مجموعه ای از مطالب سخنرانی و مداحی
روضه مکتوب امام رضا علیه السلام به نقل از وبلاگ ذاکر اهل بیت محسن جعفری
شنبه بیست و ششم مهر ۱۳۹۹ ساعت 15:27 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ‏

وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ

صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ‏

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

السَّلام علیک یا ابالحسن یا علی بن موسی اَیُّهَا الرِّضا یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ"

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

امام حسن رو با زهری به شهادت رسوندن به نام هلاهل یا هلائل،یعنی سمُ قَتّال،سمی که به امام حسن خوروندن درون حضرت رو تکه تکه کرد،"اِنَّ السَّمَّ قد قَطَعَه اَمعائَه"ولی امام حسن چند روز کشید به شهادت رسید،نمیدونم زهری که به امام رضا دادن چی بودش؟! چرا؟ صبح این زهر رو به حضرت دادن ظهر حضرت به شهادت رسیدن.ظهر چیه؟اباصلت میگه امام رضا آمد دیدم عبا رو سر کشیده؛چند قدم برمیداره هی رو زمین میشینه بلند میشه؛به من فرمود اباصلت اگر دیدی عبا به سر کشیدم برو فرش حجره رو جمع کن،فرش حجره رو جمع کردم دیدم امام رضا صورت به خاک دست به شکم "یتململ کتململ السلیم" مثل مارگزیده به خودش میپیچه هی صدا میزنه پسرم...جوادم...

@@@

خداروشکر...برای چی خداروشکر؟برای اینکه خواهر نبود ببینه که برادر دست به شکمه؛خداروشکر حضرت معصومه قبل از امام رضا به شهادت رسیده بودند؛بی بی جان به خدا بدن داداشتون امام رضا رنگ آفتاب به خودشون ندیده؛به خدا کسی به بدن امام رضا جسارت نکرده؛به خدا کسی پیرهن از تن داداشت درنیاورده؛مردم چه تشییعی از امام رضا کردند؛مردم مردم خوبی بودن؛دلا بسوزه برای اون خواهری که از بالای تل زینبیه داره میبینه...

او مینشست و من مینشستم

او روی سینه...

او میکشید و...

او خنجر از کین من ناله از دل...

او میبرید و...

والشمر جالس نفس مادرش گرفت              سر را برید و پیش روی خواهرش گرفت...

موضوعات مرتبط: امام رضا

تاریخچه ای از اتفاقات بعد از جنگ
جمعه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۹ ساعت 15:8 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

برنامه ریزی پیامبر(ص) برای جانشینی امیرالمومنین(ع)

نویسنده/ سخنران: 

حجت الاسلام و المسلمین میرباقری

وجود مقدس پیامبر بعد از مأموریت به ابلاغ جانشینی امیرالمومنین در غدیر سختی های زیادی را متحمل شدند و چون از اتفاقات بعد از این جانشینی آگاهی داشتند طوری تدبیر کردند که حکومت بعد از ایشان به راحتی به امیرالمومنین برسد

متن زیر چکیده مفصلی از سخنرانی شب سوم هیات ثارالله جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در ایام ماه صفر سال 93 است که به تاریخ 29 آذرماه 93 برگزار شده است. ایشان در این جلسه اظهار داشتند وجود مقدس پیامبر بعد از مأموریت به ابلاغ جانشینی امیرالمومنین در غدیر سختی های زیادی را متحمل شدند و چون از اتفاقات بعد از این جانشینی آگاهی داشتند طوری تدبیر کردند که حکومت بعد از ایشان به راحتی به امیرالمومنین برسد؛ از جمله کارهای آن بزرگوار تجهیز سپاه اسامه و بیرون کردن سران از مدینه بود که البته آنان از این کار سر باز زدند و در نتیجه بعد از رحلت رسول اکرم در حالی که بدن ایشان هنوز روی زمین بود دومی را به عنوان جانشین حضرت انتخاب کرده و مسیر را از همان ابتدا تغییر دادند.

تاریخچه ای از اتفاقات بعد از غدیر

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم. قرآن کریم می فرماید: «مَنْ لَمْ يَأْتِكُمْ هَلَكَ‏ إِلَى اللَّهِ تَدْعُونَ وَ عَلَيْهِ تَدُلُّونَ»(1)‏، رسول اکرم در اواخر سال دهم هجری مأموریت بزرگ خود یعنی غدیر را انجام دادند، خدای متعال در این مأموریت با بیان های مختلف به پیامبر می گویند که ما حامی شما هستیم «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرينَ»(مائده/67). در سوره انشراح هم خداوند وقتی می خواهد دستور نصب امیرالمؤمنین را بدهد می فرماید: همان طور که اصل رسالت بار سنگینی بود و ما به شما شرح صدر دادیم و دعوت شما را با همه موانعی که وجود داشت فراگیر کردیم، این نصب هم سختی هایی دارد که بعد آن گشایش است «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا * فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ * وَ إِلىَ‏ رَبِّكَ فَارْغَب»(شرح/5-8)

نبی اکرم(ص) از همه اتفاقات بعد از این نصب آگاهی داشتند؛ در نهج البلاغه آمده است که وقتی کار بر اولی تمام شد و آن ها قافیه را باختند ابوسفیان نزد امیرالمومنین آمد و گفت: «من می خواهم با شما بیعت کنم! حضرت فرمود: کسی که میوه را قبل از وقت می چیند مثل کسی است که میوه را در زمین دیگری می کارد، زحمت را او می کشد اما برداشت را صاحب زمین می کند. الآن دیگر وقت تشکیل حکومت گذشته است و حوادثی در راه است که اگر بدانید مثل طنابی که در چاه می لرزد به لرزه می افتید»

آمده است که حضرت فاطمه زهرا(س) کنار احد می آمدند و گریه می کردند، شخصی به ایشان گفت: «چرا گریه می کنید؟ مگر شما ما را دعوت به صبر نکردید؟ حضرت فرمود: نمیدانی اینان با ما چه کردند، اگر می گذاشتند که کار بر روال خودش پیش رود بین دو مومن هم اختلاف نمی افتاد»

پس نبی اکرم(ص) با همه سختی هایی که بود کار را تمام کردند، لذا در قرآن به پیامبر می فرمایند: «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ»(مائده/3) سران کفر و آن هایی که برای پیامبر نقشه می کشیدند در این روز ناامید شدند. در شب مبعث نیز حضرت علی(ع) می فرماید: «من در غار احد بودم که صدایی شنیدم «سَمِعْتُ‏ رَنَّةَ الشَّيْطَان‏»(2)، به پیامبر عرض کردم این صدای چیست؟ فرمودند: صدای ناله شیطان است که بعد از بعثت من از پرستش خود نا امید شده است». در شب مبعث ظاهر کار این بود که پیامبر مأموریت پیدا کردند اما باطن کار این است که «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِالتَّحَلِّ الْأَعْظَمِ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ مِنَ الشَّهْرِ الْمُعَظِّم‏»(3) وقتی شیطان دید با توحید گشوده شد فهمید که دیگر باب شرک بسته شده است و ناامید شد.

در غدیر هم همین اتفاق افتاد و حتی در روایت آمده است که جنود شیطان از او تبری جستند، شیطان هم گرچه می دانست دیگر کار تمام است اما گفت: صبر کنید که نقشه های دیگر در راه است! لذا در روز سقیفه جنود شیطان دوباره آمدند و با او بیعت کردند!

برنامه ریزی پیامبر(ص) برای جانشینی امیرالمومنین(ع)

آمده است که پیامبر(ص) بعد از حجة الوداع وقتی به مدینه رسیدند بر بالای بلندی رفتند و فرمودند:«من سیاهی های فتنه را در خانه های شما می بینم که هر روز هم شدید تر می شود».

یکی از اتفاقات ایام محرم در سال دهم هجری این بود که پیامبر بعد از رسیدن به مدینه سپاه اسامه را برای لشگر کشی به روم تجهیز کردند و فرماندهی آن لشگر را به جوانی به نام اسامه دادند، سپس همه بزرگان مهاجر و انصار را مأمور کردند که در این سپاه حضور داشته باشند؛ اما آنان به فرماندهی این جوان گلایه کردند و حضرت هم در جوابشان پاسخ دادند:«شما با پدر او هم مخالف بودید اما دیدید که از عهده کار بر آمد، اسامه هم فرد لایقی است، خیرخواهی او را بکنید و با این لشگر بروید»

بنابراین مدینه خالی از سران مهاجر و انصار شد و کاملا پیداست که این حرکت زمینه سازی برای ولایت امیرالمومنین(ع) بود. اما با بیماری حضرت اوضاع تغییر کرد و سران مهاجر که بدون اذن حضرت از اردوگاه به مدینه در رفت و آمد بودند مانع تجهیز لشگر شدند. در نقل ها آمده است که هنگامی که حال حضرت وخیم شد ایشان فرمودند شخصی را برای نماز ظهر به مسجد بفرستید، اما آنچه از خانه حضرت بیرون رفت این بود که اولی برای نماز به مسجد برود، که پیامبر با شنیدن این حرف با تکیه بر امیرالمومنین به مسجد رفتند و در حالی که یک رکعت از نماز خوانده شده بود در جلوی صف ایستادند، پس نماز به هم خورد و همه به پیغمبر اقتدا کردند. بعد از اتمام نماز هم فرمودند: مگر شما نباید در سپاه اسامه باشید؟! «جَهِّزُوا جَيْشَ أُسَامَةَ، لَعَنَ‏ اللَّهُ‏ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْ جَيْش‏»(4)

دومین تدبیر حضرت برای ولایت امیرالمومنین

در آخرین پنج شنبه عمر حضرت که اصحاب همه جمع بودند پیامبر فرمودند: «بروید دوات و قلم بیاورید تا چیزی برای شما بنویسم که گمراه نشوید»، اختلاف شد و بعضی گفتند پیامبر درست می گوید اما بعضی دیگر گفتند پیامبر در تب می سوزد و هزیان می گوید و دومی هم گفت:«إِنَ‏ الرَّجُلَ‏ لَيَهْجُر»(5)

نکته بسیار مهم این است که پیغمری که می خواهد عالم را عوض کند نه تنها هیچ وقت تحت تأثیر فضای تاریخی و اجتماعی قرار نمی گیرد بلکه مشرف به آن ها است؛ بله، ما این گونه هستیم و حتی متناسب با فرهنگ جامعه ی مان فکر می کنیم که البته می شود آرام آرام خود را به معصومین نزدیک کرد و از فرهنگ جامعه رها شد. ما به اندازه ای که پیغمبر اکرم(ص) در نگاهمان عظمت دارد به همان اندازه خدا را می شناسیم و اصلا معنای صلوات ما این است که در ما مقامات توحیدی ایجاد شود «وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَايَتِكُمْ طِيباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا»(6)، باطن صلوات تواضع و تجدید عهد در میثاق است. عهد عالم میثاق، عهد توحید است و ارتباطش با صلوات این است که رسیدن به توحید جز با تواضع در برابر نبی اکرم ممکن نیست. این همان درسی است که قرآن در آیاتی که مربوط به سجده در مقابل خلیفه است به ملائک نیز داده است و اصلا شرط موحد شدن آنان را این سجده دانسته است؛ چرا که این سجده شرک نیست بلکه خود بندگی و توحید است. این صلوات همان سجده بر خلیفه است و اگر پیغمبر اکرم هیچ معجزه ای جز صلوات نداشت، همین صلوات برای اثبات پیامبری اش کافی بود.

علی ای حال بعد از درخواست پیامبر برای آوردن دوات و قلم بین عده ای که می گفتند: «حَسْبُنَا كِتَابُ‏ اللَّه»‏(7) و عده ای که گفتند بگذارید پیامبر وصیتش را بکند اختلاف شد، پس پیامبر فرمودند: «قُومُوا»، بروید و وصیتی نکردند. برخی اشکال می گیرند و می گویند: خب پیامبر می نوشتند، اشکالی که پیش نمی آمد؟! جواب این است که چه فایده ای داشت! وقتی پیامبر زنده است و شخصی می گوید: «إِنَ‏ الرَّجُلَ‏ لَيَهْجُر» و از طرف اطرافیان به خاطر این حرف سرزنش نمی شود بلکه سر و صدا می شود که شاید او راست می گوید، نوشته چه فایده ای دارد؟!

یکی از خصوصیات پیامبر این است که «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏»(3)، عصمت مطلقه دارند؛ پس اگر کسی گفت که ایشان حرف نامربوط می زنند به نظر شما این شخص مسلمان است؟! و یا این که کسی بگوید: تشخیص کسی که این حرف را زده این بوده است! بنابراین وقتی کتابی به نام موافقات فلانی نقل می شود، معلوم است نتیجه اش این می شود!

اتفاقات بعد از رحلت پیامبر(ص)

طبق نقل ها در بیست و هشت صفر پیامبر(ص) رحلت کردند و بعد از رحلت ایشان چند حادثه رخ داد. اول این که مهاجرین در مسجد جمع شده بودند که خبر رحلت پیامبر آمد، دومی آمد و گفت:«پیامبر از دنیا نرفته بلکه مثل موسی کلیم برای عبادت خدا رفته است، من دست و پای کسی که بگوید پیامر رحلت کرده است را قطع می کنم!!!»

دومین اتفاق این بود که اولی که در بیرون از مدینه بود وارد شهر شد(که البته برخی همین بیرون بودن از مدینه را نقشه ای برای همراه سازی قبایل آنجا دانسته اند تا بتوانند به وسیله آن ها از مردم بیعت بگیرند) و تا خبر را شنید مستقیم به خانه عایشه رفت، روانداز پیامبر را کنار زد و گفت:«بعد از این دیگر مرگی نخواهد بود»، سپس به مسجد رفت و گفت: «ای مردم! پیامبر از دنیا رفته است، هرکس او را می پرستیده است باید بداند که او دیگر در میان ما نیست و هرکس خدا را می پرستیده است راه خدا همچنان باز است «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِكُمْ»(آل عمران/144) که البته این آیه را نابجا خواند چون این آیه برای جنگ احد است. دومی کانه این آیه را تا به حال نشنیده پس ساکت شد.

سپس اولی و دومی و چند نفر دیگر به سمت سقیفه بنی صاعده رفتند، انصار که در سقیفه بودند گفتند: پیامبر(ص) تا در مکه بودند نتوانستند کاری بکنند و از وقتی وارد مدینه شدند کار ها به درستی پیش رفت، این ما بودیم که به ایشان کمک کردیم و با حمایت ما اسلام گسترش پیدا کرد پس حکومت بعد از ایشان برای ما است و اگر مهاجرین این را نپذیرند ما آن ها را از شهر بیرون می کنیم. بعد دومی برخواست و گفت: پیامبر از قریش بودند و جانشین بعدی نیز حتما باید از طائفه خود ایشان باشد چرا که ما غیر از این را تحمل نخواهیم کرد، البته احترام شما انصار سرجای خود است و شما وزیر خواهید شد. سپس یکی از بزرگان انصار برخواست و دوباره بر جانشینی گروه خود تاکید کرد. بعد دومی گفت: در یک غلاف دو شمشیر را نمی توان جا داد و خلافت برای ما است بعد هم به سمت ابوعبید جراح و اولی اشاره کرد و گفت: با هر کدام که می خواهید بیعت کنید! آن ها نیز با ابوبکر بیعت کردند و در تاریخ آمده است که خود آن ها هم فکر نمی کردند که مسأله به این راحتی حل شود. بعد هم در راه هرکس را می دیدند به زور او را برای بیعت با ابوبکر می بردند.

وجود مقدس امیرالمومنین در همه این اوفات مشغول تجهیز رسول اکرم و حل و فصل امور ایشان بود و حتی در نقل دارد که عباس، عموی پیامبر آمد و به ایشان گفت: اجازه دهید من با شما بیعت کنم تا دیگران نیز بیایند، که ایشان فرمودند: چرا در خلوت؟! مگر قرار است با دیگری بیعت شود، بیعت در خلوت فایده ای ندارد! بنابراین واضح است که اعضای سقیفه از قبل برنامه ریزی کرده بودند و با این کار مدینه را به تسخیر خود در آورده و مسیر را از همان روز های اول بعد از رحلت تغییر دادند. السلام علیک یا اباعبدالله...

پی نوشت ها:

(1) زیارت جامعه کبیره

(2) شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج‏13، ص: 197

(3) مفاتیح الجنان- دعای شب بیست و هفت رجب

(4) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏30، ص: 432

(5) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏30، ص: 535

(6) زیارت جامعه کبیره

(7) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏22، ص: 473


بوی غم می آید از شهر رسول
جمعه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۹ ساعت 14:50 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

بوی غم می آید از شهر رسول

بوی اشک حیدر و آه بتول

 

آسمانی ها همه دل بی شکیب

بر لب شیر خدا امن یجیب

 

لحظه ها لبریز از دل وا پسی

فاطمه گریان ز داغ بی کسی

 

می چکد بر گونه ها با صد محن

دانه دانه اشک از چشم حسن

 

اینک، غم گرفته عالمین

بغض کرده گوشه ی خانه حسین

 

در میان حجره ای غرق ملال

آیه های اشک می خواند بلال

 

لحظه های اخر پیغمبر است

روح هستی در میان بستر است

 

با دلی محضون به حال احتضار

چشم های خسته ی او اشک بار

 

اشک او از بی کسی حیدر است

قصه نامردی و میخ در است

 

گوشه ای گرم نیایش با خدا

می برد بالا علی دست دعا

 

اهل بیت خویش را با اشک و آه

در وداع آخرین دارد نگاه

 

گاه گوید با علی از غسل و قبر

درد دل با چاه و مظلومی و صبر

 

گاه گوید با غم و درد و محن

غم مخور هستی من زهرای من

 

بعد من حامی دست حق شوی

اولین کس تو به من ملحق شوی

 

بعد من اجر رسالت هیزم است

هستی ام در آتش نا مردم است

 

اشک او تصویری از حق نمک

در میان کوچه ها غصب فدک

 

آسمان را رنگ نیلی می زنند

بین کوچه بر تو سیلی می زنند

 

قطره قطره اشک او دارد سخن

از دل و لب های پر خون حسن

 

در نگاه آخرش راز مگوست

حرف ها از بوسه زیر گلوست

شعر از: سید محسن احمدزاده

1388/11/24

 


عجب به عهد رسول خدا وفا کردند
جمعه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۹ ساعت 14:44 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

عجب به عهد رسول خدا وفا کردند
فزون ز حد توان بر علی جفا کردند

به جای لاله و گل بار هیزم آوردند
شراره هدیه به ناموس کبریا کردند

هزار مرتبه خشم خدا بر آن امت
که قصد سوختن خانه ی خدا کردند

به جای مزد رسالت زدند فاطمه را
نه از خدا نه ز پیغمبرش حیا کردند

غلاف تیغ گواهی دهد که سنگدلان
چگونه فاطمه را از علی جدا کردند

چهار کودک معصوم در دل دشمن
به مادر و پدر از سوز دل دعا کردند

خدا گواست که از بیم آه فاطمه بود
اگر ز بازوی مولا طناب وا کردند

چه اتفاق عظیمی به پشت در رخ داد
چه شد که محسن شش ماهه را فدا کردند

علی ولی خدا را که جان احمد بود
پی رضایت شیطان دون رها کردند

خدا گواست قلم شرم می کند میثم
از اینکه شرح دهد با علی چه ها کردند
 

موضوعات مرتبط: نبی اکرم، حضرت زهرا، امام علی، صفر

■ وظایف ماموم نسبت به امام
جمعه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۹ ساعت 1:37 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

وظایف ماموم نسبت به امام

 

 

عهده دارى امامت جماعت، كارى سخت خطير است. به گونه‏اى كه بسيارى از افراد جرات به دوش گرفتن بار آن را ندارند، چون امام بايد مسئوليت عده‏اى را بپذيرد و براى اينكه ثواب نماز جماعت بيشتر باشد نيت امامت كند و به ذهن خود بياورد كه من امام اين جماعت هستم. دست زدن به اين كار و اقدام به چنين نيتى براى انسانهاى با معرفت، كه ضعف و بى مقدارى خود و اعمال خود را در قبال خداوند دريافت كرده‏اند بسيار سنگين است. چه بسا كسانى بوده‏اند كه مقدمات نماز جماعت را فراهم كرده‏اند ولى هنگام گفتن تكبيرة الاحرام از مردم عذر خواهى كرده و خود را معذور دانسته‏اند.

 

امامى كه اين مسئوليت خطير را به عهده مى‏گيرد و بار سنگين امامت را بردوش مى‏كشد بر گردن مامومان حق ويژه و فوق العاده‏اى پيدا مى‏كند كه رعايت آن بر مومنان لازم است.

 

درك موقعيت:

نخستين حق امام اين است كه مامومان جايگاه مسئوليتى او را درك كنند. چون زير بناى حقوق معرفت است و تا زمانى كه معرفت لازم كسب نشود؛ اداى حقوق ممكن نيست. در فرهنگ اسلام براى معرفت و درك موقعيت امام ثواب و فضيلت منظور شده است و از سوى ديگر توجه نكردن به اين موضوع راظلم، دانسته‏اند.

 

امام محمدباقر (عليه السلام) در ذيل آيه ((ثم اورثنا...(فاطر/32) مى‏فرمايند:

 

الظالم منا من لايعرف حق الامام‏[1]

 

كسى كه حق امام را نشناسد ظالم است .

 

هرچند مصداق اتم دين اين روايت ائمه معصومين (عليه السلام) هستند ولى دايره آن شامل امام جماعت نيز مى‏شود.

 

امام سجاد (عليه السلام) فرمودند:

 

حق پيشنماز اين است كه بدانى چه مسئوليتهاى بزرگى را به خاطر تو تحمل كرده است. او كارواندارى ميان تو و خداوند و نماينده و سخنگويى است كه از سوى تو سخن مى‏گويد، براى تو دعا مى‏كند و خواهش مى‏نمايد، در صورتى كه تو نه از جانب او سخن مى‏گويى و نه دعا مى‏كنى، نه تقاضايى را مطرح مى‏سازى! اگر او با مشكلى مواجه شد و گناهى كرد با او شريك نيستى ولى اگر كوتاهى و كم توجهى از او سر زند گناهش به گردن اوست. تو در قبال عملكرد او مسئول نيستى ولى او مسئوليت تو را پذيرفته و خود را آماج بلايت قرار داده و نمازش را سپر نماز تو كرده است، پس قدرش را بدان و حقوق او را رعايت كن‏[2]

 

محبت و مودت‏

پس از شناخت موقعيت و جايگاه مسئوليتى امام، نخستين عكس العملى كه بايد در قلب و روح و دل ايجاد شود محبت است محبت رابطه مستقيم با معرفت و شناخت دارد. وقتى معرفت ايجاد شد محبت به خودى خود مى‏آيد، چون اين نعمت الهى در درون فطرت پاك انسانى جايگاه ويژه‏اى دارد و تا زمانى كه دل دچار آلودگى نشده و هنوز شفاف است، در مقابل كسى كه به او خدمتى انجام داده و او را به راه روشنى هدايت كرده است عكس العمل نشان مى‏دهد و به سوى او ميل مى‏كند و در خانه دلش جاى مى‏دهد و تخم محبتش را در دل خود مى‏كارد؛ و ديگر نسبت به امام بى‏تفاوت نيست بلكه در هر صبح و شام به محبوب خودش اقتدا مى‏كند و از كسى تبعيت مى‏كند، كه او را دوست دارد. اين حالت و رفتار با طبع انسان سازگار است. اصولا روابطى كه براساس محبت و مودت باشد روابطى اصيل، عميق، پايدار و ارزشمند است و اگر اين رابطه بين امام و ماموم برقرار شود در فضاى كار و فضاى مسجد تحولى شگرف ايجاد مى‏كند. ولى اگر هيچ گونه احساسى نسبت به يكديگر نداشته باشند، به جسمى بى روح تبديل مى‏شوند و روابط آنان نيز چون بسيارى از مناسبات حاكم بر دنياى امروز ماشينى و مكانيكى مى‏شود كه اين روش نه با فطرت انسانى سازگار است و نه با فرهنگ اسلامى.

 

در اهميت و نقش بسيار بالاى محبت و مودت همين مقدار كافى است كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) مودت نزديكان خود، را به عنوان مزد رسالت درخواست كرده است:

 

قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى‏[3]

 

بگو غير از مودت و محبت به اهل بيتم هيچ مزد و پاداشى نمى خواهم .

 

مقدم داشتن امام و اقتدا بر او

اقتدا به امام جماعت و پذيرفتن جلودارى او حركتى سمبليك و نمادين است و حكايت از اين دارد كه اگر انسان در تمام شؤون زندگى رهبر، امام و مقتدايى يافت كه شرايط لازم و لياقت راهبرى را داشته باشد بايد به او عشق ورزد و علاقه مندانه به دنبال او حركت كند و گام بردارد. اين تقدم و اقتدا نبايد به چند دقيقه برپايى نماز اكتفا شود بلكه بايد به عنوان فرهنگ در فرد و اركان جامعه رسوخ كند و همدلى و همراهى با امام در تمام شؤون زندگى سريان و جريان داشته باشد. در اين برنامه تربيتى بايد تبعيت و پيروى از رهبر آموخته شود و در هر صبح و شام مردم به عشق امام به پرستشگاه خود حركت كنند و با عشق و اميد بر مقتداى خويش اقتدا كنند و اين را به نيكى بياموزند كه سعادت و كمال آنان در پرتو پيروى از امام تامين مى‏شود و اين نمونه كوچك و عملى را در كليه برنامه‏هاى سياسى - اجتماعى خود توسعه دهند. بنابراين ماموم بايد نيت اقتدا كند تا در ثواب نماز جماعت شريك شود و در پشت سر امام قرار گيرد تا نماز او صحيح باشد.

 

همراهى و همكارى با امام در مديرت مسجد

حيات امام با مامومان گره خورده است. و امام هر قدر قوى قدرتمند، عالم و مدير باشد، اگر از سوى مومنان همراهى نشود، قدرت انجام دادن هيچ كارى را پيدا نخواهد كرد.

 

گروهى از مردم سياستهاى على (عليه السلام) را زير سوال بردند كه چرا چنين و چنان نكردى. ايشان در پاسخ فرمودند:

 

لا راى لمن لايطاع‏[4]

 

كسى كه فرمانش را نمى‏برند، و پيروى از احكامش نمى‏كنند، راى و تدبيرى ندارد.

 

به سياست جنگى على (عليه السلام) بخصوص پس از پذيرفتن حكميت در جنگ صفين انتقاد كردند ولى ايشان مى‏فرمايند:

 

همه مواردى كه مى‏گوييد درست است شما بخوبى مى‏دانيد كه من، هم مرد سياست بوده‏ام، و هم مرد جنگم و هيچ كسى نمى‏تواند سابقه جنگ آورى مرا در نبردهاى مختلف انكار كند ولى اين را بدانيد هر امامى به كمك ياران و اصحاب با وفاى خود، امكان عمل و اقدام دارد اما اگر ياران و اصحاب بجاى اينكه ياور و مطيع فرمانهاى من باشند در مقابل من بايستند و از من تبعيت نكنند، چگونه مى‏توانم دست به اصلاح زنم چگونه مى‏توانم لشكر را آرايش دهم؟!

 

اريد ان اداوى بكم و انتم دائى!! كناقش الشوكة بالشوكة و هو يعلم ان ضلعها معه[5]

 

مى‏خواهم درد را درمان كنم ولى اين دردها بايد با همراهى شما درمان شود اگر قرار باشد خود شما براى من درد شويد چگونه مى‏توانم درد را با درد درمان كنم؟ اين كار مانند كسى است كه خارى در دست او خليده شده، مى‏خواهد آن را با خار ديگرى از دست خود خارج كند، مسلم است كه چنين چيزى ممكن نخواهد بود چون اين هم از جنس همان خار است و در او كارگر نيست .

 

بنابراين اگر خواستار شكوه، عظمت، جلوه و اقتدار مساجد هستيم بايد امام را تنها نگذاريم و در برنامه‏هايى كه براى توسعه كمى و كيفى آن پيش بينى مى‏شود، يارى كنيم و در عرصه‏هاى مختلف هم مومنان پيشقدم باشند و خودشان طرحهاى اساسى را پيشنهاد دهند و خود نيز عامل آنها باشند.

 

وظايف ماموم در نحوه حضور و اقتداء

بزرگان دين آداب و شرايط ديگرى بجز آنچه در احكام نماز جماعت بيان شد، براى نمازگزاران برشمرده‏اند كه توجه به آنها بر ثواب و منزلت نماز جماعت مى‏افزايد.

 

معرفت و شناخت امام:

امام صادق (عليه السلام) از پدران بزگوارش نقل مى‏كند كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند:

 

ائمتكم وافدكم الى الله فانظر وا من توفدون فى دينكم و صلاتكم[6]

 

امامان قافله سالاران، راهنمايان شما به سوى خداوند هستند بنابراين دقت كنيد كه چه كسى مى‏خواهد راهبرى شما را در دين و نمازتان عهده دار باشد.

 

فردى از امام دهم (عليه السلام) سوال كرد: آيا مى‏توانم به كسى اقتدا كنم كه نسبت به او شناخت ندارم؟ امام، پاسخ دادند.

 

لا تصل الاخلف من تثق بدينه‏[7]

 

نماز نخوان، مگر پشت سر كسى كه به دين او اعتماد داشته باشى .

 

انتخاب امام شايسته:

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:

 

ان سركم ان تزكوا صلاتكم فقدموا خياركم‏[8]

 

اگر دوست داريد، نماز شما خوب، به آلايش باشد بكوشد بهترين فرد را به امامت برگزينيد.

 

لذا كسانى كه حريم الهى را رعايت نمى‏كنند، و نسبت به حرام و حلال خداوند بى تفاوتند و يا به هر دليل از خدا نمى‏ترسند، صلاحيت عهده‏دارى امامت مسلمانان را ندارند.

 

مرحومحر عاملى ، حديث بسيار زيبايى را به نقل از امام سجاد (عليه السلام) و امام رضا (عليه السلام) نقل مى‏كند كه حاوى مطالب بسيار مهمى است. البته در انتخاب امام جماعت، تا اين اندازه دقت و عدالت لازم نيست، ولى ملاكهاى روشنى كه در اين حديث براى انتخاب امام جماعت و يا هر انتخاب ديگر ذكر شده است، هر مسلمانى را هشيار مى‏سازد كه فريب حركات ظاهرى افراد را نخورد، بلكه با دقت نظر، فراست و هوشمندى امام، راهبر، وكيل و.... خود را پيدا كند.

 

امام (عليه السلام) مى‏فرمايد:

 

اگر با فرد چرب زبان و به ظاهر آراسته‏اى برخورد كرديد كه در حركات و رفتارش نيز از خود تواضع و فروتنى نشان مى‏دهد، مواظب باشيد فريب نخوريد زيرا بسيارى از كسان هستند كه ديگران را از دنيادارى و دنياپرستى منع مى‏كنند و مردم را از حرام الهى پرهيز مى‏دهند و قيافه ديندار به خود مى‏گيرند، اما در حقيقت خودشان از همان دنيا و همان اعمال و رفتار ناشايست رويگردان نيستند و اگر موقعيتى پيدا كنند و امكان دستيابى به حرام براى آنان فراهم آيد، مرتكب آن خواهند شد، ولى چون شرايط فراهم نيست چهره ديندار به خود مى‏گيرند تا از اين طريق در دل مردم راه يابند و اگر ديديد كه از مال حرام پرهيز مى‏كنند باز هم فريب نخوريد چون شهوتها و خواست‏هاى مردم متفاوت است و چه بسا افرادى كه از مال حرام پرهيز مى‏كنند، ولى در عوض كارهاى زشتى انجام مى‏دهند كه سر از گناهان بزرگتر در مى‏آورد اگر ديديد دست به تباهى و فساد بزرگترى نمى‏زنند باز هم به آنان اعتماد نكنيد و بررسى كنيد كه آيا ترك اين كارهاى بد با تعقل و تفكر بوده يا نه؟ چون بسا كسانى كه به ظاهر نسبت به خيلى از امور احتياط مى‏كنند و وارد بسيارى از كارها نمى‏شوند، ولى اين امور از سر عقل و تدبير صحيح انجام - نمى‏شود و در نتيجه باز تاب منفى كارهاى سفيهانه‏اى كه از سر عقل و تدبير انجام نمى‏شود چه بسا بيشتر از كارهايى است كه ترك كرده است. اگر ديديد همه كارها را با عقل و انديشه انجام مى‏دهد، باز هم اعتماد نكنيد. تا اينكه بررسى كنيد؛ عقل او حاكم بر هواى نفس اوست و يا نفس او حاكم بر عقل او بر روى او مطالعه كنيد و ميزان عشق و علاقه و محبت او را به پست و مقام و سمتهاى ظاهرى به دست آوريد. چون بسيارى از مردم خسر الدنيا والاخره هستند نه از اين دنيا بهره‏مند مى‏شوند و نه از آخرت، چون از دنيا و لذت دنيايى چشم مى‏پوشند به اميد اينكه به دنيادارى دست پيدا كنند و مى‏پندارند لذت رياست و سرورى از لذت مال و ساير نعمتهاى حلال و مباح برتر است و به عشق و اميد رياست خود را از همه آن لذتها محروم مى‏سازند.

 

پس از بيان اين واقعيتهاى تلخ فرمودند اما در اين دنيا كسى مرد است و لياقت نام مردانگى دارد و مى‏شود به او اعتماد كرد كهجعل هواه تبعا لا مرلله و قواه مبذولة فى رضا الله يرى الذل مع الحق اقزب الى، عزالا بدمن العزفى الباطل.

 

خود و خواسته‏هاى نفسانيش را در پروى بى چون و چراى خداوند و اطاعت فرمان او قرار دهد و همه نيرويش را در كسب رضاى خداوند بسيج كند و به كار بندد و در نگاه و منظر او خوارى و ذلت با حق و در راه حق زيباتر و گواراتر از عزت هميشگى با باطل و در راه باطل باشد.

 

در نهايت به مومنان توصيه مى‏شود: تلاش كنيد چنين افرادى را پيدا كنيد و دست به دامان آنان شويد كه الحق سزاوار نام جوانمردى هستندفتمسكوا و سنته فاقتدوا و الى ربكم فتوسلوا فاته لا تردله دعوه و لا تخيب له طلبه

 

به دنبال اين افراد برويد و راه و رسم اينها پيروى كنيد و با كمك و راهنمايى آنان به درگاه خداوند رو بياوريد و مطمئن باشيد كه جواب رد به دعاى آنها داده نخواهد شد و درخواستهايشان بى‏جواب نخواهد ماند[9]

 

مرحومحر عاملى پس از نقل ما اين حديث با ارزش كه ملاكهاى اساسى را براى شناخت افراد به دست مى‏دهد، اضافه مى‏كند: آنچه مطرح شد، بالاترين مرتبه عدالت است و مخصوص كسانى است كه در مقام اختيار و رياست و زعامت دينى قرار گرفته اند و در باب امام جماعت اين مقدار دقت و توجه لازم نيست.[10]

 

آنچه بيان شد براى دستيابى به امام مطلوب است كه در راه رسيدن و يافتن آن بايد تلاش كرد، ولى از آنجا كه اقامه نماز جماعت از اهميت ويژه‏اى برخوردار است و نبايد در و اقامه آن دچار وسواس و احتياط بيجا شد ائمه معصومين (عليه السلام)، اهتمام بر نمازهاى پنجگانه و خوددارى از معصيتهاى علنى را براى عهده دارى امامت جماعت كافى دانسته‏اند[11]

 

ولى اولويتهايى را براى عهده دارى اين مسووليت در نظر گرفته‏اند كه اهم آنها عبارت است از:

 

1- از ديگران عادلتر و خدا ترستر باشد.

 

2- نسبت به احكام و معارف الهى آگاهتر باشد.

 

3- قرشى و از سلسله جليله سادات باشد.

 

4- سن او از ديگران بيشتر باشد.

 

5- خوش سيماتر باشد.

 

6- به تلاوت قرآن مجيد مسلطتر باشد.

 

7- صاحب خانه را بر ديگران مقدم دارند.

 

8- در حوزه مسووليت و حكومت مسووليت پذير و مدير باشد[12].

 

تبعيت از امام در مراحل مختلف‏

همانگونه كه نماز، مجموعه‏اى از آداب، اذكار، مقدمات، موخرات و شرايط خاصى است كه انسان را به عبوديت راهنمايى مى‏كند و در واقع دانشگاهى براى تعليم و تربيت است، نماز جماعت نيز چنين است؛ چون راه و رسم زندگى، حضور در جامعه، رفتار با برادران دينى، رابطه امام و ماموم و... نيز طى آن آموخته مى‏شود و مومنان درس تبعيت از امام و در يك صف و كنار هم بودن را تمرين مى‏كنند درست همانند سربازان كه با انجام دادن عملياتى چون رژه، پوشيدن لباس متحد و فرم خاص و ساير حركتها و برنامه‏ها در عمل نظم پذيرى، تبعيت، سلسله مراتب و... را تمرين مى‏كنند.

 

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:

 

انما جعل الامام اماما ليوتم به‏ [13]

 

امام، امام شده است تا مامومان از او پيروى و به دنبال او حركت كنند.

 

بنابراين در تمامى حركات و سكنات بايد پشت سر امام بود.

 

امام محمد غزالى مى‏گويد:شايسته نيست كه همزمان با امام ركوع و سجود كرد، بلكه بايد اين اعمال پس از امام صورت پذيرد؛ زمانى بايد ركوع كرد كه امام به ركوع رفته باشد و زمانى بايد سجده كرد كه پيشانى امام به سجده‏گاه رسيده باشد چون اصحاب رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) بر همين رسم و راه عمل مى‏كردند[14]

 

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: نمازگزاران در صفوف جماعت سه دسته اند: دسته اول كسانى كه نماز آنها با اشكال مواجه است.

 

دوم: كسانى كه فقط ثواب و بهره يك نماز نصيب آنها مى‏شود.

 

سوم: كسانى كه به اندازه هر ركعت ثواب تعيين شده در نماز جماعت به آنها عطا مى‏شود. جابر بن عبد الله انصارى عرض كرد يا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم)! توضيح بيشترى براى ما بدهيد! پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: گروه اول كسانى هستند كه قبل از امام سرخود را در سجود و ركوع بلند مى‏كنند و يا پايين مى‏آورند.

 

دوم: كسانى كه همزمان با امام به ركوع و سجده مى‏روند.

 

سوم: كسانى كه پس از امام ركوع و سجده مى‏كنند و تنها همين گروه از ثواب جماعت بهره مند مى‏شوند.[15]

 

نظم و ترتيب در صفوف جماعت:

يكى از جلوه‏هاى وحدت مسلمانان كه براى هر ناظر و شاهدى جذبه خاص و دوست داشتنى دارد، صفوف منظم و فشرده مسلمانان در نمازهاى جماعت است، اين جلوه حتى براى غير مسلمانان هم جذبه خاصى دارد، و يكى از عوامل جلب ديگران به اسلام همين شكوه عظمت، ترتيب و تركيب مسلمانان است.

 

با كمال تاسف بايد گفت كه اين موضوع مهم آنچنان كه بايد در مساجد ما رعايت نمى‏شود و مردم ما به نظم و ترتيب عادت نكرده‏اند؛ در صورتى كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) شخصا پيش از نماز صفها را منظم مى‏كردند و توصيه‏ها و دستورالعملهاى فراوان براى رعايت اين موضوع مهم صادر مى‏فرمودند.

 

ابن مسعود مى‏گويد: پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) با دستان مباركشان، شانه‏هاى ما را در نماز منظم مى‏كردند و مى‏فرمودند:

 

استووا، و لا تختلفوا، فتختلف قلوبكم‏[16]

 

مرتب بايستيد، پراكنده نباشيد، چون در ميان قلبها و دلهاى شما پراكندگى ايجاد مى‏شود

 

و جاى ديگر مى‏فرمايند:

 

سووا صفوفكم، و حاذوابين مناكبكم، لئلا يستحوذ عليكم‏ الشيطان‏[17]

 

صفهاى خود را منظم كنيد و شانه‏هاى خود را در كنار هم قرار دهيد، تا اينكه شيطان بين شما رخنه نكند.

 

از امام على (عليه السلام) روايت شده است كه فرموده‏اند:

 

سدوا فرج الصفوف، من استطاع ان يتم الصف الاول و الذى يليه، فليفعل، فان ذالكم احب الى نبيكم، واتموا الصفوف، فان الله و ملائكته يصلون على الذين يتمون الصفوف‏[18]

 

خلأهاى ميان صفها را پر كنيد. اين كار بايد از صف اول شروع شود و صفها به ترتيب تكميل شوند، كه اين گونه ايستادن در نماز، نزد پيامبر گراميتان محبوبتر است. صفها را تكميل كنيد، بدانيد كه خداوند و فرشتگان بر كسانى كه صفهاى نماز جماعت را تكميل، منظم مى‏كنند درود مى‏فرستند.

 

در چند حديث وحدت صفوف با وحدت قلوب هم‏سنگ و همراه دانسته شده است.[19] اين مساله حكايت از رازهاى پنهان و فلسفه نماز جماعت دارد چون وحدت قلوب بزرگترين نياز انسانهاست. هر چند امروز بيش از هر زمان و هر عصرى؛ مردم، تشنه اين نعمت الهى هستند، ولى شيطان در ميان صفوف به هم فشرده نفوذ كرده است و اختلاف، پيكره عظيم اسلام را سايش مى‏دهد و يكى از عواملى كه مى‏تواند در اين زمان وحدت آفرين باشد، عمل به احكام و دستور العملهاى اسلام و توصيه‏هاى مكرر رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) مبنى بر حضور در جماعت مسلمانان و اقامه نماز جماعت به شكل صحيح و درست آن است.

 

رعايت سلسله مراتب در صف نماز:

در فرهنگ اسلام، هرگاه براى كارى، امام يا فرماندهى تعيين مى‏شود، براى جانشينى و جبران خلأاحتمالى پيش بينى لازم صورت مى‏پذيرد؛ به همين رو در نماز جماعت كه يكى از صحنه‏هاى حركت جمعى است، صف اول و نزديكترين جايگاه به امام با فضايل و ثواب فوق العاده‏اش،[20] اختصاص به كس يا كسانى دارد كه صاحب علم و كمال باشند و در صورت نياز و بروز هر مشكلى براى امام، نماز رإ ادامه دهند.

 

امام محمد باقر (عليه السلام) مى‏فرمايد:

 

ليكن الذين يلون الامام منكم اولو الاحلام منكم و النهى، فان نسى الامام او نفايا قوموه‏[21]

 

كسانى كه نزديك امام مى‏ايستند بايد از صاحبان خرد، انديشه، دانش و تقوا باشند، اگر امام در خواندن نماز، يا آيه‏هاى قرآن اشتباه كرد، يا آن را فراموش نمود، يا به هر دليلى در ادامه نماز با مشكلى مواجه شد او را يارى دهند.

 

در رتبه بندى موقعيتهاى داراى فضيلت، اين حديث از امام رضا(عليه السلام) نقل شده است:

 

افضل الصفوف اولها، و افضل اولها ما قرب من الامام - فان كنت خلف الامام، فلا تقم فى الثانى، ان وجدت فى الاول موضع[22]

 

بهترين موقعيت در نماز جماعت صف اول است و بهترين نقطه، جايگاهى است كه به امام نزديكتر است. پس اگر پشت سرامام قرار گرفتيد تا زمانى كه امكان پيدا كردن جايگاه نماز در صف اول وجود دارد در صف دوم قرار نگيريد.

 

معاشرت و رفتار با ديگر نمازگزاران‏

گروه نمازگزار، كه با انتخاب يك امام شايسته و با حالتى خاص و ويژه شانه‏ها را در كنار هم مى‏گذارند و از اين رهگذر، قلبها و دلهاى خود را به هم پيوند مى‏زنند و با وحدت قلوب به وحدت عقول، انديشه و عمل مى‏رسند يك واحد اجتماعى و جمعى را تشكيل مى‏دهند.

 

اينجا ديگر فرد و شخص معناى زيادى ندارد و فرد در اين مجموعه، جمع است و بايد جمعى فكر كند و مصلحتهاى جمعى را برفردى ترجيح دهد.

 

با اين مقدمه به سراغ حقوق متقابل افراد در جمع مى‏رويم و با ملاحظه ويژگيهاى عقيدتى، دينى، عبادى، اجتماعى، سياسى و فرهنگى اين جمع، شيوه رفتار و معاشرت را تبيين و تعريف مى‏كنيم.

 

بزرگان دين، براى تقويت اين بنياد اجتماعى، و بهره‏ورى بهينه از امكان الهى توسعه اخوت، برادرى، همدلى و همكارى، آداب و دستور العملهايى برشمرده‏اند كه به بخشى از آنها اشاره مى‏شود:

 

سلام كردن‏

نخستين وظيفه هر مسلمانى در برخورد با ديگران،سلام كردناست.سلام، نشانه مسلمانى و شعار اسلامى است؛ اسم رمزى است كه مسلمانان، همكيشى خود را به يكديگر اعلام مى‏كنند. به عنوان مثال مسلمانانى كه در كشورهاى غير اسلامى زندگى و يا تردد مى‏كنند، در معامله و معاشرتهاى جارى به اين وسيله نسبت به يكديگر شناخت پيدا مى‏كنند.

 

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده‏اند:

 

ابدووا بالسلام قبل الكلام، من بدا بالكلام قبل السلام فلا تجيبوه‏[23]

 

كلام خود را با سلام آغاز كنيد، هر كسى چنين نكرد پاسخ او را ندهيد.

 

و تاكيد شده است كهسلامبا صداى رسا گفته شود.

 

امام باقر(عليه السلام) مى‏فرمايند:

 

ان الله يحب افشاء السلام‏[24]

 

خداوند رسا بودن سلام را دوست دارد.

 

سلام همچنين به عنوان نشانى از تواضع و فروتنى معرفى شده است.

 

امام صادق (عليه السلام) مى‏فرمايند:

 

من التواضع ان تسلم على من لقيت‏[25]

 

سلام كردن به كسى كه او را ديدار كرده‏اى از تواضع است.

 

اهميت سلام در اسلام به حدى است كه جواب آن واجب است‏ [26]اگر كسى در جواب دادن درست و كامل كوتاهى كرد براى او گناه ثبت مى‏شود و حتى فقها كه بيان كردن هر گفته‏اى غير از اذكار نماز را در خلال آن‏ ممنوع كرده‏اند، بر اين نظر هستند كه اگر كسى در هنگام نماز وارد شد و سلام كرد، بايد جواب سلام او در همان اثناى نماز داده شود[27]

 

مصافحه (دست دادن به همديگر)

در برخوردها و ديدارهاى بين مسلمانان، در گام نخست به وسيلهسلاممراتب علاقه، محبت، برادرى و همدلى همديگر اعلام مى‏شود؛ پس از آن دست محبت به سوى برادر مومن دراز مى‏شود، دستى كه دست خداوند بين آنها قرار مى‏گيرد.

 

امام باقر(عليه السلام) فرموده‏اند:

 

المومنين اذا التقيا و تصافحا ادخل الله يده بين ايد يهما، فصافح اشد هما حبا لصاحبه‏ [28].

 

هرگاه مومنان همديگر را ملاقات مى‏كنند و به يكديگر دست مى‏دهند دست خداوند بين اين دست‏ها قرار مى‏گيرد و با دستى مصافحه مى‏كند كه نسبت به برادر مومنش مهربانتر باشد.

 

در ميان مصاحفه كنندگان فضيلت و برترى از آن كسى است كه با رو گشاده‏تر و دلى مهربانتر دست خود را دردست برادر مومن بگذارد.

 

امام محمد غزالىدر احياء العلوممصافحه را يك سنت دير پاى اسلامى مى‏داند و حديثى را از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل مى‏كند كه:هر گاه دو مسلمان با يكديگر مصافحه كردند؛ بين آنها هفتاد مورد بخشش گناه توزيع مى‏شود، كه 69 مورد آن شامل كسى است كه با گرمى بيشتر و گشاده رويى دست خود را دراز كند[29]

 

مصافحه به عنوان يك سنت، ميان مسلمانان جايگاه ويژه داشته است، هر چند اين سنت نيز مانند بسيارى از راه و رسمهاى پسنديده ديگر در مساجد و محافل دينى رو به فراموشى رفته است، اگر به مناطقى كه سنتهاى قديمى كمتر آسيب ديده است توجه شود، خواهيد ديد كه مسلمانان پس از نمازهاى يوميه همه با يكديگر دست مى‏دهند و در هنگام ورود با افرادى كه ايستاده‏اند مصافحه مى‏كنند.

 

در كشورى چون جمهورى آذربايجان، پس از پايان نماز جماعت همه افراد از جاى خود بلند مى‏شوند، و به صورت دوره‏اى و با رعايت سن و ديگر فضايل، با يكديگر مصافحه مى‏كنند.

 

اين موضوع حتى در مسجد النبى (صلى الله عليه و آله و سلم) و مسجد الحرام نيز مشاهده مى‏شود كه وقتى دست خود را به سوى مسلمانى از ديار ديگر دراز مى‏كنى، با شوق و علاقه و گرمى و صميمت استقبال و ابراز احساسات مى‏كند. روانشناسان نيز معتقدند كه هرگاه دست با دست تماس حاصل مى‏كند، احساس جديدى به انسان دست مى‏دهد. اين يك تجربه بشرى است و همه فطرتهاى سالم بر اين مطلب گواهى مى‏دهند.

 

امام صادق (عليه السلام) مى‏فرمايد:

 

تصافحوا فانه يذهب يالسخيمه‏[30]

 

مصافحه كنيد چون به وسيله ان گمراهيهاى رحى و حسادتها و دل نگرانيها برطرف مى‏شود.

 

احترام به بزرگان و اهل علم و سالمندان‏

سالخوردگان در فرهنگ اسلام جايگاه ويژه‏اى دارند و حفظ حرمت و احترام آنها لازم و واجب دانسته شده است.

 

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در اين زمينه مى‏فرمايند:

 

ليس منا من لم يوقر كبيرنا و لم يرحم صغيرنا[31]

 

كسانى كه حرمت سالخوردگان را رعايت نمى‏كنند و به كوچكترها نگاه ترحم و محبت نمى‏اندازند، از ما نيستند.

 

امام صادق (عليه السلام) به نقل از رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:

 

من عرف فضل كبير سنه فوقره آمنه الله من فرع يوم القيامة .

 

هر كسى جايگاه سالخوردگان را درك كند، حرمت لازم را نگه دارد خداوند او را از عذاب روز قيامت ايمن مى‏سازد .

 

و بدترين حالت را در برخوردهاى اجتماعى زمانى دانسته‏اند كه:

 

يجترى الصغير على الكبير .

 

كوچكترها حريم بزرگترها را رعايت نكنند و به خود اجازه دهند قبل از آنها خارج و يا وارد مساجد و مجالس شوند و پيش از آنها راه روند و قبل از آنها بنشينند و...

 

در يكى از روزها ميهمانان عاليقدرى براى ديدار پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) آمده بودند. ناگاه جوانى از ميان آنان بلند شد تا مطالبى را به استحضار ايشان رساند. پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:مه فاين الكبير[32] لطفا تحملا كن! بزرگ شما كجاست؟

 

با همه احترامى كه نبى اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نسبت به جوانان داشت، ولى اين حركت به عنوان يك درس تربيتى انجام مى‏شود. تا همه بدانند، تا بزرگترها نشسته‏اند، كوچكترها بايد حريم آنها را نگه دارند و حرمت آنان را حفظ كنند و در نماز جماعت كهماكت وانگاره ى يك جامعه است بايد اين مساله بخوبى در آن رعايت شود.

 

محبت به كودكان و نوجوانان‏

روح كودك و نوجوان بسيار حساس و شكننده است و بر خلاف تصور ما، اين قشر از جامعه بويژه در زمان حاضر مسايل را خوب مى‏فهمند و كوچكترين بى‏حرمتى براى آنها تحمل ناپذير است و اگر هم احترامى به آنان گذاشته شود، قدردانند. آينده مساجد و جامعه بايد با حضور اين عزيزان آباد، گرم، فعال و بانشاط شود. از طرفى يك حركت كوچك مهر انگيز مى‏تواند براى هميشه يك كودك و نوجوان را تا آخر عمر به مسجد و نماز جماعت علاقه‏مند و يا او را متنفر و دلزده كند.

 

اگر فرزندان كوچكى كه همراه با پدر يا مادر خود به مسجد مى‏آيند و در نماز جماعت شركت مى‏كنند مورد توجه ساير نمازگزاران قرار گيرند، احساس شخصيت مى‏كنند و حضور خود را جدى مى‏گيرند، ولى اگر با ترشرويى خادم مسجد و يا با بى‏تفاوتى و بى‏احساسى ديگران مواجه شوند، و آمدن و نيامدن آنها تفاوتى نداشته باشد، انگيزه‏اى براى حضور آنان باقى نمى‏ماند. در نتيجه مساجد و نمازهاى جماعت حافظان و حاميان آينده خود را از دست مى‏دهد و با انقراض نسل سالخوردگان مساجد از رونق مى‏افتد.

 

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) براى اهميت موضوع حكم خروج از دين اسلام را براى كسانى كه نسبت به كوچكترها با ديده احترام و محبت نگاه نمى‏كنند، صادر كرده است؛ [33]گذشته از اينكه بايد بدانيم مهربانى با كودكان و نوجوانان جزو سيره و اخلاق مباركشان بوده است:

 

روزى كودكى را در دامان پيامبر گذاشتند تا براى او دعا كند؛ كودك لباس پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را خيس و آلوده كرد، اطرافيان سخت برآشفتند و به كودك نهيب زدند، پيامبر فرمود: رهايش كنيد! بگذاريد با آرامش كامل كار خود را به اتمام رساند. سپس به گونه‏اى برخورد كردند و دعا را ادامه دادند، كه نزديكان طفل شرمنده نشوند و احساس نكنند پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به زحمت افتاده است. پس از اينكه آنها بيرون رفتند، نبى اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) لباس خود را تطهير كردند.[34]

 

 

 

 با گفتار و كردار خود باعث اذيت و آزار ديگر نمازگزاران نشود

همانگونه كه گفته شد نماز جماعت جلوه‏اى از وحدت صفوف و وحدت قلوب است و همگان بايد تلاش كنند تا از هر حرفى و يا كارى كه موجب ناراحت كردن مومنان شود بپرهيزند، چرا كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده‏اند:

 

المسلم من سلم المسلمون من لسانه ويده‏ [35]

 

مسلمان كسى است كه ساير مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند .

 

 

 

چه بسا اتفاق افتاده است كه مسلمان نا آگاهى پيش از حضور در صف جماعت، پاهاى خود را نمى‏شويد، يا جوراب خود را تميز نمى‏كند، يا با لباسهاى آلوده و غير نظيف وارد مسجد مى‏شود و يا غذايى مى‏خورد كه بوى آن آزار دهنده است، يا سخنان ناشايستى بر زبان جارى مى‏سازد و يا به گونه‏اى اذكار را ادا مى‏كند و يا به شكلى مى‏نشيند و بلند مى‏شود كه باعث اذيت و ناراحتى مردم مى‏شوند و در نتيجه به فضاى ملكوتى و روحانى نماز جماعت آسيب مى‏رساند.

 

 

 

بنابراين براى حضور در جماعت مسلمين و در مساجد، آداب خاص و ويژه اى تعيين شده است.

 

 

 

پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) در جنگ خيبر به گياهى برخورد كردند (كه احتمالا سير، پياز يا چيزى شبيه به آن بوده) و فرمودند:

 

 

 

من اكل من هذه الشجرة فلا ياتين المساجد[36]

 

 

 

هر كسى از اين گياه بخورد وارد مسجد نشود.

 

 

 

و در جاى ديگرى فرمودند:

 

 

 

فان الملائكه تتاذى مما يتاذى منه الانسان‏ [37]

 

 

 

از هر چه انسانها اذيت شوند، فرشتگان نيز اذيت مى‏شوند.

 

در ميان اذيتها، نيش زبان و يا مطرح كردن مسايلى كه باعث رنجش مومنان شود از همه بدتر است.

 

 

 

هشام بن سالم مى‏گويد: از امام صادق (عليه السلام) شنيدم: خداوند بزرگ فرمود:

 

 

 

لياذن بحرب منى من اذى عبدى المومن‏[38]

 

 

 

كسى كه بنده مومن مرا اذيت كند، با من اعلان جنگ داده است .

 

 

 

احترام ويژه براى صاحبان جاه و منزلت خاص‏

 

 

نماز جماعت جايگاه حضور همگان است و در اين همايش الهى كوچك، بزرگ، غنى، فقير و... گرد هم مى‏آيند. و هركسى بايد خود را عضو كوچكى از اين خانواده بداند و هيچگونه توقع و انتظار احترام و... نداشته باشد. از سوى ديگر اين افراد هستند كه بايد به رشد عقلى و اخلاقى رسيده باشند و حريم افراد را حفظ كنند، و با هر كسى در خور سن، شخصيت علم، جايگاه و موقعيت او برخورد كنند.

 

 

 

روزى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) با اصحاب در خانه‏اى نشسته بودند و به دليل ازدحام جمعيت جاى خالى وجود نداشت. در اين هنگام يكى از افراد سرشناس وارد مجلس شد و چون جايى پيدا نكرد، در آستانه در نشست؛ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) عباى خود را به او دادند و فرمودند: روى اين عبا بنشين! او عبا را گرفت و بر صورت و چشمانش ماليد و گريست؛ سپس عبا را برگرداند و گفت من بر روى لباس شما نمى‏نشينم. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نگاهى به طرف چپ و راست خود كردند و فرمودند:

 

 

 

اذا اتاكم كريم قوم فاكرموه و كذلك كل من له عليه حق قديم فليكرمه‏ [39]

 

 

 

هرگاه بزرگ يك قومى نزد شما آمد او را اكرام كنيد، و همچنين بايد براى كسى كه حقى بر گردن شما دارد احترام ويژه و مضاعف قايل شويد.

 

 

 

اين برخورد كهاز خلق عظيم رسول اعظم (صلى الله عليه و آله و سلم) صادر مى‏شود، بهترين شاهد اين موضوع است و اگر مى‏بينم اسلام در زمان كوتاهى جهانگير شد، مرهون همين رفتار الهى رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) و ياران فداكار ايشان بوده است.

 

 

 

همراهى و همدلى با افراد كم در آمد و تهيدست‏

 

 

روزى حضرت سليمان (عليه السلام) با آن جاه و جلال و جبروت وارد مسجد شد و انسان تهيدست و مسكينى را در گوشه‏اى نشسته ديد؛ نزد او جاى گرفت و گفت: اينك مسكينى همنشين مسكين ديگرى شده است. همچنين مى‏گويند زيباترين كلمه نزد حضرت عيسى (عليه السلام) اين بود كه او رااى مسكين! خطاب كنند[40]

 

 

 

همچنين آورده‏اند: حضرت موسى (عليه السلام) عرض كرد: خدايا! كجا مى‏توانم تو را پيدا كنم؟ ندا آمد:

 

عند المنكسرة قلوبهم‏ [41]. (نزد دل شكستگان)

 

هر چند بايد براى افراد احترام خاص خودشان را در نظر گرفت ولى همراهى و همدلى با دل شكستگان و افرادى كه با مشكلاتى مواجه شده‏اند، داراى اجر و ثواب ويژه‏اى است و روح تقوا و خدا ترسى را افزونتر مى‏كند نتيجه اين عمل شايسته اين است كه همه طبقات و دست‏هاى مردم به مسجد و نماز جماعت دلگرمتر مى‏شوند.

 

 

 

همراهى و هم دلى در غمها و شاديهاى ديگر نمازگزاران و تلاش در رفع گرفتاريهاى آنان‏

سنت ديرپاى مسلمانان، اين بوده است كه هرگاه جاى برادر مومنى را در صف جماعت خالى مشاهده مى‏كردند، بلافاصله به جستجوى او مى‏پرداختند و هميشه از احوال همديگر با خبر بودند و اگر براى فردى مشكلى پيش مى‏آمد، همگان خود را موظف مى‏دانستند كه به كمك او بروند و اگر بيمار مى‏شد، نخستين گروهى كه به ديدار او مى‏رفتند، دوستان نمازگزار او بودند و اگر جشن ازدواج و سرورى داشت تا دوستان هم صف و هماهنگ او در نماز جماعت حاضر نمى‏شدند، برنامه‏ها را آغاز نمى‏كردند چرا كه احساس اخوت و يگانگى مى‏كردند و اگر كسى از آنان به رحمت ايزدى مى‏پيوست همانها بودند كه تابوت وى را بلند مى‏كردند و در مجالس عزا و ماتم او حاضر مى‏شدند.

 

 

 

هر چند اين سنت اصيل اسلامى كه همه ما آرزوى تحقق و باز آفرينى آن را داريم، در اين روزها بسيار كم رونق شده است، ولى نهاد هر انسانى، نياز خود را به چنين جمعى احساس مى‏كند و از منقرض شدن سنتهاى حسنه حسرت مى‏خورد و در آرزوى شرايطى است كه جمعى حال يكديگر را بپرسند و به فكر هم باشند و در غمها و شاديهاى هم شريك شوند.

 

 

 

امام صادق (عليه السلام) فرمودند:الخلق عيال الله، فاحب الخلق الى الله من نفع عيال الله و ادخل على اهل بيت سرور [42]

 

 

 

مردم، خانواده خداوندند، بنابراين خداوند هر كه را بيشتر به اين خانواده خدمت و آنها را خوشحالتر كند؛ بيشتر دوست دارد.

 

 

 

در خدمت رسانى و اهتمام در رفع گرفتاريهاى مومنان احاديث فراوانى آمده است تا جايى كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده‏اند:

 

 

 

من اصبح و لا يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم‏ [43]

 

 

 

كسى كه شب را به صبح آورد، در فكر مشكلات مسلمانان نباشد مسلمان نيست .

 

 

 

امام باقر(عليه السلام) مى‏فرمايد: حضرت موسى (عليه السلام در يكى از مناجاتها و گفت وگوهايش با خداوند سوال كرد: خداوندا! براى عيادت از مريض تا چه اندازه مزد و پاداش مى‏دهى؟ پاسخ آمد:

 

 

 

اوكل به ملكا يعوده فى قبره الى محشره‏[44]

 

براى او فرشته‏اى را مامور مى‏كنم تا در قبر او را عيادت كند و تا روز محشر همراهش باشد .

 

 

 

در ثواب و فضيلت تشييع جنازه مومن نيز، احاديث و روايتهاى زيادى وارد شده است.

 

 

 

امام صادق (عليه السلام) فرمودند:

 

من شيع جنازة مومن حتى يدفن فى قبره و كل الله به سبعين ملكا من المشيعين يشيعونه و يستغفرون له اذا خرج من قبره اله الموقف‏[45]

 

كسى كه جنازه مومنى را تشييع كند تا او را در قبر بگذارند؛ خداوند هفتاد فرشته تشييع كننده بر او مى‏گمارد تا او را همراهى كنند و برايش استغفاركنند؛ از زمانى كه از قبر برانگيخته مى‏شود تا زمانى كه به پاى حساب، ميزان حاضر مى‏شود .

 

آنچه از نكات و حقوق متقابل نمازگزاران مطرح شد گوشه‏اى از روابط تعريف شده بين مسلمانان است، اگر به همين مقدار عمل شود؛ شكل و محتواى نمازهاى جماعت ما تغيير مى‏كند و نماز جماعت به عبادت زنده و فعالى تبديل مى‏شود و مى‏تواند به عنوان عامل مهم و تاثير گزار در جامعه انسانى ايفاى نقش كند و در كنار اين همه مصيبت و گرفتارى كه مردم با آنها دست به گريبانند، مرهمى به زخمهاى كهنه و نو باشد.

 

 

 

 

 

[1] محمدى رى شهرى، اهل البيت، موسسه دار الحديث، ص 359.

 

[2] حرآنى، تحف العقول، انتشارات اسلاميه، چاپ سوم 1336، ص 271.

 

[3] سوره شورا، آيه 23.

 

[4] فيض الاسلام، نهج البلاغه، خطبه 27، ص 96.

 

[5] همان، 373.

 

[6] حر عاملى،وسائل الشيعه، ج 5، ابواب صلاه الجماله، باب 26 حديث 4.

 

[7] همان، باب 12، حديث 1.

 

[8] همان، باب 11، حديث 7.

 

[9] همان، حديث، 14، ص 394.

 

[10] همان، ص 395.

 

[11] همان، ص 392.

 

[12] همان، حديث 1، ص 419.

 

[13] فيض كاشانى، محجه البيضاء، دفتر انتشارات اسلامى، ج 2، ص 10.

 

[14] همان.

 

[15] محدث نورى، مستدرك الوسائل، موسسه آل البيت، ج 6، ص 492.

 

[16] همان، ص 507: حديث 12.

 

[17] همان و نيز كتابوسايل الشيعه، ابواب صلاه الجماعه، باب 70، حديث 5.

 

[18] همان، ص 505، حديث 6.

 

[19] حر عاملى،وسائل الشيعه داراحياء التراث العربى، ابواب صلاه الجماعه، باب 70، حديث‏هاى 7، 9و10.

 

[20] همان، احاديث باب 8، ص 386.

 

[21] همان، باب، 7، حديث 2

 

[22] محدث نورى،مستدرك الوسائل، موسسه آل البيت، ج 6، ص 461.

 

[23] فيض كاشانى، محجه البيضاء، دفتر انتشارات اسلامى، ج 3، ص 384.

 

[24] همان.

 

[25] همان، ص 385.

 

[26] همان، ص 384؛ قال رسول الله(ص): السلام تطوع والرد فريضه‏

 

[27] امام خمينى (قدس سره)، توضيح المسائل، نشر فرهنگى رجاء، ص 174،. 1138.

 

[28] كلينى (رحمه الله)، اصول كافى، ج 3، انتشارات علميه اسلاميه، ص 259، حديث 2.

 

[29] فيض كاشانى، محجه البيضاء، ص 386 به نقل از كتابترمذىقال رسول الله(ص): اذا التقى المسلمان فتصافحا قسمت بينها مغفره، تسعه و ستون لا حسنها بشيرا

 

[30] همان، ص 389.

 

[31] همان، ص 356.

 

[32] همان، ص 366.

 

[33] همان، ص 365.

 

[34] همان، ص 367، اين حديث در صحيح بخارى و كتابهاى متعدد ديگر نيز نقل شده است.

 

[35] همان، ص 358.

 

[36] بيهقى، السنن الكبرى، دارالمعرفه، بيروت، ج 3، ص 75.

 

[37] همان، ص 76.

 

[38] فيض كاشانى، محجه البيضاء دفتر انتشارات، اسلامى، ج 3، ص 360.

 

[39] همان، ص 372.

 

[40] همان، ص 402.

 

[41] همان.

 

[42] كلينى، اصول كافى، ج 3، ص 239، حديث 5.

 

[43] همان، حديث 1.

 

[44] فيض كاشانى، محجه البيضاء، دفتر انتشارات اسلامى، ج 3، ص 410.

 

[45] همان، ص 


آنچه یک امام جماعت باید بداند
جمعه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۹ ساعت 1:28 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

 

حشمت الله عباسپور

نسخه متنی

نمايش فراداده

 

آنچه يك امام جماعت بايد بداند

نويسنده :

حشمت الله عباسپور

موضوع مقاله: آنچه يک امام جماعت بايد بداند

نام: حشمت الله

نام خانوادگي: عباسپور

 

مقدمه

قبل از وارد شدن در اصل موضوع، بايد اين سؤال را (امام جماعت به چه کسى مي گويند؟) پاسخ دهيم. تا بتوانيم در مورد وظايف او بحث کنيم و بگوييم که يک امام جماعت چه چيزهايي بايد بداند؟

معناى لغوى امام جماعت : به کسى مي گويند که جلوتر از ديگران باشد، پيشوا، پيشرو، پيشنماز و ... جماعت هم يعني: جمع شدن . معناى اصطلاحى امام جماعت : همانطورى که از خود اين دو لفظ، مشحص است امام جماعت يعنى شخصى که اولاً داراى شرايط خاصى است براى اينکه بتواند پيشواى گروهى باشد و امام جماعتى باشد و ثانياً کسى را گويند که اقامه نماز جماعت مي کند و ديگران در پشت سر او نماز خود را با اقتدا به امام مي خوانند و به کسانى هم که به امام اقتدا کرده اند: مأمومين گفته مي شود. و به اين نماز که به اين کيفيت برگزار مي شود، نماز جماعت گويند که داراى ثواب زياد و اثرات روحى و معنوى و سياسى و اجتماعى دارد . شرايط امام جماعت : امام جماعت بايد: بالغ، عاقل، شيعه دوازده امامي،عادل، حلال زاده و نماز را به طور صحيح بخواند و نيز اگر مأمومين همه مرد باشند، امام آنها هم بايد مرد باشد و احتياط واجب اين است که امام مأمومين زن هم، مرد باشد [1] .

اما به نظر مبارک مقام معظم رهبرى اين است که: اگر مأمومين هم زن باشند، امام آنها هم مي تواند زن باشد [2] .

البته قابل ذکر است که امام جماعت فقط به شخص روحانى گفته نمي شود، بلکه کسى که شرايط فوق را داشته باشد. امام جماعت است ولى آيا افراد غير روحانى مي توانند در مساجد يا مکانهايي غير از مسجد اقامه جماعت کنند يا خير؟ مقام معظم رهبري: با دسترسى به روحانى به غير روحانى اقتدا نکنند [ 3] .

حضرت آيت الله العظمى فاضل لنگراني: در غير از مسجد مانعى ندارد ولى در مساجد از امام جماعت روحانى استفاده شود [4] . آنچه يک امام جماعت بايد بداند : البته اين موضوع خيلى موضوع وسيع و گسترده اى مي باشد و شامل خيلى از موضوعهاى کوچکتر نيز مي شود از قبيل:

1- آنچه که امام جماعت بايد در مورد رفتار- گفتار- پندار خود بداند و وظايف امام جماعت نسبت به خود.

2- آنچه امام جماعت بايد در مورد برخورد با افراد جامعه از قبيل جوانان- سالخوردگان- زنان- کودکان و... بداند و طريقه برخورد با هر قشرى از جامعه مثل: کارمندان- کارگران- دکترها- مهندسين و.... چون هر گروهى و هر قشرى از جامعه داراى روحيات خاص خود و جوى که در آن زندگى کرده اند اثراتى که آن جو بر آنها گذاشته است. و هر شخصى از افراد جامعه از زاويه ديد خود به جامعه و دنيا و به افراد دنيا و دين و ... نگاه مي کند و داراى طرز فکرهاى خودي باشد. مثلاً: زن داراى روحى لطيف و نازک است و نسبت به خيلى چيزها حساس و تأثيرپذير است. کودکان در دنياى کوچک خود و در تصورات خود به سر مي برند. بعضى از رانندگان تاکسى هستند که وقتى با ماشين خود (تاکسي) از سر چهارراهها مي گذرند نگاه مي کنند که مثلاً چند تا 25 توماني- چند تا 50 تومانى سر چهارراه ايستاده اند و... لذا امام جماعت اگر بخواهد موفق باشد بايد از روانشناسى بالايى بهره برده باشد.

3- آنچه امام جماعت از مسائل احکام مثل: نماز- نماز جماعت- روزه و... بايد بداند.

4- آنچه امام جماعت از مديريت مسجد بايد بداند و وظايف خود نسبت به مأمومين و...

5- آنچه امام جماعت از سياست (که جزئى از ديانت شخص مؤمن است) بايد بداند.

6- آنچه امام جماعت از معمارى مسجد بايد بداند.

7- مومناعات قابل بحث ديگر: مثل مردم شناسي- مردم داراى و... خوب با توجه به گستردگى موضوع، فقط از بند 4 آنچه امام جماعت از مديريت مسجد و وظايف خود نسبت به مأمومين و... بايد بداند سخنى به طور وسيع تر به ميان مي آيد و به موردهاى ديگر هم به طور خلاصه در خلال بحث اشاره مي شود. مديريت مسجد و وظايف امام جماعت که همان امام مسجد است : قبل از داخل شدن در اين بحث، ابتدا توضيحاتى در مورد مسجد بايد داده شود.

مسجد يعني محل و مکان سجده کردن و عبادت کردن (اسم مکان مي باشد از ماده سجد- يسجد) مسجد به ايستگاهى گفته مي شود که شخص مؤمن و شخصى که تا بحال مؤمن نبوده و آمده تا توبه کند خود را شارژ معنوي مي کند با عبادت، براى سير در مسير الى الله و براى رسيدن به خداوند براى رسيدن به کمال انساني.

مسجد همانند فرودگاهى است (پروازگاه) که انسان با سوار شدن بر هواپيماى نماز به سوى خداوند پرواز مي کند. مسجد همان زادگاه- جايگاه و کارگاه [5] امام جماعت است: اما زادگاه (معنوي) چون اکثريت قريب به اتفاق روحانيون و ائمه جمعه مبدأ اصلى آنها و انگيزه پيدا کردن آنها براى روحانى شدن و امام جماعت شدن، همان مسجد است و اين يکى از افتخارات ما است که زادگاه ما مسجد باشد. مثل: اميرالمؤمنين على (ع) هم زادگاه (ظاهر و معنوي) او در مسجد بود (مسجدالحرام) اما جايگاه و کارگاه: چون محل کار امام جماعت مسجد مي باشد براي: سخنرانى (منبر)- اقامه نماز جماعت کارهاي فرهنگى و... لذا امام جماعت نبايد قرار ملاقات با ديگران را در غير مسجد بگذارد يعنى در غير محل کار خود... امام جماعت بايد امام مسجد هم باشد و بنابراين بايد طورى عمل کند و توانايى مديريت را داشته باشد که هيئت امناء، هيئت فرهنگى و... مدير مسجد نباشند بلکه امام مدير باشد و هيئت امناء و هيئت فرهنگي- بسيج واقع در مسجد و مسئوليني ساخت و ساز... با مديريت امام مسجد اداره شوند و خط مشي بگيرند. چون دين امام مسجد و امام جماعت است که از سطح ديد بالايى به همه اين مسائل نگاه مي کند و آگاهي لازم در زمينه آفرينش انسان و روحيات ؟؟؟/ و نقيض او- عالم در [6] - دنياى انسان- معاد انسان و برزخ قيامت ادامه دارد و اين امام جماعت است که مي داند و بايد اين کشتى انساني را در اين درياى پر آشوب و فتنه و نيرنگ و.... به سر مقصد اصلى برساند و اين امانت را به صاحب اصلي اش يعني خداوند متعال برساند. (لذا منسب امام مسجد بودن و مديريت مسجد را بر عهده گرفتن شايسته دين شخصيتى به نام امام جماعت است).

وظايف امام جماعت و چيزهايى که در اين زمينه بايد بداند: بالاترين و مهمترين وظيفه يک امام جماعت، اقامه نماز جماعت است که عهده دارى اين مسئوليت مهم و پرارزش نيازمند شرايط و ويژگيهاي خاصى است که در مقدمه گذشت که اگر شخصى اين شرايط را نداشته باشد نبايد اين مسئوليت را بپذيرد چون امام جماعت به مثل يک سفيرى بين مأمومين و ؟؟؟؟؟؟ که رابطه بين مأموم و خداوند متعال را برقرار مي کند و از طرف مأموم دعا مي کند و شفيع مي باشد. مسئوليت نماز مأموم را به عهده گرفته است لذا امام جماعت بايد از همه مأمومين عالمتر و با تقواتر و به خداوند نزديکتر باشد. اما همانطورى که گفته شد بالاترين وظيفه امام جماعت برپايى نماز است.

1- به دليل نماز از واجبات و فروعات دين مقدس اسلام مي باشد و بر هر مسلمانى واجب است که آن را به جا آورد و براى عدم نماز خواندن، خداوند هيچ عذرى را قبول نمي کند چون فرموده است: انسان تا مي تواند که ايستاده نماز بخواند بايد ايستاده نماز بخواند و اگر بر اثر پيرى و سالخوردگى نتوانست بايستد، بايد بايستد و تکيه کند و اگر تکيه کردن هم نتوانست نماز بخواند، بنشيند- اگر نتوانست نشسته نماز بخواند در حال تکيه کردن و اگر آن هم نشد خوابيده نماز بخواند. (با اشاره کردن سر و چشمها و...) (لذا اصل نماز خود (خواه فرادى و خواه جماعت) واجب مي باشد) و به منزله ستون دين قرار گرفته است. « الصلوة عمود الدين [7] » و دومين دليلى که امامت جماعت بايد نماز را به صورت جماعت در مسجد برگزار کند ثواب و فضيلت خيلى زياد نماز جماعت است که پيامبر گرامى اسلام (ص) فرمودند: اگر يک نفر به امام جماعت اقتدا کند، براى هر رکعت از نماز آنها ثواب 150 نماز است و اگر دو نفر به امام جماعت اقتدا کنند براى هر رکعت از نماز آنها، ثواب 600 نماز است و همينطور فرمودند تا رسيدند به اينکه اگر تعداد مأمومين از 10 نفر بگذرد، اگر تمام هفت آسمان صفحه کاغذ شوند و تمام درختان قلم و درياها مرکب و جن و انس و ملائکه نويسنده شوند نمي توانند ثواب يک رکعت آن را بنويسند [8] . رواياتى که در مورد اهميت جماعت و جماعت مسلمين- مؤمنين وارده شده است مثل : « يد الله على الجماعه [9] » «دست خدا همراه جماعت است» « من فارق الجماعه مات ميتة جاهليه [10] » «هر که از جماعت ببرد به رسم جاهليت بميرد» « ان الشيطان مع الواحد و هو من الاثنين ابعد [11] » «شيطان با يک تن است و از دو تن» (و جماعت) دورتر است و ديگر روايات در اين زمينه حاکى از اهميت داشتن و مورد رضايت خداوند بودن و... است.

بنابراين اگر گروهى از مؤمنين با هم در مورد چيزي دعا کنند خداوند دعاى آنها را اگر به مصلحت آنها باشد مستجاب مي کند و نماز جماعت خواندن ثواب آن به مراتب از نماز فرادى بيشتر است و... البته منظور پيامبر اکرم (ص) از اين رواياتى که در مورد جماعت فرمودند: اين نيست که هرگاه هر جماعتى از مسلمانان يا غير مسلمانان تشکيل شده رضايت خداوند و حق هم با آنان است مثل: اجتماع قاتلين حضرت زهرا (س) يعنى همان ابوبکر (ل) عمر (ل) عثمان (ل) و ديگران، بر عزل کردن حضرت على (ع) از خلافت. چون از طرف ديگر، اگر بخواهيم نگاه کنيم، خداوند متعال چندين بار در قرآن فرموده : « اکثرهم لا يعقلون [12] - اکثر الناس لا يعلمون [13] - اکثر الناس لا يؤمنون [14] - اکثر الناس لا يشکرون [15] ».

که حاکى از اين است که اجتماعى مورد رضاى خداوند است که کاشف از قول معصوم (ع) باشد يا با قرآن و سنت و عقل مخالف نباشد يعنى بر اساس معيارهاى دينى و عقلى باشد و حتى اهل سنت هم که اجماع را بماهو اجماع دليل مي دانند و در رديف عقل- سنت و کتاب قرارش مي دهند به خاطر اين است که خلافت ابوبکر (ل) را شرعى کنند ولى ما شيعيان اجماع را بماهو اجماع محبت نمي دانيم بلکه اجماعى حجت است که کاشف از قول معصوم (ع) باشد.

و حتى اين ضرب المثل (خواهى نشوى رسوا- همرنگ جماعت باش) را که خيلي ها امروزه به کار مي برند و در خيلى مسائل و اتفاقات مثل رأى گيريها و.... به آن استناد مي کنند، اشتباه مي باشد. براى اينکه به اهميت نماز جماعت بهتر پى ببريم و بدانيم که انسان اگر با جماعت باشد و با جماعت دعا کند با جماعت کار کند و با جماعت غذا بخورد و با جماعت نماز بخواند چه ثوابهايى به او داده مي شود، چند روايت را مي آوريم: الف) «َ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَ أَنْ يُدْخِلَ الْجَنَّةَ ثَلَاثَةَ نَفَرٍ بِغَيْرِ حِسَابٍ وَ يُشَفِّعَ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ فِى ثَمَانِينَ أَلْفاً الْمُؤَذِّنُ وَ الْإِمَامُ وَ رَجُلٌ يَتَوَضَّأُ ثُمَّ يَدْخُلُ الْمَسْجِدَ فَيُصَلِّى فِي الْجَمَاعَةِ [16] » «خداوند وعده فرموده است سه نفر را بدون حساب و کتاب به بهشت مي برد:

1-مؤذن

2- امام جماعت

3- فردى که وضو مي گيرد داخل مسجد مي شود و در نماز جماعت شرکت مي کند».

ب) « اذا سئلت عمن لا يشهد الجماعه، فقل: لا اعرفه [17] » «اگر درباره کسى که در نماز جماعت شرکت نمي کند سؤال کردند در پاسخ بگو که او را نمي شناسم».

ج) « لتحضرن المسجد او لاخر من عليکم مناز لکم [18] » . «حتماً در مسجد حاضر شويد و اگر تخلفف کنيد خانه هايتان را بر سرتان خراب خواهم کرد».

2- دومين وظيفه امام جماعت در عهده دارى نماز جماعت: محبوبيت و رضايت عمومى از اوست. امام جماعت بايد طورى با مردم رفتار کند و طورى خوش اخلاق باشد که مردم او را دوست داشته باشند و به او عشق بورزند و اگر اشکالى هم در کار کسى مي بيند با نرمى و خوشرفتارى به او بگويد و او را از اشتباه بيرون آورد. « فقولا له قولاً ليئنا لعله يتذکر او يخشى [19] » اين آيه هم مي رساند که با کسانى که گناهکار هستند و اشتباه کرده اند با نرمى صحبت کنيم. حتى عدالتى هم که يکى از شرايط امام جماعت بوده علاوه بر اينکه دلالت بر عدم گناه کبيره و در پى انجام دادن گناه صغيره نباشد مي کند به معناي رضايت عمومى مردم از امام جماعت است. يعنى به امامي عادل مي گويند که مردم (مأمومين) از او راضى باشند [20] .

چون اگر مأمومين از امام راضى نباشند و به او عشق نورزند، امام هم نمي تواند از لحاظ معنوى مثل نماز و روزه و... و فرهنگى و.... کارى انجام دهد چون تأثير نمي گذارد. حتى يک حکومت اسلامى هم براى حفظ و بقاء خود علاوه بر داشتن مشروعيت بايد داراى مقبوليت هم از طرف مردم باشد والا با مشکل مواجه مي شود. و اين مردم سالارى دينى هم که امروز، بحث روز است. به اين معنا درست است به معنايى که بعضى از منافقين مد نظر انسان است و آن اينکه حکومت مردم محورى نه خدا محورى (دموکراسى مطلق نه دموکراسى ديني).

3- سومين وظيفه امام در عهده دارى نماز جماعت اين است که: اگر امامت گروهى را بر عهده گرفت چه در نماز يا ... بايد برتر از همه افراد گروه در علم و تقوا و عمل باشد. پيامبر اکرم (ص) فرمودند : « مَنْ صَلَّى بِقَوْمٍ وَ فِيهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ لَمْ يَزَلْ أَمْرُهُمْ إِلَى سَفَالٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ [21] » «هر کسى امامت گروهى را عهده دار شود در حالى که در بين آنها عالمتر از امام وجود دارد آن گروه تا روز قيامت حرکت قهقرايى خواهند داشت». به عنوان مثال: اگر گروهى از مردم خواستند در يک جاده صعب العبور حرکت کنند يا در يک شهر بزرگ دنبال نشانى و آدرس بودند يا در يک بيابان يا کوهستنا يا جنگل در حال حرکت بودند براى رسيدن به مقصودي، حتماً نياز به کسى دارند که از همه عالمتر و به اين مسير آشناتر با اعتمادتر و به خوبي مشکلات و موانع راه را بشناسد و الا هرگز به هدف نمي رسند و حتي اى چه بسا هر چه تندتر بروند از مسير اصلى و هدف اصلي دورتر شوند. امام صادق (ع) فرمودند : « العامل على غير بصيره کالسائر على الطريق و لا يزيد سرعه السير من الطريق الا بعداً [22] » .

«کسى که کار را از روى شناخت و مطالعه دقيق انجام نمي دهد مانند رونده اي است که در مسير اصلى حرکت نمي کند، هر قدر به سرعت و تلاش خود بيفزايد او را از هدف اصلى دورتر مي سازد». بنابراين امام جماعت اول بايد راه و رسم روحانى بودن و امام جماعت بودن را بداند و داراى علم و تقواى کافى باشد بعد از اين مقدمات وارد عرصه خدمت شود و امامت يک عده از مردم را چه از نظر (نماز جماعت - نماز جمعه و...) بر عهده بگيرد، چون اين شخص پا جاى پاى حضرت رسول اکرم (ص) و اميرالمؤمنين (ع) و ديگر ائمه (ع) مي گذارد و حتي مرجع تقليد و ولايت مطلقه فقيه که تالى تلو امام معصوم (ع) مي باشد و ولايت فقيه همان ولايت رسول الله (ص) مي باشد [23] .

4- چهارمين وظيفه امام جماعت اين است که: فردى با اخلاص و خويشتندار باشد. معناى اخلاص چيست؟ يعني خلاص شدن، آزاد شدن از تحت فرمان شيطان و هواى نفس و فقط خداوند عزيز را در نظر گرفتن و به قصد نزديکى به او، کارى را انجام دادن. « و ما امروا الا ليعبد الله مخلصين له الدين، حنفا [24] ء » «مأمور نشده اند مگر اينکه حتماً خدا را عبادت کنند.

در حاليکه مخلص باشند و دين واقعى و استوار نيز چنين است». شرط پذيرش عبادت: اخلاص و خويشتندارى است، زيرا خداوند عملى را قبول مي کند که صرفاً براى او انجام شود. امام صادق (ع) فرمودند: « لا يکون العبد مشرکاً حتى يصلى لغير الله [25] » «بنده مشرک نمي شود، مگر اينکه نماز را براى غير خداوند بجاى آورد». افرادى که اخلاص ندارند و کارى که انجام مي دهند براى خدا باشد در آخرت هم هيچ بهره اى از ثواب و بهشت ندارند. چون خداوند متعال به گفته خود، بهترين شريک است و اگر کسى کارى را هم براى خداوند و هم براى غير خداوند انجام دهد، خداوند آن عمل را به شريکش واگذار مي کند و پاداش دادن به آن شخص بي اخلاص را هم بر عهده شريکش مي گذارد.

بنابراين شخص بي اخلاص بايد پاداش کار خود را از آن شخص که عملش را براى رضايت او انجام داده بگيرد. کسانى که در نمازهاى جماعت حاضر مي شوند توقع دارند اگر در نمازشان خلل و يا نقصى وجود دارد با همراهي نماز امام، ضعفها برطرف شود. حال اگر امام نتواند نيت خود را خالص کند چطور مي تواند بار اين فعاليت سنگين را به نيکى به منزل برساند. امام بايد در تمامى عرصه هاى زندگى اخلاص داشته باشد و عبادات خود را خالصاً الى الله انجام داد تا خداوند حب او را در دل مأمومين قرار دهد و حرف او را بپذيرند و در مديريت مسجد و کارهاى فرهنگى او را يارى کنند چون که روايت داريم: «هر کسى بين خود و خدايش را اصلاح کند (اخلاص داشته باشد در کارها) خداوند بين او و مردم را اصلاح مي کند.

و هر کس امر آخرتش را اصلاح کند خداوند امر دنياى او را اصلاح مي کند». « من اصلح بينه و بين الله اصلح الله ما بينهم و بين الناس و من اصلح امر آخرته اصلح الله له امر دنياه [26] » . 5- پنجمين وظيفه امام جماعت: رعايت زمان و استفاده کردن مفيد از زمان است.

امام جماعت بايد براى اقامه نماز جماعت سر وقت در مسجد حضور داشته باشد و با نظم خود الگوى عملى خوبى براي مأمومين باشد و حق مأمومين را هم با دير آمدن خود ضايع نکرده باشد. تأکيد بر رعايت زمان به منظور دو جهت اصلى است: اول: اهميت برگزارى نماز در اول وقت. دوم: رعايت حال مردم و ارزشگذارى به وقت خود و به وقت آنان. 6- ششمين وظيفه امام جماعت: ايجاد نظم در صفها مي باشد. ايجاد نظم در صفهاي جماعت علاوه بر اينکه ثواب نماز جماعت را بيشتر مي کند و از نظر روحى و معنوى تأثير مثبتى در مأمومين مي گذارد، از نظر سياسى هم تأثير زيادى دارد. چون نظم داشتن مأمومين در نماز به اقتدار و شوکت مسلمين و اسلام مي افزايد.

و خود اين عمل به نوعى امر به معروف مي باشد. در مقابل کسانى که کافر و مشرک هستند و يا حتى در مقابل کسانى که نماز را سبک مي شمارند و به نماز جماعت بي اعتنا هستند اما متأسفانه اينچنين نظمى در مساجد ما شيعيان کمتر ديده مي شود. و ديگران (سني ها) در اين عمل مستحبى از ما جلوتر هستند و اين ايجاد نظم، وظيفه امام جماعت است که قبل از گفتن اقامه برگردد به عقب و صفها را منظم کند و بعد نماز را شروع کند.

7- هفتمين وظيفه امام جماعت رعايت حال مأمومين در نماز است.

افرادى با حوصله هاى متفاوت (کم يا زياد) با شغلهاي متفاوت و بعضي ها با شغلهاى خسته کننده و.... در نماز جماعت شرکت کرده اند و مي خواهند سريع نمازشان را بخوانند تا به ديگر کارهايشان برسند، هيچ لزومى ندارد و بلکه جايز نيست امام جماعت آنها را در نماز خواندن (با طولانى کردن نماز) خسته کند که تا عمر دارند از نماز جماعت و مسجد و محراب و امام جماعت خسته شوند. امام بايد در نماز جماعت رعايت اصنحف مأمومين را کند و با توجه به حال او نماز بخواند. پيامبر اکرم (ص) در آخرين وصيتهاى خود که مهمترين و سرنوشت ترين حرفهاى خود را بيان مي کردند، به اميرالمؤمنين (ع) فرمودند: يا على ، « اذا اصليت فصل صلاه اضعف من خلفک [27] » «اى علي، اگر امام جماعت شدي، نمازت را به گونه اى ادا کن که معمولاً ضعيفترين اقتدا کنندگان به تو ادا مي کند». حتى خود پيامبر اکرم (ص) نماز خود را به طور کامل و تند مي خواندند [28] .

(البته نه چنان تند که حضور قلب در نماز نداشته باشند) حتى روزي پيامبر اکرم (ص) نماز ظهر و عصر را خواندند ولى دو رکعت آخرى را تندتر خواندند، بعد از نماز اصحاب سؤال کردند: يا رسول الله آيا در بين نماز اتفاق خاصى افتاد؟ که دو رکعت آخرى را تندتر خوانديد؟ فرمودند : « اما سمعتم صراخ الصبى [29] ؟ » «آيا صداي گريه طفل را نشنيديد» پيامبر اسلام (ص) به خاطر اينکه مادر بچه، زودتر بچه اش را آرام کند، نماز را تندتر خواندند. اين عمل پيغمبر (ص) نشان داد که دين اسلام چطور داراي ظرفيت و زيبايى است و واقعاً يک دين سهل و آسانى است [30] .

8- هشتمين وظيفه امام جماعت: توقف کردن بعد از نماز است. به اين معنا که بعد از مثلاً اتمام نماز ظهر و عصر در محراب بنشيند و جوابگوى مسائل شرعي، اخلاقي، سياسى مؤمنين باشد. چون هميشه و از دير باز، روحانيون و ائمه جمعه و جماعات، ملجأ و پناهگاه مردم بوده اند و هستند و خواهند بود. امام صادق (ع) فرمودند : « يَنْبَغِي لِلْإِمَامِ أَنْ يَجْلِسَ حَتَّى يُتِمَّ مَنْ خَلْفَهُ صَلَاتَهُم [31] » «شايسته است امام جماعت پس از نماز در جايگاه خود بنشيند تا سايران نمازشان را تمام کنند».

9- نهمين وظيفه امام جماعت: رعايت حد مجاز در ادامه رکوع است. «جابربن حنفي» مي گويد: روزى از امام محمد باقر (ع) سؤال کردم: من امام جماعت گروهى هستم و در وقت رکوع افرادى پى در پى وارد مي شوند تا چه ميزان به انتظار آنها بمانم؟ امام (ع) فرمودند: «َ مَا أَعْجَبَ مَا تَسْأَلُ عَنْهُ يَا جَابِرُ انْتَظِرْ مِثْلَيْ رُكُوعِك [32] » «اى جابر: چه سؤال خوبى کردي، تا دو برابر اندازه معمول رکوعت منتظر بمان»

10- پيامبر اکرم (ص) فرمودند: « مَنْ صَلَّى بِقَوْمٍ فَاخْتَصَّ نَفْسَهُ بِالدُّعَاءِ دُونَهُمْ فَقَدْ خَانَهُمْ [33] » «هر پيشنهادى که فقط براى خودش دعا کنم و به دعاى خود عموميت نبخشم ديگران را هم دعا نکند» به مأمومان خويش خيانت کرده است. چون که مأمومين او را به عنوان نماينده و سخنگوى خود پيش خداوند انتخاب کرده اند که حرف آنها را بزند. آيا سزاوار است در پيشگاه خداوند فقط از خودش سخنى بگويد و به ديگران دعا نکند؟ حتماً روايت داريم که امام جماعتي که فقط براى خودش دعا مي کند ملعون است [34] .

11- يازدهمين وظيفه امام جماعت حضور فعال در صحنه هاي سياسى و اجتماعى داشتن است. زيرا امام جماعت بايد در مسائل سياسى وارد شود و راهکار و خط مشى به مردم بدهد تا مردم در گمراهى نمانند و بعضى از روحانيون و ... که مي گويند ما کارى به سياست نداريم و ما آخوند سياسي نيستيم اولاً که سخت در اشتباه هستند و ثانياً ديندار کامل هم نيستند چون رابطه بين سياست و ديانت [35] مثل رابطه زوجيت با عدد چهار است و ما اگر عدد چهار را بدون در نظر گرفتن زوج بودن در نظر بگيريم، اصلاً آن عدد، عدد چهار نيست بلکه مثلاً بايد 3 باشد که زوج نباشد. پس بنابراين کسانى هم که مي گويند ما کارى به سياست نداريم، دين آنها ناقص است چون سياست داخل شکم و جزئى از ديانت است. البته سياستى که براى برپايى اسلام و خدمت به مسلمين باشد نه مثل سياست عمر و عاص (ل) همانطورى که پيامبر اسلام (ص) حکومت اسلامى تشکيل دادند و حضور کاملاً فعال در مسائل سياسى و اجتماعى و ... داشتند. همانطورى که امام راحل خطاب به ائمه جمعه و جماعات مي فرمايند: «آقايان ائمه جمعه: آقايان ائمه جماعات: علماى اسلام در سرتاسر عالم: توجه کنيد که امروز همه قدرتها بر ضد اسلام قيام کرده اند نه بر ضد ايران. توجه کنيد که تکليف همه ما زياد است در اين زمان. اگر فرصت پيدا کنند و شما توجهتان کم شود اسلام را امروز ريشه کن خواهند کرد [36] .

مقام معظم رهبري: «در جامعه اسلامى همه و از همه بيشتر طلاب و روحانيون بايد سياسى باشند و شأن و نقش آنها بالاتر از سياست است. نبايد اجتناب و دورى کنيد. هر کسى هم که در دستگاه حوزه علميه از سياست اجتناب مي کند اين را يک ارزش نبايد بداند [37] ». اصلاً هر انسانى که آگاه به زمان خود و اتفاقاتى که در اطرافش مي افتد، نباشد اشتباهات و خطاها او را در بر مي گيرند و از صراط مستقيم بيرون مي افتد. و به دام شياطين جن و انس مي افتد.

12- دوازدهمين وظيفه امام جماعت مردم دارى است. مردم داري، برداشتى است از عنوانهايى مثل: جاذبه، الفت، حسن معاشرت، مواسات، مساوات، مخالطه، مرابطه و... که هر يک به گونه اي اشاره به عزيز داشتن مردم و جذب و رفتار شايسته با آنها است.

يعنى نوعى روانشناسى برخورد با مردم که با جوانان چه برخوردى داشته باشيم يا سالخوردگان يا کودکان يا زنان و.... چه برخوردى داشته باشيم و مقدمه مردم داري، مردم شناسى است که اگر امام جماعتى مردم شناس نباشد در مردم داري با شکست مواجه مي شود و نهايتاً ضربه به روحانيت و اسلام مي زند. و بنابراين يک امام جماعت يا يک شخص روحانى يا مبلغ بايد با سالخوردگان، سالخورده، با جوانان، جوان و با کودکان، کودک باشد. يعنى با هر قشرى از جامعه با توجه به روحيات و اخلاقيات خودشان رفتار کند تا موفق باشد همانطورى که پيامبر گرامى اسلام (ص) مي فرمايند: « انا معاشر الانبياء و امرنا ان نتکلم الناس على قدر عقولهم [38] » .

«ما جماعت پيامبران مأمور شده ايم با مردم بر پايه عقل و فهم و درک و استعداد مردم با آنان سخن بگوييم». البته با رعايت کامل ذى طلبگى [39] و الهت و وقار روحانيت. يعنى امام جماعت از يک طرف نبايد بگويد: من روحانى هستم من امام جماعت هستم و نبايد به بچه ها دست بدهم و با آنها حرف بزنم چون شأن من پايين مي آيد و از طرفى هم آنقدر نبايد با مردم شوخى کند و کارهاي سبکى انجام دهد که خود را از اعتبار و عدالت ساقط کند. (يعني افراط و تفريط نبايد کند).

نشانه هاى مردم دار بودن :

الف) احسان کردن :

امام جماعت بايد به مأمومين به اين چشم نگاه کند: امام صادق (ع): « المؤمن اعطم مرته من الکعبه [40] » «حرمت مؤمن از کعبه بالاتر است»، « المؤمن اکرم على الله ملائکته المقربين [41] » «ارزش مؤمن نزد خداوند از فرشتگان مقرب بالاتر است». « ما عبد الله بشيء احب الى الله من ادخال السرور على المؤمن [42] » «هيچ عبادتي نزد خداوند محبوبتر از خوشحال کردن مؤمن نيست» « قال الله عزوجل: الخلق عيالي، فاحبهم الى الطفهم بهم و اسعاهم فى حوائجهم [43] » «مردم نان خور من محسوب مي شوند و کسى نزد من گرامي تر است که نسبت به آنها مهربانتر و در رفع مشکلاتشان بيشتر بکوشد» و ديگر روايات زيادى که در اين باب وجود دارد. حتى پيامبر اسلام (ص) که رحمه للعالمين هستند اينقدر با مردم مهربان بودند و عشق مي ورزيدند و حريص به هدايت آنان بودند که خداوند متعال خطاب به اين بزرگوار فرمودند: « فلعلک بافع نفسک على آثارهم [44] » «اى رسول من: نزديک است که در غم مردم هلاک شوى و قالب تهى کني» « عزيز عليه ما عنتم حريص عليکم بالمؤمنين رؤف رحيم [45] » «از فرط محبت و نوع پرورى فقر و پريشانى و جهل و فلاکت شما بر دو سخت مي آيد و بر آسايش و نجات شما بسيار حريص و به مؤمنين رئوف و مهربان است» بنابراين امام بايد به مأمومين واقعاً عشق بورزد و در کارهاى معنوى و مادى به آنان احسان کند.

 

ب)خوشرويى و خوشرفتارى با مردم :

« انک لعلى خلق عظيم [46] » «خطاب خداوند به پيامبر گرامي، حضرت محمد(ص): «همانا تو عظيم ترين خلقيات انسانى را داري» و چون حضرت رسول (ص) الگوى ماست [47] ، لذا ما (ائمه جماعات) هم بايد با مأمومين خوش اخلاق و خوش رفتار باشيم. « البشاشه حباله الموده [48] » «گشاده رويي دام دوستى است» (به شيرين زبانى و لطف خوش- تواني که پيلى به مويى کشي) بنابراين يکى ديگر از معيارهاى مردم دار بودن امام جماعت، خوشرفتارى او با مردم است.

 

ج) بخشش و چشم پوشى از اشتباهات مردم :

اگر امام جماعت داراى اين صفت پسنديده باشد مي تواند خيلى از افراد را جذب دين و مسجد کند. البته اين صفت (چشم پوشى از اشتباهات مردم) تا جايى کاربرد دارد که مردم از اشتباه آن شخص و چشم پوشى امام به خطا و اشتباه نيفتند. امام صادق (ع) مي فرمايند: « و حق من ساءک ان تعفو عنه و ان علمت ان العفو يضر آنتصرت [49] » «حق کسى که به تو بدى کرده است آن است که او را ببخشى و اگر دانستى که بخشش تو زيانبار است بد کننده را به کيفر بدش برسان» همانطورى که اميرالمؤمنين على (ع) در مسائل شخصي، خيلي بخشتنده بودند اما در مسائل حق الناس دقيق عمل مي کردند که عدالت رعايت شود و حق هيچ کس پايمال نشود.

 

د) آسان گيرى نسبت به مردم :

خداوند متعال مي فرمايند: « يريد الله بکم اليسر و لا يزيد بکم العس [50] ر » «پروردگار براي شما آسانى مي خواهد نه دشواري» البته بايد توجه داشته باشيم که مردم از اين ويژگى سوء استفاده نکنند که مثلاً اگر خسته بودند نماز چهار رکعتى را سه رکعت بخوانند. بلکه آسان گيرى به اين معنا است که مثلاً: هنگامى که نماز جماعت برگزار مي شود، اگر بعضي ها مثل سالخوردگان نمي توانند ايستاده نماز بخوانند و حتى نمي توانند بايستند و تکيه کنند، نشسته نماز بخوانند و امام جماعت آنها را مجبور نکند که حتماً ايستاده نماز بخوانند يا وقتى که امام جماعت سخنراني مي کنند، ديگران را مجبور نکند که حتماً دو زانو و بدون حرکت بنشينند، بلکه مي توانند تکيه کنند و هر طورى که راحت هستند و مناسب با آن جلسه است بنشينند. بالاخره امام جماعت دين اسلام را همانطورى که هست (شريعت سمحه و سمله- سهل و آسان [51] ) به مردم بشناساند. و با اعمال و رفتارش طورى عمل نکند که مردم و مخصوصاً جوانان از آمدن به مسجد دلسرد باشند.

 

ر) رفق و مدارا کردن :

يعنى با نرمي و مهربانى با مردم رفتار کردن و اگر خطايى از آنها ديد بپوشاند و تحمل نيش داشتن يعنى اگر مثلاً: فردى به امام جماعت ايرادى گرفت و انتقاد کرد، اولاً با آغوش باز، انتقاد را بپذيريم چون انتقاد مثل نسيم صبحگاهى است که غنچه هاي گلها را مي شکفاند و کسى که از انتقاد استقبال نکند، پيشرفت نمي کند. و ثانياً اگر هم آن انتقاد و ايراد او پايه و اساس ندارد با مهربانى و عطوفت او را قانع کنيم و اگر انتقاد بجا و درست باشد در عمل جواب او را بدهيم نه فقط در لفظ و صحبت. امام صادق (ع) مدارا کردن با مردم را از ارکان ايمان ميدانند : « و خلق يدارى به الناس [52] » «سومين نشانه ايمان نافع، مدارا کردن با مردم است». پيامبر اکرم (ص) فرمودند : « مداراة الناس نصف الايمان و الرفق بهم نصف العيش [53] » «نيمى از ايمان در سايه مداراى با مردم به دست مي آيد و نيمى از زندگى هم در گرو رفق و مهربانى با مردم است» (و در پايان اين بخش گفتن اين نکته خالى از حسن نيست: امام جماعت تا جايى که توانايى کسب علم و معرفت و عمل دارد و تا جايى که مي تواند براى هدايت خود و مأمومين و ديگران تلاش کند، بايد چنين باشد گرچه وظيفه اصلى او هدايت خود و جامعه است به سوي خداوند. يعنى انجام دادن کارهاى فرهنگى اما تا جايى هم که مي تواند بايد مشکلات مردم را از نظر اقتصادى مثل کشاورزى و ... برطرف و راهکار به آنها نشان دهد و در زمينه هاى معمارى مسجد هم مشاورى خوب براى معماران مسجد باشد. خلاصه اينکه: وظائف امام جماعت منحصر در مسجد و منحصر در عدد نيست).

 

مديريت امام جماعت در محل کار خود (مسجد)

امام جماعت به عنوان يک مدير فرهنگى بايد از مديريت و شايستگي بالايى برخوردار باشد و فقط به اوج نگاه نکند که همان برپايى نماز جماعت است بلکه با انجام دادن و مديريت کارهاي فرهنگى و با برنامه ريزيهاى کوتاه مدت و بلند مدت اولاً: بتواند مأمومين خود را نگه دارد که وارد جبهه مخالف (شيطان) نشوند و ثانياً: افرادى را هم که نماز نمي خوانند و به احکام دين بي اعتنا هستند و حتى افراد کافر و مشرک را به سوي مسجد راهنمايى و هدايت کند و آنها را هم به دام آزادى [54] بياندازد. (آزادى از زير بار شيطان) برنامه هايي که يک مدير فرهنگى (امام جماعت) بايد آنها را بداند و به کار گيرد:

1- شناخت و آگاهى نسبت به جايگاه و موقعيت خود: بداند و درک کند که يک روحانى است و بايد در جامعه کار فرهنگي انجام دهد.

2- اعمال مديريت صحيح و بهره ورى بهينه ازامکانات، ظرفيتها و قابليتها در وصول به هدف.

3- مشاوره: مشورت کردن با کسانى که از دين و ايمان، زکات و هوشيارى و تجربه و علم بالايى برخوردارند.

4- تفويض اختيار به افراد با صلاحيت (البته تفويض اختيار نه تفويض مسئوليت و مديريت)

5- ايجاد شوق و انگيزه در ميان مؤمنان

6- خلاقيت و نوآوري: تا بتوان افراد مخصوصاً جوانان را جذب کرد (البته نوآورى نه به معناى بدعت بلکه همانطورى که قرآن براي همه نسلها تا روز قيامت است و اسلام هم همينطور. ما بايد (امام جماعت) اصول و پايه هاى دين و تازگي هاي دين و اسلام ناب محمدى (ص) را به شيوه هاى نو و جديد (البته به طور صحيح) به مردم ارائه دهيم. و جوانان را با برنامه هاى شيرين مذهبى جذب کنيم [55] .

7- بسيج منابع و امکانات

8- تثبيت، توسعه و تعميق مديريت

9- جاودانه کردن کار

10- تقويت روابط انسانى

11- ايجاد واحدهاي آموزشى و تربيتى

12- ايجاد جايگاه و امکانات ويژه براى بانوان و جوانان و نوجوانان

 


[1] حضرت امام (ره) تحرير الوسيله، ج1، ص274، توضيح المسائل م 1453

[2] اجوبه الاستفتاات، ج 1، ص 176، س 607

[3] اجوبه الاستفتاآت، س 563

[4] استفتاآت، ج 1، ص 117، س 412

[5] جزوه دروه چهارم مؤسسه مسجد- جناب حجه الاسلام قرائتي

[6] عالمى که با توجه به بعضى از روايات فهميده مي شود که قبل از خلقت انسان بوده و همه انسانها در آنجا بوده اند .

[7] نهج الفصاحه، ص 634، پيامبر اکرم (ص )

[8] توضيح المسائل حضرت امام (ره)، م 1400

[9] نهج الفصاحه، ص 174

[10] نهج الفصاحه، ص 174

[11] نهج الفصاحه، ص 174

[12] مائده، آيه 103

[13] يوسف، آيه 21

[14] هود، آيه 17

[15] يوسف، آيه 38

[16] مستدرک الوسائل، مؤسسه آل البيت، ج 6، ص 449

[17] مستدرک الوسائل، مؤسسه آل ابيت، ج 6، ص 451

[18] مستدرک الوسائل، مؤسسه آل البيت، ج 6، حديث 5

[19] سوره طه، آيه 44

[20] جزوه مؤسسه مسجد، حجه الاسلام قرائتى

[21] وسائل الشيعه، ابواب ملاه الجماعه، دفتر انتشارات اسلامي، ج 2، ص 4

[22] ميزان الحکم، ج 6، ص 455، حديث 3681

[23] حضرت امام (ره) صحيفه نور

[24] بينه، 5

[25] ميزان الحکمه، محمدى ري شهري، حديث 5315

[26] نهج البلاغه، کلمات قصار 89

[27] ميزان الحکيم، محمدي رى شهري، ص 12

[28] جزوه مؤسسه مسجد

[29] کتاب الوافي، ج 8، فيض کاشاني، ص 1261

[30] سيره نبوي، استاد عشير مرتضى مطهري، ص 217

[31] فيض کاشاني، کتاب الوافي، ج 5 ، ص 1266

[32] فيض کاشاني، کتاب الوافي، ج 8 ، ص 1263

[33] وسائل الشيعه، باب الاج 5، حديث 1، ص 474

[34] جزوه مؤسسه مسجد، آموزشي، دوره چهارم

[35] اصلاً بين سياست و ديانت عينيت است نه ربطيت

[36] با امام در سنگر جمعه، ص 146

[37] حوزه و روحانيت، صص 210 و 211

[38] بحارالانوار، ج1، ص8 تا وافي، چاپ جديد، ج 1، ص 32

[39] رعايت شئون و راه و رسم طلبه بودن

[40] محمدى رى شهري، ميزان الحکمه، ص 205، حديث 1395

[41] همان منبع، ص 205، حديث 1402

[42] همان منبع، ص 507، حديث 3128

[43] همان منبع، ج 1، ص 506، حديث 3122

[44] کهف، آيه 61

[45] توبه، آيه 128

[46] قلم، آيه 4

[47] احزاب، آيه 21

[48] نهج البلاغه، حکمت 6

[49] ميزان الحکمه، محمدى ري شهري، ج 6، ص 372

[50] سوره بقره، آيه 185

[51] سيره نبوي، شهيد مرتضي مطهري، ص 217

[52] تحف العقول، ص 239

[53] همان منبع، ص 35

[54] انسان بايد بنده خدا و حاکم بر شيطان و دنيا و هواى نفس باشد، کلمه دام از باب تسامح به کار رفته در اينجا

[55] آيت الله مکارم شيرازى


شرایط امام جماعت
جمعه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۹ ساعت 1:15 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

3- امام جماعت

در نماز جماعت ، آنكه جلو مى ايستد و مردم به او اقتدا مى كنند، امام نام دارد. بعضى نيز به او پيشوا مى گويند. در نظام اجتماعى سياسى اسلام ، آنكه پيشوايى جمعى را به عهده دارد، بايد از يك سرى فضيلت ها و برترى ها برخوردار باشد، تا فضايل او، الهام بخش ديگران نيز باشد. در نماز جماعت نيز، پيش نماز، بايد در علم و عمل و تقوا و عدالت ، برتر از ديگران باشد.

در حديث مى خوانيم : فَقَدِّمُوا اَفْضَلَكُمْ[1] وفَقَدِّموا خيارَكُم [2] يعنى به با فضيلت ترين و بهترين خودتان اقتدا كنيد.

احاديث ، در اين باره ، بسيار است . به چند نمونه اشاره مى كنيم :

امام جماعت ، بايد كسى باشد كه مردم به ايمان و تعهّد او اطمينان داشته باشند.[3]

امام صادق عليه السلام فرمود: امام جماعت ، رهبرى است كه شمارا به سوى خدا مى برد، پس بنگريد كه به چه كس اقتدا مى كنيد.[4]

ابوذر فرمود: امام شما، در قيامت ، شفيع شماست . پس شفيع خودتان را از افراد سفيه و فاسق قرار ندهيد.[5]

اقتدا كردن افراد ناشناخته و آنان كه در دين يا امامت ، غلّو مى كنند، نهى شده است .[6] افرادى كه در جامعه ، بخاطر گناه علنى ، شلاّق خورده اند، يا از طريق نامشروع ، بدنيا آمده اند، حقّ امام جماعت شدن ندارند.[7]

امام جماعت ، بايد مورد قبول مردم باشد، وگرنه آن نماز، مورد قبول درگاه خداوند نيست .[8]

امام صادق عليه السلام در تفسير آيه شريفه خُذُوا زينَتَكُمْ عِنْدَكُلَ مَسْجِدٍ[9] هنگام رفتن به مسجد، زينت خود را همراه داشته باشيد. فرمود: زينت مسجد، پيشواى شايسته و امام جماعت مسجد است .[10]

البته پوشيدن لباس پاك و داشتن وقار و عطر زدن و... نيز در رواياتى به عنوان زينت مسجد آمده است .

امام باقر عليه السلام فرمود: امام جماعت بايد از افراد انديشمند و صاحب فكر باشد.[11]

رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: كسى كه پشت سر امام عالم نماز بخواند، گويا پشت سر من و حضرت ابراهيم ، نماز خوانده است .[12]

امام جماعت ، بايد مراعات ضعيف ترين افراد را بكند و نماز را طول ندهد.[13]

از مجموع اين احاديث ، موقعيّت حساس امامت جماعت شناخته مى شود.

انتخاب امام جماعت

از آنجا كه در امام جماعت ، برترى و فضيلت بر ديگران شرط است ، اگر در موقعيّتى ، چند نفر شايستگى آنرا داشتند كه به آنان اقتدا شود، باز هم اوصاف و شرايطى به عنوان اولوّيت در روايات مطرح است كه آموزنده است و گرايش به ارزشها و انتخاب بهتر را مى آموزد. از جمله :

1- كسى كه قرائت نمازش بهتر باشد. اقْرئهم

2- كسى كه در هجرت ، پيشقدم باشد. اَقْدَمُهم هِجَره

3- كسى كه دين شناس تر و در مراتب علمى برتر باشد.

اَعْلَمُهم بالسُنه واَفْقَهَهُمْ فى الدّين

4- كس كه سنّ بيشترى داشته باشد. فَاَكْبَرُهم سِنّاً

5 كسى كه انس او با قرآن بيشتر باشد.

6- كسى كه زيباتر و خوشروتر باشد.[14]

7- صاحب منزل ، از مهمان در امام جماعت شدن مقدّم است .

8 امام جماعت دائمى ، بر افراد تازه وارد به مسجد، مقدّم است .

در ميان امتيازات ، به مسئله (عالِم بودن ) بيش از هر چيزى تكيه شده است . اين دانايى و اعلميّت ، در همه مواردى كه نوعى رهبرى و پيشوايى در كار است ، شرط و امتياز است . در حديث است : مَنْ صَلّى بقومٍ وَ فيهم مَنْ هُوَ اَعْلَمُ مِنْهُ لَمْ يَزَلْ اَمْرُهم اِلَى السِّفالِ الى يوم القيامه[15]

كسى كه امامت نماز و پيشوايى گروهى را به عهده بگيرد، در حالى كه ميان آنان ، داناتر از او هم باشد، وضع آن جامعه تا قيامت ، همواره رو به سقوط و پستى است .

البته همچنان كه در حديثى گذشت ، امام جماعت بايد مورد پذيرش و قبول مردم باشد. اين مقبوليّت ، از راه علم و پاكى و عدالت و تواضع و اخلاق نيكو بدست مى آيد.

نبايد غفلت داشت كه گاهى دشمنان و اهل نفاق ، براى ضربه زدن به اسلام و روحانيت ، امام جماعتى را با شايعه و تهمت و دروغ ، بدنام مى كنند تا او را به انزوا بكشند. هشيارى مردم ، خنثى كننده اين نقشه شيطانى است . پشت سر كسى نبايد به جماعت ايستاد كه با فسق و گناه و بدرفتارى ، مقبوليت خود را از دست داده است ، نه آنكه دست هاى مرموز دشمن ، او را از نظرها انداخته باشد!...

عدالت در امام جماعت

از شرايط امام جماعت ، عادل بودن است .

عدالت را در كتب فقهى تعريف كرده اند. فقهاى گرانقدر، از جمله حضرت امام خمينى (قدس سرّه ) مى فرمايند:

عدالت ، يك حالت درونى است كه انسان را از ارتكاب گناهان كبيره ، و تكرار و اصرار نسبت به گناهان صغيره باز دارد.[16]

پاكى ، تقوا، دورى از گناه ، از نشانه هاى عدالت است . بنا به اهميّت اين صفت ، در نظام اسلامى يكى از امتيازات به حساب آمده و در فقه اسلامى و قانون اساسى ، داشتن آن براى مسئولان بلند پايه و مشاغل حسّاس ، شرط است و كارهاى مهّم كشور و امور مردم ، بايد بدست افراد عادل انجام گيرد.

به برخى از اين موارد كه عدالت شرط است ، توجه كنيد:

در مسائل عبادى ، امام جماعت بايد عادل باشد.

در مسائل سياسى عبادى ، مثل نماز جمعه ، خطيب و امام جمعه بايد عادل باشد.

در مسائل سياسى و حقوقى ، (همچون نمايندگى مجلس و تصويب قوانين ) نظر فقهاى عادلى بنام شوراى نگهبان معتبر است .

در مسائل حقوقى ، گرفتن و دادن هر حق به صاحبش ، بايد با گواهى افراد عادل باشد.

در مسائل تربيتى ، اجراى حدود اسلامى و تأديب ظالم و خلافكار، وقتى است كه افراد عادل ، به خلاف و گناه او شهادت دهند.

در مسائل اقتصادى ، بيت المال بايد دست افراد عادل باشد.

در مسائل اجتماعى وفرهنگى ، پخش ونشر خبرها، بايد دست افراد عادل باشد و به خبر افراد فاسق ، اعتماد نمى توان كرد، مگر پس از تحقيق و تفحّص .

در مسائل نظامى ، فرمانده كلّ قوا، با رهبرى است ، كه عدالت شرط آن است . پس عدالت از اركان مهم در نظام حكومتى اسلام و واگذارى مسئوليت هاى اجتماعى و تنظيم امور زندگى است .

راه شناخت عدالت

گرچه برخوردارى از عدالت ، و داشتن ملكه ترك گناه ، از امور درونى افراد است ، ولى با علائم و نشانه هايى كه در زندگى و عمل افراد بروز مى كند، مى توان به بود و نبود آن در افراد، پى برد. در روايات ، برخى از اين علائم به چشم مى خورد و بعضى ملاك ها بيان شده كه با وجود آنها، مى توان كسى را عادل شمرد.

از امام صادق عليه السلام پرسيدند: عادل كيست ؟

فرمود: اِذا غَضَّ طَرْفَهُ مِنَ المَحارمِ وَلِسانهُ عَنِ الْمَآثِمِ و كَفَّهُ عَنِ الْمَظالِم [17] كسى كه چشمش را از نامحرم ، زبانش را از گناه ، و دستش را از ظلم ، حفظ كند.

پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله نيز در حديثى انسان جوانمرد و عادل را چنين معرّفى مى كند: مَنْ عامَلَ النّاسَ فَلَمْ يَظْلِمْهُمْ وَحَدَّثهُمْ فَلَمْ يَكْذِبْهُم وَ وعَدَهُم فَلَمْ يُخْلِفْهم فَهُوَ مِمَّنْ كَمُلَتْ مُرُوَّتُهُ وَ ظَهَرَتْ عَدالَتُهُ...[18] كسى كه با مردم ، در معاملات ، ستم نكند و در سخن ، دروغ نگويد و در وعده هايش ‍ تخلّف نكند، او از كسانى است كه مروّتش كامل و عدالتش آشكار است .

از امام صادق عليه السلام سؤ ال شد: عدالت انسان را از كجا بشناسيم ؟

فرمود: همين كه كسى اهل حيا و عفت باشد و در خوراك و گفتار و شهوت ، خود را به گناه نيالايد، و از گناهان بزرگى مثل زنا، ربا، شراب ، فرار از جنگ ،... (كه مورد تهديد قرآن است ) بپرهيزد، و جز در مواردى كه عذر دارد، از شركت در جماعت مسلمين دورى نكند، چنين انسانى عادل است و تفتيش از عيوب او و غيبت او بر مردم حرام است ...[19]

در روايات ديگرى مى خوانيم : به آن كس كه نمازهاى پنجگانه را به جماعت بخواند، خوشبين باشيد و گواهى او را بپذيريد.[20]

شايد آنچه را كه فقهاء، به عنوان حُسن ظاهرى در عدالت بيان مى كنند، همين باشد كه با حضورش در مراسم و جماعت مسلمين و نبودنش ‍ در مراكز فساد و گناه ، مايه اعتماد مردم شود و او را از اين طريق ، انسانِ عادل و درست كارى بشناسند.

امام باقر عليه السلام در مورد عدالت زنان مى فرمايد:

همين كه اهل حجاب و از خانواده هاى محترم بود و از شوهر خويش ‍ اطاعت مى كرد و از كارهاى ناپسند و جلوه گرى هاى ناروا پرهيز داشت ، عادل است .[21]

در بعضى روايات ، فاسق را كسانى مى داند كه به خاطر گناهان زشتِ علنى ، در جامعه شلاّق خورده ، يا ميان مردم مشهور به خلاف و بدكارى يا مورد سوء ظن باشند.[22] البته معناى عدالت در يك نفر، آن نيست كه در طول عمر، مرتكب گناهى نشده باشد، چرا كه اين ويژگى ، تنها در انبياء و اولياء معصوم است ، ولى همين كه ما در ظاهر، از او گناه بزرگى نديده باشيم ، كافى است .

اين نيز ناگفته نماند كه : اگر كسى خود را عادل نمى داند، و حتّى به مردم بگويد كه من عادل نيستم ، امّا مردم او را عادل و با تقوا بشناسند، مى تواند امام جماعت شود و مردم نيز مى توانند به او اقتدا كنند و اگر مردم ، مايل به اقتدا باشند، نبايد سرپيچى كند.[23] و حتّى اگر پس از نماز جماعت ، معلوم شود كه امام جماعت ، عادل نبوده ، نمازهايى را كه پشت سر او خوانده اند صحيح است و اعاده لازم نيست .[24]

چرا بعضى به جماعت نمى روند؟

با همه پاداشها و آثارى كه براى نماز جماعت وجود دارد، برخى از اين فيض بزرگ محرومند و با تأسف ، شاهديم كه بسيارى ، به آن بى اعتنا و كم رغبت اند و حتى در همسايگى مسجد به سر مى برند، ولى در جماعت مسلمين حاضر نمى شوند و مسجدها، گاهى به صورت ناراحت كننده و دردآورى خلوت است .

[1] . من لايحضر، ج 1، ص 377.

[2] . همان مدرك .

[3] . مستدرك الوسائل ، ج 1، ص 490.

[4] . وسائل الشيعه ، ج 5، ص 416.

[5] . وافى ، ج 2، ص 177.

[6] . مستدرك الوسائل ، ج 1، ص 491.

[7] . همان.

[8] . وسائل الشيعه ج 5، ص 417.

[9] . اعراف ، آيه 31.

[10] . نورالثقلين ، ج 2، ص 19.

[11] . مستدرك الوسائل ، ج 1، ص 492.

[12] . همان مدرك .

[13] . من لايحضر، ج 1، ص 381.

[14] . وافى ، ج 1، ص 177، وسائل الشيعه ، ج 5، ص 419.

[15] . من لايحضر، ج 1، ص 378.

[16] . تحرير الوسيله ، ج 1، بحث امام جماعت .

[17] . بحارالانوار، ج 75، ص 248.

[18] . بحارالانوار، ج 67، ص 1.

[19] . استبصار، ج 3، ص 12.

[20] . وسائل الشيعه ، ج 18، ص 291.

[21] . استبصار، ج 3، ص 13.

[22] . وسائل الشيعه ، ج 18، ص 295.

[23] . جواهر، ج 13 ص 277، تحريرالوسيله ، ج 1، شرايط امام جماعت .

[24] . تحريرالوسيله ، شرايط امام جماعت .

@#@

علّت شركت نكردن افراد در نمازهاى جماعت ، گوناگون است . بعضى واقعاً عذر دارند و دليلشان پذيرفتنى است ، ولى در بسيارى موارد، بهانه هايى پوچ ، بيشتر نيست . مرورى به اينگونه دلايل و بهانه ها مى كنيم :

بعضى ، از پاداشهاى نماز جماعت ، غافلند.

برخى ، از بدرفتارى برخى نمازگزاران در مسجد، به نماز جماعت بى رغبت مى شوند.

بعضى ، تنها بد اخلاقى امام جماعت را، بهانه عدم شركت خود قرار مى دهند و آنرا منافى با عدالت او به حساب مى آورند.

بعضى ، بخاطر همفكر نبودن امام جماعت ، با ديدگاههاى سياسى آنان نسبت به موضوعات و اشخاص و... از شركت در جماعت ، دورى مى كنند.

بعضى ، بخاطر مشغوليت هاى اقتصادى واجتماعى وگرفتاريهاى روزمرّه ، از پاداشهاى عظيم نماز جماعت محروم مى شوند.

بعضى ، از برخورد سرد افراد مسجد، دلسرد شده وديگر نمى روند.

بعضى ، عيب هاى بستگان و نزديكان امام جماعت را به حساب او مى گذارند و او را قبول ندارند.

بعضى ، شركت خود در نماز جماعتى را، مايه تقويت و بزرگ شدن پيشنماز در جامعه مى دانند و از آن پرهيز دارند، بى آنكه دليلى روشن بر بى عدالتى امام جماعت داشته باشند.

بعضى ، از روى غرور، حاضر نيستند در نماز جماعت يك امام جوان يا فقير زاده ، امّا پاك و متعهد و لايق ، شركت كنند.

برخى ، تن پرور و تنبل اند و در عبادات ، بى حوصله و كسل اند و نماز جماعت را، بجاى آنكه كار بدانند، بارمى دانند و به سختى حاضرند دست از كارهاى ديگر بكشند و به جمع مسلمانان در نماز بپيوندند.

بعضى نيز، از طول كشيدن نماز جماعت ، از مسجد مى گريزند.

بعضى نيز، از متولّى يا دست اندركاران مسجد، خوششان نمى آيد، از اين رو به نماز جماعت نمى آيند.

اينها گوشه اى از علل سردى برخى نسبت به حضور در نماز جماعت بود. همانطور كه ديديد، بيشتر اينها، بهانه هايى غير قابل اعتناست . اگر آگاهى و رشد دينى مردم به حدّى برسد كه عوامل ياد شده را كنار بگذارند، و با خلوص و همدلى ، در صفوفى منظم كنار هم بنشينند، به پاداش هاى عظيم جماعت ، توجّه داشته باشند، بد خلقى پيشنماز را، مغاير با عدالت او ندانند. گناه بستگان او را به حساب او نگذارند. و... به بركات و آثار مثبت فراوان اين گردهمايى دينى بينديشند، خواهيم ديد كه مساجد، رونق بيشترى خواهد يافت و خلوتى نمازهاى جماعت ، از ميان خواهد رفت .

البته ، صلاحيت هاى علمى واخلاقى پيشنماز، ومحيط گرم و آموزنده بودن مساجد، وبرخورد شايسته واحترام آميز با شركت كنندگان در نماز، به خصوص با جوانان و نوجوانان ، مى تواند سهم عمده اى در جذب آنان به مسجد، اين كانون وحدت ومعنويت داشته باشد. سهم مسئولان فرهنگى ، تبليغى و تربيتى كشور نيز در اين زمينه ، مهّم است .

اگر مربيان محترم و معلّمان و پدران و مادران ، خود در جماعت ها شركت كنند و در برابر شاگردان و فرزندان به نماز بايستند، يا به مساجد بروند، الهام بخش ديگران نيز خواهند بود.

اگر مدارس ، در كنار مساجد ساخته شود، براى حضور دانش آموزان در نمازهاى جماعت ، تسهيلى به حساب مى آيد

موضوعات مرتبط: احکام

احکام زکات
جمعه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۹ ساعت 1:7 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

پیشگفتار

آن هنگام که آیه زکات بر پیام آور وحی صلی الله علیه و آله نازل شد، به منادی فرمان داد تا میان مسلمانان ندا برآورد:

«أیّها المسلمون! زَکّوا أموالَکُم تُقبَلَ صَلَواتُکُم»( وسائل الشیعه، ج ۶، ص ۳٫)

«ای مسلمانان! زکات داراییهای خویش را بدهید تا نمازتان پذیره حق شود.»

این ندا، ندایی وحیانی بود بر ارزش و اهمیت زکات و همه آنچه مربوط به آن است در عرض زمین و در طول زمان.

آنچه ما در پی آورده ایم، احکام زکات طبق فتاوا و نظریات مرجع کم نظیر شیعه و بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران، حضرت امام خمینی قدس سره است تا ما نیز بتوانیم به ندای آن وحیانی مرد لبیکی گفته باشیم.

چون هدفمان آشناییِ بیش تر با احکام زکات و دریافت کلی از آن بوده است و می خواسته ایم دراز دامن هم سخن نگفته باشیم، از یادکردِ فتاوا و نظریات مراجع بزرگوار دیگر پرهیخته ایم.

از این رو هر مقلّدی برای عمل به احکام زکات، نه فقط شایسته که بایسته است به فتاوا و نظریات مرجع تقلید خویش نیز مراجعه کند و سپس آنها را به کار گیرد.

موارد وجوب زکات

زکات بر نُه چیز واجب است:

اول: گندم؛

دوم: جو؛

سوم: خرما؛

چهارم: کشمش؛

پنجم: طلا؛

ششم: نقره؛

هفتم: شتر؛

هشتم: گاو؛

نهم: گوسفند.

اگر کسی مالک یکی از این نُه چیز باشد، با شرایطی که بعدا گفته می شود، باید مقداری را که معین شده به یکی از مصرفهایی که دستور داده اند برساند. (توضیح المسائل، مسئله ۱۸۵۳)

تذکر: سُلْت که دانه ای است به نرمی گندم و خاصیت جو دارد خمس ندارد، ولی عَلْس که مثل گندم است و خوراک مردمان صنعا می باشد زکاتش بنا بر احتیاط واجب باید داده شود.(توضیح المسائل، مسئله ۱۸۵۴)

شرایط وجوب زکات

شرایط واجب شدن زکات بر دو نوعند:

الف) شرایط زکات دهندگان

کسانی که زکات بر آنان واجب است باید دارای شرایط زیر باشند:

  1. بلوغ

بنابر این، بر افراد نابالغ زکات واجب نیست، و در مواردی که گذشتِ یک سال در پرداخت زکات شرط است، بلوغ از آغاز سال معتبر است، و در غیر آن موارد، انسان باید قبل از زمان تعلق گرفتن زکات بالغ باشد.(تحریرالوسیله، ج ۱، ص ۳۱۲)

یادسپاری: اگر مالک گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در بین سال بالغ شود، زکات بر او واجب نیست.(توضیح المسائل، مسئله ۱۸۵۷)

  1. عقل

پس زکات بر کسی که مجنون است واجب نیست، و در مواردی که گذشتِ سال در پرداخت زکات شرط است باید در تمام سال عاقل باشد؛ و در غیر آن موارد، قبل از زمان تعلق زکات، داشتن عقل معتبر است.(تحریرالوسیله، ج ۱، ص ۳۱۲)

  1. آزادی

بنابر این، بر کسی که بنده دیگری است زکات واجب نیست؛ اگر چه مالک شدن «بنده» را قبول داشته باشیم. (تحریرالوسیله، ج ۱، ص ۳۱۲)

  1. مالکیت

پس بر مالی که بخشیده یا قرض داده شده، زکات واجب نیست، مگر بعد از پس گرفتن آنها. همچنین در مالی که وصیت شده، زکات واجب نیست؛ مگر بعد از فوت وصیت کننده و قبول وصیت از سوی وصیت شونده؛ زیرا قبول وصیت در تحقق ملک برای شخصی که برایش وصیت شده بنا بر اقوا معتبر است.(تحریرالوسیله، ج ۱، ص ۳۱۲)

  1. امکان تصرف کامل در مال

بنابر این در مال وقفی ـ اگر چه وقف خاص باشد ـ و اموال رهنی و مالی که به سرقت رفته، یا در زمین پنهان است و جای آن فراموش شده، یا گم شده است و همچنین مالی که در دریا افتاده و یا از غایبی به ارث رسیده و هنوز به دست وی یا وکیلش نرسیده و یا در مال قرضی، اگر چه امکان دریافت آن از بدهکار باشد، زکات واجب نیست.(تحریرالوسیله، ج ۱، ص ۳۱۳)

زکات در صورتی واجب می شود که مال به مقدار نصاب که بعدا گفته می شود برسد و مالک آن بالغ و عاقل و آزاد باشد و بتواند در آن مال تصرف کند.(توضیح المسائل، مسئله ۱۸۵۵)

یادسپاری: در مواردی که گذشتِ سال در پرداخت زکات شرط است باید امکان تصرف کامل در تمام دوازده ماه باشد.

بنابر این، اگر امکان تصرف کامل در بین سال پیدا شود و سپس [بعد از مدتی] از بین برود، آن سال به حساب نمی آید و احتیاج به سال جدید دارد. در آن مواردی که گذشتن سال معتبر نیست، امکان تصرف کامل در زمان تعلق زکات محل تأمل و اشکال است، اگر چه اقوا آن است که آن را معتبر بدانیم.(تحریرالوسیله ج ۱، ص ۳۱۳، م ۳)

ب) شرایط موارد زکات

اول: شرایط زکات غلات

برای زکات غلات (گندم، جو، خرما و کشمش) دو شرط وجود دارد:

  1. مالک بودن زراعت ـ اگر از زراعت است ـ یا انتقال زراعت یا محصول (با درخت یا بدون آن) در ملک شخص، قبل از تعلق زکات.(تحریرالوسیله، ج ۱، ص ۳۲۶)
  2. رسیدن به مقدار نصاب. زکات گندم و جو و خرما و کشمش وقتی واجب می شود که به مقدار نصاب برسند و نصاب آنها ۲۸۸ من تبریز و ۴۵ مثقال کم است که ۲۰۷/۸۴۷ کیلو گرم می شود.(توضیح المسائل، مسئله ۱۸۶۴)

یادسپاری: زکات گندم و جو وقتی واجب می شود که به آنها گندم و جو گفته شود. و زکات کشمش بنابر احتیاط وقتی واجب می شود که غوره است و موقعی هم که خرما قدری خشک شد که به آن تمر می گویند زکات آن واجب می شود، ولی وقت دادن زکات در گندم و جو موقع خرمن شدن و جدا کردن کاه آنها و در خرما و کشمش موقعی است که خشک شده باشند.(توضیح المسائل، مسئله ۱۸۵۸)

دوم: شرایط زکات طلا و نقره

برای زکات طلا و نقره سه شرط وجود دارد:

  1. مسکوک بودن.

زکات طلا و نقره در صورتی واجب می شود که آن را سکه زده باشند و معامله با آن رواج داشته باشد، و اگر سکه آن از بین هم رفته باشد، باید زکات آن را بدهند.(توضیح المسائل، مسئله ۱۸۹۹)

یادسپاری: طلا و نقره سکه داری که زنها برای زینت به کار می برند، زکات ندارد.(توضیح المسائل، مسئله ۱۹۰۰)

  1. گذشتِ سال.

بعد از آنکه انسان دوازده ماه مالکِ… طلا و نقره بود باید زکات آن را بدهد، ولی از اول ماه دوازدهم نمی تواند طوری در مال تصرف کند که مال از بین برود و اگر تصرف کند ضامن است، و چنانچه در ماه دوازدهم بدون اختیارِ او بعضی از شرطهای زکات از بین برود زکات بر او واجب نیست.(توضیح المسائل، مسئله ۱۸۵۶)

  1. رسیدن به مقدار نصاب.

زکات طلا و نقره وقتی واجب می شود که به مقدار نصاب برسند.

نصاب طلا: طلا دو نصاب دارد. نصاب اول آن بیست مثقال شرعی است که هر مثقال آن ۱۸ نخود است. پس وقتی طلا به بیست مثقال شرعی که پانزده مثقال معمولی است برسد، اگر شرایط دیگر را هم که گفته شده داشته باشد، انسان باید چهل یک آن را که نُه نخود می شود از بابت زکات بدهد و اگر به این مقدار نرسد زکات آن واجب نیست.

نصاب دوم آن چهار مثقال شرعی است که سه مثقال معمولی می شود؛ یعنی اگر سه مثقال به پانزده مثقال اضافه شود؛ باید زکات تمام ۱۸ مثقال را از قرار چهل یک بدهد و زیادی آن زکات ندارد. همچنین است هر چه بالا رود؛ یعنی اگر سه مثقال اضافه شود، باید زکات تمام آنها را بدهد و اگر کم تر اضافه شود مقداری که اضافه شده زکات ندارد.(توضیح المسائل، مسئله ۱۸۹۶)

نصاب نقره: نقره دو نصاب دارد: نصاب اول آن ۱۰۵ مثقال معمولی است که اگر نقره به ۱۰۵ مثقال برسد و شرایط دیگر را هم که گفته شد داشته باشد، انسان باید چهل یک آن را که ۲ مثقال و ۱۵ نخود است از بابت زکات بدهد و اگر به این مقدار نرسد زکات آن واجب نیست.

نصاب دوم آن ۲۱ مثقال است؛ یعنی اگر ۲۱ مثقال به ۱۰۵ مثقال اضافه شود، باید زکات تمام ۱۲۶ مثقال را به طوری که گفته شد بدهد. و اگر کمتر از ۲۱ مثقال اضافه شود، فقط باید زکات ۱۰۵ مثقال آن را بدهد و زیادی آن زکات ندارد. همچنین است هر چه بالا رود؛ یعنی اگر ۲۱ مثقال اضافه شود، باید زکات تمام آنها را بدهد، و اگر کم تر اضافه شود مقداری که اضافه شده و کم تر از ۲۱ مثقال است زکات ندارد.

بنابر این اگر انسان چهل یک هر چه طلا و نقره دارد را بدهد، زکاتی را که بر او واجب بوده داده و گاهی هم بیش تر از مقدار واجب داده است؛ مثلاً کسی که ۱۱۰ مثقال نقره دارد، اگر چهل یک آن را بدهد، زکات ۱۰۵ مثقال آن را که واجب بوده داده و مقداری هم برای ۵ مثقال آن داده که واجب نبوده است.(توضیح المسائل، مسئله ۱۸۹۷)

سوم: شرایط زکات دام

برای زکات دام (شتر و گاو و گوسفند) چهار شرط وجود دارد:

  1. گذشتِ سال

بعد از آن که انسان دوازده ماه مالک گاو و گوسفند و شتر… بود باید زکات آن را بدهد. ولی از اول ماه دوازدهم نمی تواند طوری در مال تصرف کند که مال از بین برود و اگر تصرف کند ضامن است. و چنانچه در ماه دوازدهم بدون اختیارِ او، بعضی از شرطهای زکات از بین برود زکات بر او واجب نیست.(توضیح المسائل، مسئله ۱۸۵۶)

  1. چریدن

یعنی آن که دام در تمام سال از علف بیابان بچرد؛ پس اگر تمام سال یا مقداری از آن را از علف چیده شده، یا از زراعتی که ملک مالک یا ملک کس دیگر است بچرد زکات ندارد.

ولی اگر در تمام سال یک روز یا دو روز از علف مالک بخورد، بنابر احتیاط زکات آن واجب می باشد.با استفاده از: (توضیح المسائل، مسئله ۱۹۰۸)

  1. بی کار بودن حیوان

یعنی آن که حیوان در تمام سال بی کار باشد و اگر در تمام سال یکی دو روز کار کرده باشد، زکات آن واجب است.با استفاده از: (توضیح المسائل، مسئله ۱۹۰۸)

  1. رسیدن به مقدار نصاب

زکات شتر و گاو و گوسفند وقتی واجب می شود که تعداد آنها به حد نصاب برسند که در زیر به آنها اشاره می کنیم.

نصاب شتر

 شتر دوازده نصاب دارد:

اول. پنج شتر و زکات آن یک گوسفند است و تا شماره شتر به این مقدار نرسد زکات ندارد؛

دوم. ده شتر و زکات آن دو گوسفند است؛

سوم. پانزده شتر و زکات آن سه گوسفند است؛

چهارم. بیست شتر و زکات آن چهار گوسفند است؛

پنجم. بیست و پنج شتر و زکات آن پنج گوسفند است؛

ششم. بیست و شش شتر و زکات آن یک شتر است که داخل سال دوم شده باشد؛

هفتم. سی و شش شتر و زکات آن یک شتر است که داخل سال سوم شده باشد؛

هشتم. چهل و شش شتر و زکات آن یک شتر است که داخل سال چهارم شده باشد؛

نهم: شصت و یک شتر و زکات آن یک شتر است که داخل سال پنجم شده باشد؛

دهم: هفتاد و شش شتر و زکات آن دو شتر است که داخل سال سوم شده باشد؛

یازدهم: نود و یک شتر و زکات آن دو شتر است که داخل سال چهارم شده باشد؛

دوازدهم: صد و بیست و یک شتر و بالاتر از آن است که باید یا چهل تا چهل تا حساب کند و برای هر چهل تا یک شتر بدهد که داخل سال سوم شده باشد، یا پنجاه تا پنجاه تا حساب کند و برای هر پنجاه تا یک شتر بدهد که داخل سال چهارم شده باشد و یا با چهل و پنجاه حساب کند ولی در هر صورت باید طوری حساب کند که چیزی باقی نماند؛ یا اگر چیزی باقی می ماند، از نُه تا بیش تر نباشد؛ مثلاً اگر ۱۴۰ شتر دارد، باید برای صد تا، دو شتر که داخل سال چهارم شده و برای چهل تا، یک شتر ماده ای که داخل سال سوم شده باشد، بدهد.

یادسپاری: زکات مابین دو نصاب واجب نیست؛ پس اگر شماره شترهایی که دارد از نصاب اول که پنج است بگذرد، تا به نصاب دوم که ده تا است نرسیده فقط باید زکات پنج تای آن را بدهد، و همچنین است در نصابهای بعد.(توضیح المسائل، مسئله ۱۹۱۱)

اگر انسان برای شتر و گاو و گوسفند خود چراگاهی را که کسی نکاشته بخرد، یا اجاره کند، یا برای چراندن در آن باج بدهد، باید زکات را بدهد.(توضیح المسائل، مسئله ۱۹۰۹)

نصاب گاو

 گاو دو نصاب دارد. نصاب اول آن، سی تا است که وقتی شماره گاو به سی رسید، اگر شرایطی را که گفته شد داشته باشد، انسان باید یک گوساله که داخل سال دوم شده را از بابت زکات بدهد.

نصاب دوم آن چهل است و زکات آن یک گوساله ماده است که داخل سال سوم شده باشد.

زکات مابین سی و چهل واجب نیست؛ مثلاً کسی که سی و نه گاو دارد فقط باید زکات سی تای آنها را بدهد.

نیز اگر از چهل گاو زیادتر داشته باشد تا به شصت نرسیده، فقط باید زکات چهل تای آن را بدهد. و بعد از آنکه به شصت رسید، چون دو برابر نصاب اول را دارد، باید دو گوساله که داخل سال دوم شده باشد بدهد.

همچنین هر چه بالا رود، باید آن را به دستوری که گفته شد بدهد؛ ولی باید طوری حساب کند که چیزی باقی نماند، یا اگر چیزی باقی می ماند از نُه تا بیش تر نباشد؛ مثلاً اگر هفتاد گاو دارد باید به حساب سی و چهل حساب کند و برای سی تای آن زکات سی تا و برای چهل تای آن زکات چهل تا را بدهد؛ چون اگر به حساب سی تا حساب کند ده تا زکات نداده می ماند.(توضیح المسائل، مسئله ۱۹۱۲)

نصاب گوسفند

گوسفند پنج نصاب دارد:

اول: چهل و زکات آن یک گوسفند است و تا گوسفند به چهل نرسد زکات ندارد؛

دوم: صد و بیست و یک و زکات آن دو گوسفند است؛

سوم: دویست و یک و زکات آن سه گوسفند است؛

چهارم: سیصد و یک و زکات آن بنابر احتیاط واجب چهار گوسفند است؛

پنجم: چهارصد و بالاتر که باید آنها را صد تا صد تا حساب کند و برای هر صد تا یک گوسفند بدهد.

لازم نیست زکات را از خود گوسفندها بدهد، بلکه اگر گوسفند دیگری بدهد، یا مطابق قیمت گوسفند پول بدهد کافی است. ولی اگر بخواهد جنس دیگر بدهد، در صورتی بی اشکال است که برای فقرا بهتر باشد؛ اگر چه لازم نیست.(توضیح المسائل، مسئله ۱۹۱۳)

یادسپاری: زکات مابین دو نصاب واجب نیست؛ پس اگر شماره گوسفندهای کسی از نصاب اول که چهل است بیش تر باشد تا به نصاب دوم که صد و بیست و یک است نرسیده، فقط باید زکات چهل تای آن را بدهد و زیادی آن زکات ندارد و همچنین است در نصابهای بعد.توضیح المسائل، (مسئله ۱۹۱۴)

مصرف زکات

انسان می تواند زکات را در هشت مورد مصرف کند:

اول: فقیر. و آن کسی است که مخارج سال خود و عیالاتش را ندارد، و کسی که صنعت یا ملک یا سرمایه ای دارد که می تواند مخارج سال خود را بگذراند فقیر نیست.

دوم: مسکین. و آن کسی است که از فقیر سخت تر می گذراند.

سوم: کسی که از طرف امام علیه السلام یا نایب امام مأمور است که زکات را جمع و نگهداری نماید و به حساب آن رسیدگی کند و آن را به امام علیه السلام یا نایب امام یا فقرا برساند.

چهارم: کافرهایی که اگر زکات به آنان بدهند به دین اسلام مایل می شوند، یا در جنگ به مسلمانان کمک می کنند.

پنجم: خریداری بنده ها و آزاد کردن آنان.

ششم: بدهکاری که نمی تواند قرض خود را بدهد.

هفتم: سبیل الله. یعنی کاری که مانند ساختن مسجد منفعت عمومی دینی دارد، یا مثل ساختن پل و اصلاح راه که نفعش به عموم مسلمانان می رسد و آنچه برای اسلام نفع داشته باشد.

هشتم: ابن السبیل. یعنی مسافری که در سفر درمانده شده است.(توضیح المسائل، م ۱۹۲۵)

توضیحات

  1. احتیاط واجب آن است که فقیر و مسکین بیش تر از مخارج سال خود و عیالاتش را از زکات نگیرد؛ و اگر مقداری پول یا جنس دارد، فقط به اندازه کسری مخارج یک سالش زکات بگیرد.(توضیح المسائل، م ۱۹۲۶)
  2. صنعتگر یا مالک یا تاجری که درآمد او از مخارج سالش کم تر است، می تواند برای کسری مخارجش زکات بگیرد؛ و لازم نیست ابزار کار یا ملک یا سرمایه خود را به مصرف مخارج برساند.(توضیح المسائل، م ۱۹۲۸)
  3. چیزی را که انسان بابت زکات به فقیر می دهد لازم نیست به او بگوید که زکات است. بلکه اگر فقیر خجالت بکشد، مستحب است به طوری که دروغ نشود به اسم پیشکش بدهد؛ ولی باید قصد زکات نماید.(توضیح المسائل، م ۱۹۳۵)
  4. کسی که بدهکار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد، اگر چه مخارج سال خود را داشته باشد، می تواند برای دادن قرض خود زکات بگیرد. ولی باید مالی را که قرض کرده در معصیت خرج نکرده باشد، یا اگر در معصیت خرج کرده، از آن معصیت توبه کرده باشد؛ که در این صورت از سهم فقرا می شود به او داد.(توضیح المسائل، م ۱۹۳۷)
  5. مسافری که خرجی او تمام شده، یا مَرکبش از کار افتاده، چنانچه سفر او سفر معصیت نباشد و نتواند با قرض کردن یا فروختن چیزی خود را به مقصد برساند، اگر چه در وطن خود فقیر نباشد می تواند زکات بگیرد.

ولی اگر بتواند در جای دیگر با قرض کردن یا فروختن چیزی مخارج سفر خود را فراهم کند، فقط به مقداری که به آنجا برسد می تواند زکات بگیرد.(توضیح المسائل، م ۱۹۴۰)

شرایط مستحقان زکات

مستحقان یا گیرندگان زکات باید واجد شرایط زیر باشند:

اول: کسی که زکات می گیرد باید شیعه دوازده امامی باشد و اگر از راه شرعی شیعه بودن کسی ثابت شود و به او زکات بدهد و زکات تلف شود بعد معلوم شود شیعه نبوده لازم نیست دوباره زکات بدهد.(توضیح المسائل، م ۱۹۴۲)

دوم: به کسی که معصیت کبیره را آشکارا به جا می آورد، احتیاط واجب آن است که زکات ندهند.(توضیح المسائل، م ۱۹۴۶)

سوم: انسان نمی تواند مخارج کسانی را که مثل اولاد خرجشان بر او واجب است از زکات بدهد، ولی دیگران می توانند به آنان زکات بدهند.(توضیح المسائل، م ۱۹۴۸)

چهارم: سید نمی تواند از غیر سید زکات بگیرد، ولی اگر خمس و سایر وجوهات کفایت مخارج او را نکند و از گرفتن زکات ناچار باشد، می تواند از غیر سید زکات بگیرد. ولی احتیاط واجب آن است که اگر ممکن باشد فقط به مقداری که برای مخارج روزانه اش ناچار است، بگیرد.(توضیح المسائل، م ۱۹۵۵)

یادآوری

  1. به فقیری که گدایی می کند می شود زکات داد، ولی به کسی که زکات را در معصیت مصرف می کند، نمی شود زکات داد.(توضیح المسائل، م ۱۹۴۵)
  2. اگر انسان زکات را به پسرش بدهد که خرج زن و نوکر و کُلفت خود نماید، اشکال ندارد.(توضیح المسائل، م ۱۹۴۹)
  3. به کسی که بدهکار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد، اگر چه مخارج او بر انسان واجب باشد می شود زکات داد.

ولی اگر زن برای خرجی خودش قرض کرده باشد شوهر نمی تواند بدهی او را از زکات بدهد، بلکه اگر کس دیگری هم که مخارج او بر انسان واجب است برای خرجی خود قرض کند احتیاط واجب آن است که بدهی او را از زکات ندهد.(توضیح المسائل، م ۱۹۴۷)

  1. اگر پسر به کتابهای علمی دینی احتیاج داشته باشد، پدر می تواند برای خریدن آنها به او زکات بدهد.(توضیح المسائل، م ۱۹۵۰)
  2. پدر می تواند به پسرش زکات بدهد که برای خود زن بگیرد؛ پسر هم می تواند برای آنکه پدرش زند بگیرد زکات خود را به او بدهد.(توضیح المسائل، م ۱۹۵۱)
  3. به کسی که معلوم نیست سید است یا نه، می شود زکات داد. (توضیح المسائل، م ۱۹۵۶)

زمان پرداخت زکات

  1. موقعی که گندم و جو را از کاه جدا می کنند و موقع خشک شدن خرما و انگور، انسان باید زکات آنها را به فقیر بدهد؛ یا از مال خود جدا کند.

زکات طلا و نقره و گاو و گوسفند و شتر را بعد از تمام شدن ماه دوازدهم باید به فقیر بدهد، یا از مال خود جدا نماید. ولی بعد از جدا کردن اگر منتظر فقیر معیّنی باشد، یا بخواهد به فقیری بدهد که از جهتی برتری دارد می تواند زکات را به انتظار او و لو تا چند ماه نگه دارد.توضیح المسائل، م ۱۹۶۱

  1. بعد از جدا کردن زکات لازم نیست فورا آن را به مستحق بدهد، ولی اگر به کسی که می شود زکات داد دسترسی دارد احتیاط مستحب آن است که دادن زکات را تأخیر نیندازد.(توضیح المسائل، م ۱۹۶۲)
  2. کسی که می تواند زکات را به مستحق برساند، اگر ندهد و به واسطه کوتاهی او از بین برود، باید عوض آن را بدهد.(توضیح المسائل، م ۱۹۶۳)
  3. کسی که می تواند زکات را به مستحق برساند، اگر زکات را ندهد و بدون آنکه در نگهداری آن کوتاهی کند از بین برود، چنانچه دادن زکات را به قدری تأخیر انداخته که نمی گویند فورا داده است، باید عوض آن را بدهد و اگر به این مقدار تأخیر نینداخته، مثلاً دو سه ساعت تأخیر انداخته و در همان دو سه ساعت تلف شده، در صورتی که مستحق حاضر نبوده چیزی بر او واجب نیست و اگر مستحق حاضر بوده، بنا بر احتیاط واجب باید عوض آن را بدهد.(توضیح المسائل، م ۱۹۶۴)

نیت زکات

انسان باید زکات را به قصد قربت؛ یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم بدهد و در نیت معین کند که آنچه را می دهد زکات مال است، یا زکات فطره؛ ولی اگر مثلاً زکات گندم و جو بر او واجب باشد، لازم نیست معین کند چیزی را که می دهد زکات گندم است یا زکات جو.(توضیح المسائل، م ۱۹۵۷)

گرفتن وکیل برای پرداخت زکات

اگر کسی را وکیل کند که زکات مال او را بدهد، چنانچه وکیل وقتی که زکات را به فقیر می دهد، از طرف مالک نیّت زکات کند کافی است.(توضیح المسائل، م ۱۹۵۹)

پولی را که برای وجوه شرعیه جدا و تعیین شده جآیاج می توان آن را مصرف نمود یا با پول دیگری عوض کرد؟

باسمه تعالی ـ مانع ندارد و به جدا کردن تعیین نمی شود، مگر در زکات که با جدا کردن متعین می شود و نباید در آن تصرف کرد.(استفتائات، ج ۱، ص ۳۴۴، س ۱۶)

موضوعات مرتبط: زکات

صراط در قرآن
جمعه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۹ ساعت 0:8 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

آیا در قرآن به «پل صراط» اشاره شده است؟

پرسش

در قرآن، کلمه‌ای به معنای «پل صراط» نیامده و کلمۀ «صراط» نیز فقط به معنای راه آمده است، علت کاربرد بسیار کلمۀ «پل صراط» در میان مردم چیست؟ و چه ارتباطی بین صراط و پل صراط وجود دارد؟

پاسخ اجمالی

اگر چه لفظ "پل صراط" در قرآن نیامده، اما در برخی روایات، به این لفظ تصریح شده است؛ مثلاً امام صادق(ع) در تفسیر کلمۀ مرصاد، در آیۀ 14 سورۀ فجر، آن‌را پلی دانسته که از جهنم می‌گذرد.

جهت روشن شدن موضوع، مطالبی را در بارۀ کلمۀ صراط بیان می‌کنیم.

صراط به معنای راه است، و منظور از کلمۀ صراط مستقیم که در برخی آیات قرآن آمده، راه راست و طریق هدایت در همین دنیا است که اگر کسی در این مسیر باشد، در آخرت نیز بر آن خواهد بود، و اگر کسی از این مسیر منحرف گردد و پایش بلغزد، در آن‌جا هم سقوط خواهد کرد.

شاهد کلام ما، روایتی است که از امام صادق(ع) نقل شده است، ایشان می‌فرمایند: "صراط، یعنی طریق معرفت خداوند، که شامل دو صراط می‌شود، صراطی در دنیا و صراطی هم در آخرت. اما صراط در دنیا، امامی است که اطاعت او واجب است و اما صراط در آخرت، پلی است که بر روی جهنم زده شده است، و هر کسی در دنیا از صراط دنیا، به درستی رد شود؛ یعنی امام خود را بشناسد و او را اطاعت کند، در آخرت نیز از پل آخرت به آسانی می‌گذرد. و کسی که در دنیا امام خود را نشناسد، در آخرت هم، قدمش بر پل آخرت می‌لغزد و به درون جهنم سقوط می‌کند".

معنای این جملۀ امام، آن است که این دو صراط با هم ارتباط دارند؛ یعنی هر کس در دنیا در صراط باشد، در آخرت از پل صراط به آسانی خواهد گذشت و در جهنم سقوط نمی‌کند. در واقع، پل صراط مطرح شده در روایات، بروز و ظهور همان پل صراط دنیا است که از آن به امام و ... تعبیر شده است و مردم مکلف هستند در این مسیر باشند.

پس اگر در روایات، از صراط که یکی از مواقف روز قیامت است، با تعابیری؛ مانند پل صراط، پل جهنم و... یاد شده است، صرفا برای آشنایی ذهن مردم با این مسئله و سهولت فهم آن است.

پاسخ تفصیلی

به عنوان مقدمه، باید گفت که کلمۀ صراط به معنای راه است و آن‌گاه که با کلمۀ مستقیم توصیف گردد، به معنای راه راست و مستقیم است.

در قرآن نیز در برخی آیات، کلمۀ "صراط مستقیم" به کار رفته است که در ذیل، به این آیات اشاره می‌شود:

  1. "خدایا ما را به راه مستقیم هدایت کن".[1]
  2. "به درستی که خداوند، پروردگار من و شما است. پس او را پرستش کنید، این‌راه مستقیم است".[2]
  3. "کسی که به خداوند تکیه کند، به راه مستقیم هدایت شده است".[3]
  4. "این راه مستقیم پروردگار تو است، به تحقیق ما نشانه‌ها را برای کسانی که متذکر می‌شوند، توضیح دادیم".[4]

در همۀ این آیات، مراد از صراط مستقیم، راه راست و طریق هدایت در همین دنیا است که اگر کسی در این دنیا، در این مسیر قدم بردارد، در آخرت نیز در مسیر مستقیم و صراط مستقیم است؛ یعنی نتیجۀ اعمال صحیح خود را در دنیا، خواهد دید.

واضح است که مراد قرآن مجید از صراط مستقیم در این آیات، عمل کردن به مجموعۀ دستورات و احکام نورانی الاهی است که به منزلۀ بهترین راه و روش زندگی انسان‌ها در این جهان است، و عمل به این دستورات، مانند حرکت در جادۀ مستقیمی است که انسان را به هدایت می‌رساند.

به همین دلیل است که در بعضی روایات، از ائمه(ع)، به صراط مستقیم تعبیر شده است.[5]

امام صادق(ع) فرمود: "صراط؛ یعنی طریق معرفت خداوند، و شامل دو صراط می‌شود، صراطی در دنیا و صراطی هم در آخرت. اما صراط در دنیا، امامی است که اطاعت او واجب است، اما صراط در آخرت، پلی است که بر روی جهنم زده شده است، و هر کسی در دنیا از صراط دنیا، به درستی رد شود ؛ یعنی امام خود را بشناسد و او را اطاعت کند، در آخرت نیز از پل آخرت به آسانی می‌گذرد. و کسی که در دنیا امام خود را نشناسد، در آخرت هم، قدمش بر پل آخرت می‌لغزد و به درون جهنم سقوط می‌کند".[6]

هم‌چنین ایشان در مورد آیۀ 14 سورۀ فجر: "ان ربک لبالمرصاد"،[7] می‌فرماید: "مرصاد پلی است بر طریقی که از جهنم می‌گذرد و کسی که حق مظلومی بر گردن او باشد، از آن نخواهد گذشت".[8]

البته این بیان امام صادق(ع) از قبیل بیان یکی از مصادیق مرصاد(کمین گاه) است؛ چرا که کمین‌گاه الاهی منحصر به قیامت و پل معروف صراط نیست، بلکه خداوند در همین دنیا نیز در کمین ظالمان است ...".[9]

بنابراین، "پل صراط" واقعیتی است که هم در قرآن مجید به آن اشاره شده[10] و هم در روایات، خصوصیات و ویژگی‌های آن بیان گردیده است.

در همین راستا، پیامبر اکرم(ص) فرمود: "ثابت قدم‌ترین شما بر صراط(پل صراط)، کسی است که محبتش نسبت به اهل‌بیت من بیشتر است".[11]

 هم‌چنین در روایت آمده است: "بر روی جهنم پلی است که از مو باریک‌تر و از شمشیر برنده‌تر است".[12]

نکتۀ قابل توجه این است که پل صراط، یکی از مواقف روز قیامت است و در روایات، از آن با تعابیر مختلفی مانند پل، صراط، پل صراط، پل جهنم و ... یاد شده است. ولی منظور همۀ این روایات، این موقف است که به جهت آشنایی بیشتر اذهان سادۀ مردم، از آن به پل تعبیر شده است، نه این‌که مثل پل‌های این دنیا دارای پایه‌هایی باشد و راه گذشتن مردم و حیوانات و وسائل نقلیه باشد. مراد از پل و صراط در قرآن مجید و روایات؛ یعنی راه، مسیر، روش، مکتب و به عبارت دیگر، مردم باید بدانند که آن مکتب و طریقی که آنان‌را به سعادت حقیقی و ابدی می‌رساند، یک مکتب و راه و روش، با خصوصیات و ویژگی‌های خاص؛ یعنی دین پروردگار متعال(اسلام حقیقی) است و تنها، قدم گذاشتن در این‌راه است که موجب نجات و رستگاری است. از طرف دیگر، غفلت از معرفت واقعی به ویژگی‌ها و ظرایف و دقایق این‌راه، موجب انحراف از آن و افتادن در مسیر گمراهی است.

بنابراین، تفسیر، پل صراط، که در روایات برنده‌تر از "شمشیر" و باریک‌تر از "مو" توصیف شده است، راه بسیار دقیق و حساب شده‌ای است که خداوند در همین دنیا، نقطه شروع و ابتدای آن‌را قرار داده است و ادامۀ این‌راه به جهان آخرت متصل می‌شود؛ لذا کسانی که می‌خواهند از صراط و پل آن به راحتی عبور کنند، باید از هم اکنون و در همین دنیا مواظب باشند که در این مسیر بوده و از این مسیر خارج نشوند.

و به تعبیر دقیق‌تر، پل صراط در قیامت، بروز و ظهور همان پل صراط در دنیا است که از آن به امام و ... تعبیر شده است.


[1]. "اهدنا الصراط المستقیم". فاتحة الکتاب، 5.

[2]. "ان الله ربی و ربکم فاعبدوه هذا صراط مستقیم". آل عمران، 51.

[3]. "و من یعتصم بالله فقد هدی الی صراط مستقیم". آل عمران، 101.

[4]. "و هذا صراط ربک مستقیماً قد فصلنا الآیات لقوم یذّکّرون". انعام، 126.

[5]. شیخ صدوق، معانی الاخبار، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ص 32، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1403ق.

[6]همان.

[7]. "زیرا پروردگارت به کمین­گاه است".

[8]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 8، ص 66، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.

[9]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 26، ص 458، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ اول، 1374ش.

[10]. علاوه بر آنچه ذکر شد، آیات 71و 72 سورۀ مریم: "و همۀ شما (بدون استثنا) وارد جهنم می‌شوید، این، امرى است حتمى و فرمانى است قطعى از پروردگارتان. سپس آنها را که تقوا، پیشه کردند از آن رهائى می‌بخشیم، و ظالمان را در حالی‌که (از ضعف و ذلت) به زانو در­آمده‏اند، در آن رها می‌کنیم "، می‌تواند اشاره‌ای به پل صراط داشته باشد. برای آگاهی بیشتر، نک: تفسیر نمونه، ج 13، ص 121-117.

[11]بحارالانوار، ج 8، ص 69.

[12]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 8، ص 312، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.



کوثری باشیم نه تکاثری
شنبه پنجم مهر ۱۳۹۹ ساعت 20:18 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

آیت‌الله‌العظمی جوادی آملی:

زندگی انسان باید «کوثری» باشد نه «تکاثری»/ اباحه‌گری؛ نتیجه آزادی تشریعی

گروه حوزه‌های علمیه: صاحب تفسیر تسنیم با بیان اینکه اهل تکاثر به دنبال برکت نیستند، تاکید کرد: برعکس این افراد، اهل کوثرند که هم دنبال برکت‌ و هم ماندگاری کارشان هستند.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا) آیت‎الله‌‎العظمی عبدالله جوادی آملی امروز ۲۳ مهر در درس تفسیر در مسجد اعظم با اشاره به آیه شریفه «مَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاء اللَّیْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَیَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ» گفت: در آیات ابتدایی سوره زمر خداوند به تشریح صفات مشرکان و مومنان می‎پردازد؛ اینجا نیز خداوند به مقام علم اشاره دارد ولی بیان می‎کند که علمی نافع است که همراه با عمل باشد.

علم اصول دین؛ بالاترین علم

این مرجع تقلید افزود: عظمت علم از معلوم مشخص می‎شود و با اینکه علم اصول دین بالاترین علم است، ولی این بالاترین علم هم با عمل خود را نافع می‎سازد.
آیت‌الله جوادی آملی یادآورشد: خداوند در به کار بردن مثال‎های قرآنی گاهی از جنس انسان و گاهی حیوان و گاهی فرشتگان برای مثال زدن استفاده می‎کند ولی هر وقت که خداوند در خصوص غرایز مادی مثل غذا خوردن با انسان صحبت کند در کنارش حیوانات را مثال می‎زند ولی وقتی که می‎خواهد مباحث معنوی را مثال بزند، در کنار انسان، فرشتگان را مثال می‎زند.
بقای انسان در گرو علم و عمل صالح است

مفسر قرآن کریم، بقای انسان را با علم و بقای علم را با عمل صالح و خلوص دانست و گفت: هر کار و علمی که انسان داشته باشد اگر بخواهد که ماندگار باشد باید صبغه الهی داشته باشد.
وی گفت:  خداوند در «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ»  شرطی را قرار داده است که همان عمل صالح و با اخلاص است؛ قطعا یک انسان با علم به عمل صالح با کسی که شب را به عشق خدا زنده نگاه می‎دارد و عبادت می‎کند، یکی نیستند.
این مرجع تقلید  بهره اصلی را در عملی دانست که همراه با تقوا و خدامحوری باشد و تاکید کرد: بهره داشتن از مادیات زمانی ارزشمند است که با حسنه همراه باشد و به همین دلیل است که همه کسانی که بهره‏‌مند هستند لزوما دارای حسنه نیستند.
در دعاها دنیا و آخرت را با هم بخواهیم

مفسر تفسیر تسنیم خاطرنشان کرد: خداوند در سوره بقره بیان کرده که عده‎ای هستند که در حج وقتی دعا می‎کنند فقط از خدا دنیا را می‎خواهند و عده دیگر آخرت و دنیا را و سعادت‎مند هم کسانی هستند که دنیا و آخرت را از خدا خواستند.
آیت‌الله جوادی آملی یادآور شد: انسان باید کوثری باشد تا تکاثری، زیرا کوثری‎ها هم با برکت هستند و هم ماندگار؛ ولی تکاثری‎ها به دنبال برکت نیستند و کارشان هم با برکت نمی‎شود مثل کسانی که عملی را انجام می‎دهند ولی با حسنه همراه نیست.
وی به هجرت به عنوان یکی از اعمال پرپاداش در نظام الهی اشاره کرد و گفت: وقتی کسی در کشوری است که نمی‎تواند حدود الهی را رعایت کند(غیر از ضرور) باید از آنجا هجرت کند زیرا صبر کرده است و این هجرت نوعی صبر است.
صابران مشمول صلوات خداوند هستند

وی افزود: صبر در عبادت، صبر بر گناه و صبر بر مصیبت از صبرهای عظیم هستند که صبر بر مصیبت شامل صلوات خداوند است زیرا صلوات خاصه خداوند برای انبیا و اولیا است و صلوات عام خداوند هم نصیب چنین افرادی می‎شود.
این مفسر قرآن کریم تصریح کرد: در آیه قُلْ «یَا عِبَادِ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةٌ وَأَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةٌ إِنَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَیْرِ حِسَابٍ» خداوند خداوند به همین پاداش اشاره می‏‌کند.
آیت الله جوادی آملی در تفسیر «بغیرحساب» بیان کرد: بغیر حساب در این جا منظور آن است که این افراد یا بدون حساب وارد جنت می‎شوند و اینکه این پاداش بی حساب و بسیار زیاد است.
وی گفت: خداوند در این آیات بیان می‎دارد که «قلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّینَ؛ وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ؛ قُلْ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیم»؛ در این آیات پیامبر بیان می‏‌دارند که من مامور شدم که خدا را عبادت کنم که اولا هم اخلاص داشته باشم و هم پیشگام باشم.
وی گفت:  لفظ اول‎المسلمین گاهی در بین پیامبران مطرح می‎شود که پیامبری چون حضرت موسی خود را اول مسلم امت خود معرفی کردند ولی پیامبر اکرم از همه مسلمین و انبیا و اولیا بالاتر است.
این مفسر قرآن بیان کرد: خداوند مسیر را مشخص کرده است و خود مهندس این مسیر عظیم است و به همین دلیل است که پیامبران را در این مسیر قرارداده است که انسان را هدایت کنند و کسی که خود را از این پیامبران و ائمه جدا کرد قطعا گمراه خواهد شد.

آزادی تشریعی منجر به اباحه‌گری می‌شود

وی با اشاره به آیه «لااکراه فی الدین» این آزادی را آزادی تکوینی دانست و گفت: این آزادی، آزادی تکوینی است و نه تشریعی، زیرا اگر تشریعی باشد، منجر به اباحی‌گری می‎شود.
آیت‌الله جوادی آملی در تشریح آیه «قُلْ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ» گفت: عده‎ای به خاطر ترس از جهنم و شوق به بهشت عبادت می‎کنند که خداوند هم پاداش چیزی را که آرزو کردند  به آنها می‎دهد ولی بزرگان خدا را می‎خواهند که همه چیز در خدا هست و هر کسی که او را بخواهد به صدر و ذیل عالم دست می‌‏یابد.


 
موضوعات
برچسب ها
دیگر موارد