مجموعه ای از مطالب سخنرانی و مداحی
از الاغ گردان تا برخی مسولین نفوذی و دشمن گرا
سه شنبه یکم بهمن ۱۳۹۸ ساعت 23:27 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

#خنده‌حلال

 

 

🦄الاغی که اسیر شد.

 

در یک منطقه کوهستانی مستقر بودیم و برای جابجایی مهمات و غذا به هر یگان الاغی اختصاص داده بودند.

از قضا الاغ یگان ما خیلی زحمت می کشید و اصلا اهل تنبلی نبود.

یک روز که دشمن منطقه را زیر آتش توپخانه قرار داده بود، الاغ بیچاره از ترس یا موج انفجار چنان هراسان شد که به یکباره به سمت دشمن رفت و اسیر شد.

چند روزی گذشت و هر زمان که با دوربین نگاه می کردیم متوجه الاغ اسیر می شدیم که برای دشمن مهمات و سلاح جابجا می کرد و کلی افسوس می خوردیم.

اما این قضیه زیاد طول نکشید و یک روز صبح در میان حیرت بچه ها، الاغ با وفا، در حالیکه کلی آذوقه دشمن بارش بود نعره زنان وارد یگان شد.

الاغ زرنگ با کلی سوغاتی از دست دشمن فرار کرده بود.

 

بازم دم الاغه گرم تا فهمید اشتباه رفته برگشت اما بعضی از مسئولین چندین سال که اشتباهی رفتن داخل جبهه دشمن وهنوز هم نفهمیدن که به کی سواری میدهند!

 

👤عباس رحیمی، رزمنده


نگرش و رفتار انسان ها در خانواده و اجتماع
جمعه پانزدهم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 16:56 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

 

متن منبر( نگرش و رفتار اقسام انسان ها نسبت به خانواده و اجتماع) 

نویسنده : حجت الاسلام حسین سبزعلی

انتشار با ذکر منبع بلا مانع است

اعوذ بالله السمیع العلیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمين، بارئ الخلائق اجمعين  باعث الانبیاء و المرسلين، ثم الصلاة و السلام علي سیدنا و نبينا ابی القاسم المصطفی محمد 

و علي اهل بیته الطيبين الطاهرين و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين من الآن الی قیام یوم الدین

 

❇️انسان ها در تجزیه و تحلیل و در نگرش و برخورد و رفتار با مسائل و امور خانواده و اجتماع در یک تقسیم بندی به سه دسته تقسیم می شوند:

 

👈گروه اول:

انسان هایی که مثل پروانه اند و مثل پروانه که در باغ و دشت و جنگل دنبال گل می گردد و از زیبایی و عطر و شهد گل بهره مند می شود، دنبال حرف خوب، عمل خوب هستند و بهره این صفت مثبت نگری و دنبال خوبیها بودن را در خانواده و مسائل زندگی اجتماع می برند

و معمولا دو نوع برخورد دارند :

الف) سعی می کنند خوبیها و افراد خوب و جمع های خوب را پیدا کنند و آنجا حضور یابند نه همه جا و همه جمعی

 

پيامبر اکرم-صلی الله عليه و اله

الجَلیسُ الصالِحُ خَیرٌ مِن الوَحدَةِ وَ الوَحدَةُ خَیرٌ مِن جَلِیسِ السُّوء؛

همنشین خوب بهتر از تنهایی است و تنهایی بهتر از همنشین بد.

امالی طوسی ص 536

 

ب) گاها در برابر هر شخص و جمعی در خانواده و اجتماع خوبی او را می بینند و دنبال عیب جویی نیستند

لذا انسان هایی هستند که در هر جمع حاضر نمی شوند و هر شخصی را همنشین و دوست انتخاب نمی کنند و دنبال انسان های صالح و درستکار و پاک هستند

 

 

💢حضرت عیسی(عليه السلام) روزی از راهی می گذشت که چشمش به جمعیتی از مردم افتاد.آن جمعیت در گوشه ای ایستاده بودند و به چیزی نگاه میکردند. عیسی به سوی آن جمعیت رفت تا ببیند چه چیزی توجه آن عده را جلب کرده است.وقتی نزدیک رفت دید که سگ مرده ای روی زمین افتاده است و آن جمعیت به دور آن جسد جمع شده اند.

 

هرکس از آنان درباره ی آن سگ مرده حرفی میزد یکی میگفت:

 

-عجب حیوان پست وبی ارزشی است.خوب شد که مرد.

 

-اگر هم کسی این سگ را کشته باشد حق داشته است زیرا این حیوان زشت وبد قواره است.

 

-چشمش کور که مرده است.این حیوان چقدر زشت رو و پلید است.

 

عیسی(عليه السلام)هر چقدر گوش داد از حرف های مردم غیر از بد گویی درباره ی سگ چیزی نشنید.

 

وقتی آن جمعیت هر چه دلشان خواست درباره ی آن سگ مرده بدگویی کردند نوبت به عیسی(عليه السلام) رسید.آن مردم میخواستند از دیدگاه پیامبر خدا آگاه شوند.

 

حضرت عیسی(عليه السلام)فرمود:

 

-خوب نگاه کنید دندان های سفید این سگ را مشاهده کنید و ببینید که چه دندان های سفید و قشنگی دارد.آیا درّ گرانبها به سفیدی دندان های او هست؟

 

مردم به دهان نیمه باز سگ مرده نگاه کردند دندان های حیوان به راستی سفید و درخشان بود.دندان هایی سالم که شاید نظیرش در دهان هیچکدام از آنان نبود.

 

حضرت عیسی(عليه السلام)که سکوت آن مردم را مشاهده کرد با سخن دیگری که بر زبان آورد آنها را بیشتر به اندیشه برد:

 

شما مردم چرا فقط عیب ها را مشاهده میکنید و روی آن انگشت میگذارید!ای مردم کاش به جای مشغول بودن به عیب دیگران متوجه عیب و ایراد خودتان میشدید و به رفع ان می کوشیدید:

 

 

عیب کسان منگر واحسان خویش

دیده فرو کن به گریبان خویش

آینه روزی که بگیری به دست

خود شکن آن روز نشو خود پرست

 

 

پیامبر خدا آن عده را به حال خود رها کرد واز آن محل دور شد. 

 

امام علي(عليه السلام) مي فرمايد:

 

بزرگترین عیب آن است كه عیبى را كه خود نیز داراى؛ در دیگران عیب بشمارى.

(حکمت 353 – نهج البلاغه)

 

⬅️گریز و اشاره به پروانه صفت بودن در اجتماع و خانواده

نکته : ما خودمان هم کامل و سی تمام نیستیم و نقص داریم از همسر و فرزند یا اعضای خانواده انتظار نداشته باشیم بی نقص باشند بلکه خوبیها را ببینیم محبت و علاقه به کانون خانواده بیشتر میشود

 

حضرت حر پروانه وار جذب امام حسین علیه السلام شد

 دور حضرت گشت و خودش را فدای ایشان کرد. 

 

 

👈گروه دوم

افراد مگس صفت 

مانند مگس که در جستجوی کثافات و نجاست است، دنبال عیوب مردم و عیب جویی از آنها هستند و طالب حضور در جمع ها و امور ناپسند هستند 

هر شایعه، دروغ، بازی با آبروی مردم، ظلم به دیگران، شایعه و ضد دینی را پیدا می کند قبول می کند اما یک موفقیت یا حُسن دینی را باید صد دلیل و مدرک بیاری آخر هم نمی پذیرد. 

 

✔️تجانس و تجاذب اشیا

نوریان و ناریان

( 80)خوب، خوبی را کند جذب این بدان

طیبات و طیبین بر وی بخوان

 

( 81)در جهان هر چیز چیزی جذب کرد

گرم گرمی را کشید و سرد سرد

 

( 82)قسم باطل باطلان را می‌کشند

 

باقیان از باقیان هم سرخوش‌اند

 

( 83)ناریان مر ناریان را جاذب‌اند

 

نوریان مر نوریان راطالب‌اند

 

( 84)چشم چون بستی تو را جان کند نیست

 

چشم را از نور روزن صبر نیست

 

( 85)چشم چون بستی تو را تاسه گرفت

 

نور چشم از نور روزن کی شکفت

 

طَیّبات و طیّبین...: ترکیب برگرفته است از آیه «اَلْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ اَلْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ وَ اَلطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ اَلطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ.»[سوره نور آیه26] 

 

 

✔️شناخت فرد از طريق دوستان او :

 صفحه اختصاصي حديث و آيات رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : المَرءُ على دِينِ خَلِيلِهِ ، فَليَنظُر أحَدُكُم مَن يُخالِلُ .[الأمالي للطوسي : 518/1135 .]

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : آدمى بر آيين دوست خود است ؛ پس هر يك از شما مواظب باشد كه با چه كسى دوستى مى كند .

 

 صفحه اختصاصي حديث و آيات عنه صلى الله عليه و آله : اختَبِرُوا الناسَ بأخدانِهِم؛ فإنّما يُخادِنُ الرَّجُلُ مَن يُعجِبُهُ نَحوَهُ .[تنبيه الخواطر : 2/249 .]

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : مردم را با دوستانشان بيازماييد؛ زيرا آدمى با كسى كه از رفتارش خوشش بيايد ، دوستى مى كند .

 

 صفحه اختصاصي حديث و آيات سليمانُ عليه السلام : لا تَحكُمُوا على رَجُلٍ بِشَيءٍ حتّى تَنظُرُوا إلى مَن يُصاحِبُ ، فإنّما يُعرَفُ الرَّجُلُ بأشكالِهِ و أقرانِهِ .[بحار الأنوار : 74/188/17 .]

سليمان عليه السلام : درباره هيچ كس قضاوتى نكنيد ، تا آن كه ببينيد با كه همنشينى مى كند ؛ زيرا آدمى از طريق همگنان و همتايانش شناخته مى شود .

 

⬅️گریز به دقت در انتخاب رفیق و هم نشین، همسر گروه های اجتماعی

پروانه صفت باشیم و مگس صفت نباشیم

در کربلا بسیاری مثل شمر، خولی،. حرمله، عمر سعد جذب کثافات و خبائثی از قبیل مال حرام، مقام و ثروت دنیایی، پستی و رذالت، بندگی شیطان و طاغوت و.. شدند

 

👈 گروه سوم :

افرادی که مثل نحل ( زنبور عسل) هستند چرا که نه تنها جذب خوبی ها می شوند بلکه تجزیه و تحلیل هم دارند و روی مسائل دقت و تفکر می کنند هم حرف، تفکر و عمل خوب و بد را تمییز و تشخیص می دهند هم از خوب تبعیت و بدی را تبعیت نمی کند به علاوه همانطور که زنبور روی گل و شهد گل کار می کند و محصول شیرین عسل را تولید می کند اینها هم امور و مسائل را تجزیه و تحلیل می کنند و محصولش بصیرت و تشخیص درست حق از باطل و حمایت از حق و مقابله با باطل است

 

 

⬅️ در شبکه های اجتماعی، ماهواره، اینترنت، اخبار هر حرفی را قبول نکن هر حرفی را هم رد نکن 

تحقیق کن درست و غلط را تشخیص بده، اهل تجزیه و تحلیل باش و در نهایت بصیرت داشته باش و از حق پیروی کن

 

⁉️الان بسیاری از مردم مسائل نژادی را نمی توانند معادله اش را حل کنند 

یعنی چی فاطمیون افغانستان 

زینبیون پاکستان 

حیدریون عراق 

حزب الله لبنان 

انصارالله یمن

مسئله تغییر شرایط و اتحاد شیعه ایران و عراق بعد از صدام و اینکه امام فرمود راه قدس از کربلا می گذرد را درک نمی کند ما از عراق و کربلا گذشتیم به مرزهای قدس رسیدیم تو هنوز مخت هنگه که ایران و عراق هشت سال جنگیدن منکر نیستیم اما کنارش مسائل امروز را هم بگذار و تحلیل کن

آدم زمان خودش نیست در گذشته است هنوز در قبل انقلاب و زمان جنگ و وجود حزب بعث و صدام سیر می‌کند عزیزم فدات بشم بیا جلو امروز عکس امام و رهبری در عراق بالاست و در تکریت حشدالشعبی قبر صدام را منفجر کرد استخوان صدام را سگ ها به دندان گرفتند

مساله کمک مسلمون ها به هم 

 

مسئله 

بنی آدم اعضای یکدیگرند 

که در آفرینش ز یک گوهرند 

تو کز محنت دیگران بی غمی 

نشاید که نامت نهند آدمی

 

یعنی کمک به همه مظلومین هر دینی داشت

 نه تنها مسلمان ها 

 

امام علی علیه السلام فرمود:

 کن للظالم خصما و للمظلوم عونا 

به اصطلاح طلبگی مطلق فرمود:

نه دین خاص نه نژاد خاص نه مرز خاص نه جغرافیای خاصی را امام نفرمود هر مظلومی در هر جا و هر دین را یاری کن و با هر ظالمی در هر جا و از هر دینی مقابله کن

 

⬅️در اصحاب پیامبر ص سلمانی فارسی و بلال حبشی تا عمار عرب فرقی ندارند مگر در تقوا

 

در اصحاب امام حسین جون غلام سیاه پوست تا حر فرمانده لشکر کوفه کنار هم هستند

 

✔️⬅️گروه سوم دارای بصیرت و عملکرد حق گرایانه هستند 

 

امام صادق عليه السلام :

 كانَ عَمُّنَا العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ نافِذَ البَصيرَةِ صُلبَ الإيمانِ جاهَدَ مَعَ أبي عَبدِاللّه ِ و أبلى بَلاءً حَسَنا و مَضى شَهيدَا ؛ [ . عمدة الطّالب ، ص 356 .]

امام صادق عليه السلام :

عموى ما ، عبّاس ، داراى بينشى ژرف و ايمانى راسخ بود ؛ همراه با امام حسين عليه السلامجهاد كرد و نيك آزمايش داد و به شهادت رسيد .

 

✔️❇️مقام قمر بنی هاشم علیه السلام صرفا نه به خاطر قد رشید بود ، نه فدای برادرش شدن ،و نه  فقط برادر امام بودن بلکه همه اینها بود به علاوه ادب ، بصیرت ، ولایت مداری و دفاع و اطاعت از امام زمان خودش و عملکرد حق مدارانه و.. مقام او را بالا برده است تا جایی که :

 

امام سجاد(ع) عموی خود عباس را چنین توصیف می‌فرماید: «رَحِمَ اللَّهُ عَمِیَّ الْعَبَّاسَ فَلَقَدْ آثَرَ وأَبْلی وفَدی أَخاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّی قُطِعَتْ یَداهُ فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْهُما جِناحَیْن یَطیرُ بِهِما مَعَ الْمَلائِکَةِ فی‌ الْجَنَّةِ کَما جُعِلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبی‌ طالِبْ علیه السلام؛ وَإنَّ لِلْعَبّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبارَکَ وَتَعالی مَنْزِلَةٌ یَغبِطَهُ بِها جَمیعَ الشُّهدَاءِ یَوْمَ القِیامَة.

یعنی «خدا عمویم عباس را رحمت کند که ایثار کرد و خود را به سختی افکند و در راه برادرش جانبازی کرد، تا آن‌که دست‌هایش از پیکر جدا گردید. آن‌گاه خداوند به جای آن‌ها دو بال به وی عنایت فرمود که در بهشت همراه فرشتگان پرواز کند؛ همان‌سان که برای جعفر طیار قرار داد. عباس نزد خداوند مقامی دارد که همه شهدا در قیامت بدان غبطه می‌خورند.»

 

🏴🏴روضه امام حسین علیه السلام فرمود برادرم آب به حرم برسان

---------------------------

 مقتل حضرت عباس(ع) به نقل از کتاب شرح شمع

عصر عاشورا، پس از شهادت اصحاب و ياران، حضرت عباس عليه السلام تنهايي و بي كسي امام را نتوانست تحمل كند. محضر امام(ع) رسيد و رخصت ميدان رفتن و جانفشاني خواست و عرضه داشت : برادر جان! اجازه ميدان مي دهي؟ امام حسين(ع) گريه شديدي كردند و فرمودند: برادر! تو پرچمدار مني.

عباس(ع) عرض كرد: «سينه ام تنگي مي كند و از زندگي سـير گشتـه ام.» امام(ع) فرمودند: مقداري آب براي اين طفلان تهيه نما. جناب قمر بني هاشم(ع) مشك به دوش گرفت و روانه ميدان شد. با سپاه حريف، درباره آوردن آب به خيمه ها سخن گفت.

وقتي از آن ها مأيوس شد، نزد امام(ع) بازگشت و طغيان و سركشي دشمن را به عرض رسانيد. در اين حال صداي العطش كودكان فضاي خيمه ها را پر كرده بود.

سقّا نگاهي به چهره معصوم كودكان انداخت و بدون تأمل سوي شريعه فرات برگشت و به نگهبانان شريعه حمله كرد و جمع كثيري را كشت و وارد شريعه شد، دست زير آب برد تا مقابل صورت آب را بالا آورد. «ذَكَرَ عَطَش الحسين و اهل بيته» به ياد لبان خشكيده حسين و اهل بيتش افتاد و آب را برگرداند به شريعه.

هنگام بازگشت، دشمن راه را بر او بست. حضرت براي محافظت از مشك به سمت نخلستان رفت و دشمن نيز به دنبالش.

از هر طرف تير و نيزه به سمتش پرتاب مي كردند، تا اينكه زره از انبوه تيرها همچون خار پشت به نظر مي رسيد. ابرص بن شيبان دست راست حضرت را قطع نمود، حضرت مشك را به دوش چپ انداخت و با دست چپ جنگيد و اين گونه رجز خواند: «وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني، اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني»، به خدا قسم اگر دست راستم را قطع كنيد، من از حمايت از دينم دست بر نمي دارم.

در اين هنگام دست چپ حضرتش را حكيم بن طفيل از مچ قطع كرد. مشك را به دندان هاي مبارك گرفته سعي مي كرد آب را به خيام برساند. لذا خود را به روي مشك انداخت. در اين حال دشمن تيري به چشم و تيري به مشك زد، حكيم بن طفيل با گرزي آهنين فرق مبارك را نشانه گرفت و ضربتي وارد کرد و او را بر زمين انداخت.

عباس(ع) عرضه داشت: «يا ابا عبد الله عليك مني السلام»، اي اباعبد الله بر تو سلام، مرا درياب.

امام خود را به نعش برادر رسانيد، وقتي قمربني هاشم در بالين امام حسين(ع) جان سپرد، حضرت فرمودند: «الان انْكَسَر ظَهري»، عباسم الآن كمرم شكست و چاره ام از هم گسست.(شرح شمع:صفحه 210 و 211)

 -----------------------------------

وقتى كه قد سرو خم شد

كسانى كه حسين عليه السلام خود را به بالين آنها رساند مختلف بودند،هر كس در يك وضعى قرار داشت.وقتى امام وارد مى‏شد يكى هنوز زنده بود و با آقا صحبت مي ‏كرد، ديگرى در حال جان دادن بود.

در ميان كسانى كه ابا عبد الله عليه السلام خود را به بالين آنها رسانيد،هيچ كس وضعى دلخراش‏تر و جانسوزتر از برادرش ابو الفضل العباس براى او نداشت،برادرى كه حسين عليه السلام خيلى او را دوست مي ‏دارد و يادگار شجاعت پدرش امير المؤمنين است.

در جايى نوشته ‏اند ابا عبد الله عليه السلام به او گفت:برادرم‏«بنفسى انت‏»عباس جانم!جان من به قربان تو.اين خيلى مهم است.عباس در حدود بيست و سه سال از ابا عبد الله عليه السلام كوچكتر بود(ابا عبد الله 57 سال داشتند و عباس يك مرد جوان 34 ساله بود).ابا عبد الله به منزله پدر ابا الفضل از نظر سنى و تربيتى به شمار مي ‏رفت،آنوقت‏به او مي ‏گويد: برادر جان!«بنفسى انت‏»اى جان من به قربان تو!

ابا عبد الله كنار خيمه منتظر ايستاده است.يك وقت فرياد مردانه ابا الفضل را مى‏شنود.(نوشته‏اند ابا الفضل عليه السلام چهره‏اش آنقدر زيبا بود كه‏«كان يدعى بقمر بنى هاشم‏»در زمان خود معروف به ماه بنى هاشم بود.

اندامش به قدرى رسا بود كه بعضى از اهل تاريخ نوشته‏اند:«و كان يركب الفرس المطهم و رجلاه يخطان فى الارض‏»سواراسب تنومندى شد،پايش را كه از ركاب بيرون مى‏كشيد،با انگشت پايش مى‏توانست زمين را خراش بدهد.حالا گيرم به قول مرحوم آقا شيخ محمد باقر بيرجندى يك مقدار مبالغه باشد،ولى نشان مى‏دهد كه اندام بسيار بلند و رشيدى داشته است، اندامى كه حسين از نظر كردن به آن لذت مى‏برد).

وقتى كه حسين عليه السلام به بالاى سر او مى‏آيد،مى‏بيند دست در بدن او نيست،مغز سرش با يك عمود آهنين كوبيده شده و به چشم او تير وارد شده است.بى جهت نيست كه گفته‏اند:«لما قتل العباس بان الانكسار فى وجه الحسين‏»عباس كه كشته شد،ديدند چهره حسين شكسته شد.خودش فرمود:

«الان انقطع ظهرى و قلت‏حيلتى‏».

و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم و صلى الله على محمد و آله الطاهرين.

 

كتاب: مجموعه آثار ج 17 ص 260

نويسنده: شهيد مطهرى

aviny.com

 



داستان بهلول نبّاش
چهارشنبه سیزدهم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 20:22 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

فضای غمناک گورستان، که پیکرهای مردگان را در آغوش گرفته بود،شب ها،وحشت و هول بیشتری داشت و کمتر کسی جرأت می کرد،به آن سرزمین خاموش وارد شود،اما گاهی افراد نگون بختی بدون بیم و هراس به آن وادی سکوت قدم می گذاشتند و حتی به مردگان بی دفاع هم رحم نمی کردند!

معاذ بن جبل، که از یاران ممتاز پیامبر(ص) بود،در حالی که سخت اشک می ریخت،به خانه پیامبر(ص) وارد شد و آن گاه، که حضرت از علّت گریه او سؤال کرد؛گفت:جوان زیبایی را مقابل در خانه مشاهده کردم،که چون مادر فرزند مرده ای،به وضع جوانی خود گریه می کرد و می خواست وارد خانه شود.

جوان با اجازه پیامبر(ص) وارد شد.سلام کرد و جواب شنید و در پاسخ به سؤال پیامبر(ص) که علت گریه او چیست گفت:گناه بزرگی کرده ام،که اگر خداوند مرا به بخشی از آن مؤاخذه کند،اهل دوزخ خواهم بود!

پیامبر(ص)فرمودند:مگر گرفتار شرک و الحاد نسبت به خدا شده ای؟

جوان پاسخ داد:هرگز به چنین فکر انحرافی مبتلا نشده ام.

پیامبر(ص)فرمودند:مگر مرتکب آدم کشی و قتل نفس شده ای؟

وقتی،جوان پاسخ داد:نه،پیامبر(ص) فرمودند:اگر به اندازه کوه ها هم گناه کرده باشی،خدا آنها را می آمرزد.

جوان گفت:گناه من از کوه ها هم بزرگ تر است!

پیامبر(ص) فرمودند:اگر گناهت به اندازه زمین های هفتگانه،دریاها،درختان و همه مخلوقات زمین هم باشد،خدا می بخشد!

وقتی جوان گناه خود را بزرگ تر از اینها هم،اعلام نمود،پیامبر(ص) ناراحت شد و فرمودند:ای جوان! آیا گناه تو بزرگ تر است یا پروردگار تو؟

جوان گفت:هیچ چیز از پروردگار من بزرگ تر نیست،او از همه چیز بزرگ تر است.

پیامبر(ص) فرمودند:مگر برای آمرزش گناهان بزرگ،جز خدای بزرگ کسی هست؟

وقتی جوان جواب مثبت داد،رسول خدا(ص) سؤال کردند:ای جوان! مگر چه گناه بزرگی مرتکب شده ای که این قدر آشفته و پریشانی؟!

جوان؛با ناراحتی زیاد اعتراف کرد:«ای رسول خدا(ص)، من آدم تیره بختی هستم،مدت هفت سال،قبرهای مردگان را می شکافتم و کفن های آنان را سرقت می کردم،یکی از شب ها وقتی قبر دختر جوانی را شکافتم و پس از در آوردن کفن،جنازه او را کنار قبر رها کردم،شیطان مرا وسوسه کرد، که به او تجاوز کنم! پس از آن،وقتی در حال بازگشت بودم،از سوی او ناله دردناکی شنیدم، که از شکایت در پیشگاه پروردگار عالم با آن وضع دردناک در روز قیامت و عذاب الهی وعده می داد،با این گناه بزرگ،آیا من راه نجاتی دارم؟!»

رسول خدا(ص) با شنیدن این داستان دردناک و گناه بزرگ،به قدری ناراحت شد،که اورا فاسق نامید و با رعایت مصلحت و چاره جویی واقعی از خود دور گردانید،تا خود به جبران گذشته اقدام کند.

جوان،در حالی که از عذاب الهی سخت به خود می پیچید،خانه را ترک نمود،به بازار «مدینه» رفت،مقداری آذوقه و مواد خوراکی تهیه کرد و برای راز و نیاز سر به بیابان گذاشت!او،به یکی از کوه های اطراف مدینه رفت،لباس ژنده ای پوشید،دست های خود را با زنجیر به گردن بست و ناله ها و ضجّه های دلخراشی سر داد! او پیوسته اشک می ریخت و ناله می زد،که ای خدای بزرگ! این بنده شرمنده توست، خودت که به وضع خراب وی آگاهی،اکنون،از اعمال زشت خود سخت،پشیمان است و چشم امید به رحمت بی منتهای تو دوخته است،آیا او را می رانی و از درگاه خویش محروم می کنی؟

این آه و زاری و این ناله های دردمندانه و سوزناک و این خواهش و التماس به درگاه خدای مهربان،چهل شبانه روز،در آن کوه ادامه یافت و از خداوند می خواست،که جرم و گناه بزرگ او را ببخشاید،تا از عذاب قیامت نجات یابد.

بدین مناسبت و به نشانه قبولی توبه او با آن ناله ها و پشیمانی واقعی،آیه قرآن نازل شد:«و الذین إذا فعلوا فاحشة؛أو ظلموا أنفسهم ذکروا اللّه؛فاستغفروا لذنوبهم…؛نیکوکاران؛کسانی هستند که اگر عمل زشی انجام دهند یا در حق خویش ستم روا دارند،به یاد خدا می افتند و برای گناهان خود تقاضای بخشایش می کنند و جز خدا کیست،که گناهان را ببخشد؟و نیز این گونه افراد در حالی که دانایی دارند،اصرار بر گناه هم نمی کنند،پاداش اینان،آمرزش پروردگار و بهشت هایی است که زیر (درختان) آنها،نهرها جاری است…».(سوره آل عمران،آیات 136 ـ 135)

با نزول این آیات قرآن،پیامبر(ص) از خانه خارج شد و به جست و جوی جوانی که به خاطر چاره جویی جدّی او را از خویش دور کرده بود پرداخت.

معاذ بن جبل،به آن حضرت اطلاع داد:شنیده ایم آن جوان،در فلان کوه به گریه و ناله و حال استغفار و درخواست پذیرش توبه از پیشگاه خداوند به سر می برد.

پیامبر(ص)با گروهی از اصحاب روانه شدند و به بالای کوه رفتند،بهلول هم چنان مشغول گریه و ناله و تقاضای آمرزش گناه بزرگ خود از درگاه خداوند بود،مشاهده کردند وی،در مدت این چهل شبانه روز،آن قدر زیر آفتاب گریه و ناله کرده، که ضعیف و لاغر گردیده،مژه های چشم او از گریه زیاد ریخته و هم چنان با پشیمانی از گناهان گذشته،به رحمت الهی چشم دوخته و انتظار بخشایش خداوند مهربان را می کشد.

در آن حال،پیامبر (ص) وهمراهان نزد او رفتند،آن حضرت زنجیر را از دست و گردن او باز نمود، گرد و غبار از سر و صو رتش پاک کرد،و با یادآوری آیات قرآن،که در بالا گذشت،مژده آمرزش گناهان و بهشت را به وی داد،و او را آزاد کرده خدا از آتش دوزخ اعلام کرد.

پیامبر(ص) آنگاه خطاب به یاران فرمودند:توبه باید این گونه باشد،که بهلول به خاطر پاک شدن از گناهان انجام داده و قرآن مژده پذیرفته شدن آن را اعلام نموده است.1

این مرد در تاریخ،به بهلول نبّاش[یعنی کسی که برای کفن دزدی،قبرها را می شکافت] معروف شد.

 

1.تفسیر نورالثقلین،ج 1، ص 393، بحارالانوار، ج 6، ص 26



داستان های کوتاه از پیامبر ص
چهارشنبه سیزدهم شهریور ۱۳۹۸ ساعت 19:22 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

داستان های کوتاه از نبی رحمت صلی الله علیه و آله

 

      

 

کار و تلاش

روزى پیامبر صلى الله علیه و آله با اصحاب خود نشسته بودند. پیامبر جوان نیرومندى را دید که اول صبح مشغول کار و تلاش مى باشد. بعضى از حاضران گفتند: این شایسته تمجید و ستایش بود، اگر نیروى جوانى خود را در راه خدا به کار مى انداخت ؟ پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: چنین نگویید، اگر این جوان کار مى کند تا نیازمندیهاى خود را تأمین کند و از دیگران بى نیاز گردد، در راه خدا گام برداشته و همچنین اگر به نفع پدر و مادر ناتوان و کودکان خردسالش کار کند و آنها را از مردم بى نیاز سازد، باز هم در راه خدا قدم برداشته است.

 

رفتار با مردم

در حالى که پیامبر صلى الله علیه و آله میدان جنگ بود، عربى به محضر او رسید و رکاب شترش را گرفت و گفت : یا رسول الله، عملى را به من بیاموز که سبب رفتنم به بهشت گردد. حضرت فرمود: با مردم آن گونه رفتار کن که دوست دارى با تو آن گونه رفتار کنند، و از رفتار با آنها که خوشایند تو نیست، بپرهیز.

 

پاداش زنان

پیامبر صلى الله علیه و آله در باب جهاد و پاداش مجاهدان سخن مى گفت. در این بین، زنى بپاخاست و پرسید: آیا براى زنان هم از این فضیلت ها بهره اى هست ؟ رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: آرى، از هنگامى که زنان باردار مى شوند، تا لحظه اى که کودکان خود را از شیر باز مى گیرند، همانند مجاهدان در راه خدا پاداش مى برند. و اگر در این فاصله، اجل آنان فرا رسد و مرگ ایشان را دریابد، اجر و منزلت شهید را دریافت خواهند کرد.

 

تعلیم و تعلم

در مدینه روزى پیامبر صلى الله علیه و آله اسلام صلى الله علیه و آله وارد مسجد گردید، چشمش به دو اجتماع افتاد که در دو دسته تشکیل شده بودند و هر دسته اى حلقه اى تشکیل داده و سرگرم بودند؛ یک دسته به عبادت و ذکر خدا، و دسته اى به تعلیم و تعلم و یاد دادن و یاد گرفتن سرگرم و مشغول بودند. حضرت از دیدن هر دو دسته مسرور و خرسند گردید و به همراهانش فرمود: این هر دو دسته کار نیک نموده و بر خیر و سعادتند. لکن من براى دانا کردن و دانا شدن مردم فرستاده شده و مبعوث گشته ام. پس خودش به طرف همان دسته که به تعلیم و تعلم اشتغال داشتند، رفت و در حلقه آنان نشست.

 

حب على علیه السلام

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: در شب معراج هنگامى که مرا به آسمان مى بردند، به هر جا مى رسیدم، دسته هایى از فرشتگان با اظهار شادى و شادمانى به دیدارم مى آمدند، تا اینکه به جایى رسیدم که جبرئیل به همراه جمعى از فرشتگان به استقبالم آمدند. آن روز جبرئیل سخنى شنیدنى گفت : اگر امت تو بر دوستى و مهر على علیه السلام اجتماع مى کردند، خداوند متعال آتش جهنم را نمى آفرید.

 

دفاع از آبروى مؤمن

ابوالدردأ گوید: مردى در محضر رسول اکرم صلى الله علیه و آله آبروى کسى را دستخوش بدگویى قرار داد، دیگرى در مقام دفاع برآمد، رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: هر کس از آبروى برادر دینى خود دفاع کند، حجاب و پرده اى از آتش براى او خواهد بود.

 

رأفت با حیوانات

عبدالرحمان بن عبدالله، اظهار مى دارد: در حال مسافرت، در خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله بودیم. چشم به حمره اى (پرنده اى همانند گنجشک ) افتاد که دو جوجه با خود داشت. ما جوجه هایش را برداشتیم. حمره آمده، در اطراف ما بال و پر مى زد. هنگامى که رسول اکرم صلى الله علیه و آله مطلع گردید فرمود: چه کسى نسبت به فرزند این پرنده، مرتکب خلاف شده، فرزندش را به وى برگردانید.


بخل

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به طواف کعبه مشغول بود، مردى را دید که پرده مکه را گرفته و مى گوید: خدایا به حرمت این خانه مرا بیامرز. حضرت پرسید: گناهت چیست ؟ او گفت : من مردى ثروتمند هستم. هر وقت فقیرى به سوى من مى آید و چیزى از من مى خواهد، گویا شعله آتشى به من رو مى آورد. پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود: از من دور شو! و مرا به آتش خود نسوزان. سپس فرمود: اگر تو بین رکن و مقام (کنار کعبه ) دو هزار رکعت نماز بگزارى و آن قدر گریه کنى که از اشکهایت نهارها جارى گردد، ولى با خصلت بخل بمیرى، اهل دوزخ خواهى بود. 

 

ریا

شداد بن اوس گفت : بر رسول خدا صلى الله علیه و آله وارد شدم و چهره مبارکش را بدان گونه افسرده دیدم که مرا ناراحت ساخت. عرض کردم : چه پیش آمده است ؟ فرمودند: بر امتم از شرک مى ترسم. عرض کردم : آیا پس از شما مشرک مى شوند؟ فرمودند: آنان خورشید و ماه و بت و سنگ نمى پرستند، ولى ریا مى کنند و ریا خود شرک است و سپس آیه 110 سوره کهف را تلاوت فرمودند:

فمن کان یرجوا لقأ ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربه احدا

هر کس امید دیدار پروردگار خود دارد، باید کار شایسته کند و در پرستش ‍ پروردگار خویش، کسى از شریک نگیرد.

 

ریزش گناهان

سلمان مى گوید: در محضر حضرت رسول صلى الله علیه و آله در سایه درختى به سر مى بردیم. آن حضرت شاخه اى از آن درخت را گرفت و آن را تکان داد، برگهاى آن ریخته شد. حضرت رسول صلى الله علیه و آله به حاضران فرمودند: آیا از من نمى پرسید این چه کارى بود که کردم ؟ گفتم : اى رسول خدا، علت این کار را به ما خبر بده، فرمودند:

ان العبد المسلم اذا قام الى الصلاة تحتاتت عنه خطایاه کما تحتاتت ورق هذه الشجرة.

یعنى همانا بنده مسلمان هرگاه به نماز ایستاد، گناهان او مى ریزد، همان گونه که برگهاى این درخت مى ریزد.

 

رعایت حال مردم

از معازبن جبل روایت شده است که گفت : رسول اکرم صلى الله علیه و آله مرا به یمن فرستاد. و به من فرمود: اى معاذ! هرگاه فصل زمستان فرا رسد، نماز صبح را در آغاز طلوع صبح بجا آور، و قرائت را به اندازه طاقت و حوصله مردم، طول بده و آنان را خسته مکن. و در موسم تابستان، نماز صبح را در روشنایى فجر، اقامه کن. چه اینکه شب، کوتاه است. و مردم نیاز به استراحت دارند. آنان را واگذار تا نیاز خود را برطرف نمایند. 

 

رعایت حقوق دیگران

ابو ایوب انصارى، میزبان پیامبر صلى الله علیه و آله در مدینه مى گوید: شبى براى پیامبر صلى الله علیه و آله غذایى همراه پیاز و سیر آماده کردیم و به حضور پیامبر صلى الله علیه و آله بردیم. آن حضرت از غذا نخورد، و آن را رد کرد. ما جاى انگشتان آن حضرت را در آن غذا ندیدیم. من بى تابانه به حضور آن حضرت رفتم و عرض کردم : پدر و مادرم به فدایت ! چرا از غذا نخوردى، و جاى دست شما در آن غذا نبود، تا با خوردن آن قسمت، طلب برکت کنیم ؟

در پاسخ فرمود: آرى، غذاى امروز سیر داشت و چون من در اجتماع شرکت مى کنم و مردم از نزدیک با من تماس مى گیرند و با من سخن مى گویند، از خوردن غذا، معذورم.

ما آن غذا را خوردیم، و از آن پس چنان غذایى براى پیامبر صلى الله علیه و آله آماده نکردیم.

 

ذکر و دعا

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بلند کردن صدا را به ذکر و دعا، که غالبا شیوه مردم متظاهر و ریاکار است، خوش نمى داشت. دریکى از سفرها، یارانش هرگاه که مشرف به دره مى شدند، صدا با تکبیر و تهلیل بلند مى کردند، فرمود: آرام بگیرید، کسى که او را مى خوانید نه گوشش کر است و نه جاى دورى رفته است. او همه جا با شماست و شنوا و نزدیک است.

 

رفتارى شگفت آور با رئیس منافقان

عبداللّه بن اُبَى که ریاست منافقان مدینه را به عهده داشت خود و یارانش از هیچ گونه آزارى نسبت به پیامبر (صلى الله علیه وآله) و مسلمانان فروگذارى نکردند و پیوسته بر ضد اسلام و مسلمانان به نفع دشمنان جاسوسى و خبرچینى مى کردند و بر نفاق خود آن چنان اصرار و پافشارى مى ورزیدند که بارها آیاتى در قرآن مجید درباره وضع ناهنجار آنان و محرومیتشان از رحمت حق و کیفیت عذابشان در قیامت نازل شد ولى آن بى خبران غافل و بى دردان جاهل، دست از نفاق برنداشتند و تن به توبه و انابه ندادند. 

عبداللّه بن ابى پس از بازگشت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) از تبوک در دهه سوم ماه شوال به سختى بیمار شد و در مسیر مرگ قرار گرفت. 

بر پایه ( یُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَیِّتِ )، فرزندش، مؤمنى صادق و مسلمانى پاک دل و جوانى شایسته و لایق و مورد محبت پیامبر (صلى الله علیه وآله) و مسلمانان بود. 

او از باب ( وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً ) به عنوان فریضه دینى و تکلیف ایمانى همه روزه به عیادت پدر مى آمد و به جان به او خدمت مى کرد و به پرستارى اش چون پروانه به دور شمع، دور وجود پدر مى گشت. 

این فرزند فرزانه از پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) درخواست کرد تا از پدرش عیادت کند مبادا آنکه از عیادت نکردن پیامبر (صلى الله علیه وآله) از پدرش به منزلت و مرتبه خانوادگى اش زیان رساند و لکه ننگى و خفّت و عارى بر دامن اهلش بنشیند! 

پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) حفظ منزلت آن پسر را که از مؤمنان حقیقى بود لازم شمرده، براى عیادت بر بالین پدرش حاضر شدند! 

حضرت با کمال محبت و از روى دلسوزى به عبداللّه بن ابى فرمودند : چندان که تو را از دوستى و رابطه با یهودیان معاند و جهودان نابکار منع کردم نپذیرفتى، آیا اکنون وقت آن رسیده که ریشه مهر و محبت دشمنان خدا را از صفحه دل برکنى یا مى خواهى بر همان عقیده سخیف و محبت باطل و رابطه شیطانى خیمه از دنیا بیرون زنى و به سوى آخرت رهسپار گردى ؟ 

در پاسخ پیامبر (صلى الله علیه وآله) گفت : اسعد بن زراره دشمن جهودان و خصم یهودان بود و هنگام مردن این دشمنى و خصومت سودى براى او نداشت ! سپس گفت : اکنون وقت سرزنش و ملامت من نیست، اینک من در ورطه مرگ قرار دارم، از تو مى خواهم که بر جنازه ام حاضر شوى و بر من نماز گذارى و پیراهنت را به من عطا کنى تا مرا با آن دفن کنند. 

پیامبر (صلى الله علیه وآله) با کمال بزرگوارى و کرامت از دو پیراهنى که به تن داشتند پیراهن زبرین را به او عطا کردند. عبداللّه گفت : آن پیراهن را مى خواهم که با بدن مبارکت تماس داشته. پیامبر (صلى الله علیه وآله) درخواستش را اجابت فرمود و پیراهن زیرین خود را به او بخشید. 

رسول خدا (صلى الله علیه وآله) پس از مرگ او به فرزندش تسلیت گفت و بر جنازه اش حاضر شد و بر او نماز خواند و در پاسخ اعتراض مردم فرمود : پیراهن و نماز و استغفار من سودى براى او ندارد. 

از پى این کرامت و خوش رویى و نرمى و بزرگوارى و فتوّت و جوانمردى رسول خدا (صلى الله علیه وآله)، هزار تن از قبیله خزرج به شرف مسلمانى سرافراز شدند و به دست پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) ایمان آوردند.

 

دعا براى میزبان

جابربن عبدالله گفت : ابوالهیثم غذایى پخت و رسول خدا صلى الله علیه و آله و یارانش را به خوردن آن دعوت کرد و چون اصحاب از خوردن غذا فارغ گشتند. رسول خدا صلى الله علیه و آله به یارانش فرمود: به برادر میزبانتان ثواب برسانید. عرض کردند: ثواب رسانیدن به او چگونه است ؟

فرمودند: هنگامى که کسانى به خانه مردى داخل شدند و غذایش را خورده و نوشیدنى هایش نوشیده شد و براى او دعاى خیر کردند. همین کار موجب ثواب رسانیدن به او خواهد شد.

 

دورى از مجادله

روزى رسول خدا صلى الله علیه و آله بر اصحاب خود در آمد و دید که : آنان با یکدیگر مجادله و مخاصمه مى کنند. نبى اکرم صلى الله علیه و آله سخت خشمگین شد که از شدت غضب چهره مبارکش چنان سرخ گشت، تو گویى دانه هاى انار بر رخسار مبارک شکسته شده است، و فرمود: آیا براى همین کارها خلق و به خاطر این مسائل مأمور شده اید که بعضى از کتاب خدا را با بعضى دیگر بیامیزید؟ بنگرید به چه مأمورید، به آن عمل کنید و از چه چیزهایى نهى شده اید، از ارتکاب آنها اجتناب ورزید.

 

بوسیدن دست کارگر

وقتى رسول خدا صلى الله علیه و آله از غزوه تبوک برگشتند. سعد انصارى به استقبال آن حضرت رفت و نبى اکرم صلى الله علیه و آله با او مصافحه کرد و چون دست در دست سعد گذاشت، فرمود، این زبرى چیست که در دستهاى توست ؟ عرض کرد: یا رسول الله ! با بیل و کلنگ کار مى کنم و براى خانواده ام روزى فراهم مى نمایم. رسول خدا صلى الله علیه و آله دست سعد را ببوسید و فرمود: این، دستى است که حرارت آتش دوزخ به آن نرسد.

 

بخششى کریمانه

سهل بن سعد ساعدى مى گوید : جبّه اى از پشم سیاه و سپید براى پیامبر بزرگوار اسلام دوختم که حضرت از دیدن آن به شگفت آمد و با دست مبارکش آن را لمس کرده، فرمود : نیکو جبّه اى است. مردى اعرابى که آنجا حاضر بود گفت : این جبّه را به من عطا کن ! حضرت بى درنگ آن را از تن مبارک برداشت و به او بخشید.

 

بلند شدن به احترام مؤمن

رسول خدا صلى الله علیه و آله در مسجد نشسته بودند که مردى وارد شد و آن حضرت به احترام او از جاى خویش برخاست. مرد گفت : اى رسول خدا! جاى گسترده و وسیع است. آن حضرت فرمود: این از حقوق مسلمان بر مسلمان دیگر است که چون وى را براى نشستن نزدیک خویش دید، براى او جابجا شود. 

 

برخورد با پیامبر(ص)

در حدود سال دهم هجرت که برو و بیا زیاد است و شهرت پیغمبر در همه جا پیچیده است یک عرب بیابانی می آید خدمت پیغمبر. وقتی که می خواهد با پیغمبر حرف بزند، روی آن چیزهایی که شنیده رعب پیغمبر او را می گیرد، زبانش به لکنت می افتد. پیغمبر ناراحت می شود : از دیدن من زبانش به لکنت افتاد؟! فورا او را در بغل می گیرد و می فشارد که بدنش بدن او را لمس بکند : برادر ! هون علیک آسان بگو، از چه می ترسی ؟ من از آن جبابره ای که تو خیال کرده ای نیستم : لست بملک. من پسر آن زنی هستم که با دست خودش از پستان بز شیر می دوشید. من مثل برادر تو هستم، هر چه می خواهد دل تنگت بگو. آیا این وضع، این قدرت، این نفوذ، این توسعه و این امکانات یک ذره توانسته است روح پیغمبر را تغییر بدهد ؟ ابدا. عرض کردم که تنها پیغمبر چنین نیست، پیغمبر و علی مقامشان خیلی بالاتر از این حرفهاست، باید برویم سراغ سلمانها، ابوذرها، عمارها، اویس قرنی ها و صدها نفر امثال اینها.

 

مواسات با برادر دینى

ابوسعید خرگوشى در کتاب شرف النبى مى نویسد : یکى از یاران پیامبر (صلى الله علیه وآله)در حال نیازمندى ازدواج کرد و از آن حضرت چیزى خواست، پیامبر (صلى الله علیه وآله) به خانه عایشه رفت و فرمود : چیزى داریم که این صحابى را با آن مواسات کنیم ؟ عایشه گفت : در خانه ما زنبیلى است که مقدارى آرد داخل آن است، پیامبر (صلى الله علیه وآله)آن زنبیل را با آرد به آن صحابى داد در حالى که براى خود چیزى نداشتند. 

 

آداب جنگ

هرگاه پیامبر صلى الله علیه و آله تصمیم مى گرفت لشگرى را به جنگى بفرستد، آنها را مى طلبید و در مقابل خود نشانده و مى فرمود: به نام خدا و در راه خدا و بر روش پیامبر او حرکت کنید. به دشمنان خویش خیانت نکنید، آنها را مثله ننمائید و با آنها مکر نورزید. پیرمرد ضعیف و زن و کودک را نکشید. درختان را قطع ننمائید، مگر اینکه ناچار شوید. هر کس از مسلمین از کوچک و بزرگ توجهى به یکى از مشرکین داشته باشد و او را پناه بدهد، او در امان است تا کلام خدا را بشنود، اگر از شما متابعت کرد از برادران دینى شما محسوب مى شود، و اگر امتناع کرد، او را به منزلگاه خود برسانید و از خدا استعانت جوئید.

 

آداب دیدار

مردى به خانه رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد و درخواست دیدار نمود، هنگامى که پیامبر صلى الله علیه و آله خواست از خانه خارج شود و به دیدار آن مرد برود، جلو آینه یا ظرف بزرگى از آب داخل اتاق ایستاد و سر و صورت خود را مرتب کرد.

عایشه از دیدن این کار تعجب کرد. پس از بازگشت آن حضرت پرسید: یا رسول الله، چرا هنگام رفتن در برابر ظرف آب ایستادى و موها و سر و صورت خود را مرتب کردى ؟

فرمود: اى عایشه، خداوند دوست دارد، هنگامى که مسلمانى براى دیدار برادرش مى رود، خود را براى دیدار او بیاراید!

 

احترام به دیگران

حضرت على علیه السلام فرمود:

رسول اکرم صلى الله علیه و آله هرگز با احدى دست نداد که دست خود را از دست او جدا کند، تا اینکه طرف دست خود را جدا مى ساخت و احدى کارى به او نمى سپرد که آن را رها کند، تا زمانى که طرف از حاجت خود صرفنظر مى کرد. و با احدى به گفتگو نپرداخت که سکوت کند، تا وقتى که طرف ساکت مى شد، و بالاخره هرگز دیده نشد که آن حضرت پا مبارک را در برابر همنشینى دراز نماید.

 

ساده زیستى

عده اى از همسران پیامبر صلى الله علیه و آله گفتند: ما وضعمان خیلى ساده است. ما هم زر و زیور مى خواهیم، از غنایم به ما هم بدهید. حضرت محمد صلى الله علیه و آله فرمودند:

زندگى من، زندگى ساده است. من حاضرم شما را طلاق بدهم و طبق دستور قرآن که زن مطلقه را باید مجهز کرد، حاضرم چیزى هم به شما بدهم. اگر به زندگى ساده من مى سازید، بسازید، و اگر مى خواهید رهایتان کنم، زهایتان بکنم. البته همه شان گفتند: خیر، ما به زندگى ساده مى سازیم. 

 

دیوانه واقعى

امیر المؤ منین علیه السلام فرمود: با پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بر جمعى گذشتیم، نبى حق فرمود: براى چه گرد هم جمع شدید؟ عرض ‍ کردند: یا رسول الله، این مرد دیوانه است که غش مى کند و ما بر گرد او جمع شدیم. پیامبر فرمود: این دیوانه نیست، بلکه بیمار است. سپس ‍ فرمود: دوست دارید دیوانه حقیقى را بشناسید؟ عرض کردند: بلى یا رسول الله، پیامبر اسلام فرمود: دیوانه آن کس است که از روى تکبر و غرور راه مى رود، و با گوشه چشمش نگاه مى کند، و شانه هاى خود را از سر بزرگى مى جنباند، و با آنکه گناه خدا را مى ورزد، آرزوى بهشت از خدا دارد.

مردم از شرش آسوده نیستند، و به خیرش امیدى نیست. دیوانه این است، ولى این مرد بیمار و گرفتار است.

 

مهربانى با کودکان

روزى پیامبر صلى الله علیه و آله همراه یارانش از راهى عبور مى کردند. در آن مسیر کودکانى مشغول بازى بودند، نزد یکى از آنان نشست، و پیشانى او را بوسید و با وى مهربانى کرد علت آن را از وى پرسیدند. حضرت پاسخ داد: من روزى دیدم اى کودک هنگامى که با فرزندم حسین علیه السلام بازى مى کرد، خاکهاى زیر پاى حسین را بر مى داشت، و به صورت خود مى مالید. بنابراین چون او را از دوستان حسین است، من هم او را دوست دارم، جبرئیل مرا خبر داد این کودک از یاران حسین علیه السلام در کربلا خواهد بود.

 

کاشتن درخت

جابربن عبدالله انصارى (ره ) گفت : رسول خدا صلى الله علیه و آله بر ام مبشر انصارى در نخلستانى که داشت، وارد شدند و فرمودند: این نخل ها را مسلمان کاشته یا کافر؟ عرض کرد: مسلمان آنها را کشت کرده است. فرمودند: مسلمان هر درختى بنشاند، یا زراعتى بکند و آدمى و چهارپایان از آن بخورند براى او صدقه به حساب مى آید.

 

کرامت

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به یکى از خانه هاى خود وارد شد و اصحاب او به محضرش مشرف شدند، تعداد اصحاب بسیار بود و اتاق پر شده بود.
جریربن عبدالله در این هنگام وارد شد، اما جایى براى نشستن نیافت و در نزدیکى درب نشست.

پیامبر صلى الله علیه و آله عباى خود را برداشت و به او داد و فرمود: این عبا را زیرانداز خود قرار ده. جریر عبا را گرفت، و بر صورت خود واگذارد و آن را مى بوسید و گریه مى کرد آنگاه آن را جمع کرد و به پیامبر صلى الله علیه و آله رو کرد و گفت : من هرگز بر روى جامه شما نمى نشینم. خداوند تو را گرامى بدارد، همان گونه که مرا گرامى داشتى.

پیامبر صلى الله علیه و آله نگاهى به سمت چپ و راست خود کرد و سپس ‍ فرمود: هرگاه شخص محترمى نزد شما آمد، او را گرامى بدارید، و همچنین هر کسى که را از گذشته بر شما حقى دارد؛ او را نیز گرامى بدارید. 

 

گریه پیامبر صلى الله علیه و آله

پس از آنکه پیامبر صلى الله علیه و آله پیکر فرزندش ابراهیم را به خاک سپرد، چشمانش پر از اشک شد، فرمود: چشم اشک مى ریزد، و دل غمگین است ولى سخنى که موجب خشم خدا شود، نمى گویم.

سپس پیامبر علیه السلام گوشه اى از قبر را دید که به طور کامل درست نشده است، با دست خود آن را موزون و صاف کرد و آنگاه فرمود:

اذا عمل احدکم عملا فلیتقن؛

هرگاه یکى از شما کارى را انجام داد، البته آن را محکم و استوار، انجام دهد.

 

ماجراى حدود الهى

در فتح مکه زنى از قبیله بنى مخزوم مرتکب سرقت شد و از نظر قضایى جرمش محرز گردى. خویشاوندانش، که هنوز رسوبات نظام طبقاتى در خلایاى مغزشان به جاى مانده بود، اجراى مجازات را ننگ خانواده اشرافى خود مى دانستند و به تکاپو افتادند بلکه بتوانند مجازات را متوقف سازند.

اسامة بن زید را که مانند پدرش نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله محبوبیت خاصى داشت - وادار کردند به شفاعت برخیزد. او همین که زبان به شفاعت گشود، رنگ صورت رسول خدا صلى الله علیه و آله از شدت خشم برافروخته شد و با عتاب و تشدد فرمود: چه جاى شفاعت است ؟! مگر مى توان حدود قانون خدا را بلااجرا گذاشت ؟

دستور مجازات صادر نمود. اسامه متوجه غفلت خود گردیده و از لغزش ‍ خود عذر خواست و استدعاى طلب مغفرت نمود براى اینکه فکر تبعیض ‍ در اجرأ قانون را از مخیله مردم بیرون بنماید، به هنگام عصر در میان جمع به سخنرانى پرداخت و ضمن عطف به موضوع روز کردن، چنین گفت : اقوام و ملل پیشین دچار سقوط و انقراض شدند، بدین سبب که در اجراى قانون عدالت، تبعیض روا مى داشتند. هرگاه یکى از طبقات بالا مرتکب جرم مى شد، او را از مجازات معاف مى کردند، و اگر کسى از زیردستان به جرم مشابه به آن مبادرت مى کرد او را مجازت مى کردند. قسم به خدایى که جانم در قبضه اوست ! در اجراى عدل درباره هیچ کس فروگذار و سستى نمى کنم اگر چه مجرم از نزدیکترین خویشاوندان خودم باشد. 

 

ماه رمضان

حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله چون هلال ماه رمضان را مى دید روى به قبله مى آورد و دستهاى مبارک را برمى داشت و مى فرمود: بارخدایا! این ماه را همراه ایمنى و ایمان، و سلامت و اسلام، و عافیت شکوهمند و روزى فراوان، و برطرف شدن دردها بر ما داخل گردان. بارالها! روزه و نماز این ماه و تلاوت قرآن کریم را در آن، روزى ما فرما.بار خدایا! از آغاز تا پایان این ماه را بر ما و غبار آلوده مساز، تا روزه گرفتن و افطار کردنش بر ما پوشیده و نامعلوم بماند و ما را از ارتکاب معصیت در آن به سلامت بدار و از بیمارى و عوارضى که ما را از روزه گرفتن باز بدارد، سالم گردان.

 

نماز جماعت

روزى مردى مسلمانى که همه روز را آبیارى کرده بود، پشت سر معاذبن جبل به نماز ایستاد. معاذ به خواندن سوره بقره آغاز کرد! آن مرد طاقت ایستادن نداشت و منفردا نماز خود را با پایان رسانید. معاذ به او گفت : تو نفاق کردى و از صف ما جدا شدى ! رسول خدا صلى الله علیه و آله از این ماجرا آگاه گردید و چنان خشمگین شد که نظیر آن حالت را از او ندیده بودند، و به معاذ فرمود: شما مسلمانان را رم مى دهید و از دین اسلام بیزارشان مى کنید. مگر نمى دانید که در صف جماعت بیماران، ناتوانان، سالخوردگان و کارکنان نیز ایستاده اند؟! در کارهاى دسته جمعى باید طاقت ضعیف ترین افراد را در نظر گرفت، چرا از سوره هاى کوتاه نخواندى ؟! 

 

مقام دانشجو

صفوان بن عسال گوید: به محضر رسول اکرم صلى الله علیه و آله رسیدم. حضرت در مسجد نشسته و بر برد سرخ رنگ خود تکیه زده بود. عرض ‍ کردم : یا رسول الله صلى الله علیه و آله من به طلب علم آمده ام فرمود: اى دانشجو، خوش آمدى. همانا فرشتگان با پر و بال خود دانشجو را فرا گیرند و آن چنان انباشته باشند و هجوم آورند که برخى بر برخى دیگر سوار شدند، تا به آسمان دنیا رسند، از جهت محبت و دوستى که به دانشجو و دانش دارند.

 

قبول زحمت

رسول خدا صلى الله علیه و آله به خانه یکى از اصحاب مشرف شدند. چون غذا آوردند برخى از حاضران از خوردن امتناع کردند و گفتند: روزه داریم.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: برادر مسلمانت براى پذیرایى تو قبول زحمت کرده است و تو مى گویى من روزه دارم، روزه ات را که مستحبى است بخور، قضاى آن را روز دیگر بگیر.

 

نصف اجر شهید

مردى به حضور رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد عرض کرد: یا رسول الله، زنى دارم هر وقت مى خواهم از منزل بیرون روم، مرا مشایعت مى کند و هر وقت مى خواهم بیایم، مرا استقبال مى کند و هر وقت غمگین مى شوم، به من مى گوید: اگر غم تو براى دنیا یا مال دنیا است، خداوند کفیل روزى بندگان است و اگر غم تو براى امر آخرت است، خداوند غم تو را براى آخرت زیاد کرد تا از آتش جهنم خلاص شوى.
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود: خداوند متعال عمالى (کارگزاران ) دارد و این زن از عمال خداوند است و براى آن زن نصف اجر شهید است.

 

وعده مؤ من

حضرت محمد صلى الله علیه و آله قبل از آنکه به مقام نبوت برسند، مدتى چوپانى مى کردند. عمار یاسر با حضرت قرار گذاشتند تا فرداى آن روز، گوسفندان خود را به بیابان فخ که علفزار بود، بود، ببرند.

پیامبر صلى الله علیه و آله فرداى آن روز گوسفندان خود را به سوى بیابان فخ روانه کرد، ولى عمار دیرتر آمد. عمار مى گوید: وقتى گوسفندانم را به بیابان فخ رساندم، دیدم پیامبر صلى الله علیه و آله جلو گوسفندان خود ایستاده و آنها را از چریدن در آن علفزار، باز مى دارد.

گفتم : چرا آنها را باز مى دارى ؟

فرمود: من با تو وعده کردم که با هم گوسفندان را به این علفزار بیاوریم، از این رو روا ندانستم که قبل از تو، گوسفندانم در این علفزار بچرند.

 

وفاى به عهد

رسول خدا صلى الله علیه و آله همراه مردى بود، و آن مرد خواست به جایى برود. رسول خدا صلى الله علیه و آله کنار سنگى توقف کرد و به او فرمود: من در همین جا هستم تا بیایى. آن مرد رفت و مدتى نیامد. نور خورشید بالا آمد و به طور مستقیم بر پیامبر صلى الله علیه و آله مى تابید، اصحاب عرض کردند: اى رسول خدا، از اینجا به سایه بروید آن حضرت در پاسخ فرمود: قد وعدته الى ههنا؛ من با او عهد کرده ام که به همین جا بیاید.

 

عفو و گذشت

با اینکه قریش با رسول اکرم صلى الله علیه و آله و یارانش، آن همه دشمنى کردند، آنان را شکنجه دادند؛ چه در آغاز دعوت و چه از هجرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و همچنین على رغم آن همه توطئه، جنگ و لشکرکشى در برابر پیامبر اکرم، آن حضرت بعد از فتح مکه، بر در کعبه ایستاد و خطاب به قریش فرمود:

هان ! قریشیان ! چه مى گویید؟ فکر مى کنید با شما چه خواهم کرد؟

قریشیان یکصدا فریاد زدند: نیکى... تو برادرى بزرگوار و فرزند برادرى کریم و بزرگوارى.

حضرت فرمود:

حرف برادرم یوسف علیه السلام را تکرار مى کنم : امروز متأثر و شرمسار مى باشید. من شما را عفو کردم، خدا هم گناه شما را ببخشد که مهربانترین مهربانان است. بروید، شما آزاد هستید.

 

صله رحم

مردى خدمت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله آمد و عرض کرد:

یا رسول الله ! فامیل من تصمیم گرفته اند بر من حمله کنند و از من ببرند و دشنامم دهند، آیا من حق دارم آنها را ترک گویم ؟

فرمودند: در آن صورت خداوند همه شما را ترک مى کند.

عرض کرد: پس چه کنم ؟

فرمودند: بپیوند با هر که از تو ببرد، و عطا کن به هر که محرومت کند، و در گذر از هر که به تو ستم نماید، زیرا چون چنین کنى، خدا تو را بر آنها یارى دهد. 

 

عفو

در کتاب تحف العقول است که : رسول خدا صلى الله علیه و آله روزى از خانه بیرون رفتند و گروهى را دیدار کردند سنگى را مى غلتاندند. فرمودند: قهرمان ترین شما کسى است که به هنگام خشم، خویشتن دارى کند، و بردبارترین تان آن کس باشد که در حین داشتن قدرت، عفو نماید. 

 

غذا دادن به کودکان

سلمان فرمود: وارد خانه رسول خدا صلى الله علیه و آله شدم. حسن و حسین علیه السلام نزد وى غذا مى خوردند. آن حضرت گاهى لقمه اى در دهان حسن علیه السلام و گاهى در دهان حسین علیه السلام مى نهاد. پس از آن که خوردن غذا به پایان رسید، آن حضرت، حسین علیه السلام را بر دوش خود و حسین علیه السلام را روى زانوى خود نهاد. آنگاه رو به من کرد و فرمود: اى سلمان ! آیا آنان را دوست دارى ؟ گفتم : اى رسول خدا صلى الله علیه و آله چگونه آنان را دوست نداشته باشم، در حالى که مى بینم چه اندازه نزد شما مقام و ارزش دارند؟!


 
موضوعات
برچسب ها
دیگر موارد