبى ناله زهجرانپدر سركردم
دامن خويش زخوناب جگر تركردم
صحبت بابا بر عمّه مكررّ كردم
گفت بابا به سفر رفته وباور كردم
تاسرغرقبه خونش به طبق من ديدم
مناز اين واقعه چون بيدبه خود لرزيدم
گفتم اى جانپدرمن به فداى سرتو
اى سرغرق به خونگوچه شده پيكرتو
كاش مىمُرد ونمى ديد تو رادختر تو
بنشين تاكه زنم شانه به موى سرتو
زچه خاكسترى اين سرشده اين سان مويت
همچو احوال من آشفته شده گيسويت
غم مخور آنكه كهكند،موى توراشانهمنم
آنكه ازهجر تواز خودشده بيگانهمنم
آنكه شد معتكف گوشهى ويرانه منم
تومرا، شمع شب افروزى و پروانه منم
بنشين تا به برت راز دل ابراز كنم
شايد امشب گره از مشكل دل بازكنم
»شام غريبان«
اى خداشده شام غريبان
افتاده در خون جسم شهيدان
دل از غصه هلاك، گلها پرپربه خاك
يابن الحسين ببين ،روحى جسمى فداك
غوغاى محشر است، غوغاى محشر است
آيد از جنان زهراى اطهر
بردلجوئى غمديده دختر
دارد دلى غمين، آن در بحر دين
گريد با چشمتر، با آه آتشين
غوغاى محشر است، غوغاى محشر است
يك طرف افتاده جسم اكبر
قاسم و عباس و عون و جعفر
گريد چشم فلك، خورده زينب كتك
برزخم قلب او، دشمن زده نمك
غوغاى محشر است، غوغاى محشر است
امشب زينب دلخون و خسته
زانوى غم در بغل نشسته
آندرياى كرم، گل باغ ارم
باشد در كربلا، پاسبان حرم
غوغاى محشر است، غوغاى محشر است
شام غريبان
يا سيّدى يا مصطفى
حرقوبالخيام
اطفال فرزندت حسين
اى رسول خدا
آواره در دشت بلا
حرقوابالخيام
گلها همه پرپرشده
غرقه خون روى خاك
آيد زهر بلبل نوا
حرقوابالخيام
اشكم بدامن ميچكد
غصه دارد دلم
غوغا شده در كربلا
حرقوابالخيام
هر خيمهاى غارت شده
سينه مىسوزد
سرهاشده از تن جدا
حرقوابالخيام
زينب دگر تنها شده
گريد امشب فلك
برخاك بيند كشتهها
حرقوابالخيام
شام غريبان
يك چمن لاله خزان گشته به صحراامشب
مي چكد اشك غم از ديده زهراامشب
شام غريبان امشب است
دلها پريشان امشب است
حسين حسين حسين
هر طرف سرو قدى دردل خون افتاده
تازه گلهاهمه ازخاك برون افتاده
شام غريبان امشب است
دلها پريشان امشب است
حسين حسين حسين
شبتاريك وجهاننالهبرآرد ازدل
كارزينب پس از اين گشته به دوران مشكل
شام غريبان امشب است
دلها پريشان امشب است
حسين حسين حسين
تيغ كين دست علمدار زتن ببريده،
پيكرقاسم دامادبخون غلطيده
شام غريبان امشب است
دلها پريشان امشب است
حسين حسين حسين
شام غريبان
دردل صحرا شهيدان بى كفن افتاده اند
عاشقان در كربلا خونين بدن افتاده اند
لاله هاى فاطمه پرپر ميان خاك وخون
درگلستان بلا چون ياسمن افتاده اند
سرجدا قربانيان نهضت سرخ حسين
روى خاك نينوا دور از وطن افتاده اند
تشنگان وادى آزادگى در بحر عشق
در كنار علقمه صد پاره تن افتاده اند
كربلا بستان عشاق است و هفتادودوگل
سوى ديگر يادگاران حسن افتاده اند
بر لب ماتم سراى »ياسر« اين غم نقش بست
اشكها خون گشته واز چشم من افتاده اند
ره سفر
از پيش تو دل چگونه برگيرم
توماندى ومن ره سفر گيرم
برخيز حسين اى برادرجان
تاباردگر تراببر گيرم
صدپاره تنت به قتلگه مانده
من آمدم از سرت خبر گيرم
برنيزه عيان رأس خونينت
كى چشم ازآن بريده سرگيرم
من شبنم خون اى گل زهرا
از داغ غمت به چشمتر گيرم
شام غريبان
اى كاروان اهسته ران، كارام جانم مى رود
وان دل كه باخود داشتم بادل ستانم مى رود
اى شادى گلشن مَرو، اى ديده روشن مَرو
اى روحِ مَنْ ازتَن مَرو، گرمى روى بى من نرو
دلم پُر درده خدايا دلم را غصه پركرده خدايا
بگريم از كدامين درد وماتم بِنالَم، از كدامين غصه وغم
اگر دردم يكى بودى چه بودى
اگر غم اندكى بودى چه بودى
همه گُلهاى زهرا چيده گشته
بساط بلبلان برچيده گشته
تمام كودكان در اين بيابان
همه حيران و سرگردان و نالان
يكى در گوشه اى آهسته گريه
برآن پيشانى بشكسته گريه
يكى پيراهنِ خونى در آغوش
گهى نالان و گاهى رفته از هوش
على اكبر ميانِ بستر خون
تماشا مى كند ليلا چو مجنون
يكى را همچنان حيران ببيند
به پشت خيمه سرگردان ببيند
گمانم آن كه اينگونه كباب است
همان مام على اصغر رُباب است
چنان درخيمه ها آتش به پا شد
كه آتش هم به وحشت مبتلا شد
كه دامنها پناه شعله ها شد
غم عشقت بيابان پرورُم كِرد
هواى وصل بى بال و پَرم كِرد
به مو گفتى صبورى كن، صبورى
صبورى طُرفه خاكى برسَرم كِرد
حسين جانم، حسين جانم، حسين جان (76)
موكه افسرده حالُم چون ننالوم
شكسته پَروبالُم چون ننالُم
همه گويند و زينب ناله كم كن
شكسته پَروبالُم چون ننالُم
حسين جانم... حسين جانم... حسين جان
مرانه سرنه سامان آفريدند
پريشان آفريدند
پريشان خاطرانرفتند ودرخاك
مرااز خاك ايشان آفريدند
حسين جانم... حسين جانم... حسين جان
شام غريبان
واى، واى، واى، جانم حسين، حسين، حسين، حسين
زينت دوش نبى، روى زمين جاى تونيست
خاشاك زمين، منزل و مأواى تونيست
واى، واى، واى، جانم حسين، حسين، حسين، حسين
به سوىِ شام و كوفه ام، چه ظالمانه مى برند
نمى روم ولى مرا، به تازيانه مى بَرند
خداحافظ
خداحافظ اى برادر زينب، به خون غلطان در برابر زينب
خداحافظ اى تمام اُميدم، نظر كن بر گيسوان سفيدم
سرِنيزه جانا تو همسفرم باشْ، شب غم مَن م تو گُل ِسحرمباش، مكن دورى از پيشِ محملِ من مَران ساروان، كاروانِ عَزارا، ببين غرقِ خون جسم خون خدا را، بده مهلتى تا كه گريه كنم سرشْ را مَزن روىِ نيزه كينه، نماشرمى ازروى زرد سكينه،
رأس محبوبم رها كن، زن سرزينب به نيزه، من كه ديگر ميهمانى كوفه ويران نيايم
نيزه دارا رفته از كفْ طاقت و صبر و توانم .
آيه آيه، سوره سوره، مى كنى قرآن تلاوت
مى كنم از آن حمايت من فداى آن صدايت
اى حسينم... اى حسينم... اى حسينم
خداحافظ اى جوانى زينب، نظر كن قدِ كمانى زينب
خداحافظ اى برادرمن
زبان ساده
آنان كه آفريده شد از نور پاكشان
خورشيد، به نيزه شد سرتابناكشان
آتش به خيمه گاه زد و آبشان نداد
مى خواست تا به باد دهد بلكه خاكشان
ياحسين... ياحسين... ياحسين
شام غريبان
گل نرگس فداى خاك پايت
رسد به گوش جان امشب صدايت
گل نرگس به شام غربت يار
فداى گريه و آه ونوايت
گل نرگس زداغ ماتم عشق
نواى اشك چشم باصفايت
گل نرگس اگر چه دل غمينى
نظر كن لحظه اى سوى گدايت
گل نرگس در اين شام غريبان
بگو با ما كمى از غصه هايت
گل نرگس به آن قلب شكسته
بگو از لاله هاى كربلايت
گل نرگس تو كه صاحب عزايى
بيا در مجلس بزم عزايت
+ نوشته شده در پنجشنبه بیستم دی ۱۳۸۶ساعت 23:14 توسط حسین | آرشیو نظرات
|
جمعه چهارم مرداد ۱۳۹۸ ساعت 5:14 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
این مداحی به زبان آذری و با صدای سلیم موذن زاده می باشد.
سلیم موذن زاده اردبیلی، با سابقه ترین مداح درقید زندگانی ایران است.
نوای او بیش از شش دهه است که با حنجره طلایی اش دل ها و گوش ها را نوازش میدهد .
وی معتقد است که حنجره اش موهبت الهی است و فقط باید در خدمت امام حسین و حضرت اباالفضل استفاده شود .
متن فارسی نوحه:
زینب زینب زینب
الگوی وفا زینب، ناموس خدا زینب
زینب زینب زینب
ارامش جان زینب،ماهت به سنان زینب
زینب زینب زینب
معنی همه غم ها ،گلواژ هی ماتم ها
زینب زینب زینب
گریون شده ی سرها،شام از تو شده غوغا
زن قهرمانی، زهرا نشانی
زینب یا زینب
سالار زینب
زینب زینب زینب
شد رأس حسین بر نی
رفتی تو به بزم می
زینب زینب زینب
الگوی وفا زینب، ناموس خدا زینب
زینب زینب زینب
ارامش جان زینب،ماهت به سنان زینب
راباب ارباب ارباب
از کودکی ام مستم
چون با تو رفیق هستم
ارباب ارباب ارباب
عشق تو سرشت من
سهم تو بهشت من