يكي ازمسائلي كه ميتوان از طريق آن وجود مقدس امام زمان (عج) را به اثبات رساند ماجراي شهادت پدر بزرگوارشان امام حسن عسكري (ع)واتفاقات همراه آن است همانطور كه ميدانيم و از روايت ها و حكايت هاي تاريخي به روشني به دست مي آيد, سال ها پيش از آن كه هشتم ربيع الاول سال260 هجري فرا رسد, پيشوايان معصوم و به ويژه واپسين فرستاده خداوند, پيامبر خاتم,(ص) امامت آخرين حجّت الهي, حضرت مهدي(عج) را نويد داده بودند.
با شهادت يازدهمين پيشواي شيعيان در هشتم ربيع الاول سال 260 هجري (1) در حالي كه بيش از پنج بهار(2) از عمر آخرين ذخيره الهي سپري نشده بود, فصل بهره مندي انسان ها از امام ظاهر به پايان رسيد. و در پي آن دوراني بسيار مهّم در زندگي پيروان اهل بيت پيش آمد. اين دوران هم زمان با دو رخ داد مهمّ آغاز شد
نخست: رسيدن آخرين حجّت الهي به مقام امامت؛
ديگر: قرار گرفتن آن حضرت در پرده پنهان زيستي.
اگر چه برگزيدگاني از شيعه براي اين مرحله آمادگي كامل داشتند, اما مي بايست هر دو رخداد (امامت و غيبت(، براي عموم شيعيان به اثبات برسد, چرا كه حضرت مهدي(عج) نخستين روز امامت را در حالي آغاز كرد, كه جز افرادي اندك، ـ كه پيش از آن، در دوره امام عسكري(ع) ايشان را ديده بودند(3)
كسي او را نديده بوداو بايد حاضر ميشد وامامت خود را به اثبات ميرساند اما چگونه ؟!!آيا كسي حرف كودكي 5 ساله راقبول دارد ؟
پيشتر امام حسن عسكري (ع) اين روز را پيش بيني كرده بود وتدابيري براي آن انديشيده بود: مثلا طبق گفته تاريخ امام حسن عسكري (ع) قبل از شهادت خود سه نشانه وعلامت را براي يار ديرينه خود ابوالاديان بيان ميكند كه هركس هنگام شهادتش آن نشانه ها را داشته باشد او امام وجانشين وي خواهد بودآن سه نشانه از اين قرار بودند:
1- كسي كه بر پيكر امام نماز بخواند
2- كسي كه جواب نامه ها را از ابوالاديان طلب كند
3- كسي كه از اموال وهميان خبر دهد
همانگونه كه شاهد خواهيم بودزمان شهادت امام حسن عسكري (ع) امام زمان (عج) نشانه ها يي از خود نشان ميدهد...ماجرايي كه ده ها تن شاهد وجود مقدس امام زمان (عج) بودند ونشانهاي بارز امامت ايشان راديدند وآن را قبول داشتند.
چگونگي شهادت امام عسكري عليه السلام
معتمد در ربيع الاول سال 260 هجري قمري بوسيله يكي از نزديكانش امام حسن عسكري(ع) را با زهر مسموم نمود. امام در اثر آن ، چند روز در بستر بيماري قرار گرفتند و در اين ايام معتمد پيوسته پزشكان درباري را بر بالين امام مي فرستاد تا مردم گمان كنند كه حضرت از بيماري طبيعي رنج مي برد.از طرفي ضمن مداواي حضرت و كسب وجهه عمومي اوضاع و شرايط را زير نظر بگيرند و رفت و آمدها را به كنترل در بياورند اگر صحنه مشكوكي در رابطه با جانشيني و امامت پس از امام حسن(ع) ديدند آن را گزارش كنند(4)
امام پس از مدت كوتاهي بيماري شديد، در روز جمعه هشتم ماه ربيع الاول سال 260هجري هنگام نماز صبح به شهادت ميرسد
ايشان در بيست و هشت سالگي از دنيا رفتند و دوره امامتشان فقط شش سال طول كشيد. بنابر تواريخ، تمام اين مدت شش سال يا در حبس بودند يا اگر هم آزاد بودند ممنوع المعاشر و ممنوع الملاقات بودند. از نظر معاشرت آزادي نداشتند
لحظه شهادت:
مرحوم شيخ طوسي و برخي ديگر از بزرگان ، به نقل از قول اسماعيل بن علي - معروف به ابوسهل نوبختي حكايت ميكنند: در آن روزهائي كه امام حسن عسكري عليه السلام در بستر بيماري قرار گرفته بود - كه در همان مريضي هم به شهادت نائل آمد - به ملاقات و ديدار حضرت رفتم . پس از آن كه لحظه اي در كنار بستر آن امام مظلوم با حالت غم و اندوه نشستم و به جمال مبارك حضرتش مي نگريستم . ناگاه ديدم حضرت ، خادم خود را(كه به نام عقيد معروف و نيز سياه چهره بود) صدا كرد و به او فرمود: اي عقيد! مقداري آب - به همراه داروي مصطكي - بجوشان و بگذار سرد شود. همين كه آب ، جوشانيده و سرد شد، ظرف آب را خدمت امام حسن عسكري عليه السلام آورد تا بياشامد. موقعي كه حضرت ظرف آب را با دست هاي مبارك خود گرفت ، لرزه و رعشه بر دست هاي حضرت عارض شد، به طوري كه ظرف آب بر دندان هاي حضرت مي خورد و نمي توانست بياشامد. آب را روي زمين نهاد و به خادم خويش فرمود: اي عقيد! داخل آن اتاق برو، آن جا كودكي خردسالي را مي بيني كه در حال سجده و عبادت مي باشد، بگو نزد من بيايد. خادمِ حضرت گفت : چون داخل اتاقي كه امام عليه السلام اشاره نمود، رفتم كودكي را در حال سجده مشاهده كردم كه انگشت سبّابه خود را به سوي آسمان بلند نموده است ، بر او سلام كردم ، آن حضرت نماز و سجده را مختصر كرد. پس از پايان نماز عرض كردم كه آقاي من ميفرمايد شما نزد او برويد. در همين لحظه ، كنيزي صقيل نام نزد آن فرزند عزيز آمد و دست كودك را گرفت و پيش پدرش برد. ابوسهل نوبختي گويد: هنگامي كه كودك - كه بسيار زيبا و همچون ماه نوراني بود موي سرش به هم پيچيده و مجعد است و ما بين دندانهايش گشاده است. - نزد پدر آمد، سلام كرد و همين كه چشم پدر به فرزند خود افتاد، گريست و به او فرمود: اي سيد اهلبيت خود مرا آب بده، همانا من به سوي پروردگار خويش ميروم. آن كودك قدح آب جوشانيده را به دست خويش گرفت و بر دهان پدر گذاشت و او را سيراب كرد. آنگاه فرمود: مرا آماده كنيد كه ميخواهم نماز بخوانم، پس آن كودك حوله اي را كه در كنار پدر بود، روي دامان امام عليه السلام انداخت و سپس پدرش را وضوء داد. و چون حضرت ابومحمّد، امام عسكري عليه السلام نماز را با آن حال مريضي انجام داد، روي به فرزند كرد و فرمود: پسرم بشارت باد تو را كه تويي مهدي و حجّت خدا بر روي زمين و تويي پسر من و منم پدر تو و تويي (م ح م د) بن الحسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن ابيطالب و پدر توست رسولخداص و تويي خاتم ائمه طاهرين و نام تو همنام رسول خدا است و اين عهدي است به من از پدرم و پدران طاهرين تو صلّي الله علي اهل البيت ربّنا، انّه حميدٌ مجيد و در همان هنگام به شهادت رسيد.(5)
سيماي سامراء و شهادت امام عسكري عليه السلام:
روز هشتم ربيع الاول سال 260 هجري، روز دردآلودي در شهر سامراء بود خبر شهادت امام عسكري عليه السلام در عنفوان شباب همه جا را فراگرفت.
بازارها تعطيل شدند و مردم شتابان و گريان به سوي خانه امام رفتند. مورخان اين روز غمبار را به روز قيامت تشبيه كرده اند، چرا كه توده هاي محرومي كه مهر و محبت خود را نسبت به امام، از ترس سركوب نظام هميشه در خود نهان مي داشتند، آنروز عنان عواطف خروشان خويش را از كف دادند.
احمد بنعبيدالله بنخاقان ميگويد: ...چون خبر وفات آن حضرت در شهر سامره پخش شد، رستاخيزي در شهر پديد آمد و ازهمه مردم صداي ناله و شيون برخاست. خليفه در پي فرزند نيكبخت آن حضرت برآمد و گروهي از ماموران را به خانهامام گسيل داشت تا وي را بيابند. خليفه حتي زنان قابله را فرستاد تا ازبارداري احتمالي كنيزان حضرت آگاه شوند ...
آه كه اهل بيت نبوت در راه تحكيم شالوده هاي دين و نشر ارزشهاي توحيد چه رنجها كه متحمل نشدند...
چه خونها كه از آنان نريختند و چه حرمتها كه ندريدند و حقوق و قرابت آنان را به رسول خدا رعايت نكردند...
براستي محنت اولياي خدا در طول اعصار چه بي شمار بوده و پايگاه و پاداش آنان در پيشگاه پروردگار چه بزرگ است!
اين امام بزرگواري كه اينك از دنياي آنان رخت برمي بندد در حالي كه هنوز از عمر مباركش 28 سال نگذشته، با انواع محنتها دست و پنجه نرم كرد
يك شبهه:
آيا امام به مرگ طبيعي وفات يافت؟ يا آنكه توسط زهر به شهادت رسيد؟
براي اثبات شهادت ايشان همين يك روايت كافي است كه:
امام حسن مجتبي (ع) ميفرمايند: جدم رسول خدا به من فرمودند :دوازده امام از اهل بيت آن حضرت و برگزيدگان خالصش ،صاحب امر(خلافت وامامت )گردند هيچيك از ما خاندان نيست مگرآنكه كشته شده يا مسموم مي گردد(6)
دانشمند نامدار جهان تشيع، طبرسي ، مينويسد: بسياري از دانشمندان ما گفتهاند: امام عسكري-عليه السلام-بر اثر مسموميتبه شهادت رسيد، چنانكه پدرش و جدش و همه امامان، با شهادت از دنيا رفتهاند. كفعمي ، دانشمند معروف شيعه، ميگويد: او را معتمد مسموم ساخت و محمد بن جرير بن رستم ، از دانشمندان شيعي در قرن چهارم، معتقد است كه: امام عسكري-عليه السلام-در اثر مسموميتبه درجه شهادت رسيد.
معتمد، كه امام عسكري(ع)را در برابر دستگاه ستم پيشه عباسيان سدي نفوذناپذير ميديد، بر آن شد آخرين ضربه را بر حضرت وارد آورد و راه را براي تحقق آرمانهاي پليدش هموار كند. او امام را با زهر مسموم ساخت و چناننماياند كه حضرت به مرگ طبيعي از دنيا رفته است; ولي اين توطئه نيز ناكام ماند و چهره واقعي وي بر همگان آشكار شد.
زهر يكي از مشهورترين ابزارهاي ترور در نزد زمامداران آن عهد بوده و ترس آنان نسبت به وجود رهبران ديني محبوبي مثل امام آنها را وا مي داشته كه با اتخاذ اين روش ايشان را تصفيه كنند.
دليل ديگر ما بر اتخاذ اين شيوه از سوي خليفه، طرز برخورد آنان با امام به هنگام بيماري اش مي باشد. ابن صباغ مالكي ، يكي از دانشمندان اهل سنت، از قول عبيد الله بن خاقان ، يكي از درباريان عباسي مينويسد:
«... هنگام در گذشت ابو محمد حسن بن علي عسكري-عليه السلام-معتمد، خليفه عباسي حال مخصوصي پيدا كرد كه ما از آنشگفت زده شديم و فكر نميكرديم چنين حالي در او (كه خليفه وقتبود و قدرت را در دست داشت) ديده شود. وقتي «ابو محمد» (امام عسكري) رنجور شد، پنج نفر از اطرافيان خاص خليفه كه همه از فقيهان درباري بودند، به خانه او گسيل شدند. معتمد به آنان دستور داد در خانه ابو محمد بمانند و هر چه روي ميدهد به او گزارش كنند، نيز عدهاي را به عنوان پرستاروپزشك فرستاد تا ملازم او باشند، و همچنين به قاضي بن بختيار فرمان داد ده نفر از معتمدين را انتخاب كند و به خانه ابو محمد بفرستد و آنان هر صبح و شام نزد او بروند و حال او را زير نظر بگيرند. دو يا سه روز بعد به خليفه خبر دادند حال ابو محمد سختتر شده و بعيد است بهتر شود. خليفه دستور داد شب و روز ملازم خانه او باشند و آنان پيوسته ملازم خانه آن بزرگوار بودند تا پس از چند روزي رحلت فرمود. وقتي جنازه آماده دفن شد، خليفه برادر خود، عيسي بن متوكل ، را فرستاد تا بر جنازه آن حضرت نماز بگزارد. هنگامي كه جنازه را براي نماز روي زمين گذاشتند، عيسي نزديك رفت و صورت آن حضرت را باز كرد. و به علويان و عباسيان و قاضيان و نويسندگان و شهود نشان داد و گفت: اين ابو محمد عسكري است كه به مرگ طبيعي درگذشته است و فلان و فلان از خدمتگزاران خليفه نيز شاهد بودهاند!!!!(7)
علت اين امر چه بود؟ دو علت مي توان براي چنين رفتار شگفت آوري پيدا كرد:
نخست: برائت جستن از مسئوليت ترور امام در برابر توده ها بر حسب ضرب المثلي كه در ميان سياستمداران معروف است: او را بكش و زير جنازش اش گريه كن...
دوم: همه مردم و بويژه زمامداران مي دانستند كه ائمه اهل بيت (ع) همواره از احترام بسيار توده هاي مردم برخوردارند و شيعه بر اين باور است كه امامت در ميان آنان يكي پس از ديگري منتقل مي شود. و اينك اين امام يازدهم است كه مي خواهد از دنيا رخت بربندد. بنابراين بايد حتماً او را جانشيني باشد، اما اين جانشين چه كسي است؟
خلفاي عباسي پيوسته مي كوشيدند به هنگام شهادت يكي از ائمه پي ببرند كه جانشين او كيست؟ به همين علت ائمه (ع) نيز به هنگام احساس خطر بر جانشين خود او را پنهان مي كردند تا وقتي كه خطر از بين برود.
از ديگر سو احاديثي كه درباره حضرت مهدي(عج) وارد شده، از خاور تا باختر را فراگرفته است و دانشمندان مي دانند كه مهدي دوازدهمين جانشين است و اگر بگوييم كه زمامداران عباسي چيزي از اين احاديث نمي دانستند، نامعقول مي نمايد. از همين روست كه مي بينيم آنان پيوسته و با هر وسيله اي مي كوشند تا نورالهي را فرو نشانند اما هيهات...
به اين دليل است كه معتمد عباسي، به هنگام شدت گرفتن بيماري امام تدابيري استثنايي مي انديشد.
پس از آنكه امام چشم از جهان فرو مي بندد، معتمد دستور مي دهد خانه او را بازرسي كنند و كنيزانش را زير نظر بگيرند. او نمي دانست خداوند خود رساننده فرمان و كار خويش است و امام منتظر بيشتر از پنج سال است كه به دنيا آمده و از ديد جاسوسان مخفي شده است و برگزيدگان شيعه با وي بيعت كرده اند...
بدين گونه امام بواسطه زهر معتمد شهيد شد.(8)
اما همانگونه كه ميدانيم امام زمان (عج) حاضر شده وخود بر پيكر پدر نماز ميگذارد
آخرين وصيت امام عسكري عليه السلام:
آفتاب امامت غروب مي كرد، زيرا خداوند اين گونه مقدّر كرده بود كه اين آفتاب از پس پرده غيبت صغرا و سپس غيبت كبرا پرتو افشاني كند. از اين رو امام حسن عسكري(ع) بر دو بينش بسيار مهم تأكيد كرد:
نخست: تأكيد بر شناخت غيبت و گرفتن بيعت براي ولي الله اعظم امام منتظر(عج).
دوم: تحكيم شالوده هاي مرجعيت ديني
ماجراي نماز گزاردن حضرت حجة (عج) بر جنازه پدر بزرگوارش:
نخستين اقدام حضرت مهدي در آغاز امامت:
روزِ در گذشتِ امام يازدهم، و نخستين روز امامت ايشان, فرا رسيد. وآن حضرت ناگزير ميان مردم آمده، بر پيكر پدر نماز گزارد. اين رخداد به گونه هايي چند روايت شده است. كه در يك روايت شيخ صدوق آن را به صورت مفصل از زبان «ابوالاديان» يكي از خدمت كاران خانه و متصدي امور نامه هاي امام عسكري7 گزارش كرده است. (9) وديگران هم به اين روايت را از زبان ديگران روايت كرده اند ...
شيخ ابوعبدالله محمدبن هبه الله طرابلسي در كتاب فرج كبيرش نقل كرده، و به سند خود از ابي الاديان كه يكي از چاكران حضرت امام (ع) بود، روايت كرده كه او گفت: به خدمت حضرت امام عسكري (ع) شتافتم. آن حضرت را ناتوان و بيمار يافتم. آن جناب چند نامه اي نوشته و به من داد و فرمود كه اين ها را به مداين برسان و به فلان و فلان از دوستان ما بسپار، و بدان كه بعد از پانزده روز ديگر به اين بلده خواهي رسيد و آواز نوحه از خانه خواهي شنيد و مرا در غسل گاه خواهي ديد. ابوالاديان مي گويد: گفتم اي مولاي من! چون اين واقعه روي دهد، حجت خدا و راهنماي ما كه خواهد بود؟ فرمود: «آن كسي كه جواب نامه هاي مرا از تو طلب كند.» گفتم: زياده از اين هم نشاني بفرماييد. فرمود: «آن شخصي كه بر من نماز گزارد، او حجت خدا و امام و راهنما و قائم به امر است بعد از من.» پس نشاني زياده بر آن از آن حضرت طلب نمودم، فرمود: «آن شخصي كه خبر دهد به آنچه در هميان است.» پس هيبت آن حضرت مرا مانع شد كه بپرسم كه چه هميان و كدام هميان و چه چيز است در هميان...
پس از سامرا بيرون آمده، نامه ها را به مداين رساندم و جواب آنها را گرفته و بازگشتم. روز پانزدهم بود كه داخل سر من راي (سامرا) شدم بر وجهي كه آن حضرت به اعجاز آن خبر داده بود، آواز نوحه از خانه آن حضرت شنيدم و نعش آن امام بزرگوار را در غسل گاه ديدم. برادرش، جعفر، را بر در خانه آن حضرت ديدم كه مردم دورش جمع شده بودند و او را تعزيت مي نمودندوجانشيني اورا تبريك !!! با خود گفتم كه اگر امام بعد از حضرت امام حسن عسكري (ع) او باشد، پس امر امامت باطل خواهد بود، زيرا مي دانستم كه شراب مي آشامد و طنبور مي زند و قمار مي بازد. پس او را تعزيت نمودم. هيچ چيزي از من نپرسيد و جواب نامه را نطلبيد. بعد از آن عقيد خادم بيرون آمد و خطاب به جعفر گفت: اي خواجه! برادرت را كفن كردند، برخيز و بر او نماز بگزار. جعفر برخاست و داخل آن خانه شد و شيعيان گريان وارد خانه شدند. در آن حال امام (ع) را كفن كرده بودند. جعفر پيش رفت كه نماز بگزارد. با خود گفتم: عجبا! اگر امام مردم بي دين بشود، معلوم مي شود كه همواره دين از اول سست بوده است!!! من هم دنبال جعفر به راه افتادم تا ببينم جريان به كجا منتهي مي شود!
كنار جنازه امام عسكري (ع) رسيديم، جعفر پيش ايستاده و همراهان پشت سرش، با خود گفتم: ديگر كار از كار گذشت.
جعفر چون قصد آن كرد كه تكبير بگويد، ناگهان پرده سفيدي كه در حجره آويزان بود بلند شد، ديدم كودكي نوراني پيدا شد گندمگون و مجعد موي (صلوات الله عليه) و رداي جعفررا گرفته و كشيد، و فرمود: «اي عمو! دور شو كه من به نماز گزاردن بر پدر خود از تو سزاوارترم.» جعفر رنگ پريده كنار رفت ونميدانست چه بگويد وشوكه شده بود و آن برگزيده خداوند غفار بر پدر عالي مقدارش نماز گزارد. و امام عسكري (ع) را در كنار مرقد پدر بزرگوارش، امام علي نقي (ع)، دفن كردند. سپس آن كودك خردسال و آن ولي ايزد متعال به من خطاب كرد كه: «اي بصري! جوابهاي نامه ها را بياور.» جوابها را به او تقديم كردم ايشان رفتند به حجره و با خود گفتم : حمد و سپاس خدا را كه دو علامت از علاماتي كه امام عسكري(ع) به من فرموده بودند، ظاهر شد،فقط علامت هميان مانده است !! نزد جعفر آمدم و گفتم : اين طفل كه بود؟ گفت: من اصلا چنين كودكي را نديده ام و نمي شناسم!!! (10)
شيخ طوسي هم پس ازروايت بالا روايت ديگري را نيز نقل كرده كه بيانگر آن است كه حضرت مهدي عجل الله فرجه خود آغاز به نماز كرد و گروهي از شيعيان (تعدادآنها 39 نفر ذكر شده است) در اين مراسم حضور داشتند؛ از كساني كه در اين مراسم حضور داشت، ابراهيم پسر محمّد تبريزي بود. وي در اين باره مي گويد:«روز رحلت امام حسن عسكري عليه السلام در سامرا وارد خانه امام شدم، جنازه آن حضرت را آوردند، و ما 39 نفر بوديم كه يك كودك به ظاهر ده ساله بيرون آمد، عباي خود را بر سر مباركش كشيده بود، و هنگامي كه در صحن خانه ظاهر شد، همه ما پيش از آن كه او را بشناسيم، در مقابل شكوه، هيبت، عظمت و وقار او بي اختيار برخاستيم. در برابر جنازه ايستاد و همگي پشت سرش صف كشيديم و به امامت او بر پدر بزرگوارش نماز خوانديم. چون از نماز فارق شد به يكي از اتاق هاي منزل وارد شد كه از غير آن بيرون آمده بود».(11)
ذكر اين نكته لازم است كه امام حسن عسكري (ع عين همين مطلب از زبان يكي ديگر از حاضران به نام احمدبن عبدالله هاشمي نيز نقل شده است(12)
لازم به ذكر است كه امام حسن (ع) را فرزند بزرگوارشان امام زمان (عج) غسل وكفن كردند.
اما سئوالي كه پيش مي آيد چرا امام حسن عسكري اين علامات را نشانه جانشينش معرفي ميكند ؟
آغاز پيشوايي در خردسالي در اين رخ داد آنچه از همه شگفتي آورتر بود اين كه آنها با كودكي پنج ساله روبه رو بودند كه مي گفت جانشين امام عسكري(ع) است. امامت در دوران كودكي فقط مختص امام زمان (عج) نبود بلكه امامان ديگري همچون امام جواد (ع) هم اين شرايط را دارا بودند اما شرايط حاكم بر امامت حضرت مهدي(عج) اين روند را به گونه اي ديگر رقم زد, ترديدهاي شكننده اي را در ذهن شيعه پديد آورده, كار امام حسن عسكري(ع) را مشكل ساخت. ايشان نه فقط در سن و سالي كمتر از ديگر امامان به امامت رسيد, بلكه به خاطر مصالحي ولادتش نيز پنهاني بود. و تا زمان امامت ايشان, جز اندكي, جمال دل آراي او را نديده بودند...او چگونه ميتوانست خود را به اثبات برساند ؟!!
پس ميبينيم كه امام حسن عسكري (ع) بيجهت نشانه دانش وآگاهي زياد را براي فرزندش انتخاب نكرده بود چون فقط از اين طريق مردم ميتوانستند گفته كودك 5 ساله را باور كنندواين نشانه هايي بود كه كسي جز امام داراي آن نبود
همان گونه كه ياد شد پيش از آن با هدايت هاي پيوسته پيامبر و ائمه نور: شيعه به اين نكته باور پيدا كرده بود كه، خداوند متعال از طريق آخرين پيامبر خود، مقام امامت و ولايت را به جهت قابليتهاي ذاتي به افرادي خاصّ عطا فرموده و فقط از طرف اوست كه امام بر جامعه نصب ميگردد. و نيز اين كه, اين قابليت هيچ گونه ارتباطي به كمي و يا زيادي سن و سال ندارد جالب اين كه, اين گونه پيشوايي پيش از آن نيز, هم در بين ائمه: و هم در زنجيرة پيامبران: داراي سابقه بود. يكي از دانشوران معاصر امامت در سنين كم را پديده اي واقعي دانسته، چنين استدلال كرده است: زيرا امامي كه در كودكي به پيشوايي روحي و فكري مردم رسيده, و مسلمانان حتي در كشاكش آن همه موج ويرانگر, باز خويشتنِ خويش را به پيروي و دوستي او گماشتند, به طور مسلّم بايد از دانش و آگاهي و گستردگي ديد, و دانا بودن به فقه و تفسير و عقايد, بهره اي آشكار و چشمگير داشته باشد. چون در غير اين صورت نمي توانسته مردم را به پيروي از خويش وادارد... به فرض محال كه مردم نتوانستند حقيقت و واقعيت امر را دريابند, خلافت و نيروي حاكم كه آن همه دشمني علني با امام داشته, چرا بر نخاسته و پرده از رخسار حقيقت نينداخته است؟ اگر امام خردسال, از دانش و سطح تفكر عالي برخوردار نبود, خلفاي معاصر, خيلي خوب مي توانستند جنجال به پا كنند, امّا سكوت آنها و سكوت تاريخ گواه است كه امامت در سنين كم پديده اي حقيقي بوده نه ساختگي» (13) .
پي نوشت:
1- شيخ كليني، كافي، ج1، ص503.
2- شيخ مفيد, الارشاد, ج2, ص339
3- ر.ك: شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ج2, صص 384 و 457.
4- بحارالأنوار ج50/328.
5- رجوع شود به غيبت ، ص165؛ منتهي الآمال ، ص 1038.
6- كفايه الاثر صفحه 162
7- - حياة الامام العسكري، ص267، به نقل از ارشاد، شيخ مفيد، ص383.* الفصول المهمة، چاپ قديم، ص 307-308*اعلام الوري، الطبعة الثالثة، دار الكتب الاسلامية، ص 367.* حاج شيخ عباس قمي، الانوار البهية، مشهد، كتابفروشي جعفري، ص 162.* دلائل الامامة، نجف، منشورات المكتبة الحيدرية، 1383 ه. ق، ص 223.
8- حياة الامام العسكري، ص 267، به نقل از ارشاد، ص 383.
9- شيخ صدوق، كمالالدين و تمام النعمة، ج 2، ص 475؛ باب 43، ح 25. همچنين ر.ك: نيلي نجفي, منتخب الانوار المضيئة، ص 157؛ راوندي، قطبالدين، الخرائج والجرائح، ج 3، ص1101.
10- رجوع شود به شيخ صدوق, كمالالدين و تمام النعمة، ج 2، ص 475، باب 43، ح 25. هم چنين ر.ك: نيلي نجفي, منتخب الانوار المضيئة، ص 157؛ قطب الدين راوندي, الخرائج والجرائح، ج 3، ص1101. و شيخ ابوعبدالله محمدبن هبه الله طرابلسي در كتاب فرج كبير و بحارالانوار ج 52 ص 67،منتخب الاثر ص 367،الزام الناصب ض 108،وفاة العسكري ص 39،ينابيع المودة ج 3 ص 124
11- شيخ طوسي, كتاب الغيبة, ص257.
12- الزام الناصب ص 94 وروزگار رهايي ص 164
13- صدر، سيّد محمد باقر, جست و جو و گفت و گو پيرامون امام مهدي(عج) ص47ـ48.
منبع اصلي: تنها منجي