مجموعه ای از مطالب سخنرانی و مداحی
متن روضه های پنج شب دوم دهه محرم
شنبه شانزدهم تیر ۱۴۰۳ ساعت 18:35 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

"شب ششم محرم؛ قاسم بن الحسن علیه السلام

مقدمه

در کتاب رجال کشی از زید شحام نقل می کند که گفت: ما و گروهی از کوفی ها در حضور امام جعفر صادق علیه السّلام نشسته بودیم که جعفر بن عفان به حضور امام صادق علیه السّلام مشرف شد. حضرت صادق وی را نزدیک خود جای داد و به او فرمود:

ای جعفر! گفت: لبیک! خدا مرا فدای تو کند. فرمود: به من این طور رسیده که تو خیلی خوب در باره امام حسین علیه السّلام شعر میگوئی؟ گفت: آری فدای تو شوم. فرمودند: پس شعر بگو! وقتی وی شعر گفت: امام صادق علیه السّلام بقدری گریه کرد که اشک های آن حضرت به گونه های صورت و ریش مبارکش فرو ریخت و افرادی هم که حضور داشتند گریان شدند.سپس حضرت صادق علیه السّلام فرمود: ای جعفر! بخدا قسم ملائکه مقرب خدا شعر تو را که در اینجا برای امام حسین گفتی شنیدند و بیشتر از ما گریه کردند.ای جعفر! خدا الساعه بهشت را بر تو واجب نمود و تو را آمرزید.آنگاه فرمود: ای جعفر! آیا زیادتر از این برای تو بگویم؟گفت: آری ای مولای من. فرمود: احدی نیست که در باره مصیبت امام حسین شعر بگوید و گریه کند و دیگران را گریان نمایدمگر اینکه خدا بهشت را بر او واجب میکند و او را می آمرزد.

السلام علیک یاقاسم بن الحسن علیه السلام

روز عاشورا قاسم بن الحسن علیهما السلام تا دید که کارزار گشته کفن پوشید کلاه خود نبود به جای آن عمامه ایی به سربست آماده میدان شد به بر عمو آمد اذن میدان خواست عمو اذن نمی داد ولی در روایت هست آن قدر قاسم گریه کرد و دست پای امام را بوسید تا امام اذن به او داد از طرفی اذن داد از طرفی زبان حال حضرت این است که خدایا قاسم امانت برادرم حسن بود من هروقت دلم برای برادرم حسن تنگ می شد نگاه قاسم می کردم قاسم بوی برادرم رامی داد بعد از قاسم وای بر من در روایت هست عمو و عموزاده یکدیگر را بغل کرده و آنقدرگریه کردند تا که غش کردند. قاسم سوی میدان حرکت کرد راوی که در لشکر دشمن است می گوید: یک مرتبه بچه ایی را دیدم که سوار بر اسب شده و کلاه خود هم ندارد و پای او هم به رکاب نمی رسد وارد میدان شد (کانّه قَلَقَه القمر)مثل ماه پاره ایی بود همان راوی می گوید رسم بود که جنگ آوران خودشان را معرفی می کردند، همه متحیرند که این بچه کیست لذا تا در مقابل مردم ایستاد فریلدش یلند شد

ان تُنکرونی فانابن الحسن

سبطُ النبی المصطفی الموئتَمن

مردم اگر مرا نمی شناسید من پسر حسن بن علی بن ابی طالب هستم

هذا الحسین کالاسیرالمرتهن

بین اناس لاسقواصوب المزن

این مردی که در این جا می بینید و گرفتار شما ست عموی من حسین بن ابی طالب است. حمله کرد جنگ نمایانی کرد خیلی از لشگریان دشمن رو به درک واصل کرد. نمی دونم چه بلایی سرقاسم اوردند که ناگهان صدای قاسم بلند شد یاعماه یاعماه

مرا دریاب یا عما زروی مرحمت اکنون

که مرغ روح شوق دیدن بابم حسن دارد

ابی عبدالله علیه السلام خودش به سرعت به بالین قاسم رسوند قاسم آخرین لحضاتش طی می کنه (والغلام یفحصُ برجلیه)ازشدت دردقاسم پاهاشوروی زمین می کوبید آن وقت همه شنیدند که اباعبدالله می گفت(یعزُّوالله عمک ان تدعوه فلایجیبک او اویجیبک فلا ینفعک) پسر براردم چه قدر سخته که عمو تو صدابزنی عمو نتونه برات کاری انجام بده چقدر سخته بر بالین تو باشم کاری از دستم بر نیاد. عرضه بداریم یا اباعبدالله این جا اومدید بالای سرقاسم اما کاشی یک نفر پیدا می شد لحظات آخر سر شما را به دامن بگیره

همه صدا بزنید یاحسین......

درخانه دل غم حسین است

چون ماه محرم حسین است

بی شبهه بود خداعزادار

هرجای که ماتم حسین است

"شب هفتم محرم؛ علی اصغر علیه السلام

مقدمه

در تفسیر علی بن ابراهیم از حضرت علی بن الحسین علیهما السّلام روایت می کند که فرمودند: هر گاه چشم شخص مؤمنی برای شهادت امام حسین علیه السّلام بقدری پر از اشک شود که به گونه های صورتش بچکد خدا او را دائما در غرفه های بهشتی جای خواهد داد. هر شخص مؤمنی که چشمش برای آن اذیت هائی که در دنیا بما رسیده بقدری پر از اشک شود که به گونه های صورت وی برسد خدا او را در جایگاه صداقت در بهشت جای خواهد داد، هر شخص مؤمنی که در راه ما دچار اذیت و آزاری شود و چشمانش برای آن اذیت ها پر از اشک شود و بگونه های صورتش بریزد خدا اذیت و آزارها را از او دور می کند و روز قیامت وی را از غضب خود و آتش جهنم در امان خواهد داشت....

بر قبله عشق جاودانه

افراشته پرچم حسین است

هر درد کنددوا به عالم

اشکی که به ماتم حسین است

السلام علیک یا علی بن الحسین یا باب الحوائج

با مهر حسین و عترت اطهر او

جوییم توسل به علی اصغر او

چون نخل، بلند و دست ما کوتاه است

گیریم ثمر ز شاخ کوچکتر او

سلام بر اون دستان کوچکی که گره های بزرگ رو باز می کنه.

سلام بر اون لب های کوچک و خشکیده ای که تشنگان عدالت رو سیراب می کنه.

سلام بر اون قنداقه ئ خون آلودی که در صحرای کربلا دست بابا رو رنگین نموده.

یکی از مصائبی که خوندن و شنیدنش خیلی سخت است، مصیبت این شش ماهه است.

اونهایی که بچهء کوچک دارند یا بچه بزرگ کرده اند بهتر می فهمند که کربلا چه خبربوده؟

وقتی خواهران این شش ماهه می دیدند توی گرمای شدید، دهان داداش کوچولو خشکیده،رنگش

پریده،دهانش مثل ماهی که از آب بیرون افتاده باشه باز و بسته می شه، چه جوری ناله می زدند و

چه زبان حالی داشتند؟

این قدر گریه نکن هیچ کسی آبت نمی ده

غیر تیر حرمله هیچ کی جوابت نمی ده

مادرت شیر نداره تو که اینو خوب می دونی

پس چرا زبونتو دور لبت می چرخونی

در مقتل لهوف سید بن طاوس آورده تا اباعبدالله علیه السّلام دید جوانان و دوستدارانش کشته شده است صدازد (هل من ذاب یذبُّ عن حرم رسول الله؟...).دراین هنگام صدای گریه زنان حرم بلند شد. بی بی زینب علی اصغر علیهما السّلام روی دستاش گرفت به داداشش داد برادر جان علی اصغر تشنه است سه روز که آب نخورده است پس جرعه ایی آب برایش بخواه. امام علی او را روی دستش گرفت صدا زد ای قوم اهل بیتم رو کشتید و قد بقی هذاالطفل یتلظی عطشا، فاسقوه شربه من الماء. فقط این طفل شیرخوارم مانده

به خاطر تشنگی له له می زند پس جرعه ایی از آب را به او بنوشانید. حضرت درحال سخن گفتن بود که با تیر سه شعبه به گلوی علی اصغر علیه السّلام زدند. امام حسین علیه السّلام دودست مبارکش را به زیر گلوی اصغر علیه السّلام بردند و خون را به اسمان پاشیدند امام باقر علیه السّلام می فرمایند یک قطره از خون گلوبه زمین بازنگشت. نقل می کنند جنازه علی اصغر علیه السّلام رودرحالی که به قنداق خونی پیچیده شده بود به سوی خیمه آورد. سکینه آمدجلو گفت بابا جان ما فکر کردیم که تو علی رو سیراب می کنی امام حسین علیه السّلام فرمودند: که سیراب شد ولی نه به خاطر آب بلکه با تیر دشمن سیراب شد.

حسین جان...

اصغر من کی به زبان آمده

حرمله باتیر کمان آمده"

"روضه شب هشتم محرم؛ علی اکبر علیه السلام

مقدمه

از امام محمّد باقر علیه السّلام در کتاب کامل الزیارت روایت می کند که فرموده اند: هر گاه چشم مؤمنی برای شهادت امام حسین علیه السّلام بقدری پر از اشک شود که به گونه های صورتش بچکد خدای رؤف او را دائما در غرفه های بهشت جای خواهد داد. بیاد امشب بیاداشک های مولامون سرپیکرجوانش گریه کنیم.

علی اکبر علیه السّلام نخستین نفر از بنی هاشم بود که به میدان رفت هرکسی ازبنی هاشم اذن میدا می خواست امام اجازه نمی داد اما تا علی اکبر اذن خواست ا،امام به او اجازه میدان رفتن داد تودل امام غوغایی برپاست درروایت است آقا صدازدعلی جان می خواهی بروی برو ولی کمی خرامان خرامان برو تابیشتربتونم ببینمت یک نگاهی مأیوسانه به او کرد و گفت: «اَللّهُمَّ کُن أنتَ الشَّهیدُ عَلَیهِم،فَقَأ بَرَزَ إلَیهم غُلامٌ أشبَهُ النّاسِ خَلقاً و خُلقاً و مَنطقاً بِرَسولِکَ و کُنّا إذا اَستَقنا إلی نَبیِّکَ نَظَرنا إلیه؛ خدایا خودت بر این قوم شاهد باش، که به سوی آنها جوانی رفت که از نظر جمال و کمال و سخن گفتن،شبیه ترین مردم به رسول تو است و ما هر گاه مشتاق دیدار پیامبر تو بودیم به چهره علی اکبر می نگریستیم از امام صادق علیه السّلام پرسیدند الذ لذائذ چیست؟ فرمود پدری فرزندی را به حد بلوغ برساند و این پسر در مقابل دیدگان پدر راه برود این منظره خیلی برای پدرلذت بخش است. پرسیده شد سخت رین مصیبت ها چیست؟ فرمودند همان جوان در مقابل دیدگان پدرازدست برود.

سخت است پیش چشم بابا

غلطیده به خون جوان بمیرد

از بهر پدر عصای پیریست

ای وای که پیش ازآن بمیرد

آمد آمد جلویک مرتبه آن صدای مردانه اش رابلند کرد و عمر سعد لعنت الله علیه را مخاطب قرار داد: ای عمرسعد خدا نسلت را قطع کند که نسل مرا قطع کردی این طور علی علیه السّلام به میدان رفت. علی اکبر علیه السّلام وارد میدان شد و جنگی حیدری کرد در مقاتل آمده 120 نفر از سواران دشمن را کشت، تشنگی بر او چیره کرده و برگشت نزد بابا، «یا اَبَۀ! العَطَشُ قَتَلَنِی ثِقلُ الحَدیدِ أجهَدَنی؛ پدر جان! شدت تشنگی مرا کشته و سنگینی اسلحه مرا به زحمت انداخته»امام حسین علیه السّلام گریه کردند و فرمودند: محبوب دلم صبر کن به زودی رسول خدا تو را سیراب خواهد کرد که بعد از آن هرگز تشنه نخواهی شد.»علی به میدان برگشت دشمن بر اثر غافل گیری نیزه ایی به حضرت زد علی اکبر علیه السّلام تعادل خودش را ازدست داد دست به گردن اسب انداخت اسب به میا دشمن رفت هرکسی می رسید ضربه به علی علیه السّلام می زد اون قدر علی علیه السّلام رو زدند تا (فقطَّعوه بسیوفهم ارباًارباً)

در این هنگام علی اکبر علیه السّلام صدا زد: یا ابتاه السلام علیک هذا جدی رسول الله.. .پدرم سلام بر تو جدم رسول الله صلی الله علیه و آله سیرابم کرد و به شما سلام می رساند و می فرماید به سوی ماشتاب کن. ابی عبدالله خودش به بالین علی اکبرش علیه السّلام رسوند علی رو بغل کرد دلش آروم نشود خم شد و وضع خدَّه علی خده علی جان بلند شو بابات دیگه تاب نداره بعد تو اف به این دنیا.

جوانان بنی هاشم بیایید

علی را بر در خیمه رسانید

خدا داند که من طاقت ندارم

علی را بر در خیمه رسانم"

نسالک اللهم وندعوک...."

"شب نهم محرم؛ اباالفضل العباس علیه السلام

مقدمه

در کتاب خصال و کتاب امالی از ثمالی نقل می کند که گفت: حضرت امام زین العابدین علیه السّلام نظری به عبید اللَّه بن عباس بن علی بن ابی طالب علیهم السّلام نمود و شروع بگریه کردند و فرمودند: هیچ روزی برای پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله از جنگ احد سخت تر نبود، زیرا حضرت حمزة بن عبد المطلب علیه السّلام که شیر خدا و رسول بود درآن روز شهید شد.بعد از جنگ احد جنگ موته برای پیامبر خدا ناگوار شد که پسر عموی آن حضرت یعنی جعفر بن ابی طالب در آن روز شهید شد.سپس امام زین العابدین علیه السّلام فرمودند: هیچ روزی مثل روز عاشورای امام حسین علیه السّلام نبود. زیرا تعداد سی هزار نفر که گمان می کردند از این امت بودند اطراف آن بزرگمرد را گرفتند و هر کدام از آنان می خواستند بوسیله ریختن خون امام حسین علیه السّلام بخدا تقرب بجویند. امام حسین علیه السّلام ایشان را یاد آور خدا میکرد ولی نمی پذیرفتند، تا اینکه سرانجام آن حضرت را از راه ظلم و کینه و دشمنی شهید نمودند. آنگاه حضرت سجاد علیه السّلام فرمودند: خدا حضرت عباس علیه السّلام را رحمت کند! حقا که امام حسین علیه السّلام را بر خویشتن مقدم داشت و جان خود را فدای آن حضرت نمود تا اینکه دستهای مبارکش قطع شد. خدای مهربان در عوض دست های عباس علیه السّلام دو بال به وی عطا کرد تا بوسیله آنها در بهشت با ملائکه پرواز نماید. کما اینکه این نعمت را نیز به جعفر بن ابی طالب علیهما السّلام عطا کرد.حضرت عباس علیه السّلام نزد خدا یک مقام و منزلتی دارد که فردای قیامت جمیع شهیدان برای آن غبطه می خورند.

السَلامُ عَلَیکَ یا اَباالفَضلِ العَباس السَلامُ عَلَیک یا عَبدَ الصالح السَلامُ عَلَیک یا قَمَرَ بَنی هاشم

حضرت عباس علیه السّلام قمر بنی هاشم و روشنایی چشم اهل بیت است که یکی از سخت ترین لحظات برای اهل بیت علیه السّلام شهادت او بود و بسیار مظلومانه به شهادت رسید.

ز گلزار صداقت لاله ای خوش رنگ و بو می رفت

به میدان شجاعت تا ابد نامی نکو می رفت

بنی هاشم در آن ساعت خدایا بی قمر می شد

که سوی آسمان ها ساقی مهتاب رو می رفت

به چشمش بود تیریُّ و چو با صورت زمین افتاد

دوباره تیرباشدت به چشم او فرومی رفت

ابی مخنف می نویسد: وقتی که دست های عباس علیه السّلام جدا شد، در حالی که از دو طرف دستش قطرات خون می ریخت به دشمن حمله کرد تا اینکه ظالمی با گرز آهنین بر سر مبارکش زد و آن را شکافت آن هنگام آن مظلوم به زمین افتاد و در خون خود غوطه ور گردید و صدا زد. یا أخی یا حسین علیک منی السلام یا أخی ادرک أخاک

ناگهان از سوی آن قوم شریر

همچو باران بر سر او ریخت تیر

دست او افتاد و مُنشق گشت سر

مُنخسف شد ماه و انشقَّ القمر

چون ز زین افتاد بر بالای خاک

گفت در دم یا أخا ادرک أخاک

امام حسین علیه السّلام مانند شهاب ثاقب به بالین عباس علیه السّلام شتافت او را غرق در خون دید که پیکرش پر از تیر شده و دست هایش از بدن جدا شده و چشم هایش تیر خورده اند«فوقف علیه منحنیاً و جلس عند رأسه یبکی حتّی فاضت نفسه؛ با کمر خمیده به عباس نگریست و سپس در بالین او نشست و گریه کرد تا عباس به شهادت رسید». با صدای بلند گریه کرد و فرمود:«الآن انکسر ظهری و قلّت حیلتی و شمّت بی عدوّی؛ اکنون پشتم شکست و رشته ی تدبیر و چاره ام از هم پاشید و دشمن بر من چیره شد و شماتت می کند.

سقای دشت کربلا ابالفضل

دستش شده ازتن جدا ابالفضل"

دهم محرم عاشورای حسینی

ذکر مصیبت

روز عاشورا بعد از ظهر بود، دورش را گرفتند. کسی از یاران دیگر نمانده بود. خانم ها گفتند: آقا اگر دین به ما اجازه می دهد، مردی برای شما نمانده، ما اسلحه برداریم از شما دفاع کنیم. ما با دشمن ها وارد جنگ بشویم. آقا فرمودند: نه عزیزان من، شما بمانید من دیگر باید بروم. یک نگاهی به همه کرد و خداحافظی کرد.«عَلَیکنَّ مِنِّی السَّلَام»

اما به این سادگی نبود، صدای ناله زن و بچه به آسمان بود. خودش هم مثل ابر بهار گریه می کرد. بعد هم یک خداحافظی با زینب کبری(س) کرد. دست را روی قلب خواهر گذاشت، خواهرم تحمل کن. گفت حسین جان چه کنم؟ حضرت فرمود: با خدا معامله کن. تکیه به خدا کن. سوار بر مرکب شد. دیگر همه دل بریدند، می خواهد برود. دید مرکب راه نمی رود، من که با همه خداحافظی کردم، بچه ها را که بوسیدم. با خواهرم که خداحافظی کردم. اسب، تو چرا نمی روی؟ چشم اسب هم دارد اشک می ریزد. دید سکینه جلوی اسب آمده است. بابا می خواهی بروی؟ مولا پیاده شد، روی خاک نشست. حداکثر سنی که برایش نوشته بودند، سیزده سالش بود. نشاند بغل دست خودش، گفت: بابا، صبح تا حالا که برای این تک شهدا میدان می رفتی، بر می گشتی. الآن که داری می روی هم بر می گردی؟ دخترم نه، دیگر این آخرین باری است که من می روم. ولی دیگر بر نمی گردم. بابا نمی شود یک کاری برای ما بکنی؟ چی عزیزم؟ قبل از رفتن، خودت بیا ما را به مدینه برگردان. سکینه جانم من که دیگر وقتم تمام شده است، نمی گذارند که من برگردم. بابا تو از من یک درخواست کردی من نمی توانستم جواب تو را بدهم. حالا من از تو یک درخواست بکنم؟ بچه بلند شد دست به گردن پدرش انداخت، صورت بابا را روی سینه اش گذاشت. بابا را بوسید، بابا چی کار کنم؟ سکینه جان آن که من از تو می خواهم این است که آنقدر زیاد برای من گریه نکن. حضرت به میدان آمد، حمله کرد. ترسیدند، راه باز کردند. وارد شریعه شد؛ «الْمَاءَ حَتَّی تَشْرَبَ»؛قصد کرد یک خورده آب بخورد. «و رماه حصین بن الامیر بسهم فی خده»؛ «هنوز آب را ور نداشته بود یک تیر به صورتش زدند. گردن اسب را گرفت، سرش را نزدیک آب برد.» به اسب گفت:«أَنْتَ عَطْشَان»؛ «تو هم که تشنه ای و من هم تشنه هستم.» «وَ اللَّهِ لَا ذُقْتُ الْمَاء»؛ «به خدا قسم تا تو آب نخوری، من نمی خورم.»

از یک حیوان این جور پذیرایی می کنند، آن وقت ما یک عمری بیاییم گریه کنیم و نماز بخوانیم و روزه بگیریم، چه جوری از ما پذیرایی می کنند، خدا می داند. «فَلَمَّا سَمِعَ الْفَرَسُ کلَام» اسب وقتی سخن اباعبدالله(ع) را شنید پوزش را از نزدیک آب تا جایی که می شد بالا آورد. گردن را بالا نگه داشت. یعنی تو تشنه باشی و من آب بخورم. «وَ لَمْ یشْرَب»؛ «آب نخورد.»

تو شریعه بود که یک مرتبه جارچی ها با هم صدا زدند. به خیمه های اباعبدالله(ع)حمله کردند. حضرت بدون اینکه وقت کند آب بخورد، بیرون آمد. به طرف خیمه ها پیچید، دشمن عقب نشینی کرد. وقتی آمد کنار خیمه ها بچه ها و خواهر ها و زن ها بیرون ریختند، دیدند صورت و پیشانی زخم است. فریاد زن و بچه بلند شد. «و تطمن وجوههن» شروع کردند به سر و صورت زدند. فرمود: «فقال لهن مهلا» گریه نکنید. «فان البکاء عماکم» الان گریه نکنید، آن وقت فریاد زد، «یا زینب، یا کلثوم، یا سُکینَةُ یا فَاطِمَةُ یا زَینَبُ یا أُمَّ کلْثُومٍ عَلَیکنَّ مِنِّی السَّلَام»دیگر برای اسارت آماده بشوید. برای سیلی خوردن، تازیانه خوردن، آماده بشوید. نمی شود که از مادر من ارث نبرید. نمی شود که فقط فاطمه(س) سیلی بخورد. نمی شود که قنفوز مادرم را بزند، شما را نزنند. حرکت کرد وقتی یک ذره دور شد، زینب کبری(س) گریبان چاک زد و روی خاک افتاد. دوباره برگشت کنار زینب نشست. شما کسی را که غش می کند با چی به هوش می آورید؟ آب نبود. خم شد صورتش را نزدیک صورت زینب آورد، شروع کرد گریه کردن اشک چشم روی صورت ریخت. خواهر چشم را باز کرد، دید حسین(ع) است. سر زینب(س) را به دامن گذاشت. خواهرم جدم رفت، بابام رفت، مادرم رفت، برادرم رفت، چرا این قدر بی تابی می کنی؟ بعد امام حسین(ع) رفت وارد معرکه شد. امام صادق(ع) می فرماید: بابای من وسط معرکه، سی و سه تیر به بدنش آمد. سی و چهار زخم شمشیر هم به ایشان خورد. ایشان در جای دیگر می فرماید: نیزه دست خودش را روی زمین فرو کرد، همانطور که روی مرکب نشسته بود، آرام به نیزه تکیه داد. همان طوری که به نیزه تکیه داده بود، پیشانی را مورد حمله قرار دادند. دامن پیراهن را بالا زد تا اینکه جلوی خون پیشانی را بگیرد، نمی دانم چند نفر ولی از همه طرف شروع به سنگ باران کردن، کردند. این جا یک جمله مال زینب کبری(س) است. مثل اینکه دختر علی(ع) تو این شلوغی بالای بلندی آمده بود. زینب کبری(س) می گوید: آن وقتی که تکیه داده بود یک نفر آمد جلو، یک شمشیر به سرش زد عمامه اش پر خون شد. عمامه را نمی شد نگه داشت. عمامه را برداشت، سرش برهنه شد. اسب آمد در گودال، دست و پایش

را پهن کرد که تا ارتفاع اباعبدالله(ع) را با زمین کم کند. آرام پایش را از رکاب در آورد، می خواست خودش پیاده شود، نشد به زمین افتاد.

بلند مرتبه شاهی زر به زیر افتاد اگر غلط نکنم، اسب بر زمین افتاد

زینب می گوید: «فحمل علی من کل جانب» تا دیدند افتاد از همه طرف ریختند. در گودال یکی با پا روی شانه اش، روی دستش، دیگری روی سرش و روی پایش آمد. یک مرتبه دیدند شمر آمد، راه برایش باز کردند. جلو زن و بچه با دو زانو آمد و رو سینه نشست.

او می کشید و من می کشیدم او خنجر از کین من ناله از دل

او می برید و من می بردیم او از حسین سر من از حسین دل


فضیلت و ثواب گریه
چهارشنبه پنجم شهریور ۱۳۹۹ ساعت 5:51 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

فضیلت تباکی ( خود را به گریه واداشتن ) برای رضای خدا

 

 

هیچ عملی از اعمال صالحه و هیچ عبادتی از عبادات مشروعه، در اجر و ثواب، به پایه گریستن بر حضرت امام حسین(ع) نیست، هر چند در بعضی اخبار تباکی، یعنی خود را به گریه داشتن، یعنی شبیه به گریه کننده در آوردن را، مانند گریستن در ثواب و اجر تصریح نموده اند.

 

از آن جمله خبریست که سید جلیل بزرگوار علی بن طاووس حسنی - قدس سرّه - در مقتل لهوف از آل رسول(ص) روایت کرده که گفته اند:

« و من بکی و أبکی فینا ماة فله الجنّة، و من بکی و أبکی خمسین فله الجنّة، و من بکی و أبکی ثلاثین فله الجنّة، و من بکی و أبکی عشرین فله الجنّة، و من بکی و أبکی عشرة فله الجنة،‌ و من بکی و أبکی واحداً فله الجنّة، و من تباکی فله الجنّة».(1)

یعنی: (هر کسی که بگرید و بگریاند صد نفر را (در عزاء و مصیبت حسین و ما آل محمد)، پس بهشت برای او است،‌ و کسی که بگرید و بگریاند پنجاه نفر را در مصیبت ها و عزای ما، از برای او است بهشت، و کسی که بگرید و بگریاند در مصائب و عزای ما سی نفر، برای او است بهشت، و کسی که بگرید و بگریاند در مصائب و عزای ما بیست نفر را، برای او است بهشت، و کسی که بگرید و بگریاند در مصائب و عزای ما ده نفر را، برای او است بهشت، و کسی که بگرید و بگریاند در مصائب و عزای ما یک نفر را، بهشت برای او است، و کسی که تباکی کند یعنی اشک ندارد خود را به گریه بدارد، بهشت برای او است)

 

و در بحار از امالی صدوق مسنداً روایت کرده از ابی عمّاره منشد (یعنی مرثیه خوان) از حضرت صادق(ع) که گفت: «آن حضرت به من فرمود: ای اباعمّاره! شعری بخوان در مصیبت حسین بن علی، پس خواندم برای او و آن حضرت گریه کرد. به ذات مقدس خدا قسم! همینطور که می خواندم آن بزرگوار گریه می کرد تا اندازه ای که شنیدم از داخل خانه صدای گریه را، پس فرمود: ای اباعمّاره!

«من أنشد شعرا فی الحسین بن علی(ع)، فابکی خمسین، فله الجنّة، و من أنشد فی الحسین شعراً، فابکی عشرین، فله الجنّة، و من أنشد شعرا فی الحسین(ع)، فابکی عشرة، فله الجنّة، و من أنشد فی الحسین شعراً، فابکی واحداً، فله الجنّة، و من أنشد فی الحسین شعراً،‌ فبکی فله الجنّة، و من أنشد فی الحسین شعراً، فتباکی فله الجنّة».(2)

یعنی: (کسی که شعر بخواند در مصیبت حسین بن علی(ع) و بگریاند پنجاه نفر را، پس از برای او است بهشت، و کسی که بخواند در مصیبت حسین شعری، بخواند و بگریاند بیست نفر را، از برای او است بهشت، و کسی که بخواند شعر را و بگریاند ده نفر را، برای او است بهشت، و کسی که بخواند شعر بر او، بگریاند یک نفر را، برای او است بهشت، و کسی که بخواند شعر بر او، خودش گریه کند، برای او است بهشت، و کسی که بخواند شعری را و خود را به گریه در آورد، برای او است بهشت.)

 

مخفی نماند این دو حدیث مانند سایر احادیث وارده، دلالت ندارد بر اینکه کسی که اشک ندارد و خود را به گریه در آورد، مانند گریستن و جاری شدن است در همه آثار و ثواب های بر گریستن و اجر آنها.

 

و اینکه در بعضی از کتب مقاتل، ذکر شده که تباکی و خود را به گریه واداشتن، مانند گریستن است در اجر و ثواب، دلیلی برای آن دیده نشده و مدرک و سندی ندارد و خیلی جای تعجب است که ثواب تباکی از هر جهت مانند ثواب ها و اجرهائی است که برای گریه کردن است.

آری در پاره ای از آثار و اجرهای گریستن شرکت دارد، نه مطلقاً در همه آنها، بلکه آن مانند سایر عبادات شرعیه است، و ممکن است گفته شود که سِرّش این است که خود را به گریه داشتن با گریه کردن ناشی است از شناختن و محبت خانواده رسالت را در دل داشتن که این محبت و معرفت سبب سوزش دل و رقت قلب و محزون شدن تباکی کننده است، آن هم نه هر گریه ای و نه از هر کسی، و چون خود را به گریه در آوردن با گریستن شریک است در حکایت و کشف از سوزش دل می کند، از این راه در بعضی از اجرها و ثواب های گریه شرکت دارد.

 

 

بلی به لحاظ موافقت و اشتراک تباکی با بکاء، چنین بر می آید که آن اجر و ثوابی که برای تباکی وعده داده شده، به جهت ظاهر کردن تباکی کننده است، حزن و همّ و غم و سوزش دل خود را از جهت معرفت و اخلاصی که نسبت به آن حضرت دارد، چون در گریستن و به گریه در آوردن هر دو این حالت همّ و غم و سوزش دل حاصل شده، پس در این اجر و ثواب با هم شریکند. 

 

⬅️ولی در این مقام می گوئیم: اگر در آن حالت تباکی، رقت آن تباکی کننده، [به] نحوی شد، که اشکش ظاهر شد، آن وقت در همه اجرها و ثواب هائی که برای گریه وعده داده شده، شریک خواهد بود.

حاصل آنکه، شاهد بر آن چه گفتیم آن است که در بعضی از اخبار و احادیث پاره ای از اجر و ثواب گریه را وعده داده اند بر نفس محزون و مهموم و مغموم، چنانچه بعضی از آن، در باب اوّل ذکر کرده شد در مصیبت آن حضرت. پس بنابراین تباکی به معنای خود را به گریه واداشتن است و از خود به فشار گریه خواستن که بازگشت آن به دردناک بودن دل در اثر هَمّ و غم و حزنی که در مصائب بر او وارد شده.

 

 

و باید دانست که هر دردناکی دل و حزن و اندوزه و سوزش دل، تباکی نیست که بعضی توهم کرده اند، و به مجرد این خود را به گریه کننده شبیه می کنند، چنانچه کثیری از ارباب مقاتل خیال کرده اند، و در اخبار هم در بعضی مواردی که لفظ تباکی آمده، همین معنائی که گفتم ظاهر است، و از آن جمله است خبری که در کتاب وسائل به سند خود از سلیمان بن خالد از امام صادق(ع) روایت کرده که فرموده:

 

أتی رسول الله شابّا من الانصار، فقال: إنی أُرید أن أقرَءَ علیکم، فمن بکی فله الجنّة، فَقَرَأ (وَ سیقَ الَّذینَ کَفَرا إِلی جَهَنَّمَ زُمَراً)(3) - الی آخر السّورة - فبکی القوم جمیعاً إلاّ شابا، فقال: یا رسول الله، قد تباکیت فما قطرت عینی. قال: إنّی معید علیکم، فمن تباکی فله الجنّة، فاعاد علیهم، فبکی القوم و تباکی الفتی، فدخلوا الجنّة جمیعاً.(4)

یعنی: «رسول الله(ص) آمد نزد جوانی از انصار، پس فرمود: می خواهم بخوانم بر شما آیاتی را، پس کسی که گریه کند، برای او است بهشت. پس خواند آن حضرت» آیه هفتاد و یکم از سوره زمر را : (وَ سَیقَ الَّذینَ کَفَرُوا إَلی جَهَنَّمَ زُمَراً) (یعنی): و رانده شدند به سوی جهنم فوج فوج، (تا آخر سوره).پس همه قوم گریه کردند مگر جوانی که گفت: یا رسول الله، من تباکی کردم، امّا قطره اشکی از چشم نیامد. آن حضرت فرمود من اعاده می کنم بر شما آیات را، پس کسی که گریه کرد برای او است بهشت. آن حضرت اعاده فرمود خواند آن را، پس همه گریستند و آن جوان تباکی کرد و همه داخل بهشت شدند)

 

 

و نیز در کتاب وسائل مسنداً روایت کرده از سعید بن یسار که گفت:

«گفتم به ابی عبدالله(ع) که من در حال دعا تباکی بکنم، زیرا که چشم اشک نمی آید؟ فرمود: «نعم ولو مثل رأس الذباب» یعنی: (آری خوب است و هر چند مانند سر پشه ای باشد)».(5)

و نیز روایت کرده است از علی بن حمزه که گفت، حضرت ابی عبدالله(ع) به ابی بصیر فرمود:

«إن خفت أمراً یکون أو حاجة تریدها، فابداً بالله فجدّه، و أثن علیه کما هو أهله و صلی علی النبی و سل حاجتک و تباکی و لو مثل رأس الذباب».(6)

یعنی: (اگر امری باشد که از آن بترسی یا حاجتی را می خواهی، ابتدا کن به خدا، و او را تمجید کن و ثنا بگو، همچنان که اهل آن است، و صلوات فرست بر پیغمبر(ص) و حاجتت را سؤال کن و خود را وادار به گریه کن، اگر چه به اندازه سر پشه ای باشد).

و نیز روایت کرده است از اسماعیل بجلی از ابی عبدالله(ع) که فرمود:

«إن لم یجئک البکاء فتباکی، فان خرج منک مثل جناح الذباب فبخّ فبخّ».(7)

یعنی: (اگر گریه ات نمی آید، پس خود را به گریه بدار، اگر به اندازه بال پشه ای اشک از چشمت بیرون بیاید، خوبست خوبست).

 

 

و نیز روایت کرده است از یونس بن منصور که: مردی از حضرت صادق(ع) پرسید از خود را به گریه واداشتن در نماز واجب، تا اینکه گریه کند، فرمود: «قرّة عین و الله و قال: إذا کان ذلک فاذکرونی عنده».(8)

یعنی: (سبب قرار و آرامش چشم است به ذات خدا سوگند، و فرمود: چون اینطور شد مرا یاد کن نزد او).

و در خبر دیگر از سعید روایت کرده که گفت: به آن حضرت گفتم: آیا شخص در حال نماز تباکی بکند خوب است. [فرمود:] خوبست هر چند به قدر سر پشه ای باشد».(9)

 

پی نوشت ها :

1-     لهوف، ص 10؛ بحارالأنوار، ج 44، ص 288.

2-     امالی للصدوق؛ ص141، بحارالأنوار، ج 44، ص 281.

3-     سوره زمر، آیه 71.

4-     امالی للصدوق، ص 545؛ وسائل الشیعة، ج 6، ص 219؛ بحارالأنوار، ج 93، ص 328.

5-     وسائل الشیعه، ج 7، ص 74؛ بحارالأنوار، ج 93، ص 334.

6-     کافی، ج 2، ص 483؛ بحارالأنوار، ج 93، ص 334.

7-     کافی، ج 2، ص 483؛ بحارالأنوار، ج 93، ص 334.

8-     فقیه، ج 1، ص 317؛ وسائل الشیعه، ج 7، ص 247.

9-     کافی، ج 3، ص 301؛ استبصار، ج 1، ص 407؛ وسائل الشیعه، ج 7، ص 241.

 

منبع: میرجهانی، محمدحسن، (1371)، البکاء للحسین(ع)، در ثواب گریستن و عزاداری بر حضرت سیدالشهداء(ع) و وظایف عزاداری، تحقیق روح الله عباسی، قم، نشر رسالت، 1385، چاپ دوم.


متن نوحه بر سر خوان بلا این کجا و آن کجا
شنبه شانزدهم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 6:7 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

برسر خوان بلا ایوب و شاه کربلا

  مرتضی پوررجب چهارشنبه 19 ژانویه 2011 0 699 کمتر از یک دقیقه

برسر خوان بلا ایوب و شاه کربلا

 

هر دو مهمانند اما این کجا و آن کجا

 

قتل حمزه در احد عباس اندر نینوا

 

هر دو یکسانند اما این کجا و آن کجا

 

 

اصغر اندر گاهواره یونس اندر بطن حوت

 

هر دو عطشانند اما این کجا و آن کجا

 

پور ابراهیم اسماعیل و اکبر کربلا

 

هر دو قربانند اما این کجا و آن کجا

 

مهر گردون در فلک ماه بنی هاشم بخاک

 

هر دو تابانند اما این کجا و آن کجا

 

یوسف اندر قعر چاه و شاه دین در قتلگه

 

هر دو عریانند اما این کجا و آن کجا

 

عابدین بهر پدر یعقوب از هجر پسر

 

هر دو گریانند اما این کجا و آن کجا

 

مریم از بهر مسیح و زینب از داغ حسین

 

هر دو نالانند اما این کجا آن کجا


آه از کودک کشی _ روضه حضرت علی اصغر
سه شنبه پنجم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 6:55 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

آه از کودک کشی و از ظلم حرمله ها

  •  

حیران هروله شد، هاجر در ماتم تو
پا می کوبد به زمین، اسماعیل از غم تو
می جوشد زمزم اشک، از خاک کرببلا
می گرید بر غم تو، مشک سقا به خدا
آه و حسرتا/ دم گرفته عالمین
می روی تو هم/ از پی ادای دین
چیده می شوی/ میوه ی دل حسین
لالایی علی
(لالایی علی، لالایی علی علی)

عطرت ای غنچه سرخ، می آید از همه سو
سرآمد گریه تو، خون بسته راه گلو
ای قربان سر تو، بی سر شد پیکر تو
کشته بابای تو را، لبخند آخر تو
ای ذبیح من/ شیر خوارِ روزه دار
شد برای من/ جسم کوچکت نثار
حنجر تو را/با سه شعبه ها چه کار
لالایی علی
(لالایی علی، لالایی علی علی)

چشم ما چشمه اشک، دل پر شد از گله ها
آه از کودک کشی و از ظلم حرمله ها
فریاد از تشنه کشی، فریاد از جور و جفا
خون می گرید یمن و بحرین و قدس و منا
ای اُمید ما/ یابن فاطمه بیا
انتظار تو/ شور لحظه های ما
ندبه های ما/ می زند صدا تو را
یابن فاطمه
(یابن فاطمه ، العجل بیا بیا)

شاعر: میلاد عرفان پور

ردیفعنوان فایلحجمپخش آنلایندانلودلینک
۱

آه از کودک کشی و از ظلم حرمله ها (واحد)

7.73 MB

 دانلودلینک
۲

آه از کودک کشی و از ظلم حرمله ها (واحد)

7.73 MB

 دانلودلینک

روضه حضرت علی اصغر
سه شنبه پنجم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 6:51 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

مرا کشت، نگاه آخر رباب یارب!

  •  

لبانش، حکایتی ز سوز آه دارد
به دستش، امانتی ز خیمه گاه دارد
ببینید: گناه دارد...
ببینید این گلو خشکیده طفل بی زبان را
دهید آب این گل بی رنگ و روی نیمه جان را
به قدری که کمی تر کند دهان را
یک شبنم، هم کافیست
این غنچه، جرمش چیست؟
(علی لالایی، علی لالایی، علی لالایی علی)

که دیده؟ لب فرات و قحط آب یارب؟
مرا کشت، نگاه آخر رباب یارب!
چه گویم، جواب یا رب؟
صفا و مروه ای دارد به صحرا هاجر من
ببین جوشیده زمزم از گلوی اصغر من
خدایا این هم از ذبح آخِر من!
آسان است، در این راه، سختیها، یا الله
(علی لالایی، علی لالایی، علی لالایی علی)
(هَوَّنَ عَلَىَّ ما نَزَلَ بی اَنَّهُ بِعَیْنِ اللّهِ
این مصیبت بر من آسان است
چرا که در محضر خداست)

دمادم، جهان شعله ور از جفاست، یا رب!
چه پر غم، یمن روضه کربلاست یارب!
امامم، کجاست یارب؟
بیا یابن الحسن مرهم بنه زخم جهان را
ببین فریاد الغوث و نوای الامان را
کفنهای پر از خون کودکان را
ای یارِ مظلومان، الغوث و الامان
(ابا صالح یا ابا صالح یا ابا صالح مولا)


نغمه پرداز: اکبر شیخی
شاعر: محمدمهدی سیار

ردیفعنوان فایلحجمپخش آنلایندانلودلینک
۱

مرا کشت، نگاه آخر رباب یارب! (واحد)

8.16 MB

 دانلودلینک
۲

مرا کشت، نگاه آخر رباب یارب! (واحد)

8.16 MB

 دانلودلینک

متن نوحه تیر از کمان رها شد
چهارشنبه نهم مرداد ۱۳۹۸ ساعت 18:2 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

متن نوحه زنجیر زنی (۱)

تیر از کمان رها شد/ با حلقت آشنا شد/ با تیر حرمله، آه/ سر از تنت جدا شد 
قربان روی ماهت/ آخر چه بُد گناهت/ منگر چنین به بابا/ می میرم از نگاهت 
پرپر زدی به دستم/ دیدم، تنت، شکستم/ حیران شدم عزیزم/ گریان به تو نشستم 
طفل نخورده آبم/ دل از عطش کبابم/ بینم چو حنجرت را/ از غم به پیچ و تابم 
از جور کین هلاکی/ مدفون به زیر خاکی/ در خاک تیره اصغر/ یک دُر تابناکی
مظلوم شیر خوارم/ جان کرده ای نثارم/ از خون حنجر تو/ گل گون شده عذارم 
ای طفل شیر خواره/ مقتول ماه پاره/ ای کا ش خنده ات را/ بیند پدر دوباره
ای نوگل شکفته/ ای از عطش نخفته/ بابا مصیبتت را/ جز با خدا نگفته
تاب غمت ندارم/ خون گشته قلب زارم/ بابا ببین چگونه/ آمد گره به کارم
تا تیر کین روان شد/ ناگه تو را نشان شد/ خون گلویت اصغر/ تقدیم آسمان شد
داغت به دل نشسته/ در خود مرا شکسته/ جان می کَنم چو بینم/ این دیدگان بسته
با مادرت چه گویم/ با خواهرت چه گویم/ با عمه غمین و/ دیده ترت چه گویم 
ای شیرخواره اصغر/ ای ماه پاره اصغر/ بسته به روی من شد/ هر راه چاره اصغر


این سرم این پیکرم
شنبه پنجم مرداد ۱۳۹۸ ساعت 18:31 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

بـــــارالهــا ایــن علمدار رشید این اکبرم

 

ایـــن سرم این پیکرم

این سکیـنـه، ایــن رقیّـه،ایـن ربــاب

 

این سرم این پیکرم

این من و این ساربان،این شمر دون

    

ایـن تـن عـــریـان میـان خـاک و خون

این سرم این پیکرم

ایـن مـن و ایـــن ذکــریـا رب یـا ربم

 

ایـن مــن و ایــن نـــاله‌هــــای زینبــم

ای حسین جانم حسین (2)
 

 
موضوعات
برچسب ها
دیگر موارد