مجموعه ای از مطالب سخنرانی و مداحی
شرح نامه 31 نهج البلاغه /عظمت رسول خدا
چهارشنبه بیست و دوم آبان ۱۳۹۸ ساعت 10:42 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه/ عظمت حضرت رسول اکرم(ص)

حضرت امیر(ع) به فرزندش امام حسن(ع) می‎فرماید: پسرم بدان هیچ‎کس از خدا همچون پیامبر اسلام خبر نیاورده است و هیچ‎کس مثل رسول اکرم(ص) احکام خدا را بیان نکرده است. بنابراین پیغمبر اسلام را به عنوان رهبر خود بپذیر و در طریق نجات وی را قائد خود انتخاب کن.

عظمت حضرت رسول اکرم(ص)

 

PDF

 

«وَاعْلَمْ یا بُنَیَّ أَنَّ اَحَداً لَمْ یُنْبِیء عَنِ اللهِ سُبْحانَه کَما اَنْبَأ عَنْهُ الرَّسُولُ فَارْضَ بِهِ رائِداً وَ اِلَی النَّجاۀِ قائِداً فَاِنّی لَمْ آلُکَ نَصِیحَۀً وَ اِنَّکَ لَنْ تَبْلُغَ فِی النَّظَرِ لِنَفْسِکَ وَ اِنِ اجْتَهَدْتَ مَبْلَغَ نَظَری لَک.»

 

در ادامه نامه حضرت امیر(ع) به فرزندش امام حسن(ع) می‎فرماید: وجود رسول اکرم(ص) را در زندگی الگو قرار بده و به او اقتدا کن.

 

قبل از توضیح این قسمت از نامه ٢ واژه را باید معنا کنیم.

 

١ـ رائد: این کلمه از ریشه رَوْد گرفته شده است این کلمه در اصل به معنای تلاش و کوشش برای پیدا کردن آب و چراگاه است سپس به هرگونه تلاش برای انجام هر چیزی گفته می‎شود و از آنجا که پیامبر اکرم(ص) در تلاش و کوشش و جستجوی سعادت برای امّت و پیروان خود بوده او را رائد می‎گویند.

 

٢ـ آل: صیغه متکلّم وحده از ریشه اَلْو گرفته شده است این کلمه در اصل به معنای کوتاهی کردن است (و جمله لم آلُک نصیحۀً) که در متن نامه آمده است به این معناست که من در هیچ نصیحت و خیرخواهی درباره تو کوتاهی نکردم.

 

مولا علی در این بخش از نامه خطاب به فرزندش اشاره به ٢ نکته مهم اشاره می‎کند: ١ـ پیامبر اسلام بهترین پیشوا و راهنماست. ٢ـ پدرت امیرالمؤمنین از هیچ کوششی برای هدایت او فروگذار نکرده است بنابراین باید برای پیروی از این ٢ پیشوا پافشاری کرد.

 

می‎فرماید: پسرم بدان هیچ‎کس از خدا همچون پیامبر اسلام خبر نیاورده است و هیچ‎کس مثل رسول اکرم(ص) احکام خدا را بیان نکرده است. بنابراین پیغمبر اسلام را به عنوان رهبر خود بپذیر و در طریق نجات وی را قائد خود انتخاب کن.

 

این تعبیر نشان می‎دهد که وحی آسمانی که بر پیغمبر اکرم نازل شد سرآمد همه وحی‎هایی است که بر انبیاء گذشته نازل شده است در آن زمان‎ها مطابق استعداد انسان‎های همان زمان وحی آسمانی نازل می‎شد و در عصر خاتم انبیا آخرین پیام‎های خدا بر قلب مبارکش وحی می‎شد مقایسه قرآن مجید با تورات و انجیل کنونی شاهد گویای این تفاوت عظیم است، در مورد معرفت خداوند و دلایل توحید و صفات پروردگار قرآن مجید مطالبی دارد که در هیچ‎یک از کتب آسمانی دیده نمی‎شود حتّی عُشری از اعشار آن هم وجود ندارد. در مورد مسائل مربوط به معاد که به گفته بعضی از محققان ٢٠٠٠ آیه در قرآن از معاد و شاخ و برگ آن سخن می‎گوید آنقدر قرآن مطلب به میان آورده که فراتر از آن تصور نمی‎شود.

 

در مباحث اخلاقی اجتماعی سیاسی و مسائل مربوط به حکومت و تاریخ پیشینیان قرآن از هر نظر پربار است به همین دلیل امام در گفتار بالا می‎فرماید احدی مانند پیامبر اسلامی وحی آسمانی را به صورت گسترده بیان نکرده است و همین دلیل انتخاب او به عنوان بهترین راهنما و پیشوا مطرح شده است باید توجه داشت که واژۀ رائد در اصل به معنای کسی است که او را برای جستجوی مرتع و آب برای چهارپایان می‎فرستند و هنگامی که آن را کشف کرد خبر می‎دهد سپس این معنا توسعه یافته و به کسانی که امور حیاتی را در اختیار انسان‎ها می‎گذارند اطلاق شده است، قائد هم در اصل به معنای کسی است که مهار ناقه را در دست می‎گیرد و آن را در مسیر راهنمایی می‎کند سپس به رهبران انسانی اطلاق شده است.

 

امام در ادامه سخن می‎افزاید من از هیچ اندرزی درباره تو کوتاهی نکردم و تو هر قدر برای آگاهی از صلاح خویش کوشش کنی به آن اندازه که من درباره تو تشخیص داده‎ام نخواهی رسید. هدف امام از این سخن آن است که فرزندش را تشویق کند به ٢ دلیل نسبت به این نصایح کاملاً پایبند باشد یکی اینکه امام بر اثر دلسوزی و محبت فوق‎العاده به او چیزی را فروگذار نکرده و دیگر اینکه فرزندش تازه کار است و هرگز نمی‎تواند آنچه را امام می‎داند و می‎بیند بداند و ببیند که گفته‎اند آنچه را جوان در آیینه می‎بیند پیر در خشت خام آن را بیند.

 

در این جملات حضرت امیر(ع) پس از تبیین و تشریح موقعیّت بشر در این دنیا و انتقال او به سرای آخرت و پس از روشن شدن حقایق و اعتبارات و آنچه که به صلاح یا فساد آدمی است و اینکه برای وصول به فلاح و رستگاری باید از نیّت صاف و صدق ضمیر و باطن برخوردار بود و پیوسته در مواقف شک و شبهه جانب احتیاط را باید گرفت و باید از سنّت‎ها و شیوه‎های عاقلانه تبعیّت نمود به مسأله حیاتی هدایت و ارشاد و مسیر سعادت و رستگاری بشر اشاره می‎کنند که برای رفع تردید و ابهام و توقّف در عمل و تصمیم باید از ارشاد و هدایت و دستگیری شخصیّتی خبیر و آگاه و مطّلع بر همه جوانب و زوایای موارد مشتبه و مجهول بهره‎مند شد و کلام او را عقل منفصل تمییز و تشخیص مبهمات دانست و او را چراغ هدایت در دل ظلمانی حوادث دانست.

 

بر اساس همین برهان و حکم عقل به متابعت اعلم و خبیر باید از رسل الهی و رهبران دینی که موارد مشکوک برای آنان به دیده دل روشن است متابعت نمود و دستور آنان را بر همه خواست‎ها و انتظارات دیگران و تشویق‎ها و تهدیدها ترجیح و برتری داد، از اینجاست که می‎فهمیم چرا علی(ع) در این فقرات، رسول خدا و اهل بیت او را بهترین و سزاوارترین افراد به هدایت و دستگیری انسان‎ها مشخص نموده است.

 

قرآن مجید می‎فرماید وَ لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ الله اُسْوَۀٌ حَسَنۀ به تحقیق در وجود رسول اکرم(ص) برای شما مسلمین الگوی بسیار پسندیده‎ای است.

 

این واقعیت قابل انکار نیست که ما مسلمانان در مورد معرفت و حتی شناخت سطحی پیامبر اکرم(ص) کوتاهی غیرقابل توجیهی کرده‎ایم این امر چه در میان اهل سنّت چه در شیعه دلایل متعددی می‎تواند داشته باشد لااقل شیعه با تعلّق خاطری که به ائمّه دارد و با ارادتی که ائمّه به پیامبر دارند نه تنها نباید از ذکر پیامبر غافل شود که باید با جدّ و جدّ بیشتری در مسیر ارادت محبت معرفت و تأسّی به پیامبر حرکت کند، روایات متعددی نزدیک به این معنا به دست ما رسیده است. امام رضا(ع) فرمود:

 

«اِنَّ رَسُولَ الله یَومَ القِیامَۀ آخِذٌ بِحُجزَۀِ الله وَ نَحْنُ آخِذُونَ بِحُجزَۀِ نَبِیِّنا وَ شِیعَتُنا آخِذُونَ بِحُجزَتِنا.»[١]

در روز قیامت پیامبر به خدا متوسّل می‎شود و ما به پیامبر اکرم متوسل می‎شویم و شیعیان ما به ما اهل بیت متوسل می‎شوند گاهی تمسّک و توسل به ائمه و به ویژه حضرت امیر یا امام حسین(ع) برای بعضی عوام جای تمسّک و توسل و تعلّق به پیامبر را تنگ کرده است در حالی که هر کدام جایگاه خود را دارند. جایگاه و مقام والای پیامبر آنقدر عظیم و عزیز است که ائمه هدی خود را وابسته و محتاج به ایشان می‎دیدند و فیض را از او می‎خواستند.

 

حضرت علی(ع) با هر عظمتی که داشتند (و ما گوشه‎ای از آن را هم نمی‎دانیم) نسبت خود با پیامبر(ص) را چنین توصیف می‎فرماید:

 

«وَ لَقَدْ کُنْتُ اَتّبِعُهُ اتِّباعَ الفصیل اَثَرَ اُمِّه.»[٢]

من مثل کودک تازه از شیر گرفته شده دنبال رسول اکرم(ص) را می‎گرفتم.

 

این حسّ کوچکی و پناه بردن به پیامبر حتی تا آخر عمر همراه حضرت امیر بود. (ما در صدد تعیین تکلیف و تعیین رتبه برای پیامبر(ص) و علی(ع) نیستیم و نمی‎توانیم هم باشیم) زیرا ایشان هر کدام ویژگی خود را دارند چنانکه حضرت رسول(ص) خود، مردم را به شأن علی(ع) آگاهی می‎ساخت اما در نظام عالم هر کلیدی در دست کسی است، اگر ما صرف‎نظر از مباحث کلامی و نظری صِرف، تنها خوبی‎های در حدّ خوبی پیامبر(ص) را بشناسیم و بشناسانیم در هر مخاطبی یک نوع جذبه نسبت به شخصیّت پیامبر(ص) ایجاد می‎شود، با پیگیری مباحثی که در این سلسله داریم.

 

مخاطبان این حقیقت را تجربه خواهند کرد، بسیاری از افراد با شناخت شخصیّت رفتار و اخلاق پیامبر(ص) مسلمان می‎شوند و اگر هم نشوند سر تعظیم و احترام فرود خواهند آورد در صدر اسلام هم بیش از اینکه مردم با سلاح پیامبر(ص) یا با مباحث نظری پیچیده‌ی پیامبر(ص) جذب شوند با جذبه‌ی شخصی پیامبر(ص) گرایش پیدا می‎کردند.

 

پیامبر حتی با سکوتش هم جذب می‎کرد چون نیروی جاذبه‌ی او ریشه در درون الهی او، مأموریت الهی او داشت.

 

حضور در فضای شناخت و معرفت پیامبر، ما را در این جذبه قرار می‎دهد، در واقع هنگامی که کسی با دل و جان در فضای شناخت پیامبر قرار می‎گیرد (مثل جلسات مذهبی یا مطالعه و...) او خود از این جاذبه بهره‎مند شده است، فقط اطلاعات او افزوده نمی‎شود بلکه در درون او تأثیر ایجاد می‎شود، کشش و گرایش پدید می‎آید، شوق و علاقه پیدا می‎شود و این چنین پیامبر خاتم، پیامبری خود را برای نسل‎های بعد از خود هم انجام می‎دهد.

 

«لِاُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ.»[٣]

برای این که شما را و هر که را این پیام به او برسد انذار می‎کنم.

 

هر چقدر فضای شناخت پیامبر به گونه‎ای باشد که ما را بیشتر به محضر ایشان ببرد، تأثیر بیشتر می‎شود زیرا نفس حضور در محضر پیامبر ارزشمند و تحوّل آفرین است قرآن یکی از راه‎های پذیرش قطعی توبه را، حضور در محضر پیامبر و استغفار در محضر ایشان و استغفار ایشان ذکر می‎کند و نیز حضور ایشان را مانع عذاب می‎داند.

 

«وَ ما کانَ اللهُ لِیُعَذِّبَهُم وَ اَنْتَ فِیهِمْ.»[٤]

خداوند ایشان را عذاب نمی‎کند تا زمانی که تو در میان آنها هستی.

 

بنابراین باید با پیامبر(ص) رابطه برقرار کرد، رابطه‎ای نزدیک و صمیمی با معرفت و محبّت فقط اطلاعات عمومی کافی نیست، باید غرق در دریای پیامبر(ص) شد به این فرمایش امام باقر(ع) توجّه کنید:

 

«فَاِنّ رسُول الله بابُ الله الذّی لایؤتی الاّ مِنْه وَ سَبیله الّذی مَنْ سَلَکه وصل اِلیَ الله عزّ و جَل وَ کانَ اَمیرالمؤمِنینْ مِن بَعدِهِ کَذلک.» [٥]

به درستی که رسول خدا باب خداست که کسی به او نمی‎رسد مگر از این در و راه خداست که اگر کسی آن را بپیماید به خدای عز و جل می‎رسد و همچنین است پس از او امیرالمؤمنین اینگونه می‎باشد.

 

این عبارت امام باقر جمله سنگینی است یعنی پیامبر را، باید سلوک کرد باید پیمود، پیامبر نه تنها راهنما به سوی خداست بلکه خودِ راه هم هست قضیه فقط حرف زدن و تبادل اطلاعات در مورد پیامبر نیست، باید پیامبر را طی کنی وارد و سالک وادی رسول الله بشوی، اگر کسی می‎خواهد با سلوک خود به خدا برسد باید پیامبر را بپیماید و سلوک کند، این مطلب بسیار عمیق‎تر از این است که بگوئیم باید تبعیّت کرد و باید پیروی نمود، به صِرف اینکه بفهمیم راه کدام است سپس بیراهه کدام است، مطلب تمام نمی‎شود.

 

باید سالک راه شویم، از قضا اینجا نیاز جدیدی به اهل بیت پیدا می‎کنیم یعنی اینکه ایشان در وادی پیامبر و پویش پیامبر راهنمای ما باشند، این نوع عرفان، عرفان اصیل است که ما را واصل به خدا می‎کند، اگر کسی بخواهد الی الحق سفر کند، سبیلش پیامبر اکرم(ص) است.

 

بنابراین پیامبر خودش مذهب است و به این ترتیب تقرّب به پیامبر خود بخشی از وظایف سالک می‎شود. اطلاعات، اطاعت، معرفت، محبّت، زیارت و تقرّب می‎آورند، قرآن برای کسانی که دنبال انتخاب راه برای رسیدن به خدا می‎گردند، مودّت قربی را معرفی کرده است.

 

پیامبر در مقام رسول الله بودنش، سبیل الله هم هست. همه‌ی مردم نیازی بیش از این که قابل وصف باشد حس می‎کنند و پیش از آن که حس شود وجود دارد. شعرا، اُدَبا، هنرمندان، عابدان، مجاهدان، سرگشتگان، ره یافتگان، توانگران، ناتوانان همه و همه من و تو هر که باشی همه در این نیاز مشترکیم.

 

پیامبر(ص) باید در قلب ما جای داشته باشد، پیامبر فقط طریق انتقال پیام نیست قرب به او خود، موضوع نیز هست که در نهایت آن هم شب زنده‎داری می‎کرد اما دعایش اجابت نمی‎شد، به نزد حضرت عیسی آمد و مسأله را مطرح کرد، حضرت عیسی تطهیر کردند و برای دریافت پاسخ نماز خواندند، خدا به ایشان وحی کرد.

 

ای عیسی بنده‌ی من از دری که باید به نزدم بیاید نیامد، او مرا می‎خواند در حالی که در قلبش نسبت به تو شک است او با همین ارتباط و دعای حضرت عیسی مشکلش حلّ و دعایش اجابت شد.[٦]

 

در دین داری ما پیامبر فقط طریقیّت ندارد، فقط یک رسانه نبودند البته رسانه بسیار رسانائی هم بودند بدون اینکه از خود کلامی را کم یا زیاد کنند، ما با اعتماد و اطمینان صد درصد به ایشان ایمان داریم.

 

«مَا یَنْطِقُ عَنِ الهَوَی اِنْ هُوَ اِلّا وَحْیٌ یُوحَی»

 

از هوای نفس سخن نمی‎گوید، سخنش وحی است ولی رسول اکرم(ص) در تدیّن ما موضوعیّت دارد، لذا نوع ارتباط و تعلّق ما به پیامبر تشکیل‎دهنده شخصیّت ما و تعیین‎کننده کیفیت تدیّن ما می‎شود، ارتباط ما با ایشان دینداری ما را کیفیت می‎دهد خود پیامبر اکرم(ص) می‎فرماید:

 

«لایُوْمِنُ اَحَدٌ حَتّی اَکُونَ اَحَبُّ اِلیهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ عِتْرَتی اَحَبُّ اِلیهِ منْ عِتْرَته.»[٧]

 

کسی مؤمن نیست مگر اینکه من نزد او از خودش محبوب‎تر باشم و عترت من نزد او از عترت خودش محبوب‎تر باشد.

 

اگر خداوند توفیق دهد و ما شناخت و معرفتمان را به پیامبر بیشتر کنیم و اصلاً به پیامبر نزدیکتر شویم، خواهیم دید که واقعاً چقدر این شخص دوست داشتنی است و پس از این مقدّمات دوست نداشتن ایشان نه تنها نشان ضعف ایمان است بلکه نشان ضعف انسانیت است و نیز افسوس می‎خوریم که چقدر از عمرمان را به بطالت گذرانده با این وجود دوست داشتنی بیگانه‎ای داشته‎ایم. شخصی بادیه‎نشین که معمولاً در جمع اصحاب نبود، خدمت پیامبر رسید و سؤال کرد؛ «یا رسول الله مَتَی قیامَ ‎السَّاعَۀِ» قیامت کی و چه زمانی بر پا می‎شود؟ وقت نماز بود، پیامبر نماز را به جا آوردند و پس از نماز سراغ سؤال‎کننده را گرفت، او خدمت رسول خدا آمد و پیامبر در جواب سؤال او فرمود: «فَما اَعْدَدْتَ لَها» برای قیامت چه اعمالی آماده کردی؟ پاسخ داد: به خدا سوگند چیز قابلی آماده نکردم نه نماز زیاد نه روزه زیاد مگر اینکه محبّت خدا و رسول را در دل دارم. حضرت در پاسخ او فرمود: «اَلْمَرْءُ مَعَ مَنْ اَحَبَّ.»

 

هر کس با محبوب خود محشور می شود. اَنَسِ بن مالک می‎گوید: هیچ زمانی مسلمین را به این اندازه خوشحال ندیدم.[٨]

 

البته اگر از ما سؤال می‎فرمودند: چه آماده کرده‎ای؟ غیر از این که می‎گفتم به شما و خانواده شما محبت دارم می‎گفتم: یا رسول الله همین چند رکعت نماز که پشت سر شما خوانده‎ام. توجّه کنید این موضوع مهمی است خیلی مهم، بالاخره روزی همه ما می‎میریم، روزی محشور می‎شویم، بد نیست قبلاً فکر کنیم که در روز قیامت احتمالاً با چه کسی محشور می‎شویم. با این حساب به نظر شما آیا لازم نیست که مراجعه به قلبمان کنیم ببینیم این دل برای که می‎تپد و چه کسی را دوست داریم، ما اگر بخواهیم به خدا تقرّب پیدا کنیم، محبت پیامبر، تو را به خدا نزدیک خواهد کرد. رسول اکرم(ص) فرمود: «مَن اَحَبَّنی اَحَبّ الله» هر که مرا دوست بدارد خدا را دوست دارد.

 

امام حسن(ع) می‎فرماید: از شخصی به نام هند بن ابی هاله خواستم که توصیف کند برایم پیامبر اعظم اسلام را «لَعَلّی اَتَعَلَّقُ بِهِ» تا به او تعلّق و علاقه پیدا کنم.

 

ما حتّی با یک مطالعه معمولی در تاریخ و رفتار پیامبر، حسّمان تغییر می‎کند و گاهی آن‎قدر این حسّ قوی می‎شود که گویا در کوچه‎های مدینه عطر پیامبر را استشمام می‎کنیم. پیروی و اطاعت از رسول خدا یک وظیفه و یک موفقیّت است. حضرت امیر می‎فرماید:

 

«اَحبّ العِبادِ اِلَی الله المُتَأسّی بِنَبیِّه وَالْمُقْتَصُّ لِاَثَرِهِ.»[٩]

 

محبوب‎ترین مردم و بندگان در نزد خداوند کسی است که پیروی از پیامبر نموده و ردّ پای او را بگیرد.

 

در لزوم اهمیّت و ارزش تأسّی و اقتدا به پیامبر اکرم، همین بس که قرآن می‎فرماید: «لَقَد کانَ لَکُمْ فِی رسول الله اُسْوَۀٌ حسنۀ.»[١٠]

 

به درستی که در زندگی و رفتار پیامبر خدا برای شما الگوی بسیار نیکوئی است.

 

اگر ما واقعاً پیامبر را الگوی دینی خود قرار دهیم، بسیار از کج‎فهمی‎ها و کم‎فهمی‎ها، افراط‎ها، تفریط‎ها و اختلافات در برداشت‎ها و رفتارهای مذهبی از بین می‎رود، چرا که ایشان معلّم نظری و عملی قرآن و اسلام بوده‎اند.

 

امّا شرط تأسّی و اقتدای به پیامبر اکرم چیست؟

 

اگر از رفتار، گفتار و عکس‎العمل‎های پیامبر حتّی در حدّ اطلاعات تاریخی به درستی مطلّع نباشیم، آیا می‎توانیم اقتدای درستی کنیم با تأسّی و پیرویمان هم دستخوش بازیچه بازی‎گردانان بیرونی و بازیگر درونی (نفس) می‎شود آیا برای دریافت بهتر از شیوه‎های تبلیغی، مدیریتی، تربیتی و سایر روش‎های پیامبر راهی جز مطالعه تاریخ آن زمان و اقوال و اعمال ایشان و سایر معصومین داریم. به راستی روش‎های جذب پیامبر چگونه بوده است و آیا برای همه اقشار یکسان بوده. پاسخ بسیاری از این سؤال‎های مشابه را باید با مطالعه سیره پیامبر بیابیم.

 

خلاصه باید قدر پیامبر اکرم(ص) را بدانیم و از خدا ممنون باشیم که ما را امّت این پیغمبر قرار داده است و ما را امّت انبیاء گذشته قرار نداد.

 

«الحَمدُلله الَّذِی جَعَلَنا مِنْ اُمَّۀِ مُحَمَّدٍ وَ لَمْ یَجْعَلْنی مِنْ سائر الاُمَم.»

البته همه پیامبران سفرای الهی هستند و معصوم می‎باشند و وحی بر آنها نازل می‎شود ولی،

 

میان ماه من تا ماه گردون

 

تفاوت از زمین تا آسمان است

 

قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری، گفت تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی.

 

در پایان این بحث اشاره‎ای کوتاه می‎کنیم به چند حدیث در عظمت رسول الله صلّی الله علیه و آله.

 

١ـ خداوند نور عقل را آفرید و به ١٠٠ قسمت تقسیم کرد، ٩٩ قسمت آن را به رسول اکرم بخشید و یک قسمت آن را به تمام عقلاء تقسیم کرد از این جهت به پیامبر اکرم می‎گویند: عقل کلّ، حالا شما حساب کنید خداوند عقل کل را برای هدایت ما فرستاده ما کجا قابلیّت ارسال چنین رسولی را داشتیم، ما در مقابل پیغمبر اکرم خاک هستیم و او ثریّا، خاک کجا، ثریّا کجا.

 

٢ـ روزی رسول اکرم فرمودند: علی جان خدا را فقط ٢ نفر شناخته است. من و تو. و تو را فقط ٢ نفر شناخته من و خدا. و مرا هم فقط ٢ نفر شناخته تو و خدا. این چه عظمتی است که عارف به رسول الله فقط خداست و علی ابن ابیطالب. الله اکبر ما چه می‎دانیم.

 

٣ـ از علی(ع) پرسیدند نظر شما راجع به رسول اکرم(ص) چیست؟ فرمود: «اَنَا عَبْدٌ مِنْ عبیدِ مُحمَّدٍ» من یک بنده‎ای هستم از بنده‎های حضرت محمّد. با توجه به اینکه علی(ع) نفس پیامبر(ص) است یعنی خداوند هر چه را که به رسول اکرم(ص) داده است عین آن فضیلت را به علی(ع) داده است.

 

جایی که عقاب پر بریزد

 

از پشه‌ی لاغری چه خیزد

 

 

٤ـ خداوند در شب معراج به رسول اکرم(ص) وحی کرد.

 

«لَوْلاک لَما خَلَقْتُ اْلاَفْلاک» ای حبیب ما ای رسول ما اگر تو نبودی من افلاک را خلق نمی‎کردم. این را بدان که فُلک و فَلَک و مُلک و مَلَک همه به طفیل وجود تو آفریده شده‎اند.

 

والسّلام

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[١] بحار ج ٤ ص ٢٤

 

[٢] نهج‎البلاغه خطبه ١٩٢

 

[٣] سوره انعام ١١

 

[٤] سوره نساء آیه ٦٤

 

[٥] بحار ج ١٦ ص ٣٩٥

 

[٦] (بحار ج ١٧، ص ١٩١)

 

[٧] (بحار ج٢٧ ص٨٦)

 

[٨] بحار ج ١٧ ص ١٣

 

[٩] نهج البلاغه خطبه ٢

 

[١٠] سوره ممتحنه آیه ٦

 

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

 

عباس ابوالحسنی

برچسب ها: نهج البلاغه امام علی شرح نامه ٣١ نهج البلاغه حضرت محمد


سیمای پیامبر ص در نهج البلاغه
چهارشنبه بیست و دوم آبان ۱۳۹۸ ساعت 10:37 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

 

سيماى پيامبر اكرم(ص) در آيينه نهج‏ البلاغه

 

سيد جواد حسينى

شرف و جلال پيمبران بُوَد از جلال محمدى

سبب وجود جهانيان همه از كمال محمدى

نرسد خرد بكمال او، نه بشر بكنه جلال او

شعف و صفاى بهشتيان همه از جلال محمدى

بلغ العلى بكماله كشف الدجى بجماله

حسنت جميع خصاله صلّوا عليه و آله

محمد بن عبداللّه بن عبدالمطلّب(صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) در هفدهم ربيع سال عام الفيل پا به عرصه وجود گذاشت در حالى كه پدر را قبل از ولادت از دست داده بود.

اين حادثه، بزرگترين حادثه تاريخ بشرى بحساب مى آيد، دليل آن حوادثى است كه بدنبال حادثه ولادت آن حضرت اتفاق افتاد.

با ولادت آن بزرگمرد عالم هستى، تمام بت هاى عالم سرنگون شده، و طاق كسرى به لرزه افتاده و چهارده كنگره آن ريزش نمود، درياچه ساوه كه سالها مورد پرستش قرار مى گرفت به زمين فرو رفته و خشكيد، ووادى «سماوه» كه سالها حالت خشك سالى داشت آب در آن جارى گشت، و آتشكده فارس كه هزار سال خاموش نشده بود در آن شب به خاموشى گراييد، و تخت تمامى پادشاهان سرنگون گشته و شاهان خود لال گشتند، و دانش كاهنان زائل شده و سحر ساحران بر بادرفته، و از همه مهمتر نورى از سمت حجاز به شرق و غرب عالم تابيد(و به رمز فراگيرى دين آن حضرت) تمام عالم را روشن نمود.(1)

اين همه نشان از عظمت شخصيتى دارد كه در چنين روزى به دنيا آمده است، لذا جا دارد جامعه اسلامى بيش از پيش با شخصيّت او آشنا شده و خصلت هاى او را الگو و سرمشق قرار دهند، آنچه پيش رو داريد نگاهى است به شخصيّت والاى نبوى در كلام بلند علوى در نهج البلاغه.

ضرورت شناخت آن حضرت

هر جامعه نياز به الگو دارد كه شناخت آن ضرورى و لازم است، قرآن كريم برترين الگوى جامعه اسلامى را پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) مى داند آنجا كه مى فرمايد: «ولكم فى رسول اللّه اسوةٌ حسنةٌ...(2)؛مسلماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود، براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مى كنند.»

لذا لازم است در هر زمان با توجّه به نيازهاى ضرورى جامعه، ابعاد شخصيتى ختمى مرتبت مورد بررسى قرار گيرد و به جامعه عرضه شود، و على (عليه السلام) نيز بر اين امر تأكيد دارد آنجا كه مى فرمايد: «وَ لَقَد كانَ فى رَسُولِ اللّهِ (صلى اللّه عليه و آله و سلم) كافٍ لَكَ فى الاُسوَةِ، وَ دَليلٌ لَكَ عَلى ذَمِّ الدُّنيا و عَيبها وَ كَثرَةِ مَخازيها وَ مَساويها اِذ قُبِضَت عَنه اَطرافُها وَ وُطِئَت لِغَيرِهِ اَكنافُها وَ فطِمَ عَن رَضاعِها...»(3) براى تو كافى است كه راه و رسم زندگى پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) را اطاعت نمايى، تا رهنماى خوبى براى تو در شناخت بدى ها و عيب هاى دنيا و رسوايى ها و زشتى هاى آن باشد، چه اينكه دنيا از هر سو بر پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) باز داشته و براى غير او گسترانده شد، از پستان دنيا شير نخورد، و از زيورهاى آن فاصله گرفت. در ادامه همين خطبه درباره اسوه بودن آن حضرت و لزوم اقتدا به او مى فرمايد: «فَتأسَّ بِنَبِيّك الاَطيبِ الاَطهر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) فَاِنّ فِيه اُسوَةٌ لِمَن تَأسّى وَ عَزاءً لِمَن تَعَزّى وَ اَحَبُّ العِبادِ اِلَى اللّه اَلمتأسّى بِنَبِيّه وَ المَقتَصّ لِاَثرِه(4)؛ پس به پيامبر پاكيزه و پاكت اقتدا كن، كه در (راه و رسم) او الگويى است براى الگو طلبان و مايه فخر و بزرگى است براى كسى كه خواهان بزرگوارى باشد، محبوب ترين بنده نزد خدا كسى است كه از پيامبرش پيروى كند و گام بر جايگاه قدم او نهد و راز الگو بودن حضرت نيز اصالت و جامعيّت اوصاف آن حضرت است، در اين باره اميرمؤمنان (عليه السلام) مى فرمايد: «...تا اينكه كرامت اعزام نبوّت از طرف خداى سبحان به حضرت محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) رسيد، نهاد اصلى وجود او را از بهترين معادن استخراج كرد، نهال وجود او را در اصيل ترين و عزيزترين سرزمين ها (و خانواده ها) كاشت و آبيارى نمود. او را از همان درختى كه ديگر پيامبران و منتخبان خود را از آن آفريد بوجود آورد... در حرم امن الهى روييد، و در آغوش خانواده كريمى بزرگ شد، شاخه هاى بلند آن سر به آسمان كشيده كه دست كسى به ميوه آن نمى رسيد.پس پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) پيشواى پرهيزكاران و وسيله بينايى هدايت خواهان است چراغى با نور درخشان و ستاره اى فروزان، و شعله اى با برق هاى خيره كننده و تابان است، راه و رسم او با اعتدال و روش زندگى او صحيح و پايدار، و سخنانش روشنگر حق و باطل و حكم او عادلانه است...»(5) و فرمود: «هر كس از آن (پيامبر) پيشى گيرد از دين خارج شده و آن كس كه از آن عقب ماند هلاك گردد و هركس همراهش باشد رستگار شود.»(6)

شناخت آن حضرت و الگوپذيرى از روش و زندگى او نه تنها آثار گرانبهاى دنيوى و آخرتى دارد، بلكه پاداش بى كران الهى را نيز در پى دارد، چنانكه امير سخن (عليه السلام) مى فرمايد: «فَاِنَّه مَن ماتَ مِنكُم عَلى فِراشِهِ وَ هُو عَلى مَعرِفةِ حَقّ رَبِّهِ و حَقِ رَسولِهِ وَ اَهلِ بَيته ماتَ شَهيداً وَ وَقَعَ اَجرُهُ عَلَى اللّه وَ استَوجَبَ ثَوابَ مانَوى مِن صالِح عَمَلِهِ...؛(7) پس براستى كسى كه در بستر خويش با شناخت خدا و پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) و اهل بيت آن حضرت بميرد، شهيد از دنيا رفته و پاداش او بر خداست و ثواب اعمال نيكويى را كه قصد انجامش را داشته خواهد برد.»

با توجّه به ضرورت شناخت اوصاف آن حضرت و الگوپذيرى از آن، به گوشه هايى از اوصاف و ويژگيهاى آن حضرت از ديدگاه نهج البلاغه اشاره مى شود.

1- زهد و پارسائى حضرت:

«زهد» و «رغبت» (اگر بدون متعلق ذكر شوند) نقطه مقابل يكديگرند، زهد يعنى اعراض و بى ميلى، در مقابل رغبت كه عبارت است از كشش و ميل.

بى ميلى دوگونه است: طبيعى و روحى: بى ميلى طبيعى آن است كه طبع انسان نسبت به چيزى تمايلى نداشته باشد. همچون طبع بيمار كه ميلى به غذا و.. ندارد. بديهى است كه اينگونه بى ميلى و اعراض ربطى به زهد اصطلاحى ندارد.

بى ميلى روحى يا عقلى يا قلبى آن است كه اشيائى كه مورد تمايل و رغبت طبع است از نظر انديشه و آرزوى انسان كه در جستجوى سعادت و كمال مطلوب است هدف و مقصود نباشد، هدف و مقصود و نهايت آرزو و كمال مطلوب امورى باشد برتر از مشتهيات نفسانى و دنيوى، خواه آن امور از مشتهيات نفسانى اخروى باشد و يا اساساً از نوع تمايلات نفسانى نباشد بلكه از نوع فضائل اخلاقى باشد از قبيل عزت، شرافت، كرامت، آزادى و يا از نوع معارف معنوى و الهى باشد، مانند ياد خداوند، محبت خداوند، تقرب به پيشگاه ذات اقدس الهى.

پس زاهد واقعى كسى است كه توجّهش از ماديّات دنيا به عنوان كمال مطلوب و برترين خواسته عبور كرده متوجّه مشتهيات اخروى و يا فضائل اخلاقى و معارف معنوى شده است.(8)

زهد و پارسائى پيامبر اكرم از چنين زهدى بوده است، چنانكه على (عليه السلام) مى فرمايد: «اَلنَبىُّ قَد حَقَّرَ الدُنيا وَ صَغَّرَها و اَهوَن بِها وَ هَوَّنَها وَ عَلِمَ اَنَّ اللّهَ زَواها عَنه اِختياراً وَ بَسطَها لِغَيره احتِقاراً، فَاَعرَضَ عَنِ الدُّنيا بِقَلبِهِ، وَ اَماتَ ذِكرَها عَن نَفسِهِ وَ اَحَبَّ اَن تَغيبَ زينَتُها عَن عَينِهِ لِكيلا يَتَّخِذَ مِنها رياشاً او يَرجوا فيها مَقاماً...؛ نبى اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) دنيا را كوچك و در چشم ديگران آن را ناچيز جلوه داد.(تا مردم بدنبال زهد واقعى باشند و لذا) آن را خوار مى شمرد و در نزد ديگران (نيز) خوار و بى مقدار معرّفى فرمود.(و مى دانست كه خداوند براى احترام به ارزش آن حضرت دنيا را از او دور ساخت) و آن را براى ناچيز بودنش به ديگران بخشيد. پس (پيامبر اكرم زهد انتخابى داشت و) از دل و جان به دنيا پشت كرد، و ياد آن را در دلش ميراند.

(زهد او اين گونه بود كه) دوست مى داشت زينت هاى دنيا از چشم او دور نگهداشته شود، تا از آن لباس فاخرى تهيّه نسازد، يا اقامت و ماندن در دنيا را آرزو نكند، و براى تبليغ احكامى كه قطع كننده عذرهاست تلاش كرد و امّت اسلامى را با هشدارهاى لازم نصيحت كرد، و با بشارت ها مردم رابه سوى بهشت فرا خواند.»(9) خوب است امّت اسلامى مخصوصاً مسئولان و هدايتگران جامعه به زهد و پارسائى حضرت توجّه كنند و گوشه هايى از آن را در زندگى خويش نيز بوجود آورند.

در بخش ديگر اميرمؤمنان درباره زهد آن حضرت چنين مى گويد: «پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) از دنيا چندان نخورد كه دهان را پر كند، و به دنيا با گوشه چشم نگريست. دو پهلويش از تمام مردم فرو رفته تر، و شكمش از همه خالى تر بود، دنيا را به او نشان دادند ولى او نپذيرفت، و چون دانست خدا چيزى را دشمن مى دارد، آن را دشمن داشت، و چيزى را كه خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت، و چيزى را كه خدا كوچك شمرده كوچك و ناچيز مى دانست (اين يعنى بى ميلى به دنيا بخاطر قرب الهى و محبّت به او).

و همانا پيامبر (كه درود خدا بر او باد) بر روى زمين مى نشست و غذا مى خورد، و چون بردگان ساده مى نشست و با دست خود كفش خود را وصله مى زد و جامه خود را با دست خود مى دوخت... پرده اى بر در خانه او آويخته بود كه نقش و تصويرها در آن بود، به يكى از همسرانش فرمود، اين پرده را از برابر چشمان من دور كن كه هرگاه نگاهم به آن مى افتد به ياد دنيا و زينت هاى آن مى افتم. پيامبر(زهد واقعى و انتخابى داشت لذا) با دل و جان از دنيا روى گرداند، و يادش را از جان خويش ريشه كن نمود. و همواره دوست داشت تا جاذبه هاى دنيا از ديدگانش پنهان ماند، و از آن لباس زيبايى تهيّه نكند و آن را قرارگاه دائمى خود نداند، و اميد ماندن در دنيا نداشته باشد، پس(او حقيقتاً) ياد دنيا را از جان خويش بيرون كرده و دل از دنيا بركند و چشم از دنيا پوشاند.»(10)

هر كس مى خواهد زاهد واقعى باشد و پيرو حقيقى آن حضرت، در زندگى و رفتار او بايد دقت كند و آن را الگو و سرمشق قرار دهد چنان كه زاهدترين شاگرد مكتب او امير بيان فرمود: «و لَقَد كانَ فى رَسُولِ اللّه(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) ما يَدُلُّكَ عَلى مَساوِىِ الدُنيا وَ عُيُوبِها اِذ جاعَ فيها مَعَ خاصَّتهِ، وَ زُوِيَت عَنهُ زَخارِفها مَعَ عَظيِم زُلفَتِهِ فَليَنظُر ناظِرٌ بِعَقلِهِ: اَكرَمَ اللّهُ مُحَمَّداً بذلك ام اَهانُهُ فاِن قالَ اَهانَهُ فَقَد كَذَبَ وَ اللّهِ العَظيم بالافك العَظيم وَ اِن قالَ اكرَمَه فَليَعلَم اَنّ اللّه قَد اَهانَ غَيرَهُ...؛براستى در زندگانى رسول خدا(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) براى تو نشانه هايى است كه تو را به زشتى ها و عيب هاى دنيا راهنمايى كند، زيرا پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) با نزديكان خود گرسنه به سر مى برد(نه چون نزديكان برخى افراد كه از سيرى زياد نمى دانند چه كار كنند) و با آن كه مقام و منزلت بزرگى داشت زينتهاى دنيا از ديده او دور ماند. پس تفكر كننده اى بايد با عقل خويش به درستى انديشه كند كه: آيا خدا محمّد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) را به داشتن اين صفتها اكرام نمود يا خوارش كرد؟ اگر بگويد: خوار كرد، دروغ گفته (بخداى بزرگ قسم) و بهتانى بزرگ زده است، و اگر بگويد: او را اكرام كرده، پس بداند، خدا خوار شمرد كسى را كه دنيا را براى او گستراند چرا كه از نزديك ترين مردم به خودش (يعنى محمد(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) ) دور نگهداشت.

پس پيروى كننده بايد از پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) پيروى كند، و به دنبال او راه رود، و قدم برجاى او گذارد، وگرنه از هلاكت ايمن نباشد. سپس براستى خداوند محمد(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) را نشانه قيامت، و مژده دهنده بهشت و ترساننده از كيفر جهنم قرار داد، او با شكمى گرسنه از دنيا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد و سنگى بر سنگى نگذاشت (و كاخ و خانه هاى مجلّل نساخت) تا آنروز كه جهان را ترك گفت و دعوت پروردگارش را اجابت نمود»(11) راستى فرسنگ ها بين ما و پيشوا و الگوى ما فاصله است، ما كجا و رفتار پيامبر كجا؟ تنها پيرو راستين او اميرمؤمنان بود كه اولاً به داشتن چنين رهبرى، افتخار مى كند آنجا كه مى گويد: «وه! چه بزرگ است منتى كه خدا با بعثت پيامبر بر ما نهاده، و چنين نعمت بزرگى را به ما عطا فرمود، رهبر پيشتازى كه بايد او را پيروى كنيم و پيشوايى كه بايد راه او را تداوم بخشيم.»(12) و ثانياً در عمل مانند پيامبر زاهد بود چنانكه خود مى فرمايد: «به خدا سوگند آنقدر اين پيراهن پشمين را وصله زدم كه از پينه كننده آن شرمسارم. يكى گفت: آيا آن را دور نمى افكنى؟، گفتم: از نزد من دور شو، صبحگاهان رهروان ستايش مى شوند (يعنى آينده از آن استقامت كنندگان و زاهدان روز و شب زنده داران است)(13).»

2- ويژگيهاى اخلاقى آن حضرت

قرآن كريم از ميان تمام اوصاف آن حضرت، وى را به اخلاق نيكويش تحسين مى كند آنجا كه مى فرمايد: «وَ اِنّكَ لَعَلى خَلقٍ عَظيم(14)؛و يقيناً تو داراى اخلاق عظيم و برجسته اى هستى» و اساساً خود آن حضرت بر اين باور بود كه فلسفه بعثت براى تكميل مكارم اخلاق بود و لذا مى فرمود: «اِنَّما بعثتُ لاتَمِّمَ مَكارِم الاَخلاق(15)؛همانا من براى به سامان رساندن فضائل اخلاقى مبعوث شده ام.»

اين ها نشان از عظمت و ارزش اخلاق، و همين طور والائى و برترى آن حضرت دارد به نمونه هايى از اخلاقيات آن حضرت اشاره مى شود:

الف: نرم خويى و مهربانى: از ديدگاه قرآن شاخص ترين ويژگى اخلاقى آن حضرت اخلاق زيبا و برخورد شفقت آميز آن حضرت با ديگران بود. آن پيامبر رحمة للعالمين با داشتن اين خصلت ستودنى دلهاى بسيارى را به خود شيفته ساخته و به راه راست هدايت نمود در حالى كه هيچ قدرتى توان انجام چنين كار شگرفى را نداشت، خداوند متعال در اين زمينه مى فرمايد: «فَبِما رَحمَةٍ مِن اللّهِ لِنتَ لَهُم وَلَو كُنتَ فظّاً غَليظَ القَلبِ لانفضّوا مِن حَولِك(16)؛ پس به بركت رحمت الهى (در برخورد) با مردم نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراكنده مى شدند.»

و على (عليه السلام) درباره اخلاق آن حضرت و نرمخويى و مهربانى او چنين مى گويد: «كانَ اَجوَد النّاسِ كَفّاً وَ اَجرَأُ النّاسِ صَدراً، وَ اَصدقُ النّاس لَهجَةً، وَ اَوفاهم ذِمّةً وَ الَينهُم عَريكَةً وَ اكرَمَهُم عِشرَةً و مَن رآهُ بَديهَةً هابَهُ وَ مَن خالَطَهُ فَعَرَفَهُ اَحَبّهُ، لَم اَرَقَبلَهُ وَ لا بَعدُه مِثلَه(17)؛ (پيامبر اكرم) سخاوتمندترين مردم، و شجاعترين آنها، و راستگوترين آنها، و وفادارترين انسان نسبت به وعده، و نرمترين (انسان) از نظر خوى و كريمترين مردم در برخورد و معاشرت بود، و هركس در ابتدا او را مى ديد از او دورى مى كرد (ولى) هركس با او همراه مى شد و او را مى شناخت(به او علاقمند مى شد) و سخت به او محبّت مى ورزيد، بگونه اى كه مثل او قبل از آن و بعد از آن نديده بود.»

و از عائشه نقل شده است كه درباره اخلاق آن حضرت گفت: «كانَ اَحسَنُ النّاسِ خُلقاً؛ بهترين مردم بود در خلق و خوى.»(18) و على (عليه السلام) در نهج البلاغه فرمود: «وَ اَطهَر المُتَطَهِّرينَ شيمَةً وَ اَجوَدُ المُستَمطِرينَ ديمَةً(19)؛اخلاقش از همه پاكان پاك تر و باران كرمش از هر چيزى بادوامتر بود.»

ب: دلسوزى و خيرخواهى: از ديگر خصوصيات آن حضرت دلسوزى و خيرخواهى و علاقه به انجام وظيفه بود، اين ويژگى در رهبران الهى و پيشوايان جامعه از اهمّيت ويژه اى برخوردار است، قرآن مجيد پيامبر گرامى اسلام را با اين خصلت پسنديده معرّفى مى كند آنجا كه مى فرمايد: «لَقَد جاءَكم رَسولٌ مِن اَنفسكم عَزيزٌ عَلَيه ما عَنتّم حَريصٌ عَليكُم بِالمُؤمِنين رَئُوفٌ رَحيمٌ(20)؛ همانا فرستاده اى از خود شما به سويتان آمد كه رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدايت و راهنمايى شما دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است دلسوزى حضرت ختمى مرتبت به حدّى بود كه گاهى از شدّت غصّه و ناراحتى در آستانه هلاكت قرار مى گرفت، قرآن در اين رابطه مى فرمايد: «فلَعلّك باخِغٌ نَفسَك عَلى آثارِهم اِن لَم يُؤمِنوا بهذا الحديث اَسَفاً؛ گويى مى خواهى به خاطر اعمال (نامناسب) آنان، اگر به اين گفتار ايمان نياورند، خود را هلاك كنى.»

امّا على (عليه السلام) در نهج البلاغه جملات زيبايى درباره دلسوزى و خيرخواهى آن حضرت دارد كه به نمونه هايى اشاره مى شود:

1- نهايت تلاش و خيرخواهى: «خدا پيامبر اسلام را به هنگامى مبعوث فرمود كه مردم در حيرت و سرگردانى بودند، در فتنه ها به سر مى بردند، هوى و هوس بر آنها چيره شده، و خود بزرگ بينى و تكبّر به لغزش هاى فراوانشان كشانده بود، و نادانيهاى جاهليّت پست و خوارشان كرد و در امور زندگى حيران و سرگردان بودند، و بلاى جهل و نادانى دامنگيرشان بود. «فبالَغ (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) فى النّصيِحة وَ مَضى عَلى الطَّريقَةِ وَ دَعا اِلَى الحِكمَةِ وَ المَوعِظَة الحَسَنَة(21)؛ پس پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) در نصيحت و خيرخواهى نهايت تلاش را كرد، و آنان را به راه راست راهنمايى، و از راه حكمت و موعظه نيكو، مردم را به خدا دعوت فرمود.»

در جاى ديگر فرمود: «محمد(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) بار سنگين رسالت را بر دوش كشيد، و به فرمانت قيام كرد، و به سرعت در راه خشنودى تو گام برداشت، حتى يك قدم بر عقب برنگشت و اراده او سست نشد، و در پذيرش و گرفتن وحى نيرومند بود، حافظ و نگهبان عهد و پيمان تو بود و در اجراى فرمانت تلاش كرد تا آنجا كه نور حق را آشكار و راه را براى جاهلان روشن ساخت، و دل هايى كه در فتنه و گناه فرو رفته بودند هدايت شدند پرچم هاى حق را بر افراشت و احكام نورانى را بر پا كرد.»(22)

2- طبيب دوّار: طبيب دلسوز آن است كه سراغ بيماران مى رود، پيامبر رحمت چنين بود، براى طبابت روحى افراد خود به سراغ آنها مى رفت. على(عليه السلام) در اين باره مى فرمايد: «طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبّهِ قَد اَحكَمَ مَراهِمَهُ وَ اَحمى (اَمضى) مَواسِمَهُ يَضَعُ ذلِكَ حَيث الحاجَة اِلَيه، مِن قُلُوبٍ عُمى، وَ آذانٍ صُمٍّ وَ السَنَةٍ بكُم مُتَتَبِّعٍ بِداوئه مَواضِعَ الغفلة و مَواطِنَ الحَيرَة(23)؛ پيامبر طبيبى است كه براى درمان بيماران سيّار است (و خود نزد بيماران مى رود)، مرهم هاى شفابخش او آماده و ابزار داغ كردن زخم ها را گداخته براى شفاى قلب هاى كور و گوش هاى ناشنوا و زبان هاى لال آماده ، و با داروى خود در پى يافتن بيماران فراموش و سرگردان است.»(24)

اين همان طبيب سيّار است كه به دنبال بيمار دلان مكّه مى رفت و برخى از آنها آن حضرت را سنگباران مى نمودند، و گاه حضرت مجبور مى شد كه مكّه را ترك نموده به كوهها پناه برد، خديجه كبرى و اميرمؤمنان بدنبال آن حضرت وقتى او را مى يافتند، زخمهاى پاى او را (كه بر اثر سنگهاى بيماران غافل و ناآگاه زخمى شده بود) پانسمان مى كردند، امّا در همان حال آن دل رئوف و مهربان مى گفت: «اللهُم اِغفِر قَومى فَاِنَّهُم لا يَعلَمُون(25)؛ خدايا قوم مرا (هدايت كن و آنها را) ببخش چرا كه آنها ناآگاهند.(26)

ج - صبر و بردبارى حضرت: مطالعه تاريخ انبياء بخوبى نشان مى دهد كه آنان در راه انجام رسالت خويش با سخترين رنجها روبرو بوده اند، و در اين ميان حضرت ختمى مرتبت بيش از ساير انبياء در معرض بلاها و آزمايشات قرار گرفت، چنان كه خود فرمود: «ما أوذِىَ اَحَدٌ مثلُ ما اوذيت فى اللّه (27)؛ هيچ كسى (و پيامبرى) همانند من در راه خدا آزار و اذيت نديد.» لذا صبر او نيز از همه بيشتر بود اسماعيل بن عياش مى گويد: «كانَ رَسُولُ اللّه(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) اَصبَرُ عَلى اَوزار النّاس(28)؛ رسول خدا بردبارترين انسان بر وزر و وبال مردم بود.»

د: شجاعت: بسيارى از رهبران بوده اند كه در صحنه هاى جنگ حضور عملى و فيزيكى نداشته اند و هميشه با فرمان و دستور جنگ ها را اداره كرده اند، و امّا پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) اينگونه نبود، بلكه در تمام صحنه ها در خط مقدّم جبهه حضور فعّال داشت و شجاعت واقعى خويش را به نمايش مى گذاشت و به ديگران روحيه مى داد، على(عليه السلام) در اين زمينه مى فرمايد: «كُنّا اِذا احمَرّ البأسُ وَلَقِىَ القومُ اَلقومَ اِتَّقينا بِرَسُول اللّه فَما يَكُونُ اَحَدٌ اَقرَبُ اِلى العَدُوِّ مِنه(29)؛ هميشه اين گونه بود وقتى (كه تنور جنگ داغ مى شد) و سختى شدّت مى گرفت، و دو گروه (مسلمان و كافر) مقابل هم قرار مى گرفتند( ما به حضرت پناه مى برديم) و او را سپر بلاى خويش قرار مى داديم(چرا كه) از او نزديكتر به دشمن كسى نبود (و او در خط مقدم قرار داشت).

3- موفقيّت هاى پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) : گذرى كوتاه به تاريخ پيامبران الهى نشان مى دهد، كه پيامبر خاتم موفّق ترين آنها در انجام رسالت الهى و هدايت انسان ها بوده است او در مدّت كمتر از 23 سال عرب جاهلى را متحوّل ساخت و به اوج و قلّه سعادت رساند و اختلاف ها را به وحدت تبديل نمود و مى رفت كه مكتبش جهانى شود.

الف: عزّت جهانى يافتن مسلمانان: امير مؤمنان در اين زمينه مى فرمايد: «مردم! از سر نعمت بعثت پيامبر و لطف خداوند بزرگ به مقامى رسيده ايد كه حتّى كنيزان شما را گرامى مى دارند و به همسايگان شما محبّت مى كنند، كسانى براى شما احترام قائلند كه شما از آنها برترى نداشته و بر آنها حقّى نداريد، كسانى از شما مى ترسند كه نه ترس از حكومت شما دارند و نه شما بر آنها حكومتى داريد.(30)»

ب: اختلاف ها تبديل به وحدت، و كينه ها تبديل به الفت گشت: در بخشى از خطبه 96 چنين فرمود: «قرارگاه پيامبر بهترين قرارگاه و محل پرورش و خاندان او شريف ترين پايگاه است. در معدن بزرگوارى و گاهواره سلامت رشد كرد «قَد صَرِفت نَحوَهُ اَفئِدَةُ الاَبرار وَ ثُنِيَت اِلَيه اَزِمّةُ الاَبصارِ دَفَنَ اللّهُ بِهِ الضّغائِنَ وَ اَطفَأَ بِهِ التَّوائِر اَلَّف بِه اِخواناً وَ فَرَّقَ بِهِ اَقراناً اَعِزَّ بِهِ الذَّلَّةَ وَ اَذَلَّ بِهِ العِزَّةَ كَلامهُ بَيانٌ وَ صَمتُه لِسانٌ؛ دل هاى نيكوكاران شيفته او گشته، توجّه ديده ها به سوى اوست. خدا به بركت وجود او كينه ها را دفن كرد و آتش دشمنى را خاموش كرد. با (وجود مبارك) او ميان دلها الفت و مهربانى ايجاد كرد و نزديكانى را از هم دور ساخت، انسان هاى خوار و ذليل و محروم در پرتو (ايمان به) او عزّت يافتند، و عزيزانى خودسر(بر اثر كفر او) ذليل شدند، گفتار او روشنگر واقعيّت ها و سكوت او زبانى گويا بود.(31)»

در خطبه 231 فرمود: «پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) آنچه را كه به او ابلاغ شد آشكار كرد و پيام هاى پروردگارش را رساند. او شكاف هاى اجتماعى را به وحدت اصلاح، و فاصله ها را به هم پيوند داد و پس از آن كه آتش دشمنى ها و كينه هاى بر افروخته در دل ها راه يافته بود، ميان خويشاوندان يگانگى برقرار كرد.(32)»

ج: فراوانى نعمت ها، و ايجاد شادابى ها و نشاطها:

«حال به نعمت هاى بزرگ الهى كه به هنگام بعثت پيامبر اسلام(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) بر آنان فرو ريخت بنگر كه چگونه اطاعت آنان را با دين خود پيوند داد. و با دعوتش آنها را به وحدت رساند! چگونه نعمت هاى الهى بالهاى كرامت خود را بر آنان گستراند و به چويبارهاى آسايش و رفاه برايشان روان ساخت! و تمام بركات آيين آنها را در برگرفت.

در ميان نعمت ها غرق گشتند، و در خرّمى زندگانى، شادمان شدند امور اجتماعى آنان در سايه قدرت حكومت اسلام استوار شد، و در پرتو عزّتى پايدار آرام گرفتند، و به حكومتى پايدار رسيدند، آنگاه آنان حاكم و زمامدار جهان شدند و سلاطين روى زمين گرديدند و فرمانرواى كسانى شدند كه در گذشته حاكم بودند، و قوانين الهى را بر كسانى اجرا مى كردند كه مجريان احكام بودند. و در گذشته كسى قدرت درهم شكستن نيروى آنان را نداشت و هيچ كس خيال مبارزه با آنان را در سر نمى پروراند.(33)»

د: نمونه هايى از تربيت يافتگان مكتب او: از بزرگترين موفقيّت يك رهبر آن است كه بتواند براى تحوّل در اجتماع در گام اوّل افراد سالم و ساخته شده تربيت كند و به اصطلاح امروز كادرسازى درستى داشته باشد. پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) در دوران سيزده سال در مكّه و ده در سال مدينه افراد بسيارى را تربيت نمود از جمله تربيت شدگان اميرمؤمنان على (عليه السلام) است، در اين باره خود او مى گويد: «پيامبر مرا در اتاق خويش مى نشاند، در حالى كه كودك بودم مرا در آغوش خود مى گرفت، و در بستر مخصوص خود مى خوابانيد... و بوى پاكيزه خود را به من مى بوياند و گاه غذا را لقمه لقمه در دهانم مى گذاشت... و من همواره با پيامبر بودم چونان فرزند كه همواره با مادر است پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) هر روز نشانه تازه اى از اخلاق نيكو را برايم آشكار مى فرمود، و به من فرمان مى داد كه به او اقتدا نمايم.(34)»

درباره اصحاب پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) فرمود: «لَقَد رَأَيتُ اَصحابَ مُحَمَّد(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) .... وَ قَد باتُوا سُجّداً وَ قِياماً يُراوِحُونَ بَين جِباهِهِم وَ خُدُودِ هم وَ يَقفُون عَلَى مِثلِ الجَمرِ مِن ذِكرِ مَعادِهِم كَاَنَّ بَين اَعيُنهم ركب المعزى مِن طُول سُجُودِهم اِذا ذَكِرَ اللّهُ هَمَلَت اَعيُنُهم حَتى تَبُلَّ جُيُوبُهم...؛ براستى من اصحاب پيامبر را امّا هيچكدام از شما(خطاب به اصحاب خود) را همانند آنان نمى نگرم... شب را تا صبح در حال سجده و قيام به عبادت سپرى مى كردند، و پيشانى و گونه هاى صورت را در پيشگاه خدا بر خاك مى ساييدند، با ياد معاد چنان ناآرام بودند گويا بر روى آتش ايستاده اند، بر پيشانى آنها از سجده هاى طولانى پينه بسته بود (همچون پينه هاى زانوى شتر) اگر نام خدا برده مى شد چنان مى گريستند كه گريبان آنان تر مى شد. و چون درخت در روز تندباد مى لرزيدند، از كيفرى كه از آن بيم داشتند يا براى پاداشى كه به آن اميدوار بودند.(35)»

4- دعاى على(عليه السلام) در حق پيامبر: حسن ختام سخن را دعاهايى قرار مى دهيم كه على(عليه السلام) در حق پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) نموده است.

شايان توجّه است كه دعاى معصوم در حق معصوم از منزلت و ويژگيهايى برخوردار است كه درك آن نياز به دقت و ژرف انديشى دارد.

در خطبه هفتاد و دوّم مى خوانيم: «اَللّهُمَّ افسَح لَهُ مَفسحاً فى ظِلِّك وَ اَجزِهِ مُضاعَفات الخير مِن فَضلِك اَللّهُمَّ واَعلِ عَلى بناءِ البانِين بِناءَهُ وَ اكرِم لديكَ مَنزِلَتَهُ وَ اَتمم لَهُ نورَه...؛ پروردگارا! براى پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) در سايه لطف خود جاى با وسعتى بگشاى و از فضل و كرمت پاداش او را فراوان گردان خداوندا! كاخ آيين او را از هر بنايى برتر و مقام او را در پيشگاه خود گرامى تر، و نورش را كامل گردان و پاداش رسالت او را پذيرش گواهى و شفاعت و قبول گفتار او قرار ده، زيرا كه داراى منطق عادلانه و راه جدا كننده حق از باطل بود.

بار خدايا! بين ما و پيغمبرت در نعمت هاى جاويدان، و زندگى خوش، و آرزوهاى برآورده و خواسته هاى به انجام رسيده، در كمال آرامش و در نهايت اطمينان (همراه با مواهب) و هداياى با ارزش جمع گردان(36)» در خطبه ديگر چنين در حق ختمى مرتبت دعا فرمود: «خداوندا! پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) امين و مورد اطمينان و گواه روز قيامت است، نعمتى است كه برانگيخته و رحمتى است كه به حق فرستاده اى.

خداوندا! بهره فراوانى از عدل خود به او اختصاص ده، و از احسان و كرم خود فراوان به او ببخش خدايا! بناى دين او را از آنچه ديگران برآورده اند عالى تر قرار ده، او را بر سرخان كرمت گرامى تر دار، و بر شرافت مقام او در نزد خود بيفزا و وسيله تقرّب خويش را به او عنايت فرما، و بلندى مقام و فضيلت او را بى مانند گردان و ما را از ياران او محشور فرما چنانكه نه زيانكار باشيم و نه پشيمان، نه دور از حق باشيم و نه شكننده پيمان، نه گمراه باشيم و نه گمراه كننده بندگان، نه فريب هواى نفس خوريم و نه وسوسه شيطان.(37)»

پى نوشتها:

1. ر.ك اعلام الهداية، المجمع العالمى لاهل البيت، چاپ اوّل، 1422 ه.ق ج 1، ص 25 - 27 و شيخ عباس قمى، منتهى الآمال، كتابفروشى علميه اسلاميه، ج 1، ص 11.

2. سوره احزاب، آيه 21.

3. نهج البلاغه، محمد دشتى، نشر پارسايان، خطبه 160، ص 298.

4. همان، ص 300.

5. همان، خطبه 94 ،ص 176، شماره 3.

6. همان، خطبه 100، ص 186.

7. همان، خطبه 190، ص 374 شماره 18.

8. ر.ك مرتضى مطهرى، سيرى در نهج البلاغه، انتشارات صدرا، ص 210، 11، با تلخيص و تغيير.

9. نهج البلاغه (همان)، خطبه 109، ص 208، شماره 35 - 37.

10. همان، خطبه 160، ص 300، شماره 24 - 31.

11. همان، خطبه 160، ص 302.

12. همان، شماره 35 - 36.

13. همان، ص 302، شماره 37.

14. سوره قلم، آيه 4.

15. مكارم الاخلاق، ص 8، فتح البارى، ج 6، ص 419.

16. سوره آل عمران، آيه 159.

17. مكارم الاخلاق، ج 1، ص 51، حديث 20.

18. الطبقات الكبرى، ج 1، ص 365.

19. نهج البلاغه، خطبه 105، ص 192.

20. سوره توبه، آيه 61.

21. سوره كهف، آيه 6.

22. نهج البلاغه، خطبه 95 (همان)، ص 178.

23. نهج البلاغه (همان)، خطبه 72، ص 120، شماره 4 - 5.

24. همان خطبه 108، ص 200.

25. منتخب ميزان الحكمه، ص 499 و الترغيب و الترهيب، ج 3، ص 419، حديث 21.

26. كنزالعمال، حديث 5818 و كشف الغمّه، ج 2، ص 537.

27. الطبقات الكبرى، ج 1، ص 378.

28. مكارم الاخلاق، ج 1، ص 53، حديث 26 و منتخب ميزان الحكمه، ص 497.

29. نهج البلاغه ، خطبه 106، ص 196 - 197، شماره 10.

30. همان، خطبه 96، ص 178، شماره 2.

31. همان، خطبه 192، ص 396، شماره 98 - 102.

32. همان، خطبه 231، ص 468.

33. همان، خطبه 192، ص 398، ش 115 - 121.

34. همان، خطبه 97، ص 182.

35. همان، خطبه 72، ص 122، شماره 7 - 9.

36. همان، خطبه 106، ص 196، شماره 6 - 9.

منبع: ماهنامه پاسدار اسلام ، شماره 269

موضوعات مرتبط: نبی اکرم، امام علی، نهج البلاغه

جلوه هایی از وجود پیامبر ص در نهج البلاغه
چهارشنبه بیست و دوم آبان ۱۳۹۸ ساعت 10:33 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

جلوه هایی از حقیقت وجودی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) در قرآن و نهج البلاغه

 

حضرت محمد مصطفی آخرین فرستاده الهی، است که آوای توحید و نیکبختی انسان را در جهان هستی سرود ؛ آخرین سفیر الهی و کلمه الله الاعظم و کلام تکوینی خدا؛ پیامبری که حقیقتی عینی و جاودانه است؛ ذخیره ای تمام نشدنی و حقیقتی عینی و انسانی که شناخت ابعاد مختلف شخصیت و دستیابی به عمق سیره، سلوک و سنت او به جهاد و اجتهادی مستمر نیازمند است؛ خاتم الانبیاء و قله رفیع کمال انسانی است؛ خلیفه الله الاعظم و واسطه ابدی نزول فیض الهی است؛ آینه تمام نمای صفات حسنای حق و نور مطلق خداوند متعال بر عالم و آدم است و …

در این نوشتار سعی داریم به برخی از ویژگی های پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) از نگاه قرآن کریم و نهج البلاغه علی (ع) اشاره کنیم.

سیمای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در آیینه قرآن کریم

در قرآن کریم، درباره پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بسیار سخن گفته شده است؛ اطاعت از پیامبر (صلی الله علیه و آله) در کنار اطاعت از خدا مطرح شده است؛ آزار و ایذاء پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) موجب عذاب دردناک و لعنت خداوند در دنیا و آخرت تلقی شده و دوستی خداوند متعال مشروط به اطاعت از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) گردیده است؛ خلق و خوی الهی پیامبر اکرم و رحمت و عطوفت آن حضرت مایه انسجام و وحدت مسلمانان به شمار آمده و با تعبیر «و انک لعلی خلق عظیم»، توصیف شده است و آن حضرت به عنوان «رحمه للعالمین» معرفی شده است.بنا بر آیات قرآن، وجود پیامبر اسلام، لطفی بر بشریت، رحمتی برای عالمیان، الگویی ابدی برای نسل بشر و شاهدی برهمه انبیای الهی است. خداوند دو صفت رافت و رحمت را که از اوصاف الهی است، درمورد پیامبر محبوب خود ذکر می کند و او را « رئوف و رحیم » می خواند. خداوند بارها نام پیامبر را درکنار نام خود بیان می کند و بدین ترتیب شأن والای او را به یاد می آورد. برای نمونه در آیات آمده است:« عزت برای خدا و رسول است » (منافقین/ ۸)، خدا و رسول را اطاعت کنید ( نساء/ ۵) ، دعوت خدا و رسول را اجابت کنید. (انفال/ ۲۴ )

خداوند یکتا، خلق و خوی پیامبر را عظیم و ستودنی اعلام می کند. در آیات ۴۵ و ۴۶ سوره احزاب، قرآن، ستایش پیامبر اعظم را به اوج رسانده ، ویژگیهای آن حضرت را پی درپی بیان می کند . ازجمله درآیات ۴۵ و ۴۶ سوره احزاب می فرماید :« یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا" و مبشرا" و نذیرا" و داعیا" الی الله باذنه و سراجا" منیرا" » ؛ «ای پیامبر ، ما تو را فرستادیم تا شاهد و مژده دهنده و بیم دهنده باشی و مردم را به فرمان خدا به سوی او بخوانی و چراغی تابناک باشی .»

چه نیکوست که در ادامه سیمای رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) را در کلام خدا به نظاره بنشینیم:

مربی و اسوه انسان ها

قرآن کریم، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را مربی و اسوه انسان ها معرفی می کند؛ « لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه».

فضایل اخلاقی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)

اخلاق نیکو

یکی از ویژگیهایی که قرآن کریم، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را به آن تحسین می کند، اخلاق نیکوی آن حضرت است؛« و ِنک لَعلی خلق عظیم؛ و یقیناً تو دارای اخلاق عظیم و برجسته ای هستی»

نرم خویی و مهربانی

از دیگر ویژگیهای رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) که سبب شد دلهای بسیاری از امت زمان پیامبر شیفته آن حضرت شود و به راه راست هدایت یابند، «نرم خویی و مهربانی» حضرت بود که قرآن کریم نیز به آن اشاره می کند: ««فبِما رحمة من الله لنت لَهم ولَو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک؛ پس به برکت رحمت الهی (در برخورد) با مردم نرم و مهربان شدی و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده می شدند.»

 

 

دلسوزی و خیرخواهی

یکی از خصوصیات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، «دلسوزی و خیرخواهی» آن حضرت بود که قرآن نیز او را با این خصلت پسندیده معرفی می کند؛« لَقَد جاءکم رسول من اَنفسکم عزیز عَلیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رَئوف رحیم؛ همانا فرستاده ای از خود شما به سویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت و راهنمایی شما دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است .

 

 

پیامبر رحمت

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، پیامبر نور و رحمت است و خداوند در قرآن می فرماید: و ما أرسلناک الا رحمة للعالمین .

ویژگی های پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) از زبان علی (ع)

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «علی! کسی جز تو و من خدا را نشناخت و کسی جز خدا و تو مرا نشناخت و کسی جز خدا و من تو را نشناخت.»

آری مردانی همچون علی (ع)، می توانند شناخت حقیقی از پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) داشته باشند. اما «آب دریا را اگر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باید چشید»

حضرت علی (ع) در ضرورت شناخت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: برای تو کافی است که راه و رسم زندگی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) را اطاعت نمایی، تا رهنمای خوبی برای تو در شناخت بدی ها و عیب های دنیا و رسوایی ها و زشتی های آن باشد، چه اینکه دنیا از هر سو بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) باز داشته و برای غیر او گسترانده شد، از پستان دنیا شیر نخورد، و از زیورهای آن فاصله گرفت.»

در ادامه همین خطبه درباره اسوه بودن آن حضرت و لزوم اقتدا به او می فرماید:« پس به پیامبر پاکیزه و پاکت اقتدا کن، که در (راه و رسم) او الگویی است برای الگو طلبان و مایه فخر و بزرگی است برای کسی که خواهان بزرگواری باشد.»

حضرت علی (ع) در جایی دیگر هم می فرماید:« پس براستی کسی که در بستر خویش با شناخت خدا و پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت آن حضرت بمیرد، شهید از دنیا رفته و پاداش او بر خداست و ثواب اعمال نیکویی را که قصد انجامش را داشته خواهد برد.»

در ادامه به برخی از ویژگی های پیامبر (صلی الله علیه و آله) که امیرالمومنین علی (ع) در نهج البلاغه به آنها اشاره کرده است، می پردازیم:

در خطبه دوم نهج البلاغه می خوانیم: «و شهادت می دهم که محمد (صلی الله علیه و آله) بنده خدا و فرستاده اوست. خداوند او را با دینی آشکار و نشانه ای پایدار و قرآنی نوشته شده و استوار و نوری درخشان و چراغی تابان و فرمانی آشکار کننده فرستاد تا شک و تردیدها را نابود سازد و با دلایل روشن استدلال کند و با آیات الهی مردم را پرهیز دهد و از کیفرهای الهی بترساند. »

در خطبه ۷۲ نهج البلاغه، حضرت علی (ع)، ویژگی های پیامبر (صلی الله علیه و آله) را این گونه بر می شمارد؛

«بار خدایا! ای گستراننده هر گسترده! و ای نگهدارنده آسمان ها! و ای آفرینده دل ها بر فطرت های خویش! دل های رستگار و دل های شقاوت زده.

گرامی ترین دروها و افزون ترین برکات خود را بر محمد (صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده ات اختصاص بده، که خاتم پیامبران گذشته، و گشاینده درهای بسته و آشکار کننده حق با برهان است. دفع کننده لشکرهای باطل، و درهم کوبنده شوکت گمراهان است، آن گونه که بار سنگین رسالت را بر دوش کشید، و به فرمانت قیام کرد، و به سرعت در راه خشنودی تو گام برداشت. حتی یک قدم به عقب برنگشت، و اراده او سست نشد. و در پذیرش و گرفتن وحی، نیرومند بود، حافظ و نگهبان عهد و پیمان تو بود. و در اجرای فرمانت تلاش کرد تا آنجا که نور حق را آشکار، و راه را برای جاهلان روشن ساخت، و دل هایی که در فتنه و گناه فرو رفته بودند هدایت شدند. پرچم های حق را برافراشت. و احکام نورانی را برپا کرد؛ پس او پیامبر امین، و مورد اعتماد، و گنجینه دار علم نهان تو، و شاهد روز رستاخیز، و برانگیخته تو برای بیان حقایق، و فرستاده تو به سوی مردم است.»

وصف پیامبر اسلام و اهل بیت (ع) در خطبه ۹۴ نهج البلاغه از زبان علی (ع)، شنیدنی است؛

«تا اینکه کرامت اعزام نبوت از طرف خدای سبحان، به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) رسید. نهاد اصلی وجود او را از بهترین معادن استخراج کرد، و نهال وجود او را در اصیل ترین و عزیزترین سرزمین ها کاشت و آبیاری کرد، او را از همان درختی که دیگر پیامبران و انبیاء خود را از آن آفرید، به وجود آورد، که عترت او بهترین عترت ها، و خاندانش بهترین خاندانها، و درخت وجودش از بهترین درختان است. در حرم امن خدا رویید و در آغوش خانواده کریمی بزرگ شد، شاخه های بلند آن، سر به آسمان کشیده که دست کسی به میوه آن نمی رسید، پس پیامبر (صلی الله علیه و آله) پیشوای پرهیزکاران، و وسیله بینایی هدایت خواهان است. چراغی با نور درخشان، و ستاره ای فروزان، و شعله ای با برق های خیره کننده و تابان است، راه و رسم او با اعتدال، و روش زندگی او صحیح و پایدار، و سخنانش روشنگر حق و باطل، و حکم او عادلانه است. خدا او را زمانی مبعوث فرمود که با زمان پیامبران گذشته فاصله طولانی داشت و مردم از نیکوکاری فاصله گرفته و امت ها به جهل و نادانی گرفتار شده بودند.

در خطبه ۹۶ نهج البلاغه هم امیرالمومنین علی (ع)، از الفت و مهربانی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) سخن می گویند؛

«قرارگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بهترین قرارگاه و محل پرورش و خاندان او شریف ترین پایگاه است. در معدن بزرگواری و گاهواره سلامت رشد کرد. دل های نیکوکاران شیفته او گشته، توجه دیده ها به سوی اوست، خدا به برکت وجود او کینه ها را دفن کرد و آتش دشمنی ها را خاموش کرد. با او میان دل ها الفت و مهربانی ایجاد کرد و نزدیکانی را از هم دور ساخت. انسان های خوار و ذلیل و محروم در پرتو او عزت یافتند، و عزیزانی خودسر ذلیل شدند. گفتار او روشنگر واقعیت ها، و سکوت او زبانی گویا بود.»

در خطبه ۱۰۰ نهج البلاغه، حضرت علی (ع)، به ویژگی های دیگری از پیامبر (صلی الله علیه و آله) اشاره می کنند؛

«و گواهی می دهم که محمد (صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده اوست. او را فرستاد تا فرمان وی را آشکار و نام خدا را بر زبان راند. پس با امانت، رسالت خویش را به انجام رساند، با راستی و درستی به راه خود رفت، و پرچم حق را در میان ما به یادگار گذاشت. هر کس از آن پیشی گیرد از دین خارج و آن کس که از آن عقب ماند هلاک گردد و هر کس همراهش باشد رستگار شود. راهنمای این پرچم، با درنگ و آرامش سخن می گفت، و دیر و حساب شده به پا می خاست، و آنگاه که بر می خاست سخت و چالاک، به پیش می رفت. پس چون در اطاعت او درآمدید و او را بزرگ داشتید، مرگ او فرا رسید و خدا او را از میان شما برد. پس از او، چندان که خدا خواهد، زندگانی می گذرانید، تا آن که خدا شخصی را برانگیزاند که شما را متحد سازد، و پراکندگی شما را جبران نماید. مردم! به چیزی که نیامده دل نبندید. و از آن که درگذشت، مایوس نباشید، که آن پشت کرده اگر یکی از پاهاش بلغزد، و دیگری برقرار باشد، شاید هر دو پا به جای خود برگشته و استوار ماند.»

حضرت در خطبه ۱۰۵ نهج البلاغه اینگونه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را وصف می کنند؛

«تا اینکه خدا محمد (صلی الله علیه و آله) را برانگیخت، گواهی دهنده، بشارت دهنده، هشدار دهنده، پیامبری که بهترین آفریدگان در خردسالی، و در سن پیری نجیب ترین و بزرگوارترین مردم بود. اخلاقش از همه پاکان پاک تر و باران کرمش از هر چیزی بادوام تر بود.»

وصف پیامبر (صلی الله علیه و آله) از زبان علی (ع) در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه هم خواندنی است؛

«پیامبر (صلی الله علیه و آله) را از درخت تنومند پیامبران، از سرچشمه نور هدایت، از جایگاه بلند و بی همانند، از سرزمین بطحاء۲، از چراغ های برافروخته در تاریکی ها، و از سرچشمه های حکمت برگزید. پیامبر (صلی الله علیه و آله) طبیعی است که برای درمان بیماران سیار است. مردم های شفابخش او آماده، و ابزار داغ کردن زخم را گداخته. برای شفای قلب های کور و گوش های ناشنوا و زبان های لال، آماده، و یا داروی خود در پی یافتن بیماران فراموش شده و سرگردان است.»

در خطبه ۱۰۹ نهج البلاغه ، حضرت علی (ع) به پارسایی پیامبر (صلی الله علیه و آله) اشاره می کنند؛

«پیامبر (صلی الله علیه و آله) دنیا را کوچک شمرد و در چشم دیگران آن را ناچیز جلوه داد. آن را خوار شمرد و در نزد دیگران خوار و بی مقدار معرفی فرمود. و می دانست که خداوند برای احترام به ارزش او دنیا را از او دور ساخت و آن را برای ناچیز بودنش به دیگران بخشید. پیامبر (صلی الله علیه و آله) از جان و دل به دنیا پشت کرد و یاد آن را در دلش میراند. دوست می داشت که زینت های دنیا از چشم او دور نگهداشته شود، تا از آن لباس فاخری تهیه نسازد، یا اقامت در آن را آرزو نکند. و برای تبلیغ احکامی که قطع کننده عذرهاست، تلاش کرد و امت اسلامی را با هشدارهای لازم نصیحت کرد، و با بشارت ها مردم را به سوی بهشت فراخواند، و از آتش جهنم پرهیز داد. »

در خطبه ۱۱۶ نهج البلاغه هم حضرت به چگونگی انجام رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله) اشاره می کنند که از بندگی رسول الله در برابر خدا حکایت دارد؛

«خداوند پیامبر را فرستاد تا دعوت کننده به حق، و گواه اعمال خلق باشد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) بدون سستی و کوتاهی، رسالت پروردگارش را رسانید، و در راه خدا با دشمنانش بدون عذرتراشی جنگید، پیامبر (صلی الله علیه و آله) پیشوای پرهیزکاران و روشنی بخش چشم هدایت شدگان است.»

در خطبه ۲۳۱نهج البلاغه هم می توان به برکت وجود پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) پی برد؛

«پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) آنچه را که به او ابلاغ شد، آشکار کرد، و پیام های پروردگارش را رساند. او شکاف های اجتماعی را به وحدت اصلاح، و فاصله ها را به هم پیوند داد و پس از آن که آتش دشمنی ها و کینه های برافروخته دل ها راه یافته بود، میان خویشاوندان یگانگی برقرار کرد.»

 

 

وداع حضرت علی (ع) با رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)

حضرت علی (ع) در هنگام غسل دادن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)، این گونه با خود نجوا کند؛ «پدر و مادرم فدای تو ای رسول خدا! با مرگ تو رشته ای پاره شد که در مرگ دیگران اینگونه قطع نشد، با مرگ تو رشته پیامبری، و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانی گسست. مصیبت تو، دیگران مصیبت دیدگان را به شکیبایی واداشت، و همه را در مصیبت تو یکسان عزادار کرد.

اگر به شکیبایی امر نمی کردی، و از بی تابی نهی نمی فرمودی، آنقدر اشک می ریختم، تا اشک هایم تمام شود، و این درد جانکاه همیشه در من می ماند، و اندوهم جاودانه می شد، که همه اینها در مصیبت تو ناچیز است! چه باید کرد که زندگی را دوباره نمی توان بازگرداند، و مرگ را نمی شود مانع شد. پدر و مادرم فدای تو! ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن، و در خاطر خود نگه دار!»۲

پاورقی ها:

۱- سرزمین بطحاء، بین دو کوه ابوقیس و احمر را می گفتند، که محل زندگی قریش بود.

۲- خطبه ۲۵۳ نهج البلاغه

منبع: سایت شخصی علیرضا تاجریان


40 حدیث از امام حسین علیه السلام
یکشنبه نوزدهم آبان ۱۳۹۸ ساعت 0:2 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

 

امام حسین(ع)

چهل حدیث نورانی از امام حسین(ع)

۱. شناخت خداوند و عبادت او

«اَيّهَا النّاسُ! إِنّ اللّهَ جَلّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلاّ لِيَعْرِفُوهُ، فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَا سِوَاهُ».

امام حسين (ع) فرمود: «اى مردم! خداوند بندگان را آفريد تا او را بشناسند، آن‏گاه كه او را شناختند، پرستش كنند و آن‏گاه كه او را پرستيدند، از پرستش غير او بى‏ نياز شوند».

(بحار الانوار، ج ۵ ص ۳۱۲ ح۱ )

​۲. يافتن خداوند

«مَاذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الّذِى فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ؟».

امام حسين (ع) فرمود: «پروردگارا! آن كه تو را نيافت، چه يافت و آن كه تو را يافت، چه از دست داد؟».

(بحار الانوار، ج ۹۵ ص ۲۲۶ ح۳ )

۳. خداوند، مراقب انسان‏

«عَمِيَتْ عَيْنٌ لاَ تَرَاكَ عَلَيْهَا رَقِيباً».

امام حسين (ع) فرمود: «چشمى كه تو را مراقب خويش نبيند، كور است».

(بحار الانوار، ج ۹۵ ص ۲۲۶ ح۳ )

 

۴. عبادت تجار، بندگان و آزادگان‏

«إِنّ قَوْماً عَبَدُوا اللّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التّجّارِ وَ إِنّ قَوْمَاً عَبَدُوا اللّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ إِنّ قَوْمَاً عَبَدُوا اللّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الاَحْرَارِ وَ هِىَ اَفْضَلُ الْعِبَادَةِ».

امام حسين (ع) فرمود: «گروهى خدا را از روى ميل به بهشت عبادت مى‏كنند، كه اين عبادت تجارت‏كنندگان است و گروهى خدا را از ترس دوزخ مى‏پرستند و اين عبادت بردگان است، و گروهى خدا را به سبب شايستگى مى‏پرستند، و اين عبادت آزادگان است كه برترين عبادت است».

(تحف العقول، ص ۲۷۹ ح۴ )

 

۵. پاداش عبادت حقيقى خداوند

«مَنْ عَبَدَ اللّهَ حَقّ عِبَادَتِهِ آتاهُ اللّهُ فَوْقَ اَمَانِيهِ وَ كِفَايَتِهِ».

امام حسين (ع) فرمود: «هركس حق معبوديت خدا را به‏جا آورد، خداوند بيش از حدّ انتظار و كفايتش به او عطا مى‏ كند».

(بحار الانوار، ج ۶۸ ص ۱۸۴ ح۴۴ )

 

۶. زيان‏كار

«لَقَدْ خَابَ مَنْ رَضِىَ دُونَكَ بَدَلاً».

امام حسين (ع) فرمود: «هركس به غير تو دل ببندد، زيان كرده است».

(بحار الانوار، ج ۹۵ ص ۲۱۶ ح۳ )

 

۷. ستايشگران خداوند

«مَا خَلَقَ اللّهُ مِنْ شَىْ‏ءٍ إِلا وَ لَهُ تَسْبِيحٌ يَحْمَدُ بِهِ رَبّهُ».

امام حسين (ع) فرمود: «خداوند هيچ موجودى را نيافريد، جز آن‏كه براى او تسبيحى قرارداد تا با آن خدا را ستايش كند».

(بحار الانوار، ج ۶۱ ص ۲۹ ح۸ )

 

۸. دوستى خداوند، سرمايه انسان‏

«خَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبّكَ نَصِيباً».

امام حسين (ع) فرمود: «پروردگارا! كسى كه از محبّت خود بهره‏مندش نكردى، زيان كرده است».

(بحار الانوار، ج ۹۵ ص ۲۲۶ ح۳ )

 

۹. اشك چشم و ترس دل، رحمت خداوند

«بُكَاءُ الْعُيُونِ وَ خَشْيَةُ الْقُلُوبِ رَحْمَةٌ مِنَ اللّهِ».

امام حسين (ع) فرمود: «گريستن چشم‏ها و ترسيدن قلب‏ها، رحمتى از جانب خداست».

(مستدرك الوسائل، ج ۱۱ ص ۲۴۵ ح۳۵ )

 

۱۰. دوستى اهل بيت سبب ريزش گناهان‏

«إِنّ حُبّنَا لَتُسَاقِطُ الذّنُوبَ كَمَا تُسَاقِطُ الرّيحُ الْوَرَقَ».

امام حسين (ع) فرمود: «محبّت ما اهل بيت سبب ريزش گناهان است، چنان‏كه باد، برگ درختان را مى‏ريزد».

(حياة الامام الحسين، ج ۱ ص۱۵۶ )

 

۱۱. اهل بيت(ع)، معلمان ملائكه‏

«اَىّ شَىْ‏ءٍ كُنْتُمْ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ اللّهُ عَزّوَجَلّ آدَمَ (ع)؟ قَالَ كُنّا اَشْبَاحَ نُورٍ نَدُورُ حَوْلَ عَرْشِ الرّحْمنِ فَنُعَلّمُ لِلْمَلاَئِكَةِ التّسْبِيحَ وَ التّهْلِيلَ وَ التّحْمِيدَ».

از امام حسين (ع) پرسيده شد: «قبل از اين‏كه خداوند عزّوجل آدم (ع) را خلق كند، شما چه چيزى بوديد؟ فرمود: ما شبح‏هايى از نور بوديم كه بر گرد عرش خدا مى‏چرخيديم و به ملائكه درس تسبيح و توحيد و ستايش خدا را مى‏آموختيم».

(بحار الانوار، ج ۵۷ ص ۳۱۱ ح۱ )

 

۱۲. اهل‏بيت(ع)، اهل سرّ خدا

«نَحْنُ الّذِينَ عِنْدَنَا عِلْمُ الْكِتَابِ وَ بَيَانُ مَا فِيهِ وَ لَيْسَ عِنْدَ اَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ مَا عِنْدَنَا لاَِنّا اَهْلُ سِرّ اللّهِ».

امام حسين (ع) فرمود: «ما كسانى هستيم كه علم قرآن، و بيان آنچه در آن است، نزد ماست، و آنچه در نزد ماست نزد هيچ‏يك از آفريدگان خدا نيست، زيرا ما محرم راز خداييم».

(بحار الانوار، ج ۴۴ ص ۱۸۴ ح۱۱ )

 

۱۳. مخلوقات، مأمور به اطاعت از اهل بيت(ع)

«وَ اللّهِ مَا خَلَقَ اللّهُ شَيْئاً إِلا وَ قَدْ اَمَرَهُ بِالطّاعَةِ لَنَا».

امام حسين (ع) فرمود: «سوگند به خدا كه خداوند هيچ موجودى را نيافريد، مگر آن‏كه او را به اطاعت از ما، امر كرد».

(بحار الانوار، ج ۴۴ ص ۱۸۱ ح۱ )

 

۱۴. دوستى اهل بيت(عليهم السلام)

«مَنْ اَحَبّنَا كَانَ مِنّا اَهْلَ الْبَيتِ».

امام حسين (ع) فرمود: «كسى كه ما را دوست بدارد، از ما اهل بيت است».

(نزهة النّاظر و تنبيه الخاطر، ص ۸۵ ح۱۹ )

 

۱۵. تهيدستى و كشته شدن شيعيان‏

«وَ اللّهِ الْبَلاَءُ وَ الْفَقْرُ وَ الْقَتْلُ اَسْرَعُ إِلَى مَنْ اَحَبّنَا مِنْ رَكْضِ الْبَرَاذِينِ، وَ مِنَ السّيْلِ إِلىَ صِمْرِهِ».

امام حسين (ع) فرمود: «به خدا سوگند، فقر و قتل به سوى دوستان ما، از حركت اسبان تيزپا و جريان سيل در مسيرش، سريعتر است».

(بحار الانوار، ج ۶۴ ص ۲۴۹ ح۸۵ )

 

۱۶. پرهيز از خيانت و مكر و نيرنگ‏

«إِنّ شِيعَتَنَا مَنْ سَلِمَتْ قُلُوبُهمْ مِنْ كُلّ غِشّ وَغَلّ وَدَغَلٍ».

امام حسين (ع) فرمود: «شيعه ما كسى است كه دلش از هرگونه خيانت و نيرنگ و مكرى پاك است».

(بحار الانوار، ج ۶۵ ص ۱۵۶ ح۱۰ )

 

۱۷. امام حسين(ع) و امام زمان(عج)

«لَوْ اَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ اَيّامَ حَيَاتِى».

امام حسين (ع) فرمود: «اگر زمان حضرت مهدى را درك مى‏كردم، تمام عمر خدمتگزارش بودم».

(عقد الدّرر، ص‏۱۶۰)

 

۱۸. حسين(ع)، كشته اشك‏ها

«اَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَةِ، لا يَذْكُرُنِى مُؤْمِنٌ إِلا بَكَى».

امام حسين (ع) فرمود: «من كشته اشكهايم، مؤمنى مرا ياد نكند، مگر آن‏كه به گريه مى‏افتد».

(كامل الزيارات، ص ۱۱۷ ح۶ )

 

۱۹. پاداش زائر امام حسين(ع)

«مَنْ زَارَنِى بَعْدَ مَوْتِى زُرْتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ إِلا فِى النّارِ لاَخْرَجْتُهُ».

امام حسين (ع) فرمود: «هركه مرا پس از مرگم، زيارت كند، روز قيامت زيارتش مى‏ كنم و اگر در آتش هم باشد، او را بيرون مى‏ آورم».

(المنتخب للطريحى، ص۶۹ )

 

۲۰. خوش‏خلقى و سكوت‏

«اَلْخُلْقُ الْحَسَنُ عِبَادَةٌ وَ الصّمْتُ زَيْنٌ».

امام حسين (ع) فرمود: «خوش‏خويى، عبادت است و سكوت، زينت».

(تاريخ اليعقوبى، ج ۲ ص۲۶۴ )

 

۲۱. تأخير در مرگ و افزايش روزى با صله رحم‏

«مَنْ سَرّهُ اَنْ يُنْسَاَ فِى اَجَلِهِ وَ يُزَادَ فِى رِزْقِهِ فَلْيَصِلْ رَحِمَهُ».

امام حسين (ع) فرمود: «كسى كه دوست دارد اجلش به تأخير افتد و روزى ‏اش افزايش يابد، صله رحم به‏ جا آورد».

(بحار الانوار، ج ۷۱ ص ۹۱ ح۵ )

 

۲۲. عرضه اعمال به خداوند

«إِنّ اَعْمَالَ هَذِهِ الاُمّةِ مَا مِنْ صَبَاحٍ إِلا وَ تُعْرَضُ عَلَى اللّهِ عَزّوَجَلّ».

امام حسين (ع) فرمود: «همانا اعمال امّت، هر بامدادان بر خداوند عرضه می ‏شود».

(بحار الانوار، ج ۷۰ ص ۳۵۳ ح۵۴ )

 

۲۳. جلب رضايت مردم با نارضايتى خداوند

«مَنْ طَلَبَ رِضَى النّاسِ بِسَخَطِ اللّهِ وَكَلَهُ اللّهُ إِلىَ النّاسِ».

امام حسين (ع) فرمود: «كسى كه براى جلب رضايت مردم، موجب غضب خدا شود، خداوند او را به مردم وا مى‏ گذارد».

(بحار الانوار، ج ۷۵ ص ۱۲۶ ح۸ )

 

۲۴. گذشت در حال قدرت‏

«إِنّ اَعْفَى النّاسِ مَنْ عَفَا عَنْ قُدْرَةٍ».

امام حسين (ع) فرمود: «باگذشت‏ ترين مردم كسى است كه با وجود قدرت، گذشت كند».

(بحار الانوار، ج ۷۵ ص ۱۲۱ ح۴ )

 

۲۵. سخن كاهنده ارزش‏

«لاَ تَقُولُوا بِاَلْسِنَتِكُمْ مَا يَنْقُصُ عَنْ قَدْرِكُمْ».

امام حسين (ع) فرمود: «چيزى كه از ارزشتان بكاهد، بر زبان جارى نكنيد».

(جلاء العيون، ج ۲ ص۲۰۵ )

 

۲۶. اثر تنگ‏دستى، بيمارى و مرگ‏

«لَوْلاَ ثَلاَثَةٌ مَا وَضَعَ ابْنُ آدَمَ رَأسَهُ لِشَىْ‏ءٍ اَلْفَقْرُ وَ الْمَرَضُ وَ الْمَوتُ».

امام حسين (ع) فرمود: «اگر سه چيز نبود، آدمى سرش را در برابر هيچ چيز فرود نمى‏ آورد؛ تنگ‏دستى، بيمارى و مرگ».

(نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص ۸۵ ح۴ )

 

۲۷. غفلت از گناه خويشتن‏

«إِيّاك اَنْ تَكُونَ مِمّنْ يَخَافُ عَلَى الْعِبَادِ مِنْ ذُنُوبِهِمْ وَيَاْمَنُ الْعُقُوبَةَ مِنْ ذَنْبِهِ».

امام حسين (ع) فرمود: «مبادا از كسانى باشى كه از گناه ديگران بيمناكند، و از كيفر گناه خود آسوده خاطرند».

(تحف العقول، ص۲۷۳ )

 

۲۸. برطرف‏كردن گرفتارى مؤمن‏

«مَنْ نَفّسَ كُرْبَةَ مُؤْمِنٍ فَرّجَ اللّهُ عَنْهُ كُرَبَ الدّنيَا وَ الاخِرَةِ».

امام حسين (ع) فرمود: «هركه گرفتارى مؤمنى را برطرف كند، خداوند گرفتاريهاى دنيا و آخرتش را برطرف مى‏كند».

(بحار الانوار، ج ۷۵ ص ۱۲۲ ح۵ )

 

۲۹. مرگ با عزّت و زندگى با ذلّت‏

«مَوْتٌ فِى عِزّ خَيْرٌ مِنْ حَيَاةٍ فِى ذُلّ».

امام حسين (ع) فرمود: «مرگ با عزت برتر از زندگى با ذلّت است».

(بحار الانوار، ج ۴۴ ص ۱۹۲ ح۴ )

 

۳۰. همسانى گفتار و عمل‏

«إِنّ الْكَريِمَ إِذَا تَكَلّمَ بِكَلاَمٍ، يَنْبَغِى اَنْ يُصَدّقَهُ بِالْفِعْلِ».

امام حسين (ع) فرمود: «بزرگوار كسى است، كه گفتارش با عملش يكى باشد».

(مستدرك الوسائل، ج ۷ ص ۱۹۳ ح۶ )

 

۳۱. دشمنى با على(ع) نشانه نفاق‏

«مَا كُنّا نَعْرِفُ الْمُنَافِقِينَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللّهِ (ص) إِلا بِبُغْضِهِمْ عَلِيّاً وَ وُلْدَهُ».

امام حسين (ع) فرمود: «ما در عهد رسول خدا (ص) منافقان را نمى‏شناختيم، جز در دشمنى آنها با على و اولادش».

(عيون أخبار الرّضا، ج ۲ ص ۷۲ ص۳۰۵ )

 

۳۲. اثر پذيرش هديه‏

«مَنْ قَبِلَ عَطَاءَكَ، فَقَدْ اَعَانَكَ عَلَى الْكَرَمِ».

امام حسين (ع) فرمود: «آن‏كس كه هديه تو را بپذيرد، تو را در بزرگوارى كمك كرده است».

(بحار الانوار، ج ۶۸ ص ۳۵۷ ح۲۱ )

 

۳۳. نجات از آتش با گريه از ترس خدا

«اَلْبُكَاءُ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ نَجَاةٌ مِنَ النّارِ».

امام حسين (ع) فرمود: «گريه از ترس خدا، باعث نجات از آتش جهنّم است».

(مستدرك الوسائل، ج ۱۱ ص ۲۴۵ ح۳۵ )

 

۳۴. اثر خردمندى و يقين به مرگ‏

«لَوْ عَقَلَ النّاسُ وَ تَصَوّرُوا الْمَوْتَ لَخَرِبَتِ الدّنيَا».

امام حسين (ع) فرمود: «اگر مردم خردمند مى‏شدند و مرگ را باور مى‏داشتند، دنيا ويران مى‏گشت».

(إحقاق الحق، ج ۱۱ ص۵۹۲ )

 

۳۵. گناهى آسانتر از پوزش‏

«رُبّ ذَنْبٍ اَحْسَنُ مِنَ الاِعْتِذَارِ مِنْهُ».

امام حسين (ع) فرمود: «چه بسا گناهى كه نيكوتر از پوزش است».

(بحار الانوار، ج ۵۷ ص ۱۲۸ ح۱۱ )

 

۳۶. غيبت، خورش سگ‏هاى دوزخ‏

«كُفّ عَنِ الْغَيْبَةِ فَإِنّهَا إِدَامُ كِلابِ النّارِ».

امام حسين (ع) فرمود: «از غيبت بپرهيز، كه خورش سگهاى دوزخ است».

(بحار الانوار، ج ۷۵ ص ۱۱۷ ح۲ )

 

۳۷. نهى از منكر

«لا يَنْبَغِى لِنَفْسٍ مُؤْمِنَةٍ تَرَى مَنْ يَعْصِى اللّهَ فَلا تُنْكِرُ عَلَيْهِ».

امام حسين (ع) فرمود: «سزاوار نيست كه مؤمن، گناهكارى را ببيند و او را از گناه باز ندارد».

(كنز العمّال، ج ۳ ص ۸۵ ح۵۶۱۴ )

 

۳۸. اثر نافرمانى خداوند

«مَنْ حَاوَلَ اَمْراً بِمَعْصِيَةِ اللّهِ كَانَ اَفْوَتَ لِمَا يَرْجُوا وَ اَسْرَعَ لِمَا يَحْذَرُ».

امام حسين (ع) فرمود: «كسى كه با نيرنگ و معصيت خدا، در پى به‏دست آوردن چيزى رود، كمتر به آنچه اميد دارد مى‏رسد، و زودتر به آنچه مى‏ترسد، دچار مى‏شود».

(بحار الانوار، ج ۷۵ ص ۱۲ ح۱۹ )

 

۳۹. خير فراوان در پنج چيز

«خَمْسٌ مَنْ لَمْ تَكُنْ فِيهِ لَمْ يَكُنْ فِيهِ كَثِيرُ مُسْتَمْتِعٍ: اَلْعَقْلُ، وَ الدّينُ وَ الاَدَبُ، وَ الْحَيَاءُ وَ حُسْنُ الْخُلْقِ».

امام حسين (ع) فرمود: «پنج چيز است كه در هركسى نباشد، خير زيادى در او نيست: عقل، دين، ادب، حيا و خوش‏خويى».

(حياة الامام الحسين(ع)، ج ۱ ص۱۸۱ )

 

۴۰. پيروى از حق و كمال عقل‏

«لا يَكْمُلُ الْعَقْلُ إِلا بِاتّبَاعِ الْحَقّ».

امام حسين (ع) فرمود: «عقل جز با پيروى از حق، كامل نمى‏شود».

(أعلام الدين، ص۲۹۸ )


ماجرای شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
سه شنبه چهاردهم آبان ۱۳۹۸ ساعت 5:27 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

 

يكي ازمسائلي كه ميتوان از طريق آن وجود مقدس امام زمان (عج) را به اثبات رساند ماجراي شهادت پدر بزرگوارشان امام حسن عسكري (ع)واتفاقات همراه آن است همانطور كه ميدانيم و از روايت ها و حكايت هاي تاريخي به روشني به دست مي آيد, سال ها پيش از آن كه هشتم ربيع الاول سال260 هجري فرا رسد, پيشوايان معصوم و به ويژه واپسين فرستاده خداوند, پيامبر خاتم,(ص) امامت آخرين حجّت الهي, حضرت مهدي(عج) را نويد داده بودند.

با شهادت يازدهمين پيشواي شيعيان در هشتم ربيع الاول سال 260 هجري (1) در حالي كه بيش از پنج بهار(2) از عمر آخرين ذخيره الهي سپري نشده بود, فصل بهره مندي انسان ها از امام ظاهر به پايان رسيد. و در پي آن دوراني بسيار مهّم در زندگي پيروان اهل بيت پيش آمد. اين دوران هم زمان با دو رخ داد مهمّ آغاز شد
نخست: رسيدن آخرين حجّت الهي به مقام امامت؛
ديگر: قرار گرفتن آن حضرت در پرده پنهان زيستي.

اگر چه برگزيدگاني از شيعه براي اين مرحله آمادگي كامل داشتند, اما مي بايست هر دو رخداد (امامت و غيبت(، براي عموم شيعيان به اثبات برسد, چرا كه حضرت مهدي(عج) نخستين روز امامت را در حالي آغاز كرد, كه جز افرادي اندك، ـ كه پيش از آن، در دوره امام عسكري(ع) ايشان را ديده بودند(3)

كسي او را نديده بوداو بايد حاضر ميشد وامامت خود را به اثبات ميرساند اما چگونه ؟!!آيا كسي حرف كودكي 5 ساله راقبول دارد ؟
پيشتر امام حسن عسكري (ع) اين روز را پيش بيني كرده بود وتدابيري براي آن انديشيده بود: مثلا طبق گفته تاريخ امام حسن عسكري (ع) قبل از شهادت خود سه نشانه وعلامت را براي يار ديرينه خود ابوالاديان بيان ميكند كه هركس هنگام شهادتش آن نشانه ها را داشته باشد او امام وجانشين وي خواهد بودآن سه نشانه از اين قرار بودند:
1- كسي كه بر پيكر امام نماز بخواند
2- كسي كه جواب نامه ها را از ابوالاديان طلب كند
3- كسي كه از اموال وهميان خبر دهد
همانگونه كه شاهد خواهيم بودزمان شهادت امام حسن عسكري (ع) امام زمان (عج) نشانه ها يي از خود نشان ميدهد...ماجرايي كه ده ها تن شاهد وجود مقدس امام زمان (عج) بودند ونشانهاي بارز امامت ايشان راديدند وآن را قبول داشتند.
چگونگي شهادت امام عسكري عليه السلام

معتمد در ربيع الاول سال 260 هجري قمري بوسيله يكي از نزديكانش امام حسن عسكري(ع) را با زهر مسموم نمود. امام در اثر آن ، چند روز در بستر بيماري قرار گرفتند و در اين ايام معتمد پيوسته پزشكان درباري را بر بالين امام مي فرستاد تا مردم گمان كنند كه حضرت از بيماري طبيعي رنج مي برد.از طرفي ضمن مداواي حضرت و كسب وجهه عمومي اوضاع و شرايط را زير نظر بگيرند و رفت و آمدها را به كنترل در بياورند اگر صحنه مشكوكي در رابطه با جانشيني و امامت پس از امام حسن(ع) ديدند آن را گزارش كنند(4)
امام پس از مدت كوتاهي بيماري شديد، در روز جمعه هشتم ماه ربيع الاول سال 260هجري هنگام نماز صبح به شهادت ميرسد
ايشان در بيست و هشت سالگي از دنيا رفتند و دوره امامتشان فقط شش سال طول كشيد. بنابر تواريخ، تمام اين مدت شش سال يا در حبس بودند يا اگر هم آزاد بودند ممنوع المعاشر و ممنوع الملاقات بودند. از نظر معاشرت آزادي نداشتند
لحظه شهادت:

مرحوم شيخ طوسي و برخي ديگر از بزرگان ، به نقل از قول اسماعيل بن علي - معروف به ابوسهل نوبختي حكايت ميكنند: در آن روزهائي كه امام حسن عسكري عليه السلام در بستر بيماري قرار گرفته بود - كه در همان مريضي هم به شهادت نائل آمد - به ملاقات و ديدار حضرت رفتم . پس از آن كه لحظه اي در كنار بستر آن امام مظلوم با حالت غم و اندوه نشستم و به جمال مبارك حضرتش مي نگريستم . ناگاه ديدم حضرت ، خادم خود را(كه به نام عقيد معروف و نيز سياه چهره بود) صدا كرد و به او فرمود: اي عقيد! مقداري آب - به همراه داروي مصطكي - بجوشان و بگذار سرد شود. همين كه آب ، جوشانيده و سرد شد، ظرف آب را خدمت امام حسن عسكري عليه السلام آورد تا بياشامد. موقعي كه حضرت ظرف آب را با دست هاي مبارك خود گرفت ، لرزه و رعشه بر دست هاي حضرت عارض شد، به طوري كه ظرف آب بر دندان هاي حضرت مي خورد و نمي توانست بياشامد. آب را روي زمين نهاد و به خادم خويش فرمود: اي عقيد! داخل آن اتاق برو، آن جا كودكي خردسالي را مي بيني كه در حال سجده و عبادت مي باشد، بگو نزد من بيايد. خادمِ حضرت گفت : چون داخل اتاقي كه امام عليه السلام اشاره نمود، رفتم كودكي را در حال سجده مشاهده كردم كه انگشت سبّابه خود را به سوي آسمان بلند نموده است ، بر او سلام كردم ، آن حضرت نماز و سجده را مختصر كرد. پس از پايان نماز عرض كردم كه آقاي من ميفرمايد شما نزد او برويد. در همين لحظه ، كنيزي صقيل نام نزد آن فرزند عزيز آمد و دست كودك را گرفت و پيش پدرش ‍برد. ابوسهل نوبختي گويد: هنگامي كه كودك - كه بسيار زيبا و همچون ماه نوراني بود موي سرش به هم پيچيده و مجعد است و ما بين دندانهايش گشاده است. - نزد پدر آمد، سلام كرد و همين كه چشم پدر به فرزند خود افتاد، گريست و به او فرمود: اي سيد اهلبيت خود مرا آب بده، همانا من به سوي پروردگار خويش ميروم. آن كودك قدح آب جوشانيده را به دست خويش گرفت و بر دهان پدر گذاشت و او را سيراب كرد. آنگاه فرمود: مرا آماده كنيد كه ميخواهم نماز بخوانم، پس آن كودك حوله اي را كه در كنار پدر بود، روي دامان امام عليه السلام انداخت و سپس پدرش را وضوء داد. و چون حضرت ابومحمّد، امام عسكري عليه السلام نماز را با آن حال مريضي انجام داد، روي به فرزند كرد و فرمود: پسرم بشارت باد تو را كه تويي مهدي و حجّت خدا بر روي زمين و تويي پسر من و منم پدر تو و تويي (م ح م د) بن الحسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن ابيطالب و پدر توست رسولخداص و تويي خاتم ائمه طاهرين و نام تو همنام رسول خدا است و اين عهدي است به من از پدرم و پدران طاهرين تو صلّي الله علي اهل البيت ربّنا، انّه حميدٌ مجيد و در همان هنگام به شهادت رسيد.(5)
سيماي سامراء و شهادت امام عسكري عليه السلام:

روز هشتم ربيع الاول سال 260 هجري، روز دردآلودي در شهر سامراء بود خبر شهادت امام عسكري عليه السلام در عنفوان شباب همه جا را فراگرفت.
بازارها تعطيل شدند و مردم شتابان و گريان به سوي خانه امام رفتند. مورخان اين روز غمبار را به روز قيامت تشبيه كرده اند، چرا كه توده هاي محرومي كه مهر و محبت خود را نسبت به امام، از ترس سركوب نظام هميشه در خود نهان مي داشتند، آنروز عنان عواطف خروشان خويش را از كف دادند.
احمد بنعبيدالله بنخاقان ميگويد: ...چون خبر وفات آن حضرت در شهر سامره پخش شد، رستاخيزي در شهر پديد آمد و ازهمه مردم صداي ناله و شيون برخاست. خليفه در پي فرزند نيكبخت آن حضرت برآمد و گروهي از ماموران را به خانهامام گسيل داشت تا وي را بيابند. خليفه حتي زنان قابله را فرستاد تا ازبارداري احتمالي كنيزان حضرت آگاه شوند ...
آه كه اهل بيت نبوت در راه تحكيم شالوده هاي دين و نشر ارزشهاي توحيد چه رنجها كه متحمل نشدند...
چه خونها كه از آنان نريختند و چه حرمتها كه ندريدند و حقوق و قرابت آنان را به رسول خدا رعايت نكردند...
براستي محنت اولياي خدا در طول اعصار چه بي شمار بوده و پايگاه و پاداش آنان در پيشگاه پروردگار چه بزرگ است!
اين امام بزرگواري كه اينك از دنياي آنان رخت برمي بندد در حالي كه هنوز از عمر مباركش 28 سال نگذشته، با انواع محنتها دست و پنجه نرم كرد
يك شبهه:
آيا امام به مرگ طبيعي وفات يافت؟ يا آنكه توسط زهر به شهادت رسيد؟

براي اثبات شهادت ايشان همين يك روايت كافي است كه:
امام حسن مجتبي (ع) ميفرمايند: جدم رسول خدا به من فرمودند :دوازده امام از اهل بيت آن حضرت و برگزيدگان خالصش ،صاحب امر(خلافت وامامت )گردند هيچيك از ما خاندان نيست مگرآنكه كشته شده يا مسموم مي گردد(6)

دانشمند نامدار جهان تشيع، طبرسي ، مينويسد: بسياري از دانشمندان ما گفتهاند: امام عسكري-عليه السلام-بر اثر مسموميتبه شهادت رسيد، چنانكه پدرش و جدش و همه امامان، با شهادت از دنيا رفتهاند. كفعمي ، دانشمند معروف شيعه، ميگويد: او را معتمد مسموم ساخت و محمد بن جرير بن رستم ، از دانشمندان شيعي در قرن چهارم، معتقد است كه: امام عسكري-عليه السلام-در اثر مسموميتبه درجه شهادت رسيد.

معتمد، كه امام عسكري(ع)را در برابر دستگاه ستم پيشه عباسيان سدي نفوذناپذير ميديد، بر آن شد آخرين ضربه را بر حضرت وارد آورد و راه را براي تحقق آرمانهاي پليدش هموار كند. او امام را با زهر مسموم ساخت و چناننماياند كه حضرت به مرگ طبيعي از دنيا رفته است; ولي اين توطئه نيز ناكام ماند و چهره واقعي وي بر همگان آشكار شد.
زهر يكي از مشهورترين ابزارهاي ترور در نزد زمامداران آن عهد بوده و ترس آنان نسبت به وجود رهبران ديني محبوبي مثل امام آنها را وا مي داشته كه با اتخاذ اين روش ايشان را تصفيه كنند.
دليل ديگر ما بر اتخاذ اين شيوه از سوي خليفه، طرز برخورد آنان با امام به هنگام بيماري اش مي باشد. ابن صباغ مالكي ، يكي از دانشمندان اهل سنت، از قول عبيد الله بن خاقان ، يكي از درباريان عباسي مينويسد:
«... هنگام در گذشت ابو محمد حسن بن علي عسكري-عليه السلام-معتمد، خليفه عباسي حال مخصوصي پيدا كرد كه ما از آنشگفت زده شديم و فكر نميكرديم چنين حالي در او (كه خليفه وقتبود و قدرت را در دست داشت) ديده شود. وقتي «ابو محمد» (امام عسكري) رنجور شد، پنج نفر از اطرافيان خاص خليفه كه همه از فقيهان درباري بودند، به خانه او گسيل شدند. معتمد به آنان دستور داد در خانه ابو محمد بمانند و هر چه روي ميدهد به او گزارش كنند، نيز عدهاي را به عنوان پرستاروپزشك فرستاد تا ملازم او باشند، و همچنين به قاضي بن بختيار فرمان داد ده نفر از معتمدين را انتخاب كند و به خانه ابو محمد بفرستد و آنان هر صبح و شام نزد او بروند و حال او را زير نظر بگيرند. دو يا سه روز بعد به خليفه خبر دادند حال ابو محمد سختتر شده و بعيد است بهتر شود. خليفه دستور داد شب و روز ملازم خانه او باشند و آنان پيوسته ملازم خانه آن بزرگوار بودند تا پس از چند روزي رحلت فرمود. وقتي جنازه آماده دفن شد، خليفه برادر خود، عيسي بن متوكل ، را فرستاد تا بر جنازه آن حضرت نماز بگزارد. هنگامي كه جنازه را براي نماز روي زمين گذاشتند، عيسي نزديك رفت و صورت آن حضرت را باز كرد. و به علويان و عباسيان و قاضيان و نويسندگان و شهود نشان داد و گفت: اين ابو محمد عسكري است كه به مرگ طبيعي درگذشته است و فلان و فلان از خدمتگزاران خليفه نيز شاهد بودهاند!!!!(7)
علت اين امر چه بود؟ دو علت مي توان براي چنين رفتار شگفت آوري پيدا كرد:
نخست: برائت جستن از مسئوليت ترور امام در برابر توده ها بر حسب ضرب المثلي كه در ميان سياستمداران معروف است: او را بكش و زير جنازش اش گريه كن...
دوم: همه مردم و بويژه زمامداران مي دانستند كه ائمه اهل بيت (ع) همواره از احترام بسيار توده هاي مردم برخوردارند و شيعه بر اين باور است كه امامت در ميان آنان يكي پس از ديگري منتقل مي شود. و اينك اين امام يازدهم است كه مي خواهد از دنيا رخت بربندد. بنابراين بايد حتماً او را جانشيني باشد، اما اين جانشين چه كسي است؟
خلفاي عباسي پيوسته مي كوشيدند به هنگام شهادت يكي از ائمه پي ببرند كه جانشين او كيست؟ به همين علت ائمه (ع) نيز به هنگام احساس خطر بر جانشين خود او را پنهان مي كردند تا وقتي كه خطر از بين برود.
از ديگر سو احاديثي كه درباره حضرت مهدي(عج) وارد شده، از خاور تا باختر را فراگرفته است و دانشمندان مي دانند كه مهدي دوازدهمين جانشين است و اگر بگوييم كه زمامداران عباسي چيزي از اين احاديث نمي دانستند، نامعقول مي نمايد. از همين روست كه مي بينيم آنان پيوسته و با هر وسيله اي مي كوشند تا نورالهي را فرو نشانند اما هيهات...
به اين دليل است كه معتمد عباسي، به هنگام شدت گرفتن بيماري امام تدابيري استثنايي مي انديشد.
پس از آنكه امام چشم از جهان فرو مي بندد، معتمد دستور مي دهد خانه او را بازرسي كنند و كنيزانش را زير نظر بگيرند. او نمي دانست خداوند خود رساننده فرمان و كار خويش است و امام منتظر بيشتر از پنج سال است كه به دنيا آمده و از ديد جاسوسان مخفي شده است و برگزيدگان شيعه با وي بيعت كرده اند...
بدين گونه امام بواسطه زهر معتمد شهيد شد.(8)
اما همانگونه كه ميدانيم امام زمان (عج) حاضر شده وخود بر پيكر پدر نماز ميگذارد

آخرين وصيت امام عسكري عليه السلام:

آفتاب امامت غروب مي كرد، زيرا خداوند اين گونه مقدّر كرده بود كه اين آفتاب از پس پرده غيبت صغرا و سپس غيبت كبرا پرتو افشاني كند. از اين رو امام حسن عسكري(ع) بر دو بينش بسيار مهم تأكيد كرد:
نخست: تأكيد بر شناخت غيبت و گرفتن بيعت براي ولي الله اعظم امام منتظر(عج).
دوم: تحكيم شالوده هاي مرجعيت ديني
 ماجراي نماز گزاردن حضرت حجة (عج) بر جنازه پدر بزرگوارش:
نخستين اقدام حضرت مهدي در آغاز امامت:

روزِ در گذشتِ امام يازدهم، و نخستين روز امامت ايشان, فرا رسيد. وآن حضرت ناگزير ميان مردم آمده، بر پيكر پدر نماز گزارد. اين رخداد به گونه هايي چند روايت شده است. كه در يك روايت شيخ صدوق آن را به صورت مفصل از زبان «ابوالاديان» يكي از خدمت كاران خانه و متصدي امور نامه هاي امام عسكري7 گزارش كرده است. (9) وديگران هم به اين روايت را از زبان ديگران روايت كرده اند ...
شيخ ابوعبدالله محمدبن هبه الله طرابلسي در كتاب فرج كبيرش نقل كرده، و به سند خود از ابي الاديان كه يكي از چاكران حضرت امام (ع) بود، روايت كرده كه او گفت: به خدمت حضرت امام عسكري (ع) شتافتم. آن حضرت را ناتوان و بيمار يافتم. آن جناب چند نامه اي نوشته و به من داد و فرمود كه اين ها را به مداين برسان و به فلان و فلان از دوستان ما بسپار، و بدان كه بعد از پانزده روز ديگر به اين بلده خواهي رسيد و آواز نوحه از خانه خواهي شنيد و مرا در غسل گاه خواهي ديد. ابوالاديان مي گويد: گفتم اي مولاي من! چون اين واقعه روي دهد، حجت خدا و راهنماي ما كه خواهد بود؟ فرمود: «آن كسي كه جواب نامه هاي مرا از تو طلب كند.» گفتم: زياده از اين هم نشاني بفرماييد. فرمود: «آن شخصي كه بر من نماز گزارد، او حجت خدا و امام و راهنما و قائم به امر است بعد از من.» پس نشاني زياده بر آن از آن حضرت طلب نمودم، فرمود: «آن شخصي كه خبر دهد به آنچه در هميان است.» پس هيبت آن حضرت مرا مانع شد كه بپرسم كه چه هميان و كدام هميان و چه چيز است در هميان...

پس از سامرا بيرون آمده، نامه ها را به مداين رساندم و جواب آنها را گرفته و بازگشتم. روز پانزدهم بود كه داخل سر من راي (سامرا) شدم بر وجهي كه آن حضرت به اعجاز آن خبر داده بود، آواز نوحه از خانه آن حضرت شنيدم و نعش آن امام بزرگوار را در غسل گاه ديدم. برادرش، جعفر، را بر در خانه آن حضرت ديدم كه مردم دورش جمع شده بودند و او را تعزيت مي نمودندوجانشيني اورا تبريك !!! با خود گفتم كه اگر امام بعد از حضرت امام حسن عسكري (ع) او باشد، پس امر امامت باطل خواهد بود، زيرا مي دانستم كه شراب مي آشامد و طنبور مي زند و قمار مي بازد. پس او را تعزيت نمودم. هيچ چيزي از من نپرسيد و جواب نامه را نطلبيد. بعد از آن عقيد خادم بيرون آمد و خطاب به جعفر گفت: اي خواجه! برادرت را كفن كردند، برخيز و بر او نماز بگزار. جعفر برخاست و داخل آن خانه شد و شيعيان گريان وارد خانه شدند. در آن حال امام (ع) را كفن كرده بودند. جعفر پيش رفت كه نماز بگزارد. با خود گفتم: عجبا! اگر امام مردم بي دين بشود، معلوم مي شود كه همواره دين از اول سست بوده است!!! من هم دنبال جعفر به راه افتادم تا ببينم جريان به كجا منتهي مي شود!

كنار جنازه امام عسكري (ع) رسيديم، جعفر پيش ايستاده و همراهان پشت سرش، با خود گفتم: ديگر كار از كار گذشت.
جعفر چون قصد آن كرد كه تكبير بگويد، ناگهان پرده سفيدي كه در حجره آويزان بود بلند شد، ديدم كودكي نوراني پيدا شد گندمگون و مجعد موي (صلوات الله عليه) و رداي جعفررا گرفته و كشيد، و فرمود: «اي عمو! دور شو كه من به نماز گزاردن بر پدر خود از تو سزاوارترم.» جعفر رنگ پريده كنار رفت ونميدانست چه بگويد وشوكه شده بود و آن برگزيده خداوند غفار بر پدر عالي مقدارش نماز گزارد. و امام عسكري (ع) را در كنار مرقد پدر بزرگوارش، امام علي نقي (ع)، دفن كردند. سپس آن كودك خردسال و آن ولي ايزد متعال به من خطاب كرد كه: «اي بصري! جوابهاي نامه ها را بياور.» جوابها را به او تقديم كردم ايشان رفتند به حجره و با خود گفتم : حمد و سپاس خدا را كه دو علامت از علاماتي كه امام عسكري(ع) به من فرموده بودند، ظاهر شد،فقط علامت هميان مانده است !! نزد جعفر آمدم و گفتم : اين طفل كه بود؟ گفت: من اصلا چنين كودكي را نديده ام و نمي شناسم!!! (10)

شيخ طوسي هم پس ازروايت بالا روايت ديگري را نيز نقل كرده كه بيانگر آن است كه حضرت مهدي عجل الله فرجه خود آغاز به نماز كرد و گروهي از شيعيان (تعدادآنها 39 نفر ذكر شده است) در اين مراسم حضور داشتند؛ از كساني كه در اين مراسم حضور داشت، ابراهيم پسر محمّد تبريزي بود. وي در اين باره مي گويد:«روز رحلت امام حسن عسكري عليه السلام در سامرا وارد خانه امام شدم، جنازه آن حضرت را آوردند، و ما 39 نفر بوديم كه يك كودك به ظاهر ده ساله بيرون آمد، عباي خود را بر سر مباركش كشيده بود، و هنگامي كه در صحن خانه ظاهر شد، همه ما پيش از آن كه او را بشناسيم، در مقابل شكوه، هيبت، عظمت و وقار او بي اختيار برخاستيم. در برابر جنازه ايستاد و همگي پشت سرش صف كشيديم و به امامت او بر پدر بزرگوارش نماز خوانديم. چون از نماز فارق شد به يكي از اتاق هاي منزل وارد شد كه از غير آن بيرون آمده بود».(11)

ذكر اين نكته لازم است كه امام حسن عسكري (ع عين همين مطلب از زبان يكي ديگر از حاضران به نام احمدبن عبدالله هاشمي نيز نقل شده است(12)

لازم به ذكر است كه امام حسن (ع) را فرزند بزرگوارشان امام زمان (عج) غسل وكفن كردند.

اما سئوالي كه پيش مي آيد چرا امام حسن عسكري اين علامات را نشانه جانشينش معرفي ميكند ؟
آغاز پيشوايي در خردسالي در اين رخ داد آنچه از همه شگفتي آورتر بود اين كه آنها با كودكي پنج ساله روبه رو بودند كه مي گفت جانشين امام عسكري(ع) است. امامت در دوران كودكي فقط مختص امام زمان (عج) نبود بلكه امامان ديگري همچون امام جواد (ع) هم اين شرايط را دارا بودند اما شرايط حاكم بر امامت حضرت مهدي(عج) اين روند را به گونه اي ديگر رقم زد, ترديدهاي شكننده اي را در ذهن شيعه پديد آورده, كار امام حسن عسكري(ع) را مشكل ساخت. ايشان نه فقط در سن و سالي كمتر از ديگر امامان به امامت رسيد, بلكه به خاطر مصالحي ولادتش نيز پنهاني بود. و تا زمان امامت ايشان, جز اندكي, جمال دل آراي او را نديده بودند...او چگونه ميتوانست خود را به اثبات برساند ؟!!

پس ميبينيم كه امام حسن عسكري (ع) بيجهت نشانه دانش وآگاهي زياد را براي فرزندش انتخاب نكرده بود چون فقط از اين طريق مردم ميتوانستند گفته كودك 5 ساله را باور كنندواين نشانه هايي بود كه كسي جز امام داراي آن نبود
همان گونه كه ياد شد پيش از آن با هدايت هاي پيوسته پيامبر و ائمه نور: شيعه به اين نكته باور پيدا كرده بود كه، خداوند متعال از طريق آخرين پيامبر خود، مقام امامت و ولايت را به جهت قابليتهاي ذاتي به افرادي خاصّ عطا فرموده و فقط از طرف اوست كه امام بر جامعه نصب ميگردد. و نيز اين كه, اين قابليت هيچ گونه ارتباطي به كمي و يا زيادي سن و سال ندارد جالب اين كه, اين گونه پيشوايي پيش از آن نيز, هم در بين ائمه: و هم در زنجيرة پيامبران: داراي سابقه بود. يكي از دانشوران معاصر امامت در سنين كم را پديده اي واقعي دانسته، چنين استدلال كرده است: زيرا امامي كه در كودكي به پيشوايي روحي و فكري مردم رسيده, و مسلمانان حتي در كشاكش آن همه موج ويرانگر, باز خويشتنِ خويش را به پيروي و دوستي او گماشتند, به طور مسلّم بايد از دانش و آگاهي و گستردگي ديد, و دانا بودن به فقه و تفسير و عقايد, بهره اي آشكار و چشمگير داشته باشد. چون در غير اين صورت نمي توانسته مردم را به پيروي از خويش وادارد... به فرض محال كه مردم نتوانستند حقيقت و واقعيت امر را دريابند, خلافت و نيروي حاكم كه آن همه دشمني علني با امام داشته, چرا بر نخاسته و پرده از رخسار حقيقت نينداخته است؟ اگر امام خردسال, از دانش و سطح تفكر عالي برخوردار نبود, خلفاي معاصر, خيلي خوب مي توانستند جنجال به پا كنند, امّا سكوت آنها و سكوت تاريخ گواه است كه امامت در سنين كم پديده اي حقيقي بوده نه ساختگي» (13) .
پي نوشت:

1- شيخ كليني، كافي، ج1، ص503.
2- شيخ مفيد, الارشاد, ج2, ص339
3- ر.ك: شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ج2, صص 384 و 457.
4- بحارالأنوار ج50/328.
5- رجوع شود به غيبت ، ص165؛ منتهي الآمال ، ص 1038.
6- كفايه الاثر صفحه 162
7- - حياة الامام العسكري، ص267، به نقل از ارشاد، شيخ مفيد، ص383.* الفصول المهمة، چاپ قديم، ص 307-308*اعلام الوري، الطبعة الثالثة، دار الكتب الاسلامية، ص 367.* حاج شيخ عباس قمي، الانوار البهية، مشهد، كتابفروشي جعفري، ص 162.* دلائل الامامة، نجف، منشورات المكتبة الحيدرية، 1383 ه. ق، ص 223.
8- حياة الامام العسكري، ص 267، به نقل از ارشاد، ص 383.
9- شيخ صدوق، كمالالدين و تمام النعمة، ج 2، ص 475؛ باب 43، ح 25. همچنين ر.ك: نيلي نجفي, منتخب الانوار المضيئة، ص 157؛ راوندي، قطبالدين، الخرائج والجرائح، ج 3، ص1101.
10- رجوع شود به شيخ صدوق, كمالالدين و تمام النعمة، ج 2، ص 475، باب 43، ح 25. هم چنين ر.ك: نيلي نجفي, منتخب الانوار المضيئة، ص 157؛ قطب الدين راوندي, الخرائج والجرائح، ج 3، ص1101. و شيخ ابوعبدالله محمدبن هبه الله طرابلسي در كتاب فرج كبير و بحارالانوار ج 52 ص 67،منتخب الاثر ص 367،الزام الناصب ض 108،وفاة العسكري ص 39،ينابيع المودة ج 3 ص 124
11- شيخ طوسي, كتاب الغيبة, ص257.
12- الزام الناصب ص 94 وروزگار رهايي ص 164
13- صدر، سيّد محمد باقر, جست و جو و گفت و گو پيرامون امام مهدي(عج) ص47ـ48.
منبع اصلي: تنها منجي
 

موضوعات مرتبط: امام عسکری، امام مهدی

روضه امام حسن عسکری علیه السلام _ حجت الاسلام میرزامحمدی
دوشنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۸ ساعت 23:19 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

تسليت اي حجت ثاني عشر يابن الحسن

*كسي تو سامرا به آقامون تسليت نگفتا*

تسليت اي حجت ثاني عشر يابن الحسن

*ميدوني دل  آدم كجا ميره؟يه مرتبه ياد گودال افتادم ..."اونجام به يتيمان ابي عبدالله كسي تسليت نگفت ..."*

زود بود از بهر تو داغ پدر يابن الحسن

*معمولا فاميلا جمع ميشن ، عمو،دايي، عمه و ديگر بستگان؛ نميزارن بچه يتيم كنار پيكر پدربي تابي كنه" اما برا امام زمان ما اين اتفاق نيفتاد ..." حتي كربلا هم اينجوري نبود ... اونجا عمه ي امام زمان بچه هاي ابي عبدالله رو سرپرستي كرد ...*

قلب باب ت از شرار زهر دشمن آب شد

سوخت جسم و جانش از پاتا به سر يابن الحسن

طفل بودي،پيش چشمت چشم بابا بسته شد 2

تونگه كردي و او زد بال و پر يابن الحسن

*آخ دلم يه جايي رفت،نگي امشب چرا داره پريشون خواني ميكنه..." به خدا دست من نيست؛دلم با اين يه بيت رفت كوچه بني هاشم*

حسين جان ...

طفل بودي پيش چشمت دست بابا بسته شد

تو نگه كردي و قنفذ ......

كودك 6 ساله بودي بر پدر خواندي نماز

ريختي از چشم خود خون جگر يابن الحسن

قرن ها فرياد زهرا مادرت آيد به گوش

از مدينه بين آن ديوار و در يابن الحسن

مادر؛كاش بودم تا علي را يار بودم

من جاي تو بين در و ديوار بودم

مادر شنيدم بارها از پا فتادي

ديدي علي تنها بود باز ايستادي

يوسف زهرا بيا با ما بگو آخر چرا

تربت زهراست مخفي از نظر يابن الحسن

*فرمود عقيل برو به اون كودكي كه تو حجره هست ،بگو بياد ..." اومدم ديدم يه ماه شب چهارده گوشه ي هجره مشغول عبادته" آقامون حجت ابن الحسن بود تا پيغام رو دادم سراسيمه اومد؛ سر بابا رو بغل گرفت ... تا امام عسكري اونو ديد نفرمود پسرم،فرمود يا سيد أَهْلَ الْبَيْتِ اسْقِنَا المَاءٍ ...." يعني تشنمه به من آب بنوشان ..... اسْقِنَا المَاءٍ .... (آخ بميرم ...) هر طوري بود نزاشت بابا لب تشنه از دنيا بره .... امام جوادم يه كودك 6،7 ساله بود نزاشت باباش امام رضا تشنه لب جون بده ..."اما لايوم كيومك يااباعبدالله .....

حسين ......

بميرم،هر چي صدا زد جماعت جگرم داره ميسوزه ...."جي جوري آبش دادن ؟؟ فَلَمْ يُجِبْهُ أَحَدٌ إِلَّا بِالسُّيُوفِ .....

حسين ........ 

موضوعات مرتبط: امام عسکری

امام علی علیه السلام و خانواده
دوشنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۸ ساعت 23:15 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

 

امام علی (علیه السلام) و خانواده

No image

در این بخش به موضوع "امام علی (علیه السلام) و خانواده" در جهت بیان سیره تبلیغی معصومین پرداخته شده است.

چكيده

 

مقدمه

 

تعريف خانواده

 

عوامل تحکیم خانواده از ديدگاه امام علی (ع)

 

1. تعاون و همكاري و تقسيم كار

 

2. پراكندن محبّت

 

3.ابراز و اظهار علاقه در خانواده

 

4.دینداری و پایبندی به تعهدات اخلاقی و اعتقادی

 

5. عدالت در خانواده

 

6. گفت و گوي صميمي

 

7.آموزش و افزایش اطلاعات در خانواده

 

الف.کلیدهای اساسی آموزش در نامه 31

 

ب.افراط و تفریط در آموزش فرزندان

 

8.توجه به ظرایف روحیات همسر

 

9.سازگاری

 

10.پرهیز ازتقاضاهای نامقدور

 

11.تشویق و ترغیب

 

12.هنر گوش دادن

 

13. پاسخ مثبت به خواسته های جنسی همسر

 

14.عدم سوءظن و غیرت بی مورد نسبت به همسر

 

15.صبر و تحمل یکدیگر

 

16.هم پوشانی عیوب یکدیگر

 

نتيجه گيري

 

فهرست منابع

 

4 خرداد 1394, 17:31

 

علی بخشی

 

چكيده

خانواده اولين و مهم ترين نهادي است كه زن و مرد با هم فکری و تفاهم همراه با مهر و محبت آنرا تشكيل مي دهند. در منابع اسلامی اعم از آیات و روايات صادر شده از حضرات معصومين (عليهم السلام) خانواده از جايگاه والا و بسيار ارزشمندی برخوردار گشته است.بنابراین با توجه به گستره ،زوایا و رویکردهای مختلف خانواده و مباحث آن، در این مقاله سعی شده تنها به عوامل تحكيم بخش و تقويت كنندة مناسبات خانواده با تمسّک به كلمات و سلوك امام علي (عليه السلام) مورد بحث و تبيين واقع گردد.

 

كليد واژه ها:

 

خانواده – عوامل تحکیم خانواده - پراکندن محبّت – تعاون و همکاری و تقسيم كار – عدالت در خانواده -ابراز و اظهار علاقه در خانواده

 

مقدمه

خانواده، در عين حال که هستة اصلي جامعه را تشكيل مي دهد؛ تأثير مستقيمي بر تحولات و رخدادهاي جامعه بر جاي خواهد داشت. اهميت معرفي خانوادة امام علي (ع) به عنوان يك خانواده الگو، سالم و دست يافتني، ضرورت تأمل و تدبر در اين خانواده پر از حكمت و عطوفت را آشكارتر مي سازد. از سويي ديگر ضرورت بررسي خانواده اين امام همام كه از لحاظ تاريخي در حساس ترين مقطع و از نظر مشكلات و رنج ها، دوران سكوت 25 ساله و دوران حكومت نزديک به 5 سال را تجربه نموده است و در عین حال نوع برخورد و سلوک هر یک از اعضاء این خانواده با مسائل، مشعل فروزانی فرا روی بشریت برای الهام گیری و تمسك جويي دائمي براي هميشه اعصار خواهد بود.

 

تعريف خانواده

خانواده به عنوان یک سيستم اجتماعي، شامل گروهي از افراد است كه از طريق ازدواج با يكديگر زندگي مي كنند. رابطه ي اعضاي خانواده، رابطه اي عميق و چند لايه است كه تاريخچه ي مشترك و دروني شده درباره ي جهان و اهداف مشترک بنا شده است عمدتاً براساس. در اين نظام، افراد توسط علايق و دلبستگي هاي عاطفي نيرومند، ديرپا و متقابل با يكديگر پيوند دارند.[1]

 

براي خانواده از لحاظ كاركرد و جهان بيني هاي مختلف، تعاريف گوناگوني از سوي انديشمندان و متفكران ارائه شده است.[2]

 

عوامل تحکیم خانواده از ديدگاه امام علی (ع)

خانواده خميرمايه و سنگ بناي جامعه بزرگ انساني است. حكمت الهي بنابر فطرت و آفرينش انسانها طوري نظام مند آفريده شده است كه براي رشد و شكوفايي و رسيدن به آرامش و امنيت رواني نياز به تشکیل خانواده منوط گشته است. در رابطه با زندگي امير المؤمنين علي (ع) و برترين بانوي عالم حضرت فاطمه (عليهاالسلام)که برترین اسوه و الگو مردمان در همه ی اعصار می باشند خانواده اهمیت و جایگاه ممتازی را به خود اختصاص داده است. از این رو ما در این فراز به شمارش و تبیین عوامل تحکیم خانواده می پردازیم :

 

1. تعاون و همكاري و تقسيم كار

در يك خانواده منسجم، پويا و اعتدال گرا هر يک از اعضاء در كارها و رفع سختي ها و مشکلات با هم ديگر مشاركت و همكاري دارند. ضروري ترين عامل در استواري هر كانون انساني، (تقسيم كار) است و در تعيين چگونگي تقسيم كار، بيش از هر چيز مي بايد به استعدادهاي تكويني مرد و زن نظر داشت و چنين دقت نظري بدون بهره گيري از افق برتر وحي امكان پذير نخواهد بود.[3] از سويي علي بن ابي طالب (ع) در خانه با همسرش زهرا(س) همكاري می کرد. كار خانه را زهرا به اختيار خودش انتخاب كرده و علي (ع) به او تحميل نمي كند. در عين حال علي (ع) مي خواهد فشاري بر همسر عزيزش وارد نيايد (و در كارها به او كمك مي كند).[4]

 

هنگامي كه رسول خدا (ص) پيشنهاد تقسيم كار در منزل امام علي (ع) را مي دهند، حضرت فاطمه (س) مسرور شده و رضايت خويش را اين گونه ابراز مي نمايند: «فَلَا يَعْلَمُ مَا دَاخَلَنِي مِنَ السُّرُورِ إِلَّا اللَّهُ بِإِكْفَائِي رَسُولُ اللَّهِ ص تَحَمُّلَ رِقَابِ الرِّجَال »[5]، «جز خدا كسي نمي داند كه از اين تقسيم كار [كار منزل برعهده زهرا (س) و تدبير امور بيرون بر عهده علي (ع)] تا چه اندازه مسرور و خوشحال شدم ، چرا كه رسول خدا مرا از انجام كارهايي كه مربوط به مردان است، بازداشت.»

 

2. پراكندن محبّت

خانه اي كه جوّ حاكم بر آن سرشار از محبت، عاطفه، تفاهم، آرامش و احترام باشد، افراد متعادل و با شخصيت رشد يافته اي ، سر بر مي آورند. اما خانه اي كه روح فرزندان خود را از كينه توزي، تغذيه مي كند كه اساس آنها ترس و خشم است. چنين خانواده اي كاروانهايي از افرد منحرف و جنايتكار به سوي جامعه سرازير مي كند.[6] اگر نيك بنگريم خواهيم ديد كه آن خانه ي گلي و خشتي كه علي و فاطمه (صلوات ا... عليهم) در آن زيسته اند و فرزنداني چون جوانان اهل بهشت ، امام حسن و امام حسين (عليهم السلام) را تربيت نموده اند، در سايه ي محبت الهي و عطر الفت و پاكدامني بوده كه بوي آن هنوز هم انسانها را شيفته ي خود مي سازد. پس محبت مانند آبي است كه به گياه مي رسد، اگر نباشد گياه مي خشكد و اگر بيش از حدّ شود ريشة گياه مي گندد و خراب مي شود و گياه مي خشكد.[7]

 

قرآن كريم محبّت نسبت به يكديگر را اين گونه سفارش مي نمايد: « إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا»[8] ، «آنان كه ايمان آورده اند و شايسته ها انجام داده اند خداوند بخشايشگر برايشان دوستي قرار مي دهد. و يا در آيه اي ديگر به محبت و علاقه بين همسران تاكيد شده است. «وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَة »[9] ؛ «در ميان شما با همسرانتان دوستي قرار داد و مهر افكند». و به قول مولانا جلال الدين رومي؛

 

از محبت تلخها شيرين شود ازمحبت مِسها زريّن شود.[10]

 

3.ابراز و اظهار علاقه در خانواده

صفای زندگی به حاکمیت عشق و علاقه بر محیط زندگی و معاشرت است و اگر دوستی و

 

علاقه نباشد، زندگی جهنمی سوزان و فضایی سرد و بی روح خواهد شد. ابراز عشق ومحبّت

 

در محیط خانواده میان زن و مرد و نیز نسبت به فرزندانشان خانه را به بهشت تبدیل می کند.

 

چه دوزخ های سوزانی که کمبود محبت و عاطفه فرزندان از جانب والدین است و حسرت

 

شنیدن عزیزم، دلبندم، تو را دوست دارم و... سالها بر دل کودکان می ماند و گرفتار عقده

 

کمبود محبّت می شوند.[11] اگر اظهار علاقه در خانواده بنا به هر دلیل و توجیهی ترک شود،

 

بایستی خود را آماده روئیدن علف های هرز در کنار گل زندگی نمود. پس سخنان زشت و

 

نیش دار، عیب جویی ها و ظن و گمان های ناروا در مورد یکدیگر بازارش گرم خواهد شد.

 

ما در سیره و رفتار خانواده امام علی(ع)طبق آنچه از تاریخ و روایات در دست داریم حتی یک مورد هم سراغ نداریم که رفتارها و برخوردها از مدار محبت و علاقه و آن چیزی که مرضی خداوند است، خارج شده باشد. وجود حضرت زهرا (س) به قدری برای حضرت علی (ع) مایه آرامش و خشنودی بود که امام علی (ع) در این باره می فرمایند :« وَ لَقَدْ كُنْتُ أَنْظُرُ إِلَيْهَا فَتَنْكَشِفُ عَنِّي الْهُمُومُ وَ الْأَحْزَان »[12] ؛ « من که به چهره زهرا نگاه می کردم، همین نگاه هر گونه غم و اندوه رااز من بر طرف می نمود ».

 

4.دینداری و پایبندی به تعهدات اخلاقی و اعتقادی

براي يك زندگي سالم و با آرامش رعايت تناسب از نظر ارزش هاي اخلاقي و اعتقادی امري مسلّم است. چنانكه تقريبا اكثر افراد با انتخاب لباس خاص با توجه به آیه« هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُن»[13] در واقع نوع بينش و طرز تفكر خود را بروز و آشكار مي سازند و در صورت عدم تناسب باعث احساس نامطلوب و مشكلات فراوانی را با خود به همراه خواهد داشت. مولا علي (ع) در همين زمينه مي فرمايند: «ِ عَلَيْكُمْ بِالصَّفِيقِ مِنَ الثِّيَابِ فَإِنَّهُ مَنْ رَقَّ ثَوْبُهُ رَقَّ دِينُه »[14]، «برشما باد پوشيدن لباس هاي ضخيم، زيرا كسي كه جامه اش نازك باشد، دينش نازك شود.» از اين رو عدم تناسب بین فرد و همسر او که همچون لباس دائمی است مشکلات روانی و نیز زمینه انحراف فکری و اعتقادی را به دنبال خواهد داشت.بنابراین پیشوایان دینی بحث کفویت زن و مرد را مطرح کرده اند.

 

5. عدالت در خانواده

دين اسلام بر رعايت مساوات و عدالت در خانواده ، تأكيد فراواني نموده و از هرگونه تبعيض و امتياز بيجا به برخي يا يكي از فرزندان به شدّت منع نموده است. همچنين از تبعيض بين دو جنس دختر و پسر و محبت بيش از اندازه به پسران كه ريشه در عصر جاهليت داشت، پدر و مادر را تنبه مي دهد. امام علي (ع) مي فرمايند: « ان النبي«صلي الله عليه و اله» ابصر رجلا له ولدان فقبّل احدهما و ترك الاخر. فقال رسول الله (ص): فهلّا و اسيت بينهما»[15]،«پيامبر (ص) كسي را ديد كه دو فرزند داشت. يكي را بوسيد و ديگري را رها كرد [در اين هنگام] پيامبر خدا [به وي] فرمود: « چرا ميان آنان يكسان عمل نكردي؟!» با توجه به اين حديث نوراني، عدالت ورزي حتي در محبت و بوسيدن فرزندان بايستي رعايت شود تا مانع از حسادت و كينه ورزي آنان نسبت به هم شويم.

 

6. گفت و گوي صميمي

درخانواده ها ي صمیمی و موفق، همواره بستر لازم براي گفت و گوهاي شاد و جذاب فراهم است. نگرش مثبت به مسائل، دادن فرصت اظهار بيان براي تك تك اعضاي خانواده و رعايت اصل مهارت گوش دادن بدون قضاوت و پيشداوري و ارزيابي سريع، سبب رشد و احساس هويت و شخصيت خانواده را به دنبال دارد. متأسفانه با همه گير شدن تكنولوژي و فناوري، از جمله اينترنت و ماهواره و ... ارتباط كلامي خانواده ها به كمترين حدّ خود نزديك مي شود و به عبارتي بهتر خانواده از يك فضاي صميمي ،ارتباط نزديك ،تبادل افكار و حل مشكلات به سپري كردن اوقات در زير يك سقف مبدل گشته است.[16] بنابراين صحبت كردن با چهره بشاش موجب مي شود تا رايحة دل انگيز دوستي، فضا و محيط خانه و خانواده را معطر گرداند. و امام متقيان علي (ع) مي فرمايند: «َ أَجْمِلُوا فِي الْخِطَابِ تَسْمَعُوا جَمِيلَ الْجَوَاب »[17] ؛ « زیبا خطاب کنید ،تا جواب زیبا بشنوید »

 

7.آموزش و افزایش اطلاعات در خانواده

اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) در قالب وصاياي خود و در فرآیند آموزش فرزند جوان خویش به امام حسن مجتبي (ع)در نامه 31 نهج البلاغه كه مشتمل بر سفارش هاي ناب و ظريف و نكات اخلاقي- تربيتي است، به تبيين و تصوير درستِ رابطة بين پدر كه يكي از اركان مهم تشكيل دهنده خانواده است با فرزندان كه ميوه دل و گل خوشبو خانواده هستند، مي پردازد.بنابراين به موارد كليدي كه از سوي والدين بايد به فرزندان منتقل شود را، اجمالاً اشاره مي كنيم.امام می فرمایند:« وَ أَنْ أَبْتَدِئَكَ بِتَعْلِيمِ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَأْوِيلِهِ وَ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ وَ أَحْكَامِهِ وَ حَلَالِهِ وَ حَرَامِه ...»[18] ؛ « ابتدا خواستم (تربیت) تو را به تعلیم کتاب خداوند و بیان آن و مقررات و احکام اسلام و حلال و حرام آن آغاز کنم ». از اين رو هر معلم و مربي و يا هر پدر مهرباني كه واقعاً دلسوز فرزند خود باشد، در قدم نخست و قبل از آلوده شدن دل و درون ، بايد حقايق دين را به فرزند خود بياموزد وگرنه اگر تعلل نموده و اين مهم را به تأخير بيندازد، دل جوان به عقايد انحرافي آلوده مي شود و اصلاح كردن وي، زحمتي دو چندان مي طلبد.[19]

 

الف.کلیدهای اساسی آموزش در نامه 31

اگر محورهاي عمده سفارش هاي امام علي (ع) را در مورد آموزش فرزند جوان خويش (امام مجتبی) مورد مداقّه قراردهيم، به اين نكات كلي زیر مي رسيم:

 

1. موانع و آفت دوستي (لَا خَيْرَ فِي مُعِينٍ مَهِينٍ وَ لَا فِي صَدِيقٍ ظَنِين ) 2. علت تأخیر اجابت دعاها (لِيَكُونَ ذَلِكَ أَعْظَمَ لِأَجْرِ السَّائِل ) 3. تسويف، آفت موفقيت و مغتنم شمردن فرصت ها (بَادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ أَنْ تَكُونَ غُصَّه ) 4. احترام به اقوام و خویشان (وَ أَكْرِمْ عَشِيرَتَک ) 5. عدم اعتماد به آرزوها (َ وَ الِاتِّكَالَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْكَی ) 6. باز بودن باب توبه (و فتح لک باب المتاب) 7. راه هاي مقابله با مشكلات (فَاحْتَمَلُوا وَعْثَاءَ الطَّرِيقِ وَ فِرَاقَ الصَّدِيق ) 8 . راه تقويت دل ( احی قلبک بالموعظه و ...) 9. شرايط تحصيل علم (َ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا خَيْرَ فِي عِلْمٍ لَا يَنْفَع ) 10. مسئوليت به قدر توان. (فَلَا تَحْمِلَنَّ عَلَى ظَهْرِكَ فَوْقَ طاقتکِ )

 

ب.افراط و تفریط در آموزش فرزندان

امروزه اكثر خانواده ها در مسئله آموزش و تربيت فرزندان كودك و جوان خويش با سر در گُمي و افراط و تفريط مواجه هستند. خانواده ها فكر مي كنند هرچه امكانات و وسايل رفاه فرزندانشان را بر آورده سازند، فرزنداني شايسته و نيكو خواهند داشت ،اما اين خيال آنها مدّت زيادي دوام نمي آورد و با چشم خويش نظاره گر طغيان و انحراف آنها هستند. بنابراين با تأسی به سفارش هاي نوراني و حكيمانه ي امام متقيان علي (ع) زمينه را براي شكوفايي گلهاي زندگيمان فراهم سازيم.

 

8.توجه به ظرایف روحیات همسر

زن و مرد در کانون گرم خانواده با درک روحیات یکدیگر می توانند مسیر پر پیچ و خم زندگانی را با آرامش و زندگی پشت سر بگذارند و در این مسیر درک و توجه به روحیات ظریف زن از جایگاه ویژه ای برخوردار است. بنابراین هر کلمه، گفتار و حرکت، در بر دارنده بار عاطفی و روانی خاصی است که تاثیر مثبت و منفی مستقیمی می تواند ایجاد نماید. از این رو همسر خانواده دوست دارد در ارتباط با او صحبت محترمانه با عواطف سرشار از محبت و احترام دریغ ورزیده نشود.شوهر باید به همسرش از این منظر که او امانت الهی است و فردی مستعد کمال، پیشرفت و تحول در عرصه زندگی است به او بنگرد. امام علی (ع) در شأن حضرت زهرا (س) و رضایت از او می فرمایند : « فَوَ اللَّهِ مَا أَغْضَبْتُهَا وَ لَا أَكْرَهْتُهَا عَلَى أَمْرٍ حَتَّى قَبَضَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا أَغْضَبَتْنِي وَ لَا عَصَتْ لِي أَمْرا»[20] ؛ « سوگند به خدا من زهرا را تا هنگامی که خداوند او را به سمت خود برد خشمگین نکردم در هیچ کاری موجب ناخشنودی او نشدم ،او نیز مرا خشمگین نکرد و هیچ گاه مرا نافرمانی نکرد ».

 

9.سازگاری

سازگاری عبارت از اینکه زوجین با کم و زیاد هم از حیث های گوناگون بسازند و با رفاقت و همدلی کمبودهای یکدیگر را برطرف نمایند. پس برای داشتن یک زندگی به دور از تنش و پرخاش باید از موشکافی عیوب و ایرادهای احتمالی همدیگر و به رخ کشیدن آنها جدا اجتناب کنند و عیب پوشی و سازگاری را سر لوحه ی زندگی قرار دهند. همچنین زن و مرد بایستی مصلحت زندگی شان را بر منفعت شخصی ترجیح دهند و از آن بالاتر مصلحت زندگی خودشان را به خاطر دخالت اطرافیان پایمال ننمایند. امام علی (ع) در مورد سازگاری زن و مرد می فرمایند : « الزَّوْجَةُ الْمُوَافِقَةُ إِحْدَى الرَّاحَتَيْن »[21] ؛ « زن سازگار یکی از دو آسایش است » .

 

10.پرهیز ازتقاضاهای نامقدور

امروزه یکی از مشکلات رایج در خانواده ها این است که امکانات زندگی خودشان را با وسایل و امکانات زندگی دیگران مقایسه می کنند در نتیجه انتظار و توقع شان بیشتر از توان مالی همسرشان می شود و این مسئله موجب احساس سرشکستگی و عدم لذّت بردن از زندگانی خود می شود. از این رو زمینه و ریشه بسیاری از درگیریها و نزاع ها در محیط خانواده ناشی از چشم هم چشمی هاست. از جمله ضررهای تقاضاهای نامقدور در کانون خانواده عدم تعادل مالی است که موجبات قرض، ربا، اقساط با مبالغ درشت و ناتوانی در پرداخت آن را به خانواده تحمیل می کند. حضرت علی (ع) در همین مورد می فرمایند : « كَثُْرَة السُّؤَالِ تُورِثُ الْمَلَال »[22] ؛ « در خواست زیاد ، ملال به بار می آورد ».

 

11.تشویق و ترغیب

خصلت تشویق و ترغیب در خانواده یکی از مهم ترین رموز رشد ، نشاط،هم افزایی و تحکیم آن را در پی دارد. گاه چنان فضای تحقیر ، تنبیه و سرزنش در خانواده پیدا می شود که جرأت اظهار نظر کردن و تکاپو را از اعضای خانواده می گیرد و گاه چنان تشویق های بی مورد و بیجا صورت می گیرد که سبب توقعات بیش از حدّ می شود. از این رو جایگاه تشویق در خانواده ها بسیار مغتنم است که متاسفانه مورد غفلت و بی توجهی قرار می گیرد. امام علی (ع) در عهد نامه ای که به مالک اشتر نخعی نوشتند، او را به ارزش گذاری و بهاء دادن به نیکان صالح فرمان دادند : « لَا يَكُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِي ءُ عِنْدَكَ بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ- فَإِنَّ فِي ذَلِكَ تَزْهِيدٌ لِأَهْلِ الْإِحْسَانِ فِي الْإِحْسَانِ- وَ تَدْرِيبٌ لِأَهْلِ الْإِسَاءَةِ »[23] ؛ « هرگز نیکو کار و بد کار نزد تو یکسان و در یک جایگاه نباشند ،چرا که در این کار، بی رغبتی نیکوکاران در امر نیکوکاری است ، و ورزیدگی و شوق بد کاران برای بدی است ».

 

12.هنر گوش دادن

برای یک زندگی موفق، امر حیاتی است که زن و مرد به حرف های هم گوش جان بسپارند. در واقع با گوش دادن به حرف همدیگر، اهمیت و ضرورت طرف مقابل در زندگی را گوشزد می نماید. متاسفانه غالبا افراد دوست دارند متکلم وحده باشند و غافل از این نکته هستند که گوش دادن همراه با سکوت به عنوان یک هنر و مهارت تلقی می شود. مولای متقیان علی (ع ) می فر مایند : « عَوِّدْ أُذُنَكَ حُسْنَ الِاسْتِمَاعِ وَ لَا تَصْغِ إِلَى مَا لَا يَزِيدُ فِي صَلَاحِكَ اسْتِمَاعُه»[24] ؛ « گوش خود را به شنیدن عادت بده و به سخنانی که بر اصلاح و پاکی تو چیزی نمی افزاید گوش فرا مده ».

 

13. پاسخ مثبت به خواسته های جنسی همسر

یکی از نکات مهم در تحکیم و ثبات بنیان خانواده بر آورده شدن صحیح نیاز جنسی زن و مرد است. شاید علت پنهان بسیاری از طلاق ها، خیانت ها و اختلافات ریشه در عدم پاسخ درست به این غریزه است.امام علی (ع) در کلام حکیمانه ای می فرمایند : « إِذَا رَأَى أَحَدُكُمُ امْرَأَةً تُعْجِبُهُ فَلْيَأْتِ أَهْلَهُ فَإِنَّ عِنْدَ أَهْلِهِ مِثْلَ مَا رَأَى وَ لَا يَجْعَلَنَّ لِلشَّيْطَانِ إِلَى قَلْبِهِ سَبِيلًا وَ لْيَصْرِفْ بَصَرَهُ عَنْهَا»[25] ؛ « هر گاه فردی از شما زنی (زیبا) را دید که او را به شگفتی وا داشت ، به نزد همسر خود برود ؛ چرا که همسر او نیز مثل همین خصوصیات را داراست. پس اجازه نفوذ شیطان را به قلب خویش ندهد تا چشم خود را از آن زن بر گرداند ».

 

14.عدم سوءظن و غیرت بی مورد نسبت به همسر

معمولا چنانچه هر صفت و رفتار درست به اندازه و در جایش مورد استفاده قرار نگیرد؛ به صورت معکوس عمل خواهد کرد. یعنی اصل غیرت که در نهاد مرد از سوی پروردگار متعال به ودیعه گذاشته شده، صفتی برین است اما اگر این صفت دچار نوسان و افراط و تفریط شود؛ می تواند سبب بحران و اختلاف در خانواده شود. از این رو داشتن سوء ظن بیجا نسبت به همسر در رفت و آمدهای فامیلی و فعالیت های اجتماعی باعث خواهد شد تا کانون گرم خانواده به دریاچه یخ تبدیل گردد. بنابراین آزادی های مشروع زن پایمال شده و محبّت و صمیمیت رخت بربسته و تلخکامی، شکوه و اعتراض جایگزین خواهد شد. حضرت می فرمایند : «َ إِيَّاكَ وَ التَّغَايُرَ فِي غَيْرِ مَوْضِعِ الْغَيْرَةِ- فَإِنَّ ذَلِكَ يَدْعُو الصَّحِيحَةَ مِنْهُنَّ إِلَى السُّقْمِ وَ لَكِنْ أَحْكِمْ أَمْرَهُنَّ »[26] ؛ « بپرهیز که غیرت نابجا ، زن سالم را به بیماری می کشاند و پاکدامن را به بدگمانی (و اندیشه گنهکاری ) درباره آن محکم کارکن ».

 

15.صبر و تحمل یکدیگر

یکی از بستر ها و لوازم داشتن زندگی توام با آرامش و محبّت، به کار گیری صبر و تحمل رطول زندگی است. بنابراین با فهم این نکته که غیر از حضرات معصومین(علیهم السلام) ا کثر ما انسانها دچار لغزش و خطا می شویم، زمینه را برای اغماض و چشم پوشی از لغزش های احتمالی فراهم می نماید. همچنین زن و مرد با همفکری و سنجیدن تمام جوانب مسائل و مشکلاتشان از هر گونه تکروی و خود کامگی و استبداد رای باید اجتناب نمایند. زندگی بدون صبر و تحمل همچون حبابی در هواست و عامل ورزیدگی و پختگی زن و مرد در اثر رعایت این مسئله است. امام در فرمایشی جمیل می فرمایند : « الصَّبْرُ أَحْسَنُ خلل [حُلَلِ ] الْإِيمَانِ وَ أَشْرَفُ خَلَائِقِ الْإِنْسَان»[27] ؛ « صبر نیکوترین خصلت ایمان و ارجمندترین خوی انسان است ».

 

16.هم پوشانی عیوب یکدیگر

انسان ها برای محفوظ ماندن از سردی و گرمی هوا نیاز به لباس دارند. همچنين براي در امان ماندن از آسيب هاي روحي و جسمي، زن و مرد به همديگر به عنوان پوشش و عايق در برابر آسيب ها نيازمند هستند.آن امام همام می فرمایند : « اسْتُرْ عَوْرَةَ أَخِيكَ لِمَا تَعْلَمُهُ فِيک » [28]؛ « گناه و لغزش برادرت را بپوشان ،چون آن را در خودت نیز سراغ داری ».

 

منابع زير براي تحقيق و مطالعه بيشتر پيرامون خانواده معرفي مي گردد:

 

1. تقويت نظام خانواده و آسيب شناسي آن، 2 ج، انتشارات مؤسسه امام خميني (ره)

 

2. درآمدي بر نظام خانواده در اسلام، محمدرضا سالاري فر

 

3. نظام خانواده در اسلام، حسين انصاريان

 

4. تشكيل خانواده در اسلام ، علي قائمي

 

نتيجه گيري

از ديدگاه اسلام بنيان خانواده نه بر مرد سالاري، نه بر زن سالاری و نه بر فرزندسالاري استوار است. بلكه بر محور منطق و اعتدال و نيز عدالت در سايه سار ايثار و صميميت و محبّت بنا گرديده است. معيار و ملاك خانواده سالم منطبق بودن با ارزشهاست نه مسائل زودگذر دنیایی مثل پول و ثروت و تجملات. آنچه مي تواند روشني بخش حقيقي زندگي ها در عصر كنوني باشد، پيروي و الگو قرار دادن زندگي اهل بيت «عليهم السلام» است. نسخه ي بي بديل و ناياب براي همة اعصار جهت آرامش و سكينه زندگاني، طيّ سلوك معنوي و ساده زيستي همراه با عفّت و عزّت و تبعيت نمودن از خانوادة امام متقيان علي (ع) است.

 

فهرست منابع

*قرآن

 

**نهج البلاغه

 

1. تبريزي، مصطفي، ديبائيان، شهرزاد، جعفري، فروغ و ديگران، فرهنگ توصيفي خانواده و خانواده درماني، انتشارات فرا روان چاپ اول، 1385

 

2.تمیمی آمدی ،عبدالواحد ،تصنیف غررالحکم و دررالکلم ،چاپ اول 1366ش.

 

3. حرعاملي، محمد حسن، وسائل الشيعه، قم ، مؤسسه آل البيت، 1409 ق.

 

4. شريف قريشي، باقر، نظام خانواده در اسلام (بررسي مقايسه اي)، مترجم: لطيف راشدي، چاپ دوم، تابستان 1377.

 

5. صفايي حائري، علي (عين.صاد)،تربيت كودك، انتشارات ليله القدر، چاپ اول، تابستان 1386

 

6. طوسي، محمدبن حسن بن علي، امالي، قم ، انتشارات دارالثقافه، 1414 ق.

 

7. مجلسي، محمدتقي، بحارالانوار،تهران ، انتشارات اسلامیه.

 

8.محدثی،جواد،اخلاق معاشرت،قم،بوستان کتاب،چاپ پنجم،اسفند 1382

 

9.محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحكمه، 15 ج، ناشر: دارالحديث، چاپ اول، 1377

 

10. ـــــــــــــــــــــــ ، حكمت نامه كودك، ناشر: دارالحديث، چاپ اول، 1385

 

11. مصباح يزدي، محمدتقي، جامي از زلال كوثر، ناشر: مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) چاپ سوم، تابستان 1382

 

12. ــــــــــــــــــــ ، پند جاويد، ناشر، مؤسسه امام خميني(ره)، جلد اول، چاپ اول، پاييز 1379

 

13. مطهري، مرتضي، انسان كامل، انتشارات صدرا، چاپ بيست و چهارم، فروردين 1380

 

14.کمره ای ،محمد باقر ، تحف العقول ، انتشارات کتابچی ،چاپ ششم ،1376ش.

 

[1]اده درمانی، ص 13- فرهنگ توصیفی خانواده و خانو 0.

 

[2]- جهت اطلاع بیشتر به منابع زیر رجوع کنید:

 

الف. روشهای تحقیق در علوم اجتماعی؛ ج اول، باقر ساروخانی.

 

ب. جامعه شناسی زنان و خانواده؛ محمد نقی شیخی.

 

[3]- جامی از زلال کوثر، ص132 و 133.

 

[4]- انسان کامل، ص296.

 

[5]- بحار الانوار، ج43، ص81.

 

[6]- نظام خانواده در اسلام، ص122.

 

[7]- تربیت کودک، ص69.

 

[8]- مریم،96

 

[9]-روم،21

 

[10]- مثنوی معنوی.

 

[11]-اخلاق معاشرت ،صص244و245

 

[12]-بحارالانوار،ج43،ص134

 

[13]- بقره ،187

 

[14]- تحف العقول،ص113

 

[15]- حکمت نامة کودک، ح373، ص236.

 

[16]-برای مطالعه بیشتر در این زمینه به منبع زیر رجوع شود : نقش رسانه های تصویری در زوال دوران کودکی ؛ نیل پستمن .

 

[17]-غررالحکم ،ص436

 

[18]- همان ،ج1 ،ص219

 

[19]- پند جاوید، ج1، ص157 و 158.

 

[20]-بحار الانوار ،ج43 ،ص134

 

[21]-غررالحکم ،ص405

 

[22]-غررالحکم ،ص212

 

[23]-بحار الانوار ،ج74 ،ص247

 

[24]- غررالحکم ،ص215

 

[25]-بحارالانوار ،ج10 ص115

 

[26]-همان ،ج74 ،ص216

 

[27]-غرر الحکم ،ص281

 

[28]-بحارالانوار ،ج74 ،ص289

موضوعات مرتبط: امام علی، خانواده

اهمیت خانواده در منظر امام علی علیه السلام
دوشنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۸ ساعت 23:13 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

به مناسبت 13 رجب:

اهمیت خانواده در منظر امام علی (ع)

کدخبر: 687

 

۱۳۹۴/۰۲/۱۲ ۱۷:۱۸:۲۳

امام علی (ع) کانون خانواده را تا بدان جا محترم می­شمرد که در نامه ­ای به رفاعه نوشت: مبادا درباره طلاق سخن بگویی! هر چه را باعث گرمی این نهاد شود تشویق می­کرد، تا بدان حد که دانشمندان اسلامی «غذا خوردن مرد با همسرش» را مستحب می­شمارند.

 

به گزارش سرویس مذهبی قزوین خبر؛ خانواده، در عین حال که هستة اصلی جامعه را تشکیل می دهد؛ تأثیر مستقیمی بر تحولات و رخدادهای جامعه بر جای خواهد داشت. اهمیت معرفی خانوادة امام علی (ع) به عنوان یک خانواده الگو، سالم و دست یافتنی، ضرورت تأمل و تدبر در این خانواده پر از حکمت و عطوفت را آشکارتر می سازد. از سویی دیگر ضرورت بررسی خانواده این امام همام که از لحاظ تاریخی در حساس ترین مقطع و از نظر مشکلات و رنج ها، دوران سکوت 25 ساله و دوران حکومت نزدیک به 5 سال را تجربه نموده است و در عین حال نوع برخورد و سلوک هر یک از اعضاء این خانواده با مسائل، مشعل فروزانی فرا روی بشریت برای الهام گیری و تمسک جویی دائمی برای همیشه اعصار خواهد بود.

 

امام علی (ع) کانون خانواده را تا بدان جا محترم می­شمرد که در نامه ­ای به رفاعه نوشت: مبادا درباره طلاق سخن بگویی!

 

هر چه را باعث گرمی این نهاد شود تشویق می­کرد، تا بدان حد که دانشمندان اسلامی «غذا خوردن مرد با همسرش» را مستحب می­شمارند.

 

ابراز و اظهار علاقه در خانواده

 

ما در سیره و رفتار خانواده امام علی(ع)طبق آنچه از تاریخ و روایات در دست داریم حتی یک مورد هم سراغ نداریم که رفتارها و برخوردها از مدار محبت و علاقه و آن چیزی که مرضی خداوند است، خارج شده باشد. وجود حضرت زهرا (س) به قدری برای حضرت علی (ع) مایه آرامش و خشنودی بود که امام علی (ع) در این باره می فرمایند :« وَ لَقَدْ کُنْتُ أَنْظُرُ إِلَیْهَا فَتَنْکَشِفُ عَنِّی الْهُمُومُ وَ الْأَحْزَان »، « من که به چهره زهرا نگاه می کردم، همین نگاه هر گونه غم و اندوه رااز من بر طرف می نمود ».

 

عدالت در خانواده

 

دین اسلام بر رعایت مساوات و عدالت در خانواده ، تأکید فراوانی نموده و از هرگونه تبعیض و امتیاز بیجا به برخی یا یکی از فرزندان به شدّت منع نموده است. همچنین از تبعیض بین دو جنس دختر و پسر و محبت بیش از اندازه به پسران که ریشه در عصر جاهلیت داشت، پدر و مادر را تنبه می دهد. امام علی (ع) می فرمایند: « ان النبی«صلی الله علیه و اله» ابصر رجلا له ولدان فقبّل احدهما و ترک الاخر. فقال رسول الله (ص): فهلّا و اسیت بینهما»[15]،«پیامبر (ص) کسی را دید که دو فرزند داشت. یکی را بوسید و دیگری را رها کرد [در این هنگام] پیامبر خدا [به وی] فرمود: « چرا میان آنان یکسان عمل نکردی؟!» با توجه به این حدیث نورانی، عدالت ورزی حتی در محبت و بوسیدن فرزندان بایستی رعایت شود تا مانع از حسادت و کینه ورزی آنان نسبت به هم شویم.

 

سازگاری

 

سازگاری عبارت از اینکه زوجین با کم و زیاد هم از حیث های گوناگون بسازند و با رفاقت و همدلی کمبودهای یکدیگر را برطرف نمایند. پس برای داشتن یک زندگی به دور از تنش و پرخاش باید از موشکافی عیوب و ایرادهای احتمالی همدیگر و به رخ کشیدن آنها جدا اجتناب کنند و عیب پوشی و سازگاری را سر لوحه ی زندگی قرار دهند. همچنین زن و مرد بایستی مصلحت زندگی شان را بر منفعت شخصی ترجیح دهند و از آن بالاتر مصلحت زندگی خودشان را به خاطر دخالت اطرافیان پایمال ننمایند. امام علی (ع) در مورد سازگاری زن و مرد می فرمایند : « الزَّوْجَةُ الْمُوَافِقَةُ إِحْدَى الرَّاحَتَیْن ؛زن

سازگار یکی از دو آسایش است.

 

توجه به ظرایف روحیات همسر

 

زن و مرد در کانون گرم خانواده با درک روحیات یکدیگر می توانند مسیر پر پیچ و خم زندگانی را با آرامش و زندگی پشت سر بگذارند و در این مسیر درک و توجه به روحیات ظریف زن از جایگاه ویژه ای برخوردار است. بنابراین هر کلمه، گفتار و حرکت، در بر دارنده بار عاطفی و روانی خاصی است که تاثیر مثبت و منفی مستقیمی می تواند ایجاد نماید. از این رو همسر خانواده دوست دارد در ارتباط با او صحبت محترمانه با عواطف سرشار از محبت و احترام دریغ ورزیده نشود.شوهر باید به همسرش از این منظر که او امانت الهی است و فردی مستعد کمال، پیشرفت و تحول در عرصه زندگی است به او بنگرد. امام علی (ع) در شأن حضرت زهرا (س) و رضایت از او می فرمایند : « فَوَ اللَّهِ مَا أَغْضَبْتُهَا وَ لَا أَکْرَهْتُهَا عَلَى أَمْرٍ حَتَّى قَبَضَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا أَغْضَبَتْنِی وَ لَا عَصَتْ لِی أَمْرا»[20] ؛ « سوگند به خدا من زهرا را تا هنگامی که خداوند او را به سمت خود برد خشمگین نکردم در هیچ کاری موجب ناخشنودی او نشدم ،او نیز مرا خشمگین نکرد و هیچ گاه مرا نافرمانی نکرد ».

 

صبر و تحمل یکدیگر

 

یکی از بستر ها و لوازم داشتن زندگی توام با آرامش و محبّت، به کار گیری صبر و تحمل رطول زندگی است. بنابراین با فهم این نکته که غیر از حضرات معصومین(علیهم السلام) ا کثر ما انسانها دچار لغزش و خطا می شویم، زمینه را برای اغماض و چشم پوشی از لغزش های احتمالی فراهم می نماید. همچنین زن و مرد با همفکری و سنجیدن تمام جوانب مسائل و مشکلاتشان از هر گونه تکروی و خود کامگی و استبداد رای باید اجتناب نمایند. زندگی بدون صبر و تحمل همچون حبابی در هواست و عامل ورزیدگی و پختگی زن و مرد در اثر رعایت این مسئله است. امام در فرمایشی جمیل می فرمایند : « الصَّبْرُ أَحْسَنُ خلل [حُلَلِ ] الْإِیمَانِ وَ أَشْرَفُ خَلَائِقِ الْإِنْسَان»[27] ؛ « صبر نیکوترین خصلت ایمان و ارجمندترین خوی انسان است ».

 

نتیجه گیری

 

از دیدگاه اسلام بنیان خانواده نه بر مرد سالاری، نه بر زن سالاری و نه بر فرزندسالاری استوار است. بلکه بر محور منطق و اعتدال و نیز عدالت در سایه سار ایثار و صمیمیت و محبّت بنا گردیده است. معیار و ملاک خانواده سالم منطبق بودن با ارزشهاست نه مسائل زودگذر دنیایی مثل پول و ثروت و تجملات. آنچه می تواند روشنی بخش حقیقی زندگی ها در عصر کنونی باشد، پیروی و الگو قرار دادن زندگی اهل بیت «علیهم السلام» است. نسخه ی بی بدیل و نایاب برای همة اعصار جهت آرامش و سکینه زندگانی، طیّ سلوک معنوی و ساده زیستی همراه با عفّت و عزّت و تبعیت نمودن از خانوادة امام متقیان علی (ع) است.

 

 

 

انتهای پیام/

 

 

موضوعات مرتبط: امام علی، خانواده

اخلاق خانواده در رفتار و گفتار امام علی علیه السلام
دوشنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۸ ساعت 23:10 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

اخلاق خانوادگی در رفتار و گفتار حضرت علی علیه السلام

۱۳۹۲/۰۳/۰۶ - ۹۶۶ بازدید

 

چکیده 

این نوشتار مجموعه ی کوچکی از رفتار و گفتار حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام درباره ی اخلاق خانوادگی است که درآن ابتدا به اقتصاد و مدیریت منزل پرداخته شده و سپس به رفتار وگفتار ایشان دررابطه با همسر اشاره گردیده است. 

 

چکیده 

این نوشتار مجموعه ی کوچکی از رفتار و گفتار حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام درباره ی اخلاق خانوادگی است که درآن ابتدا به اقتصاد و مدیریت منزل پرداخته شده و سپس به رفتار وگفتار ایشان دررابطه با همسر اشاره گردیده است. 

 

کلمات کلیدی 

 

اخلاق خانوادگی، همسرداری، کار در منزل. 

 

مقدمه 

 

اخلاق خانوادگی مبحثی است که بسیار کم به آن پرداخته می شود در حالیکه جایگاهی عالی ومهم دارد و می تواند گر ه گشای بسیاری ازمشکلات تربیتی و اخلاقی افراد خانواده به خصوص فرزندان باشد از آن جهت که والدین اولین الگو و معلّم فرزندان می باشند و فرزندان اخلاق و رفتار آن ها را الگوبرداری می کنند بنابراین والدین می توانند درآن ها بسیار تأثیرگذار باشند. طبیعی است تربیت نیکو واخلاق شایسته و اسلامی یکی از نیازهای واقعی است که هم اینک جامعه مذهبی ما به آن بسیار محتاج است. 

 

در زمینه ی اخلاق خانوادگی بهترین الگو برای افراد ائمه اطهار علیهم السلام علی الخصوص امیرمؤمنان علی علیه السلام هستند که سعی گردیده است در اینجا نمونه ی کوچکی از آن به خواننده ی محترم ارائه گردد. 

 

۱. اقتصاد خانواده 

 

۱.۱. تامین هزینه زندگی 

 

یکی از اصول مهم در مدیریت منزل، تامین هزینه ی زندگی است. مرد باید با کار و تلاش فراوان نیازهای اقتصادی خانواده را برطرف سازد تا سربار جامعه نگردند.حضرت امیرمومنان علی علیه السلام باکار و تلاش و حفرچاه و درختکاری و احداث باغ در منطقه ی ینبع در اطراف مدینه توانست سرمایه ی فراوانی بدست بیاورد؛ هزار برده آزاد کند و برای عمه ها و خاله های خود خانه بخرد و زنان و فرزندان خود را آبرومندانه اداره کند، که وصیت نامه ی حضرت به عنوان نامه ی ۲۴ نهج البلاغه در تاریخ ثبت گردیده است در آن دستور العمل اقتصادی برای اداره ی زنان و فرزندان خود تاکید می کند که درخت ها و زمین ها را نفروشند بلکه با درآمد سالانه ی آن نیازهای اقتصادی خانواده آن حضرت را برطرف سازند[۱]. 

 

۲.۱. تعدیل ومیانه روی در مصرف 

 

اعتدال و میانه روی در هر کاری مقبول و پسندیده است ومیانه روی در در امر اقتصاد و خرج کردن درآمدهای خانواده می تواند راحتی و آسایش طولانی تری را برای خانواده به ارمغان بیاورد. دراهمیت اعتدال و میانه روی همین بس که حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام درلحظات پایان عمرگرانقدر خود به فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام ، او را به میانه روی درزندگی سفارش می کند؛ 

 

حدثنا أبو عبد الله محمد بن محمد بن النعمان فی شهر رمضان سنة تسع و أربعمائة... قال حدثنی الحسن بن علی بن أبی طالب علیهم السلام، قالَ لمّا حَضَرَت وَالِدی الوَفَاة أَقبَلَ یُوصِی، فَقَالًَ هَذَا مَا أَوصَى بِهِ عَلی بنِ أبِی طَالِب أخُومُحَمَد رَسُولُ الله صَلََّى الله علیه و آله وَ ابنَ عَمِّهِ وَ صَاحِبِهِ ... وَ اقتَصِد یَا بُنَیَّ فِی مَعیشَتِک[۲]... . 

 

ترجمه : ... این آن چیزی است که علی بن ابیطالب برادر رسول خدا وپسر عمویش و همنشینش وصیت می کند ... پسر جانم در زندگانى راه اعتدال و میانه روى را پیش گیر... . 

 

حضرت امیر در جای دیگر در بیان اکتفا کردن به قدر ضرورت اینگونه اشاره می کنند؛ خطبةٌ لأمیر المؤمنین علی علیه السلام: ... مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى بُلْغَةِ الْکَفَافِ فَقَدِ انْتَظَمَ الرَّاحَة[۳]... ترجمه: ...هر که به کفایت گذران زندگى بسنده کند آسایش خود راپا بر جا کرده است... . 

 

گاهی حضرت امیر درمواقع بی پولی رویه ای بکار می بردند که معمولاً بسیاری از مردم آنگونه عمل نمی کنند آنهم صبر کردن تا زمانیکه پولی بدست ایشان برسد در حالیکه افراد معمولاً با قرض کردن ویا خرید نسیه مانند ایشان عمل نمی کنند، نمونه ای از عمل حضرت اینگونه نقل گردیده است؛ 

 

رُوِیَ أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام اِجتَازَ بِقَصَّابٍ وَ عِندَهُ لَحمٌ سَمینٌ فَقَالَ یَا أَمیرَالمُؤمِنیِن هَذَا اللَّحم سَمینٌ اِشتَر مِنهُ فَقَالَ لَهُ لَیسَ الثَّمَن حَاضِرًا فَقَالَ أَنَا أَصبِرُ یَا أَمیرَالمُؤمِنینَ فَقَالَ لَهُ أَنَا أَصبَرُ عَنِ اللَّحمِ[۴] 

 

ترجمه: روایت شده است روزی حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام از مقابل قصابی عبور می کردند، قصاب به حضرت عرض می کند: ای امیرمؤمنان گوشت خوبی است از آن بخرید اما حضرت می فرمایند: پولی برای خرید ندارم قصاب عرض می کند من برای گرفتن پولش صبر می کنم. حضرت می فرمایند: من در برابر خوردن گشت صبر می کنم. 

 

۳.۱. رابطه گناه و درآمد 

 

خانواده ها سعی می کنند تا راهی برای افزایش درآمدهای خود پیدا کنند اما گاهی نیز مسائلی پیش می آید که باعث می شود درآمدخانوار کَم شود. این در حالی استکه معمولاً افراد دلیل این اتفاقات را نمی دانند اما حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام دلیل آن را وجود گناهان معرفی می کنند؛ 

 

قَالَ اَمیِرُالمُومِنین عَلی عَلیه السلام: ...تُوقُوا الذُّنُوبَ فَمَا مِن بَلیَّةٍ وَلانَقصِ رِزقٍ إِلّا بِذَنب ... قَالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ وَ مَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ[۵]... 

 

ترجمه: خود را از گناهان دور کنید زیرا هیچ بلا و هیچ کم شدن رزق و روزی نیست مگر بخاطر گناهان ... خداوند متعال می فرماید: هر مصیبتى به شما می رسد، به خاطر کارهایى است که کرده اید. و خدا بسیارى از گناهان را عفو مى کند[۶]. 

 

۲ . مدیریت خانه 

 

در اینکه مدیریت منزل با چه کسی است نظرات مختلفی وجود دارد اما طبق فرموده ی حضرت امیر مدیریت منزل با مرد است؛ 

 

قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام کُلُّ امْرِئٍ تُدَبِّرُهُ امْرَأَةٌ فَهُوَ مَلْعُونٌ [۷]ترجمه: هر کس که امورش را زنی بگرداند و مدیریت کند ملعون است. 

 

طبیعی است مراد حضرت کسانی نیستند که کسی را غیر از همسر خود ندارند و خودشان بدلایل مختلف قادر به کسب درآمد ومدیریت منزل نمی باشند مانند افراد بیمار. 

 

۳. در ارتباط با همسر 

 

۱.۳. چگونگی رفتار با همسر 

 

قرآن: وعاشروهنّ بالمعروف «نساء۱۸» ترجمه: با زنان به نیکویی زندگی کنید.

 

۱.۱.۳. روابط اجتماعی آنان 

 

از آنجایی که مرد مسئولیت هدایت خانواده را به عهده دارد بنابراین باید مواظب رفت وآمدهای همسر خود نیز باشد تا مبادا در رفت و آمدهای خود دچار وسوسه های شیطان شده و از راه به در شود؛ حضرت امیر در یک دستور العمل اخلاقی، اجتماعی خطاب به فرزندش می نویسد: 

 

ٍ وَاکْفُفْ عَلَیْهِنَّ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ بِحِجَابِکَ إِیَّاهُنَّ فَإِنَّ شِدَّةَ الْحِجَابِ أَبْقَى عَلَیْهِنَّ وَ لَیْسَ خُرُوجُهُنَّ بِأَشَدَّ مِنْ إِدْخَالِکَ مَنْ لَا یُوثَقُ بِهِ عَلَیْهِنَّ وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لَا یَعْرِفْنَ غَیْرَکَ فَافْعَل[۸] 

 

ترجمه آیتی: زنان را روى پوشیده دار تا چشمشان به مردان نیفتد، زیرا حجاب، زنان را بیش از هر چیز از گزند نگه دارد. خارج شدنشان از خانه بدتر نیست از این که کسى را که به او اطمینان ندارى به خانه در آورى. اگر توانى کارى کنى که جز تو را نشناسد چنان کن. 

 

حضرت امیر درجایی دیگر مردانی را که در رفت وآمدهای اجتماعی زنان خود، مطیع آن ها هستند را سزاوار خشم وغضب خدا برمی شمرد و می فرماید؛ 

 

عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام مَنْ أَطَاعَ امْرَأَتَهُ فِی أَرْبَعَةِ أَشْیَاءَ أَکَبَّهُ اللَّهُ عَلَى مَنْخِرَیْهِ فِی النَّارِقِیلَ وَ مَا هِیَ قَالَ فِی الثِّیَابِ الرِّقَاقِ وَ الْحَمَّامَاتِ وَ الْعُرُسَاتِ وَ النِّیَاحَاتِ[۹] 

 

هرکه در چهار چیز به حرف همسرش گوش کند خداوند به صورت اورا در آتش می فکند. پرسیدند آنها چیست؟ فرمودند: در پوشیدن لباس نازک در رفتن به حمام ها (زیرا رعایت عفت کلام و بدن را نمی کنند) در رفتن به عروسی(زیرا رعایت حجاب و جدایی زنان ومردان نمی شودعلاوه بر بدزبانی ها و چشم و هم چشمی ها و تفاخرهای بی جا) و نوحه خوانی ها (به طور کلی مرد باید مراقب رفت و آمدهای همسر خود باشد و او را از رفتن به مجالسی که زمینه ساز فساد و موجب وسوسه ی شیطان می باشد منع کند). 

 

۲.۱.۳. پرهیز در روابط زن و مرد نامحرم 

 

از دیدگاه حضرت امیرمؤمنان یکی از راههای سلامت جامعه رعایت فرهنگ پرهیز و حرمت نهادن به جایگاه ارزشی زن و مرد است که در خطبه ی ۸۰ نهج البلاغه چنین می فرمایند: 

 

فَاتَّقُوا شِرَارَ النِّسَاءِ وَ کُونُوا مِنْ خِیَارِهِنَّ عَلَى حَذَرٍ وَ لَا تُطِیعُوهُنَّ فِی الْمَعْرُوفِ حَتَّى لَا یَطْمَعْنَ فِی الْمُنْکَرِ[۱۰] 

 

ترجمه آیتی: از زنان بد بپرهیزید و از زنان خوب حذر کنید و کار نیک را به خاطر اطاعت از آنان انجام مدهید، تا به کارهاى زشت طمع نکنند. 

 

۳.۱.۳. غیرت ورزی 

 

یکی از خصلت هایی که خداوند متعال در نهاد مردان به ودیعت گذارده است غیرت ورزیدن نسبت به ناموس و محارم خویش است که خودبخود جلوی بسیاری از مفاسد و ناهنجاری های اجتماعی را می گیرد اما گاه می شود که این ویژگی در فرد بدلایل گوناگون ضعیف می شود، که حضرت امیر این افراد را اینگونه مورد سرزنش ولعن خود قرار می دهد. 

 

فِی رِوَایَۀ غِیَاثِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام یَا أَهْلَ الْعِرَاقِ نُبِّئْتُ أَنَّ نِسَاءَکُمْ یُوَافِینَ الرِّجَالَ فِی الطَّرِیقِ أَ مَا تَسْتَحْیُونَ وَ قَالَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ لَا یَغَارُ[۱۱] 

 

ترجمه: ای اهل عراق شنیده ام که زن های شما در راه رفتن بامردها برخورد پیدا می کنند آیا خجالت نمی کشید خدا لعنت کند بی غیرت ها را. 

 

۴.۱.۳. غیرت نابجا ممنوع 

 

درست است که غیرت ورزیدن مطلوب است اما گاه خود بعنوان معضلی بزرگ جلوه می کند وآن زمانی است که در موضعی غیر از موضع خود بکار گرفته شود؛ حضرت امیر استفاده نابجا از غیرت را بعنوان خطر اینگونه مطرح می کنند؛ 

 

إِیَّاکَ وَ التَّغَایُرَ فِی غَیْرِ مَوْضِعِ غَیْرَةٍ فَإِنَّ ذَلِکَ یَدْعُو الصَّحِیحَةَ إِلَى السَّقَمِ وَ الْبَرِیئَةَ إِلَى الرِّیَبِ[۱۲]ترجمه: امیرمومنان علیه السلام به امام حسن مجتبی علیه السلام می فرمایند: بپرهیز از غیرت بی جا (و سختگیری نامعقول و احیاناً متهم کردن همسر) زیرا این کار زن پاکدامن را به آلودگی گرایش می دهد. 

 

۵.۱.۳. محدوده ی اختیارات زن 

 

یکی دیگر از روایای ارتباط با زن محدوده ی اختیارات و قدرت اعمال نظر زنان در زندگی است، این مطلب را می توان در قسمت مدیریت منزل هم ذکر کرد زیرا به نحوی اختیار داشتن زن و محدوده ی آن در نحوه ی مدیریت منزل بسیار تأثیرگذار خواهد بود. امیر مؤمنان محدوده ی اختیارات زن را اینگونه به فرزند خود گوشزد می نمایند؛ 

 

قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی وَصِیَّتِهِ لِابْنِهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِیَّةِ یَا بُنَیَّ إِذَا قَوِیتَ فَاقْوَ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ إِذَا ضَعُفْتَ فَاضْعُفْ عَنْ مَعْصِیَةِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لَا تُمَلِّکَ الْمَرْأَةَ مِنْ أَمْرِهَا مَا جَاوَزَ نَفْسَهَا فَافْعَلْ فَإِنَّهُ أَدْوَمُ لِجَمَالِهَا وَ أَرْخَى لِبَالِهَا وَ أَحْسَنُ لِحَالِهَا فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَیْحَانَةٌ وَ لَیْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ فَدَارِهَا عَلَى کُلِّ حَالٍ وَ أَحْسِنِ الصُّحْبَةَ لَهَا لِیَصْفُوَ عَیْشُکَ[۱۳] 

 

حضرت امیر مومنان در سفارش خود به محمد حنفیه فرمودند: ... اگر بتوانی که زن را بیش از آنچه مربوط به خود اوست اختیار ندهی انجام ده چرا که این کار جمال زن را پیوسته و خاطرش را آسوده و حال اورا نیکو می کند همانا زن گل است نه کارفرما با او به هرحال مدارا کن و نیکو برخورد نما تا زندگی تو باصفا شود. 

 

۶.۱.۳. خوش رویی با همسر 

 

حضرت در ضمن بیاناتی که راجع به صفات ناپسند برخی زنان همانند تکبّر و خودپسندی ناشکری و بی صبری و مانند اینها ایراد نمود و توصیه فرمود که مراقب زن ها باشید تا به هلاکت نیفتند و سرپرستی خانواده را به آنان نسپارید و فرمودند: 

 

فَدَارِهَا عَلَى کُلِّ حَالٍ وَ أَحْسِنِ الصُّحْبَةَ لَهَا لِیَصْفُوَ عَیْشُکَ[۱۴]ترجمه: با زن ها در هر حال مدارا کنید (سخنان تند وزشت برزبان نیاورید) شاید (در اثر این نیکویی شما) آنها کارهای خودرا اصلاح کنند. 

 

۲.۳. کمک به همسر 

 

برخی از مردان فکر می کنند چون در خارج از منزل مشغول کاروتلاشند وقتی به منزل می آیند دیگر نباید هیچ کاری را انجام دهند و خود را بسیار خسته نشان می دهند برخی دیگر نیز کار در منزل و کمک به همسر را زشت می شمرند و آن را عار وننگ می دانند اما سیره ی رفتاری حضرت امیر مؤمنان علی علیه السلام خلاف هردو دوسته فوق بوده است، ایشان با آن همه مشغله ای که در زمان حیات رسول گرامی اسلام داشتند (شرکت در جنگهای گوناگون، رفتن به مأموریت هایی که پیامبر اورا می فرستاد و ... ) اما با این حال در کارهای منزل کمک کار بی بی دوعالم فاطمه ی زهرا سلام الله علیها بودند نمونه هایی از آن ها اینگونه در تاریخ نقل شده است؛ 

 

الف) عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ یَحْتَطِبُ وَ یَسْتَقِی وَ یَکْنُسُ وَ کَانَتْ فَاطِمَةُ سَلَامُ اللَّهِ عَلَیْهَا تَطْحَنُ وَ تَعْجِنُ وَ تَخْبِزُ[۱۵] 

 

امام صادق علیه السلام فرمودند: حضرت امیر علیه السلام هیزم تهیه می کرد و از چاه آب برای منزل می آوردو جاروب می کرد و حضرت فاطمه سلام الله علیها نیز گندم را آرد می نمود و خمیر می کرد و نان می پخت. 

 

(پس کار در منزل برای مرد عار نیست گرچه از نظر تقسیم کار به عهده ی زن است که کار منزل را بعهده گیرد). 

 

ب) عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ دَخَلَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وَ فَاطِمَةُ جَالِسَةٌ عِنْدَ الْقِدْرِ وَ أَنَا أُنَقِّی الْعَدَسَ قَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ قُلْتُ لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ اسْمَعْ مِنِّی وَ مَا أَقُولُ إِلَّا مَنْ أَمَرَ رَبِّی مَا مِنْ رَجُلٍ یُعِینُ امْرَأَتَهُ فِی بَیْتِهَا إِلَّا کَانَ لَهُ بِکُلِّ شَعْرَةٍ عَلَى بَدَنِهِ عِبَادَةُ سَنَةٍ- صِیَامٍ نَهَارُهَا وَ قِیَامٍ لَیْلُهَا وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ تَعَالَى مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا أَعْطَاهُ اللَّهُ الصَّابِرِینَ وَ دَاوُدَ النَّبِیَّ وَ یَعْقُوبَ وَ عِیسَى علیهم السلام یَا عَلِیُّ مَنْ کَانَ فِی خِدْمَةِ الْعِیَالِ فِی الْبَیْتِ وَ لَمْ یَأْنَفْ کَتَبَ اللَّهُ تَعَالَى اسْمَهُ فِی دِیوَانِ الشُّهَدَاءِ وَ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ ثَوَابَ أَلْفِ شَهِیدٍ وَ کَتَبَ لَهُ بِکُلِّ قَدَمٍ ثَوَابَ حِجَّةٍ وَ عُمْرَةٍ- وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ تَعَالَى بِکُلِّ عِرْقٍ فِی جَسَدِهِ مَدِینَةً فِی الْجَنَّةِ یَا عَلِیُّ سَاعَةٌ فِی خِدْمَةِ الْعِیَالِ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ أَلْفِ سَنَةٍ وَ أَلْفِ حَجٍّ وَ أَلْفِ عُمْرَةٍ وَ خَیْرٌ مِنْ عِتْقِ أَلْفِ رَقَبَةٍ وَ أَلْفِ غَزْوَةٍ وَ أَلْفِ عِیَادَةِ مَرِیضٍ وَ أَلْفِ جُمُعَةٍ وَ أَلْفِ جَنَازَةٍ وَ أَلْفِ جَائِعٍ یُشْبِعُهُمْ وَ أَلْفِ عَارٍ یَکْسُوهُمْ وَ أَلْفِ فَرَسٍ یُوَجِّهُهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ خَیْرٌ لَهُ مِنْ أَلْفِ دِینَارٍ یَتَصَدَّقُ عَلَى الْمَسَاکِینِ وَ خَیْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ یَقْرَأَ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَانَ وَ مِنْ أَلْفِ أَسِیرٍ أَسَرَ فَأَعْتَقَهَا وَ خَیْرٌ لَهُ مِنْ أَلْفِ بَدَنَةٍ یُعْطِی لِلْمَسَاکِینِ وَ لَا یَخْرُجُ مِنَ الدُّنْیَا حَتَّى یَرَى مَکَانَهُ مِنَ الْجَنَّةِ یَا عَلِیُّ مَنْ لَمْ یَأْنَفْ مِنْ خِدْمَةِ الْعِیَالِ دَخَلَ الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسَابٍ یَا عَلِیُّ خِدْمَةُ الْعِیَالِ کَفَّارَةٌ لِلْکَبَائِرِ- وَ یُطْفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ وَ مُهُورُ حُورِ الْعِینِ وَ یَزِیدُ فِی الْحَسَنَاتِ وَ الدَّرَجَاتِ- یَا عَلِیُّ لَا یَخْدُمُ الْعِیَالَ إِلَّا صِدِّیقٌ أَوْ شَهِیدٌ أَوْ رَجُلٌ یُرِیدُ اللَّهُ بِهِ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَة[۱۶] 

 

ترجمه: روایت است از امیرالمؤمنین علیه السلام که فرمود داخل شد بر ما رسول خدا صلی الله علیه وآله در حالى که فاطمه نشسته بود نزد دیک و من عدس در دیک می ریختم آن سرور فرمود یا ابو الحسن عرض کردم لبیک یا رسول اللَّه فرمود بشنو از من آنچه می گویم و نمی گویم مگر از امر پروردگار خود؛ نیست مردى که یارى کند زن خود را در خانه الا آنکه باشد او را بهر موئى که در بدن اوست عبادت یک ساله که روز آن روزه دار باشد و شب آن به قیام و بدهد او را خداى تعالى از ثواب، مثل آنچه داده است صابران را و داوود پیغمبر و یعقوب و عیسى علیهم السلام را، یا على هر که در خدمت عیال باشد در خانه و ننگ ندارد از آن بنویسد نام او را خداى تعالى در دیوان شهیدان و بنویسد خدا از براى وى به هر روزى و شبى ثواب هزار شهید و بنویسد از براى او به هر قدمى ثواب حجى و عمره ای و بدهد او را به هر رگى که در بدن اوست شهرى در بهشت، یا على یک ساعت در خدمت خانه بهتر است از عبادت هزار ساله و هزار حج و هزار عمره و بهتر است از آزاد کردن هزار بنده و هزار جهاد و عیادت هزار بیمار و هزار جمعه و هزار جنازه و هزار گرسنه را سیر کردن و هزار برهنه را پوشیدن و هزار اسیر آوردن در راه خدا و بهتر است او را از هزار دینار صدقه دادن بر درویشان و بهتر است او را از خواندن تورات و انجیل و زبور و قرآن و از هزار اسیر که بخرد و آزاد گرداند آن را و بهتر است او را از هزار شتر که بدهد بدرویشان و بیرون نرود از دنیا تا آنکه ببیند جاى خود را در بهشت، یا على هر که ننگ ندارد از خدمت عیال داخل گرداند او را خدا در بهشت بی حساب، یا على خدمت عیال کفاره گناهان کبیره است و بازمی نشاند غضب پروردگار را و مهر حور العین است و زیاد می گرداند حسنات و درجات را، یا على خدمت نمی کند عیال را مگر صدیق یا شهید یا مردی که خدا خواهد برای وى خیر دنیا و آخرت را[۱۷] 

 

۳.۳. تقسیم کار با همسر 

 

یکی از عوامل سعادت و شادابی خانواده تقسیم کار و تعیین حدود و وظایف زن و شوهر است؛ 

 

عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِی قُرْبِ الْإِسْنَادِ، عَنِ السِّنْدِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی الْبَخْتَرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ تَقَاضَى عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ صلی الله علیه وآله إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فِی الْخِدْمَةِ فَقَضَى عَلَى فَاطِمَةَ بِخِدْمَةِ مَا دُونَ الْبَابِ وَ قَضَى عَلَى عَلِیٍّ علیه السلام بِمَا خَلْفَهُ قَالَ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ ع فَلَا یَعْلَمُ مَا دَاخَلَنِی مِنَ السُّرُورِ إِلَّا اللَّهُ بِإِکْفَائِی رَسُولُ اللَّهِ ص تَحَمُّلَ رِقَابِ الرِّجَال [۱۸] 

 

ترجمه: امام صادق علیه السلام از پدرش امام باقر علیه السلام نقل می کند که فرمودند:حضرت امیر با حضرت زهرا علیهماالسلام راجع به تقسیم کار از پیامبر نظر خواستند پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند: کارهای تا دم درب خانه به عهده فاطمه و کارهای پشت درب خانه بر عهده ی علی باشد. حضرت زهرا فرمودند : از این تصمیمی که پیامبر گرفت و مرا از سروکار داشتن با مردها بی نیاز کرد آنقدر شادمان شدم که جز خدا کسی نمی داند. 

 

۴.۳. عدالت بین همسران 

 

درست است که تعدد زوجات یکی از راههای جدی مقابله با مفاسد اجتماعی است اما شرایط و مقررات خاص خودش را دارد که یکی از آنها عدالت رفتاری میان همسران است و قرآن کریم در این باره در آیه ی ۳ سوره ی نساء هشدار داده است که اگر نمی توانی رعایت عدالت کنی نباید چند زن اختیار کنی.حضرت امیرمومنان چون همسران متعدد داشتند عدالت را دقیقاً میان آنها رعایت می نمودند. هنگامی که شبی نوبت یکی از آنها بود حتی وضوی خود را هم در خانه ی او می گرفت یعنی عدالت رفتاری را حتی در وضو گرفتن نیز رعایت می فرمودند[۱۹]. 

 

۵.۳. هدیه برای خانواده 

 

یکی از راههای مهم ایجاد عطوفت و مهربانی بین اعضای خانواده و جلب قلوب هدیه دادن است که حضرت امیر از این نکته مهم نیز غافل نبوده اند؛ 

 

قالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَطْرِفُوا أَهَالِیَکُمْ فِی کُلِّ جُمُعَةٍ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْفَاکِهَةِ کَیْ یَفْرَحُوا بِالْجُمُعَة[۲۰]ِ ترجمه: برای اهل و عیال خود درهر روز جمعه مقداری میوه ی تازه بخرید تا از جمعه خوشنود شوند.(تا نسبت به شعایر اسلامی احترام کرده محبتشان به دین زیاد شود.) 

 

نکات 

 

۱- حضرت امیر نه تنها در زمان حیات خود به فکر درآمد خانواده خویش بودند بلکه با وصیت نامه ای در باره نخلستان ها منبع درآمدی را هم برای بعد از فوت خویش برای خانواده خود بجای گذاردند. 

 

۲- گناهان انسان بر رزق و روزی او تاثیر دارند و باعث کم شدن آن می شوند. 

 

۳- غیرت ورزی مردان یکی از راههای حفظ پاکدامنی زنان است اما باید توجه داشت که استفاده نابجا از غیرت اثرعکس بجا می گذارد و باعث آلودگی دامن زنان می شود. 

 

۴- برای اصلاح رفتار زنان تندی و خشونت جایی ندارد اما حضرت می فرمایند مدارا و چشم پوشی از خطاهای آنان باعث اصلاح رفتار آنها خواهد شد. 

 

۵- حضرت امیر با مشغله ی فراوان اجتماعی که داشتند در کار منزل به حضرت زهرا کمک می کردند. 

 

کتابنامه 

 

قرآن کریم 

امام على بن ابى طالب علیه السلام، نهج البلاغه،انتشارات دار الهجرة قم 

کلینى، الکافی، ۸ جلد، دار الکتب الإسلامیة تهران، ۱۳۶۵ ه.ش 

حسن بن ابى الحسن دیلمى، إرشاد القلوب، دو جلد در یک مجلد، انتشارات شریف رضى، ۱۴۱۲ ه.ق 

دشتی محمد، امام علی و اخلاق اسلامی موسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمومنین 

شیخ صدوق، الخصال، دو جلد در یک مجلد، انتشارات جامعه مدرسین قم، ۱۴۰۳ ه.ق 

شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ۴ جلد، انتشارات جامعه مدرسین قم، ۱۴۱۳ ه.ق 

شیخ مفید،أمالی المفید، وفات مؤلف: ۴۱۳ ه.ق ،ناشر: کنگره شیخ مفید 

مجلسى، بحار الأنوار، ۱۱۰ جلد، مؤسسة الوفاء بیروت - لبنان، ۱۴۰۴ ه.ق 

۱۰. محدث نورى، مستدرک الوسائل، ۱۸ جلد، مؤسسه آل البیت علیهم السلام قم، ۱۴۰۸ ه.ق 

 

۱۱. شعیری تاج الدین، جامع الاخبار، قرن ۶، زبان عربی، تعداد جلد ۱، انتشارات رضی، قم،۱۴۰۵ه.ق ، چاپ اول 

 

۱۲. خویدکی شرف ادین، کاشف الاستار در ترجمه جامع الاخبار، تعداد جلد ۱، ناشر کتابفروشی اسلامیة ، تهران، ۱۳۸۸ ه.ق ، چاپ اول 

 

 

-------------------------------------------------------------------------------- 

 

[۱]- دشتی ،امام علی و اخلاق اسلامی، موسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمومنین ،ص۷۹ 

 

[۲]- شیخ مفید،أمالی المفید، وفات مؤلف: ۴۱۳ ق ،ناشر: کنگره شیخ مفید،ص۲۲۲ 

 

[۳]- ثقة الاسلام کلینى، الکافی، ۸ جلد، دار الکتب الإسلامیة تهران، ۱۳۶۵ هجرى شمسى الکافی،ج۸/ص۱۸ 

 

[۴]- حسن بن ابى الحسن دیلمى، إرشاد القلوب، دو جلد در یک مجلد، انتشارات شریف رضى، ۱۴۱۲ هجرى قمرى/ ج۱ ص ۱۱۹ 

 

[۵]- شیخ صدوق، الخصال، دو جلد در یک مجلد، انتشارات جامعه مدرسین قم، ۱۴۰۳ هجرى قمرى/ج۲ ص ۶۱۶ 

 

[۶]- شوری آیه ۳۰ 

 

[۷]- کافی ۵/۵۱۸(ثقة الاسلام کلینى، الکافی، ۸ جلد، دار الکتب الإسلامیة تهران، ۱۳۶۵ هجرى شمسى) 

 

[۸]- امام على بن ابى طالب علیه السلام، نهج البلاغه، ۱ جلد، انتشارات دار الهجره قم /نامه ۳۱ 

 

[۹]- علامه مجلسى، بحار الأنوار، ۱۱۰ جلد، مؤسسة الوفاء بیروت - لبنان، ۱۴۰۴ هجرى قمرى / ج۱۰۰ ص ۲۴۲ 

 

[۱۰]- امام على بن ابى طالب علیه السلام، نهج البلاغه، ۱ جلد، انتشارات دار الهجره قم /خطبه ۸۰ 

 

[۱۱]- علامه مجلسى، بحار الأنوار، ۱۱۰ جلد، مؤسسة الوفاء بیروت - لبنان، ۱۴۰۴ هجرى قمرى / ج۷۶ ص ۱۱۵ 

 

[۱۲]- امام على بن ابى طالب علیه السلام، نهج البلاغه، ۱ جلد، انتشارات دار الهجره قم / نامه ۳۱ 

 

[۱۳]- شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ۴ جلد، انتشارات جامعه مدرسین قم، ۱۴۱۳ هجرى قمرى/ ج۳ ص۵۵۶ 

 

[۱۴]- شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ۴ جلد، انتشارات جامعه مدرسین قم، ۱۴۱۳ هجرى قمرى/ ج۳ ص۵۵۶ 

 

[۱۵]- ثقة الاسلام کلینى، الکافی، ۸ جلد، دار الکتب الإسلامیة تهران، ۱۳۶۵ هجرى شمسى /ج۵ ص ۸۶ 

 

[۱۶]- تاج الدین شعیرى، جامع الأخبار، قرن ششم ، زبان: عربى ، تعداد جلد: ۱ ، انتشارات رضى ، قم ، سال چاپ: ۱۴۰۵ ق ،چاپ: اول ص ۱۰۲ 

 

[۱۷]- شرف الدین خویدکى ، کاشف الاستار در ترجمه جامع الاخبار، ،تعداد جلد: ۱، ناشر: کتاب فروشى اسلامیه ، تهران ، ۱۳۸۸ ق ،چاپ: اول ص ۱۰۵ 

 

[۱۸]- محدث نورى، مستدرک الوسائل، ۱۸ جلد، مؤسسه آل البیت علیهم السلام قم، ۱۴۰۸ هجرى قمرى/ج ۱۳ ص ۴۸ 

 

[۱۹]- دشتی/ امام علی و اخلاق اسلامی /موسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمومنین/ص۳۰۴ 

 

[۲۰]- علامه مجلسى، بحار الأنوار، ۱۱۰ جلد، مؤسسة الوفاء بیروت - لبنان، ۱۴۰۴ هجرى قمرى/ج۱۰۱ ص ۷۳ 

محمدجواد رحمانی

موضوعات مرتبط: امام علی، خانواده

جلوه های رفتاری امام علی علیه السلام در خانواده
دوشنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۸ ساعت 23:5 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

جلوه های رفتاری امام علی در خانواده

 امام علي

قدس آنلاین:خانواده در پرتو عشق مستحکم می شود و باید با همان عشق اداره شود وگرنه اداره زندگی با قوانین و مقررات خشک و سرد زندگی را به جهنمی سوزان تبدیل می کند. پس سعی کنید به یکدیگر عشق بورزید و از معنویات مخصوصاًّ حضور در محافل ذکر و یاد خدا که آرامش بخش دل و روح است فاصله نگیرید.

 

رکن اصلی جامعه خانواده است و ریشه همه سعادت ها و موفقیت ها ایمان به خداست؛ بنابراین خانواده ای که بر مبنای ایمان به خدا تشکیل شده باشد خانواده ای اصیل و موفق است.

خانواده ها باید بدانند که برای رسیدن به کمالات معنوی و مصون ماندن از آسیب ها و نابهنجاری های اخلاقی نیازمند پشتیبانی هستند و چه پشتیبانی بهتر از خدا؟ و چه مأمنی بهتر از مجالس خدایی؟

خانواده و مسجد

خانواده کوچک ترین واحد اجتماع و در عین حال مهم ترین عامل تعیین کننده نظام اجتماعی است. عوامل انگیزشی و رفتاری گوناگونی بر قدرت و پایداری خانواده و اعضای آن تأثیرگذار است و مسجد و محافل مذهبی از مهم ترین این عوامل است.

خانواده هایی که اهل مسجد هستند علاوه بر جایگاه ویژه در نزد خداوند مورد احترام مردم هم هستند و این پایگاه اجتماعی موجب می شود که به الگوهای اخلاقی تبدیل شوند و سرپیچی از قوانین اجتماعی و اصول اخلاقی برایشان بسیار دشوار گردد.

اگر فضای حاکم بر خانه و خانواده به سوی ارزش های واهی و دور از معنویات پیش رود، خانواده دچار بحران می شود.فضای حاکم بر خانواده های اهل مسجد معمولا معنوی است چون آنها با عبادت و یاد خدا همراه اند و همین بعث استحکام و پایدارشان می شود.

اقامه نماز در مسجد روح قدسی و معنوی دوچندانی را به نمازگزاران می بخشد و همراه شدن با جماعت، مهرورزی و محبت نسبت به یکدیگر را در آنان تقویت می کند.

چه قدر زیباست که همه افراد خانواده در مسجد حضور پیدا کنند و یار و یاور یکدیگر در کسب فضایل اخلاقی و فیوضات معنوی باشند.

خانواده هایی که اهل مسجدند، به انجام فرایض دینی بیشتر مقیدند و از همان ابتدا فرزندان خود را با تکالیف شرعی آشنا نموده و وظایف دینی را به آنها گوشزد می کنند.

پدر و مادری که خود به مسجد می روند و در انجام وظایف شرعی اهمال و سهل انگاری نمی کنند بهتر می توانند فرزندانی دین دار و مسجدرو تربیت کنند.

آمد و شد کودکان به مسجد همراه با والدین ضمن اینکه تأثیر بسزایی در اجتماعی شدن آنان دارد به باروری اعتقادات دینی آنها کمک شایانی خواهد کرد.

جلوه های رفتاری امام علی در خانواده

نخستین هسته جامعه انسانی خانواده است که انسان ها همدلی و همزیستی و مهر و محبت را ابتدا در آن و در دامن پر مهر مادر و آغوش گرم پدر احساس می کنند و شخصیت و منش خویش را به دست می آورند؛ آداب اجتماعی را می آموزند و سپس به صحنه جامعه وارد می شوند و همان سآنکه در خانواده تربیت و پرورش یافته اند، با مسایل اجتماعی روبرو می شوند و به همراه دیگر افراد که هر یک از آنها نیز در خانواده ای بزرگ شده و شکل گرفته اند جامعه را می سازند. از این رو، خانواده از جایگاه والا، منزلتی ارجمند و موقعیتی ممتاز برخوردار است و به همین دلیل دین مقدس اسلام و سایر ادیان الهی، به این کانون اصلی انسان سازی توجه فراوان کرده، آن را بسیار مقدس و محترم دانسته اند. در این نوشتار تلاش می کنیم برخی از جنبه های رفتاری امام علی (ع) در خانواده و در قبال فاطمه زهرا(س) را به اختصار از نظر بگذرانیم، باشد که توشه ای از این زندگی بی بدیل و یگانه فراهم آورده و بکار بندیم.

رفتار علی (ع) در خانه

رفتار علی در خانه از روی عدل و انصاف بود، میان افراد خانه فرق نمی گذاشت و حقوق و حرمت همه را منظور می داشت. مانند سایر افراد کار می کرد. برای خانه آب می آورد و به حضرت فاطمه(س) کمک می کرد. لباس خود را،خود اصلاح می کرد، کفش خود را، خود وصله می زد و قلیل المؤونه بود و بیشتر اوقات بیش از یک پیراهن نداشت. کفش خود را از لیف خرما می ساخت و بند شمشیرش هم غالباً از همان لیف خرما بود. به غلامان و کنیزان بیش از اندازه کار نمی گفت. لباس او با لباس غلامش فرقی نداشت. میان او و زنانش نزاعی واقع نشد و در تربیت فرزندانش آنها را از معدن علم و حکمت و زهد و ورع خود، برخوردار می کرد و از شجاعت و فنون جنگ و سلوک با مردم نصیب وافری به آنها می داد. آنها را آزاده و متکی به نفس بار می آورد و محبت و مهربانی را به آنها می آموخت.[1]

شیوه همسرداری امام علی (ع):

علی (ع)، فاطمه(س) را به خوبی می شناخت و برای او احترامی در خور، قایل بود. فاطمه سلام الله علیها نیز منزلت علی (ع) را می دانست و او را محترم می شمرد و به خاطر همین شناخت، و کانون پر از مهر و عاطفه خانوادگی بود که علی (ع) می فرمود:

به خدا سوگند هیچ گاه فاطمه را به اکراه به کاری وانداشتم و او را ناراحت نکردم و خشمگین نساختم، تا خداوند او را نزد خویش برد و او نیز هیچ زمان مرا ناراحت و خشمگین نکرد و از دستور من سرنپیچید، هرگاه به او نگاه می کردم همه ناراحتی ها و غم هایم را از یاد می بردم.

با اینکه پیامبر(ص) کارها را میان آنها تقسیم کرده بود به این شکل که علی (ع) موظف به کارهای بیرون از خانه و فاطمه سلام الله علیها به امور داخل خانه می رسید با این حال حضرت علی (ع) در خانه نیز به حضرت فاطمه سلام الله علیها کمک می کرد و از بار سنگین کارهای داخل خانه که بر دوش او بود، می کاست. حضرت در خانه عدس پاک می کرد، خانه را جارو می زد و در آسیاب کردن جو به فاطمه سلام الله علیه یاری می داد.

امام صادق (ع) می فرماید: «امیرمؤمنان به خانه هیزم و آب می آورد و جارو می کرد و فاطمه سلام الله علیها آسیاب و خمیر می کرد و نان می پخت».

امام هیچ گاه از یاری و کمک به همسرش در خانه و بیرون از خانه، کوتاهی نکرد و مقررات اسلامی را در مورد وی نادیده نگرفت و در هر حال مدافعش بود.

حضرت در مورد حقوق همسران فرمودند: «مبادا بر زنان خود ستم روا دارید و آنان را از حق خویش محروم سازید. هر کس به اندازه یک درهم گوشت برای همسر و فرزندان خویش خریداری کند مانند کسی است که برده ای از فرزندان اسماعیل را آزاد ساخته است.»(2)

رفتار علی (ع) با فرزندان خود:

شیوه و رفتار علی (ع) با فرزندانش، بر همان مبنایی استوار بود که خود بر آن اساس از جانب پیامبر تربیت شده بود، به عبارت دیگر نوع آموزش و تربیتی را که قرآن و سنت برای فرزندان مقرر ساخته بود، به کار می بست و تصریح می کرد که فرزند را بر پدر و مادر و پدر و مادر را بر فرزند حقوقی است متقابل ؛ حق فرزند بر پدر این است که بر او نام نیک گذارد، ادب نیکو و پسندیده بیاموزد و در برابر، حق پدر بر فرزند آن است که از پدر فرمان برد جز آنکه اطاعت از پدر، در مسیر سرپیچی از فرمان خداوند باشد.(3)

در سخنی زیبا به امام حسن و امام حسین8 فضیلت ها و ارزش های متعالی در زندگی را چنین می آموزد:

تقوا پیشه سازید، در پی دنیا و مظاهر آن نباشید؛ حتی اگر دنیا به شما روی آورد به هر چه از مواهب دنیایی است و از دست می دهید، تأسف نخورید، به حق سخن بگویید، برای پاداش الهی کار و کوشش کنید. دشمن ستمگر و یاور ستمدیده باشید و در کارهایتان نظم داشته باشید. برای ایجاد صلح و آشتی بین مردم بکوشید، حال یتیمان را رعایت کنید و نگذارید نابود شوند. همسایگان خود را مراعات کنید. مبادا در عمل به قرآن، دیگران بر شما پیشی بگیرند، همواره مواظب نماز باشید. امر به معروف و نهی از منکر را هرگز ترک نکنید که در آن صورت، بدان بر شما مسلط شده، دعایتان مستجاب نخواهد شد. بر شما باد همبستگی و از تفرقه و پشت کردن به هم بپرهیزید.

در این سخنان هرآنچه باید پدری به فرزندان خویش در امر دینی و دنیایی و در نوع رفتار فردی و اجتماعی بیاموزد، آمده است. هر یک از فرزندانش که متولد می شد روز هفتم تولدش قربانی می کرد و وقتی امام حسن (ع) به دنیا آمد، کودک را نزد پیامبر اکرم9 آورده و حضرت با تمام وجودش آغوش مطهرش را به روی کودک گشود و سپس در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه خواند تا نخستین صدایی که گوش او را می نوازد، صدای حق باشد.(4)

امام در مورد چگونگی تربیت کودک می فرماید:

«من کان له ولد صبا»(5)هر کس فرزند کودکی داشت کودکی کند.

حضرت در این سخن ارزشمند، رکنی اساسی و حکمت آمیز را مطرح ساخته که با هر کسی باید به زبان خود وی سخن گفت و رفتار کرد و نیز می فرماید:

«فرزندانتان را به آداب و نوع تربیت خویش محدود نسازید زیرا آنان برای روزگاری غیر از روزگار شما آفریده شده اند.»(6) و چه زیبا دستور العملی جاودانه و همیشگی برای تمام دوران ها ارایه می دهد.

حضرت علی (ع) برای اینکه به فرزند خویش شخصیت و مسئولیت دهد، داوری مردی را که برای رهایی شخصی بی گناه از قصاص، به قتل اعتراف کرد، به امام حسن (ع) واگذاشت و امام حسن (ع) فرمود: چون با حضور خویش و با اعتراف به قتل، بی گناهی را از مرگ نجات داد و خداوند می فرماید: «هر کسی مرد بی گناهی را از مرگ نجات بدهد، مثل این است که جهانیان را از مرگ نجات داده است(مائده: 32)، پس دیه او را از بیت المال بدهید و هر دو را آزاد کنید.» حضرت علی (ع) داروی فرزندش را پسندید و قضاوت او را تأیید کرد. نمونه این مسئولیت دادن ها و وارد کردن آنها به مسائل اجتماعی فراوان است.(7) کما اینکه حضرت بارها حسنین(ع) را به جبهه های جنگ و جهاد می فرستاد و تمام اصول اندیشه و عمل اسلامی را به بهترین شکل ممکن به فرزندان خود تعلیم می داد.

پیداست که سیره و شیوه زندگی عملی امام علی (ع) بسی فراتر از این مختصر است. با این همه امید که همین مختصر نیز برای علاقمندان مفید افتد.

پی نوشت ها:

[1]. محمد علی خلیلی، زندگانی علی (ع) امیرالمؤمنین، ص 417.

[2]. علی رفیعی، سیره امام علی (ع)، دانشنامه امام علی، ج10، صص 26-24.

[3]. علی اصغر ظهیری، سیره عملی امام علی در آینه روایات و حکایات، ص 41.

[4]. علی رفیعی سیره امام علی(ع)، دانشنامه امام علی(ع)، ص 26.

[5]. میزان الحکمه، ج10، ص701.

.[6] سرچشمه های نور، مترجمین محمد تقی رهبری، مسلم صاحبی، امیرکبیر، 1385 ص206.

[7]. علی رفیعی، سیره امام علی(ع)، دانشنامه امام علی(ع)، ص 28.

 

 نگارش:محبوبه ساعی

موضوعات مرتبط: امام علی، خانواده

ازدواج سفید، همان زنا است
دوشنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۸ ساعت 23:0 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

ازدواج سفید از نگاه حجت الاسلام رفیعی

lead

شبکه‌های فارسی‌زبان در خارج از کشور این روزها رسماً به تبلیغ بی‌دینی، ازدواج سفید، آزادی‌های یواشکی و ورود به حریم جنسی می‌پردازند تا کانون خانواده را در ایران متزلزل کنند.

به گزارش پارس به نقل از «خبرگزاری دانشجو»،حجت‌الاسلام ناصر رفیعی (کارشناس دینی رسانه): مقدس‌ترین نهاد و کانون در اسلام، کانون خانواده است، براساس آیات الهی، خانواده باعث رحمت، مودت و آسایش افراد جامعه می‌شود که متأسفانه این روزها دشمن این کانون را مورد هجمه و بحران قرار داده است و نشانه آن نیز پرونده‌های دادگاه‌های خانواده است.
 
براساس آیات مختلف سوره نور مباحثی درباره آفات و آسیب‌های خانواده به ویژه در بین خانواده‌های مذهبی در دنیای امروز بیان می‌کنم که نخستین علت این آسیب‌ها این روزها کانال‌های ماهواره است، رسماً هم شبکه‌های فارسی زبانی که بعضی از اینها توسط بهایی‌ها، برخی سلطنت‌ طلب‌ها و سایرین نیز توسط لائیک‌ها و بی‌دین‌ها ایجاد شده است، تلاشش در راستای فروپاشی کانون خانواده است.
 
این شبکه‌ها به طور رسمی حتی نام ازدواج سفید را تبلیغ می‌کنند در حالی که ما در اسلام مفهومی به نام ازدواج سفید نداریم و این همان «زنا» و عمل قبیح در اسلام است، در این شبکه‌ها حتی جشن‌های مختلف طلاق و پرداختن به حریم جنسی و آزادی‌های یواشکی که حریم خصوصی افراد را در بر می‌گیرد، تبلیغ می‌شود.
 
متأسفانه بسیاری از این شبکه‌ها در حوزه‌های مختلف موفق هم عمل کرده‌اند، درست بر مسائل معنوی ما دست گذاشته و کانون خانواده،‌ حجاب و ارتباطات را هدف قرار داده‌اند. این روزها افراد بسیاری هستند که در این سایت‌های همسریابی عضو شده و دچار مشکلات عدیده‌ای شده‌اند بنابراین باید حواسمان باشد تا کانون خانواده‌هایمان را گرم نگه داریم.
 
دشمن در داخل خاک ایران از زمان به قدرت رسیدن رضاشاه بر مسئله حجاب دست گذاشت و راه‌های مختلف ترویج بی‌حجابی را امتحان کرد که البته در زمینه‌های شبهه‌افکنی در این حوزه‌ها‌، روابط نادرست و گسترش طلاق و کاهش نسل تا حدودی هم موفق عمل کرد چرا که آثارش در جامعه ملموس است و امروز شاهد بدحجابی در جامعه هستیم، از اینها که بگذریم در برابر این مشکلات، مسئولان ما آن اندازه درگیر مسائل سیاسی و اقتصادی بودند که گویا بخش خانواده و فرهنگ ما نیازمند هیچ انرژی و وقت صرف کردن نیست.
 
مگر یک مسئول چه اندازه انرژی و فرصت دارد که به همه حوزه‌ها اشراف داشته باشد همه اینها باعث شده تا دشمنان نقشه بکشند و ما را در زمین دیگری بازی بدهند. متأسفانه ما در زمین بیکاری، انحراف جوانان و ... بازی کرده‌ایم، دروازه‌مان رها شده و به دروازه‌ دیگری حمله کردیم، بنابراین از دروازه‌ای که دشمن در آن به ما گل زده، غفلت کردیم و حریم خانواده‌ها را رها کردیم.
 
در پایان بیان کنم که اسلام نگاهش به نیکی‌ها و خوبی‌ها مشخص است، پیغمبر گرامی اسلام نیز در روایاتشان بر این 5 ویژگی تأکید دارند نخست همسر صالح (همسری که معین و کمک‌حال دنیا و آخرت باشد)، دوم فرزندان نیک و شایسته، سوم معیشت و شغل سازگار، چهارم پرهیز از خشونت و در نهایت نیز آسیب سوءظن و بدگمانی که اگر اینها در یک خانواده باشد، دیگر عذری برای گناه کردن از افراد آن پذیرفته نیست

موضوعات مرتبط: خانواده، ازدواج

امام حسن عسکری از چند منظر
دوشنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۸ ساعت 22:50 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

پیامبر و اهل بیت علیهم السلام » تاریخ و سیره » امام عسکری(ع) »

امام حسن عسکری(ع) از چند منظر

محمد بن اسماعیل علوی همچنین علي بن عبد الغفار روایت کرده اند که بنی عباس بر صالح بن وصیف زمانی که حضرت امام حسن عسکری علیه السلام را حبس کرده بود، وارد شدند و به او گفتند که تا می توانی بر امام حسن عسکری تنگ بگیر و هیچ نوع ترحمی به ایشان نکن.صالح گفت: من با او چه کنم! او را به دو نفر که بدترین افراد بودند یعنی علی بن یارمش و اقتامش سپرده بودم، تا او را شکنجه کنند.  اینک آن دو نفر اهل نماز و روزه گشته اند و در عبادت به مقام بزرگی رسیده اند.

آنگاه آن دو نفر را آوردند و به ایشان عتاب زد و گفت : وای بر شما! با این شخص چه می کنید؟ گـفتند: «چـه گـوییم در حق مردی که روزها را روزه می گیرد و شبها را تا به صبح به عبادت مشغول است ، سخن نمی گوید، و به کسی کاری ندارد و یکسره مشغول عبادت و هر زمان نظر بر ما می افکند بدن ما می لرزد و چـنان می شویم که مالک نفس خود نیستیم و خودداری نمی توانیم بکنیم.آل عباس چون این را شنیدند، در کمال خواری و با بدترین حال از نزد صالح برگشتند».[1]

نگرش اجتماعی امام عسکري(علیه السلام) به جامعه شیعیان عصر عباسی

امام و گفتمان شیعه راستین

آن حضرت درباره شیعیان راستین می فرمود:«شِيعَتُنَا الْفِئَةُ النَّاجِيَةُ وَ الْفِرْقَةُ الزَّاكِيَةُ- صَارُوا لَنَا رِدْءاً وَ صَوْناً وَ عَلَى الظَّلَمَةِ أَلْباً وَ عَوْناً- وَ سَيَنْفَجِرُ لَهُمْ يَنَابِيعُ الْحَيَوَانِ بَعْدَ لَظَى النِّيرَانِ- لِتَمَامِ الطَّوَاوِيَةِ وَ الطَّوَاسِينِ مِنَ السِّنِينَ».

شيعه ما، گروه نجات يافته و فرقه پاكيزه است، ما را در برابر دشمنان حفظ و حراست مى‏كنند و در برابر آنان چونان سدى استوار مى‏ايستند. پس از روزگاران سخت و دورانهاى دوزخى، چشمه‏ هاى زندگى، آنان را سيراب خواهند كرد.»[2]

علامه مجلسى در توضيح این سخنان مى‏گويد: «هذه حكمة بالغة و نعمة سابغة تسمعها الآذان الصم و تقصر عليها الجبال الشم صلوات الله عليهم و سلامه‏» «اين سخنان حكمتى و پندی گويا و نعمتى سرشار و لبریز است. گوشهاى كر و ناشنوا آن را مى‏شنود و كوههاى سخت در برابر آن سست و نرم مى‏گردد. درود و صلوات خداوند بر آنان باد».

سبکهای فعالیت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی امام حسن عسکری(علیه السلام)

امام عسکری ـ ع ـ با وجود فشارها و نظارت‌ها و مراقبت‌های بی‌وقفه حکومت عباسى، یک سلسله فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی و علمی در جهت حفظ اسلام و مبارزه با افکار ضداسلامی انجام می‌داد که می‌توان آنها را بدین‌گونه خلاصه کرد:

1-تلاش علمی در دفاع از آیین اسلام و رد شبهات مخالفان، و تبیین اندیشه اسلامى؛ در این راستا به مواردی اشاره می کنیم:

امام و جلوگیری از تالیف کتاب تناقض قرآن اسحاق کندی

ابن شهر آشوب از  کتاب «الرَّدِّ عَلَى أَهْلِ التَّبْدِيل»‏ ابوالقاسم کوفی نقل کرده که اسحاق کندی که فیلسوف عراق بود در زمان خود نوشتن کتابی در تناقض قرآن را شروع کرد و به حدی که از مردم کناره گیری کرده و در منزل بود و پیوسته به این کار اهتمام داشت.  تا آنکه یکی از شاگردان او خدمت حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)رسید، حضرت به او فرمود:آیا در میان شما یک مرد دانا و بزرگواری نیست که استاد شما کندی را از این شغلی که برای خود قرار داده بازدارد ؟

آن شاگرد گـفت : «ما نمی توانیم در این امور و شبه این امور به او اعتراض کنیم ما خود را در این جایگاه نمی بینیم.»

حضرت فرمود: اگر من چیزی به تو بگویم به او می رسانی ؟ عرض کرد: آری ، فرمود: برو به نزد او و انس بگیر با او و لطف و مدارا و هم نشینی و یاری او نما سپس این مطلب را به او بگو، که پرسشی روی داده می خواهم بپرسم. آنگاه  این را بپرس که اگر نزد تو متکلم به قرآن بیاید و بگوید که آیا جایز است که حق تعالی اراده فرموده باشد از آن کلامی که در قرآن است غیر آن معنی که تو گمان کرده ای و آن را معنی آن گرفته ای ؟ او در جواب خواهد گفت: جایز است زیرا که او مردی است که فهم می کند چیزی را که شنیده است.

وقتی سخنش به اینجا رسید به او بگو شاید که خداوند اراده فرموده باشد در قرآن غیر آن معنی که تو برای آن نموده ای و آن را مراد حق تعالی گرفته ای «فَتَکونُ واضِعا لِغَیرِ مَعانِیه».

پـس آن شاگـرد نزد کندی رفت و با او به مهربانی برخورد کرد تا اینکه فرصتی دست داد و پرسش را پرسید.

کندی گفت : که این پرسش را یک بار دیگر بپرس . او تکرار کرد. در فکر فرو رفت و گفت: بر حسب واژگان و نظر جایز است و احتمال دارد معنی دیگری بدهد.

گفت: تو را سوگند می دهم باید بگویی این سوال را چه کسی به تو آموخته است؟
شاگرد گفت : به دلم  افتاد.گفت : نه، این سخن از آن تو نیست، و تو به آن مرتبه نرسیده ای که این گونه مطالب را متوجه بشوی، بگو این مطالب را از کجا آموخته ای؟ شاگرد گفت : حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) مرا به آن امر فرمود.کندی گـفت : اکنون حقیقت حال را بیان کردی ، این گونه مطالب فقط از این خانه و بیت بیرون می آید.آنگاه آتشی خواست و همه آنچه نوشته بود را سوزانید.[3]

شیوه آموزش های دینی بوسیله امام (علیه السلام)

الف) گناه شناسی

ابو هاشم جعفری (ره) كه از دوستان و فقهاء و اصحاب امام هادی و امام حسن عسكری (علیه السلام) بود، می گوید: در محضر امام حسن عسكری (علیه السلام) بودم. فرمود:« یكی از گناهان نابخشودنی این است كه شخصی (بر اثر غرور و كوچك شمردن گناه) بگوید: «لیتنی لا اواخذ الا بهذا»: «ای كاش برای گناهی جز این یك گناه ، باز خواست الهی نشوم».با خود گفتم : براستی ، معنی این سخن ، بسیار دقیق و ظریف است ، و سزاوار است كه هر انسانی ، مراقب خود باشد و در مورد هر چیزی دقت كند كه گاهی انسان حرفی می زند و خیال می كند حرف خوبی زده ، غافل از آنكه ، همان حرف ، گناه نابخشودنی است.ناگاه امام حسن عسكری (علیه السلام) به من رو كرد و فرمود: «درست فكر می كنی ای ابو هاشم ، كه باید بسار دقت داشت ، بدان كه شرك (ریا) در میان مردم ، ناپیداتر از راه رفتن مورچه روی سنگ در شب تاریك ، و راه رفتن مورچه بر صفحه سیاه است.»[4]

ب) امام علیه سلام و بیان احکام

تفاوت ارث زن و مرد

أبوبكر فهفكي پسر ابی طيفور پزشک[5] كه اشكال تراشی های ابن ابی العوجاء یكی از دانشمندان معروف مادی عصر امام صادق (علیه السلام) در ذهن او نیز راه یافته بود،به حضور امام حسن عسكری (علیه السلام) آمد و پرسید: چرا در اسلام ، سهم ارث زن نصف سهم مرد است ؟
 آیا چنین قانونی ، به گونه ای ستم به زن بینوا نیست ؟  امام حسن عسكری (علیه السلام) فرمود: زن جهاد ندارد و به کسی نفقه نمی پردازد، و تامین معاش نیز بر عهده او نیست، اما همه اینها بر عهده مرد است. 

فهفكی می گوید: پیش خود (در ذهنم) گفتم : ابن ابی العوجاء به من گفت : همین سوال را از امام صادق(علیه السلام) نمودم ، او نیز چنین جواب داد،ناگاه امام حسن عسكری (علیه السلام) به من رو كرد و فرمود: آری ، این سوال ، از ابن ابی العوجاء است ، و جواب ما یكی است ، و همه ما امامان به همدیگر مربوط، و مساوی هستیم و ليكن حضرت رسول (ص) و امير المؤمنين (علیه السلام) مزيت ديگرى هم دارند.[6]

ج) امام و تبیین مباحث اعتقادی

برکات حجت خدا

احمد بن اسحاق گوید: بر امام حسن عسكری (علیه السلام) وارد شدم و می خواستم از امام بعد از او سوال كنم. امام قبل از سوال من فرمود:ای احمد بن اسحاق ! خداوند زمین را از زمان خلقت آدم تا روز قیامت از وجود حجت خالی نمی گذارد و به وسیله اوست كه بلا را از اهل زمین دور می گرداند، باران می بارد و بركات زمین ظاهر می شود.عرض كردم : یابن رسول اللّه : امام بعد از شما كیست ؟ امام علیه السلام با عجله برخاست و داخل اتاق دیگر شد و در حالی كه بچه سه ساله ای كه همانند ماه شب چهاردهم زیبا بود را بر دوش داشت بازگشت و فرمود: ای احمد اگر نزد خداوند و ما دارای ارزش و مقامی نبودی فرزندم را به تو نشان نمی دادم ، او هم نام رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله است كه زمین را پر از قسط و عدل می كند همانا گونه كه پر از ظلم و جور شده است.

ای احمد! مثل او در این امت مثل حضرت خضر علیه السلام و ذوالقرنین است. به خدا قسم غیبتی می كند كه هر كس جز آنكه خداوند او را بر امامتش ثابت و استوار و استوار نگاه داشته است و توفیق دعا برای تعجیل در فرج او داده است از اعتقاد به او منحرف می گردد. عرض كردم : مولای من ! آیا نشانه های دارد كه قلبم به آن مطمئن شود؟ در این هنگام كودك سه ساله با زبان فصیح عربی گفت : انا بقیه اللّه فی ارضه و المنتقم من اعدائه.من بقیه اللّه در زمین و انتقام گیرنده از دشمنان خدا هستم. احمد بن اسحاق گوید: من در حالی كه بسیار خوشحال بودم از محضر امام علیه السلام خارج شدم و روز بعد خدمت او رسیدم و عرض كردم : از لطفی كه دیروز به من كردید بسیار مسرور شدم ، اما بفرمائید سنتی كه از خضر و ذوالقرنین در او چیست ؟

امام فرمود: طولانی شدن غیبت اوست. عرض كردم : یا بن رسول اللّه غیبت او طولانی می شود؟فرمود: قسم به پروردگارم اكثر معتقدین به او از امامتش بر می گردند و كسی جز آنكه در عهد ولایت ما پا برجاست و ایمان در قلب او نوشته شده است و با روح الهی تایید شده است ثابت قدم نمی ماند. ای احمد! آنچه به تو می گفتم سری از اسرار الهی است ، از دیگران مخفی بدار و از شكر گزاران باش كه با مادر علیین بهشت خواهی بود[7]

امام و اثرات چشم زخم

 از على بن زيد روايت شده كه گفت: من اسبى داشتم كه از آن در شگفت بودم. يك وقت نزد امام حسن عسكرى عليه السّلام رفتم، امام به من فرمود: اسب تو چگونه است؟ گفتم: اسبم درب خانه است، فرمود: اگر مقدور شد قبل از اينكه شب شود آن را عوض كن! من از حضور آن حضرت مرخص شدم، بفكر فروش اسب بودم، از فروش آن خوددارى كردم در صورتى كه آن اسب طالب و راغب زيادى داشت آن را بيشتر از قيمتش مي خريدند.

وقتى كه شب شد نگهبان آن اسب در حال گريه و ناله آمد و گفت: اسب تو مرد، من اندوهگين شدم و بعد از چند روز خدمت امام حسن عسكرى رفتم، با خود در اين فكر بودم كه آيا اسبى نظير آن نصيب من خواهد شد؟ امام فرمود: آرى، اسبى مثل آن اسب نصيب تو خواهد شد. بعد از آن بغلام خود فرمود: آن اسب تازى مرا كه سوار مى‏شوم بعلى بده، اين اسب از اسب تو زيباتر، عمر آن بيشتر، از اسب تو زرنگ‏تر و قويتر.[8]

2–فعالیت‌های سرّی سیاسى، با وجود تمام نظارت‌‌ها و مراقبت‌های حکومت عباسى؛ در این باره به مواردی اشاره می کنیم:

از على بن محمد بن حسن روايت شده كه گفت: پادشاه به جانب بصره خارج شد، امام عسكرى عليه السّلام با شيعيان خود با سلطان خارج شد، ما عده‏اى بوديم كه بين دو ديوار نشسته بوديم و در انتظار مراجعت آن حضرت بوديم، وقتى كه آن بزرگوار برگشت و مقابل ما رسيد نزد ما توقف كرد، با يك دست كلاى خود را از سر خود برداشت و دست ديگر را بالاى سر خود نهاد و در صورت يكى از رفقاى ما خنديد. آن مرد فورا گفت: شهادت ميدهم كه تو حجّت و برگزيده خدا هستى. ما جريان را از آن شخص پرسش كرديم؟! گفت: من در باره امامت امام عسكرى شك داشتم، با خود گفتم: اگر آن حضرت برگردد و كلاى خود را از سر خود بر دارد من به امامت او معتقد مى‏شوم.[9]

3-حمایت و پشتیبانی مالی از شیعیان، ‌بویژه یاران خاص خود و نیز تربیت علویان

امام حسن عسکری و علویان هم عصر

در این باره نیز مواردی را می توان به دست داد که به اختصار به برخی اشاره می شود:

یکی از مشایخ قم که ابوالحسن حسین پسر حسن بن جعفر بن محمّد بن اسماعیل پسر امام صادق (علیه السلام) در قم بود، آشکارا شراب می نوشید. روزی برای نیازی به در سرای احمد بن اسحاق اشعری که وکیل اوقاف قم بود رفت و اجازده دیدار خواست که احمد اجازه نداد و ابوالحسن با ناراحتی و انده برگـشت. چندی بعد احمد بن اسحاق رهسپار حج شد.همین که به سامرا رسید اجازه خواست که خدمت ابومحمّد حسن عسکری (علیه السلام) مشرف شود اما حضرت او را اجازه نداد، احمد شگفت زده شده و سخت گریست. گریه و خواهش طولانی او سبب شد تا امام اجازه دیدار دهد. چـون خدمت آن حضرت رسید عرض کرد: «ای پسر رسول اللّه ! برای چـه مرا از تشرف به خدمت خود منع کردی، حال آنکه من از شیعیان و موالیان توام.» فرمود: «زیرا تو پسر عموی ما را از در منزل خود برگردانیدی! احمد گریست و سوگند یاد کرد به خداوند تعالی که این کار را کردم شاید از شراب نوشی دست بردارد.»فرمود: «راست گـفتی اما باید در هر حال به ایشان اکرام و احترام کنی و آنها را کوچک نشماری و چون منتسب به ما هستند به ایشان اهانت ننمایی که اگر چنین نشود تو از زیانکاران خواهی بود.»آنگاه که احمد به قم برگشت، بزرگان به دیدن او آمدند. حسین نیز با ایشان بود چـون احمد، حسین را دید، از جای خود برجست و به پیشواز او رفت و بسیار او را بزرگ شمرد و او را در بالای مجلس جای داد. اما حسین این کار را از ابن اسحاق دور می دانست و شگفت زده شد از این رو دلیل کار را پرسید.احمد نیز داستان را باز گو کرد. حسین چون آن را شنید از کارهای خود پـشیمان شد و توبه کرد و به خانه برگـشت و همه شرابها را ریخت و ظرفهایش را شکست. و همواره اهل مسجد و از معتکفین مسجد شد و از متقیان شهر گشت تا از دنیا رفت و در نزدیکی مزار حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد[10].

گفتنی است شبیه همین داستان با اندکی تفاوت در شخصیت و زمان حادثه، از قاضى ابو الحسين قاضى الحرمين نقل شده که گفت: از على بن عيسى الوزير رحمه الله شنيدم كه او گفت: من پيوسته به علويان احسان مى‏كردم و به بغداد هر يكى را در سال وظيفه‏اى مجرى كرده آن قدر كه به طعام و كسوت هر يك را كفايت بودى، و در ماه رمضان اين وظايف و رسوم هر يك برسانيدمى، و از جملت ايشان پيرى بود از فرزندان موسى بن جعفر رضى الله عنه، و من او را هر سال پنج هزار درم جرايت فرموده بودم. در ميان زمستان اين پير را يك روز ديدم مست در خیابانی مى‏آمد و قى كرده و جامه به گل آلوده و او را به حالى هر چه زشت‏تر يافتم. با خود گفتم كه چنين فاسقى را هر سال پنج هزار درم چرا دهم تا در معصيت خداى تعالى خرج كند. امسال البته هيچ بدو ندهم.

پس چون ماه رمضان در آمد آن پير به طلب وظيفه آمد و بر در سراى بايستاد تا من برسيدم. سلام كرد بر من و تقاضاى وظيفه كرد. من گفتم: لا و الله، به تو چيزى دهم تا در معصيت خداى تعالى خرج كنى، ترا در زمستان بدان حال ديدم، امروز هيچ به تو ندهم، و او را گسيل كردم و گفتم: نبايد كه بعد از اين اينجا آیى. پس آن شب چون بخفتم رسول را عليه السلام در خواب ديدم و مردم بر او جمع شده بودند. من فرا رفتم و سلام كردم. روى از من بگردانيد.

من گفتم: يا رسول الله، من اين همه احسان با فرزندان تو مى‏كنم و اين همه صلوات بر تو مى‏دهم و تو مكافات من بدين مى‏كنى كه روى از من مى‏گردانى. رسول عليه السلام گفت: چرا فلان فرزند مرا از در سراى نا اميد باز گردانيدى و آنچه هر سال به وى مى‏دادى باز گرفتى. من گفتم از براى آنكه او را بر آن حالت ديده بودم گفتم كه اگر چيزى بدو دهم او را بر معصيت يارى داده باشم. رسول عليه السلام گفت: تو چيزى بدو مى‏دادى از براى من مى‏دادى يا از براى او؟ گفتم: از براى تو. گفت: من هرگز شراب نخوردم و چه بودى اگر تو بر او ستر نگاه مى‏داشتى از براى آنكه او از فرزندان من بود. من گفتم: كرامة و عزازة و از خواب‏ در آمدم و بامداد كس فرستادم و شيخ را طلب كردم و آن وظيفه بدو دادم، و چون از ديوان باز آمدم او را در پيش خويش خواندم و بفرمودم تا غلام ده هزار درم در دو كيسه پيش او نهاد و بسيار تقرب بدو نمودم و گفتم: اگر محتاج شوى به چيزى ديگر مرا اعلام كن تا بدهم. پس پير علوى چون چنان ديد الحاح كرد كه از چيست كه آن روز مرا خائب باز گردانيدى و امروز اين همه كرامت و لطف فرمودى. پس قصه با او بگفتم. پير بگريست و گفت: توبت كردم كه آنچه كردم ديگر نكنم و جد خويش را محتاج نگردانم كه با تو عتاب كند از جهت من، و بعد از آن توبتش سخت نيك بود.[11]

داستان دیگر در این رابطه را این گونه نقل کرده اند که: محمد بن ابى زعفران از مادر امام حسن عسكرى عليه السّلام روايت كرده كه گفت: يكى از روزها امام عسكرى بمن فرمود: در سنه (260) اذيّتى بمن خواهد رسيد كه ميترسم مرا دچار رنج و مشقت‏ نمايد، من بناى جزع و فزع و گريه و زارى را نهادم، امام بمن فرمود: امر خدا بايد اجراء شود، جزع و فزع منماى. وقتى كه ماه صفر سنه (260) هجرى فرا رسيد آن بى‏بى دچار اضطراب و ناراحتى شد، گاهى از اوقات از مدينه خارج ميشد و خبر ميگرفت، تا آن موقعى كه به او خبر رسيد: معتمد آن حضرت را با برادرش جعفر بدست على بن جرين زندانى كرده. معتمد عباسى دائما از امام عسكرى عليه السّلام بوسيله زندان‏بان خبر ميگرفت، زندان‏بان ميگفت: امام عسكرى روزها روزه ميگيرد و شبها نماز ميخواند. يكى از روزها معتمد از زندان‏بان سراغ امام عسكرى را گرفت؟ زندان‏بان همان جواب را گفت، معتمد گفت:الساعه برو و سلام مرا بآن حضرت برسان! و بگو: بجانب منزل خود برگردد. على بن جرين ميگويد: من درب زندان آمدم، الاغ زين كرده‏اى را ديدم، خدمت آن حضرت رفتم ديدم كه نشسته و كفش و عبا و دستار خود را پوشيده، وقتى كه مرا ديد از جاى خود بلند شد، من پيغام معتمد را بآن بزرگوار رسانيدم، آن حضرت سوار شد، وقتى كه سوار شد مقدارى توقف كرد، من گفتم: براى چه توقف كردى؟ فرمود: براى اينكه جعفر هم خارج شود، گفتم: معتمد مرا دستور داده كه فقط ترا آزاد نمايم، فرمود: برو نزد معتمد و بگو: من و جعفر از يك خانه خارج شديم، اگر من برگردم و جعفر با من نباشد عيبى دارد كه بر تو مخفى نيست، زندان‏بان رفت و برگشت، گفت: معتمد ميگويد: جعفر را هم براى خاطر شما آزاد كردم، زيرا من‏ جعفر را بجهت جنايتى كه در حق خود و شما كرده بود و آنچه را كه درباره شما ميگويد زندانى كردم، جعفر هم آزاد شد و با امام عسكرى بخانه آن حضرت آمد.[12]

4-تقویت و توجیه سیاسی رجال و عناصر مهم شیعه در برابر مشکلات؛

امید به آینده و پیشگویی های امیدوار کننده

داود پسر قاسم بن إسحاق بن عبد اللّه بن جعفر بن أبي طالب معروف به أبا هاشم الجعفري مى‏گويد: از ابو محمد عليه السلام شنيدم كه مى‏فرمود:«بهشت دروازه‏اى دارد به نام معروف، كه جز اهل خير و نيكوكاران از آن دروازه وارد نشوند.»من با شنيدن اين سخن، خدا را سپاس گفتم و خوشحال شدم كه احتياجات مردم را برآورده مى‏سازم، امام ابو محمد (علیه السلام) رو به من كرد و فرمود: «آرى، من از آنچه در دلت گذشته آگاهم، براستى كه نيكوكاران در دنيا و در آخرت ،اهل خير به شمار مى‏آيند، اى ابوهاشم خداوند تو را از ايشان قرار دهد و بيامرزد»[13]

ب) محمد بن حسن بن ميمون مى‏گويد: طىّ نامه‏اى كه به خدمت مولايم امام عسكرى (علیه السلام) نوشتم از تنگدستى خود شكايت كردم، آنگاه با خود گفتم ؛ مگر امام صادق (علیه السلام) نفرموده است: «تنگدستى با محبت ما بهتر است از ثروتمندى با دشمنان ما، و كشته شدن با ولايت ما بهتر است از زندگى با دشمنان ما».جواب نامه من چنين آمد: «همانا خداى عزوجل، وقتى كه گناهان دوستان ما زياد مى‏شود، به وسيله تنگدستى، گناهان ايشان را محو مى‏كند؛ و بسيارى از گناهان را مى‏بخشد، آرى همان طور كه در خاطر تو گذشت، تنگدستى با ما بهتر است از مالدارى با دشمنان ما، در حالى كه ما پشتيبان كسى هستيم كه به ما پناه آورد و نوريم براى هر كه از ما روشنى خواهد و پناهيم براى كسى كه به ما پناهنده شود، هر كه ما را دوست بدارد در مراتب عاليه با ماست و هر كه از ما رو برتابد، به رو در آتش دوزخ مى‏افتد…»[14]

ج)ابو جعفر هاشمى مى‏گويد: من به همراه عبد اللّه خدوري، حسين بن محمّد عقيقي، حمزه غراب، و محمّد بن إبراهيم قمي در زندان جبیس، در جوسق واقع در قصر سرخ زندانی بودم، كه ابو محمد (علیه السلام)نيز با برادرش جعفر زندانى شدند، به حال آن حضرت رقت كرديم و من صورت امام حسن (علیه السلام) را بوسيدم و او را روى فرشى كه زير پايم بود نشاندم، جعفر نيز در نزديكى ما نشست، مأمور زندان آن حضرت، صالح بن وصيف بود، مردى از قبيله جحم نيز همراه ما در زندان بود كه مى‏گفت؛ از آل على است. امام ابو محمد (علیه السلام) نگاهى به ما كرد و فرمود: «اگر در ميان شما نبود آن كسى كه از شما نيست، هر آينه به شما اطلاع مى‏دادم و چيزهايى مى‏آموختم تا وقتى كه خداوند وسيله نجات شما را فراهم كند.»امام (علیه السلام)با اين فرمايش به آن مرد جحمى اشاره كرد و فرمود؛ اين مرد از شما نيست و از او بترسيد، زيرا كه درميان لباسهايش كاغدى هست كه هر چه مى‏گوييد براى خليفه مى‏نويسد، يكى از زندانيان فورى به سراغ جحمى رفت و لباسهاى او را بررسى كرد پس آن نوشته را يافت كه آن جمع را متهم كرده و نوشته بود كه آنها مى‏خواهند زندان را سوراخ كرده و از زندان فرار كنند.[15]

د) احمد بن محمد نقل كرده، مى‏گويد: به خدمت امام ابو محمد (علیه السلام) – موقعى كه مهتدى عباسى شروع به كشتن شيعيان كرده بود – نامه‏اى نوشتم و عرض كردم: مولاى من! سپاس خدا را كه اين ظالم را از تو باز داشته است من شنيده بودم كه او شما را هم به قتل تهديد مى‏كرد و مى‏گفت: به خدا سوگند كه بزودى او را تبعيد خواهم كرد! امام (علیه السلام) در پاسخ من، به خط مبارك خود نوشت:

«عمر او كوتاهتر از آن است كه به اين كار دست بزند، از امروز، پنج روز بشمار او در روز ششم پس از ذلت و خوارى كه خواهد ديد، كشته مى‏شود…»[16] و همين طور شد.

5-آماده‌سازی شیعیان برای دوران غیبت فرزند خود، امام دوازدهم.

زمينه سازي براي ظهور

نقل است كه امام هادی (علیه السلام)  بجز برخی از ياران خود از بيشتر شيعيان غايب بود. موقعى كه امر امامت به امام حسن‏ عسكرى (علیه السلام) واگذار شد آن حضرت با شيعيان خصوصى خود و غير آنان از پشت‏ پرده‏ صحبت ميكرد مگر وقتى كه ميخواست به خانه پادشاه برود.

علت اينكه آن حضرت و پدر بزرگوارش اين عمل را انجام ميدادند اين بود كه مقدمه غائب شدن امام زمان را فراهم كرده باشند تا گروه شيعيان با اين موضوع مأنوس شوند و منكر غائب شدن امام نشوند و مردم به پنهان بودن امام عادت كنند.[17]

همچنین علی بن احمد بن مهزیار، از احمد بن ابراهیم گفته آورده است: «به سال 282 به مدینه نزد حکیمه خواهر امام هادی (علیه السلام) شدم، از پشت پرده از دین ایشان پرسیدم، او ائمه را برای من نام برد تا به پسر امام حسن عسکری رسید، گفتم:« شما او را دیده اید یا شنیده خود را نقل می کنید؟» گفت: «من از امام عسکری نقل می کنم که او در نامه ای که از سامرا برای مادرش در مدینه نوشت نام امام بعدی ذکر شده بود». گفتم این فرزند اکنون کجاست؟ گفت:« اکنون پوشیده و پنهان است». ادامه دادم :«شیعیان به چه کسی مراجعه کنند؟» گفت:«به مادر امام عسکری رجوع کنند». گفت:« به چه حسابی باید به یک زن رجوع کرد». ادامه داد: « به همانگونه که امام حسین پس از شهادتش به حضرت زینب وصیت کرد، البته در این ظاهر بود اما در واقع ایشان دستورات حضرت سجاد را عمل می کردند، تا حادثه ای برای ایشان روی ندهد». در پایان افزود: « شما خود اهل حدیثی مگر نشنیده ای که نهمین فرزند از نسل امام حسین در حالی که زنده است، میراثش تقسیم می شود».[18]

نقل دیگر آن است که ابو غانم با این سلسله سند (حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ الْفَزَارِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْمَدَائِنِيُّ ) روايت کرده که: از امام عسكرى عليه السّلام شنيدم مي فرمود: در سنه شصت‏ [دویست و شصت] بين شيعيان ما تفرقه خواهد افتاد. [19]این در حقیقت پیشگویی امام از زمان شهادت ایشان و  آغاز غیبت امام زمان بود.

نيز از ابو هاشم روايت شده كه گفت: من در حضور امام حسن عسكرى عليه السّلام بودم، آن حضرت فرمود: وقتى كه امام قائم عليه السّلام ظهور كند دستور ميدهد تا منبرهائى كه در مسجدها وجود دارند خراب كنند من با خود گفتم: چه معنى دارد كه امام قائم اين كار را ميكند؟! امام عسكرى فرمود: معنى اين عمل آنست كه آن منبرها بعد (از نبى و حجّت) بنا نهاده شده‏اند، لذا بدعتى هستند كه پيغمبر و امامى آنها را بنا نكرده. [20]

از احمد بن اسحاق روايت شده كه گفت: من به حضور امام حسن عسكرى عليه السّلام رفتم، آن حضرت بمن فرمود: حال شما با اين شك و ترديدى كه مردم دارند چگونه است؟ گفتم: موقعى كه خبر ولادت مولاى ما (صاحب الزمان؟) بما رسيد هيچ مرد و زن و بچه‏اى كه بحد فهم رسيده باشد نبود مگر اينكه بحق قائل شد، امام عسكرى فرمود: آيا نميدانيد كه زمين از حجّت خدا خالى نخواهد ماند؟[21]


[1]– کلینی، کافی، ج 1، ص 512؛ مفید، ارشاد، ج 2، ص 334؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ج 4، ص 429؛ اثبات الهدی، شیخ حر عاملی، ج 5، ص 17؛ مسند الامام العسکری، عطاردی، ص 90 .

[2]– مجلسی، بحار الانوار، ج 75، ص 387.

[3]– ابن شهرآشوب، مناقب، ج 4، ص 424.

[4]– مسعودی، اثبات الوصیه، ص 249؛ شیخ طوسی، الغیبه، ص 207؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 439.

[5]– امین، اعیان الشیعه، ج 2، ص 307.

[6]–  کلینی، کافی، ج 7، ص 85؛ الخرائج و الجرائح، راوندی، ج 2، ص 682؛ اربلی، کشف الغمه، ج 2، ص 925.

[7]– صدوق، کمال الدین، ج 2، صص 384- 385 ؛ طبرسی، اعلام الوری، ج 2، ص 249 .

[8]– مسعودی، اثبات الوصیه، ص 251.

[9]– مسعودی، همان، ص 253.

[10]– حسن بن محمد بن حسن قمی، تاریخ قم، صص 211-213؛ مجلسی، بحار الانوار، ج 50، ص 323. سيد جلال الدين طهرانى‏ این خبر ضعيف می داند و چنین بدست می دهد:«در اسلام بقدرى مساوات در احكام شرعيه منظور شده است كه غلام حبشى و سيّد قرشي را يكسان دانسته، دين مقدس اسلام بقدرى منور و منزه است كه اين گونه امتيازات را در مقابل احكام لغو كرده است چه بموجب اصل بزرگ اسلام كه إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ الله أَتْقاكُمْ 49: 13 باشد هر كه پرهيزكار ترست محترم ترست و بعد هر كه عالم ترست مقدم تر و بعد هر كه از حيث نسب و شرافت خانوادگى بيشتر پيشتر است، وقتى كه پيغمبر اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم قبل از رحلت خود از مردم رضايت ميطلبد كه اگر از من بكسى رنجى و تعبى رسيده حاضرم در امروز با من همان معامله كند ميرساند مساوات و تساوى در مقابل احكام شرعيه را، زمانى كه امير المؤمنين على عليه السّلام كه رئيس مسلمين است و با اقتدار زمان خلافت در صدر اسلام حاضر ميشود كه در مقابل دعواى حقوقى بمحكمه شرعيه كه قاضى او بدون امضاى امير المؤمنين نميتواند قضاوت نمايد تن در دهد و با مدعى بمحكمه ميرود و موافق موازين شرعيه محاكمه مينمايد ميرساند تساوى مسلمين را در مقابل احكام از اين قرار هيچ گاه ما نبايد دين اسلامى را كه اين قدر منزه و مبرى است بدين گونه موضوعات ببالاييم، اشخاص مغرض و جاهل هر وقت ميخواهند باسلام حمله كنند بدين گونه اخبار ضعيفه كه از مجعولات دشمنان باطنى اسلام است استدلال ميجويند و آنچه در تواريخ و كتب اخبار بيابيد كه موافقت با عقل سليم نميكند و قبيح است مربوط باسلام نيست چه كلُّ ما حَكَم به الشّرعُ حَكَمَ به الْعَقْلُ ما را هدايت بدين موضوع مينمايد.»

[11]– شرف النبى، ابو سعيد واعظ خرگوشى (م 406)، تحقيق محمد روشن، تهران، بابك، 1361ش، صص 505- 504.

[12]– مسعودی، اثبات الوصیه، ص 253.

[13]– الفصول المهمة، ابن صباغ مالكي، ج‏2، ص1082.

[14]–مناقب آل ابى طالب 435/4.

[15]– ابن حمزه طوسی، الثاقب، ص 577؛ جمال الدين يوسف بن حاتم شامى‏، الدر النظيم، صص742-743.

[16]– طبرسی، اعلام الورى، ص 375.

[17]– اثبات الوصیة ، مسعودی، ص 272.

[18]– مسعودی، همان؛ صدوق، کمال الدین، ج 2، صص 507 – 501.

[19]– مسعودی، همان، ص 250؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص408.این روایت می تواند دلیلی بر تاریخ وفات آن حضرت در سال دویست و شصت باشد.

[20]– مسعودی، همان، ص 253.

[21]– مسعودی، ص 254.

 

برچسب ها: امام حسن عسکری حجت خدا علویان عصر عباسی شیعیان راستینفعالیت سیاسی تناقض قرآن اسحاق کندیگناه شناسی

موضوعات مرتبط: امام عسکری

رهنمودهای امام حسن عسکری برای زنان
دوشنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۸ ساعت 22:44 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

رهنمودهای امام حسن عسکری علیه السلام برای زنان

11

شخصیت زن در اسلام

پیش از اسلام در هیچ یک از جوامع بشری، زن عضوی مؤثر و شخصی مستقل محسوب نمی شد و کلمه زن مفهوم زبونی، خواری و بی خردی داشت و در ادبیات آنان، چه نظم و چه نثر سخن بسیار در ناشایستگی و تحقیر جنس زن یافت می شود که طرز تفکر و دیدگاه آنان را نسبت به زن نشان می دهد.

 

اما از روزی که آفتاب عالمتاب رسالت حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله در افق جهان درخشید، نقش زن در جامعه کاملاً دگرگون شد و مردمانی که برای زن اهمیت قائل نبودند و او را موجودی پست و برای خدمتگزاری انسان شریف (مرد) به حساب می آوردند، در پرتو تعالیم اسلام، به عنوان انسانی دارای حقوق و شخصیت اجتماعی شناختند.

 

خداوند متعال نقش زن را به طور واضح مشخص کرد و او را همانند مرد عضو کامل جامعه و دارای جایگاه قانونی، شرعی و رسمی قرار داد.

 

زن و دختر که تا قبل از اسلام زنده به گور می شد و یا به عنوان سهم الارث به سایر ورثه منتقل می گردید، همانند مردان و پسران توانست از خویشان سببی و نسبی خود مانند پدر و مادر ارث ببرد.

 

گذشته از اینها، افکار زن به عنوان اندیشه های مستقل پذیرفته گردید و او توانست آزادانه تصمیم بگیرد و به انتخاب خود شوهر کند و دارای درآمد و مالکیت شخصی گردد و از مال و حقوق فردی و اجتماعی اش دفاع کند و حتی توانست به نفع یا ضرر دیگران شهادت بدهد و کارهای او در جامعه مورد احترام و دارای ارزش باشد. تعدی مردان نسبت به زنان نیز قابل تعقیب قانونی و دارای کیفر گردید.

 

خداوند متعال جایگاه زن را که تا قبل از اسلام به پایین ترین درجه رسیده بود و در بسیاری از ادیان و مذاهب در ردیف شیطان قرار داشت، آن چنان بالا برد که فرمود: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُوءْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ»؛ «هر کسی ـ مرد یا زن ـ کار شایسته انجام دهد، در حالی که مؤمن است، قطعا او را با زندگی پاکیزه ای، حیات حقیقی می بخشیم و مسلما به آنان بهتر از آنچه انجام می دادند، پاداش خواهیم داد.»

 

در این آیه، ارزش تلاش و فعالیتهای معنوی برای زن، همانند مرد دارای نتایج ثمربخشی شمرده شده است؛ به طوری که می تواند با کوششهای شبانه روزی و گام نهادن در مسیر کمال و سعادت به درجات عالی انسانی در دنیا و آخرت برسد. معیار ارزش در نزد خداوند متعال زن یا مرد بودن نیست؛ بلکه تقوا، پارسایی و شایستگی است. به همین جهت، رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله تکریم زنان و دختران را در سر لوحه برنامه هایش قرار داد و حقوق از دست رفته آنان را احیا کرد و بدون تردید تا به امروز هیچ مذهب و آیینی همانند اسلام از نقش زن و شخصیت او دفاع نکرده است.

 

آیا زیباتر از این سخن که زن می تواند همانند مرد و حتی بهتر از آنان به اوج برتری و فضیلت انسانی دست یابد، در جای دیگر به غیر از قرآن سراغ داریم که فرمود: «یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ»؛ «ای مردم! ما شما را از مرد و زن آفریدیم و شما را به صورت گروهها و قبایل مختلف قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید ؛ [البته اینها معیار امتیاز نیست و] فقط گرامی ترین شما در نزد خداوند متعال با تقواترین شماست.»

 

با توجه به ارزش و جایگاه اسلامی و معنوی زن در اسلام، برای او حقوق و تکالیفی است که مواردی از آن را در کلام امام حسن عسکری علیه السلام به نظاره می نشینیم و آموزه هایی را از مکتب پر بار آن پیشوای هدایت، در مورد بانوان به عزیزان خواننده تقدیم می کنیم.

 

سرور زنان

امام عسکری علیه السلام برای هدایت بیشتر بانوان مسلمان و ترغیب آنان به سوی کمال، حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام را به عنوان اسوه بانوان عالم معرفی کرده و در فرازی از صلوات حضرتش که در سامراء بر عبدالله بن محمد عابد املاء فرمود، آن بانوی بانوان عالم را چنین ستوده است: «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی الصِّدِّیقَةِ فَاطِمَةِ الزَّکِیَّةِ حَبِیبَةِ حَبِیبِکَ وَ نَبِیِّکَ وَ اُمِّ اَحِبَّائِکَ وَ اَصْفِیَائِکَ الَّتِیِ انْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ اللَّهُمَّ کُنِ الطَّالِبُ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا وَ کُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَّ بِدَمِ اَوْلَادِهَا؛ پروردگارا! بر صدیقه، فاطمه پاک و محبوب دل حبیب و پیامبرت درود بفرست! همان بانویی که مادر دوستان و برگزیدگان توست. او را از میان دیگر بانوان برگزیدی و فضیلت دادی و بر زنان عالم برتری بخشیدی. خداوندا! تو خود انتقام آن بانوی گرامی را از کسانی که بر او ظلم روا داشته و حقش را سبک شمردند، بستان! بارالها! انتقام خون فرزندانش را نیز خودت بگیر!»

 

امام در ادامه، به جایگاه والای حضرت زهرا علیهاالسلام اشاره کرده و این گونه با خداوند نجوا کرده است.

 

«خدایا! همان طوری که حضرت زهرا علیهاالسلام را مادر پیشوایان هدایت و همسر صاحب لوا در ملأ اعلی قراردادی، پس بر او و مادرش خدیجه کبری درود فرست! درودی که با آن پدرش محمد صلی الله علیه و آله را گرامی داشته و چشمان فرزندانش را با آن روشن سازی و از سوی من در همین ساعت بهترین تحیت و سلام را به ایشان ابلاغ گردان!»

 

ارث زن

از مسائلی که امروزه در جامعه ما مطرح است و آن را به عنوان یکی از شبهات در ذهن بانوان مسلمان القاء می کنند، موضوع نصف بودن ارث زنان در اسلام می باشد. این پرسش در عصر اهل بیت علیهم السلام نیز مطرح بوده و از آن بزرگواران پرسیده می شد. اسحاق بن محمد نخعی می گوید: روزی ابوبکر فهفکی از امام عسکری علیه السلام پرسید: چرا زن بینوای ناتوان یک سهم در ارث می گیرد، امّا مرد دو سهم می گیرد؟ امام در پاسخ فرمود: «إِنَّ الْمَرْأَةَ لَیْسَ عَلَیْهَا جِهَادٌ وَ لَا نَفَقَةٌ وَ لَا عَلَیْهَا مَعْقُلَةٌ إِنَّمَا ذَلِکَ عَلَی الرِّجَالِ؛ زن وظیفه ندارد به جهاد برود و نفقه بپردازد و دیه بدهد. همه اینها به عهده مردان است.»

 

بعد از شنیدن این پاسخ، به ذهنم خطور کرد که شنیده بودم ابن ابی العوجاء این شبهه را از امام صادق علیه السلام سؤال کرده بود و حضرت همین پاسخ را داده بود. در آن لحظه، امام عسکری علیه السلام از افکارم به من خبر داد و فرمود: «بلی، این همان پرسش ابن ابی العوجاء است و پاسخ همه ما امامان در مقابل پرسشهای واحد، یکی خواهد بود. برای آخرین ما همان جریان دارد که برای اولین ما و همه ما در علم و دانش مساوی هستیم و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امیر مؤمنان علی علیه السلام فضیلت خاص خود را دارند.»

 

ضرورت حجاب

دین مبین اسلام برای مصونیت جامعه و حفظ شأن زن و مرد دستور حجاب و پایداری بر عفت برای بانوان مسلمان داده است. حجاب بانوی مسلمان، آرامش روانی، تحکیم روابط خانواده، استواری جامعه و از همه مهم تر ارزش و احترام زن را در پی دارد. خداوند متعال در این باره به صراحت می فرماید: «وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ»؛ «چون از آنان (همسران پیامبر صلی الله علیه و آله ) چیزی خواستید، از پشت حجاب از آنان بخواهید! این برای دلهای شما و دلهای آنان پاکیزه تر است.»

 

آیه شریفه اختلاط زن و مرد نامحرم را موجب فساد و تباهی دانسته و رعایت حجاب در میان آنان را برای سالم سازی جامعه امری ضروری قلمداد می کند. در تفسیر الکاشف آمده است: «خداوند متعال در این آیه، حکمت حجاب را جلوگیری از فساد و فتنه اعلام می کند؛ زیرا اختلاط میان مرد و زن نامحرم سبب تحریک غریزه جنسی و فراهم آمدن مقدمات گناه است.»

 

حضرت عسکری علیه السلام با الهام از کلام وحی، بر ضرورت حفظ حجاب برای زنان مسلمان تأکید نموده است. شیخ صدوق می نویسد: محمد بن حسن صفار به آن حضرت نامه ای نوشت و در باره مردی که می خواهد بر علیه زنی نامحرم شهادت دهد، سؤال کرد که آیا آن مرد می تواند در حالی که زن پشت پرده است، بر علیه او شهادت دهد ـ البته صدای زن را می شنود و دو نفر شاهد عادل می گویند که این صدای فلان زن دختر فلانی است و تو را به شهادت می طلبد ـ یا اینکه از پشت پرده نمی شود و باید زن در مقابل مرد حاضر شود و مرد او را با چشم خود ببیند؟

 

امام عسکری علیه السلام در پاسخ نامه او چنین مرقوم فرمود: «تَتَنَقَّبُ وَ تَظْهَرُ لِلشُّهُودِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ؛ زن نقاب می زند و [با رعایت حجاب کامل] در برابر شهود حضور می یابد ـ ان شاء الله.»

 

همچنان که از کلام آن حضرت پیداست، امام حتی در مواقع ضروری به رعایت حجاب زن تأکید داشته اند. شیخ مفید، بزرگ دانشمند جهان شیعه، در این باره می فرماید: «بر بانوی مسلمان لازم است در خانه اش مستور و ساکن شود و به جز ضرورت از خانه بیرون نیاید ... و شایسته نیست در معاملات با مردان مخاطبه کند و اگر ناچار شود، با صدای آهسته سخن بگوید و در مکالمه با ناز و کرشمه سخن نگوید و از خیره شدن به نامحرم خودداری کند؛ همان گونه که خداوند متعال به همسران پیامبر صلی الله علیه و آله سفارش فرمود: «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولی»؛

 

«[با نامحرمان] به گونه ای هوس انگیز سخن نگویید که بیمار دلان در شما طمع کنند و سخن شایسته بگویید و در خانه های خود بمانید و همانند جاهلیت نخستین با زینت و آرایش در میان مردم ظاهر نشوید.»

 

ازدواج موقت

یکی از برنامه های رسول خدا صلی الله علیه و آله برای سلامت جامعه، سنت حسنه ازدواج است. آن حضرت زنان را همانند مردان ترغیب به ازدواج فرموده و برای کسانی که توانایی ازدواج دائم را ندارند، ازدواج موقت پیشنهاد کرده است. بنابراین، یکی از حقوق بانوان در جامعه اسلامی انجام ازدواج موقت است.

 

حسن بن ظریف یکی از دوستان امام عسکری علیه السلام برای آن حضرت نامه نوشت و در باره ازدواج موقت با آن حضرت مشورت کرد. امام در پاسخ وی نوشت: «اِنَّمَا تُحْیِی سُنَّةً وَ تُمِیتُ بِدْعَةً فَلَا بَأْسَ؛ تو با این عمل سنتی را احیا می کنی و بدعتی را از بین می بری؛ عیبی ندارد.»

 

برای روشن شدن این موضوع، مقداری بحث را گسترش می دهیم و به شرح سخن امام که بیانگر یکی از دستورات قرآنی است و رهنمود شایسته ای برای مردان و زنان مسلمان است، می پردازیم:

 

ازدواج موقت که متعه نیز نامیده می شود، رابطه همسری را برای مدتی محدود و معین به وجود می آورد و هنگامی که مدت سپری شد یا مرد مدت را بخشید، بدون طلاق رشته همسری گسیخته می شود. این ازدواج، هیچ یک از احکام نکاح دائم را ندارد، مگر آنچه را که هنگام عقد شرط کرده باشند.

 

قرآن کریم در مورد حلال بودن این نوع ازدواج می فرماید: «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَریضَةً وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فیما تَراضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَریضَةِ»؛ «اگر با زنی ازدواج موقت کردید، واجب است مهرشان را به آنان بپردازید و بر شما گناهی نیست در آنچه پس از تعیین مهر با یکدیگر توافق کرده اید [که مدت عقد یا مهر را کم یا زیاد کنید].»

 

این نوع ازدواج که یکی از بهترین شیوه های پاسداری از عفت عمومی جامعه می باشد، بعد از آنکه در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله تشریع شد و در دوران خلیفه اول هم ادامه یافت، به وسیله خلیفه دوم منع گردید. بدیهی است که حکم قرآنی تنها با آیه قرآن نسخ می شود و زمامدار حکومت اسلامی هرگز نمی تواند در احکام قرآن دخالت کند و از اجرای آن جلوگیری نماید.

 

به این جهت، علی علیه السلام فرمود: «لَوْ لَا أَنَّ عُمَرَ نَهَی عَنِ الْمُتْعَةِ مَا زَنَی إِلَّا شَقِیٌّ؛ اگر عمر از نکاح موقت منع نکرده بود، جز افراد بد سرشت زنا نمی کردند.»

 

و در تفسیر قرطبی به نقل از ابن عباس آمده است: «ازدواج موقت رحمتی بود از طرف خداوند متعال به بندگان خدا و امت اسلام، و اگر عمر آن را نهی نکرده بود، به غیر از مردمان شقی و بد سرشت کسی در پی زنا نمی رفت.»

 

بنابراین، منظور امام عسکری علیه السلام از احیای سنّت به وسیله ازدواج موقت، سنّت نبوی است و منظور ایشان از بدعت، بدعتی است که از طریق منع ازدواج موقت در زمان خلیفه دوم صورت گرفت.

موضوعات مرتبط: حضرت زهرا، امام عسکری

سبک زندگی در آموزه های امام عسکری
دوشنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۸ ساعت 22:1 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

سبک زندگی اسلامی در آموزه های امام حسن عسکری(ع)

امروز هشتم ماه ربیع الثانی مصادف با سالروز ولادت حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) است.

 

به گزارش خبرگزاری صداو سیما به نقل از روابط عمومی شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی،‌ حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در سال 232 هجری قمری در شهر سامرا دیده به جهان گشود. 

حسن بن علی بن محمد ملقب به ابو محمد و ابن الرضا و معروف به عسکری (نظامی) بود. او و پدرش امامین عسکریین نامیده می شوند زیرا در شهر (سامرا) که در آن مجبور به زندگی بودند، در واقع یک پادگان نظامی بود. امام حسن عسکری یازدهمین امام شیعیان دوازده امامی پس از پدرش امام هادی (ع) و قبل از پسرش حضرت مهدی( عج) است که بیشتر طول عمرش را در حبس خانگی به سر برد؛ مخصوصاً به این دلیل که مشهور بود عسکری صاحب فرزندی خواهد شد که به عنوان منجی آخرالزمان قیام خواهد کرد تا زمین را از عدالت پر کند. امام حسن عسکری(ع) با نرگس خاتون(س)، دختر امپراطوری بیزانس ازدواج کرد. گفته می شود نرگس خاتون، پیرو توصیه هایی که در رؤیا به او شده، خودش را به بردگی فروخته تا به همسری امام حسن عسکری(ع) در بیاید. عسکری بیشتر عمر خود را محبوس بود تا اینکه عاقبت به دستور معتمد خلیفه عباسی مسموم شد و در سامرا در کنار قبر پدرش هادی به خاک سپرده شد.

 

سبک زندگی اسلامی در آموزه های امام حسن عسکری(علیه السلام)

از آنجا که تمامی امامان معصوم علیهم السلام برترین اسوه صفات عالیه انسانی بودند، رفتار آنان در همه ابعاد می تواند برای پیروانشان درس آموز باشد.

 

1️⃣سخاوت و بخشندگی امام(علیه السلام)

سخاوت یکی از اخلاق های بارز در ائمه است. در روایت زیر این اخلاق الهی در مورد امام حسن عسکری بیان می شود:

محمد بن علی می گوید: زمانی بر اثر تهیدستی زندگی بر ما سخت شد. پدرم گفت: بیا با هم به نزد ابو محمد (امام عسکری علیه السلام) برویم. می گویند او مردی بخشنده است و به جود و سخاوت شهرت دارد. گفتم: او را می شناسی؟ گفت: نه، او را هرگز ندیده ام. با هم به راه افتادیم. در بین راه پدرم گفت: چقدر خوب است که آن بزرگوار دستور دهد به ما 500 درهم بپردازند! تا با آن نیازهایمان را برطرف کنیم. دویست درهم برای لباس، دویست درهم برای پرداخت بدهی و صد درهم برای مخارج دیگر! 

من پیش خود گفتم: کاش برای من هم سیصد درهم دستور دهد که با صد درهم آن یک مرکب بخرم و صد درهم برای مخارج و صد درهم برای پوشاک باشد تا به کوهستان (در اطراف همدان و قزوین) بروم. هنگامی که به سرای امام رسیدیم، غلام آن حضرت بیرون آمده و گفت: علی بن ابراهیم و پسرش محمد وارد شوند. چون وارد شده و سلام کردیم، امام به پدرم فرمود: «یا علی! ما خلفک عنا الی هذا الوقت؟ ; ای علی! چرا تا کنون نزد ما نیامده ای؟ 

پدرم گفت: ای آقای من! خجالت می کشیدم با این وضع نزد شما بیایم. 

وقتی از نزد آن حضرت بیرون آمدیم، غلام آمده و کیسه پولی را به پدرم داد و گفت: این پانصد درهم است، دویست درهم برای پوشاک، دویست درهم برای بدهی و صد درهم برای مخارج دیگر. آنگاه کیسه ای دیگر درآورده وبه من داد و گفت: این سیصد درهم است، صد درهم برای خرید مرکب و صد درهم برای پوشاک و صد درهم دیگر برای سایر هزینه ها، اما به کوهستان نرو بلکه به سوراء برو. (1)

 

2️⃣ساده زیستی امام (علیه السلام)

ساده زیستی از ویژگی ها و اخلاق های زیبای همه ائمه بوده است که در روایتی که در ادامه می آید این اخلاق در امام حسن عسکری (علیه السلام) بیان می شود:

از آن جا که تمامی امامان معصوم علیهم السلام برترین اسوه صفات عالیه انسانی بودند، رفتار آنان در همه ابعاد می تواند برای پیروانشان درس آموز باشد.

کامل بن ابراهیم مدنی در مورد زهد و ساده زیستی امام عسکری علیه السلام می گوید: جهت پرسیدن سؤالاتی به محضر آن حضرت شرفیاب شدیم. هنگامی که به حضورش رسیدیم، دیدم آن گرامی لباسی سفید و نرم به تن دارد. پیش خود گفتم: ولی خدا و حجت الهی خودش لباس نرم و لطیف می پوشد و ما را به مواسات و همدردی با برادران دینی فرمان می دهد و از پوشیدن چنین لباسی باز می دارد. امام در این لحظه تبسم نمود و سپس آستینش را بالا زد و من متوجه شدم که آن حضرت پوشاکی سیاه و زبر بر تن نموده است. آن گاه فرمود: «یا کامل! هذا لله و هذا لکم; این لباس زبر برای خداست و این لباس نرم که روی آن پوشیده ام برای شماست.(2)

 

3️⃣ ایجاد روحیه ی تفکر در پیروان خود

اسحاق کندی فیلسوف عراق بود. او به تالیف کتابی با موضوع تناقضات قرآن همت گماشت. او آن چنان با شور و علاقه مشغول تدوین این کتاب گردید که از مردم کناره گرفته و به تنهایی در خانه خویش به این کار مبادرت می ورزید، تا اینکه یکی از شاگردانش به محضر پیشوای یازدهم شرفیاب شد. 

امام عسکری (علیه السلام) به او فرمود: «آیا در میان شما یک مرد رشید پیدا نمی شود که استاد شما را از این کارش منصرف سازد؟ !» عرض کرد: ما از شاگردان او هستیم، چگونه می توانیم در این کار یا کارهای دیگر به او اعتراض کنیم؟ ! 

امام فرمود: «آیا آنچه بگویم به او می رسانی؟» گفت: آری. فرمود: «نزد او برو با او انس بگیر و او را در کاری که می خواهد انجام دهد یاری نما، آنگاه بگو سؤالی دارم، آیا می توانم از شما بپرسم؟ به تو اجازه سؤال می دهد. بگو: اگر پدیدآورنده قرآن نزد تو آید، آیا احتمال می دهی که منظور او از گفتارش معانی دیگری غیر از آن باشد که پنداشته ای؟ خواهد گفت: امکان دارد. و او اگر به مطلبی توجه کند، می فهمد و درک می کند. هنگامی که جواب مثبت داد، بگو: از کجا اطمینان پیدا کرده ای که مراد و منظور عبارات قرآن همان است که تو می گویی؟ شاید گوینده قرآن منظوری غیر از آنچه تو به آن رسیده ای داشته باشد و تو الفاظ و عبارات را در غیر معانی و مراد متکلم آن به کار می بری؟ 

آن شخص نزد اسحاق کندی رفت و همانطوری که امام به او آموخته بود، با مهربانی تمام با او انس گرفت، سؤال خود را مطرح کرد و او را به تفکر و اندیشیدن وادار نمود. اسحاق کندی از او خواست سؤال خود را تکرار کند، در این حال به فکر فرو رفت و این احتمال به نظر او ممکن آمده و قابل دقت بود، برای همین شاگردش را قسم داد که منشا این پرسش را برای او بیان کند. او گفت: به ذهنم رسید و پرسیدم. استاد گفت: باور نمی کنم که به ذهن تو و امثال تو این پرسش خطور نماید، راستش را بگو، این سؤال را از کجا آموخته ای؟ شاگرد گفت: ابو محمد عسکری به من یاد داد. استاد گفت: آری، الان حقیقت را گفتی. چنین سؤالی جز از آن خاندان نمی تواند باشد. آنگاه نوشته های خود را در این زمینه در آتش سوزانید.(3)

 

4️⃣ ترویج فرهنگ صرفه جویی 

برنامه ریزی صحیح در زندگی موجب رشد اقتصادی و از زیر ساخت های توسعه اجتماعی و بالندگی اقتصادی یک جامعه محسوب می شود. در سیره امام حسن عسکری علیه السلام در این رابطه نکات قابل توجهی وجود دارد و در ذیل نمونه ای از آن را می خوانیم: 

محمد بن حمزه سروری می گوید: توسط ابوهاشم جعفری - که با هم دوست بودیم - نامه ای به محضر امام عسکری علیه السلام نوشته و درخواست کردم که آن حضرت دعا کند تا خداوند متعال در زندگی من گشایشی ایجاد بفرماید. وقتی که جواب را توسط ابوهاشم دریافت کردم، آن حضرت نوشته بود: «مات ابن عمک یحیی بن حمزة و خلف ماة الف درهم و هی واردة علیک، فاشکرالله و علیک بالاقتصاد و ایاک و الاسراف، فانه من فعل الشیطنة; پسر عمویت یحیی بن حمزه از دنیا رفت و مبلغ صد هزار درهم ارث باقی گذاشت و این درهم ها بر تو وارد می شود (به ارث به تو می رسد) پس خدا را سپاسگذاری کن و بر تو باد به میانه روی، و از اسراف بپرهیز که اسراف از رفتارهای شیطانی است. 

بعد از چند روزی، پیکی از شهر حران آمده و اسنادی را مربوط به دارایی پسر عمویم به من تحویل داد. من با خواندن نامه ای که بین آن اسناد وجود داشت، متوجه شدم که پسرعمویم یحیی بن حمزه دقیقا همان روزی فوت کرده است که امام علیه السلام آن خبر را به من داد. 

به این ترتیب از تنگدستی و فقر رهایی یافته و بعد از ادای حقوق الهی و احسان به برادرهای دینی ام، طبق دستور امام علیه السلام زندگی خود را بر اساس میانه روی تنظیم نموده و از اسراف و ولخرجی پرهیز نمودم و به این ترتیب زندگی ام سامان یافت در حالی که در گذشته فردی مبذر و اسراف کار بودم. (4)

-----------------------------------

پی نوشت ها: 

1. اصول کافی، کتاب الحجة، باب مولد ابی محمد الحسن بن علی، ح 3. 

2. مستدرک الوسائل، ج 3، ص 243. مستدرک سفینة البحار، ج 9، ص 220. 

3. المناقب، ج 4، ص 424و 425; بحارالانوار، ج 50، ص 311 و ج 10، ص 392. 

4.کشف الغمه، ج 2، ص 424.

موضوعات مرتبط: امام عسکری

و/ژگیهایی که فقط پیامبر اسلام صل الله علیه و آله دارد
شنبه چهارم آبان ۱۳۹۸ ساعت 17:8 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

ویژگی‌هایی که خداوند فقط به رسول‌الله(ص) اعطا فرمود

گروه معارف - آیات قرآن کریم حاکی از آن است که انبیای الهی، گرچه از نظر منصب نبوّت و اتّصال به عالم وحی با یکدیگر یکسانند، امّا از حیث فضیلت و برتری و ملاک‌های دیگر در یک درجه قرار ندارند. برخی از این فرستادگان و رهبران الهی صفات و احکام ویژه‌ای دارند که دیگران سهمی‌ از آنها ندارند. پیامبر گرامی‌اسلام‌(ص) در میان انبیای الهی به احکام و اوصافی متّصف است که تنها به ایشان اختصاص دارد.

ویژگی‌هایی که خداوند فقط به رسول‌الله(ص) اعطا فرمود/ پیامبر(ص)؛ مصداق واقعی اشرف مخلوق و انسان کامل

 

به گزارش ایکنا از استان مرکزی، آیات قرآن کریم حاکی از آن است که انبیای الهی، گرچه از نظر منصب نبوّت و اتّصال به عالم وحی با یکدیگر یکسانند، امّا از حیث فضیلت و برتری و ملاک‌های دیگر در یک درجه قرار ندارند. برخی از این فرستادگان و رهبران الهی صفات و احکام ویژه‌ای دارند که دیگران سهمی‌ از آنها ندارند. پیامبر گرامی‌اسلام (ص) در میان انبیای الهی دیگر به احکام و اوصافی متّصف است که تنها به ایشان اختصاص دارد. برخی از این اوصاف و ویژگی‌ها عبارتند از: خاتم‌الأنبیاء، بنده مطلق و کامل‌ترین فرد در همه عصرها، اوّلین مسلمان به حسب درجه و مقام، اعطای هدایای ویژه خداوند به ایشان، مجاز بودن به ازدواج‌های متعدّد و مکتوب بودن نام او در عهدین.

 

پیامبر(ص)؛ مصداق واقعی اشرف مخلوق و انسان کامل

کتب آسمانی، به‌ویژه قرآن کریم، نشان می‌دهند که دیگر پیامبران الهی به این خصوصیّات متّصف نشده‌اند. از اینجا می‌توان نتیجه گرفت که مصداق واقعی اشرف مخلوق و انسان کامل، شخص ایشان است که می‌تواند الگوی برتر کسب کمال، برای همه انسان‌ها در همه دوره‌ها باشد. این معنای همان منّت است که خداوند بر مؤمنین نهاده است و با بعثت چنین وجود پُر خیر و برکتی به هدایت آن‌ها پرداخته است. از سویی، وجود مبارک آن حضرت‌(ص) همان رحمتی است که حضرت حق برای جهانیان قرار داده تا هر انسانی بتواند از فیض او بهره‌ گیرد.

 

پیامبر اسلام (ص) انسان کامل و خاتم انبیاء الهی است

پیامبر اسلام (ص) انسان کامل و خاتم انبیاء الهی است که واجد همه مزایای مشترک انبیای پیشین است، قرآن کریم برخی از خصوصیت‌ها را ویژة ایشان قرار داده که انبیای دیگر فاقد آن بوده‌اند و تا روز قیامت کسی به این ویژگی‌ها متّصف نخواهد شد. خداوند در قرآن پيامبر اکرم(ص) را به عناوين و نام‌هايی چند ستوده و صفات بسياری را برای او برشمرده است. در يک کلمه همه نام‌ها و صفاتی که برای خدا در قرآن بيان شده، برای پيامبر اعظم(ص) نيز بيان شده است؛ زيرا از نظر قرآن، پيامبر(ص) مظهر اتم و اکمل اسماء و صفات الهی است. پس همه صفات و نام‌های نيک خدا در پيامبر(ص) ظهور و تجلی يافته است. بر همين اساس است که خدا پيامبرش را به «خلق عظيم»(قلم، آيه ۴) ستوده است؛ زيرا عظيم، مقام عظمت است که بيانگر همه صفات جمالی و جلالی است. پس همه کمالات الهی در پيامبر(ص) به عنوان مظهر کمال الهی تحقق دارد و خلقت و خوی آن حضرت(ص) را شکل داده است.

 

پیامبر(ص)؛ مظهر تمامی رحمت الهی

البته در اين ميان برخی از صفات به شکل خاص مورد توجه و عنايت الهی بوده و در آيات قرآن پيامبر(ص) بدان توصيف و ستوده شده است. از جمله اين صفات می‌توان به صفت رحمت ‌اشاره کرد. خدا در توصيف پيامبر(ص) می‌فرمايد: وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ؛ و تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم. (انبياء، آيه ۱۷۰)

از اين آيه به دست می‌آيد که ايشان مظهر تمامی رحمت الهی است. بر اين اساس، هم رحمت رحمانی و هم رحمت رحيمی، همچنين رحمت دنيوی و رحمت اخروی و نيز هر نوع رحمتی ديگر اگر فرض شود براي حضرت(ص) ثابت است. ايشان نه تنها رحمتی براي انسان‌ها بلکه رحمتی برای جنيان و حتی ديگر مخلوقات الهی است. رحمت ايشان به شکل عام دربرگيرنده همه هستی و به طور خاص مخصوص مؤمنان از انسان و جنيان در دنيا و آخرت است.

 

پیامبر اسلام‌(ص)، آخرین و برترین پیامبر خدا

آنچه مسلّم است اینکه همه‌ پیامبران الهی در مقام و منزلتِ واحدی نیستند، بلکه جایگاه‌های گوناگونی در پیشگاه الهی دارند. خداوند در این خصوص می‌فرماید: ﴿...وَ لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَى بَعْضٍ وَآتَیْنَا دَاوُودَ زَبُورًا: ... ما بعضى از پیامبران را بر بعضى دیگر برترى دادیم و به داوود، زبور بخشیدیم﴾ (الإسراء/ ۵۵). نیز می‌فرماید: ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ ...: بعضى از آن رسولان را بر بعضى دیگر برترى دادیم...﴾ (البقره/۲۵۳)

در روایات نیز بر این موضوع تأکید شده است. امام صادق(ع) می‌فرماید: «سَادَةُ النَّبِیِّینَ‏ وَ الْمُرْسَلِینَ‏ خَمْسَةٌ وَ هُمْ‏ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ‏ وَ عَلَیْهِمْ دَارَتِ الرَّحَى نُوحٌ وَ إِبْرَاهِیمُ وَ مُوسَى وَ عِیسَى وَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ عَلَى جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ: بزرگ پیامبران و رسولان پنج نفرند و آنها پیامبران اولواالعزم هستند و آسیاى نبوّت و رسالت بر محور وجود آنها دور مى‏زند. آنها نوح، ابراهیم، موسى، عیسى و محمّد بودند که درود خدا بر آنها و بر تمام پیامبران باد» (کلینی، ۱۴۰۷ق.، ج ۱: ۱۷۵). پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ فَضَّلَ أَنْبِیَائَهُ الْمُرْسَلِینَ عَلَى مَلَائِکَتِهِ الْمُقَرَّبِینَ وَ فَضَّلَنِی‏ عَلَى‏ جَمِیعِ‏ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ: خداوند پیامبرانش را بر فرشتگان مقرّب برتری داد و مرا بر تمام پیامبران و رسولان برتری داد» (تفسیر صافی، فیض کاشانی، ۱۳۸۷، ج ۴: ۲۰۱). پس در بین انبیاء اختلاف مقام و تفاضل درجات وجود دارد و پیامبر اسلام‌(ص)، آخرین و برترین پیامبر خدا، دارای ویژگی‌ها، احکام و صفات خاصّی است که باعث برتری ایشان نسبت به سایر انبیاء شده است.

 

«کوثر»؛ هدیه ویژه خداوند به رسول‌الله(ص)

کوثر هدایای ویژه‌ای است که خداوند از میان انبیاء الهی تنها به پیامبر اسلام‌(ص) عطا نموده است و تمام مفسّران در این اختصاص اتّفاق نظر دارند. خداوند برای تسلّی‌خاطر آن حضرت در برابر انبوه حوادث دردناک و زخم زبان‌های مکرّر دشمنان می‌فرماید: ﴿إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ: ما به تو کوثر [= خیر و برکت فراوان‏] عطا کردیم﴾ (الکوثر/ ۱)

کوثر وصفی است که از «کثرت» گرفته شده و به معنی خیر و برکت فراوان می‌باشد. همچنین به افراد سخاوتمند نیز «کوثر» می‌گویند. در اینکه منظور از «کوثر» چیست، اقوال متعدّدی وجود دارد. بعضی آن‌ را نهری در بهشت و برخی آن را حوض کوثر می‌دانند که متعلّق به پیامبر(ص) است. گروهی آن ‌را به نبوّت و قرآن و دیگران نیز به کثرت اصحاب و یاران، کثرت فرزندان، ذریّه و شفاعت تفسیر کرده‌اند. امّا اینها مصداق‌های روشنی از این مفهوم‌اند و کوثر به معنای خیر کثیر و نعمت فراوان می‌باشد (تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ۱۳۷۴، ج ۲۷: ۳۷۲). یکی از روشن‌ترین مصداق‌های کوثر وجود مبارک حضرت فاطمه‌زهرا(س) است، چون نسل و ذریّة پیامبر اسلام(ص) به‌وسیله همین فرزند گرامی‌ در جهان انتشار یافت؛ نسلی که نه‌تنها فرزندان جسمانی پیغمبر بودند، بلکه آیین و تمام ارزش‌های اسلام را حفظ کرده‌اند و به آیندگان ابلاغ نمودند.

 

وجوب نماز شب و اختصاص «مقام محمود» به پیغمبر(ص)

از دیگر موارد و احکامی که تنها مخصوص پیامبر اسلام(ص) است و تمام مفسّران بر آن اتّفاق‌‌نظر دارند، وجوب نماز شب می‌باشد. پیامبر اسلام‌(ص) تمام تکلیف‌هایی را که مسلمانان داشتند، باید اجرا می‌کرد، امّا ایشان تکالیف دیگری هم داشت که مخصوص آن حضرت بود. یکی از آنها وجوب خواندن نماز شب و تهجّد بود که در برخی آیات به آن اشاره شده است: ﴿یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ، قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلاً، نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً، أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً: اى جامه به خود پیچیده! شب را، جز کمى، بپاخیز! نیمى از شب را، یا کمى از آن کم کن. یا بر نصف آن بیفزا، و قرآن را با دقّت و تأمّل بخوان﴾ (المزمّل/ ۴ـ۱)؛ ﴿وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَى أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَّحْمُودًا: و پاسى از شب را (از خواب برخیز و) قرآن (و نماز) بخوان! این یک وظیفة اضافى براى توست. امید است پروردگارت تو را به مقامى در خور ستایش برانگیزد﴾ (الإسراء/ ۷۹)

در برابر این تکلیف، خداوند پاداش بزرگی به پیامبرش می‌دهد و آن داشتن مقام محمود یا مرتبه‌ای بلند و پسندیده است و طبق روایات، منظور از مقام محمود، «شفاعت» است که پیامبر (ص) در روز قیامت برای گناهان کبیره امّت خود استفاده خواهد کرد. بی‌شک «مقام محمود» مقام برجسته‌ای است، چرا که «محمود» از مادّه‌ «حمد» به معنای «ستایش» می‌باشد و از آنجا که این کلمه مطلق آمده است، شاید اشاره به این باشد که ستایش همگان را از اوّلین و آخرین متوجّه او می‌کند. در روایات اسلامی، اعمّ از روایات اهل بیت و اهل تسنّن، «مقام محمود» را به عنوان مقام «شفاعت کبری» تفسیر کرده‌اند، چرا که پیامبر اسلام(ص)، بزرگترین شفیع در عالم دیگر است و آن‌ها که شایسته این شفاعت باشند، مشمول این شفاعت بزرگ خواهند شد (المیزان فی تفسیر القرآن، طباطبائی، ۱۴۰۳ق.، ج۱۳: ۱۷۵)

 

اُسوة حَسَنة گذشته، حال و آینده

صفت «اُسوه» علاوه بر اینکه از صفات خاصّ پیامبر اکرم (ص) می‌باشد. در آیات ۴ و ۶ از سورة «ممتحنه» درباره حضرت ابراهیم(ع) به کار رفته است. در اینکه این صفت از صفات خاصّه پیامبر اکرم (ص) می‌باشد، میان مفسّران اختلاف‌نظر است. در برخی از تفاسیر، از جمله تفسیر نور، ذیل آیه ۲۱ از سوره مبارکه احزاب آمده است که این واژه در مورد ابراهیم(ع) هم به کار رفته است (ر.ک؛ قرائتی، ۱۳۸۳، ج۷: ۳۴۴). امّا «اُسوه بودن» این دو پیامبر با هم متفاوت است و «اُسوه بودن» ابراهیم(ع) در برائت از شرک و مشرکان است، امّا «اُسوه بودن» پیامبر اسلام در آیات مربوط به ایستادگی در برابر دشمن مطرح شده است. از سویی، هیچ موردی از گفتار و رفتار رسول اکرم (ص) از محدوده تأسّی استثناء نشده است (ر.ک؛ الإتقان فی علوم القرآن، سیوطی، ۱۴۰۴ق.، ج ۶: ۴۵)

زندگی رسول اکرم (ص) سرشار از فضایل انسانی، صفات پسندیده و سیر و سلوک پایدار می‌باشد که عظمت و بزرگی اصالت از آن نمودار است. به همین دلیل، خدای متعال او را به این صفت توصیف فرمود: ﴿وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ: و تو اخلاق عظیم و برجسته‏اى دارى﴾ (القلم/ ۴). از این‌رو، خداوند می‌فرماید: ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا: مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود، براى آن‌ها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مى‏کنند﴾ (الأحزاب/ ۲۱)

معرّفی پیامبر اکرم(ص) به عنوان «الگو» و «اُسوة نیکو» بدون هیچ قید و استثنایی، دلیل اعتبار و حجّیّت همه افعال آن حضرت در تمام حالات است که از صدر اسلام به عنوان«سنّت» مورد استناد بوده است. در روایات نیز از اعمال عبادی و غیر‌عبادی پیامبر(ص) با تعبیر «اُسوه» یاد شده است.

شیخ طوسی در تفسیر این آیه می‌گوید: «اُسوه حالتی است برای صاحب آن‌ که دیگران بدان حالت اقتدا می‌کنند و الگو بودن در انسان است. پس هر کس از الگوی خوب پیروی کند، کارهایش خوب می‌شود» (طوسی، ۱۴۰۹ق.، ج ۸: ۳۲۸). تعبیر به «لَکُم» اُسوه بودن پیامبر (ص) را برای همه‌ مخاطبان به‌ صورت یکسان ثابت می‌کند، امّا تعبیر به «لِمَن کَانَ» اشاره است به بهره‌وری از این اُسوه به‌وسیله کسانی که دارای شرایط ویژه هستند؛ یعنی این‌گونه نیست که همگی از این اُسوه‌ عام بهره ببرند، بلکه افرادی خاص بهره‌مند می‌شوند. همچنین قید «لِمَن کَانَ یَرجُوا الله»، مبیّن این است که غیرمؤمنان چندان از الگو بودن پیامبر اعظم بهره نمی‌گیرند و تعبیر «وَ لَقَد کَانَ لَکُم»، برای دلالت بر استمرار سرمشق بودن پیامبر(ص) برای مؤمنین است؛ بدین معنی که پیروی از پیامبر اعظم(ص) تکلیفی ثابت از زمان گذشته است (ر.ک المیزان فی تفسیر القرآن؛ طباطبایی، ۱۳۷۴، ج ۱۶: ۴۳۲)

 

تجلیل در خطاب

در اختصاص این وصف به پیامبر اسلام(ص) میان مفسّران اختلاف‌نظر دیده می‌شود. برخی معتقدند که خداوند سبحان، از نظر ادب محاوره، احترام خاص برای خاتم انبیاء قائل است که برای انبیای پیشین چنین احترام را قائل نبوده است. انبیای گذشته را با نام مخصوص آن‌ها خطاب می‌کند، امّا هرگز نام مبارک پیامبر اسلام(ص) را به عنوان «یا محمّد» بیان نمی‌فرماید، بلکه همیشه از ایشان با تعبیرهای تجلیل‌آمیز مانند: «یَا أَیُّهَا‌ النَّبِی»، «یَا أَیُّهَاالرَّسُول» یاد می‌فرماید و اگر احیاناً خطاب «یَا أَیُّهَا المّزَمِّل» و «یَا أَیُّهَا المُدَثِّر» در قرآن کریم هست، ناظر به نکته‌ای‌ لطیف تاریخی است؛ مثلاً درباره آدم ابوالبشر می‌فرماید: ﴿وَقُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ...﴾ (البقره/ ۳۵)، درباره حضرت نوح (ع) می‌فرماید: ﴿قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ...﴾ (هود/ ۴۶)، درباره‌ موسی (ع) می‌فرماید: ﴿...یَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ﴾ (القصص/ ۳۱)، درباره عیسی (ع) می‌فرماید: ﴿وَإِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ...﴾ (المائده/ ۱۱۶) و در مورد داوود (ع) می‌فرماید: ﴿یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ...﴾ (ص/۲۶). امّا در باب رسول اکرم(ص) علاوه بر خطاب جلالت‌‌آمیز خود، به بندگان می‌آموزد که: ﴿لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُم بَعْضًا...: (ای مؤمنان!) شما دعای رسول و ندا کردن او را مانند ندای بین یکدیگر (بدون حفظ ادب مقام رسالت) قرار ندهید﴾ (النّور/ ۶۳). هرگاه خواستید پیامبر‌(ص) را صدا بزنید، او را مانند مردی عادی صدا نزنید، بلکه هم نحوه صدا زدن و هم اصل آن آمیخته با تجلیل و تکریم باشد. در مقابل، گروهی دیگر از مفسّران معتقدند مراد از «دعای رسول» خطاب کردن و صدا زدن ایشان نیست که مردم آن جناب را مثل سایر مردم صدا نزنند و نام او را محترمانه ادا کنند؛ مثلاً نگویند «یا محمّد» و «یا ابن عبدالله»، بلکه به معنای این است که پیامبر(ص) مردم را برای کاری از کارها دعوت کند، مانند دعوت ایشان به سوی ایمان و عمل صالح که همه این‌ها دعا و دعوت اوست. شاهد این معنا ذیل آیه است که می‌فرماید: ﴿... قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنکُمْ لِوَاذًا فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ: خداوند کسانى از شما را که پشت سر دیگران پنهان مى‏شوند و یکى پس از دیگرى فرار مى‏کنند، مى‏داند (و می‌شناسد)! پس آنان که فرمان او را مخالفت مى‏کنند، باید بترسند از اینکه فتنه‏اى دامنشان را بگیرد یا عذابى دردناک به آنان برسد!﴾ (النّور/ ۶۳). نیز تهدیدی که درباره مخالفت امر ایشان در ادامه آیه آمده است (ر.ک المیزان فی تفسیر القرآن؛ طباطبائی، ۱۳۷۴، ج ۱۵: ۲۳۱)

برخی دیگر محتوای آیه را یک حُکم عمومی در تمام زمینه‌ها و برنامه‌های زندگی مسلمانان و سندی برای حجّت بودن سنّت رسول خدا (ص) می‌دانند که بر طبق این اصل همه مسلمانان موظّف‌اَند اوامر و نواهی پیامبر اکرم (ص) را اطاعت نمایند (ر.ک تفسیر نمونه؛ مکارم شیرازی، ۱۳۷۴، ج ۲۳: ۵۰۸)

به عقیدة مرحوم طبرسی، «دعا» در این آیه به معنای صدا زدن نیست، بلکه به معنای اوامر و نواهی پیامبر(ص) است (ر.ک؛ طبرسی، ۱۳۶۰، ج ۱۷: ۱۷۸). قرآن در چهار مورد نام پیامبر(ص) را به صراحت ذکر کرده است (ر.ک؛ آل‌عمران/ ۱۴۴؛ الأحزاب/ ۴۰؛ محمّد/ ۲ و الفتح/ ۲۹). علّت ذکر نام ایشان در این آیات آن است که در آیات مزبور از رسالت پیامبر سخن گفته شده است (ر.ک بحارالأنوار؛ مجلسی، ۱۳۷۲، ج ۱۶: ۴۰۰).

 

احمد گلستانی عراقی


امام حسین علیه السلام پاسدار عناصر مهم انقلاب پیامبر ص
شنبه چهارم آبان ۱۳۹۸ ساعت 15:25 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

پاسدار ارزش‌های انقلاب پیامبر(ص)

نویسندگان: محمد عابدی میانجی

منبع: فرهنگ کوثر 1387 شماره 73

حوزه های تخصصی:

دریافت مقالهدریافت فایل ارجاع: RIS (پژوهیار، EndNote ، ProCite ، Reference Manager) | BibTex

چکیده

متن

نقش امر به معروف و نهی از منکر در نهضت حسینی چنان پر رنگ است که امام حسین(ع) از آغاز تا پایان نهضت، بارها به آن تصریح کرد. امام در وصیتش به محمد بن حنفیه در مدینه و در آغاز نهضت[1]، هنگام خواندن خطبه در جمع یاران حرّ ریاحی در مسیر کربلا[2] و در خطبه‌اش در جمع اصحابش در کربلا[3]، همواره به این حقیقت تصریح کرد که هدفش برپایی معروف‌ها و نابودی منکر‌ها است.

 

چنین تأکیدی این پرسش اساسی را مطرح می‌سازد که: مگر عمق و گستره جا به جایی ارزش‌های اسلامی طی پنجاه سال (پس از رحلت پیامبر(ص) تا عصر امام) تا چه حد بود که امام حسین(ع) و یارانش در این راه به شهادت می‌رسیدند؟
یافتن پاسخ دقیق این پرسش، نیازمند این است که ابتدا با ⬅️عناصر محوری انقلاب پیامبر(ص) آشنا شویم، آن گاه عوامل آسیب رسان به این عناصر را بیابیم، در مرحله سوم جلوه‌های خارجی آسیب‌های وارد شده را بشماریم، سپس توضیح دهیم که چرا امام و نه شخص دیگری باید چنین فداکاری از خود نشان می‌داد و سرانجام، آثار امر به معروف و نهی از منکر امام(ره) را برشماریم؛ آثاری که توان رفع آن آسیب‌ها را داشته باشند.

⬇️⬇️⬇️
1. عناصر محوری انقلاب پیامبر(ص)
طلوع خورشید رسالت از مکه سرآغاز انقلابی همه جانبه در زندگی بشر در ابعاد اعتقادی، اخلاقی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی بود که در دو مرحله «ملت سازی» در مکه و «دولت سازی» در مدینه انجام شد.
1️⃣اصلاحات اعتقادی
طی این اصلاحات با گرویدن تعداد اندکی از مردم به اسلام، هسته اولیه جامعه اسلامی شکل گرفت و مسلمانان با قطع ارتباط تدریجی از جامعه جاهلی و ایجاد پیوند درون گروهی به عناصر مؤثر اعتقادی تبدیل شدند؛ هر چند به دلیل فشار مشرکان به روش‌های انفعالی (هجرت، تقیّه و ...) روی آوردند. طی چند سال تحمل فشارهایی چون محاصره در شعب ابی‌طالب و  ... دوره تکوین ملت در جهات تربیتی، اعتقادی و اخلاقی سامان یافت.
ملت جدید ارزش‌هایی چون:

فراخوانی به خدا و پرستش او، راستگویی، امانت‌داری، پیوند خویشی، و ... داشت و مهم‌ترین دشمنانش هم سران قبائل بودند که به وضع موجود خود ، ثروت، اقتدار و سلطه‌شان دلبستگی داشتند. در زمینه تشکیل دولت هم انقلاب مذکور موجب شد تا به جای اینکه دولت از راه غلبه تأسیس شود، ابتدا ملتی بر پایه جهان‌بینی واحد شکل گیرد، آن گاه دولتی بر پایه آن بنا شود.[4]
2️⃣اصلاحات سیاسی
در انقلاب پیامبر(ص) حاکمیت مطلق مخصوص خدا بود و قرآن نقش ضد توحیدی پادشاهان و تلاش‌های پیامبران برای مبارزه با آنان و ایجاد حاکمیت توحیدی را یادآور شد و از شاهان مذکور با عناوینی چون جبارین یاد کرد. تا آن موقع حکومت‌ها با تحمیل ایجاد می‌شدند و هدفشان سلطنت بر مردم بود و چون چنین هدفی به زیان مردم بود، نمی‌توانستند با توده‌های مردم مشورت کنند و لذا استبداد پیش می‌آمد. تحمیلی بودن حکومت‌ها به تعهد ناپذیری آنها هم می‌انجامید؛ ولی بر عکس، رسول خدا(ص) حکومتی متعهد، غیر استبدادی، خیر خواه و برآمده از عشق و خواست درونی ملت ایجاد کرد؛ به گونه‌ای که حتی برخی توهّم کرده‌اند حکومت پیامبر به نصب خدا نبود و مردم، حکومت خود را به او دادند. این توهم در عین باطل بودن، گویای میزان جایگاه حکومت پیامبر(ص) در قلوب مردم است. قانون‌گذاری و اجرای احکام هم در حکومت جدید مبتنی بر ملاطفت، درستکاری، شرافت و ارزشمندی و خدانگری بود. 
3️⃣اصلاحات اقتصادی
اسلام علاوه بر دعوت به توحید، خواهان توزیع عادلانه هم شد و با تحول اعتقادی، حیات اقتصادی جدیدی پدید آورد. بر اساس این نظام جدید، ثروت باید وسیله تولید و زندگی باشد و به عدالت تقسیم شود.
4️⃣اصلاحات نظامی
جهادی که اسلام مطرح کرد، با جنگ‌های پیشین که در منازعات تبهکارانه خلاصه می‌شد، فرق داشت. اسلام با واژه «فی سبیل الله» هدف و ماهیت جهاد را مشخص ساخت و مسلمانان را به مبارزاتی دائم برای دفع و رفع ظلم در سه شکل: دفاعی (در برابر تجاوز بیگانه)، آزادی بخش(دعوت به اسلام و دفع موانع) و داخلی(با اهل بغی) فراخواند.
5️⃣اصلاحات اجتماعی[5]
با تبدیل حکومت استبدادی به اسلامی، تضاد حاکم و محکوم از بین رفت و مالکیت مطلقه و تصرفات استبدادی هم جایگاه خود را از دست داد. ایمان به اسلام، ملتی به وجود آورد که اختلافات خود را از طریق قرآن حل می‌کردند؛ لذا شیوه حل اختلافات از نزاع جاهلی، به نقد همگان و امر به معروف و نهی از منکر در سایه قرآن و سنت تبدیل شد.

🖊️🖊️🖊️
2. نهضت ارتجاع، عامل آسیب رسانی به انقلاب نبوی
اسلام مثل هر پدیده دیگر همواره در معرض خطرهای خارجی و داخلی است. علاوه بر این، پیامبران برای رفع موانع هدایت و مبارزه با انحرافات، نیاز به حکومت داشتند که با قدرت همراه است. لذا در هر نهضت اصلاحی، عده‌ای به دلیل جاه‌طلبی، خود را با نظام جدید هماهنگ می‌سازند و در نهایت قدرت را به دست می‌گیرند و این واقعیتی است که در مورد انقلاب پیامبر(ص) هم روی داد.
توضیح اینکه در هر انقلابی، تحول در نیروی انسانی روی می‌دهد و انسان‌های متحول ضامن اجرا و تداوم بخش نظام جدید می‌شوند؛ اما چون تحول نسبی است و اساساً برخی تحول نمی‌پذیرند و نیز گاه نسل جدید در تعامل با آنان دچار آلودگی می‌شوند، به تدریج جامعه از عناصر مؤمن تهی و از هم می‌پاشد. 
کفار، مشرکان، اهل کتاب و منافقان از رجعت‌طلبان عصر رسول خدا(ص) بودند؛ اما خطر اصلی از سوی منافقان متوجه اسلام بود و آنان با رخنه در جامعه، نقش مهمی در ارتجاع بازی می‌کردند؛ به گونه‌ای که امام علی(ع) فرمود: 
«مسلمان نشدند، بلکه فقط اظهار مسلمانی کرده، در دل کفر را پروردند و چون یارانی یافتند، کفر پنهان خود را آشکار کردند». همین خطر دقیقاً انقلاب ما را هم تهدید می‌کند. مراجعه به قرآن نشان می‌دهد جنبش ارتجاعی از نخستین ایام نهضت نبوی به راه افتاد. لذا آیات الهی به طور گسترده به افشای تلاش‌های مرتجعانه آنها (مشرکان، اهل کتاب و منافقان) پرداخت.
مرتجعان عصر رسول خدا(ص) از لحاظ اعتقادی معمولاً تکامل اعتقادی و اخلاقی نیافته بودند و لذا بر روش قبلی باقی بودند و کفر می‌ورزیدند. به لحاظ رفتاری هم چون نمی‌توانستند رفتارشان را پنهان کنند، دچار تناقض در رفتار می‌شدند و رسوا می‌گشتند. نمونه‌ای از آن مربوط به ترک جهاد بود که خداوند بخش بزرگی از سوره توبه را در آشکار کردن ماهیت آنان در این مورد نازل کرد.[6]
این گروه از لحاظ طبقه اجتماعی هم معمولاً در شمار ثروتمندان جای داشتند.[7]

اکثر منافقان، اهل مکه بودند که دین را به اجبار پذیرفته بودند (طُلقا) و همان‌ها سرسخت‌ترین دشمن اسلام بودند که نقش بزرگی در جریان رجعت داشتند.
از طُلقا، شاخه بنی امیه بیش از همه در فتح مکه متضرر شدند و بنابراین کوشیدند نظام پیامبر را به وضع سابق برگردانند. بنابراین خاندان بنی امیه جدی‌ترین دشمن پیامبر(ص) بودند که به صورت تاکتیکی تسلیم قدرت آن حضرت شدند. ابن هشام می‌نویسد: «بسیاری از بزرگان شهر مکه هرگز مسلمان نشدند... . عباس، ابوسفیان را نزد اردوی سربازان پیامبر(ص) برد و او وحشت‌زده گفت: پادشاهی برادرزاده‌ات بزرگ شده است و عباس به وی هشدار داد که این پادشاهی نیست؛ شکوه پیامبری است».[8]
ایمان نداشتن به وحی و پیامبر(ص) ویژگی مشترک حزب بنی‌امیه بود؛ لذا مشمول عنوان )الشّجَرَة الْمَلْعُونَة( شدند.[9] 
این عده در عصر پیامبر(ص) چنان موانعی در مسیر آن حضرت ایجاد کردند که در هفت جا مورد لعنت حضرت قرار گرفتند.[10]

در مقابل، پیامبر(ص) هم سیاست روشنی در قبال آنها داشت:

امور را به آنها نمی‌سپرد،[11]

تنفر عمومی از آنها  را ایجاد می‌کرد[12]

و زمینه ارتجاعی آنها را افشا می‌ساخت؛ مانند اینکه می‌فرمود: «هر گاه فرزندان عاص (بنی‌امیه) به سی نفر برسند، مال خدا را میان خود دست به دست می‌کنند، بندگان خدا را بنده خود و دین خدا را مغشوش می‌سازند»[13]،

و حتی مشروعیت حکومت آنها را پیشاپیش نفی می‌کرد؛ مانند این سخن امام حسین(ع) که فرمود: 
«لَقَدْ سَمِعتُ جَدّی رَسُولَ اللهِ یَقُولُ إنَّ الْخِلافَةَ مُحَرَّمَةٌ عَلی وُلْدِ أبی سُفْیانَ؛[14] از جدم رسول خدا(ص) شنیدم که خلافت بر فرزندان ابی‌سفیان حرام است».

💠💠💠
3. گام‌های ارتجاع از رحلت پیامبر(ص) تا نهضت امام حسین(ع)
اولین جلوه واپس‌گرایی بعد از رحلت پیامبر(ص)، در قالب رجعت سیاسی خود را نشان داد و به روی کارآمدن نظام خلافت به جای نظام امامت که مورد تأیید خداوند بود، انجامید. حزب بنی‌امیه به دلیل افشاگری‌های رسول اکرم(ص)، به طور مستقیم نتوانست در عرصه سیاسی و حکومتی خود را نشان دهد؛ اما دوره خلافت را باید دوره انتقالی حکومت به آنان شمرد؛ زیرا آنان در این دوره به تدریج خود را در ارکان حکومت وارد کردند.
رجعت به نظام خلافت به جای نظام امامت موجب شد تا مدیریت نظام حکومتی از دست ائمه(ع) خارج شود.[15] در همین دوره ولید بن عقبه که مشمول آیه )إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیّنُوا أنْ تُصیبُوا قَوْمًا بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ( [16] بود، وارد دستگاه حکومت شد.[17]

معاویه در عصر عمر در حالی که کارگزاران، پشت سر هم عوض می‌شدند، برای همیشه در منصب خود ماند. اما در دوره خلیفه سوم که با شجره خبیثه ارتباط نسبی داشت، آنان توانستند بخش‌های عمده حاکمیت را تسخیر کنند.[18]

به هر حال، از ماه صفر سال 11 تا 36ق (25سال) اموی‌ها توانستند به اوج نفوذ در حاکمیت برسند.
اما حکومت امام علی(ع) (36ق) مانع بزرگی برای آنها ایجاد کرد؛ لذا طی چهار سال و هفت ماه حکومت امام علی(ع) به تعارض شدید با امام روی آوردند. امام تمام مدت حکومت را صرف مبارزه با مرتجعان کرد و کوشید به وظیفه ضد رجعت خود عمل کند؛ رجعتی که از سقیفه آغاز شده بود. او صراحتاً می‌فرمود:
«... وقتی خدا پیامبرش را نزد خود برد، گروهی به گذشته جاهلی خود برگشتند و با پیمودن راه‌های گوناگون به گمراهی دچار شدند و به دوستان منحرف خود پیوستند و از دوستی با مؤمنان که به آن امر شده بودند، بریدند و بنیان اسلامی را تغییر دادند و در جای دیگری بنیان نهادند...».[19]
امام حسن(ع) هم تا سال 41ق به جنگ با این گروه‌ها پرداخت؛ ولی به دلیل همراهی نکردن مردم، نیرنگ زدن آنان و نداشتن همراهان مخلص ، ناچار به صلح شد و مانع کشته شدن بازمانده مؤمنان و قطع ریشه اسلام واقعی شد.[20]
امام حسین(ع) نیز بعد از شهادت برادر بزرگوارش امام حسن(ع)، جهاد غیر مسلحانه را پی‌گرفت و به رغم تقاضاهای فراوان، حاضر به جنگ نشد. مشکل اساسی از آنجا آغاز شد که یزید با به دست گرفتن قدرت بعد از پدر، کوشید همین باقی‌مانده و اقلیت امت راستین و نماینده نظام امامت را هم از بین ببرد و به کلی بساط ارزش‌های اسلامی را برچیند و به ارتجاع کامل و بی‌بازگشت تحقق کامل ببخشد. بسیاری از محققان از کنار این جمله امام حسین(ع): «وَعَلَی الاسلامِ السَّلامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الاُمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ یَزیدَ»[21] به راحتی گذشته‌اند؛ در حالی که این جمله دقیقاً بیان می‌کند که دلیل تغییر روش مبارزه ضد ارتجاعی از صلح به مبارزه و امر به معروف و نهی از منکر، این است که در صورت تثبیت حکومت یزید، اسلام به کلی از بین خواهد رفت و هیج روزنه امیدی، مثل عصر امام حسن(ع) باقی نخواهد ماند.

⏹️⏹️⏹️
4. آثار ارتجاع در جامعه اسلامی
طی مدت پنجاه سال، تمام عناصر اصلی انقلاب پیامبر(ص) دچار آسیب شدند. عنصر اعتقادی چنان آسیب دید که در بعد تشکیل دولت، به جای برقراری حکومت بر جهان‌بینی الهی و ملت سازی، بار دیگر حکومت سلطنتی و موروثی مطرح شد و در بخش سیاسی، به جای حاکمیت مطلق خدا و قرآن و رسول خدا(ص) و اولیای امر(ع) (منصوبان الهی)، استبداد و استثمار و سلطه بر ملت، اصل قرار گرفت و بر پایه باور نداشتن خدا و پیامبر(ص) اصل سلطه مورد توجه واقع شد. از لحاظ اقتصادی، چرخه توزیع عادلانه به کلی مختل گشت و جهاد که تنها با انگیزه «فی سبیل الله» بود، ابزار منازعات تبهکارانه، کشورگشایی، غنیمت طلبی و لذت جویی گردید. در بعد اجتماعی هم عنصر امر به معروف و نهی از منکر به کلی مطرود و متروک گشت. در کلمات امام حسین(ع) به تک تک آسیب‌های بالا اشاره شده. برخی از سخنان امام گویای این حقیقت است که تمام رگ‌های انقلاب پیامبر(ص) آسیب دیده است؛ مانند:
«إنّی أدَعْوُکُمْ إلَی اللهِ وَ نَبِیِّهِ فَإنَّ السُّنَّةَ قَدْ أمیتَتْ فَإنْ تُجیبُوا دَعْوَتی وَ تُطیعُوا أمْری أهدِِکُمْ سَبیلَ الرَّشادِ[22] شما را به سوی خدا و رسولش فرامی‌خوانم که سنّت او را کشته‌اند. پس اگر دعوتم را اجابت و امر مرا اطاعت کنید، شما را به راه راست هدایت می‌کنم».
امام این سخن را در ضمن نامه‌ای به سران و اشراف بصره فرموده بود. آن حضرت در سخنی دیگر گستردگی‌ جا به جایی در ارزش‌ها را چنین یادآور شد:
«می‌دانید که این قوم، پیرو شیطان شده و از پیروی خدای رحمان سرتافته و فساد را آشکار ساخته و حدود الهی را تعطیل کرده و اموال عمومی را برای خود برگزیده و حرام خدا را حلال  و حلالش را حرام کرده‌اند».[23]
«شما می‌بینید که پیمان‌های خدا شکسته شده است و نگران نمی‌شوید، با اینکه برای نقض پیمان پدران خود به هراس می‌افتید! می‌بینید پیمان رسول خدا(ص) نقض شده و کورها و لال‌ها و از کارافتاده‌ها در شهرها رها شده‌اند و مورد ترحم قرار نمی‌گیرند ...».[24]
امام در سخنان دیگر خود به انحرافات اقتصادی مانند رواج حرام خواری اشاره می‌فرماید. آن حضرت خطاب به لشکر عمر سعد فرمود: 
«همه شما از من سرپیچی می‌کنید و ناشنوایید؛ زیرا بخشش‌هایتان در حرام و شکم‌های شما از حرام پر شده است».[25]
در بعد سیاست هم سخنان بسیاری از امام حسین(ع) نقل شده که بر جا به جایی ارزش‌ها و تحقق ارتجاع دلالت می‌کند؛ مانند اینکه فرمود:
«ما ... سزاوارترین مردم به جانشینی او (پیامبر(ص)) بودیم. دیگران بر ما سبقت گرفتند و ما تسلیم شدیم. ما تفرقه را نخواستیم و به عافیت پاسخ دادیم؛ در حالی که می‌دانستیم برحق ولایت از متولیان آن سزاوارتریم».[26]
امام حتی طی نامه‌ای، معاویه را مورد خطاب قرار داد و فرمود:
«فرزند خود را که جوانی شراب‌خوار و سگ‌باز است، جانشین خود کردی. پس در امانت، خیانت روا داشتی و زیردستان خود را به تباهی کشاندی».[27]
و فرمود: از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: «اگر معاویه را به منبر من دیدید، شکمش را بشکافید! به خدا سوگند! اهل مدینه او را بر منبر جدم دیدند و به فرمان رسول خدا(ص) عمل نکردند. از این رو، خدا آنان را گرفتار یزید کرد».[28]
و فرمود: «رسول خدا(ص) در زمان حیاتش فرمود: هر که فرمانروایی ستمگری را ببیند که حرام‌های خدا را حلال می‌شمرد ، پیمان خدا را می‌شکند، با سنّت پیامبر مخالفت می‌ورزد و با بندگان خدا با تجاوز رفتار می‌کند، ولی با گفتار و رفتارش بر او نشورد، خدا را می‌سزد که او را در جایگاه آن ستمگر درآورد».[29]
آثار ارتجاع حتی در حوزه اجتماعی هم آشکار شد؛ به گونه‌ای که در روابط اجتماعی گویی اصلی به نام امر به معروف و نهی از منکر مطرح نیست یا اینکه حوزه آن به سطح امور فردی کاهش یافته است. امام به خواص و نخبگان عصر خود فرمود:
«ای گروه نیرومند! دسته‌ای هستید که به دانستن مشهور و به خیرخواهی معروف هستید و به وسیله خدا در دل مردم ابهتی دارید که شرافتمند از آن حساب می‌برد... . آیا اینها همه برای آن نیست که امید دارند به حق خدا قیام کنید؛ هر چند از بیشتر حقوق الهی کوتاهی کرده‌اید و به پندار خود حق خویش را گرفته‌اید؟ همه اینها از اموری است که خدا شما را به آن امر کرده است؛ همان نهی و بازداری، ولی شما از آن غافل هستید».[30]
5. شایستگی امام برای قیام امر به معروف و نهی از منکر
اینک نوبت آن است که بپرسیم: چرا امام حسین(ع) برای امر به معروف و نهی از منکر به پاخاست و خود را اولی و شایسته پرچمداری نهضت امر به «معروف‌های انقلاب نبوی» و نهی از «منکرهای مرتجعان» می‌دانست و می‌فرمود: «إنِّی أحَّقُّ بِهذا الْأمرِ لِقَرابَتی مِنْ رَسُول اللهِ(ص)؛ من به این کار به خاطر قرابت با رسول خدا(ص) سزاوارترم»؟[31] جالب اینکه امام در جای دیگر به آیه‌ای استناد کرده که بر ولایت برخی مؤمنان بر برخی دیگر برای امر به معروف و نهی از منکر دلالت دارد.[32]
الف) وظایف اصلی رسول الله(ص)
ایجاد اسلام به اذن الهی، ترویج و تبیین و تفسیر قرآن و اجرای شریعت  اسلامی بر عهده رسول خدا(ص) بود. به طور خلاصه،  آن حضرت مرجعی مصون از خطا در عرصه سیاسی و حکومتی و علمی به شمار می‌رفت و در سایه این خصوصیات توانست بدون خطا، اسلام را عرضه دارد و بدون هر گونه انحراف آن را ترویج، تبیین، تفسیر و اجرا و حکم کند. آیاتی چون: )إنَّما وَلِیّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الّذینَ آمَنُوا الّذینَ یُقیمُونَ الصّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ( [33] گویای مرجعیت سیاسی، آیه) ما عَلَى الرّسُولِ إِلاّ الْبَلاغُ وَ اللّهُ یَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَکْتُمُونَ( [34]و )...أنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ...( [35]، گویای مرجعیت علمی آن حضرت بود. 
ب) آگاهی خدا و رسول(ص) از خطر واپس‌گرایی
خدا و رسول(ص) متوجه مرتجعان بودند و می‌دانستند آنها نهایتاً تا پیامبر(ص) زنده است، تحمل خواهند کرد و بعد از او ، نقشه‌های براندازانه خود را به هر قیمتی اجرا خواهند کرد تا منافع از دست رفته خود را به چنگ آورند؛ هر چند خود از آن نفعی نبرند و نسل بعد مرتجعان سود ببرند.
از این رو، هم قرآن با طرح موضوعاتی چون: «شجره خبیثه»، منافقان، یهودیان اصلاح ناپذیر، مشرکان لجوج و ... تمام توان خود را برای افشای چنین خطری به خرج داد و هم رسول خدا با سیره عملی خود مردم را متوجه شجره خبیثه بنی‌امیه و ... کرد و با افشاگری علیه آنان و ایجاد تنفر، نفی مشروعیت و ... کوشید این زمینه‌ها را به حداقل کارایی برساند.
ج) طراحی نظام امامت (نظام ضد ارتجاعی)
آنچه می‌توانست موجب اکمال و اتمام دین اسلام و حفاظت آن از هر آسیب جدی شود، طراحی نظام جانشینی بود که در سایه آن، وظیفه مهم رسول خدا(ص) (مرجعیت معصومانه علمی و سیاسی) انجام می‌پذیرفت. از این رو، از سوی خداوند اعلام شد تا امام، رهبری نهضت ضد ارتجاعی را بعد از رسول خدا(ص) عهده‌دار شود و این به معنای اکمال و اتمام دین الهی برای تداوم جاوید انقلاب رسول خدا(ص) و تحقق وعده الهی مبنی بر خاتمیت دین اسلام بود.
این موضوع، هم در قرآن آیه )الْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی( [36] و هم در سیره و تاریخ (حدیث غدیر، حدیث منزلت و  ...) به روشنی تبیین شد تا در مسیر تاریخ، مرتجعان هیچ استدلال منطقی برای عصیان علیه خواست الهی نداشته باشند و در صورت عصیان با حجت و دلیل دچار خشم ابدی الهی شوند. عجیب اینکه خداوند برای تداوم وظایف نظام امامت هم از آنجا که دین اسلام، اجتماعی است، امت اسلامی را هم موظف کرد تا ارزش‌های نبوی را حفظ کنند.[37] در این زمینه آیاتی مهم نازل شد؛ مانند: )کُنْتُمْ خَیْرَ أمّةٍ أخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر( [38]؛ «شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدید آمده‌اید؛ امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید». 
در این آیه، بهترین بودن امت، مشروط به انجام امر به معروف و نهی از منکر شده است و در واقع، این آیه هشدار به مؤمنان است که در صورت ترک آن و بی‌تفاوتی در برابر جا به جایی ارزش‌های اسلام، جامعه آنها، از برتری خود ساقط خواهد شد.[39]
د) شایستگی امام برای عهده‌داری رهبری 
چنان که بیان شد، اولویتی که امام برای پرچم‌داری امر به معروف و نهی از منکر قائل بود، به خاطر اعطای مقام امامت و جانشینی رسول خدا(ص) (لِقَرابَتی مِنْ رَسُول اللهِ) بود؛ لذا می‌فرمود: 
«کُُنّا أحَقُ النّاسِ بِمَقامِهِ فِی النّاسِ ... نَحْنُ نَعْلَمُ أنّا أحَقُّ بِذلِکَ الْحَقِّ الْمُسْتَحَقّ عَلَیْنا مِمَّنْ تَوَلَّاهُ؛[40]  ما ... سزاوارترین مردم به جانشینی او (پیامبر(ص)) بودیم. دیگران بر ما سبقت گرفتند و ما تسلیم شدیم. ... . ما می‌دانستیم به حق ولایت، از متولیان آن سزاوارتریم». 
در زیارت جامعه هم همه ائمه، ظاهر کنندگان امر و نهی خدا و امر کنندگان به معروف و نهی کنندگان از منکر معرفی شده‌اند.[41]
امام حسین(ع) می فرمود: «من تنها برای اصلاح خواهی در امت جدم برخاسته‌ام. می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم».[42]
�) نقش نظام امامت و خواست مردم
با توجه به شایستگی امام و بروز فسادهای عمیقی که قبلاً توضیح دادیم، ضروری بود که رهبری نهضت ضد ارتجاعی، نقش خود را ایفا کند و امام علی(ع) امام حسن و امام حسین(ع) هر سه دقیقاً همین کار را کردند. امام حسین(ع) در مورد آیه )الّذینَ إِنْ مَکّنّاهُمْ فِی اْلأَرْضِ أقامُوا الصّلاةَ وَ آتَوُا الزّکاةَ وَ أمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَةُ اْلأُمُور([43]؛ «کسانی که اگر به آنها در زمین توان دهیم، نماز را به پای می‌دارند و زکات می‌دهند و امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند»، فرمود: «این آیه درباره ما اهل بیت است».[44]
نکته اساسی این است که با وجود تمام این تمهیدات، آنچه نقش اساسی دارد، خواست مردم است و اگر آنان خواهان تغییر و اصلاح نباشند، اصلاحی هم روی نخواهد داد: )إِنّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّى یُغَیِّرُوا ما بِأنْفُسِهِمْ( [45]؛ « در حقیقت خدا آنچه (سرنوشتی) را که در قومی هست، تغییر نمی‌دهد تا اینکه آنچه را در خودشان هست، تغییر دهند».
و) دو ویژگی مهم امام حسین(ع)
امام دارای دو ویژگی «عالم و عامل» بود که نقش مهمی در واگذاری مرجعیت علمی و سیاسی رسول خدا(ص) به وی داشت. امام  علی(ع) درباره دلیل عهده‌داری مقام امامت می‌فرمود: 
«... اگر خدا از علما و دانایان پیمان نگرفته بود که بر ظلم ظالم و رنج مظلومان بی‌تفاوت نباشند، زمام خلافت را به دوش نمی‌کشیدم».[46]
امام حسین(ع) نیز چنین وضعیتی داشت. او خطاب به خداوند عرضه می‌داشت:
«خدایا! ... اندیشه‌های آنان (اولیای خود) را پایگاه‌های اوامر و نواهی خود قرار داده‌ای؛ پس هر گاه خواسته‌های خود را اراده کنی، آنچه را پوشیده داشته‌ای، از باطن آنان به جنبش می‌آوری ... . من به سبب تعلیم تو، آن (حقایق) را می‌دانم».[47]
درباره عامل و مهذب بودن آن امام هم کافی است به سخن خود حضرت توجه کنیم که فرمود: 
«فَلَعَمْری مَا الْإِمامُ إِلاّ الْعامِلُ بِالْکِتابِ الْقائِمُ بِالْقِسْطِ وَ الدّائِنُ بِدینِ الْحَقّ[48] به جانم سوگند! امام نیست مگر کسی که به کتاب (قرآن) عمل کند، عدالت را به پا دارد و ملتزم به دین حق باشد».
اهل بیت(ع) مخاطبان واقعی قرآن بودند و تنها آنان صاحب فهم معصومانه از قرآن بودند؛[49] لذا باید به آن عمل می‌کردند که فرمان )وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ( [50] از جمله آموزه‌های آن بود و اجتناب جز با موضع‌گیری و در جبهه مقابل قرار گرفتن امکان نداشت.
6. آثار امر به معروف و نهی از منکر امام حسین(ع)
الف) نجات انقلاب نبوی از استحاله
علاوه بر آثار فردی مثل هدایت برخی اشخاص در صحنه کربلا همچون حر بن یزید ریاحی و آثار کوتاه مدت مانند قیام توّابین و مختار و ....، نهضت ضد ارتجاعی امام حسین(ع)، با امر و نهی خونین خود توانست ارکان انقلاب رسول خدا(ص) را از استحاله کامل نجات دهد و موجب تداوم و جاودانگی آن شود.  ملموس‌ترین اثر نهضت، جلوگیری از تثبیت حکومت موروثی و نژاد محور بنی‌امیه و جایگزینی آن با حکومت اسلام محور بود و همین اثر است که باعث شد نور امیدی برای حیات اسلام باقی بماند و «نظام امامت» تا به امروز بتواند با فروغ خود صراط مستقیم اسلامی را برای جویندگان آن روشن نگاه دارد.
کافی است تصور کنیم که اگر قیام صورت نمی‌گرفت و ساز وکار امر به معروف و نهی از منکر به کار گرفته  نمی‌شد، از یک سو، حکومت موروثی بدون هیچ مانع و شبهه و در میان سکوت مرگبار تثبیت می‌شد و به موازات آن امکان بقای هر گونه جایگزین برای آن از بین می‌رفت و با تحقق خواست یزید (موروثی شدن حکومت)، امکان میدان داری و حتی تنفّس از نظام امامت گرفته می‌شد و این به معنای نابودی امکان تداوم انقلاب نبوی بود. امام حسین(ع) با درک دقیق همین شرایط بود که فرمود: «اگر اسلام دچار و گرفتار یزید شود، باید فاتحه اسلام را خواند». اما قیام امام و پویایی جریان ضد ارتجاعی موجب شد تا تداوم انقلاب نبوی در دراز مدت حفظ شود. توضیح اینکه خداوند چهار سنّت (شیوه الهی)دارد:
1. هر کسی در مسیر حسنات و نیکی‌ها گام بردارد، فیض خدا به او می‌رسد.
2. هر امتی در مسیر حسنات و نیکی‌ها گام بردارد، فیض خدا به آن امت می‌رسد.[51]
3. در قرآن نیامده که اگر هر فردی در مسیر سیئات قرار گرفت، فوراً عذاب می‌شود.
4. ولی اگر امتی به تمامی به سوی سیئات و پلیدی بروند، دچار عذاب و نابودی می‌شوند.[52]
بنابراین اگر جریان عمومی جامعه به سوی تباهی باشد، آن جامعه محکوم به مرگ است؛ اما امام با امر به معروف و نهی از منکر جامعه اسلامی را از این مرگ حتمی نجات داد و مانع عمومیت جریان تباهی شد.[53] قیام‌های پی در پی بعد از عاشورا  و حتی قیام‌های الهام یافته از عاشورا در دوره عباسیان و ... خود گواه این امر است که نهضت امام موجب شد در طول تاریخ اسلام، همواره، در کنار جریان تباهی‌ها، فریاد‌های دعوت و امر به معروف‌های انقلاب نبوی هم حضور داشته باشد.
به دلیل همین کارکرد است که در روایات از افرادی که نهی از منکر یا امر به معروف نمی‌کنند، به عنوان «مَیِّتُ الْأحْیاءِ»[54] و مردگان در میان زندگان یاد می‌شود و نهضت امام موجب شد تا جامعه دچار مردگی فراگیر نشود. شهید مطهری بر اساس این دیدگاه می‌گفت: 
«حسین بن علی(ع) قیام کرد تا نه تنها جامعه آن روز اسلامی را تکان بدهد، بلکه موجش پنج سال بعد به یک شکل اثر کند، ده سال بعد به شکل دیگری اثر بخشد، سی سال بعد به شکل دیگری، شصت سال بعد به شکل دیگری، صد سال، پانصد سال بعد به شکل‌های دیگری، و بعد از هزار سال نیز الهام دهنده نهضت‌ها باشد. این را می‌گویند) یُغَیِّروُا ما بِأنفُسِهِم( ».[55]
به اثر فوق از زاویه‌ای دیگر هم باید توجه کرد. خداوند می‌فرماید: )کُنْتُمْ خَیْرَ أمّةٍ أخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر(؛[56] «شما بهترین امت هستید که برای مردم ظاهر شده است، شما امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید».
در این آیه دلیل برتری و خیر بودن امت اسلام، امر به معروف و نهی از منکر بیان شده است و امام با قیام خود توانست امت را همچنان در مسیر خیر نگاه دارد؛ اما اینکه چرا امر به معروف و نهی از منکر، دلیل خیر امت بودن است، برای این است که موجب می‌شود حساسیت‌های مؤمنان و امر و نهی آنها مانع استحاله ارزش‌های اصلی انقلاب اسلامی پیامبر(ص) شود.
ب)احیای عملی اصل امر به معروف و نهی از منکر
بیشترین کارکرد نهضت ضد ارتجاعی امام حسین(ع) احیای عملی اصل امر به معروف و نهی از منکر در سطح جامعه بود؛ اصلی که موجب اقامه فرایض است.[57] امام در این حیطه دو کار اساسی کرد:
 اول:  شناساندن ارزش واقعی و سقف امر به معروف و نهی از منکر
از جمله مشکلات جامعه اسلامی جا به جا شدن اولویت و ارزش هر یک از دستور‌های آن است. لذا امام علی(ع) در مورد ویژگی آخر الزمان فرمود:
«لُبِسَ الْإسلامُ لُبْسَ الْفَرو مَقْلوُباً[58] مردم اسلام را وارونه تلقی می‌کنند؛ همان طور که کسی پوستین را وارونه می‌پوشد». 
موضوع اولویت، زمانی مطرح می‌شود که دو ارزش با هم تعارض یابند و ارزش کم اهمیت به نفع پراهمیت کنار گذاشته شود.[59] در جامعه آن روز ارزش امر به معروف و نهی از منکر دچار این فهم غلط (جا به جایی اولویت) شده بود؛ به گونه‌ای که ارزش آن را کمتر از مال، آبرو، جان و خاندان هر فردی می‌دانستند؛ امری که متأسفانه در زمان ما هم هست. شهید مطهری فرمود: 
«متأسفم که باید بگویم: بعضی از علمای بزرگ شیعه که از آنها چنین انتظاری نمی‌رفت، می‌گویند: مرز امر به معروف و نهی از منکر بی‌ضرری است، نه بی مفسده‌ای. ضرر به جان یا مال یا آبرو نرسد؛ یعنی اگر ضرر به اینها در میان بود، امر به معروف و نهی از منکر را رها کن!»[60]
وی به حدیثی هم اشاره می‌کند که می‌فرماید: در آخر الزمان «لایُوجِبُونَ أمْراً بِمَعْروُفٍ وَ لا نَهْیاً عَنْ مُنْکرٍ إِلاّ اِذا أمِنوُا الضَّرَرَ؛ امر به معروف و نهی از منکر را واجب نمی‌دانند، مگر وقتی که از ضرر ایمن باشند».[61]
در عصر امام، همین دیدگاه حاکم بود و اساساً امام بارها نخبگان و اندیشمندان را به این خاطر مخاطب قرار می‌داد و می‌فرمود: 
«آنها (بنی اسرائیل) از ظالمانی که در بین آنها بودند، گناه و فساد می‌دیدند؛ ولی به دلیل طمع‌ورزی در آنچه از آنها به ایشان می‌رسید و از ترس آنچه از آن می‌ترسیدند، آنان را نهی نمی‌کردند، با اینکه خدا می‌فرمود: از مردم نترسید و از من بترسید!». [62] 
و می‌فرمود: «مردان و زنان مؤمن ولیّ یکدیگرند، به کارهای پسندیده امر و از کارهای زشت نهی کنند».[63]
نهضت امام نشان داد که ارزش امر به معروف و نهی از منکر بسته به موضوع آن متفاوت است، گاه موضوع چنان مهم می‌شود که باید جان و مال و آبرو را فدایش کرد. از این رو، آن حضرت به  ابن عباس که می‌گفت: اگر بروی، مردم حمایت نمی‌کنند...، فرمود: «لایَخْفی عَلَیَّ الْأمْرُ یعنی موضوع چنان مهم است که با آگاهی، این هزینه‌ها را می‌پذیرم»،[64]و می‌فرمود: «آیا نمی‌بینید به حق عمل و از باطل بازداشته نمی‌شود؟ در چنین شرایطی بایسته است مؤمنان خواهان دیدار خدا باشند که من چنین مرگی را جز شهادت و زندگی با ظالمان را جز ننگ و خواری نمی‌دانم».[65]
دوم: تبیین گستردگی مفهوم امر به معروف و نهی از منکر
شاید بتوان گفت دلیل اینکه مردم، حاضر نبودند هزینه‌های سنگینی برای امر به معروف و نهی از منکر بپردازند،  این بود که اساساً موضوع آن را در موضوعاتی کم ارزش  خلاصه کرده بودند و نهضت حسینی از لحاظ موضوع هم نشان داد که موضوعات سیاسی و حکومتی حتی براندازی حکومت فاسد هم می‌تواند در حوزه نهی از منکر بگنجد.
نکته عجیب اینکه به دلایل متعدد این حوزه از اول هم گسترده بود؛ ولی در عصرهای بعد به حوزه حداقلی کاهش یافت:  اولاً آیه )وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أمّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ( [66] بین دو آیه قرار دارد که هر دو از تفرقه و اختلاف سخن می‌گویند: )وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا وَ لا تَفَرّقُوا( [67]و )لا تَکُونُوا کَالّذینَ تَفَرّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ([68].[69] [70]معنای معروف هر کار نیک و معنای منکر هر کار زشت است، لذا خداوند نفرمود: شرک، فسق، غیبت،... بلکه فرمود: منکر، که به معنای هر کار زشتی است.[71]
 سخنان حضرت امام حسین(ع) نشان می‌دهد که این برداشت را رسول اکرم(ص) نیز داشت. از این رو، هنگامی که حرّ آن حضرت را در کربلا متوقف ساخت، امام در نامه‌ای به بزرگان کوفه نوشت: 
«حتماً می‌دانید رسول خدا(ص) در زمان حیاتش فرمود: هر که فرمانروای ستمگری را ببیند که حرام‌های خدا را حلال می‌شمرد، پیمان خدا را می‌شکند، با سنّت پیامبر(ص) مخالفت می‌ورزد و با بندگان خدا به تجاوز رفتار می‌کند، ولی با گفتار و رفتارش بر او نشورد، خدا را می‌سزد که او را در جایگاه آن ستمگر درآورد».[72]
امام با چنین دیدگاهی بود که علیه حکومت به پا خاست و فرمود: 
«إنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الإصْلاح من أمَّةِ جَدّی أریدُ أَنْ آمُرَ بالْمَعْروُفِ و أنْهی عَنِ المُنْکَرِ».[73]
بنابراین امام در این حوزه نیز قلمرو گسترده امر به معروف و نهی از منکر را تبیین کرد. به این ترتیب ، با احیای عملی امر به معروف و نهی از منکر در دو بخش ارزش و گستره واقعی، برای آیندگان چنان الگوسازی شفافی طراحی شد که تا ابد در کنار تمام جریان‌های ارتجاعی، همواره فریادهای خروشان ضد ارتجاعی بسان مانعی بزرگ عمل خواهد کرد، ان‌شاء الله.
پی‌نوشت‌ها
[1] . مقتل الحسین(ع)، عبدالرزاق مقرّم، ص156؛ بحارالانوار، ج44، ص329.
[2] . مقتل الحسین(ع)، عبدالرزاق مقرم، ص218؛ بحارالانوار، ج44، ص381.
[3] . . مقتل الحسین(ع)، عبدالرزاق مقرم، ص232؛ احقاق الحق، ج11، ص605؛ بحارالانوار، ج44، ص381.
[4] . درباره این اصطلاح، ر.ک: حماسه حسینی، شهید مرتضی مطهری، ص169ـ170.
[5] . ر.ک: انقلاب اسلامی، جلال الدین فارسی، بخش اول.
[6] . توبه/45ـ49.
[7] . همان.
[8] . سیره ابن هشام، ج4، ص20ـ23.
[9] . اسراء /60؛ ر.ک: حماسه حسینی، ج1، ص264.
[10] . بحارالانوار، ج44، ص70-86.
[11] . حماسه حسینی، ج2، ص264.
[12] . الامالی، صدوق، ص117؛ مقتل الحسین(ع)، خوارزمی، ج1، ص162.
[13] . نهج البلاغه، خطبه 128، به نقل از رسول اکرم(ص).
[14] . الامالی، صدوق، ص130؛ بحارالانوار، ج44، ص312و326.
[15] . الاحتجاج، ج1، ص292.
[16] . حجرات /6.
[17] . تاریخ ابن اثیر، ج3، ص82
[18] . موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص122؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج3، ص411.
[19] . نهج البلاغه، خطبه 150.
[20] . الامالی، طوسی، ص561؛ بحارالانوار، ج44، ص147.
[21] . مقتل الحسین(ع) ، عبدالرزاق مقرم، ص146. 
[22] . بحارالانوار، ج44، ص340.
[23] . مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص234.
[24] . بحارالانوار، ج100، ص79.
[25] . مقتل الحسین، خوارزمی، ج2، ص6.
[26] . تاریخ طبری، ج3، ص280؛ بحارالانوار، ج44، ص340.
[27] . دعائم الاسلام، ج2، ص133.
[28] . مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص184.
[29] . بحارالانوار، ج44، ص381.
[30] . تحف العقول، ص169.
[31] . مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص234
[32] . توبه/71؛ تحف العقول، ص168ـ169.
[33] . مائده/55.
[34] . مائده /99؛ نور /54؛ عنکبوت /18.
[35] . نحل /44.
[36] . مائده /3.
[37] . چنان که رسول خدا(ص) فرمود: «کُلُّکُمْ راعٍ وَ کُلُّکُم مَسْئُولٌ عَنْ رَعیتِهِ». جامع الصغیر، سیوطی، ص95؛ بحارالانوار، ج72، ص38.
[38] . آل عمران /110.
[39] . حماسه حسینی، ج2، ص49.
[40] . بحارالانوار، ج44، ص340.
[41] . «اَلسَّلامُ عَلَی الْمُظْهِرینَ لِأََمْرِ اللهِ وَ نَهْیِهِ»؛ «وَ اَمَرْتُمْ بِالْمَعْروُفِ وَ نَهَیْتُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ».
[42] . بحارالانوار، ج44، ص329.
[43] . حج /41.
[44] . بحارالانوار، ج24، ص166.
[45] . رعد/11؛ ر.ک: انفال/53.
[46] . نهج البلاغه، خطبه3؛ حماسه حسینی، ج2، ص275.
[47] . منهج الدعوات، ص48؛ بحارالانوار، ج85، ص214.
[48] . الارشاد، مفید، ص204.
[49] . واقعه/79: )لایمسه ألاّ المطهّرون(.
[50] . نحل /36.
[51] . طلاق/2: ) مَنْ یَتّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا(.
[52] . اعراف/6: )کَذَّبوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ(.
[53] . استاد شهید مطهری :« حسین(ع) می‌خواست )اِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّروُا ما بِأَنفُسِهِم ( باشد، می‌خواست ابتکار را بدست گیرد، دست به تغییری در اوضاع اجتماع بزند؛ همان تعبیری که خود از پیامبر اکرم(ص) به کار می‌برد: «فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْلٍ و لا قَوْلٍ کانَ حَقّاً عَلیَ اللهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ»؛ حماسه حسینی، ج2، ص57.
[54] . بحارالانوار، ج97، ص94،ح96.
[55] . حماسه حسینی، ج2، ص58.
[56] . آل عمران / 110.
[57] . «اِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْروُفِ وَ النَّهْیَ عَن الْمُنْکَرِ فَریضَةٌ عَظیمَةٌ بِها تُقامُ الفََرائِضُ».فروع کافی، ج5، ص55.
[58] . نهج البلاغه، خطبه107.
[59] . قال رسول الله(ص): «اِذَا اجْتَمَعَتْ حُرْمَتانِ تُرِکَتِ الصُّغْری لِلْکُبْری».
[60] . حماسه حسینی، ج2، ص128.
[61] . همان؛ فروع کافی، ج5، ح55.
[62] . مائده/44.
[63] . توبه/ 71. 
[64] . تحف العقول، ص168.
[65] . احقاق الحق، ج11، ص605.
[66] . آل عمران /104.
[67] . آل عمران /103.
[68] . آل عمران /105.
[69] . حماسه حسینی، ج2، ص48ـ49.
[70] . حماسه حسینی، ج2، ص48ـ49.
[71] . همان، ص77. امر به معروف هم به معنای لزوم استفاده از هر وسیله مشروع است، نه صرف دستور دادن، همان، ص154.
[72] . بحارالانوار، ج44، ص381. در زمینه سخن امام درباره دستور رسول الله(ص) برای دریدن شکم معاویه بر بالای منبر رسول الله(ص)، ر.ک: مقتل الحسین(ع)، خوارزمی، ص184.
[73] . بحارالانوار، ج44، ص329


روضه مکتوب پیامبر ص _حجت الاسلام رفیعی
شنبه چهارم آبان ۱۳۹۸ ساعت 5:31 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

 عزاداري جهان اسلام در شب وفات بنيانگذار توحيد

 

خوب، شب رحلت پيامبر عظيم الشأن اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است. شب يتيمي جهان اسلام است. امشب، همۀ جهان اسلام، عزادار و مصيبت ديده هستند. اين بنيانگذار اسلام، بنيانگذار توحيد و بنيانگذار تفكر ديني، مثل امشبي، شب آخر عمرش بود اما بيش همه، اين مصيبت بر حضرت زهراي مرضيه(سلام الله عليها)، تنها فرزند رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و يادگارش، بيش از همه بر او سخت بود. بر اميرالمرمنين(عليه السلام) و بر نوادگان پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)، امام حسن(عليه السلام) و امام حسين(عليه السلام) سخت گذشت.

 

مي دانيد يك انس عجيبي بين حضرت فاطمۀ زهرا(سلام الله عليها) و پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود؛ چون حضرت فاطمۀ زهرا(سلام الله عليها) پنج سال داشت كه مادرش را از دست داد. هم براي پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)، دختري كرده، هم مادري. خود پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «ام ابيها»، تو مادر من هستي؛ «فداها ابوها». يك وقتي كنار مسجد الحرام، كسي يك شكمبه اي انداخت روي پيكر پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)، قدري پيكر و جسم پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كثيف شد، ملوّس شد. حضرت آمدند منزل، خيلي صبور بود، خيلي رئوف بود، خيلي مهربان بود. همۀ اين ها را با همۀ جرم هايي كه داشتند بخشيد.

 

«انتِ ام ابيها»، اين تعبيررا چند جا بكار برده. آن روزي كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در مدينه بود و حضرت فاطمه(سلام الله عليها) را نمي ديد، آن روز شب نمي شد. حتماً بايد حضرت زهرا(سلام الله عليها) را مي ديد. حتماً بايد حضرت زهرا(سلام الله عليها) را ملاقات مي كرد. خيلي اين پدر و ختر ارتباطشان باهم صميمي است. خانه شان هم نزديك هم بود. حتي بعد از ازدواج، مكرر رفت و آمد مي كردند اما اين دو سه روزي كه حال پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مساعد نبود، ديگر حضرت زهراي مرضيه(سلام الله عليها) خانۀ خودش نرفت. آمده بود خانۀ پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم). نوشته اند: تا پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رنگش مي پريد و حالش بد مي شد، حضرت زهرا(سلام الله عليها) گريه مي كرد و صدا مي زد: «وا كربتا لكربتك يا ابتا يا رسول الله» تا پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) متأثر مي شد، اشك حضرت زهراي مرضيه(سلام الله عليها) جاري مي شد.

 

براي حضرت فاطمۀ زهرا(سلام الله عليها) با آن ارتباط وثيقي كه با پدر بزرگوارش دارد، خيلي سخت است. لذا مثل امشب و فردايي كنار بستر بابا تكان نخورد، نشسته بود و صورت بابا را نگاه مي كرد. يا بقية الله يا بقية الله! انشاء الله يك شب بيست و هشتمي هم در مدينۀ منوره از نزديك، عرض ارادت كنيم. حضرت فاطمۀ زهرا(سلام الله عليها)، اميرالمؤمنين(عليه السلام)، امام حسن(عليه السلام)، امام حسين(عليه السلام)، اين ها دور پيغمبر گرامي اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بودند.

 

اميرالمؤمنين(عليه السلام) در نهج البلاغه فرمود: «لقد قبض رسول الله و انّ رأسه علي صدري»، پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در حالي جان داد كه سرش روي سينۀ من بود. سر حضرت را به سينه چسبانيده بود و در اين حال از دنيا رفت. بدن پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در خانه غسل داده شد، در خانه كفن شد، تشييع نشد و در حجرۀ خودش به خاك سپرده شد. انس بن مالك مي گويد: ما وقتي پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را به خاك سپرديم، سنگ لحد چيديم، خاك بر قبر فشانديم، مي گويد: من از حجره آمدم بيرون، ديدم يك خانمي كنار ديوار ايستاده، دارد گريه مي كند، دارد ناله مي زند. از صداي گريه فهميدم حضرت فاطمۀ زهرا(سلام الله عليها) است. شب بود، تاريك بود.

 

مي گويد: آمد جلوي حضرت و فرمود: انس، پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را به خاك سپرديد؟ عرض كردم: بله خانم. فرمود: چطور طاقت آورديد جسم پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را زير خاك كنيد؟ چطور گُل من را زير گِل قرار داديد؟ چطور خاك بر بدنش فشانديد؟ به احترام حضرت زهراي مرضيه(سلام الله عليها) اتاق را خلوت كرديم، آمديم بيرون كه وارد اتاق شد. بابا يا رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) پا شو، پاشو ببين دخترت تنها مانده. «يا ابتا سبّت عليّ مصائب لو انّها سبّت علي الايام سرن لياليا»، بابا روز حضرت فاطمه(سلام الله عليها) شب شد. بابا خوشي حضرت فاطمه(سلام الله عليها) تمام شد. بابا احترام حضرت فاطمه(سلام الله عليها) پايان پذيرفت. بابا پا شو ببين آماده شدند به خانۀ حضرت فاطمه ات(سلام الله عليها) حمله كنند. بابا پا شو ببين دخترت تنها مانده. يا حضرت فاطمة الزهرا(سلام الله عليها)، طاقت نياوردي بر بابا خاك بريزند.

 

ببين شما را احترام كردند، وارد اتاق شدي، نشستي كنار قبر پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اشك ريختي اما نبودي ببيني جلو چشم يتيم امام حسن(عليه السلام)، حضرت قاسم بن الحسن(عليه السلام)، جنازۀ بابايش را تير باران كردند. جلو چشم برادرانش، به خدا امام حسن(عليه السلام) غريب است. امام حسن(عليه السلام) غريب زيست و غريب مرد. غريب امروز، قبرش زائر ندارد. عرض كنم يا حضرت فاطمة الزهرا(سلام الله عليها)، جلوي چشم صغيرهايش، بدنش را تير باران كردند.

 

حضرت فاطمه جان(سلام الله عليها) طاقت نياوردي خاك بر بدن بابا بريزند. شما يك دختري، دختر حضرت اباعبدالله(عليه السلام) يك دختر است، آمد در قتلگاه ديد بابا نه سر در بدن دارد، قطعه قطعه، غرق خون، خودش را انداخت روي بدن. خانم شما را آزاد گذاشتند كنار قبر بابا اشك بريزي، گريه كني، خاك برداري روي سر بريزي. اما دختر حضرت اباعبدالله (عليه السلام)را باتازيانه از بدن امام حسين(عليه السلام) گرفتند. گفت: بزنيدم اما نبريدم. بزنيد، بابايم غريب است، من كنارش بمانم.

 

حجة الاسلام والمسلمين رفيعي 

موضوعات مرتبط: نبی اکرم، صفر

جمعه سوم آبان ۱۳۹۸ ساعت 5:55 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

 

شرح حدیثی اخلاقی از امام باقر ع توسط مقام معظم رهبری :

 

فِی الکافِی عَن الباقِر علیه‌السلام یُنادِی مُنادیٍ فِی کُلِّ یَوم اِبنَ آدَم لِدْ لِلْموت (۱)

[حضرت امام محمد باقر علیه‌السلام فرمودند: هر روز منادی‌ای ندا می‌دهد که ای فرزند آدم!] متولد شو برای مردن.

یک حقیقت آشکاری که اغلب عقول مردم و اذهان مردم از آن غافل است؛ [اینکه] هر ولادتی برای فنا و نابودی است در نهایت.

 

وَ اجمَع لِلفَناء

گرد بیاور و جمع کن، پول را، مال را، اشیاء را، کتاب را، وسایل مطلوب زندگی را از جهات مادی، عینی، قدرت و چه و چه، همه‌ی اینها را زحمت بکش جمع بیاور، لِلفَناء، برای اینکه از بین برود. همه‌اش از بین خواهد رفت.

هر آنچه که ما جمع می‌کنیم نابود خواهد شد. یک چند صباحی او مهمان ما است یا ما مهمان او هستیم، گاهی هم او هست ما می‌رویم، او هم خواهد رفت بعد از ما.

 

وَ ابنِ لِلخَراب

بساز برای ویران شدن و خراب شدن

 

این توجه دادن ما است به طبیعت این عالم، عالم فناء و عالم ماده، که همه چیز در این دنیا برای آمدن و رفتن است؛ هیچ چیزی بقاء ندارد. این را انسان توجه کند و درک کند. به یاد عاقبت کار در هنگام آغاز کار باشد. این عبرتی است برای ما. دلبستگی‌ها را کم می‌کند؛ هم دلبستگی به اشیاء را، به چیزهایی که متعلق به ما است و هم دلبستگی به نفس را.

 

۱) الشافی، صفحه‌ی ۸۷۶

 

******

نهج البلاغه حکمت 132

إِنَّ لِلَّهِ مَلَكاً يُنَادِي فِي كُلِّ يَوْم: لِدُوا لِلْمَوْتِ، وَاجْمَعُوا لِلْفَنَاءِ، وَابْنُوا لِلْخَرَابِ.

امام(عليه السلام) فرمود: خداوند فرشته اى دارد كه همه روز بانگ مى زند بزاييد براى مردن، و گردآورى كنيد براى فنا، و بنا كنيد براى ويران شدن!

 

💠شرح و تفسير

پيام فرشته الهى

امام(عليه السلام) در اين كلام حكيمانه كوتاه و پربار به سرنوشت انسان ها و مواهب و نعمت هاى آنها اشاره كرده مى فرمايد: «خداوند فرشته اى دارد كه همه روز بانگ مى زند بزاييد براى مردن و گردآوريد براى فنا و بنا كنيد براى ويران شدن». 

لام در «لِلْمَوْتِ» و «لِلْفَناءِ» و «لِلْخَرابِ» لام سببيّه نيست، بلكه لام غايت است; يعنى فرزند بزاييد ولى عاقبتش مرگ است و اموال گردآورى كنيد سرانجامش فناست و بناهاى پرشكوه برپا سازيد عاقبت آن ويرانى است. 

 

شبيه چيزى است كه در قرآن مجيد در داستان فرعون و همسرش به هنگام گرفتن قنداقه موسى از آب نيل آمده است «(فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوّاً); (هنگامى كه مادرش به فرمان خدا او را به دريا افكند) خاندان فرعون او را (از آب) گرفتند، تا سرانجام دشمن آنان و مايه اندوهشان گردد» يعنى عاقبت كار چنين شد. 

🖌️اشاره امام بر سه چیز

در حقيقت امام روى سه چيز از مهم ترين مواهب زندگى دنيا انگشت گذارده و سرانجام همه آنها را روشن ساخت: فرزندان كه عزيزترين سرمايه انسان اند و اموال كه براى آن زحمت فراوان مى كشد و بناهاى مجلل كه گاه قسمت عمده عمر خود را صرف آن مى كند. 

🖋️همه چیز فانی است مگر:

امام مى فرمايد: هيچ يك از اينها بقا و دوامى ندارد و سرانجام گرد و غبار فنا بر روى همه آنها مى نشيند تنها چيزى كه براى انسان باقى مى ماند اعمال خير و نيكى هاست كه نزد خدا ذخيره مى شود، قرآن مى گويد: «(مَا عِنْدَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِنْدَ اللهِ بَاق); آنچه نزد شماست از ميان مى رود و آنچه نزد خداست باقى مى ماند». 

در اين كه آيا واقعاً فرشته اى فرياد مى زند و ما صداى او را نمى شنويم يا زبان حال جهان آفرينش و طبيعت دنياست يا صدايى است كه از جان و فطرت و عقل ما بر مى خيزد و ملك اشاره به آن است، محلّ گفتوگو است. 

كسانى كه آن را تفسير به طبيعت دنيا و مانند آن كرده اند دليلشان اين است كه اگر واقعاً ملكى صدا بزند و ما نداى او را نشنويم چه فايده اى مى تواند داشته باشد؟; ولى به اين ايراد مى توان پاسخ داد كه وقتى نداى آن ملك به وسيله اولياءالله براى ما نقل شود تأثيرش واضح است مثل اين كه ما براى كسى نقل كنيم كه فرزندت را در فلان شهر ديديم كه فرياد مى زد مرا يارى كنيد. 

در اين گونه موارد صداى شخص غائب به وسيله شخص حاضر رسيده است. 

📝بهترین راه برای تشخیص سرنوشت

بهترين راه براى اين كه انسان سرنوشت آينده خود را تشخيص دهد آن است كه درباره پيشينيان فكر كند آنها كجا رفتند؟ اموالشان چه شد؟ و كاخ هايشان به چه سرنوشتى گرفتار گرديد؟ قرآن مجيد درباره كافران و منافقان در آيه ۶۹ سوره توبه مى فرمايد: «(كَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ كَانُوا أَشَدَّ مِنْكُمْ قُوَّةً وَأَكْثَرَ أَمْوَالا وَأَوْلاَداً); (شما منافقان،) همانند كسانى هستيد كه قبل از شما بودند، (و راه انفاق پيمودند; بلكه) آنها از شما نيرومندتر، و اموال و فرزندانشان بيشتر بود» (ديديد سرنوشت آنها چه شد؟) سرنوشت خود را بر آنها قياس كنيد. 

 

🔴خطاب بین انسان محتضر و اموال، فرزندان و اعمالش

در حديثى در كتاب شريف كافى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم فرزند آدم هنگامى كه در آخرين روز دنيا و اولين روز آخرت قرار مى گيرد اموال و فرزندان و اعمال او در برابرش مجسم مى شوند

1️⃣رو به اموالش مى كند و مى گويد به خدا سوگند من نسبت به تو حريص و بخيل بودم الان سهم من نزد تو چيست؟ مى گويد: «خُذْ مِنّي كَفَنَكَ; تنها كفن خود را مى توانى از من بگيرى»

2️⃣رو به فرزندانش مى كند و مى گويد شما را دوست مى داشتم و از شما حمايت مى كردم من چه سهمى نزد شما دارم؟ مى گويند: تو را به قبرت مى بريم و پنهان مى كنيم

3️⃣رو به سوى عملش مى كند و مى گويد به خدا سوگند من نسبت به تو بى اعتنا بودم و تو بر من سنگين بودى چه چيز نزد تو دارم؟ عملش مى گويد: من همنشين تو در قبر و روز قيامت هستم تا من و تو به پيشگاه پروردگار عرضه شويم. 

(سپس امام(عليه السلام) فرمود: اگر آن شخص ولىّ خدا بوده سرنوشت بسيار خوبى دارد و اگر دشمن خدا بوده به عذاب دردناكى مبتلا مى شود). 

 

شاعر معروف عرب ابوالعتائيه از كلام حكيمانه امام بهره گرفته و مى گويد: لِدُوا لِلْمَوت وَابْنُوا لِلْخَرابِ *** فَكُلُّكُمْ يَصيرُ إلى ذِهابِ لِمَنْ نَبْني وَنَحْنُ إلى تُراب *** نَصيرُ كَما خُلِقْنا مِنْ تُراب؟ براى مرگ بزاييد و براى ويرانى بنا كنيد كه همه شما در مسير رفتن هستيد براى چه كسى بنا مى كنيم در حالى كه ما به سوى خاك مى رويم و همان گونه كه از خاك آفريده شديم به خاك باز مى گرديم. 

 


اسلام دینی است که...
جمعه سوم آبان ۱۳۹۸ ساعت 5:35 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

 

#تلنگر 

👈اسلام دینی است که…

 

🌷صدای تو را تنظیم می کند:

"ﻭَﺍﻏْﻀُﺾْ ﻣِﻦْ ﺻَﻮْﺗِﻚ"

(و از صدای خود بکاه و هرگز فریاد نزن)

 

🌸و راه رفتن تو را تنظیم می کند:

"ﻭَﻟَﺎ ﺗَﻤْﺶِ ﻓِﻲ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻣَﺮَﺣًﺎ"

(و مغرورانه در زمین راه مرو)

 

🌷و نگاه تو را تنیظیم می کند:

"ﻟَﺎ ﺗَﻤُﺪَّﻥَّ ﻋَﻴْﻨَﻴْﻚ"

(پس هرگز چشم خود را ندوز)

 

🌸و گوش تو را تنظیم میکند:

"ﻭَﻟَﺎ ﺗَﺠَﺴَّﺴُﻮﺍ"

(و تجسس نکنید)

 

🌷و غذای تو را تنظیم میکند:

"ﻭَﻟَﺎ ﺗُﺴْﺮِﻓُﻮﺍ"

(و اسراف نکنید)

 

🌸و سخن گفتن تو را تنظیم می کند:

"ﻭَ ﻗُﻮﻟُﻮﺍ ﻟِﻠﻨَﺎﺱ ﺣُﺴْﻨَﺎ"

(و با مردم به نیکی سخن بگو)

 

🌷ﺍﺳﻼﻡ برنامه ی ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻨﻈﻴﻢ می ﻛﻨﺪ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺳﻌﺎﺩﺗﻤﻨﺪﻯ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﭘﺪﻳﺪ می آورد.😊

 

☝️بزرگترین افتخار ما دین ماست... 

🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸



رابطه بعثت و ظهور
پنجشنبه دوم آبان ۱۳۹۸ ساعت 18:14 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

دو واقعه بزرگ، بعثت پیامبر آخرالزمان و ظهور منجی آخرالزمان (عج)،نقطه عطف سرنوشت بشریت

 

دو واقعه بزرگ، بعثت پیامبر آخرالزمان و ظهور منجی آخرالزمان (عج)،نقطه عطف سرنوشت بشریت

تورق در کتب پیشینیان و بررسی پیش‎گویی‎هایی موجود در کتاب مقدس، این مهم را نشان می‎دهد که دو واقعه بزرگ، به عنوان نقطه عطف سرنوشت بشریت، عنوان شده‎است و با مضامین و عبارات مختلف، به پیش‎گویی در مورد آن‎ها پرداخته‎شده‎است. یکی از این دو واقعه بعثت پیامبر آخرالزمان و دیگری ظهور منجی آخرالزمان و رسیدن تاریخ بشر به مدینه فاضله الهی است. 

پیش‎گویی این دو واقعه ما را برآن داشت تا پس از بررسی‎های در میان روایات دینی شباهت‎های عجیب و فراوانی ویژگی‎های بعثت و ظهور از لحاظ بستر اجتماعی، فرهنگی و اعتقادی بیابیم.

این نوشتار کوتاه در نظر دارد به صورت اجمالی به بررسی برخی از این شباهت‎ها و تفاوت‎ها بپردازد.

شباهت

• شاید بتوان وجود جاهلیت در عرصه اجتماعی را اولین و مهم‎ترین شباهت میان عصر بعثت و عصر منتهی به ظهور دانست. یعنی پیش از ظهور مانند عصر بعثت جاهلیتی عمیق اما این بار مدرن سراسر جهان را فراخواهد گرفت و تنها منجی الهی می‎تواند به آن پایان دهد.

• شباهبت دیگر، بحث غربت اسلام است؛ چنانکه در حدیثی پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «اسلام آغازش با غربت بود و باز غریب خواهد شد و خوش به حال کسانی که غریب اند.»(۱)

در تفسیر این حدیث که باز اسلام به غربت باز خواهد گشت، گفته می‎شود این ناظر به دوران قبل از ظهور و در آستانه ظهور است، یعنی همان‎طور که در فضای غریبانه و شرک آلود عربستان، پیامبر (ص) برانگیخته شده و اسلام را با سختی‎های بسیار توسعه و ترویج دادند، اسلام دوباره به دلیل انحرافات و اینکه امت به بیانات قرآن و سنت عمل نمی‎کنند، غریب و ضعیف می‎شود و در عصر آمدن امام عصر (عج)، اسلام در یک ضعف و غربت قرار می‎گیرد.

بایدگفت منظور از غربت این است که کسانی که تبلیغ اسلام راستین را می‎کنند در اقلیت قرار می‎گیرند و علی‎رغم تلاش‎های فراوان غریب هستند، همانطور که در دوران کنونی کسانی که خود را خادم حرمین شریفین می‎دانند سررشته تمام خونریزی‎ها در منطقه و حتی جهان هستند.

• بعثت و ظهور را باید دو انقلاب بزرگ اسلامی دانست که برای احیاگری توحید به وقوع پیوسته و می پیوندد. بنابراین باید گفت پیامبر فردی از بین مردم بود که جامعه خود محور را خدامحور کرد که این موضوع در زمان ظهور امام زمان (عج) محقق می‌شود.

• هدف بعثت رسول خدا (ص) این بود که فکر و اندیشه مردم، قرآنی شود و در حقیقت زیبایی ظهور این است که مردم بر اساس قرآن می‌اندیشند یعنی یقین پیدا می‌کنند عزت به دست خداست.

• در زمینه چگونگی حکومت، باید گفت مطابق با روایات اسلامی امام مهدی (عج) سیره و سنت پیامبر (ص) را احیا می‎کنند یعنی امام عصر (عج) در وقت ظهور هر آنچه از قرآن و سنت نبوی فراموش شده و به حاشیه رفته است را زنده و عملی می‎کنند؛ بنابراین، از نظر نوع و اصول حکومت شبیه حکومت نبوی است؛ به عبارت بهتر همان طور که مردم در جنگ‎ها شرکت کرده و حکومت را حفظ می‎کردند در عصر ظهور این مردم اند که باید به میدان بیایند و طبق قانون کلی قرآن که تصریح می کند: «مردم باید برای عدالت به پا خیزند»، در حکومت جهانی حضرت حجت (عج) این مردم اند که باید قسط را اقامه کنند.

از این رو و بنابر روایات، مردم در عصر ظهور نقش مهمی دارند و باید امام عصر (عج) را یاری کنند، و این یکی از مهم‎ترین شباهت‎های حکومت نبوی و مهدوی است. 

• بررسی احادیث نشان از این دارد که دوران قبل از بعثت پیامبر (ص) کسانی که مژده ظهور پیامبر آخرالزمان را می‎دادند با تمسخر از سوی افراد غیرمطلع و نادان مواجه می‎شدند اما دیری نگذشت که حقیقت این بشارت به وقوع پیوست و انکارکنندگان را روسیاه کرد! 

در موضوع ظهور حضرت حجت (عج) نیز آمده‎است که مژده دهندگان و مبشران ظهور امام مهدی (عج) توسط گروه ظالمین مورد تمسخر قرار می‎گیرند. بنابراین این مژده دادن و انکار حضرت (ع) نیز به عنوان شباهت عصر بعثت و عصر ظهور مطرح است.

• بهره‌مندی مستضعفان از جمله برکات مبعث نورانی پیامبر اکرم (ص) بوده که در ظهور امام زمان (عج) این موضوع تحقق پیدا می‌کند و همان‎گونه که به صراحت در قرآن آمده‎است، مستضعفان وارثان زمین خواهند شد.

• هجرت عده ای از یهودیان از بیت المقدس به اطراف یثرب (مدینه کنونی) در سال‎های قبل از بعثت حضرت محمد با هدف تاثیرگذاری بر چگونگی اداره حکومت آخرالزمان و حتی کارشکنی در آن، از شباهت‎های عجیب میان عصر بعثت و آخرالزمان منتهی به ظهور است.

بدین معنا که صاحب‎نظران بر این اعتقادند که اصلی‎ترین نگاه در تشکیل یک حکومت یهودی در منطقه خاورمیانه نگاه آخرالزمانی و با هدف باطل کارشکنی و دشمنی با منجی موعود بوده‎است.

 تفاوت

• در ارتباط با فرق اصلی میان بعثت پیامبر (ص) و ظهور امام مهدی (عج) باید گفت بعثت پیامبر (ص) به زمینه سازی نیاز نداشت و خداوند ایشان را بدون یاور مبعوث کرد و ایشان بتدریج و یک تن یک تن، یارانی را جمع کردند و بعد از ۱۳ سال در مدینه حکومت تشکیل دادند اما در ارتباط با امام عصر (عج) این مردم هستند که باید زمینه ساز بوده و فرامین ایشان را انجام داده و یارانی را پرورش دهند؛ از این رو، نمی توان گفت ظهور همچون بعثت است که حضرت مهدی (عج) یار جمع کنند و بعد حکومت تشکیل دهند.

• از این رو در روایات است که اگر یاران حضرت (عج) کامل شوند ایشان ظهور می‎کنند، بنابراین برای ظهور امام عصر (عج)، مردم باید قدم پیش بگذارند و آمادگی خود را به اثبات برسانند.

• تفاوت دیگر، مربوط به موضوع پذیرش عمومی است یعنی در بعث انبیاء بحث پذیرش عمومی و اینکه مردم باید آماده پذیرش باشند به عنوان شرط نبوت لحاظ نشده از این رو، خداوند رسولان را در جامعه ای کاملا ظالم و غافل مبعوث می‎کرد تا پیامبران کم کم با تبلیغ، هم یاران را جمع و هم فضای جامعه را آماده کنند اما در رابطه با ظهور امام زمان (عج) اینطور نیست یعنی باید هر دوی این موارد را مردم ایجاد کنند یعنی هم تربیت یاران و هم زمینه سازی برای پذیرش و این تفاوت بعثت با ظهور است. آنچنان که در روایات است که مردم حکومت را برای حاکمیت ایشان آماده کنند تا حضرت (عج) بیایند و گام های اصلی را بردارند و ایشان در شرایطی ظهور می کنند که اکثریت جامعه مهیای پذیرش این ظهور و حکومت جهانی ایشان باشند آنهم مشتاقانه و با عطش.

 

امیداست خداوند ما را زمینه‎سازان خیر ظهور قرار دهد(ان شاءالله)

 

فهرست منابع:

۱) شیخ صدوق/ کمال الدین / منبع:سایت مصاف ایرانیان / سایت استاد رافعی پور


روضه حبیب ابن مظاهر
پنجشنبه دوم آبان ۱۳۹۸ ساعت 6:0 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )


پيرغلام اباعبدالله عليه السلام

” اين پيرمردي كه در انديشه جوان است
جسم بنهاده و يك پارچه جان است
حبيب عاشق امام حسين بود. روز عاشورا موقعي كه امام به نماز ايستاد، يك آدم بي دين و كور از نظر قلبي، يك آدم جامد از نظر عقيدتي، كسي كه نمي تواند نور امام را تحمل كند، جلو آمد، صدا زد: حسين، نماز نخوان، نماز تو قبول نيست.
نماز تو پذيرفته نيست. عجب! نماز حسين پذيرفته نيست! حسين مصباح الهدي است، سفينةالنجاة است؛ حسين تجسم دين است. حسين خودش نماز مجسم است. نماز ما، به او دعوت داده مي شود.
نماز او قبول نيست؟! حبيب بن مظاهر از اين جمله خيلي ناراحت شد. شمشير را برداشت تا جلوي او را بگيرد. لذا ظهر عاشورا وقت نماز به شهادت رسيد. حالا امروز با اين پيرمرد و پير غلام اباعبدالله هم ناله بشويم. خدا قسمت كند، وقتي وارد حرم امام حسين مي شوي سمت چپ مي گويند قبر حبيب است.
أنا حبيب و أبي مظهّر
فارس هيجاء و حرب تسعر
و انتم عند العديد اكثر
و نحن اعلي حجّة و اظهر
وانتم عند الوفاء أعذر
و نحن اوفي اوفي منكم و اصبر
حقا و أنمي منكم و اعذر(1)
گفت: هر كه مرا نمي شناسد، بشناسد: من حبيبم. من پير غلام حسينم. من يك عمر در خانه ي اين خاندان قدم زدم. امام حسين بچه بود، حبيب پشت سرش مي رفت كه به او نگاه كند.
من از كودكي عاشقت بوده ام
قبولم نما گرچه آلوده ام
زماني هم كه به شهادت رسيد امام حسين بالاي سرش آمد و فرمود: حبيب، خدا جزاي خير به تو بدهد. تو در يك شب قرآن را ختم مي كردي.(2) تو آدم خوبي بودي.
حبيب آن قدر براي دشمن اهميت دارد كه براي بردن سر حبيب به كوفه با هم اختلاف داشتند. يكي مي گفت: من بايد ببرم، و ديگري تلاش مي كرد او ببرد.
ساعدالله قلبك يا اباعيدالله. يا بقيةالله، آن كسي كه حامل سر بود، مي گويد: دروازه ي شام نشسته بودم، يك جوان خيره، خيره به اين سر نگاه مي كند. جوان چيه كه اين قدر به اين سر نگاه مي كني ؟ هذا رأس ابي؛ اين سر بابام حبيب است. من فرزند حبيبم. هر چه التماس كرد سر را به او ندادند.
پسر حبيب هر چه التماس كرد سر پدرش را به او ندادند. عاشقان حسين، خرابه ي شام نازدانه ي اباعبدالله سر بابا را خواست، سر را آوردند، دادند. رقيه دست هاي كوچكش را آورد، سر را برداشت: « يا ابتاه من ذالّذي أيتمني علي صغر سنّي»؛ بابا، چه كسي من را در كودكي يتيم كرد؟ بابا، چرا پيشاني ات شكسته؟! بابا چرا محاسنت خون آلود است؟! بابا، كاش چشمانم كور بود، سر بريده ات را نمي ديدم؛
« ليتني كنت و لم ار رأسك هكذا».(3)

پي نوشت:
1- بحارالانوار، ج45، ص26.
2- سوگنامه آل محمد، ص263و264؛ در كربلا چه گذشت، ص246و247.
3- سوگنامه آل محمد، ص491.
منبع: روضه هاي استاد رفيعي، ص167.”
 


 
موضوعات
برچسب ها
دیگر موارد