مجموعه ای از مطالب سخنرانی و مداحی
متن روضه پنج شب اول محرم
شنبه شانزدهم تیر ۱۴۰۳ ساعت 18:19 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

شب اول محرم؛ حضرت مسلم علیه السلام

مقدمه

قطعاً خیلی از ماها دوست داریم روزی جای سلمان فارسی بودیم و آنقدر به اهل بیت نزدیک می شدیم که رسول اکرم به ما می فرمودند:تو از مااهل بیتی. مثل سلمان که این جمله درموردایشان بیان شده است اما از اون جایی که لطف خدازیاده، دری به روی ما باز کرده که هر که از آن در وارد بشه از اهل البیته!آن درخانه امام حسین علیه السلام است.

قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَک وَ تَعَالَی اطَّلَعَ إِلَی الْأَرْضِ فَاخْتَارَنَا- وَ اخْتَارَ لَنَا شِیعَةً ینْصُرُونَنَا وَ یفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا- وَ یحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَ یبْذُلُونَ أَمْوَالَهُمْ وَ أَنْفُسَهُمْ فِینَا- أُولَئِک مِنَّا وَ إِلَینَا.

از حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام روایت است که فرمود: خدای علیم متوجه زمین شد و ما را انتخاب نمود و شیعیانی برای ما برگزید که ما را یاری می کنند. برای فرح ما فرحمند و برای حزن ما محزون می گردند. جان و مال خود را در راه ما می بخشند.امشب شب اول محرم شب آقایی که ازاهل البیت فرا گرفت و تا آخرین نفس هایش به پای مولابش ایستاد به شکل جان گدازی شهید شد. ( الخصال شیخ صدوق/ الْأَرْبَعُ مِائَةِ)

السلام علیک یامسلمَ بن عقیل یاسفیَرالحسین علیه السلام

سلام ما بر آن آقایی که دستور امامش را با جان دل خرید و برای رسوندن کلام مولاش تا پای جان ایستادگی کرد و هیچ از یاد امامش غافل نشد. و وقتی که ازبی وفای مردم کوفه با اطلاع شد در صدد این بود که یک جوری امامش را با خبرسازد که کوفه نیاید و همواره به فکراین بود که چه به سرغریب کربلا و خانواده اش خواهد آمد. و زیر لب زمزمه می کرد این زبان حال حضرت مسلم که آقا جان کوفه میا کوفه وفا ندارد اگه میای خونواده و زن بچه هارو نیار این کوفی های بی مروت شرم حیا ندارند. زندگی مسلم هم به این ختم شد که مثل ارباش اسیر بی وفایی کوفیان شد و ابن زیاد دستور داد که آن حضرت را بالای قصر ببرند و قتل برسانند، بکربن حمران مسلم را به بالای قصر، او که ضربت سختی از مسلم (علیه السلام) خورده بود و کینۀ مسلم(علیه السلام) را در دل داشت. آن حضرت را بالای قصر برد و آن ملعون سر مبارک حضرت را جدا کرد و پیکر مطهرش را از بالای قصر به زمین انداخت!

به خون چهره دادم غسل از پا تا سر خود را زیارت می کنم با دست بسته رهبر خود را

به یاد حنجر خونین و کام خشک مولایم لبِ عطشان نهادم زیر خنجر،حنجر خود را

به هر جا پا نهادم من، به رویم دربها بستند که بر دیوار غم بنهاده ام،امشب سر خود را

صدای نالۀ زهرا به گوشم می رسد آری که بالای سرم آورده مولا مادر خود را

معروف است لحظات آخرعمرحضرت مسلم بر سر دارالاماره ایشان روبه مکه نمود و سلامی به اربابش ابی عبدالله می دهند اما جواب این سلام ماند تا روز عاشورا همه یاران شهید شده بودند ابی عبدالله در گودی قتلگاه روبه کوفه نمودند: فنادی یامسلم بن عقیل یا هانی بن عروه

الالعنه الله علی القوم الظالمین

شب دوم محرم؛ ورودیه

مقدمه

در کتاب امالی ابن الشیخ از حضرت صادق علیه السّلام روایت می کند که فرمود: امام حسین که نزد پروردگار میباشد به لشکرگاه و محل قبر خود و شهیدانی که نزدیک آن حضرت مدفونند و زوار خویشتن نظر مرحمت می کند.امام حسین علیه السّلام نام زوار و نام پدران آنان و مقام و منزلتی که نزد خدا دارند از شما که نام فرزند خود را می دانید بهتر می شناسد و بهتر می داند. آن بزرگوار هر کسی را که برایش گریه می کند می بیند و برایش طلب مغفرت می نماید، از پدران خود تقاضا میکند که برای زوارش طلب آمرزش نمایند. امام حسین می فرماید: اگر زائر من بداند که خدا چه ثواب هائی برایش مهیا نموده است خوشحالی وی از گریه و زاری او بیشتر خواهد شد، هنگامی که زائر آن حضرت از زیارت برمی گردد هیچ گناهی نخواهد داشت. شاید بین ما خیلی ها باشند که کربلا نرفتند و آرزوشون این است که بروند و صحن سرای اربابشون ببیند و در بین الحرمین به یاد مولاشون اقامه عزاکنند.

اولین ارزوم زیارت کرببلا

آخرینش رسیدن به کاروان شهدا

اگه من جون بدم این بدنم خونی بشه

به خداممنون مادرت میشم تاهمیشه

حسین جانم

وقتی کاروان اباعبدالله(علیه السلام) رسید به آن سرزمین امام پرسید: نام این سرزمین چیست؟ گفتند: طف(ساحل فرات) امام فرمود: آیا نام دیگری دارد؟ عرض کرد آن را «کربلا» می خوانند. امام فرمود:«أعوذ بالله مِنَ الکرب و البلاء» سپس فرمود: ههنا مَناخُ رِکابنا و مَحَط رِحالِنا و مسفَکِ دِمائنا... همین جا محل بارهای ما و مکان اقامت ما و محل ریختن خون ما است و همین جا جایگاه قبرهای ما است و جدم رسول خدا این چنین به من خبر داده است. نمی دانم که وقتی اهل بیت امام حسین این جمله راشنیدند چه کارکردند باچه امیدی ازناقه ها پیاده شدند. فقط این رو می تونم بگم که غم خاصی بردل زینب سلام الله علیها نشست و دوست نداشتند دراین سرزمین بمانند.

من نمی آیم برون ازمحملم

چون گرفته ای حسین جان این دلم

آخر ای نور دل اهل یقین

من چگونه پا نهم بر این زمین

از مدینه تا به مکه تاکنون

همچو شمع آب گشتم از دورن

این زمین آتش به دل افکنده است

آنچه بر لب نآید اینجا خنده است

خاک اینجا بوی ماتم می دهد

بوی هجران، بویی از غم می دهد

ترسم این خاک پر از درد و مِحَن

در بغل گیرد تنت را بی کفن

آری برای زینب عادت به کربلا سخت بود و ماندن دراین زمین دردآور بود دوست داشتنی نبود اما نمی دانم چه شد که روز یازدهم محرم حرفش تغییر کرد و می گفت من را از کربلا نبرید.

ساربانا مزنید این همه آواز رحیل

آخر این قافله را قافله سالاری است

مبَریدم که در این دشت مرا کاری است

گل اگر نیست ولی صفحه گلزاری است

آخر این جا بدن زخمی حسینم زیرآفتابه! هنوز پیکر عزیزم دفن نشده. این جا پیکر بی دست عباسم اینجاست قنداقه خونین علی اصغرم اینجاست تن اربااربای علی اکبرم.. ..

همه صدابزنید مظلوم حسین.. .

چون چاره نیست میروم ومی گذارمت

ای پاره پاره تن به خدا می سپارمت

شب سوم محرم؛ نازدانه ابی عبدالله علیها السلام

مقدمه

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ نَفَسُ الْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِیحٌ- وَ هَمُّهُ لَنَا عِبَادَةٌ وَ کتْمَانُ سِرِّنَا جِهَادٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ- ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ یجِبُ أَنْ یکتَبَ هَذَا الْحَدِیثُ بِالذَّهَب. در کتاب مجالس مفید و امالی شیخ طوسی از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت میکند که فرمود: نفس کشیدن با غم و اندوه برای مظلومیت ما خاندان تسبیح گفتن برای خدا و مغموم بودن از برای ما عبادت و پوشیده داشتن اسرار ما جهاد فی سبیل اللَّه خواهد بود، سپس فرمود: واجب است که این حدیث را ثواب با طلا بنویسند. یکی ازغم هایی که برسینه اهل بیت سنگینی کرده است سنگینی غم سه ساله ابی عبدالله است که دل خیلی ازدوستداران اهل البت راهم به درآورده. و سالیانه زوارزیادی به زیارت ایشان می روند و حاجات خودشان را از این بانو می گیرند.

السلام علیک یابنت رسول الله السلام علیک یا اخت ولی الله یا عمه ولی الله یابنت الحسین علیه السلام

روز سوم محرم است درهمین روز ها بود که یکی ازدخترهای ابی عبدالله اومد پیش امام حسین علیه السلام وعرضه داشت باباجان چرا روز به روز به لشکردشمن اضافه می شه ولی کسی نیست بیاد به لشکر ما مگر کسی نیست که مارودوست داشته باشه ابی عبدالله جواب دادند چرادخترم امروز لشکرماهم از کوفه می آید. درهمین لحظات بود که دیدند دوتاپیرمرد دران سمت امام می ایند بین خیام ولوله ایی شد اولین کسی که رفت به سمت حبیب و مسلم بن عوسجه غلام بی بی زینب بود که رفت و از طرف خانم زینب خوش آمد گویی گفت. یکدفعه دیدند که حبیب بن مظاهر با مشت به صورت خودش می زنه و گریه می کنه مسلم گفت حبیب چه کار می کنی حبیب گفت معلومه که خاندان نبوت خیلی غریب شدند که با اومدن ما این همه خوشحال شدند معلومه کارشون گره خورده وگرنه من مگه کیم که زینب به من سلام برسونه و خوش آمد گویی کنه. این جا اومدن مسلم و حبیب دل دختر دردانه امام حسین رو شاد کرد و اون رو از نگرانی در اورد اما روزی به سر اهل بیت امام حسین اومد که تو خرابه شام هر کاری می کردند دردانه امام حسین ساکت نمی شد هی می گفت من بابام می خوام خانم تو دلش می خواست که دردل کنه به بابا که چه بلایی سرم اوردند دیدید دختربچه ها این جوریند حتی اگه مامانشونم دعواشون کنه می گن شب بابا اومد خونه بهش می گم زینب سلام الله علیها مونده بود چه طور این نازدانه رو آروم کنه که یکدفعه دیدند که عده ایی باطبقی وارد خرابه شدند طبق رو جلوی دختر امام حسین ع گذاشتند تا روپوش کنارزد تمام غصه ها درد دلش فراموش شد فهمید که وضع باباش از خودش بدتر سر را برداشت و به سینه اش چسبانید و می گریست و چنین می گفت: یا أبَتاهُ! مَن ذَا الَّذِی خَضَبَک بدِمائکَ؟ای بابا جان، چه کسی تو را به خونت رنگین کرده؟من ذالذی ایتمنی فی صغرسنی؟ بابا کی من یتیم کرده یا أبَتاهُ! مَن ذَا الَّذِی قَطَعَ وَریدکَ؟ای بابا جان، چه کسی رگهای گردنت را برید؟ یا أبَتاهُ! مَن ذَا الَّذِیاَیتَمَنی عَلی صِغَرِ سَنِّی؟ای بابا جان، چه کسی در کودکی یتیمم کرد؟ یا أبَتاهُ! مَن لیَتیَمهِ حَتَّی تکَبُرُ...؟ دختر یتیم به چه کسی پناه برد تا بزرگ شود؟ یا أبَتاهُ! لَیتَنی تَوَسَّدتُ التُّراب و لاأرَی شَیبَکَ مُخضَباً بالدِّماءِ. ای کاش خاک را بالش زیر سر قرار می دادم، ولی محاسن تو را خضاب شده به خون نمی دیدم یک دفعه دیدند لبهاشو روی رگ هابریده باباش گذاشت گریه کرد و.صدای رقیه خاموش شد، اهل خرابه احساس کردند که او به خواب رفته. امّا وقتی او را حرکت دادند، دریافتند که جان به جانان سپرده است.

الالعنه الله علی القوم الظالمین

شب چهارم محرم؛ طفلان زینب علیها سلام

مقدمه

در کامل الزیارات از امام حسین علیه السّلام روایت می کند که فرمود: من کشته اشک ها هستم. کسی با غم و اندوهناکی به زیارت من نمی آید مگر اینکه خدا او را با خوشحالی نزد اهل و عیالش باز می گرداند. علامه مجلسی در باره اینکه امام حسین (علیه السلام) فرمود: من شهید اشک هستم می فرماید: یعنی من منسوب به اشک و گریه و سبب آنها می باشم، یا اینکه با گریه و غم و اندوه کشته خواهم شد، ولی احتمال اول واضح تر است. مترجم گوید: از ذیل حدیث پنجم که می فرماید: هیچ مؤمنی یاد آور من نمی شود مگر اینکه گریان خواهد شد این طور بدست می آید: امام حسین بقدری مظلومانه شهید شده که گریه کردن برای آن بزرگوار فطری و ذاتی مؤمن است. بعبارت دیگر، هر گاه مؤمنی یاد امام حسین کند بی اختیار گریان و منقلب خواهد شد. این شب ها و روزها موقع گریه کردن است نکنه بیاد و بره ما دستمون از این در نایاب خالی باشه.

عبدالله ابن جعفر که به علت بیماری و سن زیاد از آمدن به کربلا معذور بود ولی دو نور دیده اش عون و محمد را همراه مادرشان حضرت زینب(سلام الله علیها) فرستاد و سفارش کرد که اگر جنگی رخ داد از حریم امام حسین ع دفاع کنند.

روز عاشورا زینب(سلام الله علیها) لباس نو بر تن عون و محمد کرد و آنها را از گرد و غبار پاک و تمیز نمود و سرمه برچشمانشان کشید و شمشیر به دستشان داد و آنها را آماده شهادت ساخت، سپس آن دو را به حضور برادرش حسین(علیه السلام) آورد واجازه خواست که آنها به میدان بروندامام (علیه السلام) نخست اجازه نمی داد حتی فرمود: شاید همسرت عبدالله خشنود نباشد، زینب(سلام الله علیها) عرض کرد، چنین نیست بلکه همسرم به خصوص به من سفارش کرد که اگر کار به جنگ کشید پسرانم جلوتر از پسران برادرت به میدان بروند. زینب بیشتر اصرار کرد. سرانجام امام اجازه داد، زینب(سلام الله علیها)آن دو گل سرخش را به سوی میدان بدرقه کرد. عمرسعد گفت:«این خواهر عجب محبتی به برادرش دارد که نور دیده اش را به میدان فرستاده است» آن دو برادر به جنگ پرداختند، و رَجَز می خواندند

ما که از نسل علی حیدر کرار هستیم

یادگار حرم جعفر طیار هستیم

دست ما در کفنی کرده بر این پیکر ما

اذن تو هدیه بود بهر دل مادر ما

خواهد او هر چه که دارد بدهد در ره تو

خون ما را بکند زیب و فَرِ درگه تو

در رگ ما به خدا غیرت حق جلوه گر است مشو راضی نگریم مادر ما خون جگر است

سرانجام محمد به شهادت رسید و عون کنار بدن گلگون محمد آمد و گفت: «براردم شتاب مکن بزودی من نیز به تو می پیوندم»محمد نیز جنگید تا به شهادت رسید، امام حسین (علیه السلام) پیکر پاک آن دو نوجوان را به بغل گرفت و در حالی که پاهایشان روی زمین کشیده می شد آنها را به سوی خیمه آورد.

گلان باغ زینب، شدند قربان مولا به دشت کربلایی، شدند مهمان مولا

رسیدند بر وصال، گل دامان مولا نشسته داغشان بر دل نالان مولا

عجیب اینکه بانوان حرم به استقبال جنازه های آنها آمدند،همیشه زینب(سلام الله علیها) در پیشاپیش بانوان بود، ولی این بار زینب دیده نمی شد او از خیمه بیرون نیامده بود تا مبادا چشمش به پیکرهای به خون تپیده پسرانش بیفتد و بی تابی کند و از پاداشش کم شود.(2)وشایدزبان حال زینب این باشه که اگه منبیرون برم نکنه چشم داداشم به صورتم بیفته ازمن کمی خجالت بکشه نکنه شرمنده من بشه من بمیرم شرمندگی حسین نبینم بچه هام فدات شدند خودمم فدایتم داداش.

برادردعاکن که زینب بمیرد

نباشد بعد تو ماتم بگیرد

حسین جانم

نسالک اللهم وندعوک باسمک العظیم الا عظم.. ..

شب پنجم محرم؛ عبدالله بن حسن علیه السلام

مقدمه

قَالَ الرِّضَا علیه السلام مَنْ تَذَکرَ مُصَابَنَا وَ بَکی لِمَا ارْتُکبَ مِنَّا- کانَ مَعَنَا فِی دَرَجَتِنَا یوْمَ الْقِیامَةِ- وَ مَنْ ذُکرَ بِمُصَابِنَا فَبَکی- وَ أَبْکی لَمْ تَبْک عَینُهُ یوْمَ تَبْکی الْعُیونُ- وَ مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یحْیا فِیهِ أَمْرُنَا- لَمْ یمُتْ قَلْبُهُ یوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ. در کتاب امالی از حضرت رضا علیه السّلام روایت میکند که فرمودند: کسی که یاد آور مصیبت ما شود و برای آن ستم هائی که در حق ما شده گریه کند درجه وی فردای قیامت نظیر درجه ما خواهد بود. کسی که متذکر مصیبت ما گردد و گریان شود و دیگران را هم گریان کند چشم وی در آن روزی که همه چشم ها گریانند گریان نخواهد بود. اگر کسی در مجلسی بنشیند که امر دین ما خاندان در آن زنده و تقویت شود قلب او در آن روزی که عموم قلب ها می میرند نخواهد مرد. آی اونهایی که تواین جلسات مش ینید قدرخودتون بدونید امام رضاوعده داده دست شماروبگیره نکنه دست خالی ازجلسه بیرون بری ازخدابخواه بگوخدا ثواب این گریه کردن هام این سینه زدن هام مقدمه ای برای ظهورمهدی فاطمه علیهما السّلام قراربده. یابن الحسن.. .....

عبدالله فرزند امام حسن مجتبی علیه السّلام در کربلا یازده سال داشت، این کودک را امام حسین علیه السّلام به بانوان حرم سپرده بود، تا در خیمه از او نگهداری کنند.هنگامی که امام حسین ع تنها به میدان رفت و هیچگونه یار و یاوری نداشت، وقتی که عبدالله غریبی و مظلومی عمویش را دریافت، برای یاری عمو،از خیمه به سوی میدان دوید.زینب (علیها السلام) به دنبال او حرکت کرد تا نگذارد به میدان برود امام حسین علیه السّلام صدا زد: خواهرم عبدالله را نگهدار، امّا عبدالله خود را به عمو رسانید.

پرستوی حریم کبریایم

کبوتر بچه آل عبایم

نمی ترسم اگرباردبه من تیر

که من باتیرباران آشنایم

اناابن المجتبی ابن المصائب

بلی مردم یتیم مجتبایم

غمه بابا،غم عمه، غم طشت

خدا داند نمی سازد رهایم

خوشم برسینه اوجان سپارم

الهی کن اجابت این دعایم

خدا دعاش رو مستجاب کرد یک دفعه یک حرومی شمشیررو بلندکرده به عمو بزنه صدا زد ویلک یابن الخبیثه اتقتل عمی؟ وای برتوای حرام زاده می خواهی عموی مرا بکشی؟ آن ملعون شمشیررو فرود اورد عبدالله دستش رو سپر قرار داد شمشیر به دست عبدالله اصابت کرد دست به پوست آویزان شد. فریاد زد عمو جان. من می گم تا این اتفاق افتاد بوی امام حسن علیه السّلام تو کربلا پیچید امام حسین علیه السّلام صدازد پسربرادرم حسن علیه السّلام صبرکن الان خدا تورو به بابات می رسونه. ناگاه حرمله تیری به اوزد تو بغل عموش به شهادت رسید

تیرظلم حرمله تنهانه برحلق توخورد

تیر بر قلب علی مرتضی افتاده است

آب مهر مادرو نوباوه ی او تشنه لب

آتش از غم بردل خیرالنساافتاده است

حسین جانم

وَ سَیعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُون


متن ده روضه محرم
چهارشنبه بیست و هشتم تیر ۱۴۰۲ ساعت 4:30 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

ذکر مصیبت و روضه شب های محرم

ذکر مصیبت و روضه شب های محرم

محرم، سرآغاز ماه حزن و اندوه اهل بیت پیامبر علیهم السلام است. همه دوست داران و پیروان خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله غمگین و محزون اند. مراسم و مجالس شادی در میان آن ها تعطیل است. امام رضا علیه السلام می فرمایند: «همین که ماه محرم فرا می رسید، لبخند از لبان پدرم محو می شد و دیگر کسی ایشان را متبسم نمی دید.

تاریخ انتشار : 1396/6/28

بازدید : 56407

منبع : سید بن طاوس،لهوف-مقتل-مفاتیح الجنان- منتهی الامال-سوگواره حسینی ,

شب اول محرم؛ حضرت مسلم علیه السلام

مقدمه

قطعاً خیلی از ماها دوست داریم روزی جای سلمان فارسی بودیم و آنقدر به اهل بیت نزدیک می شدیم که رسول اکرم به ما می فرمودند:تو از مااهل بیتی. مثل سلمان که این جمله درموردایشان بیان شده است اما از اون جایی که لطف خدازیاده، دری به روی ما باز کرده که هر که از آن در وارد بشه از اهل البیته!آن درخانه امام حسین علیه السلام است.

قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَک وَ تَعَالَی اطَّلَعَ إِلَی الْأَرْضِ فَاخْتَارَنَا- وَ اخْتَارَ لَنَا شِیعَةً ینْصُرُونَنَا وَ یفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا- وَ یحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَ یبْذُلُونَ أَمْوَالَهُمْ وَ أَنْفُسَهُمْ فِینَا- أُولَئِک مِنَّا وَ إِلَینَا.

از حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام روایت است که فرمود: خدای علیم متوجه زمین شد و ما را انتخاب نمود و شیعیانی برای ما برگزید که ما را یاری می کنند. برای فرح ما فرحمند و برای حزن ما محزون می گردند. جان و مال خود را در راه ما می بخشند.امشب شب اول محرم شب آقایی که ازاهل البیت فرا گرفت و تا آخرین نفس هایش به پای مولابش ایستاد به شکل جان گدازی شهید شد. ( الخصال شیخ صدوق/ الْأَرْبَعُ مِائَةِ)

السلام علیک یامسلمَ بن عقیل یاسفیَرالحسین علیه السلام

سلام ما بر آن آقایی که دستور امامش را با جان دل خرید و برای رسوندن کلام مولاش تا پای جان ایستادگی کرد و هیچ از یاد امامش غافل نشد. و وقتی که ازبی وفای مردم کوفه با اطلاع شد در صدد این بود که یک جوری امامش را با خبرسازد که کوفه نیاید و همواره به فکراین بود که چه به سرغریب کربلا و خانواده اش خواهد آمد. و زیر لب زمزمه می کرد این زبان حال حضرت مسلم که آقا جان کوفه میا کوفه وفا ندارد اگه میای خونواده و زن بچه هارو نیار این کوفی های بی مروت شرم حیا ندارند. زندگی مسلم هم به این ختم شد که مثل ارباش اسیر بی وفایی کوفیان شد و ابن زیاد دستور داد که آن حضرت را بالای قصر ببرند و قتل برسانند، بکربن حمران مسلم را به بالای قصر، او که ضربت سختی از مسلم (علیه السلام) خورده بود و کینۀ مسلم(علیه السلام) را در دل داشت. آن حضرت را بالای قصر برد و آن ملعون سر مبارک حضرت را جدا کرد و پیکر مطهرش را از بالای قصر به زمین انداخت!

به خون چهره دادم غسل از پا تا سر خود را زیارت می کنم با دست بسته رهبر خود را

به یاد حنجر خونین و کام خشک مولایم لبِ عطشان نهادم زیر خنجر،حنجر خود را

به هر جا پا نهادم من، به رویم دربها بستند که بر دیوار غم بنهاده ام،امشب سر خود را

صدای نالۀ زهرا به گوشم می رسد آری که بالای سرم آورده مولا مادر خود را

معروف است لحظات آخرعمرحضرت مسلم بر سر دارالاماره ایشان روبه مکه نمود و سلامی به اربابش ابی عبدالله می دهند اما جواب این سلام ماند تا روز عاشورا همه یاران شهید شده بودند ابی عبدالله در گودی قتلگاه روبه کوفه نمودند: فنادی یامسلم بن عقیل یا هانی بن عروه

الالعنه الله علی القوم الظالمین

شب دوم محرم؛ ورودیه

مقدمه

در کتاب امالی ابن الشیخ از حضرت صادق علیه السّلام روایت می کند که فرمود: امام حسین که نزد پروردگار میباشد به لشکرگاه و محل قبر خود و شهیدانی که نزدیک آن حضرت مدفونند و زوار خویشتن نظر مرحمت می کند.امام حسین علیه السّلام نام زوار و نام پدران آنان و مقام و منزلتی که نزد خدا دارند از شما که نام فرزند خود را می دانید بهتر می شناسد و بهتر می داند. آن بزرگوار هر کسی را که برایش گریه می کند می بیند و برایش طلب مغفرت می نماید، از پدران خود تقاضا میکند که برای زوارش طلب آمرزش نمایند. امام حسین می فرماید: اگر زائر من بداند که خدا چه ثواب هائی برایش مهیا نموده است خوشحالی وی از گریه و زاری او بیشتر خواهد شد، هنگامی که زائر آن حضرت از زیارت برمی گردد هیچ گناهی نخواهد داشت. شاید بین ما خیلی ها باشند که کربلا نرفتند و آرزوشون این است که بروند و صحن سرای اربابشون ببیند و در بین الحرمین به یاد مولاشون اقامه عزاکنند.

اولین ارزوم زیارت کرببلا

آخرینش رسیدن به کاروان شهدا

اگه من جون بدم این بدنم خونی بشه

به خداممنون مادرت میشم تاهمیشه

حسین جانم

وقتی کاروان اباعبدالله(علیه السلام) رسید به آن سرزمین امام پرسید: نام این سرزمین چیست؟ گفتند: طف(ساحل فرات) امام فرمود: آیا نام دیگری دارد؟ عرض کرد آن را «کربلا» می خوانند. امام فرمود:«أعوذ بالله مِنَ الکرب و البلاء» سپس فرمود: ههنا مَناخُ رِکابنا و مَحَط رِحالِنا و مسفَکِ دِمائنا... همین جا محل بارهای ما و مکان اقامت ما و محل ریختن خون ما است و همین جا جایگاه قبرهای ما است و جدم رسول خدا این چنین به من خبر داده است. نمی دانم که وقتی اهل بیت امام حسین این جمله راشنیدند چه کارکردند باچه امیدی ازناقه ها پیاده شدند. فقط این رو می تونم بگم که غم خاصی بردل زینب سلام الله علیها نشست و دوست نداشتند دراین سرزمین بمانند.

من نمی آیم برون ازمحملم

چون گرفته ای حسین جان این دلم

آخر ای نور دل اهل یقین

من چگونه پا نهم بر این زمین

از مدینه تا به مکه تاکنون

همچو شمع آب گشتم از دورن

این زمین آتش به دل افکنده است

آنچه بر لب نآید اینجا خنده است

خاک اینجا بوی ماتم می دهد

بوی هجران، بویی از غم می دهد

ترسم این خاک پر از درد و مِحَن

در بغل گیرد تنت را بی کفن

آری برای زینب عادت به کربلا سخت بود و ماندن دراین زمین دردآور بود دوست داشتنی نبود اما نمی دانم چه شد که روز یازدهم محرم حرفش تغییر کرد و می گفت من را از کربلا نبرید.

ساربانا مزنید این همه آواز رحیل

آخر این قافله را قافله سالاری است

مبَریدم که در این دشت مرا کاری است

گل اگر نیست ولی صفحه گلزاری است

آخر این جا بدن زخمی حسینم زیرآفتابه! هنوز پیکر عزیزم دفن نشده. این جا پیکر بی دست عباسم اینجاست قنداقه خونین علی اصغرم اینجاست تن اربااربای علی اکبرم.. ..

همه صدابزنید مظلوم حسین.. .

چون چاره نیست میروم ومی گذارمت

ای پاره پاره تن به خدا می سپارمت

شب سوم محرم؛ نازدانه ابی عبدالله علیها السلام

مقدمه

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ نَفَسُ الْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِیحٌ- وَ هَمُّهُ لَنَا عِبَادَةٌ وَ کتْمَانُ سِرِّنَا جِهَادٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ- ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ یجِبُ أَنْ یکتَبَ هَذَا الْحَدِیثُ بِالذَّهَب. در کتاب مجالس مفید و امالی شیخ طوسی از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت میکند که فرمود: نفس کشیدن با غم و اندوه برای مظلومیت ما خاندان تسبیح گفتن برای خدا و مغموم بودن از برای ما عبادت و پوشیده داشتن اسرار ما جهاد فی سبیل اللَّه خواهد بود، سپس فرمود: واجب است که این حدیث را ثواب با طلا بنویسند. یکی ازغم هایی که برسینه اهل بیت سنگینی کرده است سنگینی غم سه ساله ابی عبدالله است که دل خیلی ازدوستداران اهل البت راهم به درآورده. و سالیانه زوارزیادی به زیارت ایشان می روند و حاجات خودشان را از این بانو می گیرند.

السلام علیک یابنت رسول الله السلام علیک یا اخت ولی الله یا عمه ولی الله یابنت الحسین علیه السلام

روز سوم محرم است درهمین روز ها بود که یکی ازدخترهای ابی عبدالله اومد پیش امام حسین علیه السلام وعرضه داشت باباجان چرا روز به روز به لشکردشمن اضافه می شه ولی کسی نیست بیاد به لشکر ما مگر کسی نیست که مارودوست داشته باشه ابی عبدالله جواب دادند چرادخترم امروز لشکرماهم از کوفه می آید. درهمین لحظات بود که دیدند دوتاپیرمرد دران سمت امام می ایند بین خیام ولوله ایی شد اولین کسی که رفت به سمت حبیب و مسلم بن عوسجه غلام بی بی زینب بود که رفت و از طرف خانم زینب خوش آمد گویی گفت. یکدفعه دیدند که حبیب بن مظاهر با مشت به صورت خودش می زنه و گریه می کنه مسلم گفت حبیب چه کار می کنی حبیب گفت معلومه که خاندان نبوت خیلی غریب شدند که با اومدن ما این همه خوشحال شدند معلومه کارشون گره خورده وگرنه من مگه کیم که زینب به من سلام برسونه و خوش آمد گویی کنه. این جا اومدن مسلم و حبیب دل دختر دردانه امام حسین رو شاد کرد و اون رو از نگرانی در اورد اما روزی به سر اهل بیت امام حسین اومد که تو خرابه شام هر کاری می کردند دردانه امام حسین ساکت نمی شد هی می گفت من بابام می خوام خانم تو دلش می خواست که دردل کنه به بابا که چه بلایی سرم اوردند دیدید دختربچه ها این جوریند حتی اگه مامانشونم دعواشون کنه می گن شب بابا اومد خونه بهش می گم زینب سلام الله علیها مونده بود چه طور این نازدانه رو آروم کنه که یکدفعه دیدند که عده ایی باطبقی وارد خرابه شدند طبق رو جلوی دختر امام حسین ع گذاشتند تا روپوش کنارزد تمام غصه ها درد دلش فراموش شد فهمید که وضع باباش از خودش بدتر سر را برداشت و به سینه اش چسبانید و می گریست و چنین می گفت: یا أبَتاهُ! مَن ذَا الَّذِی خَضَبَک بدِمائکَ؟ای بابا جان، چه کسی تو را به خونت رنگین کرده؟من ذالذی ایتمنی فی صغرسنی؟ بابا کی من یتیم کرده یا أبَتاهُ! مَن ذَا الَّذِی قَطَعَ وَریدکَ؟ای بابا جان، چه کسی رگهای گردنت را برید؟ یا أبَتاهُ! مَن ذَا الَّذِیاَیتَمَنی عَلی صِغَرِ سَنِّی؟ای بابا جان، چه کسی در کودکی یتیمم کرد؟ یا أبَتاهُ! مَن لیَتیَمهِ حَتَّی تکَبُرُ...؟ دختر یتیم به چه کسی پناه برد تا بزرگ شود؟ یا أبَتاهُ! لَیتَنی تَوَسَّدتُ التُّراب و لاأرَی شَیبَکَ مُخضَباً بالدِّماءِ. ای کاش خاک را بالش زیر سر قرار می دادم، ولی محاسن تو را خضاب شده به خون نمی دیدم یک دفعه دیدند لبهاشو روی رگ هابریده باباش گذاشت گریه کرد و.صدای رقیه خاموش شد، اهل خرابه احساس کردند که او به خواب رفته. امّا وقتی او را حرکت دادند، دریافتند که جان به جانان سپرده است.

الالعنه الله علی القوم الظالمین

شب چهارم محرم؛ طفلان زینب علیها سلام

مقدمه

در کامل الزیارات از امام حسین علیه السّلام روایت می کند که فرمود: من کشته اشک ها هستم. کسی با غم و اندوهناکی به زیارت من نمی آید مگر اینکه خدا او را با خوشحالی نزد اهل و عیالش باز می گرداند. علامه مجلسی در باره اینکه امام حسین (علیه السلام) فرمود: من شهید اشک هستم می فرماید: یعنی من منسوب به اشک و گریه و سبب آنها می باشم، یا اینکه با گریه و غم و اندوه کشته خواهم شد، ولی احتمال اول واضح تر است. مترجم گوید: از ذیل حدیث پنجم که می فرماید: هیچ مؤمنی یاد آور من نمی شود مگر اینکه گریان خواهد شد این طور بدست می آید: امام حسین بقدری مظلومانه شهید شده که گریه کردن برای آن بزرگوار فطری و ذاتی مؤمن است. بعبارت دیگر، هر گاه مؤمنی یاد امام حسین کند بی اختیار گریان و منقلب خواهد شد. این شب ها و روزها موقع گریه کردن است نکنه بیاد و بره ما دستمون از این در نایاب خالی باشه.

عبدالله ابن جعفر که به علت بیماری و سن زیاد از آمدن به کربلا معذور بود ولی دو نور دیده اش عون و محمد را همراه مادرشان حضرت زینب(سلام الله علیها) فرستاد و سفارش کرد که اگر جنگی رخ داد از حریم امام حسین ع دفاع کنند.

روز عاشورا زینب(سلام الله علیها) لباس نو بر تن عون و محمد کرد و آنها را از گرد و غبار پاک و تمیز نمود و سرمه برچشمانشان کشید و شمشیر به دستشان داد و آنها را آماده شهادت ساخت، سپس آن دو را به حضور برادرش حسین(علیه السلام) آورد واجازه خواست که آنها به میدان بروندامام (علیه السلام) نخست اجازه نمی داد حتی فرمود: شاید همسرت عبدالله خشنود نباشد، زینب(سلام الله علیها) عرض کرد، چنین نیست بلکه همسرم به خصوص به من سفارش کرد که اگر کار به جنگ کشید پسرانم جلوتر از پسران برادرت به میدان بروند. زینب بیشتر اصرار کرد. سرانجام امام اجازه داد، زینب(سلام الله علیها)آن دو گل سرخش را به سوی میدان بدرقه کرد. عمرسعد گفت:«این خواهر عجب محبتی به برادرش دارد که نور دیده اش را به میدان فرستاده است» آن دو برادر به جنگ پرداختند، و رَجَز می خواندند

ما که از نسل علی حیدر کرار هستیم

یادگار حرم جعفر طیار هستیم

دست ما در کفنی کرده بر این پیکر ما

اذن تو هدیه بود بهر دل مادر ما

خواهد او هر چه که دارد بدهد در ره تو

خون ما را بکند زیب و فَرِ درگه تو

در رگ ما به خدا غیرت حق جلوه گر است مشو راضی نگریم مادر ما خون جگر است

سرانجام محمد به شهادت رسید و عون کنار بدن گلگون محمد آمد و گفت: «براردم شتاب مکن بزودی من نیز به تو می پیوندم»محمد نیز جنگید تا به شهادت رسید، امام حسین (علیه السلام) پیکر پاک آن دو نوجوان را به بغل گرفت و در حالی که پاهایشان روی زمین کشیده می شد آنها را به سوی خیمه آورد.

گلان باغ زینب، شدند قربان مولا به دشت کربلایی، شدند مهمان مولا

رسیدند بر وصال، گل دامان مولا نشسته داغشان بر دل نالان مولا

عجیب اینکه بانوان حرم به استقبال جنازه های آنها آمدند،همیشه زینب(سلام الله علیها) در پیشاپیش بانوان بود، ولی این بار زینب دیده نمی شد او از خیمه بیرون نیامده بود تا مبادا چشمش به پیکرهای به خون تپیده پسرانش بیفتد و بی تابی کند و از پاداشش کم شود.(2)وشایدزبان حال زینب این باشه که اگه منبیرون برم نکنه چشم داداشم به صورتم بیفته ازمن کمی خجالت بکشه نکنه شرمنده من بشه من بمیرم شرمندگی حسین نبینم بچه هام فدات شدند خودمم فدایتم داداش.

برادردعاکن که زینب بمیرد

نباشد بعد تو ماتم بگیرد

حسین جانم

نسالک اللهم وندعوک باسمک العظیم الا عظم.. ..

شب پنجم محرم؛ عبدالله بن حسن علیه السلام

مقدمه

قَالَ الرِّضَا علیه السلام مَنْ تَذَکرَ مُصَابَنَا وَ بَکی لِمَا ارْتُکبَ مِنَّا- کانَ مَعَنَا فِی دَرَجَتِنَا یوْمَ الْقِیامَةِ- وَ مَنْ ذُکرَ بِمُصَابِنَا فَبَکی- وَ أَبْکی لَمْ تَبْک عَینُهُ یوْمَ تَبْکی الْعُیونُ- وَ مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یحْیا فِیهِ أَمْرُنَا- لَمْ یمُتْ قَلْبُهُ یوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ. در کتاب امالی از حضرت رضا علیه السّلام روایت میکند که فرمودند: کسی که یاد آور مصیبت ما شود و برای آن ستم هائی که در حق ما شده گریه کند درجه وی فردای قیامت نظیر درجه ما خواهد بود. کسی که متذکر مصیبت ما گردد و گریان شود و دیگران را هم گریان کند چشم وی در آن روزی که همه چشم ها گریانند گریان نخواهد بود. اگر کسی در مجلسی بنشیند که امر دین ما خاندان در آن زنده و تقویت شود قلب او در آن روزی که عموم قلب ها می میرند نخواهد مرد. آی اونهایی که تواین جلسات مش ینید قدرخودتون بدونید امام رضاوعده داده دست شماروبگیره نکنه دست خالی ازجلسه بیرون بری ازخدابخواه بگوخدا ثواب این گریه کردن هام این سینه زدن هام مقدمه ای برای ظهورمهدی فاطمه علیهما السّلام قراربده. یابن الحسن.. .....

عبدالله فرزند امام حسن مجتبی علیه السّلام در کربلا یازده سال داشت، این کودک را امام حسین علیه السّلام به بانوان حرم سپرده بود، تا در خیمه از او نگهداری کنند.هنگامی که امام حسین ع تنها به میدان رفت و هیچگونه یار و یاوری نداشت، وقتی که عبدالله غریبی و مظلومی عمویش را دریافت، برای یاری عمو،از خیمه به سوی میدان دوید.زینب (علیها السلام) به دنبال او حرکت کرد تا نگذارد به میدان برود امام حسین علیه السّلام صدا زد: خواهرم عبدالله را نگهدار، امّا عبدالله خود را به عمو رسانید.

پرستوی حریم کبریایم

کبوتر بچه آل عبایم

نمی ترسم اگرباردبه من تیر

که من باتیرباران آشنایم

اناابن المجتبی ابن المصائب

بلی مردم یتیم مجتبایم

غمه بابا،غم عمه، غم طشت

خدا داند نمی سازد رهایم

خوشم برسینه اوجان سپارم

الهی کن اجابت این دعایم

خدا دعاش رو مستجاب کرد یک دفعه یک حرومی شمشیررو بلندکرده به عمو بزنه صدا زد ویلک یابن الخبیثه اتقتل عمی؟ وای برتوای حرام زاده می خواهی عموی مرا بکشی؟ آن ملعون شمشیررو فرود اورد عبدالله دستش رو سپر قرار داد شمشیر به دست عبدالله اصابت کرد دست به پوست آویزان شد. فریاد زد عمو جان. من می گم تا این اتفاق افتاد بوی امام حسن علیه السّلام تو کربلا پیچید امام حسین علیه السّلام صدازد پسربرادرم حسن علیه السّلام صبرکن الان خدا تورو به بابات می رسونه. ناگاه حرمله تیری به اوزد تو بغل عموش به شهادت رسید

تیرظلم حرمله تنهانه برحلق توخورد

تیر بر قلب علی مرتضی افتاده است

آب مهر مادرو نوباوه ی او تشنه لب

آتش از غم بردل خیرالنساافتاده است

حسین جانم

وَ سَیعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُون

شب ششم محرم؛ قاسم بن الحسن علیه السلام

مقدمه

در کتاب رجال کشی از زید شحام نقل می کند که گفت: ما و گروهی از کوفی ها در حضور امام جعفر صادق علیه السّلام نشسته بودیم که جعفر بن عفان به حضور امام صادق علیه السّلام مشرف شد. حضرت صادق وی را نزدیک خود جای داد و به او فرمود:

ای جعفر! گفت: لبیک! خدا مرا فدای تو کند. فرمود: به من این طور رسیده که تو خیلی خوب در باره امام حسین علیه السّلام شعر میگوئی؟ گفت: آری فدای تو شوم. فرمودند: پس شعر بگو! وقتی وی شعر گفت: امام صادق علیه السّلام بقدری گریه کرد که اشک های آن حضرت به گونه های صورت و ریش مبارکش فرو ریخت و افرادی هم که حضور داشتند گریان شدند.سپس حضرت صادق علیه السّلام فرمود: ای جعفر! بخدا قسم ملائکه مقرب خدا شعر تو را که در اینجا برای امام حسین گفتی شنیدند و بیشتر از ما گریه کردند.ای جعفر! خدا الساعه بهشت را بر تو واجب نمود و تو را آمرزید.آنگاه فرمود: ای جعفر! آیا زیادتر از این برای تو بگویم؟گفت: آری ای مولای من. فرمود: احدی نیست که در باره مصیبت امام حسین شعر بگوید و گریه کند و دیگران را گریان نمایدمگر اینکه خدا بهشت را بر او واجب میکند و او را می آمرزد.

السلام علیک یاقاسم بن الحسن علیه السلام

روز عاشورا قاسم بن الحسن علیهما السلام تا دید که کارزار گشته کفن پوشید کلاه خود نبود به جای آن عمامه ایی به سربست آماده میدان شد به بر عمو آمد اذن میدان خواست عمو اذن نمی داد ولی در روایت هست آن قدر قاسم گریه کرد و دست پای امام را بوسید تا امام اذن به او داد از طرفی اذن داد از طرفی زبان حال حضرت این است که خدایا قاسم امانت برادرم حسن بود من هروقت دلم برای برادرم حسن تنگ می شد نگاه قاسم می کردم قاسم بوی برادرم رامی داد بعد از قاسم وای بر من در روایت هست عمو و عموزاده یکدیگر را بغل کرده و آنقدرگریه کردند تا که غش کردند. قاسم سوی میدان حرکت کرد راوی که در لشکر دشمن است می گوید: یک مرتبه بچه ایی را دیدم که سوار بر اسب شده و کلاه خود هم ندارد و پای او هم به رکاب نمی رسد وارد میدان شد (کانّه قَلَقَه القمر)مثل ماه پاره ایی بود همان راوی می گوید رسم بود که جنگ آوران خودشان را معرفی می کردند، همه متحیرند که این بچه کیست لذا تا در مقابل مردم ایستاد فریلدش یلند شد

ان تُنکرونی فانابن الحسن

سبطُ النبی المصطفی الموئتَمن

مردم اگر مرا نمی شناسید من پسر حسن بن علی بن ابی طالب هستم

هذا الحسین کالاسیرالمرتهن

بین اناس لاسقواصوب المزن

این مردی که در این جا می بینید و گرفتار شما ست عموی من حسین بن ابی طالب است. حمله کرد جنگ نمایانی کرد خیلی از لشگریان دشمن رو به درک واصل کرد. نمی دونم چه بلایی سرقاسم اوردند که ناگهان صدای قاسم بلند شد یاعماه یاعماه

مرا دریاب یا عما زروی مرحمت اکنون

که مرغ روح شوق دیدن بابم حسن دارد

ابی عبدالله علیه السلام خودش به سرعت به بالین قاسم رسوند قاسم آخرین لحضاتش طی می کنه (والغلام یفحصُ برجلیه)ازشدت دردقاسم پاهاشوروی زمین می کوبید آن وقت همه شنیدند که اباعبدالله می گفت(یعزُّوالله عمک ان تدعوه فلایجیبک او اویجیبک فلا ینفعک) پسر براردم چه قدر سخته که عمو تو صدابزنی عمو نتونه برات کاری انجام بده چقدر سخته بر بالین تو باشم کاری از دستم بر نیاد. عرضه بداریم یا اباعبدالله این جا اومدید بالای سرقاسم اما کاشی یک نفر پیدا می شد لحظات آخر سر شما را به دامن بگیره

همه صدا بزنید یاحسین......

درخانه دل غم حسین است

چون ماه محرم حسین است

بی شبهه بود خداعزادار

هرجای که ماتم حسین است

نسالک اللهم وندعوک.....

شب هفتم محرم؛ علی اصغر علیه السلام

مقدمه

در تفسیر علی بن ابراهیم از حضرت علی بن الحسین علیهما السّلام روایت می کند که فرمودند: هر گاه چشم شخص مؤمنی برای شهادت امام حسین علیه السّلام بقدری پر از اشک شود که به گونه های صورتش بچکد خدا او را دائما در غرفه های بهشتی جای خواهد داد. هر شخص مؤمنی که چشمش برای آن اذیت هائی که در دنیا بما رسیده بقدری پر از اشک شود که به گونه های صورت وی برسد خدا او را در جایگاه صداقت در بهشت جای خواهد داد، هر شخص مؤمنی که در راه ما دچار اذیت و آزاری شود و چشمانش برای آن اذیت ها پر از اشک شود و بگونه های صورتش بریزد خدا اذیت و آزارها را از او دور می کند و روز قیامت وی را از غضب خود و آتش جهنم در امان خواهد داشت....

بر قبله عشق جاودانه

افراشته پرچم حسین است

هر درد کنددوا به عالم

اشکی که به ماتم حسین است

السلام علیک یا علی بن الحسین یا باب الحوائج

با مهر حسین و عترت اطهر او

جوییم توسل به علی اصغر او

چون نخل، بلند و دست ما کوتاه است

گیریم ثمر ز شاخ کوچکتر او

سلام بر اون دستان کوچکی که گره های بزرگ رو باز می کنه.

سلام بر اون لب های کوچک و خشکیده ای که تشنگان عدالت رو سیراب می کنه.

سلام بر اون قنداقه ئ خون آلودی که در صحرای کربلا دست بابا رو رنگین نموده.

یکی از مصائبی که خوندن و شنیدنش خیلی سخت است، مصیبت این شش ماهه است.

اونهایی که بچهء کوچک دارند یا بچه بزرگ کرده اند بهتر می فهمند که کربلا چه خبربوده؟

وقتی خواهران این شش ماهه می دیدند توی گرمای شدید، دهان داداش کوچولو خشکیده،رنگش

پریده،دهانش مثل ماهی که از آب بیرون افتاده باشه باز و بسته می شه، چه جوری ناله می زدند و

چه زبان حالی داشتند؟

این قدر گریه نکن هیچ کسی آبت نمی ده

غیر تیر حرمله هیچ کی جوابت نمی ده

مادرت شیر نداره تو که اینو خوب می دونی

پس چرا زبونتو دور لبت می چرخونی

در مقتل لهوف سید بن طاوس آورده تا اباعبدالله علیه السّلام دید جوانان و دوستدارانش کشته شده است صدازد (هل من ذاب یذبُّ عن حرم رسول الله؟...).دراین هنگام صدای گریه زنان حرم بلند شد. بی بی زینب علی اصغر علیهما السّلام روی دستاش گرفت به داداشش داد برادر جان علی اصغر تشنه است سه روز که آب نخورده است پس جرعه ایی آب برایش بخواه. امام علی او را روی دستش گرفت صدا زد ای قوم اهل بیتم رو کشتید و قد بقی هذاالطفل یتلظی عطشا، فاسقوه شربه من الماء. فقط این طفل شیرخوارم مانده

به خاطر تشنگی له له می زند پس جرعه ایی از آب را به او بنوشانید. حضرت درحال سخن گفتن بود که با تیر سه شعبه به گلوی علی اصغر علیه السّلام زدند. امام حسین علیه السّلام دودست مبارکش را به زیر گلوی اصغر علیه السّلام بردند و خون را به اسمان پاشیدند امام باقر علیه السّلام می فرمایند یک قطره از خون گلوبه زمین بازنگشت. نقل می کنند جنازه علی اصغر علیه السّلام رودرحالی که به قنداق خونی پیچیده شده بود به سوی خیمه آورد. سکینه آمدجلو گفت بابا جان ما فکر کردیم که تو علی رو سیراب می کنی امام حسین علیه السّلام فرمودند: که سیراب شد ولی نه به خاطر آب بلکه با تیر دشمن سیراب شد.

حسین جان...

اصغر من کی به زبان آمده

حرمله باتیر کمان آمده

روضه شب هشتم محرم؛ علی اکبر علیه السلام

مقدمه

از امام محمّد باقر علیه السّلام در کتاب کامل الزیارت روایت می کند که فرموده اند: هر گاه چشم مؤمنی برای شهادت امام حسین علیه السّلام بقدری پر از اشک شود که به گونه های صورتش بچکد خدای رؤف او را دائما در غرفه های بهشت جای خواهد داد. بیاد امشب بیاداشک های مولامون سرپیکرجوانش گریه کنیم.

علی اکبر علیه السّلام نخستین نفر از بنی هاشم بود که به میدان رفت هرکسی ازبنی هاشم اذن میدا می خواست امام اجازه نمی داد اما تا علی اکبر اذن خواست ا،امام به او اجازه میدان رفتن داد تودل امام غوغایی برپاست درروایت است آقا صدازدعلی جان می خواهی بروی برو ولی کمی خرامان خرامان برو تابیشتربتونم ببینمت یک نگاهی مأیوسانه به او کرد و گفت: «اَللّهُمَّ کُن أنتَ الشَّهیدُ عَلَیهِم،فَقَأ بَرَزَ إلَیهم غُلامٌ أشبَهُ النّاسِ خَلقاً و خُلقاً و مَنطقاً بِرَسولِکَ و کُنّا إذا اَستَقنا إلی نَبیِّکَ نَظَرنا إلیه؛ خدایا خودت بر این قوم شاهد باش، که به سوی آنها جوانی رفت که از نظر جمال و کمال و سخن گفتن،شبیه ترین مردم به رسول تو است و ما هر گاه مشتاق دیدار پیامبر تو بودیم به چهره علی اکبر می نگریستیم از امام صادق علیه السّلام پرسیدند الذ لذائذ چیست؟ فرمود پدری فرزندی را به حد بلوغ برساند و این پسر در مقابل دیدگان پدر راه برود این منظره خیلی برای پدرلذت بخش است. پرسیده شد سخت رین مصیبت ها چیست؟ فرمودند همان جوان در مقابل دیدگان پدرازدست برود.

سخت است پیش چشم بابا

غلطیده به خون جوان بمیرد

از بهر پدر عصای پیریست

ای وای که پیش ازآن بمیرد

آمد آمد جلویک مرتبه آن صدای مردانه اش رابلند کرد و عمر سعد لعنت الله علیه را مخاطب قرار داد: ای عمرسعد خدا نسلت را قطع کند که نسل مرا قطع کردی این طور علی علیه السّلام به میدان رفت. علی اکبر علیه السّلام وارد میدان شد و جنگی حیدری کرد در مقاتل آمده 120 نفر از سواران دشمن را کشت، تشنگی بر او چیره کرده و برگشت نزد بابا، «یا اَبَۀ! العَطَشُ قَتَلَنِی ثِقلُ الحَدیدِ أجهَدَنی؛ پدر جان! شدت تشنگی مرا کشته و سنگینی اسلحه مرا به زحمت انداخته»امام حسین علیه السّلام گریه کردند و فرمودند: محبوب دلم صبر کن به زودی رسول خدا تو را سیراب خواهد کرد که بعد از آن هرگز تشنه نخواهی شد.»علی به میدان برگشت دشمن بر اثر غافل گیری نیزه ایی به حضرت زد علی اکبر علیه السّلام تعادل خودش را ازدست داد دست به گردن اسب انداخت اسب به میا دشمن رفت هرکسی می رسید ضربه به علی علیه السّلام می زد اون قدر علی علیه السّلام رو زدند تا (فقطَّعوه بسیوفهم ارباًارباً)

در این هنگام علی اکبر علیه السّلام صدا زد: یا ابتاه السلام علیک هذا جدی رسول الله.. .پدرم سلام بر تو جدم رسول الله صلی الله علیه و آله سیرابم کرد و به شما سلام می رساند و می فرماید به سوی ماشتاب کن. ابی عبدالله خودش به بالین علی اکبرش علیه السّلام رسوند علی رو بغل کرد دلش آروم نشود خم شد و وضع خدَّه علی خده علی جان بلند شو بابات دیگه تاب نداره بعد تو اف به این دنیا.

جوانان بنی هاشم بیایید

علی را بر در خیمه رسانید

خدا داند که من طاقت ندارم

علی را بر در خیمه رسانم

شب نهم محرم؛ اباالفضل العباس علیه السلام

مقدمه

در کتاب خصال و کتاب امالی از ثمالی نقل می کند که گفت: حضرت امام زین العابدین علیه السّلام نظری به عبید اللَّه بن عباس بن علی بن ابی طالب علیهم السّلام نمود و شروع بگریه کردند و فرمودند: هیچ روزی برای پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله از جنگ احد سخت تر نبود، زیرا حضرت حمزة بن عبد المطلب علیه السّلام که شیر خدا و رسول بود درآن روز شهید شد.بعد از جنگ احد جنگ موته برای پیامبر خدا ناگوار شد که پسر عموی آن حضرت یعنی جعفر بن ابی طالب در آن روز شهید شد.سپس امام زین العابدین علیه السّلام فرمودند: هیچ روزی مثل روز عاشورای امام حسین علیه السّلام نبود. زیرا تعداد سی هزار نفر که گمان می کردند از این امت بودند اطراف آن بزرگمرد را گرفتند و هر کدام از آنان می خواستند بوسیله ریختن خون امام حسین علیه السّلام بخدا تقرب بجویند. امام حسین علیه السّلام ایشان را یاد آور خدا میکرد ولی نمی پذیرفتند، تا اینکه سرانجام آن حضرت را از راه ظلم و کینه و دشمنی شهید نمودند. آنگاه حضرت سجاد علیه السّلام فرمودند: خدا حضرت عباس علیه السّلام را رحمت کند! حقا که امام حسین علیه السّلام را بر خویشتن مقدم داشت و جان خود را فدای آن حضرت نمود تا اینکه دستهای مبارکش قطع شد. خدای مهربان در عوض دست های عباس علیه السّلام دو بال به وی عطا کرد تا بوسیله آنها در بهشت با ملائکه پرواز نماید. کما اینکه این نعمت را نیز به جعفر بن ابی طالب علیهما السّلام عطا کرد.حضرت عباس علیه السّلام نزد خدا یک مقام و منزلتی دارد که فردای قیامت جمیع شهیدان برای آن غبطه می خورند.

السَلامُ عَلَیکَ یا اَباالفَضلِ العَباس السَلامُ عَلَیک یا عَبدَ الصالح السَلامُ عَلَیک یا قَمَرَ بَنی هاشم

حضرت عباس علیه السّلام قمر بنی هاشم و روشنایی چشم اهل بیت است که یکی از سخت ترین لحظات برای اهل بیت علیه السّلام شهادت او بود و بسیار مظلومانه به شهادت رسید.

ز گلزار صداقت لاله ای خوش رنگ و بو می رفت

به میدان شجاعت تا ابد نامی نکو می رفت

بنی هاشم در آن ساعت خدایا بی قمر می شد

که سوی آسمان ها ساقی مهتاب رو می رفت

به چشمش بود تیریُّ و چو با صورت زمین افتاد

دوباره تیرباشدت به چشم او فرومی رفت

ابی مخنف می نویسد: وقتی که دست های عباس علیه السّلام جدا شد، در حالی که از دو طرف دستش قطرات خون می ریخت به دشمن حمله کرد تا اینکه ظالمی با گرز آهنین بر سر مبارکش زد و آن را شکافت آن هنگام آن مظلوم به زمین افتاد و در خون خود غوطه ور گردید و صدا زد. یا أخی یا حسین علیک منی السلام یا أخی ادرک أخاک

ناگهان از سوی آن قوم شریر

همچو باران بر سر او ریخت تیر

دست او افتاد و مُنشق گشت سر

مُنخسف شد ماه و انشقَّ القمر

چون ز زین افتاد بر بالای خاک

گفت در دم یا أخا ادرک أخاک

امام حسین علیه السّلام مانند شهاب ثاقب به بالین عباس علیه السّلام شتافت او را غرق در خون دید که پیکرش پر از تیر شده و دست هایش از بدن جدا شده و چشم هایش تیر خورده اند«فوقف علیه منحنیاً و جلس عند رأسه یبکی حتّی فاضت نفسه؛ با کمر خمیده به عباس نگریست و سپس در بالین او نشست و گریه کرد تا عباس به شهادت رسید». با صدای بلند گریه کرد و فرمود:«الآن انکسر ظهری و قلّت حیلتی و شمّت بی عدوّی؛ اکنون پشتم شکست و رشته ی تدبیر و چاره ام از هم پاشید و دشمن بر من چیره شد و شماتت می کند.

سقای دشت کربلا ابالفضل

دستش شده ازتن جدا ابالفضل

ذکر مصیبت

روز عاشورا بعد از ظهر بود، دورش را گرفتند. کسی از یاران دیگر نمانده بود. خانم ها گفتند: آقا اگر دین به ما اجازه می دهد، مردی برای شما نمانده، ما اسلحه برداریم از شما دفاع کنیم. ما با دشمن ها وارد جنگ بشویم. آقا فرمودند: نه عزیزان من، شما بمانید من دیگر باید بروم. یک نگاهی به همه کرد و خداحافظی کرد.«عَلَیکنَّ مِنِّی السَّلَام»

اما به این سادگی نبود، صدای ناله زن و بچه به آسمان بود. خودش هم مثل ابر بهار گریه می کرد. بعد هم یک خداحافظی با زینب کبری(س) کرد. دست را روی قلب خواهر گذاشت، خواهرم تحمل کن. گفت حسین جان چه کنم؟ حضرت فرمود: با خدا معامله کن. تکیه به خدا کن. سوار بر مرکب شد. دیگر همه دل بریدند، می خواهد برود. دید مرکب راه نمی رود، من که با همه خداحافظی کردم، بچه ها را که بوسیدم. با خواهرم که خداحافظی کردم. اسب، تو چرا نمی روی؟ چشم اسب هم دارد اشک می ریزد. دید سکینه جلوی اسب آمده است. بابا می خواهی بروی؟ مولا پیاده شد، روی خاک نشست. حداکثر سنی که برایش نوشته بودند، سیزده سالش بود. نشاند بغل دست خودش، گفت: بابا، صبح تا حالا که برای این تک شهدا میدان می رفتی، بر می گشتی. الآن که داری می روی هم بر می گردی؟ دخترم نه، دیگر این آخرین باری است که من می روم. ولی دیگر بر نمی گردم. بابا نمی شود یک کاری برای ما بکنی؟ چی عزیزم؟ قبل از رفتن، خودت بیا ما را به مدینه برگردان. سکینه جانم من که دیگر وقتم تمام شده است، نمی گذارند که من برگردم. بابا تو از من یک درخواست کردی من نمی توانستم جواب تو را بدهم. حالا من از تو یک درخواست بکنم؟ بچه بلند شد دست به گردن پدرش انداخت، صورت بابا را روی سینه اش گذاشت. بابا را بوسید، بابا چی کار کنم؟ سکینه جان آن که من از تو می خواهم این است که آنقدر زیاد برای من گریه نکن. حضرت به میدان آمد، حمله کرد. ترسیدند، راه باز کردند. وارد شریعه شد؛ «الْمَاءَ حَتَّی تَشْرَبَ»؛قصد کرد یک خورده آب بخورد. «و رماه حصین بن الامیر بسهم فی خده»؛ «هنوز آب را ور نداشته بود یک تیر به صورتش زدند. گردن اسب را گرفت، سرش را نزدیک آب برد.» به اسب گفت:«أَنْتَ عَطْشَان»؛ «تو هم که تشنه ای و من هم تشنه هستم.» «وَ اللَّهِ لَا ذُقْتُ الْمَاء»؛ «به خدا قسم تا تو آب نخوری، من نمی خورم.»

از یک حیوان این جور پذیرایی می کنند، آن وقت ما یک عمری بیاییم گریه کنیم و نماز بخوانیم و روزه بگیریم، چه جوری از ما پذیرایی می کنند، خدا می داند. «فَلَمَّا سَمِعَ الْفَرَسُ کلَام» اسب وقتی سخن اباعبدالله(ع) را شنید پوزش را از نزدیک آب تا جایی که می شد بالا آورد. گردن را بالا نگه داشت. یعنی تو تشنه باشی و من آب بخورم. «وَ لَمْ یشْرَب»؛ «آب نخورد.»

تو شریعه بود که یک مرتبه جارچی ها با هم صدا زدند. به خیمه های اباعبدالله(ع)حمله کردند. حضرت بدون اینکه وقت کند آب بخورد، بیرون آمد. به طرف خیمه ها پیچید، دشمن عقب نشینی کرد. وقتی آمد کنار خیمه ها بچه ها و خواهر ها و زن ها بیرون ریختند، دیدند صورت و پیشانی زخم است. فریاد زن و بچه بلند شد. «و تطمن وجوههن» شروع کردند به سر و صورت زدند. فرمود: «فقال لهن مهلا» گریه نکنید. «فان البکاء عماکم» الان گریه نکنید، آن وقت فریاد زد، «یا زینب، یا کلثوم، یا سُکینَةُ یا فَاطِمَةُ یا زَینَبُ یا أُمَّ کلْثُومٍ عَلَیکنَّ مِنِّی السَّلَام»دیگر برای اسارت آماده بشوید. برای سیلی خوردن، تازیانه خوردن، آماده بشوید. نمی شود که از مادر من ارث نبرید. نمی شود که فقط فاطمه(س) سیلی بخورد. نمی شود که قنفوز مادرم را بزند، شما را نزنند. حرکت کرد وقتی یک ذره دور شد، زینب کبری(س) گریبان چاک زد و روی خاک افتاد. دوباره برگشت کنار زینب نشست. شما کسی را که غش می کند با چی به هوش می آورید؟ آب نبود. خم شد صورتش را نزدیک صورت زینب آورد، شروع کرد گریه کردن اشک چشم روی صورت ریخت. خواهر چشم را باز کرد، دید حسین(ع) است. سر زینب(س) را به دامن گذاشت. خواهرم جدم رفت، بابام رفت، مادرم رفت، برادرم رفت، چرا این قدر بی تابی می کنی؟ بعد امام حسین(ع) رفت وارد معرکه شد. امام صادق(ع) می فرماید: بابای من وسط معرکه، سی و سه تیر به بدنش آمد. سی و چهار زخم شمشیر هم به ایشان خورد. ایشان در جای دیگر می فرماید: نیزه دست خودش را روی زمین فرو کرد، همانطور که روی مرکب نشسته بود، آرام به نیزه تکیه داد. همان طوری که به نیزه تکیه داده بود، پیشانی را مورد حمله قرار دادند. دامن پیراهن را بالا زد تا اینکه جلوی خون پیشانی را بگیرد، نمی دانم چند نفر ولی از همه طرف شروع به سنگ باران کردن، کردند. این جا یک جمله مال زینب کبری(س) است. مثل اینکه دختر علی(ع) تو این شلوغی بالای بلندی آمده بود. زینب کبری(س) می گوید: آن وقتی که تکیه داده بود یک نفر آمد جلو، یک شمشیر به سرش زد عمامه اش پر خون شد. عمامه را نمی شد نگه داشت. عمامه را برداشت، سرش برهنه شد. اسب آمد در گودال، دست و پایش را پهن کرد که تا ارتفاع اباعبدالله(ع) را با زمین کم کند. آرام پایش را از رکاب در آورد، می خواست خودش پیاده شود، نشد به زمین افتاد.

بلند مرتبه شاهی زر به زیر افتاد اگر غلط نکنم، اسب بر زمین افتاد

زینب می گوید: «فحمل علی من کل جانب» تا دیدند افتاد از همه طرف ریختند. در گودال یکی با پا روی شانه اش، روی دستش، دیگری روی سرش و روی پایش آمد. یک مرتبه دیدند شمر آمد، راه برایش باز کردند. جلو زن و بچه با دو زانو آمد و رو سینه نشست.

او می کشید و من می کشیدم او خنجر از کین من ناله از دل

او می برید و من می بردیم او از حسین سر من از حسین دل



گلچین نوحه حاج حسین فخری
یکشنبه هفدهم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 6:19 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

 

separator line

متن نوحه حسین فخری – بعد من قافله سالار تویی، خواهرم

بنشین تا به تو گویم زینب
غم دل با تو بگویم زینب
بعد من قافله سالار تویی، خواهر من
دختر حیدر کرار تویی، خواهر من
خون ما جمله در این دشت روان خواهد شد
خولی و شمر به ما دشمن جان خواهد شد، خواهر من
خواهرم! اکبر و عباس و علی اصغر من
هدف نیزه و پیکان جفا خواهد شد، خواهر من
جمله یاران حسین در سفر کرب و بلا
سر به کف، جان به ره دین خدا خواهد شد، خواهر من
خواهرم! خون شهیدان به بیایان بلا
نهر جوشنده و پر شور و نوا خواهد شد، خواهر من
چون که با دجله و با نهر فرات آمیزد
خواهرم! خوب نگر تا که چه ها خواهد شد، خواهر من
موج طوفنده و غرّان چو هزاران شمشیر
بی امان بر سر عُدوان خدا خواهد شد، خواهر من
چون که خون شهدا چشم عدو را بندد
بزم طاغوت به یک لحظه عزا خواهد شد، خواهر من
بعد من خواهر من باز نما قصه ما
چو زبانت سپر آل عبا خواهد شد، خواهر من
چون که بر نی سر پر خون حسینت بینی
خواهرم! صبر نما! ظلم فنا خواهد شد، خواهر من
اهل بیتم همه در سوگ پدر می گریند
ام کلثوم در آن دم به نوا خواهد شد، خواهر من
گر تو را مضطر و نالان و پریشان بینند
شاد و خندان دو لب دشمن ما خواهد شد، خواهر من
لشگر خصم شما را به اسیری گیرند
شام غم مسکن و مأوای شما خواهد شد، خواهرمن
این زمان نوبت شمشیر زبان می اید
تیز و برّان چو خون شهدا خواهد شد، خواهر من

separator line

خون از شفق تنگ غروب از حسین فخری

آسمان غرق به خون از شفق تنگ غروب
روشنی گشته و خونین شده در چنگ غروب

پرده شهپر مرغان زند آهنگ غروب
دل سودا زدگان هم شده همرنگ غروب

ای دلا هم همه باد وزان می شنوی
زجه و ناله اوراق خزان می شنوی

آه سودا زده نای شبان می شنوی
شکوه بلبل ناکام جوان می شنوی

بازآ بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ
گر گبر و یهود و بت پرستی بازآ

این درگه ما درگه نومیدی نیست
صدبار اگر توبه شکستی بازآ

مرغ حق است که پرده جان می نالد
این خزان است کزو چرخ و زمان می نالد

از خزان گشتن گل دیده خلقت بگریید
دایه غم زده پیر طبیعت بگریید

separator line

متن نوحه ساربان حسین فخری

ساربان آهسته ران اینجا گلی گم کرده ام

 

آخر از نیتا گلی پژمرده را پیدا کنم

 

مثل بلبل در گوش او نجوا کنم

 

کربلا را با سرشک چشم خود دریا کنم

 

من در این وادی در این صحرا گلی گم کرده ام

 

ساربان آهسته ران اینجا گلی گم کرده ام

 

میبری صحرا به صحرا کوه به کوه ما را چرا

 

بی برادر راه شامم میبری تنها چرا

 

شرمت اما ناید از رخساره زهرا چرا

 

رو به شامم میبری اما گلی گم کرده ام

 

اشتران ای مرکبان زینب کبرا درنگ

 

عرصه بر فرزند زهرا شد در اینجا تنگ تنگ

 

گوشم آرامش ندارد دیگر از آهنگ زنگ

 

کم کنید آهنگ جا فرسا گلی گم کرده ام

 

بی حسین ای ساربان آخر سفر ننموده ام

 

بی چراغ چهره ات شب را سحر ننموده ام

 

من که دور از روی او یک لحظه سر ننموده ام

 

میروم تنها ولی زیبا گلی گم کرده ام

 

یا مرا با خود نبر منزل به منزل ساربان

 

یا که سر را میزنم بر چوب محمل ساربان

 

آخر اینجا جسم پاکی مانده در گل ساربان

 

آفتابی یا مهی را یا گلی گم کرده ام

 

separator line

 

متن نوحه یه دشنه بر لب تشنه داره با مداحی حسین فخری

دشنه، بر لب تشنه

خنجر، بر تار حنجر

در خواب، کودک بی تاب

خاموش، طفل در آغوش

زینب، آیه ها بر لب

خواهر، داغ براد

عباس، بوی گل یاس

اکبر، لاله پر پر

بیدار، سینه تب دار

فریاد، این همه بیداد

هی هات، شام خراباد

گریان، محفل یاران

آتش، شعله سرکش

بستر، خیمه خاکستر

آدم، غرق در ماتم

بر لب، ناله های شب

 

separator line

 

متن نوحه تو خرابه های شام دختری نشسته بود

یکی بود یکی نبود

 

زیر گنبد کبود

 

تو خرابه های شام دختری نشسته بود

 

تو چشاش بلور اشک ، زنگ غم بود تو صداش

 

سینه مالامل درد ، خونی بود گوشواره هاش

 

دخترک روی زمین پاهاشو میذاشت یواش

 

ای خدا نگاه بکن ، جای خار کف پاش

 

نمی دونید بدونید دختر عاشق باباست

 

وقتی که زار می زنه ، یعنی دختر بی باباست

 

دختر زار و نحیف هی می گفت بابام کجاست

 

بوی آشنا رسید ، دید جلوش طشت طلاست

 

توی اون ویرونه ها درد دل داشت با باباش

 

کو عمو عباسمون به کجا رفته داداش

 

*********************

متن نوحه هفتادو دو پروانه با صدای حسین فخری

هفتاد و دو پروانه ، پروانه ی فرزانه

شمع رخ حق دیدن ، رفتند چو مستانه

رفتند همه مه رویان ، لا حول و لا گویان

آن منزل توست نی این ، رفتند از این خانه

از ساغر دل داده ، مدهوش و افتاده

از پیر خراباتش ، تا کودک دردانه

پیراهن خود بینی ، از تن بدر آوردند

 

تا که نشود حایل ، بین خود و جانانه

رفتند چو کبوترها ، مستانه و بی پروا

باآنکه بدانستند ، دامی است و بی دانه

این نی که فنا باشد ، در عین بقا باشد

از کالبد خاکی ، تا کودک شش ماهه

خواهی که شوی کامل آن مرحله ها طی کن

این سلسله ها سالک ، خالی نکند شانه

 

*******************

بر لب آبم و از داغ لبت میمیرم

 

هردم از غصة جانسوز تو آتش گیرم

 

مادرم داد بمن درس وفاداری را

 

عشق شیرین تو آمیخته شد با شیرم

 

گاه سردار علمدارم و گاهی سقا

 

گه بپاس حرمت گشت زنان چو نشیرم

 

در نگاه غضب آلودة من دشمن دید

 

که چوشیری من از این جیفة نیاسیرم

 

بوتة عشق تو کرده است مرا چون زرناب

 

دیگر این آتش غمها ندهد تغیرم

 

گرمرا شورو جوانی و بهار عمر است

 

ازخران تود گرایگل زهرا پیرم

 

اکبرت کشته شد و نوبتم آخر نرسید

 

سینه ام تنگ شد از بسکه بود تأخیرم

 

غیرتم گاه نهیبم زند از جا برخیز

 

لیک فرمان مطاع تو شود پاگیرم

 

تا که مأمور شدم علقمه را فتح کنم

 

آیت قهربیان شد ز لب شمشیرم

 

سایة پرچم تو کرد سرافراز مرا

 

عشق تو کرد عطا دولت عالمگیرم

 

کربلا کعبه عشق است و من اندر احرام

 

شد در این قبله عشاق دوتا تقصیرم

 

دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد

 

چشم من داد از آن آبروان تصویرم

 

باید این دیده و ایندست دهم قربانی

 

تا که تکمیل شود حج من آنگه میرم

 

زاینجهت دست بپای تو فشاندم بر خاک

 

تا کنم دیده فدا چشم براه تبرم

 

ای قد و قامت تو معنی قدقامت من

 

ایکه الهام عبادت زوجودت گیرم

 

وصل شد حال قیامم زعمودی بسجود

 

بی رکوع است نماز من و این تکبیرم

 

جسدم را بسوی خیمة اصغر نبرید

 

که خجالت زده زآن تشنه لب بی شیرم

 

تا کند مدح ابوالفضل امام سجاد

 

نارساهست حسان شعر من و تقریرم

 

شاعر: حبیب الله چایچیان(حسان)

 

************

امشب شهادت نامه ی عشاق امضا می شود

 

فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا می شود

 

امشب کنار یکدگر، بنشسته آل مصطفی

فردا پریشان جمعشان، چون قلب زهرا میشود

 

امشب بود بر پا اگر، این خیمه ی ثاراللهی

فردا به دست دشمنان، بر کنده از جا میشود

 

امشب صدای خواندن قرآن به گوش آید ولی

فردا صدای الامان، زین دشت بر پا می شود

 

امشب کنار مادرش، لب تشنه اصغر خفته است

فردا خدایا بسترش، آغوش صحرا می شود

 

امشب که جمع کودکان، در خواب ناز آسوده اند

فردا به زیر خار ها، گم گشته پیدا می شود

 

امشب رقیه حلقه ی زرین اگر دارد به گوش

فردا دریغ این گوشوار از گوش او وا می شود

 

امشب به خیل تشنگان، عباس باشد پاسبان

فردا کنار علقمه، بی دست، سقا می شود

 

امشب که قاسم زینت گلزار آل مصطفی ا ست

فردا ز مرکب سرنگون، این سرو رعنا می شود

 

امشب گرفته در میان، اصحاب، ثار الله را

فردا عزیز فاطمه، بی یار و تنها می شود

 

امشب به دست شاه دین، باشد سلیمانی نگین

فردا به دست ساربان، این حلقه یغما می شود

 

امشب سر سر خدا، بر دامن زینب بود

فردا انیس خولی و دیر نصاری می شود

شاعر:حبیب الله چایچیان(حسان)

 

***************

 

رو به سوی خیمه‌ها زینب شتابان می‌رود

در میان دود و آتش اشک‌ریزان می‌رود

 

ذکر طفلان حرم صد آه و واویلا شده

هر یکی از خیمه‌ای سوئی هراسان می‌رود

 

آنچنان رو سوی آتش راه زینب می‌رود 

گوئیا دخت علی سوی گلستان می‌رود

 

گوئیا ساحل ندارد هیچ این دریای غم 

کودکی هر سو روان آتش به دامان می‌رود

 

آتش اندر خیمه آل‌عبا افکنده خلق

مضطرب زینب به دنبال یتیمان می‌رود 

 

قحطی آب است و لب تشنه همه اهل حرم

از تن آنان تو گوئی او عطشان می‌رود

 

مانده زین‌العابدین تنها میان خیمه‌ای

عمه‌اش بالین آن بیمار نالان می‌رود

 

در میان خیمه‌ها جسم شهیدان مانده است

بی‌معین درمانده زینب سوی آنان می‌رود

 

آتشی که درب و بیت خانة زهرا بسوخت

تا قیام آل‌پیغمبر فروزان می‌رود

 

وای آن بانو که بد نور دل و زیب پدر 

در غل و زنجیر کین با آل‌سفیان می‌رود

 

***************

در صف کرببلا(2) با دو صد شور و نوا گفتا شاه شهدا

 

بهر الله نهضت از ما

 

وعده کردم به خدا(2) از سر صدق و صفا تا کنم جان به فدا

 

بهر الله نهضت از ما

 

پرچم سرخ بگیرم(2) دست ظالم ببرم تن به ذلت ندهم

 

بهر الله نهضت از ما

 

می روم کرببلا(2) با دو صد شور و نوا تا کنم جان به فدا

 

بهر الله نهضت از ما

 

*******************

 

 


متن واحد و زمزمه ده شب محرم
شنبه شانزدهم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 6:46 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

************************************

 

 

 

واحد - امام حسین علیه السلام

 

دریافت فایل:  

 

 

 

 

 

واحد – امام حسین علیه السلام – به سبک محرم 91 هیئت میثاق با شهدا

 

 

 

خداروشکر تو این دلم محبت تو جا گرفت

 

وجود من شمیمی از بهار کربلا گرفت

 

آه/با این بدیهام/داری می سازی/جداً تو خیلی/بنده نوازی

 

اگرچه غیر معصیت/از این گدا ندیدی

 

همیشه هر کجا بودم/آبروم و خریدی

 

ای...مهربون ارباب..

 

من دوست دارم تو صحرای غم تو آواره بشم

 

نذار برم سمت گناه نذار که بیچاره بشم

 

آه/من بد ولیکن/تو خوب خوبی/یا حجت الله/اغفر ذنوبی

 

دلم میخواد که جون بدم/برا غم تو ارباب

 

عزای من یکی شه با/محرم تو ارباب

 

ای...عزیز زهرا...

 

ای که صفای هر دلی می جوشه از عطای تو

 

بهشت قلب عاشقاس،زمین کربلایی تو

 

آه/چه کربلایی/چه لاله هایی/هنوز دارن اون/خاکا نوایی

 

همینجا بود که بر حسین/جنایت و جفا شد

 

سر عزیز فاطمه/بریده از قفا شد

 

آه...سَروَر ِ بی سر...

 

***********************************

 

 

 

واحد - امام حسین علیه السلام

 

دریافت فایل:  

 

 

 

 

 

واحد امام حسین علیه السلام

 

سلام ما بر تو ای نور خدایی/شهید لب تشنه ی کرببلایی

 

سلام ما بر تو ای نور هدایت/دهد ذکر تو به دل شور ولایت

 

قدیمُ الاحسان/به عالمی جان/غریب و تنها/ذبیحُ العطشان

 

حسین ِ مظلوم...

 

نمودی حرف خدا بر همه اعلام/شدی کشته در راه مکتب اسلام

 

وجود تو جلوه ی حق الیقین است/حیات و جان دادنت تبلیغ دین است

 

ز خون تو ای/عزیز زینب/شده تنومند/نهال مکتب

 

حسین ِ مظلوم...

 

به راه دین از تن و از سر گذشتی/ز قاسم و عباس و اکبر گذشتی

 

اگر چه در خون بودی آخرین ساعات/به زیر تیغ و نیزه کردی مناجات

 

مُجیب المضطر/چو لاله پرپر/شهید بی سر/غریب مادر

 

حسین ِ مظلوم...

 

*************************************

 

 

 

واحد - امام حسین علیه السلام

 

دریافت فایل:  

 

 

 

 

 

واحد – امام حسین علیه السلام

 

 

 

امام ُ الهُدی ای چراغ هدایت/نجات ِ همه در طریق ولایت

 

همه هستی ام یبن زهرا فدایت/بهشتم بُوَد صحن کرببلایت

 

حسین یا حسین یا حسین یبن زهرا...

 

گره خورده بر عشق پاکت دلم شد/غم تو سرشته به آب و گلم شد

 

اگر من شدم سینه زن شک ندارم/دعای تو و مادرت شاملم شد

 

حسین یا حسین یا حسین یبن زهرا...

 

نوای ملائک بیان غم تو/به گلبرگ دل رَشحه ی شبنم تو

 

الا ای که هستی تو عشق حقیقی/سُرور ِ دلم گریه ی ماتمت شد

 

حسین یا حسین یا حسین یبن زهرا...

 

غریبی شبیه تو چشمی ندیده/لبت تشنه بود و سَرَت شد بریده

 

ز قتلگهت تا دم صبح محشر/رسد ناله ی مادری قد خمیده

 

حسین یا حسین یا حسین یبن زهرا...

 

عزیز دلم از چه تابت ندادند/چرا پس ازآن دُرّ نابت ندادند

 

چرا عده ای بی بصیرت به گودال/لب ِ تشنه کشتند و آبت ندادند

 

حسین یا حسین یا حسین یبن زهرا...

 

به قلب فلک از غمت تیر غم خورد/بسی صحنه های جنایت رقم خورد

 

به پیش دو چشم پر از خون زینب/لبانت چونان چوب خشکی به هم خورد

 

حسین یا حسین یا حسین یبن زهرا...

 

 

 

                                                    ********************************

 

 

 

 

واحد - امام حسین علیه السلام

 

دریافت فایل:  

 

 

 

واحد - روضه ی روز عاشورا - شهادت امام حسین(ع) 

 

مرغ روح سینه زن پَر زده در هوای کربلا همیشه

 

می سوزیم به لطف زهرا پای روضه های کربلا همیشه

 

آه ، اصغر و اشک بابا پیکری اربااربا 

 

آهن و فرق سقا

 

آه ، زینت دوش طاها غرق خون بین صحرا

 

می زند ناله زهرا

 

مظلوم حسین جان

 

******

 

با خنجر میون گودال گل لاله رو ز شاخه می بُریدَن

 

 

زینب از بالای تَل دید که تن حسینش و به خون کشیدن

 

آه ، پاره پیکر حسینم جانِ خواهر حسینم

 

شاه بی سر حسینم

 

آه ، بارِ دین را تو بردی تشنه لب جان سپردی

 

از عدو نیزه خوردی

 

مظلوم حسین جان

 

******

 

می گیره جونم و آخر صدای ناله ی بچه ها ، برادر

 

کوفیان آماده هستند برای غارت خیمه ها ، برادر

 

آه غربتِ بی کرانه ستمِ ظالمانه

 

کعب نی ، تازیانه

 

آه ، من و امشب صبوری گریه بر دردِ دوری

 

تو به کنج تنوری

 

مظلوم حسین جان

 

 

 

(فقط شب یا روز عاشورا خوانده شود)

 

(کوفه میا حسین جان - این شعر در 5 سبک مختلف اجرا شده است. )

 

دریافت فایل: 

 

 

 

حضرت مسلم بن عقیل (ع)

 

واحد – زمزمه (ده شب)

 

(کوفه میا حسین جان)

 

((کوفه میا حسین جان کوفه وفا ندارد

 

کوفی بی مروت شرم و حیا ندارد))

 

گردد به شهر کوفه مسلم فدایت آقا

 

در کوچه های غربت گِریَم برایت آقا

 

بنگر شدم خزانی ای روی تو بهشتم

 

ای کاش از برایت نامه نمی نوشتم

 

گردیده یبن زهرا در بین خیل أَعدا

 

از بهر کشتن تو تیغ عدو مهیا

 

به روی بامِ قصرِ ابن زیاد ملعون

 

می بینمت که گشتی غرقه به لُجّه ی خون

 

******************************************

 

ورود کاروان به کربلا

 

واحد – زمزمه (ده شب)

 

(کوفه میا حسین جان)

 

قلب علی و زهرا بر غصه مبتلا شد

 

چون حاجی محمد وارد به کربلا شد

 

او آمده که گردد در راه حق فدایی

 

زنده کند ز خونش طریقت خدایی

 

همراه خود در این راه او یاس و لاله دارد

 

سربازِ شیرخوار و طفل سه ساله دارد

 

خون حسین بریزد اینجا به روی صحرا

 

آری رَوَد به نیزه رأسِ عزیز زهرا

 

اینجا تن وَلیّ حق بی کفن بماند

 

زهرا در این مصیبت با گریه روضه خواند

 

************************************

 

حضرت رقیه (س)

 

واحد – زمزمه (ده شب)

 

(کوفه میا حسین جان)

 

عمه بیا که بابا مهمانِ من شد امشب

 

به روی رَحلِ دامان قرآنِ من شد امشب

 

با گوشِ جان شنیدم آوایِ آهِ زهرا

 

ویرانه شد چراغان از نور ماهِ زهرا

 

ای جلوه ی جمال محمدی پدرجان

 

با سر به دیدنِ من خوش آمدی پدرجان

 

من که به شهرِ اشک و درد و بلا مقیمم

 

کیی؟ کرده ای پدرجان در کودکی یتیمم

 

از داغ تو پدر جان آخر شوم شهیده

 

رَگهای گردنت را بگو چه کَس بریده

 

**************************************

 

طفلان حضرت زینب (س)

 

واحد – زمزمه (ده شب)

 

(کوفه میا حسین جان)

 

به عزت و شرافت ما نور هر دو عینیم

 

آلاله های زینب جان بر کفِ حسینیم

 

رزمنده های راهِ عشقِ ولایت هستیم

 

از موقع ولادت مَستِ شهادت هستیم

 

جان می کنیم نثارِ نعم الامیرِ عطشان

 

جان قابلی ندارد در راه حفظ قرآن

 

ای یوسف پیمبر هستیِ ما فدایت

 

 واللهِ پیکر ما خاک است زیرِ پایت

 

این است حاجت ما با قلب پُر شراره

 

مست از می تو گردیم با جسم پاره پاره

 

*****************************

 

حضرت عبدالله ابن الحسن (ع)

 

واحد – زمزمه (ده شب)

 

(کوفه میا حسین جان)

 

عبدالهم عموجان روحم هوایی تو

 

با کام خشک و عطشان هستم فداییِ تو

 

تا که ز جان شنیدم آوای سوز و آهت

 

من پر زدم ز خیمه بر بام قتلگاهت

 

دستم ز دست عمه چون که عمو جدا شد

 

دیگر دلم ز قید این زندگی رها شد

 

در پیش فتنه های رَذلانِ کوفه و شام

 

سَر می دهم عموجان تا زنده گردد اسلام

 

بنگر عمو ز داغت من اشک دیده دارم

 

در وادی ولایت دستِ بریده دارم

 

************************************

 

حضرت قاسم ابن الحسن (ع)

 

واحد – زمزمه (ده شب)

 

(کوفه میا حسین جان)

 

من قاسمم عموجان فرزند مجتبایم

 

در سنِ نوجوانی جانباز کربلایم

 

گفته برادر تو گَردم تو را فدایی

 

ای مظهرِ خدایی خورشید کربلایی

 

در جَنگِ اهلِ فتنه ، ای نور حی سبحان

 

سینه شکسته گردم در زیر سُمِ اَسبان

 

گرچه ز شور رزمم دشمن شود زمین گیر

 

بر پیکرم نشیند تیر و سنان و شمشیر

 

عشق تو در نهادم ای قبله ی مُرادم

 

از روی زین فتادم عمو بِرِس به دادم

 

**********************************

 

حضرت علی اصغر(ع)

 

واحد – زمزمه (ده شب)

 

(کوفه میا حسین جان)

 

ای طفل شیرخواره لای لای علی اصغر

 

حلق تو پاره پاره لای لای علی اصغر

 

بر حالَت ای ستاره گِریَد دو چشم مهتاب

 

تیر سه شعبه آمد آخر شدی تو سیراب

 

ای گل فدای عطرِ قُدسی و جاودانت

 

پرپر زدی به روی دستانِ باغبانت

 

آتش زدی ز داغت بر این دلم عزیزم

 

لبخندِ آخر تو شد قاتلم عزیزم

 

گریان شدند بر تو اهل حرم به خیمه

 

آخر تو را بدین حال چه سان بَرم به خیمه؟

 

********************************

 

حضرت علی اکبر (ع)

 

واحد – زمزمه (ده شب)

 

(کوفه میا حسین جان)

 

ای یاس پرپر من علی اکبر من

 

شِبه پیمبر من علی اکبر من

 

از داغت ای علی جان گریان دو چشمِ لیلا

 

از لطفِ تیغ و نیزه گشتی تو اربا اربا

 

تیر غمت علی جان بر قلب من نشسته

 

آیینه ی دلم را سنگ بلا شکسته

 

کوفی به حال و روز یک پاره تن بخندد

 

من غرق اشک و آهم لشگر به من بخندد

 

قبل از بهشتِ گودال از من بَقا گرفتند

 

  با کُشتَنَت علی جان ، جانِ مرا گرفتند

 

************************************

 

حضرت عباس (ع)

 

واحد – زمزمه (ده شب)

 

(کوفه میا حسین جان)

 

جان تو ای علمدار در راه دین فدا شد

 

غرقه به خون شدی و دست از تنت جدا شد

 

با چشم تیر خورده دادی ز جان سلامم

 

ای خفته در یَمِ خون سقای تشنه کامم

 

زینب میان خیمه آه از غمت کشیده

 

چشمت ز تیر دشمن چون مشک تو دریده

 

جا دارد أَر گریبان گردد زماتمت چاک

 

افتاده ای ز مرکب بی دست بر روی خاک

 

با پهلوی شکسته با قد و قامت خم

 

 زهرا به دیدن تو آمد ز عرش اعظم

 

*****************************

 

شب عاشورا

 

واحد – زمزمه (ده شب)

 

(کوفه میا حسین جان)

 

تا به سحر بگریند زهرا و آل حیدر

 

آمد شب وداعِ یک خواهر و برادر

 

هستند این دو محزون بر یکدگر چو مجنون

 

فردا شود یکی شان غرقه به لُجّه ی خون

 

امشب وجود خواهر پر شور و سوز و آوا

 

فردا سر برادر بر نیزه های أعدا

 

امشب حزینه خواهر غرق شکوه و اِجلال

 

  فردا تنِ برادر بی سر به خاک گودال

 

امشب گل رباب است در بین گاهواره

 

فردا خورد سه شعبه بر حلق شیرخواره

 

*****************************

 

روز عاشورا

 

واحد – زمزمه (ده شب)

 

(کوفه میا حسین جان)

 

روز دهم ز ماه اشک و عزا رسیده

 

امروز عزیز زهرا گردد سرش بریده

 

امروز از آسمان ها بانگ عزا بیاید

 

آوای جانگداز واغربتا بیاید

 

احمد ز آسمانها گیرد سراغ فرزند

 

زهرا زند به گودال بر سر ز داغ فرزند

 

ای بی حیا ، حیا کن از ذات حی داور

 

بس کن دگر حرامی خَنجر مزن به حَنجر

 

 گر می بُری سَرش را از جور و ظلم و کینه

 

با چکمه ات تو دیگر ضربه نزن به سینه

 

*************************************

 

روز عاشورا – وداع

 

واحد – زمزمه (ده شب)

 

(کوفه میا حسین جان)

 

روی به سوی میدان آهسته تر حسین جان

 

زینب بُوَد پریشان آهسته تر حسین جان

 

ای در میانِ گودال خَدّالتَریبِ زینب

 

شَیبُ الخضیبِ زینب یار غریبِ زینب

 

بعد از تو پیکر ما گردد کبود و نیلی

 

دشمن ز ما کِشَد ناز با ضربه های سیلی

 

صبری کن ای برادر ای جان فدای رویت

 

تا که زنم در این دَم گلبوسه بر گلویت

 

برو عزیز زهرا ای قبله گاهِ آمال

 

قرار بعدیِ ما فردا میان گودال

 

*********************************

 

قتلگاه امام حسین (ع)

 

واحد – زمزمه (ده شب)

 

(کوفه میا حسین جان)

 

ای زاده ی پیمبر آیا تویی حسینم

 

ای پاره پاره پیکر آیا تویی حسینم

 

گشتم کنار جسمت در قتلگه زمین گیر

 

شد پیکرت کفن پوش از سنگ و تیر و شمشیر

 

شنیده ام به گودال بس پرده ها دریدند

 

سر تو را حسین جان ز پشت سر بُریدند

 

 جسم تو زیر نورِ خورشیدِ داغ و سوزان

 

جسم من و سه ساله نیلی ز جورِ عدوان

 

بر خیز و کن نظاره ای دلبر یگانه

 

از تو جدا نمودند ما را به تازیانه

 

***********************************

 

شام غریبان

 

واحد – زمزمه (ده شب)

 

(کوفه میا حسین جان)

 

از خیمه ها حسین جان آتش زند زبانه

 

از ما عدو کِشَد ناز با ضرب تازیانه

 

آهم رَوَد برادر از داغ تو به افلاک

 

رأست به راهِ کوفه جسم تو بر روی خاک

 

طفلان بی پناهت حیران به دشت و صحرا

 

در خیمه های سوزان ذکر همه یا زهرا

 

در بین آتش و دود بر سر زنان سکینه

 

زنده شده دوباره یادِ غمِ مدینه

 

یادِ دَمی که شعله از در زبانه می زد

 

دشمن گلِ علی را با تازیانه می زد

 

**********************************

 

 

کاروان اسرا کوفه

 

واحد – زمزمه (ده شب)

 

(کوفه میا حسین جان)

 

خورشید بی مثالم برادرم حسین جان

 

غرقه به خون هلالم برادرم حسین جان

 

گرچه زِ ماتم تو ای دلبرم خمیدم

 

با ذوالفقار خطبه از فتنه سر بریدم

 

گرچه به من رسیده کوه بلا حسین جان

 

کوفه شد از کلامم کرببلا حسین جان

 

داغ و بلا و غربت زد از دلم شکوفه

 

بر اشک اهل بیتت خندیده اهل کوفه

 

با من اگر نگویی حرفی دگر برادر

 

از نِی بگو کلامی با این سه ساله دختر

 

**********************************

 

تنور خولی (لعنت الله علیه)

 

واحد – زمزمه (ده شب)

 

(کوفه میا حسین جان)

 

نور دو دیده ی من منزل مبارکت باد

 

ای سر بریده ی من منزل مبارکت باد

 

ارض و سما بِگریَد سر می دهم چو آوا

 

قعر تنور خولی گردیده بر تو مأوا

 

چون در میان گودال خنجر ز کینه خوردی

 

آه ای غریب مادر لب تشنه جان سپردی

 

نفرین به دشمنانت ای نور چشم زهرا

 

رأس تو در تنور و جسمت به خاک صحرا

 

حسین خدانگهدار غم شد به سینه غالب

 

قرار بعدیِ ما در بَزمِ دِیرِ راهب


متن روضه عبدالله بن الحسن _ میرزامحمدی
چهارشنبه سیزدهم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 18:55 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن،صَلَواتُكَ علَيهِ و عَلي آبائِهِ ،فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ ،وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً ، حَتَّي تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِيهَا طَوِيلا

 

 درد بسيار و به دنبال دواييم هنوز

 

چشم بر دست طبيبي به نواييم هنوز

 

آبرو دار بود هر كه شود سايل يار

 

خوب يا بد همه از لطف گداييم هنوز

 

بارها توبه شكستيم به مافرصت داد

 

پر خطاييم و به دنبال عطاييم هنوز

 

تا كنون گر به غم يار ارادت منديم

 

همه مديون امام و شهداييم هنوز

 

عمر رفت و دل ما زاير شش گوشه نشد

 

به خدا در هوس كرب و بلاييم هنوز

 

*نديدنش يه درده اما ديدنش هزار درده شب جمعه است شب زيارتي مخصوصه اربابه هركي ميخواد با امام زمانش كربلا باشه آقاش امشب با مادرش فاطمه مياد كربلا آقا و مولاتو صدا بزن

 

يابن الحسن ..... يابن الحسن ....

 

ادب اقتضا ميكنه امشب كه مادرش فاطمه مهمان حرم حسينه،روضه رو از زبان اين مادر بخوانيم «حبيبي و قرة عيني و ثمرة فؤادي» حسين ......

 

"أبكي علي رأسك المقطوع،أم علي بدنك المطروح"پسرم بر كدوم مصيبتت گريه كنم ؟!! آيا بر سر بريده ي بالا نيزه ات گريه كنم؟ يا بر اون بدن زخمي و عريانت گريه كنم؟ أم علي نسائك الأُساري ..." حسين.....

 

بُنيّ قتلوك و من الماء منعوك ....

 

بي سبب نيست شب جمعه شب رحمت شد

 

مادري گفت حسين جان همه را بخشيد

 

حسين جان ......

 

"السلام عليكم يا ائمه البقيع"

 

اول بريم مدينه،بلدي مادرش فاطمه رو از مدينه تا كربلا همراهي كني،اين مادر تو سن جواني ام نميتونست راه بره" اگه گريه كن حسين و حسني زهرا رو ياري كن،امشب كربلا خيلي كار داره فاطمه"

 

 

 

دلم ميخواد يه شب مدينه باشم

 

زائر اون شكسته سينه باشم

 

دلم ميخواد پشت بقيع بشينم

 

قبر غريب مادر و ببينم

 

دلم ميخواد تو كوچه ها بميرم

 

انتقام مادرمو بگيرم ...

 

تو اون كوچه كه فاطمه زمين خورد

 

همونجا كه ياس مدينه پژمرد

 

ميگن تو كوچه چادرش خاكي شد

 

رو صورتش يه لاله حكاكي شد

 

ميگن تو كوچه مجتبي باهاش بود

 

از اون خونه تا به كوچه عصاش بود

 

*خيلي سفارش اين عبدلله بن حسن

 

 و ابي عبدالله به خواهر كرد،خواهرخيلي مراقب يتيم برادرم باش،هرجا زينب ميرفت اين بچه يتيم و با خودش ميبرد از صبح كه خطبه خوند دل تو دل يتيم امام حسن نبود،مگه من چيم كمتر از بچه هاي عمه جانمه،مگه من از بچه هاي مسلم چيم كمه،عمو به همه ي اونا اجازه داد" چرا به من اجازه نميده جونمو قربونش كنم اين شهيد،شهيد گودال حسينه،از اينجا علقه ابي عبدالله به اين نازدانه معلوم ميشه؛تو همه ي اين رفت و آمد هاي بني هاشم و اصحاب عقيله بني هاشم مواظب يتيم امام حسنه،اما امان از ساعتي كه نوبت خود حسين شدروضه اين آقازاده گره خورده به روضه خود حسين،يعني امروز يه چشمت بايد بره تو گودال براي نيمي از مصائب عاشوراش الان بايد گريه كني"خسته شد ارباب ما،بعضي ها مثل مرحوم شيخ جعفر نوشتن،زخم هاش كه به هفتاد و دو تا كه رسيد از نفس افتاد "فَوَقَفَ يَسْتَرِيحُ سَاعَةً"يه لحظه خواست استراحت كنه يه ظالمي چنان با سنگ به پيشاني آقا زد،مرحوم شيخ مفيد مينويسد با تير زدند به پيشاني،اين دست و آورد خون پيشاني رو بند بياره نتونست بند كنه"اين لباس عربي رو بالا زد ..." يا الله:تاسفيدي صدرالحسين نمايان شد"يه وقت ديدن حرمله زانو زد"آخ چنان با تير سه شعبه ...

 

حسين ....

 

روضه رو از همين جا مسيرشو عوض كنم،بزار امروز همه براي يتيم امام حسن گريه كنند،مدينه كه نتوانستند براي امام حسن گريه كنند،جلوي چشم ابي عبدالله و قمر بني هاشم بدن امام حسنو تير بارون كردند،چقدر سخت گذشت فقط حسين ميدونه و خداي حسين"ديگه نتونست طاقت بياره"افتاد رو زمين،همه محاصره اش كردند ديگه نگم چطوري ميزدنش،فقط همين قدر بگم از زير اون تيغ و تير و نيزه ديد عمو داره فرياد ميزنه هل من مستغيث ..."باريك الله"تا زينب زينب صداي استغاثه ي برادرو شنيد بند دلش پاره شد اومد بالاي بلندي همون جايي كه كربلا ميري بهش ميگن تل زينبيه"ديد آنچه را كه نبايد ببينه،دست يتيم امام حسن و گرفته يه لحظه ديد همه داداش و محاصره كردن يه لحظه از اين آقازاده غافل شد دو دستش و گذاشت رو سرش،هي ميگفت يا غياث المستغيثين ...."تا دست عبدالله از عمه جدا شد پا برهنه دويد سمت گودال،يه وقت شنيد حسين ميگه خواهرم نزار بياد اما اومد ...."وقتي رسيد ديد شمشيرزن ها عمو رو ميخوان با شمشير بزنند دستشو جلو آورد يازهرا..."اين نوه ي تو خانم ياد اون روزيكه چهل نفر امامتو ميبردن"دست يداللهي تو جلو آوردي آخ ديگه نگم چي شد" وَكانَ سَبَبُ وَفاتِها اَن قُنْفُذَ لَكَزَها بِنَعْلِ السيْفِ ...يا زهرا 


تا قتلگاه مثل غزالی پرید و رفت روضه عبدالله بن الحسن
سه شنبه پنجم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 6:35 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

تا قتلگاه مثل غزالی دوید و رفت

  •  

در رگ رگش نشانه ی خوی کریم بود
او وارث کمال پدر از قدیم بود
دست عمو به گیسوی او چون نسیم بود
این کودکی شهید که گفته یتیم بود؟
وقتی حسین سایه ی بالای سر شود
کو آن دل یتیم که تنگ پدر شود؟
در لحظه های پر طپش نوجوانی اش
با آن دل کبوتری و آسمانی اش
با حکم عمّه، عمّه ی قامت کمانی اش
بر تل زینبیه بود دیده بانی اش
اخبار را به محضر عمّه رسانده است
دور عمو به غیر غریبی نمانده است
خورشید را به دیده شفق گونه دید و رفت
از دست ماه دست خودش را کشید و رفت
از خیمه ها کبوتر عاشق پرید و رفت
تا قتلگاه مثل غزالی دوید و رفت
می رفت پا برهنه در آن صحنه ی جدال
می گفت عمّه، جانِ عمو کن مرا حلال
دارد به قتلگاه سرازیر می شود
مبهوت تیر و نیزه و شمشیر می شود
کم کم خمیده می شود و پیر می شود
یک آن تعلّلی بکند دیر می شود
در موج خون حقیقت دریا نشسته است
دورش تمام نیزه و تیر شکسته است
دستش برید و گفت: که ای وای مادرم
رنگش پرید و گفت: که ای وای مادرم
در خون طپید و گفت: که ای وای مادرم
آهی کشید و گفت: که ای وای مادرم
وقتی که ضربه آمد و بر استخوان نشست
در عرش قلب فاطمه چون پهلویش شکست
خونش حنا به روی عمویش کشیده است
از عرش، آفرین پدر را شنیده است
مشغول ذکر بانوی قامت خمیده است
تیری تمام قد به گلویش رسیده است
تیری که طرح حنجره اش را بهم زده
آتش به جان مضطر اهل حرم زده
یعقوب را بگو که دو تا یوسفش به چاه
ماندند در میانه ی گرگان یک سپاه
فریاد مادرانه ای آید که: آه، آه
دارد صدای اسب می آید ز قتلگاه
ده اسب نعل خورده و سنگین تن آمدند
ارواح انبیا همه با شیون آمدند

شاعر: محسن عرب خالقی

ردیفعنوان فایلحجمپخش آنلایندانلودلینک
۱

فرازهایی از دعای ابوحمزه ثمالی + روضه حضرت عبدالله بن الحسن (ع)

14.53 MB

 دانلودلینک
۲

تا قتلگاه مثل غزالی دوید و رفت (روضه)

5.65 MB

 دانلودلینک
۳

تا قتلگاه مثل غزالی دوید و رفت (روضه حضرت عبدالله بن الحسن (ع))

5.65 MB

 دانلودلینک

آه ابن الحسن شهید گودال
سه شنبه پنجم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 6:30 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

آه ابن الحسن شهید گودال

  •  

آه
وقتی میگن دست بریده
دلا سوی علقمه میره
خوبه ولی از دل گودال
کسی سراغی نمی‌گیره
از اون گلی که، تیغو سپر شد
از غربت حسین وجودش شعله ور شد
از کودکی که، نذر عمو شد
دستای کوچیکش با شمشیر روبرو شد
(آه ابن الحسن شهید گودال)

آه
یتیم مجتبا چه زیبا
جون میده تو آغوش مولا
چه خوبه موقع شهادت
حسین نمونده تک و تنها
با درد دستش، گفته یا اماه
آخه مصیبتای زهرا رو شنیده
فقط نه دستش، گلوش بریده
شبیه تر از اون به حسین، آیا کی دیده؟
(آه ابن الحسن شهید گودال)

آه
بازم امون از دل زینب
از روی تل، چه ها که دیده
فردا چه سخته خطبه خوندن
از اون گلوهای بریده
از دل زینب، خبر نداریم
ماهم بیایم حسینشو تنها نذاریم
ما هم شبیه، عزیز حسن
جونمونو برای او هدیه بیاریم
(آه ابن الحسن شهید گودال)

شاعر: میلاد عرفان پور 

ردیفعنوان فایلحجمپخش آنلایندانلودلینک
۱

آه ابن الحسن شهید گودال (زمزمه)

21.11 MB

 دانلودلینک
۲

دستش برید و گفت که ای وای مادرم (روضه حضرت عبدالله بن حسن "ع")

12.52 MB

 دانلودلینک
۳

آه ابن الحسن شهید گودال (زمزمه)

21.11 MB

 دانلودلینک

 


اشعار روضه عبدالله بن الحسن
سه شنبه پنجم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 6:26 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

شرمنده‌ام دستام کوچیکه

  •  

سنم کمه اما غرورو خوب میفهمم
سنم کمه اما عموجون دل که دارم من
تو زیر دست و پایی و توو راه عشق تو
یک جون ناقابل که دارم من

دنیا بدون تو برا من سرد و تاریکه
وقتی ازم دوری بهم اندوه نزدیکه
شرمنده‌ام که مایه‌ی شرم شما میشم
شرمنده‌ام دستام کوچیکه

رو خاکا افتادی عموجون
پیراهنت پاره‌س؛ بمیرم
باید سپر شم واسه‌ی تو
باید بیام آروم بگیرم

*** *** *** ***

مُردم برای اون نگاه آخرت مولا
به بی پناهی حرم هی خیره می‌مونه
چشم تو که بسته بشه، پای حرومی‌ها
وامیشه؛ دنیا تیره می‌مونه

اینها چرا دست از سر تو برنمیدارن؟
از پیکر صدپاره‌ی تو کِی جدا میشن؟
من از خجالت جون میدم وقتی که میبینم
خیره به سوی خیمه ها میشن

عمه برای من دعا کن
عمه دعا کن زود بمیرم
عمه دعا کن حاجتم رو
با دستای خالی بگیرم


نغمه پرداز: اکبر شیخی
شاعر: امیررضا یزدانی

ردیفعنوان فایلحجمپخش آنلایندانلودلینک
۱

شرمنده ام دستام کوچیکه... (زمزمه)

5.76 MB

 دانلودلینک
۲

شرمنده ام دستام کوچیکه... (زمزمه)

5.76 MB

 دانلودلینک

 
موضوعات
برچسب ها
دیگر موارد