مجموعه ای از مطالب سخنرانی و مداحی
حکومت حضرت مهدی مصداق آیه ۵۵ سوره نور
جمعه ششم مهر ۱۴۰۳ ساعت 5:41 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

آیا احادیث نشان داده اند که حکومت امام مهدی(ع) مصداق سوره نور، آیه ۵۵ است؟


پاسخ :

سوره نور، آیه ۵۵:

وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکمْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُم مِن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أمْنًا یَعْبُدُونَنِی لاَ یُشْرِکونَ بِی شَیْٔاً وَ مَن کفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ.

خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، وعده می دهد که آنان را به یقین، جانشین روی زمین خواهد کرد، همان گونه که پیشینیان را جانشینی روی زمین بخشید و دینی را که برای آنان پسندیده، عزیز و ارجمند خواهد ساخت و ترسِ آنان را به امنیّت و آرامش، مبدّل خواهد کرد، آن چنان که تنها مرا خواهند پرستید و چیزی را با من، شریک نخواهند ساخت. پس کسانی که بعد از این کفر ورزند، نافرمان اند.

۱. در حدیثی از امام صادق(ع) می خوانیم که در باره معنای این آیه فرمود:

نَزَلَتْ فِی القائِمِ وَ أصحابِهِ.[۱]

مراد [از وعده ای که خداوند متعال در آیه داده]، زمان حکومت مهدی و یارانش است.

در «دعای افتتاح» می خوانیم:

اللّٰهُمَّ... اسْتَخْلِفْهُ فِی الأرضِ کَمَا اسْتَخْلَفْتَ الَّذینَ مِن قَبلِهِ؛ مَکِّنْ لَهُ دینَهُ الَّذِی ارْتَضَیتَهُ لَهُ؛ أبْدِلْهُ مِن بَعدِ خَوفِهِ أمناً یَعْبُدُکَ لا یُشرِکُ بِکَ شَیْئاً.[۲]

خداوندا!... او را در زمین، حکومت ببخش، چنان که به کسانی که پیش از او بودند، حکومت دادی. [خدایا!] دینی که مورد رضایت توست، برای او، پُرارج و منزلت گردان، هراسش را به امنیّت، مبدّل ساز، به گونه ای که خالصانه تو را عبادت کند.

۲. در روایت دیگری آمده است که جُندَب از پیامبر خدا(ع) در مورد «خوف» در آیه پرسید. پیامبر(ص) در پاسخ فرمود:

یا جُندَبُ! فی زَمَنِ کُلِّ واحِدٍ مِنهُم سُلطانٌ یَعتَرِیهِ وَ یُؤذِیهِ، فَإِذا عَجَّلَ اللّهُ خُروجَ قائِمِنا یَمْلأُ الأرضَ قِسطاً وَ عَدلاً کَما مُلِئَتْ جَوراً وَ ظُلماً.

ای جُندَب! در زمان هر یک از امامان، سلطانی هست که بدان امام، آزار و اذیّت می رساند. وقتی خداوند، ظهور قائم ما را برساند، جهان را پُر از قسط و عدل خواهد کرد، چنان که پُر از ظلم و ستم شده است.

سپس فرمود:

طُوبیٰ لِلصّابِرینَ فی غَیبَتِهِ! طوبیٰ لِلمُتَّقینَ عَلیٰ مَحَجَّتِهِم! اُولٰئکَ الَّذینَ وَصَفَهُمُ اللّهُ فی کِتابِه وَ قالَ: (ٱلَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ)، و قالَ: (أُولٰئِكَ حِزْبُ ٱللهَِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ ٱللّهِ هُمُ ٱلْمُفْلِحُونَ).[۳]

خوشا به حال آنانی که در دوران غیبت او شکیبایند! خوشا به حال کسانی که در مسیری که اهل بیت برای آنان ترسیم کرده اند، تقوا پیشه می کنند! اینان، همان کسانی هستند که خدا در کتاب خویش، آنان را توصیف کرده و فرموده است: (و کسانی که به غیب ایمان دارند) و فرموده: (اینان، همان حزب اللّه هستند و حزب اللّه، همان رستگاران اند).

۳. از امام سجّاد(ع) روایت شده که این آیه را قرائت نمود و فرمود:

هُم وَ اللّهِ شیعَتُنا أهلَ البَیتِ، یَفعَلُ اللّهُ ذٰلِکَ بِهِم عَلیٰ یَدَی رَجُلٍ مِنّا، وَ هُوَ مَهدِیُّ هٰذِهِ الاُمَّةِ، وَ هُوَ الَّذی قالَ رَسولُ اللّهِ(ص): ”لَو لَم یَبقَ مِنَ الدُّنیا إلّا یَومٌ واحِدٌ، لَطَوَّلَ اللّهُ ذٰلِکَ الیَومَ حَتَّیٰ یَلِیَ رَجُلٌ مِن عِترَتی، اسمُهُ اسمی، یَملَأُ الأرضَ عَدلاً وَ قِسطاً کَما مُلِئَت ظُلماً وَ جَوراً."[۴]

به خدا سوگند، آنان، شیعیان ما اهل بیت هستند. خداوند، این وعده را به دست مردی از ما برای آنان محقّق می سازد و او، «مهدی» این امّت است. او کسی است که پیامبر خدا(ص) [در باره او] فرمود: «اگر تنها یک روز به پایان دنیا باقی مانده باشد، خداوند، آن روز را چنان طولانی می گردانَد تا مردی از عترت من و هم نام من، بیاید که زمین را پُر از عدل و داد کند، چنان که پُر از ظلم و جور گشته است».

۴. در روایتی دیگر از امام صادق(ع) نقل شده که در باره (وَ لَیمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً) فرمود:

عُنِی بِه ظُهورُ القائِمِ(ع).[۵]

منظور از این آیه، ظهور قائم است.

۵. مرحوم طَبرِسی در ذیل آیه، از اهل بیت پیامبر(ع) این حدیث را نقل می کند که فرموده اند:

إنَّها فِی المَهدیِّ مِن آلِ مُحَمَّدٍ.[۶]

این آیه در مورد مهدی آل محمّد است.

[۱]. الغیبة، نعمانی: ص۲۷۴.

[۲]. تهذیب الأحکام: ج۳ ص۱۱۱.

[۳]. کفایة الأثر: ص۶۰.

[۴]. مجمع البیان: ج۷ ص۲۳۹ ـ ۲۴۰.

[۵]. تأویل الآیات الظاهرة: ج۱ ص۳۶۹. در دیگر کتب حدیثی و تفسیری همچون الغیبة، طوسی: ص۱۷۷، تفسیر القمّی: ج۱ ص ۱۴، ینابیع المودّة: ج۳ ص۲۴۵، بر همین معنا تأکید شده است.

[۶]. مجمع البیان: ج۷ ص۲۳۹.


فلسفه بعثت در دعای ندبه
جمعه سی ام شهریور ۱۴۰۳ ساعت 5:28 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )
  1. موضوع

۲۵ فروردین ۱۳۹۷ - ۰۹:۳۸

روایت دعای ندبه از فلسفه بعثت پیامبر(ص)

روایت دعای ندبه از فلسفه بعثت پیامبر(ص)

خبرگزاری شبستان: از مهم‎ترین فلسفه‌های بعثت پیامبر اسلام(ص) زمینه‌سازی برای تحقق دین الهی و غلبه این دین بر سایر ادیان توسط فرزندشان امام زمان (عجل‌الله تعالی فرجه) است؛ از این رو امام صادق (ع) در دعای ندبه به معرفی برنامه امام عصر(عج) می پردازند.

به گزارش خبرنگار مهدویت خبرگزاری شبستان نگاه به مبعث رسول گرامی اسلام(ص) از منظر دعای ندبه تحلیلی تازه‌تر نسبت به این رویداد مهم تاریخ بشریت را فرا روی ما خواهد گذاشت.

امام صادق (علیه‎السلام) در دعای ندبه سیر تاریخ بشریت را در راستای یک برنامه دقیق و منسجم و با محوریت ائمه(ع)، انبیا و اولیای الهی تا عصر ظهور امام زمان (عجل‌الله تعالی فرجه) معرفی می‌کنند. در این سیر، هر یک از انبیاء به ویژه رسولان اولوا العزم قسمتی از پازل این برنامه را تکمیل کردند. امام صادق (علیه‎السلام) در این دعا پس از آنکه برخی نعمات خداوند بر رسولان اولوا العزم را معرفی می‌کند، می فرمایند: «براى آنان وصى و جانشینى اختیار کردی، براى آنکه یکى بعد از دیگرى مستحفظ دین و نگهبان آیین و شریعت و حجّت بر بندگان تو باشد از مدّتى تا مدّت معین، قرار دادى تا آنکه حق از قرارگاه خود خارج نشود و اهل باطل غلبه نکنند.»

بر این اساس خداوند برنامه‌ای در پهنه عالم دارد که هر یک از انبیاء و اوصیای ایشان باید نگهبان آن باشند تا حق از جایگاه خود خارج نشود و باطل غلبه نیابد؛ از این رو بر اساس آیات قرآن یکی از مهم‌ترین برنامه‌های خداوند از ابتدا تا انتهای دنیا احقاق حق است که بناست توسط منجی موعود(عج) تحقق یابد؛ (قسمتی از دعای عهد). خداوند در آیه 82 سوره مبارکه یونس(ع) می‌فرماید: «وَ يُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِماتِه‏ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُون‏؛ و خدا با كلمات خود، حقّ را ثابت مى‏کند، هر چند بزهكاران را خوش نيايد.»

امام صادق (علیه‎السلام) زمانی که می‌خواهد این سیر را به عصر بعثت رسول گرامی اسلام(ص) ارتباط دهد، می فرماید: «تا آنکه این امر به حبیب و برگزیده‌ات محمّد صلى اللَّه علیه و آله منتهى شد؛ إِلى أَنِ انْتَهَیْتَ بِالْأَمْرِ إِلى حَبیبِکَ وَ نَجیبِکَ، مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ» و پس از آنکه برخی محبت‌ها و نعمات خداوند بر ایشان را بر می‌شمارد، وعده خداوند درباره غلبه دین خداوند در آخرالزمان بر تمام ادیان را معرفی می‌کند و می‌فرمایند: «وَ وَعَدْتَهُ أَنْ تُظْهِرَ دینَهُ عَلَى الدّینِ کُلِّهِ، وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ؛ و به او پیروزى دینش را بر تمام ادیان عالم به رغم کراهت مشرکان وعده فرمودى»

این قسمت از دعای امام صادق(ع) اشاره به آیه 33 سوره مبارکه توبه یا آیه 9 سوره مبارکه صف دارد آنجا که خداوند می فرماید: «هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون‏؛ او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست، فرستاد تا آن را بر هر چه دين است پيروز کند، هر چند مشركان خوش نداشته باشند».

سماعه در یک روایت از حضرت درباره همین آیه پرسید و امام (علیه‎السلام) فرمود: هنگامی که قائم خروج کند، هیچ مشرکی به خداوند عظیم باقی نمی‌ماند و نه کافری جز اینکه از خروج او کراهت دارد؛ إذا خَرَج القائمُ لَمْ يَبْقَ مُشْرِكٌ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ وَ لَا كَافِرٌ إِلَّا كَرِهَ‏ خُرُوجَهُ‏» (تفسير فرات الكوفي، ص481)

بنابراین می‌توان گفت یکی از مهم‎ترین فلسفه‌های بعثت پیامبر گرامی اسلام(ص) زمینه‌سازی برای تحقق دین الهی و غلبه این دین بر سایر ادیان توسط فرزندشان امام زمان (عجل‌الله تعالی فرجه) است؛ از این رو امام صادق (علیه‎السلام) در ادامه دعای ندبه به معرفی برنامه امام زمان (عجل‌الله تعالی فرجه) می‌پردازند.


تفسیر آیه محمدٌ رسول الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم...
دوشنبه دوازدهم آبان ۱۳۹۹ ساعت 5:29 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

۲۸هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفى بِاللّهِ شَهِیداً 
۲۹مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّهِ وَ رِضْواناً سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْع أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفّارَ وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً 
 
ترجمه:
۲۸ ـ او کسى است که رسولش را با هدایت و دین حق فرستاده تا آن را بر همه ادیان پیروز کند; و کافى است که خدا گواه این موضوع باشد! 
۲۹ ـ محمّد فرستاده خداست; و کسانى که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند، پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود مى بینى در حالى که همواره فضل خدا و رضاى او را مى طلبند; نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است; این توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است، همانند زراعتى که جوانه هاى خود را خارج ساخته، و به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پاى خود ایستاده است و زارعان را به شگفتى وا مى دارد; این براى آن است که کافران را به خشم آورد! (ولى) کسانى از آنها را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمى داده است. 
 
تفسیر:
در برابر دشمنان، سخت گیر و در برابر دوستان، مهربان!
در این دو آیه، که آخرین آیات سوره فتح است، به دو مسأله مهم دیگر در ارتباط با  فتح المبین  یعنى  صلح حدیبیه ، اشاره مى کند که یکى مربوط به عالم گیر شدن اسلام است، و دیگرى اوصاف یاران پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و ویژگى هاى آنان، و وعده الهى را نسبت به آنها بازگو مى کند.
نخست مى گوید:  او کسى است که رسولش را با هدایت و دین حق فرستاد، تا آن را بر همه ادیان غالب گرداند، و کافى است که خدا شاهد و گواه این موضوع باشد  (هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفى بِاللّهِ شَهِیداً).
این وعده ایست صریح و قاطع، از سوى خداوند قادر متعال، در رابطه با غلبه اسلام بر همه ادیان.
یعنى، اگر خداوند از طریق رؤیاى پیامبر(صلى الله علیه وآله) به شما خبر پیروزى داده، که با نهایت امنیت وارد  مسجد الحرام  مى شوید، و مراسم عمره را به جا مى آورید، بى آنکه کسى جرأت مزاحمت شما را داشته باشد، و نیز اگر خداوند بشارت  فتح قریب  (پیروزى خیبر) را مى دهد، تعجب نکنید، این آغاز حرکت است، سرانجام، اسلام عالم گیر مى شود و بر همه ادیان پیروز خواهد گشت.
چرا نشود، در حالى که محتواى دعوت رسول اللّه هدایت است  أَرْسَلَهُ بِالْهُدى  و آئین او حق است  وَ دِیْنِ الْحَقِّ ، و هر ناظر بى طرفى، مى تواند حقانیت آن را در آیات این قرآن، احکام فردى، اجتماعى، قضائى، و سیاسى اسلام، و همچنین تعلیمات اخلاقى و انسانى آن بنگرد، و از پیشگوئى هاى دقیق و صریحى که از آینده دارد و درست به وقوع مى پیوندد، ارتباط این پیامبر(صلى الله علیه وآله) را به خدا به طور قطع دریابد.
آرى، منطق نیرومند اسلام، و محتواى غنى و پر بار آن، ایجاب مى کند: سرانجام ادیان شرک آلود را جاروب کند، ادیان آسمانى تحریف یافته را در برابر خود به خضوع وا دارد، و با جاذبه عمیق خود، دل ها را به سوى این آئین خالص جلب و جذب نماید.
در این که منظور از این پیروزى،  پیروزى منطقى  است یا  پیروزى نظامى ؟ در میان مفسران گفتگو است:
 جمعى  معتقدند: این پیروزى: تنها  پیروزى منطقى و استدلالى  است، و این امر حاصل شده است; چرا که اسلام از نظر قدرت منطق و استدلال، بر همه آئین هاى موجود برترى دارد.
در حالى که  جمعى دیگر ، پیروزى را به معنى  غلبه ظاهرى  و غلبه قدرت گرفته اند، و موارد استعمال این کلمه (یُظْهِرَ) نیز دلیل بر غلبه خارجى است، و به همین دلیل، مى توان گفت: علاوه بر مناطق بسیار وسیعى که امروز در شرق و غرب و شمال و جنوب عالم در قلمرو اسلام قرار گرفته، و هم اکنون بیش از ۴٠ کشور اسلامى با جمعیتى حدود یک میلیارد نفر، زیر پرچم اسلام قرار دارند، زمانى فرا خواهد رسید که همه جهان، رسماً زیر این پرچم قرار مى گیرد، و این امر به وسیله قیام مهدى (ارواحنا فداه) تکمیل مى گردد، چنان که در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) نقل شده است که: لایَبْقى عَلى ظَهْرِ الاَرْضِ بَیْتُ مَدَر وَ لا وَبَر اِلاّ اَدْخَلَهُ اللّهُ کَلِمَةَ الاِسْلامِ:  در سراسر روى زمین، خانه اى از سنگ و گل، یا خیمه هائى از کرک و مو، باقى نمى ماند، مگر این که خداوند اسلام را در آن وارد مى کند !.(۱)
در این زمینه، بحث مشروحى ذیل آیه مشابه آن، آیه ۳۳ سوره  توبه  داشتیم.(۲)
این نکته نیز قابل توجه است که، بعضى تعبیر  الهُدى  را اشاره به استحکام  عقائد اسلامى  دانسته اند، در حالى که  دِیْنِ الْحَقِّ  را ناظر به حقانیت  فروع دین  مى دانند، ولى، دلیلى بر این تقسیم بندى نداریم و ظاهر این است که هدایت و حقانیت، هم در اصول است و هم در فروع.
در این که مرجع ضمیر در  لِیُظْهِرَهُ ،  اسلام  است یا  پیامبر (صلى الله علیه وآله)؟ مفسران دو احتمال داده اند، اما قرائن به خوبى نشان مى دهد که منظور همان دین حق است; چرا که هم از نظر جمله بندى نزدیک تر به ضمیر است، و هم پیروزى دین بر دین تناسب دارد، نه شخص بر دین.
آخرین سخن در مورد آیه، این که جمله  کَفى بِاللّهِ شَهِیْدا ، اشاره اى است به این واقعیت که این پیشگوئى، نیازى به هیچ شاهد و گواه ندارد، که شاهد و گواهش اللّه است، و رسالت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نیز نیاز به گواه دیگرى ندارد، که گواه آن نیز خدا است، و اگر  سهیل بن عمرو  و امثال او حاضر نشوند عنوان  رسول اللّه  بعد از نام محمّد(صلى الله علیه وآله) بنویسند،  عِرض خود مى برند، و زحمتى هم براى ما ندارند !
* * *
در آخرین آیه، ترسیم بسیار گویائى از اصحاب و یاران خاص پیامبر(صلى الله علیه وآله)، و آنها که در خط او بودند از لسان  تورات  و  انجیل  بیان کرده، که هم افتخار و مباهاتى است براى آنها که در  حدیبیه  و مراحل دیگر، پایمردى به خرج دادند، و هم درس آموزنده اى است براى همه مسلمانان در تمام قرون و اعصار.
در آغاز مى فرماید:  محمّد فرستاده خدا است  (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ).
خواه شب پره هائى همچون  سهیل بن عمرو  بپسندند یا نپسندند! و خود را از این آفتاب عالمتاب پنهان کنند یا نکنند! خدا گواهى به رسالت او داده، و همه آگاهان گواهى مى دهند.
سپس، به توصیف یارانش پرداخته، و اوصاف ظاهر و باطن و عواطف و افکار و اعمال آنها را طى پنج صفت چنین بیان مى کند:  کسانى که با او هستند، در برابر کفار، شدید و محکم هستند  (وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الْکُفّارِ).
و در دومین وصف مى گوید:  اما در میان خود رحیم و مهربانند  (رُحَماءُ بَیْنَهُمْ).
آرى، آنها کانونى از عواطف و محبت نسبت به برادران و دوستان و هم کیشانند، و آتشى سخت و سوزان، و سدى محکم و پولادین، در مقابل دشمنان.
در حقیقت، عواطف آنها در این  مهر  و  قهر  خلاصه مى شود، اما نه جمع میان این دو در وجود آنها تضادى دارد، و نه قهر آنها در برابر دشمن، و مهر آنها در برابر دوست، سبب مى شود که از جاده حق و عدالت، قدمى بیرون نهند.
در سومین صفت که از اعمال آنها سخن مى گوید، مى افزاید:  پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود مى بینى، و همواره به عبادت خدا مشغولند  (تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً).
این تعبیر، عبادت و بندگى خدا را، که با دو رکن اصلیش  رکوع  و  سجود  ترسیم شده، به عنوان حالت دائمى و همیشگى آنها ذکر مى کند، عبادتى که که رمز تسلیم در برابر فرمان حق، و نفى کبر و خود خواهى و غرور، از وجود ایشان است.
در چهارمین توصیف، که از نیت پاک و خالص آنها بحث مى کند، مى فرماید:  آنها همواره فضل خدا و رضاى او را مى طلبند  (یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّهِ وَ رِضْواناً).
نه براى تظاهر و ریا قدم بر مى دارند، و نه انتظار پاداش از خلق خدا دارند، بلکه چشمشان تنها به رضا و فضل او دوخته شده، و انگیزه حرکت آنها در تمام زندگى همین است و بس.
حتى تعبیر به  فضل ، نشان مى دهد که آنها به تقصیر خود معترفند، و اعمال خود را کمتر از آن مى دانند که پاداش الهى براى آن بطلبند، بلکه با تمام تلاش و کوشش، باز هم مى گویند: خداوندا! اگر فضل تو به یارى ما نیاید واى بر ما!
و در پنجمین و آخرین توصیف، از ظاهر آراسته و نورانى آنها بحث کرده مى گوید:  نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است  (سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ).(۳)
 سیما  در اصل به معنى علامت و هیئت است، خواه این علامت در صورت باشد، یا در جاى دیگر بدن، هر چند، در استعمالات روزمره فارسى، به نشانه هاى صورت و وضع ظاهرى چهره گفته مى شود.
به تعبیرى دیگر،  قیافه  آنها به خوبى نشان مى دهد که آنها انسان هائى خاضع در برابر خداوند، حق، قانون و عدالتند، نه تنها در صورت آنها، که در تمام وجود و زندگى آنان این علامت منعکس است.
گرچه بعضى از مفسران، آن را به اثر ظاهرى سجده در پیشانى، و یا اثر خاک در محل سجده گاه تفسیر کرده اند، ولى ظاهراً آیه مفهوم گسترده ترى دارد، که چهره این مردان الهى را به طور کامل ترسیم مى کند.
بعضى نیز گفته اند: این آیه، اشاره به سجده گاه آنها در قیامت است، که همچون ماه به هنگام بدر مى درخشد!
البته، ممکن است پیشانى آنها در قیامت چنین باشد، ولى آیه از وضع ظاهرى آنها در دنیا خبر مى دهد.
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) نیز آمده که در تفسیر این جمله فرمود: هُوَ السَّهَرُ فِى الصَّلاةِ:  منظور بیدار ماندن در شب براى نماز است  (که آثارش در روز در چهره آنها نمایان است).(۴)
جمع میان این معانى کاملاً ممکن است.
به هر حال، قرآن بعد از بیان همه این اوصاف، مى افزاید:  این توصیف آنها (یاران محمّد(صلى الله علیه وآله)) در تورات است  (ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ).
این حقیقتى است که از پیش گفته شده، و توصیفى است در یک کتاب بزرگ آسمانى، که از پیش از هزار سال قبل نازل شده است.
ولى، نباید فراموش کرد که تعبیر  وَ الَّذِیْنَ مَعَهُ  (آنها که با او هستند)، سخن از کسانى مى گوید، که در همه چیز با پیامبر(صلى الله علیه وآله) بودند، در فکر و عقیده و اخلاق و عمل، نه تنها کسانى که همزمان با او بودند، هر چند خطشان با او متفاوت بود.
سپس، به توصیف آنها در یک کتاب بزرگ دیگر آسمانى، یعنى  انجیل  پرداخته، چنین مى گوید:  توصیف آنها در انجیل همانند زراعتى است که جوانه هاى خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته، تا محکم شده و بر پاى خود ایستاده است، و به قدرى نمو و رشد کرده و پر برکت شده، که زارعان را به شگفتى وا مى دارد  (وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْع أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرّاعَ).(۵)
 شطأ  به معنى  جوانه  است، جوانه هائى که از پائین ساقه و کنار ریشه ها بیرون مى آید.
 آزَر  از ماده  موازره  به معنى معاونت است.
 اِسْتَغْلَظَ  از ماده  غلظت  به معنى سفت و محکم شدن است.
جمله  اسْتَوى عَلى سُوقِهِ  مفهومش این است، به حدى محکم شده که بر پاى خود ایستاده (توجه داشته باشید که  سوق  جمع  ساق  است).
تعبیر  یُعْجِبُ الزُّرّاعَ  یعنى به حدى از نمو سریع و جوانه هاى زیاد، و محصول وافر رسیده، که حتى کشاورزانى که پیوسته با این مسائل سر و کار دارند، در شگفتى فرو مى روند.
جالب این که: در توصیف دوم که در  انجیل  آمده نیز، پنج وصف عمده براى مؤمنان و یاران محمّد(صلى الله علیه وآله) ذکر شده است (جوانه زدن ـ کمک کردن براى پرورش ـ محکم شدن ـ بر پاى خود ایستادن ـ نمو چشمگیر اعجاب انگیز).
در حقیقت، اوصافى که در  تورات  براى آنها ذکر شده، اوصافى است که ابعاد وجود آنها را از نظر عواطف، اهداف، اعمال و صورت ظاهر بیان مى کند، و اما اوصافى که در  انجیل  آمده، بیانگر حرکت و نمو و رشد آنها در جنبه هاى مختلف است (دقت کنید).
 
آرى، آنها انسان هائى هستند با صفات والا که آنى از  حرکت  باز نمى ایستند، همواره جوانه مى زنند، جوانه ها پرورش مى یابد و بارور مى شود.
همواره اسلام را با گفتار و اعمال خود در جهان نشر مى دهند، و روز به روز، خیل تازه اى بر جامعه اسلامى مى افزایند.
آرى، آنها هرگز از پاى نمى نشینند و دائماً رو به جلو حرکت مى کنند، در عین عابد بودن، مجاهدند، و در عین جهاد، عابدند، ظاهرى آراسته، باطنى پیراسته، عواطفى نیرومند، و نیاتى پاک دارند، در برابر دشمنان حق، مظهر خشم خدایند، و در برابر دوستان حق، نمایانگر لطف و رحمت او.
سپس در دنباله آیه مى افزاید: این اوصاف عالى، این نمو و رشد سریع، و این حرکت پر برکت، به همان اندازه که دوستان را به شوق و نشاط مى آورد، سبب خشم کفار مى شود،  این براى آن است که کافران را به خشم آورد  (لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفّارَ).(۶)
و در پایان آیه مى فرماید:  خداوند کسانى از آنها را که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند، وعده آمرزش و اجر عظیمى داده است  (وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً).
بدیهى است اوصافى که در آغاز آیه گفته شد، ایمان و عمل صالح در آن جمع بود، بنابراین تکرار این دو وصف، اشاره به تداوم آن است، یعنى خداوند این وعده را، تنها به آن گروه از یاران محمّد(صلى الله علیه وآله) داده که در خط او باقى بمانند، و ایمان و عمل صالح را تداوم بخشند، و گرنه کسانى که یک روز در زمره دوستان و یاران او بودند، و روز دیگر از او جدا شدند و راهى بر خلاف آن را در پیش گرفتند، هرگز مشمول چنین وعده اى نیستند.
تعبیر به  مِنْهُم  (با توجه به این نکته که اصل در کلمه  مِنْ  در این گونه موارد، این است که براى  تبعیض  باشد، و ظاهر آیه نیز همین معنى را مى رساند) دلیل بر این است که یاران او به دو گروه تقسیم خواهند شد: گروهى به ایمان و عمل صالح ادامه مى دهند، و مشمول رحمت واسعه حق و اجر عظیم مى شوند، اما گروهى جدا شده، و از این فیض بزرگ محروم خواهند شد.
معلوم نیست چرا جمعى از مفسران اصرار دارند،  مِنْ  در  مِنْهُم  در آیه فوق را حتماً  بیانیه  بدانند، در حالى که به فرض مرتکب خلاف ظاهر شویم، و  مِنْ  را براى  بیان  بگیریم، قرائن عقلى که در اینجا وجود دارد را نمى توان کنار گذاشت; زیرا هیچ کس مدعى نیست یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله) همه معصوم بودند، و در این صورت، احتمال عدم تداوم در خط ایمان و عمل صالح، در مورد هر یک از آنها مى رود، و با این حال، چگونه ممکن است خداوند وعده مغفرت و اجر عظیم را بدون قید و شرط به همه آنها دهد؟ اعم از این که راه ایمان و صلاح را بپیمایند، یا از نیمه راه بر گردند و منحرف شوند.
این نکته نیز قابل توجه است که، جمله  وَ الَّذِیْنَ مَعَهُ  (کسانى که با او هستند)، مفهومش، همنشین بودن و مصاحبت جسمانى با پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیست; چرا که منافقین هم، داراى چنین مصاحبتى بودند، بلکه منظور از  مَعَهُ  به طور قطع، همراه بودن از نظر اصول ایمان و تقوا است.
بنابراین، ما هرگز نمى توانیم از آیه فوق، یک حکم کلى درباره همه معاصران و همنشینان پیامبر(صلى الله علیه وآله) استفاده کنیم.
* * *
 
نکته ها:
۱ ـ داستان تنزیه صحابه!
معروف در میان علماء و دانشمندان اهل سنت این است که: صحابه رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) داراى این امتیاز خاص بر افراد دیگر از امت هستند، که همگى پاک و پاکیزه اند، و از آلودگى ها به دورند، ما حق انتقاد از هیچ یک از آنها را نداریم، و بدگوئى از آنها مطلقاً ممنوع است، حتى به گفته بعضى، موجب کفر مى شود! و براى اثبات این مقصود، به آیاتى از قرآن مجید استناد کرده اند، از جمله آیه مورد بحث است که مى گوید:  خداوند به کسانى از آنها که ایمان آوردند و عمل صالح انجام داده اند، وعده مغفرت و اجر عظیم داده است .
و همچنین آیه ۱٠٠ سوره  توبه  که بعد از ذکر عنوان  مهاجرین  و  انصار  مى گوید: رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ:  خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نیز) از او خشنود شدند .
ولى هر گاه خود را از پیش داورى ها تهى کنیم، قرائن روشنى در برابر ما وجود دارد که این عقیده مشهور را متزلزل مى سازد:
۱ ـ جمله  رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ  در سوره  توبه ، تنها مخصوص  مهاجران  و  انصار  نیست; زیرا در همان آیه، در کنار مهاجران و انصار  الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسان  قرار گرفته، که شامل تمام کسانى است که تا دامنه قیامت به نیکى از آنها پیروى مى کنند.
بنابراین همان گونه که  تابعان  اگر یک روز در خط ایمان و احسان باشند، و روز دیگر در خط کفر و اسائه (بدى کردن) قرار گیرند، از زیر چتر رضایت الهى خارج مى شوند، عین همین مطلب درباره  صحابه  نیز مى آید; زیرا آنها را نیز در آخرین آیه سوره  فتح  مقید به ایمان و عمل صالح کرده، که اگر یک روز این عنوان از آنها سلب شود، از دائره رضایت الهى بیرون خواهند رفت.
و به تعبیر دیگر، تعبیر به  احسان ، هم در مورد  تابعان  است، و هم در مورد  متبوعان ، پس هر کدام از این دو،  خط احسان  را رها کنند، مشمول رضایت خدا نخواهند بود.
۲ ـ از روایات اسلامى، چنین استفاده مى شود که، اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله) هر چند امتیاز مصاحبت آن بزرگوار را داشتند، ولى، کسانى که در دوران هاى بعد مى آیند و از ایمان راسخ و عمل صالح برخوردارند، از یک نظر از صحابه افضلند; چرا که آنها شاهد انواع معجزات بوده اند ولى، دیگران بدون مشاهده آنها، و با استفاده از دلائل دیگر، در همان راه گام نهاده اند.
چنان که در حدیثى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم که یارانش عرض کردند: نَحْنُ اِخْوانُکَ یا رَسُولَ اللّهِ؟! قالَ: لا، اَنْتُمْ اَصْحابِی، وَ اِخْوانِىَ الَّذِیْنَ یَأْتُونَ بَعْدِی، آمَنُوا بِی وَ لَمْ یَرَوْنِی، وَ قالَ: لِلْعامِلِ مِنْهُمْ اَجْرُ خَمْسِیْنَ مِنْکُمْ، قالُوا بَلْ مِنْهُمْ یا رَسُولَ اللّهِ؟ قالَ: بَلْ مِنْکُمْ! رَدُّوها ثَلاْثًا، ثُمَّ قالَ: لِأَنَّکُمْ تَجِدُونَ عَلَى الْخَیْرِ أَعْواناً!:  آیا ما برادران توئیم اى رسول خدا؟! فرمود: نه! شما اصحاب من هستید، برادران من کسانى هستند که بعد از من مى آیند و به من ایمان مى آورند، در حالى که مرا ندیده اند.
سپس افزود: افرادى از آنها که اهل عمل صالحند، اجر پنجاه نفر از شما را دارند! عرض کردند: پنجاه نفر از خودشان اى رسول خدا؟! فرمود: نه! پنجاه نفر از شما!! و سه بار آنها این سخن را تکرار کردند (و پیامبر(صلى الله علیه وآله) نفى کرد) سپس فرمود: این به خاطر آن است که شما شرایطى در اختیار دارید که در کارهاى خیر یاریتان مى کند .(۷)
در  صحیح مسلم  نیز از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) چنین نقل شده که، روزى فرمود: وَدِدْتُ اَنّا قَدْ رَأَیْنا اِخْوانِنا:  دوست مى داشتم برادرانمان را مى دیدیم !.
قالُوا: أَ وَ لَسْنا اِخْوانَکَ یا رَسُولَ اللّهِ؟!:  گفتند: آیا ما برادران تو نیستیم اى رسول خدا ؟!
فرمود: اَنْتُمْ اَصْحابِی وَ اِخْوانُنَا الَّذِیْنَ لَمْ یَأْتُوا بَعْدُ:  شما اصحاب من هستید، اما برادران ما هنوز نیامده اند !!(۸)
عقل و منطق نیز همین را مى گوید که، دیگران که تحت پوشش تعلیمات مستمر پیامبر(صلى الله علیه وآله) در شب و روز نبوده اند، و در عین حال، همانند یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله)یا بیش از آنها ایمان و عمل صالح داشته اند، برترند.
۳ ـ این سخن از نظر تاریخى نیز بسیار آسیب پذیر است; چرا که بعضى از صحابه را مى بینیم که بعد از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و یا حتى در عصر خود او، راه خطا پیمودند.
ما چگونه مى توانیم کسانى را که آتشِ  جنگ جمل  را افروختند، و آن همه مسلمانان را به کشتن دادند، و بر روى خلیفه به حق پیامبر(صلى الله علیه وآله) شمشیر کشیدند، از گناه تبرئه کنیم؟!
یا کسانى که در  صفین  و  نهروان  اجتماع کردند، و سر به شورش در برابر وصى و جانشین پیامبر(صلى الله علیه وآله) و برگزیده مسلمین برداشتند، و خون هاى بى حساب ریختند، مشمول رضاى خدا بدانیم، و بگوئیم: گرد و غبار عصیان نیز بر دامان آنها ننشسته است؟!
و از این عجیب تر، عذر کسانى است که تمام این مخالفت ها را به عنوان این که آنها  مجتهد  بودند و مجتهد معذور است، توجیه مى کنند!
اگر بشود چنین گناهان عظیمى را به وسیله  اجتهاد  توجیه کرد، دیگر هیچ قاتلى را نمى توان ملامت نمود، و یا حدود الهى را درباره او اجرا کرد; چرا که ممکن است اجتهاد کرده باشد.
و به تعبیر دیگر، در میدان  جمل  یا  صفین  و یا  نهروان  دو گروه در مقابل هم ایستادند که قطعاً هر دو بر حق نبودند; چرا که جمع بین ضدین محال است، با این حال چگونه مى توان هر دو را مشمول رضاى خدا دانست، در حالى که مسأله، از مسائل پیچیده و مشکلى نبود که تشخیص آن ممکن نباشد؟ زیرا همه مى دانستند على(علیه السلام) یا بر طبق نص پیامبر(صلى الله علیه وآله) و یا با انتخاب مسلمین، خلیفه بر حقِ او است، در عین حال بر روى او شمشیر کشیدند، این کار را چگونه مى توان از طریق اجتهاد توجیه کرد؟!
چرا شورش  اصحاب رده  را در زمان  ابوبکر ، از طریق اجتهاد توجیه نمى کنند؟ و رسماً آنها را مرتد مى شمرند؟ اما شورشیان  جمل  و  صفین  و  نهروان  را مبراى از هر گونه گناه مى دانند؟!
به هر حال، به نظر مى رسد: مسأله  تنزیه صحابه ، به طور مطلق، یک حکم سیاسى بوده، که گروهى بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى حفظ موقعیت خود، روى آن تکیه کردند، تا خود را از هر گونه انتقادى مصون و محفوظ دارند، و این مطلبى است که نه با حکم عقل سازگار است، و نه با تواریخ مسلم اسلامى، و شعرى است که ما را در قافیه خود گرفتار خواهد کرد.
چه بهتر، که ما در عین احترام به صحابه رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) و کسانى که همواره در خط او بودند، معیار قضاوت درباره آنها را، اعمال و عقائدشان در طول زندگانیشان، از آغاز تا انجام قرار دهیم، همان معیارى که از قرآن استفاده کرده ایم، و همان معیارى که خود پیامبر(صلى الله علیه وآله)، یارانش را با آن مى سنجید.
* * *
۲ ـ محبت متقابل اسلامى
در روایات اسلامى که در تفسیر آیه اخیر، آمده است، تأکید فراوانى روى اصل  رُحَماءُ بَیْنَهُم  دیده مى شود.
از جمله، در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم:
اَلْمُسْلِمُ اَخُو الْمُسْلِمِ، لایَظْلِمُهُ، وَ لایَخْذُلُهُ، وَ لایَخُونُهُ، وَ یَحِقُّ عَلَى الْمُسْلِمِیْنَ الاِجْتِهادُ فِى التَّواصُلِ، وَ التَّعاوُنُ عَلَى التَّعاطُفِ، وَ الْمُواساةُ لِأَهْلِ الْحاجَةِ، وَ تَعاطُفُ بَعْضِهِمْ عَلى بَعْض، حَتّى تَکُونُوا کَما اَمَرَکُمُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: رُحَماءَ بَیْنَکُمْ، مُتِراحِمِیْنَ، مُغْتَمِّیْنَ لِما غابَ عَنْکُمْ مِنْ اَمْرِهِمْ، عَلى ما مَضى عَلَیْهِ مَعْشَرُ الاَنْصارِ عَلى عَهْدِ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله):  مسلمان برادر مسلمان است، به او ستم نمى کند، تنهایش نمى گذارد، تهدیدش نمى کند، و سزاوار است مسلمان در ارتباط، پیوند، تعاون، محبت و مواسات با نیازمندان کوشش کند، و نسبت به یکدیگر مهربان باشند، تا مطابق گفته خداوند  رُحَماء بَیْنَهُم  نسبت به یکدیگر با محبت رفتار کنید، و حتى در غیاب آنها نسبت به امور پنهانى آنها دلسوزى کنید، آن گونه که انصار در عصر رسول اللّه بودند .(۹)
ولى، عجیب است مسلمانان امروز، از رهنمودهاى مؤثر این آیه، و ویژگى هائى که براى مؤمنان راستین و یاران رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند، فاصله گرفته اند، گاه، آن چنان به جان هم مى افتند و کینه توزى و خونریزى مى کنند، که هرگز دشمنان اسلام آن چنان نکردند! گاه، با کفار آن چنان پیوند دوستى مى بندند، که گوئى برادرانى از یک اصل و نسبند.
نه خبرى از آن رکوع و سجود است، و نه آن نیات پاک و  ابتغاء فضل اللّه ، نه آثار سجود در چهره ها نمایان، و نه آن نمو و رشد و جوانه زدن و قوى شدن و روى پاى خود ایستادن.
و عجیب تر این که هر قدر از این اصول قرآنى فاصله گرفته ایم، به درد و رنج و ذلت و نکبت بیشترى گرفتار شده ایم، ولى، باز متوجه نیستیم، از کجا ضربه مى خوریم؟ باز  حمیت هاى جاهلیت  مانع اندیشه و تجدید نظر و بازگشت به قرآن است، خدایا ما را از این خواب عمیق و خطرناک بیدار کن!
* * *
خداوندا! به ما توفیقى مرحمت کن که ویژگى هاى اخلاقى یاران راستین پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اصحاب خالص او را ـ که در این آیات آمده است ـ در خود زنده کنیم.
بار الها! شدت، در مقابل دشمنان، محبت، در برابر دوستان، تسلیم، در برابر فرمان تو، توجه به عنایات خاص تو، تلاش و کوشش براى بارور ساختن جامعه اسلامى، و پیشرفت و گسترش آن را به ما عنایت فرما!
پروردگارا! از تو فتح مبینى مى خواهیم که جامعه اسلامى ما، در سایه آن به حرکت در آید، و در عصر و زمانى که نیاز به معنویت از هر وقت دیگر بیشتر است، تعلیمات این آئین حیات بخش را به مردم جهان عرضه کنیم، هر روز قلوب تازه اى را در تسخیر اسلام در آوریم، و کشور تازه اى از کشور دل ها را فتح نمائیم.
آمِیْنَ یا رَبَّ العالَمِیْنَ
پایان سوره فتح

 


۱ ـ تفسیر  مجمع البیان ، جلد ۵، صفحه ۲۵ ـ  قرطبى  نیز این روایت را با کمى تفاوت از پیغمبر۲ 
گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) ذیل آیه ۵۵ سوره  نور  آورده (جلد ۷، صفحه ۴۶۹۲).
۲ ـ جلد هفتم تفسیر  نمونه ، صفحه ۳۷۱.
۳ ـ  سِیماهُمْ  مبتدا و  فِی وُجُوهِهِمْ  خبر آن است و  مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ  یا بیان  سیما  است، یا حال است براى  سیما ، ولى بهتر این است که  من  را ابتدائیه بدانیم و معنى جمله چنین مى شود:  علامت آنها در صورتشان است و این علامت از اثر سجود است .
۴ ـ  من لایحضره الفقیه  و  روضة الواعظین  (مطابق نقل  نور الثقلین ، جلد ۵، صفحه ۷۸).
۵ ـ در این که جمله  وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ  جمله مستقلى است و توصیف جداگانه اى براى یاران محمّد(صلى الله علیه وآله)، غیر از توصیفى که در  تورات  آمده، بیان مى کند، و یا عطف بر جمله  ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ  مى باشد به طورى که از هر دو توصیف در هر دو کتاب آسمانى خبر مى دهد، در میان مفسران گفتگو است، ولى ظاهر آیه این است که این دو توصیف، جداگانه در دو کتاب آسمانى بوده است، و لذا کلمه  مَثَل  تکرار شده، در حالى که اگر عطف بر یکدیگر بود، فصاحت ایجاب مى کرد که بگوید:  ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الاِنْجِیْل .
۶ ـ  لام  در جمله  لِیَغِیظَ  را بسیارى از مفسران  لام علت  گرفته اند، بنابراین مفهوم جمله چنین مى شود:  این پیشرفت و قوت و قدرت را خدا نصیب یاران محمّد(صلى الله علیه وآله) کرد، تا کافران به خشم آیند .
۷ ـ تفسیر  روح البیان ، جلد ۹، صفحه ۶۱.
۸ ـ  صحیح مسلم ، جلد اول، کتاب الطهارة، حدیث ۳۹.
۹ ـ  اصول کافى ، جلد ۲، صفحه ۱۷۴، مطابق نقل  نور الثقلین ، جلد ۵، صفحه ۷۷، حدیث ۹۱.


فلسفه نماز میت
چهارشنبه بیست و یکم اسفند ۱۳۹۸ ساعت 8:50 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

🔴شفاعت و طلب آمرزش برای میت، دلیل تشریع نماز میت است.. 

فلسفه و دلیل خواندن نماز میت چیست؟ 

همان‌گونه احترام به مسلمان زنده واجب است، لازم است مرده او نیز مورد تکریم و احترام قرار گیرد؛ لذا در شرع اسلام احکامی؛ مانند غسل، کفن و دفن و خواندن نماز بر بدن او واجب شده است.
در ارتباط با فلسفه نماز میت، امام رضا(ع) می‌فرماید: «اگر کسی بپرسد؛ چرا مأموریم که بر مردگان خود نماز بخوانیم، گفته می‌‏شود؛ براى این‌که به درگاه خدا شفیع میت شویم و آمرزش او را از خداوند بخواهیم؛ زیرا که هیچ وقتى از اوقات، میت محتاج‌‏تر از لحظه پس از مرگ نیست که شفاعت شود و از براى او طلب مغفرت و آمرزش کنند».[1]
بنابر این، طلب آمرزش و دعا برای کسی که از دنیا، به سوی عالم برزخ و سرای آخرت راهی شده، دلیل تشریع نماز میت می‌باشد. از همین رو است که نمازگزاران پس از تکبیر سوم براى مردان و زنان مؤمن دعا کرده و بعد از تکبیر چهارم بویژه براى میّت دعا می‌کنند.
 
[1]. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، محقق، مصحح، لاجوردی، مهدی، ج ‏2، ص 113، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1378ق



اسلام دینی است که...
جمعه سوم آبان ۱۳۹۸ ساعت 5:35 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

 

#تلنگر 

👈اسلام دینی است که…

 

🌷صدای تو را تنظیم می کند:

"ﻭَﺍﻏْﻀُﺾْ ﻣِﻦْ ﺻَﻮْﺗِﻚ"

(و از صدای خود بکاه و هرگز فریاد نزن)

 

🌸و راه رفتن تو را تنظیم می کند:

"ﻭَﻟَﺎ ﺗَﻤْﺶِ ﻓِﻲ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻣَﺮَﺣًﺎ"

(و مغرورانه در زمین راه مرو)

 

🌷و نگاه تو را تنیظیم می کند:

"ﻟَﺎ ﺗَﻤُﺪَّﻥَّ ﻋَﻴْﻨَﻴْﻚ"

(پس هرگز چشم خود را ندوز)

 

🌸و گوش تو را تنظیم میکند:

"ﻭَﻟَﺎ ﺗَﺠَﺴَّﺴُﻮﺍ"

(و تجسس نکنید)

 

🌷و غذای تو را تنظیم میکند:

"ﻭَﻟَﺎ ﺗُﺴْﺮِﻓُﻮﺍ"

(و اسراف نکنید)

 

🌸و سخن گفتن تو را تنظیم می کند:

"ﻭَ ﻗُﻮﻟُﻮﺍ ﻟِﻠﻨَﺎﺱ ﺣُﺴْﻨَﺎ"

(و با مردم به نیکی سخن بگو)

 

🌷ﺍﺳﻼﻡ برنامه ی ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻨﻈﻴﻢ می ﻛﻨﺪ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺳﻌﺎﺩﺗﻤﻨﺪﻯ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﭘﺪﻳﺪ می آورد.😊

 

☝️بزرگترین افتخار ما دین ماست... 

🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸



مباحثی در مورد حکم ارتداد
دوشنبه هجدهم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 16:54 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

مجازات مرتد۱۳۸۷/۰۱/۲۶ - ۲۲۵ بازدید

 اشتراک گذاری  اشتراک گذاری  اشتراک گذاری  اشتراک گذاری  اشتراک گذاری

آیا اینکه در کشور ما یک بچه مسلمان (که در خانواده ای مسلمان به دنیا آمده است) با اعلام اینکه یک مسیحی یا کلیمی یا ... است و اینکه اعلام می کند با تحقیق به این نتیجه رسیده است یک مرتد محسوب می شود. آیا در کشور ما رای به اعدام چنین افرادی صادر می شود؟ اگر چنین است آیا بر اعدام کافر دلیل قرآنی وجود دارد یا نه؟ لطفا ذکر فرمائید. 


لطفا تفسیر آیه شریفه «لا اکراه فی الدین ... » را شرح دهید. چرا با وجود اینکه در قرآن مجید در مورد کیفر دنیوی کافر آیه ای نازل نشده و یا در این مورد دستوری داده نشده است چنین حکمی (اعدام) توسط فقها صادر می شود؟ 
آیا در زمان پیامبر اکرم(ص) و یا ائمه(ع) ماجرایی مربوط به این مسائل پیش آمده بود؟ در صورت مثبت بودن جواب لطفا ذکر کنید.
اگر اعلام ارتداد فتنه گری است پس چرا در برخی کشورها فتنه گری محسوب نمی شود و این کار موجب مجازات نمی شود؟ چرا چنین حکم مهمی در قرآن بیان نشده است؟

قبل از اینکه در مورد فلسفه حکم ارتداد در اسلام جوابگوی شبهات پرسشگر محترم باشیم جواب سئوال فقهی را که درابتدای پرسش مطرح شده است ارائه می کنیم:
۱) شخصی که در خانواده ای مسلمان به دنیا آمده است تا قبل از بلوغ به تبعیت از پدر و مادر در حکم مسلمان است که اصطلاحا به او مسلمان حکمی می گویند که چند احتمال در بعد از بلوغ او در مورد اتخاذ دین وجود دارد.
الف)بعد از رسیدن به بلوغ مسلمان می ماند : که در این صورت اسلام او اسلام فطری و حقیقی است چون به واسطه اختیار خود بر دین پدر و مادر خود باقی مانده و آن را پذیرفته است.چنین شخصی اگر بعد از قبول اسلام در دوران بلوغ کافر شود مرتد محسوب شده و حکم او قتل است.
ب) قبل از رسیدن به بلوغ و یا همزمان با بلوغ از دین پدر و مادر خود عدول می کند:اگر این شخص به بلوغ رسید و به قول شما یهودی یا مسیحی شد مرتد محسوب می شود ولی ارتداد او ارتداد از اسلام حکمی است و ارتداد از اسلام حکمی سبب حکم قتل نمی شود حداکثر چیزی که در ارتداد حکمی وجود دارد تعزیر است که آن هم به صلاحدید حاکم واگذار شده است لکن به حکم اینکه کافر است از پدر و مادر خود ارث نمی برد و دیگر احکام مربوط به کفار در مورد او جریان می یابد(نجفى، محمدحسن، جواهر الکلام، ج ۴۱، ص ۶۰۳و ۶۰۵ و ۶۱۷)
۲)همانطور که در معنی ارتداد نهفته است منظور از ارتداد رد بعد از قبول است یعنی در صورتی شخص مرتد می شود که اسلام را با عقل و اختیار قبول نماید و بعد از آن دوباره رد نماید در این صورت مرتد می باشد لذا مجازات مرتد نه تنها منافاتی با آیه کریمه «لا اکراه فی الدین» ندارد بلکه یکی از اهداف مجازات مرتد به خاطر اکراه وارد کردن در دین است به این توضیح که: در صدر اسلام عده ای از کفار و مشرکین به منظور تبلیغات منفی و ایجاد اکراه در دین مسلمانان در ابتدای روز اعلام اسلام می کردند و به ظاهر مسلمان می شدند و در پایان روز دوباره از اسلام برمی گشتند وکافر می شدند تا به این وسیله تزلزل در دین مسلمانان ایجاد کرده و به نوعی باعث اکراه معنوی مسلمانان به ترک دینشان می کردند.قرآن کریم در این باره می فرماید: «و جمعی از اهل کتاب [یهودی ها به پیروان خود] گفتند [بروید در ظاهر] به آنچه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ایمان بیاورید و در پایان روز کافر شوید[و از آیین اسلام بازگردید] شاید آن ها از آیین خود بازگردند آل عمران /۷۲)
با توجه به این توطئه و به خاطر آنکه همه مردم در یک محیط عقلانی برای انتخاب دین بر اساس عقلانیت و برهان و بدور از اکراه و تاثیر پذیری از جوسازی ها و تبلیغات منفی به تحقیق و انتخاب دین اسلام بپردازند حکم ارتداد با استناد به آیات و روایات متعدد وضع شد.
۳) اشاره به بعضی آیات و روایات :
آیه کریمه( سوره ۲۱۷البقرة) ضمن اینکه ترغیب به ارتداد از دین را نوعی فتنه می داند که از قتل بدتر است به کافر شدن مرتد و تبعات سوء ان اشاره می کند: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فیهِ قُلْ قِتالٌ فیهِ کَبیرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ؛اى کسانى که ایمان آورده اید! هر کس از شما، از آیین خود بازگردد، (به خدا زیانى نمى رساند خداوند جمعیّتى را مى آورد که آنها را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند آنها در راه خدا جهاد مى کنند، و از سرزنش هیچ ملامتگرى هراسى ندارند. این، فضل خداست که به هر کس بخواهد (و شایسته ببیند) مى دهد و (فضل) خدا وسیع، و خداوند داناست. »
آیات ۱۴۹ آل عمران ، ۹۱ نساء، ۵۴ مائده، ۲۵ محمد و.. اشاره به بحث ارتداد و عقوبت دنیوی و اخروی و آثار و عواقب ارتداد دارد .
روایات صحیح در مورد مرتد و مجازات مرتد ان قدر فراوان است که هیچ یک از فقها از صدر اسلام تا کنون در مورد ان تردید نکرده و حکم مرتد به یک حکم اجماعی بین فقها شهرت یافته است.
به علت کثرت فراوان این روایات و عدم امکان ذکر آ ن شما را به جلد ۲۸ کتاب وسائل الشیعه که صرفا روایات صحیح را در موضوع مرتد و ارتداد جمع اوری کرده است ارجاع می دهیم.
۴) در جهت پاسخگویی علمی نسبت به مسئله ارتداد و دیگر مسائل مطرح شده در سئوالتان شما را به مطالعه بحث مفصلتری که در آرشیو مقالات نهاد رهبری در امور دانشگاه ٰموجود است توصیه می کنم:
در قلمرو حقوق و آزادی های مذهبی، مسأله ارتداد، از مهم ترین و حساس ترین موضوعات شمرده می شود.
ارتداد چیست؟
«ارتداد» که از واژه «رد» گرفته شده، در لغت به معنای بازگشت است. در فرهنگ دینی، بازگشت به کفر ارتداد و ردّه نامیده می شود، (۱) البته مسأله ارتداد و احکام جزایی مترتب بر آن به اسلام اختصاص ندارد. در برخی دیگر از ادیان و مذاهب بزرگ نیز هر گاه کسی از دین برگزیده و منتخب روی گرداند ، کافر به شمار می آید و بدان سبب که از دین سابق برگشته، مرتد خوانده و مجازات می شود.(۲) در فرهنگ اسلامی از آن جهت که دین حقیقی نزد خدا اسلام است، (۳) هر کس خدای متعال یا وحدانیت وی، حیات پس از مرگ(معاد)، شریعت اسلامی یا نبوت حضرت محمد(ص) را باور نداشته باشد، کافر قلمداد می شود.(۴)
البته جوهره همه ادیان الهی واحد است؛ گرچه به مقتضای تفاوت شرایط اجتماعی، شرایع نیز تفاوت می یابند؛ در هر عصری، تنها یک شریعت بر حق است و سایر شرایع، به دلیل تفاوت شرایط قبلی یا وقوع تحریف، نسخ می شود.(۵) احترام اسلام برای شریعت های پیش، مانند یهودیت و مسیحیت، صرفاً به دلیل تحمل و بردباری و تسامح عملی و تأیید همزیستی مسالمت آمیز است نه پذیرش حقانیت و اصالت کنونی آن ها.(۶) بنابراین، چنان که علامه مطهری می فرماید:
«کافی نیست که انسان یک دینی داشته باشد و حداکثر این باشد که آن دین، منتسب به یکی از پیامبران آسمانی باشد، با این استدلال که همه ادیان آسمانی از لحاظ اعتبار، در همه وقت یکسان هستند، بلکه دین حق در هر زمانی یکی بیش نیست و بر همه کس لازم است که در هر زمان، پیغمبر صاحب شریعت از سوی خدا در آن عصر را اطاعت کنند تا آن که نوبت به حضرت خاتم الانبیا(ص) رسیده است.
در این زمان، اگر کسی بخواهد به سوی خدا راهی را بجوید، باید از دستورهای دین او راهنمایی بجوید و به حکم صریح قرآن، دینی جز اسلام پذیرفته نیست.(۷) و حتی اگر مراد از اسلام، خصوص دین ما نباشد بلکه منظور(معنای لغوی آن یعنی) تسلیم خدا شدن باشد، باید دانست که حقیقت تسلیم در هر زمانی شکلی داشته و در این زمان، شکل آن همان شریعت محمدی(ص) است و قهراً کلمه اسلام بر آن منطبق می گردد و بس؛ چه این که این شریعت، آخرین دستور الهی است و همواره باید از آخرین دستورها تبعیت کرد. البته باید توجه داشت که میان پیامبران اختلاف و نزاعی وجود ندارد، لکن انسان باید همه پیامبران را قبول داشته باشد(۸) و بداند که پیامبران سابق، مبشر پیامبران لاحق، خصوصاً خاتم و افضل آن ها، بوده اند و پیامبران لاحق، مصدق پیامبران سابق بوده اند.(۹) پس لازمه ایمان به همه پیامبران(که مورد تأکید قرآن است)(۱۰) این است که در هر زمانی تسلیم شریعت همان پیامبری باشیم که دوره او است».(۱۱)
البته کفار به سه گروه تقسیم می شوند:
۱. اهل کتاب: یهودی ها و مسیحی ها
۲. شبیه اهل کتاب: زرتشتی ها. بر اساس روایات، زرتشتیان دارای کتاب آسمانی بودند که در طول تاریخ ازمیان رفته است.
۳. مشرکان و سایر کفار(۱۲)
قرآن کریم، همواره اهل کتاب را از مشرکان جدا کرده است؛ برای مثال می فرماید»ما یودالذین کفروا من اهل الکتاب و لا المشرکین أن ینزل علیکم من خیر»(۱۳) از این رو، با آن که یهودیان حضرت «عزیر» و مسیحیان حضرت «عیسی(ع)» را پسر خدا می دانستند(۱۴)، مشرک نامیده نشده اند و در اسلام روش برخورد و تعامل با آنان مانند مشرکین نیست.(۱۵)
هر مسلمانی که منکر دین اسلام گردد، مرتد نام می گیرد(۱۶) و مجازاتی سخت بر او تحمیل می شود.
عوامل ارتداد
اموری که سبب کفر می شود، هر گاه از سوی یک مسلمان صورت پذیرد، عوامل تحقق ارتداد نیز به شمار می آید. این امور عبارت است از:
۱. انکار اصل دین: مانند انکار وجود خدا، وحدانیت وی، رسالت حضرت ختمی مرتبت(ص) یا معاد و حیات پس از مرگ. با انکار یکی از این امور فرد کافر می شود؛ مثلاً اگر به خدا ایمان داشته باشد، ولی به شریعت حضرت محمد(ص) ایمان نیاورد، کافر شمرده می شود؛ «الکافر هو من انتحل غیر الاسلام».
۲- انکار یکی از احکام ضروری و بدیهی دین اسلام{:(۱۸) مانند انکار وجوب نماز یا روزه. هر مسلمانی می داند در دین اسلام نماز و روزه واجب است. ممکن است کسی منکر اصل دین اسلام و شریعت محمدی(ص) نشود؛ ولی به دلیل انکار یکی از احکام ضروری اسلام کافر گشته، حکم ارتداد بر وی جاری گردد؛ «الکافر هو من... و انتحله(یعنی الاسلام) و جحد ما یعلم من الدین ضرورة(۱۹)» البته فقها در این مسأله که آیا صرف انکار یکی از ضروریات دین موجب کفر و ارتداد می شود ـ مانند بهائیان، قادیانی ها و افرادی چون کسروی که پیامبر را تکذیب نمی کنند ولی می گویند شما معانی کلمات پیامبر(ص) را نمی فهمید ـ (۲۰) یا باید مستلزم انکار اصل دین باشد و فرد به این نکته توجه داشته باشد ـ (۲۱) مثلاً انکار وجوب نماز و روزه، به این معنا باشد که من قبول ندارم در اسلام چنین حکمی وضع شده، پس(نعوذ الله) پیامبر دروغ گفته است ـ اختلاف نظر دارند. اگر منکر جدید الاسلام به شمار آید یا دور از کشورهای اسلامی زندگی کند، به گونه ای که روشن نبودن بداهت این حکم نزد وی ممکن باشد، به کفر وی حکم نمی شود.(۲۲)
۳. انکار یکی از احکام قطعی ولی غیر ضروری اسلام{۲:(۲۳) هر گاه کسی به طور مشخص بداند مثلاً روزه در عید فطر حرام است یا روزه مسافر(جز در موارد خاص) باطل است و یا پوشش اسلامی بانوان واجب است، ولی با وجود این منکر آن گردد، مرتد می شود؛ چون این امر به انکار رسول خدا(ص) یا تکذیب آن حضرت می انجامد.
البته لازم نیست انکار دین یا ا حکام شریعت مقدس حتماً با گفتار صریح و آشکار باشد. هر گفتار یا کرداری که سبب تکذیب، انکار، عیب گذاری و ناقص شمردن، تمسخر و استهزای دین اسلام یا اهانت به مقدسات(۲۴) و کوچک شمردن و دست برداشتن از آن گردد، موجب تحقق کفر و ارتداد می شود؛ مانند افکندن قرآن در کثافات یا پاره یا تیرباران کردن آن. از این روی، هر رفتار و گفتاری که نتیجه آن عدم حقانیت دین اسلام و در نتیجه بی فایده بودن اعتقاد به آن باشد، موجب کفر و ارتداد می گردد.(۲۵)
یکی از نمونه های روشن آن حکم حضرت امام خمینی درباره سلمان رشدی و مرتد خواندن او است. سلمان رشدی با صراحت به نفی و انکار اسلام نپرداخت؛ ولی به نحوی مزورانه و شرم آور به ساحت مقدس قرآن کریم، پیامبر اکرم(ص) و همسران و برخی از یاران آن حضرت توهین کرد ـ این خود جرمی جداگانه به نام«سب النبی» است و مجازات مستقل دارد ـ و مسأله وحی و نزول قرآن را به سُخره گرفت. او به خواننده کتابش تلقین می کند که رسالت پیامبر(ص) و نزول قرآن کریم، دروغ و ـ معاذ الله ـ ساخته ذهن نبی اکرم(ص) است و حتی بعضی از سخنان شیطان نیز در قرآن گنجانیده شده است.
انواع مرتد
در فقه اسلامی مرتد دو نوع است و هر یک احکامی جداگانه دارد:
الف) مرتد فطری: کسی است که پدر یا مادر یا والدینش هنگام انعقاد نطفه وی مسلمان بوده، بعد از بلوغ، آیین اسلام را پذیرفته و سپس به کفر روی آورده است؛ مانند سلمان رشدی که پدرش مسلمان است.
ب) مرتد ملی: کسی است که پدر و مادرش هنگام انعقاد نطفه وی کافر بوده اند؛ بعد از بلوغ، اظهار کفر کرده، سپس مسلمان شده و بعد از آن به کفر باز گشته است.(۲۶)
البته برخی از فقها نیز اسلام یا کفر پدر یا مادر هنگام ولادت طفل را شرط دانسته اند نه هنگام انعقاد نطفه.(۲۷)
فرزندان نابالغ، از جهت اسلام و کفر، تابع آیین پدر و مادرند.(۲۸) هر گاه یکی از والدین مسلمان باشد، فرزند، مسلمان شمرده می شود؛(اسلامِ حکمی) چون اسلام بر کفر برتری دارد و تابعیت برتر برای فرزند منظور می شود.(۲۹) اگر پدر و مادر هر دو کافر باشند، فرزند نیز در حکم کافر است.(۳۰) البته باید توجه داشت، برای حکم به ارتداد و اجرای مجازات آن، اسلامِ حکمی کفایت نمی کند. باید فرد، پس از بلوغ، خود اسلام را انتخاب کند و سپس کفر بورزد.(۳۱)
مجازات ارتداد
اگر مرتد فطری مرد باشد، علاوه بر برخی از احکام مدنی مانند فسخ پیمان نکاح و جدایی از همسر بدون نیاز به طلاق و تقسیم اموال بین ورثه، به اعدام محکوم است و توبه اش، از جهت ظاهری، پذیرفته نمی شود؛ یعنی اگر با اعتقاد و باور قلبی توبه کند، خدای متعال می پذیرد و نماز و عبادتش صحیح است؛ اما بر جریان حکم اعدامش تأثیر ندارد. اگر مرتد ملی توبه کند، پذیرفته می شود؛ حتی قبل از جریان هر گونه حکمی، نخست وی را به توبه و بازگشت به ا سلام دعوت می کنند و سه روز ـ برخی از فقها مانند شیخ طوسی گفته اند به قدر لازم ـ (۳۲) به او مهلت می دهند. اگر در این مدت توبه کرد، آزاد می شود؛ و گرنه به اعدام محکوم می گردد. البته زن مرتد، از هر نوع که باشد کشته نمی شود. او را به توبه فرا می خوانند، چنانچه توبه کرد، آزادش می کنند؛ و گرنه در زندان باقی می ماند، هنگام نماز تازیانه می خورد و در تنگنای معیشتی قرار می گیرد تا توبه کند.(۳۳)
موضوع ارتداد و آثار حقوقی اش در شریعت و فقه اسلام به اندازه ای روشن و بدیهی است که درباره اصل حکم کم ترین تردیدی وجود ندارد و همه مذاهب فقهی آن را پذیرفته اند؛(۳۴) البته درباره جزئیاتش اختلاف نظرهایی دیده می شود؛ برای مثال، بر اساس رأی مشهور اهل سنت، بین مرتد ملی و فطری یا زن و مرد تفاوتی وجود ندارد؛ ـ هر نوع که باشد ـ ابتدا به توبه دعوت می شود، چنانچه توبه کرد آزاد و گرنه کشته می شود.(۳۵) ابوحنیفه، مانند فقهای شیعه، بین زن و مرد فرق گذاشته است.(۳۶) حسن بصری نیز معتقد است مرتد، بی آن که به توبه دعوت گردد، کشته می شود.(۳۷)
آیا ارتداد جرم است؛ ماهیت حقوقی آن چیست؟
هر جرم از سه عنصر قانونی، مادی و روانی تشکیل می شود.
الف) عنصر قانونی
مراد از عنصر قانونی، «جرم شناخته شدن در قانون» است؛ چون هیچ عملی جرم نیست مگر این که قبلاً قانونی آن فعل یا ترک فعل را جرم شناخته و برایش مجازات تعیین کرده باشد. همان گونه که گفته شد، در نظام حقوقی اسلام، ارتداد جرم شناخته و مجازات آن بیان شده است. در قوانین جزایی جمهوری اسلامی ایران، درباره ارتداد نصی وجودندارد؛ ولی چون اصل چهارم قانون اساسی، همه قوانین جمهوری اسلامی ایران را بر احکام شریعت اسلام مبتنی دانسته است و اصل ۱۶۷ قانون اساسی مقرر می دارد «قاضی موظف است کوشش کند حکم هر دعوی را در قوانین مدونه بیابد و اگر نیابد، با استناد به منابع معتبر اسلامی یا فتاوای معتبر، حکم قضیه را صادر نماید و نمی تواند به بهانه سکوت یا نقض یا اجمال یا تعارض قوانین مدونه، از رسیدگی به دعوی و صدور حکم امتناع ورزد» و چون دعوی مذکور به دعاوی مدنی اختصاص یا انصراف ندارد، باید براساس منابع فقهی مرتد را مجرم شناخت و به مجازات حکم کرد.
ب) عنصر مادی ارتداد
عنصر مادی یعنی عنصر خارجی، ملموس و محسوس که به سبب آن ارتداد عینیت می یابد؛ به عبارت دیگر، اظهار موجبات ارتداد، عنصر مادی این پدیده به شمار می آید. البته ارتداد با انکار قلبی حاصل می شود؛ ولی آنچه مجازات دنیوی بر آن مترتب می گردد، ارتدادی است که با گفتار یا رفتار اظهار شود؛ مانند سخنرانی، نوشتن کتاب، مقاله و... . ارتداد تا وقتی ابراز نشود، جرم حقوقی نیست و کسی حق تحقیق و تفحص و تفتیش عقاید ندارد.(۳۸) افزون بر این، اگر مسلمانی اظهار کفر کند و پس از آن مدعی شود تحت فشار یا اکراه به چنین کاری مبادرت ورزیده است، چنانچه احتمال آن وجود داشته باشد، ادعایش پذیرفته می شود.(۳۹)
ج)عنصر روانی ارتداد
عنصر روانی یعنی قصد مجرمانه داشتن. برخی از متفکران معاصر، مانند راشد الغنوشی و شیخ محمد عبده، معتقدند ارتداد، از آن جهت که جرمی سیاسی و اقدامی عملی علیه حکومت اسلامی است، مجازات دارد. بنابراین، مجازات ارتداد تعزیری است و صرف تغییر دین جرم شمرده نمی شود.(۴۰)
اما آیات و روایات نشان می دهد خود ارتداد، یعنی «صرف تغییر دین و عقیده»، موضوع حکم است نه همراه شدن آن با جرائم دیگر؛ برای نمونه توجه به آیات سوره محمد آیه ۲۵، مائده آیه ۵۴، بقره ایه ۲۱۷ و روایاتی که شیعه و سنی از رسول اکرم(ص) نقل کردند(۴۱) و نیز روایات نقل شده از امام باقر(ع)(۴۲) و علی بن جعفر از امام کاظم(ع)(۴۳) سودمند می نماید.
در آیات و روایات دیگر، جزئیات بحث آمده است؛ ولی قیدی که بتوان به یاری آن ارتداد را جرمی سیاسی و اقدام علیه نظام حاکم اسلامی قلمداد کرد، به چشم نمی خورد. البته برخی آیات از جمله آیه ۲۱۷ سوره بقره و مخصوصاً آیه ۷۲ سوره آل عمران نشان می دهد ارتداد به عنوان یک جریان فتنه انگیز برای ایجاد تزلزل درباورهای دینی مسلمانان از سوی دشمنان داخلی و خارجی مطرح بود.
خداوند متعال می فرماید«و جمعی از اهل کتاب [یهودی ها به پیروان خود] گفتند [بروید در ظاهر] به آنچه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ایمان بیاورید و در پایان روز کافر شوید[و از آیین اسلام بازگردید] شاید آن ها از آیین خود بازگردند» (۴۴) این آیه صریح در تلقی ارتداد به عنوان یک توطئه است. در واقع، نه اسلام آوردن آنان حقیقی بود و نه کفرشان در تحقیق علمی ریشه داشت. این کردار آن ها مقدمه ای بود برای ایجاد تزلزل درباورهای دینی مردم مسلمان تا آنان از خود بپرسند اگر اسلام حق و درست است، پس چرا اهل کتاب که از بشارات آسمانی پیشین آگاهند، از آن بازگشتند؟ این کار آن ها به واسطه حسادت بود نه خیرخواهی.(۴۵)
عامل سوم هوس برخی از مسلمانان است. شیطان این کار ناروا را نزد آنان خوب جلوه می دهد و از جاه طلبی و دیگر مطامع پست دنیوی برای فریفتن و پیوند زدنشان با دشمنان بهره می برد.(۴۶) چه بسا بتوان به واسطه قرائن و شواهد مذکور در این آیات، مجازات مذکور در روایات را به ترتب آثار اجتماعی بر ارتداد افراد مقید دانست؛ یعنی هر گاه کسی که از دین خارج شده، با تبلیغ ارتداد خود، در اذهان عمومی تردید و شبهه پدید آورد و روحیه ایمانی جامعه را تضعیف کند، با آن مجازات روبه رو می شود.(۴۷)
بنابراین، ارتداد به عنوان اخلال در نظم عمومی تردید و فتنه انگیزی جرم شمرده می شود نه به عنوان یک جرم سیاسی و اقدام علیه نظام حاکم. پس، بر خلاف نظر شیخ محمد عبده و راشد الغنوشی، مجازات ارتداد از باب حدود الهی است نه تعزیرات.(۴۸) به همین جهت، در روایات آمده است: «بر امام واجب است»(علی الامام)؛ نه «امام می تواند» (للأمام)؛ که ناظر به تعزیر باشد.
با تعلیل مذکور، فتنه انگیزی به عنوان قصد مجرمانه در جرم ارتداد، عنصر روانی آن را تشکیل می دهد؛ ولی فتاوای فقها، مانند عمده یا همه روایات، مطلق است. بدین ترتیب، شاید جرم ارتداد در زمره جرائم صرفاً مادی قرار گیرد. جرائم صرفاً مادی جرائمی است که تنها باانجام عمل مادی از سوی افراد و بدون در نظر گرفتن قصد مجرمانه یا وجود تقصیر جزایی از ناحیه مرتکب، عنصر روانی جرم تحقق پیدا می کند؛ مانند صدور چک بی محل.(۴۹)
در این گونه موارد، قانون گذار صرف تحقق کاری را اماره قانونی یا فرض قانونی(۵۰) بر قصد فاعل منظور می کند؛ مثلاً در مسأله حرمت اجتماع زن و مرد نامحرم، فقها معتقدند اجتماع زن و مرد نامحرم در یک فضای بسته، هر چند قصد گناه نداشته باشند، حرام و ممنوع است. حکمت منع از ارتداد در این استنباط جلوگیری از نفوذ بیگانگان و استفاده از ضعف فکری افراد سست ایمان است؛ به عبارت دیگر، آن قدر این شیوه برای ایجاد تزلزل درباورهای دینی مردم مؤثر و رایج و در عین حال شیوه ساده است که قانون گذار به کسی اجازه نمی دهد به آن نزدیک شود، خواه مرتد قصد مجرمانه داشته باشد یا نه.
فلسفه مجازات مرتد
در تفکر الحادی اومانیستی غرب، انسان جایگزین خدا شده است و محور همه ارزش ها قلمداد می شود؛ حقوق و قانون چیزی است که انسان ها وضع می کنند و براساس میل آن ها تنظیم می گردد. در این نظام، معیار حقانیت و مشروعیت هر قانون و حکومتی، خواست مردم است.(۵۱) از این رو، انسان حاکم بر سرنوشت خویش است و هیچ کسِ دیگر، حتی خدای متعال حق ندارد برایش تصمیم بگیرد.
به همین سبب، اومانیسم به لیبرالیسم، یعنی اباحه گری، می انجامد و دولت نیز جز تأمین رفاه و لذت های مادی افراد وظیفه ای ندارد. در فرهنگ لیبرالیسم سخن از امیال، شهوت و تمنیات است نه حکمت و مصلحت؛ قواعد و مقررات آن گاه اعتبار دارند که در جهت برخورداری مردم از خواسته های نفسانی و رسیدن به هوس هایشان تنظیم شوند؛ به گونه ای که حتی عقل نیز در این ساحت فقط خدمت گزار و ابزار سنجش کم و کیف لذت است.(۵۲) بر این اساس، حق همجنس بازی به همان اندازه مقدس و قابل دفاع و از حقوق طبیعی انسان قلمداد می شود که حق پرستش خدای متعال در عقاید مذهبی مقدس و قابل دفاع است؛(۵۳) و چون حق پرستش خدا این قدر بی ارزش شمرده می شود، تغییر مذهب به سلیقه افراد و مطلقاً آزاد است و کسی حق ندارد از آن جلوگیری کند.(۵۴)
اما در فرهنگ اسلامی، انسان موجودی دو بُعدی(مادی و معنوی) است؛ حکومت باید در جهت تأمین منافع مادی(دنیوی) و اخروی(معنوی) مردم تلاش کند و منافع مادی باید مقدمه ای برای تأمین منافع اخروی و معنوی به شمار آید. از این رو، هنگام تزاحم و تعارض، مصالح معنوی مقدم است. خدای متعال به مقتضای لطف و حکمتش برای تأمین مصالح دنیوی و اخروی، شریعتی آسمانی به بشر ارزانی داشته است. در این زمان، پذیرش عقاید اسلامی و اجرا کردن قوانین آن تنها راه نیل به آن مصالح شمرده می شود.
دین مقدس اسلام بنیان های اصلی ساختار فکری خود را بر پایه خردمندی بشر نهاده، همواره انسان ها را به بهره گیری از فروغ عقل و تعالی اندیشه و جدال فکری صحیح سفارش کرده است. از این رو، بزرگ ترین خیانت به بشر آن است که با فتنه انگیزی فضای فکری جامعه را آلوده ساخت و اذهان عمومی را در تشخیص حق و باطل مشوش کرد. اعدام و مجازات مرتد در برابر جنگ روانی و تبلیغاتی علیه اسلام و مسلمانان، سدّی مستحکم به شمار می آید. دولت اسلامی، همان گونه که موظف است در صورت مسموم شدن آب شهر آفت زدایی کند و آب سالم برای مردم فراهم آورد، وظیفه دارد در صورت مسمومیت یا آلودگی فضای فکری جامعه و شیوع عقاید گمراه کننده در جهت سالم سازی آن بکوشد.(۵۵)
بنابراین، مجازات مرتد اقدامی شایسته و بازدارنده است تا دیگران دریابند نمی توانند ارزش های جامعه را نادیده بگیرند و هر روز به دینی جدید روی آورند. مجازات ارتداد برای استفاده بهینه از آزادی مذهبی و ایجاد فضای سالم برای بهره برداری شایسته از آن است نه محدود ساختن آزادی مذهبی. اسلام از پیروان خود پیروی کورکورانه و بی دلیل را نمی پذیرد. هر گاه کسی تحت تأثیر پدر و مادر و محیط و عوامل دیگر به اسلام گردن نهد با توبیخ این آیین روبه رو می شود. اسلام معتقد است پیروانش باید براساس دلیل های منطقی و دور از ابهام و پیچیدگی که فرا راه همگان قرار دارد، به مبانی مذهبی پایبند گردند وگرنه صرف اظهار ایمان و به کار بستن مقررات دینی، بدون اتکا به اصول علمی درست، هیچ ارزشی ندارد.
اسلام مانند مسیحیت کنونی و دیگر مذاهب ساختگی نیست که قلمرو ایمان را از قلمرو منطق و استدلال جدا بداند. در اسلام، ایمان به مبادی مذهب و ریشه های عقاید باید از منطق و استدلال سرچشمه گیرد. اگر از مسیحیان کنونی بپرسیم: چگونه ممکن است خدا در عین آن که یکی است، سه تا(أب و ابن و روح القدس)باشد؟ پاسخ می دهند: قلمرو ایمانی از قلمرو عقل و منطق جدا است! ولی اسلام می گوید: «به بندگانم آن هایی که همه گونه حرف ها را می شنوند و در میان آن ها نیکوترینشان را انتخاب می کنند، بشارت بده اینان کسانی هستند که از ناحیه خدا هدایت یافتند و اینان صاحبان خردند».(۵۶) قرآن کریم از کسانی که برای خدا شریک قائل شده اند یا به سبب تعصب مذهبی و غرور ملی بهشت را مخصوص خود و خود را ملت برگزیده خدا می دانند، دلیل و برهان می خواهد و می فرماید«قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین» (۵۷)
بنابراین، اسلام پیش از آن که کسی را به عنوان پیرو بپذیرد، به او هشدار می دهد چشم و گوش خود را باز کند و درباره آیینی که می خواهد بپذیرد، آزادانه بیندیشد؛ چنانچه از لحاظ عمق و استدلال روحش را قانع ساخت ـ البته حتماً قانع می سازد ـ در شمار پیروانش در آید و گرنه حق دارد هر چه بیش تر درباره اش تحقیق و بررسی کند. قرآن مجید به پیامبرش دستور می دهد: «اگر یکی از مشرکان به تو پناهنده شد به او پناه بده تا گفتار خدا را بشنود آنگاه به امانگاهش برسان؛ این به خاطر آن است که آن ها مردمی نادانند». (۵۸)
در پی این فرمان، فردی به نام «صفوان» خدمت پیامبر اسلام(ص) شرفیاب گردید و از حضرتش خواست اجازه دهد دو ماه در مکه بماند و درباره اسلام تحقیق کند شاید حقیقت و درستی آن برایش روشن گردد و در زمره پیروانش درآید. پیامبر فرمود: من، به جای دو ماه، چهار ماه به تو مهلت و امان می دهم.(۵۹)
بر همین اساس، اسلام هشدار می دهد چشم و گوش خود را باز و دلایل و منطق این دین را دقیقاً بررسی کنید، اگر شما را قانع نکرد و مجذوب اصالت و واقعیت خود نساخت، در برابرش گردن ننهید«لا اکراه فی الدین »ولی هر گاه مسلمان شدید، دیگر نمی توانید از آن باز گردید»(۶۰)
این سختگیری، علاوه بر آن که سبب می شود مردم دین را امری سرسری و تشریفاتی ندانند و در پذیرش و انتخابش بیش تر دقت کنند، راه سودجویی را بر مغرضان و دشمنان کینه توز اسلام می بندد تا نتوانند از این راه، آیین میلیون ها مسلمان را بازیچه امیال شوم خود قرار دهند و در انظار عمومی آن را از اعتبار ساقط کنند.
البته اسلام برای زنان مرتد، بدان سبب که از نظر سازمان دفاعی و فکری نوعاً از مردها ضعیف ترند و زودتر تحت تأثیر قرار می گیرند، کیفری آسان تری در نظر گرفته است.(۶۱)
اساساً خدای متعال انسان را آزاد ولی هدفمند آفریده است. از این رو، آزادی و حق انتخاب انسان موهبتی الهی برای نیل به کمال شمرده می شود. به همین جهت، از نظر اسلام، بت پرستی و شرک و کفر و الحاد در شأن انسان نیست؛ خداوند شرک و کفر را از انسان نمی پذیرد(۶۲) و مشرکان را نمی بخشد؛« ان الله لایغفر أن یشرک به و یغفر ما دون ذلک» ؛(۶۳)
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
پی نوشت ها:
۱. المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، ص ۱۹۳و۱۹۲.
۲. عهد قدیم، سفر توریه مثنی، فصل ۱۳؛ عهد جدید، نامه ای به مسیحیان یهودی نژاد عبرائیان، بند۱۰، جمله ۳۲ ـ ۲۶.
۳. آل عمران(۳):۱۹.
۴. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ابوعلی طبرسی، ج ۱ ـ ۲، ص ۱۲۸.
۵. تفسیر المنار، محمد رشیدرضا، ج ۶، ص ۴۱۷ ـ ۴۱۶.
۶. پرسش ها و پاسخ ها(آزادی و پلورالیسم)، آیت الله مصباح یزدی، ج ۴. ص ۷۸ ـ ۶۲و۳۸.
۷.(آل عمران(۳):۸۵.
۸. بقره(۲):۲۸۵.
۹. صف:(۶۱):۶؛ بقره(۲):۱۴۶
۱۰. بقره(۲):۱۳۶.
۱۱. عدال الهی، مرتضی مطهری، ص ۳۰۰ ـ ۲۹۶.
۱۲. ر.ک: کتب فقهی شیعه و اهل سنت؛ بخش جهاد.
۱۳. بقره(۲): ۱۰۵.
۱۴. توبه(۹): ۳۱و۳۰؛ مائده(۵):۷۳و۷۲و۱۷.
۱۵. المیزان فی تفسیر القرآن، سید محمد حسین طباطبایی، ج ۹، ص ۲۸۲ ـ ۲۸۱.
۱۶. تحریرالوسیله، امام خمینی، ج ۲، ص ۴۹۹ و المغنی، ابن قدامه(از فقهای بزرگ اهل سنت)، ج ۱۰، ص۷۴.
۱۸و۱۷. ر.ک: کتب فقهی باب نجاسات، از جمله مرحوم محقق در شرایع اسلام و امام خمینی(ره) در تحریر الوسیله.
۱۹. مدارک الاحکام فی شرح شرایع الاسلام، سید محمد موسوی عاملی، ج ۲، ص ۲۹۴.
۲۰. جواهر الکلام، محمد حسن نجفی، ج ۴۱، ص ۶۰۱ و ج ۶، ص ۴۸۸و ۴۹؛ فقه الحدود و التغریرات، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، ص ۸۳۹.
۲۱. التنقیح فی شرح العروة الوثقی، سید ابوالقاسم خویی، ج ۳؛ ص ۶۱و۵۹ ـ ۵۸ تحریرالوسیله، امام خمینی، ج ۱، ص ۱۱۵.
۲۲. جواهر الکلام، محمد حسن نجفی، ج ۶، ص ۴۹.
۲۳. همان.
۲۴. مانند حکم به ارتداد خانمی از سوی حضرت امام خمینی(ره) که در مصاحبه رادیویی به مناسبت تولد حضرت زهرا(س) در پاسخ به این پرسش که الگوی شما کیست، گفته بود: خانم اوشین الگوی من است؛ چون حضرت فاطمه(س) به چهارده قرن قبل تعلق داشته اند.
۲۵. جواهرالکلام، محمد حسن نجفی، ج ۶، ص ۴۸وج ۴۱، ص ۶۰۰.
۲۶. تحریرالوسیله، امام خمینی، ج ۱، ص ۴۹۹.
۲۷. مبانی تکملة المنهاج، سید ابوالقاسم خویی، ج ۱، ص ۳۲۵.
۲۸. جواهر الکلام، محمد حسن نجفی، ج ۴۱، ص ۶۰۲؛ تحریرالوسیله، امام خمینی، ج ۲، ص ۴۹۸.
۲۹. همان، ج ۶، ص ۴۹.
۳۰. همان، ص ۴۵و۴۴.
۳۱. همان. ج ۴۱، ص ۶۱۷و۶۰۵و۶۰۳.
۳۲. همان، ص ۶۱۳.
۳۳. تحریرالوسیله، امام خمینی، ج ۲، ص ۶۲۴؛ جواهر الکلام، نجفی، ج ۴۱، ص ۶۱۶ ـ ۶۰۵.
۳۴. فقه الحدود و التعزیرات، موسوی اردبیلی، ص ۸۳۶ و المغنی، ابن قدامه، ج ۱۰، ص ۷۶.
۳۵. الفقه علی المذاهب الاربعة، عبدالرحمن الجزیری، ج ۵، ص ۴۲۴.
۳۶. بدایع الصنایع، ابوبکر الکاسانی، ج ۷، ص ۱۳۵.
۳۷. المغنی، ابن قدامة، ج ۱۰، ص ۷۶.
۳۸. فقه الحدود و التعزیرات، موسوی اردبیلی، ص ۸۵۹.
۳۹. همان.
۴۰. نابردباری مذهبی، محمد حسین مظفری، ص ۸۳ ـ ۸۲.
۴۱. مستدرک الوسایل، محدث نوری، ج ۳، ص ۲۴۲؛ المغنی، ابن قدامة، ج ۱۰، ص ۷۶.
۴۲. تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج ۱۰، ص ۱۶۱، ح ۵۵۳.
۴۳. همان، ص ۱۵۹، ح ۵۴۴.
۴۴. آل عمران(۳): ۷۲.
۴۵. بقره(۲): ۱۰۹.
۴۶. محمد(۴۷): ۳۰ ـ ۲۵.
۴۷. ر.ک: جزوه «دین و آزادی» سخنرانی آیت الله مصباح یزدی در مدرسه فیضیه قم.
۴۸. از این روی، همه فقهای شیعه و سنی بحث ارتداد را در باب حدود مطرح کرده اند.
۴۹. حقوق جزای عمومی، محمد صالح ولیدی، ج ۲(جرم)، ص ۳۲۴ ـ ۳۲۳.
۵۰. در اماره قانونی. اثبات خلاف اماره ممکن است و در این صورت رفع اثر می شود؛ اما اگر قانون گذار چیزی را به عنوان فرض قانون لحاظ کند، در صورت اثبات خلاف آن مطلب نیز آثار حقوقی اش مرتفع نمی شود.(ر.ک: الوسیط، عبدالرزاق هوری، ج ۱ و کتاب های ادله اثبات دعوی).
Art.۲۱/۳/universal)...The will of the people shall be the basis of the authority of government .۵۱ (.Dec.of Humanights ۵. ر.ک: لیبرالیسم غرب ظهور و سقوط، آنتونی آربلاستر، ترجمه عباس مخبر دزفولی.
Arguing About law,An Introduction to LegaL phiLosophy;u.s.A:Wadsworth ;Altman Andrew .۵۳ .publishingompany,۱۹۹۶,p.۱۴۶ ۵۴. ماده ۱۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر.
۵۵. هفته نامه پرتو، ۸۱/۱۰/۲.(سخنرانی آیت الله مصباح یزدی)
۵۶. زمر(۲۹): ۱۸.
۵۷. بقره(۲):۱۱۱؛ انبیاء(۲):۲۴؛ نحل(۱۶):۶۴.
۵۸. توبه(۹): ۶.
۵۹. اسدالغابه، ج ۳، ص ۲۲.
۶۰. بقره(۲): ۲۵۶.
۶۱. اسلام و حقوق بشر، زین العابدین قربانی، ص ۴۸۲ ـ ۴۸۰.
۶۲. زمر(۲۹):۷.
۶۳. نساء(۴):۱۱۶.


 
موضوعات
برچسب ها
دیگر موارد