مجموعه ای از مطالب سخنرانی و مداحی
نمونه ای از فضایل امام سجاد علیه السلام
سه شنبه یازدهم شهریور ۱۳۹۹ ساعت 14:45 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

منبر ده دقیقه ای از فضائل امام سجاد علیه السلام:

سید الساجدین

پـیـشـواى چـهـارم، انـسانى کامل و برگزیده حق و در همه جهات اخلاقى، عبادى و علمى به اوج کـمـال رسـیـده و نمونه مجسم و عینى قرآن و رسول خدا(ص) بود. در دوران سیاه حکومت اموى که ارزشهاى انسانى و فضائل اخلاقى به فراموشى سپرده شده و مردم به جاى مشاهده زهد...

منبر ده دقیقه ای از فضائل امام سجاد علیه السلام:

پـیـشـواى چـهـارم، انـسانى کامل و برگزیده حق و در همه جهات اخلاقى، عبادى و علمى به اوج کـمـال رسـیـده و نمونه مجسم و عینى قرآن و رسول خدا(ص) بود. در دوران سیاه حکومت اموى که ارزشهاى انسانى و فضائل اخلاقى به فراموشى سپرده شده و مردم به جاى مشاهده زهد، ساده زیستى، تواضع، نوع دوستى، نرم خویى و رعیّت پرورى از زمامداران خود به عنوان خلیفه پـیـامبر(ص)، شاهد دنیا طلبى، اشرافیّت، تجمّل گرایى، خود محورى و بزرگ بینى آنان بـودنـد، آن امـام هـُمـام، چـون خـورشـیـدى فـروزنـده درخـشـیـد و وجـودش مـجـمـع هـمـه فـضائل و ارزشهاى فراموش ‍ شده گشت؛ چندانکه دوست و دشمن را به تحسین واداشت. [1]

محمد بن طلحه شافعى مى نویسد: او، زینت عبادت کنندگان، پیشواى زاهدان، سرور پرهیزکاران و امام مؤمنان است، سیره اش گواه آن اسـت کـه وى فرزند صالح رسول خدا(ص) و سیمایش بیانگر مقام قرب او نزد پروردگار است... .[2]

در این مجال جلوه ها و نمونه هایی از فضائل، سیره و مکارم اخلاقى آن حضرت در طول عمر با برکتشان، که حقیقتاً بهترین و کاملترین الگو برای جوامع بشری است را به تصویر می کشیم:

1. فزونى عبادت :

نیایش امام چهارم (ع) در پیشگاه خدا به حدى بود که آن حضرت سرور و زینت بخش عبادت کنندگان (سیّد العابدین، زین العابدین) و بسیار سجده کننده (سجّاد) لقب یافت. وى در پیشگاه حقّ به قدرى پیشانى بر خاک مى سایید که همه مواضع سجده اش پینه مى بست و هـر سـال دو بـار و هـر بـار پـنـج عـدد از پـینه ها را مى برید، از این رو، به آن حضرت (ذُو الثَّفـَنـات) (یـعـنـى صـاحـب پـیـنـه هـا) مـى گـفـتـنـد.[3]

امـام سـجـّاد(ع) هـنـگـامـى کـه وضـو مـى گـرفـت رنـگ از چهره مبارکش مى پرید. از علّت آن سؤال شد. فرمود: آیا مى دانید مى خواهم در برابر چه کسى بایستم؟![4]

امام باقر(ع) در مورد علت ملقّب شدن پدر بزرگوارش به لقب (سجاد) مى فرماید: او را سـجـّاد نـامیدند، چون: هیچگاه نعمتى را به یاد نمى آورد مگر آن که سجده مى کرد؛ هیچ وقت آیـه اى از قـرآن را کـه سجده (واجب یا مستحب ) داشت نمى خواند مگر آن که سجده مى کرد؛ خداوند هـیـچـگـاه بـدى و ناگوارى را از او دفع نکرد مگر آن که سجده کرد، هیچ زمان از نماز واجب فارغ نـشـد مـگـر آنـ کـه سـجده کرد، هیچگاه بین دو نفر را اصلاح نکرد مگر آن که سجده کرد، (بر اثر فـزونـى ایـن سـجـده هـا) آثـار سـجـده در تـمـامـى مـواضـع سـجـود آن حـضـرت نـمـایـان بود.[5]

2. عفو و گـذشت :

پاسخ بدى را به نیکى دادن از دیگر خصلتهاى پیشواى چهارم (ع) بود. آن امام همام از این خوى برجسته خود چنین یاد مى کند: «جـرعـه اى نـنـوشـیـدم کـه نـزد مـن مـحـبوبتر از جرعه خشمى باشد که در مقام تلافى صاحب آن برنیایم.» [فرو بردن خشم براى من، گواراترین نوشیدنیها بود!] [6]

روزى مـردى هـاشمى به امام (ع) جسارت کرد. آن حضرت سخنى نگفت. پس از بازگشت آن مرد، امام (ع) به حاضران فرمود: آنـچـه ایـن مـرد گـفـت، شـنـیـدیـد؛ دوست دارم همراه من بیایید تا نزد او برویم و پاسخ مرا نیز بشنوید.

امام (ع) به راه افتاد و این آیه را تلاوت مى کرد: «پـرهـیـزکاران کسانى هستند که ... خشم خود را فرو مى برند، و از خطاى مردم در مى گذرند؛ و خدا نیکوکاران را دوست مى دارد.» [7]

امـام (ع) به در منزل آن مرد رسید. وى ـ که تصور مى کرد امام (ع) براى تلافى آمده است ـ در حالى که خود را آماده پاسخ و برخورد کرده بود بیرون آمد. امام (ع) به وى فرمود: اى برادر! تو لحظاتى پیش نزد من آمدى و سخنانى گفتى؛ آنچه گفتى اگر در من هست خداوند مرا بیامرزد، و اگر نیست خدا تو را بیامرزد.

آن مرد با دیدن چنین واکنشى از امام (ع) شرمنده شد و بر پیشانى آن حضرت بوسه زد و گفت: آنچه گفتم در شما نبود و خود بدان سزاوارترم![8]

3. بـخـشـش بـه نـیازمندان :

رسیدگى به مشکلات آنان، خصلت فراگیر همه امامان معصوم علیهم السّلام بود که در زندگى هر یک از آن بزرگواران نمونه هاى فراوانى به چشم مى خورد.

امام سجّاد(ع) زندگى تعداد زیادى از خانواده هاى مستمند را تأمین مى کرد.[9] و هر شـب بـا انـبـانـى انباشته از نان و خرما و ... به طور ناشناس به خانه هاى آنان مى رفت. تا وقـتـى کـه آن حضرت زنده بود کسى نفهمید که نیازهاى آنان را چه کسى تأمین مى کند. پس از شهادت آن حضرت دریافتند که آن فرد ناشناس على بن حسین (ع) بوده است.[10]

پیشواى چهارم هیچ غذایى نمى خورد مگر آن که همانند آن را صدقه مى داد و مى فرمود: هـرگـز بـه(حـقـیـقـت)نـیـکـوکـارى نمى رسید مگر آن که از آنچه دوست مى دارید(در راه خدا)انفاق کنید. [11]؛[12]

روش امـام زیـن العـابـدیـن (ع) در انـفـاق و صـدقـه دادن ایـن بـود کـه قـبـل از آنـکـه صـدقـه را بـه نـیـازمـنـد بـدهـد آن را مـى بـوسـیـد. وقـتـى از عـلّت آن سـؤال شد، فرمود: من دست سؤال کننده را نمى بوسم، بلکه دست پروردگارم را بوسه مى زنم. صدقه پیش از آن که به دست نیازمند برسد به دست پروردگارم مى رسد.[13]

روش دیـگـر آن گـرامـى در صـدقـه، سـرّى انـجـام دادن آن بـود. آن بزرگوار در این باره مى فرمود: صدقه پنهانى، (آتش) خشم پروردگار را خاموش مى کند.[14]

4. شجاعت امـام چـهـارم :

هـمـچـون سـایر امامان علیهم السلام، شجاع، دلیر و ظلم ستیز بود. موضع سخت و سـخـنـان کـوبـنـده آن حـضـرت در بـرابـر ستمگران خودکامه اى همچون عبیداللّه، یزید و عبدالملک بهترین گواه قوّت روحى و شجاعت آن بزرگوار در جریان های بعد از واقعه کربلا و دوران امامت آن امام همام است.

در بـرابـر عـبـیـداللّه کـه آن حـضـرت را تـهـدیـد بـه قتل کرده بود فرمود: آیا مرا به کشتن تهدید مى کنى؟ مگر نمى دانى که کشته شدن (در راه خدا) روش ما و شهادت، کرامت ماست؟[15]

در برابر یزید فرمود: اى پـسر معاویه و هند و صخر! تو مى دانى که جدّم على بن ابى طالب (ع) در روز بدر، احد و احزاب پرچمدار اسلام بود؛ ولى پدر و جدّ تو پرچمدار کافران بودند.[16]

در برابر عبدالملک که آن حضرت را احضار کرد و گفت: من که قاتل پدر شما نیستم، پس چرا با ما رفت و آمد نمى کنید؟:

امام فرمود: قـاتـل پـدرم هـر چند به زندگى دنیوى او خاتمه داد؛ لیکن آخرت خویش را با این جنایت، تباه ساخت؛ اگر تو هم دوست دارى مانند او باشى باش![17]

اتـّخـاذ چـنـیـن موضع قاطع و بیان چنین سخنان عتاب آمیز در برابر این حاکمان قلدر و مستبدّ، در کاخ و محلّ حکومت آنان، شجاعتى فوق تصور مى طلبد.

به علاوه خطبه آتشین آن حضرت در کاخ یزید که به افشاگری جنایت ها و ظلم و فساد دستگاه بنی امیه و خصوصاً یزید انجامید نیز نشان از اوج قدرت روحی و شجاعت آن حضرت دارد.

نتیجه آن که سیره اخلاقی و فضایل و کرامات اهل بیت (ع) کامل ترین و بی بدیل ترین سیره و فضایل اخلاقی است و منحصر به یک دوره یا مرحله ای از زندگی پربار ایشان نمی شود و در لحظه لحظه زندگی ایشان ساری و جاری است. اما این روحیات و کمالات بسته به شرایط زمانی و مکانی و در برابر افراد و جریان ها متفاوت است.

گاهی در برابر مستضعفان و محرومان و ضعفای جامعه ... وَالْکاظِمینَ الْغَیْظَ، وَ الْعافینَ عَنِ النّاسِ اند و انفاق و محبت و گذشت از سرتاسر وجودشان لبریز می شود، و گاهی نیز در برابر مستکبران و ظالمان و حاکمان جور و ستم، شجاع ترین، دلیرترین و محکم ترین انسان ها برای ستاندن حق مظلوم از ظالم اند.

پی نوشتها:

[1] رفیعی، علی، تاریخ اسلام در عصر امامت امام سجاد و امام باقر (ع)، صص 21-17، مرکز تحقیقات اسلامی، 76.

[2] شافعى، محمد بن طلحه، مطالب السؤول، ص 77. اقتباس از تاریخ اسلام در عصر امامت امام سجاد و امام باقر (ع)، نوشته علی رفیعی.

[3] شیخ صدوق، علل الشرایع، ج 1، ص 233. نرم افزار جامع الاحادیث.

[4] همان، ص 232. نرم افزار جامع الاحادیث.

[5] همان، ص 233. نرم افزار جامع الاحادیث.

[6] ما تَجَرَّعْتُ جُرْعَةً اَحَبَّ اِلَىَّ مِنْ جُرْعَةِ غَیْظٍ لا اُکافى بِها صاحِبَها، اصول کافى، ج 2، ص 109. نرم افزار جامع الاحادیث.

[7] ...وَالْکاظِمینَ الْغَیْظَ، وَ الْعافینَ عَنِ النّاسِ وَاللّهُ یُحِبُّ الُْمحْسِنینَ؛ آل عمران، 134.

[8] شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 146.

[9] در روایـتـى از امـام بـاقـر(ع) تـعـداد خـانـواده هـاى تـحـت تکفّل آن حضرت صد خانوار ذکر شده است (ر . ک: مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4 ، ص 154). نرم افزار جامع الاحادیث.

[10] شیخ مفید، ارشاد، ص 258، اقتباس از تاریخ اسلام در عصر امامت امام سجاد و امام باقر (ع)، نوشته علی رفیعی.

[11] لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ، آل عمران، 92.

[12] علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 46، ص 89. نرم افزار جامع الاحادیث.

[13] همان، ص 74. نرم افزار جامع الاحادیث.

[14] همان، ص 88. نرم افزار جامع الاحادیث.

[15] اءبـِالْقـَتْلِ تُهَدِّدُنى؟ اَما عَلِمْتَ اَنَّ الْقَتْلَ لَنا عادَةٌ وَ کَرامَتُنا الشَّهادَةُ (ر . ک: اعیان الشیعه، ج 1، ص 633).

[16] همان.

[17] بحار الانوار، ج 46، ص 121. نرم افزار جامع الاحادیث


روضه ها و گریزهای مکتوب برای مصیبت امام سجاد علیه السلام
چهارشنبه سوم مهر ۱۳۹۸ ساعت 23:5 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

 

 

دو جا امام چهارم داشت جان می داد یک جا در مجلس شام آن موقعی که حضرت سخنرانی کردند،

یزید ملعون خواست امام را بکشد، زینب (سلام الله علیها) خود را سپر قرار داد، گفت: اول من را باید بکشید ... .

یکی جایی هم وقتی آقا را از کنار کشته ها عبور می دادند، زینب نهیب زد به حضرت، ای بقیه الماضی !

چرا چنین می کنید، شما تنها جا مانده اید ... . امام فرمود مگر این بدن، بدن بقیه الله نیست، پاره پاره است ... .

شاید هم یک جای دیگر هم آقا همین حال شدند، وقتی دستاشون را باز کردند، به بدن رقیه نماز بخوانند

از بس بدن سبک شده، آقا چطور جان دادن خواهر را دید؟ .. . .

و سیعلمون الذین ظلموا ایَّ منقلب ینقلبون

از خرابه می گذشتم، منزلم آمد بیاد                         

  دست و پا گم کرده ای دیدم دلم آمد به یاد

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

(محدث نوری این ولایت را نقل می کند) چندی از قضیه کربلا گذشت یه مسیحی اومد،

خدمت زین العابدین (علیه السّلام) گفت، می خوام شهادتین جاری کنم حضرت پرسید چی شده؟

بابام، جدم پیغمبر این همه شما نصیحت کرد، شما مسلمان نشدید، چی شده؟ گفت: دیشب یک خوابی دیدم،

خواب دیدم صحرای کربلا، اهل بیت بودند یکی یکی، ماجراها را گفت، زین العابدین (علیه السّلام) گریه می کردند،

حضرت می گفتند همین طوره، این مسیحی به یه جایی رسید که گفت: آقا دیدم تو خواب اُسرا را وقتی آوردند

تو شام سر مبارک از نیزه افتاد، حرف مسیحی تمام شد، آقا فرمودند: صحنه ها را نشونت دادند،

اما همه را نشون ندادند، ای مسیحی کجا بودی محله ی یهودیا ..

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

@@@@@@@@

 

امام سجاد (علیه السّلام) به نعمان بن منذر مدائنی فرمودند: در شام، هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود.

1- ستمگران در شام، اطراف ما را با شمشیرهای برهنه و نیزه ها احاطه کردند و بر ما حمله نمودند و کعب نیزه به ما می زدند.

2- سرهای شهدا را در میان هودج های زن های ما قرار دادند، سر پدرم و سر عمویم عباس (علیه السّلام) را در برابر چشم عمه هایم زینب (سلام الله علیها) و ام کلثوم (سلام الله علیها) نگه داشتند و سر برادرم علی اکبر (علیه السّلام) و پسر عمویم قاسم (علیه السّلام) را در برابر چشم سکینه و فاطمه (سلام الله علیها) (خواهرانم) می آوردند و با سرها بازی می کردند و گاهی سرها به زمین می افتاد و زیر سم ستوران قرار می گرفت.

3- زن های شامی از بالای بام ها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامه ام افتاد، چون دست هایم را به گردن بسته بودند، نتوانستم آن را خاموش کنم، عمامه ام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزانید.

4- از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را  در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و می گفتند: ای مردم بکشید آن ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند.

5- ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را از در خانه ی یهود و نصاری عبور دادند.

6- ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آنها مقدور نساخت.

7- ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شب ها از سرما آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن همواره در وحشت و اضطراب به سر می بردیم.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

روزی که پیکرم را بر روی ناقه بستند                      

  در یک لحظه جدایی قلب مرا شکستند

آنجا غریب و تنها بودم میان اعدا                            

   دیدم که عمه ام را به تازیانه بستند

من اینچنین جدایی هرگز ندیده بودم                       

تنی به روی خاکُ... رأسش به نیزه باشد

امام سجاد طفل صغیر می دید گریه می کرد ، آب می آوردند وضو بگیرد گریه می کرد ، اگر اسیری می دید احترامش می کرد ، اگر می دید گوسفندی را ذبح  می کنند گریه می کرد ، می فرمود : آبش دادید یا نه ؟ آری آقا ، ما مسلمانیم با گریه می فرمود :عده ای هم در کربلا می گفتند ما مسلمانیم ولی بابای من لب تشنه کشتند .

هر وقت یاد شهر شام می افتاد گریه می کرد . آقا چرا اینقدر گریه می کنی ؟ ( آقا شرح می داد ) می فرمود : اول صبح بود وارد شهر شام شدیم ما را عصر رساندند به مجلس یزید ، آقا خیلی راه نیست چرا اینطور ؟

فرمود : ما را  سر هر کوچه و بازار نگ می داشتند تا این مردم ما را نظاره کنند ما را از محله یهودیان بردند آن ها به ما سنگ می زدند عزیزان پیغمبر را وارد مجلس نا محرم کردند ، ما را خرابه های شام جای دادند

تو این خرابه یکی از خواهران من آنقدر گریه کرد ، سراغ بابا را گرفت خواهر چشم انتظار من با لبان تشنه و شکم گرسنه جان داد  .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

لاله سرخ شهادت تن تب دار من است           

 چشمه فیض خدا چشم گهر بار من است

حافظ خون و پیام شهدای ره دین                   

      لب گویای من و دیده خونبار من است

داغ یک دشت شهید و غم یک خیل اسیر         

          این همه بار گران بر تن تب دار من است

دشمنم بسته به زنجیر و ولی غافل از آن         

      که بر انداختن ریشه او کار من است

پای در سلسله و دست به دامان وصال          

    دشمن از بی خردی در پی آزار من است

پرچم نهضت خونین شهیدان امروز            

        گر چه بر دوش من و عمه افکار من است

صبر را بین که در این مرحله از وادی عشق     

        سخت بیمارم وا  و باز پرستار من است

خواهر کوچک من همچو گلی پرپر شد    

           اشک طفلان ز غمش شمع شب تار من است

ازغم اکبر و اصغر جگرم می سوزد                        

         آه از این غم که خداوند خبر دار من است

بدن امام چهارم را آوردند بقیع بخاک سپردند ، امام باقر وقتی که بدن بابا را غسل می داد اصحاب دیدند گردن مبارک امام چهارم کبود است سؤال کردند یابن رسول الله اثر کبودی گردن مبارک پدر بزرگوارتان چه است ؟

فرمود : این کبودی اثر همان روزهایی است که در شام غل و زنجیر به گردن بابایم بوده ،آخر امام سجاد را از کربلا سوار یک ناقه برهنه کردند پاهای مبارکش را زیر شکم شتر با غل و زنجیر بستند .

تشییع جنازه با شکوهی شد مدینه ،آخر فرزند پیغمبر است ، فرزند زهرا ست باید تجلیل شود اما کربلا ، مگر ابی عبدالله فرزند پیغمبر نبود ، بگویم چطور تشییع شد ، ده ها نفر اسبهای خود را تازه نعل زدند وارد گودی قتلگاه شدند که وقتی خواهرش آمد برادرش را نشناخت .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

در جسم جهان فیض بهارانم من                        

          عالم چو زمین تشنه بارانم من

در زهد دلیل پارسایان جهان                     

        در عشق امام جان نثارانم من

فرزند حسین و زینت عبّادم                   

             شایسته ترین سجده گذارانم من

با این همه منزلت ز سوز دل و جان               

   روشنگر بزم سوگوارانم من

چون لاله همیشه از جگر می سوزم             

    چون شمع همیشه اشکبارانم من

دردا که چه آورد قضا بر سر من           

     ای کاش نمی زاد مرا مادر من

سهل ساعی  گفت: دیدم مردم شام کف می زنند به یکدیگر می رسند تبریک می گویند ، شهر زینت کردند 
پرسیدم چه خبر است؟ گفتند اسیران خارجی می آورند . از کدام دروازه ؟ از دروازه ی ساعات .

سهل ساعدی می گوید : وقتی طرف دروازه ساعات، دیدم جمعیت زیادی شادی می کنند ، کف می زنند تا نگاه کردم دیدم چند سر بریده روی نیزه ها ست  یکی از سرها دارد قرآن می خواند ، سر ها که گذشت دیدم آقای بزرگواری را سوار بر شتر برهنه کردند آثار بزرگی از صورتش نمایان است ، جلو رفتم سلام کردم ، آقا فرمودند : خدا رحمتت کند کی هستی ؟ که مرا در این شهر سلام می کنی ( یعنی اینجا به ما سنگ زدند زخم زبان می زنند ) .

گفتم : آقا من سهل ساعدی هستم از صحابه جدت رسول خدایم ، من از سفر بیت الله بر می گردم ، دارم بیت المقدس می روم . آقا این چه حالی است می بینم . فرمود : سهل ساعدی بابایم را کشتند ، عمویم را شهید کردند به حالش گریه کردم . آقا چه کنم ؟ فرمود سهل ، پارچه ای برایم بیاورزیر زنجیر گردنم بگذار . سهل گفت : تا زنجیر را از گردن آقا بلند کردم دیدم خون تازه از زیر حلقه های زنجیر جاری شد .

بیمار چنین عاشق و دلداده که دیده               

    در تاب و تب از عشق رخ یارکه دیده

گه روی شتر گه به روی خار مغیلان            

     گه مجلس بیگانه و اغیار که دیده

در سلسله از کرب و بلا در سفر شام            

         بر روی شتر پیکر تب دار که دیده

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 


متن روضه امام سجاد علیه السلام _ میرزا محمدی
چهارشنبه سوم مهر ۱۳۹۸ ساعت 18:5 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

السلام عليك يا اباعبدالله"

 

بي شك گداي خانه ات آقا شود حسين

 

هر قطره زود پيش تو دريا شود حسين

 

فيض گدايي تو به هر كس نمي رسد

 

بايد كه زير نامه اش امضا شود حسين

 

در روضه ها به قرب خداوند ميرسيم

 

شب هاي هيئتت شب احيا شود حسين

 

*امام رضا فرمود:مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً يُحيي فِيهِ أمرُنَا" هركي تو مجلس ما اهل بيت شركت كنه"لَم يَمُت قَلبُهُ يَومَ تَمُوتُ القُلُوبُ" قلبش نمي ميره،دل مرده نميشه" حسين جان اگه ما تو رو نداشتيم دل مرده بوديم"همين كه خسته از گناه آلودگي ميشم تا ميام تو مجلس تو زنده ميشم*

 

در روضه ها به قرب خداوند ميرسيم

 

شب هاي هيئتت شب احيا شود حسين

 

*پيرمردا و محاسن سفيدا بايد اينو بگن*

 

از كودكي تا دم مرگم به روي لب

 

تنها حسين بوده و تنها شود حسين ...

 

اي كاش وقت مردن من وقت احتضار

 

ذكر مدام بر لبم آن جا شود حسين ...

 

*34 سال زين العابدين آب مي ديد گريه مي كرد،غذا ميديد گريه مي كرد،هي ميفرمود:"قُتَلِ ابْنُ رَسُولِ اللهِ جايِعا"يعني بابام حسين و گرسنه كشتن؛ "قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللهِ عَطْشاناً" بابامو تشنه كشتن" اين روزا قافله داره ميرسه شهر شام ..." شامي كه قريب 40 سال،كينه امير المومنين و مردمش به دل داشتن"آخ بميرم ،قبل از اينكه اهل بيت وارد بشن سه روز شهرو زينت كردن ..."كوچه هاشو آب و جارو زدن،مردم به هم تبريك گفتن،لباس نو به تن كردن"شهر و چراغوني كردن؛زن هاي رقاصه و آوازه خوان رو آوردن"مگه چه خبره؟

 

سهل صاعدي ميگه من از بيت المقدس ميومدم،ديدم شهرو زينت كردن، ميدونستم اين روزا مردم شام عيدي ندارن،پرسيدم اين چه عيديه كه من خبر ندارم؟گفتن مگه خبر نداري يه مشت خارجي رو دارن ميارن ..." يا صاحب الزمان"اگه ميخواي ببيني بيا دم دروازه شهر ..."

 

"كامل بهايي" مي نويسد 500 هزار نفر به تماشا اومده بودن"آخ بميرم،همه نوشتن صبح زود قافله وارد شهر شد"از دروازه ساعات تا مجلس يزيد چندتا كوچه بيشتر نبود،اما همه نوشتن غروب بود كه اسرا رو وارد مجلس يزيد كرد" يعني انقده ازدحام جمعيت ....،مانع شده بود" زن هاي رقاصه ميزدن و ميرقصيدن " سراي بريده بالا نيزه" زين العابدين تو غل و زنجير جامعه"

 

واي ...... گفت :*

 

 

 

من آن گلم كه خفته به خون باغبان من

 

نه گل نه غنچه مانده به باغ خزان من

 

*ميخوايد بدونيد من كيم؟*

 

هفتاد داغ دارم و در زير آفتاب

 

هجده سر بريده بود سايبان من

 

 

 

*آخ يكي طعنه ميزنه،از بالاي بام يه عده دارن سنگ ميزنن ..." خار و خاشاك دارن بر سر اهل بيت ميريزن" ياصاحب الزمان يه وقت ديدن سر بريده شروع كرد قرآن خواندن ....

 

 

 

"أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً .... " قاري قرآن محترمه ..."علي لب هاي قاري قرآن رو مي بوسيد ..." اما من يه قاري خاكي ميشناسم،تا قرآن خواند،سنگ ها بر اون لب و دندان ..." اخ بميرم ...حسين ....

 

بابا قرآن مي خونه،سنگا به اون لب ميخوره

 

*خدا نياره هيچ دختري كتك خوردن باباشو ببينه،اونقده تو اين كوچه ها سنگ زدن كه تو بعضي نقل ها داره خود سر بريده به زبان درآمد،فرمود: انا المظلوم" من نميدونم بعضي از نانجيبا با چه سنگي سر ابي عبدالله رو ميزدن كه بارها سر از روي نيزه جلوي چشم بچه ها به زمين افتاد ...."

 

اي حسين .....

 

 


متن روضه امام سجاد علیه السلام _حجت الاسلام میرباقری
چهارشنبه سوم مهر ۱۳۹۸ ساعت 18:4 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

 

امشب ديگر صداي مناجات امام(عليه السلام) شنيده نشد؛ ديگر امشب بچه هايش هر چه منتظر ماندند، صداي صوت قرآن بابايشان نيامد؛ صدايي كه هر شب نماز شب مي خواند و گريه مي كرد. بعد از نماز شب هم دعا مي خواند و اين دعا را بيشتر شب ها مي خواند و امام باقر(عليه السلام) مي شنيد. اما همسر و بچه هاي امام(عليه السلام) امشب ديگر اين صدا را نمي شنوند. ديشب آخرين شبي بود كه امام سجاد(عليه السلام) بعد از نماز شبش دعا خواند؛ «مولاي يا مولاي حتي متي و الي متي»؛ چقدر قشنگ خواند؛ خداي من كجا بروم، در خانۀ چه كسي را بزنم؛ «حتي متي و الي متي اقول لك العتبي مره بعد اخري»؛ مي گويم غلط كردم، توبه كردم و ديگر برنمي گردم؛ «ثم لا تجد عندي صدق و لا وفا»؛[1] ولي وقتي به خودم مراجعه مي كنم، مي بينم صداقت در من نيست و باز هم دستم مي لرزد.

اين ها دعايي است كه بعد از نماز شب مي خواند و اشك از محاسنش جاري مي شد و جاي سجده اش مرطوب مي شد. صدا مي زد: «وا غوثاه واغوثاه واغوثاه»؛[2] فرياد رس من، خداي من. آن قدر يا رب يا رب مي گفت كه ديگر نفس هايش به شماره مي افتاد.

اما ديگر امشب مردم مدينه صداي مناجاتش را نشنيدند؛ عجب تشييعي كردند مردم مدينه. تعبير تاريخ اين است كه تمام شاگردان، مردم و حتي مخالفان، بيرون ريختند و گفتند: آقاي ساجد و عابد، آن قرآن خوان نيمه شب و آن مناجات كننده از دنيا رفته و به شهادت رسيده. امام باقر(عليه السلام) را موج جمعيت گرفته بودند و جنازه روي دست هاي مردم به طرف بقيع مي رفت و با چه عظمتي بدن را زمين گذاشتند. تعبير تاريخ اين است؛ بسياري از مردم مدينه امام(عليه السلام) را تشييع كردند.

امام باقر(عليه السلام) بدن بابا را در قبر گذاشت و هنوز جاي زنجير به بدن بود. هنوز جاي زخم هاي چهل منزل به بدن بود. پيشاني اش آثار سجده داشت. صورت نحيف بابا را روي خاك قبر گذاشت. مدينه امروز يك تشييع جنازه داشت و روي دست، جنازه را بردند و مردم جمع شدند، كفن كردند، احترام كردند. روز از خانه ها بيرون آمدند اما سيدها جناز ۀ مادرتان را در دل شب برداشتند و 7 نفر غريبانه تشييع كردند. كنار قبر جزء مولا اميرالمؤمنين(عليه السلام) كسي نبود و خودش بدن را دفن كرد، خودش قاري قرآن حضرت زهرا(سلام الله عليها) بود. خودش تلقين خواند و خودش دفن كرد و خودش خاك ريخت. «ساعد الله قلبك يا ابالحسن يا اميرالمؤمنين». يك وقت هم خم شد صورتش را گذاشت روي خاك قبر؛

زهراي من!

    اشك علي دسته گل قبر توعمر علي در گرو صبر تو
    خيز و بيا رو به سوي خانه كنگيسوي اطفال مرا شانه كن

حجة الاسلام والمسلمين ميرباقري

[1]. بحارالانوار، ج84، ص: 288.

[2]. بحارالانوار، ج6، ص: 232.
 


 
موضوعات
برچسب ها
دیگر موارد