مجموعه ای از مطالب سخنرانی و مداحی
متن روضه علی اکبر ع بنی فاطمه
سه شنبه هجدهم شهریور ۱۳۹۹ ساعت 0:36 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

 

حسین جان شب علی اکبرِ .. میگن همه کارایِ پدر دست پسر بزرگه .. میدونی چقدر علی اکبر مودب بود مقابل باباش؟ آی جوونایی که امشب گرۀ دلتون باز نشد زود نیت کنید بگید ما امشب میریم دستُ پای باباهامونُ می بوسیم بزار بابات تعجب کنه بگه چرا اینجوری میکنی بگو اخه رفتم فهمیدم اقام علی اکبر دوست داره پسر نوکر باباش باشه منم میخوام نوکرت باشم .. بگو اگه بابا من باهات بلند حرف زدم غلط کردم ..

غلط کردم!!!کیه مثل بابای من و تو که نون حلال به بچه اش بده؟ نون حلال و شیر پاکِ که تو میگی صلی الله علیک یا عبدالله دلت میلرزه

اونایی هم که مادر ندارن ، بابا ندارن خدا رحمتشون کنه ..

به من گفته پسر اگه میخوای سربلند باشی باید غلام حسین باشی.. ما همه امشب اومدیم بگیم يا علی اکبر! حلقه به‌گوشمون کن در خونت.. روضه بخونمُ از همه التماسِ دعا .. فرمود بهترین لحظه برا یه بابا اون لحظه ای که جوونشُ میبینه داره راه میره جلوش .. بهترین لحظه برا پدر و مادر همین لحظه ست که به همه نشون میده میگه این پسر منه ببینید این نوکر حسینِ ..

امام صادق علیه السلام فرمود بهترین لحظه برای بابا اون لحظه ای که میبینه جوونش جلوش راه میره ، قد میکشه .. گفتند آقا بدترین لحظه چه لحظه ایه؟ فرمود اون لحظه ای که بابا خودش بچه شو تو قبر بذاره .. بدترین لحظه برای بابا اون لحظه ای که دست و پا زدن بچه شو ببینه .. اینا همه برات مقدمه بوده روضه زیاد شنیدی میخوام زودی روضه بخونم

ای عصایِ پیریِ بابا بلند شو

از جا به خاطرِ دل لیلا بلند شو

تا در کنار پیکر تو جان نداده ام

آرام جانم از دلِ صحرا بلند شو

ای با ادب به مویِ سپیدم نگاه کن

روی مرا زمین نزن از جا بلند شو

یعقوبِ دل شکسته به بالینت آمده

ای یوسف مقطع الاعضاء بلند شو

از باب امر نیست عزیزِ دلم ببین

بابات دارد از تو تمنا میکند بلند شو

فکری برای آبرویم کن غیورِ من

ای پاسدار زینب کبری بلند شو

آیینه داره مادر پهلو شکسته ام

چه بر سر تو آمده زهرا...بلند شو

همه پدرایِ شهدا فیض ببرن .. یادتون میاد اون شبی که پسرتون خواست بره جبهه؟ آخرین بار مادرا میگن یادمونه بچمون چی میگفت هی به قد و بالاش نگاه میکردیم چند قدم میرفت برمی گشت میگفت مادر حلالم کن ..

همچین که اومد گفت بابا اجازه بده برم میدان ؛ فرمود برو علی جانم اما قبل رفتنت برو تو خیمه با خواهرات وداع کن .. اومد تو خیمۀ زینب (اجازه بدیدزبانِ حال بگم ..) خواهراش دورشُ گرفتند هی میگه عمه قربونت بره مواظب خودت باش عزیز دلم .. خواهراش دورشو گرفتند سکینه میگه مراقب خودت باش داداش جان .. یه دختر سه ساله میگه داداش نکنه ما رو تو این بیابون تنها بزاری .. آماده شد از زیر قرآن ردش کردن .. همچین که سوار شد اومد بره یهو دیدن اباعبدالله صدا زد پسرم صبرکن ؛ فرمود بله بابا گفت حالا که داری میری پیاده شو چند قدم جلو من راه برو خوب قد و بالاتُ ببینم.. بوی دل سوخته ای میاد .. امشب چه خبره؟ کربلایی ها ، علی اکبر رفت میدان ..

تا نظر بر قد و بالای رسایت کردم

سوختم از دل پر درد دعایت کردم

جنگ نمایانی کرد جیگرش داره میسوزه .. برگشت جلو خیمه صدا زد بابا جیگرم داره میسوزه ابی عبدالله زبان رو دهان علی گذاشت یعنی بابا تو تشنه ای من از تو تشنه ترم .. دوباره رفت تو دل میدون زد با همه فرق میکنه علی اکبر...

دیدن دیگه نمیتونن حریفش بشن مثل باباش حسین ، مثل پدر بزرگش علی ، مثل عموش امام حسن ، زد تو دلِ دشمن همونجا کوچه باز کردند.. من امشب آروم میگم ببینم کیه که میتونه جلوی خودشو نگه داره ..

همچین که زد تو دل دشمن یه نانجیبی شمشیر به فرقش زد .. یکی نیزه به پهلوش زد .. این اسب جنگ دیده است تعلیم دیده است میدونه وقتی سوار دستشُ دور گردن بندازه یعنی باید برگرده به سمت خیمه ها .. همچین که دستشو انداخت دور گردن عقاب ، خون از سر علی ریخت جلو چشم اسبُ گرفت .. عوض اینکه بره سمت خیمه ها رفت تو دل دشمن .. یه وقت حسین نگاه کرد دید شمشیرا بالا میاد .. هی میگفت وای پسرم .. از خیمه میگن ابی عبدالله چنان دوید هی میخورد زمین بلند میشد .. هی میگفت ولدی .. وقتی اومد کنار علی دید علی داره پاهاشو رو خاکا میکشه ..

شد شب هشتمُ بسه صبوری

 امشب آخه شکسته شد غروری

سوال من اینه علی اکبر

قطعه به قطعه شد تنش چجوری؟

سواله من اینه چطور شهید شد؟

که تا حسین رسید نا امید شد؟

مگه چی دید اونجا که تو یه لحظه

محاسنِ حسین همه سفید شد؟

می میرم از همین حالت اربابمونُ ببین

تا جسم اکبرش با زانوهاش هی میخوره زمین

بلنده هق هقش می میرم از همین

یه داغ تو دلِ حسین نهفته

به هیشکی حتی خواهرش نگفته

هر عضوی رو بر میداره میبوسه

یه عضو دیگه رویِ زمین میوفته

حسین ..

صورت رو صورت علی گذاشت ، همه دارن هلهله میکنن .. یه مرتبه حس کرد یه دست مهربون رو شونشه یه نگاه کرد دید خواهرش زینبه .. اگه اهل روضه ای فقط همینُ میگمُ بس .. تنها کشته ای که پای ناموسِ حسینُ وسط میدون باز کرد ، علی اکبر بود .. یه وقت صدا زد علی جان بلند شو ببین عمه اومده ، نامحرما هم دارن میان .. حسین .


نمونه ای از فضایل امام سجاد علیه السلام
سه شنبه یازدهم شهریور ۱۳۹۹ ساعت 14:45 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

منبر ده دقیقه ای از فضائل امام سجاد علیه السلام:

سید الساجدین

پـیـشـواى چـهـارم، انـسانى کامل و برگزیده حق و در همه جهات اخلاقى، عبادى و علمى به اوج کـمـال رسـیـده و نمونه مجسم و عینى قرآن و رسول خدا(ص) بود. در دوران سیاه حکومت اموى که ارزشهاى انسانى و فضائل اخلاقى به فراموشى سپرده شده و مردم به جاى مشاهده زهد...

منبر ده دقیقه ای از فضائل امام سجاد علیه السلام:

پـیـشـواى چـهـارم، انـسانى کامل و برگزیده حق و در همه جهات اخلاقى، عبادى و علمى به اوج کـمـال رسـیـده و نمونه مجسم و عینى قرآن و رسول خدا(ص) بود. در دوران سیاه حکومت اموى که ارزشهاى انسانى و فضائل اخلاقى به فراموشى سپرده شده و مردم به جاى مشاهده زهد، ساده زیستى، تواضع، نوع دوستى، نرم خویى و رعیّت پرورى از زمامداران خود به عنوان خلیفه پـیـامبر(ص)، شاهد دنیا طلبى، اشرافیّت، تجمّل گرایى، خود محورى و بزرگ بینى آنان بـودنـد، آن امـام هـُمـام، چـون خـورشـیـدى فـروزنـده درخـشـیـد و وجـودش مـجـمـع هـمـه فـضائل و ارزشهاى فراموش ‍ شده گشت؛ چندانکه دوست و دشمن را به تحسین واداشت. [1]

محمد بن طلحه شافعى مى نویسد: او، زینت عبادت کنندگان، پیشواى زاهدان، سرور پرهیزکاران و امام مؤمنان است، سیره اش گواه آن اسـت کـه وى فرزند صالح رسول خدا(ص) و سیمایش بیانگر مقام قرب او نزد پروردگار است... .[2]

در این مجال جلوه ها و نمونه هایی از فضائل، سیره و مکارم اخلاقى آن حضرت در طول عمر با برکتشان، که حقیقتاً بهترین و کاملترین الگو برای جوامع بشری است را به تصویر می کشیم:

1. فزونى عبادت :

نیایش امام چهارم (ع) در پیشگاه خدا به حدى بود که آن حضرت سرور و زینت بخش عبادت کنندگان (سیّد العابدین، زین العابدین) و بسیار سجده کننده (سجّاد) لقب یافت. وى در پیشگاه حقّ به قدرى پیشانى بر خاک مى سایید که همه مواضع سجده اش پینه مى بست و هـر سـال دو بـار و هـر بـار پـنـج عـدد از پـینه ها را مى برید، از این رو، به آن حضرت (ذُو الثَّفـَنـات) (یـعـنـى صـاحـب پـیـنـه هـا) مـى گـفـتـنـد.[3]

امـام سـجـّاد(ع) هـنـگـامـى کـه وضـو مـى گـرفـت رنـگ از چهره مبارکش مى پرید. از علّت آن سؤال شد. فرمود: آیا مى دانید مى خواهم در برابر چه کسى بایستم؟![4]

امام باقر(ع) در مورد علت ملقّب شدن پدر بزرگوارش به لقب (سجاد) مى فرماید: او را سـجـّاد نـامیدند، چون: هیچگاه نعمتى را به یاد نمى آورد مگر آن که سجده مى کرد؛ هیچ وقت آیـه اى از قـرآن را کـه سجده (واجب یا مستحب ) داشت نمى خواند مگر آن که سجده مى کرد؛ خداوند هـیـچـگـاه بـدى و ناگوارى را از او دفع نکرد مگر آن که سجده کرد، هیچ زمان از نماز واجب فارغ نـشـد مـگـر آنـ کـه سـجده کرد، هیچگاه بین دو نفر را اصلاح نکرد مگر آن که سجده کرد، (بر اثر فـزونـى ایـن سـجـده هـا) آثـار سـجـده در تـمـامـى مـواضـع سـجـود آن حـضـرت نـمـایـان بود.[5]

2. عفو و گـذشت :

پاسخ بدى را به نیکى دادن از دیگر خصلتهاى پیشواى چهارم (ع) بود. آن امام همام از این خوى برجسته خود چنین یاد مى کند: «جـرعـه اى نـنـوشـیـدم کـه نـزد مـن مـحـبوبتر از جرعه خشمى باشد که در مقام تلافى صاحب آن برنیایم.» [فرو بردن خشم براى من، گواراترین نوشیدنیها بود!] [6]

روزى مـردى هـاشمى به امام (ع) جسارت کرد. آن حضرت سخنى نگفت. پس از بازگشت آن مرد، امام (ع) به حاضران فرمود: آنـچـه ایـن مـرد گـفـت، شـنـیـدیـد؛ دوست دارم همراه من بیایید تا نزد او برویم و پاسخ مرا نیز بشنوید.

امام (ع) به راه افتاد و این آیه را تلاوت مى کرد: «پـرهـیـزکاران کسانى هستند که ... خشم خود را فرو مى برند، و از خطاى مردم در مى گذرند؛ و خدا نیکوکاران را دوست مى دارد.» [7]

امـام (ع) به در منزل آن مرد رسید. وى ـ که تصور مى کرد امام (ع) براى تلافى آمده است ـ در حالى که خود را آماده پاسخ و برخورد کرده بود بیرون آمد. امام (ع) به وى فرمود: اى برادر! تو لحظاتى پیش نزد من آمدى و سخنانى گفتى؛ آنچه گفتى اگر در من هست خداوند مرا بیامرزد، و اگر نیست خدا تو را بیامرزد.

آن مرد با دیدن چنین واکنشى از امام (ع) شرمنده شد و بر پیشانى آن حضرت بوسه زد و گفت: آنچه گفتم در شما نبود و خود بدان سزاوارترم![8]

3. بـخـشـش بـه نـیازمندان :

رسیدگى به مشکلات آنان، خصلت فراگیر همه امامان معصوم علیهم السّلام بود که در زندگى هر یک از آن بزرگواران نمونه هاى فراوانى به چشم مى خورد.

امام سجّاد(ع) زندگى تعداد زیادى از خانواده هاى مستمند را تأمین مى کرد.[9] و هر شـب بـا انـبـانـى انباشته از نان و خرما و ... به طور ناشناس به خانه هاى آنان مى رفت. تا وقـتـى کـه آن حضرت زنده بود کسى نفهمید که نیازهاى آنان را چه کسى تأمین مى کند. پس از شهادت آن حضرت دریافتند که آن فرد ناشناس على بن حسین (ع) بوده است.[10]

پیشواى چهارم هیچ غذایى نمى خورد مگر آن که همانند آن را صدقه مى داد و مى فرمود: هـرگـز بـه(حـقـیـقـت)نـیـکـوکـارى نمى رسید مگر آن که از آنچه دوست مى دارید(در راه خدا)انفاق کنید. [11]؛[12]

روش امـام زیـن العـابـدیـن (ع) در انـفـاق و صـدقـه دادن ایـن بـود کـه قـبـل از آنـکـه صـدقـه را بـه نـیـازمـنـد بـدهـد آن را مـى بـوسـیـد. وقـتـى از عـلّت آن سـؤال شد، فرمود: من دست سؤال کننده را نمى بوسم، بلکه دست پروردگارم را بوسه مى زنم. صدقه پیش از آن که به دست نیازمند برسد به دست پروردگارم مى رسد.[13]

روش دیـگـر آن گـرامـى در صـدقـه، سـرّى انـجـام دادن آن بـود. آن بزرگوار در این باره مى فرمود: صدقه پنهانى، (آتش) خشم پروردگار را خاموش مى کند.[14]

4. شجاعت امـام چـهـارم :

هـمـچـون سـایر امامان علیهم السلام، شجاع، دلیر و ظلم ستیز بود. موضع سخت و سـخـنـان کـوبـنـده آن حـضـرت در بـرابـر ستمگران خودکامه اى همچون عبیداللّه، یزید و عبدالملک بهترین گواه قوّت روحى و شجاعت آن بزرگوار در جریان های بعد از واقعه کربلا و دوران امامت آن امام همام است.

در بـرابـر عـبـیـداللّه کـه آن حـضـرت را تـهـدیـد بـه قتل کرده بود فرمود: آیا مرا به کشتن تهدید مى کنى؟ مگر نمى دانى که کشته شدن (در راه خدا) روش ما و شهادت، کرامت ماست؟[15]

در برابر یزید فرمود: اى پـسر معاویه و هند و صخر! تو مى دانى که جدّم على بن ابى طالب (ع) در روز بدر، احد و احزاب پرچمدار اسلام بود؛ ولى پدر و جدّ تو پرچمدار کافران بودند.[16]

در برابر عبدالملک که آن حضرت را احضار کرد و گفت: من که قاتل پدر شما نیستم، پس چرا با ما رفت و آمد نمى کنید؟:

امام فرمود: قـاتـل پـدرم هـر چند به زندگى دنیوى او خاتمه داد؛ لیکن آخرت خویش را با این جنایت، تباه ساخت؛ اگر تو هم دوست دارى مانند او باشى باش![17]

اتـّخـاذ چـنـیـن موضع قاطع و بیان چنین سخنان عتاب آمیز در برابر این حاکمان قلدر و مستبدّ، در کاخ و محلّ حکومت آنان، شجاعتى فوق تصور مى طلبد.

به علاوه خطبه آتشین آن حضرت در کاخ یزید که به افشاگری جنایت ها و ظلم و فساد دستگاه بنی امیه و خصوصاً یزید انجامید نیز نشان از اوج قدرت روحی و شجاعت آن حضرت دارد.

نتیجه آن که سیره اخلاقی و فضایل و کرامات اهل بیت (ع) کامل ترین و بی بدیل ترین سیره و فضایل اخلاقی است و منحصر به یک دوره یا مرحله ای از زندگی پربار ایشان نمی شود و در لحظه لحظه زندگی ایشان ساری و جاری است. اما این روحیات و کمالات بسته به شرایط زمانی و مکانی و در برابر افراد و جریان ها متفاوت است.

گاهی در برابر مستضعفان و محرومان و ضعفای جامعه ... وَالْکاظِمینَ الْغَیْظَ، وَ الْعافینَ عَنِ النّاسِ اند و انفاق و محبت و گذشت از سرتاسر وجودشان لبریز می شود، و گاهی نیز در برابر مستکبران و ظالمان و حاکمان جور و ستم، شجاع ترین، دلیرترین و محکم ترین انسان ها برای ستاندن حق مظلوم از ظالم اند.

پی نوشتها:

[1] رفیعی، علی، تاریخ اسلام در عصر امامت امام سجاد و امام باقر (ع)، صص 21-17، مرکز تحقیقات اسلامی، 76.

[2] شافعى، محمد بن طلحه، مطالب السؤول، ص 77. اقتباس از تاریخ اسلام در عصر امامت امام سجاد و امام باقر (ع)، نوشته علی رفیعی.

[3] شیخ صدوق، علل الشرایع، ج 1، ص 233. نرم افزار جامع الاحادیث.

[4] همان، ص 232. نرم افزار جامع الاحادیث.

[5] همان، ص 233. نرم افزار جامع الاحادیث.

[6] ما تَجَرَّعْتُ جُرْعَةً اَحَبَّ اِلَىَّ مِنْ جُرْعَةِ غَیْظٍ لا اُکافى بِها صاحِبَها، اصول کافى، ج 2، ص 109. نرم افزار جامع الاحادیث.

[7] ...وَالْکاظِمینَ الْغَیْظَ، وَ الْعافینَ عَنِ النّاسِ وَاللّهُ یُحِبُّ الُْمحْسِنینَ؛ آل عمران، 134.

[8] شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 146.

[9] در روایـتـى از امـام بـاقـر(ع) تـعـداد خـانـواده هـاى تـحـت تکفّل آن حضرت صد خانوار ذکر شده است (ر . ک: مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4 ، ص 154). نرم افزار جامع الاحادیث.

[10] شیخ مفید، ارشاد، ص 258، اقتباس از تاریخ اسلام در عصر امامت امام سجاد و امام باقر (ع)، نوشته علی رفیعی.

[11] لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ، آل عمران، 92.

[12] علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 46، ص 89. نرم افزار جامع الاحادیث.

[13] همان، ص 74. نرم افزار جامع الاحادیث.

[14] همان، ص 88. نرم افزار جامع الاحادیث.

[15] اءبـِالْقـَتْلِ تُهَدِّدُنى؟ اَما عَلِمْتَ اَنَّ الْقَتْلَ لَنا عادَةٌ وَ کَرامَتُنا الشَّهادَةُ (ر . ک: اعیان الشیعه، ج 1، ص 633).

[16] همان.

[17] بحار الانوار، ج 46، ص 121. نرم افزار جامع الاحادیث


متن نوحه ما ملت امام حسینیم محمود کریمی
شنبه هشتم شهریور ۱۳۹۹ ساعت 18:13 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

متن مداحی بر خیز علم بردار ای دوست از محمود کریمی

 

بر خیز علم بردار ای دوست ♮♮ محکم قدم بردار ای دوست ♯

اینک قلم بردار ای دوست ♮♮ بال از دلت بردار ای دوست ♯♯

در منّت امام حسینیم ♮♮ ما ملّت امام حسینیم

برخیز تا پرچم بکوبیم ♮♮♮ بر طبل های غم بکوبیم ♯

بر سینه های غم بکوبیم ♮♮♮ بیرق کنارش هم بکوبیم ♯

از رحمت امام حسینیم ♮♮♮ ما ملت امام حسینم ♯♯

بر شانه هامان بال داریم ♮♮♮ امسال خیلی کار داریم ♯♯

ما مردمی بیدار داریم ♮♮♮ ما هیئت سیار داریم ♯

از تربت امام حسینیم ♮♮♮ ما ملّت امام حسینیم ♯♯

 

 

این روضه ها دریای نور است ♮♮♮ تلفیق انسان و غرور است ♯♯

شعر و شعار است و شعور است ♮♮♮ برخیز نزدیک ظهور است ♯♯

ما همّت امام حسینیم ♮♮♮ ما ملّت امام حسینیم ♯

ما انقلاب از روضه داریم ♮♮♮ فصل الخطاب از روضه داریم ♯

حُجب و حجاب از روضه داریم ♮♮♮ صد ها جواب از روضه داریم

ما عزّت امام حسینیم ♮♮♮ ما ملت امام حسینیم ♯♯

جوشن لباس مشکی ماست ♮♮♮ این اشک شمشیری محیاست ♯

این روضه ها میراث مولاست ♮♮♮ احیای عزت راه زهراست ♯♯

ما قسمت امام حسینیم ♮♮♮ ما ملّت امام حسینیم

 

 

دانلود آهنگ با کیفیت 320 دانلود آهنگ با کیفیت 128

 


دشتی حضرت ابوالفضل ع
شنبه هشتم شهریور ۱۳۹۹ ساعت 17:48 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

 

Mahmoud Karimi Kenare Alqame Mahshar Be Pa Shod دانلود نوحه کنار علقمه محشر به پا شد از محمود کریمی

 

متن نوحه کنار علقمه محشر به پا شد از محمود کریمی

🥁 🥁 🥁 🥁 🥁 🥁 🥁 🥁 🥁 🥁

کنار علقمه محشر به پا شد ⋄⋄◈⋄⋄ امید خیمه ها اخر فدا شد
علم افتاد بر روی زمین و ⋄⋄◈⋄⋄ دو دست ساقی از پیکر جدا شد
برادر غرق خونه برادر نیمه جونه ⋄⋄◈⋄⋄ برادر کاکلش اتش فشونه
یکی تو اسمونا نوحه خونه ⋄⋄◈⋄⋄ امون از بی وفایی زمونه
تویی که از غم زینب هلاکی ⋄⋄◈⋄⋄ منم که از غمت قدم کمونه
برادر روی خاکه برادر سینه چاکه ⋄⋄◈⋄⋄ برادر از غم خیمه هلاکه
داره از نیزه ها بارون می باره ⋄⋄◈⋄⋄ زمین از خون ساقی لاله زاره
خبر بر شاه مظلومون رسونید ⋄⋄◈⋄⋄ که ساقی یک تن و دشمن هزاره
برادرغصه داره برادر بی قراره ⋄⋄◈⋄⋄ شده مشک برادر پاره پاره
برادر خواهرت چشم انتظاره ⋄⋄◈⋄⋄ خبر از حال و روز تو نداره
اگه که بر نگردی خواهرت رو ⋄⋄◈⋄⋄ بلا تکلیفی از پا در میاره
برادر نا امیده به خاک و خون تپیده ⋄⋄◈⋄⋄ علم افتاده با دست بریده

sevilmusic دانلود نوحه کنار علقمه محشر به پا شد از محمود کریمی

اگه سردار من سقا نمیشد ⋄⋄◈⋄⋄ حریفی روبروش پیدا نمیشد
اگه بودش قدم تا نمیشد ⋄⋄◈⋄⋄ پای دشمن به خیمه وا نمیشد
برادر مرده مرده برادر مرده درده ⋄⋄◈⋄⋄ هنوز تو خیمه میگن بر می گرده
اونایی که نیومد پیکراشون ⋄⋄◈⋄⋄ هنوزم چشم به راهن مادراشون
شهیدای ابالفضلی هنوزم ⋄⋄◈⋄⋄ میخونن روضه ماد رها براشون
شهیدم برنگشته شهیدم تو بهشته ⋄⋄◈⋄⋄ شهیدم حرفش و با خون نوشته

دانلود همه نوحه های محمود کریمی

🥁 🥁 🥁 🥁 🥁 🥁 🥁 🥁 🥁 🥁

محمود کریمی کنار علقمه محشر به پا شد

 

_____________________

کنار القمه با قلب خسته 

علمدار حسین در خون نشسته

 

کنار القمه بابا چه دیدی

عمود خیمه را از چه کشیدی


اشعار دشتی 2
شنبه هشتم شهریور ۱۳۹۹ ساعت 17:42 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

از آن روزیکه ما را آفریدی

بغیر از معصیت چیزی ندیدی

خداوندا بحق هشت و چارت

ز ما بگذر شتر دیدی ندیدی

 

مو کز سوته دلانم چون ننالوم

شکسته پر و بالم چون ننالوم 

______________________________

یکی درد و یکی درمان پسندد

یکی وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران

پسندم آنچه را جانان پسندد

__________________________

 

سه غم اومد به جونم هر سه یک بار

غریبی و اسیری و غم یار

 

غریبی و اسیری چاره داره 

ولی آخر کشد ما را غم یار!!! 

 

________________________

گلی گم کرده ام می‌جویم او را
به هر گل میرسم می بویم او را

گل من یک نشانی در بدن داشت
یکی پیراهن کهنه به تن داشت

_________________________


اشعار دشتی
شنبه هشتم شهریور ۱۳۹۹ ساعت 17:33 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

همه از خیمه ها بیرون دویدند 

ولی سالار زینب(س) را ندیدند 

 

برون از قتلگه، بی راکب آمد 

به سوی خیمه ای، بی صاحب آمد 

 

یکی گفتا فرس کو نور عینم 

غریب کربلا بابا حسینم 

 

یکی از غم، گریبان چاک می کرد 

یکی خونش، به گیسو پاک می کرد 

 

یکی پوشاند، ز اشک خود زمین را 

یکی بر پشت، برگرداند زین را 

 

چراغ محفل طاها، سکینه(س) 

دو دست، از شدّت غم زد به سینه 

 

که ای گم کرده راکب، راکبت کو؟ 

چرا صاحب نداری، صاحبت کو؟ 

 

چرا از تیر دشمن، شسته بالت 

چرا خون خدا، ریزد ز یالت 

 

بگو ای پیکرت، گردیده صد چاک 

امید ما، کجا افتاده در خاک؟ 

 

تو صورت شسته ای، از خون مظلوم

مرا دیگر، یتیمی گشت معلوم 

 

تو که، آتش فرو ریزی ز سینه 

بگو از راکب خود، با سکینه(س) 

 

چو خنجر، بر گلوی او نهادند

به آن لب تشنه، آیا آب دادند؟ 

 


فضیلت و ثواب گریه
چهارشنبه پنجم شهریور ۱۳۹۹ ساعت 5:51 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

فضیلت تباکی ( خود را به گریه واداشتن ) برای رضای خدا

 

 

هیچ عملی از اعمال صالحه و هیچ عبادتی از عبادات مشروعه، در اجر و ثواب، به پایه گریستن بر حضرت امام حسین(ع) نیست، هر چند در بعضی اخبار تباکی، یعنی خود را به گریه داشتن، یعنی شبیه به گریه کننده در آوردن را، مانند گریستن در ثواب و اجر تصریح نموده اند.

 

از آن جمله خبریست که سید جلیل بزرگوار علی بن طاووس حسنی - قدس سرّه - در مقتل لهوف از آل رسول(ص) روایت کرده که گفته اند:

« و من بکی و أبکی فینا ماة فله الجنّة، و من بکی و أبکی خمسین فله الجنّة، و من بکی و أبکی ثلاثین فله الجنّة، و من بکی و أبکی عشرین فله الجنّة، و من بکی و أبکی عشرة فله الجنة،‌ و من بکی و أبکی واحداً فله الجنّة، و من تباکی فله الجنّة».(1)

یعنی: (هر کسی که بگرید و بگریاند صد نفر را (در عزاء و مصیبت حسین و ما آل محمد)، پس بهشت برای او است،‌ و کسی که بگرید و بگریاند پنجاه نفر را در مصیبت ها و عزای ما، از برای او است بهشت، و کسی که بگرید و بگریاند در مصائب و عزای ما سی نفر، برای او است بهشت، و کسی که بگرید و بگریاند در مصائب و عزای ما بیست نفر را، برای او است بهشت، و کسی که بگرید و بگریاند در مصائب و عزای ما ده نفر را، برای او است بهشت، و کسی که بگرید و بگریاند در مصائب و عزای ما یک نفر را، بهشت برای او است، و کسی که تباکی کند یعنی اشک ندارد خود را به گریه بدارد، بهشت برای او است)

 

و در بحار از امالی صدوق مسنداً روایت کرده از ابی عمّاره منشد (یعنی مرثیه خوان) از حضرت صادق(ع) که گفت: «آن حضرت به من فرمود: ای اباعمّاره! شعری بخوان در مصیبت حسین بن علی، پس خواندم برای او و آن حضرت گریه کرد. به ذات مقدس خدا قسم! همینطور که می خواندم آن بزرگوار گریه می کرد تا اندازه ای که شنیدم از داخل خانه صدای گریه را، پس فرمود: ای اباعمّاره!

«من أنشد شعرا فی الحسین بن علی(ع)، فابکی خمسین، فله الجنّة، و من أنشد فی الحسین شعراً، فابکی عشرین، فله الجنّة، و من أنشد شعرا فی الحسین(ع)، فابکی عشرة، فله الجنّة، و من أنشد فی الحسین شعراً، فابکی واحداً، فله الجنّة، و من أنشد فی الحسین شعراً،‌ فبکی فله الجنّة، و من أنشد فی الحسین شعراً، فتباکی فله الجنّة».(2)

یعنی: (کسی که شعر بخواند در مصیبت حسین بن علی(ع) و بگریاند پنجاه نفر را، پس از برای او است بهشت، و کسی که بخواند در مصیبت حسین شعری، بخواند و بگریاند بیست نفر را، از برای او است بهشت، و کسی که بخواند شعر را و بگریاند ده نفر را، برای او است بهشت، و کسی که بخواند شعر بر او، بگریاند یک نفر را، برای او است بهشت، و کسی که بخواند شعر بر او، خودش گریه کند، برای او است بهشت، و کسی که بخواند شعری را و خود را به گریه در آورد، برای او است بهشت.)

 

مخفی نماند این دو حدیث مانند سایر احادیث وارده، دلالت ندارد بر اینکه کسی که اشک ندارد و خود را به گریه در آورد، مانند گریستن و جاری شدن است در همه آثار و ثواب های بر گریستن و اجر آنها.

 

و اینکه در بعضی از کتب مقاتل، ذکر شده که تباکی و خود را به گریه واداشتن، مانند گریستن است در اجر و ثواب، دلیلی برای آن دیده نشده و مدرک و سندی ندارد و خیلی جای تعجب است که ثواب تباکی از هر جهت مانند ثواب ها و اجرهائی است که برای گریه کردن است.

آری در پاره ای از آثار و اجرهای گریستن شرکت دارد، نه مطلقاً در همه آنها، بلکه آن مانند سایر عبادات شرعیه است، و ممکن است گفته شود که سِرّش این است که خود را به گریه داشتن با گریه کردن ناشی است از شناختن و محبت خانواده رسالت را در دل داشتن که این محبت و معرفت سبب سوزش دل و رقت قلب و محزون شدن تباکی کننده است، آن هم نه هر گریه ای و نه از هر کسی، و چون خود را به گریه در آوردن با گریستن شریک است در حکایت و کشف از سوزش دل می کند، از این راه در بعضی از اجرها و ثواب های گریه شرکت دارد.

 

 

بلی به لحاظ موافقت و اشتراک تباکی با بکاء، چنین بر می آید که آن اجر و ثوابی که برای تباکی وعده داده شده، به جهت ظاهر کردن تباکی کننده است، حزن و همّ و غم و سوزش دل خود را از جهت معرفت و اخلاصی که نسبت به آن حضرت دارد، چون در گریستن و به گریه در آوردن هر دو این حالت همّ و غم و سوزش دل حاصل شده، پس در این اجر و ثواب با هم شریکند. 

 

⬅️ولی در این مقام می گوئیم: اگر در آن حالت تباکی، رقت آن تباکی کننده، [به] نحوی شد، که اشکش ظاهر شد، آن وقت در همه اجرها و ثواب هائی که برای گریه وعده داده شده، شریک خواهد بود.

حاصل آنکه، شاهد بر آن چه گفتیم آن است که در بعضی از اخبار و احادیث پاره ای از اجر و ثواب گریه را وعده داده اند بر نفس محزون و مهموم و مغموم، چنانچه بعضی از آن، در باب اوّل ذکر کرده شد در مصیبت آن حضرت. پس بنابراین تباکی به معنای خود را به گریه واداشتن است و از خود به فشار گریه خواستن که بازگشت آن به دردناک بودن دل در اثر هَمّ و غم و حزنی که در مصائب بر او وارد شده.

 

 

و باید دانست که هر دردناکی دل و حزن و اندوزه و سوزش دل، تباکی نیست که بعضی توهم کرده اند، و به مجرد این خود را به گریه کننده شبیه می کنند، چنانچه کثیری از ارباب مقاتل خیال کرده اند، و در اخبار هم در بعضی مواردی که لفظ تباکی آمده، همین معنائی که گفتم ظاهر است، و از آن جمله است خبری که در کتاب وسائل به سند خود از سلیمان بن خالد از امام صادق(ع) روایت کرده که فرموده:

 

أتی رسول الله شابّا من الانصار، فقال: إنی أُرید أن أقرَءَ علیکم، فمن بکی فله الجنّة، فَقَرَأ (وَ سیقَ الَّذینَ کَفَرا إِلی جَهَنَّمَ زُمَراً)(3) - الی آخر السّورة - فبکی القوم جمیعاً إلاّ شابا، فقال: یا رسول الله، قد تباکیت فما قطرت عینی. قال: إنّی معید علیکم، فمن تباکی فله الجنّة، فاعاد علیهم، فبکی القوم و تباکی الفتی، فدخلوا الجنّة جمیعاً.(4)

یعنی: «رسول الله(ص) آمد نزد جوانی از انصار، پس فرمود: می خواهم بخوانم بر شما آیاتی را، پس کسی که گریه کند، برای او است بهشت. پس خواند آن حضرت» آیه هفتاد و یکم از سوره زمر را : (وَ سَیقَ الَّذینَ کَفَرُوا إَلی جَهَنَّمَ زُمَراً) (یعنی): و رانده شدند به سوی جهنم فوج فوج، (تا آخر سوره).پس همه قوم گریه کردند مگر جوانی که گفت: یا رسول الله، من تباکی کردم، امّا قطره اشکی از چشم نیامد. آن حضرت فرمود من اعاده می کنم بر شما آیات را، پس کسی که گریه کرد برای او است بهشت. آن حضرت اعاده فرمود خواند آن را، پس همه گریستند و آن جوان تباکی کرد و همه داخل بهشت شدند)

 

 

و نیز در کتاب وسائل مسنداً روایت کرده از سعید بن یسار که گفت:

«گفتم به ابی عبدالله(ع) که من در حال دعا تباکی بکنم، زیرا که چشم اشک نمی آید؟ فرمود: «نعم ولو مثل رأس الذباب» یعنی: (آری خوب است و هر چند مانند سر پشه ای باشد)».(5)

و نیز روایت کرده است از علی بن حمزه که گفت، حضرت ابی عبدالله(ع) به ابی بصیر فرمود:

«إن خفت أمراً یکون أو حاجة تریدها، فابداً بالله فجدّه، و أثن علیه کما هو أهله و صلی علی النبی و سل حاجتک و تباکی و لو مثل رأس الذباب».(6)

یعنی: (اگر امری باشد که از آن بترسی یا حاجتی را می خواهی، ابتدا کن به خدا، و او را تمجید کن و ثنا بگو، همچنان که اهل آن است، و صلوات فرست بر پیغمبر(ص) و حاجتت را سؤال کن و خود را وادار به گریه کن، اگر چه به اندازه سر پشه ای باشد).

و نیز روایت کرده است از اسماعیل بجلی از ابی عبدالله(ع) که فرمود:

«إن لم یجئک البکاء فتباکی، فان خرج منک مثل جناح الذباب فبخّ فبخّ».(7)

یعنی: (اگر گریه ات نمی آید، پس خود را به گریه بدار، اگر به اندازه بال پشه ای اشک از چشمت بیرون بیاید، خوبست خوبست).

 

 

و نیز روایت کرده است از یونس بن منصور که: مردی از حضرت صادق(ع) پرسید از خود را به گریه واداشتن در نماز واجب، تا اینکه گریه کند، فرمود: «قرّة عین و الله و قال: إذا کان ذلک فاذکرونی عنده».(8)

یعنی: (سبب قرار و آرامش چشم است به ذات خدا سوگند، و فرمود: چون اینطور شد مرا یاد کن نزد او).

و در خبر دیگر از سعید روایت کرده که گفت: به آن حضرت گفتم: آیا شخص در حال نماز تباکی بکند خوب است. [فرمود:] خوبست هر چند به قدر سر پشه ای باشد».(9)

 

پی نوشت ها :

1-     لهوف، ص 10؛ بحارالأنوار، ج 44، ص 288.

2-     امالی للصدوق؛ ص141، بحارالأنوار، ج 44، ص 281.

3-     سوره زمر، آیه 71.

4-     امالی للصدوق، ص 545؛ وسائل الشیعة، ج 6، ص 219؛ بحارالأنوار، ج 93، ص 328.

5-     وسائل الشیعه، ج 7، ص 74؛ بحارالأنوار، ج 93، ص 334.

6-     کافی، ج 2، ص 483؛ بحارالأنوار، ج 93، ص 334.

7-     کافی، ج 2، ص 483؛ بحارالأنوار، ج 93، ص 334.

8-     فقیه، ج 1، ص 317؛ وسائل الشیعه، ج 7، ص 247.

9-     کافی، ج 3، ص 301؛ استبصار، ج 1، ص 407؛ وسائل الشیعه، ج 7، ص 241.

 

منبع: میرجهانی، محمدحسن، (1371)، البکاء للحسین(ع)، در ثواب گریستن و عزاداری بر حضرت سیدالشهداء(ع) و وظایف عزاداری، تحقیق روح الله عباسی، قم، نشر رسالت، 1385، چاپ دوم.


فلسفه گریه بر امام حسین علیه السلام
چهارشنبه پنجم شهریور ۱۳۹۹ ساعت 5:39 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

فلسفه گريستن بر مصايب امام حسين(عليه‌السلام)

 

(زمان خواندن: 9 - 17 دقیقه)

برپا نگه داشتن نهضت حسيني
گريه كردن بر عزاي امام حسين زنده نگه داشتن نهضت، زنده نگه داشتن همين معنا كه يك جمعيت كمي در مقابل يك امپراطوري بزرگ ايستاد، دستور است.

اشك با ارزش
اگر اشكي كه ما براي او مي ريزيم، درمسير هماهنگي روح ما باشد، پرواز كوچكي است كه روح ما با روح حسيني مي كند. اگر ذره اي از همت او، ذره اي از غيرت او، ذره‌اي از حريت او، ذره اي از ايمان او، ذره اي از تقواي او، ذره اي از توحيد او در ما بتابد و چنين اشكي از چشم ما جاري شود، آن اشك بي نهايت قيمت دارد. اگر گفتند: به اندازه بال مگس هم باشد يك دنيا ارزش دارد، باور كنيد!! اما نه اشكي كه براي كشته شدن امام حسين علیه السلام باشد، بلكه اشكي براي عظمت امام حسين علیه السلام باشد، براي شخصيت امام حسين علیه السلام باشد.اشكي كه نشانه اي از هماهنگي با حسين بن علي علیه السلام و پيروي كردن از او باشد، بله، يك بال مگسش هم يك دنيا ارزش دارد[1].
دليل گريه شيعيان
از دلايل گريه شيعيان حضرت امام حسين(عليه‌السلام) در شهادت او، همين بستگي و پيوند ذاتي است. اين واقعيت در روايتي از امام صادق(عليه‌السلام) بدين گونه آمده است كه فرمود: «شيعيان ما از ما هستند، چرا كه از سرشت ما خلق شده و به نور ولايت ما آميخته، و به امامت ما دل خوش داشته و ما نيز به پيروي و دوستي آنان راضي هستيم.مصيبت هاي ما به آنان سرايت مي كند و رنج و گرفتاري ما آنان را مي گرياند و اندوه ما آنان را اندوهگين مي سازد و نيز شادماني و سرور ما آنان را شادمان مي كند، ما نيز از حال آنان با خير و با آنان هستيم و رنج و پريشاني آنان ما را رنجيده خاطر مي سازد. آنان از ما جدا نمي شوند و ما نيز از آنان.»
آنگاه فرمود: «بار خدايا! شيعيان ما از ما هستند، پس هر كس مصيبت هاي ما را ياد كند و به خاطر بيدادگري هايي كه در راه حق و عدالت بر ما رفت بگريد، خداوند چنين انساني را به آتش دوزخ نمي سپارد.»[2]
و از اميرمؤمنان(عليه‌السلام) است كه فرمود: «ان اله تبارك و تعالي... اختارنا و اختار لنا شيعه ينصروننا و يفرحون لفرحنا و يحزنون لحزننا و يبذلون اموالهم و انفسهم فينا، اولئك منا و الينا؛[3] خداوند ما را براي خود برگزيد و براي ما شيعياني برگزيد كه اهداف بلند ما را ياري مي كنند، در شادماني ما شادمان و در اندوه ما اندوهگين مي گردند، جان و مال خويش را در راه آرمان هاي توحيدي ما نثار مي كنند؛به راستي كه آنان از ما هستند و به سوي ما مي شتابند...»[4]
در مجلس عزاداري امام صادق(عليه‌السلام)
امام صادق(عليه‌السلام) براي بزرگداشت شهادت امام حسين(عليه‌السلام) مجلسي برپا كرده بودند و در آن از ابوهارون خواست تا همان گونه كه خودشان بر امام حسين(عليه‌السلام) سوگواري مي كنند، در حضورش با مرثيه سرايي به سوگواري بپردازد كه او نيز ضمن اشعاري حزن انگيز گفت:
امرر علي جدث الحسين                فقل لاعظمه الزكيه
بر شهادتگاه حسين(عليه‌السلام) گذر كن و به استخوان هاي پاك و مطهرش بگو...
... صداي گريه امام صادق(عليه‌السلام) بلند شد و ابو هارون از ادامه مرثيه خودداري كرد.
در حالي كه او مرثيه سرايي مي‌كرد، سيلاب اشك امام صادق(عليه‌السلام) راامان نمي داد تا سرانجام به دستور آن حضرت بندهايي از اين قصيده را خواند كه:
يا مريم قومي و اندبي مولاك                       و علي الحسين فاسعي بيكاك
اي مريم! اي بانون بزرگ! بپا خيز و بر امام حسين(عليه‌السلام) نوحه سرايي كن و مرا در نثار اشك گريه و سوگواري بر سالار خوبان همنوايي نما... .
امام صادق(عليه‌السلام) خود به شدت مي‌گريستند و خاندانش با شنيدن اين جملات گريستند و فرياد يا ابتاه... فضاي خانه را پر كرد. [5]

ويژگي چشم گريان
چشم گريان بر امام حسين(عليه‌السلام) از ارزش هاي والايي برخوردار است:
1 محبوب ترين چشم ها در پيشگاه خداست. [6]
2ـ همه چشم ها در سخت ترين مراحل روز رستاخيز گريانند، مگر چشمي كه بر امام حسين (عليه‌السلام) گريه كند، چنين چشمي با صاحبش خندان و به نعمت هاي پرارزش بهشت شادمان و بشارت داده مي شود.[7]
3- در روز رستاخيز همه ديدگان به حوض كوثر تنها نظاره مي كنند، اما ديدگاني كه از آن برخوردار خواهند گشت و نظاره بهرورانه خواهند داشت، چشماني هستند كه براي امام حسين (عليه‌السلام) گريسته باشند.[8]
خواص اشك بر حسين(عليه‌السلام)
قطرات اشكي كه در سوگ امام حسين(عليه‌السلام) جاري مي گردد، داراي خواص بسياري است از آن جمله:
1- محبوب ترين قطرات اشك در پيشگاه خداست.
2- خاموش كننده آتش قهر خداست، به گونه اي كه اگر قطره اي از آن در جهنم فرو افتد، آتش آن را خاموش خواهد ساخت.
3- فرشتگان، قطرات اشك بر حسين(عليه‌السلام) را دريافت و در شيشه هاي مخصوصي جمع مي كنند.[9]
4ـ اين اشك ها را به خزانه داران بهشت مي دهند تا با آب گواراي حيات، در بهشت برين آميخته سازند و بدين وسيله شيريني و گوارايي آن هزاران برابر آفزايش خواهد يافت.[10]
5ـ هر كار شايسته و هر چيزي پاداش ويژه و معلومي دارد، مگر پاداش نثار اشك بر امام حسين (عليه‌السلام) كه بي نهايت و غير قابل سنجش است.[11]

نتيجه گريه بر امام حسين (عليه‌السلام) در قبر
منزل دوم انسان، قبر است جايي كه شخص هرگز انس و سابقه از قبل ندارد. بسيار وحشتناك و هول آور است، به طوري كه در كتاب «من لا يحضره الفقيه» روايتي است كه مي فرمايد: وقتي كه مي خواهيد جنازه‌اي را وارد قبر كنيد او را ناگهان داخل نكنيد. بلكه مستحب است كه تا سه مرتبه از زمين بلند كنند و دو مرتبه بر زمين بگذارند «فان للقبر اهوالا!!» به درستي كه براي قبر ترس هايي است.
آن قدر سخت است كه حضرت سجاد مي فرمايد: «... ابكي لظلمه قبرين ابكي لضيق لحدي، ابكي لسؤال منكر و نكير اياي...»[12]
شيخ شوشتري از روايات اين طور استفاده كرده كه اگركسي مؤمني را شاد كند هنگامي كه او را دفن كردند، صورتي نوراني همراهش در قبر جاي گيرد و گويد من همان سروري هستم كه در دل فلان مؤمن وارد كردي،  پس اگر كسي مؤمن غمناكي را شاد كرد، اسباب شادي اش در قبر فراهم مي گردد.
سپس شيخ مي فرمايد: اگر كسي مؤمن كامل الايماني را شاد كند، چطور است؟ اگر آن شخص پيغمبر و امام باشد چطور؟
آن وقت مي فرمايد: كسي كه بر امام حسين علیه السلام گريه كند، پيغمبر(ص) را شاد كرده، اميرالمؤمنين امام علی علیه السلام را شاد كردهحضرت، زهرا سلام الله علیها را شاد كرده، خوش به سعادت چنين شخصي در قبر. [13]

اين همه اثر براي يك قطره اشك
ممكن است براي بعضي اي توهم پيش آيد كه براي يك قطره اشك چطور مي شود اين همه آثار عظيمه مترتب شود يك قطره آب شور كه اين همه اهميت ندارد. منشأ اشكال و شبهه در ايناست كه اين ها خيال مي كنند اين اجرها مستقيما براي اين قطره اشك است، غافل از اين كه مزد امام حسين(عليه‌السلام) است، اين‌ها اجر اشك تو نيست، بلكه اجر خون ابي عبدالله است، هر چه هم بيشتر از اين هاعطا شود، باز در مقابل عمل  امام حسين(عليه‌السلام) چيزي نيست.[14]

حجم عظيم پاداش گريه كردن بر امام حسين (عليه‌السلام)
مشخص شد كه با وجود معلوم بودن حجم و اندازه پاداش هر كار شايسته اي در روايات، چگونه حجم عظيم پاداش سوگواري و گريه خالصانه بر امام حسين (عليه‌السلام) غير قابل سنجش است.
اينك، مبادا كه اين حجم پر شكوه و خواص و فضايل بر اين كار به ظاهر اندك، شما را شگفت زده سازد و آن ها را بسيار پنداري و از اين راه دچار لغزش گردي، چرا كه اين پاداش شكوهمند به خاطرگريه و گريه كننده در سوگ امام حسين (عليه‌السلام) نيست، بلكه در حقيقت براي خود حسين (عليه‌السلام) و در برابر فداكاري و ايثار و جهاد بي نظير او در راه خداست و اگر اين نكته ظريف و عميق آن چنان كه شايسته است، مورد تعمق قرار گيرد نه حجم عظيم پاداش سوگواري بر حسين درنظر كسي بسيار مي نمايد و نه باعث شگفتي مي شود.
در زندگي فرانروايان سخاوتمند، بسيار شنيده شده است كه در برابر خدمت ناچيز يا قصيده ستايش آميزي به بخشش هاي شگفت آوري دست مي يازند. [15]

گريه حيوانات وحشي بر امام حسين (عليه‌السلام)
شيخ بزرگوار ابوالقاسم جعفر بن قولويه قمي (قدس سره) از حارث اعور روايت كرده است كه: امام علي (عليه‌السلام) فرمودند: پدر و مادرم فداي حسين علیه السلام كه در ظهر عاشورا به شهادت رسيد، به خدا قسم، گويي مي بينم كه حيوانات وحشي ازهر نوعي گردن كشيده اند و بر سر مزار او شب تا صبح گريه مي كنند، فاذا كان كذلك فاياكم و الجفاء.
همچنين امام باقر (عليه‌السلام) فرمودند: آدميان و اجنه، مرغان و حيوانات وحشي، همگي بر امام حسين (عليه‌السلام) گريه كردند تا آنجايي كه اشك آن ها فرو ريخت.

فضيلت گريه بر اهل بيت(عليهم السلام)
امام حسين (عليه‌السلام) فرمودند: «از ديدگان هيچ بنه اي در راه ما (خاندان نبوت عليهم اسلام) اشكي نمي چكد يا سرازير نمي شود مگر آنكه خداي سبحان، او را به خاطر آن، چندين سال در بهشت جاي مي دهد.»
احمد بن يحيي گويد: امام حسين (عليه‌السلام) را در خواب ديدم، از حضت (عليه‌السلام) پرسيدم: از شما نقل شده كه فرموده اي : «از ديدگان هيچ بنده اي در راه ما خاندان نبوت (عليهم السلام) اشكلي نمي چكند يا سرازير نمي شود مگر آن كه خداي سبحان، او را به خاطر آن، چندين صد سال در بهشت جاي مي دهد» [آيا درست است؟] فرمودند: «آري».
عرض كردم: (پس در نقل اين حديث) ميان من و شما واسطه ها از بين رفت. [16]

تقدس اشك در مصيبت امام حسين(عليه‌السلام)
به اشك هايي كه نثار امام حسين (عليه‌السلام) مي گردد و در مجالس سوگ او ريخته مي شود، بهاي خاصي داده شد به گونه اي كه فرشتگان آن ها را جمع مي كنند و به خزانه داران بهشت مي دهند تا با آب گواراي حيات، در هم آميزند.[17]
به مسير جريان اشك هاي جاري بر آن حضرت نيز، احترام خاصي شد به طوري كه نه گرد و غبار ذلت بر آن ها خواهند نشست و نه اندوه و غم. [18]

گريه كاينات
از جمله صفات خداوند، اين است كه: در كران تا كران هستي موجودي نيست جز اين كه او را به پاكي مي ستايد:
«وان من شيء الا يسبح بحمده»[19]
و پرتوي از اين ويژگي به امام حسين (عليه‌السلام) آن است كه همه موجودات بر مصيبت و شهادت او مي گريند؛ اما ما گريه آن ها را در نمي يابيم همانگونه كه ستايش و تسبيح موجودات را.
به علاوه گريه،تنها جريان يافتن اشك از ديدگان نيست، بلكه گريه هر موجودي متناسب با موجوديت و وضعيت آن است و همان گونه كه در روايات آمده است: «گريه آسمان ها به ظهور قطرات خون، گريه ماهيان دريا به خروج آن ها از آب، گريه هوا به تيره و تار شدن آن، گريه خورشيد و ماه به گرفتگي آن ها و گريه زمين آن بود كه هر سنگي جا به جا مي شد، زير آن قطرات خون نمودار بود.»[20]

گريستن نيزه و شمشير
يكي از انديشمندان مي گويد:
كل انكسار و خضوع له     و كل صوت فهو نوح الهواء
هر احساس همدردي و خضوع براي اوست و هر صدايي، صداي نوحه سرايي در شهادت اوست.
تا آنجايي كه همان شمشيرها و نيزه ها و تبرهايي كه در كشتن و ريختن خون پاك او به كار گرفته شدند نيز، بر او گريستند. همان گونه كه اين مطلب در قصيده همان انديشمند بزرگ آمده است، كه مي سرايد: شمشير گلوي آن حضرت را مي بريد و گريان بود و نيزه بر پا ايستاده و سر فرود آورده شيون مي كرد و تير بر پيكرش مي نشست و  مي گريست و نيزه سر مقدس او را برافراشته و ناله مي كرد.[21]

من شهيد اشك هاي جاري ام
شيخ شوشتري مي فرمايد: با نگرش به ويژگي هاي امام حسين (عليه‌السلام) ديدم خودش فرموده است كه: من «شهيد اشك هاي جاري هستم، ياد و نام من نزد هيچ انسان با ايمان برده نمي شود، جزاينكه طوفاني از حزن و اندوه دردلش پديدار مي گردد و بر آنچه بر من، در راه حق و عدالت رسيده، مي گريد.»[22][23]

پاداش گريستن بر امام حسين (عليه‌السلام)
ابن قولويه به سند معتبر از مسمع كردين روايت كرده است كه: خدمت امام صادق(عليه‌السلام) بودم، آن حضرت به من فرمودند: اي مسمع! تو عراقي هستي، آيا به زيارت قبر جدم امام حسين (عليه‌السلام) مي روي؟
گفتم: نه؛ زيرا من از افراد معروف بصره هستم و در نزديكي ما عده اي هستند كه پيرو خليفه اند و ما دشمنان زيادي از ناصبيان و غير آن ها داريم؛ من مي ترسم كه آن ها نزد والي از من سخن چيزي كرده و ايشان به من ضرر برسانند.
امام صادق(عليه‌السلام) فرمودند: آيا به خاطر مي آوري مصايبي كه بر امام حسين (عليه‌السلام) وارد آمد؟
گفتم: آري!
حضرت فرمودند: آيا در مصيبت حسين ناله سر مي دهي؟
گفتم: آري! تا اندازه اي گريه و زاري مي كنم كه اهل خانه نيز از گريه من اندوهگين و تا حدي غذا نمي خورم كه از حالت من آثار مصيبت آشكار مي گردد.
امام فرمودند: خداوند بر گريه ات رحم نمايد! اي مسمع! همانا تو از كساني هستي كه در مصيبت ما غمگيني و در شادي ما شاد و جزو كساني مي باشي كه در اندوه ما اندوهگين، در ترس ما هراسناك و در ايمني ما ايمن اند.
به زودي به هنگامه مرگ پدران مرا مي بيني كه نزد تو حاضر شده اند و به عزرائيل در مورد تو سفارش مي كنند و به تو مژده ها و بشارت هايي مي دهند كه ديده ات روشن گردد و خشنود شوي و عزرائيل از مادر نسبت به تو مهربان تر از مارد خواهد بود.
در اين موقع كه امام گريه كردند، من هم گريه كردم.[24]

برپايي مجلس عزا توسط امام صادق(عليه‌السلام)
وجود گرامي حضرت امام صادق(عليه‌السلام) دردهه عاشورا، هرگز شادمان ديده نشد.
حضرت رضا(عليه‌السلام) در تمام اين روزهاي دهگانه، اندوهگين و دل شكسته با چهره اي گرفته، در محفلي كه خود برپا ساخته بود، همراه فرزندانش مي نشست و بانوان حرم نيز پشت پرده قرار مي گرفتند و هر كس وارد مي شد اگر توانايي اداره مجلس و مرثيه سرايي داشت بدو امر مي فرمود تا در رثاي حسين (عليه‌السلام) و فاجعه دلخراش عاشورا بخواند؛ همانگونه كه در مورد دعبل خزايي شاعر با اخلاص و دانشمند شيعه آمده است.
هرگاه كسي براي اداره مجلس و مرثيه سرايي و بيان فاجعه عاشورا، حاضر نبود خود آن حضرت، مصيبت حسين(عليه‌السلام) را ياد مي كرد و مي گريست؛ همان گونه كه در روايتي آمده است كه روز اول محرم، ريان، بر آن حضرت وارد شد، حضرت بدو فرمود: «ريان! اگر براي فاجعه اي  گريان شدي براي حسين اشك بريز، چرا كه آن حضرتبه دست شقاوت پيشگان اموي، بسان قوچي كه ذبحش مي كنند، سر بريده شد و به همراه حسين، هيجده نفر از والاترين خاندانش به شهادت نائل آمدند.»[25]

ثمره گريه بر امام حسين(عليه‌السلام)
در روايت آمده است كه : «من ابكي او ابكي او تباكي وجبت له الجنه؛[26] كسي كه بر فاجعه غمبار عاشورا بگريد، يا با گفتار سنجيده ديگران را بگرياند، يا همرنگ و همگون با عزاداران حسيني گردد، بهشت خدا بر او زيبنده است.»[27]
نوشيدن آب به ياد لب تشنه امام حسين(عليه‌السلام)
ابن قولويه با سند معتبر از داوود رقي روايت كرده است كه او گفت: روزي خدمت امام صادق(عليه‌السلام) نشسته بودم، آن حضرت آب طلبيد، هنگامي كه آب را نوشيدند، شروع به گريستن نمودند و فرمودند: اي داوود! خداوند لعنت كند قاتل حسين بن علي(عليه‌السلام) را.
سپس فرمودند:هر كس آب بنوشد و به ياد حسين (عليه‌السلام) بيافتد و قاتلين آن حضرت را لعنت نمايد، خداوند صد هزار حسنه براي او ثواب مي نويسد و صد هزار گناه او را مي پوشاند و صد هزار درجه او را بالا مي برد و پاداش كسي را دارد كه صد هزار بنده را در راه خدا آزاد كرده باشد و روز قيامت با دلي شاد وارد صحراي محضر مي گردد.[28]
شعر در مدح و رثاي اهل بيت (عليهم السلام)
امام صادق(عليه‌السلام) فرموده است: «من قال فينا بيت شعر، بني الله له بيتا في الجنه؛ كسي كه يك بيت شعر درباره ما بگويد، خداوند براي او خانه اي در بهشت بنا مي كند.»[29]
و نيز آن امام به حق ناطق فرموده است: «من انشد في الحسين(عليه‌السلام) بيتا من شعر فبكي او تباكي فله الجنه؛[30] كسي در ماتم سالار شهيدان امام حسين (عليه‌السلام) بيتي سرود، پس گريست (اگر فعل «بكي» از تبكيه باشد، بدين معني است كه ديگران را به گريه برانگيخت)، و يا خود را به گريه زد، مر او را بهشت است.»[31]
پاداش نثار يك قطره اشك
با نگرش به رواياتي كه در مورد پاداش گريه مخلصانه و عارفانه بر حسين (عليه السلام آمده است.[32] و با نگرش بر اين واقعيت كه نثار يك قطره اشك با اخلاص و عرفان بدان حضرت، پاداش نهايت ناپذيري خواهد داشت و آن چه نهايت ناپذير باشد، هر آن چه از آن برداشته شود، پايان نخواهد پذيرفت، اميد به نجات، جايگزين وحشت و اضطراب گرديد.[33]
اشك با معرفت
از چيزهايي كه ارزش عمل را از نظر كيفيت بالا مي برد معرفت است.
چرا در باب زيارات اين قدر آمده است كه مثلا «من زار الحسين (عليه‌السلام) عارفا بحقه...» هر كسي كه امام را زيارت كند به شرط اين كه او را بشناسد چنين و چنان است؟ زيرا اساس شناخت است.
اينكه بعضي از اشخاص شبهه مي كنند كه يك قطره اشك براي امام حسين(عليه‌السلام) مگر مي تواند آنقدر ارزش داشته باشد، پاسخ اين است كه گاهي ممكن است انسان آنقدر براي امام حسين (عليه‌السلام) بگريد كه اگراشك همه عمر را جمع كنند يك استخر بشود و هيچ ارزشي هم نداشته باشد. ولي يك انسان ممكن است به اندازه يك بال مگس براي امام حسين (عليه‌السلام) اشك بريزد كه ارزشش از آن استخر اشك ديگري خيلي بيشتر باشد. [34]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] - حماسه حسيني: ج 1، ص 81.
[2] - بحارالانوار: ج 51، ص 151.
[3] - بحارالانوار: ج 10، ص 144.
[4] - ويژگي هاي امام حسين(علي السلام): ص 293.
[5] - بحارالانوار: ج 44، ص 287.
[6] - بحارالانوار: ج 45، ص 206 و 207.
[7] - بحارالانوار: ج 44، ص 293.
[8] - بحارالانوار: ج 44، ص 289 و 290.
[9] - منتخب طريحي: ج 2، ص 140.
[10] - بحارالانوار: ج 44، ص 304 و 305.
[11] - بحارالانوار: ج 44، ص 287.
[12] - مفاتيح الجنان: دعاي ابوحمزه ثمالي.
[13] - سيدالشهداء(عليه‌السلام)، شهيد دستغيب: ص 76.
[14] - سيدالشهدا(عليه‌السلام)، شهيد دستغيب: ص 79.
[15] - ويژگي هاي امام حسين (عليه‌السلام): ص 421
[16] -فرهنگ جامع سخنان امام حسين (عليه‌السلام): ص 723.
[17] - بحارالانوار: ج 44، ص 305.
[18] - بحارالانوار: ج 44، ص 281.
[19] - اسراء، آيه 44.
[20] - تهذيب التهذيب: ج 2، ص 355.
[21] - خصائص الحسين(عليه‌السلام): ص 81.
[22] - بحارالانوار: ج 44، ص 284، ح 19.
[23] - خصائص الحسين(عليه‌السلام): ص 54.
[24] - منتهي الآمال: ص 68.
[25] - امالي شيخ صدوق: ص 79، مجلس 27.
[26] - بحارالانوار: ج 44، ص 288، ح 27، با اندك تفاوتي.
[27] - ويژگي هاي امام حسين (عليه‌السلام): ص 57.
[28] - منتهي الآمال: ص 71.
[29] - سفينه البحار: ماده «بيت»، ج 1، ط 1، ص 116.
[30] - سفينه البحار: ماده «بيت»: ج 1، ط 1، ص 116.
[31] - نامه ها و برنامه ها: ص 268 و 269.
[32] - بحارالانوار: ج 44، ص 276.
[33] - ويژگي هاي امام حسين (عليه‌السلام): ص 62.
[34] - آشنايي با قرآن: ج 8، ص 140.

موضوعات مرتبط: امام حسین، محرم

72 شباهت قیام حسینی ع و انقلاب خمینی ره
سه شنبه چهارم شهریور ۱۳۹۹ ساعت 15:8 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

باسمه رب الشهدا والصدیقین

 

 

با تقدیم سلام و عرض ادب

علی هنرمند

سروران گرامی این مختصر بضاعت در دقیقه 91 به پایان وچاپ رسیده  وپراز نقص و کم خونی است .امید است با هدایت و یاری شما قبل از محرم سال بعد به کتابی فاخر و موثق ومقبول تبدیل شود. ان شاء الله

دو نکته مهم :

  اولا" منظور از ادعای شباهت ، به هیچ وجه ادعای " همترازی " نیست.

ثانیا"  شخص اول عالم بشریت حضرت محمد مصطفی (ص) که اشرف الانبیاء هستند انسان های خاص را شبیه خود می دانند" آیا شما را از شبیه ترینتان به خودم باخبر نسازم؟ .. وبعد فرمودند " هرکس خوش اخلاقتر ، نرم خوتر به خویشانش ، نیکوکارتر نسبت به برادران دینیش و دوستدارتر ، برحق شکیباتر ، خشم را فروخورنده تر و باگذشت تر و در خورسندی وخشم با انصاف تر باشد."

اینک شباهت های به دست آمده به ترتیب الفبا :

 

آب ،در هردو انقلاب، آب به روی رزمندگان اسلام بسته شد و بسیاری از آنها از تشنگی جان دادند. شهید نعمت الله خلیلی جانباز شیمیایی نمونه بارز آن است.

آرزوهای شبیه به هم، در دو انقلاب. آرزوی پیروزی ظاهری یا شهادت (احدی الحسینین ) ونیز آرزوی رزمندگان ما "یا لیتنا کنا معک"

آثار،هر دو انقلاب ابدی است  ان شالله ، پیامبر اکرم (ص)  "ان القتل الحسین  علیه السلام حراره فی قلوب المومنین لا تبرد ابدا"

آزادی  وآزادگی  ، از شاخصه های اصلی دو انقلاب است. امام حسین(ع): اگر دین ندارید لا اقل آزاده باشید در دنیایتان و در انقلاب اسلامی ایران : استقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی

آزادگان   در اسارت یزیدیان (اموی وبعثی ) (45000 آزاده انقلاب ما ) وخاندان اهل بیت (ع) ویارانشان در اسارت شام و..

 

 

 

 

اسارتها وشجاعت ها در دو انقلاب

اسامی شبیه به هم .( قصد ما مقایسه نیست ، بلکه ابراز ره روی است). ما (4500 اکبر شهید داریم)  (3500 اصغر شهید)          ( 13000 حسین شهید) ( 5400 عباس شهید ) ( 2300 قاسم شهید ) و (45000 محمد شهید ) و(2000 رضا شهید) و (20000 شهید با کلمه الله ) و ( 30000 علی شهید ) ( این آمار از کد خبر 159017 تاریخ انتشار 6/7/97  کمیته خادمین شهدای ناحیه ثارالله گرفته شده است ))و بقیه نامهای مطهر دیگر شهیدان که در این آمار نیامده وهمه آنها مقدس ومطهرند و تفاوتی باهم ندارند.

اسلام رحمانی در دو انقلاب می گوید : اگر رو به قبله " ارحم الراحمین " به نماز ایستاده ای ، پشت سر " رحمه للعالمین "  ودر نمازت حداقل در دو رکعت اول هر نوبت 8 بار " الرحمن الرحیم " می گویی اما هرگز از " سلاحت " فاصله مگیر و از "آذوقه جنگیت" ، چون دشمن همین  را آرزو دارد( 102 نساء)

الویت شناسی رهبران ،برای سرداران ورزمندگان دوجبهه (جان وهستی من) اولی است یا ( احیای مکتب حیات بخش اسلام ناب محمدی ص) و در یک وفاق مکتبی ، تماما" فراز دوم را عاشقانه انتخاب می کنند : (دار و ندارم فدای مکتب)

انقلابی بودن رهبر وسردمداران هردو نهضت . امام خمینی (ره) : " انقلاب اسلامی ایران پرتویی از عاشورا و انقلاب عظیم الهی آن است (صحیفه امام ج 17  ص482)

ارزشهای مشترک در دو انقلاب : رضای الهی و حاکم کردن فرامین پروردگار در قلمرو اسلام وجهان وعدالت و استقلال و  هرچه در دین ، فضیلت است .

اختلاف افکنی  دشمنان خدا به هر بهانه ، عرب وعجم ، سیاه وسپید ، ایرانی وعرب ، سنی وشیعه و...

 

 

بزرگداشت  (یادواره شهیدان) در دونظام از عزاداری در عاشورا تا یک یک امامان تا امروز و در انقلاب ایران و....

بصیرت بخشی   رهبران دو انقلاب : از خطبه ها و سخنان آقا امام حسین (ع)  در مکه و منازل بین راه تا عاشورا و سخنان حضرت زینب (س) در طول مسیر و بعد تا سخنرانی های امام خمینی (ره) و امام خامنه ای عزیز  و نمازهای جمعه و ... و برنامه هایی چون تفسیر قرآن حضرت امام (ره) و امام خامنه ای و "گام دوم"ها و...


 

 

 

پرچم ها ی شبیه ، از رنگ  تا پیام ونوشته ها . اکنون بر پرچم جمهوری اسلامی نقش " لا اله الا الله "  است  که بر انگشتری آقا امام حسین (ع) نقش داشته ." لا اله الا الله عده للقاء الله " وخون سرخ شهیدان کربلای عراق و ایران و شعار رزمندگان هر دو جبهه " الله اکبر" نقش بر پرچم ما .

پاکدامنی  رهبران ، سرداران ورزمندگان هر دو جبهه در مسائل اعتقادی ، اقتصادی ،سیاسی و....

پیروزی خون بر شمشیر در هردو انقلاب، پیروزی حزب الله برحزب شیطان در هردو میدان.

 

تبلیغات  شبیه به هم دوست ودشمن در دو نهضت : در جبهه  دوستان اسلام همه صادق ، همه خواهان عدالت، همه دوستدار انصاف و شرف و اخلاص و ایثار. ودر جبهه دشمنان همه چیز دروغ وتهمت ، هراس افکنی ، تهدید ، ابتذال پراکنی ، فتنه انگیزی ، جنسیت محوری ، اسلام هراسی و...

تحریم های سنگین و جامع الاطراف اقتصادی ، علمی ، فرهنگی ، سیاسی ، پزشکی، خوراکی و.... ازجانب دشمن  وایثار وگذشت و مهربانی از جنبه " حق" در برابر آنها .

تبعید و تهدید و ترور  رهبران  و سرداران و رزمندگان در دونظام الهی توسط دشمنان و دوستان فریب خورده و دشمن تر از بیگانه شده..

طرح ترور آقا امام حسین (ع) در مدینه ، در مکه و همه جا تا کربلا و امام خمینی از قم تا نجف و امام خامنه ای در بمب گذاری ،تا شهید حاج قاسم سلیمانی و (17000 شهید ترور) تا.....

تبعید آقا امام حسین (ع) از مدینه  تا امام خمینی به ترکیه و عراق و امام خامنه ای به ایرانشهر و......

 تیرباران رهبران وسرداران ورزمندگان هر دو انقلاب. ازتیر سه شعبه حرمله تا تیر دوربرد قناسه .


 

ثبات رای وعقیده الهی رهبران ، سرداران و رزمندگان دو انقلاب تا شهادت و هزار بار زنده شدن و دوباره شهید شدن  از " انی احامی ابدا عن دینی" تا شعارهای شعور مند شهیدان چون شهید ایت الله غفاری و سعیدی (ره) تا شهید حاج قاسم و تا ..

ثروت معنوی بی پایان دور هبر الهی عراق کربلا وایران ما و ثروت مادی بی حساب کفر ونفاق اموی و پهلوی و به میدان آوردن بی دریغ تمامی آن. ثروت بی مثال چون حضرت علی اکبرها (ع) و سید مصطفی (ره)ها وخواهر و برادر وهرچه که از جان گرامی تر است .

 


 

جان برکف نهادن  تمام سر دمداران جبهه توحید و خویشان ویارانشان در راه دفاع از هرچه فضائل وافاضل است  ، چون دین و عدالت و صداقت و شرافت و .. وحفظ حجاب تا پس از پای جان.

جشن ها و سوت و کف زدن های دشمنان خدا (دشمنان دو انقلاب )در مصیبتها و شکست های ظاهری جبهه حق در کربلای عاشورا و کربلای ایران ما : (در کوفه و شام ) عراق و در سرنگون کردن هواپیمای مسافربری ایران و...


 

چراغ خون ، چراغ لاله (چراغ خون شهیدان) از امام حسین (ع) که " مصباح الهدی" است تا (چراغ لاله) آرم پرچم جمهوری اسلامی  که یاد آور ایام الله  عاشورائیان است.

اقبال لاهوری :       چون چراغ لاله سوزم درشبستان شما              ای جوانان عجم ،جان من وجان شما

چشم امید هردو انقلاب و رهبرشان تنها به "فضل خدا"  نه به " بذل کدخدا" بوده و هست .

.

 

حجاب باوری زنان ومردان وغیرت ناموسی در هردو نهضت از قتلگاه شهیدان کربلا تا کربلای جبهه های ما.(سه تک آور شهید نیروی زمینی ارتش برای پایین آوردن جسد بی جان وبرهنه یک زن اسیر ایرانی که بعثیان آمریکایی به دار آویخته بودند).

حبیب بن مظاهرهای دو نهضت از کربلا تا زندان بلای پهلوی .شهدای محاسن سپید به خون خضاب شده .

حر های دو انقلاب از " شهید حرریاحی" تا" شهید طیب حاج رضایی" و" شهید شاهرخ ضرغام" و..

حنابندان های شب های شهادت از عاشورای حسینی(ع) تا انقلاب خمینی(ره) و جبهه های دفاع مقدس .


 

خار مغیلان دشت کربلا تا "مین های والمرا"ی جبهه های ما  .

خارجی خواندن هر دو رهبر از سوی فاسدترین عناصر تاریخ .چه خارجی (غیر هموطن) ، چه خارجی(خارج شده از دین)

خطبه های بسیار شبیه رهبران وفرماندهان و همسران وخواهران شهدا وخود شهدا در نمازهای جمعه وشعارهای همایشی مثل خطبه معروف حضرت زینب(س) حضرت سجاد (ع) و امام خامنه ای (زه) تا برسیم به خطبه های رزمی شهید حاج قاسم سلیمانی

خویشاوندان شهیدان ، همسران ، خواهران و برادران ، فرزندان و پدران و مادران ، چقدر شبیه هم اند از حضرت زینب(س) ، حضرت ام البنین تا مادران شهید داده ایران عزیز.

خواص در دوجبهه، رویش ها وریزش ها از ابتدای نهضت تا امروز چقدر شبیه اند . از " شریح قاضی " تا معدود "شیخ ناراضی"


 

دوستان ودشمنان دو نهضت چقدر مترادف ، چقدر متجانس : از سلسله منفور اموی تا سلسله منحوس پهلوی. دشمنان خارجی (به ویژه غربی ) درکربلا و ماجراهایش " سرجون رومی" مشاور غربی معاویه و یزید تا مشاوران کاخ سفید برای انقلاب سپید .

دعاها و مناجات های یکسان در هر دو قیام از بالاترین رده رهبری تا پایین ترین عضو  امربری

دعوتنامه های مشابه، از دعوتنامه " شمرذی الجوشن " برای حضرت ماه بنی هاشم ، حضرت عباس(ع)تا دعوتنامه آمریکا از والدین شهید عباس دوران و .. و جناب شهید چمران و....

دین محوری  هردو نهضت ، هدف احیای دین ، نه غصب زمین و زین پادشاهی .



 

ذلت گریزی وذلت ستیزی و ناپذیری رهبران وسرداران و رزمندگان دو انقلاب" هیهات من الذله"  شعار شعورمند هردو جبهه الهی


 

رهبران، ویژگی های مشابه رهبران:

1-هردو فرزند حضرت ختمی مرتبت (ص) وحضرت زهرا (س)

2-هردو پدر شهید و فرزند شهید

3-هردو ملبس به لباس پیامبر اکرم (ص) " عبا وعمامه"

4-هردو فقیه جامع الشرایط

5-هردو در خط مقدم جبهه مبارزه ، با فراخواندن رزمندگان که " بیا" نه " برو"

6-هردو اسیر خواص بی بصیرت تا جایی که آقا امام حسین (ع) در عاشورا"هل من ناصر ینصرنی" ؟ می سراید امام خامنه ای فرزند رشید او " این عمار"؟

7-هر دو اسوه و الگوی پاک دستی ، پاک قلبی ، پاک نیتی و سرشار از شجاعت و صداقت و درایت

و جانشینان رهبری هردو نهضت نیز بسیار شبیه اند:

1-هردو فرزند پیامبر(ص) و اهل بیت (ع)

2-هردو جانباز و افشاگر جنایات طاغوت

3-هردو قدر شناس و حق شناس رهبر قبلی

4-هردو فقیه جامع الشرایط

5-هردو در خط مقدم جبهه

6-هردو طعم شهادت چشیده . یکی واصل ("من قضی نحبه" عهد خود را به انجام رسانده ، امام سجاد(ع)) و نسل پاک جانبازش(امام خامنه ای) تا شهادت رفته ("و منهم من ینتظر" در انتظار شهادت )

رسواگر رسولان طاغوتی از حضرت سجاد(ع) و حضرت زینب (س) تا فرزندان و خواهران و مادران شهیدان دفاع مقدس

رجز خوانی های مشابه رهبران از امام حسین (ع) تا فرزند خلفش امام خمینی و خامنه ای. از حضرت عباس (ع) تا شهید حاج قاسم سلیمانی" . و الله ان قطعتموا یمینی / انی احامی ابدا عن دینی " به خدا قسم اگردستم را هم قطع کنید از یاری دینم و " رهبرم"  باز نمی مانم.

روضه خوانی برای شهدا از آقا حضرت امام سجاد (ع) و حضرت زینب (س) و حضرت ام البنین(س) تا امامین انقلاب و مادران و خواهران شهید و مرثیه خوانان اهل بیت.

رنگین پوستان حاضر در دوانقلاب از جناب "جون" تا سیاه پوستان خورشید لقای جنوب خود ایران تا شیخ زکزاکی جانباز رو به شهادت.


 

حضورگویش های زبانی متفاوت در دو نهضت : از شهید " اسلم بن عمرو ترکی" تا شهید باکری و" مدنی" از عرب وعجم از خوزستان تا خراسان از مختار تا کیان از شهید ابو مهندس تا شهیدحاج قاسم سلیمانی

زائران مشهد شهیدان دو انقلاب از کربلای عاشورا تا کربلای ایران ماکه امام خمینی(ره) در این باره فرمودند " تا قیامت، مزار و مقتل شهیدان دارالشفای عاشقان، عارفان ودلسوختگان است." و تربت امام حسین (ع) که سید وسالار تربت شهیدان عالم است.

زنان ، در دو نهضت حسینی (ع) وانقلاب خمینی(ره) چه اندازه شباهت دارند! از جهت شهید شدن(در جنگ تحمیلی6428 زن شهیده  و 500  زن شهیده رزمنده. وسخنرانی های زنان همسر شهید ، دختران ، مادران. وحجاب وعفاف وایثار و ولایتمداریشان چقدر نزدیک به هم است .

زر وزیور ، نزد زنان دوجبهه ارزش یکسان دارد ، آنها از همه تجملات دنیایی می گذرند و گذشته اند، اما از حجاب و عفاف به قیمت جان هم نمی توان گذشت . حضرت زینب (س)ودیگر دختران و بانوان اسیر همراه ایشان نگران حجاب خوداند نه گوشواره و اموال و در انقلاب ما بانوان و دخترانی که تنها طلا و جواهرشان را به جبهه ها فرستادند.

 

 

 سنین مختلف در دونهضت حاضرند . از طفل به خون آغشته رباب(س) تا محاسن به خون خضاب جناب" بریر" و "حبیب بن مظاهر" تا در انقلاب ما .  ما نیز در انقلابمان شهید 12 روزه و شهید یکصد ساله داریم

سیدالشهدا در دو نهضت : در عاشورای کربلا  آقا امام حسین (ع) و در عاشورای ما (سرچشمه) شهید بهشتی (ره)

سنگ باران در دو عاشورای کربلای امام حسین(ع) و کربلای امام خامنه ای (زه) : ماشینهای قلوه سنگی که در فتنه 88 در کف خیابان خالی می شد برای مقابله با مدافعان قرآن و ایران .

سرهای بی تن ، در دو کربلای عراق و ایران سر بی تن  شهید علی اکبر دهقان یا حسین یا حسین می گفت. او در وصیت نامه اش نوشته بود" السلام علی الراس المرفوع" . راس خورشید برمناره نیزه در عاشورا قرآن می خواند .

سرقت القاب  در دربار دشمنان هر دو انقلاب : یزید ،"امیرالمومنین "وشاه محمدرضا " ظل الله و حاکمان جلاد عربستان "خادمین حرمین شریفین" در ماجرای به شهادت رساندن زائران منا و" کدخدا" آمریکا حامی حقوق بشر  .

سیاست هردو انقلاب برمبنای "دیانت" است و سیاست دشمنان آنها بر اساس "دنائت ". چقدر شبیه.

 

 

شاه زنان (شهربانو) ،ایران بانو ،دختر یزدگرد سوم و مادر والا مقام حضرت امام سجاد(ع). فرزند گرانقدرش در نهضت عاشورا و پیام رسانی های بعدی ، شاه بیت غزل ایرانی و عربی است و بعدها مختار وکیان و دورتر شهید حاج قاسم سلیمانی و ابومهندس و در دفاع مقدس رزمندگان جان برکف عراقی و ایرانی با خون ترکیب شده در " نحو" جهاد .

شبهه افکنی دشمنان تا چه اندازه هم شکل اند . وطن امام حسین(ع) "مدینه "است در "کوفه"چه کار دارد ؟ امام علی (ع) متولد "کعبه" است در "کوفه "چه منافعی دارد ؟ سردار سلیمانی ، اهل "کرمان" است، به "لبنان وسوریه وعراق" چه؟ و کیان و...؟ دیگر کسی کاری ندارد که این ها میهمان اند و دعوت شده ومامور الهی. دیگرکسی دنبال این نیست که "صهیونیست "اشغالگر ازکجا آمده وآمریکا در "مکه" دنبال چیست وانگلیس در "هند" و مکرون در "هیروشیمای لبنان " به دنبال چه است؟

شباهت شعارها و شعورها  از " یا منصور امت" تا"مرگ بر آمریکا و مرگ براسرائیل"

شهادت طلبی ها در دوجبهه ، چقدر شبیه!

شیرخوارگان دو انقلاب تا برسد به شیرخوارگان زمان ما . که حضرت امام حسن عسکری (ع) به فرزند فرزانه اش آقا امام زمان(عج) فرموده"یود الطفل فی المهد لو استطاع الیک نهوضا" تا کودک در "پلو " نهاده شده توسط داعش برای صرف "شام" تا....

شمر های دشمن ، هردو با اهل بیت و قرآن و حقیقت مخالف : از قاتل شهید حججی ، تا عاشورا ، تا زندان ابوغریب و... ساواک اسرائیل، ساخته تا....

شیطان ، سوت و کف زنان ، معرکه گردان در میدان از کربلا تا میدان شهدا(ژاله) ، فتنه 88 در جشن شام و کوفه ، درجشن ساقط کردن هواپیمای مسافربری خودی به اشتباهی که احتمالا ساخته دشمن است ( با ابزارهای الکتریکی وامواج گمراه کننده آواکس های آمریکایی )

شهادتنامه های بسیار همانند سرداران وفرماندهان وسربازان

شفاعت خواهی فراوان همسان رزمندگان جبهه ها از رهبران

طعم شیرین شهادت از " احلی من العسل" تا "شربت شیرین شهادت " که اکنون ضرب المثل شده  در دهان دوست و دشمن

شباهت در وجود "شریح قاضی" تا " شیخ قرضاوی" تا مواد شیمیایی اهدایی سردمداران " تفکر نازی "


 

صلح وجنگ نیز در دو انقلاب ، شاهد مثال های فراوان دارد.از صلح امام حسن(ع) تا " جهاد امام حسین (ع) " که هردو فرمان الهی اند تا جهاد جمهوری اسلامی در برابر تجاوز دشمن بعثی و بخش اعظم دنیای کفر وظلم ، تا صلح تحمیلی ، تا دلالان صلح و خلع سلاح موشکی پیشنهادی خائنان داخلی و خارجی.


 

ضالین دو انقلاب

ضمانت تداوم اسلام ناب محمدی (ص) با خون گلگون جهادگران مخلص و جان برکف دو نظام الهی .


 

ظلم ستیزی، دو رهبر و دو نظام توحیدی برای برپایی قسط و عدالت قرآن پسند با دشمنانی به شدت شبیه


 

عالمگیر شدن پیام دو نهضت ان شاء الله تا قیامت و"لوکره المشرکین و المنافقین و الکفار "

عاشوراهای مکرر دو انقلاب با یازده امام مظلوم معصوم شهید تا عاشوراهای مکرر نهضت خمینی(ره) در میدان ژاله ، سرچشمه ، پاوه ، شلمچه ، حلبچه و... که " کل یوم عاشورا وکل ارض کربلا "

عزاداری های مشابه و ممنوعیت عزاداری های شبیه به هم از کربلای شهیدان تا فرمان رضاخان تا ممنوعیت صامت نام بردن از رهبران دو جبهه حتی در برخی مساجدشهر(امروز)

عبرت های عاشورایی تنها از زبان یک فرمانده دفاع مقدس:" ما یکبار امام حسین (ع) را در کربلا تنها گذاشتیم و چهارده قرن تحقیر ، تازیانه ، توهین و شکنجه را چشیدیم. هرگز مباد امروز حسین "زمانمان" را تنها بگذاریم "( فرهنگ عاشورا ص 104 )

" قتیل العبرات " تنها قتیل " اشکها" نیست ، شهید "عبرت ها " نیز هست.


 

غارت خیمه ها و خانه ها تنها در کربلای عراق نبود. در کربلای غرب وخوزستان ما و در حملات بعثیون و داعشیون تکرار شد.

غریبی شهدا در کربلای عراق و نینوای ایران ، در شهادت های غریبانه در زندان های بعثی و شهید حججی ها و مدافعان حرم به ویژه شهدای " غربت مضاعف" : جان برکفان رشید پاکستانی ، افغانستانی و... شهادت غریبانه حاج قاسم سلیمانی و شهدای منا در حج و شهید ایت الله مصطفی خمینی (ره) درعراق و...

غربی های نفوذی و خط بده از " سرجون رومی " تا "سردمداران غربی" تا پیروان داخلی آن ها

غیرت حسینی در دوجبهه : در گودال قتلگاه تا تکاوران شهید در ساحل کارون برای به خاک سپردن یک ناموس ایرانی


 

فتنه مشابه کفار و منافقان ، معاندان هر دو انقلاب در به آتش کشیدن طرفداران آقا امام حسین(ع) وپرچم هایشان. در هر دو فتنه این آقا امام حسین(ع) است که با ورود به ماجرا ، بساط آتش افروزی را بر می چیند.

فرعون های مشترک از کاخ سیاه آمریکا تا کاخ کرملین تا کاخ سعد آباد تا کاخ صد دام بغداد

فداکردن " ما سوی الله " خود به وسیله رهبران ، سرداران و رزمندگان هردو جناح توحیدی

فرزندان شهید شبیه رهبران از حضرت علی اکبر(ع) تا حاج آقا مصطفی خمینی(ره)


 

قرآن، قانون اساسی و فرمانده اصلی دو جبهه ی توحیدی : آقا امام حسین (ع) در تمام زندگیش از زبان باز کردنش در 3 سالگی تا زبان بستنش بر فراز مناره نیزه ، تلاوت قرآن بود. تا دفاع مقدس  ما که سینه های بی سر و سرهای بی سینه قرآن می خواندند و 180 شهید حافظ کل قرآن در دفاع مقدس ایران .

قتل صبر (یعنی قتل همراه با شکنجه بسیار) در دوانقلاب از آقا سید الشهدا امام حسین (ع) تا شهادت مظلومانه آیت الله شهید سعیدی و غفاری و هزاران شهید شکنجه شده در ساواک پهلوی تا شکنجه گاه های اسارت خانه های حزب بعث تا شهید حججی و...

قیام هردو رهبر برای اقامه " قسط" و " امربه معروف و نهی از منکر" و احیاء تمام فرامین بر زمین مانده ،حتی دفن شده اسلام ناب محمدی (ص) بود.

قربانی های مشابه دوانقلاب ، رهبران ، افسران ، پدران ، مادران و خواهران و برادران و ... دو امت شهید پرور که " خدایا این قربانی را از ما بپذیر"


 

کربلاهای مکرر ایران

کتاب مشترک دو نهضت " کتاب الله "

کمال خواهی  ، استقلال طلبی تمام اجزای دو نهضت


 

گودال قتلگاه همسان در کربلای عراق در عاشورا و کربلای ایران در ساواک ، شیارها و تنگه ها در دفاع مقدس ، گورهای دسته جمعی شهیدان غواص ، مدافعان حرم در سراسر قلمرو مقاومت اسلامی از کربلا ی اموی تا گور دسته جمعی شهدای گوهرشاد به دستور جلاد رضا خان پهلوی تا...

گلریزان رهبران و سرداران ، افسران و رزمندگان ، طفلان ، زنان ، مردان در هر دو انقلاب ، از کربلای امام حسین(ع) تا کربلای امامین انقلاب یعنی ریختن عالیترین و خوشبوترین و زیباترین گلهای عالم (شهدای گلگون کفن) به خاک وطن و در غربت ،تا ما آدمهای مانده در اسارت نفس اماره، خودخواهی وشهوات نجات پیدا کنیم و به دامن نجابت سلامت روح وتقوا برگردیم و آنها که زیر بار قرض امت و امامند به ثروت معنوی دست یابند و دین خود را ادا کنند.


 

لانه های جاسوسی در دو نهضت . از خانه فرماندار مدینه تا لانه جاسوسی عبیدالله زیاد در کوفه که به" سرجون" وصل است ، تا برسیم به تهران ، لانه های جاسوسی  متعدد آمریکا ، انگلیس، فرانسه و  آلمان و...

لباس های روحانیت پیامبر اکرم (ص) برتن رهبران هردو نظام الهی ولباسهایی که تابلوی تبلیغاتی اند و پر هستند از شعارهای حماسی-دینی و انقلابی " هیهات من الذله " " راه قدس از کربلا می گذرد" " مرگ بر آمریکا ، مرگ بر انگلیس ومرگ بر تمام جنود ابلیس و ...



 

مادران شهداء و اسرای دو رستاخیز توحیدی چه مقدار شبیه اند. در ایثار ، شعار و رفتار و کردار . همه هستی خود را فدای امام حسین (ع) و رهبری انقلاب می دانند و در کربلا ، سراغ حسین (ع) خود را می گیرند نه عباس و فرزندان خویش را .چنانکه مادران وهمسران شهدا در کربلای سرچشمه ، همه سراغ سلامتی شهید بهشتی را قبل از شاهدان خویش می گیرند و چه بگویم از زینب (س) در رفتار با شهدای فرزند و شهیدان برادر..

مذاکره در دو نهضت الهی ، مذاکره از باب مفاعله یعنی به یکدیگر یاد آوری کردن .یاد آوری چه؟ یادآوری حقوق و وظایف. وقتی مذاکره از طرف مومنان ومسلمانان صورت می گیرد ، قاعده این است که حقوق و وظایف را که قرآن مقرر فرموده یاد آوری کنند و از طرف مذاکره ، انجام دقیق ، صحیح  وکامل آن را بخواهند و گرنه مذاکره بر اساس پیمان های تجاوزگرانه وسلطه پذیرانه وموید ظلم ، مطرود و ملعون و ممنوع است .رهبران هر دو انقلاب هرگز تن به مذاکره خلاف رضای الهی نداده و نخواهند داد .

معجزات مشابه در دو اردوی توحیدی امام حسین (ع) و امام خمینی (ره) در پیروزی ها ، خوار و ذلیل کردن دشمن قلدر تا دندان مسلح و نیز شفا یافتن بیماران و گرفتاران بر سر مزار شهیدان دو انقلاب و گشایش های حیرت انگیز و پیروزی های محیر العقول .

میزان ، رای کدام مردم (ملت) در دو انقلاب؟ دشمنان اسلام و انسان همواره" نومن ببعض ونکفر ببعض" بوده اند . اگر امام خمینی (ره) که فرزند و رهروخلف حضرت امام حسین (ع) هستند ، فرمودند" میزان رای ملت(مردم) است " ، هم ایشان فرموده اند به رزمندگان و جبهه مقاومت که شما پیرو امامی هستید که فرمود " اگر دردنیا هیچ پناهگاه و ماوایی نباشد  با یزیدبن معاویه بیعت نخواهم کرد " . درجایی دیگر امام خمینی (ره) می فرماید : اگر جهانخواران بخواهند در مقابل دین ما بایستند در مقابل همه دنیای آنها می ایستیم و تا نابودی تمام آنها از پای نخواهیم نشست (صحیفه امام خمینی ج 20 ص 325)

و این دقیقا یعنی رای آن ملت(مردم) میزان است که موحد ، مومن ، مسلم  ودر صراط مستقیم الهی باشند. و اگرقرار بود رای هر ملت و مردمی با  هر عقیده ومرام میزان باشد . هیچ پیامبری نباید به رسالت مبعوث می شد و تلاش می کرد .پیروان حضرت ابراهیم (ع) ، نوح(ع) و حضرت محمد (ص) در ابتدا چند نفر از ملت بودند؟ چرا برخی موضوع و حقیقت روشنتر از خورشید را انکار می کنند؟

مراحل شبیه به هم دو انقلاب از آغاز :

1-امتناع از بیعت با یزید اموی و عاری از مهر پهلوی

2-هجرت اجباری به مکه وکربلا و به ترکیه و عراق

3- تبلیغ و نامه نگاری وسخنرانی در منازل هجرت و درکشورهای دیگر

4-اعزام نماینده به کوفه وتهران

5-تهدید یزید اموی مردم کوفه را و یزید تهران ، مردم تهران را  .شهادتهای مکرر تبریز وتهران میدان ژاله و شهادت حضرت مسلم و هانی و طرفداران حضرت

6-حرکت از مکه به سوی کوفه و از نجف به سوی تهران

7-رسیدن به کربلا و محاصره همه جانبه و بستن فرودگاه مهر آباد ( از این جا به بعد تفاوتها شروع می شود و ان شاالله به دعای آقا امام حسین (ع) پیروزی ظاهری نیز تا ظهور قائم آل محمد(ص) ادامه خواهد یافت (برداشت از ص 447 فرهنگ عاشورا، جواد محدثی)

مردمی بودن دو انقلاب : پایه ها وارکان هر دو انقلاب رهبران الهی ومردمان مستضعف خدایی بودند.

مقاومت رهبران، افسران ومردمان دو نهضت در شکنجه گاههای کربلا ، کوفه ، تهران ، قم و ... تا شهید سعیدی وغفاری

مظلومیت رهبران ومردم هر دو امت .


 

نامه نگاری های شبیه به هم رهبران دو انقلاب برای مردم و امت خود ،  البته با تفاوتهای بسیار در پاسخگویی امت : در کوفه اکثر قریب به اتفاق  پاسخ ها ناجوانمردانه و مرعوب و همراه نفاق  و در انقلاب ، تمام ، عالی و از روی صدق و وفاق

نام ها و نسب های شبیه رهبران ، افسران ، رزمندگان، شهیدان ، جانبازان نامهای عملیاتی ، پرچمها ، گردانها و...

سید روح الله (سلاله خلف حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) ملقب به  مصطفوی  از ذریه حضرت محمد مصطفی (ص) و بعد نایب برحق ایشان سید علی حسینی خامنه ای، همچنان امام خمینی (ره) همه فرزند حضرت محمد مصطفی (ص) و حضرت زهرا(س) و امام حسین (ع) و امامان معصوم علیهم السلام.

نقابداران و نفوذی های بسیار مشابه دشمنان در دو نهضت. از ورود نقابداران " ابن زیادی" به کوفه تا خرابکاران نقاب داران فتنه های رنگارنگ انقلاب ما چه نقاب پارچه ای و.. چه نقاب نفاق و دروغ وظاهر سازی" لعن الله امت اسرجت و الجمت و تنقبت (نقاب زدگان) لقتالک"

نمازهای شبیه تیرباران یا بمب گذاری یا منفجر شده در کربلای عراق وایران ( شهدای محراب)و... در نماز ظهرعاشورا تا نماز جمعه وجماعت ایران


 

وارثان انبیاء رهبران دو انقلاب : درباره آقا سید الشهدا (ع) می خوانیم" السلام علیک یا وارث آدم صفوه الله ... نوح نبی الله .... ابراهیم خلیل الله ... حضرت محمد مصطفی (ص) و درباره امامین انقلابمان در حدیث آمده " ان العلماء ورثه الانبیاء "( امام صادق (ع)

ولایتمداری . سرداران در دو نهضت الهی از حضرت ابوالفضل(ع) و اصحاب شهیدآقا امام حسین (ع) تا شهید سعیدی و غفاری و امروز شهید حاج قاسم سلیمانی  وکل رزمندگان اسلام . و وفاداران و یاران.

وصیت نامه بسیار شبیه سرداران و رزمندگان شهید و جانباز و... (حضرت مسلم بن عوسجه(ره) قبل از شهادت ، رنگین در خون با انگشت آقا امام حسین (ع) را به حبیب بن مظاهرنشان می دهد و می گوید" ترا وصیت میکنم تا پای جان  از او حمایت کن" وحبیب بن مظاهر(ع) می گوید " به خدای کعبه قسم آن حضرت را یاری خواهم کرد ") . همین امر در وصیت نامه  اکثر شهیدان وجود دارد .سید شهیدان مدافع حرم شهید حاج قاسم سلیمانی عینا در باره امام خامنه ای (زه) چنین سفارشی دارد.

وعده های بسیار شبیه دشمن به گمراهان درگیر و دار انقلاب : از گندم ری تا سلطنت پهلوی و امروز سلطنت طلبان و منافقان و لندن نشینان

وارونه های وقاحت بار در ماجرای دو انقلاب : آقا امام حسین(ع) نواده دلبند رسول الله می شود "خارج از دین" و یزید "امیرالمومنین".  امامین انقلاب ورزمندگان اسلام "خارجی" ساواکی ها ومنافقان و وابستگان غرب وشرق "دلبسته ایران" . جانبازی که در بدنش آنقدر ترکش است که می شود دور نقشه ایران را ترکش آجین کرد ، "خائن" هست و خودفروشان و وطن فروشان رادیوهای فارسی زبان و اهالی محترم لندن و نیویورک "مدافع وطن". عجب شباهت هایی در وارونه ها!


 

هدف های مشترک دو انقلاب تا برسد به جهانی شدن اسلام ناب محمدی (ص)  به دست پر توان آقا امام زمام (عج):

1-اقامه احکام الهی و برقراری حکومت اسلامی

2-اصلاح امت بعضاً گمراه شده

3-احیای امر به معروف ونهی از منکر

4-احقاق حق وحقوق خالق ومخلوق وامحاء ظلم و تعدی و برپایی نظام عدالت محور

هفتاد و دو شهید کربلای عاشورا وهفتاد و دو شهید سرچشمه ایران ما

هرزگی های مشترک ضد انقلاب در هر دو ماجرا از "حره " تا " هویزه"  و جنایت ، کشتار و تجاوز به نوامیس مسلمانان بی دفاع توسط سپاهیان یزید اموی ولشکر یزید بعثی .


 

یاران وفادار آقا امام حسین (ع) و حضرت سجاد(ع) تا امام خمینی (ره) و امام خامنه ای (زه) و رویش ها وریزش های شبیه خواص

یزید های مشابه دشمن  در دو نهضت از یزید اموی تا صدام یزید خائن ویزید پهلوی

نتیجه: دوستدار حقیقی آقا امام حسین(ع) وشهدای کربلا نمی تواند دوستدار امامین انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی نباشد. نمی شود امام حسینی باشی ورهبران ونظامی راکه 13000 حسین شهید ، تقدیم اسلام کرده نخواهی.

شباهت ها ، بسیار بیشتر از این موارد هستند و ما هم بضاعتمان بیش از این نبود و هم برای تبرک و تیمن تعداد شباهت ها را 72 به عدد تعداد شهدای عاشورای هر دو نهضت انتخاب کردیم و در آخر معتقدیم هرچه حُسن است مربوط به حقیقت دو نهضت و هرچه عیب و اشتباه است از جمع آور این موارد است.

التماس دعا وبخشش                                       جمع آوری کننده: بسیجی هنرمند

 

مرداد 99


یکشنبه دوم شهریور ۱۳۹۹ ساعت 19:41 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

مجله  مبلغان  دی و بهمن 1387 - شماره 111 

ملاقات های امام حسین علیه السلام از مدینه تا کربلا

12

آغاز سخن

حضرت ابا عبد اللّه الحسین علیه السلام برای قیام جاودانه کربلا، علاوه بر زمینه سازی چندین ساله دوران گذشته، از آغاز حرکت خویش نیز دست به فعالیتهای گسترده ای زد: وداع جانسوز با قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و افراد مختلف، نوشتن وصیت نامه و نیز نگارش نامه های بسیار برای قبیله ها و افراد مختلف، ماندن در مکه از ماه مبارک شعبان تا هشتم ماه مبارک ذی الحجّه. از دیگر فعالیتهای حضرت، ملاقاتهایی است که از زمان آغاز حرکت از شهر مدینه تا کربلا داشته. این مجموعه ملاقاتها، نشان دهنده تلاش حضرت برای هدایت انسانها، بیان اهداف بلند قیام، دفاع جانانه از حقیقت اسلام، برخورد شدید با یزید و یزیدیان و اتمام حجّت برای شکاکان و دو دلان می باشد.

آنچه پیش رو دارید، بیان مهمترین ملاقاتهای آن حضرت در سه بخش است: 1. ملاقاتهایی که در مدینه از آغاز حرکت داشته اند؛ 2. ملاقاتهایی که در مکه معظمه با افراد گوناگون داشته اند؛ 3. ملاقاتهایی که در مسیر راه کوفه تا کربلا و در خود کربلا با افراد مختلف داشته اند.

 

الف. ملاقاتهای مدینه

1. ملاقات با ولید بن عتبه

پس از درگذشت معاویه، یزید طی نامه ای به ولید بن عتبه، حاکم مدینه، دستور داد که حسین بن علی علیه السلام و عبد اللّه بن زبیر را احضار کند و از آنها برای خلافتش بیعت بگیرد و اگر از بیعت سرپیچی کردند، سرِ آنها را از بدن جدا کرده، برای او به دمشق بفرستد و از مردم مدینه نیز بیعت بگیرد و اگر کسی نپذیرفت، حکمی را که بیان شد، درباره آنها اجرا کند. (1)

ولید بعد از آگاهی از محتوی نامه، شبانه مروان بن حکم - حاکم پیشین مدینه - را احضار کرد و از او درباره نامه یزید نظرخواهی کرد. مروان گفت: هم اکنون آنها را احضار کن و از آنها برای یزید بیعت بگیر! اگر پذیرفتند، دست از آنها بردار و اگر خودداری کردند، سر از بدن آنها جدا کن، قبل از آنکه از مرگ معاویه آگاه شوند و علیه یزید قیام نمایند.

ولید فوراً عبد اللّه بن عمرو بن عثمان را به سراغ حسین علیه السلام و ابن زبیر فرستاد و آنها را نزد خود فراخواند.

در حالی که امام حسین علیه السلام و ابن زبیر در مسجد نشسته بودند، پیک ولید پیام را ابلاغ نمود.

امام حسین علیه السلام فرمود: گمان می کنم که معاویه رهسپار دیار آخرت شده است [؛ زیرا من در خواب دیدم که منبر معاویه واژگون و خانه او در آتش می سوزد. (2)] و یزید ما را برای بیعت فرا خوانده است.

حضرت با جمعی از جوانان هاشمی به سمت دار الاماره مدینه حرکت کردند و به آنها فرمودند: من داخل میشوم و هنگامی که شما را فراخواندم یا صدای فریاد مرا شنیدید، وارد دار الاماره شوید. (3)

حضرت وارد شدند، در حالی که مروان بن حکم نیز نزد او بود. ولید نامه یزید را برای امام حسین علیه السلام قرائت کرد.

حضرت فرمودند: «ما کنْتُ اُبایعُ لِیزِیدَ؛ من هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد.»

مروان گفت: با امیر المؤمنین بیعت کن! امام حسین علیه السلام فرمودند: وای بر تو که سخن به گزاف گفتی! چه کسی یزید را بر مؤمنین امیر کرده است؟(4)

2. مروان

فردای آن روز، امام حسین علیه السلام در بین راه با مروان بن حکم ملاقات کرد. مروان گفت: من شما را نصیحت می کنم به شرطی که بپذیری! حضرت فرمود: نصیحت تو چیست؟ گفت: من شما را امر می کنم که با امیر المؤمنین یزید بیعت کنی که این بیعت به نفع دین و دنیای شما است.

حضرت با ناراحتی فرمود: «اِنَّ لِلَّهِ وَاِنَّا اِلَیهِ راجِعُون» و ادامه داد: «عَلَی الْاِسْلامِ السَّلامُ اِذْ بُلِیتِ الْاُمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ یزِیدَ وَیحَک یا مَرْوانَ اَتَاْمُرُنِی بِبَیعَةِ یزِیدَ وَهُوَ رَجُلٌ فاسِقٌ؛ فاتحه اسلام را باید خواند آن زمانی که امت گرفتار امیری چون یزید گردد. وای بر تو ای مروان آیا مرا به بیعت یزید فرمان می دهی، در حالی که او مرد فاسقی است!»

سپس فرمود: این سخن ناروا و بیهوده را چرا می گویی؟ من تو را بر این گفتار ملامت نمی کنم؛ زیرا تو همان کسی هستی که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله تو را هنگامی که هنوز در صلب پدرت حکم بن العاص بودی لعنت کرد.

آنگاه فرمود: دور شو ای دشمن خدا! ما اهل بیت رسول خدا هستیم و حق با ما و در میان ما است و زبان ما جز به حق سخن نمی گوید. من خود از پیامبر خدا شنیدم که می فرمود: «خلافت بر فرزندان ابو سفیان و فرزندزادگان آنها حرام است.» و فرمود: «اگر معاویه را بر فراز منبر من دیدید، بی درنگ شکم او را پاره کنید.» به خدا سوگند که مردم مدینه او را بر فراز منبر جدّم رسول خداصلی الله علیه وآله مشاهده کردند؛ ولی به آنچه مأمور شدند، عمل نکردند.»

در این هنگام بود که مروان از روی خشم فریاد برآورد: «هرگز تو را رها نمی کنم، مگر اینکه با یزید بیعت کنی! شما فرزندان علی کینه آل ابوسفیان را در سینه دارید و جا دارد که با آنها دشمنی کنید و آنها [نیز] با شما دشمنی ورزند.»

امام حسین علیه السلام در جواب فرمود: «دور شو ای پلید که ما از اهل بیت طهارتیم و خداوند درباره ما به پیامبرش وحی کرده است که «إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکمْ تَطْهِیرًا »؛(5) «خداوند می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند، و کاملاً شما را پاک سازد.»

با این بیان، دیگر برای مروان قدرت سخن باقی نماند. امام افزود: «ای پسر زرقاء! به خاطر آنچه که از رسول خدا ناخشنودی، تو را بشارت [و خبر] می دهم به عذاب دردناک الهی روزی که نزد خدا خواهی رفت و جدّم رسول خداصلی الله علیه وآله درباره من و یزید از تو پرسش خواهد کرد.» (6)

در این ملاقات امام حسین علیه السلام حقیقت و پستی مروان و آل ابو سفیان را به او معرفی کرد و حقیقت و حقّانیت خویش و اهل بیت را به اثبات رساند و با قاطعیت تمام با این مرد جسور برخورد نمود. در پی این ملاقاتها بود که یزید بلافاصله ولید را از فرمانداری مدینه عزل نمود و مروان بن حکم را به جای او برگزید. (7)

3. محمّد بن حنفیة (8)

محمّد بن حنفیه، قبل از حرکت امام حسین علیه السلام به ملاقات او آمد و گفت: «ای برادر! تو محبوب ترین مردم نزد منی و من از هیچ کس نصیحتم را دریغ نمی دارم، تا چه رسد به شما.. .. از بیعت با یزید کناره گیر و از سکونت در شهرها تا می توانی پرهیز کن. سپس نمایندگان خود را به سوی شهرها اعزام کن و [به این وسیله ] آنها را به سوی خودت دعوت کن؛ اگر تو را اجابت کردند و به بیعت با تو تن دادند، خدا را بر این نعمت شکر کن و اگر با دیگری بیعت کردند، این انتخاب بد به هیچ وجه مزیت و موقعیت تو را به دست فراموشی نخواهد سپرد.... »

امام حسین علیه السلام فرمود: «برادر! به کجا روم؟» محمّد گفت: «به سوی مکه حرکت کن. اگر آن شهر را مناسب اقامت دیدی، در آنجا بمان و اگر احساس کردی که مکه نیز جای امنی برای تو نیست، به بیابانها و کوهها رو کن و همیشه از نقطه ای به نقطه ای در حرکت باش تا آنکه سرانجام کار را دریابی.»

امام حسین علیه السلام در پاسخ فرمود: «ای برادر! تو نصیحت ملاطفت آمیز خود را از من دریغ نداشتی. امیدوارم که پیشنهاد تو مقبول و پسندیده باشد.» (9)

و اضافه فرمود: «یا اَخِی وَاللَّهِ لَوْلَمْ یکنْ مَلْجَاٌ وَلا ماْوی لا بایعْتُ یزِیدَ بْنَ مُعاوِیةَ؛ ای برادر! به خدا قسم اگر [در دنیا ]پناهگاه و محل سکونتی نداشته باشم، هرگز با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد.» محمّد گریست، امام از او تشکر کرد و فرمود: «ای برادر! خداوند تو را جزای خیر دهد که از سر خیر [ خواهی ]پیشنهاد کردی. من قصد عزیمت به مکه را دارم و خود و برادرانم و فرزندان آنها و پیروان من نیز بر این رأی اند. و امّا تو ای برادر! پس می توانی در مدینه بمانی و گزارشهای لازم را از اخباری که میشنوی برایم بفرستی و چیزی از نظر من پنهان نگاه نداری.» (10)

محمّد بن حنفیه ملاقاتی نیز در مکه با امام حسین علیه السلام دارد که در آن ملاقات چنین عرض می کند: «ای برادر! تو مردم کوفه را خوب می شناسی و می دانی که با پدر و برادرت چه کردند و من می ترسم که سرنوشت شما نیز همان سرنوشت گذشتگان بشود. اگر مصلحت بدانی، در مکه بمان که هم جانت سالم می ماند و هم عزّت و احترامت محفوظ است.»

حضرت فرمود: «خوف این را دارم که یزید به طور ناگهانی مرا بکشد و من همان کسی باشم که با کشته شدنش حرمت حرم شکسته می شود.» (11)

محمّد گفت: «پس به اطراف یمن بروید که مناطق امنی است.» حضرت فرمود: «در گفته شما تأمّل می کنم.» ولی فردای آن روز حضرت به سوی کوفه حرکت کرد. محمّد گفت: «چه شد که در حرکت عجله می کنی؟»

حضرت فرمود: بعد از رفتن تو، پیامبر را در خواب دیدم که فرمود: «یا حُسَینُ اُخْرُجْ فَاِنَّ اللَّهَ قَدْ شاءَ اَنْ یراک قَتِیلاً؛ ای حسین! بیرون برو که خداوند خواسته تو را کشته ببیند.» محمّد کلمه استرجاع را بر زبان آورد و گفت: «اکنون که عازم هستی، پس چرا زنان را با خودت می بری؟»

فرمود: «اِنَّ اللَّهَ قَدْ شاءَ اَنْ یراهُنَّ سَبایا؛ خدا خواسته که آنها را اسیر ببیند.» (12)

عبد اللّه وقتی از جریان حرکت امام حسین علیه السلام به سوی کوفه با خبر شد، محضر آن حضرت رسید و از ایشان خواست که با گمراهان سازش کند. همچنین او را از جنگ و کشته شدن برحذر داشت

 

بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب        ور نه این بی حرمتی را کی روا دارد حسین

 

4. عبد اللّه بن مطیع

عبد اللّه بن مطیع، امام حسین (ع) را در بین راه مدینه به مکه ملاقات کرد و به ایشان عرض کرد: «جانم به فدای تو باد! عزم کجا داری؟» امام حسین علیه السلام فرمود: «در حال حاضر قصد رفتن به مکه را دارم و از خدای متعال طلب خیر می کنم.»

عبد اللّه عرض کرد: «به فدایت گردم! از خدا برای شما طلب خیر می کنم، مبادا از مکه به سوی کوفه حرکت کنی؛ چرا که کوفه همان شهر بدخاطره ای است که پدرت را در آنجا کشتند و برادرت امام حسن مجتبی علیه السلام را در چنگ دشمن رها کردند و خود نیز با او از در نیرنگ درآمدند و او را زخم کاری زدند که نزدیک بود او نیز کشته شود. در حرم و خانه خدا بمان؛ زیرا تو بزرگِ نژاد عربی و از مردم حجاز کسی نیست که با تو در رتبه و مقام برابر باشد. در آنجا بمان تا مردم از اطراف به گرد تو جمع گردند. بخدا سوگند که بعد از تو ما را به زنجیر بردگی می کشند.» (13)

ب. ملاقاتهای مکه

کاروان امام روز جمعه، سوم ماه مبارک شعبان وارد مکه شد. حضرت تاهشتم ماه ذی حجّه در آنجا باقی ماند. در این مدت، ملاقاتهای مختلفی داشته اند که به اهم آنها اشاره می شود:

1. گروهی از مردم و عبد اللّه بن زبیر

با ورود امام حسین علیه السلام به مکه، مردم و کسانی که برای حجّ به مکه مشرف شده بودند، به محضر آن حضرت می رسیدند، از جمله عبد اللّه بن زبیر که در جوار کعبه اقامت گزیده و سرگرم نماز و طواف بود، هر روز یا دو روز یک بار به محضر آن حضرت می آمد. وی در اضطراب شدیدی بسر می برد؛ زیرا به خوبی می دانست که امام حسین تا زمانی که در مکه شرف حضور داشته باشد، اهل حجاز با او بیعت نخواهند کرد؛ زیرا امام حسین علیه السلام دارای موقعیت خاص اجتماعی بود و مردم بیش تر از او اطاعت می کردند. (14)

هدف از تظاهر عبد اللّه به عبادت، به دام انداختن افراد بود. علی علیه السلام درباره او فرمود: «ینْصِبُ حِبالَةَ الدِّینِ لِاصْطِفاءِ الدُّنْیا؛(15) دام دینی می گستراند تا دنیا را بدست آورد.»

با این حال، ابن زبیر به امام حسین علیه السلام پیشنهاد کرد که در مکه اقامت کند تا او با امام بیعت نموده، مردم نیز با امام بیعت نمایند. این کار بدین جهت بود که از خود رفع تهمت کند و مردم این پیشنهاد را به عنوان حسن نیت و خیرخواهی اوتلقی کنند. (16)

حضرت فرمود: «یابْنَ زُبَیر لَئِنْ اُدْفَنُ بِشاطِی ء الْفُراتِ اَحَبُّ اِلَی مِنْ اَنْ اَدْفَنَ بِفِناءِ الْکعْبَةِ؛ پسر زبیر! اگر در سرزمین فرات دفن شوم، برایم بهتر است از اینکه در آستانه کعبه به خاک سپرده شوم.»

و در ادامه فرمود: «اِنَّ اَبِی حَدَّثَنِی اَنَّ بِها کبْشاً یسْتَحِلُّ حُرْمَتَها فَما اُحِبُّ اَنْ اَکونَ ذلِک الْکبْشُ؛(17) پدرم به من خبر داد که در مکه قوچی کشته می شود که به وسیله او حرمت خانه خدا شکسته می گردد و من دوست ندارم (هتک حرمت الهی با کشته شدن من باشد و) آن قوچ با شم.»

در نقل دیگر آمده هنگامی که عبداللّه متوجه شد امام حسین علیه السلام عازم کوفه است، به ملاقات امام آمد و گفت: «چه تصمیمی دارید؟ به خدا سوگند که من از عدم مبارزه و جهاد علیه بنی امیه به خاطر ستمهایی که بر بندگان صالح خدا روا می دارند، بسیار بیمناکم و از عذاب الهی می ترسم!» امام حسین علیه السلام فرمود: «تصمیم دارم به کوفه بروم.» عبد اللّه گفت: «خدا تو را موفق بدارد؛ اگر من هم یارانی همانند انصار و یاران تو داشتم، از رفتن به آن دیار امتناع نمی کردم.»

ابن زبیر با اینکه قلباً از رفتن امام حسین به کوفه خوشحال بود؛ ولی برای حفظ ظاهر و رفع اتهامات احتمالی گفت: «اگر شما در همین جا بمانید و ما و مردم حجاز را به بیعت با خود فرا خوانید، به سوی تو خواهیم شتافت و با تو بیعت خواهیم کرد؛ چرا که تو را به امر خلافت سزاوارتر از یزید و پدر یزید [معاویه ]می دانیم.» (18)

شاهد این ظاهرسازی، سخنان عبد اللّه بن عباس است که دست بر شانه ابن زبیر گذاشت و گفت: «ای پسر زبیر! فضا برای تو باز شد و حسین به سوی عراق کوچ کرد.» و در ادامه گفت: «چرا خود را نامزد خلافت نموده ای؟» گفت: به جهت شرافتم.» ابن عباس گفت: «به چه چیز شرافت پیدا کرده ای؟ اگر برای تو شرافتی باشد، از ناحیه ما است و ما از تو شریف تریم.... » (19)

این ملاقاتها ماهیت اصلی زبیر را رو کرد و نشان داد که نامزدی خلافت با درخواست بیعت با امام حسین علیه السلام و ماندن در مکه سازگاری ندارد.

2. عبد اللّه بن عمر

عبد اللّه وقتی از جریان حرکت امام حسین علیه السلام به سوی کوفه با خبر شد، محضر آن حضرت رسید و از ایشان خواست که با گمراهان سازش کند. همچنین او را از جنگ و کشته شدن برحذر داشت.

امام علیه السلام در پاسخ او فرمود: «ای ابا عبد الرحمن! مگر نمی دانی که یک نمونه ناچیز بودن دنیا در نزد خدای تعالی این است که سر یحیی بن زکریا به عنوان هدیه نزد زنی بدکاره از بنی اسرائیل فرستاده شد؟ آیا نمی دانی که بنی اسرائیل از طلوع فجر تا طلوع آفتاب هفتاد پیامبر خدا را می کشتند و بعد مثل اینکه هیچ اتفاقی نیفتاده و حرکت ناروایی رخ نداده است، در بازارها نشسته و مشغول خرید و فروش می شدند؟ خداوند در کیفر آنان شتاب نکرد و به موقع از آنها انتقام گرفت. ای ابا عبد الرحمن! از خدا بترس و از یاری من روی برمگردان.» (20)

جالب است بدانید همین عبد اللّه با حَجّاج جنایتکار به عنوان نماینده عبد الملک مروان بیعت کرد؛ امّا حاضر نشد با امام معصوم بیعت نماید؛ لذا در لحظه مرگ گفت: «بر هیچ چیز دنیا تأسف نمی خورم، مگر بر اینکه با فئه باغیه (معاویه و اهل شام) نجنگیدم و علی را در این امر یاری نکردم.» (21)

عبد اللّه وقتی از شهادت امام حسین علیه السلام آگاه شد، نامه ای با این مضمون برای یزید نوشت: «سوگواری عظیم و بزرگ است و مصیبت سترگ و در اسلام حادثه بزرگی پیش آمد. هیچ روزی مانند روز حسین علیه السلام نیست.»

یزید در پاسخ نوشت: «ای احمق! اگر ما بر حق هستیم، پس از حق خود دفاع کرده ایم و اگر هم بر حق نیستیم، پدرت اوّل کسی بود که این اساس را بنا گذاشت.» (22)

3. عبد اللّه بن عباس

آنگاه که هجرت حضرت از مکه به سمت عراق قطعی شده بود. عبد اللّه بن عباس به ملاقات امام حسین علیه السلام آمد و امام را سوگند داد که در مکه بماند. وی اهالی کوفه را مذمّت نمود و به حضرت عرض کرد: شما نزد کسانی می روید که پدرتان را کشته و برادرتان را مجروح ساخته اند و مسلّماً با شما چنین رفتار خواهند کرد.

امام در جواب ابن عباس فرمود: «یا ابْنَ عَمّ ا ِنِّی وَاللَّهِ لَاَعْلَمُ اَنَّک ناصِحٌ مُشْفِقٌ وَلکنِّی اَزْمَعْتُ وَاَجْمَعْتُ عَلَی الْمَسِیرِ؛(23) ای پسر عمو! به خدا قسم می دانم تو نصیحت گر دلسوزی هستی؛ ولی من تصمیم گرفته ام که [به سوی عراق ]بروم.»

در منابع مختلف جوابهای متفاوتی از امام حسین علیه السلام نقل شده است که موارد زیر از آن جمله اند:

1. اینها نامه های اهالی کوفه است که برای من فرستاده اند و این نامه مسلم بن عقیل است مبنی بر اینکه مردم کوفه با من بیعت کرده اند. (24)

2. پیامبر خدا مرا امر [به خروج ]کرده است و من هم آن را انجام می دهم. (25)

3. در بیرون مکه و حرم کشته شوم، بهتر از آن است که در داخل حرم کشته شوم. (26)

ابن عباس برای نجات حضرت پیشنهاد داد که به یمن بروند و گفت: در یمن قلعه های استواری است و برای پدرت در آنجا شیعیانی است. (27)

 

ولی امام حسین علیه السلام از تصمیم خویش برنگشت. ابن عباس گفت: اگر تصمیم شما قطعی است، اهل بیت و فرزندان خود را به همراه نبرید. می ترسم شما را به قتل برسانند و آنان نظاره گر این صحنه فجیع باشند؛ ولی امام علیه السلام بردن اهل بیت را نیز به اراده الهی مستند نمود.

هنگامی که باز مخالفت امام را با پیشنهاد خود احساس کرد، از روی ناامیدی گفت: چشم ابن زبیر را روشن ساختی که خود به پای خود از مکه بیرون می روی و حجاز را جولانگاه او قرار می دهی؛ چرا که ابن زبیر کسی است که با وجود تو کسی به او اعتنا نمی کند. (28)

4. یحیی بن سعید با جماعتی

عمرو بن سعید بن العاص برادرش یحیی بن سعید را با جماعتی فرستاد تا امام حسین علیه السلام را از رفتن به عراق بازدارد؛ اما موفق نشدند و حتی کار به مشاجره لفظی و درگیری با تازیانه انجامید که مقاومت یاران حضرت مانع موفقیت آنها گردید.

آن گروه گفتند: ای حسین! آیا تقوای الهی را پیشه نمیسازی و از جماعت بیرون رفته و بین امت را جدایی می افکنی؟

امام در جواب آنها این آیه را قرائت کرد: «لِی عَمَلِی وَ لَکمْ عَمَلُکمْ أَنتُم بَرِیونَ مِمَّآ أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِی ءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ »؛(29) «عمل من برای خودم و عمل شما از آن شما است. شما از آنچه من می کنم بیزارید و من نیز از اعمال شما بیزاری می جویم.»

5. جمعی از طرفداران یزید

گروهی نیز به این هدف که حضرت را از رفتن به عراق باز دارند و در واقع، مأمور مخفی امویان بودند، به ملاقات آن حضرت آمدند و او را با عبارات زننده از رفتن به عراق نهی کردند که به سه مورد اشاره می شود:

1. ابو سعید خدری به امام حسین علیه السلام گفت: «اِتَّقِ اللَّهَ فِی نَفْسِک وَاَلْزِمْ بَیتَک فَلا تَخْرُجُ عَلی اِمامِک؛(30) از خدا بترس و ملازم خانه خود باش و بر علیه پیشوای خود شورش نکن!»

2. عمرة دختر عبد الرحمن بن سعد بن زراره انصاری نیز امام حسین علیه السلام را ملاقات کرد و او را به طاعت از جماعت امر نمود و هشدار داد که به قتلگاه خود می رود. (31)

ج. ملاقاتهای مسیر راه مکه تا کربلا

1. فرزدق شاعر

در «صفاح» فرزدق، فرزند غالب بن صعصعه، شاعر معروف، به ملاقات امام شتافت و عرض کرد: هر چه از خدا می خواهید، خداوند به شما عطا کند.

امام حسین علیه السلام فرمود: برای من از اوضاع مردم عراق بگو! عرض کرد: از مرد آگاهی سؤال فرمودی. دلهای مردم با شما است و شمشیرهای آنان با بنی امیه. (32) امام حسین علیه السلام به او فرمود: «ما اَشُک فِی اَنَّک صادِقٌ، النَّاسُ عَبِیدُ الدُّنیا وَالدِّینُ لَعِقٌ عَلی اَلْسِنَتِهِمْ یحُوطُونُهُ ما دَرَّتْ بِهِ مَعایشَهُمْ فَاِذا اسْتَنْبِطُوا قَلَّ الدَّیانُونَ؛(33) تردیدی ندارم که تو راستگو هستی. مردم بنده دنیایند و دین تنها بر زبانشان جاری است. از آن سخن می گویند تا وقتی که معیشتشان بگذرد؛ امّا در وقت سختی دیندار [واقعی ] اندک است.»

2. عبد اللّه بن جعفر

عبد اللّه نزد عمرو بن سعید - حاکم مکه - رفت و برای امام حسین علیه السلام امان نامه گرفت و آن را به همراه نامه ای توسط برادر عمرو بن سعید به خدمت امام فرستاد. خود نیز در منزل «ذات عرق» به ملاقات امام حسین علیه السلام آمد و امان نامه را برای ایشان تقدیم کرد.

در امان نامه آمده بود که: دست از شقاق بردار! من می توانم از یزید برایت بیعت بگیرم.

امام به او نوشت: «کسی که به خدا و عمل صالح دعوت می کند، دعوتش به شقاق نیست! بهترین امان هم امان الهی است.» (34)

حضرت از مراجعت به مکه امتناع ورزیده، فرمود: «رسول خدا را در خواب دیدم که مرا فرمان داد تا به حرکت خود ادامه دهم و من چیزی را که رسول خدا فرمان داده است، انجام خواهم داد.

سپس امام حسین علیه السلام جواب نامه عمرو بن سعید را نوشت و عبد اللّه جعفر همراه یحیی بن سعید از امام جدا شدند؛ اما دو فرزند عبد اللّه، عون و محمّد ماندند و عبد اللّه به آن دو سفارش کرد تا در ملازمت امام باشند؛ ولی خود عذرخواهی نمود و بازگشت. (35)

3. بشر بن غالب

روز دوشنبه، چهاردهم ذیحجّه امام حسین علیه السلام وارد «ذات عرق» شدند و با مردی از قبیله بنی اسد به نام بشر بن غالب ملاقات نمود و از اوضاع مردم کوفه پرسید. او در جواب [همان پاسخ فرزدق را] گفت: «دلها با شما و شمشیرها با بنی امیه.» امام فرمود: «راست گفتی ای برادر اسدی.»

بشر از امام درباره این آیه پرسید: «یوْمَ نَدْعُوا کلُّ اُناسٍ بِاِمامِهِمْ»؛(36)روزی که هر کس با امامش خوانده می شود.» حضرت فرمود: «هُمْ اِمامانِ اِمامٌ هُدی دَعا اِلی هُدی وَاِمامٌ ضَلالَةٌ دَعا اِلی ضَلالَةٍ فَهُدی مَنْ اَجابَهُ اِلَی الْجَنَّةِ وَمَنْ اَجابَهُ اِلَی الضَّلالَةِ دَخَلَ النَّار؛(37) دو دسته امام وجود دارد: امام هدایت که [مردم را ]به هدایت می خواند و امام گمراهی که به ضلالت دعوت می کند. کسی که امام هدایت را پیروی کند، به بهشت می رود و کسی که امام ضلالت را پیروی کند، داخل در جهنّم خواهد شد.» بشر با امام همراه نشد. بعدها او را دیدند که بر سر قبر امام حسین علیه السلام گریه می کند و از اینکه او را یاری نکرده است، پشیمان است. (38)

4. ابو هرة

در منطقه ثعلبیه، فردی به نام ابو هرّه ازدی با امام ملاقات کرد و علت سفر حضرت را جویا شد. امام حسین علیه السلام در جواب فرمود: «امویان مالم را گرفتند، صبر کردم. دشنامم دادند، تحمّل نمودم. خواستند خونم را بریزند، فرار کردم. ای ابو هرّه! بدان که من به دست فرقه ای یاغی کشته خواهم شد و خداوند لباس مذلّت را به طور کامل به تن آنان خواهد پوشاند و شمشیر برنده بر آنان حاکم خواهد کرد. کسی که آنان را ذلیل سازد.» (39)

5. زهیر بن قین

روز 21 ذی حجّه، امام حسین علیه السلام به منطقه «زرود» وارد شدند. در نزدیکی اردوی امام، زهیر بن قین بجلی خیمه هایی برپا کرده بود که به همراه خانواده و برخی اطرافیانش در حال بازگشت از حج به سوی کوفه بودند. او فردی عثمانی بود و با خاندان حسین علیه السلام میانه ای نداشت. امام به دنبال وی فرستاد؛ ولی او حاضر به ملاقات با امام ححسین علیه السلام نشد.

همسرش دیلم (و یا دُلهم) که دختر عمرو بود، گفت: سبحان اللّه، فرزند پیامبر تو را فرا خوانده و کسی را به دنبالت فرستاده و تو از رفتن خودداری می کنی!

زهیر از جای برخاست و به سوی امام رفت. طولی نکشید که مراجعت نمود، در حالی که چهره اش می درخشید و مسرور بود و یک باره دگرگون شد. وی همسرش را همراه برادرزنش فرستاد و مهریه او را پرداخت وگفت: «اِنِّی قَدْ وَطَّنْتُ نَفْسِی عَلَی الْمَوْتِ مَعَ الْحُسَین؛ من جان خود را برای کشته شدن در راه امام حسین علیه السلام آماده کرده ام.»

و به همراهانش گفت: هر کسی از شما دوست دارد، با من بیاید. و اِلّا این آخرین دیدار ما است. و بعد حدیثی را نقل کرد که ما در «بلنجر» [شهری است در نواحی دریای خزر ]می جنگیدیم، خداوند ما را پیروز کرد و غنایمی را به دست آوردیم. سلمان باهلی (یا سلمان فارسی) به ما گفت: «اِذا اَدْرَکتُمْ سَید شَبابِ آلِ مُحَمَّدٍ فَکونُوا اَشَدُّ فَرَحاً بِقِتالِکمْ مِمَّا اَصَبْتُمُ الْیوْمَ مِنَ الْغَنائِمِ؛(40) زمانی که محضر سید شباب آل محمدصلی الله علیه وآله را درک کردید، به جنگ نمودن در کنار او [و یاری نمودن او] بیش تر شاد باشید، از آنچه امروز از غنائم به دست آورده اید.»

6. مرد نصرانی

در برخی مقاتل نقل شده است که چون امام حسین علیه السلام به «ثعلبیه» رسید، مردی نصرانی به همراه مادرش نزد آن حضرت آمدند و اسلام آوردند و همراه او رهسپار کربلا شدند. (41) شاید این مرد همان وهب باشد که در برخی مقاتل ذکر شده است.

7. حرّ ریاحی

روز یکشنبه، بیست و هفتم ذی حجّه، امام وارد منزل ذوحُسَمْ شد. در این روز حر بن یزید ریاحی با هزار نفر سر راه ایشان قرار گرفت. لشکریان حرّ تشنه بودند؛ بنابراین حضرت دستور داد که به آنها و اسبهایشان آب دادند و خود نیز در این امر شرکت جُست و برخی از افراد، از جمله علی بن طعان و اسبش را آب داد.

هنگام ظهر حضرت خطبه مختصری ایراد نمود و فرمود: «من به سوی شما نیامدم تا اینکه نامه های شما به من رسید و فرستادگان شما نزد من آمدند و از من خواستند که به نزد شما آیم.. .. پس اگر بر سر پیمان خود هستید، به شهر شما می آیم، و اگر آمدنم را ناخوش می دارید، من بازگردم. حرّ در مقابل امام سکوت کرد و حضرت دستور داد حجّاج بن مسروق اذان و اقامه را بگوید؛ سپس به حر فرمود: تو با اصحاب خود نماز می گذاری؟ عرض کرد: خیر، ما به شما اقتدا می کنیم. نماز ظهر اقامه شد و هر کس به جایگاه خود بازگشت. پس از آن، حضرت مجدداً از دعوت کوفیان و نامه های آنها سخن به میان آورد. حرّ پاسخ داد: ما از جمله نویسندگان نامه ها نبودیم و مأموریت داریم به محض روبرو شدن، شما را نزد عبید اللّه بن زیاد ببریم.

خوارزمی گوید: امام حسین علیه السلام لبخندی زد و فرمود: «اَلْمَوْتُ اَدْنی اِلَیک مِنْ ذلِک؛(42) مرگ به تو از این پیشنهاد نزدیک تر است.» پس حضرت و همراهانش تصمیم برگشت گرفتند؛ اما حرّ و لشکریانش مانع آنها شدند. حضرت فرمود: مادرت به عزایت بگرید! چه می خواهی؟ حرّ گفت: اگر غیر از شما چنین سخنی گفته بود، در نمی گذشتم؛ ولی به خدا سوگند که نمی توانم نام مادر شما را جز به نیکی ببرم. (43)

سپس گفت: من مأمور به جنگ نیستم؛ ولی مأمورم از شما جدا نگردم تا شما را به کوفه ببرم؛ پس اگر شما از آمدن خودداری می کنید، راهی را انتخاب کنید که به کوفه ختم و به مدینه پایان نیابد تا دستوری از ابن زیاد برسد و شما هم نامه برای یزید بنویسید تا شاید این امر به عافیت و صلح منتهی گردد که در نزد من بهتر از آن است که به جنگ و ستیز با شما آلوده شوم.

در منزل «ذوحُسَمْ» در بخشی از خطبه خود خطاب به لشکریان حُر فرمود: «اَنَّهُ قَدْ نَزَلَ مِنَ الْاَمْرِ ما قَدْ تَرَوْنَ... اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لا یعْمَلُ بِهِ وَاَنَّ الْباطِلَ لا یتَناهی عَنْهُ لِیرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقاءِ اللَّهِ مُحِقّاً فَاِنِّی لا اَرَی الْمَوْتَ اِلَّا شَهادَةً وَلَا الْحَیاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ اِلَّا بَرَماً؛(44) آنچه را که روی داده و پیش آمده می بینید. مگر نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل دوری نمی شود؟ مؤمن باید [در این حال ]راغب لقای حق باشد. من مرگ را جز شهادت نمی یابم و زندگانی با ستمگران را غیر از ننگ و عار نمی دانم.»

حرّ امام حسین علیه السلام را از کشته شدن ترساند، حضرت فرمود: «اَفَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنِی؟ هَیهات طاشَ سَهْمُک وَخابَ ظَنُّک؛ مرا از مرگ می ترسانی! هرگز، تیرت به خطا رفت و گمانت واهی است.» آنگاه اشعاری را در مدح شهادت خواند که یکی از آنها این است:

سَاَمْضِی وَما بِالْمَوْتِ عارٌ عَلَی الْفَتی

اِذا ما نَوی حَقّاً وَجاهَدَ مُسْلِماً(45)

«من می روم و مرگ برای جوانمرد ننگ نیست، به این شرط که برای خدا باشد و خالصانه بکوشد.»

در منزل اَلْبِیضَة نیز حضرت خطاب به حُر و یارانش فرمود: «اَیهَا النَّاسُ اِنَّ رَسُولَ اللَّه قالَ مَنْ رَای سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلّاً لِحَرامِ اللَّهِ ناکثاً عَهْدَهُ مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ یعْمَلُ فِی عِبادِ اللَّهِ بِالْاِثْمِ وَالْعُدْوانِ فَلَمْ یغَیرْ عَلَیهِ بِفِعْلٍ وَلا قَوْلٍ کانَ حَقّاً عَلَی اللَّهِ اَنْ یدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ؛(46) ای مردم! رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: هر کس سلطان ستم پیشه ای را که محرّمات الهی را حلال و پیمان خداوندی را شکسته و با سنّت رسول خدا مخالفت کرده و ستم بر بندگان خدا روا داشته ببیند و با رفتار و گفتار علیه او بر نخیزد، بر خداوند است که او را در عذاب داخل کند.»

8. چهار سوار

28 ذی الحجّه چهار سوار به نامهای نافع بن هلال، مجمع بن عبد اللّه، عمرو بن خالد و طَرِمّاح بر امام حسین علیه السلام وارد شدند. حرّ گفت: این چند تن از مردم کوفه اند. من آنها را بازداشت کرده و یا به کوفه برمی گردانم.

امام حسین علیه السلام فرمود: «من اجازه چنین کاری را نمی دهم و از آنان محافظت می کنم؛ زیرا اینها یاران من هستند، همانند اصحابی که از مدینه با من آمده اند؛ پس اگر بر آن پیمانی که با من بستی استواری، آنها را رها کن؛ و گرنه با تو می جنگم.» و حر از بازداشت آنها صرف نظر کرد.

امام حسین از آنها پرسید که از کوفه چه خبر دارید؟ مجمع گفت: «به اشراف کوفه رشوه هایی گزاف داده اند و چشم مال پرست آنها را پر کرده اند تا دلهای آنان را نسبت به بنی امیه نرم کنند و اینک یک دل و یک زبان با تو دشمنی می ورزند؛ اما سایر مردم دلشان با تو است؛ ولی فردا شمشیرهایشان به روی تو کشیده خواهد شد. حضرت در این منزل از شهادت قیس بن مسهر صیداوی اطلاع یافت و اشک در چشمانش حلقه زد و بعد از تلاوت آیه «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ»؛(47) فرمود: «اَللَّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلِشِیعَتِنا مَنْزِلاً کرِیماً عِنْدَک وَاَجْمَعْ بَینَنا وَاِیاهُمْ فِی مُسْتَقَرِّ رَحْمَتِک؛(48) خدایا [بهشت را ]برای ما و شیعیان ما منزل کریم در نزد خودت قرار بده و ما و آنها را در سرای رحمتت جمع کن.»

9. عبید اللّه بن حرّ

در قصر بنی مقاتل، حضرت امام حسین علیه السلام حجّاج بن مسروق را نزد عبید اللّه بن حرّ جعفی فرستاد.

عبید اللّه پرسید: ای حجّاج بن مسروق چه پیامی آورده ای؟ گفت: هدیه و کرامتی اگر پذیرا باشی! این حسین است که تو را به یاری خود خوانده است. اگر او را یاری کنی، مأجور خواهی بود و اگر کشته گردی به فیض شهادت نائل خواهی آمد.

عبید اللّه گفت: به خدا سوگند! از کوفه خارج نشدم، مگر اینکه دیدم جماعت کثیری به قصد جنگیدن با حسین بیرون می آیند و شیعیان او را مخذول ساخته، فهمیدم که حسین کشته خواهد شد. و چون من قدرت بر یاری او را ندارم، مایل نیستم نه او مرا ببیند و نه من او را.

حجّاج بن مسروق نزد امام بازگشت و پاسخ عبید اللّه بن حرّ را به عرض امام رساند.

آن حضرت با عده ای از اهل بیت و یارانش برخاست و به خیمه عبید اللّه بن حر رفت و در قسمت بالای مجلس در جایی که برای او تهیه شده بود، نشست.

عبید اللّه بن حر می گوید: من در طول عمرم هرگز کسی را همانند حسین علیه السلام ندیدم. وقتی نگاهم به او افتاد در آن لحظه که به سوی خیمه ام می آمد، آن منظره و هیئت گیرایی داشت که در هیچ چیزی آن جاذبه وجود نداشت و چنان رِقّتی در من پدیدار شد که تاکنون هرگز نسبت به کسی در من این گونه رقّت پیدا نشده بود. آن لحظه ای که مشاهده نمودم امام حسین علیه السلام راه می رفت و کودکان [و جوانان ]پروانه وار گرد شمع وجودش حرکت می کردند، به محاسنش نظر کردم همانند بال غراب سیاه بود. عرض کردم: آیا این رنگ سیاهی موی شما است یا اثر خضاب است؟

فرمود: «ای پسر حُر! پیری ام فرا رسید.» متوجه شدم که اثر خضاب است.

آنگاه امام حسین علیه السلام فرمود: «ای پسر حُر! اهل شهر شما به من نامه نوشتند که به یاری من هماهنگ اند و از من خواستند تا نزد آنها بیایم؛ ولی به آنچه وعده داده بودند، وفا نکردند. و تو [نیز] دارای گناهان زیادی هستی(49). آیا نمی خواهی به وسیله توبه آن اعمال ناشایسته را از بین ببری؟»

عبید اللّه گفت: «چگونه جبران آن همه گناه ممکن است ای پسر پیامبر!» حضرت فرمود: «فرزند دختر پیامبرت را یاری کن!»

عبید اللّه گفت: «به خدا سوگند! من می دانم کسی که از تو پیروی کند، در روز قیامت سعادتمند خواهد شد؛ ولی نصرت من تو را در قتال با دشمن بی نیاز نمیکند و در کوفه برای شما یاوری نیست و من [نیز] چنین نکنم؛ زیرا نفسم به مرگ راضی نمی شود؛(50) ولی اسبم به نام «ملحقه» و شمشیرم را در اختیار شما قرار می دهم.»

حضرت فرمود: «ما جِئْناک لِفَرَسِک وَسَیفِک اِنَّما اَتَیناک لِنَسْأَلَک النُّصَرَةَ؛ ما برای اسب و شمشیرت به نزد تو نیامدیم. ما آمدیم که [تو راه سعادت را انتخاب کنی و] از تو یاری بخواهیم.»

آنگاه فرمود: «حال که ما را یاری نمی کنی، به اسب و شمشیرت نیازی نیست و ما گمراهان را به یاری خویش نطلبیم؛ ولی تو را نصیحت می کنم، اگر می توانی به جایی برو که فریاد ما را نشنوی و مقاتله ما را نظاره گر نباشی. از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیدم که فرمود: «مَنْ سَمِعَ واعِیةَ اَهْلَ بَیتِی وَلَمْ ینْصُرْهُمْ عَلی حَقِّهِمْ اَکبَّهُ اللَّهُ عَلی وَجْهِهِ فِی النَّارِ؛ هر کس بانگ اهل بیت من را بشنود و بر گرفتن حقشان یاری نکند، خدا او را به روی در آتش می افکند.»

بعدها عبید اللّه بن حرّ اشعاری در ندامت و پشیمانی از عدم حمایت از امام حسین علیه السلام سرود و در حالی که از ابن زیاد خشمگین بود کوفه را به قصد جبل ترک کرد. (51)

10. عمرو بن قیس

عمرو بن قیس مشرقی با پسر عمویش «در قصر بنی مقاتل» بر امام حسین علیه السلام وارد شدند. بعد از سلام از امام علیه السلام پرسیدند: «این سیاهی که در محاسن شما می بینیم، از خضاب است یا رنگ موی شما است؟» حضرت فرمود: «خضاب است، موی ما بنی هاشم زود سفید می شود.» آنگاه پرسید: «آیا به یاری من می آیی؟»

عمرو گفت: «من مرد عائله مندی هستم و مال بسیاری از مردم نزد من است و نمی دانم کار به کجا می انجامد و خوش ندارم امانت مردم از بین برود.» البته پسر عموی او نیز همین پاسخ را داد.

امام علیه السلام فرمود: «پس از اینجا بروید که هر کس فریاد ما را بشنود و یا ما را ببیند و لبیک نگوید و به فریاد ما برنخیزد، بر خداوند است که او را با صورت در آتش اندازد.» (52)

11. عمر سعد

امام حسین علیه السلام شخصی به نام عمرو بن قرظه انصاری را نزد عمر بن سعد فرستاد و از او خواست که شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند. عمر سعد پذیرفت. شب هنگام، امام حسین با بیست نفر از یارانش و عمر بن سعد با بیست نفر از سپاهیانش در محل موعود حضور یافتند. امام حسین علیه السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادرش عباس و فرزندش علی اکبر را در نزد خود نگاه داشت. عمر بن سعد نیز به جز فرزندش حفص و غلامش، به بقیه همراهان دستور بازگشت داد.

در ابتدا امام حسین علیه السلام فرمود: «ای پسر سعد! آیا با من مقاتله می کنی و از خدایی که بازگشت تو به سوی او است، هراسی نداری؟ من فرزند کسی هستم که تو بهتر می دانی [و می شناسی ]. آیا این گروه را رها نمی کنی تا با ما باشی و این موجب نزدیکی تو به خداوند می شود؟»

عمر بن سعد گفت: «اگر از این گروه جدا شوم، می ترسم که خانه ام را خراب کنند!» حضرت فرمود: «من خانه ات را [دو باره ] می سازم.» عمر گفت: «من بیمناکم که املاکم را از من بگیرند!»

حضرت فرمود: «من از اموالی که در حجاز دارم، بهتر از آن به تو خواهم داد.» و به نقل دیگری حضرت فرمود: که من «بغینجه» را به تو خواهم داد. و آن مزرعه بسیار بزرگی بود که نخلهای زیاد و زراعت کثیری داشت و معاویه حاضر شد آن را به یک میلیون دینار خریداری کند؛ ولی امام آن را به او نفروخت.

عمر بن سعد گفت: «من در کوفه بر جان افراد خانواده ام از خشم ابن زیاد بیمناکم و می ترسم که آنها را از دم شمشیر بگذراند!»

امام حسین علیه السلام هنگامی که مشاهده کرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمی گردد، از جای برخاست و فرمود: «تو را چه می شود؟ خداوند جان تو را به زودی در بسترت بگیرد و تو را در روز قیامت نیامرزد. به خدا سوگند من می دانم از گندم عراق جز به مقدار اندک نخواهی خورد!»

عمر بن سعد با تمسخر گفت: «جو ما را بس است.» (53)

برخی نیز نوشته اند که امام حسین به عمر بن سعد فرمود: مرا می کشی و گمان می کنی که عبید اللّه ولایت ری و گرگان را به تو خواهد داد! به خدا سوگند که گوارای تو نخواهد بود و این عهدی است که با من بسته شده است و تو هرگز به این آرزوی دیرینه خود نخواهی رسید! پس هر کاری که می توانی انجام ده که بعد از من روی شادی را در دنیا و آخرت نخواهی دید و می بینم که سر تو را در کوفه بر سر نی می گردانند و کودکان سر تو را هدف قرار داده، به طرف آن سنگ پرتاب می کنند. (54)

بنابر آنچه مرور کردیم امام حسین علیه السلام در ملاقاتهای خویش، هم اهداف قیام خویش را که اصلاح امت و بیعت نکردن با یزید و اجابت دعوت کوفیان بود، تبیین کرد و هم با استقامت و جدّیت تمام در مقابل طرفداران یزید همچون مروان بن حکم ایستاد و هم عده ای نظیر زهیر بن قین و حر بن یزید ریاحی را هدایت نمود و بر جمع دیگر همچون: عبد اللّه بن عمر، عبید اللّه بن حر جعفی و عمر بن سعد اتمام حجّت کرد. برخی ملاقاتها نیز جنبه کسب اطلاعات از اوضاع کوفه و مخالفان داشته و در یک کلام می توان گفت: حضرت برای تبیین اهداف و هدایت افراد و اتمام حجّت از هیچ کوششی دریغ نورزید.

 

پی نوشت:

 

1) ر.ک: تاریخ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، بیروت، دار صادر، ج 2، ص 241؛ نفس المهموم، شیخ عباس قمی، قم، بصیرتی، ص 66؛ انساب الاشراف، بلاذری، بیروت، دار التعارف، ج 3، ص 155.

2) ر.ک: مثیر الاحزان، ابن نما حلّی، قم، مؤسسه امام مهدی، ص 24.

3) کامل ابن اثیر، بیروت، دار صادر، ج 4، ص 14؛ مقتل الحسین، مقرّم، بیروت، دار الکتاب، ص 129.

4) ر.ک: مناقب ابن شهر آشوب، قم، انتشارات علّامه، ج 4، ص 88؛ ارشاد شیخ مفید، قم، آل البیت،ج 2، ص 33.

5) احزاب/33.

6) ر.ک: الفتوح، ابن اعثم، بیروت، دار الندوة، ج 5، ص 24؛ حیاة الامام الحسین، ج 2، ص 256؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 88.

7) مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 88.

8) حنفیة، لقب مادر او است. نام مادرش خوله بود، و پدر بزرگوارش امیر مؤمنان علی علیه السلام است.

9) ر.ک: ارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 34.

10) ر.ک: بحار الانوار، محمّدباقر مجلسی، بیروت، مؤسسة الوفاء، ج 44، ص 329.

11) کلام امام علیه السلام اشاره به عبد اللّه بن زبیر دارد که با کشته شدنش، حرمت خامه خدا هتک شد.

12) ر.ک: لهوف، سید بن طاووس، قم، انتشارات داوری، ص 27.

13) ر.ک: کامل ابن اثیر، ج 4، ص 19. قابل یادآوری است که مورخان دیگر همچون شیخ مفید، زمان به وقوع پیوستن این ملاقات را هنگام آمدن از مکه به سوی عراق می دانند و برخی نیز احتمال داده اند که دو ملاقات با دو نفر متفاوت بوده است؛ هنگام رفتن به مکه با عبد اللّه بن مطیع و هنگام رفتن به عراق با عبد اللّه بن ابی مطیع. (ر.ک: الامام الحسین و اصحابه، فضلعلی قزوینی، قم، باقری، ص 163.)

14) ر.ک: ارشاد مفید، ج 2، ص 35.

15) ر.ک: حیاة الحسین علیه السلام، دمیری، قم، منشورات رضی، ج 2، ص 310؛ قصّه کربلا، ص 81 - 82.

16) قصّه کربلا، ص 157.

17) کامل الزیارات، ابن قولویه، نجف، مرتضویه، باب 23، ص 72.

18) ر.ک: نفس المهموم، ص 167؛ قصه کربلا، ص 158.

19) ر.ک: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 20، ص 134؛ قصه کربلا، ص 158؛ تأمّلی در نهضت عاشورا، رسول جعفریان، نشر مورّخ، قم، 1386، ص 75.

20) ر.ک: بحار الانوار، ج 44، ص 365؛ قصه کربلا، ص 156؛ امالی شیخ صدوق، مجلس 30، ح 1.

21) ر.ک: الاستیعاب، ابن عبد البر، قاهره، الفجاله، ج 3، ص 950.

22) ر.ک: بحار الانوار، ج 45، ص 328.

23) تاریخ طبری، جریر طبری، بیروت، دار سویدان، ج 5، ص 384.

24) ر.ک: قصه کربلا، ص 15؛ تجارب الامم، مسکویه رازی، تهران، سروش، ج 2، ص 56.

25) ر.ک: مقتل الحسین، خوارزمی، قم، دار انوار الهدی، ج 1، ص 192 - 193.

26) ر.ک: معجم الکبیر، طبرانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج 3، ص 128.

27) ر.ک: البدایة والنهایة، ابن کثیر دمشقی، دار الکتب، 1407 ق، ج 8، ص 160؛ تأمّلی در نهضت عاشورا، ص 75.

28) تجارب الامم، ص 56؛ قصه کربلا، ص 155.

29) یونس/41.

30) ترجمة الامام الحسین من تاریخ دمشق، ابن عساکر، تحقیق علّامه محمودی، بیروت، ص 57.

31) ر.ک: همان، ص 58.

32) قُلُوبُ الناسِ مَعَک وَسُیوفُهُمْ مَعَ بَنِی اُمَیة.

33) بُغیة الطالب، عمر بن احمد، بیروت، دار الفکر، ج 6، ص 2614؛ تأمّلی در نهضت عاشورا، ص 78؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 40؛ العقد الفرید، ج 4، ص 171.

34) تأمّلی در تهضت عاشورا، ص 76.

35) ر.ک: ابصار العین، محمّد سماوی، قم، بصیرتی، ص 39؛ الامام حسین و اصحابه، فضلعلی قزوینی، قم، باقری، ص 64؛ قصه کربلا، ص 169.

36) اسراء/71.

37) الفتوح، ترجمه محمّد بن احمد هروی، تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، 1372 ش، ج 5، ص 120.

38) ر.ک: ترجمة الحسین، ص 88؛ مثیر الاحزان، ص 42؛ قصه کربلا، ص 170.

39) ر.ک: الفتوح، ج 5، ص 123، و با اختلافی در البدایة والنهایة، ج 8، ص 183، و بحار الانوار، ج 44، ص 368 آمده.

40) حیاة الامام الحسین علیه السلام، ج 3، ص 66؛ ارشاد مفید، ج 2، ص 73؛ قصه کربلا، ص 179؛ الاستیعاب، ج 2، ص 632؛ تأمّلی در نهضت عاشورا، ص 84 - 85.

41) ر.ک: الامام الحسین واصحابه، ص 170.

42) مقتل الحسین، خوارزمی، قم، مکتبة المفید، ج 1، ص 233.

43) حُر در جواب امام ادب را مراعات کرد. همین مراعات ادب و اقتدا کردن به آن حضرت و اعتقاد به شفاعت جدّ او و سخنان امام حسین علیه السلام، مجموعاً زمینه هدایت او را فراهم کرد.

44) تاریخ طبری، ج 5، ص 403.

45) کامل ابن اثیر، ج 4، ص 48؛ قصه کربلا، ص 196.

46) مقتل الحسین، مقرم، ص 184.

47) احزاب/23.

48) کامل ابن اثیر، ج 4، ص 49؛ الفتوح، ج 5، ص 147.

49) عبید اللّه بن حر در گذشته از هواداران عثمان بود و در جنگ صفین نیز جزء سپاه معاویه بود و بعد از شهادت امیر مؤمنان علیه السلام، ساکن کوفه شد. (وسیلة الدارین، موسوی، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ص 67.)

50) مقایسه بین برخورد زهیر با دعوت امام حسین علیه السلام و برخورد عبید اللّه بن حر که هر دو عثمانی بودند، می رساند که انتخاب سعادت به دست خود انسان است، منتهی همّت مردانه می خواهد.

51) مقتل الحسین، مقرّم، ص 189، الفتوح، ج 5، ص 131 - 133؛ تأمّلی در نهضت عاشورا، همان، ص 89.

52) ر.ک: ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، شیخ صدوق، تهران، مکتبة الصدوق، ص 308؛ قصه کربلا، ص 206.

53) ر.ک: بحار الانوار، ج 44، ص 388.

54) ر.ک: سفینة البحار، ج 2، ص 270؛ قصه کربلا، ص 235 - 236.


شبهه دعوای عشقی امام حسین علیه السلام و یزید علیه اللعنه
یکشنبه دوم شهریور ۱۳۹۹ ساعت 0:6 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

شبهات فیس بوک : جنگ کربلا بر سر عشق به یک دختر ؟

 

شبهات مطرح شده :

در کتاب تاریخ طبری یکی از دلایل جنگ ، دعوای عشقی میان حسین (ع) و یزید بر سر دختری زیبارو به نام ارینب دختر اسحاق آورده شده است؟

 

پاسخ :

 

در کتاب تاریخ طبری چنین مطلبی وجود ندارد و  کذب محض است.این کتاب را میتوانید از اینترنت دانلود و مطالعه فرمایید.

 

متن کامل این جمله بدین صورت است:

 

سالهاست مردم ما برای حسین بر سر و سینه میزنند در حالی که نمیدانند او را برای چه کشتند: یکی از سرداران یزید زنی زیبا به نام اورینب داشت و یزید عاشق وی شد و شعرهای فراوان در مدح او خواند. از سویی با نامه های کوفیان، حسین مصمم میشود که به کوفه برود. در دمشق یزید با راهنمایی معاویه سردار را به سفر میفرستد و وقتی سردار برمیگردد شهر را از این شایعه پر میکنند که اورینب در غیاب شوهر زنا کرده است. شوهر هم فورا" زن را طلاق میدهد و حسین فورا" زن را ربوده، عقد میکند. یزید به حسین پیغام داد که اگر سرت را میخواهی زن را طلاق بده. حسین زن را پس نفرستاد و بخاطر نامۀ هانی به سوی کوفه رفت و در کربلا کشته شد.

 

پاسخ به شبهه :

 

این داستان در سایتهای مختلف و توسط افراد گوناگون بیان می شود ولی متأسفانه معمولا به طور کامل نقل نمی شود و مدرکی نیز برای آن بیان نمی گردد . نکته ی جالب این است که این داستان در هیچ یک از کتب مهم تاریخی و یا روائی شیعه نقل نگشته است و جالب آنکه حتی کتب طراز اول اهل سنت در تاریخ و حدیث نیز کوچکترین اشاره ای به آن نمی کنند . با کمی جستجوی بیشتر ، مشخص شد که اصل این قضیه را برای اولین بار ، ابن قتیبه در کتاب «الإمامة و السیاسه» (جلد ۱ ، صص ۲۰۲- ۱۹۳) نقل می کند و پس از او ، کتب «سرح العیون فی شرح قصیدة ابن بدرون» (صص۸۰-۱۷۲) ، «ثمرات الأوراق» (صص ۳۶ – ۲۲۹) ، «نهایة الإرب» (ج ۶ ، صص ۵ – ۱۸۰) ، « قصص العرب» (ج۴ ، صص ۸- ۲۹۱) نیز این قضیه را بازگو نموده اند . اگر متنی را که این کتب نقل کرده اند مورد بررسی قرار دهیم ، از روی اختصاری که در نقل داستان دارند و با توجه به اینکه ابن قتیبه در کتاب خویش این قضیه را با شرح بیشتری نسبت به سایرین نقل نموده است و همچنین با در نظر گرفتن تقدم زمانی ابن قتیبه از بقیه ، در می یابیم که سایر کتب نیز آنرا از کتاب «الإمامة و السیاسه» نقل نموده اند . شگفت انگیز است که هرگز در بین نام این کتب ، کتب معروف تاریخی و روائی اهل سنت نظیر تاریخ طبری ، تاریخ ذهبی ، صحاح شش گانه و . . . به چشم نمی خورد.

 

اما بجاست تا اصل داستان را آنگونه که ابن قتیبه در کتاب خویش آنرا نقل می کند ، به صورت مختصر به همراه هم بررسی کنیم:

 

ارینب بنت اسحاق ، همسر عبدالله بن سلام ، والی عراق بود. او در زیبائی و کمال و شرافت و مال و دارائی ، در میان اهل زمان خود ، زبانزد بود. یزید به شدت به او دل می بندد و جریان را با معاویه در میان می گذارد و به او می گوید زیبائی و کمال ادب ارینب در میان مردم زبانزد و شایع است و من به او دل بسته بودم . اما عشق خود را پنهان نمودم تا اینکه او شوهر نمود . ولی آنچه در سینه ام بود روز به روز توسعه یافت تا اینکه دیگر صبرم تمام شده است. هرچه معاویه او را به صبر و شکیبائی فرا می خواند ، سودی نمی بخشد. سرانجام معاویه حیله ای می اندیشد تا یزید را به خواسته خود برساند .

 

نامه ای به عبدالله بن سلام می نویسد و او را از عراق به شام فرا می خواند. پس از ورود عبدالله به شام ، او را در منزلی نیکو ، جای می دهد. در این هنگام، ابوهریره و ابوالدرداء که دو تن از صحابه رسول خدا بودند و در نزد معاویه بسر می بردند، را احضار می کند و می گوید: «من قصد دارم در زمان حیات خویش، دخترم را شوهری نیکو دهم و برای این کار عبدالله را که مردی با فضیلت است، پسندیده ام . به پیش او روید و مطلب را با او درمیان گذارید» آنان نیز همین گونه کردند. به این ترتیب عبدالله به خواستگاری دختر معاویه آمد. معاویه به او گفت که اختیار دخترم در دست اوست و او باید خود با این وصلت موافق باشد.

 

از طرف دیگر، معاویه جریان را با دختر خویش در میان گذارد و به او گفت که اگر عبدالله برای خواستگاری به نزد تو آمد، به او بگو که تو زن داری و اگر خواهان ازدواج با من هستی، شرط من آنست که همسر خویش را طلاق دهی. هنگامی که عبدالله به نزد دختر معاویه رفت و از شرط او آگاه شد ، همسر خویش را طلاق داد و آن دو صحابی را نیز شاهد بر این کار گرفت. در این هنگام بود که متوجه شد معاویه او را فریب داده است ، چرا که هرگز نتوانست به وصال دختر او برسد.

 

پس از این، معاویه، ابوالدرداء و ابو هریره را برای خواستگاری ارینب به سوی عراق فرستاد. هنگامی که به عراق رسیدند؛ ابوالدرداء به جهت احترامی که برای امام حسین (ع) قائل بود؛ پیش از هر چیز، ابتدا به نزد آن حضرت رفت تا آن حضرت را ببیند و قضیه را نیز با او در میان بگذارد. امام حسین(ع) هنگامی که آگاه شد ابوالدرداء قصد خواستگاری ارینب برای یزید را دارد، به او گفت که از جانب آن حضرت نیز از ارینب خواستگاری کند تا او به انتخاب خویش یکی را برگزیند.

ابوالدرداء به خواستگاری ارینب رفت و از سوی یزید و امام حسین(ع) هر دو، خواستگاری کرد، ارینب به او گفت: «اگر من می خواستم با کسی مشورت کنم ، همانا با تو مشورت می کردم ، تو اگر به جای من بودی ، کدام را برمی گزیدی ؟»، بعد از اینکه به او اصرار کرد، ابوالدرداء به او گفت: «من اگر به جای تو بودم، حسین را بر می گزیدم، خودم دیدم که رسول خدا(ص) لبان خود را بر لبان او میگذارد، تو نیز لبان خود را بر جائی قرار ده که پیامبر لبان خویش را قرار می داده است». به این ترتیب ارینب امام حسین را برگزید و به عقد سید الشهداء(ع) در آمد. هنگامی که معاویه از قضایا آگاه گشت، به شدت ابوالدرداء را مورد نکوهش قرار داد.

 

از سوی دیگر ، عبدالله بن سلام که مورد بی مهری معاویه قرار گرفته بود و از حکومت عراق نیز عزل شده بود، روزگار را به سختی می گذراند و در فقر به سر می برد. به یاد آورد که در نزد ارینب کیسه ای از جواهرات به امانت گذارده است . از شام به عراق بازگشت و نزد سیدالشهدا(ع) رفت.

ماجرا را با او در میان گذارد و از حضرت خواست تا کیسه را از ارینب گرفته و به او بدهد. حضرت به او گفت که خود به نزد ارینب برو و کیسه را از او بگیر. او به اطاق مجاور رفت و کیسه را از ارینب مطالبه کرد. ارینب کیسه جواهرات را بدون اینکه آنرا باز نموده باشد، در جلوی او گذارد. او کیسه را گشود و مشتی از جواهرات آنرا به ارینب داد و هردو به یاد دوران گذشته به گریه افتادند. در این لحظه امام حسین(ع) به اطاق وارد شد و با مشاهده این وضعیت فرمود : «اشهد الله أنی طالقها ثلاثا اللهم إنک تعلم أنی لم أستنکحها رغبة فی مالها و لا جمالها و لکنی اردت إحلالها لبعلها و ثوابک علی ما عاجلته فی أمرها ». «خدا را شاهد می گیرم که من او را ۳ طلاقه کردم. خدایا تو می دانی که من به خاطر مال و زیبائی او با او ازدواج ننمودم، بلکه می خواستم او بدین واسطه به شوهرش (بعد از آنکه او را طلاق داد) حلال شود، و به ثواب تو برسم ». در این هنگام عبدالله و ارینب دوباره با هم ازدواج نمودند و تا آخر عمر با هم در کمال محبت زندگی کردند.

 

نقد:

این داستان هم به لحاظ سند هم به لحاظ محتوا با مشکلات فراوانی روبرو است که به اختصار به برخی از آنها اشاره می کنیم:

 

اشکال سندی :

روایت فوق مرسل است و هیچ‌گونه سندی برای آن ذکر نشده تا بتوان آن را مورد بررسی قرار داد. چون ابن قتیبه(نویسنده کتاب الامامه و السیاسه) داستان را این چنین آغاز می کند: «ما حاول معاویة من تزویج یزید قال: وذکروا أن یزید بن معاویة سهر لیلة من اللیالی، وعنده وصیف لمعاویة یقال له رفیق، ...»

 

او که خود هم عصر این ماجرا نبوده است نمیگوید این ماجرا را از چه کسی شنیده است تا ما بتوانیم سلسلۀ راویان را بررسی کنیم. چه بسا فرد دروغگویی این ماجرا را به او گفته باشد.

 

از سوی دیگر ابودرداء که در این داستان میبنیم بنا به نظر معروف در زمان حکومت عثمان مرده است. برخی هم مرگ او را ۳۹ یا ۳۸ هجری درگذشته است(ابن اثیر الکامل، ج ۳، ص ۱۲۹؛ابن عبدالبرّ،‌الاستیعاب، ج ۳، ص ۱۲۲۹ ـ ۱۲۳۰؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج ۴، ص ۶۲۲.) پس او چگونه میتواند در این ماجرا که در اواخر حکمرانی معاویه و زمان ولایتعهدی یزید روی داده است حضور داشته باشد؟ پس این داستان دارد از شخصیتی در ماجرا نام میبرد که در آن زمان سالها از مرگش گذشته بوده است !!!

 

از سوی دیگر از این داستان در اسناد دسته اول و مشهور هیچ خبری نیست. مشهورترین کتابی که این داستان را ذکر کرده است کتاب الامامه و السیاسه است که برخی در این که نویسنده آن ابن قتیبه باشد شک دارند.(دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۴، ص ۴۵۹) از این گذشته اسناد معدودی هم که این ماجرا را نقل میکنند انقدر آشفته هستند که در برخی از آنان این ماجرا را به فرد دیگری نسبت میدهند ولی روایت آنها در مورد ازدواج آن فرد با اورینب نیز قابل قبول نیست و تضاد کامل با عقل دارد ولی به علت عدم ارتباط با بحث از آوردنش خودداری میکنیم.

 

اشکالات محتوائی

۱- اگر از لحاظ تاریخی بررسی کنیم ، تاریخ نام تمامی امراء عراق در زمان معاویه را نقل نموده است  در زمان معاویه ، ابتدا «مغیرة بن شعبه»، والی عراق بود . پس از او ولایت عراق ، از جانب معاویه به «زیاد بن ابیه» واگذار شد . سپس «عبیدالله بن زیاد» والی بصره (بخشی از عراق ) شد و حکومت بخش دیگر عراق ، یعنی کوفه به «نعمان بن بشیر» واگذار گشت . هر چه صفحات تاریخ را جستجو کنیم ، به هیچ وجه با شخصی به نام عبدالله بن سلام در میان والیان عراق در زمان معاویه مواجه نمی شویم ، چه برسد به این که پس از مدتی فرمانروائی، معاویه او را عزل نموده باشد.

 

۲- از طرف دیگر ، تناقض بسیار روشنی دیگر نیز در این داستان وجود دارد. سیدالشهدا (ع) در شهر مدینه به دنیا آمدند و تمام مدت عمر خویش را در مدینه بودند . تنها در زمان حکومت امیرالمؤمنین (ع) که آن حضرت به کوفه آمدند ، امام حسین (ع) نیز به همراه پدر به کوفه وارد شدند . پس از شهادت امیرالمؤمنین (ع) که در ۲۱ رمضان سال ۴۰ هجری اتفاق افتاد ، امام حسین (ع) تنها ۵ ماه یا ۶ ماه در کوفه ماندند و بنا بر نقل تاریخ، در ۱۵ ربیع الثانی و یا ۱۵ جمادی الأول (یعنی ۵ماه یا ۶ماه بعد) به همراه برادر خویش ، امام مجتبی (ع) به مدینه بازگشتند و تا آخر عمر و هنگامی که به سمت عراق حرکت نمودند ، در مدینه بودند . از جانب دیگر ، معاویه در سال ۴۱ پس از صلح با امام مجتبی (ع) و قضایائی که روی داد ، به حکومت رسید و در این سال بود که اهل عراق نیز از او اطاعت نمودند و خلافت او را پذیرفتند و زودترین هنگامی که می توانسته است تا شخصی را به عنوان والی عراق تعیین کند ، سال ۴۱ و پس از ۵ و یا ۶ ماهی بوده است که امام حسین (ع) در عراق بودند ، چرا که تا قبل از آن هنوز عراق از معاویه تبعیت نمی کرد که او بتواند برای آن حاکمی بفرستد . لذا این داستان در شرایطی اتفاق افتاده است که بر طبق نقل آن، معاویه عبدالله بن سلام را به حکومت عراق منصوب نموده بود و لذا در این زمان امام حسین (ع) در مدینه بودند. بنابراین حتی اگر بپذیریم که شخصی به نام عبدالله بن سلام وجود داشته است و معاویه ابتدا او را به حکومت عراق منصوب کرد و سپس او را برکنار نمود ، داستان تصریح می کند که او به عراق آمد و به پیش سیدالشهدا (ع) رفت ، و یا بر طبق این افسانه ، ابوالدرداء، هنگامی که برای خواستگاری ارینب به عراق آمد ، با امام حسین (ع) مواجه شد، در حالیکه در آن زمان اصلا امام حسین(ع) در عراق نبودند.

 

۳- سومین تضاد آشکاری که در این ماجرا وجود دارد ، آنست که اگر کسی مختصری با فقه اهل بیت و آیات قرآن کریم آشنائی داشته باشد ، می داند که بر خلاف اهل سنت ، اهل بیت به صریح آیات قرآن ، بیان می کنند که اگر شخصی خواست تا همسر خویش را طلاق بدهد ، با گفتن اینکه من تو را ۳ طلاقه کردم ، همسر او ۳ طلاقه نمی شود ، بلکه باید او را ۳بار طلاق بدهد و پس از هر طلاق دوباره او را عقد کند تا پس از طلاق سوم ، او ۳ طلاقه محسوب گردد. پس چگونه ممکن است که امام حسین (ع) این گونه عمل کرده باشند ؟ آیا عقل سلیم در درستی این ماجرا دچار تردید نمی شود؟

 

۴- آیا می توان پذیرفت جوانی ۱۶ ساله همانند یزید که در شام به دنیا آمده و تا آخر نیز در آنجا بوده است، تنها به صرف شنیدن حرف مردم ، عاشق زنی گردد که در عراق زندگی می کند و بدون آنکه حتی او را دیده باشد ، عشق او تا بدان جا پیش رود که صبر را از کفش برباید؟

 

۵- یکی از شرایط طلاق در فقه امامیه حضور ۲ شاهد عادل عاقل است که در اینجا از شاهد نیز خبری نیست.

 

وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ ـــــ و دو تن [مرد] عادل را از میان خود گواه گیرید، و گواهى را براى خدا به پا دارید (طلاق:۲)

 

۶- در داستان فوق امام حسین علیه السلام‌ به عبدالله سلام می فرماید: بل أدخله علیک حتى تبرئی إلیه منه کما دفعه إلیک.(تو داخل منزل من شده و با ارینب ملاقات کن و با تحویل اموال خود ذمه او را بری کن.) و این نیز با سیره اهل بیت علیهم السلام‌ و غیرت مردانگی عرب سازگاری ندارد که یک مرد اجنبی و نامحرم را به اندرون خویش راهنمایی کنند.گذشته از این که بری شدن ذمه نیازی به خلوت با نامحرم ندارد.

 

۷- ابن قتیبه به عنوان اولین کسی که این ماجرا را نقل می کند و در حالیکه که تا زمان حیات امام حسین (علیه السلام) حدود ۲۰۰ سال نیز فاصله دارد، اما هیچ سندی برای این داستان نقل نمی نماید و به هیچ وجه نمی گوید که این مطلب را از چه کسی نقل می کنند.

 

اضافه بر آنچه که ذکر شد، این داستان و یا بهتر بگوئیم این افسانه، با تمام صفحات تاریخ اسلام که مورد اتفاق شیعه و سنی است، دارای تناقض است. همه نقل کرده اند که معاویه در سال ۵۶ هجری قمری جهت گرفتن بیعت برای خلافت یزید ، به حج رفت ؛ ولی عده ای با او بیعت ننمودند و از جمله امام حسین (ع) به هیچ وجه حاضر به بیعت با یزید نگشتند. پس از آنکه معاویه از دنیا رفت ، یزید

 

نامه ای به والی مدینه که پسر عموی او بود و «ولید بن عتبة بن ابی سفیان» نام داشت ، نوشت و به او گفت که از حسین بن علی بیعت بگیر، اگر بیعت کرد، محترم و مکرم باشد و اگر از بیعت سرباز زد، گردن او را بزن. اگر این داستان حقیقی بوده و یزید به دنبال تصفیه حساب شخصی باشد، دیگر نباید به والی مدینه بگوید که در صورت بیعت کردن، حسین را تکریم کن و به او احترام گذار. به علاوه پس از واقعه کربلا که امام حسین (ع) به شهادت رسیدند و اهل بیت آن حضرت به اسارت یزید برآمدند، هنگامی که او اهل بیت را مورد شماتتهای بسیار و آزارهای گوناگون قرار داد، حتی یکجا نیز مشاهده نمی کنید که قضایای ارینب را مطرح نموده باشد و امام حسین را مورد شماتت قرار داده باشد. حتی هنگامی که یزید به امام سجاد (ع) اشکال می نمود ، گفت که پدرت فراموش کرده بود که خدا ملک و پادشاهی را به هر کس بخواهد می دهد، اگر او بیعت می نمود، در نهایت عزت زندگی می نمود.

 

اگر از جانب امام حسین (ع) نیز به این قضیه بنگریم و حتی اگر آنرا صحیح نیز بدانیم، قطعا حضرت بر طبق این داستان به هدف خویش رسیده بود و ارینب را به عقد خویش در آورده بود، پس دیگر چه دلیلی دارد که پس از گذشت ۲۰ سال ، بخواهد برای انتقام جوئی قیام کند؟ و در طول مسیر هنگامی که انگیزه قیام حضرت را مکررا از او می پرسند ، تنها یک جواب دهد که هدف او احیای اسلام و امر به معروف و نهی از منکر است؟

 

مجموع این شواهد کاملا برای ما مشخص می کند که این داستان افسانه ای بیش نیست و شبیه هزاران داستان عاشقانه ایست که تخیل عرب در ساختن و پرداختن آنها، تبحری کامل دارد و کتبی نظیر قصص العرب که خود از ناقلان این افسانه است، در صفحات دیگر خود افسانه های عاشقانه دیگری را نیز نقل می کند که همگان بر تخیلی بودن آنها اعتراف دارند. هرچند که انگیزه سازندگان آن قصه، بیان سیادت و بزرگواری امام حسین (ع)، خدعه و نیزنگ بازی معاویه و بی پروائی یزید در عشقبازی بوده است، اما اصل این قضیه، مجعول و ساخته و پرداخته تخیل آنهاست. و حتی اگر نیز بپذیریم که این داستان واقعیت دارد، باز نیز ارتباط آن با کربلا و قیام سیدالشهدا (ع)، وصله ناچسبی است که تنها اگر منطق و عقل را کنار گذاریم می توانیم آنرا بپذیریم.

 


خطبه متقین
شنبه یکم شهریور ۱۳۹۹ ساعت 18:52 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

خطبه متقین


خُطبه مُتّقین یا خطبه هَمّام درباره صفات پرهیزکاران، از خطبه‌های مشهور نهج البلاغه است که امیر مؤمنان(ع) بنا به درخواست یکی از شیعیان به نام هَمّام آن را بیان کرد. در این خطبه، رفتارهای فردی، اجتماعی و عبادی متقین چنان به تصویر کشیده شده است که گویند همام، پس از شنیدن آن، مدهوش شد و جان داد.

خطبه متقین
اطلاعات روایت
نام‌های دیگر:هَمّام
موضوع:توصیف پرهیزکاران
صادره از:امام علی(ع)
راوی اصلی:همام
منابع شیعه:نهج البلاغه
احادیث مشهور

 

حدیث سلسلةالذهب.حدیث ثقلین.حدیث کساء.مقبوله عمر بن حنظله.حدیث قرب نوافل.حدیث معراجحدیث ولایت.حدیث وصایت.حدیث جنود عقل و جهل.حدیث شجره

دلیل ایراد خطبه

نام نسخهشماره خطبه[۱]
المعجم المفهرس و صبحی صالح۱۹۳
فیض الاسلام، ابن میثم۱۸۴
خوئی، ملاصالح۱۹۲
ابن ابی الحدید، عبده۱۸۶
ملافتح الله۲۲۱
فی ظلال۱۹۱

یکی از دوستان و شیعیان عابد امیرمؤمنان(ع) به نام هَمَّام، از وی توصیف پرهیزگاران را خواست.[۲] او از امیرالمؤمنین(ع) در خواست کرد که پرهیزگاران را آنگونه توصیف کند که او بتواند تصور دقیق و صحیحی از آنها داشته باشد. امام که در مرحله اول نمی‌خواست چنین توصیفی داشته باشد به همام فرمود؛ ای همّام از خدا بترس و نیکوکار باش همانطور که در قرآن کریم آمده است «همانا خدا با کسانی است که پرهیزگار و نیکوکارند». [۳] اما همام از این پاسخ قانع نشد و به امام اصرار کرد که پرهیزگاران را برایش توصیف کند. امام که اصرار همام را دید این خطبه را ایراد کرد. [۴]

برخی عنوان کرده‌اند که امام در این خطبه حدود ۱۰۵ صفت از پرهیزگاران را بیان کرد.[۵] اما همام از شنیدن این اوصاف تاب نیاورد و سخن امام تا به انتها رسید ناله‌ای زد و بیهوش شد و در همان بیهوشی از دنیا رفت. امیرالمؤمنین(ع) فرمود به همین دلیل نمی‌خواستم پرهیزگاران را برای او توصیف کنم چرا که پندهای رسا برای کسانی که قلب و جانشان آماده پذیرش چنین سخنانی است، همین کار را می‌کند. در این میان مردی به امام علی(ع) گفت؛ این سخنان چرا با تو چنین نکرد؟ امام فرمود: وای بر تو، برای هر کس زمان مرگ مشخص شده یا اجلی وجود دارد که تا زمان آن نرسد اجل و مرگ کسی محقق نمی‌شود. آرام باش و دیگر این‌طور سخن نگو چرا که این سخنان شیطان است که بر زبان تو جاری می‌شود.[۶]

نام‌گذاری

این خطبه را به اعتبار مضمون آن که توصیف متقین یا پرهیزگاران است «خطبه متقین» و نیز به اعتبار نام درخواست‌کننده ایراد خطبه، خطبه هَمّام نامیده‌اند.

مضمون

محور این خطبه چنانکه از نامیش پیداست، توصیف متقین یا پرهیزگاران است. امام(ع) در توضیح این امر، رفتار متقین در اجتماع، رفتار فردی آنها، نحوه عبادتشان، و نگاهشان به خویشتن را ترسیم می‌کند. در ذیل برخی از این صفات ذکر می‌شود. البته مرز دقیقی در تفکیک این صفات جهت بخش بندی متصور نیست و لذا برخی را می‌توان در ذیل عنوان دیگری نیز ذکر کرد؛ ولی نگارنده صرفاً برای به دست دادن یک دسته‌بندی، به صورت ذیل عنوان‌بندی نموده است.

اوصاف اجتماعی متقین

برخی از اوصاف متقین در جامعه از این قرار است:

  1. نیک‌گفتاری
  2. میانه‌روی
  3. فروتنی
  4. چشم‌پوشی از محرّمات
  5. گوش‌دادن به علم سودمند
  6. حریص در طلب دانش
  7. شکیباییدر سختی
  8. بخشیدن کسی که بدو ستم کرده
  9. دوری از سخن زشت
  10. تباه نکردن آنچه بدانها سپرده‌اند
  11. فروبردن خشم
  12. در امان بودن مردم از بدی آنها
  13. امیدواری به آنها در کارهای نیک

اوصاف فردی

  1. بدگمانی به خویشتن
  2. ترس از ستوده شدن توسط دیگران
  3. ایمان با یقین
  4. بردباری
  5. امید به امور اخروی و ناخواهانی دنیا

رابطه با خالق

  1. نمازهای شبانه با تلاوتقرآن
  2. دواجویی در قرآن
  3. اثرگذاری آیات قرآن بر جان آنها
  4. خشوع در عبادت
  5. یاد خدا و سپاس از او در طول شبانه روز

ترجمه‌ها و شرح‌ها

  • ترجمه‌ها

این خطبه علاوه بر اینکه در ترجمه‌های کل نهج البلاغه آمده است، ترجمه‌های مستقلی نیز دارد که برخی از آنها در ذیل می‌آید:

  1. از پارسایان‌ برایم‌ بگو: ترجمه خطبه‌ متقین‌(همام‌)، ترجمه‌ و توضیح‌ از جمال‌الدین‌ دین‌پرور.[۷]
  2. صفات متقین(خطبه همام) مولای متقیان، امیرمومنان، علی(ع)، ترجمه غلامرضا یاسی‌پور.[۸]
  3. مثنوی پارسانامه: ترجمه‌ای منظوم از خطبه متقین حضرت علی(ع) و نامه حضرت علی(ع) به امام حسن(ع)، سراینده عبدالمهدی معرف‌زاده.[۹]
  • شرح‌ها
  1. اوصاف‌ المتقین‌، محمد شریفی‌ اشکوری‌.[۱۰]
  2. اوصاف‌ متقین‌: ترجمه‌ و شرح‌ و تفسیر خطبه‌ همام‌ نهج‌البلاغه‌، قادر فاضلی‌؛ مقدمه‌ محمدتقی جعفری.[۱۱]
  3. شرح خطبه‌ متقین(شرح حدیث همام)،محمدتقی مجلسی؛ تصحیح و تحشیه جویا جهانبخش.[۱۲]
  4. صفات‌ متقین‌ در کلام‌ مولای‌ متقیان‌ (به‌شعر فارسی‌): شرح‌ خطبه‌ امیرالمومنین‌ حضرت‌ علی‌(ع‌) به‌ همام‌، سروده‌ محمدعلی‌ محمدی‌ (امید).[۱۳]
  5. متقین‌، گلهای‌ سرسبد آفرینش‌: دریافتی‌ از خطبه‌ همام‌ نهج‌ البلاغه‌، مهدی‌ شجاعی‌.[۱۴]
  6. نغمه‌ الهی‌: شرح‌ منظوم‌ و ترجمه‌ خطبه‌ متقین‌ از نهج‌ البلاغه‌، مهدی‌ الهی قمشه‌ای‌.[۱۵]
  7. آئینه پرهیزکاران شرح خطبه همام. فارسی. از سید ابراهیم علوی خوئی. در سال ۱۳۴۱ش. در ۳۴۷ صفحه وزیری چاپ شده است.[۱۶]
  8. تنبیه العباد شرح خطبه همام. از شیخ محمد جواد بن محمد علی بن جعفر تستری درگذشته ۱۳۲۵.[۱۷]
  9. درّ ثمین شرح خطبه همام. فارسی. از شیخ عبدالحسین بن شیخ محمد طاهر دزفولی درگذشته ۱۳۳۹.[۱۸]
  10. شرح خطبه همام. ازمیر آصف قزوینی درگذشته حدود ۱۱۴۰ نسخه آن را شیخ عبدالنبی قزوینی مؤلف تتمیم امل الآمل دیده است.[۱۹]
  11. شرح خطبه همام. از میرزا ابوالقاسم بن میرزا احمد اصطهباناتی معروف به علامه متولد ۱۳۱۲.[۲۰]
  12. شرح خطبه همام. از محمدتقی بن حسین علی هروی درگذشته ۱۲۹۹.[۲۱]
  13. شرح خطبه همام. از حسین بن علی بن محمد شفیع متولد ۱۳۳۱.[۲۲]
  14. شرح خطبه همام. ازسید علاء الدین گلستانهاصفهانی درگذشته ۱۱۱۰.[۲۳]
  15. شرح منظوم خطبه همام. فارسی. از دکتر جواد نوربخش کرمانی در سال ۱۳۷۱ق در تهران چاپ شده است.[۲۴]
  16. نور الیقین. شرح و ترجمه خطبه همام است از حسین شفیعی که در سال ۱۳۷۲ چاپ شده.[۲۵]
  17. اوصاف‌ پارسایان‌: شرح‌ خطبه‌ امام‌ علی‌ علیه‌السلام‌ درباره‌ متقین‌، عبدالکریم‌ سروش‌.[۲۶]

متن خطبه

وَ مِن خُطبَةٍ لَامیرِ المُؤمِنینَ(ع) يَصِفُ فيها المُتَّقينَ

متنترجمه آیت الله مکارم شیرازی

رُوی أنّ صاحِباً لأَمیرالمُؤمنِینَ(علیه السلام) یُقالَ لَهُ هَمّامُ کانَ رَجُلاً عابِداً، فَقالَ لَهُ: یا أَمیرالمُؤمنینَ، صِفْ لِی الْمُتَّقینَ حَتّى کَأَنى أَنظُرُ إِلَیْهِمْ. فَتَثاقَلَ(علیه السلام) عَنْ جَوابِهِ ثُمَّ قالَ: یا همَّام ! اِتَّقِ اللهَ وَ أَحْسِنْ: فَـ (ـإِنَّ اللهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَّ الَّذینَ هُمْ مُّحْسِنُونَ). فَلَمْ یَقْنَعْ هَمّامُ بِهذَا الْقَولُ حَتّى عَزَمَ عَلَیْه، فَحَمِداللهَ و أَثنى عَلَیهِ، وَ صلّى عَلَى النَّبِىِّ(صلى الله علیه وآله) ثُمَّ قالَ(علیه السلام):

یکى از یاران امیرمؤمنان على(علیه السلام) به نام «همام»(2) که مرد عابد و پرهیزکارى بود، به آن حضرت عرض کرد : اى امیرمؤمنان! پرهیزکاران را برایم آنچنان وصف کن که گویى آنها را با چشم مى نگرم. امام(علیه السلام) در پاسخ او درنگ کرد و آن گاه فرمود : اى همام تقواى الهى پیشه ساز و نیکى کن که خداوند با کسانى است که تقوا پیشه کنند و کسانى که نیکوکارند; ولى همام به این مقدار قانع نشد (و توضیح بیشتر خواست و اصرار ورزید) تا اینکه امام(علیه السلام) تصمیم گرفت صفات متقین را مشروحاً براى او بازگو کند، پس حمد خداى را بجا آورد و ثنا نمود و بر پیامبرش صلى الله علیه و آله درود فرستاد. سپس فرمود.

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللّهَ ـ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى ـ خَلَقَ الْخَلْقَ حِینَ خَلَقَهُمْ غَنِیًّا عَنْ طَاعَتِهِمْ، آمِناً مِنْ مَعْصِیَتِهِمْ، لاَِنَّهُ لاَ تَضُرُّهُ مَعْصِیَةُ مَنْ عَصَاهُ، وَ لاَ تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ. فَقَسَمَ بَیْنَهُمْ مَعَایِشَهُمْ، وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْیَا مَوَاضِعَهُمْ.

اما بعد (از حمد و ثناى الهى)، خداوند منزه و والا خلق را آفرید در حالى که از اطاعتشان بى نیاز و از معصیتشان ایمن بود، زیرا نه عصیان گنه کاران به او زیان مى رساند (و بر دامان کبریایى اش گردى مى نشاند) و نه اطاعت مطیعان به او نفعى مى بخشد. پس از آفرینش آنان، روزى و معیشتشان را (با روش حکیمانه اى) در میان آنان تقسیم کرد و هر یک را در جایگاه دنیوى اش جاى داد.

فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ: مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ، وَ مَلْبَسُهُمُ الاِقْتِصَادُ، وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ. غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ، وَ وَقَفَوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ. نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلاَءِ کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی الرَّخَاءِ.

(ولى) پرهیزکاران در این دنیا صاحب فضایلى هستند: گفتارشان راست، لباسشان میانه روى و راه رفتنشان تواضع و فروتنى است. چشمان خویش را از آنچه خداوند بر آنان حرام کرده فرو نهاده اند و گوشهاى خود را وقف شنیدن علم و دانشى کرده اند که براى آنان سودمند است، حال آنان در بلا همچون حالشان در آسایش و رفاه است.

وَ لَوْلاَ الاَْجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْن، شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ، وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ. عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَادُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ، فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ، وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ.

و اگر سرآمد معیّنى که خداوند براى (زندگى) آنها مقرّر داشته نبود یک چشم بر هم زدن، ارواحشان از شوق پاداش الهى و ترس از کیفر او در جسمشان قرار نمى گرفت. آفریدگار در روح و جانشان بزرگ جلوه کرده، به همین دلیل غیر او در چشمانشان کوچک است. آنها به کسانى مى مانند که بهشت را با چشم خود دیده و در آن متنعم اند و همچون کسانى هستند که آتش دوزخ را مشاهده کرده و در آن معذّبند!

قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ، وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ، وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَةٌ، وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِیفَةٌ، وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِیفَةٌ. صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِیلَةً. تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ یَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ. أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا، وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا.

قلبهاى آنها اندوهگین و مردم از شرّشان درامانند. اندامشان لاغر و نیازهایشان اندک و نفوسشان عفیف و پاک است. آنها براى مدتى کوتاهى در این جهان صبر و شکیبایى پیشه کردند و به دنبال آن آسایشى طولانى نصیبشان شد. این تجارتى پر سود است که پروردگارشان براى آنها فراهم ساخته است. دنیا (با جلوه گریهایش) به سراغ آنها آمد; ولى آنها فریبش را نخوردند و آن را نخواستند. دنیا مى رفت که آنها را اسیر خود سازد ولى آنان به بهاى جان، خویش را از اسارتش آزاد ساختند!

أَمَّا اللَّیْلُ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ، تَالِینَ لاَِجْزَاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلاً. یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ یَسْتَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ. فَإِذَا مَرُّوا بِآیَة فِیهَا تَشْوِیقٌ رَکَنُوا إِلَیْهَا طَمَعاً، وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَیْهَا شَوْقاً، وَ ظَنُّوا أَنَّها نُصْبَ أَعْیُنِهِمْ.

اما شب هنگام بر پاى خود (به نماز) مى ایستند و آیات قرآن را شمرده و با تدبر مى خوانند، به وسیله آن، جان خویش را محزون مى سازند و داروى درد خود را از آن مى طلبند. هنگامى که به آیه اى مى رسند که در آن، تشویق است (تشویق به پاداشهاى بزرگ الهى در برابر ایمان و عمل صالح) با اشتیاق فراوان بر آن تکیه مى کنند و چشم جانشان با علاقه بسیار در آن خیره مى شود و گویى آن بشارت را در برابر چشم خود مى بینند

وَ إِذَا مَرُّوا بِآیَة فِیهَا تَخْوِیفٌ أَصْغَوْا إِلَیْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ، وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِیقَهَا فِی أُصُولِ آذَانِهِمْ، فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ، مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَکُفِّهِمْ وَ رُکَبِهِمْ، وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ، یَطْلُبُونَ إِلَى اللّهِ تَعَالَى فِی فَکَاکِ رِقَابِهِمْ.

و هنگامى که به آیه اى مى رسند که بیم و انذار در آن است (انذار در برابر گناهان) گوشهاى دل خویش را براى شنیدن آن باز مى کنند و گویى فریادها و ناله هاى زبانه هاى آتش دوزخ در درون گوششان طنین انداز است! آنها قامت خود را در پیشگاه خدا خم مى کنند (و به رکوع مى روند) و پیشانى و کف دست ها و سر زانوها و نوک انگشتان پا را (به هنگام سجده) بر زمین مى گسترانند و آزادى خویش را از پیشگاه خداوند متعال درخواست مى کنند.

وَ أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ، أَبْرَارٌ أَتْقِیَاءُ. قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْیَ الْقِدَاحِ یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضَى، وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَض; وَ یَقُولُ: لَقَدْ خُولِطُوا!.

وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیمٌ! لاَ یَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِیلَ، وَ لاَ یَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِیرَ. فَهُمْ لاَِنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ، وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ إِذَا زُکِّیَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا یُقَالُ لَهُ، فَیَقُولُ: أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْ غَیْرِی، وَ رَبِّی أَعْلَمُ بِی مِنِّی بِنَفْسِی! اللَّهُمَّ لاَ تُؤَاخِذْنِی بِما یَقُولُونَ، وَ اجْعَلْنِی أَفْضَلَ مِمَّا یَظُنُّونَ، وَاغْفِرْ لی مَا لاَ یَعْلَمُونَ!

پرهیزگاران به هنگام روز، دانشمندانى بردبار و نیکوکارانى با تقوا هستند، ترس و خوف (در برابر مسؤولیتهاى الهى) بدنهاى آنها را همچون چوبه هاى تیر، تراشیده و لاغر ساخته است، آن گونه که بینندگان (ناآگاه) آنها را بیمار مى پندارند، در حالى که هیچ بیمارى در وجودشان نیست و گوینده (بى خبر وغافل) مى گوید: افکارشان به هم ریخته و بیمار دل اند،

در حالى که اندیشه اى بس بزرگ با فکر آنان آمیخته است. از اعمال اندک، خشنود نمى شوند و اعمال فراوان خود را زیاد نمى شمارند، بلکه پیوسته خود را (به کوتاهى و قصور) متّهم مى سازند، و از اعمال خود نگرانند، هر گاه یکى از آنها را مدح و ستایش کنند. از آنچه درباره او گفته شده به هراس مى افتد و مى گوید : من از دیگران نسبت به خود آگاه ترم و پروردگارم به اعمال من از من آگاه تر است. بارالها! مرا به جهت نیکیهایى که به من نسبت مى دهند مؤاخذه مفرما! و مرا برتر از آنچه آنها گمان مى کنند قرار ده و گناهانى را که من دارم و آنها نمى دانند ببخش!

فَمِنْ عَلاَمَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّکَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِی دِین، وَ حَزْماً فِی لِین، وَ إِیماناً فِی یَقِین، وَ حِرْصاً فِی عِلْم، وَ عِلْماً فِی حِلْم، وَ قَصْداً فی غِنىً، وَ خُشُوعاً فِی عِبَادَة، وَ تَجَمُّلاً فِی فَاقَة، وَ صَبْراً فِی شِدَّة، وَ طَلَباً فِی حَلاَل، وَ نَشَاطاً فِی هُدًى، وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَع.

یَعْمَلُ الاَْعْمَالَ الصَّالِحَةَ وَ هُوَ عَلَى وَجَل. یُمْسِی وَ هَمُّهُ الشُّکْرُ، وَ یُصْبِحُ وَهَمُّهُ الذِّکْرُ.

یَبِیتُ حَذِراً وَ یُصْبِحُ فَرِحاً; حَذِراً لَمَّا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَةِ، وَ فَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَةِ. إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فِیما تَکْرَهُ لَمْ یُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِیمَا تُحِبُّ. قُرَّةُ عَیْنِهِ فِیمَا لاَ یَزُولُ، وَ زَهَادَتُهُ فِیمَا لاَ یَبْقَى، یَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ، وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ.

از نشانه هاى هر یک از آنها این است که او را در دین خود قوى مى بینى و در عین قاطعیت، نرم خوست، داراى ایمانى مملوّ از یقین، و حرص در کسب دانش، و آگاهى در عین بردبارى، و میانه روى در حال غنا و ثروت، و خشوع در عبادت، و آراستگى در عین تهیدستى، و شکیبایى در شدائد، و طلب روزى حلال، و نشاط در راه هدایت و دورى از طمع است.

پیوسته عمل صالح انجام مى دهد و با این حال ترسان است (که از او پذیرفته نشود) روز را به پایان مى برند در حالى که همّ او سپاسگزارى و شکر (خداوند) است، و صبح مى کند در حالى که همه همّش یاد خداست.

شب را سپرى مى کند در حالى که ترسان است، و صبح بر مى خیزد در حالى که شادمان است; ترسان از غفلتهایى است که از آن برحذر داشته شده و شادمان براى فضل و رحمتى است که به او رسیده (زیرا روز دیگرى از خدا عمر گرفته و درهاى سعى و تلاش را به روى او گشوده است). هرگاه نفس او در انجام وظایفى که از آن ناخشنود است سرکشى کند، او نیز نفس خود را از آنچه دوست دارد محروم مى سازد. چشم روشنى او در چیزى است که زوال در آن راه ندارد و زهد و بى اعتنایى اش نسبت به چیزى است که بقا و دوامى در آن نیست. علم را با حلم مى آمیزد و گفتار را با کردار!

تَرَاهُ قَرِیباً أَمَلُهُ، قَلِیلاً زَلَلَـهُ، خَاشِعاً قَلْبُهُ، قَانِعَةً نَفْسُهُ، مَنْزُوراً أَکْلُهُ، سَهْلاً أَمْرُهُ، حَرِیزاً دِینُهُ، مَیِّتَةً شَهْوَتُهُ، مَکْظُوماً غَیْظُهُ. اَلْخَیرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ، وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ، إِنْ کَانَ فِی الْغَافِلِینَ کُتِبَ فِی الذَّاکِرِینَ، وَ إِنْ کانَ فی الذَّاکِرِینَ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ.

او (پرهیزکار) را مى بینى که آرزویش نزدیک، لغزشش کم، قلبش خاشع، نفسش قانع، خوراکش اندک، امورش آسان، دینش محفوظ، شهوت سرکشش مرده و خشمش فرو خورده شده است. (مردم) به خیر او امیدوار و از شرّش در امانند. اگر در میان غافلان باشد جزو ذاکران محسوب مى شود و اگر در میان ذاکران باشد در زمره غافلان نوشته نمى شود.

یَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ، وَ یُعْطِی مَنْ حَرَمَهُ، وَ یَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ، بَعِیداً فُحْشُهُ، لَیِّناً قَوْلُهُ، غَائِباً مُنْکَرُهُ، حَاضِراً مَعْرُوفُهُ، مُقْبِلاً خَیْرُهُ، مُدْبِراً شَرُّهُ. فِی الزَّلاَزِلِ وَ قُورٌ، وَ فِی الْمَکَارِهِ صَبُورٌ، وَ فِی الرَّخَاءِ شَکُورٌ. لاَ یَحِیفُ عَلَى مَنْ یُبْغِضُ، وَ لاَ یَأْثَمُ فِیمَنْ یُحِبُّ. یَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ أَنْ یُشْهَدَ عَلَیْهِ، لاَ یُضِیعُ مَا اسْتُحْفِظَ، وَ لاَ یَنْسَى مَا ذُکِّرَ، وَ لاَ یُنَابِزُ بِالاَْلْقَابِ، وَ لاَ یُضَارُّ بِالْجَارِ، وَ لاَ یَشْمَتُ بِالْمَصَائِبِ، وَ لاَ یَدْخُلُ فِی الْبَاطِلِ، وَ لاَ یَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ.

کسى را که به او ستم کرده (و پشیمان است) مى بخشد و به آن کس که محرومش ساخته عطا مى کند و به کسى که پیوندش را با وى قطع کرده است، مى پیوندد. سخن زشت و خشونت آمیز از او دور است، گفتارش نرم و ملایم، منکرات ازاو غایب، و معروف و کارهاى شایسته او حاضر. نیکى اش روى آورده و شرّش پشت کرده است. در برابر حوادث سخت، استوار و در حوادث ناگوار، شکیبا و به هنگام فزونى نعمت شکرگزار است. به کسى که با او دشمنى دارد ستم نمى کند و به سبب دوستى با کسى مرتکب گناه نمى شود و پیش از آنکه شاهدى بر ضدّش اقامه شود اعتراف به حق مى کند. آنچه حفظش را به او سپرده اند تباه نمى سازد و آنچه را به او تذکّر داده اند فراموش نمى کند. مردم را با نام هاى زشت نمى خواند و به همسایگان زیان نمى رساند. مصیبت زده را شماتت نمى کند. در امور باطل وارد نمى شود و از دائره حق بیرون نمى رود.

إِنْ صَمَتَ لَمْ یَغُمَّهُ صَمْتُهُ، وَ إِنْ ضَحِکَ لَمْ یَعْلُ صَوْتُهُ، وَ إِنْ بُغِیَ عَلَیْهِ صَبَرَ حَتَّى یَکُونَ اللّهُ هُوَ الَّذِی یَنْتَقِمُ لَهُ. نَفْسُهُ مِنْهُ فِی عَنَاء. وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَة. أَتْعَبَ نَفْسَهُ لاِخِرَتِهِ، وَ أَرَاحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ. بُعْدُهُ عَمَّنْ تَبَاعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزَاهَةٌ، وَ دُنُوُّهُ مِمَّنْ دَنَا مِنْهُ لِینٌ وَ رَحْمَةٌ. لَیْسَ تَبَاعُدُهُ بِکِبْر وَ عَظَمَة، وَلاَ دُنُوُّهُ بِمَکْر وَ خَدِیعَة.

هر گاه سکوت کند سکوتش وى را غمگین نمى سازد واگر بخندد صدایش به قهقهه بلند نمى شود و هر گاه به او ستمى شود (حتى الامکان) صبر مى کند تا خدا انتقامش را بگیرد. نفس خود را به زحمت مى افکند; ولى مردم از دست او راحتند. خویشتن را براى آخرت به تعب مى اندازند و مردم را از ناحیه خود آسوده مى سازد. دورى اش از کسانى که دورى مى کند، به سبب زهد و حفظ پاکى است و نزدیکى اش به کسانى که نزدیک مى شود، مهربانى و رحمت است; نه اینکه دورى اش از روى تکبّر و خودبزرگ بینى و نزدیکى اش براى مکر و خدعه (و بهره گیرى مادى) باشد.

در پایان این خطبه در نهج البلاغه آمده است: هنگامى که سخن امیرمؤمنان به اینجا رسید، همام فریادى کشید و جان داد.

فَقَالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ(ع): أَمَا وَ اللّهِ لَقَدْ کُنْتُ أَخَافُهَا عَلَیْهِ. ثُمَّ قَالَ: هکَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالِغَةُ بِأَهْلِهَا.

در این هنگام امیرمؤمنان(علیه السلام) فرمود، به خدا سوگند من از این پیشامد بر او مى ترسیدم. سپس فرمود: این گونه اندرزهاى رسا به آنها که اهل موعظه اند، اثر مى گذارد.

در اینجا کسى به امام عرض کرد: پس چرا این مواعظ با شما چنین نمى کند؟ امام در پاسخ او فرمود:

وَیْحَکَ، إِنَّ لِکُلِّ أَجَلٍ وَقْتاً لاَیَعْدُوهُ، وَ سَبَباً لاَ یَتَجَاوَزُهُ. فَمَهْلاً ! لاَ تَعُدْ لِمِثْلِهَا، فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّیْطَانُ عَلَى لِسَانِکَ!

واى بر تو هر اجل و سرآمدى وقت معیّنى دارد که از آن نمى گذرد و سبب خاصّى دارد که از آن تجاوز نمى کند»; سپس افزود : «آرام باش دیگر چنین سخنى مگو! این سخنى بود که شیطان بر زبان تو جارى ساخت».

پانویس

  1.  محمدی، دشتی، المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه، جدول اختلاف نسخ انتهای کتاب، ۱۳۶۹ش، ص ۲۳۵.
  2.  ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۰، ص ۱۳۳.
  3.  سوره نحل، ۱۲۸.
  4.  شهیدی، ترجمه نهج البلاغه، ۱۳۷۷ش، ص ۲۲۴.
  5.  مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، ۱۳۷۲ش، ج۱۶، ص۳۶۰؛
  6.  شهیدی، ترجمه نهج البلاغه، ۱۳۷۷ش، ص ۲۲۷.
  7.  سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران
  8.  سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران
  9.  سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران
  10.  سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران
  11.  سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران
  12.  سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران
  13.  سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران
  14.  سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران
  15.  سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران
  16.  استادی، کتابنامه نهج البلاغه، ۱۳۵۹ش، ص ۵.
  17.  استادی، کتابنامه نهج البلاغه، ۱۳۵۹ش، ص ۲۲.
  18.  استادی، کتابنامه نهج البلاغه، ۱۳۵۹ش، ص ۲۴-۲۵.
  19.  استادی، کتابنامه نهج البلاغه، ۱۳۵۹ش، ص ۳۳-۳۴.
  20.  استادی، کتابنامه نهج البلاغه، ۱۳۵۹ش، ص ۳۴.
  21.  استادی، کتابنامه نهج البلاغه، ۱۳۵۹ش، ص ۳۴.
  22.  استادی، کتابنامه نهج البلاغه، ۱۳۵۹ش، ص ۳۴.
  23.  استادی، کتابنامه نهج البلاغه، ۱۳۵۹ش، ص ۳۴.
  24.  استادی، کتابنامه نهج البلاغه، ۱۳۵۹ش، ص ۳۶.
  25.  استادی، کتابنامه نهج البلاغه، ۱۳۵۹ش، ص ۶۲.
  26.  سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران

منابع

  • ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد أبوالفضل إبراهیم، قم، مؤسسه إسماعیلیان للطباعة والنشر والتوزیع.
  • استادی، رضا، کتابنامه نهج البلاغه، تهران، بنیاد نهج البلاغه، ۱۳۵۹ش.
  • شهیدی، سید جعفر، ترجمه نهج البلاغه، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۷ش.
  • محمدی، سیدکاظم، دشتی، محمد، المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه، قم، نشر امام علی(ع)، ۱۳۶۹ش

 
موضوعات
برچسب ها
دیگر موارد