امشب ديگر صداي مناجات امام(عليه السلام) شنيده نشد؛ ديگر امشب بچه هايش هر چه منتظر ماندند، صداي صوت قرآن بابايشان نيامد؛ صدايي كه هر شب نماز شب مي خواند و گريه مي كرد. بعد از نماز شب هم دعا مي خواند و اين دعا را بيشتر شب ها مي خواند و امام باقر(عليه السلام) مي شنيد. اما همسر و بچه هاي امام(عليه السلام) امشب ديگر اين صدا را نمي شنوند. ديشب آخرين شبي بود كه امام سجاد(عليه السلام) بعد از نماز شبش دعا خواند؛ «مولاي يا مولاي حتي متي و الي متي»؛ چقدر قشنگ خواند؛ خداي من كجا بروم، در خانۀ چه كسي را بزنم؛ «حتي متي و الي متي اقول لك العتبي مره بعد اخري»؛ مي گويم غلط كردم، توبه كردم و ديگر برنمي گردم؛ «ثم لا تجد عندي صدق و لا وفا»؛[1] ولي وقتي به خودم مراجعه مي كنم، مي بينم صداقت در من نيست و باز هم دستم مي لرزد.
اين ها دعايي است كه بعد از نماز شب مي خواند و اشك از محاسنش جاري مي شد و جاي سجده اش مرطوب مي شد. صدا مي زد: «وا غوثاه واغوثاه واغوثاه»؛[2] فرياد رس من، خداي من. آن قدر يا رب يا رب مي گفت كه ديگر نفس هايش به شماره مي افتاد.
اما ديگر امشب مردم مدينه صداي مناجاتش را نشنيدند؛ عجب تشييعي كردند مردم مدينه. تعبير تاريخ اين است كه تمام شاگردان، مردم و حتي مخالفان، بيرون ريختند و گفتند: آقاي ساجد و عابد، آن قرآن خوان نيمه شب و آن مناجات كننده از دنيا رفته و به شهادت رسيده. امام باقر(عليه السلام) را موج جمعيت گرفته بودند و جنازه روي دست هاي مردم به طرف بقيع مي رفت و با چه عظمتي بدن را زمين گذاشتند. تعبير تاريخ اين است؛ بسياري از مردم مدينه امام(عليه السلام) را تشييع كردند.
امام باقر(عليه السلام) بدن بابا را در قبر گذاشت و هنوز جاي زنجير به بدن بود. هنوز جاي زخم هاي چهل منزل به بدن بود. پيشاني اش آثار سجده داشت. صورت نحيف بابا را روي خاك قبر گذاشت. مدينه امروز يك تشييع جنازه داشت و روي دست، جنازه را بردند و مردم جمع شدند، كفن كردند، احترام كردند. روز از خانه ها بيرون آمدند اما سيدها جناز ۀ مادرتان را در دل شب برداشتند و 7 نفر غريبانه تشييع كردند. كنار قبر جزء مولا اميرالمؤمنين(عليه السلام) كسي نبود و خودش بدن را دفن كرد، خودش قاري قرآن حضرت زهرا(سلام الله عليها) بود. خودش تلقين خواند و خودش دفن كرد و خودش خاك ريخت. «ساعد الله قلبك يا ابالحسن يا اميرالمؤمنين». يك وقت هم خم شد صورتش را گذاشت روي خاك قبر؛
زهراي من!
اشك علي دسته گل قبر توعمر علي در گرو صبر تو
خيز و بيا رو به سوي خانه كنگيسوي اطفال مرا شانه كن
حجة الاسلام والمسلمين ميرباقري
[1]. بحارالانوار، ج84، ص: 288.
[2]. بحارالانوار، ج6، ص: 232.