مجموعه ای از مطالب سخنرانی و مداحی
ثبات قدم در دین
پنجشنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۸ ساعت 18:21 | نوشته ‌شده به دست حسین سبزعلی | ( )

 

برخورداری از اراده‌ای پولادین در انجام کارها که از آن با عنوان «استقامت» و «ثبات ‌‌قدم» یاد می‌شود، جهت‌دهندۀ مسیر زندگی بر مدار عزت، سربلندی و پایداری در برابر ناملائمات فردی و نابرابری‌های اجتماعی می‌باشد که در تمامی حوزه‌های فقهی، عقیدتی و اخلاقی جاری بوده و آرامش خاطر در کنار محبت الهی، برخورداری از فزونی رزق و برکت و کرامت و سلامتی را برای شخص به ارمغان می‌آورد؛ البته منوط به آنکه شخص ابتدأً معرفت و آگاهی داشته باشد، سپس به هدفش اعتقاد و ایمان پیدا کند و در اجرای اوامر و نواهی الهی و همچنین مقابلۀ با موانع موجود بر سر راه، از خود مقاومت و پایداری نشان بدهد تا در مسیر الهی به سعادت، در ایمان به باور، در مخاصمات به حق، در تنگ‌دستی به شکر، در بیماری به سلامت، در تهذیب‌نفس به تزکیه و در طلب علم و دانش به تقوا نائل آید. نقش این فضیلت اخلاقی در تأثیر تعالیم و آموزه‌های دینی به حدی جدی است که تکامل مؤلفه‌های دینی از قبیل ایمان، تقوا و عبودیت در کنار رسیدن به موفقیت به آن نسبت داده شده و از آن به عنوان رکن اساسی در تحقق ایمان تعبیر شده است.

تاریخ انتشار : 1397/4/19 بازدید : 3682 منبع : صالح احمدی / واحد پژوهش مجمع جهانی صادقین”علیهما السلام” ,

 

تعریف و تبیین

1. از منظر لغت

 واژۀ «استقامت» از مادۀ «قوم» بوده و در معانی «ایستادگی»، «پای‌فشاری کردن»، «پایداری نمودن»، «صبر و تحمل»، «اعتدال» و «ثبات و مداومت» استعمال شده است.[1] لکن از آنجایی که در مقابل واژۀ «قعود» به معنای نشستن و دست روی دست گذاشتن، به کار رفته است، معنای اصلی آن بپاداشتن و به فعلیت رساندن عمل می‌باشد.

 

2. از منظر اصطلاح

 استقامت و ثبات قدم از نظر اصطلاحی عبارت است از: «تحمل و بردباری در مقابل سختی‌ها و مصائب زندگی که می‌توانند چشم انسان را از دیدن واقعیت‌ها باز دارند و انسان را در ادامۀ مسیر زندگی دچار تزلزل کنند».[2] از این‌رو استقامت، اصطلاحى براى پايدارى در دين و حفظ مسير حق در برابر كژي‌هاست.[3] هر چند که برخی از عرفا و علمای علم اخلاق از آن به عنوان یکی از مراحل سیر الی الله نیز یاد نموده‌اند.[4]

 

واژگان مرتبط با استقامت

نحوۀ استعمالات در زبان عربی فصیح به گونه‌ای است که الفاظ با دقت هر چه تمام و با اشاره به ظرافت‌ها و ریزبینی‌های مطابق با علم معانی و بیان، در موارد مختلف و با توجه به اختلافات موجود در معانی، به صورت‌هایی در باطن متفاوت و در ظاهر متشابه به کار می‌روند تا دقت‌های انجام گرفته را به مخاطب منتقل کنند. مسأله‌ای که در رابطه با مفاهیم اخلاقی نیز مطرح بوده و بعضاً یک مفهوم با چندین لفظ استعمال می‌شود که هرکدام از زاویه‌ای اشارۀ به آن مفهوم دارند؛ از جمله واژۀ «استقامت» که با الفاظ گوناگونی مرتبط بوده و برخی از پرکاربردترین آنها عبارتند از:

 

1. صبر

 واژۀ صبر به معنای «خویشتن‌داری و حبس نفس بر چیزی که عقل و دین تقاضا می‌کند و از چیزی که شرع و عقل از آن نهی می‌کند»، یکی از واژگانی است که در اغلب موارد همراه با واژۀ «استقامت» ذکر شده و رفیق گرمابه و حمام آن می‌باشد؛ تا حدی که در متون روایی و منابع دینی نیز از این دو واژه به صورت توأمان و همراه با یکدیگر استفاده شده است.

 

 لکن باید توجه داشت که حوزۀ مفهومی این دو واژه با هم تفاوت‌هایی نیز دارد؛ استقامت به معنای پافشاری و پایداری در اصل دین و ارزش‌های دینی و عدم انحراف از راه حق به بیراهه‌های کفر و شرک و نفاق است که بیشتر بُعد فکری و عقیدتی در آن لحاظ شده است و صبر به معنای شکیبایی در برابر سختی‌های اطاعت و دشواری‌های مصائب و عدم تمکین در برابر طغیان‌شهوات است که بیشتر در مقام عمل متصور است؛[5] لذا قرآن‌کریم نیز صبر و ثبات قدم [استقامت] را به صورت جداگانه به کاربرده و می‌فرماید: (وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَ جُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَ ثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَ انْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ):[6] چون با جالوت و سپاهش رو به رو شدند، گفتند: اى پروردگار ما، بر ما شكيبايى عطا کن و ما را ثابت‌‌قدم گردان و بر كافران پيروز گردان.

 

2. ثبات

 واژۀ «ثبات» مأخوذ از مادۀ «ثبت»، ضد «زوال» و به معنای ایستادگی و مقاومت بوده و اغلب در باب جهاد مورد استعمال قرار می‌گیرد؛[7] چنانچه خداوند متعال با دعوت از مؤمنین برای ایستادگی و مقاومت در برابر کفار، خطاب به آنان می‌فرماید: (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا لَقيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثيراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ):[8] ای کسانی که ایمان آورده‌اید، چون با گروهی [از سپاه دشمن] رو به رو شدید، ثابت‌قدم باشید و خدا را [بر زبان و دل] بسیار یاد کنید، باشد که رستگار گردید.

 

 همچنین در فرازی از زیارت عاشورا نیز آمده است:

 

اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی شَفَاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ الَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ؛ خدای من، شفاعت حسین”علیه السلام” را در روز ورود نصیبم بدار و گام‌های حقیقی‌ام را همراه با امام حسین”علیه السلام” و یارانِ او که خونشان را فدای حسین”علیه السلام” کردند، در نزد خود ثابت و محکم بدار.

 

 البته باید توجه داشت که میان این دو واژه تفاوت‌هایی نیز وجود دارد؛ از جمله اینکه به گفتۀ برخی از لغویان، «ثبات» ویژۀ امور مادی و «استقامت» مربوط به امور معنوی است.[9] هر چند که در محاورات و استعمالات رایج در کنار یکدیگر و بدون فرق‌گذاری به کار می‌روند.

 

3. حنیف

 واژۀ «حنیف» مأخوذ از مادۀ «حنف» و به معنای «استواری» و ضد «کجی و مایل بودن» استعمال شده است. عنوان «حنیف» غالباً به پیروان حضرت ابراهیم”علیه السلام” اطلاق می‌شده است که در توحید و خداپرستی افرادی اهل استقامت و ثبات قدم بوده، در آیین شرک و بت‌پرستی تشکیک کرده و از آن دوری می‌گزیدند، برای عبادت و تفکر به غارها پناه می‌بردند و مردم را به راه آیین کهن ابراهیم”علیه السلام” دعوت می‌کردند.

 

 این اندیشه‌ها تأثیر شگرفی در تزلزل و ویران کردن بنیان‌های بت‌پرستی در شبه جزیرۀ عربستان برجای گذاشت و به تدریج به خودآگاهی مردم منجر شده و پایه‌گذار تشکیل اسلام در سنوات بعدی گردید. در همین راستا قرآن‌کریم از زبان حضرت ابراهیم”علیه السلام” که به «حنیف» بودن خود اشاره دارد، نقل می‌کند و می‌فرماید: (إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکينَ):[10] به یقین من روی [دل] خود را به سوی کسی که آسمان‌ها و زمین را پدید آورده، متوجه نمودم در حالی که با اخلاص و حق‌گرایم و من از شرک‌آوران نیستم.

 

بنابراین واژۀ «حنیف» از این حیث که بر افراد پایدار و ثابت‌قدم در امور دینی و عقیدتی اطلاق می‌شود، با واژۀ «استقامت» در ارتباط بوده و یکی از واژگان مرتبط با آن به حساب می‌آید.

 

اهمیت و جایگاه استقامت و ثبات قدم

استقامت یا همان برخورداری از اراده‌ای پولادین در انجام کارهای مهم زندگی که جهت‌دهندۀ مسیر زندگی به حساب می‌آید، از جمله مهمترین بایدهای فردی و فضائل اخلاقی به شمار می‌رود و عزت و سربلندی انسان را به دنبال خواهد داشت. این فضیلت اخلاقی از آنچنان اهمیتی برخوردار است که نبی مکرم اسلام”صلی الله علیه و اله” در وصیت خود به امیرمؤمنان علی”علیه السلام” فرموده است:

 

قلتُ: يا رسولَ اللّه، أوصِني. قال: قُلْ «رَبِّيَ اللّه» ثُمَّ استَقِمْ. قلتُ: رَبّيَ اللّه ُو ما تَوفِيقي إلاّ باللّه، علَيهِ تَوكَّلتُ و إلَيهِ اُنيبُ. قالَ: لِيَهْنِكَ العِلمُ أبا الحَسَنِ، لقد شَرِبتَ العِلمَ شُربا و نَهلتَهُ نَهَلاً؛[11] [امام علی”علیه السلام”] گفتم: اى رسول خدا! مرا سفارشى فرما. فرمود: بگو: پروردگار من خداست و آن‌گاه [بر اين گفته ] ايستادگى كن. من گفتم: پروردگار من خداست و توفيقی جز از خدا نخواهم، به او توكّل مى‌كنم و به سوى او باز می‌گردم. رسول خدا فرمود: علم گوارايت باد، اى ابا الحسن! كه دانش را به وجه أحسن نوشيدى و از آن به خوبی سيراب گشتى.

 

از همین‌رو در همۀ کتب آسمانى و گفتار همۀ پيامبران و اوليإ خدا و امامان معصوم”علیهم السلام” با تأكيدهاى فراوانى، به صبر و استقامت سفارش شده است، به طورى كه آن را اكسير اعظم و كيمياى كليدى مشكلات دانسته‏اند و ضد آن یعنی عجز و ضعف و سست عنصرى را موجب انحرافات و بدبختى‏هاى ويرانگر تشخیص داده‌اند. برخی از جهات اهمیت این فضیلت اخلاقی عبارتند از:

 

1. کلید نُجح و موفقیت

 علارغم اینکه ایستادگی و پایداری در صراط مستقیم و در راستای رسیدن به هدف به جهت نیازمند بودن به مهیا شدن عوامل و رفع موانع، برای بیشتر مردمان امری بسیار سخت و دشوار به شمار می‌رود. بر اساس آموزه‌های اسلامی کلید دست‌یابی به موفقیت و پیروزی در همین استقامت بر اصول و اعتقادات نهفته است؛ چنانچه قرآن‌کریم در این رابطه می‌فرماید: (إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ):[12] در حقيقت كسانى كه گفتند پروردگار ما خداست‏ و سپس ايستادگى كردند، فرشتگان بر آنان فرود مى‌‏آيند [و مى‏‌گويند] هان بيم نداشته باشید و غمگين مباشيد و به بهشتى كه وعده يافته بوديد، شاد باشيد؛ چرا که هر چه کاری ارزشمندتر باشد، شرایط سخت‌تر و موانع بیشتری را با خود همراه دارد؛ چنان‌که بعضاً مخالفانی هستند که هر دم مانع‌تراشی کرده و سنگ پیش پای شخص انداخته و یا حتی درگیری پدید می‌آید که عبور از موانع و رسیدن به هدف را سخت‌تر می‌کند. در حالی که استقامت و ثبات قدم، کلید پیروزی بر این مشکلات است؛ چنانچه حافظ شیرازی می‌سراید:

 

صبرکن حافظ به سختیِ روز و شب***عاقبت روزی بیابی کام را

 

حکایت: استقامت مور، رمز موفقیت

نقل شده است که امیر تیمور در هر پیشامدی آنقدر ثبات قدم داشت که هیچ مشکلی سد راه وی نمی‌شد. علت را از او جویا شدند، گفت: وقتی از دشمن فرار کرده بودم و به ویرانه‌ای پناه بردم، در عاقبت کار خویش فکر می‌کردم؛ ناگاه نظرم بر موری ضعیف افتاد که دانۀ غله‌ای از خود بزرگتر را برداشته و از دیوار بالا می‌برد. چون به دقت نظر کردم و شمارش نمودم، دیدم آن دانه شصت و هفت مرتبه بر زمین افتاد و مورچه عاقبت آن دانه را بر سر دیوار برد. از دیدن این کردار مورچه، چنان قدرتی در من پدیدار گشت که هیچگاه آن را فراموش نمی‌کنم. با خود گفتم: ای تیمور تو از مور کمتر نیستی، برخیز و درپی کار خود باش؛ سپس برخاستم و همت گماشتم تا به این درجه از قدرت و سلطنت رسیدم.[13]

 

2. مکمل مؤلفه‌های دینی

 در یک نگاه کلی استقامت در زمینۀ توحید و باور به ربوبیت خداوند و سیر به سوی او مطرح بوده و با مفاهیمی همچون صراط مستقیم، هدایت، عبودیت، ایمان، عمل صالح و تقوا، پیوند عمیق دارد؛ چرا که استقامت در واقع مکملی برای مؤلفه‌های لازم دینداری [یعنی تقوا، هدایت، ایمان، عبودیت و عمل صالح] بوده و بدون وجود استقامت و ثبات قدم، هیچکدام از مؤلفه‌های مذکور پایدار نبوده و در نتیجه نمی‌توانند انسان را به سعادت و کمال برسانند؛ از همین‌رو خداوند متعال نبی بزرگوار خود را امر به استقامت در مؤلفه‌های دینی نموده و خطاب به ایشان می‌فرماید: (فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ):[14]پس تو چنان‌که مأموری، استقامت و پایداری کن.

 

عبارت «فَاستَقِم» در آیۀ شریفه اشاره به‌ استقامت‌ ‌در‌ دين‌ و ثبات‌ قدم‌ ‌در‌ جميع‌ دستورات‌ آن‌ ‌أعم از‌ عقائد حقه‌ و اخلاق‌ فاضله‌ و اعمال‌ صالحه‌ ‌دارد؛ زیرا‌ ‌اگر‌ ‌در‌ يك‌ امر ديني‌ سستي‌ شده، ‌يا ‌‌بر‌ خلاف‌ ‌آن‌ رفتار بشود، ‌از‌ استقامت‌ خارج‌ گشته و منحرف‌ مي‌گردد. درست مانند‌ خط مستقيم‌ ‌که‌ ‌اگر‌ ‌در‌ يك‌ قسمت‌ ‌آن‌ انحرافی ولو‌ بسيار اندك‌ ‌باشد،‌ آن را به طرف‌ يمين‌ [راست] يا ‌يسار [چپ] منحرف‌ کرده، ‌از‌ استقامت‌ خارج‌ می‌کند.[15]

 

3. وصیت پیشوایان معصوم”علیهم السلام”

 برخلاف عموم افراد که در وصیتنامه‌های خود بیشتر بر جنبۀ اموال مادیشان تکیه کرده و به تقسیم ارث و میراث بعد از خود می‌پردازند، ائمۀ معصومین”علیهم السلام” در وصیت‌نامه‌های خود که عموم افراد را در بر می‌گیرند، به مسائل معنوی مورد نیاز و پیش‌زمینۀ سعادت بشر اشاره می‌کنند که غالباً نسبت به مباحث کلیدی و مهم این وصیت صورت می‌گرفته است. یکی از مواردی که پیشوایان معصوم”علیهم السلام” با اهتمام به آن، بدان وصیت می‌نمود تا اهمیتش را به دیگران گوش‌زد کنند، مسألۀ استقامت و ثبات قدم در انجام امور است؛ چنان‌که امیرمؤمنان علی”علیه السلام” در وصیتی خطاب به مسلمانان می‌فرماید:

 

العَمَلَ العَمَلَ، ثُمّ النِّهايَةَ النِّهايَةَ و الاستِقامَةَ الاستِقامَةَ ألا و إنَّ القَدَرَ السابِقَ قد وَقَعَ و القَضاءَ الماضيَ قد تَوَرَّد و إنّي مُتَكَلِّمٌ بِعِدَّةِ اللّه و حُجَّتِهِ، قالَ اللّه ُتعالى: (إنَّ الّذينَ قالوا رَبُّنا اللّه ُ ثُمَّ استَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ المَلائكةُ؛[16] كار كنيد، كار كنيد؛ آن‌گاه به پايانشان رسانيد، به پايانشان رسانيد و ايستادگى كنيد، ايستادگى كنيد. آگاه باشید كه آنچه از پيش مقدّر شده بود به وقوع پيوست و قضاى حتمی الهى، اندك اندك پديدار گشت و من از وعدۀ خدا و حجّت او سخن مى‌گويم. خداوند متعال فرموده است: كسانى كه گفتند پروردگار ما اللّه است و آن‌گاه ايستادگى كردند، فرشتگان بر آنان فرود مى‌آيند.

 

حکایت: نوح نبی”علیه السلام” اسطورۀ استقامت و پایداری

با توجه به عمر طولانی حضرت نوح”علیه السلام” و زندگی در میان مردمی که علاقۀ زیادی به بت‌پرستی داشتند، می‌توان گفت که او چه اندازه اذیت و آزار دید و در مقابل آنها استقامت ورزید. گاهی مردم آنقدر او را کتک می‌زدند که سه روز تمام به حال بی‌هوشی و اغماء می‌افتاد و از گوش وی خون می‌آمد. ایشان را بر می‌داشتند و در خانه‌ای می‌انداختند و وقتی به هوش می‌آمد، می‌فرمود: خدایا قوم مرا هدایت کن که در جهلند و نمی‌دانند.

 

قریب نهصد و پنجاه سال مردم را به خدا دعوت کرد، ولی آن مردم جز بر طغیان و سرکشی خود نیافزودند تا جایی که مردم دست کودکان خود را می‌گرفتند و آنها را بالای سر نوح می‌آوردند و می‌گفتند: ای فرزندان اگر پس از ما زنده ماندید، مبادا از این دیوانه [العیاذ بالله] پیروی کنید و می‌گفتند: ای نوح! اگر دست از گفتارت برنداری سنگسار خواهی شد و اینان که از تو پیروی می‌کنند جز فرومایگانی نیستند که بدون تأمل سخنانت را گوش داده و دعوتت را پذیرفته‌اند. همچنین هنگامی که آن حضرت سخن می‌گفت، انگشت‌ها را در گوش می‌گذاشتند و لباس خود را بر سر می‌کشیدند تا صدای او را نشنوند و صورت او را نبینند. کار را به جایی رساندند که نوح نبی”علیه السلام” به خدا استغاثه کرد و فرمود: خدایا من مغلوبم یاریم ده و میان من و ایشان گشایشی فرما.[17]

 

ارکان و عناصر تشکیل‌دهندۀ استقامت

از منظر تعالیم و آموزه‌های دینی، دست‌یابی به موفقیت بر اثر ایستادگی و استقامت در امور، زمانی شخص را به سعادت و موفقیت می‌رساند که عناصر و ارکان تشکیل‌دهندۀ استقامت مثبت، در مقابل ایستادگی و تعصب بر باطل، مهیا باشند. این ارکان و عناصر عبارتند از:

 

1. معرفت و بصیرت

 انسان تا زمانی که به امری شناخت نداشته باشد و ارزش و حکمت آن را نداند، گرایشی به آن امر پیدا نکرده و طالب آن نخواهد بود و در حقیقت این شناخت ارزشی، امری است که موجب شوق و اشتیاق و انگیزه‌ای برای حرکت و عمل می‌شود. هنگامی که انسان نسبت به ارزش امری شناخت پیدا کرد، نسبت به آن اشتیاق یافته و انگیزه‌ای در حوزۀ عقل نظری او فراهم می‌آید که او را به تصدیق و عزم بر آن واداشته تا بر جزم خویش دست یابد.

 

پس نخستین چیزی که می‌تواند حالت استقامت را در انسان پدید آورد، شناخت و معرفت نسبت به کار و امری است که می‌بایست در آن استقامت ورزد و پایداری کند؛ از همین‌رو خداوند متعال ابتداءً به تبیین ناپایدای دنیا و لذات‌های کاذب آن اشاره کرده و سپس انسان را به استقامت و پایداری در ارزش‌های دینی و معنوی دعوت کرده است؛ چنانچه قرآن‌کریم می‌فرماید:

 

(إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدَامَ):[18] [به ياد آوريد] هنگامى را كه [خدا] خواب سبك آرامش‏‌بخشى كه از جانب او بود بر شما مسلط ساخت و از آسمان بارانى بر شما فرو ريزانيد تا شما را با آن پاك گرداند و وسوسۀ شيطان را از شما بزدايد و دل‌هايتان را محكم کند و گام‌هايتان را به وسیلۀ آن استوار سازد.

 

2. ایمان و اعتقاد

 از آنجایی که عقل نظری تنها از نظر فکر و اندیشه انسان را به یقین می‌رساند، اما هیچ‌گونه ملازمه‌ای با به حرکت و عمل درآوردن دارندۀ خود ندارد، زمانی شخص اقدام به ایستادگی و پایداری در برابر باور و عقیدۀ خود می‌کند که نسبت به آن ایمان و باور داشته باشد. به همین خاطر است که بسیاری از مردم با آنکه به اموری یقین و جزم دارند، بر خلاف آن عمل می‌کنند؛ چنان‌که فرعون با همۀ بهره‌مندیش از شناخت و بصائری که در اختیار داشت، به خدای موسی”علیه السلام” ایمان نیاورد؛ آنجا که به گفتۀ قرآن‌کریم، حضرت موسی”علیه السلام” به او خطاب کرد و فرمود: (لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلاَّ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ بَصائِرَ وَ إِنِّي لَأَظُنُّکَ يا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً):[19] [موسی] گفت: تو می‌دانی این آیات را جز پروردگار آسمان‌ها و زمین [برای روشنی دل‌ها] نفرستاده و من گمان می‌کنم ای فرعون، تو [به زودی] هلاک خواهی شد.

 

بنابراین لازم است که افزون بر عقد عقلی و تصدیق ذهنی و جزم اندیشه‌ای، عقد قلبی و تصدیق و عزم ارادی و عملی نیز فراهم آید تا آن جزم به اشتیاق عملی در آمده و موجب حرکت و عمل در شخص شود؛ لذا از مهمترین مبانی و اصولی که هر استقامتی بدان نیازمند است، ایمان و اعتقاد قلبی می‌باشد که بدون آن، برخورداری از ثبات قدم و استقامت پایدار توهمی غیر قابل تحقق می‌باشد.

 

حکایت: ایمان، منشأ استقامت آل یاسر

 در آغاز اسلام، خانواده‌ای کوچک، مستضعف و متشکل از چهار نفر وجود داشت که به طور عجیبی در برابر شکنجه‌های بی‌رحمانۀ مشرکان، استقامت نمودند. این چهار نفر عبارت بودند از: یاسر و سمیه [زن و شوهر] و دو فرزندشان به نام عمار و عبدالله. یاسر زیر رگبار شلاق دشمن، همچنان ایستادگی کرد و از اسلام خارج نشد تا جان سپرد. همسرش سمیه با اینکه پیرزن بود تا حدی که او را عجوزه خوانده‌اند، با فریادهای خود در برابر شکنجۀ دشمنان استقامت نمود. سرانجام ابوجهل آخرین ضربه را به ناحیۀ شکم او زد و او نیز به شهادت رسید.

 

 ابوجهل علاوه بر آزار بدنی، او را آزار روحی نیز می‌داد، و به او که پیرزن قد خمیده‌ای بود، می‌گفت: تو به خاطر خدا به محمد ایمان نیاورده‌ای، بلکه شیفتۀ جمال محمد و عاشق رنگ او شده‌ای. فرزندش عبدالله نیز تحت شکنجۀ شدید قرار گرفت، ولی استوار ماند. فرزند دیگرش عمار را به بیابان سوزان می‌بردند و در برابر تابش آفتاب عریان می‌کردند و زره آهنین بر تن نیم سوخته‌اش می‌نمودند و او را روی ریگ‌های سوزان بیابان مکه، که همچون پاره‌های آهن گداختۀ کورۀ آهنگران بود، می‌خواباندند به حدی که حلقه‌های زره در بدنش فرو می‌رفت؛ به او می‌گفتند: به محمد”صلی الله علیه و اله” کافر شود و دو بت لات و عزی را پرستش کند، اما او تسلیم شکنجه‌گران نمی‌شد. آثار پاره‌های آتش آنچنان در بدن عمار اثر کرده بود که وقتی پیامبر”صلی الله علیه و اله” او را آن‌گونه دید، که گویی بیماری برص گرفته و آثار پوستی این بیماری در صورت و بازوان و بدن وجود دارد، در حق او و خانواده‌اش فرمود: استقامت کنید ای خاندان یاسر، صبر نمایید که قطعاً وعده‌گاه شما بهشت است.[20]

 

3. ایستادگی بر اوامر و نواهی

 وقتی انسان مقصد و راه را شناخت، آن را پذیرفت و به آن ایمان آورد، می‌بایست تا در این راه بر اساس روشی گام بردارد که پروردگار جهانیان تعیین کرده است. این همان چیزی است که از آن به عنوان دین اسلام یاد می‌شود و از آدم”علیه السلام” تا خاتم”صلی الله علیه و اله” همۀ پیامبران در قالب شیوه‌ها و سبک‌های زندگی؛ یعنی مناهج و شرایع، به آن دعوت کرده‌اند. پس استقامت‌ورزی در اصول دین که مأموریت پیامبر”صلی الله علیه و اله” در ابلاغ رسالات الهی است، از مهمترین اصولی می‌باشد که در استقامت حقیقی لازم و ضروری قلمداد می‌شود؛ زیرا چنین استقامتی است که موفقیت‌آمیز خواهد بود و انسان را در دین و آخرت به پیروزی و فلاح و رستگاری و سعادت می‌رساند.

 

 استقامت بر دین و شریعت اسلامی و ایستادگی بر پایۀ آن مهمترین اصلی و رکنی است که باید در بحث استقامت دینی و حقیقی بدان توجه و اهتمام ورزید. در همین راستا و در حدیثی از امام علی”علیه السلام” می‌خوانیم: «مَنِ استَقامَ فإلَى الجَنَّةِ و مَن زَلَّ فإلَى النارِ؛[21] هر کس كه ايستادگى كند، ره به بهشت برد و هر كه بلغزد، به دوزخ اُفتد». آری اگر انسان می‌خواهد تا دنیایی با آرامش و آخرتی سعادتمند و مطمئن در انتظارش باشد، می‌بایست تا با ایستادگی بر انجام واجبات و ترک محرمات، خود را در برابر حربه‌های شیطان و جنودش بیمه کند.

 

4. مقابلۀ با موانع

 طبق قاعده اگر مقتضی درونی و بیرونی بر استقامت فراهم باشد، زمانی به مرحلۀ ظهور خواهد رسید که ضمن وجود مقتضی، موانع انجام آن نیز از میان برداشته شوند؛ از همین‌رو، لازم است تا انسان، هم نسبت به موانع طبیعی و غیرطبیعی استقامت و ایستادگی داشته باشد و هم نسبت به مخالفان و دشمنانی که سد راه او می‌شوند ایستادگی به خرج دهد و کوتاه نیاید؛ چنان‌که به فرمودۀ قرآن‌کریم اصحاب کهف در برابر معاندین و مخالفین خود ایستادگی کرده و تسلیم نشدند.

 

 قرآن‌کریم در این رابطه می‌فرماید: (وَ رَبَطْنا عَلي‏ قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً):[22] و دل‌هایشان را محکم ساختیم در آن موقع که قیام کردند و گفتند: پروردگار ما، پروردگار آسمان‌ها و زمین است، هرگز غیر او معبودی را نمی‌خوانیم که اگر چنین کنیم، سخنی به گزاف گفته‌ایم.

 

بنابراین استقامت و ثبات قدم زمانی معنا پیدا خواهد کرد که انسان با از میان برداشتن موانع مقاومت از قبیل سستی و بی‌خیالی، توطئه و دسیسه‌های مخالفین و دشواری‌های موجود در راه استقامت، بر انجام هدف و فعل مورد نظر پایداری داشته باشد.

 

آثار و فوائد استقامت

اگر انسان چارچوب، اصول و ارکان استقامت و ثبات قدم را رعایت کرده و به مبانی آن پایبند باشد، آثار و برکات فراوانی برای او نمایان خواهد شد که در اینجا به برخی از مهمترین آنها اشاره می‌کنیم:

 

1. آرامش خاطر

 شخص مؤمن با ایستادگی بر ایمان خویش، مقابلۀ با موانع و مشکلات پیش‌رو و از میان برداشتن آنها، به آرامش خاطر در امور دنیوی و اخروی دست پیدا می‌کند؛ زیرا گاهی فرد بعد از انجام یک رفتار تکانشی، تا مدتی احساس افسردگی و نگرانی می‌کند و کارکرد روانی‌اش تضعیف می‌شود و گاهی نیز دچار آسیب‌های جسمی می‌گردد. همچنین اگر فرد در مصیبتها بی تابی کند، مشکل بزرگ‌تر جلوه می‌کند و طبق قانون شرطی شدن، در مواجهه مجدد با چنین مشکلی، آنرا شدیدتر تلقی خواهد کرد. این درحالی است که استقامت انسان را به ساحل آرامش سوق می‌دهد؛ چنانچه خداوند متعال با نفی ناملائمات و ناراحتی‌ها از شخص مؤمن می‌فرماید: (إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ):[23] به یقین کسانی که [از عمق قلب] گفتند: پروردگار ما تنها خداست، سپس [بر طبق آن] استقامت داشتند، [در دنیا و آخرت] نه ترسی بر آنهاست و نه اندوهی خواهند داشت. بدین معنا که آيۀ شريفه آگاهى می‌دهد به آنكه بقاء و مداومت شرط در ايمان بوده و مؤمنین موظفند تا به معتقدات حقه ايمان آورند و در آن استقامت کرده و با تغيیرات روزگار و حوادث، متزلزل و متغير نشوند. اين‌گونه اشخاص در دنیا از آرامش روحی و در آخرت از آرامش بهشتی برخوردار خواهند بود. ‌

 

2. سلامت جسم و قلب

 یکی از مهمترین مواهب الهی که در سایۀ استقامت و پایداری در دین نصیب انسان می‌گردد، سلامتی در جسم و قلب می‌باشد و بیشتر گرفتاری‌ها و بیماری‌هایی که مردم دارند، به جهت پایدار نبودن آنها در دین است. امیرمؤمنان”علیه السلام” در تبیین نقش استقامت در سلامتی انسان می‌فرماید: «مَن لَزِمَ الاستِقامَةَ لَزِمَتهُ السلامَةُ؛[24] هر كه به ايستادگى [در راه حق ]چنگ زند، سلامت به او چنگ آويزد». بدین صورت که چون استقامت و ثبات قدم آثاری همچون آرامش را برای انسان به ارمغان می‌آورد، موجب سلامتی روح و روان انسانی و به دنبال آن سلامت جسمانی حاصل از آن می‌گردد.

 

3. فزونی برکات

 یکی از مهمترین خواسته‌های افراد مؤمن، دست‌یابی به طرق فزونی رزق و برکات بوده و همواره در ادعیه و زیارات وارد شده از جانب ائمۀ معصومین”علیهم السلام” به دنبال آن می‌باشند؛ در حالی که از منظر تعالیم و آموزه‌های اسلامی، برخی از اعمال سریع‌تر و مطمئن‌تر انسان را به فزئنی رزق و برکت نائل می‌آورند که استقامت و ثبات قدم یکی از این اعمال می‌باشد؛ چنان‌که قرآن‌کریم می‌فرماید: (وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَي الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً):[25] و [نیز به من وحی شده که] بی‌تردید اگر [انس و جن] بر راه [راست اعتقاد و عمل] استقامت ورزند، حتماً آنها را از آب فراوان [و برکات مادی و معنوی] سیراب سازیم. علامۀ طباطبایی; در تفسیر این آیۀ شریفه می‌نویسد:

 

در این آیه فزونی و بسیاری آب، مثلی است که توسعه در رزق را می‌رساند؛ بدین معنا که اگر همۀ انسان‌ها در تسلیم خدا بودن، استقامت ورزند، از برکت و روزی فراوان بهره‌مند می‌شوند.[26]

 

4. کرامت نفس

 از آنجایی که انسان در اثر استقامت، در هر کاری به مقصود نهایی آن خواهد رسید، همین امر باعث می‌شود تا او در این راه هرگز احساس حقارت و خواری نکرده و به عزت و کرامت نفس دست پیدا کند؛ زیرا کرامت عبارت است از صفتی در ذات انسان که به معنای برخورداری انسان از اعتلای روحی و تمایل او به امور ارزشمند و شریف و انزجار و دوری گزیدن وی از امور پست و حقیر می‌باشد.

 

 بنابراین کرامت نفس، در مقابل خواری و پستی قرار می‌گیرد و شخص اهل استقامت چون در مقابل خواری و تن دادن به ناملائمات پایداری و مقاومت می‌کند، به نوعی برخوردار از این خصلت ایمانی می‌باشد؛ چنانچه امام علی”علیه السلام” می‌فرماید: «علَيكَ بمَنهَجِ الاستِقامَةِ؛ فإنّهُ يُكسِبُكَ الكرامَةَ و يَكفيكَ المَلامَةَ؛[27] بر تو باد پايدارى در راه راست؛ زيرا كه اين كار، به تو كرامت مى‌بخشد و سرزنش را از تو باز مى‌دارد».  

 

5. محبت الهی

 پایداری در راه خدا، منشأ جلب محبت و دوستی پروردگار می‌شود و خداوند است که اهل استقامت را دوست داشته و آنان را مورد الطاف جلیّه [آشکار] و خفیۀ [پنهان] خود قرار می‌دهد؛ چنانچه قرآن‌کریم می‌فرماید:

 

(وَ کَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ کَثيرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرينَ):[28] چه بسیار پیامبرانی که مردان الهی فراوانی به همراه آنان جنگ کردند! آنها هیچ‌گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان می‌رسید، سست و ناتوان نشدند [و تن به تسلیم ندادند] و خداوند استقامت‌کنندگان را دوست دارد.

 

 آری همان‌گونه که شخص با ثبات قدم و استقامت خود در راه اجرای اوامر و نواهی پروردگارش محبت و ارادت خود را به ساحت قدسی ایشان می‌نمایاند، خداوند عزوجل نیز با عنایت و محبت خود او را مورد تمجید قرار داده، تاج منتی بر سرش گذاشته و او را متصف به صفت «محبوب الهی» می‌گرداند.

 

مصادیق استقامت و ثبات قدم

هر چند با توجه به مطالب یاد شده، استقامت و ثبات قدم در تمامی حوزه‌های دینی أعم از احکام فقهی، اصول عقیدتی، فضائل اخلاقی و گرفتاری‌ها و ناملائمات مطرح می‌باشد؛ لکن در منابع دینی و متون روایی از روی اهمیت از مواردی به عنوان مصادیق استقامت یاد شده است که در اینجا به ذکر برخی از مهمترین این مصادیق می‌پردازیم:

 

1. استقامت در راه ایمان

 پایدارى و استقامت بر این عقیده که خداوند متعال، پروردگار عالم می‌باشد، عبارت است از پذیرفتن احکام خدا و اطاعت از فرمان حضرت بارى تعالى؛ پس اگر انسان نسبت به بعضى از فرامین حضرت حق گردن نهد و بعضى را نپذیرد، پایدارى نکرده و عمل بر طبق اقرار خود ننموده است؛ مثلا اگر نبوت را انکار نماید، پایدارى بر اقرار خویش به نبوت ننموده و نیز چنین است اگر پیامبر”صلی الله علیه و اله” را بپذیرد و وصى آن حضرت را نپذیرد و همچنین باید تمام ائمۀ طاهرین”علیهم السلام” را به عنوان امام قبول کند و هر کدام را نپذیرفت، استقامت بر گفتۀ خود نکرده است.

 

 امام علی”علیه السلام” در تبیین اهمیت این نوع از پایداری و استقامت می‌فرماید: «أفضَلُ السَّعادَةِ استِقامَةُ الدِّينِ؛[29] بالاترين خوشبختى، استقامت و پايدارى در دين است». آری سعادت و تکامل حقیقی یک انسان که هدف اصلی از خلقت و آفرینش اوست، در گرو مقاومتش در سیر مسیر حق و مقابلۀ با دسیسه‌های شیطانی می‌باشد.

 

2. استقامت در عهد و پیمان

 یکی از موارد استقامت و پایداری، وفادار بودن به عهد و پیمانی است که انسان می‌بندد؛ چرا که استقامت در عهد و پیمان یا همان وفای به عهد امری است كه همۀ عقلا و خردمندان آن را تأیید كرده‌اند و پسندیده بودن وفاداری به آن، ریشه در فطرت انسانی دارد. این امری سفارش شده در اسلام می‌باشد تا حدی که خداوند متعال حقیقت دین را با وفای به عهد توأم قرار داده است؛ چنانچه قرآن‌کریم در توصیف اهل ایمان و استقامت به وفاداری آنها در عقود اشاره کرده و می‌فرماید: (وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ أُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ):[30] آنانند که با هر کس عهد بسته‌اند، به موقع خود وفا کنند و در حال تنگ‌دستی و سختی و هنگام کارزار صبور و شکیبا باشند. [کسانی که بدین اوصاف آراسته‌اند،] آنها به حقیقت راست‌گویان و آنها به حقیقت پرهیزکارانند.

 

3. استقامت در تنگ‌دستی

 یکی مهمترین موارد استقامت، پایداری در برابر فقر و تنگ‌دستی و در مقابل مشکلات و معضلات زندگی است؛ بدین معنا که اولاً هر مسلمانی می‌تواند به درجه‌ای برسد که در منتهای فقر و بدبختی، دلش از خدای خود خشنود باشد و بر نعمت‌های دیگر حضرت پروردگار سپاس‌گزار و به رحمتش امیدوار باشد. ثانیاً انسان در اثر فقر دست از ایمان و عقیدۀ خود برندارد، بلکه با همان تنگ‌دستی زندگی کند و از راه حق منحرف نشود و ثالثاً نبرد با فقر است که باید با کوشش هر چه تمام‌تر، فقر را برطرف ساخت؛ چنانچه امام جواد”علیه السلام” در نصیحت خود به یکی از اصحاب می‌فرماید: «تَوَسَّدِ الصَّبرَ وَ اعتَنِقِ الفَقرَ و َارفُضِ الشَّهَواتِ؛[31] بر بالش صبر سر بِنِه، فقر را در آغوش بگير و شهوات را از خود بران!». بدین معنا که در برابر فقر و تنگ‌دستی پایداری کن و در مقابل مشقات آن سر تعظیم فرود نیاور.

 

حکایت: استقامت رسول الله”صلی الله علیه و اله” و اصحاب ایشان بر تنگ‌دستی

معروف است که گاهی رسول خدا”صلی الله علیه و اله” از فشار گرسنگی سنگ بر شکم مبارک خود می‌بست و با این حال، تبسم از لبان مقدسش که نشانۀ خشنودی قلبی است، قطع نمی‌شد. همچنین بسیاری از یاران آن حضرت به قدری در تنگ‌دستی و فقر زندگی می‌کردند که نظیر آن کمتر دیده شده است، ولی در همان حال چین، به پیشانی نمی‌افکندند و زبان شکایت بر خدای خود نمی‌گشودند؛ همواره خشنود و سپاس‌گزار بودند و در جان‌بازی در راه خدا بر یکدیگر سبقت می‌جستند.[32]

 

4. استقامت در برابر مصائب

 پایداری شخص بر مصائبی همچون بیماری، فقر و کلیۀ حوادث از دیگر مصادیق مهم استقامت و ثبات قدم به شمار می‌رود؛ به عنوان نمونه استقامت بیمار بر مرض بدین صورت شکل می‌گیرد که در وهلۀ اول بدون اعتراض و شکایت و با کمال خون‌سردی و بردباری، مرض را تحمل کند؛ چرا که نشان دادن ضعف و ناتوانی خود از عوامل چیره شدن بیماری بر جسم انسان به حساب می‌آید. همچنین در مرحلۀ دوم دست روی دست نگذاشته و به مبارزۀ با امراض بپردازد؛ از همین‌رو نقل شده است که عبدالله بن ابی یعفور روزی از کثرت امراض، حضور امام صادق”علیه السلام” شکایت کرد، آن حضرت در جواب فرمود: «لَوْ یَعْلَمُ الْمُؤْمِنُ مَا لَهُ فِی الْمَصَائِبِ مِنَ الْأَجْرِ لَتَمَنَّی أَنْ یُقْرَضَ بِالْمَقَارِیضِ؛[33] اگر مؤمن می‌دانست در مصائب و سختی‌ها چه اجری برای اوست، همانا آرزو می‌کرد که با قیچی‌ها تکه تکه شود [به بلاهای بسیار شدید دچار شود]».

 

این مراحل در کلیۀ مصائب جریان داشته و آدمی اگر چشم خود را باز کند و وارد مرحلۀ عرفان و خداشناسی بشود، این فشارها و گرفتاری‌ها در برابر او هیچ است و جز سیر الی الله و وصول به مقامات معنوی، مقصود دیگری ندارد.

 

5. استقامت در تهذیب

 هر کسی به حسب محبت فطری‌ای که به خود دارد، خواهان آن است که مهذب، یعنی پیراسته از صفات رذیله و آراستۀ به صفات حسنه باشد، ولی در این فکر استقامت ندارد؛ به این معنا که هیچ وقت این فکر را به مرحلۀ عمل نمی‌رساند، یا اگر آن را به عمل نزدیک نماید و به کوچکترین مانع برخورد کند، از آن دست برداشته و به همان حالت اولیه یا حتی عقب‌تر بر می‌گردد. در حالی که از منظر آموزه‌های اسلامی استقامت در تهذیب [پاک کردن خود از بیماری‌های روحی] یکی از برجسته‌ترین صفات است؛ چنانچه امام علی”علیه السلام” در تبیین اهمیت آن می‌فرماید: «إنّ النَّفسَ لَجَوهَرَةٌ ثَمينَةٌ؛ مَن صانَها رفَعَها و مَنِ ابتَذَلَها وَضَعَها؛[34] همانا نفس گوهری گران‌بها است. هر که آن را نگه داشت، بلند مرتبه‌اش گردانید و هر که از آن نگهداری نکرد، پست و خوارش ساخت».

 

بنابراین بر انسان لازم است تا با استقامت در مسیر انجام واجبات و ترک محرمات در کنار پرداختن به مستحبات و عبادات و همچنین برخورداری از ثبات قدم در آنها، در مسیر تهذیب نفس خود تمامی جهد و کوشش خود را به کار گیرد.

 

6. استقامت در أخذ حق

 یکی دیگر از مواردی كه استقامت در آن بسيار پسنديده است، بلكه تا اندازه‌اى زندگى فردى و اجتماعى بشر به آن بستگى دارد، پايدارى در گرفتن حق خود از غاصب زورگو و حيله‌گر و ستمكار است؛ زيرا هر اندازه كه استقامت در آن محكم‌تر و استوارتر گردد، حيات اجتماعى پرارزش‌تر و عالى‌تر خواهد شد.

 

بهترين راه براى از بُن كندن ريشه‌هاى ظلم و تعدى، استقامت در برابر ظالمان و متعديان است. قرآن‌کریم می‌فرماید: (خُذُوا ما آتَيْناکُمْ بِقُوَّةٍ):[35] آنچه را به شما دادیم، به ارادۀ جدّی فرا گیرید. مظلوم بايد به قدری مقاومت كند تا حق خود را از غاصب بگيرد؛ اگر ستمديدگان آرام ننشينند، روح يأس و نااميدى را به خود راه ندهند و با خود نيانديشند كه ظالم كجا و من كجا، او تواناست و من ناتوان، او نيرومند است و من ضعيف؛ بلكه پيوسته بكوشند تا حق خود را از غاصب بگيرند، زورگويى و غصب حقوق، از آن ديار رخت بر خواهد بست.

 

7. استقامت در طلب علم

 درراه تحصيل دانش، خارهاى بسيار و رنج‌هاى فراوانى است كه كسانى كه در اين راه قدم بر مى‌دارند به ناچار دچار آن خواهند شد و استقامت در اين راه، آن است كه چنين موانعى هر چند كه بزرگ و مؤثر هم باشند، نبايد محصل و دانشجو را از هدف خود باز دارند. فقر و بى‌چارگى، رفت و آمدهای بسيار، يافت نشدن استاد يا مدرسه در نقطۀ سكونت و نظائر آن، موانعى هستند كه هر محصلى در آغاز تحصيل به يكى از آنها برخورد مى‌كند و عزم اشخاص ضعيف الاراده را متزلزل مى‌سازد، ولى محصلينى كه عزم آهنين و شوق وافرى به تحصيل دارند، در برابر هرگونه مانع استقامت ورزيده و ايستادگى مى‌كنند؛ به همین خاطر در حدیثی از نبی مکرم اسلام”صلی الله علیه و اله” آمده است که: «مَن لَم يَصبِر عَلى ذُلِّ التَّعَلُّمِ ساعَةً بَقِيَ في ذُلِّ الجَهلِ أبَدا؛[36] آن کس که تحمل یک ساعت صبر کردن برای آموختن دانش را نداشته باشد، برای همیشه در ذلت نادانی خواهد ماند».

 

حکایت: استقامت سکاکی در راه علم و دانش

سكاكى كه يكى از دانشمندان بزرگ است، در سى سالگى به فكر تحصيل افتاد، اساتيد، او را نااميد كردند؛ سكاكى اصرار كرد تا بالاخره استاد نخستين درسی را كه يكى از فتاواى شافعى بود، با این عبارت به او تعليم داد که: «شيخ گفته پوست سگ با دباغى پاك مى‌شود». اين جمله را آن روز مكرر بر او خواندند، روز ديگر در امتحان چنين گفت: «سگ گفته پوست شيخ با دباغى پاك مى‌شود». با اين حال دست از تحصيل نكشيد و به كوشش پرداخت؛ ده سال بر او گذشت و از دانش چيزى دست‌گيرش نشد. استاد او را نااميد كرد و از بحث خود راند. او سر به بيابان نهاد، چند روزى دركوه‌ و بيابان‌ها سرگردان بود تا در غار كوهى چشمش به سنگى افتاد كه در اثر چكيدن قطرات آب سوراخ شده بود؛ با خود گفت: «دل من كه از سنگ سخت‌تر نيست». بار ديگر با كوشش هر چه تمام‌تر به تحصيل پرداخت و يكى از بزرگان علم شد كه در عالم دانش كمتر نظير دارد.[37]

 

8. استقامت در حیا و عفت

 از آنجایی که اولاً تنها سرمايۀ زن، عفت و پاك‌دامنى اوست و ثانیاً وجود خطراتى كه از ناحيۀ مرد براى بر باد دادن عفت زن ايجاد مى‌شود، سبب می‌گردد تا استقامت در رعایت عفت و حیا یکی از بایدهای لازمه برای زنان باشد؛ چرا که زن اگر بالاترين مقامات و عالى‌ترين معلومات را هم دارا باشد، ولى نتواند عفت خود را نگاه دارد و پاك‌دامنى داشته باشد، ارزش واقعى ندارد و حتى خود زن‌ها هم براى چنين زنى احترام قائل نيستند؛ اما اگر عفت خود را حفظ كرده و دامن به نانجيبى آلوده نكند، محترم‌ترين و محبوب‌ترين زن خواهد بود و خدا و خلق، چنين زنى را دوست مى‌دارند؛ لذا امام علی”علیه السلام” در رابطه با نقش حیا و عفت می‌فرماید: «العَفافُ يَصونُ النَّفسَ و يُنَزِّهُها عَنِ الدَّنايا؛[38] عفّت، نفس را مصون مى‌دارد و آن را از پستي‌ها دور نگه مى‌دارد». در نتیجه چيزى كه تمام خردمندان، بلكه فطرت بشر از زن انتظار دارند، همان استقامت در عفت و پاك‌دامنى است.

 

پرسش و پاسخ

1. مراد از ثبات و مداومت بر عبادت که در روایات مورد تأکید و سفارش قرار گرفته است، چیست؟

پاسخ: مراد و هدف از ثبات و مداومت در عمل این است که اگر انسان یک عمل خیر و نیکی مانند نماز اول وقت را شروع نمود، آن‌ را آرام آرام و به طور مستمر و طولانی مدت انجام دهد تا روان و نفس آدمی با آن خو گرفته و در دراز مدت بر اثر تکرار و ممارست از حال، به صورت ملکه و صفت راسخ نفس در آید و روح، مالک آن عقیده و عمل گردد.

 

 در نتیجه هیچ‌گاه از انجام آن خسته نشده، بلکه به خود عادت داده که تا آخر عمرش آن عمل را انجام خواهد داد؛ از این‌‌‌‌‌‌‌‌رو کار اندک و مداوم، بهره‌اش بیش از آن است که انسان چندین کار؛ مانند «نماز اول وقت»، «نخوابیدن بین الطلوعین»، «شب زنده‌داری»، «روزۀ مستحبّی» و...، را به یک‌باره آغاز کرده، اما این رفتار عبادیش ادامه‌دار و ثابت نباشد و سبب خستگی و پریشانی و گاه منجر به ناامیدی و ترک آن عمل برای همیشه شود؛ چنانچه امام علی”علیه السلام” در این رابطه می‌فرماید: «قَلِيلٌ تَدُومُ عَلَيْهِ أَرْجَى مِنْ كَثِيرٍ مَمْلُول‏ مِنهُ؛[39] کار اندکى که بر آن مداومت کنى، امیدبخش‌‌تر از کار بسیارى است که از آن ملول گردى».

 

2. آیا استقامت و پایداری بر ناملائمات به معنای تحمل بدبختي و تسليم در برابر عوامل شكست‌دهنده نيست؟

پاسخ: در جواب از این سؤال باید توجه داشت که استقامت و پایداری در برابر مشکلات و ناملائمات هرگز به معناي تحمل بدبختي‌ها و تن دادن به ذلت و تسليم در برابر عوامل شكست نيست، بلكه به معناي پايداري و استقامت در برابر هر مشكل و هر حادثه است؛ بدین معنا که شخص با پایداری خود سر تعظیم فرود نیاورده و مشکلات را حل و فصل می‌نماید و اتفاقاً عدم استقامت در این موارد سبب خِفّت و زبونی شخص می‌گردد؛ از همین‌رو امام علی”علیه السلام” استقامت را به استوانۀ اصلی در انجام امور تشبیه کرده و می‌فرماید: «اِلْـزَمـُوا الصـَّبْرَ فَاِنَّهُ دِعامَةُ الاْيْمانِ وَ مِلاكُ الاْمُورِ؛[40] هميشه مقاوم و شكيبا باشيد كه آن ستون ايمان و قوام كارهاست».

 

 

 

[1]. تاج العروس، زبیدی: ج۱۷، ص‌۵۹۲ ؛ القاموس ‌المحیط، فیروزآبادی: ج‌۲، ص‌۱۵۱۷.

 

[2]. مفردات راغب: ج 1، ص 147.

 

[3]. التحرير و التنوير، ابن عاشور: ج‌11، ص‌282.

 

[4]. منازل ‌السائرين، خواجه عبدالله انصاری: ص‌ 42.

 

[5]. مجمع البحرین، طریحی: ج‌۲، ص‌۵۷۷.

 

[6]. سورۀ بقره: آیۀ 250.

 

[7]. تفسیر المیزان: ج 9، ص 128.

 

[8]. سورۀ انفال: آیۀ 45.

 

[9]. تفسیر قرطبی: ج ‌۸، ص‌۲۴۰.

 

[10]. سورۀ انعام: آیۀ 79.

 

[11]. کنزالعمال: ح 36524.

 

[12]. سورۀ فصلت: آیۀ 30.

 

[13]. نمونۀ معارف، فصیحی: ج 1، ص 174.

 

[14]. سورۀ هود: آیۀ 112.

 

[15]. أطیب البیان، طیب: ج 7، ص 133.

 

[16]. نهج البلاغه: خطبۀ 176.

 

[17]. تاریخ الانبیاء، محلاتی: ص 49.

 

[18]. سورۀ انفال: آیۀ 11.

 

[19]. سورۀ اسراء: آیۀ 102.

 

[20]. حکایت‌های شنیدنی، اشتهاردی: ج 5، ص 25.

 

[21]. نهج البلاغه: خطبۀ 119.

 

[22]. سورۀ کهف: آیۀ 14.

 

[23]. سورۀ أحقاف: آیۀ 13.

 

[24]. بحارالانوار: ج 95، ص 91.

 

[25]. سورۀ جن: آیۀ 16.

 

[26]. تفسیر المیزان: ج 20، ص 71.

 

[27]. غررالحکم: ح 6127.

 

[28]. سورۀ آل عمران: آیۀ 146.

 

[29]. غررالحکم: ح 2869.

 

[30]. سورۀ بقره: آیۀ 177.

 

[31]. تحف العقول: ص 455.

 

[32]. داستان‌های بحارالانوار: ج 5، ص 79.

 

[33]. بحارالانوار: ج 78، ص 198.

 

[34]. غررالحکم: ح 3856.

 

[35]. سورۀ بقره: آیۀ 93.

 

[36]. بحارالانوار: ج 77، ص 164.

 

[37]. روضات الجنات، خوانساری: ج 8، ص 220.

 

[38]. غررالحکم: ح 5420.

 

[39]. نهج البلاغه، صبحی صالح: ص 525.

 

[40]. غررالحکم: ح 2542.

 

موضوعات مرتبط: قرآن کریم، امام مهدی

 
موضوعات
دیگر موارد