مجموعه ای از مطالب سخنرانی و مداحی
ذکر برخی فضائل امام حسین علیه السلام
چهارشنبه بیست و هشتم تیر ۱۴۰۲ ساعت 14:50 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

شمه ای از فضائل امام حسین علیه السلام

نویسنده : محمدمهدی ماندگار

41

خداوند متعال در میان مخلوقات خود، انسان های کاملی را به عنوان الگو قرار داده است. این الگوها دارای امتیازات و فضیلت های ویژه ای هستند. امام حسین علیه السلام نمونه ای برجسته از این اسوه های پاک است. در این مقاله به مناسبت اربعین شهادت امام حسین علیه السلام برخی از فضائل آن حضرت را بر می شمریم.

فضائل حضرت در کودکی و تولد

1- تکلم قبل از ولادت و بعد از شهادت:

امام حسین علیه السلام مولودی است که قبل از ولادت در حالی که در بطن مادر خود، فاطمه زهرا علیها السلام بود، با ایشان به صحبت پرداخت. این وضعیت درباره حضرت زهرا علیها السلام نیز نقل شده که با مادر خود، خدیجه علیها السلام صحبت کرده است.

نقل شده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روزی وارد خانه حضرت زهرا علیها السلام شد و در حالی که جز دخترش کسی در خانه نبود، دختر خود را در حال صحبت مشاهده نمود، وقتی علت را جویا شد، حضرت زهرا علیها السلام اظهار داشت: صحبت من با فرزندی است که در بطن من می باشد، او همدم من است و با من سخن می گوید، اما سخنانی حزن آور، به این مضامین که شمه ای از فضائل امام حسین علیه السلام

مادر! من شهیدم، مظلومم، غریبم، عطشانم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حالی که محزون شدند، ضمن بشارت به آمدن فرزند پسر، از شهادت او در شرایط سخت و ناگوار خبر دادند.

امام حسین علیه السلام تنها کسی است که بعد از شهادت نیز سخن گفته است. سر امام بر روی نیزه، این آیه از قرآن را تلاوت کرده است: «ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا» (65) ; «آیا پنداشتی که اصحاب کهف و رقیم (خفتگان در غار) از آیات شگفت ما بوده اند.»

شاید تلاوت این آیه بر این معنا دلالت داشته باشد که همچنانکه قدرت الهی در مورد اصحاب کهف بر خواب چندین ساله ایشان تعلق گرفت و ایشان را بعد از بیدار شدن، وسیله عبرت دیگران قرار داد، شهادت آن حضرت و بقای راه و مکتب او نیز این گونه خواهد بود و به عنوان نشانه الهی در عالم معرفی خواهد شد.

آیات دیگری که امام حسین علیه السلام بعد از شهادت تلاوت کرده است عبارتند از: ادامه آیات سوره کهف تا آیه 14 و آیه 227 از سوره شعراء و آیه 71 سوره غافر و آیه 137 سوره بقره. (66)

2- مشتق بودن نام حضرت از نام خداوند:

جابر بن عبدالله انصاری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمودند: «سمی الحسن حسنا لان باحسان الله قامت السماوات و الارضون، واشتق الحسین من الاحسان، و علی والحسن اسمان من اسماء الله تعالی والحسین تصغیر الحسن (67) ; حسن را حسن نامیدند برای اینکه با احسان خداوند آسمان ها و زمین ها برپا شد و حسین از احسان مشتق شد، و علی و حسن دو اسم از اسم های خداوند متعال است و حسین تصغیر حسن است.»

و در حدیث دیگری نام حضرت برگرفته از اسم الهی، یعنی «محسن » دانسته شده که خداوند می فرماید: «انا المحسن و هذا الحسین (68) ; من محسن هستم و این حسین است.»

3- تبرک جستن ملائک به قنداقه حضرت:

روزی حضرت زهرا علیها السلام فرزندش را درگهواره ندید و با اضطراب جویای فرزند عزیزش شد. رسول خدا صلی الله علیه و آله به ایشان بشارت دادند که قنداقه حسین علیه السلام را ملائک به آسمان ها برده اند تا تبرک بجویند.

4- ویژه بودن مربیان حضرت علیه السلام:

به دلیل اینکه ایشان خامس اصحاب کساء می باشد، از تربیت پاکانی همچون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، امیر المؤمنین علیه السلام، فاطمه زهرا علیها السلام و امام حسن علیه السلام، برخوردار بودند، لذا حضرت خود را در روز عاشورا این گونه معرفی نمودند:

من له جد کجدی فی الوری

او کشیخی فانا ابن القمرین

فاطمة الزهراء امی و ابی

قاصم الکفر ببدر و حنین

عبدالله غلاما یافعا

و قریش یعبدون الوثنین

یعبدون اللات والعزی معا

و علی کان صلی قبلتین (69)

«در بین تمام انسان ها کیست که جدی مانند جد من، یا مربی و معلمی مانند معلم من داشته باشد، من فرزند دو ماه تابناکم. مادرم فاطمه زهرا علیها السلام و پدرم [علی علیه السلام] کوبنده کفر در بدر و حنین بود. آن هنگام که قریش دچار بت پرستی و عبادت لات و عزی بود; علی علیه السلام به بیت المقدس و بعد به سوی کعبه عبادت خدا می کرد.»

5- فدا شدن ابراهیم - فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله - برای امام حسین علیه السلام:

ابن عباس می گوید: خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله بودم. امام حسین علیه السلام روی زانوی راست و ابراهیم روی زانوی چپ حضرت نشسته بودند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گاهی حسین و گاهی ابراهیم را می بوسید. به ایشان حالت نزول وحی دست داد و پس از آن فرمودند: «جبرئیل بعد از ابلاغ سلام پروردگار گفت: خدا می فرماید، این دو فرزند را برای شما باقی نمی گذارم، باید یکی را فدای دیگری نمایی.» پیامبر صلی الله علیه و آله به ابراهیم نظر کرد و گریست و فرمود: «اگر ابراهیم بمیرد فقط من محزون می شوم، امام اگر حسین بمیرد غیر از من فاطمه و علی نیز محزون می شوند و من اندوه خود را بر حزن فاطمه و علی ترجیح می دهم.» یا جبرئیل! ابراهیم قبض روح گردد; ابراهیم را فدای حسین کردم (ابراهیم پس از سه روز بیماری وفات کرد) .»

از این پس هرگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله امام حسین را به سینه می چسبانید و می بوسید، لب های او را می مکید و می فرمود: قربان کسی که ابراهیم را فدای او کردم (70) .

فضائل امام حسین در کلام الهی

6- تاویل و تفسیر آیات الهی در مورد آن حضرت:

بسیاری از آیات الهی که برخی رقم آن را 128 آیه و برخی دیگر تا 250 آیه ذکر کرده اند (71) ، به اطلاق و عموم و یا به طور خاص، بر امام حسین علیه السلام تطبیق شده و یا یکی از افراد مورد نظر در آیه امام حسین علیه السلام بوده اند. مواردی مثل آیه مباهله (72) ، آیه تطهیر (73) ، آیه ذوالقربی (74) ، آیه اطعام (75) و آیات سوره فجر که سوره فجر را سوره آن حضرت نامیده اند.

امام صادق علیه السلام ضمن بیان این معنی، حضرت را صاحب «نفس مطمئنه » معرفی کرده و می فرمایند: «اقرؤوا سورة الفجر فی فرائضکم و نوافلکم فانها سورة الحسین بن علی علیه السلام وارغبوا فیها رحمکم الله تعالی; سوره فجر را در نمازهای واجب و مستحب خود بخوانید که سوره حسین بن علی است و در آن راغب باشید. خداوند متعال شما را مورد رحمت خود قرار دهد.»

ابو اسامه که در مجلس حاضر بود، گفت: چگونه این سوره مخصوص حسین علیه السلام گردید؟ امام علیه السلام فرمود: «الا تسمع الی قوله تعالی: «یا ایتها النفس المطمئنة...» انما یعنی الحسین علیه السلام فهو ذوالنفس المطمئنة الراضیة و اصحابه من آل محمد صلی الله علیه و آله هم الراضون عن الله یوم القیمة و هو راض عنهم (76) ; آیا این سخن خداوند متعال را نمی شنوی که [می گوید]: «یا ایتها النفس المطمئنة » ، همانا حسین را قصد می کند که دارای نفس مطمئنه و راضی است و اصحاب او از آل محمد در روز قیامت از خداوند راضیند و خداوند نیز از آنان راضی است.»

7- خازن وحی الهی بودن حضرت:

احادیث قدسی در مورد امام حسین علیه السلام از ناحیه ذات اقدس الهی، زیاد وارد شده است که در کتاب شریف «عوالم » جمع آوری شده است. در یک حدیث این گونه آمده است: «وجعلت حسینا خازن وحیی و اکرمته بالشهادة و ختمت له بالسعادة، فهو افضل من استشهد و ارفع الشهداء درجة و جعلت کلمتی التامة معه و حجتی البالغة عنده، بعترته اثیب و اعاقب (77) ; حسین را خازن وحی خویش قرار داده و او را با شهادت، کرامت بخشیدم و پایانی با سعادت برای وی مقرر داشتم، او برترین شهیدان و درجه اش از همه والاتر است، کلمه تامه خود را همراه او قرار دادم و حجت رسای خویش را نزدش نهادم و به وسیله خاندان او پاداش و کیفر می دهم.»

مظهر صفات انبیاء

امام حسین علیه السلام به عنوان انسان کامل، هم مظهر صفات الهی و هم مظهر صفات انبیای عظام است که به مواردی از آن ها اشاره می کنیم:

8- همانند انبیا هدایتگر مردم است.

قرآن کریم در مورد انبیاء الهی می فرماید: «و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا (78) » ; «آنان را پیشوایانی که به امر ما هدایت می کنند، قرار دادیم.» و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، حسین علیه السلام را به عنوان چراغ هدایت معرفی می کندو می فرماید: «ان الحسین ... مصباح هدی و سفینة نجاة (79) ; همانا حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.»

9- همچون انبیا از غیر خدا نمی ترسید

او این ویژگی را در گفتار و کردار ثابت کرد. قرآن کریم در مورد انبیاء می فرماید: «الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لایخشون احدا الاالله (80) » ; «آنان که رسالت های الهی را رسانند و از او می ترسند و جز خدا از کسی نمی ترسند.» و امام حسین علیه السلام فرمود: «لو لم یکن فی الدنیا ملجا و لا ماوی لما بایعت یزید بن معاویة (81) ; اگر در دنیا هیچ پناهگاهی وجود نداشته باشد [باز هم] با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد.»

و در مورد یزید بن معاویه می فرماید: «یزید رجل شارب الخمر، قاتل نفس المحترمة، معلن بالفسق مثلی لایبایع مثله (82) ; یزید مردی است که شراب می نوشد، نفس محترمه را به قتل می رساند، تظاهر به فسق می کند، مثل منی با مثل اویی بیعت نمی کند.»

در مکتب حسینی ترس با ارزش، ترس از خداست نه ترس از غیر خدا، لذا حضرت در دعای معروف عرفه، ترس از خدا را طلب می نماید: «اللهم اجعلنی اخشاک کانی اراک; خدایا مرا چنان قرار ده که از تو بترسم، [چنانکه] انگار تو را می بینم.»

10- مثل انبیای عظام الهی، اهل جهاد و شهادت بود:

قرآن کریم می فرماید: «کاین من نبی قاتل معه ربیون کثیر (83) » و آن حضرت، سید الشهداء لقب گرفته اند، در حالی که تا قبل از واقعه عاشورا حضرت حمزه، عموی پیامبر به دلیل شهادت خاص در جنگ احد، به نام «سیدالشهداء» معروف بودند.

11- مثل انبیا، از متوکلین علی الله بود:

قرآن کریم از قول پیامبران الهی می گوید: «ما لنا الانتوکل علی الله و قد هدانا سبلنا» (84) ; «چرا بر خدا توکل نکنیم، با اینکه ما را به راه هایمان رهبری کرده است؟ !» و از کلمات مشهور امام حسین علیه السلام این جمله است که: «اللهم انت ثقتی; خدایا تو اعتماد منی.»

12- همچون انبیای الهی از بهترین صبرکنندگان درگاه الهی بود:

قرآن کریم در مورد انبیاء الهی می فرماید: «کل من الصابرین » (85) ; «همه آن ها از صابرین بودند.» و از جملات مشهور امام علیه السلام در روز عاشورا این جمله است: «صبرا علی بلائک; [خدایا] بر امتحان تو صبر می کنم.»

13- همانند انبیاء از اصلی ترین احیاکنندگان امر به معروف و نهی از منکر بود.

قرآن کریم انبیاء الهی را آمران به معروف و ناهیان از منکر دانسته و می گوید دشمنان انبیاء آن ها را به خاطر این ویژگی به شهادت می رساندند. «و یقتلون الذین یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر (86) » ; «کسانی را که امر به معروف و نهی از منکر می کنند، می کشند.» و در اینکه از اهداف عمده نهضت عاشورا احیای این فریضه الهی بود، بین تحلیلگران هیچ جای شک و شبهه ای نیست، چراکه آن حضرت فرموده است: «ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر (87) ; می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم.»

14- مثل انبیا از علمداران مبارزه با طاغوت بود:

قرآن کریم در مورد انبیا می گوید: «لقد بعثنا فی کل امة رسولا ان اعبدوالله واجتنبوا الطاغوت » (88) ; «در هر امتی رسولی را مبعوث کردیم [تا به آن ها بگوید:] خدا را عبادت کنید و از طاغوت بپرهیزید.»

امام حسین علیه السلام نیز با طاغوت زمان خود یعنی یزید بن معاویه نه تنها بیعت نفرمود، بلکه یک معیار کلی ارائه کرد که: «مثلی لایبایع مثله (89) ; مثل منی با مثل اویی بیعت نمی کند.»

15- همچون انبیا وسیله تعلیم و تزکیه مردم و بیرون آوردن ایشان از زندان جهالت و ضلالت می باشد.

قرآن کریم در مورد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین » (90) ; «او (خدا) کسی است که در میان انسان های درس ناخوانده رسولی را مبعوث کرد که آیاتش را برآن ها بخواند و آن ها را تزکیه دهد و کتاب و حکمت بیاموزد، گرچه از قبل در گمراهی آشکار بودند.» و در زیارت اربعین نیز امام حسین علیه السلام این گونه معرفی شده است: «و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة (91) ; خون قلبش را در راه تو داد تا بندگان تو را از جهالت و حیرت گمراهی نجات دهد.»

فضائل امام حسین علیه السلام در کلام معصومین علیهم السلام

از باب اینکه در تعریف گفته می شود «معرف » باید اجلی از «معرف » باشد، هیچ کس به غیر از خدا و معصومین علیهم السلام نمی تواند شخص امام را معرفی کند و ویژگی های او را بیان نماید.

از این رو به عنوان نمونه، چند گفتار از معصومین علیهم السلام نقل می شود.

16- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «حسین منی و انا من حسین (92) ; حسین از من است و من از حسینم.» ، «الحسن والحسین سیدا شباب اهل الجنة (93) ; حسن و حسین دو آقای جوانان بهشتند.» ، «ان لقتل الحسین حرارة فی قلوب المؤمنین لاتبرد ابدا (94) ; براستی که برای قتل حسین حرارتی در دل های مؤمنان است که هرگز خاموش نمی شود.» و «احب الله من احب حسینا (95) ; خداوند هرکه را که حسین را دوست بدارد، دوست می دارد.»

17- امام علی علیه السلام به فرزند خود نظر کردند و فرمودند: «یا عبرة کل مؤمن، فقال: انا یا ابتاه؟ قال: نعم یا بنی (96) ; ای اشک هر مؤمن. [امام حسین علیه السلام] گفت: من ای پدر؟ فرمود: بله فرزندم.»

18- فاطمه زهرا علیها السلام درباره آن حضرت چنین می فرمایند: «فلما صارت الستة کنت لا احتاج فی اللیلة الظلماء الی مصباح و جعلت اسمع اذاخلوت فی مصلای التسبیح و التقدیس فی باطنی (97) ; آنگاه که حسین علیه السلام (هنگام بارداری) به شش ماهگی رسید، در شب تاریک به چراغ نیاز نداشتم و هنگام عبادت خدا و خلوت با حق، صدای تسبیح و تقدیس [وی را] در باطن خود می شنیدم.»

19- امام سجاد علیه السلام: در شهر شام، هنگام معرفی خود چنین فرمود: «انا ابن من بکت علیه ملائکة السماء، انا ابن من ناحت علیه الجن فی الارض و الطیر فی الهواء (98) ; من فرزند کسی هستم که ملائکه آسمان بر او گریست، من فرزند کسی هستم که جن در زمین و پرندگان در هوا بر او نوحه خواندند.»

20- امام باقر علیه السلام فرمود: «ما بکت السماء علی احد بعد یحیی بن زکریا الا علی الحسین بن علی علیهما السلام فانهابکت علیه اربعین یوما (99) ; [ملائکه] آسمان بعد از یحیی بن زکریا بر هیچکس گریه نکرد مگر بر حسین بن علی علیهما السلام که چهل روز بر او گریه کرد.»

21- امام صادق علیه السلام فرمود: «حنکوا اولادکم بتربة الحسین علیه السلام فانه امل کل داء (100) ; کام فرزندان خود را با ربت حسین علیه السلام بردارید که شفای هر مرض است.»

22- امام جواد علیه السلام فرمود: «من زار الحسین علیه السلام لیلة ثلاث و عشرین من شهر رمضان و هی اللیلة التی یرجی ان تکون لیلة القدر و فیها یفرق کل امر حکیم، صافحه اربعة و عشرون الف ملک و نبی کلهم یستاذن الله فی زیارة الحسین علیه السلام فی تلک اللیلة (101) ; هرکس در شب بیست و سوم ماه رمضان - که امید است همان شب قدری باشد که هر امر حکیمی تنظیم می شود - امام حسین علیه السلام را زیارت کند، بیست و چهار هزار فرشته و پیامبر که همگی از خداوند برای زیارت حسین علیه السلام در چنین شبی اذن می طلبند، با او مصافحه می کنند.»

23- امام عسکری علیه السلام فرمود: «اللهم انی اسئلک بحق المولود فی هذا الیوم، الموعود بشهادته قبل استهلاله و ولادته، بکته السماء و من فیها و الارض و من علیها و لما یطا لابتیها، قتیل العبرة و سید الاسرة، الممدود بالنصرة یوم الکرة، المعوض من قتله ان الائمة من نسله، و الشفاء فی تربته... (102) ; بار الها! از تو می خواهم به حق نوزادی که در چنین روزی (سوم شعبان) متولد شده، او که پیش از ولادت وعده شهادتش داده شده، او که آسمان و زمین و اهل آن ها در مصیبت وی گریستند، در حالی که هنوز بر زمین گام ننهاده بود. او که کشته اشک است و بزرگ خاندان، کسی که در رجعت پیروز گردد، و او که به عنوان پاداش [جانبازی و] شهادتش ادامه امامت در نسلش و شفا در تربتش قرار داده شد.»

24- امام زمان علیه السلام در زیارت ناحیه مقدسه، این گونه امام حسین علیه السلام را معرفی می کند: «کنت للرسول صلی الله علیه و آله ولدا و للقرآن منقدا، و للامة عضدا و فی الطاعة مجتهدا، حافظا للعهد و المیثاق، ناکبا علی سبل الفساق و باذلا للمجهود، طویل الرکوع و السجود، زاهدا فی الدنیا زهد الراحل عنها، ناظرا الیها بعین المستوحشین منها (103) ; تو فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله و مبین قرآن و یار و پشتیبان امت و تلاش گر در راه اطاعت الهی، حافظ عهد و پیمان، از بین برنده راه های باطل و نفاق، طول دهنده رکوع و سجده، زاهد در دنیا مثل زهد کسی که از دنیا کوچ کننده است، نگاه کننده به آن با چشم کسانی که از آن وحشت دارند، هستی.»

دیگر فضائل آن حضرت

25- عزت امام حسین علیه السلام:

این ویژگی بارز حضرت در کلمات، خطبه ها، رجزها و شعارهای روز عاشورا، بیش از ویژگی های دیگر آن حضرت ظاهر می شود. آن حضرت فرمود: «لیس شانی شان من یخاف الموت، ما اهون الموت علی سبیل نیل العز و احیاء الحق، لیس الموت فی سبیل العز، الا حیاة خالدة و لیست الحیاة مع الذل، الاالموت الذی لا حیاة معه (104) ; شان من شان کسی که از مرگ می ترسد نیست. چقدر مرگ در راه رسیدن به عزت و احیاء حق کوچک است! مرگ در راه عزت جز زندگی جاودانه نیست و زندگی با ذلت جز مرگی که هیچ زندگی با آن نیست، نمی باشد.» ، «الا و ان الدعی ابن الدعی قد رکزنی بین اثنتین بین السلة و الذلة و هیهات منا الذلة (105) ; زنازاده پسر زنازاده مرا بین دو امر مخیر کرده است: بین کشته شدن و ذلت. و ذلت از ما دور است.» و نیز آن حضرت فرمود:

«القتل (الموت) اولی من رکوب العار

والعار اولی من دخول النار (106) »

26- مقام شکر و رضای حضرت علیه السلام:

در سخت ترین لحظات روز عاشورا و هنگام افتادن از اسب با آن همه جراحات، این جملات از امام علیه السلام نقل شده است: «صبرا علی قضائک یا رب لااله سوک، یا غیاث المستغیثین (107) ; پروردگارا! بر قضای تو صبر می کنم. معبودی جز تو نیست، ای فریادرس فریاد خواهان.»

27- تمسک انبیا به نام مقدس امام حسین علیه السلام:

در تفسیر آیه «فتلقی آدم من ربه کلمات » این گونه روایت شده است: «انه رای ساق العرش و اسماء النبی و الائمة علیهم السلام فلقنه جبرئیل قل یا حمید بحق محمد یا عالی بحق علی یا فاطر بحق فاطمة یا محسن بحق الحسن والحسین و منک الاحسان فلما ذکر الحسین سالت دموعه وانخشع قلبه و قال یااخی جبرئیل فی ذکر الخامس ینکسر قلبی و یسیل عبرتی. قال جبرئیل: ولدک هذا یصاب بمصیبة تصغر عندها المصائب. فقال یا اخی و ما هی؟ قال یقتل عطشانا غریبا وحیدا فریدا لیس له ناصر و لامعین و لو تراه یا آدم و هو یقول واعطشاه واقلة ناصراه حتی یحول العطش بینه و بین السماء کالدخان فلم یجبه احد الا بالسیوف (108) ; حضرت آدم ساق عرش و اسم های پیامبر و ائمه علیهم السلام را دید، پس جبرئیل به او تلقین کرد که بگو: «ای ستایش شده به حق محمد، ای بلندمرتبه به حق علی، ای آفریننده به حق فاطمه، ای احسان کننده بحق حسن و حسین و احسان از توست.» همینکه حسین علیه السلام را یاد کرد اشک هایش جاری شد و قلبش خاشع گردید و گفت: ای برادرم جبرئیل! در یاد کردن از پنجمین نفر، قلبم می شکندو اشکم جاری می شود. جبرئیل گفت: این فرزندت به مصیبتی برخورد می کند که همه مصیبت ها در مقابل آن کوچک است. گفت: ای برادر! آن چه مصیبتی است؟ گفت: تشنه، غریبانه و تنها کشته می شود در حالی که یار و یاوری ندارد. ای آدم! اگر او را می دیدی، مشاهده می کردی که می گوید: «واعطشاه، واقلة ناصراه » تا عطش مثل دود بین او و آسمان حائل شود، پس کسی او را جواب ندهد جز با شمشیرها.»

28- استجابت دعا در زیر قبه حرم امام علیه السلام:

محمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمودند: «ان الله تعالی عوض الحسین علیه السلام من قتله ان جعل الامامة فی نسله (ذریته)، و الشفاء فی تربته، و اجابة الدعاء عند قبره (109) ; خداوند متعال در عوض شهادت امام حسین علیه السلام، امامت را در نسل او و شفا را در تربت او و اجابت دعا را در نزد قبر او قرار داد.»


برچسب‌ها: فضائل سیدالشهدا

متن ده روضه محرم
چهارشنبه بیست و هشتم تیر ۱۴۰۲ ساعت 4:30 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

ذکر مصیبت و روضه شب های محرم

ذکر مصیبت و روضه شب های محرم

محرم، سرآغاز ماه حزن و اندوه اهل بیت پیامبر علیهم السلام است. همه دوست داران و پیروان خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله غمگین و محزون اند. مراسم و مجالس شادی در میان آن ها تعطیل است. امام رضا علیه السلام می فرمایند: «همین که ماه محرم فرا می رسید، لبخند از لبان پدرم محو می شد و دیگر کسی ایشان را متبسم نمی دید.

تاریخ انتشار : 1396/6/28

بازدید : 56407

منبع : سید بن طاوس،لهوف-مقتل-مفاتیح الجنان- منتهی الامال-سوگواره حسینی ,

شب اول محرم؛ حضرت مسلم علیه السلام

مقدمه

قطعاً خیلی از ماها دوست داریم روزی جای سلمان فارسی بودیم و آنقدر به اهل بیت نزدیک می شدیم که رسول اکرم به ما می فرمودند:تو از مااهل بیتی. مثل سلمان که این جمله درموردایشان بیان شده است اما از اون جایی که لطف خدازیاده، دری به روی ما باز کرده که هر که از آن در وارد بشه از اهل البیته!آن درخانه امام حسین علیه السلام است.

قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَک وَ تَعَالَی اطَّلَعَ إِلَی الْأَرْضِ فَاخْتَارَنَا- وَ اخْتَارَ لَنَا شِیعَةً ینْصُرُونَنَا وَ یفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا- وَ یحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَ یبْذُلُونَ أَمْوَالَهُمْ وَ أَنْفُسَهُمْ فِینَا- أُولَئِک مِنَّا وَ إِلَینَا.

از حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام روایت است که فرمود: خدای علیم متوجه زمین شد و ما را انتخاب نمود و شیعیانی برای ما برگزید که ما را یاری می کنند. برای فرح ما فرحمند و برای حزن ما محزون می گردند. جان و مال خود را در راه ما می بخشند.امشب شب اول محرم شب آقایی که ازاهل البیت فرا گرفت و تا آخرین نفس هایش به پای مولابش ایستاد به شکل جان گدازی شهید شد. ( الخصال شیخ صدوق/ الْأَرْبَعُ مِائَةِ)

السلام علیک یامسلمَ بن عقیل یاسفیَرالحسین علیه السلام

سلام ما بر آن آقایی که دستور امامش را با جان دل خرید و برای رسوندن کلام مولاش تا پای جان ایستادگی کرد و هیچ از یاد امامش غافل نشد. و وقتی که ازبی وفای مردم کوفه با اطلاع شد در صدد این بود که یک جوری امامش را با خبرسازد که کوفه نیاید و همواره به فکراین بود که چه به سرغریب کربلا و خانواده اش خواهد آمد. و زیر لب زمزمه می کرد این زبان حال حضرت مسلم که آقا جان کوفه میا کوفه وفا ندارد اگه میای خونواده و زن بچه هارو نیار این کوفی های بی مروت شرم حیا ندارند. زندگی مسلم هم به این ختم شد که مثل ارباش اسیر بی وفایی کوفیان شد و ابن زیاد دستور داد که آن حضرت را بالای قصر ببرند و قتل برسانند، بکربن حمران مسلم را به بالای قصر، او که ضربت سختی از مسلم (علیه السلام) خورده بود و کینۀ مسلم(علیه السلام) را در دل داشت. آن حضرت را بالای قصر برد و آن ملعون سر مبارک حضرت را جدا کرد و پیکر مطهرش را از بالای قصر به زمین انداخت!

به خون چهره دادم غسل از پا تا سر خود را زیارت می کنم با دست بسته رهبر خود را

به یاد حنجر خونین و کام خشک مولایم لبِ عطشان نهادم زیر خنجر،حنجر خود را

به هر جا پا نهادم من، به رویم دربها بستند که بر دیوار غم بنهاده ام،امشب سر خود را

صدای نالۀ زهرا به گوشم می رسد آری که بالای سرم آورده مولا مادر خود را

معروف است لحظات آخرعمرحضرت مسلم بر سر دارالاماره ایشان روبه مکه نمود و سلامی به اربابش ابی عبدالله می دهند اما جواب این سلام ماند تا روز عاشورا همه یاران شهید شده بودند ابی عبدالله در گودی قتلگاه روبه کوفه نمودند: فنادی یامسلم بن عقیل یا هانی بن عروه

الالعنه الله علی القوم الظالمین

شب دوم محرم؛ ورودیه

مقدمه

در کتاب امالی ابن الشیخ از حضرت صادق علیه السّلام روایت می کند که فرمود: امام حسین که نزد پروردگار میباشد به لشکرگاه و محل قبر خود و شهیدانی که نزدیک آن حضرت مدفونند و زوار خویشتن نظر مرحمت می کند.امام حسین علیه السّلام نام زوار و نام پدران آنان و مقام و منزلتی که نزد خدا دارند از شما که نام فرزند خود را می دانید بهتر می شناسد و بهتر می داند. آن بزرگوار هر کسی را که برایش گریه می کند می بیند و برایش طلب مغفرت می نماید، از پدران خود تقاضا میکند که برای زوارش طلب آمرزش نمایند. امام حسین می فرماید: اگر زائر من بداند که خدا چه ثواب هائی برایش مهیا نموده است خوشحالی وی از گریه و زاری او بیشتر خواهد شد، هنگامی که زائر آن حضرت از زیارت برمی گردد هیچ گناهی نخواهد داشت. شاید بین ما خیلی ها باشند که کربلا نرفتند و آرزوشون این است که بروند و صحن سرای اربابشون ببیند و در بین الحرمین به یاد مولاشون اقامه عزاکنند.

اولین ارزوم زیارت کرببلا

آخرینش رسیدن به کاروان شهدا

اگه من جون بدم این بدنم خونی بشه

به خداممنون مادرت میشم تاهمیشه

حسین جانم

وقتی کاروان اباعبدالله(علیه السلام) رسید به آن سرزمین امام پرسید: نام این سرزمین چیست؟ گفتند: طف(ساحل فرات) امام فرمود: آیا نام دیگری دارد؟ عرض کرد آن را «کربلا» می خوانند. امام فرمود:«أعوذ بالله مِنَ الکرب و البلاء» سپس فرمود: ههنا مَناخُ رِکابنا و مَحَط رِحالِنا و مسفَکِ دِمائنا... همین جا محل بارهای ما و مکان اقامت ما و محل ریختن خون ما است و همین جا جایگاه قبرهای ما است و جدم رسول خدا این چنین به من خبر داده است. نمی دانم که وقتی اهل بیت امام حسین این جمله راشنیدند چه کارکردند باچه امیدی ازناقه ها پیاده شدند. فقط این رو می تونم بگم که غم خاصی بردل زینب سلام الله علیها نشست و دوست نداشتند دراین سرزمین بمانند.

من نمی آیم برون ازمحملم

چون گرفته ای حسین جان این دلم

آخر ای نور دل اهل یقین

من چگونه پا نهم بر این زمین

از مدینه تا به مکه تاکنون

همچو شمع آب گشتم از دورن

این زمین آتش به دل افکنده است

آنچه بر لب نآید اینجا خنده است

خاک اینجا بوی ماتم می دهد

بوی هجران، بویی از غم می دهد

ترسم این خاک پر از درد و مِحَن

در بغل گیرد تنت را بی کفن

آری برای زینب عادت به کربلا سخت بود و ماندن دراین زمین دردآور بود دوست داشتنی نبود اما نمی دانم چه شد که روز یازدهم محرم حرفش تغییر کرد و می گفت من را از کربلا نبرید.

ساربانا مزنید این همه آواز رحیل

آخر این قافله را قافله سالاری است

مبَریدم که در این دشت مرا کاری است

گل اگر نیست ولی صفحه گلزاری است

آخر این جا بدن زخمی حسینم زیرآفتابه! هنوز پیکر عزیزم دفن نشده. این جا پیکر بی دست عباسم اینجاست قنداقه خونین علی اصغرم اینجاست تن اربااربای علی اکبرم.. ..

همه صدابزنید مظلوم حسین.. .

چون چاره نیست میروم ومی گذارمت

ای پاره پاره تن به خدا می سپارمت

شب سوم محرم؛ نازدانه ابی عبدالله علیها السلام

مقدمه

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ نَفَسُ الْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِیحٌ- وَ هَمُّهُ لَنَا عِبَادَةٌ وَ کتْمَانُ سِرِّنَا جِهَادٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ- ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ یجِبُ أَنْ یکتَبَ هَذَا الْحَدِیثُ بِالذَّهَب. در کتاب مجالس مفید و امالی شیخ طوسی از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت میکند که فرمود: نفس کشیدن با غم و اندوه برای مظلومیت ما خاندان تسبیح گفتن برای خدا و مغموم بودن از برای ما عبادت و پوشیده داشتن اسرار ما جهاد فی سبیل اللَّه خواهد بود، سپس فرمود: واجب است که این حدیث را ثواب با طلا بنویسند. یکی ازغم هایی که برسینه اهل بیت سنگینی کرده است سنگینی غم سه ساله ابی عبدالله است که دل خیلی ازدوستداران اهل البت راهم به درآورده. و سالیانه زوارزیادی به زیارت ایشان می روند و حاجات خودشان را از این بانو می گیرند.

السلام علیک یابنت رسول الله السلام علیک یا اخت ولی الله یا عمه ولی الله یابنت الحسین علیه السلام

روز سوم محرم است درهمین روز ها بود که یکی ازدخترهای ابی عبدالله اومد پیش امام حسین علیه السلام وعرضه داشت باباجان چرا روز به روز به لشکردشمن اضافه می شه ولی کسی نیست بیاد به لشکر ما مگر کسی نیست که مارودوست داشته باشه ابی عبدالله جواب دادند چرادخترم امروز لشکرماهم از کوفه می آید. درهمین لحظات بود که دیدند دوتاپیرمرد دران سمت امام می ایند بین خیام ولوله ایی شد اولین کسی که رفت به سمت حبیب و مسلم بن عوسجه غلام بی بی زینب بود که رفت و از طرف خانم زینب خوش آمد گویی گفت. یکدفعه دیدند که حبیب بن مظاهر با مشت به صورت خودش می زنه و گریه می کنه مسلم گفت حبیب چه کار می کنی حبیب گفت معلومه که خاندان نبوت خیلی غریب شدند که با اومدن ما این همه خوشحال شدند معلومه کارشون گره خورده وگرنه من مگه کیم که زینب به من سلام برسونه و خوش آمد گویی کنه. این جا اومدن مسلم و حبیب دل دختر دردانه امام حسین رو شاد کرد و اون رو از نگرانی در اورد اما روزی به سر اهل بیت امام حسین اومد که تو خرابه شام هر کاری می کردند دردانه امام حسین ساکت نمی شد هی می گفت من بابام می خوام خانم تو دلش می خواست که دردل کنه به بابا که چه بلایی سرم اوردند دیدید دختربچه ها این جوریند حتی اگه مامانشونم دعواشون کنه می گن شب بابا اومد خونه بهش می گم زینب سلام الله علیها مونده بود چه طور این نازدانه رو آروم کنه که یکدفعه دیدند که عده ایی باطبقی وارد خرابه شدند طبق رو جلوی دختر امام حسین ع گذاشتند تا روپوش کنارزد تمام غصه ها درد دلش فراموش شد فهمید که وضع باباش از خودش بدتر سر را برداشت و به سینه اش چسبانید و می گریست و چنین می گفت: یا أبَتاهُ! مَن ذَا الَّذِی خَضَبَک بدِمائکَ؟ای بابا جان، چه کسی تو را به خونت رنگین کرده؟من ذالذی ایتمنی فی صغرسنی؟ بابا کی من یتیم کرده یا أبَتاهُ! مَن ذَا الَّذِی قَطَعَ وَریدکَ؟ای بابا جان، چه کسی رگهای گردنت را برید؟ یا أبَتاهُ! مَن ذَا الَّذِیاَیتَمَنی عَلی صِغَرِ سَنِّی؟ای بابا جان، چه کسی در کودکی یتیمم کرد؟ یا أبَتاهُ! مَن لیَتیَمهِ حَتَّی تکَبُرُ...؟ دختر یتیم به چه کسی پناه برد تا بزرگ شود؟ یا أبَتاهُ! لَیتَنی تَوَسَّدتُ التُّراب و لاأرَی شَیبَکَ مُخضَباً بالدِّماءِ. ای کاش خاک را بالش زیر سر قرار می دادم، ولی محاسن تو را خضاب شده به خون نمی دیدم یک دفعه دیدند لبهاشو روی رگ هابریده باباش گذاشت گریه کرد و.صدای رقیه خاموش شد، اهل خرابه احساس کردند که او به خواب رفته. امّا وقتی او را حرکت دادند، دریافتند که جان به جانان سپرده است.

الالعنه الله علی القوم الظالمین

شب چهارم محرم؛ طفلان زینب علیها سلام

مقدمه

در کامل الزیارات از امام حسین علیه السّلام روایت می کند که فرمود: من کشته اشک ها هستم. کسی با غم و اندوهناکی به زیارت من نمی آید مگر اینکه خدا او را با خوشحالی نزد اهل و عیالش باز می گرداند. علامه مجلسی در باره اینکه امام حسین (علیه السلام) فرمود: من شهید اشک هستم می فرماید: یعنی من منسوب به اشک و گریه و سبب آنها می باشم، یا اینکه با گریه و غم و اندوه کشته خواهم شد، ولی احتمال اول واضح تر است. مترجم گوید: از ذیل حدیث پنجم که می فرماید: هیچ مؤمنی یاد آور من نمی شود مگر اینکه گریان خواهد شد این طور بدست می آید: امام حسین بقدری مظلومانه شهید شده که گریه کردن برای آن بزرگوار فطری و ذاتی مؤمن است. بعبارت دیگر، هر گاه مؤمنی یاد امام حسین کند بی اختیار گریان و منقلب خواهد شد. این شب ها و روزها موقع گریه کردن است نکنه بیاد و بره ما دستمون از این در نایاب خالی باشه.

عبدالله ابن جعفر که به علت بیماری و سن زیاد از آمدن به کربلا معذور بود ولی دو نور دیده اش عون و محمد را همراه مادرشان حضرت زینب(سلام الله علیها) فرستاد و سفارش کرد که اگر جنگی رخ داد از حریم امام حسین ع دفاع کنند.

روز عاشورا زینب(سلام الله علیها) لباس نو بر تن عون و محمد کرد و آنها را از گرد و غبار پاک و تمیز نمود و سرمه برچشمانشان کشید و شمشیر به دستشان داد و آنها را آماده شهادت ساخت، سپس آن دو را به حضور برادرش حسین(علیه السلام) آورد واجازه خواست که آنها به میدان بروندامام (علیه السلام) نخست اجازه نمی داد حتی فرمود: شاید همسرت عبدالله خشنود نباشد، زینب(سلام الله علیها) عرض کرد، چنین نیست بلکه همسرم به خصوص به من سفارش کرد که اگر کار به جنگ کشید پسرانم جلوتر از پسران برادرت به میدان بروند. زینب بیشتر اصرار کرد. سرانجام امام اجازه داد، زینب(سلام الله علیها)آن دو گل سرخش را به سوی میدان بدرقه کرد. عمرسعد گفت:«این خواهر عجب محبتی به برادرش دارد که نور دیده اش را به میدان فرستاده است» آن دو برادر به جنگ پرداختند، و رَجَز می خواندند

ما که از نسل علی حیدر کرار هستیم

یادگار حرم جعفر طیار هستیم

دست ما در کفنی کرده بر این پیکر ما

اذن تو هدیه بود بهر دل مادر ما

خواهد او هر چه که دارد بدهد در ره تو

خون ما را بکند زیب و فَرِ درگه تو

در رگ ما به خدا غیرت حق جلوه گر است مشو راضی نگریم مادر ما خون جگر است

سرانجام محمد به شهادت رسید و عون کنار بدن گلگون محمد آمد و گفت: «براردم شتاب مکن بزودی من نیز به تو می پیوندم»محمد نیز جنگید تا به شهادت رسید، امام حسین (علیه السلام) پیکر پاک آن دو نوجوان را به بغل گرفت و در حالی که پاهایشان روی زمین کشیده می شد آنها را به سوی خیمه آورد.

گلان باغ زینب، شدند قربان مولا به دشت کربلایی، شدند مهمان مولا

رسیدند بر وصال، گل دامان مولا نشسته داغشان بر دل نالان مولا

عجیب اینکه بانوان حرم به استقبال جنازه های آنها آمدند،همیشه زینب(سلام الله علیها) در پیشاپیش بانوان بود، ولی این بار زینب دیده نمی شد او از خیمه بیرون نیامده بود تا مبادا چشمش به پیکرهای به خون تپیده پسرانش بیفتد و بی تابی کند و از پاداشش کم شود.(2)وشایدزبان حال زینب این باشه که اگه منبیرون برم نکنه چشم داداشم به صورتم بیفته ازمن کمی خجالت بکشه نکنه شرمنده من بشه من بمیرم شرمندگی حسین نبینم بچه هام فدات شدند خودمم فدایتم داداش.

برادردعاکن که زینب بمیرد

نباشد بعد تو ماتم بگیرد

حسین جانم

نسالک اللهم وندعوک باسمک العظیم الا عظم.. ..

شب پنجم محرم؛ عبدالله بن حسن علیه السلام

مقدمه

قَالَ الرِّضَا علیه السلام مَنْ تَذَکرَ مُصَابَنَا وَ بَکی لِمَا ارْتُکبَ مِنَّا- کانَ مَعَنَا فِی دَرَجَتِنَا یوْمَ الْقِیامَةِ- وَ مَنْ ذُکرَ بِمُصَابِنَا فَبَکی- وَ أَبْکی لَمْ تَبْک عَینُهُ یوْمَ تَبْکی الْعُیونُ- وَ مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یحْیا فِیهِ أَمْرُنَا- لَمْ یمُتْ قَلْبُهُ یوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ. در کتاب امالی از حضرت رضا علیه السّلام روایت میکند که فرمودند: کسی که یاد آور مصیبت ما شود و برای آن ستم هائی که در حق ما شده گریه کند درجه وی فردای قیامت نظیر درجه ما خواهد بود. کسی که متذکر مصیبت ما گردد و گریان شود و دیگران را هم گریان کند چشم وی در آن روزی که همه چشم ها گریانند گریان نخواهد بود. اگر کسی در مجلسی بنشیند که امر دین ما خاندان در آن زنده و تقویت شود قلب او در آن روزی که عموم قلب ها می میرند نخواهد مرد. آی اونهایی که تواین جلسات مش ینید قدرخودتون بدونید امام رضاوعده داده دست شماروبگیره نکنه دست خالی ازجلسه بیرون بری ازخدابخواه بگوخدا ثواب این گریه کردن هام این سینه زدن هام مقدمه ای برای ظهورمهدی فاطمه علیهما السّلام قراربده. یابن الحسن.. .....

عبدالله فرزند امام حسن مجتبی علیه السّلام در کربلا یازده سال داشت، این کودک را امام حسین علیه السّلام به بانوان حرم سپرده بود، تا در خیمه از او نگهداری کنند.هنگامی که امام حسین ع تنها به میدان رفت و هیچگونه یار و یاوری نداشت، وقتی که عبدالله غریبی و مظلومی عمویش را دریافت، برای یاری عمو،از خیمه به سوی میدان دوید.زینب (علیها السلام) به دنبال او حرکت کرد تا نگذارد به میدان برود امام حسین علیه السّلام صدا زد: خواهرم عبدالله را نگهدار، امّا عبدالله خود را به عمو رسانید.

پرستوی حریم کبریایم

کبوتر بچه آل عبایم

نمی ترسم اگرباردبه من تیر

که من باتیرباران آشنایم

اناابن المجتبی ابن المصائب

بلی مردم یتیم مجتبایم

غمه بابا،غم عمه، غم طشت

خدا داند نمی سازد رهایم

خوشم برسینه اوجان سپارم

الهی کن اجابت این دعایم

خدا دعاش رو مستجاب کرد یک دفعه یک حرومی شمشیررو بلندکرده به عمو بزنه صدا زد ویلک یابن الخبیثه اتقتل عمی؟ وای برتوای حرام زاده می خواهی عموی مرا بکشی؟ آن ملعون شمشیررو فرود اورد عبدالله دستش رو سپر قرار داد شمشیر به دست عبدالله اصابت کرد دست به پوست آویزان شد. فریاد زد عمو جان. من می گم تا این اتفاق افتاد بوی امام حسن علیه السّلام تو کربلا پیچید امام حسین علیه السّلام صدازد پسربرادرم حسن علیه السّلام صبرکن الان خدا تورو به بابات می رسونه. ناگاه حرمله تیری به اوزد تو بغل عموش به شهادت رسید

تیرظلم حرمله تنهانه برحلق توخورد

تیر بر قلب علی مرتضی افتاده است

آب مهر مادرو نوباوه ی او تشنه لب

آتش از غم بردل خیرالنساافتاده است

حسین جانم

وَ سَیعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُون

شب ششم محرم؛ قاسم بن الحسن علیه السلام

مقدمه

در کتاب رجال کشی از زید شحام نقل می کند که گفت: ما و گروهی از کوفی ها در حضور امام جعفر صادق علیه السّلام نشسته بودیم که جعفر بن عفان به حضور امام صادق علیه السّلام مشرف شد. حضرت صادق وی را نزدیک خود جای داد و به او فرمود:

ای جعفر! گفت: لبیک! خدا مرا فدای تو کند. فرمود: به من این طور رسیده که تو خیلی خوب در باره امام حسین علیه السّلام شعر میگوئی؟ گفت: آری فدای تو شوم. فرمودند: پس شعر بگو! وقتی وی شعر گفت: امام صادق علیه السّلام بقدری گریه کرد که اشک های آن حضرت به گونه های صورت و ریش مبارکش فرو ریخت و افرادی هم که حضور داشتند گریان شدند.سپس حضرت صادق علیه السّلام فرمود: ای جعفر! بخدا قسم ملائکه مقرب خدا شعر تو را که در اینجا برای امام حسین گفتی شنیدند و بیشتر از ما گریه کردند.ای جعفر! خدا الساعه بهشت را بر تو واجب نمود و تو را آمرزید.آنگاه فرمود: ای جعفر! آیا زیادتر از این برای تو بگویم؟گفت: آری ای مولای من. فرمود: احدی نیست که در باره مصیبت امام حسین شعر بگوید و گریه کند و دیگران را گریان نمایدمگر اینکه خدا بهشت را بر او واجب میکند و او را می آمرزد.

السلام علیک یاقاسم بن الحسن علیه السلام

روز عاشورا قاسم بن الحسن علیهما السلام تا دید که کارزار گشته کفن پوشید کلاه خود نبود به جای آن عمامه ایی به سربست آماده میدان شد به بر عمو آمد اذن میدان خواست عمو اذن نمی داد ولی در روایت هست آن قدر قاسم گریه کرد و دست پای امام را بوسید تا امام اذن به او داد از طرفی اذن داد از طرفی زبان حال حضرت این است که خدایا قاسم امانت برادرم حسن بود من هروقت دلم برای برادرم حسن تنگ می شد نگاه قاسم می کردم قاسم بوی برادرم رامی داد بعد از قاسم وای بر من در روایت هست عمو و عموزاده یکدیگر را بغل کرده و آنقدرگریه کردند تا که غش کردند. قاسم سوی میدان حرکت کرد راوی که در لشکر دشمن است می گوید: یک مرتبه بچه ایی را دیدم که سوار بر اسب شده و کلاه خود هم ندارد و پای او هم به رکاب نمی رسد وارد میدان شد (کانّه قَلَقَه القمر)مثل ماه پاره ایی بود همان راوی می گوید رسم بود که جنگ آوران خودشان را معرفی می کردند، همه متحیرند که این بچه کیست لذا تا در مقابل مردم ایستاد فریلدش یلند شد

ان تُنکرونی فانابن الحسن

سبطُ النبی المصطفی الموئتَمن

مردم اگر مرا نمی شناسید من پسر حسن بن علی بن ابی طالب هستم

هذا الحسین کالاسیرالمرتهن

بین اناس لاسقواصوب المزن

این مردی که در این جا می بینید و گرفتار شما ست عموی من حسین بن ابی طالب است. حمله کرد جنگ نمایانی کرد خیلی از لشگریان دشمن رو به درک واصل کرد. نمی دونم چه بلایی سرقاسم اوردند که ناگهان صدای قاسم بلند شد یاعماه یاعماه

مرا دریاب یا عما زروی مرحمت اکنون

که مرغ روح شوق دیدن بابم حسن دارد

ابی عبدالله علیه السلام خودش به سرعت به بالین قاسم رسوند قاسم آخرین لحضاتش طی می کنه (والغلام یفحصُ برجلیه)ازشدت دردقاسم پاهاشوروی زمین می کوبید آن وقت همه شنیدند که اباعبدالله می گفت(یعزُّوالله عمک ان تدعوه فلایجیبک او اویجیبک فلا ینفعک) پسر براردم چه قدر سخته که عمو تو صدابزنی عمو نتونه برات کاری انجام بده چقدر سخته بر بالین تو باشم کاری از دستم بر نیاد. عرضه بداریم یا اباعبدالله این جا اومدید بالای سرقاسم اما کاشی یک نفر پیدا می شد لحظات آخر سر شما را به دامن بگیره

همه صدا بزنید یاحسین......

درخانه دل غم حسین است

چون ماه محرم حسین است

بی شبهه بود خداعزادار

هرجای که ماتم حسین است

نسالک اللهم وندعوک.....

شب هفتم محرم؛ علی اصغر علیه السلام

مقدمه

در تفسیر علی بن ابراهیم از حضرت علی بن الحسین علیهما السّلام روایت می کند که فرمودند: هر گاه چشم شخص مؤمنی برای شهادت امام حسین علیه السّلام بقدری پر از اشک شود که به گونه های صورتش بچکد خدا او را دائما در غرفه های بهشتی جای خواهد داد. هر شخص مؤمنی که چشمش برای آن اذیت هائی که در دنیا بما رسیده بقدری پر از اشک شود که به گونه های صورت وی برسد خدا او را در جایگاه صداقت در بهشت جای خواهد داد، هر شخص مؤمنی که در راه ما دچار اذیت و آزاری شود و چشمانش برای آن اذیت ها پر از اشک شود و بگونه های صورتش بریزد خدا اذیت و آزارها را از او دور می کند و روز قیامت وی را از غضب خود و آتش جهنم در امان خواهد داشت....

بر قبله عشق جاودانه

افراشته پرچم حسین است

هر درد کنددوا به عالم

اشکی که به ماتم حسین است

السلام علیک یا علی بن الحسین یا باب الحوائج

با مهر حسین و عترت اطهر او

جوییم توسل به علی اصغر او

چون نخل، بلند و دست ما کوتاه است

گیریم ثمر ز شاخ کوچکتر او

سلام بر اون دستان کوچکی که گره های بزرگ رو باز می کنه.

سلام بر اون لب های کوچک و خشکیده ای که تشنگان عدالت رو سیراب می کنه.

سلام بر اون قنداقه ئ خون آلودی که در صحرای کربلا دست بابا رو رنگین نموده.

یکی از مصائبی که خوندن و شنیدنش خیلی سخت است، مصیبت این شش ماهه است.

اونهایی که بچهء کوچک دارند یا بچه بزرگ کرده اند بهتر می فهمند که کربلا چه خبربوده؟

وقتی خواهران این شش ماهه می دیدند توی گرمای شدید، دهان داداش کوچولو خشکیده،رنگش

پریده،دهانش مثل ماهی که از آب بیرون افتاده باشه باز و بسته می شه، چه جوری ناله می زدند و

چه زبان حالی داشتند؟

این قدر گریه نکن هیچ کسی آبت نمی ده

غیر تیر حرمله هیچ کی جوابت نمی ده

مادرت شیر نداره تو که اینو خوب می دونی

پس چرا زبونتو دور لبت می چرخونی

در مقتل لهوف سید بن طاوس آورده تا اباعبدالله علیه السّلام دید جوانان و دوستدارانش کشته شده است صدازد (هل من ذاب یذبُّ عن حرم رسول الله؟...).دراین هنگام صدای گریه زنان حرم بلند شد. بی بی زینب علی اصغر علیهما السّلام روی دستاش گرفت به داداشش داد برادر جان علی اصغر تشنه است سه روز که آب نخورده است پس جرعه ایی آب برایش بخواه. امام علی او را روی دستش گرفت صدا زد ای قوم اهل بیتم رو کشتید و قد بقی هذاالطفل یتلظی عطشا، فاسقوه شربه من الماء. فقط این طفل شیرخوارم مانده

به خاطر تشنگی له له می زند پس جرعه ایی از آب را به او بنوشانید. حضرت درحال سخن گفتن بود که با تیر سه شعبه به گلوی علی اصغر علیه السّلام زدند. امام حسین علیه السّلام دودست مبارکش را به زیر گلوی اصغر علیه السّلام بردند و خون را به اسمان پاشیدند امام باقر علیه السّلام می فرمایند یک قطره از خون گلوبه زمین بازنگشت. نقل می کنند جنازه علی اصغر علیه السّلام رودرحالی که به قنداق خونی پیچیده شده بود به سوی خیمه آورد. سکینه آمدجلو گفت بابا جان ما فکر کردیم که تو علی رو سیراب می کنی امام حسین علیه السّلام فرمودند: که سیراب شد ولی نه به خاطر آب بلکه با تیر دشمن سیراب شد.

حسین جان...

اصغر من کی به زبان آمده

حرمله باتیر کمان آمده

روضه شب هشتم محرم؛ علی اکبر علیه السلام

مقدمه

از امام محمّد باقر علیه السّلام در کتاب کامل الزیارت روایت می کند که فرموده اند: هر گاه چشم مؤمنی برای شهادت امام حسین علیه السّلام بقدری پر از اشک شود که به گونه های صورتش بچکد خدای رؤف او را دائما در غرفه های بهشت جای خواهد داد. بیاد امشب بیاداشک های مولامون سرپیکرجوانش گریه کنیم.

علی اکبر علیه السّلام نخستین نفر از بنی هاشم بود که به میدان رفت هرکسی ازبنی هاشم اذن میدا می خواست امام اجازه نمی داد اما تا علی اکبر اذن خواست ا،امام به او اجازه میدان رفتن داد تودل امام غوغایی برپاست درروایت است آقا صدازدعلی جان می خواهی بروی برو ولی کمی خرامان خرامان برو تابیشتربتونم ببینمت یک نگاهی مأیوسانه به او کرد و گفت: «اَللّهُمَّ کُن أنتَ الشَّهیدُ عَلَیهِم،فَقَأ بَرَزَ إلَیهم غُلامٌ أشبَهُ النّاسِ خَلقاً و خُلقاً و مَنطقاً بِرَسولِکَ و کُنّا إذا اَستَقنا إلی نَبیِّکَ نَظَرنا إلیه؛ خدایا خودت بر این قوم شاهد باش، که به سوی آنها جوانی رفت که از نظر جمال و کمال و سخن گفتن،شبیه ترین مردم به رسول تو است و ما هر گاه مشتاق دیدار پیامبر تو بودیم به چهره علی اکبر می نگریستیم از امام صادق علیه السّلام پرسیدند الذ لذائذ چیست؟ فرمود پدری فرزندی را به حد بلوغ برساند و این پسر در مقابل دیدگان پدر راه برود این منظره خیلی برای پدرلذت بخش است. پرسیده شد سخت رین مصیبت ها چیست؟ فرمودند همان جوان در مقابل دیدگان پدرازدست برود.

سخت است پیش چشم بابا

غلطیده به خون جوان بمیرد

از بهر پدر عصای پیریست

ای وای که پیش ازآن بمیرد

آمد آمد جلویک مرتبه آن صدای مردانه اش رابلند کرد و عمر سعد لعنت الله علیه را مخاطب قرار داد: ای عمرسعد خدا نسلت را قطع کند که نسل مرا قطع کردی این طور علی علیه السّلام به میدان رفت. علی اکبر علیه السّلام وارد میدان شد و جنگی حیدری کرد در مقاتل آمده 120 نفر از سواران دشمن را کشت، تشنگی بر او چیره کرده و برگشت نزد بابا، «یا اَبَۀ! العَطَشُ قَتَلَنِی ثِقلُ الحَدیدِ أجهَدَنی؛ پدر جان! شدت تشنگی مرا کشته و سنگینی اسلحه مرا به زحمت انداخته»امام حسین علیه السّلام گریه کردند و فرمودند: محبوب دلم صبر کن به زودی رسول خدا تو را سیراب خواهد کرد که بعد از آن هرگز تشنه نخواهی شد.»علی به میدان برگشت دشمن بر اثر غافل گیری نیزه ایی به حضرت زد علی اکبر علیه السّلام تعادل خودش را ازدست داد دست به گردن اسب انداخت اسب به میا دشمن رفت هرکسی می رسید ضربه به علی علیه السّلام می زد اون قدر علی علیه السّلام رو زدند تا (فقطَّعوه بسیوفهم ارباًارباً)

در این هنگام علی اکبر علیه السّلام صدا زد: یا ابتاه السلام علیک هذا جدی رسول الله.. .پدرم سلام بر تو جدم رسول الله صلی الله علیه و آله سیرابم کرد و به شما سلام می رساند و می فرماید به سوی ماشتاب کن. ابی عبدالله خودش به بالین علی اکبرش علیه السّلام رسوند علی رو بغل کرد دلش آروم نشود خم شد و وضع خدَّه علی خده علی جان بلند شو بابات دیگه تاب نداره بعد تو اف به این دنیا.

جوانان بنی هاشم بیایید

علی را بر در خیمه رسانید

خدا داند که من طاقت ندارم

علی را بر در خیمه رسانم

شب نهم محرم؛ اباالفضل العباس علیه السلام

مقدمه

در کتاب خصال و کتاب امالی از ثمالی نقل می کند که گفت: حضرت امام زین العابدین علیه السّلام نظری به عبید اللَّه بن عباس بن علی بن ابی طالب علیهم السّلام نمود و شروع بگریه کردند و فرمودند: هیچ روزی برای پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله از جنگ احد سخت تر نبود، زیرا حضرت حمزة بن عبد المطلب علیه السّلام که شیر خدا و رسول بود درآن روز شهید شد.بعد از جنگ احد جنگ موته برای پیامبر خدا ناگوار شد که پسر عموی آن حضرت یعنی جعفر بن ابی طالب در آن روز شهید شد.سپس امام زین العابدین علیه السّلام فرمودند: هیچ روزی مثل روز عاشورای امام حسین علیه السّلام نبود. زیرا تعداد سی هزار نفر که گمان می کردند از این امت بودند اطراف آن بزرگمرد را گرفتند و هر کدام از آنان می خواستند بوسیله ریختن خون امام حسین علیه السّلام بخدا تقرب بجویند. امام حسین علیه السّلام ایشان را یاد آور خدا میکرد ولی نمی پذیرفتند، تا اینکه سرانجام آن حضرت را از راه ظلم و کینه و دشمنی شهید نمودند. آنگاه حضرت سجاد علیه السّلام فرمودند: خدا حضرت عباس علیه السّلام را رحمت کند! حقا که امام حسین علیه السّلام را بر خویشتن مقدم داشت و جان خود را فدای آن حضرت نمود تا اینکه دستهای مبارکش قطع شد. خدای مهربان در عوض دست های عباس علیه السّلام دو بال به وی عطا کرد تا بوسیله آنها در بهشت با ملائکه پرواز نماید. کما اینکه این نعمت را نیز به جعفر بن ابی طالب علیهما السّلام عطا کرد.حضرت عباس علیه السّلام نزد خدا یک مقام و منزلتی دارد که فردای قیامت جمیع شهیدان برای آن غبطه می خورند.

السَلامُ عَلَیکَ یا اَباالفَضلِ العَباس السَلامُ عَلَیک یا عَبدَ الصالح السَلامُ عَلَیک یا قَمَرَ بَنی هاشم

حضرت عباس علیه السّلام قمر بنی هاشم و روشنایی چشم اهل بیت است که یکی از سخت ترین لحظات برای اهل بیت علیه السّلام شهادت او بود و بسیار مظلومانه به شهادت رسید.

ز گلزار صداقت لاله ای خوش رنگ و بو می رفت

به میدان شجاعت تا ابد نامی نکو می رفت

بنی هاشم در آن ساعت خدایا بی قمر می شد

که سوی آسمان ها ساقی مهتاب رو می رفت

به چشمش بود تیریُّ و چو با صورت زمین افتاد

دوباره تیرباشدت به چشم او فرومی رفت

ابی مخنف می نویسد: وقتی که دست های عباس علیه السّلام جدا شد، در حالی که از دو طرف دستش قطرات خون می ریخت به دشمن حمله کرد تا اینکه ظالمی با گرز آهنین بر سر مبارکش زد و آن را شکافت آن هنگام آن مظلوم به زمین افتاد و در خون خود غوطه ور گردید و صدا زد. یا أخی یا حسین علیک منی السلام یا أخی ادرک أخاک

ناگهان از سوی آن قوم شریر

همچو باران بر سر او ریخت تیر

دست او افتاد و مُنشق گشت سر

مُنخسف شد ماه و انشقَّ القمر

چون ز زین افتاد بر بالای خاک

گفت در دم یا أخا ادرک أخاک

امام حسین علیه السّلام مانند شهاب ثاقب به بالین عباس علیه السّلام شتافت او را غرق در خون دید که پیکرش پر از تیر شده و دست هایش از بدن جدا شده و چشم هایش تیر خورده اند«فوقف علیه منحنیاً و جلس عند رأسه یبکی حتّی فاضت نفسه؛ با کمر خمیده به عباس نگریست و سپس در بالین او نشست و گریه کرد تا عباس به شهادت رسید». با صدای بلند گریه کرد و فرمود:«الآن انکسر ظهری و قلّت حیلتی و شمّت بی عدوّی؛ اکنون پشتم شکست و رشته ی تدبیر و چاره ام از هم پاشید و دشمن بر من چیره شد و شماتت می کند.

سقای دشت کربلا ابالفضل

دستش شده ازتن جدا ابالفضل

ذکر مصیبت

روز عاشورا بعد از ظهر بود، دورش را گرفتند. کسی از یاران دیگر نمانده بود. خانم ها گفتند: آقا اگر دین به ما اجازه می دهد، مردی برای شما نمانده، ما اسلحه برداریم از شما دفاع کنیم. ما با دشمن ها وارد جنگ بشویم. آقا فرمودند: نه عزیزان من، شما بمانید من دیگر باید بروم. یک نگاهی به همه کرد و خداحافظی کرد.«عَلَیکنَّ مِنِّی السَّلَام»

اما به این سادگی نبود، صدای ناله زن و بچه به آسمان بود. خودش هم مثل ابر بهار گریه می کرد. بعد هم یک خداحافظی با زینب کبری(س) کرد. دست را روی قلب خواهر گذاشت، خواهرم تحمل کن. گفت حسین جان چه کنم؟ حضرت فرمود: با خدا معامله کن. تکیه به خدا کن. سوار بر مرکب شد. دیگر همه دل بریدند، می خواهد برود. دید مرکب راه نمی رود، من که با همه خداحافظی کردم، بچه ها را که بوسیدم. با خواهرم که خداحافظی کردم. اسب، تو چرا نمی روی؟ چشم اسب هم دارد اشک می ریزد. دید سکینه جلوی اسب آمده است. بابا می خواهی بروی؟ مولا پیاده شد، روی خاک نشست. حداکثر سنی که برایش نوشته بودند، سیزده سالش بود. نشاند بغل دست خودش، گفت: بابا، صبح تا حالا که برای این تک شهدا میدان می رفتی، بر می گشتی. الآن که داری می روی هم بر می گردی؟ دخترم نه، دیگر این آخرین باری است که من می روم. ولی دیگر بر نمی گردم. بابا نمی شود یک کاری برای ما بکنی؟ چی عزیزم؟ قبل از رفتن، خودت بیا ما را به مدینه برگردان. سکینه جانم من که دیگر وقتم تمام شده است، نمی گذارند که من برگردم. بابا تو از من یک درخواست کردی من نمی توانستم جواب تو را بدهم. حالا من از تو یک درخواست بکنم؟ بچه بلند شد دست به گردن پدرش انداخت، صورت بابا را روی سینه اش گذاشت. بابا را بوسید، بابا چی کار کنم؟ سکینه جان آن که من از تو می خواهم این است که آنقدر زیاد برای من گریه نکن. حضرت به میدان آمد، حمله کرد. ترسیدند، راه باز کردند. وارد شریعه شد؛ «الْمَاءَ حَتَّی تَشْرَبَ»؛قصد کرد یک خورده آب بخورد. «و رماه حصین بن الامیر بسهم فی خده»؛ «هنوز آب را ور نداشته بود یک تیر به صورتش زدند. گردن اسب را گرفت، سرش را نزدیک آب برد.» به اسب گفت:«أَنْتَ عَطْشَان»؛ «تو هم که تشنه ای و من هم تشنه هستم.» «وَ اللَّهِ لَا ذُقْتُ الْمَاء»؛ «به خدا قسم تا تو آب نخوری، من نمی خورم.»

از یک حیوان این جور پذیرایی می کنند، آن وقت ما یک عمری بیاییم گریه کنیم و نماز بخوانیم و روزه بگیریم، چه جوری از ما پذیرایی می کنند، خدا می داند. «فَلَمَّا سَمِعَ الْفَرَسُ کلَام» اسب وقتی سخن اباعبدالله(ع) را شنید پوزش را از نزدیک آب تا جایی که می شد بالا آورد. گردن را بالا نگه داشت. یعنی تو تشنه باشی و من آب بخورم. «وَ لَمْ یشْرَب»؛ «آب نخورد.»

تو شریعه بود که یک مرتبه جارچی ها با هم صدا زدند. به خیمه های اباعبدالله(ع)حمله کردند. حضرت بدون اینکه وقت کند آب بخورد، بیرون آمد. به طرف خیمه ها پیچید، دشمن عقب نشینی کرد. وقتی آمد کنار خیمه ها بچه ها و خواهر ها و زن ها بیرون ریختند، دیدند صورت و پیشانی زخم است. فریاد زن و بچه بلند شد. «و تطمن وجوههن» شروع کردند به سر و صورت زدند. فرمود: «فقال لهن مهلا» گریه نکنید. «فان البکاء عماکم» الان گریه نکنید، آن وقت فریاد زد، «یا زینب، یا کلثوم، یا سُکینَةُ یا فَاطِمَةُ یا زَینَبُ یا أُمَّ کلْثُومٍ عَلَیکنَّ مِنِّی السَّلَام»دیگر برای اسارت آماده بشوید. برای سیلی خوردن، تازیانه خوردن، آماده بشوید. نمی شود که از مادر من ارث نبرید. نمی شود که فقط فاطمه(س) سیلی بخورد. نمی شود که قنفوز مادرم را بزند، شما را نزنند. حرکت کرد وقتی یک ذره دور شد، زینب کبری(س) گریبان چاک زد و روی خاک افتاد. دوباره برگشت کنار زینب نشست. شما کسی را که غش می کند با چی به هوش می آورید؟ آب نبود. خم شد صورتش را نزدیک صورت زینب آورد، شروع کرد گریه کردن اشک چشم روی صورت ریخت. خواهر چشم را باز کرد، دید حسین(ع) است. سر زینب(س) را به دامن گذاشت. خواهرم جدم رفت، بابام رفت، مادرم رفت، برادرم رفت، چرا این قدر بی تابی می کنی؟ بعد امام حسین(ع) رفت وارد معرکه شد. امام صادق(ع) می فرماید: بابای من وسط معرکه، سی و سه تیر به بدنش آمد. سی و چهار زخم شمشیر هم به ایشان خورد. ایشان در جای دیگر می فرماید: نیزه دست خودش را روی زمین فرو کرد، همانطور که روی مرکب نشسته بود، آرام به نیزه تکیه داد. همان طوری که به نیزه تکیه داده بود، پیشانی را مورد حمله قرار دادند. دامن پیراهن را بالا زد تا اینکه جلوی خون پیشانی را بگیرد، نمی دانم چند نفر ولی از همه طرف شروع به سنگ باران کردن، کردند. این جا یک جمله مال زینب کبری(س) است. مثل اینکه دختر علی(ع) تو این شلوغی بالای بلندی آمده بود. زینب کبری(س) می گوید: آن وقتی که تکیه داده بود یک نفر آمد جلو، یک شمشیر به سرش زد عمامه اش پر خون شد. عمامه را نمی شد نگه داشت. عمامه را برداشت، سرش برهنه شد. اسب آمد در گودال، دست و پایش را پهن کرد که تا ارتفاع اباعبدالله(ع) را با زمین کم کند. آرام پایش را از رکاب در آورد، می خواست خودش پیاده شود، نشد به زمین افتاد.

بلند مرتبه شاهی زر به زیر افتاد اگر غلط نکنم، اسب بر زمین افتاد

زینب می گوید: «فحمل علی من کل جانب» تا دیدند افتاد از همه طرف ریختند. در گودال یکی با پا روی شانه اش، روی دستش، دیگری روی سرش و روی پایش آمد. یک مرتبه دیدند شمر آمد، راه برایش باز کردند. جلو زن و بچه با دو زانو آمد و رو سینه نشست.

او می کشید و من می کشیدم او خنجر از کین من ناله از دل

او می برید و من می بردیم او از حسین سر من از حسین دل



متن منبر  شب اول محرم
سه شنبه بیست و هفتم تیر ۱۴۰۲ ساعت 4:24 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

شب اول

مراقبه و محاسبه، یکی از وظایف انسان

یکی از دستوراتی که در روایات معصومینو آیات نورانی قرآن بر آن تأکید شده و بزرگان اخلاق هم برای پیشرفت و رشد انسان مهم دانستند، مسئله مراقبه و محاسبه است. انسان باید نسبت به تکالیف و مسئولیت هایی که دارد، اول با خودش مشارطه بکند و مثل دو تا شریک که با همه دیگر قرارهایشان را می بندند، خودش قرارهای خودش و عهدهایی که باید با خدا داشته باشد، تکرار و به شرط تبعیت از خدای متعال اشاره کند. فرض کنید نسبت به واجب ها و محرمات، با خودش هر روز شرط بکند که چه تکالیفی به عهده اوست و باید این تکالیف را انجام بدهد. بعد در طول روز مراقبه داشته باشد. برای این که این تکلیف را خوب انجام بدهد، واجبات و محرمات الهی رعایت بشود و در همه لحظات مراقب خودش باشد و دقت کند که از قرارها و عهدهایی که با خدای متعال داشته، تخلف نکند و در پایان هم برای این که متوجه بشود آیا خوب عمل کرده یا نه، محاسبه و حسابرسی کند و ببیند آیا واقعاً تکالیفی که روی دوشش بوده، انجام داده یا نداده است. در روایات هست که روزی یک بار، به حساب و کتاب تان برسید و محاسبه بکنید و ببینید وظایفی که روی دوشتان بوده، انجام دادید یا نه؟ آن تکالیف و تعهدات انجام گرفته یا نه؟ لذا اگر انسان فرصتی را در شبانه روز، برای این کار در نظر بگیرد، فرصت مغتنمی است. شب ها یا صبح ها، یا فرصتی را برای مراقبه و محاسبه خودش در نظر داشته باشد. وقتی محاسبه کردید و دیدید عملی سر زده که مرضی خدا نبوده و خلاف عهدتان با خدای متعال بوده است، نگذارید این عمل ادامه یابد، بلکه به سرعت توبه بکنید. در روایات دستور داده شده که حتماً به دنبال هر گناهی، توبه ای باشد و به شدت ما را پرهیز دادند که گناه روی گناه قرار گیرد که کدورت و تیرگی قلب و قساوت قلب به همراه دارد. ممکن است گاهی از مؤمن گناهی سر بزند، در این صورت باید بلافاصله توبه کند و اگر نور ایمان در قلب مؤمن باشد، اثر نور ایمان این است که حتماً بعد از گناه، توبه خواهد آمد. فرمودند اگر عملی انجام دادید که آن عمل خیر است و توفیقی داشتید، این توفیق را از خدای متعال بدانید و شکر این نعمت را به جا بیاورید تا خدا نعمت را برایتان افزون کند. گاهی بزرگان کتاب هایی به نام مراقبات نوشته اند و مراقبه هایی را که انسان باید داشته باشد، توضیح دادند. بزرگان در این کتاب ها، مراقبات و دستورالعمل هایی را بیان کردند که انسان مکلف است آنها را رعایت کند،این دستورالعمل ها دو گونه است: یکی دستورالعمل هایی که در طول سال باید انجام داده شود ؛ دوم مراقبه هایی است که مختص به ایام خاص است.

مراقبه خاص برای ماه محرم

در کتاب «المراقبات» مرحوم آقای میرزا جواد آقای تبریزی ملکی، مراقباتی است که به ایام خاصی مثل رجب، شعبان و رمضان مربوط است. از جمله این مراقبه ها، مراقبه های ماه محرم است. ماه محرم یک تکالیف و عبادات مخصوصی دارد که در همه ایام این عبادات را می شود انجام داد، اما بهار آن عبادات، در ماه محرم است. لذا انسان باید تلاش کند در ماه محرم بهره مند از عبادات بشود و فضای معنوی عالم هم برای بهره مندی از این فیض ها آماده است. یکی از مهم ترین مراقبه ها، حضور در محافل عزاداری و اشک و رعایت حرمت این ماه است. در این ماه، بزرگ ترین مصیبت برای اولیای الهی در طول تاریخ واقع شده است، یعنی در روز دهم، بزرگ ترین مصیبت و بلایی که بر اولیای خدا در طول تاریخ اتفاق افتاده، رقم خورده است. ما نسبت به این مصیبت، تکالیف فراوانی داریم. یکی از این تکالیف که جزو تکالیف عمومی است، این است که لااقل در مقابل این مصیبتی که اتفاق رخ داده، بی تفاوت نباشیم. نقطه شروعش هم این است که لااقل در مقابل این مصیبت و ابتلا، سعی کنیم رقت قلب، حزن و اندوه و بکاء و اشک داشته باشیم، بکاء و اشکی که همه موجودات براساس روایات ما در ماجرای سیدالشهداء(علیه السلام) دارند. در روایات ما هست که همه موجودات در مصیبت سیدالشهداءگریستند. ماهی های دریا، پرندگان، حیوانات، جن، انس، آسمان و زمین، حتی بهشتیان. در بعضی روایات هم هست که جهنمی ها هم می گریند. اهل شام، از مصیبت سیدالشهداء(علیه السلام) بهره مند نشدند، ولی بقیه موجودات گریه کردند. این اشک و بکاء بر سیدالشهداء، آثار و برکات فراوانی برای انسان دارد. یکی از وظایف دیگر در این ماه این است که حرمت این حادثه عظیم را نگه بداریم. اگر اهل راه بودیم، از عالم ذر، جایی که حضرت ما را صدا زد و ما را دعوت کرد، به گونه ای جواب می دادیم که در روز عاشورا در صف ایشان باشیم، کما این که در روایات هست که افرادی که حج می روند، تعداد حجشان تابع این است که وقتی خدای متعال به حضرت ابراهیم(علیه السلام) دستور داد که اذن فی الناس بالحج، مردم را دعوت کن که به حج بیایند، حضرت ندا داد و دعوت کرد و هر کس در عالم ذر شنید و اجابت کرد، موفق شد حج را به جا بیاورد.

اگر انسان نتواند سعی کند حرمت این حادثه را نگه بدارد، لااقل باید اهل بکاء بر مصیبت سیدالشهداء(علیه السلام) باشد. در روایات ما، بکاء بر مصیبت سیدالشهداء جزو عبادات بسیار بزرگ است که برکات فراوانی دارد و موجب مغفرت و پاکی و طهارت انسان می شود و گناهان انسان را فرو می ریزد. البته اسراری در گریه بر مصیبت سیدالشهداء وجود دارد. اینکه چگونه انسان وقتی اشکش بر امام حسین(علیه السلام) جاری می شود، ظلمت ها و تاریکی های گناه برداشته و حلقه هایی که شیطان بر دست و پای انسان بسته، باز می شود؟ اگر کسی دیگران را بگریاند یا خودش برای سیدالشهداءگریه کند، اهل نجات خواهد بود. تأکید کردند که با گریه بر سیدالشهداء، آمرزش حاصل و سبب طهارت روح و جان می شود. حضرت به ابوهارون فرمودند: بخوان. خواند. حضرت گریه کردند. بعد فرمودند: ابو هارون، اگر کسی چهل نفر را برای سیدالشهداء بگریاند، اهل بهشت است. اگر اهل گریه نیست، تباکی بکند. این آدم هم اهل بهشت است. به راستی چه رازی در گریه بر سیدالشهداءاست؟ سرّهای عظیمی در این گریه است که وقتی قلب انسان متألم و این تألم در وجود انسان جاری می شود، اشکش، تاریکی ها گناه و کدورت ها را از دل و روح و دست و بال انسان برمی دارد و انسان سبک بال به سوی خدای متعال پیش می رود. خیلی از درجات به راحتی به دست نمی آید. ما عالمی را داشتیم که برای این که صفت حسد را از خودش دور بکند، بیست سال ریاضت کشید. دودمان آدم با یک صفت رذیله به باد می رود. استادی می گفت آن هایی که زمین گیر شدند، با یک صفت زمین گیر شدند. یکی متکبر بوده، دیگری حسود. شیطان با تکبرش و قابیل با حسدش، زمین گیر شدند. آن وقت چطور می شود که آدم این صفات را داشته باشد و نجات یابد؟ اگر آدم می خواهد به جنگ صفات ناپسند برود، آن گونه که علمای اخلاق گفتند، هزار سال هم کم است. باید از راه های میانبر خدای متعال رفت. برای شست و شوی قلب، یکی از بهترین راه ها، گریه بر سیدالشهداءعلیه السلام و درک این مصیبت است. «فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً وَ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً حَسْرَةً عَلَيْكَ».[1]

در زیارت ناحیه مقدسه تکلیف معین شده که چقدر نسبت به حادثه عاشورا باید توجه کرد و متألم بود: «فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِي الدُّهُورُ وَ عَاقَنِي عَنْ نُصْرَتِكَ الْمَقْدُورُ وَ لَمْ أَكُنْ لِمَنْ حَارَبَكَ مُحَارِباً وَ لِمَنْ نَصَبَ لَكَ الْعَدَاوَةَ مُنَاصِباً».[2] تعبیر این است که یا جدّا، اگر من تأخیر کردم و نتوانستم با کسانی که با تو درگیر شدند، درگیر شویم. صبح و شب گریه می کنم. حالا گریه صبح و شب چه خاصیتی دارد؟ چگونه جای یاری سیدالشهداء(علیه السلام) را پر می کند؟ اگر انسان نتواند سپر سیدالشهداء (علیه السلام) بشود و خونش را به هر دلیلی بدهد، باید خون گریه کند که چرا نتوانسته خونش را پیش روی امام حسین(علیه السلام) بدهد و نتوانسته در مقابل صف آرایی شیطان و بنی امیه و اصحاب سقیفه، فدای امام حسین(علیه السلام) شود.

انواع گریه بر سیدالشهداء

گریه بر سیدالشهداء(علیه السلام) اقسامی دارد و هر کدام برای انسان درجاتی پدید می آورد. یک بخش آن این است که انسان واقعاً متوجه مصیبت اولیای خدا و آن مصیبت در روح انسان منعکس بشود، یعنی واقعاً حزن ولی الله اعظم امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) در وجود انسان تجلی پیدا کند. خدای متعال ارواح و جسم ما را بالاتر از علّیین آفرید و طینت ما از علّیین است. فرمود: ارواح شیعیان ما از طینت و از علّیین است. لذا به ما متمایل هستند. انبیا هم همین گونه هستند. از این رو، با حزن ما، محزون و با شادی ما، خوش حال می شوند. اگر انسان این ارتباط سرشت را داشته باشد، قاعدتاً در این ایام متحول می شود. اگر هر مؤمنی با سرشت خود ارتباط داشته باشد، به دنبال حزن ولی اش است و قاعدتاً حزنی پیدا می کند. کما این که به تبع نشاط وجود مقدس امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) نشاطی پیدا می کند. مهم ترین گریه این است که انسان به حدی متصل باشد که حزن نورانی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) تابشی در قلب و دل او پیدا بکند و حزنش تابشی از مصیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه باشد، مصیبتی که آن قدر گریه کند که به خاطر حرارت مصیبت جان بدهد، یعنی تا مرز جان دادن، گریه بر سیدالشهداء (علیه السلام) جا دارد.

یوسف (علیه السلام) جزو پیغمبران خداست. جزو اولیای خداست و وقتی حادثه ای برای این ولی خدا پیدا می شود، نباید این حادثه را ندیده گرفت. حداقل کاری که می شود کرد این است که حادثه را زنده نگه بداریم. این پیغمبر ابتلایی برایش پیش آمده و غایب شده و در زندنی می شود. حدأقل کاری که ما می کنیم این است که یادش را زنده نگه بداریم. جناب یعقوب (علیه السلام) این کار را کرد و نگذاشت یاد یوسف (علیه السلام) از بین برود. مدام گریست تا چشمش سپید شد. این کار یک پیغمبر خداست. بعد از این که جناب یعقوب به یوسف رسید و بعضی از مصیبت های یوسف را شنید، بی هوش شد، ایشان به جناب یوسف فرمود: که بگو برادران با تو چه کردند. یوسف خواهش کرد که مرا معاف بدار. ولی حضرت یعقوب اصرارکردند، حضرت یوسف یک صحنه را تعریف کرده و فرمودند: وقتی مرا بردند تا در چاه بیندازند؛ چون پیراهن مرا نیاز داشتند و می خواستند خونی بکنند و شب بگویند گرگ مرا دریده، به من دستور دادند و تهدید کردند که عریان شو. هر چه خواهش کردم، فایده نداشت. مرا عریان کردند و در چاه انداختند. چه زمانی جناب یوسف این صحنه را نقل کرد؟ وقتی به عزت رسیده بود.

اگر مؤمن با وجود مقدس امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) ، مرتبط شد، طبیعی است که غصه های امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) در روح او اثر می گذارد. این بهترین و لطیف ترین نوع غصه است که اینقدر انسان رشد کند که قلبش دنبال قلب امام حرکت کند. «الَّذِينَ يَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا».[3] در روایات هست که فرمود: در بقیه مؤمنین، چهار روح است که عبارتند از روح الايمان، روح القوّة، روح الشهوة، و روح المدرج.[4] حضرت فرمود: «رُوحُ الْقُدُسِ لَا يَنَامُ وَ لَا يَغْفُلُ وَ لَا يَلْهُو وَ لَا يَزْهُو».[5] اصلاً لهو و لعب و غفلت و کار ناروا ندارد. محال است کسی واجد این روح باشد، کار لغو بکند. همه کارهایش خدایی است. بنابراین این گریه حجاب ها را از جلوی قلبش کنار می زند، اگر متوسل و ملتمس باشد و استدعا و دعا و گریه بکند و بخواهد که حضرت حجاب ها را از جلوی قلب انسان بردارد، انسان به آن حقیقت مصیبت راه پیدا می کند. آن هایی که راه پیدا کردند، دیگر نمی شود کنترلشان کرد. اصلی ترین مسئله در گریه این است که انسان مصیبت را بفهمد و بر مصیبت ولیّ خدا متألم بشود. این تألم هم درجات و مراتبی دارد تا جایی که همه وجود انسان را متحول و صفات رذیله را از انسان دور کند. شعاع زندگی انسان، باید زندگی امام صادق (علیه السلام) باشد. نور حیات امام صادق (علیه السلام) باید در زندگی انسان جلوه بکند. حیات انسان، حیات آن ها باشد و برای اهداف آن ها زنده باشد. مثل آن ها زندگی بکند، بفهمد، در دنیا راه برود بعد هم مثل آن ها بمیرد. این چیزی است که از این گریه به دست می آید. گریه انواع مختلفی دارد که گریه بر مصیبت از همه مهم تر است، به خصوص گریه ای که حزن امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) است که آدم را محزون می کند. بخشی از تقدیر به خودمان بر می گردد. ما دیر سیدالشهداء (علیه السلام) را اجابت کردیم. همین الان هم اگر دیر بجنبیم، اهل رجعت نخواهیم بود. اگر الان سیدالشهداء (علیه السلام) دعوت کند و بگوید: «هَلْ مِن ناصِرٍ يَنْصُرُنى»[6] یا «هَلْ مِنْ ذابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّه»؟[7] بعید نیست آدم بگوید این دعوت مربوط به عاشورا بوده است. حضرت فرمودند: فقط دعوت آن ها و اتمام حجت با آن ها که نیست. اگر در این فرصتی که داریم، دیر بجنبیم، به رجعت هم نخواهیم رسید. نمی توانیم در دوره رجعت در کنار سیدالشهداء باشیم. همان طور که می دانید حضرت سیدالشهداء رجعت دارند.

در روایات هست که فرمود ما معصومان نامه سر به مهری داریم. تکلیفمان را انجام می دهیم و می رویم. وجود مقدس سیدالشهداء به بخشی از نامه ای است که به دستشان رسیده و عمل کردند و مابقی برای رجعت ماند. ایشان در رجعت می آیند و عمل می کنند. لذا در روایات آمده که سیدالشهداء اصحاب شان را به رجعت وعده دادند و با آن ها از رجعتی گفتند که دارند، یعنی اصحاب نیز بر می گردند. این جمله در زیارت عاشورا آمده است: «لَقَدْ عَظُمَ مُصَابِي بِكَ فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِي أَكْرَمَ مَقَامَكَ وَ أَكْرَمَنِي [بِكَ ] أَنْ يَرْزُقَنِي طَلَبَ ثَارِكَ مَعَ إِمَامٍ مَنْصُورٍ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ».[8] اگر مصیبت سیدالشهداء در دل انسان عظمت یافت و عظمت مصیبت را دریافت، این انسان آمادگی می یابد و به او اجازه می دهند در کنار امام زمان عجل الله تعالی فرجه به ثواب و فضیلت خون خواهی سیدالشهداء (علیه السلام) برسد. این همان چیزی است که با گریه به دست می آید. منتهی گریه ای که همه دوستان هم می دانند.

بعضی ها می گویند این احادیثی که می خوانید، غرور می آورد. این احادیث را نگویید که فلانی گریه کرد و گناهانش آمرزیده شد. هر وقت به ما گفتند برای امام حسین (علیه السلام) گریه بکنید، گناهانتان آمرزیده می شود. بعضی فکر می کنند که یعنی برو گناه کن، بعد گریه کن. نه، معنایش این نیست. معنایش این است که گناه نکن و بعد گریه کن. اگر گناه کردی، بیشتر گریه کن. برخی می گویند اشکال دارد که آدم بگوید هر کس گناه بیشتری کرد، شب ها بیشتر گریه و توبه کند. این غرور می آورد. اگر به کسی گفتید، گریه نصف شب از خوف خدا، گناه را پاک می کند، این موجب می شود طرف پشت سر هم برود گناه بکند. در حالی که این یاد دادن توبه است. یاد دادن گناه نیست. آن هایی که این نکته را غلط می فهمند، باید خودشان را اصلاح بکنند.کلام امام صادق (علیه السلام) نور است و امام صادق (علیه السلام) با کلام خودش حاضر است. این گونه نیست که یک کلام بی صاحب باشد و هر کس هر گونه بخواهد بفهمد. اگر قلبی، سالم بود، حضرت با همین کلام نور، مرادشان را، آن نور هدایتی را که در کلامشان است، به قلب منتقل می کنند. همه مشکل ما این است که برای امام حسین (علیه السلام) گریه نمی کنیم. اگر کسی اهل گریه بر امام حسین (علیه السلام) باشد، رغبتی برای دنیا پیدا نمی کند. اگر کسی مصیبت سیدالشهداء (علیه السلام) را درست بفهمد و آن حزن عظیم در وجودش پیدا شود، دیگر شیطان حریف آدم نمی شود. بنابراین رسیدن به هدف های بزرگ با گریه بر سیدالشهداء (علیه السلام) متصور و ممکن است. همه حرکت های مهم ثمربخشی که شیعه در طول تاریخ داشته، به خاطر عاشورا و در گریه بر امام حسین (علیه السلام) است. شما اگر عقبه شیعه و اتصالش را قطع بکنید، هیچ حرکت مثبتی در جامعه

اتفاق نخواهد افتاد و ادامه حرکات مثبت هم با این حادثه ممکن است. لذا هم دوست می فهمد و هم دشمن؛

عاشورا و ظهور امام زمان دو بال شیعه

این یهودی های ملعون که در بعضی روایات ما قتل سیدالشهداء به آن ها نسبت داده شده است، می گویند ما باید بکوشیم رابطه شیعه را با عاشورا قطع بکنیم. اگر قطع کنیم، شیعه یک جمعیت خاموش می شود. این که شیعه به تعبیرمخالفان ناآرام بوده، سخن درستی است. همیشه شیعه برای شیطان خطرناک است. شیعه هر کجا باشد، خطرناک است، چون ریشه اش در عاشورا دارد. درست هم فهمیدند. لذا می گویند شیعه یک سر سرخ و یک سر سبز دارد. این دو سر از پیکر شیعه قطع شود، کار تمام است. سر سبز، ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) است. از اول به شیعه گفتند شما پیروزید، حق پیروز است. این جبهه اولیای خداست. نگران نباشید. این امید همه شان را زنده نگه داشته است. هیچ وقت زمین گیر نمی شوند. این امیدی است که ائمه در روح شیعه دمیدند. دوم این که گفتند برای سیدالشهداء بنشینید و گریه بکنید تا این خاطره از بین نرود. لذا همه تلاش مخالفان این بوده که این امید و گریه بر امام حسین از بین برود. شما عاشورا را بردارید، چیزی نمی ماند. اگر خون مبارک سیدالشهداء نباشد و همه شیعیان یک جا خونشان را بدهند، چیزی حل نمی شود. در مجالس امام حسین (علیه السلام) اسرار الهی گشوده می شود. چه آدم هایی که در این محافل پاک با ریاضت های بزرگ، پاک نمی شوند و عمری در مجلس امام حسین به تصفیه می پردازند.

یکی از گریه های ما که بزرگان گفتند گریه خوبی است، گریه بر خوف است. در روایات هست که مؤمن تا وقتی از دنیا نرفته، آرام نیست. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند مؤمنین و متقین این گونه هستند که اگر خدا روحشان را نگه ندارد، یک لحظه در دنیا نمی مانند. مؤمن تا آخرین لحظه نگران است، تا لحظه ای که ملایکه می آیند و می گویند: «وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ ».[9] شما استقامت کردید و پای امر ولایت ایستادید. پای اولیای معصوم (علیهم السلام) ایستادید. ما با شما بودیم و با شما خواهیم بود. این وقتی است که مؤمن دارد از این دنیا می رود. مؤمن تا به آن لحظه نرسیده، نگران است. آن هایی که آمدند حضرت را محاصره کردند، نمی توانند بگویند ما سیدالشهداء (علیه السلام) را نمی شناسیم. همه خوب می شناختند. بسیاری از آن ها نامه نوشته بودند و حضرت خورجین نامه ها را فرمود بیاورید و بریزید جلویشان. مگر شما نامه ننوشتید و دعوت نکرده بودید؟ وقتی گفتند ننوشتیم، فرمود: شما نامه ننوشتید و امضا نکردید که نهرهای ما جاری و باغستان های ما آماده است و همه چیز در خدمت شماست؟چطور شد برخی در مقابل سیدالشهداء ایستادند و کم کم در ریختن خون حضرت مشارکت کردند و در آخر خیلی هایشان با هم مسابقه دادند. این خطر بزرگی است. در این ایام گریه خوف داشته باشید که مبادا صفت رذیله یا گناهی، در ما باشد که خدای نکرده ما را از سیدالشهداء جدا بکند. مبادا در عاشورای امسال روحمان در صف ابن زیاد باشد. اگر انسان این نکته را بفهمد، جا دارد اگر عمری گریه کند که با این گریه تدریجاً امنیتی به دست می آورد و جزو اهل نجات می شود، کما این که دیدید بعضی ها گریه می کردند و خدا به آن ها امان داد.

جناب شعیب (علیه السلام) این قدر گریه کرد که چشم هایش نابینا شد و خدا سه بار بینایی اش را برگرداند. خدا گفت: امان دادم، چرا گریه می کنی؟ خدا به یک انسانی امان قطعی بدهد، درجات بهشت فراهم است. به خدای متعال عرضه داشت: خدایا من از محبت تو گریه می کنم. چشم را برای گریه می خواهم. دوباره هم بدهی، گریه می کنم. خدا فرمود: من کلیم خودم را، موسی (علیه السلام) را خادم تو می کنم.

ذکر مصیبت السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللَّهِ أَبَدا مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ [لِزِيَارَتِكَ ] السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ [وَ عَلَى أَوْلادِ الْحُسَيْنِ ] وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ».[10]

نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت

نه سیدالشهداء بر جدال طاقت داشت

هوا ز باد مخالف چون نیلگون گردید

عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید

حضرت تا آخرین لحظه ایستاد و اتمام حجت کرد و فرمود: مردم آیا من خون به ناحق ریخته ام؟ گفتند: نه. فرمود: آیا حلال خدا را حرام کردم؟ حرام خدا را حلال کردم؟ گفتند: نه. فرمود: چرا خون مرا حلال می دانید؟ چرا ریختن خون من جایز دانستید؟ گفتند: جرم تو این است که پسر امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستی.

عمر سعد دستور داد که این پسر علی (علیه السلام) است. از او پروا کنید، مبادا به میدانش بروید. فقط ناجوانمردانه به او حمله بکنید. در این صحنه بود که حضرت تیرباران و سنگ باران شدند. سنگ به پیشانی مقدسش خورد. وقتی دامن پیراهن را بالا آورد، خون را پاک کند، سینه مطهرش آشکار شد و این سینه نورانی را که پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) می بوسید، هدف تیر سه شعبه آهنین قرار گرفت. تیر به حدی نفوذ کرد که حضرت خم شدند و تیر را از پشت سر بیرون آوردند. خون جاری شد. دیگر حضرت توان نشستن روی اسب را نداشت، ذوالجناح حضرت را به سمت گودی قتل گاه حرکت داد، می خواست آرام حضرت را روی زمین قرار بدهد که دشمن مهلت نداد و کاری کرد که حضرت از روی اسب افتاد.

[1]. مجلسی، بحارالأنوار، ج 98، ص 237، باب 18، زياراته صلوات الله عليه المطلقة...، ص 148

[2]. همان

[3]. شیخ حرعاملی، وسائل الشيعة، ج 14 ص 507، 66، باب استحباب البكاء لقتل الحسين...، ص 500

[4]. شيخ صدوق و شيخ مفيد، اعتقادات الإمامية و تصحيح الاعتقاد، ج 1، ص 50، باب الاعتقاد في النفوس و الأرواح ...، ص 47

[5]. شیخ کلینی، الكافي، ج 1، ص 272، باب فيه ذكر الأرواح التي في الأئمة ع ...، ص 271

[6]. جمعی ازنویسندگان، فرهنگ عاشورا، ص 123

[7]. محمد مظفری سعید، اسيران و جانبازان كربلا، ص 99

[8]. مفاتيح الجنان، ص 456، أول زيارت عاشوراء معروفه است ...، ص 456

[9]. سوره فصلت، آیه 30

[10]. مفاتيح الجنان، ص 458، أول زيارت عاشوراء معروفه است ...، ص

.......................................

برکات گریه بر شهدای کربلا

در یکی از جملات زیارت الهی و ملکوتی «وارث» به محضر مبارک این هفتاد و دو نفر عرضه می داریم: «ِالسَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَوْلِيَاءَ اللَّه ِ وَ أَحِبَّاءَه»[1] شما هفتاد و دو نفر از اولیاء خدا بودید. یعنی همه شما به مقام با عظمت ولایت رسیده بودید. هر کدام از شما از کوچک تا بزرگ به تنهایی یک ولیّ بودید. بعد از هزار و چند صد سال ولایت مداری آثار ولایت آنها معلوم است. آنها مربی مردم، و رشد دهنده مردم، باز کننده راه قرب خدا و راه رضوان الهی به سوی مردم بودند. یاد آنها عبادت و تسبیح است. امام صادق(ع) می فرمایند: «کسی که برای اینها غصه دار می شود، در حال غصه که نفس می کشد، نفس او تسبیح است. چشمی که بر آنها بگرید آن آب چشم که در حال گریه از چشم او بیرون می آید آن رحمت خدا است»؛ چون گریه بر آنها باعث آمرزش گناه است. باعث پاک شدن و محبوب شدن پیش پروردگار است. البته همه این آثار برای مردان و زنانی است که خودشان را در معرض این نسیم الهی و عرشی و ملکوتی قرار دهند درخت خشکیده وجود آن ها از این نسیم، سبز و میوه دار می شود. منبع منفعت و خیر می شوند.

«وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَنا»[2]، «مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَميعاً إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُ»[3] به شرطی که آدم خودش را در این وادی قرار بدهد والاّ اگر بیرون از این مرز زندگی بکند، جزو دیگران است. جزو گروه «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ»[4] و گروه «والضّالین»[5] است. از رحم مادر تا اینجا که رسیده ایم و به خیلی از بلاها و لغزش ها و گناهان دچارمان نساخته اند، فقط و فقط از برکت بویی است که از آنها گرفته ایم.

«كم من فادح من البلاء أقلته و كم عثار وقيته و كم من مكروه دفعته و كم من ثناء جميل لست أهلا له نشرته»[6]

این گریه بر اباعبدالله(ع) که به ما داده اند، کم است؟ این گریه که به ما دادند مال أنبیاء و پیامبر است. این گریه برای مادرش فاطمه زهرا(س) است. شما امروز همرنگ با همه أنبیاء شده اید. شما امروز نمی دانید چشمتان به کجا وصل است. نمی دانید این چشم ها شعله چشم علی(ع) و اهل بیت(ع) است.

ما احتراممان پیش خدا بخاطر حضرت سید الشهداء(ع) است. اگر می خواهید این واقعیت را صد در صد باور کنید -خدا برایتان آن روز را نیاورد- ولی یک وقت کسی بخواهد امتحان کند فقط ده روز از اباعبدالله(ع) زندگی اش را جدا کند. خدا یک لحظه اش را هم نیاورد، آن وقت ببینید وقتی رها کردید، خدا هم شما را رها می کند. و می گوید: حالا برو خودت زندگی کن. تا حالا چقدر گناه خطرناکی که آبرویت را به باد می داد، برایت پیش آمد، فرار کردی. آن تو نبودی که فرار کردی، آنها بودند که فراریت دادند. کار تو نبود، تو چکاره هستی؟ کار تو نبود، ولایت آنها بوده که بر تو اشراف دارد.

«إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا»[7]؛ «کسانی که گفتند: پرورش دهنده و به وجود آورده ما، «الله» است و سپس بر این عقیده خود استقامت کردند»؛ «وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»[8]؛ «ای فرشته های من، به آنها به هنگام مرگ، بشارت بدهید که ما می خواهیم تو را، به بهشتی که وعده داده شده است، ببریم.»

وقتی هم وارد عالم قبر شدی، «نَحْنُ أَوْلِياؤُكُم»[9] ما ملائکه مأمور هستیم، رفیق جان جانی شما بشویم. «فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَه»[10] حافظ و خادم شما هستیم. وقتی وارد بهشت شدید، هر چی دل شما می خواهد، بخواهد عیبی ندارد. «وَ لَكُمْ فيها ما تَشْتَهي أَنْفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فيها ما تَدَّعُون»[11] این پذیرایی من است. من یک سفره بی نهایت در دنیا و آخرت برای تو پهن می کنم. به فکرت و به قلبت نور می دهم. خیال تو را از بچه هایت راحت نگه می دارم. بچه هایت را هم با رنگ و بوی اباعبدالله(ع) بار می آورم. خانه ات را در امنیت قرار می دهم. کسب تو را حلال نگه می دارم. اما تو این جا باش و ببین که آن پذیرایی کننده کریم است. کریمی که کرمش نهایت ندارد.

سیره سیدالشهداء(ع) در برخورد با شیعیانش

سیدالشهداء(ع) از محلّی رد می شدند، کارگران و باربران و حمال های بازار، نزدیکی های ظهر سفره را پهن کرده، داشتند نان خشک می خوردند. یکی از آنها به رفقایش گفت: بروم آقا را بیاورم، با ما هم غذا بشود؟ به او گفتند: خجالت بکش. زمین و آسمان، ملائکه، خادم حسین بن علی(ع) هستند. او شخصیت اول عالم خلقت است. پا برهنه دوید حسین جان امروز نهار را با ما می خوری؟ آقا فرمود: بله، چرا نخورم. حمال ها و باربرها دیدند، پسر فاطمه(س) می آید.

همای اوج سعادت به داد ما افتد

اگر تو را گذری بر مقام ما افتد

امام حسین(ع) روی خاک نشست. نان خشک را قشنگ خورد. بعد فرمود: خوب شما من را دعوت کردید من به حرف شما گوش دادم. شما هم فردا برای نهار خانه من دعوت هستید. یعنی ای شیعیان من، ای گریه کن های من، از این که بیایم کنار شما بشینم و با هم، همسفره بشویم، یک جا باشیم، ابایی ندارم.

مژده گر جان فشانم رواست

که این مژده آسایش جان ماست

گفتند: ما خانه تو بیاییم؟ چشم. ماتشان برد، فردا ما خانه اباعبدالله(ع) دعوت هستیم. حضرت آمد خانه قنبر را صدا کرد. قنبر فردا چهار پنج تا میهمان خیلی محترم دارم. اولاً به تعداد نفرات آنها پارچه، پول، شیء قیمتی تهیه کن. وقتی که ناهار را خوردند و خواستند بروند به آنها بدهم. بعد هم بهترین سفره را برای آنها بینداز.

برتری امت آخرالزمان بر امت های دیگر

موسی در کوه طور گفت: ای خدا پیامبر بالاتر از من چه کسی است؟ خطاب رسید، پیامبر آخر، از تو بالاتر است. گفت: خدایا به او مومن هستم. از امت مومن بالاتر چه کسی است؟ خداوند متعال فرمود: امت پیامبرآخرالزمان. گفت: مگر چه امتیازی به آن ها داده ای که از ما بالاتر هستند. پنج تا امتیاز خود خدا شمرد. من یکی از امتیازها را می گویم: ای موسی، به آنها عاشورا را داده ام. امروز خدا دارد از شما پذیرایی می کند حواست جمع باشد. در این مجالس امام حسین(ع) پیامبر(ص) و حضرت زهرا(س) و ائمه(ع) صاحب مجلس هستند و آنها از شما پذیرایی می کنند. خدایا ما کاری نداریم که چه طوری باید بمیریم؛ اما این رحمت را تو در حق ما عنایت کن که یک چند دقیقه مانده به مردن ما در حال گریه بر حسین تو باشیم.

«وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ باب»[12]؛ «در قیامت ملائکه از رو به روی آن ها پشت سر و دست راست و دست چپ و بالا سر هجوم می آورند، هی می خواهند خودشان را به این آدم برسانند.»

«سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُم»[13]؛ «شما بودید که در راه حسین(ع) صبر کردید و خودتان را آلوده نکردید.»

پیامبر اکرم(ص)، اولین روضه خوان امام حسین(ع)

پیامبراکرم(ص) با چند نفر در کوچه می رفتند. هفت، هشت تا بچه، قاطی هم بالا و پایین می پریدند، بازی می کردند. گرد و خاک بود. رسول اکرم(ص) وارد این بچه ها شدند. یکی از این بچه ها را بغل کردند و به سینه چسباندند و سر را روی سینه گذاشتند و بعد آمدن کنار کوچه، چهار زانو نشستند و بچه را روی زانو نشاند و یک دست به سر گوش کشید و بوسید و هی به به، آفرین و عزیز دلم گفت. این دیگر کی است؟ بعد هم بچه را فرستاد تو بازی و خودش راه افتاد. آقا این کی بود؟ فرمودند: از ته کوچه که داشتم می آمدم حسینم را قاطی بچه ها دیدم بازی می کند. بعد حسینم که راه می افتد این بچه دنبال او می دوید، هر جا که حسینم پا می گذارد، این بچه خاک را بر می دارد و به خودش می مالد. حسین من هفتاد و دو یار دارد که یکی از آن ها این بچه است. «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَوْلِيَاءَ اللَّه»[14] پیامبر(ص) فرمود: هر چشمی بعد مردن گریان است، مگر چشم هایی که برای حسین من گریه کرده باشد.

رسول خدا(ص) در اتاق امیرالمومنین(ع) نشسته بودند و امام حسین چند دقیقه بود که به دنیا آمده بود. به پیامبر(ص) خبر دادند که بچه به دنیا آمد. الآن می شورند و لباس تن ایشان می کنند. فرمود: این بچه را نشورید او پاک به دنیا آمده، بدنش شستن نمی خواهد. فقط لباس بپوشانید. در اتاق را باز کرد و با امیرالمومنین(ع) با حسن(ع) که یک سالش بود، کنار رخت خواب زهرا(س) نشستند. قنداقه را برداشتند، دست حضرت دادند. یک نگاه به قیافه بچه کرد سرش را روی سینه بچه آورد، وقتی سرش را بلند کرد، زهرا(س) دید تمام صورت پیامبر خیس است. بابا چرا گریه کردی؟ «وَ مَا يَجْرِي عَلَيْهِ مِنَ الْمِحَنِ»[15] پیامبر یک مقدار از حوادث روز عاشورا را گفت. که این بچه ات با هفتاد و دو تن گرفتار می شوند، به تشنگی می خورد و یارانش را سر می برند. بچه هایش را می کشند. «أَخْبَرَ النَّبِيُّ ص ابْنَتَهُ فَاطِمَةَ بِقَتْلِ وَلَدِهَا الْحُسَيْنِ وَ مَا يَجْرِي عَلَيْهِ مِنَ الْمِحَنِ بَكَتْ فَاطِمَةُ بُكَاءً شَدِيدا»[16] آخر می گویند: به زن زائو خبر بد ندهید؛ ولی این جا چاره ای نبود. «وَ قَالَتْ يَا أَبَهْ مَتَى يَكُونُ ذَلِک»[17] این قضیه کی هست؟ «قَالَ فِي زَمَانٍ خَالٍ مِنِّي وَ مِنْكِ وَ مِنْ عَلِيٍّ»[18] آن روزی که این حادثه اتفاق می افتد من و بابایش علی هم نیستیم. داداش او هم نیست. تو هم نیستی. «فَاشْتَدَّ بُكَاؤُهَا»[19] دیگر زهرا بلند شد نشست و بلند بلند گریه کرد. «وَ قَالَتْ يَا أَبَهْ فَمَنْ يَبْكِي عَلَيْهِ وَ مَنْ يَلْتَزِمُ بِإِقَامَةِ الْعَزَاءِ لَه»[20]

برکات شرکت در مجالس عزاداری اباعبدالله(ع)

برای حسین(ع) کی گریه می کند؟ کی برایش جلسه می گیرد؟ «فَقَالَ النَّبِيُّ يَا فَاطِمَةُ إِنَّ نِسَاءَ أُمَّتِي يَبْكُونَ عَلَى نِسَاءِ أَهْلِ بَيْتِي وَ رِجَالَهُمْ يَبْكُونَ عَلَى رِجَالِ أَهْلِ بَيْتِی»[21] آنقدر زن بیاید، که بیشتر از مرگ بچه خودش بر حسین تو گریه کنند. برای بچه خودش یک دفعه تا شب چهل و یا هفت گریه می کند، تمام می شود. اما این زن ها تا آخر عمر این گریه را دارند. «وَ رِجَالَهُمْ يَبْكُونَ عَلَى رِجَالِ أَهْلِ بَيْتِی»[22] مردها و جوان هایی بیایند که برای حسین تو عزاداری کنند و گریه کنند. (آن روز کنار بستر زهرا(س)، پیامبر قیافه ما را می دیده است.)

امام صادق(ع) می فرماید: «آن ها می شنوند ولی مادرم زهرا(س) بالا سر شما است، با شما گریه می کند»، «وَ يُجَدِّدُونَ الْعَزَاءَ جِيلًا بَعْدَ جِيلٍ»[23] فاطمه جان، این مجالس و این گریه ها تمام شدنی نیست، ادامه دارد. پیامبر به حضرت زهرا(س) ا فرمود: «فَإِذَا كَانَ الْقِيَامَه»[24] فاطمه، در قیامت خدا به تو دستور می دهد سراغ کل زن هایی که برای حسین تو گریه کردند، بروی. و به من هم می گوید: «أَشْفَعُ لِلرِّجَال»[25] برو سراغ هر کس که با حسین(ع) تو بوده و «وَ كُلُّ مَنْ بَكَى مِنْهُمْ عَلَى مُصَابِ الْحُسَيْنِ»[26] دخترم، من دست همه گریه کن ها را می گیرم، تو هم دست همه زن ها را می گیری. «أَدْخَلْنَاهُ الْجَنَّةَ»[27] و با خودمان به بهشت می بریم. «يَا فَاطِمَةُ كُلُّ عَيْنٍ بَاكِيَةٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»[28] همه چشم ها قیامت گریان است. «إِلَّا عَيْنٌ بَكَتْ عَلَى مُصَابِ الْحُسَيْن»[29] مگر چشم هایی که برای حسین(ع) تو گریه کنند.

ذکر مصیبت

روز عاشورا بعد از ظهر بود، دورش را گرفتند. کسی از یاران دیگر نمانده بود. خانم ها گفتند: آقا اگر دین به ما اجازه می دهد، مردی برای شما نمانده، ما اسلحه برداریم از شما دفاع کنیم. ما با دشمن ها وارد جنگ بشویم. آقا فرمودند: نه عزیزان من، شما بمانید من دیگر باید بروم. یک نگاهی به همه کرد و خداحافظی کرد.

«عَلَيْكُنَّ مِنِّي السَّلَام»[30]

اما به این سادگی نبود، صدای ناله زن و بچه به آسمان بود. خودش هم مثل ابر بهار گریه می کرد. بعد هم یک خداحافظی با زینب کبری(س) کرد. دست را روی قلب خواهر گذاشت، خواهرم تحمل کن. گفت حسین جان چه کنم؟ حضرت فرمود: با خدا معامله کن. تکیه به خدا کن. سوار بر مرکب شد. دیگر همه دل بریدند، می خواهد برود. دید مرکب راه نمی رود، من که با همه خداحافظی کردم، بچه ها را که بوسیدم. با خواهرم که خداحافظی کردم. اسب، تو چرا نمی روی؟ چشم اسب هم دارد اشک می ریزد. دید سکینه جلوی اسب آمده است. بابا می خواهی بروی؟ مولا پیاده شد، روی خاک نشست. حداکثر سنی که برایش نوشته بودند، سیزده سالش بود. نشاند بغل دست خودش، گفت: بابا، صبح تا حالا که برای این تک شهدا میدان می رفتی، بر می گشتی. الآن که داری می روی هم بر می گردی؟ دخترم نه، دیگر این آخرین باری است که من می روم. ولی دیگر بر نمی گردم. بابا نمی شود یک کاری برای ما بکنی؟ چی عزیزم؟ قبل از رفتن، خودت بیا ما را به مدینه برگردان. سکینه جانم من که دیگر وقتم تمام شده است، نمی گذارند که من برگردم. بابا تو از من یک درخواست کردی من نمی توانستم جواب تو را بدهم. حالا من از تو یک درخواست بکنم؟ بچه بلند شد دست به گردن پدرش انداخت، صورت بابا را روی سینه اش گذاشت. بابا را بوسید، بابا چی کار کنم؟ سکینه جان آن که من از تو می خواهم این است که آنقدر زیاد برای من گریه نکن. حضرت به میدان آمد، حمله کرد. ترسیدند، راه باز کردند. وارد شریعه شد؛ «الْمَاءَ حَتَّى تَشْرَبَ»[31]؛قصد کرد یک خورده آب بخورد. «و رماه حصين بن الامیر بسهم فی خده»؛ «هنوز آب را ور نداشته بود یک تیر به صورتش زدند. گردن اسب را گرفت، سرش را نزدیک آب برد.» به اسب گفت:

«أَنْتَ عَطْشَان»[32]؛ «تو هم که تشنه ای و من هم تشنه هستم.» «وَ اللَّهِ لَا ذُقْتُ الْمَاء»[33]؛ «به خدا قسم تا تو آب نخوری، من نمی خورم.»

از یک حیوان این جور پذیرایی می کنند، آن وقت ما یک عمری بیاییم گریه کنیم و نماز بخوانیم و روزه بگیریم، چه جوری از ما پذیرایی می کنند، خدا می داند. «فَلَمَّا سَمِعَ الْفَرَسُ كَلَام»[34] اسب وقتی سخن اباعبدالله(ع) را شنید پوزش را از نزدیک آب تا جایی که می شد بالا آورد. گردن را بالا نگه داشت. یعنی تو تشنه باشی و من آب بخورم. «وَ لَمْ يَشْرَب»[35]؛ «آب نخورد.»

تو شریعه بود که یک مرتبه جارچی ها با هم صدا زدند. به خیمه های اباعبدالله(ع)حمله کردند. حضرت بدون اینکه وقت کند آب بخورد، بیرون آمد. به طرف خیمه ها پیچید، دشمن عقب نشینی کرد. وقتی آمد کنار خیمه ها بچه ها و خواهر ها و زن ها بیرون ریختند، دیدند صورت و پیشانی زخم است. فریاد زن و بچه بلند شد. «و تطمن وجوههن» شروع کردند به سر و صورت زدند. فرمود: «فقال لهن مهلا» گریه نکنید. «فان البکاء عماکم» الان گریه نکنید، آن وقت فریاد زد، «یا زینب، یا کلثوم، یا يَا سُكَيْنَةُ يَا فَاطِمَةُ يَا زَيْنَبُ يَا أُمَّ كُلْثُومٍ عَلَيْكُنَّ مِنِّي السَّلَام»[36] دیگر برای اسارت آماده بشوید. برای سیلی خوردن، تازیانه خوردن، آماده بشوید. نمی شود که از مادر من ارث نبرید. نمی شود که فقط فاطمه(س) سیلی بخورد. نمی شود که قنفوز مادرم را بزند، شما را نزنند. حرکت کرد وقتی یک ذره دور شد، زینب کبری(س) گریبان چاک زد و روی خاک افتاد. دوباره برگشت کنار زینب نشست. شما کسی را که غش می کند با چی به هوش می آورید؟ آب نبود. خم شد صورتش را نزدیک صورت زینب آورد، شروع کرد گریه کردن اشک چشم روی صورت ریخت. خواهر چشم را باز کرد، دید حسین(ع) است. سر زینب(س) را به دامن گذاشت. خواهرم جدم رفت، بابام رفت، مادرم رفت، برادرم رفت، چرا این قدر بی تابی می کنی؟ بعد امام حسین(ع) رفت وارد معرکه شد. امام صادق(ع) می فرماید: بابای من وسط معرکه، سی و سه تیر به بدنش آمد. سی و چهار زخم شمشیر هم به ایشان خورد. ایشان در جای دیگر می فرماید: نیزه دست خودش را روی زمین فرو کرد، همانطور که روی مرکب نشسته بود، آرام به نیزه تکیه داد. همان طوری که به نیزه تکیه داده بود، پیشانی را مورد حمله قرار دادند. دامن پیراهن را بالا زد تا اینکه جلوی خون پیشانی را بگیرد، نمی دانم چند نفر ولی از همه طرف شروع به سنگ باران کردن، کردند. این جا یک جمله مال زینب کبری(س) است. مثل اینکه دختر علی(ع) تو این شلوغی بالای بلندی آمده بود. زینب کبری(س) می گوید: آن وقتی که تکیه داده بود یک نفر آمد جلو، یک شمشیر به سرش زد عمامه اش پر خون شد. عمامه را نمی شد نگه داشت. عمامه را برداشت، سرش برهنه شد. اسب آمد در گودال، دست و پایش را پهن کرد که تا ارتفاع اباعبدالله(ع) را با زمین کم کند. آرام پایش را از رکاب در آورد، می خواست خودش پیاده شود، نشد به زمین افتاد.

بلند مرتبه شاهی زر به زیر افتاد

اگر غلط نکنم، اسب بر زمین افتاد

زینب می گوید: «فحمل علی من کل جانب» تا دیدند افتاد از همه طرف ریختند. در گودال یکی با پا روی شانه اش، روی دستش، دیگری روی سرش و روی پایش آمد. یک مرتبه دیدند شمر آمد، راه برایش باز کردند. جلو زن و بچه با دو زانو آمد و رو سینه نشست.

او می کشید و من می کشیدم

او خنجر از کین من ناله از دل

او می برید و من می بردیم

او از حسین سر من از حسین دل

[1]. شیخ قمی، مفاتیح الجنان، زیارت وارث

.[2]سوره آل عمران، آیه 37

[3] . سوره فاطر، آیه 10

[4]. سوره فاتحه، آیه 7

[5] . همان

[6]. شیخ قمی، مفاتیح الجنان، دعای کمیل

.[7] سوره فصلت، آیه 30

[8]. همان

[9]. همان، آیه 31

[10]. همان

[11]. همان

[12] . سوره الرعد، آیه 23

[13]. همان، آیه 24

[14]. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، زیارت وارث

[15]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص 292

[16]. همان

[17]. همان

[18]. همان

[19]. همان

[20]. همان

[21]. همان

[22]. همان

[23]. همان

[24]. همان

[25]. همان

[26]. همان

[27]. همان

[28]. همان

[29]. همان

[30]. همان، ج 45، ص 47

[31]. همان، ج 45، ص 51

[32]. همان

[33]. همان

[34]. همان

[35]. همان

[36]. همان

موضوعات مرتبط: شب اول محرم مسلم و اصحاب


عوامل عاقبت بخیری و عوامل عاقبت به شری انسان
سه شنبه بیستم تیر ۱۴۰۲ ساعت 11:37 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

بسم الله الرحمن الرحیم
فیش منبر ترحیم
عوامل عاقبت بخیری

رسول گرامی خدا فرموده اند: « لَا یَزَالُ الْمُؤْمِنُ خَائِفاً مِنْ سُوءِ الْعَاقِبَةِ لَا یَتَیَقَّنُ الْوُصُولَ إِلَى رِضْوَانِ اللَّهِ حَتَّى یَکُونَ وَقْتُ نَزْعِ رُوحِهِ وَ ظُهُورِ مَلَکِ الْمَوْتِ لَه‏ (بحار الأنوار ج‏۲۴ ص ۲۶ )؛ مؤمن پیوسته از سوء عاقبت خود بیمناک است و یقین ندارد که آیا مقام خشنودى و رضاى خدا را دریافت خواهد کرد یا نه تا هنگام مرگ و آمدن ملک الموت.»
خوب است بدانید عاقبت به خیرى همان تامین سعادت آخرت است و هر کارى که انسان خالصانه براى سعادت آخرت انجام دهد تامین کننده آن می باشد.
زندگی فرصتی است برای خدایی شدن انسان و هدف زندگی انسان هم همین خدایی شدن است. اگر انسان زندگی و نیت و رفتار خود را خدامحور کند و برای نزدیک شدن به خدا زندگی کند, حتما عاقبت او نیز خدایی و نیک خواهد شد, زیرا هر کسی همانگونه می میرد, که زندگی می کند. همان گونه که رفتار و انتخاب های انسان در کیفیت آخرت او کاملا موثر است, نوع زندگی و انتخاب های انسان در عاقبت به خیری او در همین دنیا نیز تاثیر مستقیم دارد.
بطور خلاصه می توان گفت: بدون شک هیچ عملی مانند انجام واجبات الهی و عمل به تکالیف خدایی در حسن عاقبت موثر نمی باشد؛ همان طوری که مهمترین عامل در بد عاقبتی ارتکاب محرمات الهی و انجام گناهان است.
الف-مهمترین عوامل عاقبت بخیری:
۱- ایمان
ایمان اولین و اساسى‏ترین و محکم‏ترین ریسمان نجات است و مطمئن‏ترین ضامن عاقبت به خیرى مى‏باشد. عن ابى عبداللّه‏(علیه السلام)… و قال فى قوله عزّ وجلّ «فقد استمسک بالعروة الوثقى» قال: هى الایمان باللّه‏ وحده لاشریک له…؛ از امام صادق(علیه السلام) است که درباره این کلام الهى «فقد استمسک بالعروه الوثقى» فرمود: عروة‏الوثقى همان ایمان به یگانگى خداوند بى‏شریک مى‏باشد»، (اصول کافى، ج ۲، ص ۱۴، روایت ۱ به نقل از سرالاسراء، على سعادت‏پرور، ج ۲، ص ۳۲۴)
جمله فقد استمسک… پاره‏اى از آیة‏الکرسى است که در آیه ۲۵۶ سوره بقره آمده است یعنى… کسى که به طاغوت [بت و شیطان و هر موجود طغیانگر] کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمى چنگ زده که گسستن براى آن نیست… بنابراین آن دستگیره محکم (عروه ‏الوثقى) که قابل گسستن نیست همان «ایمان» به خداوند تعالى است
۲- تقوا
خداوند متعال در چندین آیه قرآن به صراحت عاقبت بخیری را از آن متقین دانسته است . (۱) چرا که انسان متقی، عقلش سرجاست و شهوت و غضب، پول و ریاست و … عقلش را زائل نکرده است و چون عقلش درست کار می کند، عاقبت اندیش است و عاقبت اندیشی اش در نهایت وی را عاقبت بخیر می کند.
از آن جا که «تقوا» در تامین عاقبت بخیری و دوری از بد عاقبتی نقش کلیدی دارد
«تقوا» یعنى، قدرت کنترل نفس به گونه‏اى که محرمات را ترک کرده و به واجبات عمل نماید. براى تقویت تقوا باید در دو بعد نظرى و عملى اقدام نمود. در «بعد نظرى» با تقویت مبانى عقیدتى، به ساختمان و چهارچوب عقاید استحکام بخشید و سپس با عمل، در راسخ‏تر شدن آنها کوشید.
آنچه در «بعد عملى» لازم است توجه نمود در گام اول استوارى بر انجام واجبات و ترک گناهان و در گام دوم پالودن نفس از رذایل اخلاقی و آراستن به فضایل و بیرون راندن حب دنیا و تعلقات دنیوى از ژرفاى ضمیر می باشد.
براى تقویت تقوا، عمل به سفارش‏هاى زیر را توصیه مى‏کنیم:
۱- از غذاى حرام پرهیز کنید.
۲- گناهان را به طور کلى ترک نمایید.
۳- واجبات مخصوصا نمازها را در اول وقت بخوانید.
۴- تا آن جا که مى‏توانید نمازهاى مستحبى مخصوصا نماز شب را ترک نکنید
۵- ارتباط با ولی الله الاعظم، امام زمان (عج الله تعالی فرجه) با یاد و عمل به آنچه مورد رضایت حضرت می باشد.
در خصوص رعایت تقوا آن چه لازم است این است که انسان دائما در حال مراقبه از نفس خویش باشد و لحظه‏اى زمام نفس را به دست شیطان ندهد.
بنابراین بهترین راه براى عاقبت به خیر شدن مراقبت دائم از نفس خویش است یا به عبارت دیگر مطمئن‏ترین راه و روش، ایمان و عمل صالح است. خداوند در سوره العصر مى‏فرماید: «به عصر قسم که انسان‏ها همه در زیانند. مگر کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‏اند و یکدیگر را به حق سفارش کرده و یکدیگر را به شکیبایى و استقامت توصیه نموده‏اند».
در حدیثى از امیرالمؤمنین على(علیه السلام) وارد شده: «انکم ان اغتنمتم صالح الاعمال، نلتم عن الاخرة نهایة الآمال؛ تحقیقا چنین است که اگر شما اعمال صالح را مغتنم شمرید به آن غایت بلند آرزوهاى اخروى خواهید رسید» (الغرر والدرر، باب العمل، به نقل از سرالاسراء، استاد على سعادت‏پرور، ج ۲، ص ۲۰۹).

۳- توبه
از دیگر عوامل مؤثر در عاقبت بخیری، «توبه» است. ممکن است کسی در طول عمر خود دراثر غفلت و نادانی گناه کرده باشد و قبل از مرگ بیدار گشته توبه کند و راه خود را به سوی خدا اصلاح نماید و عاقبت به خیر گردد و بر عکس ممکن است کسی یک عمر در راه دین باشد و در نهایت در اثر مثلا نافرمانی نسبت به امام زمان خویش پایش بلغزد و از مسیر، منحرف و عاقبت اش بد باشد.
فضیل عیاض که یک عمر نافرمانی خداوند را کرد، با توبه ای خالصانه یک باره دگرگون شده و مسیر خود را کاملا تغییر داد.
رسول ترک، بخاطر احترامی که به اهل بیت و مخصوصا امام حسین می گذاشت با همه ی آلودگی که داشت، نجات یافت و موفق به توبه ای حقیقی شد
۴- اخلاص در عمل
از «اخلاص» به اکسیر اعظم تعبیر شده است. یعنی یک عمل به ظاهر کوچک همراه با اخلاص از کوهی از عمل بدون اخلاص با ارزش تر است. اخلاص به عمل انسان بها و قیمت می دهد. عمری عبادت بدون اخلاص، پشیزی ارزش ندارد.
بندگی، امری مستمر و ادامه دار است و به یک روز و یک ماه و یک سال خاتمه نمی یابد. اگر در این میان لغزشی صورت گیرد انسان زمین می خورد. آدمی هر قدر که مراحل بندگی را بپیماید،‌ شیطان نیز با حیله های قوی تر وارد می شود و هیچ گاه انسان از این دشمن قسم خورده به طور کامل راحت نمی گردد. البته اگر مؤمنی به درجه مخلـَصین برسد دیگر شیطان را به او راهی نیست. «قال رب بما اغویتنی لازینن لهم فی الارض و لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین؛ (سوره مبارکه حجر، ۳۹و۴۰)
ابلیس گفت: پـروردگـارا! به خاطر این که مرا گمراه ساختى (و این انسان زمینه بدبختى مرا فراهم ساخت) من نعمتهاى مادى روى زمین را در نظر آنهازینت مى دهم (و انسانها را به آن مشغول مى دارم) و سرانجام همه را گمراه خواهم ساخت مگر آن بندگان خالص شده تو.
لذا باید سعی کرد هر کاری را فقط برای رضای خداوند انجام داد.
ب-مهمترین عوامل سوء عاقبت
۱- حب دنیا
«دنیازدگی» یا «فریب از مظاهر دنیای دون» از عوامل اصلی سوء عاقبت است. چنانکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) فرمود: «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ وَ مِفْتَاحُ کُلّ سَیِّئَةٍ وَ سَبَبُ إِحْبَاطِ کُلِّ حَسَنَة؛ حب دنیا اساس هر خطا، و کلید هر گناه و سبب نابودی و ضایع شدن هر خوبی و حسنه‌‌ای است» (إرشاد القلوب، ج‏۱، ص: ۲۱)
عشق به دنیا، بدترین بیماری هاست، زیرا که باعث غفلت از آخرت مى‏شود. بهترین راه علاج دنیا زدگی، «یادآوری مداوم مرگ و آخرت» است زیرا: «ذکر الموت یهوّن اسباب الدّنیا؛ یاد مرگ اسباب دنیا داری را خوار مى‏گرداند» (شرح آقا جمال الدین خوانسارى بر غرر الحکم، ج‏۴ ، ص : ۳۱).
«شریح قاضی» از جمله کسانی بود که عاقبت در برابر اربابِ زر و زورِ دنیا و زورمندانِ زرمدار، کرنش کرده و برای دو روزه مردار دنیا به آن نزدیک شده و لذا در حساس ترین برهه تاریخ اسلام، بدترین تصمیم ممکن را گرفت و ننگ ابدی را به جان خرید و روند تاریخ را به سبب آلودگی خود به دنیا عوض کرد.
«بلعم بن باعورا» – از علماء بنی اسرائیل و معاصر حضرت موسی (علیه السلام) – نخست در صف مؤمنان و حاملان آیات و علوم الهى بود، امّا با وسوسه‏ شیطان و طاغوت زمان یعنی فرعون، منحرف شد. وی پیرو آئین ابراهیم و صاحب کرامت بود؛ چنانکه مردم از اطراف و اکناف به نزد او می‌آمدند تا درباره آنان پیشگویی کند و برای برکت یافتن دارایی و زندگی آنها دعا نماید. (مرکز فرهنگ و معارف، اعلام قرآن از دایرة المعارف قرآن، ص ۱۶۰).

اگر چه نام بلعم باعورا در قرآن نیامده است اما همه مفسران بزرگ، مضمون آیات ۱۷۵ و۱۷۶ سوره اعراف را درباره او دانسته اند: «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوین‏؛ و بر آنها بخوان سرگذشت آن کس را (بلعم باعورا) که آیات خود را به او دادیم (اسم اعظم یا استجابت دعا) ولى سرانجام خود را از آن تهى ساخت و شیطان در پى او افتاد و از گمراهان شد». امام باقر (علیه السلام) درباره این آیه می فرماید: «اصل آیه، درباره بلعم است. سپس خداوند آن را مَثَل قرار داده براى مردمى که اهل قبله هستند (مومن می باشند) ولی هوا و هوس خود را بر هدایت الهى مقدم مى‏شمارند» (تفسیر مجمع البیان، طبرسی، ج ۱۰، ص۱۱۵‏).
امام رضا (علیه السلام) نیز فرمود: بَلعَم فرزند باعور، اسم اعظم الهى را مى‏دانست و دعایش مستجاب مى‏شد، ولى به دربار فرعون جذب شد و با آنکه در ابتداى کار، مبلّغ حضرت موسى (علیه السلام) بود، ولى سرانجام بر علیه موسى و یاران او اقدام کرده و بد عاقبت شد. (تفسیر نور الثقلین، ذیل آیه ۱۷۶)
آرى، زرق و برق دنیا و دربار حاکمان و پادشاهان، عامل سقوط علما و دانشمندان است.
قرآن سرانجام این عابد مستجاب الدعوة را چنین بازگو می‌کند: «وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون؛ و اگر مى‏خواستیم، (مقام) او (بلعم باعورا) را با این آیات (و علوم و دانش ها) بالا مى‏بردیم (اما اجبار، بر خلاف سنّت ماست؛ پس او را به حال خود رها کردیم) و او به پستى گرایید و از هواى نفس پیروى کرد. مَثَل او همچون سگی (هار) است که اگر به او حمله کنى، دهانش را باز و زبانش را بیرون مى‏آورد و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همین کار را مى‏کند (گویى چنان تشنه دنیاپرستى است که هرگز سیراب نمى‏شود). این مَثَل گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند؛ این داستانها را (براى آنها) بازگو کن، شاید بیندیشند (و بیدار شوند)».(اعراف: ۱۷۶)
۲- گناه، عامل غلبه سیاهی بر سپیدی قلب
آنگاه که شخص گناه مرتکب میشود در دل او نقطه ای سیاه حادث میشود و تکرار گناه و عدم توبه کم کم منجر به این می‌شود که انسان نعوذبالله به سوءخاتمه در زندگی‌اش مبتلا ‌شود.
روایت از امام صادق «صلوات الله علیه» است «قال: اِذا اَذنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ فی قَلبِه نُکتَةٌ سَوداء» آنگاه که شخص گناه مرتکب می شود در دل او نقطه ای سیاه حادث میشود؛ اولش این است؛ یک نقطه سیاه؛ «فَاِن تابَ اِنمَحَت» اگر پشیمان شد، توبه کرد، لطف الهی این است که آن سیاهی را و تاریکی را خدا محو می کند؛ «وَ اِن زادَ» اگر نعوذ بالله این متنبه نشد و بر گناه افزود، «زادت»؛ آن نکته سوداء توسعه پیدا می کند «حَتّی تَغلِبَ عَلی قَلبِه» گناه بر روی گناه، گناه بر روی گناه، هر چه گناه بر روی گناه بیاید این سیاهی و تاریکی توسعه پیدا می کند تا این که غلبه می کند بر دل.
برای عاقبت به خیر شدن باید به خدا پناه برد و ضمن عمل به دین, تحت ولایت خدا و اولیای او زندگی کرد؛ در غیر این صورت خطر سقوط فراوان است؛ لذا لازم است در هر کاری ابتدا به عواقب آن اندیشید. کما اینکه حضرت علی (علیه السلام) در این خصوص می فرماید: «أَعْقَلُ النَّاسِ أَنْظَرُهُمْ فِی الْعَوَاقِبِ؛ (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ص : ۵۲ ) عاقل ترین مردم (کسی است که) دور اندیشی بیشتری نسبت به عاقبت کارهایش داشته باشد.»
هر اندازه انسان در برابر پروردگار خاضع تر باشد، محبوب‏تر است و در تأمین سعادت اخروی و تضمین عاقبت بخیری او مؤثرتر است؛ اما درک این که واقعا به چنین موفقیت ارزشمندى نائل شده یا نه چندان آسان نیست و بلکه مصلحت انسان نیز نمى‏باشد؛ زیرا موجب غرور و عدم التجاى بیشتر در درگاه خدا و مانع کسب فیوضات بیشتر است.
غرور و اطمینان به نفس، خود زمینه‏ساز گمراهى و اغواى آن مى‏شود. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله) در نمازهاى خود این دعا را مى‏فرمود: «الهى لا تکلنى الى نفسى طرفة عین ابدا؛ خداوندا مرا لحظه‏اى به خودم وا مگذار» وقتى یکى از همسرانش با اشاره به مقام بلند حضرت نزد خدا از او علت این دعا را پرسید، حضرت فرمود: خداوند برادرم یونس را لحظه‏اى به حال خود واگذاشت و آمد به سر او آنچه که آمد.


چهل حدیث علوی
یکشنبه هجدهم تیر ۱۴۰۲ ساعت 11:8 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

چهل حدیث علوی تقدیم به مدافع حریم ولایت و امامت حضرت زهرا سلام الله علیها

1-در باره روزى
وَ قَالَ (عليه السلام) :تَنْزِلُ الْمَعُونَةُ عَلَى قَدْرِ الْمَئُونَةِ .
امام علی عليه السّلام (در باره روزى) فرموده است : كمك و يارى (روزى هر كس از جانب خدا) باندازه نيازمندى (او) خواهد رسيد
حکمت133

2-در پرهيز از جاهاى تهمت
وَ قَالَ علی (عليه السلام) :مَنْ وَضَعَ نَفْسَهُ مَوَاضِعَ التُّهْمَةِ فَلَا يَلُومَنَّ مَنْ أَسَاءَ بِهِ الظَّنَّ .
امام عليه السّلام (در پرهيز از جاهاى تهمت) فرموده است : هر كه به جاهاى تهمت و بدگمانى برود بد گمان بخود را نبايد سرزنش نمايد (زيرا خود سبب شده كه باو گمان بد برند).
حکمت151

3-سخن با خوارج
وَ قَالَ (عليه السلام) :لَمَّا سَمِعَ قَوْلَ الْخَوَارِجِ (لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ) كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ .
امام علی عليه السّلام هنگامي كه شنيد سخن خوارج را (كه مى گفتند) حكم و فرمانى نيست مگر براى خدا (در نادرستى گفتارشان) فرموده است : سخن حقّ و درستى است كه از آن نتيجه باطل و نادرست مى گيرند (شرح اين جمله در سخن چهلم در باب خطبه ها گذشت)
حکمت 189

4-در باره اوباش مردم
وَ قَالَ (عليه السلام) :فِي صِفَةِ الْغَوْغَاءِ هُمُ الَّذِينَ إِذَا اجْتَمَعُوا غَلَبُوا وَ إِذَا تَفَرَّقُوا لَمْ يُعْرَفُوا وَ قِيلَ بَلْ قَالَ (عليه السلام):هُمُ الَّذِينَ إِذَا اجْتَمَعُوا ضَرُّوا وَ إِذَا تَفَرَّقُوا نَفَعُوا فَقِيلَ قَدْ عَرَفْنَا مَضَرَّةَ اجْتِمَاعِهِمْ فَمَا مَنْفَعَةُ افْتِرَاقِهِمْ فَقَالَ:يَرْجِعُ أَصْحَابُ الْمِهَنِ إِلَى مِهَنِهِمْ فَيَنْتَفِعُ النَّاسُ بِهِمْ كَرُجُوعِ الْبَنَّاءِ إِلَى بِنَائِهِ وَ النَّسَّاجِ إِلَى مَنْسَجِهِ وَ الْخَبَّازِ إِلَى مَخْبَزِهِ.

امام علی عليه السّلام در باره اوباش مردم فرموده است : 1- آنها كسانى هستند كه چون گرد آيند پيشرفت ميكنند و چون پراكنده گردند شناخته نشوند (تا براى تباهكاريشان بكيفر رسند.سيّد رضىّ «رحمه اللّه» فرمايد:) و گفته شده است: بلكه امام عليه السّلام فرموده: 2- آنها كسانى هستند كه چون گرد آيند زيان دارند (زيرا كارها تعطيل مي شود) و چون پراكنده شوند سود دارند، پس گفتند: زيان اجتماعشان را دانستيم سود پراكندگيشان چيست فرمود: 3- پيشه وران به پيشه و كار خود بر مى گردند و مردم بوسيله آنها سود مى برند مانند بازگشتن بنّاء به ساختمان و بافنده به كارگاه و نانوا به نانوائى خود
حکمت 190

5-در اينكه تا اجل نرسد زندگى پايان نيابد
وَ قَالَ (عليه السلام) :إِنَّ مَعَ كُلِّ إِنْسَانٍ مَلَكَيْنِ يَحْفَظَانِهِ فَإِذَا جَاءَ الْقَدَرُ خَلَّيَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُ وَ إِنَّ الْأَجَلَ جُنَّةٌ حَصِينَةٌ.
امام علی عليه السّلام (در اينكه تا اجل نرسد زندگى پايان نيابد) فرموده است : 1-با هر كسى دو فرشته است كه او را نگاه مى دارند پس هر گاه قدر آيد (تباه شدن او مقدّر باشد) آن دو فرشته بين او و قدر را تهى مى نمايند، 2- و مدّت زندگى (براى نابودى) سپر استوارى است (پس تا عمر بسر نيايد شخص نمى ميرد)
حکمت192

6-در باره مرگ
178.وَ قَالَ (عليه السلام) :الرَّحِيلُ وَشِيكٌ.
امام علی عليه السّلام (در باره مرگ) فرموده است : كوچ كردن (رفتن از دنيا) نزديك است (پس خردمند كسى است كه توشه برداشته هنگام رسيدن مرگ آماده باشد).
حکمت178

7-در باره رنج راه حقّ
وَ قَالَ (عليه السلام) :مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَكَ عِنْدَ جَهَلَةِ النَّاسِ .
امام علی عليه السّلام (در باره رنج راه حقّ) فرموده است : هر كه براى حقّ چهره اش را نمايان سازد (آنرا كمك و يارى نمايد) نزد نادانان مردم تباه گردد (از آنها سخت آزار بيند، و در بعضى از نسخ نهج البلاغه جمله عند جهلة النّاس بيان نشده پس معنى فرمايش امام عليه السّلام چنين مي شود: هر كه از حقّ اعراض و دورى كند هلاك و تباه گردد، چون دورى كننده از كسى روى خويش باو متوجّه نمايد)
حکمت179

8-در تلاش مال اندوزی

وَ قَالَ (عليه السلام) :يَا ابْنَ آدَمَ مَا كَسَبْتَ فَوْقَ قُوتِكَ فَأَنْتَ فِيهِ خَازِنٌ لِغَيْرِكَ.

امام علی عليه السّلام (در تلاش مال) فرموده است : اى پسر آدم آنچه زياده از قوت و روزى خويش (دارائى) بدست آوردى تو در آن براى ديگرى (وارث يا غير او) خزينه دار هستى (كه باو واگذار نمائى و سودى براى تو نخواهد داشت)

حکمت183

9-در زيان مجبور نمودن بكار

وَ قَالَ (عليه السلام) :إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَةً وَ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَأْتُوهَا مِنْ قَبْلِ شَهْوَتِهَا وَ إِقْبَالِهَا فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُكْرِهَ عَمِيَ.

امام عليه السّلام (در زيان مجبور نمودن بكار) فرموده است : محقّقا دلها را خواهش و رو آوردن و رو گردانيدنى است پس بسوى آنها بياييد (آنها را وادار نمائيد) از راه خواهش و رو آوردن آنها (نه از راه بى ميلى و نخواستن آنها) زيرا هر گاه دل (بانجام كارى) مجبور شود كور گردد (خسته و مانده شده آنرا درست انجام ندهد)

حکمت 184

10-در اينكه راه راست يكى است

وَ قَالَ (عليه السلام) :مَا اخْتَلَفَتْ دَعْوَتَانِ إِلَّا كَانَتْ إِحْدَاهُمَا ضَلَالَةً .

امام علی عليه السّلام (در اينكه راه راست يكى است) فرموده است : دو خواندن به راهى (از دو كس) دو جور نگشت مگر آنكه يكى از آن دو گمراهى است (چون اگر هر دو بر حقّ و درست شد دو جور نمى شود، در قرآن كريم س 10 ى 32 مى فرمايد: فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ يعنى پس از بيان حقّ و راستى چه باشد جز گمراهى

حکمت174

11-درباره دوراندیشی

قَالَ (عليه السلام) :ثَمَرَةُ التَّفْرِيطِ النَّدَامَةُ وَ ثَمَرَةُ الْحَزْمِ السَّلَامَةُ

امام علی عليه السّلام (در باره دور انديشى) فرموده است : نتيجه تقصير و كوتاهى (در امرى) پشيمانى است و سود احتياط و دور انديشى درستى (رهائى از زيان) است

حکمت 172

12-در باره مشورت و كنکاش

164.وَ قَالَ (عليه السلام) :مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الْآرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَاءِ.

امام علی عليه السّلام (در باره مشورت و كنکاش) فرموده است : كسي كه به راههاى انديشه ها رو آورد (از خردمندان كمك فكرى بطلبد) جاهاى خطاء و اشتباه كارى را بشناسد (و از آنچه زيان دارد دورى گزيند

حکمت 164

13-در نكوهش نادانى

وَ قَالَ (عليه السلام) :النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا .

امام علی عليه السّلام (در نكوهش نادانى) فرموده است : مردم دشمنند آنچه را كه نمى دانند (زيرا نادانان آنچه مى دانند دانش پندارند و جز آنرا نادرست، چنانكه در قرآن كريم س 10 ى 39 مى فرمايد: كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا يعنى انكار ميكنند چيزى را كه بآن دست نيافته اند)

یعنی جهل در واقع دشمنی با حقیقت است.

حکمت163

14-در برترى عدل از جود

وَ سُئِلَ (علیه السلام) أَيُّهُمَا أَفْضَلُ الْعَدْلُ أَوِ الْجُودُ فَقَالَ (علیه السلام) الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا وَ الْجُودُ يُخْرِجُهَا مِنْ جَهَتِهَا وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا .

از امام علی علیه السّلام پرسیدند كدام یك از دادگرى یا بخشش برتر است آن حضرت علیه السّلام (در برترى عدل از جود) فرمود دادگرى چیزها را بجاى خود مى نهد، و بخشش آنها را از جاى خود بیرون مى نماید (زیرا جواد زیادة بر استحقاق مى بخشد) و عدل نگاه دارنده همگان است وجود فقط بكسى بهره مى دهد كه باو بخشش شده پس عدل شریفتر و برتر مى باشد

حکمت429

15-درباره ی جوانب زهد

قَالَ (علیه السلام) :الزُّهْدُ كُلُّهُ بَيْنَ كَلِمَتَيْنِ مِنَ الْقُرْآنِ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ ( لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ) وَ مَنْ لَمْ يَأْسَ عَلَى الْمَاضِی وَ لَمْ يَفْرَحْ بِالْآتِی فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَيْهِ .

امام علی علیه السّلام (در باره پارسائى) فرموده است : تمام زهد و پارسائى بین دو كلمه از قرآن است: خداوند سبحان (س 57 ى 23) فرموده: لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ، وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ یعنى تا هرگز بر آنچه از دستتان رفته اندوه مخورید، و بر آنچه بشما داد شادى نكنید، 2 و كسی كه بر گذشته افسوس نخورد و به آینده شاد نگشت پس زهد را از دو سمت آن (بى اعتنائى به گذشته و آینده) دریافته است.

حکمت 431

16-درباره ی حکمرانان

قَالَ (علیه السلام) :الْوِلَايَاتُ مَضَامِیرُ الرِّجَالِ .

امام علی علیه السّلام (در باره حكمرانان) فرموده است : حكومتها میدانهاى (آزمایش) مردان است (چنانكه در اصطبلها اسبهاى مسابقه در دواندن شناخته میشوند هنگامی كه كسى به حكومت رسید نیكى و بدیش آشكار مى گردد

حکمت432

17-درباره بهترین محل زندگی

قَالَ (علیه السلام) :لَيْسَ بَلَدٌ بِأَحَقَّ بِكَ مِنْ بَلَدٍ خَيْرُ الْبِلَادِ مَا حَمَلَكَ .

امام علی علیه السّلام (در باره جاى زندگى) فرموده است : شهرى از شهر دیگر بتو سزاوارتر و شایسته تر نیست، بهترین شهرها شهرى است كه ترا به دوش گیرد (اهل آن ترا بخواهند و در زندگى در رفاه و آسایش باشى

حکمت 434

18-درباره ستودن پشتکار

قال علی علیه السلام :قَلِیلٌ مَدُومٌ عَلَيْهِ خَيْرٌ مِنْ كَثِیرٍ مَمْلُولٍ مِنْهُ .

امام علی علیه السّلام (در ستودن پشتكار گرفتن) فرموده است : كار اندك كه بآن ادامه داده شود بهتر است از كار بسیار كه خستگى آورد (این فرمایش همان فرمایش دویست و هفتادم است با مختصر تفاوتى در لفظ كه شرح آن گذشت)

حکمت 436

19-ارتباط صفات و پیشرفت صفات اخلاقی

قَالَ (علیه السلام) :إِذَا كَانَ فِی رَجُلٍ خَلَّةٌ رَائِقَةٌ فَانْتَظِرُوا أَخَوَاتِهَا .

امام علی علیه السّلام (در باره پیشرفت صفات) فرموده است : هر گاه در كسى صفت و خوى شگفت آورنده اى باشد (خواه نیك و خواه زشت) همانندهاى آنرا منتظر باشید (كه خوبتر خواهد بود اگر آن صفت خوب بوده و زشتتر اگر آن صفت زشت باشد

حکمت 437

19-جهل به احکام

قَالَ (علیه السلام) :مَنِ اتَّجَرَ بِغَيْرِ فِقْهٍ فَقَدِ ارْتَطَمَ فِی الرِّبَا .

امام علی علیه السّلام (در زیان نادانى به احكام دین) فرموده است : كسی كه بدون دانستن احكام دین داد و ستد كند در ربا (بهره دادن و گرفتن در وام كه حرام و موجب كیفر الهىّ است) فرو رود (گرفتار شود).

حکمت 439

20- ناسپاسی

قَالَ (علیه السلام) :مَنْ عَظَّمَ صِغَارَ الْمَصَائِبِ ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِكِبَارِهَا

امام علی علیه السّلام (در زیان ناسپاسى) فرموده است : هر كس مصائب و اندوههاى كوچك را بزرگ شمارد خداوند او را به بزرگهاى آنها گرفتار گرداند (زیرا بزرگ شمردن اندوه كوچك دلیل بر راضى نبودن بقضاء و قدر الهىّ است كه مستلزم مستعدّ بودن براى فزونى بلاء و اندوه است، ولى اگر آدمى بر مصیبت و اندوهى كه پیش مى آید خدا را سپاسگزار باشد آماده براى دفع آن شود

حکمت 440

21-عزت نفس و هوای نفس

قَالَ (علیه السلام) :مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَيْهِ شَهَوَاتُهُ .

امام علیه السّلام (در باره عزّت نفس) فرموده است : هر كس را نفس كریم و بزرگوار شد (خود را ارجمند دانست) شهوتهایش نزد او خوار مى گردد (از آن پیروى ننماید تا بذلّت و خوارى ننیفتد

حکمت441

22-درباره زیان شوخی

وَ قَالَ (علیه السلام) :مَا مَزَحَ امْرُؤٌ مَزْحَةً إِلَّا مَجَّ مِنْ عَقْلِهِ مَجَّةً

امام علیه السّلام (در زیان شوخى) فرموده است : مردى شوخى نكرد از هر جور شوخى مگر آنكه پاره اى از عقل خود را رها كرد رها كردنى (شوخى باعث سبكى عقل میشود)

حکمت442

23-درباره معاشرت

وَ قَالَ (علیه السلام) :زُهْدُكَ فِی رَاغِبٍ فِیكَ نُقْصَانُ حَظٍّ وَ رَغْبَتُكَ فِی زَاهِدٍ فِیكَ ذُلُّ نَفسٍ .

امام علیه السّلام (در باره آمیزش با یكدیگر) فرموده است : بى اعتنائى تو بكسی كه بتو رغبت دارد (باعث) كمى نصیب و بهره است، و رغبت تو بكسی كه بتو بى اعتناء است (سبب) ذلّت و خوارى نفس است

حکمت 443

24-در نکوهش فخر و خودخواهی

قَالَ (علیه السلام) :مَا لِابْنِ آدَمَ وَ الْفَخْرِ أَوَّلُهُ .

نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ جِیفَةٌ لَا يَرْزُقُ نَفْسَهُ وَ لَا يَدْفَعُ حَتْفَهُ .

امام علی علیه السّلام :

پسر آدم را چه با فخر و نازیدن كه اوّل او منى و آخر او مردار بد بو است، نه خود را روزى مى دهد و نه مرگ خویش را دفع مى نماید

حکمت 445

25- ثروت و فقر حقیقی

قال (علیه السلام) الْغِنَى وَ الْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّهِ .

امام علی علیه السّلام توانگری و بى چیزى پس از بیان حال و نمودن كردار است (در روز قیامت) بر خدا (توانگر حقیقىّ كسى است كه روز رستخیز پاداش الهىّ و بهشت جاوید بهره او گردد، و بینواى حقیقىّ كسى است كه در آنروز بعذاب و كیفر خدا گرفتار باشد).

حکمت 446

26-ترغیب به دوری از دنیا

وَ قَالَ (علیه السلام) :أَلَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِیعُوهَا إِلَّا بِهَا .

امام علی علی علیه السلام آیا آزاد مردى نیست كه این ته مانده طعام در دهان (دنیاى پست) را براى اهلش (كفّار و منافقین) رها كند براى نفسهاى شما بهایى جز بهشت نمى باشد پس آنها را جز بآن بها نفروشید

حکمت 448

27-درباره طالبان علم و دنیا

وَ قَالَ (علیه السلام) :مَنْهُومَانِ لَا يَشْبَعَانِ طَالِبُ عِلْمٍ وَ طَالِبُ دُنْيَا .

امام علی علیه السّلام : دو خورنده هستند كه سیر نمى شوند: خواهان علم (كه هر چه بر او كشف و هویدا شود باز مى خواهد مجهول دیگرى را معلوم نماید) و خواهان دنیا (كه آنچه از كالاى دنیا بیاید باز مى خواهد كالاى دیگرى بدست آورد

حکمت 449

28-برخی نشانه های ایمان

وَ قَالَ (علیه السلام) :عَلَامَةُ الْإِیمَانِ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ وَ أَنْ لَا يَكُونَ فِی حَدِیثِكَ فَضْلٌ عَنْ عِلْمِكَ وَ أَنْ تَتَّقِيَ اللَّهَ فِی حَدِیثِ غَيْرِكَ .

امام علیه السّلام 1-نشانه ایمان آنست كه اختیار كنى راست گفتن را جائیكه بتو زیان مى رساند بر دروغ گفتن جائیكه سود مى دهد، و اینكه گفتارت از دانائیت فزون نباشد (آنچه میدانى بگوئى و در آنچه نمى دانى خاموش باشى، و در بعض نسخ نهج البلاغه عن عملك بجاى عن علمك ضبط شده است كه معنى چنین میشود: و اینكه گفتارت از كردارت فزونى نداشته باشد یعنى زیاده تر از آنچه بجا مى آورى نگویى) و اینكه در سخن گفتن در باره دیگرى از خدا بترسى (از كسى بد نگویى و نشنوى و ندانسته گواهى ندهى، و ممكن است معنى این باشد: در روایت از دیگرى از خدا بترسى یعنى آنرا بى كم و زیاد بیان کنی و باو دروغ نبندی

حکمت450

29- عدم اعتماد به تدبیر و آینده نگری

وَ قَالَ (علیه السلام) :يَغْلِبُ الْمِقدارُ عَلَى التَّقْدِیرِ حَتَّى تَكُونَ الْآفَةُ فِی التدبیر

امام علیه السّلام (در اعتماد نداشتن بتدبیر و پایان بینى) فرموده است : قضاء و قدر الهىّ بر حسابگرى (بنده چیزى را براى خود) پیشى مى گیرد بطوریكه (گاهى) آفت و تباهى در تدبیر و پایان بینى مى باشد (پس نباید شخص دست از توكّل برداشته بتدبیر و اندیشه خود اطمینان نماید. سيّد رضىّ «علیه الرّحمة» فرماید:) این معنى پیش از این (در فرمایش شانزدهم) به روایتى كه الفاظ آن با این الفاظ تفاوت دارد

حکمت 451

30-درباره بردباری و شتاب نکردن

وَ قَالَ (علیه السلام) :الْحِلْمُ وَ الْأَنَاةُ تَوْأَمَانِ يُنْتِجُهُمَا عُلُوُّ الْهِمَّةِ.

امام علیه السّلام : 1-حلم و تأنّى دو فرزند یك شكمند كه آنها را بلندى همّت و اراده پا برجا مى زاید (بردبارى و شتاب نكردن در یك درجه و یك پایه هستند، زیرا همانطور كه شخص بلند همّت زود بخشم نیامده حلم مى ورزد همچنین در كارها شتاب ننموده پایان را مى نگرد).

حکمت 452

30- زشتی و مذمت غیبت

قَالَ (علیه السلام) :الْغَيْبَةُ جُهْدُ الْعَاجِزِ .

امام علیه السّلام (در نكوهش غیبت) فرموده است : 1-غیبت و سخن گفتن پشت سر گوشش ناتوان است (تنها وسیله اى كه شخص ناتوان مى تواند بآن از دشمن انتقام كشد یا بر كسى حسد و رشك برد بد گوئى پشت سر او است

حکمت 453

31- درباره دنیا

وَ قَالَ (علیه السلام) :الدُّنْيَا خُلِقَتْ لِغَيْرِهَا وَ لَمْ تُخْلَقْ لِنَفْسِهَا .

امام علیه السّلام (در باره دنیا) فرموده است : 1-دنیا براى دیگرى آفریده شده است، و براى خود آفریده نشده است (دنیا راهى است بآخرت كه باید آدمى در آن بندگى كند تا پاداش یابد نه آنكه همیشگى باشد كه فقط در آن خوش بگذراند

حمکت 455

32-در ستایش انصار و یاران

وَ قَالَ (علیه السلام) :فِی مَدْحِ الْأَنْصَارِ هُمْ وَ اللَّهِ رَبُّوا الْإِسْلَامَ كَمَا يُرَبَّى الْفَلُوُّ مَعَ غِنَائِهِمْ بِأَيْدِیهِمُ السِّبَاطِ وَ أَلْسِنَتِهِمُ السِّلَاطِ

امام علیه السّلام : سوگند بخدا ایشان با توانگریشان اسلام را تربیت و پرورش نمودند چنانكه كرّه اسب از شیر گرفته شده (یا یك ساله) تربیت میشود (آنچه لازم بود در باره اسلام بجا آوردند) به دستهاى با سخاوت و بخشنده و زبانهاى تیزشان (در فداء كارى براى اسلام از هیچ چیز خوددارى نكردند، و شكّ نیست كه خدا دین اسلام را كه در نهان بود بوسیله ایشان آشكار ساخت و اگر آنها نبودند مهاجرین از جنگ با قریش و حمایت و نگاه دارى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ناتوان بودند

حکمت 457

33- درباره دوست و دشمن خود

وَ قَالَ (علیه السلام) :يَهْلِكُ فِيَّ رَجُلَانِ مُحِبٌّ مُفْرِطٌ وَ بَاهِتٌ مُفْتَرٍ . و هذا مثل قوله (علیه السلام) هَلَكَ فِيَّ رَجُلَانِ مُحِبٌّ غَالٍ وَ مُبْغِضٌ قَالٍ .

امام علیه السّلام (در باره دوست و دشمن خود) فرموده است : در باره من دو مرد هلاك و تباه مى گردد (یكى) دوستى كه (در دوستیش) زیاده روى كند، و (دیگر) بهتان زننده اى كه (بمن) دروغ بندد (آنچه در من نیست بمن نسبت دهد. سيّد رضىّ «علیه الرّحمة» فرماید:) این فرمایش مانند فرمایش (یك صد و سیزدهم) آن حضرت علیه السّلام است: 2 هلك فىّ رجلان: محبّ غال، و مبغض قال (كه ترجمه و شرحش بیان شد).

حکمت 461

34-در پیشآمدهاى ناروا

وَ قَالَ (علیه السلام) :يَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ عَضُوضٌ يَعَضُّ الْمُوسِرُ فِیهِ عَلَى مَا فِی يَدَيْهِ وَ لَمْ يُؤْمَرْ بِذَلِكَ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ ( وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ) تَنْهَدُ فِیهِ الْأَشْرَارُ وَ تُسْتَذَلُّ فِیهِ الْأَخْيَارُ وَ يُبَايِعُ الْمُضْطَرُّونَ وَ قَدْ نَهَى رَسُولُ اللَّهِ (صلى الله علیه وآله)عَنْ بَيْعِ الْمُضْطَرِّینَ .

امام علیه السّلام (در پیشآمدهاى ناروا) فرموده است : مى آید بر مردم روزگار بسیار گزنده (دشوار) كه در آن توانگر بر آنچه در دو دست او است مى گزد (بمال و دارائى بخل ورزیده آنرا در راه خدا نمى دهد) و باین كار امر كرده نشده است، خداوند سبحان (در قرآن كریم س 2 ى 237) فرموده: وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ یعنى فضل و احسان خدا را بین خود فراموش ننمائید (بیكدیگر كمك كنید) 2 در آن روزگار بد كاران برخاسته گردن مى كشند، و نیكوكاران بیچاره و خوار شوند، و با درماندگان خرید و فروش كنند (بآنها گران فروخته و از آنان ارزان خرند) 3 و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم از فروختن (طعام) به درماندگان (یا داد و ستد با آنها) منع نموده است (چون باید بآنان كمك كرد، یا با آنها چنان معامله و خرید و فروش نمود كه با آنكه درمانده و بیچاره نیست معامله مى نمایند)

حکمت 460

35-در نكوهش بجا نگفتن و بیجا گفتن

و قال (علیه السلام) لَا خَيْرَ فِی الصَّمْتِ عَنِ الْحُكْمِ كَمَا أَنَّهُ لَا خَيْرَ فِی الْقَوْلِ بِالْجَهْلِ .

امام علیه السّلام (در نكوهش بجا نگفتن و بیجا گفتن) فرموده است : لا خیر فى الصّمت عن الحكم (تا آخر، این فرمایش عینا همان فرمایش یك صد و هفتاد و سوم است كه ترجمه و شرحش گذشت).

حکمت 463

36-در ستایش پاكدامنى

وَ قَالَ (علیه السلام) :مَا الْمُجَاهِدُ الشَّهِیدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ لَكَادَ الْعَفِیفُ أَنْ يَكُونَ مَلَكاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ .

امام علیه السّلام (در ستایش پاكدامنى) فرموده است : اجر و پاداش جهاد كننده اى كه در راه خدا كشته شود بیشتر نیست از كسی كه (بر حرام و ناشایسته) توانائى داشته باشد و عفّت و پاكدامنى بكار برد، 2 نزدیك است شخص پاكدامن (كه از حرام و ناشایسته خود را نگاه مى دارد) فرشته اى از فرشتگان بشود (این فرمایش در بیشتر از نسخ نهج البلاغه نیست ما آنرا از نسخه ابن ابى الحدید نقل نمودیم)

حکمت 466

37-در سود قناعت

قناعت، عامل بی‌نیازی

ترجمه محمد دشتی

وَ قَالَ (عليه السلام): الْقَنَاعَةُ مَالٌ لَا يَنْفَدُ.
قال الرضي: و قد رَوى بعضهم هذا الكلام لرسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم).

ارزش قناعت (اقتصادى، اخلاقى):
و درود خدا بر او، فرمود: قناعت مالى است كه پايان نمى پذيرد.
«سید رضى گويد: برخى اين حكمت را از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل كرده اند».

حکمت467

38-در باره گناه

وَ قَالَ (علیه السلام) :أَشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَخَفَّ بِهِ صَاحِبُه.ُ

امام علیه السّلام (در باره گناه) فرموده است : 1-أشدّ الذّنوب ما استخفّ (تا آخر، این فرمایش عینا همان فرمایش سیصد و چهلم است كه ترجمه و شرحش گذشت جز آنكه در آن ما استهان بجاى ما استخفّ بیان شده و معنى هر دو یكى است)

حکمت 469

39.ترغیب به آموزش جاهل و نادان

وَ قَالَ (علیه السلام) مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى أَهْلِ الْجَهْلِ أَنْ يَتَعَلَّمُوا حَتَّى أَخَذَ عَلَى أَهْلِ الْعِلْمِ أَنْ يُعَلِّموا

امام علیه السّلام (در ترغیب بیاد دادن به نادان) فرموده است : خداوند از نادانان عهد و پیمان نگرفت كه یاد گیرند تا اینكه از دانایان عهد و پیمان گرفت كه یاد دهند (وقتى بر نادان واجب گردانید كه یاد گیرند كه بر دانا واجب گردانیده بود كه او را یاد دهد و دانش خود را پنهان ننماید).

حکمت 470

40- حزب شيطان

(و من خطبة له (عليه ‏السلام))

أَلَا وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ وَ اسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ وَ رَجْلَهُ وَ إِنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي مَا لَبَّسْتُ عَلَى نَفْسِي وَ لَا لُبِّسَ عَلَيَّ و ايْمُ اللَّهِ لَأُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ لَا يَصْدُرُونَ عَنْهُ وَ لَا يَعُودُونَ إِلَيْهِ

از خطبه‏ هاى آن حضرت عليه السّلام است (كه در باره اصحاب در جمل مى‏ فرمايد : آگاه باشيد شيطان حزب و گروه خود را (براى گمراه كردن) جمع و سواره و پياده لشگرش را (براى فتنه و فساد در دين) گرد آورده است و ليكن بصيرت من (در امر دنيا و دين) از من جدا نمى‏ شود (هيچ گونه غفلت و فراموشى بمن رو نمى‏ دهد تا در حزب شيطان و كسان او داخل گردم، زيرا) (2) حقّ را بر خود (بلباس جهل و نادانى) نپوشيده‏ ام، و نه آن بر من (بلباس باطل) پوشيده شده است (شيطان و تابعين او حقّ را بر من بلباس ضلالت و گمراهى نپوشانده ‏اند) (3) و سوگند بخدا از براى آنان (دشمنان دين و كسانيكه دست از حقّ كشيده بشيطان پيوسته‏ اند) حوضى را پر كنم كه خود آب آنرا بكشم (ميدان جنگى تهيه نموده آنها را نابود سازم) بطوري كه هر كه در آن حوض پا نهاد بيرون نمى ‏آيد و اگر بيرون آمد ديگر بسوى آن باز نمى‏گردد (هر كه در آن ميدان پا نهاد جان به سلامت)نبرده كشته مي شود و هر كه نجات يافت و گريخت ديگر بار بازگشت نمى ‏نمايد)

خطبه (10) نهج البلاغه فیض الاسلام

حسین سبزعلی

​​​​​​مصادف با غدیر 1444

موضوعات مرتبط: امام علی، روایات، نهج البلاغه


 
موضوعات
برچسب ها
دیگر موارد