اخلاق خانوادگی در رفتار و گفتار حضرت علی علیه السلام
۱۳۹۲/۰۳/۰۶ - ۹۶۶ بازدید
چکیده
این نوشتار مجموعه ی کوچکی از رفتار و گفتار حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام درباره ی اخلاق خانوادگی است که درآن ابتدا به اقتصاد و مدیریت منزل پرداخته شده و سپس به رفتار وگفتار ایشان دررابطه با همسر اشاره گردیده است.
چکیده
این نوشتار مجموعه ی کوچکی از رفتار و گفتار حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام درباره ی اخلاق خانوادگی است که درآن ابتدا به اقتصاد و مدیریت منزل پرداخته شده و سپس به رفتار وگفتار ایشان دررابطه با همسر اشاره گردیده است.
کلمات کلیدی
اخلاق خانوادگی، همسرداری، کار در منزل.
مقدمه
اخلاق خانوادگی مبحثی است که بسیار کم به آن پرداخته می شود در حالیکه جایگاهی عالی ومهم دارد و می تواند گر ه گشای بسیاری ازمشکلات تربیتی و اخلاقی افراد خانواده به خصوص فرزندان باشد از آن جهت که والدین اولین الگو و معلّم فرزندان می باشند و فرزندان اخلاق و رفتار آن ها را الگوبرداری می کنند بنابراین والدین می توانند درآن ها بسیار تأثیرگذار باشند. طبیعی است تربیت نیکو واخلاق شایسته و اسلامی یکی از نیازهای واقعی است که هم اینک جامعه مذهبی ما به آن بسیار محتاج است.
در زمینه ی اخلاق خانوادگی بهترین الگو برای افراد ائمه اطهار علیهم السلام علی الخصوص امیرمؤمنان علی علیه السلام هستند که سعی گردیده است در اینجا نمونه ی کوچکی از آن به خواننده ی محترم ارائه گردد.
۱. اقتصاد خانواده
۱.۱. تامین هزینه زندگی
یکی از اصول مهم در مدیریت منزل، تامین هزینه ی زندگی است. مرد باید با کار و تلاش فراوان نیازهای اقتصادی خانواده را برطرف سازد تا سربار جامعه نگردند.حضرت امیرمومنان علی علیه السلام باکار و تلاش و حفرچاه و درختکاری و احداث باغ در منطقه ی ینبع در اطراف مدینه توانست سرمایه ی فراوانی بدست بیاورد؛ هزار برده آزاد کند و برای عمه ها و خاله های خود خانه بخرد و زنان و فرزندان خود را آبرومندانه اداره کند، که وصیت نامه ی حضرت به عنوان نامه ی ۲۴ نهج البلاغه در تاریخ ثبت گردیده است در آن دستور العمل اقتصادی برای اداره ی زنان و فرزندان خود تاکید می کند که درخت ها و زمین ها را نفروشند بلکه با درآمد سالانه ی آن نیازهای اقتصادی خانواده آن حضرت را برطرف سازند[۱].
۲.۱. تعدیل ومیانه روی در مصرف
اعتدال و میانه روی در هر کاری مقبول و پسندیده است ومیانه روی در در امر اقتصاد و خرج کردن درآمدهای خانواده می تواند راحتی و آسایش طولانی تری را برای خانواده به ارمغان بیاورد. دراهمیت اعتدال و میانه روی همین بس که حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام درلحظات پایان عمرگرانقدر خود به فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام ، او را به میانه روی درزندگی سفارش می کند؛
حدثنا أبو عبد الله محمد بن محمد بن النعمان فی شهر رمضان سنة تسع و أربعمائة... قال حدثنی الحسن بن علی بن أبی طالب علیهم السلام، قالَ لمّا حَضَرَت وَالِدی الوَفَاة أَقبَلَ یُوصِی، فَقَالًَ هَذَا مَا أَوصَى بِهِ عَلی بنِ أبِی طَالِب أخُومُحَمَد رَسُولُ الله صَلََّى الله علیه و آله وَ ابنَ عَمِّهِ وَ صَاحِبِهِ ... وَ اقتَصِد یَا بُنَیَّ فِی مَعیشَتِک[۲]... .
ترجمه : ... این آن چیزی است که علی بن ابیطالب برادر رسول خدا وپسر عمویش و همنشینش وصیت می کند ... پسر جانم در زندگانى راه اعتدال و میانه روى را پیش گیر... .
حضرت امیر در جای دیگر در بیان اکتفا کردن به قدر ضرورت اینگونه اشاره می کنند؛ خطبةٌ لأمیر المؤمنین علی علیه السلام: ... مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى بُلْغَةِ الْکَفَافِ فَقَدِ انْتَظَمَ الرَّاحَة[۳]... ترجمه: ...هر که به کفایت گذران زندگى بسنده کند آسایش خود راپا بر جا کرده است... .
گاهی حضرت امیر درمواقع بی پولی رویه ای بکار می بردند که معمولاً بسیاری از مردم آنگونه عمل نمی کنند آنهم صبر کردن تا زمانیکه پولی بدست ایشان برسد در حالیکه افراد معمولاً با قرض کردن ویا خرید نسیه مانند ایشان عمل نمی کنند، نمونه ای از عمل حضرت اینگونه نقل گردیده است؛
رُوِیَ أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام اِجتَازَ بِقَصَّابٍ وَ عِندَهُ لَحمٌ سَمینٌ فَقَالَ یَا أَمیرَالمُؤمِنیِن هَذَا اللَّحم سَمینٌ اِشتَر مِنهُ فَقَالَ لَهُ لَیسَ الثَّمَن حَاضِرًا فَقَالَ أَنَا أَصبِرُ یَا أَمیرَالمُؤمِنینَ فَقَالَ لَهُ أَنَا أَصبَرُ عَنِ اللَّحمِ[۴]
ترجمه: روایت شده است روزی حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام از مقابل قصابی عبور می کردند، قصاب به حضرت عرض می کند: ای امیرمؤمنان گوشت خوبی است از آن بخرید اما حضرت می فرمایند: پولی برای خرید ندارم قصاب عرض می کند من برای گرفتن پولش صبر می کنم. حضرت می فرمایند: من در برابر خوردن گشت صبر می کنم.
۳.۱. رابطه گناه و درآمد
خانواده ها سعی می کنند تا راهی برای افزایش درآمدهای خود پیدا کنند اما گاهی نیز مسائلی پیش می آید که باعث می شود درآمدخانوار کَم شود. این در حالی استکه معمولاً افراد دلیل این اتفاقات را نمی دانند اما حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام دلیل آن را وجود گناهان معرفی می کنند؛
قَالَ اَمیِرُالمُومِنین عَلی عَلیه السلام: ...تُوقُوا الذُّنُوبَ فَمَا مِن بَلیَّةٍ وَلانَقصِ رِزقٍ إِلّا بِذَنب ... قَالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ وَ مَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ[۵]...
ترجمه: خود را از گناهان دور کنید زیرا هیچ بلا و هیچ کم شدن رزق و روزی نیست مگر بخاطر گناهان ... خداوند متعال می فرماید: هر مصیبتى به شما می رسد، به خاطر کارهایى است که کرده اید. و خدا بسیارى از گناهان را عفو مى کند[۶].
۲ . مدیریت خانه
در اینکه مدیریت منزل با چه کسی است نظرات مختلفی وجود دارد اما طبق فرموده ی حضرت امیر مدیریت منزل با مرد است؛
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام کُلُّ امْرِئٍ تُدَبِّرُهُ امْرَأَةٌ فَهُوَ مَلْعُونٌ [۷]ترجمه: هر کس که امورش را زنی بگرداند و مدیریت کند ملعون است.
طبیعی است مراد حضرت کسانی نیستند که کسی را غیر از همسر خود ندارند و خودشان بدلایل مختلف قادر به کسب درآمد ومدیریت منزل نمی باشند مانند افراد بیمار.
۳. در ارتباط با همسر
۱.۳. چگونگی رفتار با همسر
قرآن: وعاشروهنّ بالمعروف «نساء۱۸» ترجمه: با زنان به نیکویی زندگی کنید.
۱.۱.۳. روابط اجتماعی آنان
از آنجایی که مرد مسئولیت هدایت خانواده را به عهده دارد بنابراین باید مواظب رفت وآمدهای همسر خود نیز باشد تا مبادا در رفت و آمدهای خود دچار وسوسه های شیطان شده و از راه به در شود؛ حضرت امیر در یک دستور العمل اخلاقی، اجتماعی خطاب به فرزندش می نویسد:
ٍ وَاکْفُفْ عَلَیْهِنَّ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ بِحِجَابِکَ إِیَّاهُنَّ فَإِنَّ شِدَّةَ الْحِجَابِ أَبْقَى عَلَیْهِنَّ وَ لَیْسَ خُرُوجُهُنَّ بِأَشَدَّ مِنْ إِدْخَالِکَ مَنْ لَا یُوثَقُ بِهِ عَلَیْهِنَّ وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لَا یَعْرِفْنَ غَیْرَکَ فَافْعَل[۸]
ترجمه آیتی: زنان را روى پوشیده دار تا چشمشان به مردان نیفتد، زیرا حجاب، زنان را بیش از هر چیز از گزند نگه دارد. خارج شدنشان از خانه بدتر نیست از این که کسى را که به او اطمینان ندارى به خانه در آورى. اگر توانى کارى کنى که جز تو را نشناسد چنان کن.
حضرت امیر درجایی دیگر مردانی را که در رفت وآمدهای اجتماعی زنان خود، مطیع آن ها هستند را سزاوار خشم وغضب خدا برمی شمرد و می فرماید؛
عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام مَنْ أَطَاعَ امْرَأَتَهُ فِی أَرْبَعَةِ أَشْیَاءَ أَکَبَّهُ اللَّهُ عَلَى مَنْخِرَیْهِ فِی النَّارِقِیلَ وَ مَا هِیَ قَالَ فِی الثِّیَابِ الرِّقَاقِ وَ الْحَمَّامَاتِ وَ الْعُرُسَاتِ وَ النِّیَاحَاتِ[۹]
هرکه در چهار چیز به حرف همسرش گوش کند خداوند به صورت اورا در آتش می فکند. پرسیدند آنها چیست؟ فرمودند: در پوشیدن لباس نازک در رفتن به حمام ها (زیرا رعایت عفت کلام و بدن را نمی کنند) در رفتن به عروسی(زیرا رعایت حجاب و جدایی زنان ومردان نمی شودعلاوه بر بدزبانی ها و چشم و هم چشمی ها و تفاخرهای بی جا) و نوحه خوانی ها (به طور کلی مرد باید مراقب رفت و آمدهای همسر خود باشد و او را از رفتن به مجالسی که زمینه ساز فساد و موجب وسوسه ی شیطان می باشد منع کند).
۲.۱.۳. پرهیز در روابط زن و مرد نامحرم
از دیدگاه حضرت امیرمؤمنان یکی از راههای سلامت جامعه رعایت فرهنگ پرهیز و حرمت نهادن به جایگاه ارزشی زن و مرد است که در خطبه ی ۸۰ نهج البلاغه چنین می فرمایند:
فَاتَّقُوا شِرَارَ النِّسَاءِ وَ کُونُوا مِنْ خِیَارِهِنَّ عَلَى حَذَرٍ وَ لَا تُطِیعُوهُنَّ فِی الْمَعْرُوفِ حَتَّى لَا یَطْمَعْنَ فِی الْمُنْکَرِ[۱۰]
ترجمه آیتی: از زنان بد بپرهیزید و از زنان خوب حذر کنید و کار نیک را به خاطر اطاعت از آنان انجام مدهید، تا به کارهاى زشت طمع نکنند.
۳.۱.۳. غیرت ورزی
یکی از خصلت هایی که خداوند متعال در نهاد مردان به ودیعت گذارده است غیرت ورزیدن نسبت به ناموس و محارم خویش است که خودبخود جلوی بسیاری از مفاسد و ناهنجاری های اجتماعی را می گیرد اما گاه می شود که این ویژگی در فرد بدلایل گوناگون ضعیف می شود، که حضرت امیر این افراد را اینگونه مورد سرزنش ولعن خود قرار می دهد.
فِی رِوَایَۀ غِیَاثِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام یَا أَهْلَ الْعِرَاقِ نُبِّئْتُ أَنَّ نِسَاءَکُمْ یُوَافِینَ الرِّجَالَ فِی الطَّرِیقِ أَ مَا تَسْتَحْیُونَ وَ قَالَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ لَا یَغَارُ[۱۱]
ترجمه: ای اهل عراق شنیده ام که زن های شما در راه رفتن بامردها برخورد پیدا می کنند آیا خجالت نمی کشید خدا لعنت کند بی غیرت ها را.
۴.۱.۳. غیرت نابجا ممنوع
درست است که غیرت ورزیدن مطلوب است اما گاه خود بعنوان معضلی بزرگ جلوه می کند وآن زمانی است که در موضعی غیر از موضع خود بکار گرفته شود؛ حضرت امیر استفاده نابجا از غیرت را بعنوان خطر اینگونه مطرح می کنند؛
إِیَّاکَ وَ التَّغَایُرَ فِی غَیْرِ مَوْضِعِ غَیْرَةٍ فَإِنَّ ذَلِکَ یَدْعُو الصَّحِیحَةَ إِلَى السَّقَمِ وَ الْبَرِیئَةَ إِلَى الرِّیَبِ[۱۲]ترجمه: امیرمومنان علیه السلام به امام حسن مجتبی علیه السلام می فرمایند: بپرهیز از غیرت بی جا (و سختگیری نامعقول و احیاناً متهم کردن همسر) زیرا این کار زن پاکدامن را به آلودگی گرایش می دهد.
۵.۱.۳. محدوده ی اختیارات زن
یکی دیگر از روایای ارتباط با زن محدوده ی اختیارات و قدرت اعمال نظر زنان در زندگی است، این مطلب را می توان در قسمت مدیریت منزل هم ذکر کرد زیرا به نحوی اختیار داشتن زن و محدوده ی آن در نحوه ی مدیریت منزل بسیار تأثیرگذار خواهد بود. امیر مؤمنان محدوده ی اختیارات زن را اینگونه به فرزند خود گوشزد می نمایند؛
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی وَصِیَّتِهِ لِابْنِهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِیَّةِ یَا بُنَیَّ إِذَا قَوِیتَ فَاقْوَ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ إِذَا ضَعُفْتَ فَاضْعُفْ عَنْ مَعْصِیَةِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لَا تُمَلِّکَ الْمَرْأَةَ مِنْ أَمْرِهَا مَا جَاوَزَ نَفْسَهَا فَافْعَلْ فَإِنَّهُ أَدْوَمُ لِجَمَالِهَا وَ أَرْخَى لِبَالِهَا وَ أَحْسَنُ لِحَالِهَا فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَیْحَانَةٌ وَ لَیْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ فَدَارِهَا عَلَى کُلِّ حَالٍ وَ أَحْسِنِ الصُّحْبَةَ لَهَا لِیَصْفُوَ عَیْشُکَ[۱۳]
حضرت امیر مومنان در سفارش خود به محمد حنفیه فرمودند: ... اگر بتوانی که زن را بیش از آنچه مربوط به خود اوست اختیار ندهی انجام ده چرا که این کار جمال زن را پیوسته و خاطرش را آسوده و حال اورا نیکو می کند همانا زن گل است نه کارفرما با او به هرحال مدارا کن و نیکو برخورد نما تا زندگی تو باصفا شود.
۶.۱.۳. خوش رویی با همسر
حضرت در ضمن بیاناتی که راجع به صفات ناپسند برخی زنان همانند تکبّر و خودپسندی ناشکری و بی صبری و مانند اینها ایراد نمود و توصیه فرمود که مراقب زن ها باشید تا به هلاکت نیفتند و سرپرستی خانواده را به آنان نسپارید و فرمودند:
فَدَارِهَا عَلَى کُلِّ حَالٍ وَ أَحْسِنِ الصُّحْبَةَ لَهَا لِیَصْفُوَ عَیْشُکَ[۱۴]ترجمه: با زن ها در هر حال مدارا کنید (سخنان تند وزشت برزبان نیاورید) شاید (در اثر این نیکویی شما) آنها کارهای خودرا اصلاح کنند.
۲.۳. کمک به همسر
برخی از مردان فکر می کنند چون در خارج از منزل مشغول کاروتلاشند وقتی به منزل می آیند دیگر نباید هیچ کاری را انجام دهند و خود را بسیار خسته نشان می دهند برخی دیگر نیز کار در منزل و کمک به همسر را زشت می شمرند و آن را عار وننگ می دانند اما سیره ی رفتاری حضرت امیر مؤمنان علی علیه السلام خلاف هردو دوسته فوق بوده است، ایشان با آن همه مشغله ای که در زمان حیات رسول گرامی اسلام داشتند (شرکت در جنگهای گوناگون، رفتن به مأموریت هایی که پیامبر اورا می فرستاد و ... ) اما با این حال در کارهای منزل کمک کار بی بی دوعالم فاطمه ی زهرا سلام الله علیها بودند نمونه هایی از آن ها اینگونه در تاریخ نقل شده است؛
الف) عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ یَحْتَطِبُ وَ یَسْتَقِی وَ یَکْنُسُ وَ کَانَتْ فَاطِمَةُ سَلَامُ اللَّهِ عَلَیْهَا تَطْحَنُ وَ تَعْجِنُ وَ تَخْبِزُ[۱۵]
امام صادق علیه السلام فرمودند: حضرت امیر علیه السلام هیزم تهیه می کرد و از چاه آب برای منزل می آوردو جاروب می کرد و حضرت فاطمه سلام الله علیها نیز گندم را آرد می نمود و خمیر می کرد و نان می پخت.
(پس کار در منزل برای مرد عار نیست گرچه از نظر تقسیم کار به عهده ی زن است که کار منزل را بعهده گیرد).
ب) عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ دَخَلَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وَ فَاطِمَةُ جَالِسَةٌ عِنْدَ الْقِدْرِ وَ أَنَا أُنَقِّی الْعَدَسَ قَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ قُلْتُ لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ اسْمَعْ مِنِّی وَ مَا أَقُولُ إِلَّا مَنْ أَمَرَ رَبِّی مَا مِنْ رَجُلٍ یُعِینُ امْرَأَتَهُ فِی بَیْتِهَا إِلَّا کَانَ لَهُ بِکُلِّ شَعْرَةٍ عَلَى بَدَنِهِ عِبَادَةُ سَنَةٍ- صِیَامٍ نَهَارُهَا وَ قِیَامٍ لَیْلُهَا وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ تَعَالَى مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا أَعْطَاهُ اللَّهُ الصَّابِرِینَ وَ دَاوُدَ النَّبِیَّ وَ یَعْقُوبَ وَ عِیسَى علیهم السلام یَا عَلِیُّ مَنْ کَانَ فِی خِدْمَةِ الْعِیَالِ فِی الْبَیْتِ وَ لَمْ یَأْنَفْ کَتَبَ اللَّهُ تَعَالَى اسْمَهُ فِی دِیوَانِ الشُّهَدَاءِ وَ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ ثَوَابَ أَلْفِ شَهِیدٍ وَ کَتَبَ لَهُ بِکُلِّ قَدَمٍ ثَوَابَ حِجَّةٍ وَ عُمْرَةٍ- وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ تَعَالَى بِکُلِّ عِرْقٍ فِی جَسَدِهِ مَدِینَةً فِی الْجَنَّةِ یَا عَلِیُّ سَاعَةٌ فِی خِدْمَةِ الْعِیَالِ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ أَلْفِ سَنَةٍ وَ أَلْفِ حَجٍّ وَ أَلْفِ عُمْرَةٍ وَ خَیْرٌ مِنْ عِتْقِ أَلْفِ رَقَبَةٍ وَ أَلْفِ غَزْوَةٍ وَ أَلْفِ عِیَادَةِ مَرِیضٍ وَ أَلْفِ جُمُعَةٍ وَ أَلْفِ جَنَازَةٍ وَ أَلْفِ جَائِعٍ یُشْبِعُهُمْ وَ أَلْفِ عَارٍ یَکْسُوهُمْ وَ أَلْفِ فَرَسٍ یُوَجِّهُهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ خَیْرٌ لَهُ مِنْ أَلْفِ دِینَارٍ یَتَصَدَّقُ عَلَى الْمَسَاکِینِ وَ خَیْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ یَقْرَأَ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَانَ وَ مِنْ أَلْفِ أَسِیرٍ أَسَرَ فَأَعْتَقَهَا وَ خَیْرٌ لَهُ مِنْ أَلْفِ بَدَنَةٍ یُعْطِی لِلْمَسَاکِینِ وَ لَا یَخْرُجُ مِنَ الدُّنْیَا حَتَّى یَرَى مَکَانَهُ مِنَ الْجَنَّةِ یَا عَلِیُّ مَنْ لَمْ یَأْنَفْ مِنْ خِدْمَةِ الْعِیَالِ دَخَلَ الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسَابٍ یَا عَلِیُّ خِدْمَةُ الْعِیَالِ کَفَّارَةٌ لِلْکَبَائِرِ- وَ یُطْفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ وَ مُهُورُ حُورِ الْعِینِ وَ یَزِیدُ فِی الْحَسَنَاتِ وَ الدَّرَجَاتِ- یَا عَلِیُّ لَا یَخْدُمُ الْعِیَالَ إِلَّا صِدِّیقٌ أَوْ شَهِیدٌ أَوْ رَجُلٌ یُرِیدُ اللَّهُ بِهِ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَة[۱۶]
ترجمه: روایت است از امیرالمؤمنین علیه السلام که فرمود داخل شد بر ما رسول خدا صلی الله علیه وآله در حالى که فاطمه نشسته بود نزد دیک و من عدس در دیک می ریختم آن سرور فرمود یا ابو الحسن عرض کردم لبیک یا رسول اللَّه فرمود بشنو از من آنچه می گویم و نمی گویم مگر از امر پروردگار خود؛ نیست مردى که یارى کند زن خود را در خانه الا آنکه باشد او را بهر موئى که در بدن اوست عبادت یک ساله که روز آن روزه دار باشد و شب آن به قیام و بدهد او را خداى تعالى از ثواب، مثل آنچه داده است صابران را و داوود پیغمبر و یعقوب و عیسى علیهم السلام را، یا على هر که در خدمت عیال باشد در خانه و ننگ ندارد از آن بنویسد نام او را خداى تعالى در دیوان شهیدان و بنویسد خدا از براى وى به هر روزى و شبى ثواب هزار شهید و بنویسد از براى او به هر قدمى ثواب حجى و عمره ای و بدهد او را به هر رگى که در بدن اوست شهرى در بهشت، یا على یک ساعت در خدمت خانه بهتر است از عبادت هزار ساله و هزار حج و هزار عمره و بهتر است از آزاد کردن هزار بنده و هزار جهاد و عیادت هزار بیمار و هزار جمعه و هزار جنازه و هزار گرسنه را سیر کردن و هزار برهنه را پوشیدن و هزار اسیر آوردن در راه خدا و بهتر است او را از هزار دینار صدقه دادن بر درویشان و بهتر است او را از خواندن تورات و انجیل و زبور و قرآن و از هزار اسیر که بخرد و آزاد گرداند آن را و بهتر است او را از هزار شتر که بدهد بدرویشان و بیرون نرود از دنیا تا آنکه ببیند جاى خود را در بهشت، یا على هر که ننگ ندارد از خدمت عیال داخل گرداند او را خدا در بهشت بی حساب، یا على خدمت عیال کفاره گناهان کبیره است و بازمی نشاند غضب پروردگار را و مهر حور العین است و زیاد می گرداند حسنات و درجات را، یا على خدمت نمی کند عیال را مگر صدیق یا شهید یا مردی که خدا خواهد برای وى خیر دنیا و آخرت را[۱۷]
۳.۳. تقسیم کار با همسر
یکی از عوامل سعادت و شادابی خانواده تقسیم کار و تعیین حدود و وظایف زن و شوهر است؛
عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِی قُرْبِ الْإِسْنَادِ، عَنِ السِّنْدِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی الْبَخْتَرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ تَقَاضَى عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ صلی الله علیه وآله إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فِی الْخِدْمَةِ فَقَضَى عَلَى فَاطِمَةَ بِخِدْمَةِ مَا دُونَ الْبَابِ وَ قَضَى عَلَى عَلِیٍّ علیه السلام بِمَا خَلْفَهُ قَالَ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ ع فَلَا یَعْلَمُ مَا دَاخَلَنِی مِنَ السُّرُورِ إِلَّا اللَّهُ بِإِکْفَائِی رَسُولُ اللَّهِ ص تَحَمُّلَ رِقَابِ الرِّجَال [۱۸]
ترجمه: امام صادق علیه السلام از پدرش امام باقر علیه السلام نقل می کند که فرمودند:حضرت امیر با حضرت زهرا علیهماالسلام راجع به تقسیم کار از پیامبر نظر خواستند پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند: کارهای تا دم درب خانه به عهده فاطمه و کارهای پشت درب خانه بر عهده ی علی باشد. حضرت زهرا فرمودند : از این تصمیمی که پیامبر گرفت و مرا از سروکار داشتن با مردها بی نیاز کرد آنقدر شادمان شدم که جز خدا کسی نمی داند.
۴.۳. عدالت بین همسران
درست است که تعدد زوجات یکی از راههای جدی مقابله با مفاسد اجتماعی است اما شرایط و مقررات خاص خودش را دارد که یکی از آنها عدالت رفتاری میان همسران است و قرآن کریم در این باره در آیه ی ۳ سوره ی نساء هشدار داده است که اگر نمی توانی رعایت عدالت کنی نباید چند زن اختیار کنی.حضرت امیرمومنان چون همسران متعدد داشتند عدالت را دقیقاً میان آنها رعایت می نمودند. هنگامی که شبی نوبت یکی از آنها بود حتی وضوی خود را هم در خانه ی او می گرفت یعنی عدالت رفتاری را حتی در وضو گرفتن نیز رعایت می فرمودند[۱۹].
۵.۳. هدیه برای خانواده
یکی از راههای مهم ایجاد عطوفت و مهربانی بین اعضای خانواده و جلب قلوب هدیه دادن است که حضرت امیر از این نکته مهم نیز غافل نبوده اند؛
قالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَطْرِفُوا أَهَالِیَکُمْ فِی کُلِّ جُمُعَةٍ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْفَاکِهَةِ کَیْ یَفْرَحُوا بِالْجُمُعَة[۲۰]ِ ترجمه: برای اهل و عیال خود درهر روز جمعه مقداری میوه ی تازه بخرید تا از جمعه خوشنود شوند.(تا نسبت به شعایر اسلامی احترام کرده محبتشان به دین زیاد شود.)
نکات
۱- حضرت امیر نه تنها در زمان حیات خود به فکر درآمد خانواده خویش بودند بلکه با وصیت نامه ای در باره نخلستان ها منبع درآمدی را هم برای بعد از فوت خویش برای خانواده خود بجای گذاردند.
۲- گناهان انسان بر رزق و روزی او تاثیر دارند و باعث کم شدن آن می شوند.
۳- غیرت ورزی مردان یکی از راههای حفظ پاکدامنی زنان است اما باید توجه داشت که استفاده نابجا از غیرت اثرعکس بجا می گذارد و باعث آلودگی دامن زنان می شود.
۴- برای اصلاح رفتار زنان تندی و خشونت جایی ندارد اما حضرت می فرمایند مدارا و چشم پوشی از خطاهای آنان باعث اصلاح رفتار آنها خواهد شد.
۵- حضرت امیر با مشغله ی فراوان اجتماعی که داشتند در کار منزل به حضرت زهرا کمک می کردند.
کتابنامه
قرآن کریم
امام على بن ابى طالب علیه السلام، نهج البلاغه،انتشارات دار الهجرة قم
کلینى، الکافی، ۸ جلد، دار الکتب الإسلامیة تهران، ۱۳۶۵ ه.ش
حسن بن ابى الحسن دیلمى، إرشاد القلوب، دو جلد در یک مجلد، انتشارات شریف رضى، ۱۴۱۲ ه.ق
دشتی محمد، امام علی و اخلاق اسلامی موسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمومنین
شیخ صدوق، الخصال، دو جلد در یک مجلد، انتشارات جامعه مدرسین قم، ۱۴۰۳ ه.ق
شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ۴ جلد، انتشارات جامعه مدرسین قم، ۱۴۱۳ ه.ق
شیخ مفید،أمالی المفید، وفات مؤلف: ۴۱۳ ه.ق ،ناشر: کنگره شیخ مفید
مجلسى، بحار الأنوار، ۱۱۰ جلد، مؤسسة الوفاء بیروت - لبنان، ۱۴۰۴ ه.ق
۱۰. محدث نورى، مستدرک الوسائل، ۱۸ جلد، مؤسسه آل البیت علیهم السلام قم، ۱۴۰۸ ه.ق
۱۱. شعیری تاج الدین، جامع الاخبار، قرن ۶، زبان عربی، تعداد جلد ۱، انتشارات رضی، قم،۱۴۰۵ه.ق ، چاپ اول
۱۲. خویدکی شرف ادین، کاشف الاستار در ترجمه جامع الاخبار، تعداد جلد ۱، ناشر کتابفروشی اسلامیة ، تهران، ۱۳۸۸ ه.ق ، چاپ اول
--------------------------------------------------------------------------------
[۱]- دشتی ،امام علی و اخلاق اسلامی، موسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمومنین ،ص۷۹
[۲]- شیخ مفید،أمالی المفید، وفات مؤلف: ۴۱۳ ق ،ناشر: کنگره شیخ مفید،ص۲۲۲
[۳]- ثقة الاسلام کلینى، الکافی، ۸ جلد، دار الکتب الإسلامیة تهران، ۱۳۶۵ هجرى شمسى الکافی،ج۸/ص۱۸
[۴]- حسن بن ابى الحسن دیلمى، إرشاد القلوب، دو جلد در یک مجلد، انتشارات شریف رضى، ۱۴۱۲ هجرى قمرى/ ج۱ ص ۱۱۹
[۵]- شیخ صدوق، الخصال، دو جلد در یک مجلد، انتشارات جامعه مدرسین قم، ۱۴۰۳ هجرى قمرى/ج۲ ص ۶۱۶
[۶]- شوری آیه ۳۰
[۷]- کافی ۵/۵۱۸(ثقة الاسلام کلینى، الکافی، ۸ جلد، دار الکتب الإسلامیة تهران، ۱۳۶۵ هجرى شمسى)
[۸]- امام على بن ابى طالب علیه السلام، نهج البلاغه، ۱ جلد، انتشارات دار الهجره قم /نامه ۳۱
[۹]- علامه مجلسى، بحار الأنوار، ۱۱۰ جلد، مؤسسة الوفاء بیروت - لبنان، ۱۴۰۴ هجرى قمرى / ج۱۰۰ ص ۲۴۲
[۱۰]- امام على بن ابى طالب علیه السلام، نهج البلاغه، ۱ جلد، انتشارات دار الهجره قم /خطبه ۸۰
[۱۱]- علامه مجلسى، بحار الأنوار، ۱۱۰ جلد، مؤسسة الوفاء بیروت - لبنان، ۱۴۰۴ هجرى قمرى / ج۷۶ ص ۱۱۵
[۱۲]- امام على بن ابى طالب علیه السلام، نهج البلاغه، ۱ جلد، انتشارات دار الهجره قم / نامه ۳۱
[۱۳]- شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ۴ جلد، انتشارات جامعه مدرسین قم، ۱۴۱۳ هجرى قمرى/ ج۳ ص۵۵۶
[۱۴]- شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ۴ جلد، انتشارات جامعه مدرسین قم، ۱۴۱۳ هجرى قمرى/ ج۳ ص۵۵۶
[۱۵]- ثقة الاسلام کلینى، الکافی، ۸ جلد، دار الکتب الإسلامیة تهران، ۱۳۶۵ هجرى شمسى /ج۵ ص ۸۶
[۱۶]- تاج الدین شعیرى، جامع الأخبار، قرن ششم ، زبان: عربى ، تعداد جلد: ۱ ، انتشارات رضى ، قم ، سال چاپ: ۱۴۰۵ ق ،چاپ: اول ص ۱۰۲
[۱۷]- شرف الدین خویدکى ، کاشف الاستار در ترجمه جامع الاخبار، ،تعداد جلد: ۱، ناشر: کتاب فروشى اسلامیه ، تهران ، ۱۳۸۸ ق ،چاپ: اول ص ۱۰۵
[۱۸]- محدث نورى، مستدرک الوسائل، ۱۸ جلد، مؤسسه آل البیت علیهم السلام قم، ۱۴۰۸ هجرى قمرى/ج ۱۳ ص ۴۸
[۱۹]- دشتی/ امام علی و اخلاق اسلامی /موسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمومنین/ص۳۰۴
[۲۰]- علامه مجلسى، بحار الأنوار، ۱۱۰ جلد، مؤسسة الوفاء بیروت - لبنان، ۱۴۰۴ هجرى قمرى/ج۱۰۱ ص ۷۳
محمدجواد رحمانی
جلوه های رفتاری امام علی در خانواده
امام علي
قدس آنلاین:خانواده در پرتو عشق مستحکم می شود و باید با همان عشق اداره شود وگرنه اداره زندگی با قوانین و مقررات خشک و سرد زندگی را به جهنمی سوزان تبدیل می کند. پس سعی کنید به یکدیگر عشق بورزید و از معنویات مخصوصاًّ حضور در محافل ذکر و یاد خدا که آرامش بخش دل و روح است فاصله نگیرید.
رکن اصلی جامعه خانواده است و ریشه همه سعادت ها و موفقیت ها ایمان به خداست؛ بنابراین خانواده ای که بر مبنای ایمان به خدا تشکیل شده باشد خانواده ای اصیل و موفق است.
خانواده ها باید بدانند که برای رسیدن به کمالات معنوی و مصون ماندن از آسیب ها و نابهنجاری های اخلاقی نیازمند پشتیبانی هستند و چه پشتیبانی بهتر از خدا؟ و چه مأمنی بهتر از مجالس خدایی؟
خانواده و مسجد
خانواده کوچک ترین واحد اجتماع و در عین حال مهم ترین عامل تعیین کننده نظام اجتماعی است. عوامل انگیزشی و رفتاری گوناگونی بر قدرت و پایداری خانواده و اعضای آن تأثیرگذار است و مسجد و محافل مذهبی از مهم ترین این عوامل است.
خانواده هایی که اهل مسجد هستند علاوه بر جایگاه ویژه در نزد خداوند مورد احترام مردم هم هستند و این پایگاه اجتماعی موجب می شود که به الگوهای اخلاقی تبدیل شوند و سرپیچی از قوانین اجتماعی و اصول اخلاقی برایشان بسیار دشوار گردد.
اگر فضای حاکم بر خانه و خانواده به سوی ارزش های واهی و دور از معنویات پیش رود، خانواده دچار بحران می شود.فضای حاکم بر خانواده های اهل مسجد معمولا معنوی است چون آنها با عبادت و یاد خدا همراه اند و همین بعث استحکام و پایدارشان می شود.
اقامه نماز در مسجد روح قدسی و معنوی دوچندانی را به نمازگزاران می بخشد و همراه شدن با جماعت، مهرورزی و محبت نسبت به یکدیگر را در آنان تقویت می کند.
چه قدر زیباست که همه افراد خانواده در مسجد حضور پیدا کنند و یار و یاور یکدیگر در کسب فضایل اخلاقی و فیوضات معنوی باشند.
خانواده هایی که اهل مسجدند، به انجام فرایض دینی بیشتر مقیدند و از همان ابتدا فرزندان خود را با تکالیف شرعی آشنا نموده و وظایف دینی را به آنها گوشزد می کنند.
پدر و مادری که خود به مسجد می روند و در انجام وظایف شرعی اهمال و سهل انگاری نمی کنند بهتر می توانند فرزندانی دین دار و مسجدرو تربیت کنند.
آمد و شد کودکان به مسجد همراه با والدین ضمن اینکه تأثیر بسزایی در اجتماعی شدن آنان دارد به باروری اعتقادات دینی آنها کمک شایانی خواهد کرد.
جلوه های رفتاری امام علی در خانواده
نخستین هسته جامعه انسانی خانواده است که انسان ها همدلی و همزیستی و مهر و محبت را ابتدا در آن و در دامن پر مهر مادر و آغوش گرم پدر احساس می کنند و شخصیت و منش خویش را به دست می آورند؛ آداب اجتماعی را می آموزند و سپس به صحنه جامعه وارد می شوند و همان سآنکه در خانواده تربیت و پرورش یافته اند، با مسایل اجتماعی روبرو می شوند و به همراه دیگر افراد که هر یک از آنها نیز در خانواده ای بزرگ شده و شکل گرفته اند جامعه را می سازند. از این رو، خانواده از جایگاه والا، منزلتی ارجمند و موقعیتی ممتاز برخوردار است و به همین دلیل دین مقدس اسلام و سایر ادیان الهی، به این کانون اصلی انسان سازی توجه فراوان کرده، آن را بسیار مقدس و محترم دانسته اند. در این نوشتار تلاش می کنیم برخی از جنبه های رفتاری امام علی (ع) در خانواده و در قبال فاطمه زهرا(س) را به اختصار از نظر بگذرانیم، باشد که توشه ای از این زندگی بی بدیل و یگانه فراهم آورده و بکار بندیم.
رفتار علی (ع) در خانه
رفتار علی در خانه از روی عدل و انصاف بود، میان افراد خانه فرق نمی گذاشت و حقوق و حرمت همه را منظور می داشت. مانند سایر افراد کار می کرد. برای خانه آب می آورد و به حضرت فاطمه(س) کمک می کرد. لباس خود را،خود اصلاح می کرد، کفش خود را، خود وصله می زد و قلیل المؤونه بود و بیشتر اوقات بیش از یک پیراهن نداشت. کفش خود را از لیف خرما می ساخت و بند شمشیرش هم غالباً از همان لیف خرما بود. به غلامان و کنیزان بیش از اندازه کار نمی گفت. لباس او با لباس غلامش فرقی نداشت. میان او و زنانش نزاعی واقع نشد و در تربیت فرزندانش آنها را از معدن علم و حکمت و زهد و ورع خود، برخوردار می کرد و از شجاعت و فنون جنگ و سلوک با مردم نصیب وافری به آنها می داد. آنها را آزاده و متکی به نفس بار می آورد و محبت و مهربانی را به آنها می آموخت.[1]
شیوه همسرداری امام علی (ع):
علی (ع)، فاطمه(س) را به خوبی می شناخت و برای او احترامی در خور، قایل بود. فاطمه سلام الله علیها نیز منزلت علی (ع) را می دانست و او را محترم می شمرد و به خاطر همین شناخت، و کانون پر از مهر و عاطفه خانوادگی بود که علی (ع) می فرمود:
به خدا سوگند هیچ گاه فاطمه را به اکراه به کاری وانداشتم و او را ناراحت نکردم و خشمگین نساختم، تا خداوند او را نزد خویش برد و او نیز هیچ زمان مرا ناراحت و خشمگین نکرد و از دستور من سرنپیچید، هرگاه به او نگاه می کردم همه ناراحتی ها و غم هایم را از یاد می بردم.
با اینکه پیامبر(ص) کارها را میان آنها تقسیم کرده بود به این شکل که علی (ع) موظف به کارهای بیرون از خانه و فاطمه سلام الله علیها به امور داخل خانه می رسید با این حال حضرت علی (ع) در خانه نیز به حضرت فاطمه سلام الله علیها کمک می کرد و از بار سنگین کارهای داخل خانه که بر دوش او بود، می کاست. حضرت در خانه عدس پاک می کرد، خانه را جارو می زد و در آسیاب کردن جو به فاطمه سلام الله علیه یاری می داد.
امام صادق (ع) می فرماید: «امیرمؤمنان به خانه هیزم و آب می آورد و جارو می کرد و فاطمه سلام الله علیها آسیاب و خمیر می کرد و نان می پخت».
امام هیچ گاه از یاری و کمک به همسرش در خانه و بیرون از خانه، کوتاهی نکرد و مقررات اسلامی را در مورد وی نادیده نگرفت و در هر حال مدافعش بود.
حضرت در مورد حقوق همسران فرمودند: «مبادا بر زنان خود ستم روا دارید و آنان را از حق خویش محروم سازید. هر کس به اندازه یک درهم گوشت برای همسر و فرزندان خویش خریداری کند مانند کسی است که برده ای از فرزندان اسماعیل را آزاد ساخته است.»(2)
رفتار علی (ع) با فرزندان خود:
شیوه و رفتار علی (ع) با فرزندانش، بر همان مبنایی استوار بود که خود بر آن اساس از جانب پیامبر تربیت شده بود، به عبارت دیگر نوع آموزش و تربیتی را که قرآن و سنت برای فرزندان مقرر ساخته بود، به کار می بست و تصریح می کرد که فرزند را بر پدر و مادر و پدر و مادر را بر فرزند حقوقی است متقابل ؛ حق فرزند بر پدر این است که بر او نام نیک گذارد، ادب نیکو و پسندیده بیاموزد و در برابر، حق پدر بر فرزند آن است که از پدر فرمان برد جز آنکه اطاعت از پدر، در مسیر سرپیچی از فرمان خداوند باشد.(3)
در سخنی زیبا به امام حسن و امام حسین8 فضیلت ها و ارزش های متعالی در زندگی را چنین می آموزد:
تقوا پیشه سازید، در پی دنیا و مظاهر آن نباشید؛ حتی اگر دنیا به شما روی آورد به هر چه از مواهب دنیایی است و از دست می دهید، تأسف نخورید، به حق سخن بگویید، برای پاداش الهی کار و کوشش کنید. دشمن ستمگر و یاور ستمدیده باشید و در کارهایتان نظم داشته باشید. برای ایجاد صلح و آشتی بین مردم بکوشید، حال یتیمان را رعایت کنید و نگذارید نابود شوند. همسایگان خود را مراعات کنید. مبادا در عمل به قرآن، دیگران بر شما پیشی بگیرند، همواره مواظب نماز باشید. امر به معروف و نهی از منکر را هرگز ترک نکنید که در آن صورت، بدان بر شما مسلط شده، دعایتان مستجاب نخواهد شد. بر شما باد همبستگی و از تفرقه و پشت کردن به هم بپرهیزید.
در این سخنان هرآنچه باید پدری به فرزندان خویش در امر دینی و دنیایی و در نوع رفتار فردی و اجتماعی بیاموزد، آمده است. هر یک از فرزندانش که متولد می شد روز هفتم تولدش قربانی می کرد و وقتی امام حسن (ع) به دنیا آمد، کودک را نزد پیامبر اکرم9 آورده و حضرت با تمام وجودش آغوش مطهرش را به روی کودک گشود و سپس در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه خواند تا نخستین صدایی که گوش او را می نوازد، صدای حق باشد.(4)
امام در مورد چگونگی تربیت کودک می فرماید:
«من کان له ولد صبا»(5)هر کس فرزند کودکی داشت کودکی کند.
حضرت در این سخن ارزشمند، رکنی اساسی و حکمت آمیز را مطرح ساخته که با هر کسی باید به زبان خود وی سخن گفت و رفتار کرد و نیز می فرماید:
«فرزندانتان را به آداب و نوع تربیت خویش محدود نسازید زیرا آنان برای روزگاری غیر از روزگار شما آفریده شده اند.»(6) و چه زیبا دستور العملی جاودانه و همیشگی برای تمام دوران ها ارایه می دهد.
حضرت علی (ع) برای اینکه به فرزند خویش شخصیت و مسئولیت دهد، داوری مردی را که برای رهایی شخصی بی گناه از قصاص، به قتل اعتراف کرد، به امام حسن (ع) واگذاشت و امام حسن (ع) فرمود: چون با حضور خویش و با اعتراف به قتل، بی گناهی را از مرگ نجات داد و خداوند می فرماید: «هر کسی مرد بی گناهی را از مرگ نجات بدهد، مثل این است که جهانیان را از مرگ نجات داده است(مائده: 32)، پس دیه او را از بیت المال بدهید و هر دو را آزاد کنید.» حضرت علی (ع) داروی فرزندش را پسندید و قضاوت او را تأیید کرد. نمونه این مسئولیت دادن ها و وارد کردن آنها به مسائل اجتماعی فراوان است.(7) کما اینکه حضرت بارها حسنین(ع) را به جبهه های جنگ و جهاد می فرستاد و تمام اصول اندیشه و عمل اسلامی را به بهترین شکل ممکن به فرزندان خود تعلیم می داد.
پیداست که سیره و شیوه زندگی عملی امام علی (ع) بسی فراتر از این مختصر است. با این همه امید که همین مختصر نیز برای علاقمندان مفید افتد.
پی نوشت ها:
[1]. محمد علی خلیلی، زندگانی علی (ع) امیرالمؤمنین، ص 417.
[2]. علی رفیعی، سیره امام علی (ع)، دانشنامه امام علی، ج10، صص 26-24.
[3]. علی اصغر ظهیری، سیره عملی امام علی در آینه روایات و حکایات، ص 41.
[4]. علی رفیعی سیره امام علی(ع)، دانشنامه امام علی(ع)، ص 26.
[5]. میزان الحکمه، ج10، ص701.
.[6] سرچشمه های نور، مترجمین محمد تقی رهبری، مسلم صاحبی، امیرکبیر، 1385 ص206.
[7]. علی رفیعی، سیره امام علی(ع)، دانشنامه امام علی(ع)، ص 28.
نگارش:محبوبه ساعی
|
دوشنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۸ ساعت 23:0 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|

شبکههای فارسیزبان در خارج از کشور این روزها رسماً به تبلیغ بیدینی، ازدواج سفید، آزادیهای یواشکی و ورود به حریم جنسی میپردازند تا کانون خانواده را در ایران متزلزل کنند.
به گزارش پارس به نقل از «خبرگزاری دانشجو»،حجتالاسلام ناصر رفیعی (کارشناس دینی رسانه): مقدسترین نهاد و کانون در اسلام، کانون خانواده است، براساس آیات الهی، خانواده باعث رحمت، مودت و آسایش افراد جامعه میشود که متأسفانه این روزها دشمن این کانون را مورد هجمه و بحران قرار داده است و نشانه آن نیز پروندههای دادگاههای خانواده است.
براساس آیات مختلف سوره نور مباحثی درباره آفات و آسیبهای خانواده به ویژه در بین خانوادههای مذهبی در دنیای امروز بیان میکنم که نخستین علت این آسیبها این روزها کانالهای ماهواره است، رسماً هم شبکههای فارسی زبانی که بعضی از اینها توسط بهاییها، برخی سلطنت طلبها و سایرین نیز توسط لائیکها و بیدینها ایجاد شده است، تلاشش در راستای فروپاشی کانون خانواده است.
این شبکهها به طور رسمی حتی نام ازدواج سفید را تبلیغ میکنند در حالی که ما در اسلام مفهومی به نام ازدواج سفید نداریم و این همان «زنا» و عمل قبیح در اسلام است، در این شبکهها حتی جشنهای مختلف طلاق و پرداختن به حریم جنسی و آزادیهای یواشکی که حریم خصوصی افراد را در بر میگیرد، تبلیغ میشود.
متأسفانه بسیاری از این شبکهها در حوزههای مختلف موفق هم عمل کردهاند، درست بر مسائل معنوی ما دست گذاشته و کانون خانواده، حجاب و ارتباطات را هدف قرار دادهاند. این روزها افراد بسیاری هستند که در این سایتهای همسریابی عضو شده و دچار مشکلات عدیدهای شدهاند بنابراین باید حواسمان باشد تا کانون خانوادههایمان را گرم نگه داریم.
دشمن در داخل خاک ایران از زمان به قدرت رسیدن رضاشاه بر مسئله حجاب دست گذاشت و راههای مختلف ترویج بیحجابی را امتحان کرد که البته در زمینههای شبههافکنی در این حوزهها، روابط نادرست و گسترش طلاق و کاهش نسل تا حدودی هم موفق عمل کرد چرا که آثارش در جامعه ملموس است و امروز شاهد بدحجابی در جامعه هستیم، از اینها که بگذریم در برابر این مشکلات، مسئولان ما آن اندازه درگیر مسائل سیاسی و اقتصادی بودند که گویا بخش خانواده و فرهنگ ما نیازمند هیچ انرژی و وقت صرف کردن نیست.
مگر یک مسئول چه اندازه انرژی و فرصت دارد که به همه حوزهها اشراف داشته باشد همه اینها باعث شده تا دشمنان نقشه بکشند و ما را در زمین دیگری بازی بدهند. متأسفانه ما در زمین بیکاری، انحراف جوانان و ... بازی کردهایم، دروازهمان رها شده و به دروازه دیگری حمله کردیم، بنابراین از دروازهای که دشمن در آن به ما گل زده، غفلت کردیم و حریم خانوادهها را رها کردیم.
در پایان بیان کنم که اسلام نگاهش به نیکیها و خوبیها مشخص است، پیغمبر گرامی اسلام نیز در روایاتشان بر این 5 ویژگی تأکید دارند نخست همسر صالح (همسری که معین و کمکحال دنیا و آخرت باشد)، دوم فرزندان نیک و شایسته، سوم معیشت و شغل سازگار، چهارم پرهیز از خشونت و در نهایت نیز آسیب سوءظن و بدگمانی که اگر اینها در یک خانواده باشد، دیگر عذری برای گناه کردن از افراد آن پذیرفته نیست
|
دوشنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۸ ساعت 22:50 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
پیامبر و اهل بیت علیهم السلام » تاریخ و سیره » امام عسکری(ع) »

محمد بن اسماعیل علوی همچنین علي بن عبد الغفار روایت کرده اند که بنی عباس بر صالح بن وصیف زمانی که حضرت امام حسن عسکری علیه السلام را حبس کرده بود، وارد شدند و به او گفتند که تا می توانی بر امام حسن عسکری تنگ بگیر و هیچ نوع ترحمی به ایشان نکن.صالح گفت: من با او چه کنم! او را به دو نفر که بدترین افراد بودند یعنی علی بن یارمش و اقتامش سپرده بودم، تا او را شکنجه کنند. اینک آن دو نفر اهل نماز و روزه گشته اند و در عبادت به مقام بزرگی رسیده اند.
آنگاه آن دو نفر را آوردند و به ایشان عتاب زد و گفت : وای بر شما! با این شخص چه می کنید؟ گـفتند: «چـه گـوییم در حق مردی که روزها را روزه می گیرد و شبها را تا به صبح به عبادت مشغول است ، سخن نمی گوید، و به کسی کاری ندارد و یکسره مشغول عبادت و هر زمان نظر بر ما می افکند بدن ما می لرزد و چـنان می شویم که مالک نفس خود نیستیم و خودداری نمی توانیم بکنیم.آل عباس چون این را شنیدند، در کمال خواری و با بدترین حال از نزد صالح برگشتند».[1]
نگرش اجتماعی امام عسکري(علیه السلام) به جامعه شیعیان عصر عباسی
امام و گفتمان شیعه راستین
آن حضرت درباره شیعیان راستین می فرمود:«شِيعَتُنَا الْفِئَةُ النَّاجِيَةُ وَ الْفِرْقَةُ الزَّاكِيَةُ- صَارُوا لَنَا رِدْءاً وَ صَوْناً وَ عَلَى الظَّلَمَةِ أَلْباً وَ عَوْناً- وَ سَيَنْفَجِرُ لَهُمْ يَنَابِيعُ الْحَيَوَانِ بَعْدَ لَظَى النِّيرَانِ- لِتَمَامِ الطَّوَاوِيَةِ وَ الطَّوَاسِينِ مِنَ السِّنِينَ».
شيعه ما، گروه نجات يافته و فرقه پاكيزه است، ما را در برابر دشمنان حفظ و حراست مىكنند و در برابر آنان چونان سدى استوار مىايستند. پس از روزگاران سخت و دورانهاى دوزخى، چشمه هاى زندگى، آنان را سيراب خواهند كرد.»[2]
علامه مجلسى در توضيح این سخنان مىگويد: «هذه حكمة بالغة و نعمة سابغة تسمعها الآذان الصم و تقصر عليها الجبال الشم صلوات الله عليهم و سلامه» «اين سخنان حكمتى و پندی گويا و نعمتى سرشار و لبریز است. گوشهاى كر و ناشنوا آن را مىشنود و كوههاى سخت در برابر آن سست و نرم مىگردد. درود و صلوات خداوند بر آنان باد».
سبکهای فعالیت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی امام حسن عسکری(علیه السلام)
امام عسکری ـ ع ـ با وجود فشارها و نظارتها و مراقبتهای بیوقفه حکومت عباسى، یک سلسله فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و علمی در جهت حفظ اسلام و مبارزه با افکار ضداسلامی انجام میداد که میتوان آنها را بدینگونه خلاصه کرد:
1-تلاش علمی در دفاع از آیین اسلام و رد شبهات مخالفان، و تبیین اندیشه اسلامى؛ در این راستا به مواردی اشاره می کنیم:
امام و جلوگیری از تالیف کتاب تناقض قرآن اسحاق کندی
ابن شهر آشوب از کتاب «الرَّدِّ عَلَى أَهْلِ التَّبْدِيل» ابوالقاسم کوفی نقل کرده که اسحاق کندی که فیلسوف عراق بود در زمان خود نوشتن کتابی در تناقض قرآن را شروع کرد و به حدی که از مردم کناره گیری کرده و در منزل بود و پیوسته به این کار اهتمام داشت. تا آنکه یکی از شاگردان او خدمت حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)رسید، حضرت به او فرمود:آیا در میان شما یک مرد دانا و بزرگواری نیست که استاد شما کندی را از این شغلی که برای خود قرار داده بازدارد ؟
آن شاگرد گـفت : «ما نمی توانیم در این امور و شبه این امور به او اعتراض کنیم ما خود را در این جایگاه نمی بینیم.»
حضرت فرمود: اگر من چیزی به تو بگویم به او می رسانی ؟ عرض کرد: آری ، فرمود: برو به نزد او و انس بگیر با او و لطف و مدارا و هم نشینی و یاری او نما سپس این مطلب را به او بگو، که پرسشی روی داده می خواهم بپرسم. آنگاه این را بپرس که اگر نزد تو متکلم به قرآن بیاید و بگوید که آیا جایز است که حق تعالی اراده فرموده باشد از آن کلامی که در قرآن است غیر آن معنی که تو گمان کرده ای و آن را معنی آن گرفته ای ؟ او در جواب خواهد گفت: جایز است زیرا که او مردی است که فهم می کند چیزی را که شنیده است.
وقتی سخنش به اینجا رسید به او بگو شاید که خداوند اراده فرموده باشد در قرآن غیر آن معنی که تو برای آن نموده ای و آن را مراد حق تعالی گرفته ای «فَتَکونُ واضِعا لِغَیرِ مَعانِیه».
پـس آن شاگـرد نزد کندی رفت و با او به مهربانی برخورد کرد تا اینکه فرصتی دست داد و پرسش را پرسید.
کندی گفت : که این پرسش را یک بار دیگر بپرس . او تکرار کرد. در فکر فرو رفت و گفت: بر حسب واژگان و نظر جایز است و احتمال دارد معنی دیگری بدهد.
گفت: تو را سوگند می دهم باید بگویی این سوال را چه کسی به تو آموخته است؟
شاگرد گفت : به دلم افتاد.گفت : نه، این سخن از آن تو نیست، و تو به آن مرتبه نرسیده ای که این گونه مطالب را متوجه بشوی، بگو این مطالب را از کجا آموخته ای؟ شاگرد گفت : حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) مرا به آن امر فرمود.کندی گـفت : اکنون حقیقت حال را بیان کردی ، این گونه مطالب فقط از این خانه و بیت بیرون می آید.آنگاه آتشی خواست و همه آنچه نوشته بود را سوزانید.[3]
شیوه آموزش های دینی بوسیله امام (علیه السلام)
الف) گناه شناسی
ابو هاشم جعفری (ره) كه از دوستان و فقهاء و اصحاب امام هادی و امام حسن عسكری (علیه السلام) بود، می گوید: در محضر امام حسن عسكری (علیه السلام) بودم. فرمود:« یكی از گناهان نابخشودنی این است كه شخصی (بر اثر غرور و كوچك شمردن گناه) بگوید: «لیتنی لا اواخذ الا بهذا»: «ای كاش برای گناهی جز این یك گناه ، باز خواست الهی نشوم».با خود گفتم : براستی ، معنی این سخن ، بسیار دقیق و ظریف است ، و سزاوار است كه هر انسانی ، مراقب خود باشد و در مورد هر چیزی دقت كند كه گاهی انسان حرفی می زند و خیال می كند حرف خوبی زده ، غافل از آنكه ، همان حرف ، گناه نابخشودنی است.ناگاه امام حسن عسكری (علیه السلام) به من رو كرد و فرمود: «درست فكر می كنی ای ابو هاشم ، كه باید بسار دقت داشت ، بدان كه شرك (ریا) در میان مردم ، ناپیداتر از راه رفتن مورچه روی سنگ در شب تاریك ، و راه رفتن مورچه بر صفحه سیاه است.»[4]
ب) امام علیه سلام و بیان احکام
تفاوت ارث زن و مرد
أبوبكر فهفكي پسر ابی طيفور پزشک[5] كه اشكال تراشی های ابن ابی العوجاء یكی از دانشمندان معروف مادی عصر امام صادق (علیه السلام) در ذهن او نیز راه یافته بود،به حضور امام حسن عسكری (علیه السلام) آمد و پرسید: چرا در اسلام ، سهم ارث زن نصف سهم مرد است ؟
آیا چنین قانونی ، به گونه ای ستم به زن بینوا نیست ؟ امام حسن عسكری (علیه السلام) فرمود: زن جهاد ندارد و به کسی نفقه نمی پردازد، و تامین معاش نیز بر عهده او نیست، اما همه اینها بر عهده مرد است.
فهفكی می گوید: پیش خود (در ذهنم) گفتم : ابن ابی العوجاء به من گفت : همین سوال را از امام صادق(علیه السلام) نمودم ، او نیز چنین جواب داد،ناگاه امام حسن عسكری (علیه السلام) به من رو كرد و فرمود: آری ، این سوال ، از ابن ابی العوجاء است ، و جواب ما یكی است ، و همه ما امامان به همدیگر مربوط، و مساوی هستیم و ليكن حضرت رسول (ص) و امير المؤمنين (علیه السلام) مزيت ديگرى هم دارند.[6]
ج) امام و تبیین مباحث اعتقادی
برکات حجت خدا
احمد بن اسحاق گوید: بر امام حسن عسكری (علیه السلام) وارد شدم و می خواستم از امام بعد از او سوال كنم. امام قبل از سوال من فرمود:ای احمد بن اسحاق ! خداوند زمین را از زمان خلقت آدم تا روز قیامت از وجود حجت خالی نمی گذارد و به وسیله اوست كه بلا را از اهل زمین دور می گرداند، باران می بارد و بركات زمین ظاهر می شود.عرض كردم : یابن رسول اللّه : امام بعد از شما كیست ؟ امام علیه السلام با عجله برخاست و داخل اتاق دیگر شد و در حالی كه بچه سه ساله ای كه همانند ماه شب چهاردهم زیبا بود را بر دوش داشت بازگشت و فرمود: ای احمد اگر نزد خداوند و ما دارای ارزش و مقامی نبودی فرزندم را به تو نشان نمی دادم ، او هم نام رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله است كه زمین را پر از قسط و عدل می كند همانا گونه كه پر از ظلم و جور شده است.
ای احمد! مثل او در این امت مثل حضرت خضر علیه السلام و ذوالقرنین است. به خدا قسم غیبتی می كند كه هر كس جز آنكه خداوند او را بر امامتش ثابت و استوار و استوار نگاه داشته است و توفیق دعا برای تعجیل در فرج او داده است از اعتقاد به او منحرف می گردد. عرض كردم : مولای من ! آیا نشانه های دارد كه قلبم به آن مطمئن شود؟ در این هنگام كودك سه ساله با زبان فصیح عربی گفت : انا بقیه اللّه فی ارضه و المنتقم من اعدائه.من بقیه اللّه در زمین و انتقام گیرنده از دشمنان خدا هستم. احمد بن اسحاق گوید: من در حالی كه بسیار خوشحال بودم از محضر امام علیه السلام خارج شدم و روز بعد خدمت او رسیدم و عرض كردم : از لطفی كه دیروز به من كردید بسیار مسرور شدم ، اما بفرمائید سنتی كه از خضر و ذوالقرنین در او چیست ؟
امام فرمود: طولانی شدن غیبت اوست. عرض كردم : یا بن رسول اللّه غیبت او طولانی می شود؟فرمود: قسم به پروردگارم اكثر معتقدین به او از امامتش بر می گردند و كسی جز آنكه در عهد ولایت ما پا برجاست و ایمان در قلب او نوشته شده است و با روح الهی تایید شده است ثابت قدم نمی ماند. ای احمد! آنچه به تو می گفتم سری از اسرار الهی است ، از دیگران مخفی بدار و از شكر گزاران باش كه با مادر علیین بهشت خواهی بود[7]
امام و اثرات چشم زخم
از على بن زيد روايت شده كه گفت: من اسبى داشتم كه از آن در شگفت بودم. يك وقت نزد امام حسن عسكرى عليه السّلام رفتم، امام به من فرمود: اسب تو چگونه است؟ گفتم: اسبم درب خانه است، فرمود: اگر مقدور شد قبل از اينكه شب شود آن را عوض كن! من از حضور آن حضرت مرخص شدم، بفكر فروش اسب بودم، از فروش آن خوددارى كردم در صورتى كه آن اسب طالب و راغب زيادى داشت آن را بيشتر از قيمتش مي خريدند.
وقتى كه شب شد نگهبان آن اسب در حال گريه و ناله آمد و گفت: اسب تو مرد، من اندوهگين شدم و بعد از چند روز خدمت امام حسن عسكرى رفتم، با خود در اين فكر بودم كه آيا اسبى نظير آن نصيب من خواهد شد؟ امام فرمود: آرى، اسبى مثل آن اسب نصيب تو خواهد شد. بعد از آن بغلام خود فرمود: آن اسب تازى مرا كه سوار مىشوم بعلى بده، اين اسب از اسب تو زيباتر، عمر آن بيشتر، از اسب تو زرنگتر و قويتر.[8]
2–فعالیتهای سرّی سیاسى، با وجود تمام نظارتها و مراقبتهای حکومت عباسى؛ در این باره به مواردی اشاره می کنیم:
از على بن محمد بن حسن روايت شده كه گفت: پادشاه به جانب بصره خارج شد، امام عسكرى عليه السّلام با شيعيان خود با سلطان خارج شد، ما عدهاى بوديم كه بين دو ديوار نشسته بوديم و در انتظار مراجعت آن حضرت بوديم، وقتى كه آن بزرگوار برگشت و مقابل ما رسيد نزد ما توقف كرد، با يك دست كلاى خود را از سر خود برداشت و دست ديگر را بالاى سر خود نهاد و در صورت يكى از رفقاى ما خنديد. آن مرد فورا گفت: شهادت ميدهم كه تو حجّت و برگزيده خدا هستى. ما جريان را از آن شخص پرسش كرديم؟! گفت: من در باره امامت امام عسكرى شك داشتم، با خود گفتم: اگر آن حضرت برگردد و كلاى خود را از سر خود بر دارد من به امامت او معتقد مىشوم.[9]
3-حمایت و پشتیبانی مالی از شیعیان، بویژه یاران خاص خود و نیز تربیت علویان
امام حسن عسکری و علویان هم عصر
در این باره نیز مواردی را می توان به دست داد که به اختصار به برخی اشاره می شود:
یکی از مشایخ قم که ابوالحسن حسین پسر حسن بن جعفر بن محمّد بن اسماعیل پسر امام صادق (علیه السلام) در قم بود، آشکارا شراب می نوشید. روزی برای نیازی به در سرای احمد بن اسحاق اشعری که وکیل اوقاف قم بود رفت و اجازده دیدار خواست که احمد اجازه نداد و ابوالحسن با ناراحتی و انده برگـشت. چندی بعد احمد بن اسحاق رهسپار حج شد.همین که به سامرا رسید اجازه خواست که خدمت ابومحمّد حسن عسکری (علیه السلام) مشرف شود اما حضرت او را اجازه نداد، احمد شگفت زده شده و سخت گریست. گریه و خواهش طولانی او سبب شد تا امام اجازه دیدار دهد. چـون خدمت آن حضرت رسید عرض کرد: «ای پسر رسول اللّه ! برای چـه مرا از تشرف به خدمت خود منع کردی، حال آنکه من از شیعیان و موالیان توام.» فرمود: «زیرا تو پسر عموی ما را از در منزل خود برگردانیدی! احمد گریست و سوگند یاد کرد به خداوند تعالی که این کار را کردم شاید از شراب نوشی دست بردارد.»فرمود: «راست گـفتی اما باید در هر حال به ایشان اکرام و احترام کنی و آنها را کوچک نشماری و چون منتسب به ما هستند به ایشان اهانت ننمایی که اگر چنین نشود تو از زیانکاران خواهی بود.»آنگاه که احمد به قم برگشت، بزرگان به دیدن او آمدند. حسین نیز با ایشان بود چـون احمد، حسین را دید، از جای خود برجست و به پیشواز او رفت و بسیار او را بزرگ شمرد و او را در بالای مجلس جای داد. اما حسین این کار را از ابن اسحاق دور می دانست و شگفت زده شد از این رو دلیل کار را پرسید.احمد نیز داستان را باز گو کرد. حسین چون آن را شنید از کارهای خود پـشیمان شد و توبه کرد و به خانه برگـشت و همه شرابها را ریخت و ظرفهایش را شکست. و همواره اهل مسجد و از معتکفین مسجد شد و از متقیان شهر گشت تا از دنیا رفت و در نزدیکی مزار حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد[10].
گفتنی است شبیه همین داستان با اندکی تفاوت در شخصیت و زمان حادثه، از قاضى ابو الحسين قاضى الحرمين نقل شده که گفت: از على بن عيسى الوزير رحمه الله شنيدم كه او گفت: من پيوسته به علويان احسان مىكردم و به بغداد هر يكى را در سال وظيفهاى مجرى كرده آن قدر كه به طعام و كسوت هر يك را كفايت بودى، و در ماه رمضان اين وظايف و رسوم هر يك برسانيدمى، و از جملت ايشان پيرى بود از فرزندان موسى بن جعفر رضى الله عنه، و من او را هر سال پنج هزار درم جرايت فرموده بودم. در ميان زمستان اين پير را يك روز ديدم مست در خیابانی مىآمد و قى كرده و جامه به گل آلوده و او را به حالى هر چه زشتتر يافتم. با خود گفتم كه چنين فاسقى را هر سال پنج هزار درم چرا دهم تا در معصيت خداى تعالى خرج كند. امسال البته هيچ بدو ندهم.
پس چون ماه رمضان در آمد آن پير به طلب وظيفه آمد و بر در سراى بايستاد تا من برسيدم. سلام كرد بر من و تقاضاى وظيفه كرد. من گفتم: لا و الله، به تو چيزى دهم تا در معصيت خداى تعالى خرج كنى، ترا در زمستان بدان حال ديدم، امروز هيچ به تو ندهم، و او را گسيل كردم و گفتم: نبايد كه بعد از اين اينجا آیى. پس آن شب چون بخفتم رسول را عليه السلام در خواب ديدم و مردم بر او جمع شده بودند. من فرا رفتم و سلام كردم. روى از من بگردانيد.
من گفتم: يا رسول الله، من اين همه احسان با فرزندان تو مىكنم و اين همه صلوات بر تو مىدهم و تو مكافات من بدين مىكنى كه روى از من مىگردانى. رسول عليه السلام گفت: چرا فلان فرزند مرا از در سراى نا اميد باز گردانيدى و آنچه هر سال به وى مىدادى باز گرفتى. من گفتم از براى آنكه او را بر آن حالت ديده بودم گفتم كه اگر چيزى بدو دهم او را بر معصيت يارى داده باشم. رسول عليه السلام گفت: تو چيزى بدو مىدادى از براى من مىدادى يا از براى او؟ گفتم: از براى تو. گفت: من هرگز شراب نخوردم و چه بودى اگر تو بر او ستر نگاه مىداشتى از براى آنكه او از فرزندان من بود. من گفتم: كرامة و عزازة و از خواب در آمدم و بامداد كس فرستادم و شيخ را طلب كردم و آن وظيفه بدو دادم، و چون از ديوان باز آمدم او را در پيش خويش خواندم و بفرمودم تا غلام ده هزار درم در دو كيسه پيش او نهاد و بسيار تقرب بدو نمودم و گفتم: اگر محتاج شوى به چيزى ديگر مرا اعلام كن تا بدهم. پس پير علوى چون چنان ديد الحاح كرد كه از چيست كه آن روز مرا خائب باز گردانيدى و امروز اين همه كرامت و لطف فرمودى. پس قصه با او بگفتم. پير بگريست و گفت: توبت كردم كه آنچه كردم ديگر نكنم و جد خويش را محتاج نگردانم كه با تو عتاب كند از جهت من، و بعد از آن توبتش سخت نيك بود.[11]
داستان دیگر در این رابطه را این گونه نقل کرده اند که: محمد بن ابى زعفران از مادر امام حسن عسكرى عليه السّلام روايت كرده كه گفت: يكى از روزها امام عسكرى بمن فرمود: در سنه (260) اذيّتى بمن خواهد رسيد كه ميترسم مرا دچار رنج و مشقت نمايد، من بناى جزع و فزع و گريه و زارى را نهادم، امام بمن فرمود: امر خدا بايد اجراء شود، جزع و فزع منماى. وقتى كه ماه صفر سنه (260) هجرى فرا رسيد آن بىبى دچار اضطراب و ناراحتى شد، گاهى از اوقات از مدينه خارج ميشد و خبر ميگرفت، تا آن موقعى كه به او خبر رسيد: معتمد آن حضرت را با برادرش جعفر بدست على بن جرين زندانى كرده. معتمد عباسى دائما از امام عسكرى عليه السّلام بوسيله زندانبان خبر ميگرفت، زندانبان ميگفت: امام عسكرى روزها روزه ميگيرد و شبها نماز ميخواند. يكى از روزها معتمد از زندانبان سراغ امام عسكرى را گرفت؟ زندانبان همان جواب را گفت، معتمد گفت:الساعه برو و سلام مرا بآن حضرت برسان! و بگو: بجانب منزل خود برگردد. على بن جرين ميگويد: من درب زندان آمدم، الاغ زين كردهاى را ديدم، خدمت آن حضرت رفتم ديدم كه نشسته و كفش و عبا و دستار خود را پوشيده، وقتى كه مرا ديد از جاى خود بلند شد، من پيغام معتمد را بآن بزرگوار رسانيدم، آن حضرت سوار شد، وقتى كه سوار شد مقدارى توقف كرد، من گفتم: براى چه توقف كردى؟ فرمود: براى اينكه جعفر هم خارج شود، گفتم: معتمد مرا دستور داده كه فقط ترا آزاد نمايم، فرمود: برو نزد معتمد و بگو: من و جعفر از يك خانه خارج شديم، اگر من برگردم و جعفر با من نباشد عيبى دارد كه بر تو مخفى نيست، زندانبان رفت و برگشت، گفت: معتمد ميگويد: جعفر را هم براى خاطر شما آزاد كردم، زيرا من جعفر را بجهت جنايتى كه در حق خود و شما كرده بود و آنچه را كه درباره شما ميگويد زندانى كردم، جعفر هم آزاد شد و با امام عسكرى بخانه آن حضرت آمد.[12]
4-تقویت و توجیه سیاسی رجال و عناصر مهم شیعه در برابر مشکلات؛
امید به آینده و پیشگویی های امیدوار کننده
داود پسر قاسم بن إسحاق بن عبد اللّه بن جعفر بن أبي طالب معروف به أبا هاشم الجعفري مىگويد: از ابو محمد عليه السلام شنيدم كه مىفرمود:«بهشت دروازهاى دارد به نام معروف، كه جز اهل خير و نيكوكاران از آن دروازه وارد نشوند.»من با شنيدن اين سخن، خدا را سپاس گفتم و خوشحال شدم كه احتياجات مردم را برآورده مىسازم، امام ابو محمد (علیه السلام) رو به من كرد و فرمود: «آرى، من از آنچه در دلت گذشته آگاهم، براستى كه نيكوكاران در دنيا و در آخرت ،اهل خير به شمار مىآيند، اى ابوهاشم خداوند تو را از ايشان قرار دهد و بيامرزد»[13]
ب) محمد بن حسن بن ميمون مىگويد: طىّ نامهاى كه به خدمت مولايم امام عسكرى (علیه السلام) نوشتم از تنگدستى خود شكايت كردم، آنگاه با خود گفتم ؛ مگر امام صادق (علیه السلام) نفرموده است: «تنگدستى با محبت ما بهتر است از ثروتمندى با دشمنان ما، و كشته شدن با ولايت ما بهتر است از زندگى با دشمنان ما».جواب نامه من چنين آمد: «همانا خداى عزوجل، وقتى كه گناهان دوستان ما زياد مىشود، به وسيله تنگدستى، گناهان ايشان را محو مىكند؛ و بسيارى از گناهان را مىبخشد، آرى همان طور كه در خاطر تو گذشت، تنگدستى با ما بهتر است از مالدارى با دشمنان ما، در حالى كه ما پشتيبان كسى هستيم كه به ما پناه آورد و نوريم براى هر كه از ما روشنى خواهد و پناهيم براى كسى كه به ما پناهنده شود، هر كه ما را دوست بدارد در مراتب عاليه با ماست و هر كه از ما رو برتابد، به رو در آتش دوزخ مىافتد…»[14]
ج)ابو جعفر هاشمى مىگويد: من به همراه عبد اللّه خدوري، حسين بن محمّد عقيقي، حمزه غراب، و محمّد بن إبراهيم قمي در زندان جبیس، در جوسق واقع در قصر سرخ زندانی بودم، كه ابو محمد (علیه السلام)نيز با برادرش جعفر زندانى شدند، به حال آن حضرت رقت كرديم و من صورت امام حسن (علیه السلام) را بوسيدم و او را روى فرشى كه زير پايم بود نشاندم، جعفر نيز در نزديكى ما نشست، مأمور زندان آن حضرت، صالح بن وصيف بود، مردى از قبيله جحم نيز همراه ما در زندان بود كه مىگفت؛ از آل على است. امام ابو محمد (علیه السلام) نگاهى به ما كرد و فرمود: «اگر در ميان شما نبود آن كسى كه از شما نيست، هر آينه به شما اطلاع مىدادم و چيزهايى مىآموختم تا وقتى كه خداوند وسيله نجات شما را فراهم كند.»امام (علیه السلام)با اين فرمايش به آن مرد جحمى اشاره كرد و فرمود؛ اين مرد از شما نيست و از او بترسيد، زيرا كه درميان لباسهايش كاغدى هست كه هر چه مىگوييد براى خليفه مىنويسد، يكى از زندانيان فورى به سراغ جحمى رفت و لباسهاى او را بررسى كرد پس آن نوشته را يافت كه آن جمع را متهم كرده و نوشته بود كه آنها مىخواهند زندان را سوراخ كرده و از زندان فرار كنند.[15]
د) احمد بن محمد نقل كرده، مىگويد: به خدمت امام ابو محمد (علیه السلام) – موقعى كه مهتدى عباسى شروع به كشتن شيعيان كرده بود – نامهاى نوشتم و عرض كردم: مولاى من! سپاس خدا را كه اين ظالم را از تو باز داشته است من شنيده بودم كه او شما را هم به قتل تهديد مىكرد و مىگفت: به خدا سوگند كه بزودى او را تبعيد خواهم كرد! امام (علیه السلام) در پاسخ من، به خط مبارك خود نوشت:
«عمر او كوتاهتر از آن است كه به اين كار دست بزند، از امروز، پنج روز بشمار او در روز ششم پس از ذلت و خوارى كه خواهد ديد، كشته مىشود…»[16] و همين طور شد.
5-آمادهسازی شیعیان برای دوران غیبت فرزند خود، امام دوازدهم.
زمينه سازي براي ظهور
نقل است كه امام هادی (علیه السلام) بجز برخی از ياران خود از بيشتر شيعيان غايب بود. موقعى كه امر امامت به امام حسن عسكرى (علیه السلام) واگذار شد آن حضرت با شيعيان خصوصى خود و غير آنان از پشت پرده صحبت ميكرد مگر وقتى كه ميخواست به خانه پادشاه برود.
علت اينكه آن حضرت و پدر بزرگوارش اين عمل را انجام ميدادند اين بود كه مقدمه غائب شدن امام زمان را فراهم كرده باشند تا گروه شيعيان با اين موضوع مأنوس شوند و منكر غائب شدن امام نشوند و مردم به پنهان بودن امام عادت كنند.[17]
همچنین علی بن احمد بن مهزیار، از احمد بن ابراهیم گفته آورده است: «به سال 282 به مدینه نزد حکیمه خواهر امام هادی (علیه السلام) شدم، از پشت پرده از دین ایشان پرسیدم، او ائمه را برای من نام برد تا به پسر امام حسن عسکری رسید، گفتم:« شما او را دیده اید یا شنیده خود را نقل می کنید؟» گفت: «من از امام عسکری نقل می کنم که او در نامه ای که از سامرا برای مادرش در مدینه نوشت نام امام بعدی ذکر شده بود». گفتم این فرزند اکنون کجاست؟ گفت:« اکنون پوشیده و پنهان است». ادامه دادم :«شیعیان به چه کسی مراجعه کنند؟» گفت:«به مادر امام عسکری رجوع کنند». گفت:« به چه حسابی باید به یک زن رجوع کرد». ادامه داد: « به همانگونه که امام حسین پس از شهادتش به حضرت زینب وصیت کرد، البته در این ظاهر بود اما در واقع ایشان دستورات حضرت سجاد را عمل می کردند، تا حادثه ای برای ایشان روی ندهد». در پایان افزود: « شما خود اهل حدیثی مگر نشنیده ای که نهمین فرزند از نسل امام حسین در حالی که زنده است، میراثش تقسیم می شود».[18]
نقل دیگر آن است که ابو غانم با این سلسله سند (حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ الْفَزَارِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْمَدَائِنِيُّ ) روايت کرده که: از امام عسكرى عليه السّلام شنيدم مي فرمود: در سنه شصت [دویست و شصت] بين شيعيان ما تفرقه خواهد افتاد. [19]این در حقیقت پیشگویی امام از زمان شهادت ایشان و آغاز غیبت امام زمان بود.
نيز از ابو هاشم روايت شده كه گفت: من در حضور امام حسن عسكرى عليه السّلام بودم، آن حضرت فرمود: وقتى كه امام قائم عليه السّلام ظهور كند دستور ميدهد تا منبرهائى كه در مسجدها وجود دارند خراب كنند من با خود گفتم: چه معنى دارد كه امام قائم اين كار را ميكند؟! امام عسكرى فرمود: معنى اين عمل آنست كه آن منبرها بعد (از نبى و حجّت) بنا نهاده شدهاند، لذا بدعتى هستند كه پيغمبر و امامى آنها را بنا نكرده. [20]
از احمد بن اسحاق روايت شده كه گفت: من به حضور امام حسن عسكرى عليه السّلام رفتم، آن حضرت بمن فرمود: حال شما با اين شك و ترديدى كه مردم دارند چگونه است؟ گفتم: موقعى كه خبر ولادت مولاى ما (صاحب الزمان؟) بما رسيد هيچ مرد و زن و بچهاى كه بحد فهم رسيده باشد نبود مگر اينكه بحق قائل شد، امام عسكرى فرمود: آيا نميدانيد كه زمين از حجّت خدا خالى نخواهد ماند؟[21]
[1]– کلینی، کافی، ج 1، ص 512؛ مفید، ارشاد، ج 2، ص 334؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ج 4، ص 429؛ اثبات الهدی، شیخ حر عاملی، ج 5، ص 17؛ مسند الامام العسکری، عطاردی، ص 90 .
[2]– مجلسی، بحار الانوار، ج 75، ص 387.
[3]– ابن شهرآشوب، مناقب، ج 4، ص 424.
[4]– مسعودی، اثبات الوصیه، ص 249؛ شیخ طوسی، الغیبه، ص 207؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 439.
[5]– امین، اعیان الشیعه، ج 2، ص 307.
[6]– کلینی، کافی، ج 7، ص 85؛ الخرائج و الجرائح، راوندی، ج 2، ص 682؛ اربلی، کشف الغمه، ج 2، ص 925.
[7]– صدوق، کمال الدین، ج 2، صص 384- 385 ؛ طبرسی، اعلام الوری، ج 2، ص 249 .
[8]– مسعودی، اثبات الوصیه، ص 251.
[9]– مسعودی، همان، ص 253.
[10]– حسن بن محمد بن حسن قمی، تاریخ قم، صص 211-213؛ مجلسی، بحار الانوار، ج 50، ص 323. سيد جلال الدين طهرانى این خبر ضعيف می داند و چنین بدست می دهد:«در اسلام بقدرى مساوات در احكام شرعيه منظور شده است كه غلام حبشى و سيّد قرشي را يكسان دانسته، دين مقدس اسلام بقدرى منور و منزه است كه اين گونه امتيازات را در مقابل احكام لغو كرده است چه بموجب اصل بزرگ اسلام كه إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ الله أَتْقاكُمْ 49: 13 باشد هر كه پرهيزكار ترست محترم ترست و بعد هر كه عالم ترست مقدم تر و بعد هر كه از حيث نسب و شرافت خانوادگى بيشتر پيشتر است، وقتى كه پيغمبر اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم قبل از رحلت خود از مردم رضايت ميطلبد كه اگر از من بكسى رنجى و تعبى رسيده حاضرم در امروز با من همان معامله كند ميرساند مساوات و تساوى در مقابل احكام شرعيه را، زمانى كه امير المؤمنين على عليه السّلام كه رئيس مسلمين است و با اقتدار زمان خلافت در صدر اسلام حاضر ميشود كه در مقابل دعواى حقوقى بمحكمه شرعيه كه قاضى او بدون امضاى امير المؤمنين نميتواند قضاوت نمايد تن در دهد و با مدعى بمحكمه ميرود و موافق موازين شرعيه محاكمه مينمايد ميرساند تساوى مسلمين را در مقابل احكام از اين قرار هيچ گاه ما نبايد دين اسلامى را كه اين قدر منزه و مبرى است بدين گونه موضوعات ببالاييم، اشخاص مغرض و جاهل هر وقت ميخواهند باسلام حمله كنند بدين گونه اخبار ضعيفه كه از مجعولات دشمنان باطنى اسلام است استدلال ميجويند و آنچه در تواريخ و كتب اخبار بيابيد كه موافقت با عقل سليم نميكند و قبيح است مربوط باسلام نيست چه كلُّ ما حَكَم به الشّرعُ حَكَمَ به الْعَقْلُ ما را هدايت بدين موضوع مينمايد.»
[11]– شرف النبى، ابو سعيد واعظ خرگوشى (م 406)، تحقيق محمد روشن، تهران، بابك، 1361ش، صص 505- 504.
[12]– مسعودی، اثبات الوصیه، ص 253.
[13]– الفصول المهمة، ابن صباغ مالكي، ج2، ص1082.
[14]–مناقب آل ابى طالب 435/4.
[15]– ابن حمزه طوسی، الثاقب، ص 577؛ جمال الدين يوسف بن حاتم شامى، الدر النظيم، صص742-743.
[16]– طبرسی، اعلام الورى، ص 375.
[17]– اثبات الوصیة ، مسعودی، ص 272.
[18]– مسعودی، همان؛ صدوق، کمال الدین، ج 2، صص 507 – 501.
[19]– مسعودی، همان، ص 250؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص408.این روایت می تواند دلیلی بر تاریخ وفات آن حضرت در سال دویست و شصت باشد.
[20]– مسعودی، همان، ص 253.
[21]– مسعودی، ص 254.
برچسب ها: امام حسن عسکری حجت خدا علویان عصر عباسی شیعیان راستینفعالیت سیاسی تناقض قرآن اسحاق کندیگناه شناسی
|
دوشنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۸ ساعت 22:44 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
رهنمودهای امام حسن عسکری علیه السلام برای زنان
11
شخصیت زن در اسلام
پیش از اسلام در هیچ یک از جوامع بشری، زن عضوی مؤثر و شخصی مستقل محسوب نمی شد و کلمه زن مفهوم زبونی، خواری و بی خردی داشت و در ادبیات آنان، چه نظم و چه نثر سخن بسیار در ناشایستگی و تحقیر جنس زن یافت می شود که طرز تفکر و دیدگاه آنان را نسبت به زن نشان می دهد.
اما از روزی که آفتاب عالمتاب رسالت حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله در افق جهان درخشید، نقش زن در جامعه کاملاً دگرگون شد و مردمانی که برای زن اهمیت قائل نبودند و او را موجودی پست و برای خدمتگزاری انسان شریف (مرد) به حساب می آوردند، در پرتو تعالیم اسلام، به عنوان انسانی دارای حقوق و شخصیت اجتماعی شناختند.
خداوند متعال نقش زن را به طور واضح مشخص کرد و او را همانند مرد عضو کامل جامعه و دارای جایگاه قانونی، شرعی و رسمی قرار داد.
زن و دختر که تا قبل از اسلام زنده به گور می شد و یا به عنوان سهم الارث به سایر ورثه منتقل می گردید، همانند مردان و پسران توانست از خویشان سببی و نسبی خود مانند پدر و مادر ارث ببرد.
گذشته از اینها، افکار زن به عنوان اندیشه های مستقل پذیرفته گردید و او توانست آزادانه تصمیم بگیرد و به انتخاب خود شوهر کند و دارای درآمد و مالکیت شخصی گردد و از مال و حقوق فردی و اجتماعی اش دفاع کند و حتی توانست به نفع یا ضرر دیگران شهادت بدهد و کارهای او در جامعه مورد احترام و دارای ارزش باشد. تعدی مردان نسبت به زنان نیز قابل تعقیب قانونی و دارای کیفر گردید.
خداوند متعال جایگاه زن را که تا قبل از اسلام به پایین ترین درجه رسیده بود و در بسیاری از ادیان و مذاهب در ردیف شیطان قرار داشت، آن چنان بالا برد که فرمود: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُوءْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ»؛ «هر کسی ـ مرد یا زن ـ کار شایسته انجام دهد، در حالی که مؤمن است، قطعا او را با زندگی پاکیزه ای، حیات حقیقی می بخشیم و مسلما به آنان بهتر از آنچه انجام می دادند، پاداش خواهیم داد.»
در این آیه، ارزش تلاش و فعالیتهای معنوی برای زن، همانند مرد دارای نتایج ثمربخشی شمرده شده است؛ به طوری که می تواند با کوششهای شبانه روزی و گام نهادن در مسیر کمال و سعادت به درجات عالی انسانی در دنیا و آخرت برسد. معیار ارزش در نزد خداوند متعال زن یا مرد بودن نیست؛ بلکه تقوا، پارسایی و شایستگی است. به همین جهت، رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله تکریم زنان و دختران را در سر لوحه برنامه هایش قرار داد و حقوق از دست رفته آنان را احیا کرد و بدون تردید تا به امروز هیچ مذهب و آیینی همانند اسلام از نقش زن و شخصیت او دفاع نکرده است.
آیا زیباتر از این سخن که زن می تواند همانند مرد و حتی بهتر از آنان به اوج برتری و فضیلت انسانی دست یابد، در جای دیگر به غیر از قرآن سراغ داریم که فرمود: «یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ»؛ «ای مردم! ما شما را از مرد و زن آفریدیم و شما را به صورت گروهها و قبایل مختلف قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید ؛ [البته اینها معیار امتیاز نیست و] فقط گرامی ترین شما در نزد خداوند متعال با تقواترین شماست.»
با توجه به ارزش و جایگاه اسلامی و معنوی زن در اسلام، برای او حقوق و تکالیفی است که مواردی از آن را در کلام امام حسن عسکری علیه السلام به نظاره می نشینیم و آموزه هایی را از مکتب پر بار آن پیشوای هدایت، در مورد بانوان به عزیزان خواننده تقدیم می کنیم.
سرور زنان
امام عسکری علیه السلام برای هدایت بیشتر بانوان مسلمان و ترغیب آنان به سوی کمال، حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام را به عنوان اسوه بانوان عالم معرفی کرده و در فرازی از صلوات حضرتش که در سامراء بر عبدالله بن محمد عابد املاء فرمود، آن بانوی بانوان عالم را چنین ستوده است: «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی الصِّدِّیقَةِ فَاطِمَةِ الزَّکِیَّةِ حَبِیبَةِ حَبِیبِکَ وَ نَبِیِّکَ وَ اُمِّ اَحِبَّائِکَ وَ اَصْفِیَائِکَ الَّتِیِ انْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ اللَّهُمَّ کُنِ الطَّالِبُ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا وَ کُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَّ بِدَمِ اَوْلَادِهَا؛ پروردگارا! بر صدیقه، فاطمه پاک و محبوب دل حبیب و پیامبرت درود بفرست! همان بانویی که مادر دوستان و برگزیدگان توست. او را از میان دیگر بانوان برگزیدی و فضیلت دادی و بر زنان عالم برتری بخشیدی. خداوندا! تو خود انتقام آن بانوی گرامی را از کسانی که بر او ظلم روا داشته و حقش را سبک شمردند، بستان! بارالها! انتقام خون فرزندانش را نیز خودت بگیر!»
امام در ادامه، به جایگاه والای حضرت زهرا علیهاالسلام اشاره کرده و این گونه با خداوند نجوا کرده است.
«خدایا! همان طوری که حضرت زهرا علیهاالسلام را مادر پیشوایان هدایت و همسر صاحب لوا در ملأ اعلی قراردادی، پس بر او و مادرش خدیجه کبری درود فرست! درودی که با آن پدرش محمد صلی الله علیه و آله را گرامی داشته و چشمان فرزندانش را با آن روشن سازی و از سوی من در همین ساعت بهترین تحیت و سلام را به ایشان ابلاغ گردان!»
ارث زن
از مسائلی که امروزه در جامعه ما مطرح است و آن را به عنوان یکی از شبهات در ذهن بانوان مسلمان القاء می کنند، موضوع نصف بودن ارث زنان در اسلام می باشد. این پرسش در عصر اهل بیت علیهم السلام نیز مطرح بوده و از آن بزرگواران پرسیده می شد. اسحاق بن محمد نخعی می گوید: روزی ابوبکر فهفکی از امام عسکری علیه السلام پرسید: چرا زن بینوای ناتوان یک سهم در ارث می گیرد، امّا مرد دو سهم می گیرد؟ امام در پاسخ فرمود: «إِنَّ الْمَرْأَةَ لَیْسَ عَلَیْهَا جِهَادٌ وَ لَا نَفَقَةٌ وَ لَا عَلَیْهَا مَعْقُلَةٌ إِنَّمَا ذَلِکَ عَلَی الرِّجَالِ؛ زن وظیفه ندارد به جهاد برود و نفقه بپردازد و دیه بدهد. همه اینها به عهده مردان است.»
بعد از شنیدن این پاسخ، به ذهنم خطور کرد که شنیده بودم ابن ابی العوجاء این شبهه را از امام صادق علیه السلام سؤال کرده بود و حضرت همین پاسخ را داده بود. در آن لحظه، امام عسکری علیه السلام از افکارم به من خبر داد و فرمود: «بلی، این همان پرسش ابن ابی العوجاء است و پاسخ همه ما امامان در مقابل پرسشهای واحد، یکی خواهد بود. برای آخرین ما همان جریان دارد که برای اولین ما و همه ما در علم و دانش مساوی هستیم و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امیر مؤمنان علی علیه السلام فضیلت خاص خود را دارند.»
ضرورت حجاب
دین مبین اسلام برای مصونیت جامعه و حفظ شأن زن و مرد دستور حجاب و پایداری بر عفت برای بانوان مسلمان داده است. حجاب بانوی مسلمان، آرامش روانی، تحکیم روابط خانواده، استواری جامعه و از همه مهم تر ارزش و احترام زن را در پی دارد. خداوند متعال در این باره به صراحت می فرماید: «وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ»؛ «چون از آنان (همسران پیامبر صلی الله علیه و آله ) چیزی خواستید، از پشت حجاب از آنان بخواهید! این برای دلهای شما و دلهای آنان پاکیزه تر است.»
آیه شریفه اختلاط زن و مرد نامحرم را موجب فساد و تباهی دانسته و رعایت حجاب در میان آنان را برای سالم سازی جامعه امری ضروری قلمداد می کند. در تفسیر الکاشف آمده است: «خداوند متعال در این آیه، حکمت حجاب را جلوگیری از فساد و فتنه اعلام می کند؛ زیرا اختلاط میان مرد و زن نامحرم سبب تحریک غریزه جنسی و فراهم آمدن مقدمات گناه است.»
حضرت عسکری علیه السلام با الهام از کلام وحی، بر ضرورت حفظ حجاب برای زنان مسلمان تأکید نموده است. شیخ صدوق می نویسد: محمد بن حسن صفار به آن حضرت نامه ای نوشت و در باره مردی که می خواهد بر علیه زنی نامحرم شهادت دهد، سؤال کرد که آیا آن مرد می تواند در حالی که زن پشت پرده است، بر علیه او شهادت دهد ـ البته صدای زن را می شنود و دو نفر شاهد عادل می گویند که این صدای فلان زن دختر فلانی است و تو را به شهادت می طلبد ـ یا اینکه از پشت پرده نمی شود و باید زن در مقابل مرد حاضر شود و مرد او را با چشم خود ببیند؟
امام عسکری علیه السلام در پاسخ نامه او چنین مرقوم فرمود: «تَتَنَقَّبُ وَ تَظْهَرُ لِلشُّهُودِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ؛ زن نقاب می زند و [با رعایت حجاب کامل] در برابر شهود حضور می یابد ـ ان شاء الله.»
همچنان که از کلام آن حضرت پیداست، امام حتی در مواقع ضروری به رعایت حجاب زن تأکید داشته اند. شیخ مفید، بزرگ دانشمند جهان شیعه، در این باره می فرماید: «بر بانوی مسلمان لازم است در خانه اش مستور و ساکن شود و به جز ضرورت از خانه بیرون نیاید ... و شایسته نیست در معاملات با مردان مخاطبه کند و اگر ناچار شود، با صدای آهسته سخن بگوید و در مکالمه با ناز و کرشمه سخن نگوید و از خیره شدن به نامحرم خودداری کند؛ همان گونه که خداوند متعال به همسران پیامبر صلی الله علیه و آله سفارش فرمود: «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولی»؛
«[با نامحرمان] به گونه ای هوس انگیز سخن نگویید که بیمار دلان در شما طمع کنند و سخن شایسته بگویید و در خانه های خود بمانید و همانند جاهلیت نخستین با زینت و آرایش در میان مردم ظاهر نشوید.»
ازدواج موقت
یکی از برنامه های رسول خدا صلی الله علیه و آله برای سلامت جامعه، سنت حسنه ازدواج است. آن حضرت زنان را همانند مردان ترغیب به ازدواج فرموده و برای کسانی که توانایی ازدواج دائم را ندارند، ازدواج موقت پیشنهاد کرده است. بنابراین، یکی از حقوق بانوان در جامعه اسلامی انجام ازدواج موقت است.
حسن بن ظریف یکی از دوستان امام عسکری علیه السلام برای آن حضرت نامه نوشت و در باره ازدواج موقت با آن حضرت مشورت کرد. امام در پاسخ وی نوشت: «اِنَّمَا تُحْیِی سُنَّةً وَ تُمِیتُ بِدْعَةً فَلَا بَأْسَ؛ تو با این عمل سنتی را احیا می کنی و بدعتی را از بین می بری؛ عیبی ندارد.»
برای روشن شدن این موضوع، مقداری بحث را گسترش می دهیم و به شرح سخن امام که بیانگر یکی از دستورات قرآنی است و رهنمود شایسته ای برای مردان و زنان مسلمان است، می پردازیم:
ازدواج موقت که متعه نیز نامیده می شود، رابطه همسری را برای مدتی محدود و معین به وجود می آورد و هنگامی که مدت سپری شد یا مرد مدت را بخشید، بدون طلاق رشته همسری گسیخته می شود. این ازدواج، هیچ یک از احکام نکاح دائم را ندارد، مگر آنچه را که هنگام عقد شرط کرده باشند.
قرآن کریم در مورد حلال بودن این نوع ازدواج می فرماید: «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَریضَةً وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فیما تَراضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَریضَةِ»؛ «اگر با زنی ازدواج موقت کردید، واجب است مهرشان را به آنان بپردازید و بر شما گناهی نیست در آنچه پس از تعیین مهر با یکدیگر توافق کرده اید [که مدت عقد یا مهر را کم یا زیاد کنید].»
این نوع ازدواج که یکی از بهترین شیوه های پاسداری از عفت عمومی جامعه می باشد، بعد از آنکه در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله تشریع شد و در دوران خلیفه اول هم ادامه یافت، به وسیله خلیفه دوم منع گردید. بدیهی است که حکم قرآنی تنها با آیه قرآن نسخ می شود و زمامدار حکومت اسلامی هرگز نمی تواند در احکام قرآن دخالت کند و از اجرای آن جلوگیری نماید.
به این جهت، علی علیه السلام فرمود: «لَوْ لَا أَنَّ عُمَرَ نَهَی عَنِ الْمُتْعَةِ مَا زَنَی إِلَّا شَقِیٌّ؛ اگر عمر از نکاح موقت منع نکرده بود، جز افراد بد سرشت زنا نمی کردند.»
و در تفسیر قرطبی به نقل از ابن عباس آمده است: «ازدواج موقت رحمتی بود از طرف خداوند متعال به بندگان خدا و امت اسلام، و اگر عمر آن را نهی نکرده بود، به غیر از مردمان شقی و بد سرشت کسی در پی زنا نمی رفت.»
بنابراین، منظور امام عسکری علیه السلام از احیای سنّت به وسیله ازدواج موقت، سنّت نبوی است و منظور ایشان از بدعت، بدعتی است که از طریق منع ازدواج موقت در زمان خلیفه دوم صورت گرفت.
|
دوشنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۸ ساعت 22:1 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
سبک زندگی اسلامی در آموزه های امام حسن عسکری(ع)
امروز هشتم ماه ربیع الثانی مصادف با سالروز ولادت حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) است.
به گزارش خبرگزاری صداو سیما به نقل از روابط عمومی شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی، حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در سال 232 هجری قمری در شهر سامرا دیده به جهان گشود.
حسن بن علی بن محمد ملقب به ابو محمد و ابن الرضا و معروف به عسکری (نظامی) بود. او و پدرش امامین عسکریین نامیده می شوند زیرا در شهر (سامرا) که در آن مجبور به زندگی بودند، در واقع یک پادگان نظامی بود. امام حسن عسکری یازدهمین امام شیعیان دوازده امامی پس از پدرش امام هادی (ع) و قبل از پسرش حضرت مهدی( عج) است که بیشتر طول عمرش را در حبس خانگی به سر برد؛ مخصوصاً به این دلیل که مشهور بود عسکری صاحب فرزندی خواهد شد که به عنوان منجی آخرالزمان قیام خواهد کرد تا زمین را از عدالت پر کند. امام حسن عسکری(ع) با نرگس خاتون(س)، دختر امپراطوری بیزانس ازدواج کرد. گفته می شود نرگس خاتون، پیرو توصیه هایی که در رؤیا به او شده، خودش را به بردگی فروخته تا به همسری امام حسن عسکری(ع) در بیاید. عسکری بیشتر عمر خود را محبوس بود تا اینکه عاقبت به دستور معتمد خلیفه عباسی مسموم شد و در سامرا در کنار قبر پدرش هادی به خاک سپرده شد.
سبک زندگی اسلامی در آموزه های امام حسن عسکری(علیه السلام)
از آنجا که تمامی امامان معصوم علیهم السلام برترین اسوه صفات عالیه انسانی بودند، رفتار آنان در همه ابعاد می تواند برای پیروانشان درس آموز باشد.
1️⃣سخاوت و بخشندگی امام(علیه السلام)
سخاوت یکی از اخلاق های بارز در ائمه است. در روایت زیر این اخلاق الهی در مورد امام حسن عسکری بیان می شود:
محمد بن علی می گوید: زمانی بر اثر تهیدستی زندگی بر ما سخت شد. پدرم گفت: بیا با هم به نزد ابو محمد (امام عسکری علیه السلام) برویم. می گویند او مردی بخشنده است و به جود و سخاوت شهرت دارد. گفتم: او را می شناسی؟ گفت: نه، او را هرگز ندیده ام. با هم به راه افتادیم. در بین راه پدرم گفت: چقدر خوب است که آن بزرگوار دستور دهد به ما 500 درهم بپردازند! تا با آن نیازهایمان را برطرف کنیم. دویست درهم برای لباس، دویست درهم برای پرداخت بدهی و صد درهم برای مخارج دیگر!
من پیش خود گفتم: کاش برای من هم سیصد درهم دستور دهد که با صد درهم آن یک مرکب بخرم و صد درهم برای مخارج و صد درهم برای پوشاک باشد تا به کوهستان (در اطراف همدان و قزوین) بروم. هنگامی که به سرای امام رسیدیم، غلام آن حضرت بیرون آمده و گفت: علی بن ابراهیم و پسرش محمد وارد شوند. چون وارد شده و سلام کردیم، امام به پدرم فرمود: «یا علی! ما خلفک عنا الی هذا الوقت؟ ; ای علی! چرا تا کنون نزد ما نیامده ای؟
پدرم گفت: ای آقای من! خجالت می کشیدم با این وضع نزد شما بیایم.
وقتی از نزد آن حضرت بیرون آمدیم، غلام آمده و کیسه پولی را به پدرم داد و گفت: این پانصد درهم است، دویست درهم برای پوشاک، دویست درهم برای بدهی و صد درهم برای مخارج دیگر. آنگاه کیسه ای دیگر درآورده وبه من داد و گفت: این سیصد درهم است، صد درهم برای خرید مرکب و صد درهم برای پوشاک و صد درهم دیگر برای سایر هزینه ها، اما به کوهستان نرو بلکه به سوراء برو. (1)
2️⃣ساده زیستی امام (علیه السلام)
ساده زیستی از ویژگی ها و اخلاق های زیبای همه ائمه بوده است که در روایتی که در ادامه می آید این اخلاق در امام حسن عسکری (علیه السلام) بیان می شود:
از آن جا که تمامی امامان معصوم علیهم السلام برترین اسوه صفات عالیه انسانی بودند، رفتار آنان در همه ابعاد می تواند برای پیروانشان درس آموز باشد.
کامل بن ابراهیم مدنی در مورد زهد و ساده زیستی امام عسکری علیه السلام می گوید: جهت پرسیدن سؤالاتی به محضر آن حضرت شرفیاب شدیم. هنگامی که به حضورش رسیدیم، دیدم آن گرامی لباسی سفید و نرم به تن دارد. پیش خود گفتم: ولی خدا و حجت الهی خودش لباس نرم و لطیف می پوشد و ما را به مواسات و همدردی با برادران دینی فرمان می دهد و از پوشیدن چنین لباسی باز می دارد. امام در این لحظه تبسم نمود و سپس آستینش را بالا زد و من متوجه شدم که آن حضرت پوشاکی سیاه و زبر بر تن نموده است. آن گاه فرمود: «یا کامل! هذا لله و هذا لکم; این لباس زبر برای خداست و این لباس نرم که روی آن پوشیده ام برای شماست.(2)
3️⃣ ایجاد روحیه ی تفکر در پیروان خود
اسحاق کندی فیلسوف عراق بود. او به تالیف کتابی با موضوع تناقضات قرآن همت گماشت. او آن چنان با شور و علاقه مشغول تدوین این کتاب گردید که از مردم کناره گرفته و به تنهایی در خانه خویش به این کار مبادرت می ورزید، تا اینکه یکی از شاگردانش به محضر پیشوای یازدهم شرفیاب شد.
امام عسکری (علیه السلام) به او فرمود: «آیا در میان شما یک مرد رشید پیدا نمی شود که استاد شما را از این کارش منصرف سازد؟ !» عرض کرد: ما از شاگردان او هستیم، چگونه می توانیم در این کار یا کارهای دیگر به او اعتراض کنیم؟ !
امام فرمود: «آیا آنچه بگویم به او می رسانی؟» گفت: آری. فرمود: «نزد او برو با او انس بگیر و او را در کاری که می خواهد انجام دهد یاری نما، آنگاه بگو سؤالی دارم، آیا می توانم از شما بپرسم؟ به تو اجازه سؤال می دهد. بگو: اگر پدیدآورنده قرآن نزد تو آید، آیا احتمال می دهی که منظور او از گفتارش معانی دیگری غیر از آن باشد که پنداشته ای؟ خواهد گفت: امکان دارد. و او اگر به مطلبی توجه کند، می فهمد و درک می کند. هنگامی که جواب مثبت داد، بگو: از کجا اطمینان پیدا کرده ای که مراد و منظور عبارات قرآن همان است که تو می گویی؟ شاید گوینده قرآن منظوری غیر از آنچه تو به آن رسیده ای داشته باشد و تو الفاظ و عبارات را در غیر معانی و مراد متکلم آن به کار می بری؟
آن شخص نزد اسحاق کندی رفت و همانطوری که امام به او آموخته بود، با مهربانی تمام با او انس گرفت، سؤال خود را مطرح کرد و او را به تفکر و اندیشیدن وادار نمود. اسحاق کندی از او خواست سؤال خود را تکرار کند، در این حال به فکر فرو رفت و این احتمال به نظر او ممکن آمده و قابل دقت بود، برای همین شاگردش را قسم داد که منشا این پرسش را برای او بیان کند. او گفت: به ذهنم رسید و پرسیدم. استاد گفت: باور نمی کنم که به ذهن تو و امثال تو این پرسش خطور نماید، راستش را بگو، این سؤال را از کجا آموخته ای؟ شاگرد گفت: ابو محمد عسکری به من یاد داد. استاد گفت: آری، الان حقیقت را گفتی. چنین سؤالی جز از آن خاندان نمی تواند باشد. آنگاه نوشته های خود را در این زمینه در آتش سوزانید.(3)
4️⃣ ترویج فرهنگ صرفه جویی
برنامه ریزی صحیح در زندگی موجب رشد اقتصادی و از زیر ساخت های توسعه اجتماعی و بالندگی اقتصادی یک جامعه محسوب می شود. در سیره امام حسن عسکری علیه السلام در این رابطه نکات قابل توجهی وجود دارد و در ذیل نمونه ای از آن را می خوانیم:
محمد بن حمزه سروری می گوید: توسط ابوهاشم جعفری - که با هم دوست بودیم - نامه ای به محضر امام عسکری علیه السلام نوشته و درخواست کردم که آن حضرت دعا کند تا خداوند متعال در زندگی من گشایشی ایجاد بفرماید. وقتی که جواب را توسط ابوهاشم دریافت کردم، آن حضرت نوشته بود: «مات ابن عمک یحیی بن حمزة و خلف ماة الف درهم و هی واردة علیک، فاشکرالله و علیک بالاقتصاد و ایاک و الاسراف، فانه من فعل الشیطنة; پسر عمویت یحیی بن حمزه از دنیا رفت و مبلغ صد هزار درهم ارث باقی گذاشت و این درهم ها بر تو وارد می شود (به ارث به تو می رسد) پس خدا را سپاسگذاری کن و بر تو باد به میانه روی، و از اسراف بپرهیز که اسراف از رفتارهای شیطانی است.
بعد از چند روزی، پیکی از شهر حران آمده و اسنادی را مربوط به دارایی پسر عمویم به من تحویل داد. من با خواندن نامه ای که بین آن اسناد وجود داشت، متوجه شدم که پسرعمویم یحیی بن حمزه دقیقا همان روزی فوت کرده است که امام علیه السلام آن خبر را به من داد.
به این ترتیب از تنگدستی و فقر رهایی یافته و بعد از ادای حقوق الهی و احسان به برادرهای دینی ام، طبق دستور امام علیه السلام زندگی خود را بر اساس میانه روی تنظیم نموده و از اسراف و ولخرجی پرهیز نمودم و به این ترتیب زندگی ام سامان یافت در حالی که در گذشته فردی مبذر و اسراف کار بودم. (4)
-----------------------------------
پی نوشت ها:
1. اصول کافی، کتاب الحجة، باب مولد ابی محمد الحسن بن علی، ح 3.
2. مستدرک الوسائل، ج 3، ص 243. مستدرک سفینة البحار، ج 9، ص 220.
3. المناقب، ج 4، ص 424و 425; بحارالانوار، ج 50، ص 311 و ج 10، ص 392.
4.کشف الغمه، ج 2، ص 424.
|
شنبه چهارم آبان ۱۳۹۸ ساعت 17:8 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
ویژگیهایی که خداوند فقط به رسولالله(ص) اعطا فرمود
گروه معارف - آیات قرآن کریم حاکی از آن است که انبیای الهی، گرچه از نظر منصب نبوّت و اتّصال به عالم وحی با یکدیگر یکسانند، امّا از حیث فضیلت و برتری و ملاکهای دیگر در یک درجه قرار ندارند. برخی از این فرستادگان و رهبران الهی صفات و احکام ویژهای دارند که دیگران سهمی از آنها ندارند. پیامبر گرامیاسلام(ص) در میان انبیای الهی به احکام و اوصافی متّصف است که تنها به ایشان اختصاص دارد.
ویژگیهایی که خداوند فقط به رسولالله(ص) اعطا فرمود/ پیامبر(ص)؛ مصداق واقعی اشرف مخلوق و انسان کامل
به گزارش ایکنا از استان مرکزی، آیات قرآن کریم حاکی از آن است که انبیای الهی، گرچه از نظر منصب نبوّت و اتّصال به عالم وحی با یکدیگر یکسانند، امّا از حیث فضیلت و برتری و ملاکهای دیگر در یک درجه قرار ندارند. برخی از این فرستادگان و رهبران الهی صفات و احکام ویژهای دارند که دیگران سهمی از آنها ندارند. پیامبر گرامیاسلام (ص) در میان انبیای الهی دیگر به احکام و اوصافی متّصف است که تنها به ایشان اختصاص دارد. برخی از این اوصاف و ویژگیها عبارتند از: خاتمالأنبیاء، بنده مطلق و کاملترین فرد در همه عصرها، اوّلین مسلمان به حسب درجه و مقام، اعطای هدایای ویژه خداوند به ایشان، مجاز بودن به ازدواجهای متعدّد و مکتوب بودن نام او در عهدین.
پیامبر(ص)؛ مصداق واقعی اشرف مخلوق و انسان کامل
کتب آسمانی، بهویژه قرآن کریم، نشان میدهند که دیگر پیامبران الهی به این خصوصیّات متّصف نشدهاند. از اینجا میتوان نتیجه گرفت که مصداق واقعی اشرف مخلوق و انسان کامل، شخص ایشان است که میتواند الگوی برتر کسب کمال، برای همه انسانها در همه دورهها باشد. این معنای همان منّت است که خداوند بر مؤمنین نهاده است و با بعثت چنین وجود پُر خیر و برکتی به هدایت آنها پرداخته است. از سویی، وجود مبارک آن حضرت(ص) همان رحمتی است که حضرت حق برای جهانیان قرار داده تا هر انسانی بتواند از فیض او بهره گیرد.
پیامبر اسلام (ص) انسان کامل و خاتم انبیاء الهی است
پیامبر اسلام (ص) انسان کامل و خاتم انبیاء الهی است که واجد همه مزایای مشترک انبیای پیشین است، قرآن کریم برخی از خصوصیتها را ویژة ایشان قرار داده که انبیای دیگر فاقد آن بودهاند و تا روز قیامت کسی به این ویژگیها متّصف نخواهد شد. خداوند در قرآن پيامبر اکرم(ص) را به عناوين و نامهايی چند ستوده و صفات بسياری را برای او برشمرده است. در يک کلمه همه نامها و صفاتی که برای خدا در قرآن بيان شده، برای پيامبر اعظم(ص) نيز بيان شده است؛ زيرا از نظر قرآن، پيامبر(ص) مظهر اتم و اکمل اسماء و صفات الهی است. پس همه صفات و نامهای نيک خدا در پيامبر(ص) ظهور و تجلی يافته است. بر همين اساس است که خدا پيامبرش را به «خلق عظيم»(قلم، آيه ۴) ستوده است؛ زيرا عظيم، مقام عظمت است که بيانگر همه صفات جمالی و جلالی است. پس همه کمالات الهی در پيامبر(ص) به عنوان مظهر کمال الهی تحقق دارد و خلقت و خوی آن حضرت(ص) را شکل داده است.
پیامبر(ص)؛ مظهر تمامی رحمت الهی
البته در اين ميان برخی از صفات به شکل خاص مورد توجه و عنايت الهی بوده و در آيات قرآن پيامبر(ص) بدان توصيف و ستوده شده است. از جمله اين صفات میتوان به صفت رحمت اشاره کرد. خدا در توصيف پيامبر(ص) میفرمايد: وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ؛ و تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم. (انبياء، آيه ۱۷۰)
از اين آيه به دست میآيد که ايشان مظهر تمامی رحمت الهی است. بر اين اساس، هم رحمت رحمانی و هم رحمت رحيمی، همچنين رحمت دنيوی و رحمت اخروی و نيز هر نوع رحمتی ديگر اگر فرض شود براي حضرت(ص) ثابت است. ايشان نه تنها رحمتی براي انسانها بلکه رحمتی برای جنيان و حتی ديگر مخلوقات الهی است. رحمت ايشان به شکل عام دربرگيرنده همه هستی و به طور خاص مخصوص مؤمنان از انسان و جنيان در دنيا و آخرت است.
پیامبر اسلام(ص)، آخرین و برترین پیامبر خدا
آنچه مسلّم است اینکه همه پیامبران الهی در مقام و منزلتِ واحدی نیستند، بلکه جایگاههای گوناگونی در پیشگاه الهی دارند. خداوند در این خصوص میفرماید: ﴿...وَ لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَى بَعْضٍ وَآتَیْنَا دَاوُودَ زَبُورًا: ... ما بعضى از پیامبران را بر بعضى دیگر برترى دادیم و به داوود، زبور بخشیدیم﴾ (الإسراء/ ۵۵). نیز میفرماید: ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ ...: بعضى از آن رسولان را بر بعضى دیگر برترى دادیم...﴾ (البقره/۲۵۳)
در روایات نیز بر این موضوع تأکید شده است. امام صادق(ع) میفرماید: «سَادَةُ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ خَمْسَةٌ وَ هُمْ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ عَلَیْهِمْ دَارَتِ الرَّحَى نُوحٌ وَ إِبْرَاهِیمُ وَ مُوسَى وَ عِیسَى وَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ عَلَى جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ: بزرگ پیامبران و رسولان پنج نفرند و آنها پیامبران اولواالعزم هستند و آسیاى نبوّت و رسالت بر محور وجود آنها دور مىزند. آنها نوح، ابراهیم، موسى، عیسى و محمّد بودند که درود خدا بر آنها و بر تمام پیامبران باد» (کلینی، ۱۴۰۷ق.، ج ۱: ۱۷۵). پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ فَضَّلَ أَنْبِیَائَهُ الْمُرْسَلِینَ عَلَى مَلَائِکَتِهِ الْمُقَرَّبِینَ وَ فَضَّلَنِی عَلَى جَمِیعِ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ: خداوند پیامبرانش را بر فرشتگان مقرّب برتری داد و مرا بر تمام پیامبران و رسولان برتری داد» (تفسیر صافی، فیض کاشانی، ۱۳۸۷، ج ۴: ۲۰۱). پس در بین انبیاء اختلاف مقام و تفاضل درجات وجود دارد و پیامبر اسلام(ص)، آخرین و برترین پیامبر خدا، دارای ویژگیها، احکام و صفات خاصّی است که باعث برتری ایشان نسبت به سایر انبیاء شده است.
«کوثر»؛ هدیه ویژه خداوند به رسولالله(ص)
کوثر هدایای ویژهای است که خداوند از میان انبیاء الهی تنها به پیامبر اسلام(ص) عطا نموده است و تمام مفسّران در این اختصاص اتّفاق نظر دارند. خداوند برای تسلّیخاطر آن حضرت در برابر انبوه حوادث دردناک و زخم زبانهای مکرّر دشمنان میفرماید: ﴿إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ: ما به تو کوثر [= خیر و برکت فراوان] عطا کردیم﴾ (الکوثر/ ۱)
کوثر وصفی است که از «کثرت» گرفته شده و به معنی خیر و برکت فراوان میباشد. همچنین به افراد سخاوتمند نیز «کوثر» میگویند. در اینکه منظور از «کوثر» چیست، اقوال متعدّدی وجود دارد. بعضی آن را نهری در بهشت و برخی آن را حوض کوثر میدانند که متعلّق به پیامبر(ص) است. گروهی آن را به نبوّت و قرآن و دیگران نیز به کثرت اصحاب و یاران، کثرت فرزندان، ذریّه و شفاعت تفسیر کردهاند. امّا اینها مصداقهای روشنی از این مفهوماند و کوثر به معنای خیر کثیر و نعمت فراوان میباشد (تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ۱۳۷۴، ج ۲۷: ۳۷۲). یکی از روشنترین مصداقهای کوثر وجود مبارک حضرت فاطمهزهرا(س) است، چون نسل و ذریّة پیامبر اسلام(ص) بهوسیله همین فرزند گرامی در جهان انتشار یافت؛ نسلی که نهتنها فرزندان جسمانی پیغمبر بودند، بلکه آیین و تمام ارزشهای اسلام را حفظ کردهاند و به آیندگان ابلاغ نمودند.
وجوب نماز شب و اختصاص «مقام محمود» به پیغمبر(ص)
از دیگر موارد و احکامی که تنها مخصوص پیامبر اسلام(ص) است و تمام مفسّران بر آن اتّفاقنظر دارند، وجوب نماز شب میباشد. پیامبر اسلام(ص) تمام تکلیفهایی را که مسلمانان داشتند، باید اجرا میکرد، امّا ایشان تکالیف دیگری هم داشت که مخصوص آن حضرت بود. یکی از آنها وجوب خواندن نماز شب و تهجّد بود که در برخی آیات به آن اشاره شده است: ﴿یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ، قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلاً، نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً، أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً: اى جامه به خود پیچیده! شب را، جز کمى، بپاخیز! نیمى از شب را، یا کمى از آن کم کن. یا بر نصف آن بیفزا، و قرآن را با دقّت و تأمّل بخوان﴾ (المزمّل/ ۴ـ۱)؛ ﴿وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَى أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَّحْمُودًا: و پاسى از شب را (از خواب برخیز و) قرآن (و نماز) بخوان! این یک وظیفة اضافى براى توست. امید است پروردگارت تو را به مقامى در خور ستایش برانگیزد﴾ (الإسراء/ ۷۹)
در برابر این تکلیف، خداوند پاداش بزرگی به پیامبرش میدهد و آن داشتن مقام محمود یا مرتبهای بلند و پسندیده است و طبق روایات، منظور از مقام محمود، «شفاعت» است که پیامبر (ص) در روز قیامت برای گناهان کبیره امّت خود استفاده خواهد کرد. بیشک «مقام محمود» مقام برجستهای است، چرا که «محمود» از مادّه «حمد» به معنای «ستایش» میباشد و از آنجا که این کلمه مطلق آمده است، شاید اشاره به این باشد که ستایش همگان را از اوّلین و آخرین متوجّه او میکند. در روایات اسلامی، اعمّ از روایات اهل بیت و اهل تسنّن، «مقام محمود» را به عنوان مقام «شفاعت کبری» تفسیر کردهاند، چرا که پیامبر اسلام(ص)، بزرگترین شفیع در عالم دیگر است و آنها که شایسته این شفاعت باشند، مشمول این شفاعت بزرگ خواهند شد (المیزان فی تفسیر القرآن، طباطبائی، ۱۴۰۳ق.، ج۱۳: ۱۷۵)
اُسوة حَسَنة گذشته، حال و آینده
صفت «اُسوه» علاوه بر اینکه از صفات خاصّ پیامبر اکرم (ص) میباشد. در آیات ۴ و ۶ از سورة «ممتحنه» درباره حضرت ابراهیم(ع) به کار رفته است. در اینکه این صفت از صفات خاصّه پیامبر اکرم (ص) میباشد، میان مفسّران اختلافنظر است. در برخی از تفاسیر، از جمله تفسیر نور، ذیل آیه ۲۱ از سوره مبارکه احزاب آمده است که این واژه در مورد ابراهیم(ع) هم به کار رفته است (ر.ک؛ قرائتی، ۱۳۸۳، ج۷: ۳۴۴). امّا «اُسوه بودن» این دو پیامبر با هم متفاوت است و «اُسوه بودن» ابراهیم(ع) در برائت از شرک و مشرکان است، امّا «اُسوه بودن» پیامبر اسلام در آیات مربوط به ایستادگی در برابر دشمن مطرح شده است. از سویی، هیچ موردی از گفتار و رفتار رسول اکرم (ص) از محدوده تأسّی استثناء نشده است (ر.ک؛ الإتقان فی علوم القرآن، سیوطی، ۱۴۰۴ق.، ج ۶: ۴۵)
زندگی رسول اکرم (ص) سرشار از فضایل انسانی، صفات پسندیده و سیر و سلوک پایدار میباشد که عظمت و بزرگی اصالت از آن نمودار است. به همین دلیل، خدای متعال او را به این صفت توصیف فرمود: ﴿وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ: و تو اخلاق عظیم و برجستهاى دارى﴾ (القلم/ ۴). از اینرو، خداوند میفرماید: ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا: مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مىکنند﴾ (الأحزاب/ ۲۱)
معرّفی پیامبر اکرم(ص) به عنوان «الگو» و «اُسوة نیکو» بدون هیچ قید و استثنایی، دلیل اعتبار و حجّیّت همه افعال آن حضرت در تمام حالات است که از صدر اسلام به عنوان«سنّت» مورد استناد بوده است. در روایات نیز از اعمال عبادی و غیرعبادی پیامبر(ص) با تعبیر «اُسوه» یاد شده است.
شیخ طوسی در تفسیر این آیه میگوید: «اُسوه حالتی است برای صاحب آن که دیگران بدان حالت اقتدا میکنند و الگو بودن در انسان است. پس هر کس از الگوی خوب پیروی کند، کارهایش خوب میشود» (طوسی، ۱۴۰۹ق.، ج ۸: ۳۲۸). تعبیر به «لَکُم» اُسوه بودن پیامبر (ص) را برای همه مخاطبان به صورت یکسان ثابت میکند، امّا تعبیر به «لِمَن کَانَ» اشاره است به بهرهوری از این اُسوه بهوسیله کسانی که دارای شرایط ویژه هستند؛ یعنی اینگونه نیست که همگی از این اُسوه عام بهره ببرند، بلکه افرادی خاص بهرهمند میشوند. همچنین قید «لِمَن کَانَ یَرجُوا الله»، مبیّن این است که غیرمؤمنان چندان از الگو بودن پیامبر اعظم بهره نمیگیرند و تعبیر «وَ لَقَد کَانَ لَکُم»، برای دلالت بر استمرار سرمشق بودن پیامبر(ص) برای مؤمنین است؛ بدین معنی که پیروی از پیامبر اعظم(ص) تکلیفی ثابت از زمان گذشته است (ر.ک المیزان فی تفسیر القرآن؛ طباطبایی، ۱۳۷۴، ج ۱۶: ۴۳۲)
تجلیل در خطاب
در اختصاص این وصف به پیامبر اسلام(ص) میان مفسّران اختلافنظر دیده میشود. برخی معتقدند که خداوند سبحان، از نظر ادب محاوره، احترام خاص برای خاتم انبیاء قائل است که برای انبیای پیشین چنین احترام را قائل نبوده است. انبیای گذشته را با نام مخصوص آنها خطاب میکند، امّا هرگز نام مبارک پیامبر اسلام(ص) را به عنوان «یا محمّد» بیان نمیفرماید، بلکه همیشه از ایشان با تعبیرهای تجلیلآمیز مانند: «یَا أَیُّهَا النَّبِی»، «یَا أَیُّهَاالرَّسُول» یاد میفرماید و اگر احیاناً خطاب «یَا أَیُّهَا المّزَمِّل» و «یَا أَیُّهَا المُدَثِّر» در قرآن کریم هست، ناظر به نکتهای لطیف تاریخی است؛ مثلاً درباره آدم ابوالبشر میفرماید: ﴿وَقُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ...﴾ (البقره/ ۳۵)، درباره حضرت نوح (ع) میفرماید: ﴿قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ...﴾ (هود/ ۴۶)، درباره موسی (ع) میفرماید: ﴿...یَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ﴾ (القصص/ ۳۱)، درباره عیسی (ع) میفرماید: ﴿وَإِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ...﴾ (المائده/ ۱۱۶) و در مورد داوود (ع) میفرماید: ﴿یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ...﴾ (ص/۲۶). امّا در باب رسول اکرم(ص) علاوه بر خطاب جلالتآمیز خود، به بندگان میآموزد که: ﴿لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُم بَعْضًا...: (ای مؤمنان!) شما دعای رسول و ندا کردن او را مانند ندای بین یکدیگر (بدون حفظ ادب مقام رسالت) قرار ندهید﴾ (النّور/ ۶۳). هرگاه خواستید پیامبر(ص) را صدا بزنید، او را مانند مردی عادی صدا نزنید، بلکه هم نحوه صدا زدن و هم اصل آن آمیخته با تجلیل و تکریم باشد. در مقابل، گروهی دیگر از مفسّران معتقدند مراد از «دعای رسول» خطاب کردن و صدا زدن ایشان نیست که مردم آن جناب را مثل سایر مردم صدا نزنند و نام او را محترمانه ادا کنند؛ مثلاً نگویند «یا محمّد» و «یا ابن عبدالله»، بلکه به معنای این است که پیامبر(ص) مردم را برای کاری از کارها دعوت کند، مانند دعوت ایشان به سوی ایمان و عمل صالح که همه اینها دعا و دعوت اوست. شاهد این معنا ذیل آیه است که میفرماید: ﴿... قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنکُمْ لِوَاذًا فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ: خداوند کسانى از شما را که پشت سر دیگران پنهان مىشوند و یکى پس از دیگرى فرار مىکنند، مىداند (و میشناسد)! پس آنان که فرمان او را مخالفت مىکنند، باید بترسند از اینکه فتنهاى دامنشان را بگیرد یا عذابى دردناک به آنان برسد!﴾ (النّور/ ۶۳). نیز تهدیدی که درباره مخالفت امر ایشان در ادامه آیه آمده است (ر.ک المیزان فی تفسیر القرآن؛ طباطبائی، ۱۳۷۴، ج ۱۵: ۲۳۱)
برخی دیگر محتوای آیه را یک حُکم عمومی در تمام زمینهها و برنامههای زندگی مسلمانان و سندی برای حجّت بودن سنّت رسول خدا (ص) میدانند که بر طبق این اصل همه مسلمانان موظّفاَند اوامر و نواهی پیامبر اکرم (ص) را اطاعت نمایند (ر.ک تفسیر نمونه؛ مکارم شیرازی، ۱۳۷۴، ج ۲۳: ۵۰۸)
به عقیدة مرحوم طبرسی، «دعا» در این آیه به معنای صدا زدن نیست، بلکه به معنای اوامر و نواهی پیامبر(ص) است (ر.ک؛ طبرسی، ۱۳۶۰، ج ۱۷: ۱۷۸). قرآن در چهار مورد نام پیامبر(ص) را به صراحت ذکر کرده است (ر.ک؛ آلعمران/ ۱۴۴؛ الأحزاب/ ۴۰؛ محمّد/ ۲ و الفتح/ ۲۹). علّت ذکر نام ایشان در این آیات آن است که در آیات مزبور از رسالت پیامبر سخن گفته شده است (ر.ک بحارالأنوار؛ مجلسی، ۱۳۷۲، ج ۱۶: ۴۰۰).
احمد گلستانی عراقی
|
شنبه چهارم آبان ۱۳۹۸ ساعت 15:25 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
پاسدار ارزشهای انقلاب پیامبر(ص)
نویسندگان: محمد عابدی میانجی
منبع: فرهنگ کوثر 1387 شماره 73
حوزه های تخصصی:
دریافت مقالهدریافت فایل ارجاع: RIS (پژوهیار، EndNote ، ProCite ، Reference Manager) | BibTex
چکیده
متن
نقش امر به معروف و نهی از منکر در نهضت حسینی چنان پر رنگ است که امام حسین(ع) از آغاز تا پایان نهضت، بارها به آن تصریح کرد. امام در وصیتش به محمد بن حنفیه در مدینه و در آغاز نهضت[1]، هنگام خواندن خطبه در جمع یاران حرّ ریاحی در مسیر کربلا[2] و در خطبهاش در جمع اصحابش در کربلا[3]، همواره به این حقیقت تصریح کرد که هدفش برپایی معروفها و نابودی منکرها است.
چنین تأکیدی این پرسش اساسی را مطرح میسازد که: مگر عمق و گستره جا به جایی ارزشهای اسلامی طی پنجاه سال (پس از رحلت پیامبر(ص) تا عصر امام) تا چه حد بود که امام حسین(ع) و یارانش در این راه به شهادت میرسیدند؟
یافتن پاسخ دقیق این پرسش، نیازمند این است که ابتدا با ⬅️عناصر محوری انقلاب پیامبر(ص) آشنا شویم، آن گاه عوامل آسیب رسان به این عناصر را بیابیم، در مرحله سوم جلوههای خارجی آسیبهای وارد شده را بشماریم، سپس توضیح دهیم که چرا امام و نه شخص دیگری باید چنین فداکاری از خود نشان میداد و سرانجام، آثار امر به معروف و نهی از منکر امام(ره) را برشماریم؛ آثاری که توان رفع آن آسیبها را داشته باشند.
⬇️⬇️⬇️
1. عناصر محوری انقلاب پیامبر(ص)
طلوع خورشید رسالت از مکه سرآغاز انقلابی همه جانبه در زندگی بشر در ابعاد اعتقادی، اخلاقی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی بود که در دو مرحله «ملت سازی» در مکه و «دولت سازی» در مدینه انجام شد.
1️⃣اصلاحات اعتقادی
طی این اصلاحات با گرویدن تعداد اندکی از مردم به اسلام، هسته اولیه جامعه اسلامی شکل گرفت و مسلمانان با قطع ارتباط تدریجی از جامعه جاهلی و ایجاد پیوند درون گروهی به عناصر مؤثر اعتقادی تبدیل شدند؛ هر چند به دلیل فشار مشرکان به روشهای انفعالی (هجرت، تقیّه و ...) روی آوردند. طی چند سال تحمل فشارهایی چون محاصره در شعب ابیطالب و ... دوره تکوین ملت در جهات تربیتی، اعتقادی و اخلاقی سامان یافت.
ملت جدید ارزشهایی چون:
فراخوانی به خدا و پرستش او، راستگویی، امانتداری، پیوند خویشی، و ... داشت و مهمترین دشمنانش هم سران قبائل بودند که به وضع موجود خود ، ثروت، اقتدار و سلطهشان دلبستگی داشتند. در زمینه تشکیل دولت هم انقلاب مذکور موجب شد تا به جای اینکه دولت از راه غلبه تأسیس شود، ابتدا ملتی بر پایه جهانبینی واحد شکل گیرد، آن گاه دولتی بر پایه آن بنا شود.[4]
2️⃣اصلاحات سیاسی
در انقلاب پیامبر(ص) حاکمیت مطلق مخصوص خدا بود و قرآن نقش ضد توحیدی پادشاهان و تلاشهای پیامبران برای مبارزه با آنان و ایجاد حاکمیت توحیدی را یادآور شد و از شاهان مذکور با عناوینی چون جبارین یاد کرد. تا آن موقع حکومتها با تحمیل ایجاد میشدند و هدفشان سلطنت بر مردم بود و چون چنین هدفی به زیان مردم بود، نمیتوانستند با تودههای مردم مشورت کنند و لذا استبداد پیش میآمد. تحمیلی بودن حکومتها به تعهد ناپذیری آنها هم میانجامید؛ ولی بر عکس، رسول خدا(ص) حکومتی متعهد، غیر استبدادی، خیر خواه و برآمده از عشق و خواست درونی ملت ایجاد کرد؛ به گونهای که حتی برخی توهّم کردهاند حکومت پیامبر به نصب خدا نبود و مردم، حکومت خود را به او دادند. این توهم در عین باطل بودن، گویای میزان جایگاه حکومت پیامبر(ص) در قلوب مردم است. قانونگذاری و اجرای احکام هم در حکومت جدید مبتنی بر ملاطفت، درستکاری، شرافت و ارزشمندی و خدانگری بود.
3️⃣اصلاحات اقتصادی
اسلام علاوه بر دعوت به توحید، خواهان توزیع عادلانه هم شد و با تحول اعتقادی، حیات اقتصادی جدیدی پدید آورد. بر اساس این نظام جدید، ثروت باید وسیله تولید و زندگی باشد و به عدالت تقسیم شود.
4️⃣اصلاحات نظامی
جهادی که اسلام مطرح کرد، با جنگهای پیشین که در منازعات تبهکارانه خلاصه میشد، فرق داشت. اسلام با واژه «فی سبیل الله» هدف و ماهیت جهاد را مشخص ساخت و مسلمانان را به مبارزاتی دائم برای دفع و رفع ظلم در سه شکل: دفاعی (در برابر تجاوز بیگانه)، آزادی بخش(دعوت به اسلام و دفع موانع) و داخلی(با اهل بغی) فراخواند.
5️⃣اصلاحات اجتماعی[5]
با تبدیل حکومت استبدادی به اسلامی، تضاد حاکم و محکوم از بین رفت و مالکیت مطلقه و تصرفات استبدادی هم جایگاه خود را از دست داد. ایمان به اسلام، ملتی به وجود آورد که اختلافات خود را از طریق قرآن حل میکردند؛ لذا شیوه حل اختلافات از نزاع جاهلی، به نقد همگان و امر به معروف و نهی از منکر در سایه قرآن و سنت تبدیل شد.
🖊️🖊️🖊️
2. نهضت ارتجاع، عامل آسیب رسانی به انقلاب نبوی
اسلام مثل هر پدیده دیگر همواره در معرض خطرهای خارجی و داخلی است. علاوه بر این، پیامبران برای رفع موانع هدایت و مبارزه با انحرافات، نیاز به حکومت داشتند که با قدرت همراه است. لذا در هر نهضت اصلاحی، عدهای به دلیل جاهطلبی، خود را با نظام جدید هماهنگ میسازند و در نهایت قدرت را به دست میگیرند و این واقعیتی است که در مورد انقلاب پیامبر(ص) هم روی داد.
توضیح اینکه در هر انقلابی، تحول در نیروی انسانی روی میدهد و انسانهای متحول ضامن اجرا و تداوم بخش نظام جدید میشوند؛ اما چون تحول نسبی است و اساساً برخی تحول نمیپذیرند و نیز گاه نسل جدید در تعامل با آنان دچار آلودگی میشوند، به تدریج جامعه از عناصر مؤمن تهی و از هم میپاشد.
کفار، مشرکان، اهل کتاب و منافقان از رجعتطلبان عصر رسول خدا(ص) بودند؛ اما خطر اصلی از سوی منافقان متوجه اسلام بود و آنان با رخنه در جامعه، نقش مهمی در ارتجاع بازی میکردند؛ به گونهای که امام علی(ع) فرمود:
«مسلمان نشدند، بلکه فقط اظهار مسلمانی کرده، در دل کفر را پروردند و چون یارانی یافتند، کفر پنهان خود را آشکار کردند». همین خطر دقیقاً انقلاب ما را هم تهدید میکند. مراجعه به قرآن نشان میدهد جنبش ارتجاعی از نخستین ایام نهضت نبوی به راه افتاد. لذا آیات الهی به طور گسترده به افشای تلاشهای مرتجعانه آنها (مشرکان، اهل کتاب و منافقان) پرداخت.
مرتجعان عصر رسول خدا(ص) از لحاظ اعتقادی معمولاً تکامل اعتقادی و اخلاقی نیافته بودند و لذا بر روش قبلی باقی بودند و کفر میورزیدند. به لحاظ رفتاری هم چون نمیتوانستند رفتارشان را پنهان کنند، دچار تناقض در رفتار میشدند و رسوا میگشتند. نمونهای از آن مربوط به ترک جهاد بود که خداوند بخش بزرگی از سوره توبه را در آشکار کردن ماهیت آنان در این مورد نازل کرد.[6]
این گروه از لحاظ طبقه اجتماعی هم معمولاً در شمار ثروتمندان جای داشتند.[7]
اکثر منافقان، اهل مکه بودند که دین را به اجبار پذیرفته بودند (طُلقا) و همانها سرسختترین دشمن اسلام بودند که نقش بزرگی در جریان رجعت داشتند.
از طُلقا، شاخه بنی امیه بیش از همه در فتح مکه متضرر شدند و بنابراین کوشیدند نظام پیامبر را به وضع سابق برگردانند. بنابراین خاندان بنی امیه جدیترین دشمن پیامبر(ص) بودند که به صورت تاکتیکی تسلیم قدرت آن حضرت شدند. ابن هشام مینویسد: «بسیاری از بزرگان شهر مکه هرگز مسلمان نشدند... . عباس، ابوسفیان را نزد اردوی سربازان پیامبر(ص) برد و او وحشتزده گفت: پادشاهی برادرزادهات بزرگ شده است و عباس به وی هشدار داد که این پادشاهی نیست؛ شکوه پیامبری است».[8]
ایمان نداشتن به وحی و پیامبر(ص) ویژگی مشترک حزب بنیامیه بود؛ لذا مشمول عنوان )الشّجَرَة الْمَلْعُونَة( شدند.[9]
این عده در عصر پیامبر(ص) چنان موانعی در مسیر آن حضرت ایجاد کردند که در هفت جا مورد لعنت حضرت قرار گرفتند.[10]
در مقابل، پیامبر(ص) هم سیاست روشنی در قبال آنها داشت:
امور را به آنها نمیسپرد،[11]
تنفر عمومی از آنها را ایجاد میکرد[12]
و زمینه ارتجاعی آنها را افشا میساخت؛ مانند اینکه میفرمود: «هر گاه فرزندان عاص (بنیامیه) به سی نفر برسند، مال خدا را میان خود دست به دست میکنند، بندگان خدا را بنده خود و دین خدا را مغشوش میسازند»[13]،
و حتی مشروعیت حکومت آنها را پیشاپیش نفی میکرد؛ مانند این سخن امام حسین(ع) که فرمود:
«لَقَدْ سَمِعتُ جَدّی رَسُولَ اللهِ یَقُولُ إنَّ الْخِلافَةَ مُحَرَّمَةٌ عَلی وُلْدِ أبی سُفْیانَ؛[14] از جدم رسول خدا(ص) شنیدم که خلافت بر فرزندان ابیسفیان حرام است».
💠💠💠
3. گامهای ارتجاع از رحلت پیامبر(ص) تا نهضت امام حسین(ع)
اولین جلوه واپسگرایی بعد از رحلت پیامبر(ص)، در قالب رجعت سیاسی خود را نشان داد و به روی کارآمدن نظام خلافت به جای نظام امامت که مورد تأیید خداوند بود، انجامید. حزب بنیامیه به دلیل افشاگریهای رسول اکرم(ص)، به طور مستقیم نتوانست در عرصه سیاسی و حکومتی خود را نشان دهد؛ اما دوره خلافت را باید دوره انتقالی حکومت به آنان شمرد؛ زیرا آنان در این دوره به تدریج خود را در ارکان حکومت وارد کردند.
رجعت به نظام خلافت به جای نظام امامت موجب شد تا مدیریت نظام حکومتی از دست ائمه(ع) خارج شود.[15] در همین دوره ولید بن عقبه که مشمول آیه )إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیّنُوا أنْ تُصیبُوا قَوْمًا بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ( [16] بود، وارد دستگاه حکومت شد.[17]
معاویه در عصر عمر در حالی که کارگزاران، پشت سر هم عوض میشدند، برای همیشه در منصب خود ماند. اما در دوره خلیفه سوم که با شجره خبیثه ارتباط نسبی داشت، آنان توانستند بخشهای عمده حاکمیت را تسخیر کنند.[18]
به هر حال، از ماه صفر سال 11 تا 36ق (25سال) امویها توانستند به اوج نفوذ در حاکمیت برسند.
اما حکومت امام علی(ع) (36ق) مانع بزرگی برای آنها ایجاد کرد؛ لذا طی چهار سال و هفت ماه حکومت امام علی(ع) به تعارض شدید با امام روی آوردند. امام تمام مدت حکومت را صرف مبارزه با مرتجعان کرد و کوشید به وظیفه ضد رجعت خود عمل کند؛ رجعتی که از سقیفه آغاز شده بود. او صراحتاً میفرمود:
«... وقتی خدا پیامبرش را نزد خود برد، گروهی به گذشته جاهلی خود برگشتند و با پیمودن راههای گوناگون به گمراهی دچار شدند و به دوستان منحرف خود پیوستند و از دوستی با مؤمنان که به آن امر شده بودند، بریدند و بنیان اسلامی را تغییر دادند و در جای دیگری بنیان نهادند...».[19]
امام حسن(ع) هم تا سال 41ق به جنگ با این گروهها پرداخت؛ ولی به دلیل همراهی نکردن مردم، نیرنگ زدن آنان و نداشتن همراهان مخلص ، ناچار به صلح شد و مانع کشته شدن بازمانده مؤمنان و قطع ریشه اسلام واقعی شد.[20]
امام حسین(ع) نیز بعد از شهادت برادر بزرگوارش امام حسن(ع)، جهاد غیر مسلحانه را پیگرفت و به رغم تقاضاهای فراوان، حاضر به جنگ نشد. مشکل اساسی از آنجا آغاز شد که یزید با به دست گرفتن قدرت بعد از پدر، کوشید همین باقیمانده و اقلیت امت راستین و نماینده نظام امامت را هم از بین ببرد و به کلی بساط ارزشهای اسلامی را برچیند و به ارتجاع کامل و بیبازگشت تحقق کامل ببخشد. بسیاری از محققان از کنار این جمله امام حسین(ع): «وَعَلَی الاسلامِ السَّلامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الاُمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ یَزیدَ»[21] به راحتی گذشتهاند؛ در حالی که این جمله دقیقاً بیان میکند که دلیل تغییر روش مبارزه ضد ارتجاعی از صلح به مبارزه و امر به معروف و نهی از منکر، این است که در صورت تثبیت حکومت یزید، اسلام به کلی از بین خواهد رفت و هیج روزنه امیدی، مثل عصر امام حسن(ع) باقی نخواهد ماند.
⏹️⏹️⏹️
4. آثار ارتجاع در جامعه اسلامی
طی مدت پنجاه سال، تمام عناصر اصلی انقلاب پیامبر(ص) دچار آسیب شدند. عنصر اعتقادی چنان آسیب دید که در بعد تشکیل دولت، به جای برقراری حکومت بر جهانبینی الهی و ملت سازی، بار دیگر حکومت سلطنتی و موروثی مطرح شد و در بخش سیاسی، به جای حاکمیت مطلق خدا و قرآن و رسول خدا(ص) و اولیای امر(ع) (منصوبان الهی)، استبداد و استثمار و سلطه بر ملت، اصل قرار گرفت و بر پایه باور نداشتن خدا و پیامبر(ص) اصل سلطه مورد توجه واقع شد. از لحاظ اقتصادی، چرخه توزیع عادلانه به کلی مختل گشت و جهاد که تنها با انگیزه «فی سبیل الله» بود، ابزار منازعات تبهکارانه، کشورگشایی، غنیمت طلبی و لذت جویی گردید. در بعد اجتماعی هم عنصر امر به معروف و نهی از منکر به کلی مطرود و متروک گشت. در کلمات امام حسین(ع) به تک تک آسیبهای بالا اشاره شده. برخی از سخنان امام گویای این حقیقت است که تمام رگهای انقلاب پیامبر(ص) آسیب دیده است؛ مانند:
«إنّی أدَعْوُکُمْ إلَی اللهِ وَ نَبِیِّهِ فَإنَّ السُّنَّةَ قَدْ أمیتَتْ فَإنْ تُجیبُوا دَعْوَتی وَ تُطیعُوا أمْری أهدِِکُمْ سَبیلَ الرَّشادِ[22] شما را به سوی خدا و رسولش فرامیخوانم که سنّت او را کشتهاند. پس اگر دعوتم را اجابت و امر مرا اطاعت کنید، شما را به راه راست هدایت میکنم».
امام این سخن را در ضمن نامهای به سران و اشراف بصره فرموده بود. آن حضرت در سخنی دیگر گستردگی جا به جایی در ارزشها را چنین یادآور شد:
«میدانید که این قوم، پیرو شیطان شده و از پیروی خدای رحمان سرتافته و فساد را آشکار ساخته و حدود الهی را تعطیل کرده و اموال عمومی را برای خود برگزیده و حرام خدا را حلال و حلالش را حرام کردهاند».[23]
«شما میبینید که پیمانهای خدا شکسته شده است و نگران نمیشوید، با اینکه برای نقض پیمان پدران خود به هراس میافتید! میبینید پیمان رسول خدا(ص) نقض شده و کورها و لالها و از کارافتادهها در شهرها رها شدهاند و مورد ترحم قرار نمیگیرند ...».[24]
امام در سخنان دیگر خود به انحرافات اقتصادی مانند رواج حرام خواری اشاره میفرماید. آن حضرت خطاب به لشکر عمر سعد فرمود:
«همه شما از من سرپیچی میکنید و ناشنوایید؛ زیرا بخششهایتان در حرام و شکمهای شما از حرام پر شده است».[25]
در بعد سیاست هم سخنان بسیاری از امام حسین(ع) نقل شده که بر جا به جایی ارزشها و تحقق ارتجاع دلالت میکند؛ مانند اینکه فرمود:
«ما ... سزاوارترین مردم به جانشینی او (پیامبر(ص)) بودیم. دیگران بر ما سبقت گرفتند و ما تسلیم شدیم. ما تفرقه را نخواستیم و به عافیت پاسخ دادیم؛ در حالی که میدانستیم برحق ولایت از متولیان آن سزاوارتریم».[26]
امام حتی طی نامهای، معاویه را مورد خطاب قرار داد و فرمود:
«فرزند خود را که جوانی شرابخوار و سگباز است، جانشین خود کردی. پس در امانت، خیانت روا داشتی و زیردستان خود را به تباهی کشاندی».[27]
و فرمود: از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: «اگر معاویه را به منبر من دیدید، شکمش را بشکافید! به خدا سوگند! اهل مدینه او را بر منبر جدم دیدند و به فرمان رسول خدا(ص) عمل نکردند. از این رو، خدا آنان را گرفتار یزید کرد».[28]
و فرمود: «رسول خدا(ص) در زمان حیاتش فرمود: هر که فرمانروایی ستمگری را ببیند که حرامهای خدا را حلال میشمرد ، پیمان خدا را میشکند، با سنّت پیامبر مخالفت میورزد و با بندگان خدا با تجاوز رفتار میکند، ولی با گفتار و رفتارش بر او نشورد، خدا را میسزد که او را در جایگاه آن ستمگر درآورد».[29]
آثار ارتجاع حتی در حوزه اجتماعی هم آشکار شد؛ به گونهای که در روابط اجتماعی گویی اصلی به نام امر به معروف و نهی از منکر مطرح نیست یا اینکه حوزه آن به سطح امور فردی کاهش یافته است. امام به خواص و نخبگان عصر خود فرمود:
«ای گروه نیرومند! دستهای هستید که به دانستن مشهور و به خیرخواهی معروف هستید و به وسیله خدا در دل مردم ابهتی دارید که شرافتمند از آن حساب میبرد... . آیا اینها همه برای آن نیست که امید دارند به حق خدا قیام کنید؛ هر چند از بیشتر حقوق الهی کوتاهی کردهاید و به پندار خود حق خویش را گرفتهاید؟ همه اینها از اموری است که خدا شما را به آن امر کرده است؛ همان نهی و بازداری، ولی شما از آن غافل هستید».[30]
5. شایستگی امام برای قیام امر به معروف و نهی از منکر
اینک نوبت آن است که بپرسیم: چرا امام حسین(ع) برای امر به معروف و نهی از منکر به پاخاست و خود را اولی و شایسته پرچمداری نهضت امر به «معروفهای انقلاب نبوی» و نهی از «منکرهای مرتجعان» میدانست و میفرمود: «إنِّی أحَّقُّ بِهذا الْأمرِ لِقَرابَتی مِنْ رَسُول اللهِ(ص)؛ من به این کار به خاطر قرابت با رسول خدا(ص) سزاوارترم»؟[31] جالب اینکه امام در جای دیگر به آیهای استناد کرده که بر ولایت برخی مؤمنان بر برخی دیگر برای امر به معروف و نهی از منکر دلالت دارد.[32]
الف) وظایف اصلی رسول الله(ص)
ایجاد اسلام به اذن الهی، ترویج و تبیین و تفسیر قرآن و اجرای شریعت اسلامی بر عهده رسول خدا(ص) بود. به طور خلاصه، آن حضرت مرجعی مصون از خطا در عرصه سیاسی و حکومتی و علمی به شمار میرفت و در سایه این خصوصیات توانست بدون خطا، اسلام را عرضه دارد و بدون هر گونه انحراف آن را ترویج، تبیین، تفسیر و اجرا و حکم کند. آیاتی چون: )إنَّما وَلِیّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الّذینَ آمَنُوا الّذینَ یُقیمُونَ الصّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ( [33] گویای مرجعیت سیاسی، آیه) ما عَلَى الرّسُولِ إِلاّ الْبَلاغُ وَ اللّهُ یَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَکْتُمُونَ( [34]و )...أنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ...( [35]، گویای مرجعیت علمی آن حضرت بود.
ب) آگاهی خدا و رسول(ص) از خطر واپسگرایی
خدا و رسول(ص) متوجه مرتجعان بودند و میدانستند آنها نهایتاً تا پیامبر(ص) زنده است، تحمل خواهند کرد و بعد از او ، نقشههای براندازانه خود را به هر قیمتی اجرا خواهند کرد تا منافع از دست رفته خود را به چنگ آورند؛ هر چند خود از آن نفعی نبرند و نسل بعد مرتجعان سود ببرند.
از این رو، هم قرآن با طرح موضوعاتی چون: «شجره خبیثه»، منافقان، یهودیان اصلاح ناپذیر، مشرکان لجوج و ... تمام توان خود را برای افشای چنین خطری به خرج داد و هم رسول خدا با سیره عملی خود مردم را متوجه شجره خبیثه بنیامیه و ... کرد و با افشاگری علیه آنان و ایجاد تنفر، نفی مشروعیت و ... کوشید این زمینهها را به حداقل کارایی برساند.
ج) طراحی نظام امامت (نظام ضد ارتجاعی)
آنچه میتوانست موجب اکمال و اتمام دین اسلام و حفاظت آن از هر آسیب جدی شود، طراحی نظام جانشینی بود که در سایه آن، وظیفه مهم رسول خدا(ص) (مرجعیت معصومانه علمی و سیاسی) انجام میپذیرفت. از این رو، از سوی خداوند اعلام شد تا امام، رهبری نهضت ضد ارتجاعی را بعد از رسول خدا(ص) عهدهدار شود و این به معنای اکمال و اتمام دین الهی برای تداوم جاوید انقلاب رسول خدا(ص) و تحقق وعده الهی مبنی بر خاتمیت دین اسلام بود.
این موضوع، هم در قرآن آیه )الْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی( [36] و هم در سیره و تاریخ (حدیث غدیر، حدیث منزلت و ...) به روشنی تبیین شد تا در مسیر تاریخ، مرتجعان هیچ استدلال منطقی برای عصیان علیه خواست الهی نداشته باشند و در صورت عصیان با حجت و دلیل دچار خشم ابدی الهی شوند. عجیب اینکه خداوند برای تداوم وظایف نظام امامت هم از آنجا که دین اسلام، اجتماعی است، امت اسلامی را هم موظف کرد تا ارزشهای نبوی را حفظ کنند.[37] در این زمینه آیاتی مهم نازل شد؛ مانند: )کُنْتُمْ خَیْرَ أمّةٍ أخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر( [38]؛ «شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدید آمدهاید؛ امر به معروف و نهی از منکر میکنید».
در این آیه، بهترین بودن امت، مشروط به انجام امر به معروف و نهی از منکر شده است و در واقع، این آیه هشدار به مؤمنان است که در صورت ترک آن و بیتفاوتی در برابر جا به جایی ارزشهای اسلام، جامعه آنها، از برتری خود ساقط خواهد شد.[39]
د) شایستگی امام برای عهدهداری رهبری
چنان که بیان شد، اولویتی که امام برای پرچمداری امر به معروف و نهی از منکر قائل بود، به خاطر اعطای مقام امامت و جانشینی رسول خدا(ص) (لِقَرابَتی مِنْ رَسُول اللهِ) بود؛ لذا میفرمود:
«کُُنّا أحَقُ النّاسِ بِمَقامِهِ فِی النّاسِ ... نَحْنُ نَعْلَمُ أنّا أحَقُّ بِذلِکَ الْحَقِّ الْمُسْتَحَقّ عَلَیْنا مِمَّنْ تَوَلَّاهُ؛[40] ما ... سزاوارترین مردم به جانشینی او (پیامبر(ص)) بودیم. دیگران بر ما سبقت گرفتند و ما تسلیم شدیم. ... . ما میدانستیم به حق ولایت، از متولیان آن سزاوارتریم».
در زیارت جامعه هم همه ائمه، ظاهر کنندگان امر و نهی خدا و امر کنندگان به معروف و نهی کنندگان از منکر معرفی شدهاند.[41]
امام حسین(ع) می فرمود: «من تنها برای اصلاح خواهی در امت جدم برخاستهام. میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم».[42]
�) نقش نظام امامت و خواست مردم
با توجه به شایستگی امام و بروز فسادهای عمیقی که قبلاً توضیح دادیم، ضروری بود که رهبری نهضت ضد ارتجاعی، نقش خود را ایفا کند و امام علی(ع) امام حسن و امام حسین(ع) هر سه دقیقاً همین کار را کردند. امام حسین(ع) در مورد آیه )الّذینَ إِنْ مَکّنّاهُمْ فِی اْلأَرْضِ أقامُوا الصّلاةَ وَ آتَوُا الزّکاةَ وَ أمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَةُ اْلأُمُور([43]؛ «کسانی که اگر به آنها در زمین توان دهیم، نماز را به پای میدارند و زکات میدهند و امر به معروف و نهی از منکر میکنند»، فرمود: «این آیه درباره ما اهل بیت است».[44]
نکته اساسی این است که با وجود تمام این تمهیدات، آنچه نقش اساسی دارد، خواست مردم است و اگر آنان خواهان تغییر و اصلاح نباشند، اصلاحی هم روی نخواهد داد: )إِنّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّى یُغَیِّرُوا ما بِأنْفُسِهِمْ( [45]؛ « در حقیقت خدا آنچه (سرنوشتی) را که در قومی هست، تغییر نمیدهد تا اینکه آنچه را در خودشان هست، تغییر دهند».
و) دو ویژگی مهم امام حسین(ع)
امام دارای دو ویژگی «عالم و عامل» بود که نقش مهمی در واگذاری مرجعیت علمی و سیاسی رسول خدا(ص) به وی داشت. امام علی(ع) درباره دلیل عهدهداری مقام امامت میفرمود:
«... اگر خدا از علما و دانایان پیمان نگرفته بود که بر ظلم ظالم و رنج مظلومان بیتفاوت نباشند، زمام خلافت را به دوش نمیکشیدم».[46]
امام حسین(ع) نیز چنین وضعیتی داشت. او خطاب به خداوند عرضه میداشت:
«خدایا! ... اندیشههای آنان (اولیای خود) را پایگاههای اوامر و نواهی خود قرار دادهای؛ پس هر گاه خواستههای خود را اراده کنی، آنچه را پوشیده داشتهای، از باطن آنان به جنبش میآوری ... . من به سبب تعلیم تو، آن (حقایق) را میدانم».[47]
درباره عامل و مهذب بودن آن امام هم کافی است به سخن خود حضرت توجه کنیم که فرمود:
«فَلَعَمْری مَا الْإِمامُ إِلاّ الْعامِلُ بِالْکِتابِ الْقائِمُ بِالْقِسْطِ وَ الدّائِنُ بِدینِ الْحَقّ[48] به جانم سوگند! امام نیست مگر کسی که به کتاب (قرآن) عمل کند، عدالت را به پا دارد و ملتزم به دین حق باشد».
اهل بیت(ع) مخاطبان واقعی قرآن بودند و تنها آنان صاحب فهم معصومانه از قرآن بودند؛[49] لذا باید به آن عمل میکردند که فرمان )وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ( [50] از جمله آموزههای آن بود و اجتناب جز با موضعگیری و در جبهه مقابل قرار گرفتن امکان نداشت.
6. آثار امر به معروف و نهی از منکر امام حسین(ع)
الف) نجات انقلاب نبوی از استحاله
علاوه بر آثار فردی مثل هدایت برخی اشخاص در صحنه کربلا همچون حر بن یزید ریاحی و آثار کوتاه مدت مانند قیام توّابین و مختار و ....، نهضت ضد ارتجاعی امام حسین(ع)، با امر و نهی خونین خود توانست ارکان انقلاب رسول خدا(ص) را از استحاله کامل نجات دهد و موجب تداوم و جاودانگی آن شود. ملموسترین اثر نهضت، جلوگیری از تثبیت حکومت موروثی و نژاد محور بنیامیه و جایگزینی آن با حکومت اسلام محور بود و همین اثر است که باعث شد نور امیدی برای حیات اسلام باقی بماند و «نظام امامت» تا به امروز بتواند با فروغ خود صراط مستقیم اسلامی را برای جویندگان آن روشن نگاه دارد.
کافی است تصور کنیم که اگر قیام صورت نمیگرفت و ساز وکار امر به معروف و نهی از منکر به کار گرفته نمیشد، از یک سو، حکومت موروثی بدون هیچ مانع و شبهه و در میان سکوت مرگبار تثبیت میشد و به موازات آن امکان بقای هر گونه جایگزین برای آن از بین میرفت و با تحقق خواست یزید (موروثی شدن حکومت)، امکان میدان داری و حتی تنفّس از نظام امامت گرفته میشد و این به معنای نابودی امکان تداوم انقلاب نبوی بود. امام حسین(ع) با درک دقیق همین شرایط بود که فرمود: «اگر اسلام دچار و گرفتار یزید شود، باید فاتحه اسلام را خواند». اما قیام امام و پویایی جریان ضد ارتجاعی موجب شد تا تداوم انقلاب نبوی در دراز مدت حفظ شود. توضیح اینکه خداوند چهار سنّت (شیوه الهی)دارد:
1. هر کسی در مسیر حسنات و نیکیها گام بردارد، فیض خدا به او میرسد.
2. هر امتی در مسیر حسنات و نیکیها گام بردارد، فیض خدا به آن امت میرسد.[51]
3. در قرآن نیامده که اگر هر فردی در مسیر سیئات قرار گرفت، فوراً عذاب میشود.
4. ولی اگر امتی به تمامی به سوی سیئات و پلیدی بروند، دچار عذاب و نابودی میشوند.[52]
بنابراین اگر جریان عمومی جامعه به سوی تباهی باشد، آن جامعه محکوم به مرگ است؛ اما امام با امر به معروف و نهی از منکر جامعه اسلامی را از این مرگ حتمی نجات داد و مانع عمومیت جریان تباهی شد.[53] قیامهای پی در پی بعد از عاشورا و حتی قیامهای الهام یافته از عاشورا در دوره عباسیان و ... خود گواه این امر است که نهضت امام موجب شد در طول تاریخ اسلام، همواره، در کنار جریان تباهیها، فریادهای دعوت و امر به معروفهای انقلاب نبوی هم حضور داشته باشد.
به دلیل همین کارکرد است که در روایات از افرادی که نهی از منکر یا امر به معروف نمیکنند، به عنوان «مَیِّتُ الْأحْیاءِ»[54] و مردگان در میان زندگان یاد میشود و نهضت امام موجب شد تا جامعه دچار مردگی فراگیر نشود. شهید مطهری بر اساس این دیدگاه میگفت:
«حسین بن علی(ع) قیام کرد تا نه تنها جامعه آن روز اسلامی را تکان بدهد، بلکه موجش پنج سال بعد به یک شکل اثر کند، ده سال بعد به شکل دیگری اثر بخشد، سی سال بعد به شکل دیگری، شصت سال بعد به شکل دیگری، صد سال، پانصد سال بعد به شکلهای دیگری، و بعد از هزار سال نیز الهام دهنده نهضتها باشد. این را میگویند) یُغَیِّروُا ما بِأنفُسِهِم( ».[55]
به اثر فوق از زاویهای دیگر هم باید توجه کرد. خداوند میفرماید: )کُنْتُمْ خَیْرَ أمّةٍ أخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر(؛[56] «شما بهترین امت هستید که برای مردم ظاهر شده است، شما امر به معروف و نهی از منکر میکنید».
در این آیه دلیل برتری و خیر بودن امت اسلام، امر به معروف و نهی از منکر بیان شده است و امام با قیام خود توانست امت را همچنان در مسیر خیر نگاه دارد؛ اما اینکه چرا امر به معروف و نهی از منکر، دلیل خیر امت بودن است، برای این است که موجب میشود حساسیتهای مؤمنان و امر و نهی آنها مانع استحاله ارزشهای اصلی انقلاب اسلامی پیامبر(ص) شود.
ب)احیای عملی اصل امر به معروف و نهی از منکر
بیشترین کارکرد نهضت ضد ارتجاعی امام حسین(ع) احیای عملی اصل امر به معروف و نهی از منکر در سطح جامعه بود؛ اصلی که موجب اقامه فرایض است.[57] امام در این حیطه دو کار اساسی کرد:
اول: شناساندن ارزش واقعی و سقف امر به معروف و نهی از منکر
از جمله مشکلات جامعه اسلامی جا به جا شدن اولویت و ارزش هر یک از دستورهای آن است. لذا امام علی(ع) در مورد ویژگی آخر الزمان فرمود:
«لُبِسَ الْإسلامُ لُبْسَ الْفَرو مَقْلوُباً[58] مردم اسلام را وارونه تلقی میکنند؛ همان طور که کسی پوستین را وارونه میپوشد».
موضوع اولویت، زمانی مطرح میشود که دو ارزش با هم تعارض یابند و ارزش کم اهمیت به نفع پراهمیت کنار گذاشته شود.[59] در جامعه آن روز ارزش امر به معروف و نهی از منکر دچار این فهم غلط (جا به جایی اولویت) شده بود؛ به گونهای که ارزش آن را کمتر از مال، آبرو، جان و خاندان هر فردی میدانستند؛ امری که متأسفانه در زمان ما هم هست. شهید مطهری فرمود:
«متأسفم که باید بگویم: بعضی از علمای بزرگ شیعه که از آنها چنین انتظاری نمیرفت، میگویند: مرز امر به معروف و نهی از منکر بیضرری است، نه بی مفسدهای. ضرر به جان یا مال یا آبرو نرسد؛ یعنی اگر ضرر به اینها در میان بود، امر به معروف و نهی از منکر را رها کن!»[60]
وی به حدیثی هم اشاره میکند که میفرماید: در آخر الزمان «لایُوجِبُونَ أمْراً بِمَعْروُفٍ وَ لا نَهْیاً عَنْ مُنْکرٍ إِلاّ اِذا أمِنوُا الضَّرَرَ؛ امر به معروف و نهی از منکر را واجب نمیدانند، مگر وقتی که از ضرر ایمن باشند».[61]
در عصر امام، همین دیدگاه حاکم بود و اساساً امام بارها نخبگان و اندیشمندان را به این خاطر مخاطب قرار میداد و میفرمود:
«آنها (بنی اسرائیل) از ظالمانی که در بین آنها بودند، گناه و فساد میدیدند؛ ولی به دلیل طمعورزی در آنچه از آنها به ایشان میرسید و از ترس آنچه از آن میترسیدند، آنان را نهی نمیکردند، با اینکه خدا میفرمود: از مردم نترسید و از من بترسید!». [62]
و میفرمود: «مردان و زنان مؤمن ولیّ یکدیگرند، به کارهای پسندیده امر و از کارهای زشت نهی کنند».[63]
نهضت امام نشان داد که ارزش امر به معروف و نهی از منکر بسته به موضوع آن متفاوت است، گاه موضوع چنان مهم میشود که باید جان و مال و آبرو را فدایش کرد. از این رو، آن حضرت به ابن عباس که میگفت: اگر بروی، مردم حمایت نمیکنند...، فرمود: «لایَخْفی عَلَیَّ الْأمْرُ یعنی موضوع چنان مهم است که با آگاهی، این هزینهها را میپذیرم»،[64]و میفرمود: «آیا نمیبینید به حق عمل و از باطل بازداشته نمیشود؟ در چنین شرایطی بایسته است مؤمنان خواهان دیدار خدا باشند که من چنین مرگی را جز شهادت و زندگی با ظالمان را جز ننگ و خواری نمیدانم».[65]
دوم: تبیین گستردگی مفهوم امر به معروف و نهی از منکر
شاید بتوان گفت دلیل اینکه مردم، حاضر نبودند هزینههای سنگینی برای امر به معروف و نهی از منکر بپردازند، این بود که اساساً موضوع آن را در موضوعاتی کم ارزش خلاصه کرده بودند و نهضت حسینی از لحاظ موضوع هم نشان داد که موضوعات سیاسی و حکومتی حتی براندازی حکومت فاسد هم میتواند در حوزه نهی از منکر بگنجد.
نکته عجیب اینکه به دلایل متعدد این حوزه از اول هم گسترده بود؛ ولی در عصرهای بعد به حوزه حداقلی کاهش یافت: اولاً آیه )وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أمّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ( [66] بین دو آیه قرار دارد که هر دو از تفرقه و اختلاف سخن میگویند: )وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا وَ لا تَفَرّقُوا( [67]و )لا تَکُونُوا کَالّذینَ تَفَرّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ([68].[69] [70]معنای معروف هر کار نیک و معنای منکر هر کار زشت است، لذا خداوند نفرمود: شرک، فسق، غیبت،... بلکه فرمود: منکر، که به معنای هر کار زشتی است.[71]
سخنان حضرت امام حسین(ع) نشان میدهد که این برداشت را رسول اکرم(ص) نیز داشت. از این رو، هنگامی که حرّ آن حضرت را در کربلا متوقف ساخت، امام در نامهای به بزرگان کوفه نوشت:
«حتماً میدانید رسول خدا(ص) در زمان حیاتش فرمود: هر که فرمانروای ستمگری را ببیند که حرامهای خدا را حلال میشمرد، پیمان خدا را میشکند، با سنّت پیامبر(ص) مخالفت میورزد و با بندگان خدا به تجاوز رفتار میکند، ولی با گفتار و رفتارش بر او نشورد، خدا را میسزد که او را در جایگاه آن ستمگر درآورد».[72]
امام با چنین دیدگاهی بود که علیه حکومت به پا خاست و فرمود:
«إنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الإصْلاح من أمَّةِ جَدّی أریدُ أَنْ آمُرَ بالْمَعْروُفِ و أنْهی عَنِ المُنْکَرِ».[73]
بنابراین امام در این حوزه نیز قلمرو گسترده امر به معروف و نهی از منکر را تبیین کرد. به این ترتیب ، با احیای عملی امر به معروف و نهی از منکر در دو بخش ارزش و گستره واقعی، برای آیندگان چنان الگوسازی شفافی طراحی شد که تا ابد در کنار تمام جریانهای ارتجاعی، همواره فریادهای خروشان ضد ارتجاعی بسان مانعی بزرگ عمل خواهد کرد، انشاء الله.
پینوشتها
[1] . مقتل الحسین(ع)، عبدالرزاق مقرّم، ص156؛ بحارالانوار، ج44، ص329.
[2] . مقتل الحسین(ع)، عبدالرزاق مقرم، ص218؛ بحارالانوار، ج44، ص381.
[3] . . مقتل الحسین(ع)، عبدالرزاق مقرم، ص232؛ احقاق الحق، ج11، ص605؛ بحارالانوار، ج44، ص381.
[4] . درباره این اصطلاح، ر.ک: حماسه حسینی، شهید مرتضی مطهری، ص169ـ170.
[5] . ر.ک: انقلاب اسلامی، جلال الدین فارسی، بخش اول.
[6] . توبه/45ـ49.
[7] . همان.
[8] . سیره ابن هشام، ج4، ص20ـ23.
[9] . اسراء /60؛ ر.ک: حماسه حسینی، ج1، ص264.
[10] . بحارالانوار، ج44، ص70-86.
[11] . حماسه حسینی، ج2، ص264.
[12] . الامالی، صدوق، ص117؛ مقتل الحسین(ع)، خوارزمی، ج1، ص162.
[13] . نهج البلاغه، خطبه 128، به نقل از رسول اکرم(ص).
[14] . الامالی، صدوق، ص130؛ بحارالانوار، ج44، ص312و326.
[15] . الاحتجاج، ج1، ص292.
[16] . حجرات /6.
[17] . تاریخ ابن اثیر، ج3، ص82
[18] . موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص122؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج3، ص411.
[19] . نهج البلاغه، خطبه 150.
[20] . الامالی، طوسی، ص561؛ بحارالانوار، ج44، ص147.
[21] . مقتل الحسین(ع) ، عبدالرزاق مقرم، ص146.
[22] . بحارالانوار، ج44، ص340.
[23] . مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص234.
[24] . بحارالانوار، ج100، ص79.
[25] . مقتل الحسین، خوارزمی، ج2، ص6.
[26] . تاریخ طبری، ج3، ص280؛ بحارالانوار، ج44، ص340.
[27] . دعائم الاسلام، ج2، ص133.
[28] . مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص184.
[29] . بحارالانوار، ج44، ص381.
[30] . تحف العقول، ص169.
[31] . مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص234
[32] . توبه/71؛ تحف العقول، ص168ـ169.
[33] . مائده/55.
[34] . مائده /99؛ نور /54؛ عنکبوت /18.
[35] . نحل /44.
[36] . مائده /3.
[37] . چنان که رسول خدا(ص) فرمود: «کُلُّکُمْ راعٍ وَ کُلُّکُم مَسْئُولٌ عَنْ رَعیتِهِ». جامع الصغیر، سیوطی، ص95؛ بحارالانوار، ج72، ص38.
[38] . آل عمران /110.
[39] . حماسه حسینی، ج2، ص49.
[40] . بحارالانوار، ج44، ص340.
[41] . «اَلسَّلامُ عَلَی الْمُظْهِرینَ لِأََمْرِ اللهِ وَ نَهْیِهِ»؛ «وَ اَمَرْتُمْ بِالْمَعْروُفِ وَ نَهَیْتُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ».
[42] . بحارالانوار، ج44، ص329.
[43] . حج /41.
[44] . بحارالانوار، ج24، ص166.
[45] . رعد/11؛ ر.ک: انفال/53.
[46] . نهج البلاغه، خطبه3؛ حماسه حسینی، ج2، ص275.
[47] . منهج الدعوات، ص48؛ بحارالانوار، ج85، ص214.
[48] . الارشاد، مفید، ص204.
[49] . واقعه/79: )لایمسه ألاّ المطهّرون(.
[50] . نحل /36.
[51] . طلاق/2: ) مَنْ یَتّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا(.
[52] . اعراف/6: )کَذَّبوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ(.
[53] . استاد شهید مطهری :« حسین(ع) میخواست )اِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّروُا ما بِأَنفُسِهِم ( باشد، میخواست ابتکار را بدست گیرد، دست به تغییری در اوضاع اجتماع بزند؛ همان تعبیری که خود از پیامبر اکرم(ص) به کار میبرد: «فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْلٍ و لا قَوْلٍ کانَ حَقّاً عَلیَ اللهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ»؛ حماسه حسینی، ج2، ص57.
[54] . بحارالانوار، ج97، ص94،ح96.
[55] . حماسه حسینی، ج2، ص58.
[56] . آل عمران / 110.
[57] . «اِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْروُفِ وَ النَّهْیَ عَن الْمُنْکَرِ فَریضَةٌ عَظیمَةٌ بِها تُقامُ الفََرائِضُ».فروع کافی، ج5، ص55.
[58] . نهج البلاغه، خطبه107.
[59] . قال رسول الله(ص): «اِذَا اجْتَمَعَتْ حُرْمَتانِ تُرِکَتِ الصُّغْری لِلْکُبْری».
[60] . حماسه حسینی، ج2، ص128.
[61] . همان؛ فروع کافی، ج5، ح55.
[62] . مائده/44.
[63] . توبه/ 71.
[64] . تحف العقول، ص168.
[65] . احقاق الحق، ج11، ص605.
[66] . آل عمران /104.
[67] . آل عمران /103.
[68] . آل عمران /105.
[69] . حماسه حسینی، ج2، ص48ـ49.
[70] . حماسه حسینی، ج2، ص48ـ49.
[71] . همان، ص77. امر به معروف هم به معنای لزوم استفاده از هر وسیله مشروع است، نه صرف دستور دادن، همان، ص154.
[72] . بحارالانوار، ج44، ص381. در زمینه سخن امام درباره دستور رسول الله(ص) برای دریدن شکم معاویه بر بالای منبر رسول الله(ص)، ر.ک: مقتل الحسین(ع)، خوارزمی، ص184.
[73] . بحارالانوار، ج44، ص329
|
شنبه چهارم آبان ۱۳۹۸ ساعت 5:31 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
عزاداري جهان اسلام در شب وفات بنيانگذار توحيد
خوب، شب رحلت پيامبر عظيم الشأن اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است. شب يتيمي جهان اسلام است. امشب، همۀ جهان اسلام، عزادار و مصيبت ديده هستند. اين بنيانگذار اسلام، بنيانگذار توحيد و بنيانگذار تفكر ديني، مثل امشبي، شب آخر عمرش بود اما بيش همه، اين مصيبت بر حضرت زهراي مرضيه(سلام الله عليها)، تنها فرزند رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و يادگارش، بيش از همه بر او سخت بود. بر اميرالمرمنين(عليه السلام) و بر نوادگان پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)، امام حسن(عليه السلام) و امام حسين(عليه السلام) سخت گذشت.
مي دانيد يك انس عجيبي بين حضرت فاطمۀ زهرا(سلام الله عليها) و پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود؛ چون حضرت فاطمۀ زهرا(سلام الله عليها) پنج سال داشت كه مادرش را از دست داد. هم براي پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)، دختري كرده، هم مادري. خود پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «ام ابيها»، تو مادر من هستي؛ «فداها ابوها». يك وقتي كنار مسجد الحرام، كسي يك شكمبه اي انداخت روي پيكر پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)، قدري پيكر و جسم پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كثيف شد، ملوّس شد. حضرت آمدند منزل، خيلي صبور بود، خيلي رئوف بود، خيلي مهربان بود. همۀ اين ها را با همۀ جرم هايي كه داشتند بخشيد.
«انتِ ام ابيها»، اين تعبيررا چند جا بكار برده. آن روزي كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در مدينه بود و حضرت فاطمه(سلام الله عليها) را نمي ديد، آن روز شب نمي شد. حتماً بايد حضرت زهرا(سلام الله عليها) را مي ديد. حتماً بايد حضرت زهرا(سلام الله عليها) را ملاقات مي كرد. خيلي اين پدر و ختر ارتباطشان باهم صميمي است. خانه شان هم نزديك هم بود. حتي بعد از ازدواج، مكرر رفت و آمد مي كردند اما اين دو سه روزي كه حال پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مساعد نبود، ديگر حضرت زهراي مرضيه(سلام الله عليها) خانۀ خودش نرفت. آمده بود خانۀ پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم). نوشته اند: تا پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رنگش مي پريد و حالش بد مي شد، حضرت زهرا(سلام الله عليها) گريه مي كرد و صدا مي زد: «وا كربتا لكربتك يا ابتا يا رسول الله» تا پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) متأثر مي شد، اشك حضرت زهراي مرضيه(سلام الله عليها) جاري مي شد.
براي حضرت فاطمۀ زهرا(سلام الله عليها) با آن ارتباط وثيقي كه با پدر بزرگوارش دارد، خيلي سخت است. لذا مثل امشب و فردايي كنار بستر بابا تكان نخورد، نشسته بود و صورت بابا را نگاه مي كرد. يا بقية الله يا بقية الله! انشاء الله يك شب بيست و هشتمي هم در مدينۀ منوره از نزديك، عرض ارادت كنيم. حضرت فاطمۀ زهرا(سلام الله عليها)، اميرالمؤمنين(عليه السلام)، امام حسن(عليه السلام)، امام حسين(عليه السلام)، اين ها دور پيغمبر گرامي اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بودند.
اميرالمؤمنين(عليه السلام) در نهج البلاغه فرمود: «لقد قبض رسول الله و انّ رأسه علي صدري»، پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در حالي جان داد كه سرش روي سينۀ من بود. سر حضرت را به سينه چسبانيده بود و در اين حال از دنيا رفت. بدن پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در خانه غسل داده شد، در خانه كفن شد، تشييع نشد و در حجرۀ خودش به خاك سپرده شد. انس بن مالك مي گويد: ما وقتي پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را به خاك سپرديم، سنگ لحد چيديم، خاك بر قبر فشانديم، مي گويد: من از حجره آمدم بيرون، ديدم يك خانمي كنار ديوار ايستاده، دارد گريه مي كند، دارد ناله مي زند. از صداي گريه فهميدم حضرت فاطمۀ زهرا(سلام الله عليها) است. شب بود، تاريك بود.
مي گويد: آمد جلوي حضرت و فرمود: انس، پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را به خاك سپرديد؟ عرض كردم: بله خانم. فرمود: چطور طاقت آورديد جسم پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را زير خاك كنيد؟ چطور گُل من را زير گِل قرار داديد؟ چطور خاك بر بدنش فشانديد؟ به احترام حضرت زهراي مرضيه(سلام الله عليها) اتاق را خلوت كرديم، آمديم بيرون كه وارد اتاق شد. بابا يا رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) پا شو، پاشو ببين دخترت تنها مانده. «يا ابتا سبّت عليّ مصائب لو انّها سبّت علي الايام سرن لياليا»، بابا روز حضرت فاطمه(سلام الله عليها) شب شد. بابا خوشي حضرت فاطمه(سلام الله عليها) تمام شد. بابا احترام حضرت فاطمه(سلام الله عليها) پايان پذيرفت. بابا پا شو ببين آماده شدند به خانۀ حضرت فاطمه ات(سلام الله عليها) حمله كنند. بابا پا شو ببين دخترت تنها مانده. يا حضرت فاطمة الزهرا(سلام الله عليها)، طاقت نياوردي بر بابا خاك بريزند.
ببين شما را احترام كردند، وارد اتاق شدي، نشستي كنار قبر پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اشك ريختي اما نبودي ببيني جلو چشم يتيم امام حسن(عليه السلام)، حضرت قاسم بن الحسن(عليه السلام)، جنازۀ بابايش را تير باران كردند. جلو چشم برادرانش، به خدا امام حسن(عليه السلام) غريب است. امام حسن(عليه السلام) غريب زيست و غريب مرد. غريب امروز، قبرش زائر ندارد. عرض كنم يا حضرت فاطمة الزهرا(سلام الله عليها)، جلوي چشم صغيرهايش، بدنش را تير باران كردند.
حضرت فاطمه جان(سلام الله عليها) طاقت نياوردي خاك بر بدن بابا بريزند. شما يك دختري، دختر حضرت اباعبدالله(عليه السلام) يك دختر است، آمد در قتلگاه ديد بابا نه سر در بدن دارد، قطعه قطعه، غرق خون، خودش را انداخت روي بدن. خانم شما را آزاد گذاشتند كنار قبر بابا اشك بريزي، گريه كني، خاك برداري روي سر بريزي. اما دختر حضرت اباعبدالله (عليه السلام)را باتازيانه از بدن امام حسين(عليه السلام) گرفتند. گفت: بزنيدم اما نبريدم. بزنيد، بابايم غريب است، من كنارش بمانم.
حجة الاسلام والمسلمين رفيعي
|
جمعه سوم آبان ۱۳۹۸ ساعت 5:55 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
شرح حدیثی اخلاقی از امام باقر ع توسط مقام معظم رهبری :
فِی الکافِی عَن الباقِر علیهالسلام یُنادِی مُنادیٍ فِی کُلِّ یَوم اِبنَ آدَم لِدْ لِلْموت (۱)
[حضرت امام محمد باقر علیهالسلام فرمودند: هر روز منادیای ندا میدهد که ای فرزند آدم!] متولد شو برای مردن.
یک حقیقت آشکاری که اغلب عقول مردم و اذهان مردم از آن غافل است؛ [اینکه] هر ولادتی برای فنا و نابودی است در نهایت.
وَ اجمَع لِلفَناء
گرد بیاور و جمع کن، پول را، مال را، اشیاء را، کتاب را، وسایل مطلوب زندگی را از جهات مادی، عینی، قدرت و چه و چه، همهی اینها را زحمت بکش جمع بیاور، لِلفَناء، برای اینکه از بین برود. همهاش از بین خواهد رفت.
هر آنچه که ما جمع میکنیم نابود خواهد شد. یک چند صباحی او مهمان ما است یا ما مهمان او هستیم، گاهی هم او هست ما میرویم، او هم خواهد رفت بعد از ما.
وَ ابنِ لِلخَراب
بساز برای ویران شدن و خراب شدن
این توجه دادن ما است به طبیعت این عالم، عالم فناء و عالم ماده، که همه چیز در این دنیا برای آمدن و رفتن است؛ هیچ چیزی بقاء ندارد. این را انسان توجه کند و درک کند. به یاد عاقبت کار در هنگام آغاز کار باشد. این عبرتی است برای ما. دلبستگیها را کم میکند؛ هم دلبستگی به اشیاء را، به چیزهایی که متعلق به ما است و هم دلبستگی به نفس را.
۱) الشافی، صفحهی ۸۷۶
******
نهج البلاغه حکمت 132
إِنَّ لِلَّهِ مَلَكاً يُنَادِي فِي كُلِّ يَوْم: لِدُوا لِلْمَوْتِ، وَاجْمَعُوا لِلْفَنَاءِ، وَابْنُوا لِلْخَرَابِ.
امام(عليه السلام) فرمود: خداوند فرشته اى دارد كه همه روز بانگ مى زند بزاييد براى مردن، و گردآورى كنيد براى فنا، و بنا كنيد براى ويران شدن!
💠شرح و تفسير
پيام فرشته الهى
امام(عليه السلام) در اين كلام حكيمانه كوتاه و پربار به سرنوشت انسان ها و مواهب و نعمت هاى آنها اشاره كرده مى فرمايد: «خداوند فرشته اى دارد كه همه روز بانگ مى زند بزاييد براى مردن و گردآوريد براى فنا و بنا كنيد براى ويران شدن».
لام در «لِلْمَوْتِ» و «لِلْفَناءِ» و «لِلْخَرابِ» لام سببيّه نيست، بلكه لام غايت است; يعنى فرزند بزاييد ولى عاقبتش مرگ است و اموال گردآورى كنيد سرانجامش فناست و بناهاى پرشكوه برپا سازيد عاقبت آن ويرانى است.
شبيه چيزى است كه در قرآن مجيد در داستان فرعون و همسرش به هنگام گرفتن قنداقه موسى از آب نيل آمده است «(فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوّاً); (هنگامى كه مادرش به فرمان خدا او را به دريا افكند) خاندان فرعون او را (از آب) گرفتند، تا سرانجام دشمن آنان و مايه اندوهشان گردد» يعنى عاقبت كار چنين شد.
🖌️اشاره امام بر سه چیز
در حقيقت امام روى سه چيز از مهم ترين مواهب زندگى دنيا انگشت گذارده و سرانجام همه آنها را روشن ساخت: فرزندان كه عزيزترين سرمايه انسان اند و اموال كه براى آن زحمت فراوان مى كشد و بناهاى مجلل كه گاه قسمت عمده عمر خود را صرف آن مى كند.
🖋️همه چیز فانی است مگر:
امام مى فرمايد: هيچ يك از اينها بقا و دوامى ندارد و سرانجام گرد و غبار فنا بر روى همه آنها مى نشيند تنها چيزى كه براى انسان باقى مى ماند اعمال خير و نيكى هاست كه نزد خدا ذخيره مى شود، قرآن مى گويد: «(مَا عِنْدَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِنْدَ اللهِ بَاق); آنچه نزد شماست از ميان مى رود و آنچه نزد خداست باقى مى ماند».
در اين كه آيا واقعاً فرشته اى فرياد مى زند و ما صداى او را نمى شنويم يا زبان حال جهان آفرينش و طبيعت دنياست يا صدايى است كه از جان و فطرت و عقل ما بر مى خيزد و ملك اشاره به آن است، محلّ گفتوگو است.
كسانى كه آن را تفسير به طبيعت دنيا و مانند آن كرده اند دليلشان اين است كه اگر واقعاً ملكى صدا بزند و ما نداى او را نشنويم چه فايده اى مى تواند داشته باشد؟; ولى به اين ايراد مى توان پاسخ داد كه وقتى نداى آن ملك به وسيله اولياءالله براى ما نقل شود تأثيرش واضح است مثل اين كه ما براى كسى نقل كنيم كه فرزندت را در فلان شهر ديديم كه فرياد مى زد مرا يارى كنيد.
در اين گونه موارد صداى شخص غائب به وسيله شخص حاضر رسيده است.
📝بهترین راه برای تشخیص سرنوشت
بهترين راه براى اين كه انسان سرنوشت آينده خود را تشخيص دهد آن است كه درباره پيشينيان فكر كند آنها كجا رفتند؟ اموالشان چه شد؟ و كاخ هايشان به چه سرنوشتى گرفتار گرديد؟ قرآن مجيد درباره كافران و منافقان در آيه ۶۹ سوره توبه مى فرمايد: «(كَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ كَانُوا أَشَدَّ مِنْكُمْ قُوَّةً وَأَكْثَرَ أَمْوَالا وَأَوْلاَداً); (شما منافقان،) همانند كسانى هستيد كه قبل از شما بودند، (و راه انفاق پيمودند; بلكه) آنها از شما نيرومندتر، و اموال و فرزندانشان بيشتر بود» (ديديد سرنوشت آنها چه شد؟) سرنوشت خود را بر آنها قياس كنيد.
🔴خطاب بین انسان محتضر و اموال، فرزندان و اعمالش
در حديثى در كتاب شريف كافى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم فرزند آدم هنگامى كه در آخرين روز دنيا و اولين روز آخرت قرار مى گيرد اموال و فرزندان و اعمال او در برابرش مجسم مى شوند
1️⃣رو به اموالش مى كند و مى گويد به خدا سوگند من نسبت به تو حريص و بخيل بودم الان سهم من نزد تو چيست؟ مى گويد: «خُذْ مِنّي كَفَنَكَ; تنها كفن خود را مى توانى از من بگيرى»
2️⃣رو به فرزندانش مى كند و مى گويد شما را دوست مى داشتم و از شما حمايت مى كردم من چه سهمى نزد شما دارم؟ مى گويند: تو را به قبرت مى بريم و پنهان مى كنيم
3️⃣رو به سوى عملش مى كند و مى گويد به خدا سوگند من نسبت به تو بى اعتنا بودم و تو بر من سنگين بودى چه چيز نزد تو دارم؟ عملش مى گويد: من همنشين تو در قبر و روز قيامت هستم تا من و تو به پيشگاه پروردگار عرضه شويم.
(سپس امام(عليه السلام) فرمود: اگر آن شخص ولىّ خدا بوده سرنوشت بسيار خوبى دارد و اگر دشمن خدا بوده به عذاب دردناكى مبتلا مى شود).
شاعر معروف عرب ابوالعتائيه از كلام حكيمانه امام بهره گرفته و مى گويد: لِدُوا لِلْمَوت وَابْنُوا لِلْخَرابِ *** فَكُلُّكُمْ يَصيرُ إلى ذِهابِ لِمَنْ نَبْني وَنَحْنُ إلى تُراب *** نَصيرُ كَما خُلِقْنا مِنْ تُراب؟ براى مرگ بزاييد و براى ويرانى بنا كنيد كه همه شما در مسير رفتن هستيد براى چه كسى بنا مى كنيم در حالى كه ما به سوى خاك مى رويم و همان گونه كه از خاك آفريده شديم به خاك باز مى گرديم.
|
جمعه سوم آبان ۱۳۹۸ ساعت 5:35 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
#تلنگر
👈اسلام دینی است که…
🌷صدای تو را تنظیم می کند:
"ﻭَﺍﻏْﻀُﺾْ ﻣِﻦْ ﺻَﻮْﺗِﻚ"
(و از صدای خود بکاه و هرگز فریاد نزن)
🌸و راه رفتن تو را تنظیم می کند:
"ﻭَﻟَﺎ ﺗَﻤْﺶِ ﻓِﻲ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻣَﺮَﺣًﺎ"
(و مغرورانه در زمین راه مرو)
🌷و نگاه تو را تنیظیم می کند:
"ﻟَﺎ ﺗَﻤُﺪَّﻥَّ ﻋَﻴْﻨَﻴْﻚ"
(پس هرگز چشم خود را ندوز)
🌸و گوش تو را تنظیم میکند:
"ﻭَﻟَﺎ ﺗَﺠَﺴَّﺴُﻮﺍ"
(و تجسس نکنید)
🌷و غذای تو را تنظیم میکند:
"ﻭَﻟَﺎ ﺗُﺴْﺮِﻓُﻮﺍ"
(و اسراف نکنید)
🌸و سخن گفتن تو را تنظیم می کند:
"ﻭَ ﻗُﻮﻟُﻮﺍ ﻟِﻠﻨَﺎﺱ ﺣُﺴْﻨَﺎ"
(و با مردم به نیکی سخن بگو)
🌷ﺍﺳﻼﻡ برنامه ی ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻨﻈﻴﻢ می ﻛﻨﺪ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺳﻌﺎﺩﺗﻤﻨﺪﻯ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﭘﺪﻳﺪ می آورد.😊
☝️بزرگترین افتخار ما دین ماست...
🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸
|
پنجشنبه دوم آبان ۱۳۹۸ ساعت 18:14 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
دو واقعه بزرگ، بعثت پیامبر آخرالزمان و ظهور منجی آخرالزمان (عج)،نقطه عطف سرنوشت بشریت
دو واقعه بزرگ، بعثت پیامبر آخرالزمان و ظهور منجی آخرالزمان (عج)،نقطه عطف سرنوشت بشریت
تورق در کتب پیشینیان و بررسی پیشگوییهایی موجود در کتاب مقدس، این مهم را نشان میدهد که دو واقعه بزرگ، به عنوان نقطه عطف سرنوشت بشریت، عنوان شدهاست و با مضامین و عبارات مختلف، به پیشگویی در مورد آنها پرداختهشدهاست. یکی از این دو واقعه بعثت پیامبر آخرالزمان و دیگری ظهور منجی آخرالزمان و رسیدن تاریخ بشر به مدینه فاضله الهی است.
پیشگویی این دو واقعه ما را برآن داشت تا پس از بررسیهای در میان روایات دینی شباهتهای عجیب و فراوانی ویژگیهای بعثت و ظهور از لحاظ بستر اجتماعی، فرهنگی و اعتقادی بیابیم.
این نوشتار کوتاه در نظر دارد به صورت اجمالی به بررسی برخی از این شباهتها و تفاوتها بپردازد.
شباهت
• شاید بتوان وجود جاهلیت در عرصه اجتماعی را اولین و مهمترین شباهت میان عصر بعثت و عصر منتهی به ظهور دانست. یعنی پیش از ظهور مانند عصر بعثت جاهلیتی عمیق اما این بار مدرن سراسر جهان را فراخواهد گرفت و تنها منجی الهی میتواند به آن پایان دهد.
• شباهبت دیگر، بحث غربت اسلام است؛ چنانکه در حدیثی پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «اسلام آغازش با غربت بود و باز غریب خواهد شد و خوش به حال کسانی که غریب اند.»(۱)
در تفسیر این حدیث که باز اسلام به غربت باز خواهد گشت، گفته میشود این ناظر به دوران قبل از ظهور و در آستانه ظهور است، یعنی همانطور که در فضای غریبانه و شرک آلود عربستان، پیامبر (ص) برانگیخته شده و اسلام را با سختیهای بسیار توسعه و ترویج دادند، اسلام دوباره به دلیل انحرافات و اینکه امت به بیانات قرآن و سنت عمل نمیکنند، غریب و ضعیف میشود و در عصر آمدن امام عصر (عج)، اسلام در یک ضعف و غربت قرار میگیرد.
بایدگفت منظور از غربت این است که کسانی که تبلیغ اسلام راستین را میکنند در اقلیت قرار میگیرند و علیرغم تلاشهای فراوان غریب هستند، همانطور که در دوران کنونی کسانی که خود را خادم حرمین شریفین میدانند سررشته تمام خونریزیها در منطقه و حتی جهان هستند.
• بعثت و ظهور را باید دو انقلاب بزرگ اسلامی دانست که برای احیاگری توحید به وقوع پیوسته و می پیوندد. بنابراین باید گفت پیامبر فردی از بین مردم بود که جامعه خود محور را خدامحور کرد که این موضوع در زمان ظهور امام زمان (عج) محقق میشود.
• هدف بعثت رسول خدا (ص) این بود که فکر و اندیشه مردم، قرآنی شود و در حقیقت زیبایی ظهور این است که مردم بر اساس قرآن میاندیشند یعنی یقین پیدا میکنند عزت به دست خداست.
• در زمینه چگونگی حکومت، باید گفت مطابق با روایات اسلامی امام مهدی (عج) سیره و سنت پیامبر (ص) را احیا میکنند یعنی امام عصر (عج) در وقت ظهور هر آنچه از قرآن و سنت نبوی فراموش شده و به حاشیه رفته است را زنده و عملی میکنند؛ بنابراین، از نظر نوع و اصول حکومت شبیه حکومت نبوی است؛ به عبارت بهتر همان طور که مردم در جنگها شرکت کرده و حکومت را حفظ میکردند در عصر ظهور این مردم اند که باید به میدان بیایند و طبق قانون کلی قرآن که تصریح می کند: «مردم باید برای عدالت به پا خیزند»، در حکومت جهانی حضرت حجت (عج) این مردم اند که باید قسط را اقامه کنند.
از این رو و بنابر روایات، مردم در عصر ظهور نقش مهمی دارند و باید امام عصر (عج) را یاری کنند، و این یکی از مهمترین شباهتهای حکومت نبوی و مهدوی است.
• بررسی احادیث نشان از این دارد که دوران قبل از بعثت پیامبر (ص) کسانی که مژده ظهور پیامبر آخرالزمان را میدادند با تمسخر از سوی افراد غیرمطلع و نادان مواجه میشدند اما دیری نگذشت که حقیقت این بشارت به وقوع پیوست و انکارکنندگان را روسیاه کرد!
در موضوع ظهور حضرت حجت (عج) نیز آمدهاست که مژده دهندگان و مبشران ظهور امام مهدی (عج) توسط گروه ظالمین مورد تمسخر قرار میگیرند. بنابراین این مژده دادن و انکار حضرت (ع) نیز به عنوان شباهت عصر بعثت و عصر ظهور مطرح است.
• بهرهمندی مستضعفان از جمله برکات مبعث نورانی پیامبر اکرم (ص) بوده که در ظهور امام زمان (عج) این موضوع تحقق پیدا میکند و همانگونه که به صراحت در قرآن آمدهاست، مستضعفان وارثان زمین خواهند شد.
• هجرت عده ای از یهودیان از بیت المقدس به اطراف یثرب (مدینه کنونی) در سالهای قبل از بعثت حضرت محمد با هدف تاثیرگذاری بر چگونگی اداره حکومت آخرالزمان و حتی کارشکنی در آن، از شباهتهای عجیب میان عصر بعثت و آخرالزمان منتهی به ظهور است.
بدین معنا که صاحبنظران بر این اعتقادند که اصلیترین نگاه در تشکیل یک حکومت یهودی در منطقه خاورمیانه نگاه آخرالزمانی و با هدف باطل کارشکنی و دشمنی با منجی موعود بودهاست.
تفاوت
• در ارتباط با فرق اصلی میان بعثت پیامبر (ص) و ظهور امام مهدی (عج) باید گفت بعثت پیامبر (ص) به زمینه سازی نیاز نداشت و خداوند ایشان را بدون یاور مبعوث کرد و ایشان بتدریج و یک تن یک تن، یارانی را جمع کردند و بعد از ۱۳ سال در مدینه حکومت تشکیل دادند اما در ارتباط با امام عصر (عج) این مردم هستند که باید زمینه ساز بوده و فرامین ایشان را انجام داده و یارانی را پرورش دهند؛ از این رو، نمی توان گفت ظهور همچون بعثت است که حضرت مهدی (عج) یار جمع کنند و بعد حکومت تشکیل دهند.
• از این رو در روایات است که اگر یاران حضرت (عج) کامل شوند ایشان ظهور میکنند، بنابراین برای ظهور امام عصر (عج)، مردم باید قدم پیش بگذارند و آمادگی خود را به اثبات برسانند.
• تفاوت دیگر، مربوط به موضوع پذیرش عمومی است یعنی در بعث انبیاء بحث پذیرش عمومی و اینکه مردم باید آماده پذیرش باشند به عنوان شرط نبوت لحاظ نشده از این رو، خداوند رسولان را در جامعه ای کاملا ظالم و غافل مبعوث میکرد تا پیامبران کم کم با تبلیغ، هم یاران را جمع و هم فضای جامعه را آماده کنند اما در رابطه با ظهور امام زمان (عج) اینطور نیست یعنی باید هر دوی این موارد را مردم ایجاد کنند یعنی هم تربیت یاران و هم زمینه سازی برای پذیرش و این تفاوت بعثت با ظهور است. آنچنان که در روایات است که مردم حکومت را برای حاکمیت ایشان آماده کنند تا حضرت (عج) بیایند و گام های اصلی را بردارند و ایشان در شرایطی ظهور می کنند که اکثریت جامعه مهیای پذیرش این ظهور و حکومت جهانی ایشان باشند آنهم مشتاقانه و با عطش.
امیداست خداوند ما را زمینهسازان خیر ظهور قرار دهد(ان شاءالله)
فهرست منابع:
۱) شیخ صدوق/ کمال الدین / منبع:سایت مصاف ایرانیان / سایت استاد رافعی پور
|
پنجشنبه دوم آبان ۱۳۹۸ ساعت 6:0 | نوشته شده به دست
حسین سبزعلی
| ( )
|
پيرغلام اباعبدالله عليه السلام
” اين پيرمردي كه در انديشه جوان است
جسم بنهاده و يك پارچه جان است
حبيب عاشق امام حسين بود. روز عاشورا موقعي كه امام به نماز ايستاد، يك آدم بي دين و كور از نظر قلبي، يك آدم جامد از نظر عقيدتي، كسي كه نمي تواند نور امام را تحمل كند، جلو آمد، صدا زد: حسين، نماز نخوان، نماز تو قبول نيست.
نماز تو پذيرفته نيست. عجب! نماز حسين پذيرفته نيست! حسين مصباح الهدي است، سفينةالنجاة است؛ حسين تجسم دين است. حسين خودش نماز مجسم است. نماز ما، به او دعوت داده مي شود.
نماز او قبول نيست؟! حبيب بن مظاهر از اين جمله خيلي ناراحت شد. شمشير را برداشت تا جلوي او را بگيرد. لذا ظهر عاشورا وقت نماز به شهادت رسيد. حالا امروز با اين پيرمرد و پير غلام اباعبدالله هم ناله بشويم. خدا قسمت كند، وقتي وارد حرم امام حسين مي شوي سمت چپ مي گويند قبر حبيب است.
أنا حبيب و أبي مظهّر
فارس هيجاء و حرب تسعر
و انتم عند العديد اكثر
و نحن اعلي حجّة و اظهر
وانتم عند الوفاء أعذر
و نحن اوفي اوفي منكم و اصبر
حقا و أنمي منكم و اعذر(1)
گفت: هر كه مرا نمي شناسد، بشناسد: من حبيبم. من پير غلام حسينم. من يك عمر در خانه ي اين خاندان قدم زدم. امام حسين بچه بود، حبيب پشت سرش مي رفت كه به او نگاه كند.
من از كودكي عاشقت بوده ام
قبولم نما گرچه آلوده ام
زماني هم كه به شهادت رسيد امام حسين بالاي سرش آمد و فرمود: حبيب، خدا جزاي خير به تو بدهد. تو در يك شب قرآن را ختم مي كردي.(2) تو آدم خوبي بودي.
حبيب آن قدر براي دشمن اهميت دارد كه براي بردن سر حبيب به كوفه با هم اختلاف داشتند. يكي مي گفت: من بايد ببرم، و ديگري تلاش مي كرد او ببرد.
ساعدالله قلبك يا اباعيدالله. يا بقيةالله، آن كسي كه حامل سر بود، مي گويد: دروازه ي شام نشسته بودم، يك جوان خيره، خيره به اين سر نگاه مي كند. جوان چيه كه اين قدر به اين سر نگاه مي كني ؟ هذا رأس ابي؛ اين سر بابام حبيب است. من فرزند حبيبم. هر چه التماس كرد سر را به او ندادند.
پسر حبيب هر چه التماس كرد سر پدرش را به او ندادند. عاشقان حسين، خرابه ي شام نازدانه ي اباعبدالله سر بابا را خواست، سر را آوردند، دادند. رقيه دست هاي كوچكش را آورد، سر را برداشت: « يا ابتاه من ذالّذي أيتمني علي صغر سنّي»؛ بابا، چه كسي من را در كودكي يتيم كرد؟ بابا، چرا پيشاني ات شكسته؟! بابا چرا محاسنت خون آلود است؟! بابا، كاش چشمانم كور بود، سر بريده ات را نمي ديدم؛
« ليتني كنت و لم ار رأسك هكذا».(3)
پي نوشت:
1- بحارالانوار، ج45، ص26.
2- سوگنامه آل محمد، ص263و264؛ در كربلا چه گذشت، ص246و247.
3- سوگنامه آل محمد، ص491.
منبع: روضه هاي استاد رفيعي، ص167.”