مجموعه ای از مطالب سخنرانی و مداحی
چهل حدیث علوی
یکشنبه هجدهم تیر ۱۴۰۲ ساعت 11:8 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

چهل حدیث علوی تقدیم به مدافع حریم ولایت و امامت حضرت زهرا سلام الله علیها

1-در باره روزى
وَ قَالَ (عليه السلام) :تَنْزِلُ الْمَعُونَةُ عَلَى قَدْرِ الْمَئُونَةِ .
امام علی عليه السّلام (در باره روزى) فرموده است : كمك و يارى (روزى هر كس از جانب خدا) باندازه نيازمندى (او) خواهد رسيد
حکمت133

2-در پرهيز از جاهاى تهمت
وَ قَالَ علی (عليه السلام) :مَنْ وَضَعَ نَفْسَهُ مَوَاضِعَ التُّهْمَةِ فَلَا يَلُومَنَّ مَنْ أَسَاءَ بِهِ الظَّنَّ .
امام عليه السّلام (در پرهيز از جاهاى تهمت) فرموده است : هر كه به جاهاى تهمت و بدگمانى برود بد گمان بخود را نبايد سرزنش نمايد (زيرا خود سبب شده كه باو گمان بد برند).
حکمت151

3-سخن با خوارج
وَ قَالَ (عليه السلام) :لَمَّا سَمِعَ قَوْلَ الْخَوَارِجِ (لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ) كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ .
امام علی عليه السّلام هنگامي كه شنيد سخن خوارج را (كه مى گفتند) حكم و فرمانى نيست مگر براى خدا (در نادرستى گفتارشان) فرموده است : سخن حقّ و درستى است كه از آن نتيجه باطل و نادرست مى گيرند (شرح اين جمله در سخن چهلم در باب خطبه ها گذشت)
حکمت 189

4-در باره اوباش مردم
وَ قَالَ (عليه السلام) :فِي صِفَةِ الْغَوْغَاءِ هُمُ الَّذِينَ إِذَا اجْتَمَعُوا غَلَبُوا وَ إِذَا تَفَرَّقُوا لَمْ يُعْرَفُوا وَ قِيلَ بَلْ قَالَ (عليه السلام):هُمُ الَّذِينَ إِذَا اجْتَمَعُوا ضَرُّوا وَ إِذَا تَفَرَّقُوا نَفَعُوا فَقِيلَ قَدْ عَرَفْنَا مَضَرَّةَ اجْتِمَاعِهِمْ فَمَا مَنْفَعَةُ افْتِرَاقِهِمْ فَقَالَ:يَرْجِعُ أَصْحَابُ الْمِهَنِ إِلَى مِهَنِهِمْ فَيَنْتَفِعُ النَّاسُ بِهِمْ كَرُجُوعِ الْبَنَّاءِ إِلَى بِنَائِهِ وَ النَّسَّاجِ إِلَى مَنْسَجِهِ وَ الْخَبَّازِ إِلَى مَخْبَزِهِ.

امام علی عليه السّلام در باره اوباش مردم فرموده است : 1- آنها كسانى هستند كه چون گرد آيند پيشرفت ميكنند و چون پراكنده گردند شناخته نشوند (تا براى تباهكاريشان بكيفر رسند.سيّد رضىّ «رحمه اللّه» فرمايد:) و گفته شده است: بلكه امام عليه السّلام فرموده: 2- آنها كسانى هستند كه چون گرد آيند زيان دارند (زيرا كارها تعطيل مي شود) و چون پراكنده شوند سود دارند، پس گفتند: زيان اجتماعشان را دانستيم سود پراكندگيشان چيست فرمود: 3- پيشه وران به پيشه و كار خود بر مى گردند و مردم بوسيله آنها سود مى برند مانند بازگشتن بنّاء به ساختمان و بافنده به كارگاه و نانوا به نانوائى خود
حکمت 190

5-در اينكه تا اجل نرسد زندگى پايان نيابد
وَ قَالَ (عليه السلام) :إِنَّ مَعَ كُلِّ إِنْسَانٍ مَلَكَيْنِ يَحْفَظَانِهِ فَإِذَا جَاءَ الْقَدَرُ خَلَّيَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُ وَ إِنَّ الْأَجَلَ جُنَّةٌ حَصِينَةٌ.
امام علی عليه السّلام (در اينكه تا اجل نرسد زندگى پايان نيابد) فرموده است : 1-با هر كسى دو فرشته است كه او را نگاه مى دارند پس هر گاه قدر آيد (تباه شدن او مقدّر باشد) آن دو فرشته بين او و قدر را تهى مى نمايند، 2- و مدّت زندگى (براى نابودى) سپر استوارى است (پس تا عمر بسر نيايد شخص نمى ميرد)
حکمت192

6-در باره مرگ
178.وَ قَالَ (عليه السلام) :الرَّحِيلُ وَشِيكٌ.
امام علی عليه السّلام (در باره مرگ) فرموده است : كوچ كردن (رفتن از دنيا) نزديك است (پس خردمند كسى است كه توشه برداشته هنگام رسيدن مرگ آماده باشد).
حکمت178

7-در باره رنج راه حقّ
وَ قَالَ (عليه السلام) :مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَكَ عِنْدَ جَهَلَةِ النَّاسِ .
امام علی عليه السّلام (در باره رنج راه حقّ) فرموده است : هر كه براى حقّ چهره اش را نمايان سازد (آنرا كمك و يارى نمايد) نزد نادانان مردم تباه گردد (از آنها سخت آزار بيند، و در بعضى از نسخ نهج البلاغه جمله عند جهلة النّاس بيان نشده پس معنى فرمايش امام عليه السّلام چنين مي شود: هر كه از حقّ اعراض و دورى كند هلاك و تباه گردد، چون دورى كننده از كسى روى خويش باو متوجّه نمايد)
حکمت179

8-در تلاش مال اندوزی

وَ قَالَ (عليه السلام) :يَا ابْنَ آدَمَ مَا كَسَبْتَ فَوْقَ قُوتِكَ فَأَنْتَ فِيهِ خَازِنٌ لِغَيْرِكَ.

امام علی عليه السّلام (در تلاش مال) فرموده است : اى پسر آدم آنچه زياده از قوت و روزى خويش (دارائى) بدست آوردى تو در آن براى ديگرى (وارث يا غير او) خزينه دار هستى (كه باو واگذار نمائى و سودى براى تو نخواهد داشت)

حکمت183

9-در زيان مجبور نمودن بكار

وَ قَالَ (عليه السلام) :إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَةً وَ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَأْتُوهَا مِنْ قَبْلِ شَهْوَتِهَا وَ إِقْبَالِهَا فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُكْرِهَ عَمِيَ.

امام عليه السّلام (در زيان مجبور نمودن بكار) فرموده است : محقّقا دلها را خواهش و رو آوردن و رو گردانيدنى است پس بسوى آنها بياييد (آنها را وادار نمائيد) از راه خواهش و رو آوردن آنها (نه از راه بى ميلى و نخواستن آنها) زيرا هر گاه دل (بانجام كارى) مجبور شود كور گردد (خسته و مانده شده آنرا درست انجام ندهد)

حکمت 184

10-در اينكه راه راست يكى است

وَ قَالَ (عليه السلام) :مَا اخْتَلَفَتْ دَعْوَتَانِ إِلَّا كَانَتْ إِحْدَاهُمَا ضَلَالَةً .

امام علی عليه السّلام (در اينكه راه راست يكى است) فرموده است : دو خواندن به راهى (از دو كس) دو جور نگشت مگر آنكه يكى از آن دو گمراهى است (چون اگر هر دو بر حقّ و درست شد دو جور نمى شود، در قرآن كريم س 10 ى 32 مى فرمايد: فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ يعنى پس از بيان حقّ و راستى چه باشد جز گمراهى

حکمت174

11-درباره دوراندیشی

قَالَ (عليه السلام) :ثَمَرَةُ التَّفْرِيطِ النَّدَامَةُ وَ ثَمَرَةُ الْحَزْمِ السَّلَامَةُ

امام علی عليه السّلام (در باره دور انديشى) فرموده است : نتيجه تقصير و كوتاهى (در امرى) پشيمانى است و سود احتياط و دور انديشى درستى (رهائى از زيان) است

حکمت 172

12-در باره مشورت و كنکاش

164.وَ قَالَ (عليه السلام) :مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الْآرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَاءِ.

امام علی عليه السّلام (در باره مشورت و كنکاش) فرموده است : كسي كه به راههاى انديشه ها رو آورد (از خردمندان كمك فكرى بطلبد) جاهاى خطاء و اشتباه كارى را بشناسد (و از آنچه زيان دارد دورى گزيند

حکمت 164

13-در نكوهش نادانى

وَ قَالَ (عليه السلام) :النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا .

امام علی عليه السّلام (در نكوهش نادانى) فرموده است : مردم دشمنند آنچه را كه نمى دانند (زيرا نادانان آنچه مى دانند دانش پندارند و جز آنرا نادرست، چنانكه در قرآن كريم س 10 ى 39 مى فرمايد: كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا يعنى انكار ميكنند چيزى را كه بآن دست نيافته اند)

یعنی جهل در واقع دشمنی با حقیقت است.

حکمت163

14-در برترى عدل از جود

وَ سُئِلَ (علیه السلام) أَيُّهُمَا أَفْضَلُ الْعَدْلُ أَوِ الْجُودُ فَقَالَ (علیه السلام) الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا وَ الْجُودُ يُخْرِجُهَا مِنْ جَهَتِهَا وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا .

از امام علی علیه السّلام پرسیدند كدام یك از دادگرى یا بخشش برتر است آن حضرت علیه السّلام (در برترى عدل از جود) فرمود دادگرى چیزها را بجاى خود مى نهد، و بخشش آنها را از جاى خود بیرون مى نماید (زیرا جواد زیادة بر استحقاق مى بخشد) و عدل نگاه دارنده همگان است وجود فقط بكسى بهره مى دهد كه باو بخشش شده پس عدل شریفتر و برتر مى باشد

حکمت429

15-درباره ی جوانب زهد

قَالَ (علیه السلام) :الزُّهْدُ كُلُّهُ بَيْنَ كَلِمَتَيْنِ مِنَ الْقُرْآنِ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ ( لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ) وَ مَنْ لَمْ يَأْسَ عَلَى الْمَاضِی وَ لَمْ يَفْرَحْ بِالْآتِی فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَيْهِ .

امام علی علیه السّلام (در باره پارسائى) فرموده است : تمام زهد و پارسائى بین دو كلمه از قرآن است: خداوند سبحان (س 57 ى 23) فرموده: لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ، وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ یعنى تا هرگز بر آنچه از دستتان رفته اندوه مخورید، و بر آنچه بشما داد شادى نكنید، 2 و كسی كه بر گذشته افسوس نخورد و به آینده شاد نگشت پس زهد را از دو سمت آن (بى اعتنائى به گذشته و آینده) دریافته است.

حکمت 431

16-درباره ی حکمرانان

قَالَ (علیه السلام) :الْوِلَايَاتُ مَضَامِیرُ الرِّجَالِ .

امام علی علیه السّلام (در باره حكمرانان) فرموده است : حكومتها میدانهاى (آزمایش) مردان است (چنانكه در اصطبلها اسبهاى مسابقه در دواندن شناخته میشوند هنگامی كه كسى به حكومت رسید نیكى و بدیش آشكار مى گردد

حکمت432

17-درباره بهترین محل زندگی

قَالَ (علیه السلام) :لَيْسَ بَلَدٌ بِأَحَقَّ بِكَ مِنْ بَلَدٍ خَيْرُ الْبِلَادِ مَا حَمَلَكَ .

امام علی علیه السّلام (در باره جاى زندگى) فرموده است : شهرى از شهر دیگر بتو سزاوارتر و شایسته تر نیست، بهترین شهرها شهرى است كه ترا به دوش گیرد (اهل آن ترا بخواهند و در زندگى در رفاه و آسایش باشى

حکمت 434

18-درباره ستودن پشتکار

قال علی علیه السلام :قَلِیلٌ مَدُومٌ عَلَيْهِ خَيْرٌ مِنْ كَثِیرٍ مَمْلُولٍ مِنْهُ .

امام علی علیه السّلام (در ستودن پشتكار گرفتن) فرموده است : كار اندك كه بآن ادامه داده شود بهتر است از كار بسیار كه خستگى آورد (این فرمایش همان فرمایش دویست و هفتادم است با مختصر تفاوتى در لفظ كه شرح آن گذشت)

حکمت 436

19-ارتباط صفات و پیشرفت صفات اخلاقی

قَالَ (علیه السلام) :إِذَا كَانَ فِی رَجُلٍ خَلَّةٌ رَائِقَةٌ فَانْتَظِرُوا أَخَوَاتِهَا .

امام علی علیه السّلام (در باره پیشرفت صفات) فرموده است : هر گاه در كسى صفت و خوى شگفت آورنده اى باشد (خواه نیك و خواه زشت) همانندهاى آنرا منتظر باشید (كه خوبتر خواهد بود اگر آن صفت خوب بوده و زشتتر اگر آن صفت زشت باشد

حکمت 437

19-جهل به احکام

قَالَ (علیه السلام) :مَنِ اتَّجَرَ بِغَيْرِ فِقْهٍ فَقَدِ ارْتَطَمَ فِی الرِّبَا .

امام علی علیه السّلام (در زیان نادانى به احكام دین) فرموده است : كسی كه بدون دانستن احكام دین داد و ستد كند در ربا (بهره دادن و گرفتن در وام كه حرام و موجب كیفر الهىّ است) فرو رود (گرفتار شود).

حکمت 439

20- ناسپاسی

قَالَ (علیه السلام) :مَنْ عَظَّمَ صِغَارَ الْمَصَائِبِ ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِكِبَارِهَا

امام علی علیه السّلام (در زیان ناسپاسى) فرموده است : هر كس مصائب و اندوههاى كوچك را بزرگ شمارد خداوند او را به بزرگهاى آنها گرفتار گرداند (زیرا بزرگ شمردن اندوه كوچك دلیل بر راضى نبودن بقضاء و قدر الهىّ است كه مستلزم مستعدّ بودن براى فزونى بلاء و اندوه است، ولى اگر آدمى بر مصیبت و اندوهى كه پیش مى آید خدا را سپاسگزار باشد آماده براى دفع آن شود

حکمت 440

21-عزت نفس و هوای نفس

قَالَ (علیه السلام) :مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَيْهِ شَهَوَاتُهُ .

امام علیه السّلام (در باره عزّت نفس) فرموده است : هر كس را نفس كریم و بزرگوار شد (خود را ارجمند دانست) شهوتهایش نزد او خوار مى گردد (از آن پیروى ننماید تا بذلّت و خوارى ننیفتد

حکمت441

22-درباره زیان شوخی

وَ قَالَ (علیه السلام) :مَا مَزَحَ امْرُؤٌ مَزْحَةً إِلَّا مَجَّ مِنْ عَقْلِهِ مَجَّةً

امام علیه السّلام (در زیان شوخى) فرموده است : مردى شوخى نكرد از هر جور شوخى مگر آنكه پاره اى از عقل خود را رها كرد رها كردنى (شوخى باعث سبكى عقل میشود)

حکمت442

23-درباره معاشرت

وَ قَالَ (علیه السلام) :زُهْدُكَ فِی رَاغِبٍ فِیكَ نُقْصَانُ حَظٍّ وَ رَغْبَتُكَ فِی زَاهِدٍ فِیكَ ذُلُّ نَفسٍ .

امام علیه السّلام (در باره آمیزش با یكدیگر) فرموده است : بى اعتنائى تو بكسی كه بتو رغبت دارد (باعث) كمى نصیب و بهره است، و رغبت تو بكسی كه بتو بى اعتناء است (سبب) ذلّت و خوارى نفس است

حکمت 443

24-در نکوهش فخر و خودخواهی

قَالَ (علیه السلام) :مَا لِابْنِ آدَمَ وَ الْفَخْرِ أَوَّلُهُ .

نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ جِیفَةٌ لَا يَرْزُقُ نَفْسَهُ وَ لَا يَدْفَعُ حَتْفَهُ .

امام علی علیه السّلام :

پسر آدم را چه با فخر و نازیدن كه اوّل او منى و آخر او مردار بد بو است، نه خود را روزى مى دهد و نه مرگ خویش را دفع مى نماید

حکمت 445

25- ثروت و فقر حقیقی

قال (علیه السلام) الْغِنَى وَ الْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّهِ .

امام علی علیه السّلام توانگری و بى چیزى پس از بیان حال و نمودن كردار است (در روز قیامت) بر خدا (توانگر حقیقىّ كسى است كه روز رستخیز پاداش الهىّ و بهشت جاوید بهره او گردد، و بینواى حقیقىّ كسى است كه در آنروز بعذاب و كیفر خدا گرفتار باشد).

حکمت 446

26-ترغیب به دوری از دنیا

وَ قَالَ (علیه السلام) :أَلَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِیعُوهَا إِلَّا بِهَا .

امام علی علی علیه السلام آیا آزاد مردى نیست كه این ته مانده طعام در دهان (دنیاى پست) را براى اهلش (كفّار و منافقین) رها كند براى نفسهاى شما بهایى جز بهشت نمى باشد پس آنها را جز بآن بها نفروشید

حکمت 448

27-درباره طالبان علم و دنیا

وَ قَالَ (علیه السلام) :مَنْهُومَانِ لَا يَشْبَعَانِ طَالِبُ عِلْمٍ وَ طَالِبُ دُنْيَا .

امام علی علیه السّلام : دو خورنده هستند كه سیر نمى شوند: خواهان علم (كه هر چه بر او كشف و هویدا شود باز مى خواهد مجهول دیگرى را معلوم نماید) و خواهان دنیا (كه آنچه از كالاى دنیا بیاید باز مى خواهد كالاى دیگرى بدست آورد

حکمت 449

28-برخی نشانه های ایمان

وَ قَالَ (علیه السلام) :عَلَامَةُ الْإِیمَانِ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ وَ أَنْ لَا يَكُونَ فِی حَدِیثِكَ فَضْلٌ عَنْ عِلْمِكَ وَ أَنْ تَتَّقِيَ اللَّهَ فِی حَدِیثِ غَيْرِكَ .

امام علیه السّلام 1-نشانه ایمان آنست كه اختیار كنى راست گفتن را جائیكه بتو زیان مى رساند بر دروغ گفتن جائیكه سود مى دهد، و اینكه گفتارت از دانائیت فزون نباشد (آنچه میدانى بگوئى و در آنچه نمى دانى خاموش باشى، و در بعض نسخ نهج البلاغه عن عملك بجاى عن علمك ضبط شده است كه معنى چنین میشود: و اینكه گفتارت از كردارت فزونى نداشته باشد یعنى زیاده تر از آنچه بجا مى آورى نگویى) و اینكه در سخن گفتن در باره دیگرى از خدا بترسى (از كسى بد نگویى و نشنوى و ندانسته گواهى ندهى، و ممكن است معنى این باشد: در روایت از دیگرى از خدا بترسى یعنى آنرا بى كم و زیاد بیان کنی و باو دروغ نبندی

حکمت450

29- عدم اعتماد به تدبیر و آینده نگری

وَ قَالَ (علیه السلام) :يَغْلِبُ الْمِقدارُ عَلَى التَّقْدِیرِ حَتَّى تَكُونَ الْآفَةُ فِی التدبیر

امام علیه السّلام (در اعتماد نداشتن بتدبیر و پایان بینى) فرموده است : قضاء و قدر الهىّ بر حسابگرى (بنده چیزى را براى خود) پیشى مى گیرد بطوریكه (گاهى) آفت و تباهى در تدبیر و پایان بینى مى باشد (پس نباید شخص دست از توكّل برداشته بتدبیر و اندیشه خود اطمینان نماید. سيّد رضىّ «علیه الرّحمة» فرماید:) این معنى پیش از این (در فرمایش شانزدهم) به روایتى كه الفاظ آن با این الفاظ تفاوت دارد

حکمت 451

30-درباره بردباری و شتاب نکردن

وَ قَالَ (علیه السلام) :الْحِلْمُ وَ الْأَنَاةُ تَوْأَمَانِ يُنْتِجُهُمَا عُلُوُّ الْهِمَّةِ.

امام علیه السّلام : 1-حلم و تأنّى دو فرزند یك شكمند كه آنها را بلندى همّت و اراده پا برجا مى زاید (بردبارى و شتاب نكردن در یك درجه و یك پایه هستند، زیرا همانطور كه شخص بلند همّت زود بخشم نیامده حلم مى ورزد همچنین در كارها شتاب ننموده پایان را مى نگرد).

حکمت 452

30- زشتی و مذمت غیبت

قَالَ (علیه السلام) :الْغَيْبَةُ جُهْدُ الْعَاجِزِ .

امام علیه السّلام (در نكوهش غیبت) فرموده است : 1-غیبت و سخن گفتن پشت سر گوشش ناتوان است (تنها وسیله اى كه شخص ناتوان مى تواند بآن از دشمن انتقام كشد یا بر كسى حسد و رشك برد بد گوئى پشت سر او است

حکمت 453

31- درباره دنیا

وَ قَالَ (علیه السلام) :الدُّنْيَا خُلِقَتْ لِغَيْرِهَا وَ لَمْ تُخْلَقْ لِنَفْسِهَا .

امام علیه السّلام (در باره دنیا) فرموده است : 1-دنیا براى دیگرى آفریده شده است، و براى خود آفریده نشده است (دنیا راهى است بآخرت كه باید آدمى در آن بندگى كند تا پاداش یابد نه آنكه همیشگى باشد كه فقط در آن خوش بگذراند

حمکت 455

32-در ستایش انصار و یاران

وَ قَالَ (علیه السلام) :فِی مَدْحِ الْأَنْصَارِ هُمْ وَ اللَّهِ رَبُّوا الْإِسْلَامَ كَمَا يُرَبَّى الْفَلُوُّ مَعَ غِنَائِهِمْ بِأَيْدِیهِمُ السِّبَاطِ وَ أَلْسِنَتِهِمُ السِّلَاطِ

امام علیه السّلام : سوگند بخدا ایشان با توانگریشان اسلام را تربیت و پرورش نمودند چنانكه كرّه اسب از شیر گرفته شده (یا یك ساله) تربیت میشود (آنچه لازم بود در باره اسلام بجا آوردند) به دستهاى با سخاوت و بخشنده و زبانهاى تیزشان (در فداء كارى براى اسلام از هیچ چیز خوددارى نكردند، و شكّ نیست كه خدا دین اسلام را كه در نهان بود بوسیله ایشان آشكار ساخت و اگر آنها نبودند مهاجرین از جنگ با قریش و حمایت و نگاه دارى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ناتوان بودند

حکمت 457

33- درباره دوست و دشمن خود

وَ قَالَ (علیه السلام) :يَهْلِكُ فِيَّ رَجُلَانِ مُحِبٌّ مُفْرِطٌ وَ بَاهِتٌ مُفْتَرٍ . و هذا مثل قوله (علیه السلام) هَلَكَ فِيَّ رَجُلَانِ مُحِبٌّ غَالٍ وَ مُبْغِضٌ قَالٍ .

امام علیه السّلام (در باره دوست و دشمن خود) فرموده است : در باره من دو مرد هلاك و تباه مى گردد (یكى) دوستى كه (در دوستیش) زیاده روى كند، و (دیگر) بهتان زننده اى كه (بمن) دروغ بندد (آنچه در من نیست بمن نسبت دهد. سيّد رضىّ «علیه الرّحمة» فرماید:) این فرمایش مانند فرمایش (یك صد و سیزدهم) آن حضرت علیه السّلام است: 2 هلك فىّ رجلان: محبّ غال، و مبغض قال (كه ترجمه و شرحش بیان شد).

حکمت 461

34-در پیشآمدهاى ناروا

وَ قَالَ (علیه السلام) :يَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ عَضُوضٌ يَعَضُّ الْمُوسِرُ فِیهِ عَلَى مَا فِی يَدَيْهِ وَ لَمْ يُؤْمَرْ بِذَلِكَ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ ( وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ) تَنْهَدُ فِیهِ الْأَشْرَارُ وَ تُسْتَذَلُّ فِیهِ الْأَخْيَارُ وَ يُبَايِعُ الْمُضْطَرُّونَ وَ قَدْ نَهَى رَسُولُ اللَّهِ (صلى الله علیه وآله)عَنْ بَيْعِ الْمُضْطَرِّینَ .

امام علیه السّلام (در پیشآمدهاى ناروا) فرموده است : مى آید بر مردم روزگار بسیار گزنده (دشوار) كه در آن توانگر بر آنچه در دو دست او است مى گزد (بمال و دارائى بخل ورزیده آنرا در راه خدا نمى دهد) و باین كار امر كرده نشده است، خداوند سبحان (در قرآن كریم س 2 ى 237) فرموده: وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ یعنى فضل و احسان خدا را بین خود فراموش ننمائید (بیكدیگر كمك كنید) 2 در آن روزگار بد كاران برخاسته گردن مى كشند، و نیكوكاران بیچاره و خوار شوند، و با درماندگان خرید و فروش كنند (بآنها گران فروخته و از آنان ارزان خرند) 3 و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم از فروختن (طعام) به درماندگان (یا داد و ستد با آنها) منع نموده است (چون باید بآنان كمك كرد، یا با آنها چنان معامله و خرید و فروش نمود كه با آنكه درمانده و بیچاره نیست معامله مى نمایند)

حکمت 460

35-در نكوهش بجا نگفتن و بیجا گفتن

و قال (علیه السلام) لَا خَيْرَ فِی الصَّمْتِ عَنِ الْحُكْمِ كَمَا أَنَّهُ لَا خَيْرَ فِی الْقَوْلِ بِالْجَهْلِ .

امام علیه السّلام (در نكوهش بجا نگفتن و بیجا گفتن) فرموده است : لا خیر فى الصّمت عن الحكم (تا آخر، این فرمایش عینا همان فرمایش یك صد و هفتاد و سوم است كه ترجمه و شرحش گذشت).

حکمت 463

36-در ستایش پاكدامنى

وَ قَالَ (علیه السلام) :مَا الْمُجَاهِدُ الشَّهِیدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ لَكَادَ الْعَفِیفُ أَنْ يَكُونَ مَلَكاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ .

امام علیه السّلام (در ستایش پاكدامنى) فرموده است : اجر و پاداش جهاد كننده اى كه در راه خدا كشته شود بیشتر نیست از كسی كه (بر حرام و ناشایسته) توانائى داشته باشد و عفّت و پاكدامنى بكار برد، 2 نزدیك است شخص پاكدامن (كه از حرام و ناشایسته خود را نگاه مى دارد) فرشته اى از فرشتگان بشود (این فرمایش در بیشتر از نسخ نهج البلاغه نیست ما آنرا از نسخه ابن ابى الحدید نقل نمودیم)

حکمت 466

37-در سود قناعت

قناعت، عامل بی‌نیازی

ترجمه محمد دشتی

وَ قَالَ (عليه السلام): الْقَنَاعَةُ مَالٌ لَا يَنْفَدُ.
قال الرضي: و قد رَوى بعضهم هذا الكلام لرسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم).

ارزش قناعت (اقتصادى، اخلاقى):
و درود خدا بر او، فرمود: قناعت مالى است كه پايان نمى پذيرد.
«سید رضى گويد: برخى اين حكمت را از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل كرده اند».

حکمت467

38-در باره گناه

وَ قَالَ (علیه السلام) :أَشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَخَفَّ بِهِ صَاحِبُه.ُ

امام علیه السّلام (در باره گناه) فرموده است : 1-أشدّ الذّنوب ما استخفّ (تا آخر، این فرمایش عینا همان فرمایش سیصد و چهلم است كه ترجمه و شرحش گذشت جز آنكه در آن ما استهان بجاى ما استخفّ بیان شده و معنى هر دو یكى است)

حکمت 469

39.ترغیب به آموزش جاهل و نادان

وَ قَالَ (علیه السلام) مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى أَهْلِ الْجَهْلِ أَنْ يَتَعَلَّمُوا حَتَّى أَخَذَ عَلَى أَهْلِ الْعِلْمِ أَنْ يُعَلِّموا

امام علیه السّلام (در ترغیب بیاد دادن به نادان) فرموده است : خداوند از نادانان عهد و پیمان نگرفت كه یاد گیرند تا اینكه از دانایان عهد و پیمان گرفت كه یاد دهند (وقتى بر نادان واجب گردانید كه یاد گیرند كه بر دانا واجب گردانیده بود كه او را یاد دهد و دانش خود را پنهان ننماید).

حکمت 470

40- حزب شيطان

(و من خطبة له (عليه ‏السلام))

أَلَا وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ وَ اسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ وَ رَجْلَهُ وَ إِنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي مَا لَبَّسْتُ عَلَى نَفْسِي وَ لَا لُبِّسَ عَلَيَّ و ايْمُ اللَّهِ لَأُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ لَا يَصْدُرُونَ عَنْهُ وَ لَا يَعُودُونَ إِلَيْهِ

از خطبه‏ هاى آن حضرت عليه السّلام است (كه در باره اصحاب در جمل مى‏ فرمايد : آگاه باشيد شيطان حزب و گروه خود را (براى گمراه كردن) جمع و سواره و پياده لشگرش را (براى فتنه و فساد در دين) گرد آورده است و ليكن بصيرت من (در امر دنيا و دين) از من جدا نمى‏ شود (هيچ گونه غفلت و فراموشى بمن رو نمى‏ دهد تا در حزب شيطان و كسان او داخل گردم، زيرا) (2) حقّ را بر خود (بلباس جهل و نادانى) نپوشيده‏ ام، و نه آن بر من (بلباس باطل) پوشيده شده است (شيطان و تابعين او حقّ را بر من بلباس ضلالت و گمراهى نپوشانده ‏اند) (3) و سوگند بخدا از براى آنان (دشمنان دين و كسانيكه دست از حقّ كشيده بشيطان پيوسته‏ اند) حوضى را پر كنم كه خود آب آنرا بكشم (ميدان جنگى تهيه نموده آنها را نابود سازم) بطوري كه هر كه در آن حوض پا نهاد بيرون نمى ‏آيد و اگر بيرون آمد ديگر بسوى آن باز نمى‏گردد (هر كه در آن ميدان پا نهاد جان به سلامت)نبرده كشته مي شود و هر كه نجات يافت و گريخت ديگر بار بازگشت نمى ‏نمايد)

خطبه (10) نهج البلاغه فیض الاسلام

حسین سبزعلی

​​​​​​مصادف با غدیر 1444

موضوعات مرتبط: امام علی، روایات، نهج البلاغه


10 صفت اخلاقی در نهج البلاغه
شنبه هفتم دی ۱۳۹۸ ساعت 6:45 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

 

تاریخ انتشار:۲۷ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۹:۴۷

۱۰ صفت ممدوح و مذموم از نگاه امام علی(ع)


 نهادینه کردن ارزش‌ها و فضیلت‌های اخلاقی تأثیر بسزایی در رشد و کمال معنوی انسان داشته و دارد و هر انسانی در زندگی فردی و اجتماعی برای رسیدن به مقامات والای معنوی، رشد و کمال دینی، خودسازی و حتی در زمینه‌های اخلاقیِ دیگر باید فضایل و ارزش‌های اخلاق را در خود پرورش دهد.
در مطلب حاضر که از حوزه نیوز انتخاب  وتلخیص شده برخی از فضایل و رذایل اخلاقی از دیدگاه امام علی (ع) با مراجعه به نهج‌البلاغه بررسی شده است.
فضلیت‌های اخلاقی و خُلق‌های ناپسند از دیر زمان مورد عنایت اندیشمندان، عالمان و مربیان اخلاق بوده و نقش و تأثیر آنها در زندگی و شکل دادن به جوامع انسانی از مباحث علمی و فلسفی بسیار مهمی است. بی‌تردید سعادت و خوشبختی حقیقی و دستیابی به کمالات شایسته انسان بدون برخورداری از ارزش‌های اخلاقی و صفات متعالی برای آدمی میسر نمی‌گردد.
خُلق‌های نیک و خوی‌های پسندیده، ضمن آنکه زمینه رشد روحی و تعالی معنوی را برای انسان فراهم می‌آورد، وی را به رعایت ادب، پاسداری از حقوق دیگران واحترام متقابل فرا خوانده، به مهرورزی، نوع‌دوستی و محبت صادقانه ترغیب می‌کند. تخلّق به اخلاق نیک زندگی را از گرمی و نشاط واقعی برخوردار ساخته، روحیه همزیستی و وظیفه‌شناسی، پیوند برادری و دوستی و احساس همدلی و همدردی را درآدمی استحکام می‌بخشد و زمینه امنیت، رفاه، آسایش و حیات شایسته انسانی را برای او فراهم می‌آورد.
مکارم اخلاق نشانه بزرگواری و کرامت انسانی است و ریشه در نهاد و فطرت آدمی دارد. پیامبران الهی که خود بالاترین مرتبه از مکارم اخلاقی و سجایای انسان را دارا بوده‌اند، برای رهنمون ساختن جوامع بشری به ارزش‌های والای انسانی به فرمان خداوند متعال، پایه‌های خُلق‌های بزرگوارانه را با ارائه الگوهای واقعی به مردم پی‌ریزی کرده اند.
در حدیث مشهوری که شیعه و سنی آن را از رسول گرامی اسلام(ص) نقل کرده‌اند مقصد اصلی و انگیزه نهایی بعثت حضرتش تکمیل مکارم اخلاق معرفی شده است: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاق‏» (1)تنها برای تکمیل مکارم اخلاق و صفات عالی انسانی مبعوث گردیده‌ام.
عالمان دینی، پویندگان راه فضیلت و مربیان اخلاق بر این نکته تأکید دارند که فعالیت در زمینه تهذیب اخلاق و تلاش برای خودسازی چنانچه مبتنی بر پاک‌سازی روان از قید ارزش‌های اخلاقی نباشد و صفات ناپسند و رذیله‌های اخلاقی به حال خود رها شوند و انسان در رأس فعالیت‌های معنوی در صدد ریشه کن ساختن آنها از باطن نباشد، درون وی لانه فسادی برای رشد روز افزون آنها شده و حتی ذکر و وِرد و عبادت جز تقویت پایه‌های این رذایل، حاصلی در بر نخواهد داشت. کسی که در مقام اصلاح خویش برآمده و خواهان تخلّق به صفات نیک است، مبارزه با رذیله‌های اخلاقی را از مهمترین دغدغه‌های خود قرار داده و پیوسته برای ریشه‌کن ساختن این صفات ناپسند تلاشی می‌کند تا ذره‌ای از این رذایل اخلاقی در وجودش نباشد. اخلاق ناپسند حجاب‌های ظلمانی و پرده‌های تاریکی است که انسان را از درک حقایق و بهره مندی از فیوضات و معارف معنوی بازداشته، مانع کسب فضایل و برخورداری از نفحات رحمانی و اشراقات قدسی می‌شود. بنابراین هر انسانی باید برای رسیدن به رشد و سعادت و کمال معنوی با هوای نفسش مبارزه کند و برای از بین بردن رذیلت‌های اخلاقی با این صفات بد مبارزه کند تا شیطان لعین نتوان بر او غلبه کند.
علامه بزرگوار مرحوم نراقی می‌فرماید: «اِنَّ الأخلاقَ المَذمُومَةَ فی القَلب هِیَ مَغارِسُ المَعاصی فَمَن لَم یُطَّهِر قَلبَهُ مِنها لَم تَتِمَّ لَهُ الطَّاعاتُ الظَّاهِرَة» (2) اخلاق مذمومه و صفات ناپسند در قلب، نهالستان گناهان و محلَ رشد معاصی است. بنابراین کسی که قلب خویش را از آلودگی رذایل اخلاقی پاک‌سازی نکند، عبادات و طاعات ظاهری برای او اثر بخش نخواهد بود.
امام علی (ع) در خطبه‌ها، حکمت‌ها و نامه‌های گهربار و ارزشمند خود که در نهج البلاغه آمده به بسیاری از فضیلت‌ها و رذایل اخلاقی اشاره کرده است که در ادامه به ذکر چند نمونه از این صفات خواهیم پرداخت.
اجمالی از محتوای نهج البلاغه
کتابی که هم اکنون تحت عنوان «نهج البلاغه» در دست ماست، حاوی 239 خطبه، 79 رساله و نامه و 480 حکمت است که امام علی بن ابیطالب آن را انشا فرموده است.
بزرگان علم و ادب و فرزانگان دین و معرفت اذعان دارند که نهج‌البلاغه از نظر جایگاه ارزشی، پس از قرآن کریم قرار دارد و به همین دلیل آن را أخ القرآن لقب داده‌اند. کتاب مقدس نهج‌البلاغه مشحون از حقایقی است که خداوند متعال به زبان آن حضرت جاری ساخته است که پاسخگوی نیازهای فطری انسان در مقام راز و نیاز با پروردگارش به مقتضای زمان‌های مختلف و احوال گوناگون است.
شش فضیلت اخلاقی 
در نهج البلاغه
* قناعت
امام علی (ع) در حکمت 371 می‌فرماید: «وَ لَا كَنْزَ أَغْنَى مِنَ الْقُنُوعِ وَ لَا مَالَ أَذْهَبُ لِلْفَاقَةِ مِنَ الرِّضَا بِالْقُوتِ وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى بُلْغَةِ الْكَفَافِ فَقَدِ انْتَظَمَ الرَّاحَةَ وَ تَبَوَّأَ خَفْضَ الدَّعَة» (3)گنجی بی‌نیاز کننده‌تر از قناعت نیست و هیچ مالی از رضامندی به قوت مقدر، حاجت برآورتر نیست و کسی که به مقدار نیاز اکتفا کند به راحتی دست یابد و در آسایش جایگزین است.
از جمله صفات نیکو و مکارم پسندیده که به گفته عالمان اخلاق منشأ بسیاری از فضایل انسانی و ارزش‌های معنوی است و آدمی را از دغدغه‌های نفسانی و وسوسه‌های شیطانی فراغت بال و اطمینان خاطر می‌بخشد، قناعت است. (4)
قناعت حالتی است نفسانی که انسان در اثر آن به آنچه خداوند روزی کرده راضی و به قدر حاجت و نیاز قانع و خشنود می‌شود. قناعت دارای دو مرتبه عالی و اعلی است؛ مرتبه نخست راضی به ضرورت و کفاف؛ و مرتبه دوم رضایت به کمتر از آن. (5)
در قناعت انسان آشکارا می‌یابد که اگر تمام دنیا را به او دهند و روح قناعت را از وی سلب کنند در واقع آسایش، آرامش و راحتی را از او سلب کرده‌اند و زندگی برای او در چنین حالی جز آزار، رنج و نگرانی نخواهد بود. در مقابل هنگامی که از کریمۀ قناعت و خرسندی به آنچه خدا خواسته برخوردار باشد، در واقع همه چیز از آن اوست و دلیلی برای حرص زدن طمع ورزی، هوا و هوس، به تبع آن ذلت و خواری وجود نداشته، همواره آسوده خاطر و در همه حال خوش و راحت به سر خواهد برد. (6)
 در این باره امام علی (ع) در حکمت 44 می‌فرماید: «طُوبَى لِمَنْ ذَكَرَ الْمَعَادَ وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ وَ رَضِيَ عَنِ اللَّه»‏خوشا به حال کسی که به یاد معاد باشد و برای روز حساب کار کند و به آنچه برای گذراندن زندگی او کافی است قناعت کند و از خدا آنچه برای او خواسته راضی باشد.
* صبر
امام علی (ع) در خطبه 76 می‌فرماید: «رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ حُكْماً فَوَعَى وَ دُعِيَ إِلَى رَشَادٍ فَدَنَا ... وَ كَذَّبَ مُنَاهُ جَعَلَ الصَّبْرَ مَطِيَّةَ نَجَاتِهِ»خداوند بیامرزد کسی را که سخن حکیمانه بشنود و آن را فرا گیرد و به جانب حق هدایت شود و آن را بپذیرد.... و آرزوهای نابجا را تکذیب کند و صبر را وسیله و مرکب نجات خویش قرار دهد.
صبر عبارت است از استواری و ثبات نفسی در سختی و مصیبت به طوری که با وقوع حادثه، انسان از حالت عادی خارج نشود، زبان به شکایت نگشاید و حرکت غیرمتعارف از او سر نزند. صبر به عنوان مقاومت و ثبات انگیزه دین در مقابل انگیزه هوی معرفی شده است. (7)
* زهد
امام علی (ع) در حکمت 391 می‌فرماید: «ازْهَدْ فِي الدُّنْيَا يُبَصِّرْكَ اللَّهُ عَوْرَاتِهَا وَ لَا تَغْفُلْ فَلَسْتَ بِمَغْفُولٍ عَنْك»‏دل از دنیا بر کن، تا خداوند تو را به عیب‌ها و زشتی‌های آن بینا کند و غافل مباش زیرا که خداوند از تو غافل نیست.
زهد عبارت است از بی‌رغبتی به دنیا مگر به مقدار ضرورت؛ زهد در دنیا با داشتن ثروت و مکنت منافاتی ندارد مگر آنکه ثروت را به دل، دوست داشته باشد و وجود ثروت باعث غفلت از یاد خدا شود. (8)
* تواضع
امام علی (ع) در خطبه 193 می‌فرماید: «اتَّخِذُوا التَّوَاضُعَ مَسْلَحَةً بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ عَدُوِّكُمْ إِبْلِيسَ‏ وَ جُنُودِهِ فَإِنَّ لَهُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ جُنُوداً وَ أَعْوَاناً»فروتنی را بین خود و دشمنانتان ؛ شیطان و لشکریان او سنگری قرار بدهید ؛ زیرا برای او از هر امتی سپاهیان و یاران و پیادگان و سوارانی است.
تواضع و فروتنی از شریف‌ترین صفات پسندیده و مکارم اخلاق و راهکاری مناسب برای کنترل حس تکبر و خود بزرگ بینی، تعدیل غرایز سیطره جویی و برتری خواهی و پیشگیری از پیامدهای شوم این پدیده‌های نارواست.
فروتنی نوعی شکست نفسی است که آدمی را از خودبزرگ بینی بازداشته و مانع می‌شود که خود را از دیگران بالاتر بداند.
از وصیت‌های امیرمؤمنان (ع) در بستر شهادت است که فرمودند: «عَلَيْكَ بِالتَّوَاضُعِ فَإِنَّهُ مِنْ أَعْظَمِ الْعِبَادَةِ» (9)بر تو باد به فروتنی، که آن از بزرگترین عبادت است.
* امانتداری
امام علی (ع) در خطبه 215 می‌فرماید:«اللَّهُمَّ اجْعَلْ نَفْسِي أَوَّلَ كَرِيمَةٍ تَنْتَزِعُهَا مِنْ كَرَائِمِي وَ أَوَّلَ وَدِيعَةٍ تَرْتَجِعُهَا مِنْ وَدَائِعِ نِعَمِكَ عِنْدِي‏»پروردگارا! جان من نخستین حقیقت شریفی باشد که از من خواهی گرفت و اولین امانت تو باشد که در نزد من است و تو آن را بر می‌گردانی.
امانتداری نشانه بارز ایمان و نوعی رابطه اعتمادآمیز بین انسان و غیراوست که اساس نظام اجتماعی بر آن استوار و استحکام روابط شهروندان بطور مستقیم به آن وابسته است. امانتداری به مثابه صداقت و راستی در عمل است، همچنان که راستگویی نوعی امانتداری در گفتار به حساب می‌آید، به همین جهت در بسیاری از روایات از امانتداری و راستگویی سخن به میان آمده است.
امانتداری صرفاً به اموال و سرمایه‌های مادی اختصاص نمی‌یابد، بلکه بنا بر آنچه از قرآن و روایات استفاده می‌شود امانت معنای وسیعی دارد که سرمایه‌های عظیم معنوی، دین و آئین حق، ایمان، فرمایشات پیامبران و پیشوایان معصوم علیهم السلام، موقعیت‌های ارزشمند اجتماعی و حتی گفتگوهایی که در جلسات خصوصی رد و بدل شود، امانت‌هایی است که انسان به حکم شرع وظیفه دارد از آنها به نیکی حراست کرده در حفظ و نگهداری آنها به شکل شایسته کوشا باشد. (10)
* شکرگزاری
امام علی (ع) در حکمت 150 می‌فرماید: «لَا تَكُن مِمَّن....‏ يَعْجِزُ عَنْ شُكْرِ مَا أُوتِيَ وَ يَبْتَغِي الزِّيَادَةَ فِيمَا بَقِي»‏چونان کسی نباش که از سپاسگزاری نعمتی که به او داده شده ناتوان است و خواهان افزایش نعمت باقی مانده است.
شکر عبارت از آن است که انسان نسبت نعمت را با نعمت‌دهنده بداند و از اینکه مشمول نعمت اوست شادمان شود و به مقتضای این شادمان عمل کند. (11)
هر انسانی چنانچه فطرت انسانی خود را از دست نداده باشد هنگامی که با محبت و احسان دیگران مواجه می‌شود در صدد جبران آن بر آمده می‌کوشد تا به اندازه توان خویش بگونه‌ای شایسته آن را جبران کند و چنانچه خود را عاجز ببیند با زبان سپاس از نیکی‌های آنان قدردانی می‌کند. (12)
چهار رذیله اخلاقی 
در نهج البلاغه
* حسد 
امام علی (ع) در حکمت 347 می‌فرماید: «الثَّنَاءُ بِأَكْثَرَ مِنَ الِاسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ وَ التَّقْصِيرُ عَنِ الِاسْتِحْقَاقِ عِيٌّ أَوْ حَسَدٌ»ستایش، بیش از استحقاق تملّق است و کمتر از آن درماندگی یا حسادت است.
همچنین در حکمت 218 می‌فرماید: «حَسَدُ الصَّدِيقِ مِنْ سُقْمِ الْمَوَدَّة»حسد بردن بر دوست، از بیماری در مهر و دوستی است.
حسد یکی از صفات رذیله‌ای است که زیان آن قبل از هر کس متوجه خود شخص حسود می‌شود؛ گاه دیده شده شخص حسود مانند شخص تب داری که سوخت و ساز درون سلولی بافت‌های بدنش چندین برابر شده و بسیاری از بافت‌ها آسیب دیده و عملکردشان مختل شده است دچار آشفتگی فزاینده ذهنی می‌شود بگونه‌ای که تمام سطوح ادراکی و عاطفی شخصیت وی درگیر خنثی‌سازی یا شبیه‌سازی رفتار حسد می‌شود و مجالی برای تصمیم گیری صحیح نمی‌گذارد. (13)
هر گاه حسد، آدمی را به افعال و گفتار ناپسند وادار کند تا زبان به غیبت و بدگویی بگشاید و...، گناه کرده؛ همچنین اگر از اظهار و ابراز آن خویشتن داری نماید و از رفتار و گفتاری که دلالت بر حسد نماید، پرهیز کند، ولی در باطن زوال نعمت محسود را طالب و به درد و رنج او راغب باشد و از این نظر احساس ناراحتی نکند و بر خود خشمگین نباشد باز گناه کرده است. (14)
* تکبر و خود بینی
امام علی (ع) در نامه 31 می‌فرماید: «اعْلَمْ أَنَّ الْإِعْجَابَ ضِدُّ الصَّوَابِ وَ آفَةُ الْأَلْبَاب»‏بدان که خودبینی ضد حق و راستی است و آفت عقل و خرد است.
همچنین آن حضرت در مذمت خودبینی فرمود: «لَا وَحْدَةَ أَوْحَشُ مِنَ الْعُجْبِ» (15)هیچ تنهایی هراس‌آورتر از خودبینی نیست.
عُجب و بالیدن به خود صفت مذمومی است که یکی از آثار بسیار بد عُجب، پسندیدن و خشنود بودن به وضع موجود است که موجب می‌شود انسان قدمی برای تکامل وضع خود بر نداشته و پیوسته در جا بزند؛ همچنین گاهی عُجب موجب می‌شود که انسان اعمال عبادی خود را بزرگ ببیند که دوری از رحمت و درگاه خدا را در پی دارد اما اگر انسان عمل خود را از آن نظر بپسندد که در بندگی خدا بوده و بترسد که در انجام وظیفه کوتاهی کند و در انجام دستورها از خدا تأئید و توفیق و بندگی بخواهد موجب دوری از درگاه احدیت نخواهد شد. (16)
خودبینی گیاهی است که دانۀ آن کفر و سرزمین آن نفاق و آب آن ستمگری و شاخه هایش نادانی و برگش گمراهی و میوه اش لعنت خدا و خلود در آتش است؛ پس کسی که صفت خودبینی را برگزیند، تخم کفر را در سرزمین دل خود کاشته و گندم را از آن دور کرده و شکی نیست که چنان بذری جنین بدی خواهد بود. (17) 
* طمع 
امام علی (ع) در حکمت دوم می‌فرماید: «أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ»آن کسی كه طمع را شعار خود گرداند خود را خُرد نماياند، و آن کسی كه راز سختى خويش بر هر كس گشود، خويشتن را خوار کرد.
دامنه خسارت رذایل حیوانی به قلمرو فعالیت صفات طبیعی محدود نمی‌شود بلکه بسیاری از آنها دارای دنباله‌ها و لوازمی است که در زمره صفات ناپسند نفسانی، خود به عنوان رذایل مستقل به حساب می‌آید.
چشمداشت به اموال دیگران و طمع ورزی را می‌توان نمونه‌ای از این پیامدهای شوم دانست که ریشه در افزون خواهی داشته و از حرص سرچشمه می‌گیرد.
چشمداشت به اموال دیگران سرمایه گرانقدر عزت نفس را نابود و ذلت و بندگی و خواری را به ارمغان می‌آورد. مؤمن هیچ گاه وسیله ذلت و خواری خود را در برابر مردم فراهم نکرده، چشم امیدش به کسی است که حیات و زندگی و روزی و عزت در دست مبارک اوست. (18)
* خشم 
امام علی (ع) در نامه 69 می‌فرماید: «احْذَرِ الْغَضَبَ فَإِنَّهُ جُنْدٌ عَظِيمٌ مِنْ جُنُودِ إِبْلِيسَ»از خشم بر حذر باش زیرا از لشکریان بزرگ شیطان است.
یکی دیگر از محرّماتی که باید سالک إلی الله از آن دوری کند، غضب و خشم است که خود عامل دیگری است که انسان را وادار به غیبت می‌کند.
هنگامی که انسان از کسی ناراحت می‌شود برای اینکه شعله‌های کینۀ خود را خاموش کند و خشم خویش را فرو نشاند، مرتکب غیبت می‌شود؛ به گمان اینکه اگر حیثیت و آبروی خصم خود را ببرد، دلش آرام خواهد گرفت ولی غافل از اینکه غضب در این گونه موارد چه خطرها و ضررهایی به بار می‌آورد که دنیا و آخرت انسان را نابود می‌کند. (19)
پاورقی:
(1)- مكارم الأخلاق، ص: 8.
(2)- ملا مهدی نراقی، جامع السعادت، ج 1، ص10.
 (3)- نهج البلاغه، حکمت 371.
(4)- یزدی، عباس، فرهنگ صفات بایدها و نبایدهای اخلاقی، ص219.
(5)- مهدوی کنی، محمدرضا، اخلاق عملی، ص 626.
(6)- اسماعیلی یزدی، عباس، فرهنگ صفات بایدها و نباید‌های اخلاقی، ص221.
(7)- جباران، محمد رضا، درسنامه علم اخلاق، ج 2، ص 208.
(8)- جباران، محمدرضا، درسنامه علم اخلاق، ج2، ص 252.
 (9)- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏72، ص: 119.
(10)- اسماعیلی یزدی، عباس، فرهنگ صفات بایدها و نبایدهای اخلاقی ،ص 201.
(11)- جباران، محمد رضا، درسنامه علم اخلاق، ج 2، ص 226.
(12)- اسماعیلی یزدی، عباس، فرهنگ صفات بایدها و نبایدهای اخلاقی ،ص 139.
(13)- نراقی، ملا احمد محمدبن مهدی، معراج السعاده، ص 192.
(14)- همان، ص 194.
(15)- نهج البلاغة (صبحي صالح)، ص: 488.
(16)- جباران، محمدرضا، درسنامه علم اخلاق، ج 2، ص130.
(17)- نراقی، ملا احمد، معراج السعاده، ص219.
(18)- اسماعیلی یزدی، عباس، فرهنگ صفات بایدها و نبایدهای اخلاق، ص 593.
(19)- مهدوی کنی، محمدرضا، اخلاق عملی، ص 304

موضوعات مرتبط: امام علی، اخلاق، نهج البلاغه

شرح نامه 31 نهج البلاغه /عظمت رسول خدا
چهارشنبه بیست و دوم آبان ۱۳۹۸ ساعت 10:42 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه/ عظمت حضرت رسول اکرم(ص)

حضرت امیر(ع) به فرزندش امام حسن(ع) می‎فرماید: پسرم بدان هیچ‎کس از خدا همچون پیامبر اسلام خبر نیاورده است و هیچ‎کس مثل رسول اکرم(ص) احکام خدا را بیان نکرده است. بنابراین پیغمبر اسلام را به عنوان رهبر خود بپذیر و در طریق نجات وی را قائد خود انتخاب کن.

عظمت حضرت رسول اکرم(ص)

 

PDF

 

«وَاعْلَمْ یا بُنَیَّ أَنَّ اَحَداً لَمْ یُنْبِیء عَنِ اللهِ سُبْحانَه کَما اَنْبَأ عَنْهُ الرَّسُولُ فَارْضَ بِهِ رائِداً وَ اِلَی النَّجاۀِ قائِداً فَاِنّی لَمْ آلُکَ نَصِیحَۀً وَ اِنَّکَ لَنْ تَبْلُغَ فِی النَّظَرِ لِنَفْسِکَ وَ اِنِ اجْتَهَدْتَ مَبْلَغَ نَظَری لَک.»

 

در ادامه نامه حضرت امیر(ع) به فرزندش امام حسن(ع) می‎فرماید: وجود رسول اکرم(ص) را در زندگی الگو قرار بده و به او اقتدا کن.

 

قبل از توضیح این قسمت از نامه ٢ واژه را باید معنا کنیم.

 

١ـ رائد: این کلمه از ریشه رَوْد گرفته شده است این کلمه در اصل به معنای تلاش و کوشش برای پیدا کردن آب و چراگاه است سپس به هرگونه تلاش برای انجام هر چیزی گفته می‎شود و از آنجا که پیامبر اکرم(ص) در تلاش و کوشش و جستجوی سعادت برای امّت و پیروان خود بوده او را رائد می‎گویند.

 

٢ـ آل: صیغه متکلّم وحده از ریشه اَلْو گرفته شده است این کلمه در اصل به معنای کوتاهی کردن است (و جمله لم آلُک نصیحۀً) که در متن نامه آمده است به این معناست که من در هیچ نصیحت و خیرخواهی درباره تو کوتاهی نکردم.

 

مولا علی در این بخش از نامه خطاب به فرزندش اشاره به ٢ نکته مهم اشاره می‎کند: ١ـ پیامبر اسلام بهترین پیشوا و راهنماست. ٢ـ پدرت امیرالمؤمنین از هیچ کوششی برای هدایت او فروگذار نکرده است بنابراین باید برای پیروی از این ٢ پیشوا پافشاری کرد.

 

می‎فرماید: پسرم بدان هیچ‎کس از خدا همچون پیامبر اسلام خبر نیاورده است و هیچ‎کس مثل رسول اکرم(ص) احکام خدا را بیان نکرده است. بنابراین پیغمبر اسلام را به عنوان رهبر خود بپذیر و در طریق نجات وی را قائد خود انتخاب کن.

 

این تعبیر نشان می‎دهد که وحی آسمانی که بر پیغمبر اکرم نازل شد سرآمد همه وحی‎هایی است که بر انبیاء گذشته نازل شده است در آن زمان‎ها مطابق استعداد انسان‎های همان زمان وحی آسمانی نازل می‎شد و در عصر خاتم انبیا آخرین پیام‎های خدا بر قلب مبارکش وحی می‎شد مقایسه قرآن مجید با تورات و انجیل کنونی شاهد گویای این تفاوت عظیم است، در مورد معرفت خداوند و دلایل توحید و صفات پروردگار قرآن مجید مطالبی دارد که در هیچ‎یک از کتب آسمانی دیده نمی‎شود حتّی عُشری از اعشار آن هم وجود ندارد. در مورد مسائل مربوط به معاد که به گفته بعضی از محققان ٢٠٠٠ آیه در قرآن از معاد و شاخ و برگ آن سخن می‎گوید آنقدر قرآن مطلب به میان آورده که فراتر از آن تصور نمی‎شود.

 

در مباحث اخلاقی اجتماعی سیاسی و مسائل مربوط به حکومت و تاریخ پیشینیان قرآن از هر نظر پربار است به همین دلیل امام در گفتار بالا می‎فرماید احدی مانند پیامبر اسلامی وحی آسمانی را به صورت گسترده بیان نکرده است و همین دلیل انتخاب او به عنوان بهترین راهنما و پیشوا مطرح شده است باید توجه داشت که واژۀ رائد در اصل به معنای کسی است که او را برای جستجوی مرتع و آب برای چهارپایان می‎فرستند و هنگامی که آن را کشف کرد خبر می‎دهد سپس این معنا توسعه یافته و به کسانی که امور حیاتی را در اختیار انسان‎ها می‎گذارند اطلاق شده است، قائد هم در اصل به معنای کسی است که مهار ناقه را در دست می‎گیرد و آن را در مسیر راهنمایی می‎کند سپس به رهبران انسانی اطلاق شده است.

 

امام در ادامه سخن می‎افزاید من از هیچ اندرزی درباره تو کوتاهی نکردم و تو هر قدر برای آگاهی از صلاح خویش کوشش کنی به آن اندازه که من درباره تو تشخیص داده‎ام نخواهی رسید. هدف امام از این سخن آن است که فرزندش را تشویق کند به ٢ دلیل نسبت به این نصایح کاملاً پایبند باشد یکی اینکه امام بر اثر دلسوزی و محبت فوق‎العاده به او چیزی را فروگذار نکرده و دیگر اینکه فرزندش تازه کار است و هرگز نمی‎تواند آنچه را امام می‎داند و می‎بیند بداند و ببیند که گفته‎اند آنچه را جوان در آیینه می‎بیند پیر در خشت خام آن را بیند.

 

در این جملات حضرت امیر(ع) پس از تبیین و تشریح موقعیّت بشر در این دنیا و انتقال او به سرای آخرت و پس از روشن شدن حقایق و اعتبارات و آنچه که به صلاح یا فساد آدمی است و اینکه برای وصول به فلاح و رستگاری باید از نیّت صاف و صدق ضمیر و باطن برخوردار بود و پیوسته در مواقف شک و شبهه جانب احتیاط را باید گرفت و باید از سنّت‎ها و شیوه‎های عاقلانه تبعیّت نمود به مسأله حیاتی هدایت و ارشاد و مسیر سعادت و رستگاری بشر اشاره می‎کنند که برای رفع تردید و ابهام و توقّف در عمل و تصمیم باید از ارشاد و هدایت و دستگیری شخصیّتی خبیر و آگاه و مطّلع بر همه جوانب و زوایای موارد مشتبه و مجهول بهره‎مند شد و کلام او را عقل منفصل تمییز و تشخیص مبهمات دانست و او را چراغ هدایت در دل ظلمانی حوادث دانست.

 

بر اساس همین برهان و حکم عقل به متابعت اعلم و خبیر باید از رسل الهی و رهبران دینی که موارد مشکوک برای آنان به دیده دل روشن است متابعت نمود و دستور آنان را بر همه خواست‎ها و انتظارات دیگران و تشویق‎ها و تهدیدها ترجیح و برتری داد، از اینجاست که می‎فهمیم چرا علی(ع) در این فقرات، رسول خدا و اهل بیت او را بهترین و سزاوارترین افراد به هدایت و دستگیری انسان‎ها مشخص نموده است.

 

قرآن مجید می‎فرماید وَ لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ الله اُسْوَۀٌ حَسَنۀ به تحقیق در وجود رسول اکرم(ص) برای شما مسلمین الگوی بسیار پسندیده‎ای است.

 

این واقعیت قابل انکار نیست که ما مسلمانان در مورد معرفت و حتی شناخت سطحی پیامبر اکرم(ص) کوتاهی غیرقابل توجیهی کرده‎ایم این امر چه در میان اهل سنّت چه در شیعه دلایل متعددی می‎تواند داشته باشد لااقل شیعه با تعلّق خاطری که به ائمّه دارد و با ارادتی که ائمّه به پیامبر دارند نه تنها نباید از ذکر پیامبر غافل شود که باید با جدّ و جدّ بیشتری در مسیر ارادت محبت معرفت و تأسّی به پیامبر حرکت کند، روایات متعددی نزدیک به این معنا به دست ما رسیده است. امام رضا(ع) فرمود:

 

«اِنَّ رَسُولَ الله یَومَ القِیامَۀ آخِذٌ بِحُجزَۀِ الله وَ نَحْنُ آخِذُونَ بِحُجزَۀِ نَبِیِّنا وَ شِیعَتُنا آخِذُونَ بِحُجزَتِنا.»[١]

در روز قیامت پیامبر به خدا متوسّل می‎شود و ما به پیامبر اکرم متوسل می‎شویم و شیعیان ما به ما اهل بیت متوسل می‎شوند گاهی تمسّک و توسل به ائمه و به ویژه حضرت امیر یا امام حسین(ع) برای بعضی عوام جای تمسّک و توسل و تعلّق به پیامبر را تنگ کرده است در حالی که هر کدام جایگاه خود را دارند. جایگاه و مقام والای پیامبر آنقدر عظیم و عزیز است که ائمه هدی خود را وابسته و محتاج به ایشان می‎دیدند و فیض را از او می‎خواستند.

 

حضرت علی(ع) با هر عظمتی که داشتند (و ما گوشه‎ای از آن را هم نمی‎دانیم) نسبت خود با پیامبر(ص) را چنین توصیف می‎فرماید:

 

«وَ لَقَدْ کُنْتُ اَتّبِعُهُ اتِّباعَ الفصیل اَثَرَ اُمِّه.»[٢]

من مثل کودک تازه از شیر گرفته شده دنبال رسول اکرم(ص) را می‎گرفتم.

 

این حسّ کوچکی و پناه بردن به پیامبر حتی تا آخر عمر همراه حضرت امیر بود. (ما در صدد تعیین تکلیف و تعیین رتبه برای پیامبر(ص) و علی(ع) نیستیم و نمی‎توانیم هم باشیم) زیرا ایشان هر کدام ویژگی خود را دارند چنانکه حضرت رسول(ص) خود، مردم را به شأن علی(ع) آگاهی می‎ساخت اما در نظام عالم هر کلیدی در دست کسی است، اگر ما صرف‎نظر از مباحث کلامی و نظری صِرف، تنها خوبی‎های در حدّ خوبی پیامبر(ص) را بشناسیم و بشناسانیم در هر مخاطبی یک نوع جذبه نسبت به شخصیّت پیامبر(ص) ایجاد می‎شود، با پیگیری مباحثی که در این سلسله داریم.

 

مخاطبان این حقیقت را تجربه خواهند کرد، بسیاری از افراد با شناخت شخصیّت رفتار و اخلاق پیامبر(ص) مسلمان می‎شوند و اگر هم نشوند سر تعظیم و احترام فرود خواهند آورد در صدر اسلام هم بیش از اینکه مردم با سلاح پیامبر(ص) یا با مباحث نظری پیچیده‌ی پیامبر(ص) جذب شوند با جذبه‌ی شخصی پیامبر(ص) گرایش پیدا می‎کردند.

 

پیامبر حتی با سکوتش هم جذب می‎کرد چون نیروی جاذبه‌ی او ریشه در درون الهی او، مأموریت الهی او داشت.

 

حضور در فضای شناخت و معرفت پیامبر، ما را در این جذبه قرار می‎دهد، در واقع هنگامی که کسی با دل و جان در فضای شناخت پیامبر قرار می‎گیرد (مثل جلسات مذهبی یا مطالعه و...) او خود از این جاذبه بهره‎مند شده است، فقط اطلاعات او افزوده نمی‎شود بلکه در درون او تأثیر ایجاد می‎شود، کشش و گرایش پدید می‎آید، شوق و علاقه پیدا می‎شود و این چنین پیامبر خاتم، پیامبری خود را برای نسل‎های بعد از خود هم انجام می‎دهد.

 

«لِاُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ.»[٣]

برای این که شما را و هر که را این پیام به او برسد انذار می‎کنم.

 

هر چقدر فضای شناخت پیامبر به گونه‎ای باشد که ما را بیشتر به محضر ایشان ببرد، تأثیر بیشتر می‎شود زیرا نفس حضور در محضر پیامبر ارزشمند و تحوّل آفرین است قرآن یکی از راه‎های پذیرش قطعی توبه را، حضور در محضر پیامبر و استغفار در محضر ایشان و استغفار ایشان ذکر می‎کند و نیز حضور ایشان را مانع عذاب می‎داند.

 

«وَ ما کانَ اللهُ لِیُعَذِّبَهُم وَ اَنْتَ فِیهِمْ.»[٤]

خداوند ایشان را عذاب نمی‎کند تا زمانی که تو در میان آنها هستی.

 

بنابراین باید با پیامبر(ص) رابطه برقرار کرد، رابطه‎ای نزدیک و صمیمی با معرفت و محبّت فقط اطلاعات عمومی کافی نیست، باید غرق در دریای پیامبر(ص) شد به این فرمایش امام باقر(ع) توجّه کنید:

 

«فَاِنّ رسُول الله بابُ الله الذّی لایؤتی الاّ مِنْه وَ سَبیله الّذی مَنْ سَلَکه وصل اِلیَ الله عزّ و جَل وَ کانَ اَمیرالمؤمِنینْ مِن بَعدِهِ کَذلک.» [٥]

به درستی که رسول خدا باب خداست که کسی به او نمی‎رسد مگر از این در و راه خداست که اگر کسی آن را بپیماید به خدای عز و جل می‎رسد و همچنین است پس از او امیرالمؤمنین اینگونه می‎باشد.

 

این عبارت امام باقر جمله سنگینی است یعنی پیامبر را، باید سلوک کرد باید پیمود، پیامبر نه تنها راهنما به سوی خداست بلکه خودِ راه هم هست قضیه فقط حرف زدن و تبادل اطلاعات در مورد پیامبر نیست، باید پیامبر را طی کنی وارد و سالک وادی رسول الله بشوی، اگر کسی می‎خواهد با سلوک خود به خدا برسد باید پیامبر را بپیماید و سلوک کند، این مطلب بسیار عمیق‎تر از این است که بگوئیم باید تبعیّت کرد و باید پیروی نمود، به صِرف اینکه بفهمیم راه کدام است سپس بیراهه کدام است، مطلب تمام نمی‎شود.

 

باید سالک راه شویم، از قضا اینجا نیاز جدیدی به اهل بیت پیدا می‎کنیم یعنی اینکه ایشان در وادی پیامبر و پویش پیامبر راهنمای ما باشند، این نوع عرفان، عرفان اصیل است که ما را واصل به خدا می‎کند، اگر کسی بخواهد الی الحق سفر کند، سبیلش پیامبر اکرم(ص) است.

 

بنابراین پیامبر خودش مذهب است و به این ترتیب تقرّب به پیامبر خود بخشی از وظایف سالک می‎شود. اطلاعات، اطاعت، معرفت، محبّت، زیارت و تقرّب می‎آورند، قرآن برای کسانی که دنبال انتخاب راه برای رسیدن به خدا می‎گردند، مودّت قربی را معرفی کرده است.

 

پیامبر در مقام رسول الله بودنش، سبیل الله هم هست. همه‌ی مردم نیازی بیش از این که قابل وصف باشد حس می‎کنند و پیش از آن که حس شود وجود دارد. شعرا، اُدَبا، هنرمندان، عابدان، مجاهدان، سرگشتگان، ره یافتگان، توانگران، ناتوانان همه و همه من و تو هر که باشی همه در این نیاز مشترکیم.

 

پیامبر(ص) باید در قلب ما جای داشته باشد، پیامبر فقط طریق انتقال پیام نیست قرب به او خود، موضوع نیز هست که در نهایت آن هم شب زنده‎داری می‎کرد اما دعایش اجابت نمی‎شد، به نزد حضرت عیسی آمد و مسأله را مطرح کرد، حضرت عیسی تطهیر کردند و برای دریافت پاسخ نماز خواندند، خدا به ایشان وحی کرد.

 

ای عیسی بنده‌ی من از دری که باید به نزدم بیاید نیامد، او مرا می‎خواند در حالی که در قلبش نسبت به تو شک است او با همین ارتباط و دعای حضرت عیسی مشکلش حلّ و دعایش اجابت شد.[٦]

 

در دین داری ما پیامبر فقط طریقیّت ندارد، فقط یک رسانه نبودند البته رسانه بسیار رسانائی هم بودند بدون اینکه از خود کلامی را کم یا زیاد کنند، ما با اعتماد و اطمینان صد درصد به ایشان ایمان داریم.

 

«مَا یَنْطِقُ عَنِ الهَوَی اِنْ هُوَ اِلّا وَحْیٌ یُوحَی»

 

از هوای نفس سخن نمی‎گوید، سخنش وحی است ولی رسول اکرم(ص) در تدیّن ما موضوعیّت دارد، لذا نوع ارتباط و تعلّق ما به پیامبر تشکیل‎دهنده شخصیّت ما و تعیین‎کننده کیفیت تدیّن ما می‎شود، ارتباط ما با ایشان دینداری ما را کیفیت می‎دهد خود پیامبر اکرم(ص) می‎فرماید:

 

«لایُوْمِنُ اَحَدٌ حَتّی اَکُونَ اَحَبُّ اِلیهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ عِتْرَتی اَحَبُّ اِلیهِ منْ عِتْرَته.»[٧]

 

کسی مؤمن نیست مگر اینکه من نزد او از خودش محبوب‎تر باشم و عترت من نزد او از عترت خودش محبوب‎تر باشد.

 

اگر خداوند توفیق دهد و ما شناخت و معرفتمان را به پیامبر بیشتر کنیم و اصلاً به پیامبر نزدیکتر شویم، خواهیم دید که واقعاً چقدر این شخص دوست داشتنی است و پس از این مقدّمات دوست نداشتن ایشان نه تنها نشان ضعف ایمان است بلکه نشان ضعف انسانیت است و نیز افسوس می‎خوریم که چقدر از عمرمان را به بطالت گذرانده با این وجود دوست داشتنی بیگانه‎ای داشته‎ایم. شخصی بادیه‎نشین که معمولاً در جمع اصحاب نبود، خدمت پیامبر رسید و سؤال کرد؛ «یا رسول الله مَتَی قیامَ ‎السَّاعَۀِ» قیامت کی و چه زمانی بر پا می‎شود؟ وقت نماز بود، پیامبر نماز را به جا آوردند و پس از نماز سراغ سؤال‎کننده را گرفت، او خدمت رسول خدا آمد و پیامبر در جواب سؤال او فرمود: «فَما اَعْدَدْتَ لَها» برای قیامت چه اعمالی آماده کردی؟ پاسخ داد: به خدا سوگند چیز قابلی آماده نکردم نه نماز زیاد نه روزه زیاد مگر اینکه محبّت خدا و رسول را در دل دارم. حضرت در پاسخ او فرمود: «اَلْمَرْءُ مَعَ مَنْ اَحَبَّ.»

 

هر کس با محبوب خود محشور می شود. اَنَسِ بن مالک می‎گوید: هیچ زمانی مسلمین را به این اندازه خوشحال ندیدم.[٨]

 

البته اگر از ما سؤال می‎فرمودند: چه آماده کرده‎ای؟ غیر از این که می‎گفتم به شما و خانواده شما محبت دارم می‎گفتم: یا رسول الله همین چند رکعت نماز که پشت سر شما خوانده‎ام. توجّه کنید این موضوع مهمی است خیلی مهم، بالاخره روزی همه ما می‎میریم، روزی محشور می‎شویم، بد نیست قبلاً فکر کنیم که در روز قیامت احتمالاً با چه کسی محشور می‎شویم. با این حساب به نظر شما آیا لازم نیست که مراجعه به قلبمان کنیم ببینیم این دل برای که می‎تپد و چه کسی را دوست داریم، ما اگر بخواهیم به خدا تقرّب پیدا کنیم، محبت پیامبر، تو را به خدا نزدیک خواهد کرد. رسول اکرم(ص) فرمود: «مَن اَحَبَّنی اَحَبّ الله» هر که مرا دوست بدارد خدا را دوست دارد.

 

امام حسن(ع) می‎فرماید: از شخصی به نام هند بن ابی هاله خواستم که توصیف کند برایم پیامبر اعظم اسلام را «لَعَلّی اَتَعَلَّقُ بِهِ» تا به او تعلّق و علاقه پیدا کنم.

 

ما حتّی با یک مطالعه معمولی در تاریخ و رفتار پیامبر، حسّمان تغییر می‎کند و گاهی آن‎قدر این حسّ قوی می‎شود که گویا در کوچه‎های مدینه عطر پیامبر را استشمام می‎کنیم. پیروی و اطاعت از رسول خدا یک وظیفه و یک موفقیّت است. حضرت امیر می‎فرماید:

 

«اَحبّ العِبادِ اِلَی الله المُتَأسّی بِنَبیِّه وَالْمُقْتَصُّ لِاَثَرِهِ.»[٩]

 

محبوب‎ترین مردم و بندگان در نزد خداوند کسی است که پیروی از پیامبر نموده و ردّ پای او را بگیرد.

 

در لزوم اهمیّت و ارزش تأسّی و اقتدا به پیامبر اکرم، همین بس که قرآن می‎فرماید: «لَقَد کانَ لَکُمْ فِی رسول الله اُسْوَۀٌ حسنۀ.»[١٠]

 

به درستی که در زندگی و رفتار پیامبر خدا برای شما الگوی بسیار نیکوئی است.

 

اگر ما واقعاً پیامبر را الگوی دینی خود قرار دهیم، بسیار از کج‎فهمی‎ها و کم‎فهمی‎ها، افراط‎ها، تفریط‎ها و اختلافات در برداشت‎ها و رفتارهای مذهبی از بین می‎رود، چرا که ایشان معلّم نظری و عملی قرآن و اسلام بوده‎اند.

 

امّا شرط تأسّی و اقتدای به پیامبر اکرم چیست؟

 

اگر از رفتار، گفتار و عکس‎العمل‎های پیامبر حتّی در حدّ اطلاعات تاریخی به درستی مطلّع نباشیم، آیا می‎توانیم اقتدای درستی کنیم با تأسّی و پیرویمان هم دستخوش بازیچه بازی‎گردانان بیرونی و بازیگر درونی (نفس) می‎شود آیا برای دریافت بهتر از شیوه‎های تبلیغی، مدیریتی، تربیتی و سایر روش‎های پیامبر راهی جز مطالعه تاریخ آن زمان و اقوال و اعمال ایشان و سایر معصومین داریم. به راستی روش‎های جذب پیامبر چگونه بوده است و آیا برای همه اقشار یکسان بوده. پاسخ بسیاری از این سؤال‎های مشابه را باید با مطالعه سیره پیامبر بیابیم.

 

خلاصه باید قدر پیامبر اکرم(ص) را بدانیم و از خدا ممنون باشیم که ما را امّت این پیغمبر قرار داده است و ما را امّت انبیاء گذشته قرار نداد.

 

«الحَمدُلله الَّذِی جَعَلَنا مِنْ اُمَّۀِ مُحَمَّدٍ وَ لَمْ یَجْعَلْنی مِنْ سائر الاُمَم.»

البته همه پیامبران سفرای الهی هستند و معصوم می‎باشند و وحی بر آنها نازل می‎شود ولی،

 

میان ماه من تا ماه گردون

 

تفاوت از زمین تا آسمان است

 

قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری، گفت تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی.

 

در پایان این بحث اشاره‎ای کوتاه می‎کنیم به چند حدیث در عظمت رسول الله صلّی الله علیه و آله.

 

١ـ خداوند نور عقل را آفرید و به ١٠٠ قسمت تقسیم کرد، ٩٩ قسمت آن را به رسول اکرم بخشید و یک قسمت آن را به تمام عقلاء تقسیم کرد از این جهت به پیامبر اکرم می‎گویند: عقل کلّ، حالا شما حساب کنید خداوند عقل کل را برای هدایت ما فرستاده ما کجا قابلیّت ارسال چنین رسولی را داشتیم، ما در مقابل پیغمبر اکرم خاک هستیم و او ثریّا، خاک کجا، ثریّا کجا.

 

٢ـ روزی رسول اکرم فرمودند: علی جان خدا را فقط ٢ نفر شناخته است. من و تو. و تو را فقط ٢ نفر شناخته من و خدا. و مرا هم فقط ٢ نفر شناخته تو و خدا. این چه عظمتی است که عارف به رسول الله فقط خداست و علی ابن ابیطالب. الله اکبر ما چه می‎دانیم.

 

٣ـ از علی(ع) پرسیدند نظر شما راجع به رسول اکرم(ص) چیست؟ فرمود: «اَنَا عَبْدٌ مِنْ عبیدِ مُحمَّدٍ» من یک بنده‎ای هستم از بنده‎های حضرت محمّد. با توجه به اینکه علی(ع) نفس پیامبر(ص) است یعنی خداوند هر چه را که به رسول اکرم(ص) داده است عین آن فضیلت را به علی(ع) داده است.

 

جایی که عقاب پر بریزد

 

از پشه‌ی لاغری چه خیزد

 

 

٤ـ خداوند در شب معراج به رسول اکرم(ص) وحی کرد.

 

«لَوْلاک لَما خَلَقْتُ اْلاَفْلاک» ای حبیب ما ای رسول ما اگر تو نبودی من افلاک را خلق نمی‎کردم. این را بدان که فُلک و فَلَک و مُلک و مَلَک همه به طفیل وجود تو آفریده شده‎اند.

 

والسّلام

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[١] بحار ج ٤ ص ٢٤

 

[٢] نهج‎البلاغه خطبه ١٩٢

 

[٣] سوره انعام ١١

 

[٤] سوره نساء آیه ٦٤

 

[٥] بحار ج ١٦ ص ٣٩٥

 

[٦] (بحار ج ١٧، ص ١٩١)

 

[٧] (بحار ج٢٧ ص٨٦)

 

[٨] بحار ج ١٧ ص ١٣

 

[٩] نهج البلاغه خطبه ٢

 

[١٠] سوره ممتحنه آیه ٦

 

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

 

عباس ابوالحسنی

برچسب ها: نهج البلاغه امام علی شرح نامه ٣١ نهج البلاغه حضرت محمد


سیمای پیامبر ص در نهج البلاغه
چهارشنبه بیست و دوم آبان ۱۳۹۸ ساعت 10:37 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

 

سيماى پيامبر اكرم(ص) در آيينه نهج‏ البلاغه

 

سيد جواد حسينى

شرف و جلال پيمبران بُوَد از جلال محمدى

سبب وجود جهانيان همه از كمال محمدى

نرسد خرد بكمال او، نه بشر بكنه جلال او

شعف و صفاى بهشتيان همه از جلال محمدى

بلغ العلى بكماله كشف الدجى بجماله

حسنت جميع خصاله صلّوا عليه و آله

محمد بن عبداللّه بن عبدالمطلّب(صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) در هفدهم ربيع سال عام الفيل پا به عرصه وجود گذاشت در حالى كه پدر را قبل از ولادت از دست داده بود.

اين حادثه، بزرگترين حادثه تاريخ بشرى بحساب مى آيد، دليل آن حوادثى است كه بدنبال حادثه ولادت آن حضرت اتفاق افتاد.

با ولادت آن بزرگمرد عالم هستى، تمام بت هاى عالم سرنگون شده، و طاق كسرى به لرزه افتاده و چهارده كنگره آن ريزش نمود، درياچه ساوه كه سالها مورد پرستش قرار مى گرفت به زمين فرو رفته و خشكيد، ووادى «سماوه» كه سالها حالت خشك سالى داشت آب در آن جارى گشت، و آتشكده فارس كه هزار سال خاموش نشده بود در آن شب به خاموشى گراييد، و تخت تمامى پادشاهان سرنگون گشته و شاهان خود لال گشتند، و دانش كاهنان زائل شده و سحر ساحران بر بادرفته، و از همه مهمتر نورى از سمت حجاز به شرق و غرب عالم تابيد(و به رمز فراگيرى دين آن حضرت) تمام عالم را روشن نمود.(1)

اين همه نشان از عظمت شخصيتى دارد كه در چنين روزى به دنيا آمده است، لذا جا دارد جامعه اسلامى بيش از پيش با شخصيّت او آشنا شده و خصلت هاى او را الگو و سرمشق قرار دهند، آنچه پيش رو داريد نگاهى است به شخصيّت والاى نبوى در كلام بلند علوى در نهج البلاغه.

ضرورت شناخت آن حضرت

هر جامعه نياز به الگو دارد كه شناخت آن ضرورى و لازم است، قرآن كريم برترين الگوى جامعه اسلامى را پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) مى داند آنجا كه مى فرمايد: «ولكم فى رسول اللّه اسوةٌ حسنةٌ...(2)؛مسلماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود، براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مى كنند.»

لذا لازم است در هر زمان با توجّه به نيازهاى ضرورى جامعه، ابعاد شخصيتى ختمى مرتبت مورد بررسى قرار گيرد و به جامعه عرضه شود، و على (عليه السلام) نيز بر اين امر تأكيد دارد آنجا كه مى فرمايد: «وَ لَقَد كانَ فى رَسُولِ اللّهِ (صلى اللّه عليه و آله و سلم) كافٍ لَكَ فى الاُسوَةِ، وَ دَليلٌ لَكَ عَلى ذَمِّ الدُّنيا و عَيبها وَ كَثرَةِ مَخازيها وَ مَساويها اِذ قُبِضَت عَنه اَطرافُها وَ وُطِئَت لِغَيرِهِ اَكنافُها وَ فطِمَ عَن رَضاعِها...»(3) براى تو كافى است كه راه و رسم زندگى پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) را اطاعت نمايى، تا رهنماى خوبى براى تو در شناخت بدى ها و عيب هاى دنيا و رسوايى ها و زشتى هاى آن باشد، چه اينكه دنيا از هر سو بر پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) باز داشته و براى غير او گسترانده شد، از پستان دنيا شير نخورد، و از زيورهاى آن فاصله گرفت. در ادامه همين خطبه درباره اسوه بودن آن حضرت و لزوم اقتدا به او مى فرمايد: «فَتأسَّ بِنَبِيّك الاَطيبِ الاَطهر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) فَاِنّ فِيه اُسوَةٌ لِمَن تَأسّى وَ عَزاءً لِمَن تَعَزّى وَ اَحَبُّ العِبادِ اِلَى اللّه اَلمتأسّى بِنَبِيّه وَ المَقتَصّ لِاَثرِه(4)؛ پس به پيامبر پاكيزه و پاكت اقتدا كن، كه در (راه و رسم) او الگويى است براى الگو طلبان و مايه فخر و بزرگى است براى كسى كه خواهان بزرگوارى باشد، محبوب ترين بنده نزد خدا كسى است كه از پيامبرش پيروى كند و گام بر جايگاه قدم او نهد و راز الگو بودن حضرت نيز اصالت و جامعيّت اوصاف آن حضرت است، در اين باره اميرمؤمنان (عليه السلام) مى فرمايد: «...تا اينكه كرامت اعزام نبوّت از طرف خداى سبحان به حضرت محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) رسيد، نهاد اصلى وجود او را از بهترين معادن استخراج كرد، نهال وجود او را در اصيل ترين و عزيزترين سرزمين ها (و خانواده ها) كاشت و آبيارى نمود. او را از همان درختى كه ديگر پيامبران و منتخبان خود را از آن آفريد بوجود آورد... در حرم امن الهى روييد، و در آغوش خانواده كريمى بزرگ شد، شاخه هاى بلند آن سر به آسمان كشيده كه دست كسى به ميوه آن نمى رسيد.پس پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) پيشواى پرهيزكاران و وسيله بينايى هدايت خواهان است چراغى با نور درخشان و ستاره اى فروزان، و شعله اى با برق هاى خيره كننده و تابان است، راه و رسم او با اعتدال و روش زندگى او صحيح و پايدار، و سخنانش روشنگر حق و باطل و حكم او عادلانه است...»(5) و فرمود: «هر كس از آن (پيامبر) پيشى گيرد از دين خارج شده و آن كس كه از آن عقب ماند هلاك گردد و هركس همراهش باشد رستگار شود.»(6)

شناخت آن حضرت و الگوپذيرى از روش و زندگى او نه تنها آثار گرانبهاى دنيوى و آخرتى دارد، بلكه پاداش بى كران الهى را نيز در پى دارد، چنانكه امير سخن (عليه السلام) مى فرمايد: «فَاِنَّه مَن ماتَ مِنكُم عَلى فِراشِهِ وَ هُو عَلى مَعرِفةِ حَقّ رَبِّهِ و حَقِ رَسولِهِ وَ اَهلِ بَيته ماتَ شَهيداً وَ وَقَعَ اَجرُهُ عَلَى اللّه وَ استَوجَبَ ثَوابَ مانَوى مِن صالِح عَمَلِهِ...؛(7) پس براستى كسى كه در بستر خويش با شناخت خدا و پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) و اهل بيت آن حضرت بميرد، شهيد از دنيا رفته و پاداش او بر خداست و ثواب اعمال نيكويى را كه قصد انجامش را داشته خواهد برد.»

با توجّه به ضرورت شناخت اوصاف آن حضرت و الگوپذيرى از آن، به گوشه هايى از اوصاف و ويژگيهاى آن حضرت از ديدگاه نهج البلاغه اشاره مى شود.

1- زهد و پارسائى حضرت:

«زهد» و «رغبت» (اگر بدون متعلق ذكر شوند) نقطه مقابل يكديگرند، زهد يعنى اعراض و بى ميلى، در مقابل رغبت كه عبارت است از كشش و ميل.

بى ميلى دوگونه است: طبيعى و روحى: بى ميلى طبيعى آن است كه طبع انسان نسبت به چيزى تمايلى نداشته باشد. همچون طبع بيمار كه ميلى به غذا و.. ندارد. بديهى است كه اينگونه بى ميلى و اعراض ربطى به زهد اصطلاحى ندارد.

بى ميلى روحى يا عقلى يا قلبى آن است كه اشيائى كه مورد تمايل و رغبت طبع است از نظر انديشه و آرزوى انسان كه در جستجوى سعادت و كمال مطلوب است هدف و مقصود نباشد، هدف و مقصود و نهايت آرزو و كمال مطلوب امورى باشد برتر از مشتهيات نفسانى و دنيوى، خواه آن امور از مشتهيات نفسانى اخروى باشد و يا اساساً از نوع تمايلات نفسانى نباشد بلكه از نوع فضائل اخلاقى باشد از قبيل عزت، شرافت، كرامت، آزادى و يا از نوع معارف معنوى و الهى باشد، مانند ياد خداوند، محبت خداوند، تقرب به پيشگاه ذات اقدس الهى.

پس زاهد واقعى كسى است كه توجّهش از ماديّات دنيا به عنوان كمال مطلوب و برترين خواسته عبور كرده متوجّه مشتهيات اخروى و يا فضائل اخلاقى و معارف معنوى شده است.(8)

زهد و پارسائى پيامبر اكرم از چنين زهدى بوده است، چنانكه على (عليه السلام) مى فرمايد: «اَلنَبىُّ قَد حَقَّرَ الدُنيا وَ صَغَّرَها و اَهوَن بِها وَ هَوَّنَها وَ عَلِمَ اَنَّ اللّهَ زَواها عَنه اِختياراً وَ بَسطَها لِغَيره احتِقاراً، فَاَعرَضَ عَنِ الدُّنيا بِقَلبِهِ، وَ اَماتَ ذِكرَها عَن نَفسِهِ وَ اَحَبَّ اَن تَغيبَ زينَتُها عَن عَينِهِ لِكيلا يَتَّخِذَ مِنها رياشاً او يَرجوا فيها مَقاماً...؛ نبى اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) دنيا را كوچك و در چشم ديگران آن را ناچيز جلوه داد.(تا مردم بدنبال زهد واقعى باشند و لذا) آن را خوار مى شمرد و در نزد ديگران (نيز) خوار و بى مقدار معرّفى فرمود.(و مى دانست كه خداوند براى احترام به ارزش آن حضرت دنيا را از او دور ساخت) و آن را براى ناچيز بودنش به ديگران بخشيد. پس (پيامبر اكرم زهد انتخابى داشت و) از دل و جان به دنيا پشت كرد، و ياد آن را در دلش ميراند.

(زهد او اين گونه بود كه) دوست مى داشت زينت هاى دنيا از چشم او دور نگهداشته شود، تا از آن لباس فاخرى تهيّه نسازد، يا اقامت و ماندن در دنيا را آرزو نكند، و براى تبليغ احكامى كه قطع كننده عذرهاست تلاش كرد و امّت اسلامى را با هشدارهاى لازم نصيحت كرد، و با بشارت ها مردم رابه سوى بهشت فرا خواند.»(9) خوب است امّت اسلامى مخصوصاً مسئولان و هدايتگران جامعه به زهد و پارسائى حضرت توجّه كنند و گوشه هايى از آن را در زندگى خويش نيز بوجود آورند.

در بخش ديگر اميرمؤمنان درباره زهد آن حضرت چنين مى گويد: «پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) از دنيا چندان نخورد كه دهان را پر كند، و به دنيا با گوشه چشم نگريست. دو پهلويش از تمام مردم فرو رفته تر، و شكمش از همه خالى تر بود، دنيا را به او نشان دادند ولى او نپذيرفت، و چون دانست خدا چيزى را دشمن مى دارد، آن را دشمن داشت، و چيزى را كه خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت، و چيزى را كه خدا كوچك شمرده كوچك و ناچيز مى دانست (اين يعنى بى ميلى به دنيا بخاطر قرب الهى و محبّت به او).

و همانا پيامبر (كه درود خدا بر او باد) بر روى زمين مى نشست و غذا مى خورد، و چون بردگان ساده مى نشست و با دست خود كفش خود را وصله مى زد و جامه خود را با دست خود مى دوخت... پرده اى بر در خانه او آويخته بود كه نقش و تصويرها در آن بود، به يكى از همسرانش فرمود، اين پرده را از برابر چشمان من دور كن كه هرگاه نگاهم به آن مى افتد به ياد دنيا و زينت هاى آن مى افتم. پيامبر(زهد واقعى و انتخابى داشت لذا) با دل و جان از دنيا روى گرداند، و يادش را از جان خويش ريشه كن نمود. و همواره دوست داشت تا جاذبه هاى دنيا از ديدگانش پنهان ماند، و از آن لباس زيبايى تهيّه نكند و آن را قرارگاه دائمى خود نداند، و اميد ماندن در دنيا نداشته باشد، پس(او حقيقتاً) ياد دنيا را از جان خويش بيرون كرده و دل از دنيا بركند و چشم از دنيا پوشاند.»(10)

هر كس مى خواهد زاهد واقعى باشد و پيرو حقيقى آن حضرت، در زندگى و رفتار او بايد دقت كند و آن را الگو و سرمشق قرار دهد چنان كه زاهدترين شاگرد مكتب او امير بيان فرمود: «و لَقَد كانَ فى رَسُولِ اللّه(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) ما يَدُلُّكَ عَلى مَساوِىِ الدُنيا وَ عُيُوبِها اِذ جاعَ فيها مَعَ خاصَّتهِ، وَ زُوِيَت عَنهُ زَخارِفها مَعَ عَظيِم زُلفَتِهِ فَليَنظُر ناظِرٌ بِعَقلِهِ: اَكرَمَ اللّهُ مُحَمَّداً بذلك ام اَهانُهُ فاِن قالَ اَهانَهُ فَقَد كَذَبَ وَ اللّهِ العَظيم بالافك العَظيم وَ اِن قالَ اكرَمَه فَليَعلَم اَنّ اللّه قَد اَهانَ غَيرَهُ...؛براستى در زندگانى رسول خدا(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) براى تو نشانه هايى است كه تو را به زشتى ها و عيب هاى دنيا راهنمايى كند، زيرا پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) با نزديكان خود گرسنه به سر مى برد(نه چون نزديكان برخى افراد كه از سيرى زياد نمى دانند چه كار كنند) و با آن كه مقام و منزلت بزرگى داشت زينتهاى دنيا از ديده او دور ماند. پس تفكر كننده اى بايد با عقل خويش به درستى انديشه كند كه: آيا خدا محمّد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) را به داشتن اين صفتها اكرام نمود يا خوارش كرد؟ اگر بگويد: خوار كرد، دروغ گفته (بخداى بزرگ قسم) و بهتانى بزرگ زده است، و اگر بگويد: او را اكرام كرده، پس بداند، خدا خوار شمرد كسى را كه دنيا را براى او گستراند چرا كه از نزديك ترين مردم به خودش (يعنى محمد(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) ) دور نگهداشت.

پس پيروى كننده بايد از پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) پيروى كند، و به دنبال او راه رود، و قدم برجاى او گذارد، وگرنه از هلاكت ايمن نباشد. سپس براستى خداوند محمد(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) را نشانه قيامت، و مژده دهنده بهشت و ترساننده از كيفر جهنم قرار داد، او با شكمى گرسنه از دنيا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد و سنگى بر سنگى نگذاشت (و كاخ و خانه هاى مجلّل نساخت) تا آنروز كه جهان را ترك گفت و دعوت پروردگارش را اجابت نمود»(11) راستى فرسنگ ها بين ما و پيشوا و الگوى ما فاصله است، ما كجا و رفتار پيامبر كجا؟ تنها پيرو راستين او اميرمؤمنان بود كه اولاً به داشتن چنين رهبرى، افتخار مى كند آنجا كه مى گويد: «وه! چه بزرگ است منتى كه خدا با بعثت پيامبر بر ما نهاده، و چنين نعمت بزرگى را به ما عطا فرمود، رهبر پيشتازى كه بايد او را پيروى كنيم و پيشوايى كه بايد راه او را تداوم بخشيم.»(12) و ثانياً در عمل مانند پيامبر زاهد بود چنانكه خود مى فرمايد: «به خدا سوگند آنقدر اين پيراهن پشمين را وصله زدم كه از پينه كننده آن شرمسارم. يكى گفت: آيا آن را دور نمى افكنى؟، گفتم: از نزد من دور شو، صبحگاهان رهروان ستايش مى شوند (يعنى آينده از آن استقامت كنندگان و زاهدان روز و شب زنده داران است)(13).»

2- ويژگيهاى اخلاقى آن حضرت

قرآن كريم از ميان تمام اوصاف آن حضرت، وى را به اخلاق نيكويش تحسين مى كند آنجا كه مى فرمايد: «وَ اِنّكَ لَعَلى خَلقٍ عَظيم(14)؛و يقيناً تو داراى اخلاق عظيم و برجسته اى هستى» و اساساً خود آن حضرت بر اين باور بود كه فلسفه بعثت براى تكميل مكارم اخلاق بود و لذا مى فرمود: «اِنَّما بعثتُ لاتَمِّمَ مَكارِم الاَخلاق(15)؛همانا من براى به سامان رساندن فضائل اخلاقى مبعوث شده ام.»

اين ها نشان از عظمت و ارزش اخلاق، و همين طور والائى و برترى آن حضرت دارد به نمونه هايى از اخلاقيات آن حضرت اشاره مى شود:

الف: نرم خويى و مهربانى: از ديدگاه قرآن شاخص ترين ويژگى اخلاقى آن حضرت اخلاق زيبا و برخورد شفقت آميز آن حضرت با ديگران بود. آن پيامبر رحمة للعالمين با داشتن اين خصلت ستودنى دلهاى بسيارى را به خود شيفته ساخته و به راه راست هدايت نمود در حالى كه هيچ قدرتى توان انجام چنين كار شگرفى را نداشت، خداوند متعال در اين زمينه مى فرمايد: «فَبِما رَحمَةٍ مِن اللّهِ لِنتَ لَهُم وَلَو كُنتَ فظّاً غَليظَ القَلبِ لانفضّوا مِن حَولِك(16)؛ پس به بركت رحمت الهى (در برخورد) با مردم نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراكنده مى شدند.»

و على (عليه السلام) درباره اخلاق آن حضرت و نرمخويى و مهربانى او چنين مى گويد: «كانَ اَجوَد النّاسِ كَفّاً وَ اَجرَأُ النّاسِ صَدراً، وَ اَصدقُ النّاس لَهجَةً، وَ اَوفاهم ذِمّةً وَ الَينهُم عَريكَةً وَ اكرَمَهُم عِشرَةً و مَن رآهُ بَديهَةً هابَهُ وَ مَن خالَطَهُ فَعَرَفَهُ اَحَبّهُ، لَم اَرَقَبلَهُ وَ لا بَعدُه مِثلَه(17)؛ (پيامبر اكرم) سخاوتمندترين مردم، و شجاعترين آنها، و راستگوترين آنها، و وفادارترين انسان نسبت به وعده، و نرمترين (انسان) از نظر خوى و كريمترين مردم در برخورد و معاشرت بود، و هركس در ابتدا او را مى ديد از او دورى مى كرد (ولى) هركس با او همراه مى شد و او را مى شناخت(به او علاقمند مى شد) و سخت به او محبّت مى ورزيد، بگونه اى كه مثل او قبل از آن و بعد از آن نديده بود.»

و از عائشه نقل شده است كه درباره اخلاق آن حضرت گفت: «كانَ اَحسَنُ النّاسِ خُلقاً؛ بهترين مردم بود در خلق و خوى.»(18) و على (عليه السلام) در نهج البلاغه فرمود: «وَ اَطهَر المُتَطَهِّرينَ شيمَةً وَ اَجوَدُ المُستَمطِرينَ ديمَةً(19)؛اخلاقش از همه پاكان پاك تر و باران كرمش از هر چيزى بادوامتر بود.»

ب: دلسوزى و خيرخواهى: از ديگر خصوصيات آن حضرت دلسوزى و خيرخواهى و علاقه به انجام وظيفه بود، اين ويژگى در رهبران الهى و پيشوايان جامعه از اهمّيت ويژه اى برخوردار است، قرآن مجيد پيامبر گرامى اسلام را با اين خصلت پسنديده معرّفى مى كند آنجا كه مى فرمايد: «لَقَد جاءَكم رَسولٌ مِن اَنفسكم عَزيزٌ عَلَيه ما عَنتّم حَريصٌ عَليكُم بِالمُؤمِنين رَئُوفٌ رَحيمٌ(20)؛ همانا فرستاده اى از خود شما به سويتان آمد كه رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدايت و راهنمايى شما دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است دلسوزى حضرت ختمى مرتبت به حدّى بود كه گاهى از شدّت غصّه و ناراحتى در آستانه هلاكت قرار مى گرفت، قرآن در اين رابطه مى فرمايد: «فلَعلّك باخِغٌ نَفسَك عَلى آثارِهم اِن لَم يُؤمِنوا بهذا الحديث اَسَفاً؛ گويى مى خواهى به خاطر اعمال (نامناسب) آنان، اگر به اين گفتار ايمان نياورند، خود را هلاك كنى.»

امّا على (عليه السلام) در نهج البلاغه جملات زيبايى درباره دلسوزى و خيرخواهى آن حضرت دارد كه به نمونه هايى اشاره مى شود:

1- نهايت تلاش و خيرخواهى: «خدا پيامبر اسلام را به هنگامى مبعوث فرمود كه مردم در حيرت و سرگردانى بودند، در فتنه ها به سر مى بردند، هوى و هوس بر آنها چيره شده، و خود بزرگ بينى و تكبّر به لغزش هاى فراوانشان كشانده بود، و نادانيهاى جاهليّت پست و خوارشان كرد و در امور زندگى حيران و سرگردان بودند، و بلاى جهل و نادانى دامنگيرشان بود. «فبالَغ (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) فى النّصيِحة وَ مَضى عَلى الطَّريقَةِ وَ دَعا اِلَى الحِكمَةِ وَ المَوعِظَة الحَسَنَة(21)؛ پس پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) در نصيحت و خيرخواهى نهايت تلاش را كرد، و آنان را به راه راست راهنمايى، و از راه حكمت و موعظه نيكو، مردم را به خدا دعوت فرمود.»

در جاى ديگر فرمود: «محمد(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) بار سنگين رسالت را بر دوش كشيد، و به فرمانت قيام كرد، و به سرعت در راه خشنودى تو گام برداشت، حتى يك قدم بر عقب برنگشت و اراده او سست نشد، و در پذيرش و گرفتن وحى نيرومند بود، حافظ و نگهبان عهد و پيمان تو بود و در اجراى فرمانت تلاش كرد تا آنجا كه نور حق را آشكار و راه را براى جاهلان روشن ساخت، و دل هايى كه در فتنه و گناه فرو رفته بودند هدايت شدند پرچم هاى حق را بر افراشت و احكام نورانى را بر پا كرد.»(22)

2- طبيب دوّار: طبيب دلسوز آن است كه سراغ بيماران مى رود، پيامبر رحمت چنين بود، براى طبابت روحى افراد خود به سراغ آنها مى رفت. على(عليه السلام) در اين باره مى فرمايد: «طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبّهِ قَد اَحكَمَ مَراهِمَهُ وَ اَحمى (اَمضى) مَواسِمَهُ يَضَعُ ذلِكَ حَيث الحاجَة اِلَيه، مِن قُلُوبٍ عُمى، وَ آذانٍ صُمٍّ وَ السَنَةٍ بكُم مُتَتَبِّعٍ بِداوئه مَواضِعَ الغفلة و مَواطِنَ الحَيرَة(23)؛ پيامبر طبيبى است كه براى درمان بيماران سيّار است (و خود نزد بيماران مى رود)، مرهم هاى شفابخش او آماده و ابزار داغ كردن زخم ها را گداخته براى شفاى قلب هاى كور و گوش هاى ناشنوا و زبان هاى لال آماده ، و با داروى خود در پى يافتن بيماران فراموش و سرگردان است.»(24)

اين همان طبيب سيّار است كه به دنبال بيمار دلان مكّه مى رفت و برخى از آنها آن حضرت را سنگباران مى نمودند، و گاه حضرت مجبور مى شد كه مكّه را ترك نموده به كوهها پناه برد، خديجه كبرى و اميرمؤمنان بدنبال آن حضرت وقتى او را مى يافتند، زخمهاى پاى او را (كه بر اثر سنگهاى بيماران غافل و ناآگاه زخمى شده بود) پانسمان مى كردند، امّا در همان حال آن دل رئوف و مهربان مى گفت: «اللهُم اِغفِر قَومى فَاِنَّهُم لا يَعلَمُون(25)؛ خدايا قوم مرا (هدايت كن و آنها را) ببخش چرا كه آنها ناآگاهند.(26)

ج - صبر و بردبارى حضرت: مطالعه تاريخ انبياء بخوبى نشان مى دهد كه آنان در راه انجام رسالت خويش با سخترين رنجها روبرو بوده اند، و در اين ميان حضرت ختمى مرتبت بيش از ساير انبياء در معرض بلاها و آزمايشات قرار گرفت، چنان كه خود فرمود: «ما أوذِىَ اَحَدٌ مثلُ ما اوذيت فى اللّه (27)؛ هيچ كسى (و پيامبرى) همانند من در راه خدا آزار و اذيت نديد.» لذا صبر او نيز از همه بيشتر بود اسماعيل بن عياش مى گويد: «كانَ رَسُولُ اللّه(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) اَصبَرُ عَلى اَوزار النّاس(28)؛ رسول خدا بردبارترين انسان بر وزر و وبال مردم بود.»

د: شجاعت: بسيارى از رهبران بوده اند كه در صحنه هاى جنگ حضور عملى و فيزيكى نداشته اند و هميشه با فرمان و دستور جنگ ها را اداره كرده اند، و امّا پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) اينگونه نبود، بلكه در تمام صحنه ها در خط مقدّم جبهه حضور فعّال داشت و شجاعت واقعى خويش را به نمايش مى گذاشت و به ديگران روحيه مى داد، على(عليه السلام) در اين زمينه مى فرمايد: «كُنّا اِذا احمَرّ البأسُ وَلَقِىَ القومُ اَلقومَ اِتَّقينا بِرَسُول اللّه فَما يَكُونُ اَحَدٌ اَقرَبُ اِلى العَدُوِّ مِنه(29)؛ هميشه اين گونه بود وقتى (كه تنور جنگ داغ مى شد) و سختى شدّت مى گرفت، و دو گروه (مسلمان و كافر) مقابل هم قرار مى گرفتند( ما به حضرت پناه مى برديم) و او را سپر بلاى خويش قرار مى داديم(چرا كه) از او نزديكتر به دشمن كسى نبود (و او در خط مقدم قرار داشت).

3- موفقيّت هاى پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) : گذرى كوتاه به تاريخ پيامبران الهى نشان مى دهد، كه پيامبر خاتم موفّق ترين آنها در انجام رسالت الهى و هدايت انسان ها بوده است او در مدّت كمتر از 23 سال عرب جاهلى را متحوّل ساخت و به اوج و قلّه سعادت رساند و اختلاف ها را به وحدت تبديل نمود و مى رفت كه مكتبش جهانى شود.

الف: عزّت جهانى يافتن مسلمانان: امير مؤمنان در اين زمينه مى فرمايد: «مردم! از سر نعمت بعثت پيامبر و لطف خداوند بزرگ به مقامى رسيده ايد كه حتّى كنيزان شما را گرامى مى دارند و به همسايگان شما محبّت مى كنند، كسانى براى شما احترام قائلند كه شما از آنها برترى نداشته و بر آنها حقّى نداريد، كسانى از شما مى ترسند كه نه ترس از حكومت شما دارند و نه شما بر آنها حكومتى داريد.(30)»

ب: اختلاف ها تبديل به وحدت، و كينه ها تبديل به الفت گشت: در بخشى از خطبه 96 چنين فرمود: «قرارگاه پيامبر بهترين قرارگاه و محل پرورش و خاندان او شريف ترين پايگاه است. در معدن بزرگوارى و گاهواره سلامت رشد كرد «قَد صَرِفت نَحوَهُ اَفئِدَةُ الاَبرار وَ ثُنِيَت اِلَيه اَزِمّةُ الاَبصارِ دَفَنَ اللّهُ بِهِ الضّغائِنَ وَ اَطفَأَ بِهِ التَّوائِر اَلَّف بِه اِخواناً وَ فَرَّقَ بِهِ اَقراناً اَعِزَّ بِهِ الذَّلَّةَ وَ اَذَلَّ بِهِ العِزَّةَ كَلامهُ بَيانٌ وَ صَمتُه لِسانٌ؛ دل هاى نيكوكاران شيفته او گشته، توجّه ديده ها به سوى اوست. خدا به بركت وجود او كينه ها را دفن كرد و آتش دشمنى را خاموش كرد. با (وجود مبارك) او ميان دلها الفت و مهربانى ايجاد كرد و نزديكانى را از هم دور ساخت، انسان هاى خوار و ذليل و محروم در پرتو (ايمان به) او عزّت يافتند، و عزيزانى خودسر(بر اثر كفر او) ذليل شدند، گفتار او روشنگر واقعيّت ها و سكوت او زبانى گويا بود.(31)»

در خطبه 231 فرمود: «پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) آنچه را كه به او ابلاغ شد آشكار كرد و پيام هاى پروردگارش را رساند. او شكاف هاى اجتماعى را به وحدت اصلاح، و فاصله ها را به هم پيوند داد و پس از آن كه آتش دشمنى ها و كينه هاى بر افروخته در دل ها راه يافته بود، ميان خويشاوندان يگانگى برقرار كرد.(32)»

ج: فراوانى نعمت ها، و ايجاد شادابى ها و نشاطها:

«حال به نعمت هاى بزرگ الهى كه به هنگام بعثت پيامبر اسلام(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) بر آنان فرو ريخت بنگر كه چگونه اطاعت آنان را با دين خود پيوند داد. و با دعوتش آنها را به وحدت رساند! چگونه نعمت هاى الهى بالهاى كرامت خود را بر آنان گستراند و به چويبارهاى آسايش و رفاه برايشان روان ساخت! و تمام بركات آيين آنها را در برگرفت.

در ميان نعمت ها غرق گشتند، و در خرّمى زندگانى، شادمان شدند امور اجتماعى آنان در سايه قدرت حكومت اسلام استوار شد، و در پرتو عزّتى پايدار آرام گرفتند، و به حكومتى پايدار رسيدند، آنگاه آنان حاكم و زمامدار جهان شدند و سلاطين روى زمين گرديدند و فرمانرواى كسانى شدند كه در گذشته حاكم بودند، و قوانين الهى را بر كسانى اجرا مى كردند كه مجريان احكام بودند. و در گذشته كسى قدرت درهم شكستن نيروى آنان را نداشت و هيچ كس خيال مبارزه با آنان را در سر نمى پروراند.(33)»

د: نمونه هايى از تربيت يافتگان مكتب او: از بزرگترين موفقيّت يك رهبر آن است كه بتواند براى تحوّل در اجتماع در گام اوّل افراد سالم و ساخته شده تربيت كند و به اصطلاح امروز كادرسازى درستى داشته باشد. پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) در دوران سيزده سال در مكّه و ده در سال مدينه افراد بسيارى را تربيت نمود از جمله تربيت شدگان اميرمؤمنان على (عليه السلام) است، در اين باره خود او مى گويد: «پيامبر مرا در اتاق خويش مى نشاند، در حالى كه كودك بودم مرا در آغوش خود مى گرفت، و در بستر مخصوص خود مى خوابانيد... و بوى پاكيزه خود را به من مى بوياند و گاه غذا را لقمه لقمه در دهانم مى گذاشت... و من همواره با پيامبر بودم چونان فرزند كه همواره با مادر است پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) هر روز نشانه تازه اى از اخلاق نيكو را برايم آشكار مى فرمود، و به من فرمان مى داد كه به او اقتدا نمايم.(34)»

درباره اصحاب پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) فرمود: «لَقَد رَأَيتُ اَصحابَ مُحَمَّد(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) .... وَ قَد باتُوا سُجّداً وَ قِياماً يُراوِحُونَ بَين جِباهِهِم وَ خُدُودِ هم وَ يَقفُون عَلَى مِثلِ الجَمرِ مِن ذِكرِ مَعادِهِم كَاَنَّ بَين اَعيُنهم ركب المعزى مِن طُول سُجُودِهم اِذا ذَكِرَ اللّهُ هَمَلَت اَعيُنُهم حَتى تَبُلَّ جُيُوبُهم...؛ براستى من اصحاب پيامبر را امّا هيچكدام از شما(خطاب به اصحاب خود) را همانند آنان نمى نگرم... شب را تا صبح در حال سجده و قيام به عبادت سپرى مى كردند، و پيشانى و گونه هاى صورت را در پيشگاه خدا بر خاك مى ساييدند، با ياد معاد چنان ناآرام بودند گويا بر روى آتش ايستاده اند، بر پيشانى آنها از سجده هاى طولانى پينه بسته بود (همچون پينه هاى زانوى شتر) اگر نام خدا برده مى شد چنان مى گريستند كه گريبان آنان تر مى شد. و چون درخت در روز تندباد مى لرزيدند، از كيفرى كه از آن بيم داشتند يا براى پاداشى كه به آن اميدوار بودند.(35)»

4- دعاى على(عليه السلام) در حق پيامبر: حسن ختام سخن را دعاهايى قرار مى دهيم كه على(عليه السلام) در حق پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) نموده است.

شايان توجّه است كه دعاى معصوم در حق معصوم از منزلت و ويژگيهايى برخوردار است كه درك آن نياز به دقت و ژرف انديشى دارد.

در خطبه هفتاد و دوّم مى خوانيم: «اَللّهُمَّ افسَح لَهُ مَفسحاً فى ظِلِّك وَ اَجزِهِ مُضاعَفات الخير مِن فَضلِك اَللّهُمَّ واَعلِ عَلى بناءِ البانِين بِناءَهُ وَ اكرِم لديكَ مَنزِلَتَهُ وَ اَتمم لَهُ نورَه...؛ پروردگارا! براى پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) در سايه لطف خود جاى با وسعتى بگشاى و از فضل و كرمت پاداش او را فراوان گردان خداوندا! كاخ آيين او را از هر بنايى برتر و مقام او را در پيشگاه خود گرامى تر، و نورش را كامل گردان و پاداش رسالت او را پذيرش گواهى و شفاعت و قبول گفتار او قرار ده، زيرا كه داراى منطق عادلانه و راه جدا كننده حق از باطل بود.

بار خدايا! بين ما و پيغمبرت در نعمت هاى جاويدان، و زندگى خوش، و آرزوهاى برآورده و خواسته هاى به انجام رسيده، در كمال آرامش و در نهايت اطمينان (همراه با مواهب) و هداياى با ارزش جمع گردان(36)» در خطبه ديگر چنين در حق ختمى مرتبت دعا فرمود: «خداوندا! پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) امين و مورد اطمينان و گواه روز قيامت است، نعمتى است كه برانگيخته و رحمتى است كه به حق فرستاده اى.

خداوندا! بهره فراوانى از عدل خود به او اختصاص ده، و از احسان و كرم خود فراوان به او ببخش خدايا! بناى دين او را از آنچه ديگران برآورده اند عالى تر قرار ده، او را بر سرخان كرمت گرامى تر دار، و بر شرافت مقام او در نزد خود بيفزا و وسيله تقرّب خويش را به او عنايت فرما، و بلندى مقام و فضيلت او را بى مانند گردان و ما را از ياران او محشور فرما چنانكه نه زيانكار باشيم و نه پشيمان، نه دور از حق باشيم و نه شكننده پيمان، نه گمراه باشيم و نه گمراه كننده بندگان، نه فريب هواى نفس خوريم و نه وسوسه شيطان.(37)»

پى نوشتها:

1. ر.ك اعلام الهداية، المجمع العالمى لاهل البيت، چاپ اوّل، 1422 ه.ق ج 1، ص 25 - 27 و شيخ عباس قمى، منتهى الآمال، كتابفروشى علميه اسلاميه، ج 1، ص 11.

2. سوره احزاب، آيه 21.

3. نهج البلاغه، محمد دشتى، نشر پارسايان، خطبه 160، ص 298.

4. همان، ص 300.

5. همان، خطبه 94 ،ص 176، شماره 3.

6. همان، خطبه 100، ص 186.

7. همان، خطبه 190، ص 374 شماره 18.

8. ر.ك مرتضى مطهرى، سيرى در نهج البلاغه، انتشارات صدرا، ص 210، 11، با تلخيص و تغيير.

9. نهج البلاغه (همان)، خطبه 109، ص 208، شماره 35 - 37.

10. همان، خطبه 160، ص 300، شماره 24 - 31.

11. همان، خطبه 160، ص 302.

12. همان، شماره 35 - 36.

13. همان، ص 302، شماره 37.

14. سوره قلم، آيه 4.

15. مكارم الاخلاق، ص 8، فتح البارى، ج 6، ص 419.

16. سوره آل عمران، آيه 159.

17. مكارم الاخلاق، ج 1، ص 51، حديث 20.

18. الطبقات الكبرى، ج 1، ص 365.

19. نهج البلاغه، خطبه 105، ص 192.

20. سوره توبه، آيه 61.

21. سوره كهف، آيه 6.

22. نهج البلاغه، خطبه 95 (همان)، ص 178.

23. نهج البلاغه (همان)، خطبه 72، ص 120، شماره 4 - 5.

24. همان خطبه 108، ص 200.

25. منتخب ميزان الحكمه، ص 499 و الترغيب و الترهيب، ج 3، ص 419، حديث 21.

26. كنزالعمال، حديث 5818 و كشف الغمّه، ج 2، ص 537.

27. الطبقات الكبرى، ج 1، ص 378.

28. مكارم الاخلاق، ج 1، ص 53، حديث 26 و منتخب ميزان الحكمه، ص 497.

29. نهج البلاغه ، خطبه 106، ص 196 - 197، شماره 10.

30. همان، خطبه 96، ص 178، شماره 2.

31. همان، خطبه 192، ص 396، شماره 98 - 102.

32. همان، خطبه 231، ص 468.

33. همان، خطبه 192، ص 398، ش 115 - 121.

34. همان، خطبه 97، ص 182.

35. همان، خطبه 72، ص 122، شماره 7 - 9.

36. همان، خطبه 106، ص 196، شماره 6 - 9.

منبع: ماهنامه پاسدار اسلام ، شماره 269

موضوعات مرتبط: نبی اکرم، امام علی، نهج البلاغه

جلوه هایی از وجود پیامبر ص در نهج البلاغه
چهارشنبه بیست و دوم آبان ۱۳۹۸ ساعت 10:33 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

جلوه هایی از حقیقت وجودی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) در قرآن و نهج البلاغه

 

حضرت محمد مصطفی آخرین فرستاده الهی، است که آوای توحید و نیکبختی انسان را در جهان هستی سرود ؛ آخرین سفیر الهی و کلمه الله الاعظم و کلام تکوینی خدا؛ پیامبری که حقیقتی عینی و جاودانه است؛ ذخیره ای تمام نشدنی و حقیقتی عینی و انسانی که شناخت ابعاد مختلف شخصیت و دستیابی به عمق سیره، سلوک و سنت او به جهاد و اجتهادی مستمر نیازمند است؛ خاتم الانبیاء و قله رفیع کمال انسانی است؛ خلیفه الله الاعظم و واسطه ابدی نزول فیض الهی است؛ آینه تمام نمای صفات حسنای حق و نور مطلق خداوند متعال بر عالم و آدم است و …

در این نوشتار سعی داریم به برخی از ویژگی های پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) از نگاه قرآن کریم و نهج البلاغه علی (ع) اشاره کنیم.

سیمای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در آیینه قرآن کریم

در قرآن کریم، درباره پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بسیار سخن گفته شده است؛ اطاعت از پیامبر (صلی الله علیه و آله) در کنار اطاعت از خدا مطرح شده است؛ آزار و ایذاء پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) موجب عذاب دردناک و لعنت خداوند در دنیا و آخرت تلقی شده و دوستی خداوند متعال مشروط به اطاعت از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) گردیده است؛ خلق و خوی الهی پیامبر اکرم و رحمت و عطوفت آن حضرت مایه انسجام و وحدت مسلمانان به شمار آمده و با تعبیر «و انک لعلی خلق عظیم»، توصیف شده است و آن حضرت به عنوان «رحمه للعالمین» معرفی شده است.بنا بر آیات قرآن، وجود پیامبر اسلام، لطفی بر بشریت، رحمتی برای عالمیان، الگویی ابدی برای نسل بشر و شاهدی برهمه انبیای الهی است. خداوند دو صفت رافت و رحمت را که از اوصاف الهی است، درمورد پیامبر محبوب خود ذکر می کند و او را « رئوف و رحیم » می خواند. خداوند بارها نام پیامبر را درکنار نام خود بیان می کند و بدین ترتیب شأن والای او را به یاد می آورد. برای نمونه در آیات آمده است:« عزت برای خدا و رسول است » (منافقین/ ۸)، خدا و رسول را اطاعت کنید ( نساء/ ۵) ، دعوت خدا و رسول را اجابت کنید. (انفال/ ۲۴ )

خداوند یکتا، خلق و خوی پیامبر را عظیم و ستودنی اعلام می کند. در آیات ۴۵ و ۴۶ سوره احزاب، قرآن، ستایش پیامبر اعظم را به اوج رسانده ، ویژگیهای آن حضرت را پی درپی بیان می کند . ازجمله درآیات ۴۵ و ۴۶ سوره احزاب می فرماید :« یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا" و مبشرا" و نذیرا" و داعیا" الی الله باذنه و سراجا" منیرا" » ؛ «ای پیامبر ، ما تو را فرستادیم تا شاهد و مژده دهنده و بیم دهنده باشی و مردم را به فرمان خدا به سوی او بخوانی و چراغی تابناک باشی .»

چه نیکوست که در ادامه سیمای رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) را در کلام خدا به نظاره بنشینیم:

مربی و اسوه انسان ها

قرآن کریم، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را مربی و اسوه انسان ها معرفی می کند؛ « لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه».

فضایل اخلاقی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)

اخلاق نیکو

یکی از ویژگیهایی که قرآن کریم، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را به آن تحسین می کند، اخلاق نیکوی آن حضرت است؛« و ِنک لَعلی خلق عظیم؛ و یقیناً تو دارای اخلاق عظیم و برجسته ای هستی»

نرم خویی و مهربانی

از دیگر ویژگیهای رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) که سبب شد دلهای بسیاری از امت زمان پیامبر شیفته آن حضرت شود و به راه راست هدایت یابند، «نرم خویی و مهربانی» حضرت بود که قرآن کریم نیز به آن اشاره می کند: ««فبِما رحمة من الله لنت لَهم ولَو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک؛ پس به برکت رحمت الهی (در برخورد) با مردم نرم و مهربان شدی و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده می شدند.»

 

 

دلسوزی و خیرخواهی

یکی از خصوصیات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، «دلسوزی و خیرخواهی» آن حضرت بود که قرآن نیز او را با این خصلت پسندیده معرفی می کند؛« لَقَد جاءکم رسول من اَنفسکم عزیز عَلیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رَئوف رحیم؛ همانا فرستاده ای از خود شما به سویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت و راهنمایی شما دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است .

 

 

پیامبر رحمت

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، پیامبر نور و رحمت است و خداوند در قرآن می فرماید: و ما أرسلناک الا رحمة للعالمین .

ویژگی های پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) از زبان علی (ع)

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «علی! کسی جز تو و من خدا را نشناخت و کسی جز خدا و تو مرا نشناخت و کسی جز خدا و من تو را نشناخت.»

آری مردانی همچون علی (ع)، می توانند شناخت حقیقی از پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) داشته باشند. اما «آب دریا را اگر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باید چشید»

حضرت علی (ع) در ضرورت شناخت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: برای تو کافی است که راه و رسم زندگی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) را اطاعت نمایی، تا رهنمای خوبی برای تو در شناخت بدی ها و عیب های دنیا و رسوایی ها و زشتی های آن باشد، چه اینکه دنیا از هر سو بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) باز داشته و برای غیر او گسترانده شد، از پستان دنیا شیر نخورد، و از زیورهای آن فاصله گرفت.»

در ادامه همین خطبه درباره اسوه بودن آن حضرت و لزوم اقتدا به او می فرماید:« پس به پیامبر پاکیزه و پاکت اقتدا کن، که در (راه و رسم) او الگویی است برای الگو طلبان و مایه فخر و بزرگی است برای کسی که خواهان بزرگواری باشد.»

حضرت علی (ع) در جایی دیگر هم می فرماید:« پس براستی کسی که در بستر خویش با شناخت خدا و پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت آن حضرت بمیرد، شهید از دنیا رفته و پاداش او بر خداست و ثواب اعمال نیکویی را که قصد انجامش را داشته خواهد برد.»

در ادامه به برخی از ویژگی های پیامبر (صلی الله علیه و آله) که امیرالمومنین علی (ع) در نهج البلاغه به آنها اشاره کرده است، می پردازیم:

در خطبه دوم نهج البلاغه می خوانیم: «و شهادت می دهم که محمد (صلی الله علیه و آله) بنده خدا و فرستاده اوست. خداوند او را با دینی آشکار و نشانه ای پایدار و قرآنی نوشته شده و استوار و نوری درخشان و چراغی تابان و فرمانی آشکار کننده فرستاد تا شک و تردیدها را نابود سازد و با دلایل روشن استدلال کند و با آیات الهی مردم را پرهیز دهد و از کیفرهای الهی بترساند. »

در خطبه ۷۲ نهج البلاغه، حضرت علی (ع)، ویژگی های پیامبر (صلی الله علیه و آله) را این گونه بر می شمارد؛

«بار خدایا! ای گستراننده هر گسترده! و ای نگهدارنده آسمان ها! و ای آفرینده دل ها بر فطرت های خویش! دل های رستگار و دل های شقاوت زده.

گرامی ترین دروها و افزون ترین برکات خود را بر محمد (صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده ات اختصاص بده، که خاتم پیامبران گذشته، و گشاینده درهای بسته و آشکار کننده حق با برهان است. دفع کننده لشکرهای باطل، و درهم کوبنده شوکت گمراهان است، آن گونه که بار سنگین رسالت را بر دوش کشید، و به فرمانت قیام کرد، و به سرعت در راه خشنودی تو گام برداشت. حتی یک قدم به عقب برنگشت، و اراده او سست نشد. و در پذیرش و گرفتن وحی، نیرومند بود، حافظ و نگهبان عهد و پیمان تو بود. و در اجرای فرمانت تلاش کرد تا آنجا که نور حق را آشکار، و راه را برای جاهلان روشن ساخت، و دل هایی که در فتنه و گناه فرو رفته بودند هدایت شدند. پرچم های حق را برافراشت. و احکام نورانی را برپا کرد؛ پس او پیامبر امین، و مورد اعتماد، و گنجینه دار علم نهان تو، و شاهد روز رستاخیز، و برانگیخته تو برای بیان حقایق، و فرستاده تو به سوی مردم است.»

وصف پیامبر اسلام و اهل بیت (ع) در خطبه ۹۴ نهج البلاغه از زبان علی (ع)، شنیدنی است؛

«تا اینکه کرامت اعزام نبوت از طرف خدای سبحان، به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) رسید. نهاد اصلی وجود او را از بهترین معادن استخراج کرد، و نهال وجود او را در اصیل ترین و عزیزترین سرزمین ها کاشت و آبیاری کرد، او را از همان درختی که دیگر پیامبران و انبیاء خود را از آن آفرید، به وجود آورد، که عترت او بهترین عترت ها، و خاندانش بهترین خاندانها، و درخت وجودش از بهترین درختان است. در حرم امن خدا رویید و در آغوش خانواده کریمی بزرگ شد، شاخه های بلند آن، سر به آسمان کشیده که دست کسی به میوه آن نمی رسید، پس پیامبر (صلی الله علیه و آله) پیشوای پرهیزکاران، و وسیله بینایی هدایت خواهان است. چراغی با نور درخشان، و ستاره ای فروزان، و شعله ای با برق های خیره کننده و تابان است، راه و رسم او با اعتدال، و روش زندگی او صحیح و پایدار، و سخنانش روشنگر حق و باطل، و حکم او عادلانه است. خدا او را زمانی مبعوث فرمود که با زمان پیامبران گذشته فاصله طولانی داشت و مردم از نیکوکاری فاصله گرفته و امت ها به جهل و نادانی گرفتار شده بودند.

در خطبه ۹۶ نهج البلاغه هم امیرالمومنین علی (ع)، از الفت و مهربانی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) سخن می گویند؛

«قرارگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بهترین قرارگاه و محل پرورش و خاندان او شریف ترین پایگاه است. در معدن بزرگواری و گاهواره سلامت رشد کرد. دل های نیکوکاران شیفته او گشته، توجه دیده ها به سوی اوست، خدا به برکت وجود او کینه ها را دفن کرد و آتش دشمنی ها را خاموش کرد. با او میان دل ها الفت و مهربانی ایجاد کرد و نزدیکانی را از هم دور ساخت. انسان های خوار و ذلیل و محروم در پرتو او عزت یافتند، و عزیزانی خودسر ذلیل شدند. گفتار او روشنگر واقعیت ها، و سکوت او زبانی گویا بود.»

در خطبه ۱۰۰ نهج البلاغه، حضرت علی (ع)، به ویژگی های دیگری از پیامبر (صلی الله علیه و آله) اشاره می کنند؛

«و گواهی می دهم که محمد (صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده اوست. او را فرستاد تا فرمان وی را آشکار و نام خدا را بر زبان راند. پس با امانت، رسالت خویش را به انجام رساند، با راستی و درستی به راه خود رفت، و پرچم حق را در میان ما به یادگار گذاشت. هر کس از آن پیشی گیرد از دین خارج و آن کس که از آن عقب ماند هلاک گردد و هر کس همراهش باشد رستگار شود. راهنمای این پرچم، با درنگ و آرامش سخن می گفت، و دیر و حساب شده به پا می خاست، و آنگاه که بر می خاست سخت و چالاک، به پیش می رفت. پس چون در اطاعت او درآمدید و او را بزرگ داشتید، مرگ او فرا رسید و خدا او را از میان شما برد. پس از او، چندان که خدا خواهد، زندگانی می گذرانید، تا آن که خدا شخصی را برانگیزاند که شما را متحد سازد، و پراکندگی شما را جبران نماید. مردم! به چیزی که نیامده دل نبندید. و از آن که درگذشت، مایوس نباشید، که آن پشت کرده اگر یکی از پاهاش بلغزد، و دیگری برقرار باشد، شاید هر دو پا به جای خود برگشته و استوار ماند.»

حضرت در خطبه ۱۰۵ نهج البلاغه اینگونه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را وصف می کنند؛

«تا اینکه خدا محمد (صلی الله علیه و آله) را برانگیخت، گواهی دهنده، بشارت دهنده، هشدار دهنده، پیامبری که بهترین آفریدگان در خردسالی، و در سن پیری نجیب ترین و بزرگوارترین مردم بود. اخلاقش از همه پاکان پاک تر و باران کرمش از هر چیزی بادوام تر بود.»

وصف پیامبر (صلی الله علیه و آله) از زبان علی (ع) در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه هم خواندنی است؛

«پیامبر (صلی الله علیه و آله) را از درخت تنومند پیامبران، از سرچشمه نور هدایت، از جایگاه بلند و بی همانند، از سرزمین بطحاء۲، از چراغ های برافروخته در تاریکی ها، و از سرچشمه های حکمت برگزید. پیامبر (صلی الله علیه و آله) طبیعی است که برای درمان بیماران سیار است. مردم های شفابخش او آماده، و ابزار داغ کردن زخم را گداخته. برای شفای قلب های کور و گوش های ناشنوا و زبان های لال، آماده، و یا داروی خود در پی یافتن بیماران فراموش شده و سرگردان است.»

در خطبه ۱۰۹ نهج البلاغه ، حضرت علی (ع) به پارسایی پیامبر (صلی الله علیه و آله) اشاره می کنند؛

«پیامبر (صلی الله علیه و آله) دنیا را کوچک شمرد و در چشم دیگران آن را ناچیز جلوه داد. آن را خوار شمرد و در نزد دیگران خوار و بی مقدار معرفی فرمود. و می دانست که خداوند برای احترام به ارزش او دنیا را از او دور ساخت و آن را برای ناچیز بودنش به دیگران بخشید. پیامبر (صلی الله علیه و آله) از جان و دل به دنیا پشت کرد و یاد آن را در دلش میراند. دوست می داشت که زینت های دنیا از چشم او دور نگهداشته شود، تا از آن لباس فاخری تهیه نسازد، یا اقامت در آن را آرزو نکند. و برای تبلیغ احکامی که قطع کننده عذرهاست، تلاش کرد و امت اسلامی را با هشدارهای لازم نصیحت کرد، و با بشارت ها مردم را به سوی بهشت فراخواند، و از آتش جهنم پرهیز داد. »

در خطبه ۱۱۶ نهج البلاغه هم حضرت به چگونگی انجام رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله) اشاره می کنند که از بندگی رسول الله در برابر خدا حکایت دارد؛

«خداوند پیامبر را فرستاد تا دعوت کننده به حق، و گواه اعمال خلق باشد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) بدون سستی و کوتاهی، رسالت پروردگارش را رسانید، و در راه خدا با دشمنانش بدون عذرتراشی جنگید، پیامبر (صلی الله علیه و آله) پیشوای پرهیزکاران و روشنی بخش چشم هدایت شدگان است.»

در خطبه ۲۳۱نهج البلاغه هم می توان به برکت وجود پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) پی برد؛

«پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) آنچه را که به او ابلاغ شد، آشکار کرد، و پیام های پروردگارش را رساند. او شکاف های اجتماعی را به وحدت اصلاح، و فاصله ها را به هم پیوند داد و پس از آن که آتش دشمنی ها و کینه های برافروخته دل ها راه یافته بود، میان خویشاوندان یگانگی برقرار کرد.»

 

 

وداع حضرت علی (ع) با رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)

حضرت علی (ع) در هنگام غسل دادن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)، این گونه با خود نجوا کند؛ «پدر و مادرم فدای تو ای رسول خدا! با مرگ تو رشته ای پاره شد که در مرگ دیگران اینگونه قطع نشد، با مرگ تو رشته پیامبری، و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانی گسست. مصیبت تو، دیگران مصیبت دیدگان را به شکیبایی واداشت، و همه را در مصیبت تو یکسان عزادار کرد.

اگر به شکیبایی امر نمی کردی، و از بی تابی نهی نمی فرمودی، آنقدر اشک می ریختم، تا اشک هایم تمام شود، و این درد جانکاه همیشه در من می ماند، و اندوهم جاودانه می شد، که همه اینها در مصیبت تو ناچیز است! چه باید کرد که زندگی را دوباره نمی توان بازگرداند، و مرگ را نمی شود مانع شد. پدر و مادرم فدای تو! ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن، و در خاطر خود نگه دار!»۲

پاورقی ها:

۱- سرزمین بطحاء، بین دو کوه ابوقیس و احمر را می گفتند، که محل زندگی قریش بود.

۲- خطبه ۲۵۳ نهج البلاغه

منبع: سایت شخصی علیرضا تاجریان


قرآن در نهج البلاغه
چهارشنبه بیست و چهارم مهر ۱۳۹۸ ساعت 6:1 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

 

متن نهج البلاغه
خطبه های نهج البلاغهنامه های نهج البلاغهحکمت های نهج البلاغه
ترجمه ها و شروح
خطبه های نهج البلاغهنامه های نهج البلاغهحکمت های نهج البلاغه

 

آشنائی اجمالی با نهج البلاغه
پاورپوینت و کلیپ حکمت ها
موضوعات در نهج البلاغه

 

۱۳۹۵/۱۰/۱۴

 قرآن در نهج البلاغه

1. اخبار موجود در قرآن

ألا ان فيه علم ما ياتى، و الحديث عن الماضى، و دواء دائكم، و نظم ما بينكم.
آگاه باشيد! در اين كتاب الهى است علم هر آنچه كه خواهد آمد و سخن هر آنچه كه گذشته است و دواى درد شما و نظم آنچه كه در ميان شما بايد باشد.1

2. شفاعت قرآن

من شَفَع له القرآن يوم القيامة شُفّع فيه، و من مَحَل به القرآن يوم القيامة صُدّق عليه.
كسى را كه قرآن در قيامت شفاعت كند، شفاعتش قبول شود و كسى كه قرآن از او شكايت نمايد، شكايتش پذيرفته مى شود.2

3. نورى تابناك

أنزل عليه الكتاب نورا لا تطفا مصابيحه و سراجا لا يخبو توقّده، و بحرا لا يدرك قعره، و منهاجا لا يضل نهجه، و شعاعا لا يظلم ضوءه، و فرقانا لا يخمد برهانه، و تبيانا لا تهدم أركانه، و شفاء لا تخشى أسقامه، و عزا لا تهزم أنصاره، و حقا لا تخذل أعوانه.
خداوند قرآن را بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرو فرستاد، در حالى كه نورى است كه قنديل هاى آن خاموش نمى شود و چراغى است كه افروختن آن فرو نمى نشيند و دريايى است كه ژرفاى آن پيدا نمى شود و راهى است كه رفتن در آن گمراهى ندارد و شعاعى تابان است كه روشنى آن پايان ندارد و جدا كننده حق و باطل است كه دليل و برهانش سست نمى گردد و بنايى است كه پايه هاى آن ويران نمى شود و شفابخشى است كه با وجود آن بيمارى ها موجب ترس و بيم نمى شود و ارجمندى است كه يارانش ‍شكست نمى خورند و حقى است كه مددكاران آن مغلوب نمى شود.3

4. هدايت به طريقه اى محكم

أيها الناس! انه من استنصح الله وُفّق، و من اتخذ قوله دليلا هُدى للتى هى أقوم.
اى مردم! كسى كه از خدا پند و خير خويش را مسألت نمايد، موفق گردد و هر كس كه كلام خدا را براى خود راهنما اتخاذ كند به آن طريقه اى كه محكم تر و راست تر است هدايت شود.4

5. تكامل دين در قرآن

أنزل عليك الكتاب تبيانا لكل شىء و عمّر فيكم نبيه ازمانا، حتى أكمل له و لكم فيما أنزل من كتابه دينه الذى رضى لنفسه.
خداوند قرآن را كه در آن هر چيزى توضيح داده شده است براى شما فرو فرستاده و پيامبرش را مدتى در ميان شما زنده نگه داشت تا دين خويش را كه در كتابش آورده است و مورد پسند و خشنودى اوست براى او و شما كامل كرد.5

6. بر طرف كننده تاريكى

لا تُكشف الظلمات الا به.
تاريكى هاى نادانى و جهل جز به وسيله آن (قرآن) رفع نشود.6

7. شفيعى مقبول

اعلموا انه (القرآن) شافع مشفّع، و قائل مصدّق.
آگاه باشيد! قرآن شفاعت كننده اى است كه شفاعتش پذيرفته و گوينده اى است كه سخنش تصديق شود.7

8. وسيله راه يابى

ان لكم عَلَماً فاهتدوا بعلمكم.
حتمى است كه براى شما نشانه اى است با آن نشانه هدايت شويد!8

9. بهار دل

ان الله سبحانه لم يعظ أحدا بمثل هذا القرآن فانه حبل الله المتين، و سببه الامين، و فيه ربيع القلب، و ينابيع العلم، و ما للقلب جلاء غيره.
خداى سبحان هيچ كس را به چيزى چون قرآن اندرز نداده است، زيرا آن ريسمان استوار خداست و واسطه امين و درستكار اوست. در قرآن بهار دل است و چشمه هاى دانش و براى دل جز آن صيقلى وجود ندارد.9

10. ريسمان محكم الهى

عليكم بكتاب الله، فانه الحبل المتين، و النور المبين، و الشفاء النافع، و الرىّ الناقع، و العصمة للمتمسك، و النجاة للمتعلق.
تمسك كنيد به كتاب خداوندى؛ زيرا اين كتاب طنابى است محكم و نورى است آشكار و شفايى است سودمند و سيراب كننده اى است برطرف كننده تشنگى و نجات براى كسى است كه به آن در آويزد.10

11. همنشينى با قرآن

ما جالس هذا القرآن احدٌ الا قام عنه بزيادة او نقصان؛ زيادة فى هُدى، أو نقصان من عَمى.
هيچ كس با قرآن همنشين نشد مگر اين كه زيادت يا نقصانى نصيب او ساخت؛ زیاد کردن در هدايت و كاستن از نابينايى.11

12. چنگ به ريسمان خداوندى

كتب عليه السلام الى الحارث الهمدانى: تمسّك بحبل القرآن و استنصحه، و أحلّ حلاله، و حرّم حرامه.
امام عليه السلام در نامه اى به حارث همدانى نوشته است: به ريسمان قرآن چنگ بزن و از آن پند بگير، حلالش را حلال شمر و حرامش را حرام.12

13. عمل به قرآن

الله الله فى القرآن، لا يسبقكم بالعمل به غيركم.
شما را به خدا، درباره قرآن! مبادا ديگران در عمل به آن بر شما پيشي گيرند.13

14. حكم زندگانى

فى القرآن نباء ما قبلكم، و خبر ما بعدكم، و حكم ما بينكم.
در قرآن است آنچه سرگذشت پيشينيان بوده و اخبار و حوادث آيندگان خواهد بود و بيان حكم ميان شما در زندگانى است.14

15. در خواست از خدا

فاسألوا الله به، و توجهوا اليه بحبه، و لا تسألوا به خلقه.
از خدا به وسيله قرآن مسألت نماييد و متوجه باشيد به خدا با محبت قرآن، و به وسيله قرآن از مردم چيزى نخواهيد.15

16. بهترين گفته ها

تعلموا القرآن فانه احسن الحديث، و تفقهوا فيه فانه ربيع القلوب، و استشفوا بنوره فانه شفاء الصدور و أحسنوا تلاوته فانه انفع القصص، و ان العالم العامل بغير علمه كالجاهل الحائر الذى لا يستفيق من جهله، بل الحجة عليه أعظم، و الحسرة له الزم، و هو عند الله ألوَم.
قرآن را بياموزيد كه بهترين گفته هاست و در آن تفقه كنيد كه آن بهار (و نشاط بخش) قلب هاست، از روشنايى آن شفا بجوييد كه شفابخش بيمارى سينه هاست، آن را به خوبى تلاوت كنيد كه سود بخش ترين داستان هاست، و دانشمندى كه به غير علمش عمل كند، چون نادان سرگردانى است كه از جهالت به هوش نمى آيد؛ بلكه حجت و دليل بر او عظيم تر و حسرت و افسوس بر او ثابت تر و سرزنش او در پيشگاه خداوند بيشتر است.16

17. وجوه قرآن

لعبد الله بن العباس لما بعثه للاحتجاج على الخوارج: لا تخاصمهم بالقرآن، فان القرآن حمّال ذو وجوه، تقول و يقولون، و لكن حاججهم بالسنة فانهم لن يجدوا عنها محيصا.
امام عليه السلام در سفارش خود به عبدالله بن عباس هنگامى كه وى را براى صحبت با خوارج مى فرستاد چنين مى فرمود: از روى قرآن با آنان صحبت مكن؛ زيرا قرآن داراى معناهاى مختلفى است، تو يك معنى را مى گويى و آن ها معنايى ديگر را، تو با روايت با آن ها بحث كن كه راه فرارى نخواهند يافت.17

18. كتاب هدايت

القرآن امر زاجر، و صامت ناطق، حجة الله على خلقه. أخذ عليه ميثاقه، و ارتهن عليهم انفسهم. أتم نوره، و أكمل به دينه.
قرآن امر كننده به كار نيك و باز دارنده از زشتى ها است، خاموشى گوياست، حجت خدا بر خلق اوست، از آنان نسبت به قرآن پيمان گرفت و وجود باطنى آنان را در گرو اين قرآن نهاد، نور آن را تمام و دين خويش را به وسيله آن كامل فرمود.18

19. اى كاش غافلان بيدار مى شدند!

قد دارستكم الكتاب، و فاتحتكم الحجاج، و عرفتكم ما أنكرتم، و سوغتكم ما محجتم، لوكان الاعمى يلحظ، أو النائم يستيقظ!
من قرآن را به شما آموختم و باب دلايل و براهين را به روى شما گشودم و آنچه را نمى شناختيد، به شما شناساندم و آنچه را كه از دهان به بيرون پرت مى كرديد، به مذاق شما گوارا ساختم. اى كاش كه نابينا، بينا مى گشت، يا خفته بيدار مى شد.19

20. هادى بدون گمراهى

واعلموا أن هذا القرآن هو الناصح الذى لا يغشّ، و الهادى الذى لايضل و المحدث الذى لا يكذب.
بدانيد كه اين قرآن خير خواهى است كه خيانت نمى كند، هدايت كننده اى است كه گمراه نمى سازد، و گوینده ای است كه دروغ نمى گويد.20

21. دواى دردها

استشفوه من أدوائكم، و استعينوا به على لأوائكم فان فيه شفاء من أكبر الداء و هو الكفر و النفاق و الغى و الضلال.
براى دردهايتان از قرآن شفا طلب كنيد و براى مشكلاتتان از آن كمك بگيريد؛ زيرا در قرآن شفاى بزرگ ترين دردهاست، درد كفر، نفاق و گمراهى.21

22. شافع پذيرفته شده

اعلموا! أنه شافع مشفّع و قائل مصدّق، و أنه من شفع له القرآن يوم القيامه شفّع فيه، و من محل به القرآن يوم القيامة صدّق عليه.
بدانيد! قرآن شفاعت كننده اى است که شفاعتش پذيرفته شده، گوينده اى است تصديق شده، كسى را كه قرآن در قيامت شفاعت كند، پذيرفته است و هر كس را كه قرآن از او بدگويى كند، گواهى اش بر ضد او قبول است.22

23. ثروت در پناه قرآن

وَ اعلَمُوا أَنَّه لَيسَ عَلى أَحدٍ بَعدَ القرآن مِن فَاقةٍ وَ لَا لِأَحَدٍ قَبلَ القُرآنِ مِن غِنًى.‏
 بدانيد كه براى كسى بعد از بودن با قرآن تهيدستى نيست، و براى احدى‏ منهاى قرآن بى‏ نيازى نمي ‏باشد.23

24. قرآن در قيامت

ينادى مناد قوم القيامة: (الا ان كل حارث مبتلى فى حرثه و عاقبة عمله، غير حرثة القرآن) فكونوا من حرثته و أتباعه و استدلوه على ربكم و استنصحوه على أنفسكم، و اتهموا عليه آراءكم، واستغشوا فيه أهواءكم.
در روز قيامت فريادگرى ندا دهد: اگاه باشيد! امروز هر كس گرفتار بذرى است كه افشانده و گرفتار عاقبت كارى است كه انجام داده، مگر كسى كه بذر قرآن افشانده؛ پس پيروان آن باشيد. با قرآن خدا را بشناسيد و خود را با آن نصيحت كنيد و هرگاه نظر شما با قرآن مخالف شد، رأى خود را متهم كنيد و خواسته هاى خويش را در برابر قرآن نادرست بشماريد.24

25. قرآن را گرامى بدار!

يأتى على الناس زمان لا يبقى فيهم من القرآن الا رسمه، و من الاسلام الا اسمه.
روزگارى برسد بر سر مردم كه از قرآن جز رسمى (شکل ظاهري) نماند و از اسلام جز اسمى.25

26. همراهى على (عليه السلام) با قرآن

ان الكتاب لمعى، ما فارقتُه مذ صحبتُه.
هميشه كتاب خدا با من است، از زمانى كه همراه آن بوده ام، هيچگاه جدانشده ام.26

27. استهزاء قرآن!

من قرأ القرآن فمات فدخل النار، فهو ممن كان يتخذ آيات الله هزوا.
كسى كه قرآن خوانده سپس از دنيا رفته و با اين وجود وارد جهنم شود، در واقع او از كسانى است كه آيات خدا را به تمسخر و استهزاء گرفته است.27

28. ظاهرى شگفت، باطنى عميق

ان القرآن ظاهره أنيق، و باطنه عميق، لا تفنى عجائبه، و لا تنقضى غرائبه، و لا تكشف الظلمات الا به.
قرآن داراى ظاهرى شگفت انگيز و باطنى عميق است. مطالب شگفت انگيز آن پايان ناپذير و عجايب آن كهنه ناشدنى است و تاريكى هاى جهالت جز با آن بر طرف نخواهد شد.28

29. قرآن نور جاويدان

أنزل عليه الكتاب نورا لا تطفأ مصابيحه... فهو معدن الايمان و بحبوحته، و ينابيع العلم و بحوره، و رياض ‍العدل و غدرانه، و أثافى الاسلام و بنيانه.
خداوند بر پيامبر صلى الله عليه و آله قرآن را نازل فرمود نورى است كه چراغ هاى آن خاموش نمى شود... كه آن ايمان و كانون آن است، بستان هاى عدالت و آبگيرهاى آن است، سنگ بناى اسلام و بنيان آن است.29

30. حق تلاوت

أنه سيأتى عليكم من بعدى زمان ليس فيه شىء اخفى من الحق، و لا أظهر من الباطل... و ليس عند أهل ذلك الزمان سلعة ابور من الكتاب اذا تلى حق تلاوته، و لا أنفق منه اذا حرف عن مواضعه، و لا فى البلاد شيىء أنكر من المعروف، و لا أعرف من المنكر! فقد نبذ الكتاب حملته، و تناساه حفظته، فالكتاب يومئذ و أهله طريدان منفيان... و من قبل ما مثلوا بالصالحين كل مثله.
و قطعى است كه پس از من روزگارى بر شما روى خواهد آورد كه چيزى پوشيده تر از حق و آشكارتر از باطل نمى باشد... و در نزد اهل آن زمان، كالايى كسادتر از قرآن وجود نخواهد داشت، اگر حق خواندن آن ادا شود و متاعى با رونق تر از كتاب الهى نخواهد بود، اگر از معانى و حقايق خود منحرف شود و در آن روزگار هيچ چيزى ناشناخته تر از معروف (يا زشت تر از نيكو) و شناخته تر از ناشناخته (يا نيكوتر از زشتى)ها وجود نخواهد داشت. در آن زمان، آنان كه به كتاب الهى معتقد بودند و آن را با خود داشتند، آن را دور خواهند انداخت و حافظانش آن را فراموش خواهند كر (يا خود را به فراموشكارى خواهند زد) در آن موقع، كتاب و مدافعان و معتقدان و عمل كنندگان به آن مطرود و مهجور از جامعه مى گردند.30

31. جلوه گاه رخ الهى

تجلى لهم سبحانه فى كتابه من غير أن يكونوا رأوه بما أراهم من قدرته.
خداوند سبحان در كتاب خود براى آنان تجلى كرد بدون اين كه او را ببينند، به وسيله ارائه قدرتش به آنها.31

32. قرآن در همه شئون زندگى

كتاب الله تبصرون به، و تنطقون به، و تسمعون به، و ينطق بعضه ببعض، و يشهد بعضه على بعض، و لا يختلف فى الله، و لا يخالف بصاحبه عن الله.
كتاب خداوندى است كه با آن مى بينيد، و با آن سخن مى گوييد و با آن مى شنويد و بعضى از آيات قرآنى بعضى ديگر را توضيح مى دهد و بعضى از آن (به تفسير و تأويل) بعضى ديگر شهادت مى دهد. در بيان الهيات هيچ اختلافى در ميان آياتش نيست و كسى كه با قرآن همدم باشد، از خدا منحرف نمى شود.32

33. حق تلاوت

أين القوم الذين دعوا الى الاسلام فقبلوه، و قرأوا القرآن فاحكموه.
كجا رفتند آن قومى كه دعوت به اسلام شدند آن را پذيرفتند. قرآن را خواندند و با كمال قدرت و استقامت عمل كردند.33

34. نزول قرآن و فغان شيطان

أرى نور الوحى و الرسالة، و أشمّ ريح النبوة، و لقد سمعت رنة الشيطان حين نزل الوحى عليه صلى الله عليه و آله.
من نور وحى و رسالت را مى بينم و شميم نبوت را مى بويم، من آن گاه كه وحى بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل شد، فغان شيطان را شنيدم.34

35. عدم اختلاف در قرآن

الله سبحانه يقول: ما فرّطنا فى الكتاب من شىء و فيه تبيان لكل شىء و ذكر أن الكتاب يصدّق بعضه بعضا و أنه لا اختلاف فيه فقال سبحانه: و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا.
خداى سبحان مى فرمايد: ما در اين كتاب هيچ چيز را فرونگذاشتيم و در آن بيان همه چيز آمده است و ياد آور شده كه آيات قرآن يكديگر را تصديق مى كنند و اختلاف و ناهمخوانى در آن وجود ندارد. خداى سبحان فرموده است: اگر از ناحيه غير خدا بود، هر آينه در آن اختلاف زيادى مى يافتند.35

36. حق مردم بر اهل بيت و پيامبر

لكم علينا العمل بكتاب الله تعالى و سيرة رسول الله صلى الله عليه و آله و القيام بحقه و النعش لسنته.
حق شما بر ما اين است كه به كتاب خدا و روش پيامبر صلى الله عليه و آله عمل كنيم و به حق او قيام كرده و احكام او را چون درفشى بر پا نگهداريم.36

37. على عليه السلام قرآن شناس

ذلك القرآن فاستنطقوه، و لن ينطق و لكن أخبركم عنه.
آن است قرآن، و او را به سخن گفتن وادار كنيد و هرگز (با شما) سخن نخواهد گفت، ولى من براى شما از قرآن خبر مى دهم.37

38. حق تلاوت

أوهِ على أخوانى الذين تلوا القران فأحكموه، و تدبروا الفرض فأقاموه، أحيوا السنة و أماتوا البدعة. دُعوا للجهاد فأجابوا، و وثقوا بالقائد فاتبعوه.
آه! افسوس بر آن برادرانم كه قرآن را تلاوت كردند و در عمل به آن استقامت ورزيدند و در تكاليف انديشيدند و آن ها را انجام دادند، سنت را احيا كردند و بدعت را نابود ساختند. دعوت به جهاد شدند، آن را اجابت كردند و به فرمانده شان اطمينان پيدا كردند و از او پيروى نمودند.38

39. پرهيز از تفسير به رأى

من كتاب له الى معاوية: فعدَوت على الدنيا بتأويل القرآن.
امام عليه السلام در نامه خود به معاويه چنين نوشت: تو با تغيير و تفسير قرآن (مطابق ميل خود) در جستجوى دنيا هستى.39

40. نياز به مفسر

هذا القرآن انما هو خط مستور بين الدفتين، لا ينطق بلسان و لا بدّ له من ترجمان.
اين قرآن خطى است نوشته شده ميان دو جمله كه به زبان سخن نمى گويد و ترجمان و مفسرى مى خواهد.40

41. ترتيل

أما اليل فصافون أقدامهم تالين لاجزاء القرآن يرتلونها ترتيلا. يحزنون به أنفسهم و يستثيرون به دواء دائهم.
متقين كسانى اند كه شب هنگام راست بر پا مى ايستند و اجزاى قرآن را به بهترين وجه تلاوت مى نمايند. نفوس خود را با آيات قرآنى اندوهگين مى سازند و دواى درد خود را با آن كتاب الهى تحصيل مى نمايند.41

42. قرآن سير آبى تشنگان

جعله الله ريّا لعطش العلماء و ربيعا لقلوب الفقهاء، و محاج لطرق الصلحاء، و دواء ليس بعده داء، و نور ليس معه ظلمة.
خداوند متعال قرآن را سيراب كننده تشنگى دانشمندان قرار داده است و بهارى بر دل هاى فقهأ و راه هايى واضح براى طرق صالحان، و دوايى كه با داشتن آن دردى نمى ماند و نورى كه با وجود آن ظلمتى به حيات انسان ها راه ندارد.42

43. ثروتى كه بى آن توانگرى نباشد!

اعلموا! أنه ليس على أحد بعد القرآن من فاقة و لا لاحد قبل القرآن من غنى، فاستشفوه من أدوائكم، و استعينوا به على لأوائكم.
بدانيد! براى هيچ كس پس از فراگيرى قرآن و عمل به آن نيازى نباشد و براى هيچ احدى بدون قرآن بى نيازى امكان ندارد، براى دردهاى خود از قرآن شفا بطلبيد و در مشقت ها از آن يارى بخواهيد.43

44. زينت دل

طوبى للزاهدين فى الدنيا، الراغبين فى الاخرة أولئك قوم اتخذوا الارض بساطا، و ترابها فراشا، و ماءها طيبا، و القران شعارا، و الدعاء دثارا ثم قرضوا الدنيا على منهاج المسيح.
خوشا به حال زاهدين در دنيا و متوجهين و راغبين به آخرت، آن ها گروهى هستند كه زمين را بساط و خاك را فرش و آب را شربت گوارا و قرآن را جامه زيرين (روش خويش و زينت دل) و دعا را جامه رو (مانع حوادث) قرار داده اند. پس به طريقه و روش حضرت مسيح عليه السلام دنيا را از خود جدا كردند.44

45. دژ استوار الهى

كتاب الله بين اظهركم، ناطق لا يعيا لسانه، و بيت لا تهدم أركانه، و عزّ لا تهزم أعوانه.
كتاب خدا در ميان شما سخنگويى است كه هرگز زبانش (از گفتن حق) خسته نمى شود و خانه اى است كه هيچ گاه پايه هاى آن درهم نمى ريزد و نيرومندى است كه يارانش شكست نمى خورند.45

46. تمسك جوييد به كتاب الهى !

عليكم بكتاب الله فانه الحبل المتين، و النور المبين، و الشفاء الناقع... من قال به صدق، و من عمل به سبق.
تمسك جوييد به كتاب خداوندى؛ زيرا اين كتاب، طنابى است محكم و نورى است آشكار، و شفايى است سودمند. هر كس به اين كتاب الهى قايل شد، راست گفت و راست گريد و هر كس به آن عمل كرد بر ديگران سبقت جست.46

47. بى اهميتى به قرآن

انه سيأتى عليكم من بعدى زمان ليس فيه شىء أخفى من الحق، و لا أظهر من الباطل فالكتاب و أهله فى ذلك الزمان فى الناس و ليسا فيهم، و معهم و ليسا معهم! لان الضلالة لا توافق الهدى، و ان اجتمعا فاجتمع القوم على الفرقه، و افترقوا على الجماعة كانهم أئمة الكتاب و ليس الكتاب امامهم، فلم يبق عندهم منه الا اسمه، و لا يعرفون الا خطه و زبره.
قطعى است كه پس از من روزگارى بر شما روى خواهد آورد كه چيزى پوشيده تر از حق و آشكارتر از باطل وجود ندارد. در آن موقع كتاب خدا و مدافعان و معتقدان و عمل كنندگان به آن مطرود و مهجور از جامعه گشته، در آن روزگار كتاب خداوند و معتقدان و عمل كنندگان به آن، در ميان مردم خواهند بود، ولى از آن نخواهند بود و با آنان ديده خواهند شد؛ ولى با آنان نيستند، زيراگمراهى با هدايت، توافق و هماهنگى ندارند! اگر چه دركنار يكديگر ديده شوند. در آن هنگام مردم به پراكندگى و جدايى از يكديگر، متفق مى شوند و براى به دست آوردن اتفاق و اجتماع از يكديگر جدا و پراكنده اند. گويى آنان هستند كه پيشوايان قرآن اند نه اين كه قرآن پيشواى آنان باشد. نمانده است از قرآن در ميان آنان مگر نامى از قرآن و نمى شناسند از آن كتاب الهى، مگر خط و حروف نوشته شده آن را.47

48. حق تلاوت

الي الله أشكو من معشر يعيشون جُهّالا و يموتون ضُلّالا، ليس فيهم سلعة ابور من الكتاب اذا تُلى حق تلاوته، و لا سلعة أنفق بيعا و لا أغلى ثمنا من الكتاب اذا حرّف عن مواضعه!
به خدا شکايت مي کنم از ملتى كه جاهلانه زندگي مي کنند و گمراهانه جان مى دهند، قرآنى كه خوب تلاوت و معني شود در نظرشان بى ارزش ترين چيز است و چيزى در نظرشان با ارزش تر از قرآن، آن موقعى كه تحريفش كنند، نيست.48

49. تازگى قرآن

و لا تخلقه كثرة الرد، و ولوج السمع.
تکرار قرآن و فراوانى ورود آن به گوش، آن را كهنه نمى گرداند.49

50. مجمل هاى قرآن

... مفسرا مجمله، و مبيّنا غوامضه، بينَ ماخوذٍ ميثاقُ علمه، و مُوسّعٍ على العباد فى جهله.
مجمل هاى قرآن تفسير شده و مشكلاتش آشكار است و مطالب آن مشتمل است بر چيزهايى كه دانستن و يادگرفتن آن ها واجب است و نيز چيزهايى كه بندگان موظف به دانستن آن ها نيستند.50

51. راه حق

فأين تذهبون و أنى تؤفكون! و الاعلام قائمة و الايات واضحة و المنار منصوبه، فأين يتاه بكم! و كيف تعمهون! و بينكم عترة نبيكم! و هم أزمة الحق، و أعلام الدين و ألسنة الصدق، فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن، و رِدوهم ورود الهِيم العطاش.
كجا مى رويد و چگونه از راه حق منحرف مى شويد؟ در حالى كه درفش ها برپا و نشانه ها آشكار و چراغ هدايت در پيش است، پس چگونه حيران مانده و راه را گم كرده ايد، در حالى كه عترت پيامبر، در ميان شمايند. پس ‍ بدانيد كه آنان راهنماى شما به سوى حق و پيشوايان دين و راستگويان هستند. پس آن ها را در بهترنى جايى كه قرآن را جاى مى دهيد جاى دهيد و همچون شتران تشنه كه به سوى آب مى شتابند، به سوى آن ها بشتابيد.51

52. شناخت راه حق

اعلموا! أنكم لن تعرفوا الرشد حتى تعرفوا الذى تركه، و لن تأخذوا بميثاق الكتاب حتى تعرفوا الذى نقضه، و لمن تمسكوا به، حتى تعرفوا الذى نبذه.
بدانيد! شما هرگز راه راست را نخواهيد شناخت، مگر اين كه كسى را كه آن را رها كرده است بشناسيد و هرگز به پيمان قرآن وفا نخواهيد كرد، مگر آن گاه كه كسى كه اين پيمان را شكسته است بشناسيد و هرگز به قرآن چنگ نخواهيد زد، مگر اين كه كسى را كه آن را كنار زده است بشناسيد.52

53. انواع احکام و حدود در قرآن

بين مثبَت فى الكتاب فرضه، و معلوم فى السنة نسخه، و واجب فى السنة اخذه، و مرخص فى الكتاب تركه، و بين واجب بوقته و زائل فى مستقبله و مباين بين محارمه، من كبير أوعد عليه نيرانه أو صغير أرصد له غفرانه، و بين مقبول فى أدناه موسع فى أقصاه.
قسمتى از احكام در اين كتاب (براى مدتى معين) واجب شده و ناسخ آن در سنت پيامبر آمده و بعضى در سنت واجب شده، در حالى كه قبلا در كتاب خدا (براى مدتى محدود) ترك آن مجاز بوده؛ و بعضى احکام در اوقات معينى واجب است و بعضى واجب بودنش در آينده از بين رفته است.
در اين كتاب بين محرمات نيز تفاوت است، بدين گونه كه براى گناهان كبيره وعده عذاب داده و براى گناهان صغيره راه آمرزش را باز كرده است و در مورد كارهاى نيك كم آنها را پذيرفته و بسيار آن ها را شايسته و پسنديده مى داند كه تحميلى در مورد آن ها نيست.53

54. شروع فتنه

انما بدء وقوع الفتن أهواء تُتّبع، و أحكام تبتدع، يخالف فيها كتاب الله، و يتولى عليها رجال رجالا على غير دين الله.
همانا سر آغاز فتنه ها، پيروى از هواى نفس و حكم خلاف شرع است كه كتاب خدا با آن ها مخالفت مى ورزد و گروهى نيز از كسانى كه راهى جز راه دين خدا مى روند، (از آن فتنه ها و هواى نفس) پيروى مى كنند.54

55. جامعيت قرآن

... كتاب ربكم فيكم. مبينا حلاله و حرامه، و فرائضه و فضائله، و ناسخه و منسوخه، و رخصه و عزائمه، و خاصه و عامه و عبره و أمثاله، و مرسله و محدوده، و محكمه و متشابهه.
كتاب پروردگار شما در ميان شماست، حلال و حرام ان آشكر، واجبات و مستحبات، ناسخ و منسوخ، مباح و ممنوع، خاص و عام، پندها و مثل ها، مطلق و محدودها و محكمات و متشابهات آن، همه معلوم است.55

56. تطبيق امور با قرآن

كونوا من حرثته و أتباعه، و استدلوه على ربكم، و استنصحوه على أنفسكم، و اتهموا عليه آراءكم، و استغشوا فيه أهواءكم.
شما از كشت كنندگان و پيروان آن بوده و آن را راهنماى خويش به سوى پروردگارتان قرار دهيد و از آن پند گيريد و افكارى كه برخلاف قرآن داريد متهم سازيد و خواهش هايى را كه مخالف آن است خائن بدانيد.56

57. موجبات عصمت

عليكم بكتاب الله، (فانه الحبل المتين)... و العصمة للمتمسك.
بر شما باد به كتاب خدا؛ زيرا كه آن ريسمان محكم است... و مايه حفظ كسى كه بدان چنگ زند.57

58. نور معنوى

جاءهم بتصديق الذى بين يديه و النور المقتدى به ذلك القرآن.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به سوى مردم آمد با تصديق و اعتراف آن چه در دست داشت و با نورى معنوى كه بايد از آن پيروى كنند و آن قرآن است.58

59. احياى قرآن

انما حكم الحكمان ليحييا ما أحيا القرآن، و يميتا ما أمات القرآن، و إحياوه الاجتماع عليه، و إماتته الافتراق عنه.
اگر به آن دو نفر (ابوموسى الشعرى و عمروبن عاص) حكميت داده شد، به خاطر اين بود كه آن چه را قرآن زنده دانسته، زنده سازند و آن چه را محكوم به مرگ نموده، از بين ببرند و احياى قرآن اين است كه با هم متحد شوند و به آن عمل كنند و از بين بردن قرآن اين است كه از آن جدا و پراكنده شوند.59

60. حال قرآن نزد ياوران مهدى عليه السلام

ألا و ان من ادركها منا يسرى فيها بسراج منير، و يحذو فيها على مثال الصالحين، ليحل فيها ربقا، و يعتق فيها رقا، و يصدع شعبا، و يشعب صدعا، فى سترة عن الناس لا يبصر القائف أثره و لو تابع نظر ثم ليشحذن فيها قوم شحذ القين النصل تجلى بالتنزيل أبصارهم، و يرمى بالتفسير فى مسامعهم، و يغبقون كأس الحكمة بعد الصبوح .
بدانيد آن كس از ما (حضرت مهدى عليه السلام) كه فتنه ها را دريابد، در تاريكى آن ها با چراغ روشنى سير مى كند. و به روش نياكان رفتار مى نمايد تا گره فتنه ها را بگشايد و اسيران را آزاد سازد و جمعيت گمراهان را پراكنده، نيكان را گرد آورد. او پنهان از مردم است و هيچ جوينده اى هر چند در پى او باشد و چشمش به دنبال او بگردد او را نمى يابد. پس گروهى در آن فتنه ها صيقل مى خورند و براى از بين بردن آن ها آماده مى شوند، همان گونه كه آهنگران شمشير را صيقل مى دهند و چشمان آن ها از نور قرآن روشنى مى گيرد و معانى آيات آن در گوش هايشان فرو مى ريزد و شامگاهان و صبحگاهان از جام حكمت و معارف الهى سيراب مى گردند.60

61. نظر اولياء الله به قرآن

ان اولياء الله هم الذين نظروا الى باطن الدنيا اذا نظر الناس الى ظاهرها، و اشتغلوا باجلها اذا اشتغل الناس بعاجلها، فأماتوا منها ما خشوا أن يميتهم، و تركوا منها ما علموا أنه سيتركهم، و رأوا استكثار غيرهم منها استقلالا، و دركهم لها فوتا، أعداء ما سالم الناس، و سلم ما عادى الناس.
همانا دوستان خدا كسانى هستند كه به باطن دنيا مى نگرند، هنگامى كه مردم به ظاهر آن نگاه مى كنند، و به پايان آن مى پردازند (گرفتارى كيفر الهى) در حالى كه مردم به امروز آن سرگرم اند (و دنيا را مى جويند) پس آن چه را كه انجام آن آنان را مى ميراند (و گرفتار كيفر الهى) از ميان مى برند، آن چه را ديگران بسيار مى بينند اينان اندك مى شمارند، و رسيدن به آن را از دست داده به شمار مى آورند و با آن چه دنيا پرستان آشتى كرده اند، اينان دشمن اند و آن چه را كه به دنيا شيفتگان دشمن دارند دوست مى دارند.61

62. همه چيز در اين كتاب

أم انزل الله سبحانه دينا تاما فقصر الرسول صلى الله عليه و آله عن تبليغه و أدائه، و الله سبحانه يقول: ما فرطنا فى الكتاب من شىء و فيه تبيان لكل شىء.
خداى سبحان دينى كامل فرستاده است و پيامبر صلى الله عليه و آله در تبليغ و اداى آن كوتاهى نكرده است، در حالى كه خداى سبحان مى فرمايد: ما از بيان هيچ چيز در اين كتاب كوتاهى نكرده ايم و همه چيز در اين كتاب بيان شده است.62

63. توجه به اوامر الهی در قرآن

الله الله! أيها الناس! فيما استحفظكم من كتابه، واستودعكم من حقوقه، فإن الله سبحانه لم يخلقكم عبثا.
اى مردم! به خدا توجه كنيد در آنچه رعايت آن را در كتاب خودش از شما خواسته است و در حقوقى كه شما را امانتدار آن كرده است؛ زيرا خدواند سبحان شما را بيهوده نيافريده است.63

64. عمل به قرآن

ان الله تعالى أنزل كتابا هاديا بين فيه الخير و الشر فخذوا نهج الخير تهتدوا، و اصدفوا عن سمت الشر تقصدوا.
همانا خداوند سبحان كتابى را فرو فرستاد كه هدايت كننده است و نيكى و بدى را در آن بيان فرموده است. پس راه خير و نيكى را در پیش گيريد تا هدايت شويد و از راه شر و بدى دورى كنيد تا به سر منزل حق برسيد.64

__________________________
پي نوشت:

  1. خطبه 158.
  2. خطبه 158.
  3. خطبه 198.
  4. خطبه 147.
  5. خطبه 86.
  6. خطبه 18.
  7. خطبه 176.
  8. خطبه 176.
  9. خطبه 176.
  10. خطبه 156.
  11. خطبه 176.
  12. نامه 69.
  13. نامه 47.
  14. حكمت 313.
  15. خطبه 175.
  16. خطبه 110.
  17. نامه 77.
  18. خطبه 183.
  19. خطبه 180.
  20. خطبه 176.
  21. خطبه 175.
  22. خطبه 175.
  23. خطبه 175.
  24. خطبه 176.
  25. خطبه 122.
  26. خطبه 122.
  27. حكمت 228.
  28. خطبه 18.
  29. خطبه 198.
  30. خطبه 147.
  31. خطبه 167.
  32. خطبه 133.
  33. خطبه 121.
  34. خطبه 192.
  35. خطبه 18.
  36. خطبه 169.
  37. خطبه 158.
  38. خطبه 182.
  39. نامه 55.
  40. خطبه 125.
  41. خطبه 193.
  42. خطبه 198.
  43. خطبه 176.
  44. حكمت 104.
  45. خطبه 133.
  46. خطبه 156.
  47. خطبه 147.
  48. خطبه 17.
  49. خطبه 156.
  50. خطبه 1.
  51. خطبه 87.
  52. خطبه 147.
  53. خطبه 1.
  54. خطبه 50.
  55. خطبه 1.
  56. خطبه 155.
  57. خطبه 156.
  58. خطبه 158.
  59. خطبه 127.
  60. خطبه 64.
  61. خطبه 64.
  62. خطبه 18.
  63. خطبه 86.
  64. خطبه 167.

منبع: نهج البلاغه موضوعى، عباس عزيزىبزارک خطبه های نهج البلاغه تصویر


آخرالزمان و حضرت مهدی در کلام امیرالمؤمنین
جمعه دوازدهم مهر ۱۳۹۸ ساعت 4:57 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

 نیوز گزارش می‌دهد:

آخر الزمان و حضرت مهدی (عج) در کلام نهج البلاغه

قم نیوز: قم‌نیوز: نهج البلاغه کتابی است فروتر از کلام خدا و فراتر از سخن بشر. کتابی که طراز فصاحت است این کتاب و پیرایه بلاغت...

آخر الزمان و حضرت مهدی (عج) در کلام نهج البلاغه

به گزارش قم‌نیوز، نهج البلاغه کتابی است فروتر از کلام خدا و فراتر از سخن بشر. کتابی که طراز فصاحت است این کتاب و پیرایه بلاغت. 

 

عربیت را بها افزاید و دین و دنیا را به کار آید. نهج البلاغه دائره المعارفی از فرهنگ اسلامی است که خواست امام (ع) در آن تدریس علوم طبیعی و یا فهماندن نکته های فلسفی و یا تاریخی نیست. 

 

سخنان مولا علی (ع) در طرح این مباحث همچون قرآن کریم است که به زبان موعظت از هر پدیده محسوس یا معقولی نمونه ای روشن و قابل درک در پیش چشم بیننده و شنونده قرار می دهد. 

 

نهج البلاغه راهنمای گمراهان و چاره ی بیچارگان است. کسی که خواهان سعادت همیشگی است لازم باشد که این کتاب را سرمشق خود قرار دهد و از سخنان آن پند گرفته و به فرامینش عمل کند.

 

دیدگاه نهج البلاغه از لحاظ حدیث، ادب و تاریخ از عالی ترین درجه اعتبار و سندیت برخوردار می باشد و سخنان برگزیده باب مدینه العلم رسول الله (ص) ، امام علی بن ابیطالب (ع) به عنوان متقن و محکم ترین سخن بعد از کلام وحی و سخنان پیامبر(ص) می باشد.

 

در این میان به موضوع مهدویت در اسلام از دیدگاه نهج البلاغه و کلام امیرالمومنین(ع) درباره وصف آن حضرت پرداخته ایم.

 

حضرت مهدی(عج)؛ باقیمانده حجت الهی و آخرین جانشین از جانشینان پیامبران است

خطبه۱۸۲،از خطبه هایی است که امام علی(ع)، در آن به 

بخش عمده ای از خطبه های نهج البلاغه که در آن ها اشاره به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دارد، مربوط می شود به علائم و نشانه های آخر الزمان، از جمله حضرت در خطبه ۱۸۷ می فرمایند: «هان ای مردم در آینده پشت کردن روزگار خوش، و قطع شدن پیوندها و روی کار آمدن خردسالان را انتظار کشید، این روزگاری است که ضربات شمشیر بر مؤمن آسان تر از یافتن مال حلال است، روزگاری که پاداش گیرنده از دهنده بیشتر است و آن روزگاری که بی نوشیدن شراب مست می شوید، با فراوانی نعمت ها بدون اجبار سوگند می خورید و نه از روی ناچاری دروغ می گویید و آن روزگاری است که بلاها شما را می گزد چونان گزیدن و زخم کردن دوش شتران از پالان! آه! آن رنج و اندوه چقدر طولانی و امید گشایش چقدر دور است!»

بحث پیرامون حضرت مهدی(عج) و موضوعاتی از جمله امام زمان(عج)و زنده کردن اسلام، سیمای ایشان و شناخت آخرالزمان و غیبت،پرداخته است.

 

این خطبه در سال۴۰ ه.ق و در اواخر زندگی آن حضرت، در شهر کوفه بیان شده است، آن حضرت بر روی تخته سنگی که "جعدة بن هبیره مخزونی" آماده کرده بود، ایستاد و در حالی که پیراهن خشنی برتن و شمشیری با لیف خرما بر گردن و کفشی از لیف خرما در پا، برپیشانی او پینه از کثرت سجود آشکار بود، پس از بیان مطالبی پیرامون خدای تعالی و تقوا،به بیان مطالبی پیرامون امام مهدی(ع) پرداخته و فرمودند:

«زره دانش برتن دارد، وبا تمامی آداب، وبا توجه و معرفت کامل آن را فرا گرفته است، حکمت، گمشده اوست که همواره در جستجوی آن می باشد، نیاز اوست که در به دست آوردنش می پرسد؛ در آن هنگام که اسلام غروب می کند و چونان شتری در راه مانده، دُم خود را به حرکت در آورده، گردن به زمین می چسباند؛ او پنهان خواهد شد(دوران غیبت کبری وصغری) او باقیمانده حجت الهی و آخرین جانشین از جانشینان پیامبران است.»

 

علائم آخر الزمان در نهج البلاغه

بخش عمده ای از خطبه های نهج البلاغه که در آن ها اشاره به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دارد، مربوط می شود به علائم و نشانه های آخر الزمان، از جمله حضرت در خطبه ۱۸۷ می فرمایند: «هان ای مردم در آینده پشت کردن روزگار خوش، و قطع شدن پیوندها و روی کار آمدن خردسالان را انتظار کشید، این روزگاری است که ضربات شمشیر بر مؤمن آسان تر از یافتن مال حلال است، روزگاری که پاداش گیرنده از دهنده بیشتر است و آن روزگاری که بی نوشیدن شراب مست می شوید، با فراوانی نعمت ها بدون اجبار سوگند می خورید و نه از روی ناچاری دروغ می گویید و آن روزگاری است که بلاها شما را می گزد چونان گزیدن و زخم کردن دوش شتران از پالان! آه! آن رنج و اندوه چقدر طولانی و امید گشایش چقدر دور است!»

 

یا در خطبه ۱۵۶ آن حضرت از قول پیامبر خدا (ص) چنین می فرمایند: پیامبر خدا (ص) فرمود: « ای علی! همانا این مردم به زودی با اموالشان دچار فتنه و آزمایش می شوند و در دینداری بر خدا منت می گذارند، با این حال انتظار رحمت او را دارند، و از قدرت و خشم خدا خود را ایمن می پندارند. حرام خدا را با شبهات دروغین و هوسهای غفلت زا، حلال می کنند «شراب» را به بهانه اینکه «آب انگور» است و رشوه را که «هدیه» است و ربا را که «نوعی معامله» است حلال می شمارند!»

 

همچنین در حکمت ۱۰۲ از مسخ ارزش ها در آن زمان چنین می فرمایند:« روزگاری بر مردم خواهد آمد که محترم نشمارند جز سخن چین را، و خوششان نیاید جز از بدکار هرزه و ناتوان نگردد جز عادل، در آن روزگار کمک به نیازمندان خسارت و پیوند با خویشاوندان منت گذاری و عبادت نوعی برتری طلبی بر مردم است در آن زمان حکومت با مشورت زنان، فرماندهی خردسالان و تدبیر خواجگان اداره می گردد.»

 

از دیگر آن علائم 

حضرت علی (ع) در حکمت ۳۶۹ نهج البلاغه آینده اسلام و قرآن را تأسف بار می دانند و می فرمایند: « روزگاری بر مردم خواهد آمد که از قرآن جز نشانی و از اسلام جز نامی باقی نخواهد ماند. مسجدهای آنان در آن روزگار آبادان، اما از هدایت ویران است. مسجد نشینان و سازندگان بناهای شکوهمند مساجد، بدترین مردم زمین می باشند که کانون هر فتنه و جایگاه هر گونه خطاکاری اند، هر کس از فتنه بر کنار است او را به فتنه باز گردانند، و هر کس که از فتنه عقب مانده او را به فتنه ها کشاندند، که خدای بزرگ فرماید: «به خودم سوگند، بر آنان فتنه ای بگمارم که انسان شکیبا در آن سرگردان ماند» و چنین کرده است و ما از خدا می خواهیم که از لغزش غفلت ها درگذرد.»

عبارتند از این که:"پرده های عفت و شرم پاره می گردد، زناکاری و تجاوزهای ناموسی علنی می شود، مالهای یتیمان را حلال می شمارند و می خورند، در کیلو کم و کاست می کنند. 

 

به نام امانت داری خیانت می کنند مردها خود را به شکل زنان و زنان خویش را به صورت مردها در می آورند به احکام و دستورات نماز بی اعتنایی می کنندقنوات خشک می شود و قبایل و عشایر از فرمان امام عادل بیرون می روند، عبور از بیابان های میان مکه و بصره ممنوع می شود، مرگ در فقها شایع می شود، دشنام دادن به پدر و مادر شعارشان می گردد، برکت از سال و ماه و روز و هفته برداشته می شود به طوری که هر سالی به مقدار یک روز و هر روزی به مقدار یک ساعت گردد، برای اهل آن دوران، چهره های پاکیزه و باطن های بدسگالی می باشد. مردم به سه گونه حج بجا می آورند، ثروتمندان برای گردش و استراحت، میانه حالان برای تجارت و فقرا برای گدایی، زنان از راه شرمگاه خود امرار معاش می کنند." اینها همگی بیان حضرت علی(ع) می باشد.

 

سرنوشت اسلام و قرآن در آخر الزمان

حضرت علی (ع) در حکمت ۳۶۹ نهج البلاغه آینده اسلام و قرآن را تأسف بار می دانند و می فرمایند: « روزگاری بر مردم خواهد آمد که از قرآن جز نشانی و از اسلام جز نامی باقی نخواهد ماند. مسجدهای آنان در آن روزگار آبادان، اما از هدایت ویران است. 

مسجد نشینان و سازندگان بناهای شکوهمند مساجد، بدترین مردم زمین می باشند که کانون هر فتنه و جایگاه هر گونه خطاکاری اند، هر کس از فتنه بر کنار است او را به فتنه باز گردانند، و هر کس که از فتنه عقب مانده او را به فتنه ها کشاندند، که خدای بزرگ فرماید: «به خودم سوگند، بر آنان فتنه ای بگمارم که انسان شکیبا در آن سرگردان ماند» و چنین کرده است و ما از خدا می خواهیم که از لغزش غفلت ها درگذرد.»

 

در جایی دیگر از سخنان آن حضرت است که می فرمایند: "قرآن زیور داده می شود. به سبب کینه و دشمنی با یکدیگر نمازی در مساجد به پا داشته نشود و از آن به مجلس خورد و خوراک استفاده شود."

 

نهج البلاغه هم سرگردانی این مردم را چنین بازگو می فرمایند:« به راههای چپ و راست رفتند و راه ضلالت و گمراهی پیمودند و راه روشن هدایت را گذاشتند، پس درباره آنچه که باید باشد شتاب نکنید و آنچه را که در آینده باید بیاید دیر مشمارید، چه بسا کسی برای رسیدن به چیزی شتاب می کند اما وقتی به آن رسید دوست دارد که کاش آن را نمی دید و چه نزدیک است امروز ما به فردایی که سپیده آن آشکار شد.»

 

تلفات پیش از ظهور

حضرت علی (ع) فرمودند چهار فتنه در پیش از ظهور پدید خواهد آمد:« در اولی خونریزی مباح می شود، در دومی خونریزی و سرقت اموال است، در سومی خونریزی و سرقت و هتک نوامیس است، چهارمی اگر پدیدار شود حتی اگر در لانه روباه هم باشی باز دچار فتنه خواهی شد.»

 

انتهای پیام


وقت ظهور امام زمان در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام
جمعه دوازدهم مهر ۱۳۹۸ ساعت 4:49 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

وقت ظهور در کلام امیرالمومنین(ع)/حکمت سپر امام مهدی(عج) است

 

خبرگزاری شبستان: امیرالمومنین(ع) در خطبه ۱۸۲ نهج البلاغه می فرمایند: «زمانی که جهان تیره شد و مردم از حکمت و فرزانگی دور شدند و رو به سوی دنیا آوردند و توجهی به سفارش های پیامبر(ص) و جانشینان آن حضرت(عج) نداشتند، مهدی موعود(عج) ظهور خواهد کرد.»

 

به گزارش خبرنگار مهدویت خبرگزاری شبستان، نهج‌البلاغه گزیده‌ای از خطبه‌ها، نامه‌ها و سخنان کوتاه امیرالمومنین علی ابن ابی‌طالب(ع) است که توسط سید رضی در قرن چهارم هجری قمری فراهم آورده شده است. سخنان امیرالمومنین علی ابن ابی‌طالب(ع) در این کتاب شامل سه باب است: باب اول: خطبه‌ها و اوامر، باب دوم: نامه‌ها و رسائل و وصایا و باب سوم: کلمات قصار، حکمت آمیز و مواعظ

 

امام علی (ع) در خطبه ها ، نامه ها و حکمت های خود موضوعات متعددی را مطرح کردند که یکی از آنان پیرامون امام زمان (عج) است. در بخشی از خطبه 182 نهج البلاغه امیرالمومنین امام علی (ع) نکات مهمی درباره وصف امام زمان (عج) فرموده اند که در پی می خوانید:

 

 

 

وصف الامام مهدی(عج)

 

وَ مِنْهَا: قَدْ لَبِسَ لِلْحِکْمَةِ جُنَّتَهَا وَ أَخَذَهَا بِجَمِیعِ أَدَبِهَا مِنَ الْإِقْبَالِ عَلَیْهَا وَ الْمَعْرِفَةِ بِهَا وَ التَّفَرُّغِ لَهَا فَهِیَ عِنْدَ نَفْسِهِ ضَالَّتُهُ الَّتِی یَطْلُبُهَا وَ حَاجَتُهُ الَّتِی یَسْأَلُ عَنْهَا فَهُوَ مُغْتَرِبٌ إِذَا اغْتَرَبَ الْإِسْلَامُ وَ ضَرَبَ بِعَسِیبِ ذَنَبِهِ وَ أَلْصَقَ الْأَرْضَ بِجِرَانِهِ بَقِیَّةٌ مِنْ بَقَایَا حُجَّتِهِ خَلِیفَةٌ مِنْ خَلَائِفِ أَنْبِیَائِهِ .

 

 

 

وصف حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف)

 

زره دانش بر تن دارد، و با تمامى آداب، و با توجه و معرفت کامل آن را فرا گرفته، حکمت گمشده اوست که همواره در جستجوى آن مى باشد، و نیاز اوست که در به دست آوردنش مى پرسد. در آن هنگام که اسلام غروب مى کند و چونان شترى در راه مانده بر زمین مى ماند، و سینه به زمین مى چسباند او پنهان خواهد شد (دوران غیبت صغرى و کبرى) او باقیمانده حجتهاى الهى است، و جانشینان پیامبران.

 

 

 

براساس این گزارش، دکتر سید محمدمهدی جعفری ، استاد دانشگاه شیراز و نهج ابلاغه پژوه در گفت وگو با خبرنگار خبرگزاری شبستان در تشریح این خطبه اظهار کرد: امیرالمومنین (ع) در این خطبه همانند دیگر خطبه ها، ابتدا با توحید بحث را آغاز می کنند و آن طور که سید الرضی نقل می کند؛ این خطبه از نوف بكّالى در اواخر دوره حضرت(ع) در کوفه بیان شده است و امام(ع) این خطبه را در حالی بیان می کنند که روی سنگی که خواهرزاده اش جعدة بن هبيره مخزومى آماده كرد ايستاد، بالاپوشی از پشم بر تن و كفشى از ليف خرما در پا داشت و بر پيشانى او پينه از كثرت سجود آشكار بود.

 

 

 

مهدی موعود(عج) در زمان تیرگی دنیا ظهور می کند

 

وی با بیان اینکه در آخر این خطبه بعد از حمد خدا و توحید که با زیباترین وصف برای پروردگار مطرح می شود و همچنین سفارش به تقوا و عبرت گرفتن از تاریخ، جملاتی درباره امام زمان (عج) منجی موعود بیان شده است، گفت: این جملات حقیقت کلی است و پیرامون حضرت مهدی (عج) مصداقی بارز و برجسته از این حقیقت وجود دارد و درواقع، زمانی که جهان تیره شد و مردم از حکمت و فرزانگی دور شدند و رو به سوی دنیا آوردند و توجهی به سفارش های پیامبر(ص) و جانشینان آن حضرت(عج) نداشتند، مهدی موعود(عج) ظهور خواهند کرد که دارای ویژگی هایی است.

 

 

 

سپر حکمتی امام زمان(عج) در مقابل نفوذ آسیب های بصیرتی

 

جعفری اضافه کرد: امیرالمومنین امام علی (ع) در این خطبه با اشاره به خصوصیات امام زمان (عج) می فرمایند: «قَدْ لَبِسَ لِلْحِکْمَةِ جُنَّتَهَا» برای حکمت، سپرش را پوشیده است یعنی حکمت حقایقی است که این حقایق درون ایشان جای گرفته و نفوذ کرده و تفاوت حکمت و دانش در این است که دانش دریافت واقعیت است اما حکمت، علاوه بر آن واقعیت، حقایقی را نیز در بر دارد که می تواند گذشته، حال و آینده را نشان دهد و بسیار هم محکم است و این سپر امام زمان(عج)، مانع نفوذ آسیب های ضد حکمت، دانش و بصیرت می شود.

 

 

 

امام زمان (عج ) برخوردار از تمام حکمت هاست

 

این استاد دانشگاه با بیان اینکه پوشیدن سپر دانش ها و حکمت ها به معنای آن است که این حکمت در وجود مهدی موعود(عج) وجود دارد و هیچ آسیبی هم از خارج نمی تواند در آن نفوذ کند و کاستی و کمبودی را به وجود آورد، تصریح کرد: امام علی(ع) در ادامه این خطبه می فرمایند: «أَخَذَهَا بِجَمِیعِ أَدَبِهَا» ادب به معنای فرهنگ و آیین چیزی است و این جمله یعنی امام زمان (عج) حکمت را با همه آیین و فرهنگ و آدابش در اختیار دارد نه اینکه تنها متخصص در یک زمینه مثلا فلسفه، عرفان یا علوم تجربی و ... باشد، بلکه از همه جهات آن را برخوردار است.

 

 

 

وی ادامه داد: حکمت به معنای به کار بردن درست و صحیح و به جای دانش است یعنی دانش اجتماعی، علمی ، سیاسی و ... را به جای خود و با استحکام و به خوبی به کار می برد و جملات بعد این خطبه توضیح این «جَمِیعِ أَدَبِهَا» است.

 

 

 

مردم ابتدا روی به سوی منجی موعود می آورند سپس معرفت پیدا می کنند

 

جعفری با اشاره به جمله «مِنَ الْإِقْبَالِ عَلَیْهَ » افزود: این به کار بردن همه جانبه حکمت ها از جهت «الْإِقْبَالِ عَلَیْهَا» است یعنی باید به حکمت روی آورند و احساس نیاز کنند تا حکمت را در جای خود به کار بندد، بنابراین براساس کلام امیرالمومنین(ع) اول مردم رو به سوی موعود آخرالزمان(عج) می آورند و سپس «الْمَعْرِفَةِ بِهَا» یعنی نسبت به آن شناخت و معرفت کامل پیدا می کنند.

 

 

 

این استاد دانشگاه اضافه کرد: بطور مثال اگر یک مصلح و انقلابی در موقعیتی اقدامی کند اما شرایط لازم برای آن فراهم نباشد، این فرد کار حکیمانه ای نکرده است و یا معرفت درستی نداشته است اما موعود آخرالزمان(عج) نسبت به حکمت، معرفت بالایی دارد و دارای «التَّفَرُّغِ لَهَا» به معنای فارغ شدن از همه چیز و تنها روی آوردن به حکمت است.

 

 

 

امام زمان (عج) تنها براساس حکمت عمل می کند

 

وی با بیان اینکه امام زمان (عج) از همه چیز دوری و تنها خود را معطوف حکمت می کند، گفت: این بدین معناست که ایشان، آن وظیفه ای را که مقرر است، انجام دهد ، شرایطش از لحاظ مکان ، روش اجرا و برخورد با اجتماع فراهم می شود و به هیچ راه فرعی ، کار انحرافی و غیر مفیدی هم نمی پردازد.

 

 

 

جعفری با اشاره به جمله «فَهِیَ عِنْدَ نَفْسِهِ ضَالَّتُهُ الَّتِی یَطْلُبُهَا» در این خطبه تاکید کرد: معنای این جمله می شود «آن حکمت در نزد موعود گمشده ای است که دنبالش می گشت» یعنی همه مصلحان، پیامبران، امامان و رهبران کار حکیمانه همانند کارهای خداوند انجام می دهند یعنی به دنبال این حکمت می گردند، به عبارت بهتر به دنبال شرایط، موقعیت، زمان، مکان و زمینه اجراست و این همان سر و راز غیبت امام زمان (عج) است، یعنی هم اکنون شرایط مهیا نشده تا به ایشان دستور ظهور داده شود، پس به دنبال این حکمت می گردد.

 

پایان پیام/376


مهدی و مهدویت از دیدگاه نهج‌البلاغه
جمعه دوازدهم مهر ۱۳۹۸ ساعت 4:40 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

مهدي(عج) و مهدويت از ديدگاه نهج البلاغه

محمدامين صادقي ارزگاني

 

آن سفر كرده كه صد قافله دل همره اوست *** هر كجا هست، خدايا! به سلامت دارش

 

اشاره

 

نهج البلاغه آينه اي است كه سيماي پر فروغ قائم آل محمّد(عليهم السلام) در آن گرچه اندك، ولي زيبا، پرجاذبه، نويدبخش، دل انگيز و تحرّك آفرين تجلّي كرده و همچون جام بلوريني است كه زمزم سخنان علوي درباره فرزندش مهدي موعود(عليه السلام)در آن ريخته شده است.

 

اين مقاله در جهت طرح و تحليل آن كلمات تنظيم گرديده است.

 

مقدّمه

در عصري كه جهالت مدرن، عالم و آدم را به سراشيب سقوط نزديك نموده و بي عدالتي، ستم سالاري، معنويت ستيزي، اخلاق گريزي و هزاران فاجعه هولناك ديگر در جهان بيداد‌مي كنند و آينده بشر هر روز تاريك تر شده، وحشت و نااميدي رو به افزايش است، بحث از مهدويت از هر زاويه كه انجام شود در حقيقت بحث از نويدها، سعادت ها، شادكامي ها، پيروزي معنويت، اخلاق، عدالت، تقوا، ترسيم آينده درخشان براي بشر و از جمله خواست‌هاي الهي و انساني است. بنابراين، بحث و تحقيق درباره حضرت مهدي(عليه السلام) از ضروري ترين و مهم ترين رسالت‌هاي دين پژوهان در عصر كنوني محسوب‌مي شود. و چون نام نهج البلاغه براي همگان، بخصوص نسل پويا و نوانديش و جوان، زيبا و دل انگيز است، طرح بحثي تحت عنوان «مهدي (عج) و مهدويت از ديدگاه نهج البلاغه» ضروري‌مي نمايد و براي عاشقان حضرت مهدي (عج) مفيد و پرجاذبه خواهد بود.

 

نوشته حاضر سعي نموده است تا جلوه اي از سيماي پر فروغ حضرت مهدي(عج) را در آينه نهج البلاغه نشان دهد.

 

مهدويت و استمرار خلافت الهي

از جمله مسائل مهم و اساسي در بحث مهدويت، جريان خلافت الهي است; زيرامسئله خلافت الهي در زمين، كه خداي سبحان در قرآن كريم فرمود:(إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً) (بقره: 30)

 

همچون داستان سفينه نوح و يا كشتي حضرت موسي و خضر(عليهما السلام) و مانند آن ها نيست كه يك موضوع شخصي و معيني بوده و سپري شده باشد، بلكه جريان خلافت يك فيض متصل و فوز مستمر است كه از اول با انديشه دوام و انگيزه استمرار طرح شده است، به گونه اي كه اصل خلافت از قلمرو نبوّت و رسالت فراتر رفته و به امامت رسيده است. به اين دليل، در بحث مهدويت، جريان استمرار خلافت الهي در زمين از مباحث ظريفي است كه نمي توان از كنار آن به سادگي گذشت.

 

از اين رو، در نهج البلاغه در بحث ضرورت حجت در عالم، بر عنصر خلافت الهي در زمين تكيه شده است و حضرت اميرمؤمنان(عليه السلام) در كلام مبسوطي در اين باره‌مي فرمايد: «اللّهمَّ بلي، لاتخلوا الارضُ مِن قائم لِلّهِ بحجة، اِمّا ظاهراً مشهوداً و امّا خائفاً مغموراً، لئلا تبطل حججُ اللّهِ و بيّناتُه. و كم ذا؟ و أين اولئكَ؟ اولئك و اللّهِ الاقلّونَ عدداً و الاعظمونَ عِندَاللّهِ قدراً. يحفظُ اللّهُ بِهم حُجَتُه و بيّناته... اولئكَ خلفاءُ اللّهِ في ارضِه و الدّعاةُ الي دينه. آه! آه! شوقاً الي رؤيتهم.»1 حضرت در اين فراز نوراني، كه بخشي از كلام مبسوط ايشان است،‌مي فرمايد: آري خداوندا، زمين هيچ گاه از حجت الهي كه براي خدا با برهان روشن قيام كند، خالي نيست، يا آشكار و شناخته شده است، يا بيمناك و پنهان، تا حجت خدا باطل نشود و نشانه هايش از ميان نروند، تعدادشان چقدر است؟ و در كجا هستند؟ به خدا سوگند كه تعدادشان اندك است، ولي نزد خدا بزرگ مقدارند كه خداوند به وسيله آنان، حجت ها و نشانه‌هاي خود را نگاه‌مي دارد... آن ها جانشينان خدا در زمين و دعوت كنندگان مردم به دين خدايند. آه، آه! چه سخت اشتياق ديدارشان را دارم.

 

در كلام پربركت اميرمؤمنان(عليه السلام) بر اين نكته تأكيد شده كه بر اساس سنّت قطعي الهي، زمين از وجود خليفه خدا و حجت حق خالي نيست، گرچه حجت الهي گاهي آشكار است و همگان حضور او را درك‌مي كنند، گاهي شرايط ايجاب‌مي كند كه از نظرها پنهان بوده و مردم به طور مستقيم از درك محضر او محروم باشند. اين نكته همان حقيقتي است كه در مكتب اهل بيت(عليهم السلام) مورد عنايت ويژه قرار گرفته است. امام صادق(عليه السلام)‌مي فرمايد: «لو بقيتِ الارضُ بغيرِ امام لساخت»;2 اگر جهان لحظه اي بدون امام و انسان كامل باشد از هستي ساقط‌مي گردد.

 

امام محمّدباقر(عليه السلام) نيز‌مي فرمايد: «لو اَنَّ الامامَ رُفِعَ مِن الارضِ لَماجَت بِاَهلِها كَما يَموجُ البحرُ بِاَهله»;3اگر حجت الهي لحظه اي از زمين برداشته شود زمين همانند دريا دچار موج طوفان‌مي گردد.

 

اين گونه كلمات ائمّه اطهار(عليهم السلام)، بعدها زمينه مباحث ظريفي را در آثار بزرگان اهل حكمت فراهم نمود. شيخ اشراق با الهام مستقيم و صريح از كلام اميرمؤمنان(عليه السلام) درباره ضرورت انسان كامل در عالم، با اصرار فراوان گفته است: «و لا يخلوالارضُ عن متوغّل في التألّهِ ابداً، بل قد يكونُ الامامُ المتألّهُ مستولياً ظاهراً مكشوفاً، و قد يكون خفيّاً، و هو الّذي سمّاهُ الكافّةُ بالقطب، فله الرئاسةُ و اِن كانَ في غايةِ الخُمول.»4حكيم نام برده در اين بيان بر همان نكته اي اصرار ورزيده كه در كلام ائمّه هدي(عليهم السلام) بدان عنايت شده است; گفته: هيچ گاه زمين بدون انسان الهي و ربّاني نيست، اگرچه آن پيشواي متألّه گاهي حاضر و آشكار و زماني از نظرها پنهان است، و او همان كسي است كه نوعاً در عرف، از او به قطب ياد‌مي شود و او پيشواي همگان است، گرچه در نهايت خاموشي باشد.

 

از مجموع آنچه گفته شد، بخصوص سخنان اميرمؤمنان(عليه السلام)، به خوبي روشن‌مي گردد كه وجود حضرت مهدي موعود(عليه السلام) در عالم به عنوان حجت الهي و استمرار خلافت او در زمين ضرورتي انكارناپذير دارد و جزو حقايق حتمي و قطعي نظام آفرينش است، به ويژه آنكه در روايات ياد شده، جريان ضرورت حجت الهي فراتر از مسائل شرعي و مديريت اجتماعي مطرح شده و به عنوان نياز قطعي نظام تكويني به شمار آمده است; زيرا انسان كامل واسطه فيض الهي در عالم است و عالم و آدم در پرتو او، فيض الهي دريافت‌مي كنند.

 

حضرت مهدي (عج) و عدالت جهاني

بي ترديد موضوع تأمين «عدالت» عمومي ترين و شورانگيزترين مسئله در بحث مهدويت است و چون واژه «عدالت» در فرهنگ و اصطلاح نهج البلاغه، بلكه در تمام كلمات علوي بيت الغزل سخنان اميرمؤمنان(عليه السلام) است، از اين رو، در بحث مهدويت نيز بر عنصر عدالت تكيه نموده و از پديد آمدن عدالت در ابعاد گوناگون در زمان ظهور حضرت مهدي(عليه السلام)خبر داده است;‌مي فرمايد: «و سيأتي غدٌ بما لا تعرفونَ يأخذ الوالي من غيرِها عمّالها علي مساوي اعمالها... فيُريكم كيفَ عدلَ السيّرة»;5 فردايي كه شما را از آن هيچ شناختي نيست خواهد آمد، زمام داري كه غير از خاندان حكومت‌هاي امروزي است، (مهدي) عمّال و كارگزاران حكومت ها را به اعمال بدشان كيفر خواهد داد... بدين روي، روشي عادلانه در حكومت حق به شما‌مي نماياند.

 

و در جاي ديگر‌مي فرمايد: «الا و مَن ادركَها منّا يسري فيها بسراج منير، و يخذوفيها علي مثالِ الصالحين ليحلَّ فيها رِبقاً و يعتقَ رقاً و يصدعُ شُعباً و يشعب صدعاً»;6 بدانيد آنكه از ما (مهدي) فتنه‌هاي آينده را دريابد، با چراغي روشنگر در آن گام‌مي نهد و بر همان سيره و روش صالحان (پيامبر و امامان(عليهم السلام)) رفتار‌مي كند تا گره ها را بگشايد، بردگان و ملت‌هاي اسير را آزاد سازد، جمعيت‌هاي گم راه و ستمگر را پراكنده و حق جويان را جمع آوري‌مي كند.

 

ابن ابي الحديد، شارح نهج البلاغه، كه از علماي بزرگ اهل سنّت است، در ذيل اين كلام حضرت‌مي گويد: اميرمؤمنان علي(عليه السلام) يادآوري نموده است كه مهدي آل محمّد(عليهم السلام) در تاريكي فتنه ها با چراغ روشن ظهور‌مي كند و مردم را از بردگي و اسارت رهايي داده و مظلومان ستم ديده را از دست ستمگران نجات‌مي دهد.7

 

در سخنان حضرت سه نكته اساسي به خوبي مورد توجه قرار گرفته اند:

 

اول. حضرت مهدي(عليه السلام) وقتي در برابر فتنه ها و بي عدالتي‌هاي اجتماعي قرار‌مي گيرد با چراغ پرفروغ حكمت و درايت الهي وارد عمل شده، در پرتو دستورات وحي آسماني و قرآن كريم، به ايجاد عدالت و خاموش نمودن شعله‌هاي بي عدالتي‌مي پردازد.

 

دوم. تمام ستم ديدگان عالم توسط حضرت مهدي(عليه السلام) از قيد اسارت‌هاي گوناگون و بي عدالتي رهايي يافته، زندگي همراه با سعادت و شادكامي براي آنان فراهم‌مي گردد.

 

سوم. سيره عملي حضرت مهدي(عليه السلام) همان سيره صالحاني است كه حضرت اميرمؤمنان در نهج البلاغه درباره آن ها فرموده: «اللّهمَّ انّك تَعلمُ انَّه لم يكن الّذي كانَ منّا منافسةً في سلطان و لا التماس شيء مِن فضول الحطام و ليكن لنَرُدَّ المعالمَ من دينكَ و نُظهر الاصلاحَ في بلادِكَ فيأمَن المظلومونَ مِن عبادِكَ و تُقام المعطَّلةُ مِن حدودِك.»8

 

در اين كلام، بر خطوط كلي روش و عملكرد ائمّه اطهار(عليهم السلام)كه حضرت مهدي آخرين پرچمدار آن هاست، توجه داده شده، حضرت‌مي فرمايد: «خدايا تو‌مي داني آنچه از ناحيه ما (اهل بيت(عليهم السلام)) صورت‌مي گيرد براي به دست آوردن قدرت و حكومت و ثروت دنيا نيست، بلكه‌مي خواهيم نشانه‌هاي حق و دين تو را به جايگاه خودش بازگردانيم و در سرزمين تو اصلاح پديد آوريم تا بندگان ستم ديده ات از محروميت نجات يافته، با امنيت زندگي كنند و قوانين فراموش شده ات بار ديگر اجرا گردند.

 

بدين سان، معلوم است كه از نظر نهج البلاغه، تأمين عدالت در همه ابعاد زندگي بشر، يكي از اهداف بزرگ دولت كريمه حضرت مهدي(عليه السلام) است و جهانيان در سايه حكومت الهي عدل گستر جهاني قائم آل محمّد(عليهم السلام)، از هرگونه ستم و اسارت و بردگي نجات يافته، طعم شيرين عدالت را به خوبي خواهند چشيد; چنان كه در جاي ديگر آمده است: روزي حضرت اميرمؤمنان(عليه السلام) در انديشه بود، شخصي از ايشان سبب تفكرش را جويا شد، حضرت در پاسخ فرمود: «تفكّرتُ في مولود يكونُ من ظهري، الحادي عشر من وُلدي، و هو المهدي يَملأُها عدلا كما مُلئت جوراً و ظلماً»;9 درباره فرزند يازدهم خود مهدي‌مي انديشم كه روزي ظهور خواهد كرد و زمين را از جور و ستم پاك نموده، لبريز عدالت خواهد كرد.

 

حضرت مهدي(عليه السلام) و آسايش اقتصادي بشر

يكي از رهاوردهاي دولت كريمه مهدي موعود(عليه السلام)، كه در نهج البلاغه مورد اشاره قرار گرفته، تأمين رفاه و آسايش اقتصادي بشر در زمان حكومت آن حضرت است كه از طريق وفور نعمت و بركت‌هاي زميني و آسماني تأمين‌مي شود.

 

اميرمؤمنان(عليه السلام) درباره نعمت‌هاي زمين در عصر ظهور حضرت مهدي(عليه السلام)‌مي فرمايد: «تخرجُ له الارضُ افاليذَ كبدِها و تلقي اليه سلماً مقاليدَها»;10 در زمان ظهور حضرت مهدي، زمين ميوه‌هاي دل خود (معادن طلا و نقره) را براي او بيرون‌مي ريزد و كليدهايش را به او‌مي سپارد.

 

مسئله وفور نعمت و رفاه اقتصادي مردم در زمان حكومت حضرت مهدي(عليه السلام)، حقيقتي است كه در روايات فراوان به آن اشاره شده است و از آن ميان، پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)‌مي فرمايد: «... و تزيدُ المياهُ في دولته و تمدُّ الانهارُ و تُضعّفُ الارضُ اُكُلَها و سَتُخرجُ الكنوزُ»;11 در زمان برقراري دولت مهدي، آب ها فراوان‌مي گردند و نهرها كشيده‌مي شوند، بركات زمين افزايش‌مي يابند و گنج ها استخراج‌مي گردند.

 

در همين زمينه، عارف بزرگ سعدالدين حموي نيز بر مسئله آسايش و رفاه اقتصادي مردم در زمان ظهور حضرت مهدي(عليه السلام) تأكيد نموده و گفته است: «صاحب زمان كه علم به كمال دارد، تمامت روي زمين را به عدل آراسته گرداند و تمامت گنج‌هاي روي زمين بر وي ظاهر گردند، هرچند صفت وي كنم از هزار يكي نگفته ام.»12

 

يكي ديگر از بزرگان اهل معرفت نيز گفته است: «در ايّام حكومت حضرت مهدي(عليه السلام) مردم روزگار سرسبز و پر طراوتي دارند، رزق و روزي در آن ايّام فراوان‌مي شود و مردم در كمال امنيت به عبادت خداي رحمان‌مي پردازند.»13

 

حضرت مهدي(عليه السلام) و اصلاح فكري ـ فرهنگي بشر

گرچه برداشت عمومي از تأمين عدالت در زمان ظهور حضرت مهدي(عليه السلام) معمولا عدالت اجتماعي و اصلاح امور اقتصادي و توزيع عادلانه ثروت‌هاي جهاني است، اما حقيقت آن است كه با ظهور مصلح كل، حضرت مهدي(عليه السلام)، عدالت و اصلاح در تمام شئون هستي پديد‌مي آيد و پيشه و انديشه بشري اصلاح‌مي گردد و عقل انسان ها در هر دو بعد علمي و عملي تعديل‌مي شود; بدين بيان كه اكنون به سبب فاصله گرفتن بشر از معارف وحي، تمام قواي ادراكي و تحريكي او در مرداب افراط و تفريط گرفتار آمده و هر روز كه بر جامعه بشري‌مي گذرد، مكتب‌هاي جديدي در شرق و غرب جهان پديد‌مي آيند و طرح ها و الگوهاي فكري، فرهنگي و سياسي گوناگوني را عرضه‌مي كنند و نسل‌هاي بشر را يكي پس از ديگري از مسير انساني منحرف كرده، در معرض سقوط فكري، فرهنگي، اخلاقي و اعتقادي قرار‌مي دهند. اما با ظهور ذخيره هستي، مهدي موعود(عليه السلام)، همه مكتب‌هاي غربي و شرقي و مذاهب گوناگون افراطي و تفريطي در هم پيچيده‌مي شوند و بشر در سايه احكام و دستورات آسماني، از گرداب هوا و هوس نجات‌مي يابد و فكر و فرهنگ او اصلاح‌مي شود.

 

در اين باره، اميرمؤمنان(عليه السلام) در نهج البلاغه‌مي فرمايد: «يعطفُ الهوي علي الهدي اِذا عَطفُوا الهُدي علي الهَوي، و يعطف الرأي علي القرآنِ اِذا عطفوا القرآنَ علي الرأي... و يُحيي ميّت الكتابِ و السّنّةِ»;14 (حضرت مهدي) خواسته ها را تابع هدايت وحي‌مي كند، هنگامي كه مردم هدايت را تابع هوس‌هاي خويش قرار داده اند، و در حالي كه نظريه‌هاي گوناگون، خود را بر قرآن تحميل‌مي كنند، او (مهدي) نظريه ها و انديشه ها را تابع قرآن‌مي سازد و كتاب خدا و سنّت پيامبر را زنده‌مي گرداند.

 

ابن ابي الحديد در ذيل اين كلام حضرت‌مي نويسد: «اين سخن اميرمؤمنان اشاره است به امامي كه در آخرالزمان خواهد آمد و در روايات فراوان، از آمدن او خبر داده شده و با ظهور او، هدايت قاهره پديد آمده و عمل به رأي و قياس از ميان رفته، برابر قرآن كريم رفتار‌مي شود.»15

 

همچنين در جاي ديگري از نهج البلاغه از حضرت مهدي(عليه السلام) به عنوان «يعسوب الدّين» و كسي كه مردم اطراف او را همانند ابر متراكم فرا‌مي گيرند ياد شده و آمده است: «فاِذا كانَ ذلكَ ضرَبَ يَعسوبُ الدّين بِذنبِه فيجتَمعونَ اِليه كما يجتمعُ فزعُ الخريف»;16 چون آن گونه شد، پيشواي دين قيام كند، پس مسلمانان پيرامون او همچون ابر پاييزي گرد آيند.

 

مهدويت يا وراثت حكومت مستضعفان

از مسائل ديگري كه در نهج البلاغه درباره جريان مهدويت بدان اشاره شده، اين است كه ظهور مهدي موعود(عليه السلام) به عنوان وارث حكومت مستضعفان جزء اراده و خواست حتمي الهي است كه به طور يقين، روزي تحقق خواهد يافت; زيرا به گفته بعضي از بزرگان اهل حكمت،17 بشر از زماني كه در زمين سكنا گزيده، پيوسته در آرزوي يك زندگي اجتماعي مقرون به سعادت بوده است و به اميد رسيدن چنين روزي قدم برمي دارد و اگر اين خواسته تحقق خارجي نمي داشت، هرگز چنين آرزو و اميدي در نهاد انسان ها نقش نمي بست; چنان كه اگر غذايي نبود گرسنگي نبود، و اگر آبي نبود تشنگي تحقق نمي يافت. از اين رو، به حكم ضرورت، آينده جهان روزي را در بر خواهد داشت كه در آن روز، جامعه بشري پر از عدل و داد شود و مردم با صلح و صفا همزيستي نمايند و افراد انساني غرق فضيلت و كمال شوند، و اين آرزو و خواست عمومي به دست مهدي موعود(عليه السلام) تحقق خواهد يافت. از اين رو، اميرمؤمنان(عليه السلام)مي فرمايد: «لَتعطفنَّ الدنيا علينا بعد شماسها، عطفَ الفرَّوس علي ولدها و تلا عقيبَ ذلكَ:(وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ)»;18دنيا پس از سركشي به ما روي‌مي كند; چونان شتر ماده بدخو كه به بچه خود مهربان گردد. پس حضرت اين آيه را تلاوت نمود كه خداوند‌مي فرمايد: اراده كرديم كه بر مستضعفان زمين منّت گذارده، آنان را امامان و وارثان حكومت ها گردانيم.

 

ابن ابي الحديد ذيل اين كلام حضرت‌مي نويسد: «به اتفاق شيعه و سنّي، اين كلام حضرت علي(عليه السلام) اشاره به ظهور امامي است كه در آخرالزمان پديد‌مي آيد و سراسر زمين را تحت حكومت خويش درمي آورد.»19

 

پرتوي از سيماي ياران حضرت مهدي(عليه السلام)

يكي از مسائل ديگري كه در نهج البلاغه درباره حضرت مهدي(عليه السلام) آمده مسئله ياران و كارگزاران دولت كريمه آن حضرت است. اميرمؤمنان(عليه السلام) از كارگزاران دولت حضرت مهدي(عليه السلام) چنين ياد‌مي كند: «ثُمَّ ليشخذنَّ فيها قومٌ شخَذَ القينَ النّصلَ، تجلّي بالتنزيل ابصارهم، و يرمي بالتفسير في مسامعهم و يغبقون كأسَ الحكمةِ بعدالصبوحِ»;20 سپس گروهي براي در هم كوبيدن فتنه ها آماده‌مي گردند، و چون شمشيرها صيقل‌مي خورند، ديده هايشان با قرآن روشنايي‌مي گيرند و در گوش هايشان تفسير قرآن طنين افكنده و در صبحگاهان و شامگاهان جام‌هاي حكمت سر‌مي كشند.

 

ابن ابي الحديد در ذيل اين فراز نوراني كلام حضرت آورده است: وصف اين گروه آن است كه پرده از جان آنان برداشته شده، معارف الهي در دل هايشان ايجاد‌مي شود و درك اسرار باطني قرآن به آنان الهام‌مي گردد و جام حكمت را در هر صبح و شام سر‌مي كشند و بدين سان، معارف ربّاني و اسرار الهي همواره بر قلب آنان افاضه‌مي گردند و آنان كساني اند كه بين پارسايي و شجاعت و حكمت جمع نموده و سزاوارند كه ياور ولي الهي باشند كه قرار است بيايند.21

 

اما در تحليل اين كلام اميرمؤمنان(عليه السلام) به طور خلاصه بايد گفت: حضرت به دو ويژگي مهم ياران مهدي موعود(عليه السلام) اشاره نموده است:

 

الف. ويژگي‌هاي فرهنگي

چون حضرت مهدي(عليه السلام) براي اجراي عدالت و اصلاح بشر در تمام شئون وجودي آن قيام‌مي كند، لازم است كارگزاران دولت كريمه او بدين وصف، كه نقش اساسي در پيشبرد اهداف الهي حضرت دارد، مجهّز باشند; زيرا اگر درك معرفت و حكمت نداشته باشند چگونه‌مي توانند مسئوليتي بر عهده بگيرند كه علم و معرفت در آن اساس كار است; چرا كه اصلاح و هدايت بر آگاهي و شناخت استوار است و چون در دوران ظهور حضرت مهدي(عليه السلام)اصلاح امور در تمام ابعاد فردي، خانوادگي، اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و مانند آن در سايه احيا و ظهور حقيقت اسلام و معارف زلال قرآن كريم تأمين‌مي شود، پس مجريان اين برنامه بزرگ جهاني نيز بايد از از بالاترين معرفت و آگاهي نسبت به رهاورد وحي و حقايق قرآني برخوردار بوده، جام معرفت و زمزم توحيد را عاشقانه سركشيده، مهذّب و خودساخته باشند تا بتوانند به اصلاح ديگران اقدام كنند; چنان كه حضرت اميرمؤمنان(عليه السلام) در روايت ديگري در تبيين سيماي توحيدي و معنوي ياران حضرت مهدي(عليه السلام)‌مي فرمايد: «ويحاً للطالقانِ، فاِنَّ للّه ـ عزّوجل ـ بها كنوزاً ليست من ذهب ولكن بها رجالٌ مؤمنونَ عَرفوا اللّهَ حقَّ معرفتِه و هم انصار المهدي في آخرِالزمان»;22 خداوند در سرزمين طالقان گنجينه هايي دارد كه از طلا و نقره نيستند، بلكه مردان مؤمن اند كه خدا را خوب‌مي شناسند و آن ها ياران مهدي در آخرالزمان هستند.

 

در اين حديث نيز بر معنويت ياران مهدي موعود(عليه السلام) و معرفت و توحيد آنان تأكيد شده و بزرگ ترين صفت شاخص آنان را ايمان و معرفت حق دانسته است. پس معلوم‌مي شود كساني كه‌مي خواهند جزو ياران او محسوب شوند (چه توفيق درك حضور پيدا كنند و چه در عصر غيبت آن حضرت در جهت اهداف او حركت نمايند) اولين قدم و اساسي ترين كارشان بايد تحصيل معرفت و حكمت و تهذيب و خودسازي باشد، وگرنه بسيارند كساني كه ادعاي پي روي و شاگردي حضرت مهدي(عليه السلام) دارند، اما لكه ننگي هستند بر دامان او! چه بسا گفتار و كردارشان باعث دل سردي مردم از معنويت و اهداف آن حضرت شود.

 

ب. ويژگي نظامي

نكته ديگر، كه در كلام اميرمؤمنان(عليه السلام) در نهج البلاغه در وصف ياران حضرت مهدي(عليه السلام) مورد اشاره قرار گرفته، آن است كه ياران آن حضرت براي در هم كوبيدن فتنه ها و اصلاح در تمام ابعاد زندگي بشر همچون شمشير صيقل زده با صلابت، قدرت و پر حرارت و كوبنده وارد صحنه كارزار‌مي شوند; چون سنّت الهي بر آن است كه كارها از راه عادي و مجراي معمولي و طبيعي انجام گيرند، گرچه معجزه و كرامت و دعا لازم و مؤثرند و در جاي خود اعمال‌مي شوند، اما قرار نيست همه كارها از طريق غيرطبيعي انجام شوند. بدين روي در روايات، بر قدرت شمشير حضرت مهدي(عليه السلام) اصرار شده و در رهاورد بزرگان اهل معرفت نيز از شمشير حضرت مهدي(عليه السلام) زياد سخن به ميان آمده است.23 اين مسئله حكايت از آن دارد كه اجراي عدالت و اصلاح جامعه بشري در زمان ظهور حضرت مهدي(عليه السلام)، نيازمند قدرت و توان برتر و بالاتري است و حضرت با ياران پر صلابت و پر تلاش وارد صحنه اصلاح و هدايت بشر‌مي شود.

 

بدين روي، در روايتي از حضرت اميرمؤمنان(عليه السلام) رسيده كه ياران حضرت مهدي(عليه السلام) همه جوان و پرطراوت هستند: «اصحابُ المهدي شبابٌ ولا كهلَ فيهم»;24 ياران مهدي همه جوان هستند و پيرمردي در ميان آنان نيست.

 

در روايتي ديگر آمده است: «يك رزمنده از ياران حضرت مهدي(عليه السلام) برابر چهل نفر قدرت دارد و قلب هر كدام از آن ها از كوه آهن سخت تر است و هرگاه در برابر كوه آهن قرار گيرند آن را متلاشي‌مي كنند.»25

 

از اين گونه روايات، كه تعدادشان نيز فراوان است، به خوبي معلوم‌مي شود كه ياران حضرت مهدي(عليه السلام) به سلاح علمي و عملي فوق العاده مجهّزند و با حكمت و معرفت و علم و درايت كامل، به اصلاح امور و تعديل شئون زندگي بشر‌مي پردازند. بدين روي، در يك جمله‌مي توان گفت: ياران حضرت مهدي(عليه السلام) كساني اند كه خود صالح هستند و به اصلاح ديگران قيام‌مي كنند و از اين راه، جامعه صالح جهاني پديد آمده و وعده الهي،26 كه حكومت و وراثت زمين را از آن صالحان دانسته است، به تحقق خواهد پيوست.

 

پي‌نوشت‌ها

 

1ـ نهج البلاغه، حكمت 147.

 

2و3ـ محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، بنياد رسالت، 1364، ج21، ص251، كتاب«الحجة» باب «انّ الارضَ لاتخلوا من حجة».

 

4ـ شهاب الدين سهروردى، مجموعه مصنفات شيخ اشراق، حكمة الاشراق، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1373، ج 2، ص 12.

 

5ـ نهج البلاغه، خطبه 138.

 

6ـ نهج البلاغه، خطبه 150، بند 3.

 

7ـ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، بيروت، داراحياءالتراث العربى، ج 2، ص 416.

 

8ـ نهج البلاغه، خطبه 131.

 

9ـ محمدبن على بابويه قمى، كمال الدين و تمام النعمه، دارالحديث، 1380، ج 1، ص 286، باب 26،ص 286.

 

10ـ نهج البلاغه، خطبه 138.

 

11ـ لطف الله صافى گلپايگانى، منتخب الاثر، قم، مؤسسه حضرت معصومه(عليها السلام)، 1421 ق، فصل 4، باب 3، ص 589.

 

12ـ عزيزالدين نسفى، انسان كامل، چ چهارم، تهران، كتابخانه طهورى، 1367، فصل 6، ص 320، رساله نبوت و ولايت.

 

13ـ عبدالكريم جبلى، الانسان الكامل فى معرفة الاواخر و الاوائل، مصر، مكتبة مصطفى البابى الحلبى، 1390ق، ج 2، باب 61، ص 84.

 

14ـ نهج البلاغه، خطبه 138.

 

15ـ ابن ابى الحديد، پيشين، ج 2 ،ص 386.

 

16ـ نهج البلاغه، حكمت 1.

 

17ـ سيد محمدحسين طباطبائى، شيعه در اسلام، چ هشتم، قم، انتشارات اسلامى، 1373، ص 221.

 

18ـ نهج البلاغه، حكمت 209.

 

19ـ ابن ابى الحديد، پيشين، ج 4، ص 336.

 

20ـ نهج البلاغه، خطبه 150.

 

21ـ ابن ابى الحديد، پيشين، ج 9 و 10، ص 129.

 

22ـ محمدبن يوسف شافعى، البيان فى اخبار صاحب الزمان، باب 5، ص 15 (اين كتاب ضمن جلد 2 الزام الناصب، تأليف شيخ على يزدى حائرى چاپ شده است.)

 

23ـ محمدبن على محى الدين بن عربى، فتوحات مكيّه، بيروت، دارصادر، ج 3، باب 366، ص 336.

 

24ـ لطف الله صافى گلپايگانى، پيشين، فصل 8، باب 1، ص 612.

 

25ـ همان، باب 2، ص 613.

 

26ـ انبياء: 105


سیمای حضرت مهدی در نهج البلاغه
پنجشنبه یازدهم مهر ۱۳۹۸ ساعت 5:50 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

سیمای حضرت مهدی در آیینه نهج البلاغه

 

بشریت سال ها است که در انتظار بس بزرگی بی قرار است، توده های عظیم انسانی هر کدام به فراخور حال و مجال دین و فرهنگ خویش در انتظار آمدن اصلاح گر توانمند و بزرگ جهانی بسر می برند، در این میان انبیاء و امامان معصوم بیش از دیگران از انتظار و شرائط آن، ظهور و علائم آن، دوران ظهور و ره آورد آن...سخن گفته اند:

از جمله امیرمؤمنان(ع) در نهج البلاغه به صورت های مختلفی از عزیز دلها و آن یار سفر کرده یاد نموده، گاه از یاد شیرین و سیمای دیدنی مهدی سخن گفته و گاه از آینده روشن بشری در زمان ظهور امام زمان، و آخرالزمان و علائم آن سخن به میان آورده است، و در برخی جملات از ویژگیهای حکومت جهانی آن حضرت و ره آورد آن، می گوید و بیان می کند که چگونه عدالت در آن دوران فراگیر و جهانی خواهد شد، و اسلام و قرآن و سنّت زنده خواهد گشت و فاسدان و ستمگران به مجازات خویش خواهند رسید.

آنچه در پیش رو دارید نگاهی است به سیمای مهدی موعود(عج) در نهج البلاغه امیر بیان علی علیه السلام

* یاد شیرین مهدی *

یوسف کنعان عشق، بنده رخسار اوستخضر بیابان عشق تشنه گفتار اوست
موسی عمران عشق، طالب دیدار اوستکیست سلیمان عشق؟ بر در او یک فقیر(1)

راستی او کیست که از تمام دلربایان دل ربوده، و همه مشتاق دیدار جمال دلارای او هستند و تشنه یک نگاه چشمان مست جادوئی او، علی(ع) که همه انبیاء مشتاق دیدار او بودند، و تمام اولیاء در حسرت دیدار روی او در لحظه جان یک عمر انتظار کشیدند، چه فهمیده از جمال یوسف زهرا(س) که با آه و ناله بزرگترین آرزوی خویش را دیدن چهره نورانی مهدی موعود می داند؟

جمال از نور یزدان داری ای دوستصفای باغ رضوان داری ای دوست
توئی یوسف که در هر کوی و برزنهزاران پیر کنعان داری ای دوست

آری علی عمرانی هنوز جمالت را ندیده، مشتاق و خریدار تو گشته و آنجا که سخن از تو به میان می آید اینگونه حسرت دیدار را به صحنه بیان و کلام می آورد، و با حالت سرشار از عشق و شیدایی به سینه خود اشاره کرده و آهی کشیده می فرماید: «شوقاً الی رؤیته(2)؛چقدر به دیدار او مشتاقم» و در نهج البلاغه می خوانیم:«الا بابی و امّی هم من عدّةٍ اسمائهم فی السّماء معروفةٌ و فی الارض مجهولةٌ(3)؛ آگاه باشید! آنان که پدر و مادر فدایشان باد، از کسانی هستند که نام آنها در آسمان معروف و در زمین ناشناخته و گمنامند».

به امیرمؤمنان باید حق داد که اینگونه عاشق دیدار جمال زیبای مهدی باشد، چرا که خود مولا، آن چنان او را وصف کند که هرکس بشنود ندیده شیدا و خریدار او می شود:

دیده در هجر تو شرمنده هجرانم کردبسکه شب ها گهر اشک بدامانم کرد
شمه ای از گل روی تو به بلبل گفتمآن تنک حوصله رسوای گلستانم کرد
گوشه ای از غم هجران تو گفتم با شمعآنقدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد

آنجا که فرمود:«هو شابّ مربوع حسن الوجه حسن الشّعر یسیل شعره علی منکبیه و نور وجهه یعلو سواد لحیته و رأسه بابی ابن خیرة الاماء(4)؛او جوانی چهارشانه، نیکو صورت و نیکو موی می باشد که موهایش بر شانه فرو ریخته و نور صورتش سیاهی موی سر و ریش او را تحت الشعاع قرار می دهد. پدرم فدای او باد که فرزند بهترین کنیزان است».

هر دم که جلوه با گل رخسار می کنیآفاق را معاینه گلزار می کنی
با جلوه و جلالت آن قامت رساهر سرو را خجل تو زرفتار می کنی
گه مهر را به نور رخت تاب میدهیگه ماه را بزلف سیه تار می کنی
با یک نگاه شیشه و سنگ حصارایاقوت و لعل و گوهر شهوار می کنی
مستانه گر بکوی خرابات بگذریمستان عشق را همه هوشیار می کنی
ساقی و جام خم همه در انتظار توستوقتی گذر به خانه خمّار می کنی
ای شهریار ملک نجاتم، به پاس عشقآیا مرا روانه دربار می کنی؟
یوسف به خانه روی ز بازار می کندهرگه ز خانه روی به بازار می کنی
هر کس فتد بدام غمت تا به پای عمراو را بدرد عشق گرفتار می کنی...

یاد شیرین مهدی و عشق سرکش مولا، به فرزندان معصومش مخصوصاً امام زمان(عج) امان نمی دهد که از آن ها و اوصاف و کمالاتشان در جای جای نهج البلاغه یادی نکند و مردم زمان خود و آیندگان را به این صورت آگاه نکند: «آری خداوندا! زمین هیچ گاه از حجّت الهی خالی نیست، که برای خدا با برهان روشن قیام کند، (آن حجت و امام) ظاهر و آشکار است و یا بیمناک و پنهان تا حجّت خدا باطل نشود و نشانه هایش از میان نرود. تعدادشان چقدر؟ و در کجا هستند؟ به خدا سوگند که تعدادشان اندک ولی نزد خداوند بزرگ مقدارند(چرا) که خدا به وسیله آنان حجّت ها و نشانه های خود را نگاه می دارد تا به کسانی که همانندشان هستند بسپارد، و در دل های آنان بکارد، آنان که دانش، نور حقیقت بینی را بر قلبشان تابیده و روح یقین را دریافته اند. که آن چه را خوشگذران ها دشوار می شمارند.و یا آنچه که ناآگاهان از آن هراس داشتند انس گرفتند، در دنیا با بدن هایی زندگی می کنند که ارواحشان به جهان بالا پیوند خورده است، آنان جانشینان خدا در زمین، و دعوت کنندگان مردم به دین خدایند» آنگاه فرمود:«آه آه شوقاً الی رؤیتهم؛آه آه، چقدر مشتاق دیدارشان هستم»(5).

من مات قد و قامت موزون تواممفتون جمال روی بی چون توأم
حاشا که بگویمت تو لیلای منیامّا من دلباخته مجنون توأم

مخصوصاً دوران ظهور آن حضرت و استقرار حکومت عادله او، که جمال و کمال و دولت و صولت گردهم آمده، سخت مورد اشتیاق امیرمؤمنان بوده است، لذا فرمود: «یا شوقاً الی رؤیتهم فی حال ظهور دولتهم(6)؛ چقدر مشتاق دیدار آنها هستم در آن زمان که در ظهور دولتشان به سر می برند.»

تداوم امامت تا ظهور مهدی

از مسائلی که امیرمؤمنان به آن توجه نموده ادامه و استمرار امامت است در طول زمان تا دوران ظهور مهدی موعود(عج) و این که هیچ زمانی خالی از حجّت و امامی نیست. این همان سخن و مطلب است که در منابع شیعه و سنی آمده است که خلفا و جانشینان پیامبر اکرم(ص) دوازده نفرند و همه از بنی هاشم(7) می باشند و به قول شیخ سلیمان قندوزی مقصود از دوازده خلیفه همان امامان دوازده گانه شیعه است، زیرا نمی توان احادیث را بر خلفای راشدین تطبیق کرد، چون تعداد آنان کمتر از دوازده است و نمی توان بر حاکمان اموی منطبق نمود چون بیش از دوازده نفر بودند، و غالب آنها عناصری ظالم و ستمگر بوده اند گذشته از این آنها از دودمان هاشم نبودند بلکه از تیره امیّه بوده اند، و همین طور به خلفای عباسی نمی توان تفسیر کرد چون تعداد آنها نیز بیش از دوازده نفر است و افزون بر آن پیوسته با نزدیکان پیامبر در جنگ و ستیز بوده اند، لذا راهی جز این نیست که بگوییم که همان امامان دوازده گانه شیعه مقصود است و لاغیر.(8)

کلام امیر مؤمنان در این زمینه چنین است:«اَلا اِنَّ مَثَل َآل مُحَمَدٍ(ص) کَمَثَلِ نُجُومِ السَّماءِ اِذاخَوی نَجمٌ طَلَع نَجمٌ فَکَاَنَّکم قَد تَکامَلَت مِنَ اللّهِ فیکُمُ الصنائِع وَ اَراکم ماکُنتُم تَامَلُون ؛بیدار باشید مثل آل محمد(ص) چونان ستارگان آسمان است اگر ستاره ای غروب کند، ستاره دیگری طلوع خواهد کرد(این امر تا ظهور امام زمان ادامه دارد و در دوران اوست که) گویا می بینم(در پرتو خاندان پیامبر) نعمت های خدا بر شما تمام شده و شما به آنچه آرزو دارید رسیده اید.»(9)

در جای دیگر صریحاً فرمود: «انّ الائمّة من قریشٍ غرسوا فی هذا البطن من هاشمٍ؛ لاتصلح علی سواهم، و لا تصلح الولاة من غیرهم ؛ همانا امامان (دوازده گانه) همه از قریش می باشند که (درخت) آنها را در خاندان بنی هاشم کاشته اند مقام ولایت و امامت در خور دیگران نیست و دیگر مدعیان (زمامداری) شایستگی آن را ندارند.»(10)

خبر از غیبت امام زمان(عج)

سالها قبل از تولد آن حضرت، امیر بیان خبر از غیبت یوسف زهرا می دهد و این خبر تلخ را برای همراهان و آیندگان بیان می کند که «اَلا وَ اِنَّ مَن اَدرَکَها مِنّا یَسری فِیها بسِرِاجٍ مُنیرٍ و یَحذُو فیها عَلی مِثالِ الصّالِحین لیَحلَّ فیها رِبقاً وَ یُعتِقَ فیها رقّا وَ یَصدَعُ شَعباً، وَ یَشعَبَ صَدعاً، فی سُترَةٍ عَنِ النّاسِ لایُبصِرُ القائِفُ اَثَرَهُ وَلَو تابَعَ نَظَرهُ(11)؛بیدار باشید و براستی آن کس از ما(یعنی حضرت مهدی(ع)) که فتنه های آینده را دریابد، با چراغی روشنگر در آن گام می نهد، و برهمان روش صالحان (پیامبر اکرم(ص) و امامان گذشته) رفتار می کند تا گره ها را بگشاید، بردگان (و ملّت های اسیر) را آزاد سازد، و جمعیّت گمراه (و ستمگر را) پراکنده، و حق جریان پراکنده را جمع آوری کند (حضرت مهدی(ع) سالهای طولانی) در پنهانی از مردم به سر می برد آن چنان که اثر شناس اثر قدمش را نمی یابد گرچه در یافتن اثر (و نشانه ها) تلاش فراوان نماید.»

دلا دیدی که دلدارم سفر کردسفر کرد و مرا خونین چگر کرد
دلا دیدی که مهدی رفت و امتغریبانه عجب خاکی به سر کرد
دلا دیدی پدر رفت و یتیمانبه هر کوهی ندای وا پدر کرد

و در بخش دیگر فرمود: «فَهُوَ مُغتَرِبٌ اِذا اغتَرَبَ الاِسلامُ، وَ ضَرَبَ بِعسببِ ذَنبِهِ وَ الصَقَ الاَرضَ بِجِرانِهِ، بَقیّةٌ مِن بَقایا حُجّتِهِ، خَلیفَةٌ من خَلائِفِ اَنبِیائِهِ(12)؛ در آن هنگام اسلام غروب می کند و چونان شتری(در راه مانده) دم خود را به حرکت در آورده گردن به زمین می چسباند(13) او (حضرت مهدی) پنهان خواهد شد (و غیبت صغری و کبری آغاز خواهد شد) او باقیمانده حجّت های الهی و آخرین جانشین از جانشینان پیامبران است.

نگاهم باز بر در ماند برگردخیالت باز در برماند بر گرد
تمام عمر چشم خسته مابه یادت همچنان تر ماند برگرد(14)

راستی غیبت و هجران مهدی(عج) روزی است که یاد آن دل هر شیعه را رنجور می کند و بی اختیار اشک و آه فریاد می زند:

دلم آگاهی از جایت نداردنشان از رد پاهایت ندارد
در این دنیای ما، می دانم ای دوستکسی تاب تماشایت ندارد

ظهور نزدیک است

از نکاتی که بسیار قابل دقت است این است که امیرمؤمنان(ع) ظهور و قیام آن حضرت را نزدیک می داند، این بشارت روح تازه در کالبد خسته دلان دوران غیبت می دهد، و باعث می شود رنج دوری از حضرت را و فتنه ها و فسادهای آخرالزّمان را با شهد شیرین یاد ظهور و نزدیک بودن آن تحمّل نمایند.

بازآ که این دل خستگان دیوانه روی توأندمست از می عشق تو و خاک سر کوی توأند
چشم انتظار دیدن چشمان جادوی توأنددل بسته مهر تو و آن دسته موی توأند
جان بر کف راه تو و تیغ دو ابروی توأندمحو تماشای تو و آن قد دلجوی توأند

علی (ع) می فرماید: «وَ ما اَقرَبَ الیَوم مِن تَباشیر غَدٍ! یا قَوم هذا اِبّان وُرودِ کُلِّ مَوعُودٍ، و دُنُوّ مِن طَلعَةِ مالاتَعرِفون؛ و چه نزدیک است امروز ما به فردایی که سپیده آن آشکار شد، ای مردم! اینک ما در آستانه تحقق وعده های داده شده(برای دوران ظهور) و نزدیکی طلوع آن چیزهایی که بر شما پوشیده و ابهام آمیز است، قرار داریم.»(15)

وعده دیدار نزدیک است یاران مژده بادروز وصلش می رسد ایّام هجران می رود(16)

آینده روشن در حکومت

از امتیازات بزرگ تشیّع در انتظار مصلح جهانی این است که آینده روشن و امید بخشی را چشم براه است که توسط عدل گستر جهان ایجاد خواهد شد بشارت به چنین آینده ای را تک تک امامان معصومان داده اند و در رأس آنها امیر بیان علی(ع) می فرماید: «اَلا وَ مَن اَدرَکَها مِنّا یسری فیها بِسراجٍ مُنیرٍ و یَحذُوا فیها عَلی مِثالٍ الصّالِحینَ لیَحُلَّ فیها ربقاً ورقیق فیها رِقاً... ثمَّ لیشحذنَّ فیها قَومٌ شَحذَ القَین النَّصل تُجلی بِالتَّنزیلِ اَبصارُهُم وَ یُرمی بِالتَّفسیر فی مَسامِعِهِم وَ یغبقونَ کَأسَ الحِکمَةِ بَعدَ الصَّبُوح(17)؛بیدار باشید آن کس از ما (یعنی مهدی(ع)) که فتنه های آینده را دریابد با چراغی روشنگری در آن گام می نهد، و بر همان سیره و روش پاکان(و پیامبر و امامان(ع)) رفتار می کند تا گره ها را بگشایدو بردگان(و ملّت های اسیر) را آزاد سازد...(و بعد از غیبت طولانی او) سپس گروهی برای درهم کوبیدن فتنه ها آماده می گردند و چونان شمشیرها صیقل می خورند، دیده هاشان با قرآن روشنایی گیرد، و در گوش هاشان تفسیر قرآن طنین افکند، و در صبحگاهان و شامگاهان جامهای حکمت سر می کشند.»

و در جای دیگر فرمود: «لنعتفنّ الدّنیا علینا بعد شماسها عطف الضروس علی ولدها(18) و تلا عقیب ذلک و نرید ان نمنّ علی الّذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمةً و نجعلهم الوارثین»(19) دنیا پس از سرکشی (در زمان ظهور مهدی(ع)) به ما روی می کند، چونان شتر مادّه بدخو که به بچه خود مهربان گردد. پس این آیه را تلاوت کرد و اراده کردیم که بر مستضعفین زمین منّت گذارده آنان را امامان و وارثان (حکومت ها) گردانیم» جملات فوق مانند اشاره به فوتوریسم (Futurism) = (آینده نگری) است نظر امیرمؤمنان یک آینده نگری مثبت است که آینده جهان را روشن و متکامل می شناساند، بر خلاف برخی نظریه پردازان امروزی که آینده دنیا را تاریک، وحشت زا معرّفی می کنند.

ره آورد حکومت امام زمان(ع)

آنچه تمام بشریت به آن چشم دوخته و در آرزوی تحقق آن بسر می برند، ره آورد دوران ظهور و حکومت مصلح جهانی است، و امتیاز مهمّ تشیع از دیگران این است که این ره آورد را به صورت مشخص و دقیق بیان نموده تا بشریت برای تحقق و فرارسیدن چنین دورانی بیشتر تلاش کند، این دستاوردها به صورت گسترده و دقیق در کلمات ائمه(ع) بیان شده است، آنچه در این جا مطرح می شود بیان امیرمؤمنان در نهج البلاغه در این زمینه است:

1ـ اصول گرائی:

از مهمترین ره آورد نظام دوران ظهور این است که به پایه و رشته ها و ساختن انسان بیشتر توجه می شود و آثار بعدی نیز بر همین پایه ها استوار است.

علی (ع) در این زمینه می فرماید: «یعطف الهوی علی الهدی اذا عطفوا الهدی علی الهوی، و یعطف الرّأی علی القرآن اذا عطفوا القرآن علی الرّأی(20)؛ او (حضرت مهدی) خواسته ها را تابع هدایت می کند، هنگامی که مردم هدایت را تابع هوس های خویش قرار می دهند، و در حالی که (به نام تفسیر) نظریه های گوناگون خود را بر قرآن تحمیل می کنند، او نظریه ها و اندیشه را تابع قرآن می سازد.»

2ـ امام زمان و زنده کردن اسلام(قرآن و

از مهمترین دستاوردها و آثار حکومت امام زمان، زنده شدن اسلام، قرآن و سنّت است، چنانکه علی(ع) فرمود: «و یحیی میّت الکتاب و السّنّة(21)؛(مهدی) کتاب خدا و سنّت پیامبر(ص) را (که تا آنروز متروک مانده) زنده می کند.» و در قسمتی از خطبه 138 که قبلاً نقل شد این جمله آمده: «و یعطف الرّأی علی القرآن؛ او نظریه ها و اندیشه ها را تابع قرآن می سازد.»

3ـ استقرار عدالت فراگیر:

از دیگر مهمترین ره آورد حکومت حضرت مهدی(ع) که آرزوی تمامی انسانها است، استقرار عدالت جهانی و گسترده است، که در روایات متواتره نیز به عنوان مهمترین دستاورد قیام آن حضرت «الّذی یملأ الارض عدلاً و قسطاً» ذکر شده است.

و علی (ع) هم می فرماید: «فیریکم عدل السّیرة(22)؛او روش عادلانه(در حکومت حق) را به شما می نمایاند.

4ـ مجازات فاسدان:

قطعاً برای برپائی حکومت عدل، جلوگیری از فساد و مفسدان و تخلّف متخلفان لازم و ضروری می نماید، لذا مولا می فرماید: «و سیاتی غدٌ بما لاتعرفون یأخذ الوالی من غیرها عمّا لها علی قساوی اعمالها؛و فردایی که شما را از آن هیچ شناختی نیست (و زمامداری حکومت می کند که غیر از حاکمان امروزی است او حضرت مهدی است) که عمّال و کارگزاران حکومتها را بر اعمال بدشان کیفر خواهد داد.

5 ـ آزادگی و آزادی:

از دیگر ره آورد دوران ظهور و حکومت عادلانه مهدی(ع) آزادی انسان ها از بردگی و ستمگری است، بشری که در طول تاریخ ستم ها و ظلم ها آزادی واقعی او را سلب کرده و او را به بردگی و بندگی کشیده است در آن دوران به آزادی واقعی و مشروع و دلخواه خود خواهد رسید.

علی(ع) در این باره فرمود: «...لیحل فیها ربقاً و یعتق رقّاً(23)؛مهدی بر سیره صالحان رفتار می کند، تا گره ها را بگشاید، و بردگان (و ملّت های اسیر و رنج دیده و ستم کشیده) را آزاد سازد.

6ـ وحدت واقعی:

با توسعه عدالت اجتماعی در زیر سایه قرآن و سنّت محمّدی، و فراهم شدن زمینه آزادی واقعی و برچیده شدن تبعیض ها، خودبخود جامعه به سوی وحدت و اتحاد قدم برخواهد داشت.

امیرمؤمنان که خود برای وحدت و اتحاد جامعه اسلامی فداکاریها نمود، از خلافت و حق خود گذشت، اهانت های به همسرش را نادیده گرفت، و سکوت تلخ چند ساله را تحمّل نمود، می فرماید: «و یصرع شعباً و یشعب صدعاً(24)؛ جمعیت گمراه و ستمگر را پراکنده و حق جویان پراکنده را جمع آوری می کند(و وحدت واقعی بین آنها ایجاد می نماید).

7ـ وفور نعمت:

قطعاً هر زمامداری به اسلام و قرآن عمل نماید، و عدالت را در جامعه فراگیر سازد، و جلو مفسدان را بگیرد، رحمت الهی نیز دست آنها را خواهد گرفت، به هر اندازه مسائل فوق مراعات شوند، امدادها و رحمت الهی نیز فراگیرتر خواهد بود، این امر در زمان عدالت گستر هستی به اوج خود می رسد، لذا زمین تمام نعمت های خویش را در اختیار او قرار می دهد، در نهج البلاغه دراین باره می خوانیم: «وتُخرَج لَهُ الاَرضُ اَفالیذَ کَبِدِها وَ تُلقی اِلَیهِ سِلماً مَقالیدَها(25)؛ زمین جگر گوشه (و میوه ها و گنج ها) خود را برای او بیرون می ریزد، و کلیدهای (معادن) خود را به او می سپارد.

و در جای دیگر فرمود: «فَکَانَکم قَد تکامَلَت مِنَ اللّهِ فیکُم الصّنائع(26)؛  (در پرتو خاندان پیامبر و مهدی آل محمد(ص)) نعمت های خدا بر شما تمام خواهد شد.

8 ـ برآورده شدن آرزوها:

سالها است که بشر در آرزوی تحقق عدالت جهانی، امنیّت فراگیر، آزادی واقعی و...به سر می برد، و هنوز که هنوز است آرزوی های بشر به صورت کامل و تمام بحقیقت نپیوسته و جامه عمل به خود نپوشیده است، تنها دورانی که اصلی ترین و اصولی ترین آرزوهای بشر تحقق عینی خواهد یافت دوران ظهور مهدی موعود(عج) است، چنانکه مولا علی(ع) فرمود: «و اراکم ما کنتم تأملون(27)؛(در دوران مهدی(عج)) که نشان می دهد آنچه را آرزو داشتید(و به آرزوهای خود خواهید رسید).

ای دل مخور اندوه و غم سرها به سامان می رسدبا یک جهان شور و شعف آن جان جانان می رسد
ویرانگر کاخ ستم باجیش ایمان می رسداحیاگر دین خدا حامی قرآن می رسد
چشم انتظاران را بگو یوسف ز کنعان می رسدای دل شب هجران ما آخر به پایان می رسد

پی نوشت ها:

ـــــــــــــــــــــــ

1. مرحوم شیخ حسین اصفهانی(کمپانی).

2. بحارالانوار، ج 51، ص 115.

3. نهج البلاغه، محمد دشتی، خطبه 187، ص 368.

4. شیخ طوسی،کتاب الغیبة(مؤسسه معارف اسلامی) ص 47 و ر ـ ک ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 58.

5. نهج البلاغه، همان حکمت 147 ، ص 660 شماره 11 ـ 14.

6. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی،دارالتعارف، ج 1، ص 235، ح3.

7. ر ـ ک صحیح مسلم، ج 6، ص 3 سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ج 6، ص 58 ـ 61.

8. شیخ سلیمان قندوزی، ینابیع المودة، چاپ استانبول سال 1301، ص 446، باتلخیص.

9. نهج البلاغه، همان، خطبه 100، ص 186، شماره 7.

10. همان، خطبه 144، ص 264، شماره 4.

11. همان، خطبه 150، ص 274.

12. همان خطبه 182 ص 348، شماره 24.

13. ضرب المثلی است برای شتر خسته، که دم خود را بحرکت می آورد، و گردن به زیر می چسباند که این حالت نشانه ضعف و درماندگی اوست.

14. غلامرضا کرمی گناوه.

15. نهج البلاغه (همان) خطبه 150، ص 274، شماره 3.

16. امام خمینی ره.

17. خطبه 150، ص 274، شماره 3 ـ 5.

18. همان حکمت 209، ص 672.

19. سوره قصص، آیه 5.

20. همان خطبه 138 ، ص 256، شماره 3 .

21. همان.

22. همان خطبه 150، ص 274، شماره 3.

23. همان، ص 274، خطبه 150.

24. همان، خطبه 138، ص 256 شماره 3.

25. همان خطبه 100، ص 186.

26. همان، ص 186


امام زمان عج در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام
پنجشنبه یازدهم مهر ۱۳۹۸ ساعت 5:43 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

امام زمان(عج) در كلام اميرمؤمنان‏ عليه السلام

(بسم الله الرحمن الرحیم)

اميرمؤمنان فرمود: «يَا شَوْقَاهْ إِلَي رُؤْيَتِهِمْ فِي حَالِ ظُهُورِ دَوْلَتِهِمْ؛ چقدر مشتاق ديدار آنها هستم، در آن زمان كه در ظهور دولتشان به سر مي برند!».

امام زمان(عج) در كلام اميرمؤمنان‏ عليه السلام

 

 

بشريت سالهاست كه در انتظاري بس بزرگ و نجاتي نهايي بي قرار است. توده هاي عظيم انساني هر كدام به فراخور حال و مجال دين و فرهنگ و آگاهي خويش در انتظار اصلاحگر توانمند و بزرگ جهاني به سر مي برند. در اين ميان، انبياء و امامان معصوم عليهم السلام بيش از ديگران از مهدويت، انتظار، شرائط آن، ظهور و علائم آن، دوران سخت غيبت، دوران ظهور، رهاورد آن، و... سخن گفته اند. از جمله امير مؤمنان عليه السلام به صورتهاي مختلفي از آن يار سفر كرده ياد نموده و در برخي جملات از ويژگيهاي حكومت جهاني آن حضرت و رهاورد آن سخن گفته است.

 

آنچه پيش رو داريد، نگاهي است به مسئله مهدويت و سيماي حضرت مهدي عليه السلام در كلمات گهربار امير مؤمنان علي عليه السلام.

 

 

 

الف. اشتياق به رؤيت مهدي عليه السلام

 

 

يوسف كنعان عشق، بنده رخسار اوست / خضر بيابان عشق تشنه گفتار اوست

موسي عمران عشق طالب ديدار اوست / كيست سليمان عشق بر در او يك فقير(1)

 

 

علي عليه السلام آنجا كه سخن از مهدي عليه السلام به ميان مي آيد، به سينه خود اشاره كرده و آهي كشيده، مي فرمايد: «شَوْقاً اِلَي رُؤْيَتِهِ؛(2) چه قدر به ديدار او مشتاقم!» و در نهج البلاغه مي فرمايد: «أَلَا بِأَبِي وَ أُمِّي مِنْ عِدَّةٍ أَسْمَائُهُمْ فِي السَّمَاءِ مَعْرُوفَةٌ وَ فِي الْأَرْضِ مَجْهُولَة؛(3)آگاه باشيد! آنان كه پدر و مادرم فدايشان باد، از كساني هستند كه نام آنها در آسمان معروف و در زمين ناشناخته است.»

 

 

امير مؤمنان عليه السلام در مورد صفات ظاهري آن حضرت نيز مي فرمايد: «هُوَ شَابٌّ مَرْبُوعٌ حَسَنُ الْوَجْهِ حَسَنُ الشَّعْرِ يَسِيلُ شَعْرُهُ عَلَي مَنْكِبَيْهِ وَ نُورُ وَجْهِهِ يَعْلُو سَوَادَ لِحْيَتِهِ وَ رَأْسِهِ بِأَبِي ابْنُ خِيَرَةِ الْإِمَاءِ؛(4) او جواني چهار شانه، نيكو صورت و نيكو موي مي باشد كه موي او بر شانه هايش فرو ريخته و درخشندگي چهره اش، سياهي موي محاسن و سر او را تحت الشعاع قرار مي دهد. پدرم فداي او باد كه فرزند بهترين بانوان است.»

 

 

ديده در هجر تو شرمنده هجرانم كرد / بسكه شبها گهر اشك بدامانم كرد

شمه اي از گل روي تو به بلبل گفتم / آن تنك حوصله رسواي گلستانم كرد

گوشه اي از غم هجران تو گفتم با شمع / آنقدر سوخت كه از گفته پشيمانم كرد

 

 

آن حضرت در سخن ديگري در نهج البلاغة امام زمان عليه السلام را اين گونه مي ستايد: «اللَّهُمَّ بَلَي لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً؛(5) آري خداوندا! زمين هيچ گاه از حجت الهي خالي نيست كه براي خدا [با برهان روشن ]قيام كند. [آن حجت و امام ] يا ظاهر و مشهور و يا ترسان و مستور است.» و در همانجا مي فرمايد: «به خدا سوگند كه تعدادشان اندك است، ولي نزد خداوند بزرگ مقدارند؛ [چرا] كه خداوند بزرگ به وسيله آنان حجتها و نشانه هاي خود را نگاه مي دارد تا به كساني كه همانندشان هستند، بسپارند ...؛ آنان كه دانش و نور حقيقت بيني بر قلبشان تابيده و روح يقين را دريافته اند كه با آنچه خوشگذرانها دشوار مي شمردند و با آنچه ناآگاهان از آن هراس داشتند، انس گرفتند. در دنيا با بدنهايي زندگي مي كنند كه ارواحشان به جهان بالا پيوند خورده است. آنان جانشينان خدا در زمين و دعوت كنندگان مردم به دين خدايند.» آن گاه فرمود: «آه آه شَوْقاً إِلَي رُؤْيَتِهِمْ؛(6) آه آه! چه قدر مشتاق ديدارشان هستم.»

 

 

 

 

مخصوصاً دوران ظهور آن حضرت و استقرار حكومت عادلانه او كه جمال و كمال، دولت و صولت گرد هم آمده، سخت مورد اشتياق اميرمؤمنان بوده است؛ لذا فرمود: «يَا شَوْقَاهْ إِلَي رُؤْيَتِهِمْ فِي حَالِ ظُهُورِ دَوْلَتِهِمْ؛(7) چقدر مشتاق ديدار آنها هستم، در آن زمان كه در ظهور دولتشان به سر مي برند!»

 

 

 

 

 

 

 

ب. تداوم امامت با دوازده نفر

 

 

از جمله مسائلي كه امير مؤمنان عليه السلام با بيانهاي مختلف به آن توجه داده، اين امر است كه هيچ گاه زمين خالي از حجت نيست و اين حجتها مجموعاً دوازده نفرند. در نتيجه، امامت در تمام ادوار تا دوران ظهور مهدي موعودعليه السلام ادامه دارد.

 

 

آن حضرت در كلامي فرمود: «اللَّهُمَّ بَلَي لَنْ تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ بِحُجَّةٍ لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ؛ (8) آري خدايا! زمين خالي از قيام كننده به حجت الهي نمي ماند تا اينكه حجتها و دلائل روشن الهي باطل نشود.» اين مضمون به صورتهاي متعددي از مولا امير مؤمنان عليه السلام نقل شده است. (9)

 

 

در جاي ديگر مشخص فرمود كه اين حجتهاي الهي دوازده نفرند: «يَكُونُ لِهَذِهِ الْأُمَّةِ بَعْدَ نَبِيِّهَا اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً عَدْلًا لَا يَضُرُّهُمْ خِلَافُ مَنْ خَالَفَ عَلَيْهِمْ؛ (10) براي اين امت دوازده امام عادل پس از پيامبرش وجود دارد كه مخالفتِ مخالفين ضرري به آنان نمي رساند.»

 

 

 

 

و در بيان ديگر فرمود: «يَا هَارُونِيُّ لِمُحَمَّدٍصلي الله عليه وآله بَعْدَهُ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً عَدْلًا لَا يَضُرُّهُمْ خِذْلَانُ مَنْ خَذَلَهُمْ؛ (11) اي هاروني! پس از محمدصلي الله عليه وآله دوازده امام عادل خواهد بود كه تلاش خوار كنندگان به آنها ضرري نرساند.»

 

 

 

 

و آن گاه روشن نمود كه اين دوازده نفر از قريش و از نسل هاشم هستند: «إِنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ قُرَيْشٍ غُرِسُوا فِي هَذَا الْبَطْنِ مِنْ هَاشِمٍ لَا تَصْلُحُ عَلَي سِوَاهُمْ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ مِنْ غَيْرِهِمْ؛ (12) همانا امامان همه از قريش مي باشند كه [درخت آنها را در خاندان بني هاشم كاشته اند. مقام ولايت و امامت در خور ديگران نيست و ديگر مدعيان [زمامداري] شايستگي آن را ندارند.»

 

 

 

 

اين موضوع در منابع اهل سنت نيز آمده (13) كه جانشينان پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله دوازده نفرند و همه از بني هاشم اند. سليمان قندوزي مي گويد: «مقصود از دوازده خليفه همان امامان دوازده گانه شيعه است؛ زيرا نمي توان احاديث را بر خلفاء راشدين تطبيق كرد؛ چون تعداد آنان كمتر از دوازده است و نمي توان بر حاكمان اموي منطبق كرد؛ چون بيش از دوازده نفر بودند و غالب آنها عناصري ظالم و ستمگر بوده اند. گذشته از اين، آنها از دودمان هاشم نبودند و از تيره اميّه بودند و همين طور به خلفاء عباسي نمي توان تفسير كرد؛ چون تعداد آنها نيز بيش از دوازده نفر است و افزون بر آن پيوسته با نزديكان پيامبر در جنگ و ستيز بوده اند؛ لذا راهي جز اين نيست كه بگوييم: همان امامان دوازده گانه شيعه مقصود است.» (14)

 

 

 

 

امّا علي عليه السلام مسئله را اين چنين مشخص فرمود: «أَلَا إِنَّ مَثَلَ آلِ مُحَمَّدٍصلي الله عليه وآله كَمَثَلِ نُجُومِ السَّمَاءِ إِذَا خَوَي نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ؛ (15) بيدار باشيد! مَثَل آل محمدصلي الله عليه وآله چونان ستارگان آسمان است كه اگر ستاره اي غروب كند، ستاره ديگر طلوع خواهد كرد... .»

 

 

 

 

و در جاي ديگر به ابن عباس فرمود: «إِنَّ لَيْلَةَ الْقَدْرِ فِي كُلِّ سَنَةٍ وَ إِنَّهُ يَنْزِلُ فِي تِلْكَ اللَّيْلَةِ أَمْرُ السَّنَةِ وَ لِذَلِكَ الْأَمْرِ وُلَاةً بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ مَنْ هُمْ قَالَ أَنَا وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ صُلْبِي أَئِمَّةٌ مُحَدَّثُونَ؛ (16) به راستي شب قدرْ در هر سالي هست و در آن شب تقديرات آن سال نازل مي شود و براي آن امر والياني پس از رسول خداصلي الله عليه وآله وجود دارد. ابن عباس عرض كرد: آنان چه كساني هستند؟ فرمود: من و يازده تن از صُلب من كه امامان محدَّث هستند.» در روايت ديگر مي خوانيم كه «از علي عليه السلام درباره سخن رسول خداصلي الله عليه وآله كه فرموده بود: من بين شما دو شي ء گرانبها مي گذارم: قرآن و عترتم. سؤال شد كه عترت كيست؟ حضرت فرمود: من، حسن، حسين و امامهاي نه گانه از فرزندان حسين عليه السلام كه نهمي آنها مهدي و قائم آنان مي باشد. اينان از قرآن، كتاب خدا، جدا نمي گردند تا در حوض كوثر بر رسول خداصلي الله عليه وآله وارد شوند.» (17)

 

 

 

 

 

 

 

ج. غيبت حيرت زا

سالها قبل از تولد حضرت مهدي عليه السلام امير بيان علي عليه السلام خبر از غيبت طولاني و حيرت زاي آن محبوب دلها داده و اين حادثه تلخ را براي همراهان و آيندگان بيان نموده و شدت و نهايت نگراني و ناراحتي خود را از آن بيان نموده است.

 

 

 

 

اصبغ بن نباته گويد: بر امير مؤمنان وارد شدم و ديدم [ناراحت و] در انديشه فرو رفته و با انگشت بر زمين خط مي كشد. گفتم: اي امير المؤمنين! چرا شما را انديشناك [و اندوهناك] مي بينم و چرا بر زمين خط مي كشيد؟ آيا به زمين و خلافت در آن رغبتي داريد؟ فرمود: «لَا وَ اللَّهِ مَا رَغِبْتُ فِيهَا وَ لَا فِي الدُّنْيَا يَوْماً قَطُّ وَ لَكِن فَكَّرْتُ فِي مَوْلُودٍ يَكُونُ مِنْ ظَهْرِي الْحَادِيَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِي هُوَ الْمَهْدِيُّ يَمْلَؤُهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً تَكُونُ لَهُ حَيْرَةٌ وَ غَيْبَةٌ يَضِلُّ فِيهَا أَقْوَامٌ وَ يَهْتَدِي فِيهَا آخَرُونَ؛ (18) نه به خدا! به زمين و دنيا هرگز رغبتي نداشته ام وليكن درباره مولودي انديشه مي كنم كه از نسل من و يازدهمين فرزند من است. او مهدي عليه السلام است كه زمين را پر از عدل و داد مي سازد، همان گونه كه پر از ظلم و جور شده باشد. او را حيرت و غيبتي است [كه مردم نسبت به او پيدا مي كنند و] اقوامي در آن گمراه مي شوند و اقوام ديگر در آن هدايت مي يابند.»

 

 

 

 

 

اصبغ بن نباته مي گويد: «گفتم: اي امير مؤمنان! چنين چيزي واقع خواهد شد؟ فرمود: آري، همان گونه كه او آفريده شده [داراي غيبت نيز خواهد بود] و تو را نرسد كه به اين مسئله علم پيدا كني. اي اصبغ! آنها بهترين اين امت به همراه نيكان اين عترت خواهند بود. گفتم: بعد از آن چه خواهد شد؟ فرمود: سپس خداوند هر چه بخواهد انجام مي دهد... .» (19)

 

 

 

 

در روايت ديگر مي خوانيم، اصبغ بن نباته مي گويد: «أَنَّهُ ذَكَرَ الْقَائِمَ عليه السلام فَقَالَ أَمَا لَيَغِيبَنَّ حَتَّي يَقُولَ الْجَاهِلُ مَا لِلَّهِ فِي آلِ مُحَمَّدٍ حَاجَةٌ؛ (20) امير مؤمنان عليه السلام از قائم عليه السلام ياد كرد و فرمود: او حتماً غايب خواهد شد؛ غيبتي كه جاهل [به راز غيبت] گويد: خداوند را در آل محمدصلي الله عليه وآله حاجتي نيست.»

 

 

 

 

و در جاي ديگر فرمود: «لِلْقَائِمِ مِنَّا غَيْبَةٌ أَمَدُهَا طَوِيلٌ كَأَنِّي بِالشِّيعَةِ يَجُولُونَ جَوَلَانَ النَّعَمِ فِي غَيْبَتِهِ يَطْلُبُونَ الْمَرْعَي فَلَا يَجِدُونَهُ...؛ (21) براي قائم ما غيبتي است كه مدتش طولاني است. گويي شيعه را در دوران غيبت او مي بينم كه سرگردان اند، مانند جولان چهار پايان؛ چراگاه را مي جويند، ولي آن را نمي يابند....»

 

 

دلم آگاهي از جايت ندارد / نشان از ردّ پاهايت ندارد

در اين دنياي ما، مي دانم اي دوست / كسي تاب تماشايت ندارد

همين مضمون در روايات متعدد به طرق مختلف نقل شده است. (22)

 

 

 

 

در نهج البلاغة هم مي خوانيم: «فِي سُتْرَةٍ عَنِ النَّاسِ لَا يُبْصِرُ الْقَائِفُ أَثَرَهُ وَ لَوْ تَابَعَ نَظَرَهُ؛ (23) [حضرت مهدي عليه السلام سالهاي طولاني] در پنهاني از مردم به سر مي برد؛ آن چنان كه اثر شناس، اثر قدمش را نمي يابد؛ گر چه در يافتن اثر [و نشانه ها] تلاش فراواني نمايد.»

 

 

 

 

 

 

 

د. پيروزمندان دوران سخت غيبت

دوران غيبت كبري دوران سخت و امتحان طاقت فرسايي است كه مردودهاي فراواني خواهد داشت؛ هر چند قبول شدگان سخت كوشي نيز دارد.

 

 

اما چه كساني در اين دوران سخت و دشوار پيروز از امتحان بيرون مي آيند؟ علي عليه السلام اوصاف آنها را اين گونه معرفي مي كند:

 

 

1. ثابت قدمان راه الهي

مولا مي فرمايد: «أَلَا فَمَنْ ثَبَتَ مِنْهُمْ عَلَي دِينِهِ [وَ] لَمْ يَقْسُ قَلْبُهُ لِطُولِ أَمَدِ غَيْبَةِ إِمَامِهِ فَهُوَ مَعِي فِي دَرَجَتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛ (24) هر كه در آن دوران در دينش استوار باشد و قلبش به واسطه طول غيبت امامش سخت و قسي نشود، او در روز قيامت هم درجه من است.»

 

 

2. مخلصان

آن حضرت فرمود: «وَ لَكِنْ بَعْدَ غَيْبَةٍ وَ حَيْرَةٍ فَلا يثْبُتُ فِيهَا عَلَي دِينِهِ إِلَّا الْمُخْلِصُونَ الْمُبَاشِرُونَ لِرَوْحِ الْيَقِينِ الَّذِينَ أَخَذَ اللَّهُ عزّ و جلّ مِيثَاقَهُمْ بِوَلَايَتِنَا وَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ؛ (25) [ظهور مهدي واقع مي شود] ولكن پس از غيبت و حيرتي كه جز مخلصين كسي در آن استوار نمي ماند؛ كساني كه داراي روح يقين هستند و خداوند پيمان ولايت ما را از آنها گرفته و ايمان را در قلوبشان نگاشته و آنان را به واسطه روحي از جانب خود مؤيد داشته است.»

 

 

از زبان منتظرانش بايد گفت:

تا فصل بهار منتظر خواهم ماند / تا ديدن يار منتظر خواهم ماند

در غيبت تو اگر مرا دار زنند / بر چوبه دار منتظر خواهم ماند

 

 

 

 

 

 

 

ه. فضيلت انتظار

از مسائلي كه باعث پيروزي و ثبات قدم در دوران غيبت كبري مي شود و در كلام امير بيان علي عليه السلام به آن توجه شده، فضيلت انتظار است؛ البته انتظار سازنده و فضيلت ساز، نه ويرانگر و نااميد كننده.

 

 

انتظار سازنده، يعني خود را براي دوران ظهور آماده كردن و با هر كجي و گناه در خود و ديگران مبارزه نمودن. انتظار، يعني ايجاد لياقت براي ديدار و پيشواز امام خويش كه به وسعت هستي نورانيت و روشنايي دارد و انتظار، يعني آماده شدن براي جامعه عدل مهدوي كه به دور از هر گونه ظلم و ستمگري است. به اين جهت، علي عليه السلام از پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله نقل كرده است كه فرمود: «أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ انْتِظَارُ الْفَرَجِ؛ (26) برترين عبادت انتظار كشيدن براي فرج [و ظهور مهدي عليه السلام] است.»

 

 

باز آ كه اين دل خستگان ديوانه روي تواَند / مست از مي عشق تو و خاك سر كوي تو اَند

چشم انتظار ديدن چشمان جادوي تو اَند / دل بسته مهر تو و آن قد دلجوي تو اَند

جان بر كف راه تو و تيغ دو ابروي تو اَند / محو تماشاي تو و آن قد دلجوي تو اَند

 

 

 

 

 

 

 

و. نقش امام غايب در هدايت مردم

حضرت حجت عليه السلام همچون خورشيدي پشت ابر، شعاعهاي معنوي و هدايتي خويش را متوجه مردم و شيعيان خود مي سازد و هرگز آنها را رها نكرده، تنها نخواهد گذاشت.

 

 

امير مؤمنان عليه السلام در اين زمينه مي فرمايد: «اللَّهُمَّ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِأَرْضِكَ مِنْ حُجَّةٍ لَكَ عَلَي خَلْقِكَ يَهْدِيهِمْ إِلَي دِينِكَ وَ يُعَلِّمُهُمْ عِلْمَكَ لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَّتُكَ وَ لَا يَضِلَّ اتباعُ أَوْلِيَائِكَ بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَهُمْ بِهِ إِمَّا ظَاهِرٍ لَيْسَ بِالْمُطَاعِ أَوْ مُكْتَتِمٍ أَوْ مُتَرَقِّبٍ إِنْ غَابَ عن النَّاسِ شَخْصُهُ فِي حَالِ هدايتِهِمْ فَإِنَّ عِلْمَهُ وَ آدَابَهُ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ مُثْبَتَةٌ فَهُمْ بِهَا عَامِلُونَ؛ (27) بار خدايا! ناگزير بايد در زمين تو حجتي از تو براي خلايق باشد تا ايشان را به دين تو هدايت كند و علم تو را به آنها بياموزد تا حجت تو باطل نشود و پيروان اولياء تو پس از هدايت گمراه نشوند. اين حجت، يا آشكار است، ولي مطاع نيست و يا آنكه پنهان است و يا منتظر [ظهور] . اگر چه شخص او در حالي كه مردم را هدايت مي كند، غايب باشد، اما علم و آداب او در قلوب مؤمنين ثبت است و بدان عمل مي كنند.»

 

 

 

 

 

 

 

ز. راز غيبت امام زمان عليه السلام

درباره راز غيبت، اموري در روايات ذكر شده است همچون: امتحان امت، آماده شدن مردم و جهان براي قيام جهاني، محفوظ ماندن حضرت از شر دشمنان، و.... امير مؤمنان عليه السلام راز غيبت را در اين مي داند كه بيعتي از ظالمان بر دوش او نباشد؛ چنان كه امامان ديگر در برخي موارد مجبور شدند به ظاهر بيعت با ظالمان را پذيرا شوند.

 

 

علي عليه السلام فرمود: «إِنَّ الْقَائِمَ مِنَّا إِذَا قَامَ لَمْ يَكُنْ لِأَحَدٍ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ فَلِذَلِكَ تَخْفَي وِلَادَتُهُ وَ يَغِيبُ شَخْصُهُ؛ (28) هنگامي كه قائم ما قيام كند، بيعت احدي بر گردن او نيست و به اين دليل است كه ولادتش پنهان است و شخص او [از ديده ها] غايب مي باشد.»

 

 

 

 

 

 

 

ح. غربت و تنهايي مهدي عليه السلام

جذبه هاي دنيوي و كشش نفساني، هميشه انسانها را به اين وا داشته كه به سمت دنيا طلبان سوق پيدا كنند و در نتيجه، مردان الهي و رهبران ديني كمتر طرفدار داشته باشند و نوعاً در غربت و تنهايي به سر برند. انبياء و امامان معصوم عليهم السلام هر كدام در برهه اي از زمان اين تجربه تلخ را داشته اند، از جمله امام زمان عليه السلام اين تنهايي و غربت را در دوران غيبت كبري تحمل مي كند. علي عليه السلام در اين زمينه فرمود: «صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ الشَّرِيدُ الطَّرِيدُ الْفَرِيدُ الْوَحِيدُ؛ (29) صاحب اين امر، آواره، رانده، تك و تنهاست.»

 

 

 

 

 

 

پی نوشت :

 

1)- مرحوم شيخ حسين اصفهاني (كمپاني) .

2)- بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، ج 51، ص 115، ذيل روايت 13.

3)- نهج البلاغة، محمد دشتي، خطبه 187، ص 368.

4)- بحارالانوار، ج 51، ص 36، ح 6؛ روزگار رهايي، كامل سليمان، ترجمه علي اكبر مهدي پور، ج 1، ص 123؛ كتاب الغيبة، شيخ طوسي، مؤسسه معارف اسلامي، ص 47.

5)- كمال الدين، شيخ صدوق، انتشارات مسجد جمكران، دوم، 1382، ج 1، صص 542 - 543؛ نهج البلاغة، حكمت 147.

6)- همان.

7)- الكافي، محمد بن يعقوب كليني، دار التعارف، ج 1، ص 235، ح 3.

8)- نهج البلاغة، حكمت 147؛ كمال الدين، ج 1، ص 542.

9)- ر. ك: كمال الدين، ص 543، 545، 546، 547، 562، كه از طريق امام صادق عليه السلام، كميل، نخعي، ابي اسحاق هَمْداني،... نقل شده است.

10)- همان، ص 55.

11)- همان، ص 558، ح 7.

12)- ] . نهج البلاغة، خطبه 144، ص 264.

13)- ر. ك: صحيح مسلم، ج 16، ص 3؛ بحوث في الملل و النحل، سبحاني، ج 6، صص 58 - 61.

14)- ينابيع المودّة، سليمان قندوزي، چاپ استانبول، 1301، ص 446، با تلخيص.

15)- نهج البلاغة، خطبه 100، ص 186.

16)- كمال الدين، ص 566، ح 19.

17)- معاني الاخبار، صدوق، تهران، مطبعة الحيدري، مكتبة الصدوق، ص 95.

18)- كمال الدين، ج 1،صص 538 - 539.

19)- همان، ص 539.

20)- بحارالانوار، ج 51، ص 119، ح 19.

21)- همان، ص 109، ح 1.

22)- ر. ك: كمال الدين، ج 1، ص 563، ح 12؛ ص 564، ح 15؛ ص 565، ح 17.

23)- نهج البلاغة، خطبه 150، ص 274.

24)- كمال الدين، ج 1، صص 563 - 564، ح 14.

25)- همان، ص 565، ح 16.

26)- همان، ص 537، ح 6.

27)- همان، ص 562، ح 11.

28)- همان، ص 564، ذیل حدیث 14.

29)- همان، ص 563.

 

 

 

 

 

 ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره82


آخرالزمان و امام زمان در نهج البلاغه
پنجشنبه یازدهم مهر ۱۳۹۸ ساعت 5:39 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

آخر الزمان و حضرت مهدی (عج) در کلام نهج البلاغه

قم‌نیوز: نهج البلاغه کتابی است فروتر از کلام خدا و فراتر از سخن بشر. کتابی که طراز فصاحت است این کتاب و پیرایه بلاغت...

آخر الزمان و حضرت مهدی (عج) در کلام نهج البلاغه

به گزارش قم‌نیوز، نهج البلاغه کتابی است فروتر از کلام خدا و فراتر از سخن بشر. کتابی که طراز فصاحت است این کتاب و پیرایه بلاغت. 

 

عربیت را بها افزاید و دین و دنیا را به کار آید. نهج البلاغه دائره المعارفی از فرهنگ اسلامی است که خواست امام (ع) در آن تدریس علوم طبیعی و یا فهماندن نکته های فلسفی و یا تاریخی نیست. 

 

سخنان مولا علی (ع) در طرح این مباحث همچون قرآن کریم است که به زبان موعظت از هر پدیده محسوس یا معقولی نمونه ای روشن و قابل درک در پیش چشم بیننده و شنونده قرار می دهد. 

 

نهج البلاغه راهنمای گمراهان و چاره ی بیچارگان است. کسی که خواهان سعادت همیشگی است لازم باشد که این کتاب را سرمشق خود قرار دهد و از سخنان آن پند گرفته و به فرامینش عمل کند.

 

دیدگاه نهج البلاغه از لحاظ حدیث، ادب و تاریخ از عالی ترین درجه اعتبار و سندیت برخوردار می باشد و سخنان برگزیده باب مدینه العلم رسول الله (ص) ، امام علی بن ابیطالب (ع) به عنوان متقن و محکم ترین سخن بعد از کلام وحی و سخنان پیامبر(ص) می باشد.

 

در این میان به موضوع مهدویت در اسلام از دیدگاه نهج البلاغه و کلام امیرالمومنین(ع) درباره وصف آن حضرت پرداخته ایم.

 

حضرت مهدی(عج)؛ باقیمانده حجت الهی و آخرین جانشین از جانشینان پیامبران است

خطبه۱۸۲،از خطبه هایی است که امام علی(ع)، در آن به 

بخش عمده ای از خطبه های نهج البلاغه که در آن ها اشاره به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دارد، مربوط می شود به علائم و نشانه های آخر الزمان، از جمله حضرت در خطبه ۱۸۷ می فرمایند: «هان ای مردم در آینده پشت کردن روزگار خوش، و قطع شدن پیوندها و روی کار آمدن خردسالان را انتظار کشید، این روزگاری است که ضربات شمشیر بر مؤمن آسان تر از یافتن مال حلال است، روزگاری که پاداش گیرنده از دهنده بیشتر است و آن روزگاری که بی نوشیدن شراب مست می شوید، با فراوانی نعمت ها بدون اجبار سوگند می خورید و نه از روی ناچاری دروغ می گویید و آن روزگاری است که بلاها شما را می گزد چونان گزیدن و زخم کردن دوش شتران از پالان! آه! آن رنج و اندوه چقدر طولانی و امید گشایش چقدر دور است!»

بحث پیرامون حضرت مهدی(عج) و موضوعاتی از جمله امام زمان(عج)و زنده کردن اسلام، سیمای ایشان و شناخت آخرالزمان و غیبت،پرداخته است.

 

این خطبه در سال۴۰ ه.ق و در اواخر زندگی آن حضرت، در شهر کوفه بیان شده است، آن حضرت بر روی تخته سنگی که "جعدة بن هبیره مخزونی" آماده کرده بود، ایستاد و در حالی که پیراهن خشنی برتن و شمشیری با لیف خرما بر گردن و کفشی از لیف خرما در پا، برپیشانی او پینه از کثرت سجود آشکار بود، پس از بیان مطالبی پیرامون خدای تعالی و تقوا،به بیان مطالبی پیرامون امام مهدی(ع) پرداخته و فرمودند:

«زره دانش برتن دارد، وبا تمامی آداب، وبا توجه و معرفت کامل آن را فرا گرفته است، حکمت، گمشده اوست که همواره در جستجوی آن می باشد، نیاز اوست که در به دست آوردنش می پرسد؛ در آن هنگام که اسلام غروب می کند و چونان شتری در راه مانده، دُم خود را به حرکت در آورده، گردن به زمین می چسباند؛ او پنهان خواهد شد(دوران غیبت کبری وصغری) او باقیمانده حجت الهی و آخرین جانشین از جانشینان پیامبران است.»

 

علائم آخر الزمان در نهج البلاغه

بخش عمده ای از خطبه های نهج البلاغه که در آن ها اشاره به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دارد، مربوط می شود به علائم و نشانه های آخر الزمان، از جمله حضرت در خطبه ۱۸۷ می فرمایند: «هان ای مردم در آینده پشت کردن روزگار خوش، و قطع شدن پیوندها و روی کار آمدن خردسالان را انتظار کشید، این روزگاری است که ضربات شمشیر بر مؤمن آسان تر از یافتن مال حلال است، روزگاری که پاداش گیرنده از دهنده بیشتر است و آن روزگاری که بی نوشیدن شراب مست می شوید، با فراوانی نعمت ها بدون اجبار سوگند می خورید و نه از روی ناچاری دروغ می گویید و آن روزگاری است که بلاها شما را می گزد چونان گزیدن و زخم کردن دوش شتران از پالان! آه! آن رنج و اندوه چقدر طولانی و امید گشایش چقدر دور است!»

 

یا در خطبه ۱۵۶ آن حضرت از قول پیامبر خدا (ص) چنین می فرمایند: پیامبر خدا (ص) فرمود: « ای علی! همانا این مردم به زودی با اموالشان دچار فتنه و آزمایش می شوند و در دینداری بر خدا منت می گذارند، با این حال انتظار رحمت او را دارند، و از قدرت و خشم خدا خود را ایمن می پندارند. حرام خدا را با شبهات دروغین و هوسهای غفلت زا، حلال می کنند «شراب» را به بهانه اینکه «آب انگور» است و رشوه را که «هدیه» است و ربا را که «نوعی معامله» است حلال می شمارند!»

 

همچنین در حکمت ۱۰۲ از مسخ ارزش ها در آن زمان چنین می فرمایند:« روزگاری بر مردم خواهد آمد که محترم نشمارند جز سخن چین را، و خوششان نیاید جز از بدکار هرزه و ناتوان نگردد جز عادل، در آن روزگار کمک به نیازمندان خسارت و پیوند با خویشاوندان منت گذاری و عبادت نوعی برتری طلبی بر مردم است در آن زمان حکومت با مشورت زنان، فرماندهی خردسالان و تدبیر خواجگان اداره می گردد.»

 

از دیگر آن علائم 

حضرت علی (ع) در حکمت ۳۶۹ نهج البلاغه آینده اسلام و قرآن را تأسف بار می دانند و می فرمایند: « روزگاری بر مردم خواهد آمد که از قرآن جز نشانی و از اسلام جز نامی باقی نخواهد ماند. مسجدهای آنان در آن روزگار آبادان، اما از هدایت ویران است. مسجد نشینان و سازندگان بناهای شکوهمند مساجد، بدترین مردم زمین می باشند که کانون هر فتنه و جایگاه هر گونه خطاکاری اند، هر کس از فتنه بر کنار است او را به فتنه باز گردانند، و هر کس که از فتنه عقب مانده او را به فتنه ها کشاندند، که خدای بزرگ فرماید: «به خودم سوگند، بر آنان فتنه ای بگمارم که انسان شکیبا در آن سرگردان ماند» و چنین کرده است و ما از خدا می خواهیم که از لغزش غفلت ها درگذرد.»

عبارتند از این که:"پرده های عفت و شرم پاره می گردد، زناکاری و تجاوزهای ناموسی علنی می شود، مالهای یتیمان را حلال می شمارند و می خورند، در کیلو کم و کاست می کنند. 

 

به نام امانت داری خیانت می کنند مردها خود را به شکل زنان و زنان خویش را به صورت مردها در می آورند به احکام و دستورات نماز بی اعتنایی می کنندقنوات خشک می شود و قبایل و عشایر از فرمان امام عادل بیرون می روند، عبور از بیابان های میان مکه و بصره ممنوع می شود، مرگ در فقها شایع می شود، دشنام دادن به پدر و مادر شعارشان می گردد، برکت از سال و ماه و روز و هفته برداشته می شود به طوری که هر سالی به مقدار یک روز و هر روزی به مقدار یک ساعت گردد، برای اهل آن دوران، چهره های پاکیزه و باطن های بدسگالی می باشد. مردم به سه گونه حج بجا می آورند، ثروتمندان برای گردش و استراحت، میانه حالان برای تجارت و فقرا برای گدایی، زنان از راه شرمگاه خود امرار معاش می کنند." اینها همگی بیان حضرت علی(ع) می باشد.

 

سرنوشت اسلام و قرآن در آخر الزمان

حضرت علی (ع) در حکمت ۳۶۹ نهج البلاغه آینده اسلام و قرآن را تأسف بار می دانند و می فرمایند: « روزگاری بر مردم خواهد آمد که از قرآن جز نشانی و از اسلام جز نامی باقی نخواهد ماند. مسجدهای آنان در آن روزگار آبادان، اما از هدایت ویران است. 

مسجد نشینان و سازندگان بناهای شکوهمند مساجد، بدترین مردم زمین می باشند که کانون هر فتنه و جایگاه هر گونه خطاکاری اند، هر کس از فتنه بر کنار است او را به فتنه باز گردانند، و هر کس که از فتنه عقب مانده او را به فتنه ها کشاندند، که خدای بزرگ فرماید: «به خودم سوگند، بر آنان فتنه ای بگمارم که انسان شکیبا در آن سرگردان ماند» و چنین کرده است و ما از خدا می خواهیم که از لغزش غفلت ها درگذرد.»

 

در جایی دیگر از سخنان آن حضرت است که می فرمایند: "قرآن زیور داده می شود. به سبب کینه و دشمنی با یکدیگر نمازی در مساجد به پا داشته نشود و از آن به مجلس خورد و خوراک استفاده شود."

 

نهج البلاغه هم سرگردانی این مردم را چنین بازگو می فرمایند:« به راههای چپ و راست رفتند و راه ضلالت و گمراهی پیمودند و راه روشن هدایت را گذاشتند، پس درباره آنچه که باید باشد شتاب نکنید و آنچه را که در آینده باید بیاید دیر مشمارید، چه بسا کسی برای رسیدن به چیزی شتاب می کند اما وقتی به آن رسید دوست دارد که کاش آن را نمی دید و چه نزدیک است امروز ما به فردایی که سپیده آن آشکار شد.»

 

تلفات پیش از ظهور

حضرت علی (ع) فرمودند چهار فتنه در پیش از ظهور پدید خواهد آمد:« در اولی خونریزی مباح می شود، در دومی خونریزی و سرقت اموال است، در سومی خونریزی و سرقت و هتک نوامیس است، چهارمی اگر پدیدار شود حتی اگر در لانه روباه هم باشی باز دچار فتنه خواهی شد.»


اشاره خوف و رجاء و است راج در حکمت30 نهج البلاغه
شنبه ششم مهر ۱۳۹۸ ساعت 20:9 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

⬅️حکمت 30 نهج البلاغه:
الْحَذَرَ الْحَذَرَ فَوَاللَّهِ لَقَدْ سَتَرَ، حَتّى کَأَنَّهُ قَدْ غَفَرَ.
⬇️
امام(علیه السلام) مى فرماید:
(از مجازات الهى) برحذر باش، برحذر باش، به خدا سوگند آن قدر پرده پوشى کرده، که گویى آمرزیده است.(۱)

فرهنگ فارسی معین
🔽
1 - پرهیز کردن .
2 - ترسیدن
3_احتیاط کردن

خوف و رجاء ( ترس و امید )

⚛️چوب خدا صدا ندارد
⚛️دیر و زود دارد سوخت و سوز ندارد

🔴 سنت استدراج

وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ ۚ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا ۚ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ

آنها که کافر شدند، (و راه طغیان پیش گرفتند،) گمان نکنند مهلتى که به آنان مى دهیم، به سودشان است. ما به آنان مهلت مى دهیم فقط براى این که بر گناهان خود بیفزایند. و  براى آنها، عذاب خوارکننده اى (آماده شده) است.
(آل عمران/178)

 

در علم اخلاق ذكر شده است كه انسان ماداميكه در اين عالم است، براى تكامل خودش هم خوف لازم دارد و هم رجاء، تا بتواند بار تكليف را تا سفر آخرت بكشد. اگر تازيانه خوف نباشد غير از هواپرستى كارى از او برنمى آيد و همينطور اگر رجائى هم نباشد شوقى ندارد و لذا فرمود:

مؤمن هميشه بين دو نور است كه هيچ يك بر ديگرى غالب نمى گردد و اگر يكى غالب گردد بار سفر را به منزل نمى رساند هر دو نور بايد مساوى باشند.

 

 

حديثى است كه مى فرمايد: اگر گناه تو گناه اولين و آخرين باشد باز هم از عفو خدا نااميد مباش، زيرا اگر به درگاهش بيائى تو را مى بخشد، چه مانعى دارد كه تو را پاك نمايد.

و در مقام خوف هم فرمود: اگر عمل تمام خائفين را هم داشته باشى باز هم بترس، چون ممكن است از آنكه خدا يك لحظه تو را به خودت واگذار كند كه اگر به خودت واگذار كند به كثافت كارى مى افتى.

 

⏺️داستان خوف و رجاء

شخصى از حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) سؤال كرد كه بلعم باعورا چه شد كه با آن همه علم عاقبت مانند سگ شد؟

حضرت فرمود: چون خدا او را يك لحظه به خودش واگذار كرد.

عرض كرد: چه شد كه به خودش واگذارش كرد؟

حضرت فرمود: به واسطه آنكه شكر نعمت ننمود.

مؤمن عاقل بايستى صفت انبياء را كه تشبيه به چراغ شده است داشته باشد، يعنى چراغ دو چيز لازم دارد تا روشن شود، يكى روغن و ديگرى افروزنده آن ((كبريت)). اگر روغن نداشته باشد فتيله مى سوزد و اگر شعله اى به آن زده نشود خاموش است و روشن نمى شود. قلب مؤمن هم مانند چراغ است، نكند شيطان او را بفريبد.متوجه باشد كه خدا مى بخشد و از آن طرف هم به توسط كبريت خوف، روشن باشد تا بتواند سفر را طى كند

 

🔘وصیت لقمان به فرزندش

«عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِیرَةِ أَوْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ مَا کانَ فِی وَصِیةِ لُقْمَانَ قَالَ کانَ فِیهَا الْأَعَاجِیبُ وَ کانَ أَعْجَبَ مَا کانَ فِیهَا أَنْ قَالَ لِابْنِهِ خَفِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خِیفَةً لَوْ جِئْتَهُ بِبِرِّ الثَّقَلَینِ لَعَذَّبَک وَ ارْجُ اللَّهَ رَجَاءً لَوْ جِئْتَهُ بِذُنُوبِ الثَّقَلَینِ لَرَحِمَک ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع کانَ أَبِی ع یقُولُ إِنَّهُ لَیسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ إِلَّا فِی قَلْبِهِ نُورَانِ نُورُ خِیفَةٍ وَ نُورُ رَجَاءٍ لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ یزِدْ عَلَى هَذَا وَ لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ یزِدْ عَلَى هَذَا»[۱]

«از امام صادق (ع) سوال شد وصیت لقمان چه بود؟ حضرت فرمودند: در آن شگفتی‌هایی بود و عجیب‌ترین آن‌ها چیزی است که به پسرش گفت: «بترس از خدای عزوجل، ترسیدنی که اگر به اندازه‌ طاعت جن و انس آورده باشی هر آینه عذاب کند تو را و امیدوار باش خدایی را که اگر به اندازه‌ گناهان جن و انس آورده باشی هر آینه تو را بیامرزد» پس آن حضرت فرمودند: پدرم فرمودند: همانا بنده‌ای مؤمن نیست مگر آنکه در قلبش دو نور است، نور ترس و نور امید اگر این یکی وزن شود به آن چیزی افزون نشود...
 

🌹خوف و رجا در کنار هم، سبب عبودیّت است

خوف و رجا دو واژه‌ای است که در ظاهر معانی ممتاز از یکدیگرند اما در حقیقت انسان آگاه را به یک هدف می‌رسانند. خوف و رجا از سویی فرد را چنان خائف می‌سازند که لحظه‌ای از غفلت‌های خویش چشم نمی‌پوشد و از آن‌ها می‌هراسد یعنی به مقام ذلّ‌ عبودیت می‌رسد، همین ذلّ‌ عبودیت او را به بندگی می‌کشاند. از سوی دیگر رجایی در وجودش ایجاد می‌کند که تنها به یک معبود پناهنده می‌شود و از او طلب آرامش می‌کند و این پناهندگی و آرامش سبب عبودیت هرچه بیشتر او می‌گردد، خوف و رجا در انسان تعادل و حد میانه‌ای است که باعث عبودیت فرد می‌شود.
 

🔘خوف، نتیجه نظر به خویشتن

اگر موضوع خوف و رجا را از دیدگاه عرفانی بررسی کنیم خواهیم گفت: عارف دو نظر دارد: نظری به خود و نظری به خدای خود.
در نظر اول آنچه می‌بیند نقصان، فقر و عیب خویش است که زمین وجودی او را فرا گرفته و آن‌ را معیوب و آشفته ساخته است. از همین رو در می‌یابد اگر تمامی عبادات جن و انس را انجام دهد بازهم حق بندگی خدای سبحان را ادا نکرده و نزد حضرت حق سرافکنده و شرمسار است؛ زیرا نه تنها عبادت و اطاعتی که شایسته‌ عرضه شدن بر درگاه ربوبیت است، همراه ندارد، بلکه حتی حمدی که او نسبت به معبود بر زبان می‌راند در ذات اقدس الهی نقص و عارضه ایجاد می‌کند؛ زیرا خداوند تنها خود حامد و ثناگوی خویش است و حمد و ثنای واجب الوجود از لسان ممکن الوجود امری ناممکن است.

در این نظر (نظر به خود) اگر حسنه‌ای را می‌بیند نمی‌تواند آنرا به خود منسوب کند، زیرا

«ما أَصابَک مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَک مِنْ سَیئَةٍ فَمِنْ نَفْسِک»[۲]

«(آرى،) آنچه از نیکی‌ها به تو مى‏رسد، از طرف خداست؛ و آنچه از بدى به تو مى‏‌رسد، از سوى خود توست»

پس هر حسنه‌ای که از ناحیه‌ او صورت می‌گیرد به دلیل توفیقی است که حضرت حق به او عطا کرده است و اگر لطف و عنایت خدای سبحان نبود قادر به انجام آن حسنه نمی‌شد. از طرفی اگر مرتکب سیئه و گناهی می‌شود به دلیل نفسانیت وجود اوست و در واقع تنها عامل آن خودش است.

البته خدای سبحان در جایی دیگر می‌فرماید: «قُلْ کلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّه»[۳]«بگو همه از جانب خداست» ممکن است با توجه به این آیه تصور شود که منشأ و مصدر اعمال خوب و بد انسان، خداوند سبحان است، اما چنین تصوری کاملاً اشتباه است. زیرا هر حسنه‌ای که از ما صادر می‌شود به اذن حضرت حق است و فاعل حقیقی‌اش خدای سبحان است. خداوند ما را مختار آفریده است اگر ما به اذن حق از اختیار، حُسن استفاده را داشته باشیم این استفاده‌ حَسَن منسوب به وجود حضرت حق است و اگر دچار سوءاستفاده شویم این بدی منسوب به خود ماست زیرا خود با انتخاب سوء دچار نقصان عمل گشته‌ایم. به همین جهت هنگامی که به خود مراجعه می‌کنیم خوف عارض‌مان می‌شود خوفی که تنها ترس از خویشتن ماست نه ترس از خداوند سبحان.
 

🔘رجا، نتیجه نظر به لطف خداوند

وقتی به لطف خدای سبحان نظر می‌کنیم می‌یابیم که انسان با عنایت حضرت حق از انواع کمالات، خیرات، عنایات بهره‌مند است بدون آنکه استحقاق و قابلیت این الطاف را داشته باشد و یا اینکه از خداوند سبحان این عنایات را درخواست کرده باشد. امید انسان در دریافت عطای حضرت حق همان رجا است. حقیقتاً عامل رجای انسان نسبت به خداوند سبحان الطافی قدیمی است که حضرت حق نسبت به نوع بشر روا داشته است.

رجاء به خداوندی که نه طاعت اهل طاعت به او سودی رساند و نه عصیان اهل معصیت به او ضرری و اگر همه‌ عالم معصیت کنند بازهم به خدائی او لطمه‌ای وارد نمی‌شود.
 

⚛️موازنه خوف و رجا

حضرت امام (ره) می‌فرمایند: انسان باید همیشه در این دو نظر متردد باشد، نه از نقصان، تقصیر و قصورش در قیام به بندگی چشم بپوشد و نه از رحمت و عنایت خدای سبحان. یعنی زمانی که به خود می‌نگرد هیچ یک از اعمالش را قابل عرضه در محضر حق نبیند و چون به الطاف خداوند نظر می‌کند او را پروردگاری کریم می‌یابد که اگر او در جایگاه گنه‌کارترین افراد هم باشد، بازهم کرم ربانی‌اش اقتضا می‌کرد قلم عفو بر صفحه‌ اعمالش درکشد.
 

🔴⬅️مختلف بودن درجات خوف و رجا در افراد

خوف و رجا، با توجه به حالات افراد و میزان معرفت آن‌ها نسبت به خداوند سبحان متفاوت است. به طور مثال،

🔘خوف عوام از عذاب خدای سبحان است و تنها از این جهت نگرانند.

🔘خوف خواص از عتاب و سرزنش حضرت حق است.

🔘خوف خاصان -کسانی که در جمع بندگان خاص حضرت حق برگزیده شده‌اند- از آن روست که شاید هیچگونه عتابی از جانب خدای سبحان برای آن‌ها وجود نداشته باشد اما حضرت حق اذن ورود آنان را برای ورود به جنّت اللقای خود صادر نکند و آنان در بهشتی سکنی گیرند که تنها بهره‌مندی‌شان از حور و غلمان و … باشد نه حضور در جنّت اللقای حضرت حق. چنین امری در دنیا نیز ممکن است صورت پذیرد چنانکه حضرت حق به بنده‌ای انواع نعمات مادی را عطا کند اما لذت مناجات و خلوت با خود را از او دریغ نماید.
 

🔴قصور بندگان از عبادت حق

هیچ بنده‌ای قادر نیست حق عبادت حضرت حق را به جا آورد، زیرا عبادت در واقع حمد و ثنایِ خدای سبحان است و لازمه‌ آن شناخت و معرفتی است که حامد نسبت به محمود -کسی که او را حمد می‌کند- دارد و چون هیچ بنده‌ای نمی‌تواند خداوند را آنطور که شایسته‌ اوست بشناسد، پس نمی‌تواند چنان که شایسته اوست ثناگوی حق باشد.

پیامبراکرم (ص) فرمودند:

«مَا عَبَدْنَاک‏ حَقَ‏ عِبَادَتِک‏ وَ مَا عَرَفْنَاک‏ حَقَّ مَعْرِفَتِک»[۴]

«ما تو را آنچنان که شایسته عبادتت بود، عبادت نکردیم و آنچنان که شایسته شناخت تو بود، نشناختیم»

حضرت امام (ره) در این روایت معتقدند جمله دوم بیانگر علت جمله اول است به این معنی که هیچ بنده‌ای قادر نیست حق بندگی خدای سبحان را ادا کند؛ زیرا او را چنان که شایسته است نشناخته است،

چنانچه پیامبر اکرم (ص) فرمودند:

«أَنْتَ‏ کمَا أَثْنَیتَ‏ عَلَى نَفْسِک‏»[۵]

«تو چنان هستی که خودت ثناگوی خود هستی»

خدای سبحان واجب الوجود است و بندگان ممکن الوجود و به همین جهت بنده، قاصر و ناتوان از ثناگویی ذات او است و به فرموده حضرت امام (ره) «قصور ذاتی حق ممکن است، زیرا ذات حق علو دارد و کسی نمی‌تواند به آن دست پیدا کند. لذا وجود مبارک پیامبر اکرم (ص) را به عنوان واسطه‌ای می 

موضوعات مرتبط: الله جل جلاله، نهج البلاغه

 
موضوعات
برچسب ها
دیگر موارد