متن نوحه حسین فخری – بعد من قافله سالار تویی، خواهرم
بنشین تا به تو گویم زینب
غم دل با تو بگویم زینب
بعد من قافله سالار تویی، خواهر من
دختر حیدر کرار تویی، خواهر من
خون ما جمله در این دشت روان خواهد شد
خولی و شمر به ما دشمن جان خواهد شد، خواهر من
خواهرم! اکبر و عباس و علی اصغر من
هدف نیزه و پیکان جفا خواهد شد، خواهر من
جمله یاران حسین در سفر کرب و بلا
سر به کف، جان به ره دین خدا خواهد شد، خواهر من
خواهرم! خون شهیدان به بیایان بلا
نهر جوشنده و پر شور و نوا خواهد شد، خواهر من
چون که با دجله و با نهر فرات آمیزد
خواهرم! خوب نگر تا که چه ها خواهد شد، خواهر من
موج طوفنده و غرّان چو هزاران شمشیر
بی امان بر سر عُدوان خدا خواهد شد، خواهر من
چون که خون شهدا چشم عدو را بندد
بزم طاغوت به یک لحظه عزا خواهد شد، خواهر من
بعد من خواهر من باز نما قصه ما
چو زبانت سپر آل عبا خواهد شد، خواهر من
چون که بر نی سر پر خون حسینت بینی
خواهرم! صبر نما! ظلم فنا خواهد شد، خواهر من
اهل بیتم همه در سوگ پدر می گریند
ام کلثوم در آن دم به نوا خواهد شد، خواهر من
گر تو را مضطر و نالان و پریشان بینند
شاد و خندان دو لب دشمن ما خواهد شد، خواهر من
لشگر خصم شما را به اسیری گیرند
شام غم مسکن و مأوای شما خواهد شد، خواهرمن
این زمان نوبت شمشیر زبان می اید
تیز و برّان چو خون شهدا خواهد شد، خواهر من
خون از شفق تنگ غروب از حسین فخری
آسمان غرق به خون از شفق تنگ غروب
روشنی گشته و خونین شده در چنگ غروب
پرده شهپر مرغان زند آهنگ غروب
دل سودا زدگان هم شده همرنگ غروب
ای دلا هم همه باد وزان می شنوی
زجه و ناله اوراق خزان می شنوی
آه سودا زده نای شبان می شنوی
شکوه بلبل ناکام جوان می شنوی
بازآ بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ
گر گبر و یهود و بت پرستی بازآ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صدبار اگر توبه شکستی بازآ
مرغ حق است که پرده جان می نالد
این خزان است کزو چرخ و زمان می نالد
از خزان گشتن گل دیده خلقت بگریید
دایه غم زده پیر طبیعت بگریید
separator line
متن نوحه ساربان حسین فخری
ساربان آهسته ران اینجا گلی گم کرده ام
آخر از نیتا گلی پژمرده را پیدا کنم
مثل بلبل در گوش او نجوا کنم
کربلا را با سرشک چشم خود دریا کنم
من در این وادی در این صحرا گلی گم کرده ام
ساربان آهسته ران اینجا گلی گم کرده ام
میبری صحرا به صحرا کوه به کوه ما را چرا
بی برادر راه شامم میبری تنها چرا
شرمت اما ناید از رخساره زهرا چرا
رو به شامم میبری اما گلی گم کرده ام
اشتران ای مرکبان زینب کبرا درنگ
عرصه بر فرزند زهرا شد در اینجا تنگ تنگ
گوشم آرامش ندارد دیگر از آهنگ زنگ
کم کنید آهنگ جا فرسا گلی گم کرده ام
بی حسین ای ساربان آخر سفر ننموده ام
بی چراغ چهره ات شب را سحر ننموده ام
من که دور از روی او یک لحظه سر ننموده ام
میروم تنها ولی زیبا گلی گم کرده ام
یا مرا با خود نبر منزل به منزل ساربان
یا که سر را میزنم بر چوب محمل ساربان
آخر اینجا جسم پاکی مانده در گل ساربان
آفتابی یا مهی را یا گلی گم کرده ام
separator line
متن نوحه یه دشنه بر لب تشنه داره با مداحی حسین فخری
دشنه، بر لب تشنه
خنجر، بر تار حنجر
در خواب، کودک بی تاب
خاموش، طفل در آغوش
زینب، آیه ها بر لب
خواهر، داغ براد
عباس، بوی گل یاس
اکبر، لاله پر پر
بیدار، سینه تب دار
فریاد، این همه بیداد
هی هات، شام خراباد
گریان، محفل یاران
آتش، شعله سرکش
بستر، خیمه خاکستر
آدم، غرق در ماتم
بر لب، ناله های شب
separator line
متن نوحه تو خرابه های شام دختری نشسته بود
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
تو خرابه های شام دختری نشسته بود
تو چشاش بلور اشک ، زنگ غم بود تو صداش
سینه مالامل درد ، خونی بود گوشواره هاش
دخترک روی زمین پاهاشو میذاشت یواش
ای خدا نگاه بکن ، جای خار کف پاش
نمی دونید بدونید دختر عاشق باباست
وقتی که زار می زنه ، یعنی دختر بی باباست
دختر زار و نحیف هی می گفت بابام کجاست
بوی آشنا رسید ، دید جلوش طشت طلاست
توی اون ویرونه ها درد دل داشت با باباش
کو عمو عباسمون به کجا رفته داداش
*********************
متن نوحه هفتادو دو پروانه با صدای حسین فخری
هفتاد و دو پروانه ، پروانه ی فرزانه
شمع رخ حق دیدن ، رفتند چو مستانه
رفتند همه مه رویان ، لا حول و لا گویان
آن منزل توست نی این ، رفتند از این خانه
از ساغر دل داده ، مدهوش و افتاده
از پیر خراباتش ، تا کودک دردانه
پیراهن خود بینی ، از تن بدر آوردند
تا که نشود حایل ، بین خود و جانانه
رفتند چو کبوترها ، مستانه و بی پروا
باآنکه بدانستند ، دامی است و بی دانه
این نی که فنا باشد ، در عین بقا باشد
از کالبد خاکی ، تا کودک شش ماهه
خواهی که شوی کامل آن مرحله ها طی کن
این سلسله ها سالک ، خالی نکند شانه
*******************
بر لب آبم و از داغ لبت میمیرم
هردم از غصة جانسوز تو آتش گیرم
مادرم داد بمن درس وفاداری را
عشق شیرین تو آمیخته شد با شیرم
گاه سردار علمدارم و گاهی سقا
گه بپاس حرمت گشت زنان چو نشیرم
در نگاه غضب آلودة من دشمن دید
که چوشیری من از این جیفة نیاسیرم
بوتة عشق تو کرده است مرا چون زرناب
دیگر این آتش غمها ندهد تغیرم
گرمرا شورو جوانی و بهار عمر است
ازخران تود گرایگل زهرا پیرم
اکبرت کشته شد و نوبتم آخر نرسید
سینه ام تنگ شد از بسکه بود تأخیرم
غیرتم گاه نهیبم زند از جا برخیز
لیک فرمان مطاع تو شود پاگیرم
تا که مأمور شدم علقمه را فتح کنم
آیت قهربیان شد ز لب شمشیرم
سایة پرچم تو کرد سرافراز مرا
عشق تو کرد عطا دولت عالمگیرم
کربلا کعبه عشق است و من اندر احرام
شد در این قبله عشاق دوتا تقصیرم
دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد
چشم من داد از آن آبروان تصویرم
باید این دیده و ایندست دهم قربانی
تا که تکمیل شود حج من آنگه میرم
زاینجهت دست بپای تو فشاندم بر خاک
تا کنم دیده فدا چشم براه تبرم
ای قد و قامت تو معنی قدقامت من
ایکه الهام عبادت زوجودت گیرم
وصل شد حال قیامم زعمودی بسجود
بی رکوع است نماز من و این تکبیرم
جسدم را بسوی خیمة اصغر نبرید
که خجالت زده زآن تشنه لب بی شیرم
تا کند مدح ابوالفضل امام سجاد
نارساهست حسان شعر من و تقریرم
شاعر: حبیب الله چایچیان(حسان)
************
امشب شهادت نامه ی عشاق امضا می شود
فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا می شود
امشب کنار یکدگر، بنشسته آل مصطفی
فردا پریشان جمعشان، چون قلب زهرا میشود
امشب بود بر پا اگر، این خیمه ی ثاراللهی
فردا به دست دشمنان، بر کنده از جا میشود
امشب صدای خواندن قرآن به گوش آید ولی
فردا صدای الامان، زین دشت بر پا می شود
امشب کنار مادرش، لب تشنه اصغر خفته است
فردا خدایا بسترش، آغوش صحرا می شود
امشب که جمع کودکان، در خواب ناز آسوده اند
فردا به زیر خار ها، گم گشته پیدا می شود
امشب رقیه حلقه ی زرین اگر دارد به گوش
فردا دریغ این گوشوار از گوش او وا می شود
امشب به خیل تشنگان، عباس باشد پاسبان
فردا کنار علقمه، بی دست، سقا می شود
امشب که قاسم زینت گلزار آل مصطفی ا ست
فردا ز مرکب سرنگون، این سرو رعنا می شود
امشب گرفته در میان، اصحاب، ثار الله را
فردا عزیز فاطمه، بی یار و تنها می شود
امشب به دست شاه دین، باشد سلیمانی نگین
فردا به دست ساربان، این حلقه یغما می شود
امشب سر سر خدا، بر دامن زینب بود
فردا انیس خولی و دیر نصاری می شود
شاعر:حبیب الله چایچیان(حسان)
***************
رو به سوی خیمهها زینب شتابان میرود
در میان دود و آتش اشکریزان میرود
ذکر طفلان حرم صد آه و واویلا شده
هر یکی از خیمهای سوئی هراسان میرود
آنچنان رو سوی آتش راه زینب میرود
گوئیا دخت علی سوی گلستان میرود
گوئیا ساحل ندارد هیچ این دریای غم
کودکی هر سو روان آتش به دامان میرود
آتش اندر خیمه آلعبا افکنده خلق
مضطرب زینب به دنبال یتیمان میرود
قحطی آب است و لب تشنه همه اهل حرم
از تن آنان تو گوئی او عطشان میرود
مانده زینالعابدین تنها میان خیمهای
عمهاش بالین آن بیمار نالان میرود
در میان خیمهها جسم شهیدان مانده است
بیمعین درمانده زینب سوی آنان میرود
آتشی که درب و بیت خانة زهرا بسوخت
تا قیام آلپیغمبر فروزان میرود
وای آن بانو که بد نور دل و زیب پدر
در غل و زنجیر کین با آلسفیان میرود
***************
در صف کرببلا(2) با دو صد شور و نوا گفتا شاه شهدا
بهر الله نهضت از ما
وعده کردم به خدا(2) از سر صدق و صفا تا کنم جان به فدا
بهر الله نهضت از ما
پرچم سرخ بگیرم(2) دست ظالم ببرم تن به ذلت ندهم
بهر الله نهضت از ما
می روم کرببلا(2) با دو صد شور و نوا تا کنم جان به فدا
بهر الله نهضت از ما
*******************