مجموعه ای از مطالب سخنرانی و مداحی
منشإ حزن
دوشنبه نهم دی ۱۳۹۸ ساعت 17:39 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

 

سبک زندگی

  مباحث عملی سبک زندگی اسلامی - ایرانی سبک زندگی مربوط به فرد خودشناسی و خودسازی منشأ حزن

 منشأ حزن 

تاریخ انتشار : 1397/7/30 بازدید : 120 منبع : غضنفری، علی؛ اخلاق در قرآن و سنت حاوی یکصد مبحث اخلاقی، ج 2، ص: 241

هر چند منشاء اصلی حزن، درک ناصحیح آدمی از خلقت وی، و عدم تفهیم علت نزول بلا می باشد ولی موارد زیر را می توان به عنوان عوامل و علل منشعب از آن برشمرد.

 

1- حبّ دنیا

قال الصادق علیه السلام:

 

«الرَّغْبَةُ فِی الدُّنْیا تُورِثُ الغَمَّ وَالحُزْنَ، وَالزُّهْدُ فِی الدُّنیا راحَةُ الْقَلْبِ وَالْبَدَنِ»[1]

 

میل به دنیا موجب ناراحتی و حزن است و زهد در دنیا باعث راحتی قلب( فکر) و بدن می باشد.

 

هر قدر تعلّقات آدمی به دنیا قوی تر باشد، اندوه او، گاه از دست دادن نعمت بیشتر است. بنابراین کاسته شدن تعلّقات به کاسته شدن حزن کمک می نماید.

 

گویند: حاکمی بیمار شد، اطباء ناراحتی او را عصبی خواندند و علاج وی را پوشیدن پیراهن شخص بی غمی دانستند، حاکم چاره را آسان دید واز وزیرش خواست پیراهنش را به او بپوشاند، وزیر گفت: غم من از همه بیشتر است. مملکتی است و اداره آن به دستان من می باشد ولی اشخاص بی غم زیادند، من پیراهنی تهیه خواهم کرد، او سراغ فرمانده سپاه رفت، سپاهی نیز غم و غصه لشکر و آب و غذای آنها و علوفه اسبان را به عنوان غم های خود شمرد و دیگری را معرفی کرد. و همینطور هرکس خود را پرغم ترین می دانست و کسی دیگر را بی غم می شمرد تا به کدخدای ده رسید، او نیز چون دیگران به غم های خودش اشاره کرد و مسئولیت ده و حساب کشی از سرباز دولتی و دیگر مأموران حکومت را غم خود خواند. ولی گفت: شخصی را می شناسم که گاهی در بیابان نغمه بی غمی سر می دهد و خود را شادترین خلایق می داند و به بی غمی خود معترف است. وزیر خوشحال از شنیدن این خبر نزد او رفت و او را در حالی یافت که چنین نغمه بی غمی سر داده بود:

 

 

 

نغمه کبک بیابان و نسیم دل فغایش

 

هر طرف بینم گلی روئیده است از چپ وراست

 

 

 

گر برقصم یا بخندم یا بگرد خویش چرخم

 

یا زنم چهچهه مثال بلبلی کومست و شیداست

 

 

 

از برای من روا باشد چون غم هرگز ندارم

 

آنچه می خواهم مهیا از برای من در اینجاست

 

                                                                          

 

نه مرا قرض است که ترسم گریبانم بگیرد

 

نه زن و فرزند کاندر واقعش سوهان جانهاست

 

 

 

نه مرا خانه که ترسم بر سرم ویران نماید

 

نه اثاث خانه ای کوبینمش در دست یغماست

 

 

 

نه چراغی کو بترسم باد خاموشش نماید

 

نه نهالی کو شود خم تا ببینم باد اینجاست

 

 

 

نه مرا بر تن لباسی است تا بترسم پاره گردد

 

نه کلَه برسر، نه جوراب، نه کهنه کفش برپاست

 

 

 

آسمان روپوش و بالشت من سنگ است و بس

 

بستر من خاک نرم آتشین کوه و صحراست    

 

 

 

چون مرا بر دل علایق نیست زین رو غم ندارم              

 

حبّ دنیا هم غم امروز و هم فردای عقبی است

 

 

 

عمر سلطان و وزیر و کدخدا کوته نگردد

 

جز برای آنکه دائم در غم شب یا که فرداست

 

                                                                          

 

آورده اند که: چون این واقعه را برای حاکم بیان کردند، از منصب خویش استعفاء داد و صحّت و سلامتی خود را به حکومت و فرمانروائی نفروخت.

 

2- چشم و همچشمی

البته چشم و هم چشمی از مصادیق حبّ دنیا محسوب می شود و تنها برای تاثیر زیاد آن در ایجاد غم و غصه، جداگانه بیان شده است.

 

قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله:

 

«مَنْ نَظَرَ الی ما فی ایدِی النّاسِ، طالَ حُزْنُهُ وَدامَ اسَفُهُ»[2]

 

کسی که به آنچه در دست دیگران است چشم بدوزد، حزن و ناراحتی او زیاد وتأسفش تداوم می یابد.

 

3- شهوت جنسی

علایق جنسی و شهوی در ایجاد غصّه موثرند، و چه بسا یک نگاه به نامحرم حزنی طویل بدنبال داشته باشد، چرا که نگاه آغازی است که پایان آن به دست ناظر نیست، و لذا چه بسا چنین عشقی به وصال نینجامد، و تنها یاد معشوق را در ذهن عاشق با چاقوی نمک آلود عشق حک نماید.

 

قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله:

 

«رُبَّ شَهْوَةِ ساعَةٍ تُورِثُ حُزْناً طَویلًا»[3]

 

چه بسا شهوت یک لحظه موجب حزنی طویل شود.

 

4- ناتوانی از اعمال قدرت

قدرت انسان بسیار ضعیف و محدود است و همواره توان اعمال غضب و خشم خود را ندارد. این ناتوانی چه بسا موجب غم و اندوه شود.

 

قال علی علیه السلام:

 

«مَنْ غَضَبَ عَلی مَنْ لایقْدِرُ انْ یضُرَّهُ طالَ حُزْنُهُ وَعَذَّبَ نَفْسَهُ»[4]

 

کسی که خشم بگیرد به آن کس که توان آسیب رساندن به وی را ندارد، حزنش طویل شده و خویش را به عذاب افکنده است.

 

5- حسد

حسادت عامل اساسی برای ایجاد حزن است و حسود همیشه محزون است.

 

حضرت امیر علیه السلام می فرمایند:

 

«الْحَسُودُ کثیرُ الْحَسَراتِ»[5]

 

حسرت و اندوه حسود بسیار است.

 

و نیز فرموده است:

 

«ما رَأَیتُ ظالماً اشْبَهَ بِمَظْلُومٍ مِنَ الْحاسِدِ، نَفْسٌ دائِمٌ وَقَلْبٌ هائِمٌ وَحُزْنٌ لازِمٌ»[6]

 

ظالم مظلوم نمائی چون حسود ندیدم، وی را نفسی است بی حرکت، قلبی متحیر وحزنی ملازم و همراه.

 

امام صادق علیه السلام نیز فرموده اند:

 

«لاراحَةَ لِحَسُودٍ»[7]

 

حسود راحتی ندارد.

 

6- برخی مکروهات

در ابواب مختلف فقه واخلاق، موارد ذیل به عنوان عوامل حزن مطرح شده اند:

 

1- نشسته عمامه پیچیدن، 2- ایستاده شلوار پوشیدن، 3- ناخن را به دندان گرفتن، 4- با دامن لباس صورت را خشکاندن، 5- ایستاده در آب بول کردن، 6- از میان گله گوسفند عبور نمودن، 7- محاسن را به دندان گرفتن و جویدن، 8- بازی با آلات تناسی خود، 9- استنجاء با دست راست، 10- تکیه به لِنگه در، 11- غذا خوردن با دست چپ، 12- راه رفتن میان قبور، 13- خنده در قبرستان، 14- راه رفتن وسط دو زن، 15- عبور از میان دو زن، 16- لباس پوشیده را دوختن، 17- ادرار در حمام، و.. .

 

7- نگرانی امام عصر عجل اللَّه تعالی و مؤمنین

گاهی منشاء حزن، ناراحتی پیشوای معصوم و یا مؤمنان است، این ناراحتیها و نگرانیها به مؤمنان دیگر سرایت کرده و موجب غم و اندوه آنها نیز می شود.

 

«جابر جعفی» می گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: گاهی بدون اینکه مصیبتی بر من وارد شود محزون می شوم به طوری که اهل خانه حزن را از صورتم می خوانند؟

 

حضرت فرمودند: بلی خداوند مؤمنان را از گِل بهشت خلق نموده است و از نسیم خودش در روان آنها جاری نموده است. و لذا مؤمن برادر پدری و مادری مسلمان است واگر روحی از ارواح مؤمنان در شهری از شهرها متأثر شود و ضرری ببیند، او نیز محزون می شود چون از آنهاست.

 

پی نوشت ها

 

[1] بحارالانوار- جلد 78- صفحه 240.

 

[2] بحارالانوار- جلد 77- صفحه 172.

 

[3] بحارالانوار- جلد 77- صفحه 82.

 

[4] بحارالانوار- جلد 77- صفحه 281.

 

[5] غرر الحكم.

 

[6] بحارالانوار- جلد 73- صفحه 256.

 

[7] بحارالانوار- جلد 73- صفحه 252

موضوعات مرتبط: حزن و اندوه

 
موضوعات
دیگر موارد